پیامهای جاویدان در حماسة امام حسین(ع)
مقدمه
عاشورا حادثهای نبود که در یک نیم روز در سال 61 هجری اتفاق بیفتد و از قبل وبعد خود جدا باشد. هم ریشه در حوادث پیشین و تحولات اجتماعی مسلمانان از زمانرحلت پیامبر اکرم(ص) تا سال 60 هجری داشت وهم پیامدهای آن و آثاری که در فکر وعمل مسلمانان داشته، تا امروز گسترش داشته است و تا دامنة قیامت نیز امتداد خواهدیافت.با آن همه بهره برداریهای حماسی، مبارزاتی، تربیتی و معنوی که تاکنون از قیامکربلا و شهادت اباعبدالله(ع) شده است، به نظر میرسد که غنای محتوایی این نهضتخدایی، بسیار بیشتر از آن است که تاکنون مطرح شده است. امروزیان و آیندگان پیوستهباید از این کوثر اعیان و یقین بنوشند و سیراب شوند و تشنگان حقیقت ناب را هم سیرابسازد. از این رو با همة کارهایی که تاکنون در شناختن و شناساندن این حماسه ماندگارانجام یافته است، زمینه چنین تلاشهای فرهنگی، هم چنان باقی است و هر زمان بهشکلی و در قالبی نوتر، میتوان درسهایی از این حادثه را تدوین کرد و آموخت و نشر دادتا جهان و جانهای حقیقت جو مجذوب جلوهها و زیباییهای این حماسه شوند. انعکاساین درسها میتواند از راههای مختلف انجام شود. تبیین و تحلیل پیامدهای اینحماسه یکی از بهترین اقدامها جهت نیل به این منظور است. در این پژوهش نیز چنینتلاشی انجام پذیرفته است.
قبل از تولد
آغاز هجرت، هنوز امام حسین به دنیا نیامده بود. جبرئیل نزد پیامبر آمد و عرضکرد:«ای محمد خداوند تو را به نوزادی از فاطمه3 مژده میدهد که به دنیا میآید. امتتبعد از تو او را میکشند.» پیامبر(ص) از این خبر نگران شد... بار دیگر جبرئیل نازل گردیدو همین خبر را داد. باز پیامبر(ص) نگران شدند. جبرئیل به آسمان صعود کرد و سپسبازگشت و عرض کرد:«ای محمد! پررودگارت سلام میرساند و مژده میدهد که مقامامامت و ولایت را در ذریه او قرار دادم. پیامبر(ص) از نگرانی بیرون آمد و گفت:«راضیشدم».
ولادت
امام حسین(ع) بنابر پارهای از روایات در روز پنجم شعبان سال چهارم هجرت درمدینه دیده به جهان گشود. ولادت آن حضرت را بنابر بعضی روایات به پیامبر اکرم(ص)خبر دادند. آن حضرت نوزاد را به دست گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپشاقامه را به زبان آورد و نامش را حسین گذاشت.
سپس گوسفندی را به عنوان عقیقه قربانی کرد. فاطمه زهرا3 به دستوررسولخدا(ص) موی سر حسین(ع) را تراشید و به اندازة وزن آن، نقره به فقیر صدقه داد.مطابق بعضی از روایات بعد از نماز ظهر، جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و مژدهولادتحسین(ع) را خبر داد. پیامبر(ص) فرمود: الله اکبر و نیز روایت شده است جبرئیل بهپیامبر تبریک و تسلیت گفت: تبریک به خاطر ولادت حسین(ع) و تسلیت به خاطرشهادت جانسوزش.
اسامی و القاب
کنیت امام حسین(ع) چنان که در کشف الغمه مسطور است ابوعبدالله بوده است.القاب شریفش بسیار است: الرشید، الطیب، الوفی، السید، الزکی، المبارک، التابع،المرضات الله، السبط، چنان که از رسول خدا(ص) حدیث کردهاند: «حسین سِبطُ مِنَالاسباط» و از مشهورترین این القاب «الزکی» است و فاضلتر آن است که رسول خدا(ص)در حق او و برادرش حسن(ع) فرموده است: «انهما سیدا شباب اهل الجنه».
لاجرم سید اشرف است.
همسران و فرزندان
دربارة تعداد فرزندان امام حسین(ع) بین مورخان و محدثان اختلاف نظر است.عالم بزرگ مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد میگوید: امام حسین(ع) شش فرزند داشت:علی بن حسین، امام سجاد که مادرش شاه زنان (شهربانو) دختر یزدجرد بود، علی بنحسین معروف به علی اکبر که مادرش لیلی نام داشت و در کربلا شهید شد، جعفر که قبلاز ماجرای کربلا از دنیا رفت و مادرش از قبیلة قضاعیه بود. عبدالله که در کربلا کودک بود ودر آغوش پدر بر اثر اصابت تیر دشمن به شهادت رسید. مادر او رباب نام داشت. سکینه کهمادرش رباب بود، فاطمه که مادرش ام اسحاق نام داشت.
مناجات و عبادت امام حسین(ع)
امام حسین به مناجات و عبادت با خداوند خویش عشق میورزید و تا لحظه مرگو شهادت خونبارش از آن غافل نبود. چنان که در شب عاشورا حضرت امام حسین(ع)ویارانش تا صبح به مناجات مشغول بودند و به درگاه حضرت باری تعالی ناله و زاریمیکردند و زمزمة راز و نیاز آن با معبود، همچون طنین بال زنبوران عسل شنیده میشد.جمعی که در رکوع و جمعی در سجده و گروهی ایستاده و بعضی نشسته و مشغول عبادتبودند. جامعترین مناجات این سید مظلوم و معصوم(ع) دعای عرفه میباشد و سالکانوسائرین طریق عشق و عرفان و معرفت به یقین روح زنگار گرفته خویش را با تمسکوتوسل به این دعا و مناجات با خدای خود صیقل خواهند داد، تا بتواند سنگلاخهایطریق تقرب و وصل بین عبد و مولای را زدوده و هموار نمایند.
امام حسین (ع) در عصر حکومت خلفا
امام حسین (ع) پس از رحلت پیامبر (ص) با حوادث بسیار تلخ و جانسوزی مانندماجرای غصب خلافت، ماجرای شهادت جانگداز مادرش حضرت زهرا(ع) ... رو به روگردید. آن بزرگوار در این عصر سایه به سایه پدرش در ابعاد گوناگون، از حریم حق دفاعمیکرد و همدم و شریک غم و اندوه پدر بود. از هر فرصتی مناسب به مبارزه با طاغوتیان وباطل گرایان بر میخاست! موضعگیری امام حسین در برابر ابوبکر و عمر، هم چونموضعگیری برادرش امام حسن(ع) بود. در این عصر، حسین (ع) و حسن که دورانکودکی را میگذراندند، همراه مادرشان حضرت زهرا(ع) برای مطالبة فدک، نزد ابوبکررفتند و به عنوان شاهد، گواهی دادند که فدک، از آن فاطمه(ع) است به گونهای که ابوبکرگواهی آنها را پذیرفت، ولی با مداخلة عمر گواهی آنها نقض گردید. ماجرای اذان گفتنبلال حبشی به تقاضای حسن و حسین (ع) در عصر خلافت ابوبکر بیانگر آن است کهامام حسین(ع) همراه برادرش حسن(ع) از هر فرصتی، ناخشنودی خود را از حکومتابوبکر، آشکار میساختند و به او اعتراض میکردند. یکی از موارد شرکت حسنوحسین(ع) در اعتراض به حکومت ابوبکر این بود که حضرت علی(ع) سه شب پیاپی،فاطمه (ص) را بر مرکبی سوار میکرد و دست حسن و حسین (ع) را میگرفت و به خانهرزمندگان بدر (مهاجر و انصار) میبرد و حق خود را برای آنها بیان مینمود و از آنهامیخواست تا آن حضرت را برای گرفتن حقش «یعنی مقام رهبری» یاری کنند. ولی جزافراد اندکی، کسی جواب مثبت به آن حضرت نمیداد.
