رمز جاودانگی حماسه عاشورا
مقدمه
اکثر حوادث و حوزههای فکری و مکتبهای انسانی از سه ویژگی تولد، اوج و فرودبیرون نیست و این حکایت از ناماندگاری این دیدگاهها میکند، به عنوان نمونه،دیدگاههای کنفوسیوس، مانی، مزدک، اومانیسم، اگزیستانسیالیسم، کمونیسم و... وقتیظهور خود را آغاز کردهاند، موج تازهای در میان انسانها پدید آوردهاند و تحوّل در اندیشةانسان ایجاد کردهاند. طرح نو در انداخته و حرفی برای گفتن داشتهاند، اما این موج وطوفان که سنگرها و قلههای فکری و عقیدتی انسانها را فتح میکرد، برای همیشهماندگار نمانده و به مرور ایام با چالشهای فکری و انتقادهای شدید مواجه گردیده است.
اگر مکتبی و طرز فکری در برابر چالشهای به وجود آمدة زمان خود پاسخ گوباشد، دوام مییابد و نشان میدهد که در این برهه از زمان نیز حرفی برای گفتن دارد. امااگر از پاسخ به چالشهای فکری خود عاجز ماند، مرگ چنین مکتب و طرز فکری آغازشده است، حرف نو برای زمان خود ندارد، تکرار دلایل گذشته جز ملال دستاوردی ندارد وتاریخ مصرف این اندیشه به پایان رسیده و باید در سینة تاریخ مدفون گردد.
ویروس مرگآور این طرز نگرشها در این است که از رسیدن به حقیقت عاجزماندهاند، به کمال نرسیدهاند و طرح نو آنان به حقیقت نپیوسته، زیرا طرز فکری ماندگاراست که به حقیقت برسد و به حقیقت جاودانه تبدیل گردد. وقتی چنین شد، در جمودتکرار مکررها گرفتار نمیشود، بلکه پنجرة سبزی است که مستقیماً به حقیقت گشودهمیشود، چشمة زلالی میشود که عطش کمال جویی انسان را سیراب میکند و چنینویژگی جز در ادیان و مکاتب توحیدی یافت نمیشود.
حماسة عاشورا خود یک مکتب فکری است که در سال 61 (ه.ق) امام حسین ویارانش و اهل بیتش در کربلا آفریدند، اینک که تقریباً یک 1400 سال از آن میگذرد،هنوز هم جدید است و در هر زمان حرف و طرحی نو دارد. طبع نوگرا و تکثر طلب انسان،هیچ گاه تاکنون از درسها، عبرتها، پیامها و طرز نگرش مکتبِ حماسی عاشورا خستهنشده است. و راستی این مکتب چه حرفی در هر زمان برای گفتن دارد و سرّ اینجاودانگی در چیست؟ و عاشورا چند چهره دارد؟ به قول استاد مطهری:
«حادثة عاشورا دو چهره دارد: یکی سیاه و دیگری سفید. یک نوع پستی و لئامتدر صفحة سیاه دارد، اما آیا تاریخچة عاشورا فقط رثا است؟ نه، صفحهای دیگر دارد کههمهاش افتخار و حماسه است... حسین یک تن نیست که سرش را جدا کردند، حسینیک مکتب است و بعد از مرگش زندهتر میشود».
و نیز حادثه عاشورا با آن که نفس حادثه ویژگیهای یک طرز تفکر را ندارد،جاودانگی خود را حفظ کرده است. دهها میلیارد انسان شیفته و شیدا در طول تاریخ اینحادثه هر سال، بر مظلومیت حسین و شهیدان کربلا اشک ریختهاند، اگر قطرههای ایناشکها در یک زمان جمع گردد، طوفانی عظیم و سیلاب سهمگین به پا خواهد کرد کهجهان را به غرقاب میکشاند. حال آن که در جهان حوادث بسیار هولناکتر و دهشتناکتراز حادثة عاشورا رخ داده است، اما چرا قطره اشکی بر ماتم این حوادث از چشم انساننمیریزد؟ اسکندر کبیر، در حمله به مشرق زمین و چنگیزخان مغول در حمله به آسیایمیانه و ایران چه جنایت هایی را که مرتکب نشدند، اما کدام چشمی بر ویرانههای تمدنبینالنهرین در حملة اسکندر و قتل عامهای شهرهای سمرقند، بامیان، بلخ، کابل،نیشابور و... در فتنة مغول، اشک ریختهاند؟
مگر، جنگهای صلیبی فراموش شده است که در یک حادثه از این جنگهاقساوت و بی رحمی انسان چنان به اوج خود رسید که سیلاب خون از کوچههای شهربیتالمقدس جاری گردید. از فجایع جنگهای جهانی اول و دوم چندان فاصلهنگرفتهایم. در جنگ جهانی اول و دوم دهها میلیون نفر کشته شدند، جهان به ویرانهایتبدیل گردید. قساوت انسان بالاتر از آن میشود که در بمباران اتمی «ناکازاکی» و«هیروشیما» صدها هزار نفر انسان بی گناه در یک لحظه به کام مرگ فرستاده شد.
در حالی که در حادثة عاشورا 72 تن به شهادت رسیدند، از جمله پنج کودک ونوجوان و یک زن. بر پیکر شهیدان کربلا اسب تاختند، خیمهگاه را تاراج کردند و آتشزدند و زنان و کودکان را به اسارت بردند، ولی چرا این حادثه در طول تقریباً 1400 سالقلب جامعه بشری را به رقت آورده و بر شهیدان کربلا و اسارت اهل بیت اشک ریختهاند؟
قطعاً جهان و انسانها فجایع هولناکتر از حادثه کربلا از نظر کمّی دیدهاند، ولیاگر به جنبه کیفی و معنوی حادثه عاشورا بنگریم؛ یعنی هدف، پاک باختگی، عملکرد و...باید اعتراف کرد که تا کنون در تاریخ بشر فاجعهای هولناکتر از حادثه عاشورا رخ ندادهاست و رمز جاودانگی حماسه عاشورا نیز در بعد معنوی آن نهفته است. به همین جهتشخصیت امام حسین(ع) نیز غیر از شخصیت هایی است که در تاریخ حادثه آفریدهاند.
به قول استاد شهید مطهری:
«حسین(ع) یک شخصیت حماسی است، اما نه آن طوری که جلالالدینخوارزمشاهی یک شخصیت حماسی است و نه آن طورکه رستم افسانهای یک شخصیتحماسی است. حسین(ع) شخصیت حماسی است، اما حماسة انسانیت، حماسةبشریت،... حادثة حسین، روح حسین، همه چیز حسین هیجان است، تحریک است،درسی است.»
