زنان در نهضت سیدالشهدا(ع)
بدون شک، از حماسیترین و ماندنیترین نقشهایی که در قیام جاودانه حضرت سیدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنههایی بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در این عرصه آفریدند. پیشتر نیز یک بار در این باره نوشتهایم. و اینک آنچه به مناسبت ایام بزرگداشت نهضت خونین کربلا و تحکیم پیوند با این حرکت سرنوشتساز، در پیش روی دارید نگاهی دوباره به نقشآفرینی آن بانوان بزرگ دارد.
تنها پناه مسلم(ع) در کوفه
در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانی، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایی ناگهانی مسلم بنعقیل(ع) در شهری که ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز میکنیم. با ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام(ع)، بسیاری از مردم شهر با او بیعت کردند که برخی رقم را تا چهل هزار ذکر کردهاند.(1) اما آمدن ابنزیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به کوفه به عنوان والی، مسیر جریانات را به کلی عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیعها و دسیسههای او باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابنزیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا میداد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابنزیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابنزیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت میدهد، در میان مردان بیوفایی که ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها میگذارند و از یاد میبرند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در خانه پناه میدهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
«طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بنقیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است.
نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بنقیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگی میکند از یاران ابنزیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمیکند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه میپذیرد و مخفی میکند. هنگامی هم که پسرش بلال خیانت میکند و محل اختفای مسلم(ع) را به مأمورین نشان میدهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمیخیزد. وقتی مأمورین را میبیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر میکند و هنگامی که او را تشنه میبیند به او آب میرساند و سیرابش میکند.(2)
آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای شرکت در واقعه جانسوز کربلا میرسیم. در این مرحله است که زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه میآفرینند. زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگیشان، خود و خانواده خود را از این معرکه خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع)
میخوانند که خود نیز میمانند تا شاید تسلیبخش خاندان مصیبتدیده امام(ع) باشند.
هنگامی که امام حسین(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات من به اسیری میروند. پس از این صحبتهای امام(ع) بود که علی بنمظهر(ع) یکی از اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام گریست وگفت: ای علی! در باره من انصاف نداری. تو خود میخواهی داخل بهشت شوی و من بروم. علی به خدمت امام(ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر نیست که من او را به مأمن امنی برسانم. هنوز امام(ع) جوابی نگفته بودند که صدای آن زن بلند شد که: یا بنالزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتک و اخواتک؟(3) ای فرزند زهرا(س)، آیا ما قابلیت این را که به دخترانت و خواهران خدمت کنیم را نداریم؟
این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی که خودشان میخواهند، بمانند و در غم خاندانشان شریک باشند.
«قمر»، خورشیدی که درخشید
از زنان دیگری که در این راستا میتوان از آنان نام برد، همسر عبداللّه بنعمیر کلبی و همسر زبیر هستند.
هنگامی که عبداللّه بنعمیر کلبی تصمیم خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبی کردی. خدا ترا هدایت کند، مرا هم همراه خویش ببر.(4) و آنگاه هر دو از کوفه به سوی کربلا رهسپار شدند.
فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
در روز عاشورا، وقتی شمر بنذیالجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله کرد عبداللّه به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پیاده را کشت. ولی در همین هنگام فردی از لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و دیگری پایش را. قمر همسر او که از دور صحنه را تماشا میکرد عمود خیمه را کنده و همین طور که این جملات را به عبداللّه میگفت به لشگر دشمن حمله کرد:
فداک ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریة محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاک پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت: رهایت نمیکنم تا من نیز کشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا؛ ارجعی رحمک اللّه الی النساء فاجلسنی معهن» خداوند به شما جزای خیر بدهد. خداوند تو را رحمت کند به سوی زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالیکه خونها راازچهرهاش پاکمیکردگفت:
«هنیئا لک الجنة. اسئل اللّه الذی رزقک الجنة ان یصحبنی معک» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند میخواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه بود که آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت رسید و در بهشت به او پیوست.