امام حسین(ع) در عصر خلافت عثمان و امام علی(ع)
در زمان خلافت عثمان، که او در آغاز محرم سال بیست و چهار هجری بر مسندخلافت نشست و حدود دوازده سال خلافت کرد، حسین(ع) دوران جوانی را میگذراند وهمواره با پدر و برادر بود و هرگز خلافت عثمان را نپذیرفت و در فرصتهای مناسب به آناعتراض میکرد. از جمله هنگامی که عثمان ابوذر را به ربذه تبعید کرد. با این که عثماندستور اکید داده بود کسی به بدرقة ابوذر نرود، علی (ع) همراه جمعی از یاران و از جملهامام حسن وامام حسین8 به بدرقة ابوذر شتافتند و هر یک خطاب به ابوذر سخنانیگفتند و امام حسین(ع) با دستگاه خلافت عثمان به مخالفت بر میخیزد و از کردارهایابوذر تقدیر میکند، و آشکارا مخالفت خود را با روش عثمان اعلام میدارد. پس از کشتهشدن عثمان مسلمانان در مدینه، با حضرت علی(ع) بیعت کردند و آن حضرت زمام امورخلافت را بدست گرفت آن حضرت در سراسر این عصر با حوادث تلخ روبرو شد. از جملهسه جنگ داخلی بزرگ یعنی جمل، صفین، نهروان که هر سه در خلافت ایشان رخ داد.حسین(ع) در تمام این حوادث سایه به سایة پدرش حضرتعلی(ع) حرکت میکرد.بازویی پر توان و یاری مهربان برای پدر بود و در امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی،قضایی و نظامی در صف اول یاران علی(ع) قرار داشت و شب و روز برای رفع مشکلاتگوناگون مردم، در خدمت پدر تلاش میکرد.
امامحسین(ع) در جنگ جمل، صفین ونهروان از رزمندگان پیشتاز و قهرمان سپاه پدرش حضرت علی(ع) بود. او و برادرشامامحسن (ع) همچون دو بازوی پر توان برای پدر بودند و چون سربازی جان بر کف، ازحریم پدر دفاع میکردند. امیر مؤمنان علی(ع) مراقب بود که به آنها صدمهای نرسد وهمیشه میفرمود: «برای حفظ نسل رسول خدا(ع) مراقب آنها باشید» امام حسن(ع) بعداز شهادت پدر ده سال امامت کرد. در این مدت فراز و نشیبهای بسیاری رخ داد.امامحسین(ع) در تمام این مدت از یاران مخلص برادرش امام حسن(ع) بود و او را اماممیدانست و از او پیروی میکرد تا آن جا که به فرموده امام صادق (ع): «امام حسین (ع)به خاطر احترام و تجلیل از مقام برادرش امامحسن(ع) هرگز جلوتر از او راه نرفت و درسخن گفتن از او پیشی نگرفت.» حتی در ماجرای صلح امام حسن (ع) با معاویه، امامحسین همچنان در کنار برادر بود، تا آن هنگام که مزدوران معاویه امام حسن (ع) رامسموم کردند و امام حسن(ع) وصیتهای خود را به برادرش امام حسین (ع) نمود، واسرار امامت را به او سپرد.
امام حسین (ع) در عصر حکومت معاویه
پس از شهادت حضرت علی(ع) در سال چهلم هجری امام حسن(ع) حدودشش ماه خلافت کرد. سپس ماجرای صلح به میان آمد و از آن پس معاویه بر مسندخلافت نشست که خلافت او نوزده سال و هشت ماه طول کشید و سرانجام در نیمه رجبسال 60 هجری در گذشت. امام حسین(ع) در این عصر که حدود ده سالش مقارن باامامت امام حسن(ع) و حدود ده سال دیگر مقارن با امامت خودش بود، با معاویه ومزدوران او درگیری شدید داشت. معاویه را طاغوت میدانست و هرگز روی خوش به اونشان نمیداد. در این جا برای روشن شدن موضعگیری امام حسین(ع) در برابر معاویه ومزدورانش به نمونة زیر توجه میکنیم:
تسلیم شدن معاویه و ولید در برابر حقطلبی امام حسین (ع)
بین امام حسین (ع) و معاویه در مورد قطعة زمینی در مدینه نزاع و کشمکش شدو سرانجام امام حسین(ع) به او فرمود: باید یکی از این سه راه بپذیری یا حق من در اینزمین را خریداری کنی یا آن را در اختیار من بگذاری یا ابن عمر و ابن زبیر را بین من وخود داور کنی. اگر هیچ کدام از این سه پیشنهاد را نپذیرفتی کار تو، به «حلف الفضول»منتهی میشود. سپس امام حسین(ع) در حالی که خشمگین بود برخاست و از نزد معاویهدور شد و در مسیر راه چند نفر را دید و آنها به او قول دادند که اگر معاویه حقت را نداد ماطبق برنامة «حلف الفضول» تو را برای گرفتن حقت حمایت میکنیم گر چه با کشیدنشمشیر از نیام باشد. این خبر به معاویه رسید او از پی آمد وخیم آن هراسناک شد و برایامام حسین(ع) پیام داد که شخصی را بفرست تا حق تو را بگیرد.
نظیر این حادثه در مورد امام حسین (ع) و ولید بن عتبه رخ داد. امام حسین(ع) بهاو فرمود: سوگند به خدا یا باید حقم را بدهی و یا شمشیر از نیام برکشم در مسجد از افراد«حلف الفضول» کمک میگیرم ولید پس از اطلاع از تصمیم قاطع حسین(ع) تسلیم شد وحق او را داد و او را از خود راضی نمود.
بزرگواری امام حسین(ع)
روزی امام حسین (ع) از جایی عبور میکرد، دید جوانی به سگی غذا میدهد، بهاو فرمود: «به چه انگیزه این گونه به سگ مهربانی میکنی؟» او عرض کرد: من غمگینهستم، میخواهم با خشنود کردن این حیوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد.اندوه من از این رو است که من غلام یک نفر یهودی هستم و میخواهم از او جدا شوم.امام حسین(ع) با آن غلام نزد صاحب او که یهودی بود آمدند، امام حسین(ع) دویستدینار به یهودی داد تا غلام را خریداری کرده و آزاد سازد. یهودی گفت: این غلام را بهخاطر قدم مبارک شما که به در خانه ما آمدی به شما میبخشم و این بوستان را نیز بهغلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسین (ع) همان دم غلام را آزاد کردهمة آن بوستان و پول را به او بخشید. وقتی که همسر یهودی، این بزرگواری را ازامامحسین(ع) دید، گفت: «من مسلمان شدم و مهریهام را به شوهرم بخشیدم» و بهدنبال او شوهرش گفت: «من نیز مسلمان شدم و خانهام را به همسرم بخشیدم».
یاران بی نظیر امام حسین (ع)
امام حسین (ع) ویژگیها و خصایصی دارد که برای دیگری در عالم واقعنشدهاست. حتی انبیا نیز در این ویژگیها شرکت ندارند. بعضی از علمای گذشته دربارةخصایص حسین کتابهایی نوشتهاند. از جمله خصایص حسین(ع) اجتماع عدهای ازاصحاب و یاورانی است که از اولین تا آخرین نفر ایشان گرد هیچ پیغمبر یا امامی جمعنشده و نمیشود. عده یاران امام حسین(ع) که در کربلا به اتفاق شهید شدند هفتاد و دونفرند که قبل از قضیه کربلا چند نفر کشته شدند از جمله: مسلم بن عقیل و هانی بن عروههم چنین عبدالله و ابن عفیف را که پس از قضیه کربلا شهید گردیدند باید به آنها ضمیمهکرد. اما تعداد کسانی که همراه ابی عبدالله بن حسین(ع) به کربلا وارد شدند پانصد به بالاذکر شده حتی بعضی از یکصد هزار نفر نیز نوشتهاند که پس از خبر دادن حسین(ع) ازکشته شدنش کناره گرفتند. از سکینه مظلوم منقول است که وقتی پدرم خطبه خواند وخبر داد که فردا من و هر که همراه حسین است کشته میشود و هر کس میخواهد برودمانعی ندارد، دیدم ده نفر ـ ده نفر و حتی بیشتر با هم یا تنها فرار کردند تا همان عدةاندک باقی ماندند. هفده نفر از آنها بنی هاشم و از بستگان نزدیک امام حسین (ع)هستند.
خلافت یزید و بیعت گرفتن برای خلافت یزید
مادر یزید، صحرانشین بود که معاویه پیش از خلافت با او ازدواج کرد و چوننمیتوانست با زندگانی دمشق بسازد او را به صحرا نزد کسانش فرستاد. یزید در آنجا باخلق و خوی بدوی بزرگ شد. تفریح را دوست میداشت و به قانون پای بند نبود، مردیبخشنده و فصیح و سخنور بود میگفتند: «شعر به پادشاهی آغاز و با پادشاهی ختم شد.»مقصود از پادشاه اول «امرالقیس» و از پادشاه دوم «یزید» بود.