در بسیاری از حوادث و رویدادهایی که در جهان رخ میدهد، اتفاقهایی است کهدر اصل برنامه و طرح نیست، بلکه در روند حوادث رخ میدهد، اما حوادث عاشورا برمبنای اتفاق نیست، امام حسین(ع) وقتی با اهل بیتش از مدینه به سوی مکه حرکتمیکند، علاوه بر چهارچوبة کلی هدف، برنامههای حوادث آینده را نیز در نظر دارد. شبیقبل از حرکت کنار مرقد جدّش در مدینه به راز و نیاز مشغول بود، پیامبر گرامی اسلام(ص)را در خواب دید: فرمود:
«یا حسین اُخرج الی العراق فانّ اللّه قد شاء ان یراک قتیلا؛ ای حسین بسویعراق حرکت کن که خداوند میخواهد تو را کشته ببیند».
این خود، نوعی الهام حادثة خونین کربلا برای او بود و اسارت اهلبیت هم تکمیلکنندة همین نقش خونین است. آغاز این حرکت از یک «نه» شروع میشود و به اسارت وخرابه نشینی اهل بیت امام حسین(ع) پایان میپذیرد. مجموع این حوادث، تفکرجاودانهای را به وجود آورده که بشر برای همیشه از آن درس میآموزد.
جاودانگی حماسه عاشورا در یک چیز نهفته است و آن «هدف متعالی در حماسهعاشورا» است.
هدف متعالی در حماسه عاشورا
بعضی وقتها به انگیزه نیز «هدف» اطلاق میشود، ولی مراد از «هدف» در اینجا«مرام» و «مقصود»ی است که در نهایت، نهضتی و یا مکتبی بدان نائل میآید. از اینجهت «نفس هدف» و «شیوة هدف» نقش اساسی را در جاودانگی جریان و عملکرد دارد.
بسیاری از اهداف سرشت نیک و انسانی دارند، شعارهایی را که برمیگزینند نیزانسانی است و رهایی انسان را از یوغ اسارت و استبداد نوید میدهد، ولی شیوههایعملکردشان خود فاجعههای بزرگ را برای انسان آفریده است؛ مثلاً مارکسیسم که بهحمایت از قشر مظلوم و زحمتکش دهقان و کارگر برخاست و ایدئولوژی مکتب خود را درحمایت از پرولتاریا قرار داد، اهداف انسانی و شعارهای انسانی داشت.
اما، آیا تصفیههای خونین و قتل عامهای اوایل پیروزی انقلاب اکتبر 1917 وجنایات هولناک استالین، با چنین اهداف سازگاری و همخوانی داشت؟ ایجاددیکتاتوریهای سرخ در کشورهای بلوک شرق با زور نیزه و چکمه و اشغال افغانستان وکشتن نزدیک به یک میلیون نفر، با کدام اهداف انسانی و شعارهای انسانی مطابقتدارد؟
نهضت فمنیسم، که از حقوق زنان و آزادی آنان دفاع میکرد، شعارهای نویدبخشرا برای به دست آوردن حقوق زنان در محل کارشان و نیز در خانواده و حضور و سهمگیریمساوی آنان با مردان در جامعه و مقامهای اجتماعی را سر میداد، امروز چه دستاوردیبرای زنان دنیا به ارمغان آورده است؟ نتیجة این همه تلاش در طول این مدت، این شدکه زن غربی، زن فمنیستی تبدیل به کالای بازاری شده است که هویت و شرافت و عفتانسانی خود را به دست تندبادهای هوس سپرده. خود تبدیل به کالا و متاع بازار گردیده وفقط وسیلة لذت و استفاده جویی مردان در بازار مکاره شده است.
بدین جهت در بسیاری از نهضتها، قیامها و مکتبها ممکن است، شعارهاانسانی باشد، اما عملکردها غیر انسانی. نیز ممکن است هدفها انسانی باشد، اما درمسیر مبارزه به مسیری منتهی شود که نتیجه و دستاورد مصیبت بار و غمبار داشته باشد.
بنابراین، سلامت هدف در گرو استراتژی صحیح، و استراتژی صحیح، در گروعملکرد صحیح تا رسیدن به مقصود است و در پیچ و خم همین خط سیر است کههدفها و مکتبهای انسانی انگشت شمار میگردد.
در کنار اینها مکتب هایی هستند که به تعالی انسان بالاتر از جهان مادیمیاندیشد، چنین مکاتبی توحیدی و الهی است که مکتب و هدف حسین(ع) جزءمکاتب و اهداف توحیدی و الهی به شمار میرود. امام حسین(ع) برای رسیدن به هدف،دو شعار و یا دو روش را انتخاب کرد که عبارت بود از: مبارزه با طاغوت و اصلاح امتجدش.
شیوه مبارزه در حماسه حسینی
الف: مبارزه با طاغوت
امام حسین(ع) مبارزه با طاغوت را با امتناع از بیعت و «نه»گفتن آغاز کرد، چهرةیزید را افشا نمود، دعوت مردم کوفه را با فرستادن مسلم پاسخ داد و با حرکت از مکه بهسوی کربلا به میعادگاه عشق رسید.
1ـ امتناع از بیعت
نهضت و قیام امام حسین(ع) با «نه» آغاز میشود، درست مانند جدش رسولالله(ص) و دیگر انبیای الهی که رسالت و مبارزة خود را با «نه» آغاز کردند. همة انبیایالهی در برابر بتهای بیجان که مظهر جاهلیت و شرک بود«نه» گفتهاند و انسانهایی راکه سر در برابر بتها میساییدند، آنان را از جمود جاهلیت رهانیدهاند.
(قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا) اولین ندایی که جزیرة العرب را از شرک و بتپرستی و جاهلیت نجات بخشید و نور توحید در سراسر دنیا عالم گیر شد. زمان امامحسین(ع) دیگر زمان جاهلیت و بت پرستی نیست. انسانها علناً در برابر بتها سر بهسجده نمیسایند، ولی بتهای دیگری در جامعة اسلامی قد برافراشته است. این بتهابی جان نیست، بتهای جاندارند و در رأس این بتها و بتچهها طاغوت است که دربتکده سبز شام لانه دارد.
یزید، بزرگترین طاغوت عصر امام حسین(ع) است، این طاغوت هیچ تفاوتی بافرعون زمان حضرت موسی(ع) ندارد (اذهب الی فرعون انّه طغی) یزید هم سر بهطغیان نهاده است.
