آماده شدن اهل بیت توسط امام حسین
روشن است که انجام چنین مسؤولیت خطیری در چنین شرایط سخت و دشواری
نیازمند طرح و نقشه قبلی و آمادگی روحی است. از اینرو امام حسین(ع) پیش از شهادت خود بارها مسؤولیت خطیر زنان را به آنان گوشزد کرده بود و از آنان خواسته بود که مبادا احساساتشان بر عقل و تدبیرشان غلبه نماید و عملی بر خلاف وظیفه از ناحیه آنان صادر گردد. در سفارشی که امام در شب عاشورا به زنان نمود فرمود: «یا زینب و یا امکلثوم و یا فاطمة و یا رباب، انظرن اذا انا قتلت فلا تشققن علیّ جیباً و لا تخمشن علیّ وجها و لا تقلن فیّ هجراً؛ ای زینب، ای امکلثوم، ای فاطمه و ای رباب! بنگرید هنگامی که من کشته شدم گریبان چاک نکنید، خدشه به صورت نزنید و در مورد من سخنی که شایسته نیست نگویید.»" 1 ".
و نیز هنگام خداحافظی با زنان به آنها فرمود: «استعدوا للبلاء و اعلموا ان اللَّه تعالی حامیکم و حافظکم و سینجیکم من شر الاعداء و یجعل عاقبة امرکم الی خیر و یعذّب عدوکم بانواع العذاب و یعوضکم عن هذه البلیة بانواع النعم و الکرامة فلا تشکوا و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم؛" 2 ".
برای بلا آماده باشید و بدانید که خداوند تعالی حمایتکننده و نگهبان شماست و به زودی شما را از شر دشمنان نجات میدهد و سرانجام کارتان را نیک میگرداند و دشمنانتان را به عذابهای گوناگون عذاب میکند و به جای این بلا و سختی، انواع نعمتها و بزرگواری به شما پاداش میدهد، پس شکایت نکنید و چیزی بر زبان نرانید که از ارزشتان کاسته گردد.» علاوه بر آن بارها به خواهرش زینب(س) که در ظاهر مسؤولیت رهبری این بخش از نهضت را به عهده داشت دلداری داده بود و از او خواسته بود تا در مقابل حوادث و پیشآمدهای ناگوار خود را نبازد که تنها به یک مورد از آن اشاره میکنیم: امام سجاد(ع) میفرماید: «شبی که فردای آن شب پدرم به شهادت رسید، شمشیرش را اصلاح میکرد و این اشعار را زیر لب زمزمه میکرد: «ای روزگار! اف بر تو باد که بد دوستی هستی چه بسیار صبح و شام که دوستان خود را به کشتن میدهی و روزگار جایگزین نمیپذیرد همانا امور به سوی خدای بزرگ باز میگردد و هر موجود زندهای راه مرا در پیش دارد.». پدرم دو سه بار این اشعار را تکرار کرد و من به مقصود او پی بردم و دانستم که بلا نازل خواهد شد. در این حال گریه گلویم را گرفت ولی سکوت کردم. ولی عمهام زینب وقتی این اشعار را شنید، باشتاب در حالی که لباسش بر زمین کشیده میشد نزد پدرم رفت و گفت: «وای از این مصیبت! ای کاش مرگ مرا در کام خود فرو میبرد و زندگانی مرا تمام میکرد! امروز مادرم فاطمه، پدرم علی، برادرم حسن را از دست دادم ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان.» امام حسین(ع) او را دلداری داد و به او فرمود: «راه صبر و شکیبایی پیشه کن و بدان اهل زمین و اهل آسمان میمیرند و همه چیز جز وجه خداوند هلاک میگردد و برای من و برای هر مسلمانی رسول خدا(ص) سرمشق و الگوست.»" 3 ".