مادر بیآنکه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
مادرم مرا فرستاده است
نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بنعوسجه میباشد. مسلم، از بهترین شیعیان کوفه بود و نقش فعّالی در تهییج اهل کوفه برای یاری امام(ع) و مسلم بنعقیل(ع) ایفا نمود. با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان امام(ع) به کوفه، با وجود مأمورین فراوانی که ابنزیاد برای کنترل راههای کوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فورا از کوفه خارج شده و به سوی آن حضرت میشتابد. همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان میپیوندد.
این بانوی بزرگوار، پس از آنکه ناظر شهادت دردناک همسرش میشود شهادت یک عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز میداند و چون خود نمیتواند جان نثار ولی خدا کند فرزندش را به مسلخ عشق میفرستد. او میداند که برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است. او میداند که در این راه هر چه بیشتر از علقههای خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف میکند و میگوید:
«یا بنیّ! اختر نصرة ابنبنت النبی(ص) علی سلامة نفسک و ان اخترت سلامتک لن ارضی عنک». فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد میگیرد آن حضرت میفرمایند: اگر به جنگ با
دشمن روی و کشته شوی مادرت در بیابانها تنها و غریب میماند.
خلف پاسخ میدهد که: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه میفرمایند. حماسه این مادر در همین جا تمام نمیشود بلکه برای آنکه مبادا سختی جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او که رو به میدان حرکت میکند فریاد میزند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای کوثر که به زودی خواهی نوشید. خلف، پس از کشتن چندین تن به شهادت میرسد. دشمن، سر او را جدا کرده و به سوی مادر پرتاب میکند و مادر با روحی بزرگ که پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده میکند و میگوید: چه نیکو عمل کردی ای مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!
شریک رنج اهلبیت(ع)
یکی از زنان دیگری که در قیام امام حسین(ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او میشتابد تا شریک رنج اهلبیت حضرت باشد، کبشه است. کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین(ع) در بصره بود که مأموریت داشت تا پیام آن حضرت را به 7 تن از بزرگان شیعه در بصره برساند. ولی ابنزیاد به نحوی او را پیدا میکند و کشته و به دار میآویزد. مادر سلیمان، علیرغم داغ تازهای که بر دلش دارد خود را به کربلا میرساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت میگردد.(5)
مادرم، آیا راضی شدی؟
کربلا، تجلیگاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است. آنها که با امام آمدهاند و با امام ماندهاند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسماند. آن که میتواند جان ببخشد میماند که جانش را به معامله بگذارد. آن که فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ میآید که تنها همراه اهل خیمهها بر مصیبتها گریه کند و همدردشان باشد.
وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر وهب بنحباب رو به او کرد و گفت:
«قم یا بنیّ و انصر ابنبنت رسولاللّه»، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن.
جواب فرزند چنین مادری واضح است که چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه کوتاهی نمینمایم. آن گاه به سوی میدان به راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟ و مادر بیآنکه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بنجناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میکند.
همسر وهب که سخت به او علاقهمند بود تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنکه مبادا کلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه لیکون غدا شفیعک عند ربک» فرزندم به شکوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمایت از امام، جان خود را فدا کن تا فردای قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.
فریاد مادر، آخرین علقههای دنیوی را از دل فرزند قطع میکند و او باز میگردد و آن قدر میجنگد تا دشمن دو دستش را قطع میکند. اینجاست که همسرش نیز نام خود را جزو حماسهسازان عاشورا ثبت میکند و عاطفه همسری خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانی مینماید و فریاد میزند:
«فداک ابی و امی قاتل دون الطیبین حرم رسولاللّه»، وهب، پدر و مادرم فدایت باد. برای حمایت از پاکان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او میگوید که به خیمهها باز گردد ولی او پاسخ میدهد که باز نمیگردم تا در کنار تو، من هم کشته شوم. امام که صحنه را چنین میبینند میفرمایند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا ارجعی الی النساء رحمک اللّه». خداوند، به شما پاداش نیکو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوی زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمیگردد و وهب کشته میشود. مادر وهب که شهادت فرزند را از دور نظارهگر است عمود خیمه را کنده و به سوی دشمن حمله میکند. امام بار دیگر او را نیز به پیش باقی زنان بازمیگردانند.