معاویه در سال شصتم هجری در گذشت و یزید پس از دفن پدر به مسجد بزرگشهر در آمد. مردم را به بیعت کردن با خود فرا خواند و بیعت کردند و به خانه برگشت.هنگام مرگ معاویه، حاکم مدینه ولید بن عتبه پسر ابو سفیان بود و حاکم مکه یحیی بنحکیم پسر صفوان پسر امیه بود و بر کوفه نعمان بن بشیر انصاری حکومت داشت و بربصره عبیدالله بن زیاد. یزید را همتی جز بیعت گرفتن از آن چهار تن نبود و به ولید نامهنوشت تا دربارة بیعت بر آن چهار تن سخت بگیر و به آنان اجازه هیچ گونه سر پیچی ازبیعت ندهد. چون این نامه به ولید رسید از بروز آشوب بیمناک شد و سخت نامه را پوشیدهداشت و با آن که میان او و مروان اختلاف بود کسی فرستاد و او را خواست، مروان پیش اوآمد و ولید نامه یزید را برای او خواند و با او مشورت کرد. مروان گفت: عبدالله بن عمر وعبدالرحمن بن ابوبکر خواستار خلافت نیستند ولی سخت مواظب حسین بن علی وعبدالله بن زبیر باش و هم اکنون کس بفرست اگر بیعت کردند که چه بهتر و گرنه پیش ازآن که خبر آشکار شود و هر یک از ایشان جایی بگریزد و مخالفت خود را ظاهر سازد گردنهر دو را بزن.
ولید به عثمان که نوجوانی در سن بلوغ بود و آن جا حضور داشت گفت: پسر جانبرو حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را فراخوان. پسرک به مسجد رفت و آن دو را آن جانشسته دید و گفت: دعوت امیر را بپذیرید و پیش او آیید. گفتند برو ما از پس تو میآییم وچون پسرک برگشت ابن زبیر به امام حسین(ع) گفت خیال میکنی برای چه منظوری دراین ساعت کسی پیش ما فرستاده است؟ فرمود: گمان میکنم معاویه مرده است وبرایبیعت پیش ما فرستاده است
ابن زبیر گفت: من هم جز این گمان ندارم. هر دو بهخانههای خود برگشتند. امام حسین(ع) تنی چند از دوستان و غلامان خویش را جمعکرد و به سوی دار الاماره رفت و به آنان دستور داد بر در نشینند و اگر صدای او را شنیدند بهدرون خانه هجوم آورند. امام حسین(ع) پیش ولید رفت و کنار او نشست، مروان هم آن جابود، ولید نامه را برای حسین (ع) خواند، حضرت در پاسخ فرمود: کسی چون من پنهانیبیعت نمیکند. ولید مردی دوست دار عافیت بود، لذا به امام حسین(ع) گفت: برو و با مردمپیش ما خواهی آمد و امام برگشت. مروان به ولید گفت: با رای من مخالفت کردی و بهخدا قسم دیگر هرگز چنین فرصتی به تو نخواهد داد. ولید گفت: ای وای بر تو، مراراهنمایی میکنی که حسین پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) را بکشم؟، به خدا قسمکسی که روز قیامت برای خون حسین(ع) مورد مواخذه قرار گیرد، ترازوی عملش درپیشگاه الهی سبک نخواهد بود.
عبدالله بن زیبر در خانه خود پناهنده شده و ولید را غافل کرد و چون شب فرا رسیدبه سوی مکه گریخت و از شاهراه نرفت و راه بیراهه را پیش گرفت. صبح فردا این خبر بهولید رسید و حبیب بن کدین را همراه سی سوار به تعقیب او فرستاد که نتوانستند اثری ازاو به دست آورند، عبدالله بن زبیر از مدینه گریخت و به کعبه پناهنده شد و کسان را بهسوی خود دعوت میکرد. حسین(ع) به پاسخ فرماندار مدینه که میگفت با یزید بیعتکند گفت: «کسی همانند من نهانی بیعت نمیکند، گمان دارم تو نیز مایل نیستی که مننهانی بیعت کنم وقتی همه مردم را برای بیعت دعوت کردی ما را نیز دعوت کن که کار بهکجا باشد». ولید که مردی صلح جو بود دست از او برداشت. پس از آن، امام حسین (ع) بهمکه رفت.
امام حسین (ع) در مکه
موسم حج نزدیک بود و در این فصل، مردم صحرا و بادیه از افقهای دور دست روبه سوی مکه مینهند، از هر شهر و قریه، نمونهای در این مرکز بزرگ اسلامی یافتمیشود. اکنون فرصت مناسبی است که امام حسین(ع) نباید آن را نادیده بگیرد و بدونبهره برداریهای لازم از آن بگذرد. کاروان امام حسین(ع) پرده سیاه شب را میدرید وجلو میرفت، میرفت تا راه خود را در دل میلیونها نفوس بشر که شیفته و شیدایآزادیاند باز کند. شتران با قدمهای آهسته و حرکت یکنواخت خود این قافله کوچک را کهاز جوانان و زنان و کودکان بنی هاشم تشکیل میشد، به سوی سرنوشت نامعلوم وابهامآمیزی سیر میداد، کسی چه میدانست که این کاروان کوچک و کم جمعیت، منشأچه حوادث بزرگ و خونینی خواهد بود و چگونه همین جوانان سر بزیر و آرام، باجانبازیهای پر شکوه خود، دودمان قدرتمند اموی را دراقیانوس زمانه غرق نموده و محوو نابودش خواهند ساخت. این تنها حسین(ع) بود که از نقشهها مطمئن بوده و با قیافهایمصمم و سرشار از شخصیت و عظمت قدم بر تاریکی گذارده و جلو میرفت. این کاروانپنج بار بر سر راه خود با این پرچم ارغوانی رنگ افق بر خورد کرد و پنج بار طلوع و غروبخورشید را پشت سر گذارد تا این که در شب جمعه سوم شعبان به بیت الحرام، مکهمعظمه واردشد.
خبر ورود حسین(ع) به مکه به زودی در شهر منتشر گشت. مردم از این که فرزندرسول خدا را در میان خود میدیدند، مسرور شده و هر روز به خدمتش میرسیدند، و ازمحضر عالیش استفاده میکردند. عبدالله بن زبیر که خود داعیه خلافت داشت از آنحضرت دیدن نموده و با این که از بودن امام حسین(ع) در مکه ناراحت شده و او را مزاحمخود تشخیص میداد ولی ناچار بود هر روز به خدمتش رسیده و عرض ارادت کند. والیمکه عمرو بن سعید بن عاص نیز که موقعیت عظیم حسین(ع) را در دلهای مکّیانمشاهده مینمود ناچار شد برای رعایت ظاهر که هم شده از امام حسین(ع) دیدن کند.
عبدالله بن مطیع که از بزرگان مکه و مردی با موقعیت بود و از اوضاع و احوال سیاسی وجریانهای پشت پرده به خوبی اطلاع داشت، به محضر امام حسین(ع) شرفیاب شده وتا آنجا که دید سیاسیاش اجازه میداد، مطالب را برای امام حسین (ع) تجزیه و تحلیلمینمود، او را به نام اینکه مکه حرم امن الهی است، به ماندن در آن جا تشویق میکرد.عبدالله بن مطیع میپنداشت اصولاً حسین(ع) محتاج به نقشهای است که سرانجام او رابه خلافت برساند و بر دشمن نیرومندش یزید پیروز گرداند. چنین تصور مینمود کهامامحسین(ع) علاوه بر شکست یزید موقعیت خود را برای به دست آوردن مقام خلافتنیز طالب است. اشتباه عبدالله بن مطیع و اصولاً اشتباه تمام اشخاصی که خود را طرفمشاوره امام حسین(ع) قرار دادند، همین بود که گمان میکردند امام حسین(ع) درتلاش به دست آوردن مقام خلافت است و نقشه هایی را که طرح میکردند همه و همه راهرا برای وصول به این منظور هموار مینمود. ولی امام حسین(ع) راه خود را خوبمیشناخت و جز به همان مسیر تعیین شده که قلم قضای الهی آن را امضا کرده بودنمیاندیشید او موفقیت شخصی خود را نمیخواست، او از یک افق وسیعتر از فراز قلهایمرتفع به حوادث نظر میکرد.
دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع)
امام حسین(ع) تا فرا رسیدن ایام حج در مکه ماند و در طی این مدت مردم کوفهنیز او را راحت نمیگذارند و با فرستادن نامههای فراوانی که گویا تعداد آن از دوازده هزارهم تجاوز کرده است او را به سوی خود دعوت میکردند. حسین بن علی(ع) هم برای آنکه آنها را بدون جواب نگذارده باشد و ضمناً از اوضاع واقعی کوفه نیز مطلع گردد، پسرعموی خود مسلم بن عقیل را که جوانی برومند عاقل و کاردان بود به عنوان سفارت بهکوفه فرستاد. کوفیان پس از مرگ معاویه به موجب تلوّن ذاتی خود به اندازة کافی دچارهیجان شده بودند.
خانة سلیمان صرد خزاعی را که از بزرگان شهر و از صحابه رسول خدا بود ستاد کارخود قرار دادند و اجتماعات خود را علیه یزید در آن جا تشکیل میدادند. و در همان جا بودکه نامههای خود را انشا مینمودند و به سوی امام حسین(ع) میفرستادند.