به احتمال زیاد امام حسین(ع) خواهرش را در جریان جزییات حوادث آینده قرار داده بود و در هر مورد وظیفه هر یک از زنان را مشخص نموده بود. علاوه بر آنکه آنان در طولمدت اسارت از حمایتهای معنوی و روحانی امام سجاد(ع) که همراه آنان بود، نیز بهرهمند بودند.
آثار و پیآمدهای حضور زنان در نهضت حسینی
گفتیم که هدف نهضت و قیام حسینی برانگیختن حساسیت
دینی و مذهبی مسلمانان و بیدار کردن وجدانهای خفته آنان بود. امام صادق(ع) در زیارت اربعین میفرماید: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة؛" 4 ".
خون پاکش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهی نجات بخشد». و نیز گذشت که امام حسین(ع) برای رساندن پیام نهضت و قیام خویش به مسلمانان از بهترین شیوه و روش استفاده کرد و مسؤولیت آن را بر دوش زنان و اهل بیت خویش قرار داد. این کار سبب شد که از همان ساعتهای نخست و اولیه پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش ثمرات و نتایج قیام ظاهر گردد و گذشت زمان نه تنها سبب فراموشی آن نگردید، بلکه روز به روز نتایج پربارتری به ارمغان آورد. در اینجا به طور گذرا و فشرده به برخی از آثار حضور زنان در قیام عاشورا اشاره میکنیم. پس از شهادت امام حسین(ع) سپاه عمر بنسعد برای غارت خیمههای امام(ع) و اهل بیت به اردوگاه آن حضرت وحشیانه هجوم آوردند. در این هنگام زنی از قبیله بکر بنوائل که با شوهرش در سپاه عمر سعد حضور داشت، با مشاهده یورش وحشیانه سپاه عمر سعد به زنان و خیمهها، شمشیر به دست گرفت و در حالی که فریاد میزد: «ای آلبکر بنوائل! دختران رسول خدا(ص) را تاراج میکنند هیچ فرمانی جز فرمان خداوند نیست. به خونخواهی رسول خدا قیام کنید!» برای دفاع از اهل بیت امام حسین(ع) به سوی خیمهها هجوم باد؛ ولی پیش از آنکه کاری انجام دهد شوهرش او را گرفت و به جایگاهش باز گرداند." 5 ".
گرچه اقدام این زن ناتمام ماند ولی این اقدام آغازی بود برای قیام خونخواهان که به طور وسیع و گسترده در آینده بهوجودآمد. هنگامی که میخواستند کاروان اسیران را از کربلا به کوفه حرکت دهند، آنان را از کنار کشتههای شهدا حرکت دادند. وقتی زنان بر بالین عزیزان خود رسیدند، چنان منظره دلخراشی آفریدند، که مشاهده آن سنگدلترین اشخاص را متأثر و ناراحت کرد. در آن صحنه زینب(س) با بدن برادر خود سخنانی گفت. سخنان زینب(س) در آن موقعیت دوست و دشمن را به گریه واداشت." 6 ".
در طول سفر کاروان اهل بیت حوادث بسیاری نقل شده است که از آن حوادث روشن میشود که حتی مردم کوفه - که نزدیکترین شهر به محل حادثه بودند و بیشترین ارتباط را با آن داشتند و امام حسین(ع) و یارانش به وسیله سپاه اعزامی از آن شهر به شهادت رسیده بودند - از حادثه عاشورا بیخبر بودند و اگر اسارت اهل بیت نبود، معلوم نبود که این خبر کی به گوش آنها خواهد رسید و در این مدت با فرصتی که یزیدیان داشتند، میتوانستند به هر شکلی خبر نهضت امام حسین(ع) را تحریف نمایند؛ ولی اسارت اهل بیت فرصت هر گونه تحریف و شایعهپردازی را از یزیدیان گرفت. در طول سفر کاروان اسیران، هر یک از زنان اهل بیت در موقعیت مناسب برای مردم به سخنرانی میپرداختند. یکی از آن سخنرانیها، سخنرانی زینب(س) در کوفه است. سخنان حضرت زینب در کوفه چنان تأثیری در مردم گذاشت که راویگوید: «پس از خطبه زینب مردم را دیدم که از شدت پشیمانی حیرت زده دستان خود را به دندان میگزند، در آن میان پیرمرد سالخوردهای را در کنار خود مشاهده کردم که چنان میگریست که محاسن سپیدش از اشک تر شده بود. او دست به جانب آسمان برداشته و میگفت: «پدر و مادرم فدای شما باد! پیران شما بهترین سالخوردگان، زنان شما بهترین زنان، کودکان شما بهترین کودکان و دودمان شما دودمانی کریم و فضل و رحمت شما رحمتی بزرگ است». آنگاه این بیت را زمزمه کرد: «پیران شما بهترین پیران هستند و وقتی تبار و نسل شما شمرده شود، هرگز ذلت و خواری در آن راه ندارد.»" 7 ".
