در آفاق حماسه عاشورا
وجه تسمیة عاشورا
در کتابهای لغت چنین آمده است: عاشورا با (الف مقصوره) و عاشوراء با (الفممدوده) را روز دهم و بعضی روز نهم دانستهاند. زهری گفته است: جز در چند مورد، اسمیکه بر وزن فاعولاء باشد شنیده نشد.
از ابن بزرج نقل شده: «ضاروراء» به معنای «ضرّا» (سختی) و «ساروراء» به معنای «سرّا» (گشایش و شادمانی و «دالولا» به معنای «دلاّل» به کار رفته است.
صاحب مجمع البحرین در این باره گفته است: «عاشورا یک نام اسلامی است وآن روز دهم محرّم است و گاهی «الف» بعد از «عین» حذف میگردد و «عشورا»تلفظمیشود».
نیز گفتهاند: عاشورا کلمهای است عبری و معرّب «عاشور» که دهم تشری یهودباشد که روزة آن روز «گپور» ]کفّاره[ است و چون آن روز را به ماههای عربی انتقال دادند،روز دهم اولین ماه تازیان شد.
چنان چه در ماههای یهود هم در اولین ماه و روز دهم است.
حماسة عاشورا در آیینه تاریخ تشیّع
عاشورا با تاریخ تشیّع آمیخت و چهرهای نو به آن داد. بیتردید، پایداری و بقایشیعه، وامدار آن شد. دهها قیام در تپش آن احساس، پدید آمد و میلیونهاشیعی با آنواقعه کام گشودند و یا نفس بستند.
این نوشته دکتر ابراهیم حسن را میتوان به صدق نزدیک یافت:
«تشیع پس از رویداد عاشورا با خون شیعه آمیخت و درژرفای جانهایشان جوشش زد و اعتقادی راسخ دردرونشان، پدید آورد».
همچنین باید از این سخن فیلیپ حتّی یاد کرد که مبدأ ظهور حرکتهای شیعیدر دهم محرم تکوین یافت.
این تحلیلها، بر تحقیق استوارند. قیام عاشورا، صورت و سیرت شیعه را دگرگونکرد و به آن بار و پشتوانة حماسی داد و تشیّع به نهضت، اعتراض و قیام مبدّل گردید.
در پرتو آن قیام، رخنهای در جبهة متحد خصم اموی پدید آمد و اوّلیندرگیریهایِ ساختگی و واقعی را در میان آنان به وجود آورد. اظهارات یزید در نکوهشابن زیاد، برخوردهای خانوادگی بین زنان و مادران خاندان اموی با شوهران وفرزندانشان و... نمونههایی از این مواردند. در ندامت و تأسف و اعتراض عدهای از شرکتجویان در سپاه اموی، نکاتی در منابع تاریخ نقل شده است.
اوّلین زمزمههای اعتراض در روزهای اوّل حادثه، شنیده شد. از سوی صحابه وتابعین، عملکرد امویان ناپسند دانسته شد. مردم کوفه و شام و مناطق میانراه درسوگ واقعه سهیم شدند، در کوفه با اعتراض عبدالله بن عفیف قیامی نه چندان وسیع، امّاهشدار دهنده، رُخ داد. در مدیه، شیون و ناله شهر را فرا گرفت.
در این میان، اهل بیت حسین سازماندهان اعتراض بودند، خطبههای آنانشعلههای گداخته در خشم نهفتة مردم بود. خطابههای امام سجاد، زینب کبرا و...تأثیری حساس و بازماندنی در جاودانگی حادثه داشتند. مورخان گفتهاند:
«بعد از هر خطبهای، مردم با گریه و نوحه، به ضجّه و زاریمیپرداختند و زنان، موهایشان را پریشان میکردند...»
این مجموعه، اوّلین عقبنشینیها را در کاخ رفیع فرعونی اموی همراه داشت.اجازة اقامة عزا به اهل بیت در شام، بازگشت محترمانه کاروان از شام به مدینه و... از آنجملهاند. امّا حادثة عاشورا در پردة این تزویرها مدفون نماند. واقعة گدازندهتر از آن بود کهعذر و مداهنه، آن را به فراموشی سپرد. اهل بیت پیامبر(ص) در سوگواری ماندند و آتش درخانههایشان افروخته نشد و رنگ سیاه ماتم، از آنان رخت برنبست.