اینک خلیفه اسلام غرق در لهو و لعب است، شراب شربت سکرآور زندگی اوست،از سیاست چیزی نمیداند، با بوزینگان و رقاصان و زنان مغنّیه دمساز است.
معاویة بن ابی سفیان هرچند که بر اریکة قدرت اسلام تکیه زده و از پیروزیظاهری در صفین در برابر علی(ع) سرمست است و از صلح با امام حسن(ع) دلشاد، ولیخداوند عذاب خود را در همین دنیا نیز در خانة او نازل کرده است. یزید سوهان روح معاویهشده است، نابخردیها و هرزهگردیهای او، کاخ آمال و آرزوهای معاویه را فرو میریزند.حکومت موروثی بنیامیه طمع سیرنشدنی معاویه است. او توصیههای پدرش ابی سفیانرا هر صبح و شام با خود زمزمه میکند که در خلوت جمع امویان گفت:
«اکنون که قدرت و حکومت در دست شما افتاده است، آن را همچون گویی به یکدیگر پاس دهید و کوشش کنید که از دودمان بنیامیه بیرون نرود، من سوگند یاد میکنمبه آنچه به آن عقیده دارم که نه عذابی در کار است و نه حسابی و نه بهشتی و نه جهنّمی ونه قیامتی».
اینک که غیر از یزید، کسِ دیگری ندارد، با کمال وقاحت و بیشرمی با زیر پاگذاشتن صلح نامة امام حسن(ع) زمینه را برای جانشینی یزیدابنمعاویه فراهم ساخت.و امام حسین(ع) بزرگترین مانع تحقق آمال و آرزوهای معاویه است. به همین منظورمعاویه سفری به مدینه کرد، تا رضایت مخالفان یزید را جلب کند. معاویه با امامحسین(ع) نیز ملاقات کرد و معاویه چه اوصافی را که برای یزید نتراشید، خیال میکردامام حسین(ع) نمیداند که در زندگی خانوادگی معاویه چه میگذرد، امام حسین(ع)پرخاش کنان در جواب معاویه گفت:
«یزید را آن چنان که هست معرفی کن، یزید جوان سگباز، کبوتر باز و بوالهوساست که عمرش با ساز و آواز و خوشگذرانی میگذرد، یزید را آن گونه که هست معرفیکن، و این گونه تلاشهای بیثمر را کنار بگذار».
سرانجام این گوی قدرت به یزید پاس داده شد و معاویه که در واپسین روزها علیلو افلیج شده بود، نگران هرزگی یزید بود. اگر معاویه پوستینی از اسلام را در کاخ سبزشبرافراشته بود، اینک همین پوستین نیز زیر پای بوزینه و رقاصان یزید تکهتکه شدهاست. و همه چیز را با معیارهای جاهلی قبیله و میراث خونی مینگرد. وقتی سر امامحسین(ع) را بعد از حادثة عاشورا نزد او آوردند، از پیروزی قبیلة بنیامیه بر بنیهاشمسرمست شد و سرود:
«لعبت هاشم بالملک فلاخبر جاء و لا وحی نزل»
- بنیهاشم با حکومت بازی کرد، در حالی که نه وحی نازل شده و نه خبری از وحیاست.
اینک چنین شخصی بر خلافت اسلام تکیه زده و میخواهد بر دستی که از مستیشراب مرتعش است، امام حسین(ع) دست بیعت بگذارد!
یزید بدون کوچک ترین تردیدی میخواهد «حق» پنجة تسلیم در پنجة «باطل»بگذارد. شعور یزید به اندازة معاویه نیست، تا دریابد که چنین کاری شدنی نیست، امامحسین(ع) با بد بیعت کند!
«... اکنون حسین در برابر دو نتوانستن قرار گرفته، نه میتواند خاموش بماند ومسئولیت جنگیدن باظلم را دارد، و نه میتواند فریاد کند، تنها مانده و با دست خالی بارمسئولیتها بر دوش اوست، باید بجنگد اما نمیتواند. شگفتا بایستن و نتوانستن!»
نتوانستن نیز او را از این بایستن معاف نمیکند، چه مسئولیت بر دوش آگاهیانسانی اوست. زادة حسین بودن اوست، پس چه کند؟ متولیان عقل و دین میگویند: «نه»و حسین میگوید: «آری».
امام حسین(ع) به والی مدینه که مأمور بیعت گرفتن از امام برای یزید بود، پاسخ«نه» میدهد و این آغازی میشود برای یک حرکت و حماسة خونین و جاودانه در تاریخ وخود فریاد میزند:
«الا و انّ الدعی بن الدعی قد رکزنی بین اثنتین. بین الذّلة و السلّة، هیهات منّاالذّله؛ هان! حرامزاده، فرزند حرامزاده ]عمرسعد[ مرا بین مرگ و ذلت قرار داده است، اما ازما ذلت و خواری به دور است.»
در آخرین لحظه و آخرین اتمام حجّت نیز بر پیمان و تصمیم خود استوار است وجواب دندان شکنی به عمر سعد فرمانده سپاه یزید در کربلا میدهد:
«لا واللّه لا اعطیهم بیدی اعطا الذلیل و لا افر فرار العبید».
نه به خدا سوگند! مانند دست دادن ذلیل دست بیعت به شما نمیدهم و چونبندگان فراری، پا به فرار نمیگذارم.
2ـ هشدار به امت به خواب رفته
امام حسین(ع) در دورهای بار امامت را بر دوش کشید که انحرافها، کژیها وبدعتها کمر اسلام را شکسته بود، عصری که اندیشهها فلج شده و سلولهای سرطانیالقائات «مرجئه» و «جبریه» در پیکر اسلام در حال رشد بود. اسلام از درون به تهی شدنپیش میرفت. اسلام ظاهری و اسلام حکومتی ملعبة دست معاویه بود.
یاران نخستین پیامبر که حکومت توحیدی ده ساله پیامبر را در مدینه تجربه کردهبودند، به سه گروه تقسیم شده بودند: گروهی انحراف را تحمّل نتوانستند، فریاد کشیدند وکشته شدند؛ مثل ابوذر، عمار، عبداللّه بن مسعود، میثم و حجر بن عدی.
گروهی که بهشت را به جای آن که در جبهة جهاد به دست آورند، در کنج امنریاضت و خلوت میخواستند به دست آورند و گوشة مسجد خزیدند.
دستة سوم، از جهاد و هجرت و بدر و اُحد و حنین و مدینه و... که در کنار پیامبرافتخارهایی کسب کرده بودند، همه را در کاخ سبز معاویه به فروش رساندند.