از سخنرانیهای دیگری که در کوفه ایراد شد، سخنرانی فاطمه دختر امام حسین(ع) بود. او نیز با سخنان کوبنده و آتشین خود مردم کوفه را زیر باران نکوهش و ملامت قرار داد. سخنان او نیز آن چنان در مردم اثر کرد که همه به گریه افتادند و گفتند: «ای دختر پاکان! بس است! دلهای ما را سوزاندی، سینههای ما را تنگ کردی و اندرون ما را آتش زدی.»" 8 ".
پس از او امکلثوم دختر علی(ع) برای مردم به ایراد سخن پرداخت. پس از سخنان او آن چنان مردم منقلب شدند که راوی میگوید پس از سخنان امکلثوم صدای ضجه و گریه و زاری مردم بلند شد. زنان موهای خود را پریشان کردند و خاک بر سر خود میریختند، صورتهای خود را خدشه میزدند و سیلی به صورت خود مینواختند و مرگ و نابودی خود را درخواست میکردند و مردان نیز میگریستند. پس هیچ زن و مردی دیده نشد که مثل آن روز گریه کنند." 9 ".
پس از امکلثوم، امام سجاد(ع) شروع به سخن نمود. آن حضرت پس از آنکه مقداری سخن گفت؛ صدای مردم از گوشه و کنار بلند شد و به همدیگر میگفتند: «نابود شدیم و خود نمیدانیم.» امام سجاد(ع) در ادامه سخنان خود فرمود: «خداوند رحمت کند کسی را که نصیحت مرا بپذیرد و سفارش مرا در مورد خدا و پیامبر(ص) و اهل بیتش به کار بندد. همانا رسول خدا(ص) برای ما سرمشق و الگوی نیکویی است.» در اینجا جمعیت یک صدا فریاد برآوردند: «ای فرزند رسول خدا(ص)! ما همگی مطیع و فرمانبردار هستیم، پیمان ترا رعایت میکنیم و از تو جدا نمیشویم. پس آنچه میخواهی به ما دستور بده. ما با هر کس با تو در حال جنگ باشد در جنگیم و با هر کس با تو در حال صلح باشد در صلحیم. ما یزید را دستگیر میکنیم و از هر کس که به تو و ما ستم روا داشته است بیزاری میجوییم.»" 10 ".