امام حسین(ع) هوشمندتر از این بود که فریب تلوّن ذاتی آنها را خورده و تحتتاثیر نامههای آنها قرار گیرد. آن حضرت در پی خلافت و به دست آوردن موقعیت نظامینبود، بلکه نقشه دیگری داشت. نقشهاش این بود که با جنگ سرد یزید را در هم کوبد وگفتیم که نخستین گام جنگ سرد، ایجاد هیجان در افکار مردم است. اکنون که کوفه خود،آمادگیاش را اعلام نموده و در آستانة یک هیجان بزرگ قرار دارد، چراحسینبنعلی(ع) از آن بهرهمند نشود.
مسلم را به کوفه فرستاد تا با تدبیر خویش کوفه را تا آن جا که ممکن است همچنان مشتعل و فروزان نگهدارد و خود در مکه ماند تا وظیفه بیدار کردن افکار مکیان وحجگزاران را بر عهده گیرد.
در عین حال امام حسین(ع) از بصره نیز غافل نبود، زیرا پس از مدینه و مکهوکوفه، اهمیتی به سزایی داشت. لازم دید که بصره را هم در جریان حوادث گذارده و اینپایگاه بزرگ اموی را نیز متزلزل سازد. لذا نامهای به بزرگان بصره نوشت، این نامهها بهاندازة کافی اثر خود را کرد و قلوبی را که در بصره به یاد خدا و فضیلت میطلبید دچارهیجان نمود. اما در این جا لازم است بررسی و ارزیابی شود که چرا امام حسین(ع) دعوتمردم کوفه را پذیرفت و پسر عموی خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا اوضاع کوفهرا بررسی کند.
امام حسین(ع) از آنجا که شرایط زمان خود را درک میکرد باید راهی انتخابمیکرد تا با آن وسیله درد عدهای از افراد امت را چاره کند و آن دستهها عبارت بودند از:
دسته اول: که قسمت عمده مردم را تشکیل میدادند کسانی بودند که در مقابلفساد معاویه، ارادة خود را از دست داده بودند و به پستی و خواری ناشی از فسادی کهپیرامون خلافت اسلامی را فرا گرفته بود و آن را به صورت بدترین نوع حکومتامپراتوریهای ایران و روم و هراکلیوس درآورده بود، تن در داده بودند.
دسته دوم: کسانی بودند که منافع خصوصی خود را بر اهداف رسالت پیامبر(ص)ترجیح میدادند؛ به طوری که هدفهای عظیم رسالت به تدریج اهمیت خود را از دستداده و هدفهای خصوصی و شخصی جای آن را گرفته بود.
دسته سوم: ساده لوحانی بودند که فریب فرمانروایان بنی امیه در آنان موثر افتادهبود.
اگر چه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) خلافت اسلامی کمکم از مفهوم صحیح وشرعی خود منحرف گردید، اما مفهوم خلافت از هر گونه تغییر اساسی برکنار مانده بود.لیکن در دوران معاویه، در مفهوم خلافت تغییرات اساسی پدید آمد و خلافت اسلامیشکل سلطنتی و استبدادی کسری و قیصر را گرفت.
دسته چهارم: این عده مسئله را از لحاظ واگذاری خلافت از طرف امام حسن(ع)به معاویه و عقد قرارداد صلح با او مینگریستند و به نظرشان این تنها راهی بود کهامامحسن(ع) و اوضاع و احوال پیچیده آن روز به عنوان رهبر و حافظ منافع آیندةرسالت از هر گونه نابودی پیش گرفته بود.
از این رو امام حسین(ع) موقعیت را ارزیابی میکرد تا به مسلمانانی که از دورماجرای کنارهگیری برادرش امام حسن(ع) از خلافت و صلح با معاویه را شنیده بودند،ثابت کند که کنارهگیری و صلح برادرش به معنای آن نیست که اهل بیت پیامبر(ص) ازرسالت خود دست کشیده و آن را دربست تحویل معاویه داده باشند.
امام حسین(ع) در برابر این آزمایش قرار نداشت که تمام شرایط را در نظر گیرد ودرد این چهار دسته را چاره کند، آن حضرت برای رسیدن به این هدف جز این چارهاینداشت که عزیمت به عراق را انتخاب کند.
رفتن مسلم بن عقیل به سوی کوفه
مسلم بن عقیل حرکت کرد تا به کوفه رسید و در خانهای که خانة مختار بن ابوعبیدبود وارد شد. شیعیان پیش او آمد و شد میکردند و او نامه امام حسین(ع) را برای مردمکوفه میخواند و شیعیان با او بیعت یاوری کردند. مسلم بن عقیل که وضع را چنین دیدکسی را نزد امام حسین(ع) فرستاد و او را ترغیب کرد که به سوی کوفه حرکت کند.
هنگامی که خبر آمدن مسلم بن عقیل به کوفه شایع شد و نعمان بن بشیر حاکمکوفه از آن آگاه شد گفت: من جز با کسی که با من پیکار کند جنگ نخواهم کرد و جز کسیکه به من حمله کند حمله نخواهم کرد و کسی را به تهمت و سوء ظن نمیگیرم ولی هرکس بیعت خود را بشکند و آشکارا رویاروی من قرار گیرد تا هنگامی که دسته شمشیرم دردستم باشد با او جنگ خواهم کرد هر چند تنها باشم.
مسلم بن سعید حصرمی و عمارة بن عقبه که هر دو جاسوس یزید در کوفه بودندبرای او نامه نوشتند و او را از آمدن مسلم بن عقیل به کوفه آگاه کردند و به او نوشتند که اوبرای دعوت مردم به بیعت با امام حسین(ع) به کوفه آمده است. چون این نامه به یزیدرسید دستور داد فرمان حکومت کوفه را برای عبیدالله بن زیاد نوشتند و به او دستور داد کهبه کوفه رود و مسلم بن عقیل را با دقت و مراقبت تعقیب کند تا بر او پیروز شود و او رابکشد یا از کوفه و بصره تبعید کند. در این اثنا یزید، نعمان بن بشیر را به سبب ضعفی کهدر جلوگیری از فتنه نشان داده بود عزل کرد و عبیدالله بن زیاد را به جایش گماشت. وی برشیعیان سخت میگرفت چنان که بسیاری از آنها از دور مسلم بن عقیل پراکندهمیشدند. وقتی مسلم بن عقیل رفتار کوفیان را دید به هانیبنعروهمرادی پناه برد وعبیدالله بن زیاد هر دو را بکشت.
امام حسین(ع) به سوی کوفه و شهادت ایشان
حسین بن علی(ع) همان روز که مسلم شهید شد از مکه بیرون آمد. ابن زیاد،حصین بن نمیر را که فرمانده شرطه او بود با چهار هزار سوار از مردم کوفه فرستاد تا میانقادسیه و قطقطانه توقف کند و از رفتن اشخاص از کوفه به سوی حجاز غیر از حاجیان وعمره گزاران و کسانی که متهم به هواداری امام حسین(ع) نیستند جلوگیری کند.
چون حسین(ع) تصمیم به بیرون آمدن از مکه گرفت و شروع به آماده شدن شد،خبر به عبدالله بن عباس رسید، به دیدار آن حضرت آمد و گفت: ای پسر عمو، شنیدهامقصد رفتن به عراق داری؟ فرمود: آری چنین تصمیمی دارم. عبدالله گفت: تو را به خداسوگند از این کار منصرف شو! فرمود: تصمیم گرفتهام و از حرکت چارهای نیست.
تصمیم و قصد امام حسین(ع) به اطلاع عبدالله بن زبیر رسید او هم به دیدارایشان آمد و گفت: اگر در همین حرم الهی بمانی و نمایندگانی و داعیان خود را به شهرهابفرستی و برای شیعیان خود در عراق بنویسی که پیش تو آیند بهتر است و چون کارتاستوار شد کارگزاران یزید را از این شهر بیرون کن، من هم در این کار با تو همراهی و همفکری خواهم کرد و اگر به مشورت من عمل کنی بهتر است این کار را در همین حرم الهیانجام دهی.
گویند چون روز سوم رسید عبدالله بن عباس باز به حضور امام حسین(ع) آمد وگفت: ای پسر عمو، به مردم کوفه نزدیک مشو که قومی حیله گرند و در همین شهر بمانکه سرور و سالار مردمانی و اگر نمیپذیری به یمن برو که در آن حصارها و درههایاستواری است و سرزمین گسترده و وسیعی است و گروهی از شیعیان پدرت در آنجایند.
امام حسین(ع) فرمود: ای پسر عمو، به خدا سوگند میدانم که تو خیرخواه ومهربانی ولی من تصمیم به رفتن گرفتهام. ابن عباس گفت: اگر ناچار میروی پس زنان وکودکان را با خود مبر که در امان نیستند. حسین(ع) فرمود: مصلحت را در این میبینم کهبا زنان و فرزندان بیرون روم.