با شهادت حجر بن عدی نیروی انقلابی و مبارزی که علیه حاکمیت اموی مبارزهمیکردند، به تحلیل رفت. سایه دهشت معاویه در سراسر سرزمینهای اسلامی حکمفرما گشت. کوفه که روزگاری مرکز قدرت اسلام و خلافت علی بن ابیطالب(ع) بود،روحیه، شخصیت، هویّت انقلابی و مبارزاتی دوران علی(ع) را از دست داده بود.
فرهنگ همکاری و تعاون میان امت اسلامی وجود نداشت، دیگر آن روزگارانگذشته بود که پیامبر اسلام(ص) همة افراد امت را مسئول هم دیگر میدانست: «کلکم راعو کلکم مسئول عن رعیته؛ تمام شما مسلمانان به منزلة نگهبان یک دیگرید و همة شمانسبت به خودتان مسئولید».
و دکتر جعفر شهیدی در کتاب تحقیقی قیام حسین(ع) مینویسد:
«هر اندازه مسلمانان از عصر پیامبر دور میشدند، خویها و خصلتهایمسلمانی را بیشتر فراموش میکردند و سیرتهای عصر جاهلی به تدریج بین آنان زندهمیشد، برتری فروشی نژادی، گذشتة خود را فرایاد رقیبان خود آوردن، روی در رویایستادن تیرهها و قبیلهها به خاطر تعصبهای نژادی و کینه کشی از دیگری».
در چنین شرایطی، امام حسین زنگ خطر را به صدا درآورد. وقتی آگاه شد که یزیدبن معاویه خلیفة مسلمانان شده است، با تأسف اظهار کرد:
«انّا للّه و انّا الیه راجعون و علی الاسلام السلام، اذ قد بُلیت الامّة براع مثل یزید؛فاتحه اسلام را باید خواند، زمانی که امت اسلام خلیفهای مثل یزید داشته باشد».
و نیز در مسیر راه در خطابهای دیگر فرمود:
«الا ترون انّ الحق لا یُعمل به و انّ الباطل لا یتنهی عنه».
هدف از هشدارها و بیدارگریهای امام حسین نه آن بود که مردم را به قیامسراسری فراخواند. زیرا جامعهای که به خواب رفته، گوشها کر و چشمها کور است و تفکرو اندیشه به انجماد رسیده، چگونه میتواند به قیام سراسری و عمومی علیه حاکمیت سیاهیزید دست براند.
امام به دلیل تکلیف امامت، به مردم هشدارهای لازم را داد، تا تلنگری باشد برپیکر چنین جامعة جامد و خموش. او هدف بزرگتر، جاودانهتر برای زنده کردن دینجدّش دارد و چنین هشدارها، جز تلنگر نسبت به هدف مقدس و الهی او نیست.
3ـ امام و حرکت به سوی مکه
حرکت امام به سوی مکه، در راستای تبیین هدف و آرمان بزرگی که دارد، تبلورپیدا میکند. «امت باید بداند که چرا حسین(ع) قیام میکند و هدف آن بزرگوار از نهضتچیست... اطلاع امت از هدف مقدس حسین(ع) از یک طرف، خود به منزلة اعلام خطرجدّی است به آنانکه وضع فوق العاده و غیر عادی اجتماع را بدین وسیله دریابند؛ آنچنان وضعی که فرزند امیرالمؤمنین(ع) هستی اسلام و موجودیت قرآن را در معرضسقوط میبیند و برای نجات آن ناچار دست به آن نهضت مقدس و خونین میزند».
آن روز که وسایل ارتباط جمعی نبود، امام(ع) برای تبلیغ و تبیین هدفش، بهترینزمان و مکان را انتخاب کرد، موسمی که حاجیان از سراسر عالم اسلام به مکه میآیند وناگهان در روز عرفه حج را ناتمام میگذارد و به سوی کربلا حرکت میکند، تا به امتبفهماند که زنده کردن روح اسلام و دمیدن خون در شریانهای اسلام و زنده کردن عدالتو سیرة توحیدی رسول الله(ص) بزرگترین تکلیف الهی است که از همة تکالیف بزرگترو مهمتر است. تکلیفی که علی(ع) پنج سال به خاطر آن سختترین شرایط را متحمّلشد و خونش در محراب مسجد ریخته گردید. اینک زمان قربانی شدن فرد دیگری است،تا خون در رگهای جامعة اسلامی به جریان افتد و پاسخی باشد برای کسانی کهمیخواستند دینشان را به دور از نبرد حق و باطل و خطر مبارزة سیاسی و اجتماعی، درحرم امن الهی حفظ کنند.
عبداللّه زبیر در ملاقاتی که با امام حسین دارد، میخواهد که چون خودش در حرمامن الهی پناهنده شود، امام حسین(ع) در جواب میگوید:
«کشته شدنم در کربلا، پیش من از کشته شدنم در حرم محبوبتر است».
4ـ امام(ع) و دعوت مردم کوفه
امام میدانست که این مردم با پدرش امام علی(ع) و برادرش امام حسن(ع) چهکرده است و این شهر شهرت بیوفایی را با خود همراه دارد؛ با آن همه بنابر وظیفهای کهبر دوش دارد، مسلم بن عقیل را میفرستد، تا پاسخی باشد برای دعوتهای آن مردم، کهبا سفیرش چه میکنند.
«زمانی کوفه مرکز ارتش اسلام بود و اگر امام حسین به کوفه نمیرفت امروز تماممورخین دنیا او را ملامت میکردند، چرا به آنجا نرفتی؟... از کوفیها و مردم عراقشجاعتر و سلحشورتر وجود نداشت، در عین حال همین مردمی که 18 هزار بیعت کنندهداشت... چون زیادبنابیه سالها در کوفه حکومت کرده بود، آن قدر چشم درآورده بود... بهکلی احساس شخصیت خود را از دست داده بود».
ب: اصلاح امت جدّ
دومین شعار یا استراتژی اساسی امام حسین(ع) «اصلاح امت جدش» بود. دروصیت نامهای که به برادرش محمد حنفیه نوشته است، انگیزه قیام خود را اصلاح امتجدّش معرفی میکند:
«انّی لم أخرُج اشراً و لا بَطِراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انّما خرجت لطلب الاصلاحفی امة جدّی؛ من نه از روی خودخواهی و سرکشی و هوسرانی و نه برای ایجاد فساد وستمگری به پا خاستم، بلکه هدف من از این حرکت اصلاح امت جدم بوده است».
امام حسین(ع) اصلاح گری را در دو شیوه انجام داد: یکی امر به معروف و نهی ازمنکر و دیگری عمل و زنده کردن سیرة پیامبر(ص) و علی(ع) بود.