مادران و زنان سوگوار واقعه عاشورا اندوه حادثه را نگاه داشتند. رباب، همسرحسین بن علی(ع) یک سال در بیابان و بدون خانه و سقف زیست، تا یادآور پیکر بیپناههمسرش باشد. سوگ ام البنین، دشمنان قسیّ القلب خاندان هاشمی را از جا میکند واین رویدادها و تصویرها، ترسیم بدیع از روایت کربلا بود. آنان که این واقعه را ندیده بودند،در این نمودارها آن رخ داد حزنانگیز را به اندوه عبرت و دریغ نشستند و در خاطر وباورشان، نشاندند.
نهضتهای توّابین، قیام مردم مدینه، شورش مختار و... از شعله عاشورا پرتوگرفتند و در ترکیب خون و پیام آن، فرصت حضور یافتند. در نهضت توّابین، شرارة بلندآن، نمایان بود. قیام کنندگان در کنار مزار حسینی چندان گریستند که گفته شد: بیش ازآن روز، در کنار آن مزار گریهای چنین، دیده نشد. آنان خونابة دل را از دیدگاه بیرونریخته و غمِ ماندن و در کنار حسین(ع) نبودن را، با توبهای خونین جبران کردند. آنان درخون خویش خضاب کردند و با جان خود وداع نمودند و در صحنة جهاد، شعار «یالثاراتالحسین» را با خروش میسرودند. گرچه آن نهضت در خون تپید، امّا بار عاطفی -حماسی قیام عاشورا را یادآور شد و در وجدان امّت شیعی، به یادگار نهاد که اثری کمبهابود.
با این اعتراضات، شاخة سفیانی باند اموی، زمینة دوام نیافت.
فرزند یزید، ا زکردار نیاکان، تبری جست و واقعة عاشورا را شرمساری خاندانخویش دانست امّا حادثة عاشورا از نهضت علیه یک شاخه و یا یک نظام حکومتی،خارج شده بود. عاشورا از قالبها و ظاهرها گذر کرده و در باطن فرهنگ دینی، ره یافتهبود، کربلا و شهادت، دو واژة همآوا شدند. یاد عاشورا تب و تاب شهادت را میآفرید. درقیامهای منتهی به سقوط سلطنت اموی، رگههای آثار قیام عاشورا، پدیدار بود. در جنبشزید و فرزند او، تلالؤ خونرنگ آفتاب حسینی رُخ نمود.
در قیام اعتراضآمیز خراسانیان - که به خلافت عبّاسیان انجامید - دعوت بهاهل بیت، جذب قلوب میکرد و یاد مظلومیّت حسینی، عواطف و احساسات را برمیانگیخت. به نوشتة امیر علی:
«واژه «اهل بیت» سحر و افسونی را میماند که دلِگروههای گوناگون مردم را گردآورد و آنان را در لوای پرچمسیاه (رأیت قیام) قرار داد»
سلطنت جدید (خلافت عبّاسی) به آن وفادار نماند. هنوز چندی نگذشته بود کهعاشورا و ملوکیّت، در دو جبهة مقابل قرار گرفتند. خلفای عبّاسی به انهدام مزار و منع زوارحسینی کوشیدند و کار پیشینیان را دنبال کردند. کربلا و عاشورا، جبهة معارض آنان بود،رنگ سیاه و سبز نمیشناخت، با باطن و هویّت حکومتها کار داشت. بیرونقی مزار، ازرونق آن نمیکاست. خالصترین و زیباترین نمایههای عشق و شیفتگی را در این تاریخ،مظلومان شیعی به یادگار نهادند. در این روزگار بود که کربلا، حج اصغر شد و در عرفات آنصحرای بینام و نشان، مرد و زن در جوّ بیم و هراس، در احرام خونین بودند.
در روزگار عبّاسیان نهضتهای گوناگون از قیام عاشورا مدد گرفتند. در قیام ابوالسرایا - در زمان خلافت مأمون - این تأثیرپذیری نمایان بود. گفتهاند: «او با سپاه بهکربلا آمد و در جوار مزار امامجای گرفت و از اهل بیت و ظلمهای رفته بر آنان،سخنگفت».