در تمام این سخنرانیها تلاش اهل بیت بر بازگو کردن جزییات حوادث کربلا به خوبی به چشم میخورد و این مطلب علاوه بر آنکه سبب برانگیختن احساسات مردم میگردید، حادثه کربلا را از خطر تحریف و دستبرد حفظ میکرد و مجال هر گونه شایعهپراکنی و شایعهسازی را از حکومت امویان میگرفت. پس از آن کاروان اسیران روانه شام گردیدند. در میان راه حوادث جالبی اتفاق افتاد. در شهر حلب گروهی از زنان برای نجات اسیران و سرهای مقدس قیام کردند که داستان آن را در اینجا بازگو میکنیم: وقتی خولی قصد داشت سر مقدس امام حسین(ع) را به موصل ببرد، سی نفر از اهل موصل شمشیر کشیدند و برای جنگیدن با خولی و همراهانش همسوگند شدند. ولی خولی از تصمیم آنان باخبر شد و بدون اینکه وارد موصل گردد، مسیر خود را تغییر داد و از تل «عفراء» و «عین الورده» عبور کرد. آنگاه به حاکم حلب نوشت که سر حسین بنعلی(ع) خارجی! با ماست، گروهی از نیروهای خود را برای استقبال و حمایت از ما بفرست. وقتی نامه به عبداللَّه بنعمر انصاری - حاکم حلب - رسید، از این حادثه بسیار غمگین و ناراحت گردید و بر شهادت امام(ع) گریست؛ زیرا او در زمان پیامبر اکرم(ص) برای آن حضرت هدیه میبرد و با امام حسن و امام حسین(ع) مأنوس بود. پیش از آن هنگامی که خبر شهادت امام مجتبی(ع) به او رسیده بود، در خانهاش صورت قبری برای آن حضرت ساخته بود و هر صبح و شام برای او میگریست. با رسیدن خبر شهادت امام حسین(ع) به او وارد منزل گردید و شروع به گریستن کرد. عبداللَّه دختری داشت به نام «درة الصدف». او وقتی پدر را به این حال مشاهده کرد از علت گریه او پرسید، و عبداللَّه عمر پاسخ داد: «دخترم! منافقان امام حسین(ع) را به شهادت رساندهاند و اهل بیتش را به عنوان اسیر نزد یزید میبرند.» درةالصدف گفت: «ای پدر! در زندگی پس از شهادت نیکان خیری نیست. به خدا سوگند! من تمام سعی و تلاش خود را در نجات اسیران و گرفتن سر مقدس به کار میگیرم. اگر در این راه موفق شدم، آن را در خانه خود دفن میکنم و با این کار بر تمام اهل زمین افتخار مینمایم.» درةالصدف در تمام محلهها و کوچههای حلب فریاد زد: «اسلام از میان رفت!» و با این کار هفتاد نفر از زنان و دختران انصار و حمیر را با خود همراه کرد. آنگاه همگی لباس رزم پوشیدند و در بیرون شهر مخفیانه به انتظار کاروان نشستند. هنگام طلوع خورشید از دور غباری را مشاهده کردند و پس از آن پرچمها و صدای بوق و کرنا ظاهر شد. وقتی نزدیکتر رسیدند، صدای گریه و نوحه و زاری از زنان و کودکان از کاروان به گوش میرسید. درة الصدف و همراهانش از مشاهده این وضع بسیار گریستند. آنگاه «درة» نظر زنان را در باره حمله جویا شد. زنان گفتند: «منتظر میمانیم تا به نزدیک ما برسند تا از تعداد افراد مسلح باخبر شویم». وقتی نزدیک شدند مردانی را غرق در اسلحه و تجهیزات مشاهده کردند. درةالصدف به زنان گفت: «نظر من این است که از برخی از قبایل عرب درخواست نیرو کنیم و آنگاه به آنان یورش ببریم.» آنان پذیرفتند. یزیدیان از دروازهاربعین وارد شهر شدند. درة الصدف به وسیله نامه از مردم حلب درخواست نیرو کرد و شش هزار نفر نیرو به کمک آنان شتافتند. از سوی دیگر برای یزیدیان نیز نیروهای کمکی رسید و سرانجام جنگ میان دو طرف درگرفت. در این جنگ درةالصدف با دوازده زن به شهادت رسیدند." 11 ".