گویند چون امام حسین(ع) از مکه بیرون آمد سالار شرطة عمرو بن سعید بنعاص حاکم مکه با گروهی نظامی جلو آن حضرت را گرفت و گفت: امیر عمروبن سعید بهتو دستور میدهد برگردی و برگرد و گرنه من از حرکت تو جلوگیری میکنم.
امام حسین(ع) سخن او را نپذیرفت، دو طرف با تازیانه به یکدیگر حمله کردند وچون این خبر به عمروبن سعید رسید، ترسید کار دشوار شود و به سالار شرطه خود پیام دادباز گردد. امام(ع) حرکت فرمود و چون به منطقه صفاح رسید فرزدق شاعر که از عراق بهکوفه میآمد با ایشان برخورد و سلام کرد، امام حسین(ع) فرمود: مردم عراق را چگونهدیدی؟ گفت: آنان را پشت سر گذاشتم در حالی که دلهایشان با تو و شمشیرهایشان برضد تو بود. ولی امام حسین(ع) همچنان به راه خود ادامه داد.
چون به منزله زباله رسیدند فرستادة محمد بن اشعث و عمر بن سعد که بهخواهش مسلم او را با نامهای حاکی از بی وفایی و پیمان شکنی مردم کوفه گسیل داشتهبود رسید و چون امام حسین(ع) آن را خواند به درستی خبر کشته شدن مسلم و هانییقین پیدا کرد و سخت اندوهگین شد.
امام حسین(ع) هم چنان به راه خود ادامه میداد و چون به وادی عقیق رسیدمردی از قبیله بنی عکرمه به حضور ایشان آمد و سلام کرد و به اطلاع رساند که ابن زیادمیان قادسیه و عذیب سوران را بر کمین گماشته است و افزود: فدای تو گردم باز گرد بهخدا سوگند به سوی نیزهها و شمشیرها میروی.
امام حسین(ع) به او فرمود: خیرخواهی و در حد کمال نصیحت کردی خدایتپاداش نیکو دهد. حرکت فرمود و به منزل شراه رسید، شب را آن جا گذارند و فردا حرکتفرمود. سواران بنی امیه که هزار تن بودند به فرماندهی حر بن یزید تمیمیریاحیرسیدند.
امام(ع) همین که نزدیک شدند به جوانان خود دستور فرمود با مشکهای آب بهاستقبال آنان بروند و ایشان همگی آب آشامیدند و اسبهای خود را هم سیراب کردند وهمگی در سایه اسبهای خود نشستند.
امام حسین(ع) به حر فرمود: چه قصد داری؟ گفت: به خدا سوگند میخواهم تو راپیش امیر عبیدالله بن زیاد ببرم. فرمود: در این صورت به خدا سوگند با تو جنگ خواهمکرد. و چون گفتگو میان ایشان بسیار شد، حر گفت: من مامور به جنگ با تو نیستم و فقطبه من دستور دادهاند از تو جدا نشوم. اکنون چیزی اندیشیدهام که با آن وسیله از جنگ با تودر امان مانم و آن این است که میان خود و من راهی را برگزینی که نه به کوفه بروی و نه بهحجاز و همین گونه رفتار میکنیم تا رأی عبیدالله بن زیاد برسد. امام حسین(ع) فرمود:این راه در پیش گیر.
امام حسین(ع) از قصر بنی مقاتل همراه حربن یزید حرکت فرمود و هرگاه آهنگصحرا میکرد حر او را از این کار باز میداشت تا آن که به جایی به نام کربلا رسیدند، از آنجا اندکی به سوی راست حرکت کردند و به نینوا رسیدند. و در این هنگام بود که نامهای ازابن زیاد برای حر آمد، «اما بعد همان جا که این نامهام به دست تو میرسد بر حسین ویارانش سخت بگیر و او را در بیابانی بدون آب و سبزه فرود آور و حامل این نامه را مامورکردهام تا مرا از آنچه انجام میدهی آگاه سازد و السلام».
حر نامه را خواند و سپس به امام حسین(ع) گفت: مرا چارهای از اجرای فرمان ابنزیاد نیست همین جای فرود آی و برای امیر بهانهای بر من قرار نده.
امام حسین(ع) به حر فرمود: کمی پیش میرویم و آن گاه پیاده میشویم و حرکتکردند و چون به کربلا رسیدند حر و یارانش مقابل امام حسین ایستادند و آنان را از حرکتباز داشتند و گفتند: همین جا فرود آیید که رود فرات به شما نزدیک است.
امام(ع) پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا. فرمود: آری، سرزمینسختی و بلاست، پدرم هنگام جنگ صفین از این منطقه گذشت و من همراهش بودم.
روز دوم ورود آن حضرت به کربلا عمر بن سعد با چهار هزار نفر فرا رسید، عمر بنسعد جنگ با امام حسین(ع) را خوش نمیداشت. ابن زیاد، به او گفت فرمانی را که برایتو نوشتهام برگردان. گفت: در این صورت میروم و با همان یاران و کسانی که قرار بود با اوبه ری و دستبی بروند حرکت کرد و به امام حسین(ع) رسید و حربن یزید هم با همراهانخود به او پیوست. عمر بن سعد به قرة بن سفیان حنفی گفت: پیش امام حسین(ع) برو ازاو بپرس چه چیزی موجب شده است این جا بیایی، او آمد و این پیام را گزارد.
امام حسین(ع) فرمود: از سوی من به او بگو که مردم این شهر برای من نامهنوشتند و متذکر شدند که پیشوایی ندارند و از من خواستند پیش آنان بیایم.
گویند ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت که از حسین(ع) و یاران او آب را بازگیر ونباید یک جرعه آب بنوشند. وقتی این نامه به عمربن سعد رسید به عمرو بن حجاجدستور داد که با پانصد سوار به کنار شریعه فرات برود و مانع از آن شود که امام حسین(ع) ویارانش آب بردارند. چون تشنگی بر حسین(ع) و یارانش سخت شد به برادر خودعباسبن علی(ع) فرمان داد همراه سی سوار و بیست پیاده هر یک مشکی بردارند.عباس به سوی آب رفت ولی عمرو بن حجاج از ایشان جلوگیری کرد ولی عباس(ع) باهمراهان خود با آنان جنگید و آنها را کنار زد و پیادگان مشکها را از آب پر کردند.
بعد از آن عمر بن سعد به یاران خود دستور حمله داد شامگاه روز پنج شنبه نهممحرم بود ولی امام حسین(ع) از آنان خواست که جنگ را به فردا موکول کنند، و پذیرفتند.امام(ع) یاران خود را که سی و دو سوار و چهل پیاده بودند آرایش جنگی داد، زهیر بن قینرا بر سمت راست و حبیب بن مظاهر را بر سمت چپ گماشت و پرچم را به برادرش عباسسپرد. نخستین کسی که از ایشان به میدان رفت و جنگ کرد علی بن حسین که همانعلی اکبر است بود و همواره پیکار کرد تا شهید شد.
عباس(ع) هم چنان پیشاپیش امام حسین(ع) ایستاده بود و امام(ع) به هر سومیرفت او هم به همان سو میرفت تا این که عاقبت شهید شدند. امام حسین تنها ماند.امام(ع) سخت تشنه بود.
در این هنگام مردی از قوم تیری بر آن حضرت زد که بر دوش او فرو شد وحسین(ع) آن را از شانه خود بیرون آورد، زرعه بن شریک تمیمی، شمشیری بر آنحضرت فرود آورد که امام دست خود را سپر قرار داد. سنان بن اوس نخعی با نیزه حملهکرد و نیزه زد و حضرت درافتاد. خولی بن یزید اصبحی از اسب پیاده شد که سر آنحضرت را جدا کند. دستش لرزید و نتوانست و برادرش شبل بن یزید پیاده شد و سرامام(ع) را برید و به برادرش خولی داد و امام حسین(ع) در دهم محرم سال 61 هجریبه شهادت رسیدند.
سه عامل مهم نهضت امام حسین(ع)
گاه گفته میشود که یزید فرمان داده بود تا از امام حسین(ع) بیعت بگیرند، یعنیامام حسین(ع) رسماً حکومت یزید را بپذیرد و تسلیم حکومت او گردد و از آن حمایتکند، و چون امام حسین(ع) یزید را فردی نالایق، فاسق و ستمگر میدانست با او بیعتنکرد و همین موجب مخالفت دستگاه یزید با امام حسین(ع) و سرانجام قیامامامحسین(ع) بر ضد آن دستگاه گردید. بنابراین عامل و انگیزه اصلی قیام عظیم امامحسین بیعت نکردن با یزید بود تا در هر زمان حسینیان و پیروان حق، حکومت طاغوت رانپذیرند و تسلیم چنان حکومتی نشوند، بلکه بر ضد آن قیام کنند.