این نمونه، نشانهای از آن بود که مزار امام، میقات قیام بود. قدرت مندان، آن را بهکینه گرفتند و با عاشورا و سنّت آن، ناسازگاری نشان دادند.
در دورة افول قدرت عبّاسی و حاکمیّت آل بویه، احیای عاشورا از ممنوعیّت درآمد.
در سلطنت فاطمیین نیز، بزرگداشت آن حادثه، مرسوم شد. در هر دو نقطه، اینرسم پایدار نماند، با سقوط آل بویه و صعود سلجوقیان به قدرت، رسم پیشین زنده شد ودر منطقه مصر، سرنگونی فاطمیان به دست ایّوبیان، آن رسم و سنّت را برچید. امّا ایندورهها فرصت بسط و شمول سنّت عاشورا بود و بایستی آن را دورههایی مبارک برایاحیای خاطر عاشورا دانست.
این فرصتها، دورة رسمی شدن سنّت عاشورا نیست. آن را نبایستی با این زاویهدید و متهم و محکوم کرد. عناصر عاشورا و کربلا و شهادت، نیازمند آن بودند که دردورههای آرام، جذب نیرو کنند و به بسط و شمول در معتقدات و روان نسل جدید جهاناسلام بپردازند. نسلی که در دورة انبساط خودگرایی و اوج تمدّن اسلامی میزیست و کم وبیش از گذشته تلخ تاریخ سلطنت، بیاطلاع و یا کم اطلاع بود. دورة آل بویه و فاطمیین،فرصتهایی بودند که این تبلیغ، میسور شد. آن نسل، کم و بیش دریافتند که در گذشتهتاریخ چه انجام شده و آن گذشته، چگونه به حال، پیوند میخورد و هویتی مستقل و جدیدرا میطلبد.
این سخن، در دورههای اخیر نیز صادق است. صفویان در پرداخت به قالبعاطفی عاشورا تلاش کردند هر چند آن را در بُعد حماسی کم بها انگاشتند، امّا این دورةفرصت، زمینهای شد که جان سکناگزین در این مرز و بوم، با نام و یاد و تربت و بویحسینی، همآمیز شود و چنین شد که حسین و عاشورا در میان جمعیّتی هماره در تبعید ورنج، محدود نبود، بلکه اکثریتی عظیم را در برگرفت و بسیاری از خیزشها و تلاشها ازمیان نسل این اکثریت، جوانه زد و رُخ نمود. این سخن به معنای تطهیر صفویان نیست.آنان در سلسله ملوکیّت و پادشاهی میزیستند و با دیانت، نیامیختند، امّا نبایستی ازبهرههایی که از آن دوره گرفته شد، غافل ماند. تشیّع، پس از یک دوره جنگ و گریز، درعهد صفویه تمرکز یافت و این مرکزیّت، به باروری و گردآوری میراث هزار ساله شیعیانجامید.
قیام امام حسین(ع)
امام حسین(ع) و برادر بزرگترش امام حسن(ع)، به مدّت پنج سال در دامانحضرت رسول اکرم(ص) و دختر ایشان پرورش یافتد. پس از مرگ این دو حضرتعلی(ع)، با توجّه و مراقبت از این دو چنان کرد که هر دو الگوی رفتاری اسلامی شدند.امام حسین(ع) اندیشمندی والا، اهل عمل و سازنده بود. او شناخت عمیقی از قرآنوسنّت حضرت رسول اکرم(ص) و جانشینان او داشت. هیچ کس نمیتوانست در شخصیتوالای امام(ع) تناقضی ببیند. آن حضرت در زهد همتا نداشت. او شخصیتی بینظیر وتجسّم عینی یک مسلمان واقعی و معتقد بود.
امام حسین(ع) خالصانه معتقد بود که کتاب خدا و رسالت پیامبر تنها راه نجات،رضایت، صلح و پیشرفت بشری است. برای ایشان قابل تحمّل نبود که در حکومتاسلامی مردی منحرف و بیتعهد، از بالاترین قدرت برخوردار باشد. امام تأکید میفرمودکه برخورداری از یک شخصیت اخلاقی نیکو به تنهایی برای یک دولتمرد در مقامخلافت کافی نیست، بلکه خلیفه میبایست مروّج حق باشد و حکومت را بپذیرد و بامسئولیت کامل انجام وظیفه کند.