1ـ امر به معروف و نهی از منکر
این که امام حسین(ع) اساس نهضت خود را امر به معروف و نهی از منکر قرار داد،نشان دهنده این مطلب است که امر به معروف و نهی از منکر تا چه اندازه در اصلاح،بیداری، روشنگری، سلامت و بهداشت روحی و روانی و فیزیکی، جامعه اسلامی نقش واهمیّت دارد.
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر از نظر قرآن تا آن حد است که مسلمانان رابهترین امت میداند، چون امر به معروف و نهی از منکر میکنند:
(کُنتم خیر امة اخرجت للناس، تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر)؛ شمامسلمانان بهترین امت هستید که به نفع بشریت ظهور کردهاید که امر به معروف و نهی ازمنکر میکنید.»
و قرآن امتهای پیشین را نکوهش میکند که چرا امر به معروف و نهی از منکرنکردند:
(فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الّا قلیلاًممن انجینا منهم و اتّبع الذین ظلموا و ما اُترفوا فیه و کانوا مُجرمین و ما کان ربّکلیُهلِکَ القُری بظلم و اهلها مُصلحون).
پس چرا در میان امتهای پیشین از شما مردمی دین دار پیدا نشدند که از فساددر زمین جلوگیری کنند، جز دستهای اندک که ما نجاتشان دادیم و ستمگران نعمتها ورفاهی را که بدیشان داده بودیم در راه فساد به کار گرفتند و گناه کار بودند و خدا هیچ قومیو اهل دیاری را در صورتی که نیکوکار و مصلح باشند، هلاک نمیکند».
بنابراین امام حسین(ع) در انگیزة قیامش، انگشت روی اساسیترین اصلیگذاشت که تداوم آن ضامن بقای اجتماع اسلامی بود و در راه زنده ماندن همین اصلحماسة خونین کربلا را آفرید.
در کلمات کوتاهی که از امام حسین(ع) باقی مانده و در آن هدف و انگیزههایقیام و حماسه عاشورا بیان کرده، تأکید روی همین اصل و زنده کردن سیرة جدش رسولالله(ص) دارد و از پاسخ به دعوت مردم کوفه، هیچ سخنی به میان نیاورده و در ادامه همانوصیت نامه آمده است: «اُرید أن آمر بالمعروف و انهی عن المنکر.»
بدین ترتیب امر به معروف و نهی از منکر، یکی از اساسیترین انگیزههایحماسه حسینی به شمار میرود؛ به خصوص در دورهای که سنت و فرهنگ امر به معروفو نهی از منکر از میان رفته و در جامعة اسلامی، افراد ناشایست تسلط یافتهاند.
جهان اسلام، حاکمی مانند یزید را تاکنون تجربه نکرده بود، او در حقیقت تاوانبی تفاوتی و تساهل و تسامح امت اسلامی در برابر امر به معروف و نهی از منکر بود و چهزیبا گفته است رسول اکرم(ص):
«لتأمُرن بالمعروف و لتنهُنّ عن المنکراً و یُسلّطُنّ اللّه علیکم شرارکم. فیدعواخیارکم فلا یستجاب لهم؛ امر به معروف و نهی از منکر کنید وگرنه بدان شما، بر شمامسلط میشوند و وقتی خوبان شما، شما را میخوانند به آنها جوابی داده نمیشود».
اینک که تنها امام حسین(ع) امر به معروف و نهی از منکر را فریاد میکند، بدان(طاغوت) فرصت را از مردم گرفتهاند، تا خوبان خود را انتخاب کنند. به همین دلیل استکه در آن زمان هم فریاد حسین بن علی(ع) ناشناخته ماند و هم قیامش. چنانکهعلی(ع) نیز در زمان خودش ناشناخته ماند و فقط چاه بود که صدایش را میشنید: «غداًترون ایّامی و یُکشف لکم عن سرایری؛ ]امروز مرا نمیشناسید[ فردا روزی خواهد آمد کهمرا خواهید شناخت».
2ـ زندهکردن سیرة جدش
در سال 61 هجری قمری، پنجاه سال از حکومت اسلامی و توحیدی پیامبراسلام(ص) در مدینه گذشته بود. مشکلاتی که از «سقیفه» آغاز شد، بدعتهای فراوانی رادر پی داشت، بعد از 25 سال سکوت، علی بن ابیطالب(ع) کمتر از پنج سال کوشید تاناهنجاریها و بدعتها را از چهرة اسلام بزداید، اما فتنههای جمل و صفین و نهروان،فرصتها را با خود برد.
سر منشأ این بدعتها و کجیها نیز، تشکیلات ضد اسلامی اموی بود که با والیشدن معاویة بن ابیسفیان در زمان خلیفة دوم، نفوذ خود را در جامعة اسلامی گسترشداد.
با عمّال ستمگری چون زیاد بن ابیه، عمرو بن العاص، سمرة بن جُندب و...حکومت سلطنتی تشکیل داد و چهرة اسلام را وارونه ساخت. غارت بیت المال، قتل وغارتگری، شکنجه و تبعیض نژادی، رقابتهای قبیلهای، جعل حدیث، تفسیر و تأویلآیات قرآن به نفع خود، تخدیر افکار عمومی، سب و دشنام علی(ع)، ترویج نظرات جبریهو مرجئه در میان مردم و... از جمله روشها و بدعتها و سنتهای شومی بود که پس ازرحلت رسول اکرم(ص) و دوران معاویه، در جامعة اسلامی رواج یافت.
علی(ع) که عمق فتنه را درک کرده بود، در همان زمان فریاد کشید. ولی گوششنوایی پیدا نشد!
«هان! بیمناکترین فتنهها بر شما از نظر من فتنة بنیامیه است، آن فتنة کور وتاریکی است که دامنة آن فراگیر و همگانی است و گرفتاری آن برای خواص ]پیروانعلی(ع)[ است، بلای آن به کسی رسد که بینا و آگاه باشد و به هر کوری که بیتفاوت باشد،راه پیدا نکند.
به خدا سوگند! پس از من بنی امیه را زمامداران بدی خواهید یافت، مانند شتر پیرو چموشی که با دهانش گاز میگیرد».
امام حسین(ع) با شعار زنده کردن سیرة رسول اللّه(ص) خط بطلان بر بدعتها وکجیهایی که فتنة بنی امیه در جامعه اسلامی به وجود آورده بود، کشید. برای مردم یادآورشد که اسلام محمد(ص) آن نیست که معاویه در کاخ سبز شام، ردایش را وارونه به تن کردهو خلافت ملک موروثی نیست، تا به یزید میراث برسد. بلکه سیره رسول خدا(ص) و علیبن ابیطالب(ع) همان سیره حکومت ده ساله توحیدی در مدینه است.