بعضی دیگر میگویند: هدف امام حسین(ع) از حرکت به سوی عراق، گردآورینیروها و تشکیل حکومت اسلامی، و تحقق بخشیدن به آرمانهای اسلام در پرتوحکومت اسلامی، و امکانات آن بود چنانکه جد بزرگوارش رسول خدا(ص) از مکه به سویمدینه هجرت کرد و در مدینه به تشکیل حکومت پرداخت و در پرتو آن اسلام وبرنامههای آن را به طور گسترده و عمیق در سطح جهان عرضه نمود.
محققان اسلامی عامل سومی را ذکر کردهاند و آن را عامل اصلی و مهم انگیزهقیام امام حسین میدانند و آن عامل امر به معروف و نهی از منکر بود. امام حسین(ع)وقتی میدید یزید آشکارا میگساری و قمار بازی میکند و از ارتکاب گناهان بزرگ باکیندارد و مقدسات اسلام را زیر پای گذاشته، موجب ترویج باطل و فساد و نابودیارزشهای والای اسلام شده است، قیام کرد.
از سوی دیگر دو فریضة «امر به معروف و نهی از منکر» با توجه به اهمیت آن دراسلام و مراتب آن، او را الزام میکند که قفل سکوت را بشکند و فریاد بزند و اسلام عزیز وحیثیت مسلمانان را از خطر انحرافات یزید و یزیدیان نگهدارد. گرچه فریادشان در کوتاهمدت خاموش شد و موجب شهادتش گردید ولی در دراز مدت موجب نابودی ظلم و ظالم واحیای حق و حقیقت خواهد گردید.
عواقب واقعة کربلا
به عوض اینکه واقعة کربلا باعث ترس طرفداران حسین(ع) و علی(ع) بشودشجاعت شیعیان را برانگیخت و آنان را به انتقام گرفتن تهییج کرد. سالگرد حادثه کربلاهمه ساله و تا امروز، با گریه و زیارت و مرثیههای بیش از صد میلیون شیعه برگزار میشود.از کوفه تا دمشق و چند روز بعد از واقعة کربلا مسلمانان شاهد عبور رقت بار و وحشتانگیززنان خاندان پیغمبر بودند که مانند گلهای از بردگان تا کاخ یزید کشانده میشوند.
زنها با لباسهای پاره پاره ولی با غرور و فشرده به یکدیگر راه میرفتند. همه سالهدر کربلا و دمشق و قاهره در روز دهم محرم سالگرد قتل امام حسین(ع) هزارها ومیلیونها مسلمان شیعه وسنی برای یادآوری و عزاداری، در مساجد و تالارهای عمومیاجتماع میکنند. در این اجتماعات به شرح وقایع کربلا میپردازند و مردم به گریه و زاریمیپردازند. خبر حادثة جانگذاز کربلا، در مدینه باعث انزجار عمومی گردید.
سران شهرها و بازماندگان دوستان پیغمبر دور هم گردآمده، میپرسیدند: آیاممکن است از این پس خلافت مردی را که نه تنها از فرامین قرآن سرپیچی میکند،بلکه از کشت و کشتار اعضای خاندان پیغمبر نیز ابا ندارد قبول کرد؟ ورود خواهران ودختران امام حسین(ع) به همراه زین العابدین(ع) بر شدت تنفر مردم، نسبت بهیزیدافزود.
به محض این که خبر رسیدن آنهابر حومة شهر منتشر گردید جمع کثیری بافریادهای «الله اکبر» به استقبال شتافتند و در خیابانهای مدینه عده زیادی به تظاهراتپرداختند و پرچمهای سیاه عزا به دست گرفته، بر قاتلین حسین(ع) لعنت و دشنامفرستادند.
سپس در مسجد بزرگ شهر اجتماع عظیمی به وجود آمد، اشعاری درمدححسین(ع) و محکومیت قاتلین او خوانده شد. باران دشنام و لعنت از هر سو میباریدو در فضای مسجد همچون فریاد عظیم جنگ طنین میافکند. فرستادگان یزید، فرارکردند و بی درنگ دمشق را از صحنهای که دیده بودند مطلع ساختند.
یزید در صدد گذراندن وقت و فرونشاندن کینهها بر آمد و هیئتی به مدینه فرستادهتا از اغتشاش جلوگیری کند. نمایندگان یزید، با سران مدینه تماس گرفتند و بعد از چندروز مذاکره قرار شد پنج نفر به عنوان نماینده از مدینه به دمشق بروند و از یزید توضیحبخواهند.
نمایندگان مدینه بیش از یک هفته در پایتخت نماندند و پس از مراجعت، رئیسآنها «عبدالله بن حنظله» گزارشش را از آنچه در دمشق دیده یا شنیده بودند به اطلاعموکلین خود رساند. خلیفه اطلاع یافت که مخاصمت مدینه، به عوض فرو نشستن هر روزبا شدت بیشتری، توسعه مییابد. تصمیم گرفت، غائله را با روش همیشگی خود یعنیکشت و کشتار بخواباند و سپاهی مرکب از هزاران سرباز به فرماندهی مسلم بن عقبه کهدر خونخواری استاد عبیدالله بود به مدینه فرستاد، سپاه مسلم شهر را اشغال کرد وسربازانش به قتل و غارت و کشت و کشتار و از میان بردن هر چه در سر راه خودمیدیدند،پرداختند.
معتمدین شهر، وحشت زده و پریشان گرد هم آمدند و از شرایط قطع این فجایعجویا شدند. مسلم از یزید دستور خواست و بعد به ایشان پاسخ داد: سه روز مهلت میدهمکه بلاشرط تسلیم شوید. خلافت یزید را به رسمیت بشناسید و خود را بندگان او اعلامکرده، قبول کنید که او میتواند به میل خود، جان و مال شما را تصاحب کند. سران مدینهبا بزرگ منشی جواب دادند. «ما مرگ را ترجیح میدهیم.» خوی درنده مسلم بار دیگربیدار شد. مرد و زن پیر و جوان و بچه هم به قتل رسیدند.
آثار و پیامدهای عاشورا
وقتی که سخن از «پیامها و آثار» عاشورا است؛ تنها به این معنا نیست کهامامحسین(ع) و شهدای کربلا به صورت مشخص و رسمی به مردم آن زمان یازمانهای آینده چه دستوری دادهاند، بلکه شامل درسهایی هم که ما از عاشورا میگیریممیشود؛ مثلاً امام حسین(ع) فرموده است:«اگر دین ندارید آزاده باشد» این یک پیامصریح و روشن است. و اگر ما از حادثه عاشورا این درس را میگیریم «که هر چند با نیرویکم و امکانات اندک، باید در مقابل ظلم تسلیم نشده و مبارزه کرد» این هم نوعی پیامعاشورایی است.
هر چند در سخن سیدالشهدا چنین مضمونی بیان نشده باشد، ولی چون آنحضرت برای ما «اسوه» است و عملش برای ما «حجت» و میبینیم که خود و یارانش بانفرات کم در مقابل انبوه دشمن تا آخرین نفس مبارزه و مقاومت کردند، پس میتوانگفت که «ایستادن مقابل ظالم» پیام عاشورا است. هر چند ما این را به صورت درسی ازعاشورا گرفتهایم. و اکنون لازم است که در این جا به ذکر پیامها و آثار عاشورا پرداخته شود.
پیامهای اعتقادی
رسالت تبیین «مکتب» و تصحیح باورهای مردم در مسائل عقیدتی و بینشی، برعهده «امام» است. امامان با سخن و عملشان هم صورت صحیحی از اعتقادات راترسیم میکنند، هم با انحرافات عقیدتی مقابله و مبارزه میکنند. این که توحید نابچیست و خداباوری و عقیده به مبدأ و معاد چه نقشی در زندگی دارد و شیوه انبیاء ومرامشان کدام است و تداوم خط رسالت در قالب «امامت» چگونه است و دین چیست واهل بیت(ع) کیانند و چه مسئولیتی دارند و وظیفه امت در مقابل امام چیست، همه و همهجلوه هایی از «پیامدهای اعتقادی» عاشورا است ما اگر به قیام سیدالشهدا از این دیدگاهبنگریم، درسهای عظیمی را خواهیم آموخت و عاشورا را کلاس درسی خواهیم یافت کهدر سخنان امام و عاشوراییان، متجلی است.
حتی رجزهای اصحاب امام و خطبههای امام و اهل بیت چه قبل از شهادت و چهدر مقطع اسارت، پر از نکتههای عقیدتی است. علاوه بر بعد نظری و تبین خطوط اصلی وروشن دین، تجلی این باورها در عمل آنان، جلوة دیگری از بعد اعتقادی است. مثلاً«توحید» را نه صرفاً از بعد نظری، بلکه عبادت و اطاعت را نیز در صحنه عاشورا و انقلابامام حسین(ع) میتواند دید و این، بس آموزنده و تاثیر گذارتر از جنبه فکری و ذهنیمسئله است.