امام(ع) دریافت که حکمران جدید مردی است که از تربیت صحیح - که ازنشانههای حکمرانان مردمی است - بهرهای نبرده و اعمال او موجب خفّت اسلام است.امام با حمایت از اصلاحات و قیامی مؤثر، حکمران جدید را به مبارزه فرا خواند. با اینهدف بیدرنگ به دعوت مردم کوفه و عراق پاسخ مثبت داد.
در این جا میبایست تأمل کرد و به تصمیم امام حسین(ع) اندیشید. برخی ازنویسندگان قیام امام حسین(ع) یک «خلیفة مقبول» را نوعی بیسیاستی میدانند ومعتقدند که مقابله با قدرت امویان بدون آمادگی کافی یک اشتباه بوده است. به نظر آنهااین عمل بیشتر «جاهطلبانه» بوده است تا عاقلانه. آنان معتقدند که امام بسان دولتمردانعمل نکرده و نگرش ایشان نسبت به این قضیه عاقلانه نبوده است. بنا به گفتة خود یزید،امام حسین(ع) آن آیة قرآن کریم را از یاد برده بود که میفرماید: «خداوند که مالک همهچیز است قدرت را به هر آن کس که بخواهد میبخشد و از هر که بخواهد دریغ میکند،مقصود یزید آن بود که خداوند اراده کرده بود که او (یزید) رهبر حکومت اسلامی باشد.
پاسخ این است: اسلام و واقعگراییای که اسلام منادی آن است این دستاویزها رانمیپذیرد. آنان واقعبین نمیتواند بفهمد که این مکتب به اصطلاح پیشرفتة فکرینوظهور در تاریخ اسلام به چه دلیل امام حسین(ع) را مسئول این واقعة شوم قلمدادمیکند و چگونه عمل یزید را توجیه میکند. آیا منظور این افراد آن است که تمامی قیام،تفکر و عمل امام حسین(ع)، در آن برهة حساس تاریخی سیاسی اسلام اشتباه محضبوده است؟ آیا قیام علیه حاکمی که جلوسش بر تخت از پیش و به نحو مشکوکی تعیینشده بود بیسیاستی بود؟ اگر حبّ قدرت انگیزة قیام امام بود، آن حضرت ابتدا کسانی راگرد خود جمع میکرد که از نظر عقیدتی موافق او بودند. امام حسین(ع) مشاهده کرد کهبخشی از جامعة مسلمانان در شمال زیر نظر حکومتی اداره میشد که آشکارا تعالیم وسنّت حضرت پیامبر(ص) را نفی میکرد، آیا اعتراض و مبارزه علیه چنین حکومتی،عاقلانه و شایستة یک دولتمرد نبود؟ مردم متّقی و صلح دوست را با اعمال شریرانه و بهزور ارعاب وادار به بیعت کرده بودند. آیا امام(ع) نباید به مسئولان هشدار میداد؟ امامپیشبینی کرد که اگر ایمان به قدرت حیاتی و ویژگی اسلام نابود شود، نسلهای آیندهنخواهند توانست تصور کنند که اسلام اوّلیه چه بوده و چگونه نظامی داشته است. آیا اینپیشبینی درست نبود؟ و بالا´خره تمسّک یزید به قرآن مجید برای توجیه رفتارش نسبتبه خاندان بنی فاطمه و حامیان آنها حرکتی سیاستمدارانه بود تا کینه و عناد او را پنهانکند.
ظاهراً هنگامی که سر سید الشهداء را به یزید نشان دادند، او آیه: (قل اللهمّ مالکِالمُلک..) را خوانده است. کنایه از آن که امام حسین(ع) این مسئله را «نادیده» گرفتهاست که خداوند مالک کاینات است و قدرت را به هر که بخواهد واگذار میکند. امّا یزیدخود از همان آغاز حکومت با مخالفت، اعتقاد به عظمت پروردگار را زیرپا گذاشته بود وتنها معتقد به یک چیز بود و آن این که وی برگزیدة پروردگار است. امام حسین(ع) بارهابه او و دیگران یادآور شده بود که اصول قرآن باید در تمام شؤون زندگی اعمال شود، نهفقط در بخشی از آن. یزید آشکارا در گمراهی بود. پیوندهای امام حسین(ع) با حضرتمحمّد(ص) ، وارستگی شخصی او شناخت اصول اسلام و خود وجود او در اوج وقایعهراسانگیز دمشق سبب شد که آن حضرت برای نجات کشتی جامعه و حکومت که درحال غرق شدن بود، مسئولانه اقدام کند.