سر فرزند، به سوی دشمن
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بنجناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میکند. وقتی پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوی مادر پرتاب میکند بحریه این سر بریده خونآلود را به سینه میچسباند و بیهیچ شکوه
و ناله و شیونی که سزاوار آن لحظه است تنها میگوید: آفرین بر تو پسرم! ای شادی قلبم و ای نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار به سوی سینه مردی از سپاه دشمن پرتاب میکند که او در دم میمیرد. آن گاه باز از پای ننشسته عمود خیمه را میکند و در حالی که این رجز را میخواند به سوی دشمن حمله میبرد: «انّی عَجُوز سیّدی ضعیفة»
خاوَیةٌ بالیةٌ نَحیْفة
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفة
دوُنَ بَنیِ الْفاطِمَةِ الشّریفة
من زنی، ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه با شما میجنگم.
بعد همین طور با رجزخوانی با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید. تا اینکه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمهها را دادند.
توجه به بیتهایی که این زن هنگام مبارزه میخواند خود بهترین گواه عظمت او است. او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه میکند تا قربانی امام کند و بعد در این ابیاتی که پس از شهادت دو فرزندش میخواند، حتی نامی از قربانیان به زبان نمیآورد. بلکه با خلوصی که تنها میتواند نتیجه علقه کامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاری است. حرفی از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه دیگری از این مادران مخلص، حُسنیه از کنیزان امام حسین(ع) است که شاهد شهادت فرزندش، منسجح در کربلا است.
آشیانه عصمت
بعد از این نام و یاد کوتاهی که از زنان و مادران اصحاب امام در کربلا آوردیم به صاحبان اصلی عزا، به داغدارترین گروه که خود اهلبیت و خاندان بنیهاشم باشند میرسیم. خاندانی که در قربانی کردن عزیزان در راه امام نیز گوی سبقت را از دیگران ربودند. امام رضا(ع) فرمودند:
«ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین بنعلی بنابیطالب فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل
اکنون زینب(س) با کولهباری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند.
معه من اهلبیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون». اگر برای کسی گریه میکنی برای حسین بنعلی(ع) گریه کن. چرا که او را همانند گوسفندی که سر میبرند کشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را که در زمین احدی در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است که افراد هر چه وارستهتر و بزرگوارترند مطمئنا علقهها و علاقههای خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبی چون علیاکبر(ع) که کوه طاقت حسین(ع) را فرو میریزد و حتی او را به ناله وا میدارد که گوید: بعد از تو خاک بر سر دنیا، صبر معمولی بر کشته شدن یک عزیز نیست. صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگینتر و دشوارتر. آنچه عمهها و خواهران او در خیمهها باید تحمل کنند یک مصیبت معمولی نیست. مصیبتی است که حسین(ع) یعنی آن صبر مجسم را از حال برده است:
• غریبان را دل از بهر تو خون است دل خویشان نمیدانم که چون است
• دل خویشان نمیدانم که چون است دل خویشان نمیدانم که چون است
چرا که او کسی است که امام میگوید: «هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) میگشتیم به چهره او مینگریستیم.»
سکینه، دختر امام حسین(ع) شاهد
شهادت همسر عقدکردهاش عبداللّه بنحسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده میباشد. سکینه، آن کسی است که امام حسین(ع) در وصف او میفرمایند: «سکینة مستغرقة فی اللّه»
فاطمه بنتالحسن نیز نظارهگر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیماری شدید همسر خویش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شدید و گرسنگی و آزار فرزند کوچکش امام باقر(ع) میباشد. فاطمه بنتالحسن در فضیلت به گونهای است که امام صادق(ع) در وصف او میفرمایند:
«کانت صدیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صدیقهای بود که در خاندان امام حسن زنی چون او یافت نمیشد.