عقیده به خدا و قیامت، نه تنها به صورت یک باور خشک و ذهنی، بلکه منشأ اثردر زندگی فردی و اجتماعی مسلمان مطرح است و تلاشهای او را حتی در صحنهمبارزه، جهت میدهد. اعتقاد به امامت نیز نه صرفاً در حد یک بحث کلامی واحتجاجهای قرآنی و حدیثی در مورد این که پس از پیامبر، چه کسی خلافت دارد، بلکه بهعنوان نظام سیاسی و پذیرش ولایت پیشوای صالح و خط مشی منطبق بر قرآن و سنترسول و این که چه کسی شایسته زمامداری امت اسلام است، مطرح است.
جایگاه پیامبر و اهل بیت در جامعه اسلامی نیز از همین زاویه قابل طرح است ونیز اصل مسئله رسالت حضرت محمد و قرآن و وحی و شفاعت هر کدام به نحوی کهدارای پیام است، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار میگیرد.
پیامهای اخلاقی
اخلاق یکی از سه بعد عمدة دین است و اسلام بر سه بعد اصلی «اعتقاد»،«احکام» و «اخلاق» استوار است و تکمیل ارزشهای اخلاقی و جهت خدایی بخشیدنبه صفات و رفتار انسانها از اهداف عمدة بعثت انبیاست. تصحیح منش و رفتار انسان وکاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسانها، بخشی مهم ازرسالت پیامبر و امامان است.
اخلاق را از کجا میتوان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم چرا که آنان اسوهاند ومظهر شایستهترین خصلتهای انسانی و خدا پسند هستند، جلوه گاه خلق و خویحسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجت معصوم.حادثه کربلا و سخنانی کهامامحسین(ع) و خانوادة او داشتند و روحیات و خلق و خویی که از حماسه سازان عاشورابه ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگوگیری در زمینةخودسازی، سلوک اجتماعی، تربیت بدنی و کرامت انسانی است. مسائلی چون صبوری،ایثار، جوانمردی، عزت، شجاعت، وارستگی ازتعلقات، توکل، خداجویی، همدردی وبزرگواری، نمونه هایی از پیامهای اخلاقی عاشورا است و در گوشه گوشة این واقعةجاویدان، میتوان جلوههای اخلاق را دید. و در اینجا لازم است به توضیح یکی از اینپیامهای اخلاقی پرداخت.
آزادگی: آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما آزادگیبرتر از آزدی است و نوعی حریت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلتآور و حقارتبار است. تعلّقات و پایبندیهای انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند، و...در مسیرآزادی روح او، مانع ایجاد میکند.
اسارت در برابر تمنیّات نفسانی و علقههای مادی نشانه ضعف ارادة بشری است.وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست. خود را به دنیا وشهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن. صحنه کربلا نیزجلوه دیگر از آزادگی بود که از میان دو شمشیر مرگ با افتخار را پذیرفت و به استحصالشمشیرهای دشمن رفت. روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمینافتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمههای زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند.
پیامدهای تاریخی
مقصود از این عنوان، تاثیری است که «عاشورا» در حرکتهای تاریخی، بینشتاریخی، تجزیه و تحلیل حوادث، چه در زمان نزدیک عاشورا داشته، یا میبایست داشتهباشد، چه در زمانهای بعد تا عصر حاضر داشته و دارد یا میتواند داشته باشد.
هر حادثة تاریخی، موجی از آثار و پیامدهای مختلف بر میانگیزد، یا حداقلزمینه موج آفرینی در آن است، به شرط آن که جوهرة حادثه، هم شناخته و هم شناساندهشود. در این صورت است که تاریخ از نبش قبر یا غیبت مردگان یا نقالی وقایع گذشته درمیآید. حرکت آفرین و منبع الهام بخش میگردد.
عنوان پیام تاریخی عاشورا تنها شامل پیامهای صریح عاشورا به تاریخ آیندهنمیشود، بلکه شامل شناخت نیروی نهفته در بطن حادثه برای الهامگیری در زندگی کهعاشورا را از حالت «حادثهای در گذشته» درآورده، صورت «ذخیرهای از هدایتها، درسهاو عبرتها برای آیندگان» به خود میگیرد نیز میشود و ما میتوانیم از عاشورا «پیام»بگیریم و «درس» بیاموزیم و «عبرت» میگیریم که بسی مهمتر است، که این درستوجه به نقش انسان آگاه و متعهد در ساختن تاریخ و تاثیر گذاری در روند حوادث تاریخیمهم است. از این رهگذر میتوان انسانها را به قدرت تاثیرگذاری و حرکت آفرینی شانتوجه داد و به جای اینکه صرفاً تابع جریانات تاریخ و موج آفرینان اعصار باشند و برایخود اراده و توانی قائل نباشند، آنان را به نیروهای تاثیر گذار و فعال در این عرصهتبدیلکرد.
مسلماً در شب تاریک تاریخ، آن تک شمعهایی که روشنایی میبخشند و امیدمیآفرینند، «راه» را مینمایانند.
بسیاری را به شمع بودن و سوختن و راه نشان دادن میکشاند. نقش «الگو» و«پیشتاز» در پدیدههای تاریخی روشن است. در مسیر تحولات اجتماعی نیز خیلیها درپی رفتن اند، اما پیشرو ندارند.
قافله سالاران تاریخ، آنانند که با ایمان به ارادة خویش و شناخت جای هر گام واقدام به موقع به تکلیف تاریخی خویش عمل میکنند و تاریخ ساز میشوند. نهضتعاشورا از این دید نیز پیوسته برای بشریت جویای کمال و آزادی و عزت، پیام داده است وصدای «هل من ناصر» کربلا، در رواق تاریخ، تا ابدیت به گوش میرسد.
پیامهای سیاسی
اسلام، دینی است که بعد سیاسی آن بسیار نیرومند است. احکامی که جنبهاجتماعی و سیاسی دارد و نقشی که یک مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوشدارد و نیز اهمیت مسئله حکومت و رهبری و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعی خویش ونظارت بر روند کار حاکمان و مسئولان امور، گوشهای از این بعد را نشان میدهد.
فلسفة سیاسی اسلام و طرح مکتب برای مدیریت جامعه، به صورت «ولایت»است. معیارهای دین برای زمامداران، ملاکهای ارزشی است. در دوران پیامبر و ائمهحکومت از آن آنان است و در عصر غیبت، این حق از آن «ولی فقیه» است که نمایندگی ازمعصوم دارد. مبنای تصدی حکومت، لیاقت و توان علمی و شایستگی تقوایی است، نهزور. حاکمان نیز در چهار چوب «دین خدا» به اداره امور میپردازند.
عاشورا حرکتی انقلابی بر ضد انحرافات سیاسی و دینی حاکم مستبد است و قیامسیدالشهدا سرشار از بار سیاسی.
اسارت مردم در چنگ حکومت ظالمانه و تلاش برای رهایی آنان و سپردنزمامداری به «امام صالح» به قصد گسترش حق و عدل در جامعة گوشهای از این بعد رانشان میدهد و حرکت امام حسین(ع) و خاندان و یارانش جهت آگاهی بخشی بهتودههای مردم و ترسیم سیمای رهبر شایسته و افشای چهره والیان بی دین و دنیا پرستو ستمگر است. گوشهای دیگر از این قیام عاشورا برای همة آنان که حق طلب، عدالتخواه مبارزه، مدافع مظلوم، جهادگر در راه خدا، شهادت طلب، مصلح اجتماعی و آزاداندیش و آزادهاند، پیام دارد و به گواهی تاریخ، بنیان بسیاری از نهضتهای ضد ظلم ومقاومتهای در برابر تجاوز حرکتهایی در راستای تشکیل حکومت اسلامی که بردرسهای عاشورا استوار بوده است. اگر هویت سیاسی و مبارزاتی قیام عاشورا برایجهانیان به خوبی ترسیم شود، در میان انسانهای آزاده و ملتهای در بند و آزادی خواه،هواداران و شاگردان بسیار خواهد یافت.
عاشورا پاسخی به این گونه سوالهاست که حاکم شایسته کیست؟ صفات رهبرمسلمانان کدام است؟ وظیفه حکومت در قبال مردم چیست؟ مردم در جامعه اسلامی چهحقوق و چه وظایفی دارند؟ با نظام ستمگر چه باید کرد؟ برای قیام مردمی چه زمینه هاییلازم است؟ دامنه امر به معروف و نهی از منکر تا کجاست؟ معیارها و مبناهای ساختارسیاسی جامعه چیست؟ ولایت و بیعت چه کسی لازم و تکلیف آور است؟ و... مسائلی ازاین دسته.