استراتژی عملی حماسه عاشورا
گفتیم که جاودانگی حماسه حسینی در هدف متعالی آن است و راهی را که برایرسیدن به هدف برگزید، نقش اساسی در جاودانگی حماسة عاشورا دارد. روش عملی امامعبارت بود از تربیت یاران و پاک باختگی در راه هدف.
1ـ تربیت یاران:
هر نهضت و قیامی توسط افراد سازمانیافته به وجود میآید، کادر تشکیلاتی یکنهضت، نقش کلیدی در موفقیتها و شکستها دارد. به همین دلیل در نهضتهایتوحیدی پیامبران الهی در ابتدا سراغ کادرسازی و تربیت نیرو رفتهاند، سپس مردم را بهسوی توحید فرا خواندهاند. در حماسه عاشورا نیز امام حسین(ع) توانست نیروهایی راتربیت کند و افرادی را با خود همراه سازد که از جهت روحی، روانی، عقیدتی و جسمیبرای انجام چنین حماسهای آماده بودند.
معمولاً افراد یک نهضت از میان افراد فعّال و جوان و از نخبگان جامعه انتخابمیگردد، ولی در حماسه عاشورا افراد گوناگون حضور دارند: زن، مرد، پیر، جوان و کودک.ولی همین نیروها طوری تربیت شدهاند که به مرحله «یقین» رسیدهاند، به راهی کهبرگزیدهاند، باور دارند و به رهبر حماسه، به تمام معنا ایمان دارند.
به قول ع.ص؛
«هر قدر هدفها عالیتر و عمیقتر و وسیعتر باشد، رهبر باید در تهیه نیرو وساختن نفرات، رنجها و صدمههای زیادتری ببیند و تمام کار را خود به عهده بگیرد...برای هدفهای بزرگ، رهبر باید، انگیزههای بزرگ را به وجود بیاورد و مانعهایی را که درروحیة سربازانش خانه گرفتهاند، بیرون بریزد.»
واقعاً تربیت افرادی که برای هدف، شهادت و مرگ را انتخاب کنند دشوار است،زیرا مانعهای دنیوی هرکدام سد بزرگی است که انسانها را در خود گرفتار میکند، عشقبه زندگی، عشق به جلوههای دنیا، عشق به فرزند و زن، عشق به اموال و ثروت ، ضعفها،ترسها، منفعتها و... هر کدام دامهاییاند که انسان را در خود اسیر میکند، به همیندلیل امام حسین(ع) میگوید:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحطونه ما درّت معایشهم فاذامحصّوا بالبلاء قلّ الدیّانون؛ مردم بندگان دنیایند و دین لق لقة زبانشان در زندگی است،زمانی که با پیشامدی امتحان شوند، دین داران کم اند».
حقا که گذر از این همه موانع نیاز به تربیت سخت و دشوار دارد، تنها حسین بنعلی(ع) بود که توانست یاران همدل، هم ایمان، هم هدف، آگاه، مؤمن، مطیع و آمادهشهادت تربیت کند. میگویند در کربلا نوجوانی که پدرش به شهادت رسیده بود، خدمتامام حسین(ع) آمد و اجازه میدان خواست، امام اجازه نداد و گفت: همینکه پدرت شهیدشده بس است، برو مواظب مادرت باش، جوان عرض میکند: یا اباعبداللّه، اصلاً اینشمشیر را مادرم به کمرم بسته است».
آیا چنین آمادگی برای شهادت، آن هم برای یک نوجوان جز این است که امامحسین(ع) برای شهادت و قربانی شدن در راه هدف، برای یارانش یک بینش و درک قویو فوقالعاده داده است که اکثر مردم چنین آگاهی و بینشی ندارند؟
یک محقق آلمانی از پیوستن و شهادت حربن یزید ریاحی شگفت زده شده،مینویسد: «فداکاری حربن یزید در راه حسین(ع) پاکترین نوع فداکاری به شمار میآید،چون از آن نه منظور مادی داشت و نه معنوی. و کاملترین فداکاری است، زیرا حربازماندگان خود را هم فدا کرد؛ به طور کلی فداکردن بازماندگان دشوارتر از این است کهشخص خود را فدا کند... تصور نمیکنم که در مغرب زمین بتوان واقعهای نظیر الحاقحربن یزید به حسین(ع) یافت... در مغرب زمین فداکاری متعدد هست، اما به نظرمیرسد کمتر کسانی داوطلبانه بدون این که مجبور باشند، برای ابراز ارادت به دیگری ازمرگ استقبال کنند.»
همین محقق معتقد است که تصمیم حر یک تصمیم ناگهانی نبوده، بلکه مثلنهالی بوده که سالها جوانه زده و رشد کرده و درخت تنومندی شده و این در حالی است کهخود او هم متوجه نبوده که فکر گسستن از یزید و پیوستن به حسین(ع) در خاطرش قوّتگیرد.
این که حر ناگهان پیش وجدانش شرمنده میشود، حکایت از وجدان و ضمیر پاکو حقیقت طلب حر میکند و چنین وجدانی باید در طول زندگی به رشد و شکوفایی برسد.یاران و انصار حسین(ع) از کسانی تشکیل شده بودند که وجدان و ضمیر حقیقت طلبخود را به رشد و کمال نهایی رسانده بودند. تا آمادگی کامل را برای شهادت و پاک بازیپیدا کرده بودند. بسیار کسانی بودند که بر حقانیت قیام حسین(ع) باور داشتند و کوفیانهزاران نامه برای او نوشتند، ولی چرا با امام شان یک جا قیام نکردند و تنها عدهای معدودخط سرخ شهادت را پیمودند؟ چون وجدان حقیقت طلبشان به کمال لازم نرسیده بود.
امام حسین(ع) حتی تا شب عاشورا هم از امتحان یارانش دست برنداشت. درشب عاشورا به یاران خود خطاب میکند:
«من اصحابی، از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی، از اهل بیت خودم فاضلترسراغ ندارم، از همة شما متشکرم، اینها جز با من، با شما کاری ندارند، شما میتوانیدبروید، اگر آنها بدانند که شما خودتان را از معرکه خارج میکنید، احدی به شما کاریندارد».