سرانجام کاروان اهل بیت وارد شام گردیدند. شام محلی بود که معاویه بیش از چهل سال با نیرنگ و تزویر بر مردم حکومت کرده بود. مردم شام از اسلام آنچه را میدانستند که معاویه به آنان تعلیم داده بود و آن گونه تربیت شده بودند که معاویه میخواست. با همه این احوال حضور اهل بیت در شام نیز اوضاع را به نفع امام حسین(ع) و به ضرر یزید دگرگون کرد. در شام حوادثی رخ داد که هر یک از آن حوادث چشم گروهی را بر حقایق گشود و آنان را از خواب غفلت بیدار کرد. در اینجا به برخی از حوادث شام اشاره میکنیم. هنگامی که اهل بیت به مجلس یزید وارد شدند مردی از اهل شام، از یزید درخواست کرد که فاطمه دختر امام حسین(ع) را به او ببخشد. در این حال فاطمه به عمهاش زینب پناهبرد و لباس او را گرفت. زینب با سخنانی کوبنده به یزید گفت که حق چنین کاری رانداری. مرد شامی که از کیفیت سخن گفتن زینب با یزید تعجب کرده بود، پرسید: «این دختر کیست؟» یزید پاسخ داد: «این فاطمه دختر حسین و آن زن زینب دختر علی است.» مرد شامی با تعجب گفت: «حسین فرزند فاطمه و علی بنابیطالب! خداوند ترا لعنت کند ای یزید! فرزندان پیامبر اکرم(ص) را میکشی و زنانشان را اسیر مینمایی؟! به خدا سوگند! من گمان میکردم اینها اسیران روم هستند». یزید گفت: «به خدا سوگند! ترا نیز به آنان ملحق میکنم!» آنگاه دستور داد گردن آن مرد رازدند." 12 ".
وضع شام در آغاز ورود اهل بیت این گونه بود؛ ولی پس از مدتی اهل بیت چنان تحولیدر شام به راه انداختند که یزید که در ابتدا به کشتن امام حسین(ع) افتخار میکرد،مجبور شد خود را از کشتن امام(ع) تبرئه کند. در پایان مجلسی که یزید بهمناسبتپیروزی خود با حضور اسیران تشکیل داده بود، فاطمه و سکینه دختران امامحسین(ع) که به سر پدر نگاه میکردند، دیگر تاب تحمل نداشتند، فاطمه فریاد کشید:«یایزید! بنات رسولاللَّه(ص) سبایا؟!، ای یزید! دختران پیامبر را اسیر میکنی؟» کهدیگر بار صدای ناله و گریه حاضران بلند شد و زمزمههای اعتراض از اطراف مجلس بهگوش رسید. یزید که جو مجلس را به شدت علیه خود دید، رو به دختران امام حسین(ع) کرد و گفت: «ابنة اخی! انا لهذا کنت اکره؛ ای دختر برادرم! من بدانچه کردهاند، راضی نبودم!!» و به قولی به ابن مرجانه بد گفت و همه چیز را به او نسبت داد!." 13 ".
یزید دستور داد سر مقدس امام حسین(ع) را بر سر درِ خانهاش بیاویزند و دستور داد تا اهل بیت امام(ع) داخل خانه او شوند. وقتی زنان اهل بیت وارد خانه یزید شدند، از دودمان معاویه و ابوسفیان احدی باقی نماند مگر اینکه با گریه و نوحه و زاری بر امام حسین(ع) از آنان استقبال کردند. آنان زیور آلات خود را بر کناری افکندند و سه روز به عزای امام حسین(ع) نشستند. هند دختر عبداللَّه بنعامر - همسر یزید - پردهها را پاره کرد تا به یزید - که در مجلس عمومی بود - رسید و به او گفت: «سر مقدس حسین را بر سر در خانه من میآویزی». یزید به او گفت: «برو و بر حسین گریه کن. ابنزیاد در کشتن او شتاب کرد!»" 14 ".
سیوطی گوید: «یزید در آغاز از کشتن حسین و یارانش خوشحال و مسرور بود ولی آنگاه که دشمنی و بغض و کینه مردم را با خود مشاهده کرد پشیمان شد و مردم نیز حق داشتند که یزید را دشمنبدارند.»" 15 ".