حماسة عاشورا در منظر ادیبان
ادبیات ملل، با موادّ تاریخی میآمیزند و تاریخهای گوناگون، ادبیات و سبکمتفاوت را میآفرینند. تاریخ سکون و عشرت، تخیّلات لهوآلود را پدید میآورد. و واژههادر بستر رخوت میغلتند و... امّا ادبیات شیعی، از اقیانوس عواطف و حماسة عاشورا بهرهمیگیرد و به آن وامدار میشود.
از ابتدای واقعه، شاعران شیعی از آن حادثه مدد گرفتند و عناصر تخیّل را به آنرویداد مظلومانه، آمیخته و سرشک دیده را با خونهای مطهر، عجین کردند و از شعرشیعی، سلاح بُرّان ساختند.
کمیت اسدی، چکامههای زیبایی در احیای آن حماسه سرود و از آن، در قصائدخود یاد کرد. در قصیدة خویش گفته بود:
• وقتیل بالطف غودر عنه بین غوغاء امه وطغام
• بین غوغاء امه وطغام بین غوغاء امه وطغام
و شهیدی به طف رها شده بود میان گروهی فرومایه و احمق و اوباش
او جبهه معارض حسینی را افشا کرد و نشان داد که چگونه سفلگان وبیهنران، مرکب اهداف زورمداران شدند. پس از این سروده بود که امامسجاد(ع) فرمود: ما از ادای پاداش تو ناتوانیم، خداوند به تو پاداش دهد.
در روزگاران شهادت زید، ابو ثمیله أبّار، در رثای او گفته بود:
• والنّاس قد أمِنوا وآل محمّد ما حُجّةُ المستبشرین بقتله بالامس أو ما عذر اهل المسجد
• من بین مقتولٍ وبین مُشَرّدِ بالامس أو ما عذر اهل المسجد بالامس أو ما عذر اهل المسجد
مردم در امنیّت به سر برند و اهل بیت پیامبر عذر شادمان دیروز شهادت او (زید) و بهانة مسجدیان (در سکوت) چیست؟ یا در خون تپیدهاند و یا آواره
ابو ثمیله، با این سرود اشارهای آشکار به`واقعة عاشورا داشت و آن حادثه را درخاطرهها به یاد میآورد.
در روزگار امام صادق(ع) بهرهوری از حادثة عاشورا در شعر شیعی نمایانتر شد وآن امام همام، به این حضور، عنایت ویژه داشتند. گفتهاند: جعفر بن عفان، به محضر امامآمد و حضرت صادق(ع) او را نزدیک خواند و فرمود: ابی جعفر به من گفتهاند که تو دررابطه با حسین(ع) شعر میگویی و نیک میسرایی، لذا برای من برخی از اشعارت رابخوان و او چنین خواند:
• لبیک علی الاسلام من کان باکیاً غداة حسین للرماح دریئه وغودر فی الصحراء لحماً مبدداً علیه عتاق الطیر باتت وظلّت
• فقد ضیّعت احکامه واستحلّت وقد نهلت منه السیوف وعلت علیه عتاق الطیر باتت وظلّت علیه عتاق الطیر باتت وظلّت
احکام الهی، ضایع و محرّمات او حلال شده است.
بامدادان، حسین هدف نیزههای نوآموزان بود
شمشیرها از او سیراب شد و بالا رفت
او رها شد در صحرا چون گوشت پراکنده
که بر آن مرغان شکاری صبح و شام سپری کردند
همچنین از آن امام(ع) نقل شده است که به عماره فرمودند:
در بارة حسین(ع) شعری بخوان و او میگوید: من شعری را خواندم و حضرتگریست. شعر دیگری را طلب کرد و دو مرتبه اشک ریخت و همچنان من شعر خواندم و اوگریه کرد تا نوای گریه را از تمام خانه شنیدم.
این وقایع نشان میدهد که چگونه ائمه: اهتمام داشتند که عاشورا را در صحنةادبیات شیعی، زنده نگهدارند و از طریق ذوق و هنر، ذائقه انسانی را با خون و عطر عاشوراآشنا کنند.