در آن شب هیچ یک از یاران، حسین(ع) را تنها نگذاشتند. آنان وجدانشان بهکمال نهایی رسیده بود و آن شب غسل شهادت کردند. زیرا:
هرکه پیمان با هو الموجود بستگردنش از قید هر معبود رست
ما سوی اللّه را مسلمان بنده نیستنزد فرعونی سرش افکنده نیست
عقل گوید شاد شود، آباد شوعشق گوید بنده شو، آزاد شو
2ـ پاک باختگی در راه هدف:
به راستی که مرگ از دیدگاه امام حسین(ع) و یارانش با نگرش کسانیکهدنیاطلبند، چقدر تفاوت دارد:
«انّی لا اری الموت الّا السعادة و الحیاة مع الظالمین الاّ بَرَما؛ من مرگ را، جزسعادت و زندگی با ستمگران را، جز رنج و آزار و ملال نمیبینم».
شاید امام حسین(ع) مرگ با عزّت و شرافت مندانه را برای انسانها تفسیرمیکند که این گونه میگوید:
«خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة و أولهنی الی اسلافیاشتیاق یعقوب الی یوسف؛ مرگ برای فرزند آدم، چون گردن بند در گردن دختر جوان،زینت بخش است و من چون یعقوب که اشتیاق دیدار یوسف را داشت، اشتیاق دیدارگذشتگانم را دارم».
شعار امام حسین(ع) هنگام رزم نیز شعاری است که به بشر درس آزادگی میدهد:
الموت اولی من رکوب العاروالعار اولی من دخول النار
- مرگ بهتر از زیر بار ذلت رفتن است و ننگ از داخل شدن به آتش بهتر است.
وقتی مرگ برای قاسم(ع) از عسل شیرینتر باشد، وقتی عباس بگوید:
«وللّه ان قطعتموا یمینی انّی احامی ابداً عن دینی»
و گلوی پارة علی اصغر در این قربانی سهم گیرد. وقتی تک تک یاران حسین(ع)تا نزدیکی غروب عاشورا در میان خون، رقص شهادت کنند. وقتی زینب و اهل بیتحسین(ع) گویاترین پیام رسانان و سفیران حماسه کربلا باشند، باید این حماسه برایهمیشه تاریخ جاودانه بماند. زیرا به قول شریعتی: «شهادت دعوتی است به همة عصرهاو به همة نسلها که اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر.»
اکنون که قریب 1400 سال است که بشر هر سال از مکتب عاشورا درسی میآموزدو همیشه زنده و جاوید است، زیرا «امام حسین(ع) با حرکات قهرمانانة خود روح مردممسلمان را زنده کرد، احساسات بردگی و اسارتی را که از اواخر زمان عثمان و تمام دورةمعاویه بر روح جامعة اسلامی حکم فرما بود، تضعیف کرد و ترس را ریخت، احساسعبودیت را زایل کرد و به اجتماع اسلامی شخصیت داد...
معروف است که آلمانها گفتهاند: ما در جنگ دوم همه چیز را از دست دادیم، مگریک چیز را که همان شخصیت خودمان بود و چون شخصیت خود را از دست نداده بودیم،همه چیز را دوباره به دست آوردیم و راست هم گفتهاند».
و به قول پروفسور براون مستشرق انگلیسی:
«آیا قلبی پیدا میشود که وقتی دربارة کربلا سخنی شنیده میشود، آغشته با حزنو الم نگردد، حتی غیر مسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی درتحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند».
و گاندی معتقد است:
«من چیز تازهای برای مردم هند نیاوردهام، آنچه آوردهام محصولی است ازمطالعات و تحقیقاتی که دربارة تاریخ زندگی قهرمانان کربلا انجام دادهام، اگر بخواهیمهند را از چنگال استعمار نجات دهیم لازم است همان راهی را بپیماییم که اباعبداللّهالحسین(ع) پیمود».
و امروز پس از آن که انتفاضة فلسطین به عملیات شهادتطلبانه دست میزنند،پیروز خواهند شد، زیرا این ملّت تازه از حماسة خونین عاشورا درس گرفتهاند. روح وشهامت ملت فلسطین تا آن حد بزرگ شده که به شهادت ایمان آوردهاند و خود را برایشهادت آماده میکنند و این همان درسی است که انتفاضة فلسطین از کربلاآموختهاست. زیرا:
خون او تفسیر این اسرار کردملت خوابیده را بیدارکرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشیداز رگ خویش در باب باطل خون کشید
چکیده
اکثر مکاتب فکری از سه ویژگی تولد، اوج و فرود بیرون نبودهاند، روزگاری حرفیبرای گفتن داشتهاند و به مرور روزها با چالشهای فکری مواجه شدهاند، دلیل آن ایناست که این گونه مکاتب به کمال نرسیدهاند و طرح نو آنها به حقیقت نپیوسته است.
حماسه عاشورا، یک مکتب فکری است که تقریباً 1400 سال هم چنان زنده وجاوید مانده و در هر زمان حرفی نو و طرحی نو برای جامعه بشری دارد. بر مظلومیتحسین(ع) و شهیدان کربلا تاکنون دهها میلیارد انسان در طول 1400 سال اشکریختهاند.
با آن که در جهان حوادث دهشتناکتر از حادثه عاشورا رخ داده است، کسی برایآن اشک نمیریزد و در سینة تاریخ دفن است. اگر به حوادث عاشورا با دید کمّی نگاهکنیم، حوادث آن اندک است، ولی اگر به آن از نظر کیفی و معنوی بنگریم؛ یعنی هدفپاک باختگی، عملکرد و... تاکنون در جامعه بشری فاجعة هولناکتر از حادثه عاشورا رخنداده است.
جاودانگی حماسه عاشورا در یک چیز نهفته است و آن «هدف متعالی» است.
هدف متعالی در حماسه عاشورا
اهداف بسیاری از مکتبهای انسانی، سرشت نیک دارند. شعار رهایی انسان را ازیوغ اسارت و استبداد نوید میدهد، ولی شیوههای عملکرد شان گاهی فاجعههای بزرگ رابرای انسان آفریدهاند. مارکسیسم و فمنیسم، مثلاً دو تفکری است که شعارهای انسانیدادهاند، ولی عملکرد مارکسیسم به دیکتاتوری و قتل عام انسانها منجر شدو دستاوردفمنیسم سبب شد که زن هویت، شرافت و عفت انسانی خود را از دست بدهد. اما درمکاتب و اندیشههای توحیدی، عملکرد و دستاورد و نتیجه، مطابق هدف بوده و در کربلاهماهنگی هدف، عملکرد و دستاورد، حماسه جاودانة عاشورا را آفرید.