پس از آن یزید هیچ صبح و شامی بر سر سفره نمینشست مگر اینکه امام سجاد(ع) را فرا میخواند و با او غذا میخورد! هنگامی که اهل بیت میخواستند به سوی مدینه حرکت کنند، یزید به امام سجاد(ع) گفت: «خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت حسین(ع) ملاقات کرده بودم، هر خواستهای که داشت میپذیرفتم و حتی اگر به قیمت کشته شدن برخی از فرزندانم تمام میشد، او را از کشته شدن حفظ میکردم! ولی همان گونه که مشاهده کردی قتل حسین قضای الهی بود!! چون به وطن رسیدی پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات و خواستههای خود را برای منبنویس!»" 16 ".
قطعاً اگر یزید میتوانست حادثه کربلا را به صورت دیگری جلوه دهد و خود را از آن تبرئه کند، این کار را انجام میداد، ولی کار اهل بیت مجال هر گونه شایعهسازی و دروغپراکنی را از یزید گرفت و تلاشهایی را که یزید در این راه برای تحریف نهضت عاشورا و فریفتن مردم انجام داد تا حد زیادی بیثمر نمود. علاوه بر اهل بیت که مسؤولیت اصلی پیامرسانی نهضت امام حسین(ع) را به عهده داشتند، زنان در شهرهای دیگر با عزاداری و گریههای خود پیام نهضت حسینی را به مردم میرساندند و به این وسیله وجدانهای مردم را از خواب گرانی که در آن فرو رفته بودند بیدارمیکردند. وقتی خبر شهادت امام حسین(ع) به مدینه رسید، اسما دختر عقیل با گروهی از زنان برسر قبر پیامبر(ص) رفتند و در آنجا ناله سر دادند و مهاجر و انصار را این گونه مخاطبقرار دادند: «چه خواهید گفت در پاسخ پیامبر اکرم(ص) در روز قیامت که فقط سخن صدق پذیرفته میشود وقتی که آن حضرت از شما میپرسد: «چرا عترت مرا یاری نکردید و شما آنان را در مقابل ستمگران تنها گذاردید و تسلیم ظالمان کردید. امروز نیز در پیشگاه خدا کسی از شما شفاعت نمیکند.»" 17 ".
امروز نیز بر زنان مسلمان و فداکار لازم است تا با حفظ عفت و پاکدامنی خود، پیام آزادیخواهی، عدالتخواهی و ظلمستیزی نهضت حسینی را به گوش همه انسانها برسانند و با حفظ یاد و خاطره شهیدان کربلا در جامعه و حضور در صحنههای سیاسی در مواقع مناسب و لازم روحیه ظلمستیزی و مبارزه با بیعدالتی و فحشا و منکرات را در جامعه زندهنگهدارند.
پاورقی
________________________________________
1- خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، 238:1
2- عبدالرزاق المقرم، همان، ص276؛ سیدبنطاووس، همان، ص36
3- عبدالرزاق المقرم، همان، ص217؛ سیدبنطاووس، همان، ص35 و 36
4- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین امام حسین(ع)
5- سیدبنطاووس، همان، ص57
6- سیدبنطاووس، همان، ص58
7- علامه مجلسی، بحارالانوار، 110:45؛ علی نظری منفرد، قصه کربلا، انتشارات سرور، ص430
8- عبدالرزاق المقرم، ص315
9- علامه مجلسی، بحارالانوار، 112:45
10- علامه مجلسی، بحارالانوار، 113:45
11- محمد الحسون، امعلی مشکور، اعلام النساء المؤمنات، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1411، ص336 -337
12- سیدبنطاووس، همان، ص81 - 82؛ خوارزمی، همان، 62:2
13- علی نظری منفرد، قصه کربلا، ص505
14- علامه مجلسی، بحارالانوار، 142:45 - 143
15- جلالالدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، انتشارات الشریف الرضی، چاپ اول، 1370، ص208
16- طبری، تاریخ طبری، مؤسسه الاعلمی، بیروت، 353:4 - 354
17- شیخ طوسی، الامالی، دار الثقافه، چاپ اول، 1414، ص89 و 90