نتیجهگیری
تاریخ بشر در بردارندة حوادث و رخدادهای فراوانی است، بخشی از این حوادث راقیامهای متعددی تشکیل میدهد که هر کدام خود دارای جریان ویژهای بودند. گاهممکن است این انقلابها پیامهایی را به نسلهای بعد منتقل نموده باشند اما دیرینپاییده که به تدریج دیگر روحی زنده و موثر نداشتهاند و پس از چندی از اذهان رفتهاند. بهکلام دیگر این پیامها با نسلهای بعد و خواستههای آنها نتوانستهاند ارتباط برقرار کنند ویا به نیازهای آنان پاسخ دهند. حال با این مقدمة مختصر به گفته همگان - خواه شیعه یاغیر شیعه از مسلمانان و حتی غیر مسلمانان - به این نکته تاکید میکنیم که پیامهایحماسة امام حسین(ع) جاویدان است.
چنانچه جواهر لعل نهرو راه آزادی ملت خویش (هندیان) را از یوغ استعمارانگلستان - در دوران مبارزات مردم هندوستان با استعمار - پیروی از امام حسینمیداند. اما سؤال اساسی آن است که ما - به عنوان علاقهمندان و پیروان این امام همام- تا چه میزان این پیامها را شناخته و مورد تحلیل و ارزیابی قرار دادهایم؟
لاجرم برخود لازم میدانیم تا برای درک و تبیین موضوع فوق تلاشی کنیم تا ازاین طریق حیات خود و جامعهمان را از حضور روح این ابرمرد همیشه زندة تاریخعطرآگین نماییم و نسل جوان ما که در دوران بسیار حساس و ویژهای به سر میبرد ازخطر گمراهی و کجروی نجات یابد.
قرآن کریم نیز به این امر ارزشمند و پرمحتوا اقدام نموده است و از طریق بیانسرگذشت امتهای پیشین و انبیا و اولیای الهی قصد دارد مردم را متنبه نماید و همچنین الگوهای برجسته را به آنها عرضه کند. ضمن این که میتوان از این طریق پیامهای آنها را نیز دریافت.
لذا ضرورت دارد برای دریافت پیام های امام حسین(ع) که خود قرآن ناطقبود،تلاش و سعی وافر به عمل آوریم.
البته باید اعتراف کنیم که ما را یارای آن نیست تا با تسلط بر این موضوع، همةابعاد و زوایای آن را روشن نماییم اما بر حسب وظیفه در حدی که مقدور است، ضرورتدارد تلاش نماییم. براین اساس پیامهای همیشه زنده و حماسه جاویدان امام حسین رامیتوان در موارد ذیل بیان نمود:
الف - پیامهای اعتقادی
مسئولیت بیان مکتب و تصحیح باورهای اعتقادی مردم بر عهدة امام است.امامان بزرگوار با سخن و عملشان راه درست اعتقادی را بیان کرده و با انحراف عقیدتیمبارزه نمودهاند.
عاشورا از این نظر، بسیار غنی میباشد. سخنان امام، خاندان و اصحاب ایشانچه قبل از شهادت و چه در دوران اسارت پر از نکتههای عقیدتی است. علاوه بر بعدنظری و تبیین خطوط اصلی و روشن دین، میتوان تجلی این ایدهها را در عمل آنانملاحظه نمود و این اثر گذاری فوق العادهای دارد.
پیام عقیدتی عاشورا، تنها عبارت و کلامی در راستای یگانگی خداوند و وجودقیامت نیست بلکه زیباترین تصویر ممکن از این اعتقادات است. جایی کهامامحسین(ع) در ظهر عاشورا و در اوج غم از دست دادن یاران و نزدیکان و رذالتدشمن کینه توز نماز به پای میدارد. و در پاسخ آنان که آن زمان را برای نماز مناسبنمیدیدند، فرمود نبرد ما برای اقامة نماز است.
ب - پیامهای اخلاقی
اخلاق در دعوت انبیا و اولیای الهی جایگاه وزینی داشته است. رسول گرامیاسلام هدف بعثت خویش را برای تکمیل کردن مکارم اخلاق میدانند. به تدریج ازمصیبت هایی که بر جامعه اسلامی وارد شده بود این واقعیت تلخ بود که اشرافیت پلیداموی نه تنها بر خلافت چنگ زده بود بلکه تلاش مینمود اخلاق فاسد جاهلی را درجامعه اسلامی گسترش دهد.
پیامهای جاویدان عاشورایی این بعد از قضیه را نیز به خوبی در بر گرفت. از این رومیتوان از عاشورا در زمینة خودسازی، سلوک اجتماعی و کرامت انسانی درسهاییهمیشه ماندگار استخراج نمود زیرا در آن اوج ایثار، صبوری، جوانمردی، شجاعت، توکل،خداجویی، بزرگواری و دیگر کرامات عالی اخلاقی به روشنی نشان داده شده است.
ج - پیامهای اجتماعی
همواره در بسیاری از جوامع، افرادی تلاش کردهاند دیگران را تحت اختیار و نفوذخود قرار دهند. آزادگی انسان برای آنان مقبول نبوده است. وقتی کمال و ارزش انسان بهروح آزاد و همت عالی و خصال نیکو میباشد خود را اسیر انسانی دیگر قرار دادن، پذیرشحقارت است.
روح متعالی امام حسین(ع) با وجود نفرات اندک و کمبودهای ظاهری دیگر، اجازهنداد تا در برابر ستمکاران و متجاوزان اظهار عجز نماید. حتی در لحظات تنهایی، در حالیکه یاران و خاندانش یکی پس از دیگری در خون خود غوطهور شده بودند، به سپاه چندهزار نفری دشمنان کینه توز حمله ور گردید. بنابراین اگر قرار است افرادی به ناحق درجامعه بر دیگران تسلط یابند چه زیباست ایستاده جان دادن!
د - پیامهای تاریخی
همانطور که بیان گردید انقلابها و نهضتها همواره تلاش بر انتقال پیامداشتهاند هر چند که در دراز مدت معمولاً از ارتباط با نسلهای بعد توفیقی نداشتهاند،قسمتی از ضعف آنها مربوط به پیامهای تاریخیشان بوده است. عاشورا در سیمایامامحسین(ع) جوهرة خویش را به تاریخ عرضه نمود، اما نه حادثهای که در زمانی و درجایی اتفاق افتاد و در دل تاریخ دفن گردید بلکه در دل تاریخ درخشید.
نهضت عاشورا از این دیدگاه نیز پیوسته برای بشریتِ جویای کمال و آزادی وعزت، در بردارندة ندای «هل من ناصر» است که برای ظالمان آزار دهنده و برایمظلومان رهایی بخش است.
ر - پیامهای سیاسی
سرانجام پیامهای سیاسی حماسة حسین را میتوان دریافت. فلسفة سیاسیاسلام و طرح ویژة مکتب برای ادارة جامعه، اقتضا میکند تا رهبران شایسته در رأسحکومت اسلامی قرار گیرند.
ادارة تعالیم الهی در توان هر فرد ضعیف و ناپاکی نیست. در غیاب پیامبر(ص) اماماین مسئولیت را عهده دار است و در غیاب امام، نایب امام(ولی فقیه) شایسته این امرمهم است. عاشورا این پیام مهم را در برداشت که بی تفاوتی و بی مسئولیتی جامعه درنهایت موجب خسارت و درنده خویی افراد ناشایست شده و رهبران شایسته الهی درمسلخ شهادت قربانی خواهند شد. لذا همه موظف به حساسیت در امور سیاسی وپشتیبانی از رهبران الهی هستند.
منابع
1- حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران: جاویدان،1363.
2- گابریل، علی و حسین دو قهرمان اسلام، ترجمة فروغ شهاب.تهران:ارمغان،1354.
3- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشأت. تهران: بنیادفرهنگ ایران،1346.
4- صالحی کرمانی، محمد رضا. الفبای فکری امام حسین(ع) . تهران: کانونانتشار،1352.
5- غفاری، محسن. سیرة امام حسین از طلوع اشکبار تا عروج خونین، تهران: پیامآزادی.
6- فریشلر، کورت. امام حسین و ایران. ترجمه ذبیح اله منصوری، تهران:جاویدان،1371.
7- محمدی اشتهاردی، محمد. پرتوی از زندگی چهارده معصوم: تهران:انصاریان،1351.
8- محدثی، جواد. پیامهای عاشورا. تهران: پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولیفقیه در سپاه.
9- سپهر، میرزا تقی لسان الملک، ناسخ التواریخ در احوالات حضرت سیدالشهداء،تهران: اسلامیه،1398 هـ. ق