شیوههای مبارزه در حماسه حسینی
الف) مبارزه با طاغوت
1ـ امتناع از بیعت
نهضت امام حسین(ع) با «نه» آغاز شده «نه» در برابر طاغوت زمان یزید که برخلافت اسلام تکیه زده بود. یزیدی که غرق در لهو و لعب است و شراب، شربت سکر آورزندگی اوست، از سیاست چیزی نمیداند. با بوزینگان و رقاصان و زنان مغنیّه دمسازاست. هرزگی یزید، حتی سوهان روح معاویه نیز هست، ولی معاویه با کمال، وقاحت و بیشرمی طبق توصیة ابی سفیان، مفاد صلح با امام حسن(ع) را زیرپا گذاشت و یزید راجانشین خود ساخت.
یزید میخواهد «حق» پنجة تسلیم در پنجة «باطل» بگذارد و شعور یزید به اندازهمعاویه نیست، تا دریابد که چنین کاری شدنی نیست.
2 ـ هشدار به امت بهخوابرفته
امام حسین(ع) در عصری به امامت رسید که اندیشهها فلج شده بود و سلولهایسرطانی مرجئه و جبریه در پیکر اسلام در حال رشد بود. هرقدر مسلمانان از عصر پیامبردور میشدند، خوی و خصلتهای مسلمانی را فراموش میکردند و خصلتهای جاهلیدر میان آنان زنده میشد. در چنین شرایطی امام حسین(ع) زنگ خطر را به صدا درآوردکه: «و علی الاسلام السلام اذا قد بلیت الامة براع مثل یزید».
3ـ حرکت به سوی مکه
حرکت به سوی مکه در راستای هدف بزرگ امام(ع) بود، در موسمی که حاجیان ازسراسر عالم اسلام به مکه میآیند. ناگهان حج را ناتمام گذاشت. تا به امت بفهماند کهزنده کردن روح اسلام و سیرة توحیدی رسول الله(ص) بزرگ ترین تکلیف الهی است.
4ـ امام و دعوت مردم کوفه
امام(ع) بنا به وظیفة امامت، حضرت مسلم را به کوفه فرستاد. اگر امام دعوت کوفهرا اجابت نمیکرد، مورخان، امام(ع) را ملامت میکردند.
ب) اصلاح امت جد
1ـ امر به معروف و نهی از منکر
در عصری که فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر از میان رفته، در حالی که قرآنمسلمانان را بهترین امت میداند، چون امر به معروف و نهی از منکر میکنند. اماممیخواهد با خون این سنت را در جامعه زنده کند.
2ـ زنده کردن سیره جدش
مشکلاتی که از سقیفه آغاز شد، بدعتهای زیادی را به دنبال داشت، و تشکیلاتضداسلامی اموی، نقش زیادی را در ترویج این بدعتها داشت و امام علی(ع) کهبنیامیه را میشناخت فرمود: بدترین فتنه برای شما، فتنة بنی امیه است.
استراتژی عملی حماسه عاشورا
1ـ تربیت یاران
معمولاً افراد یک نهضت از میان فعالان و جوانان انتخاب میشوند، اما در حماسةعاشورا افراد گوناگون نقش داشتند: زن، مرد، پیر، جوان و کودک، اما همة آنان به مرحلةیقین رسیده بودند و راهی را که انتخاب کرده بودند باور داشتند. تربیت تا این مرحله ازیقین سخت است، زیرا موانعی چون عشق به زندگی، به خانواده، به دین، و نیز ترسها،ضعفها و... همیشه بر سر راه آدمی است.
2ـ پاک باختگی
مرگ از دید امام حسین(ع) سعادت و از دید یارانش شیرینتر از عسل است و ایندیدگاه با کسانی که دنیا را میخواهند، چقدر تفاوت دارد. چنین انسانهایی حماسةعاشورا را آفریدند و به همین دلیل است که جاودانه باقی ماندهاند و امروز ملت فلسطین بادرس گرفتن از حماسة عاشورا، به عملیاتهای شهادت طلبانه دست میزنند و بهشهادت ایمان آوردهاند. انتخاب چنین خط سرخی آنان را به پیروزی خواهند رساند.
منابع
1 ـ قرآن کریم.
2 ـ نهجالبلاغة: فیضالاسلام.
3 ـ الارشاد، شیخ مفید، قم، منشورات مکتبة بصیرتی.
4 ـ امام حسین(ع) و ایران، فریشلر کورت، ترجمه ذبیح الله منصوری، انتشارات جاویدان،چاپ هشتم.
5 ـ امام حسین(ع)، سخنرانی، خراسانی ـ احسان (شریعتی).
6 ـ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، دکتر حاتم قادری، سمت 1379.
7 ـ بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، تهران المکتبة الاسلامیة، 1399 ه. ق
8 ـ تاریخ سازان (لنین بدون نقاب) واسرار مرگ استالین.
9 ـ تحف العقول، حسن بن علی بن شعبة، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسین، 1363.
10 ـ حسین(ع) کیست؟ فضل الله کمپانی، قم کتابفروشی فروغی.
11 ـ حماسة حسینی، استاد مرتضی مطهری، تهران انتشارات صدرا، 1374.
12 ـ حماسه سازان کربلا (ابصار العین فی انصار الحسین)، استاد محمد سماوی، ترجمهعقیقی بخشایشی، قم دفتر نشر نوید اسلام، 1369.
13 ـ درسی که حسین(ع) به انسانها آموخت، عبدالکریم هاشمی نژاد، تهران انتشاراتفراهانی، 1351.
14 ـ دیوان اشعار فارسی، علامه اقبال لاهوری.
15 ـ سیمای پیشوایان در آئینة تاریخ، مهدی پیشوائی، قم دار العلم، 1375.
16 ـ عاشورا، علی صاد، قم انتشارات هجرت، 1397 ه. ق.
17 ـ فروع کافی، شیخ کلینی.
18 ـ فی رحاب اهل البیت:، قم انتشارات مجمع جهانی اهل البیت:.
19 ـ قیام امام حسین(ع)، سید جعفر شهیدی، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1359.
20 ـ کتابهای تاریخی قرن بیستم؛ بخش جنگهای اول و دوم جهانی.
21 ـ کامل الزیارة.
22 ـ اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، قم منشورات مکتبة الدواری.
23 ـ مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرّم.
24 ـ مقتل الحسین(ع)، اخطب خوارزمی، تحقیق شیخ محمد سماوی، قم مکتبة المفید.
25 ـ نگاهی به تاریخ جهان، جواهر لعل نهرو، بخش جنگهای صلیبی.