امکلثوم، دختر حضرت علی و فاطمه(سلاماللّه علیهما) زن دیگری است که ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده میباشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشکوه است ولی تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شکوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشی مرگبار امت، خود حماسهای دیگر است که بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامی از اسماء و امالبنین در این میان برده نشود. آنان هر چند در کربلا حضور نداشتند، ولی حمایت باشکوه آنان از قیام امام(ع) خود عظمتی دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجرای قیام امام حسین(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه و سه برادرزادهاش (محمد و عبداللّه فرزندان مسلم بنعقیل و محمد فرزند ابیاسعد بنعقیل) به شهادت میرسند و او مقاوم و نستوه اشعاری سروده با کلام حماسی خود بیدارگر امت میگردد. امالبنین زنی است که شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت علی(ع) زمانی که قصد ازدواج با شیرزنی دارند تا بتواند در ایفای نقش مادری خود، مردانی شجاع بپرورد، با او ازدواج مینمایند. خداوند به او چهار فرزند عطا مینماید که هنگام حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، هر چهار پسر خود را برای حمایت از آن حضرت به همراه ایشان میفرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام(ع) به شهادت میرسند و در یک بعدازظهر، امالبنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید میگردد. در عظمت ولایتمداری او همین بس که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند بدن تأخیر میپرسد: برایم بگویید که امام و مولایم حسین چگونه است و وقتی که از شهادت امام حسین(ع) باخبر میگردد ضجّه میزند که:
اولادی و من تحت الخضراء کلّهم فداء لابی عبداللّه الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهایت در وصف زینب کبرا هر چه گفته شود ناچیز است. او که کوچکترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد میباشد. شهادت هفت برادر که جانسوزترین آن، شهادت امام حسین(ع) میباشد و نیز شهادت پنج برادرزاده که سختترین آن، شهادت علیاکبر(ع) بوده فقط بخشی از مصایب عظیم وارد بر این شیرزن میباشد. زینب(س) که تمام زندگیش تکرار رؤیت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندی نمیگذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار میسازد. با گذر چند سال پارههای جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان میسازد و اکنون زینب(س) با کولهباری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند. لذا، به میزانی که یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشیدمردانی چون اصحاب امام حسین(ع) و شیرزنانی چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند. بهترین تجلیگاه چنین امری را در جریان انقلاب اسلامی ایران یافتیم. آنجا که ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگونی طاغوت 2500 ساله را یافتند. امام خمینی در کلام منور خویش این تلاش را پاس داشته میفرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزی بر جهان کفر در جنگ تحمیلی هشت ساله فرمودند: به تمامی خواهران و برادرانی که در محیط جنگ به زندگی دلاورانه خود ادامه میدهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع میکنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام میشوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار دادهاید و با فداکاریهای مکرر، صحنههای شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بیامانتان ثبت نموده و مینمایید و با درس فداکاری و رشادت به مستضعفین جهان میآموزید که وعده خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روی ابرقدرتها را سیاه کردید درود میفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.
________________________________________
1ـ برخی نیز این رقم را 18 یا 28 یا 30 هزار نفر ذکر کردهاند.
2ـ اعلام النساء، ص493.
3ـ انقلاب مقدس حسین(ع)، ص153.
4ـ نفس المهموم، ص132، ص898، ص599 و اعلام النساء، ص145.
5ـ اعلام النساء، ص602.
6ـ اعلام النساء، المؤمنات، ص496 و 497.
7ـ سخنان امام خمینی در دیدار با بانوان عضو مکتب الزهرا(س) و گروهی از برادران پاسدار در تاریخ 28/3/58.
8ـ سخنان امام خمینی خطاب به ملت ایران در تاریخ 2/11/59.