از شاعران دیگر آن دوره سیّد حمیری است که در خدمت صادق(ع) چنین سرود:
• امرر علی جدث الحسین فقل لا عظمه الزکیة ما اعظما مازلت من
• وطفاء ساکبة رویة ما اعظما مازلت من ما اعظما مازلت من
در پایان قصیده بود که صدای گریه و ناله از بیت امام(ع) برخاست. این همنواییحکایتی بود از تأثیر شعر شیعی و تشویق بیت معصومین: از شاعرانی که استعدادخویش در خدمت حماسة عاشورا قرار دادند.
منصور نمری - از شاعران دیگر این دوره - سروده بود:
• تقتل ذریة النبی ویر ویلک یا قاتل الحسین لقد ما الشک عندی فی کفر قاتله لکننی قد اشک فی الخاذل
• جون جنان الخلود للقاتل بؤت بحمل ینؤ بالحامل لکننی قد اشک فی الخاذل لکننی قد اشک فی الخاذل
وای بر شما! نوادههای پیامبر کشته میشوند
آنگاه برای قاتلانشان بهشت جاویدان آرزو میکنند
بدا به حال تو ای قاتل حسین!
بار گناهی که به دوش میکشی، گران و تحمّلناپذیر است
من در کفر قاتل او شک ندارم
تردیدم در کفر آنان است که او را در صحنة نبرد، تنهاگذاردند
بدینگونه شاعر شیعی، تفکّر ترویجیافته را با تردید و نفی مواجه مینماید. اوحکایت از جوّ فتنه آلودی میکند که قاتلان و کشتارکنندگان، تطهیر شدهاند و حاکمیّت،اذهان ساده و بسیط را ربوده است. در این مقام، شعر شیعی است که نه تنها جبهه معارضحسینی، که صحنة عریض و طویل قافلة سکوت را نیز با سؤال مواجه میکند.
دعبل، شاعر شهید شیعه نیز با این برداشتها، حادثة عاشورا را عنصر اصلی شعرحماسی میسازد. در قصیدة تائیه سرود:
• مدارس آیات خلت من تلاوة افاطم لو خلت الحسین مجدلاً اذن للطمت الخدّ فاطم عنده أفاطم قومی یا بنة الخیر واندبی دیار رسول الله اصبحن بلقعاً وآل زیاد تسکن الحجرات
• ومنزل الوحی مقفر العرصات وقد مات عطشائناً بشطّ فرات واجریت دمع العین فی الوجنات نجوم سماوات بأرض فلاة وآل زیاد تسکن الحجرات وآل زیاد تسکن الحجرات
مدارس آیات الهی از تلاوت کننده خالی گشتهاند
و جایگاه وحی الهی به دیار خشک و تهی مبدّل شده است.
ای فاطمه! اگر با حسین بر زمین افتاده تنها شدی
در حالی که تشنه در کنار شط فرات به درود گفت
در آنگاهای فاطمه! بر چهره چنگ میزدی و اشک دیده رابر گونهها فرو میریختی
ای فاطمه! ای دختر نیکی! برخیز و گریه و ناله کن
ستارگان آسمان بر زمین
سرزمین رسول خدا کویر گون است
و آل زیاد در قصرهای سنگی سکونت گزیدهاند
شاعر شیعی در این بستر سوز و گداز، عاشقانه سرود. جاودانگی جوشش خونحسینی را در بهارستان ادبیّات شیعی نمایان ساخت و شعر شیعه را بیان سوز و درد نسلمظلوم قرار داد.
احمد امین، نگاشته است: ادبیات شیعی، ادبیاتی عاطفی و با سوز و گداز است و آنرا، از ادبیات خوارج، که شعری حماسی است، جدا میداند.
این نظر مورد تصدیق نیست، زیرا شعر شیعی، عاطفه و حماسه را درهم آمیختهاست. آن روزگار، سوگ و سرشک در خدمت نهضت قرار داشت. آنگاه که شاعران شیعیاز تضییع احکام الهی سخن میگفتند، آیا جز حماسه و خیزش میتوان نام دیگر بر آننهاد. آن زمان که شاعر شیعی سکوت اهل مسجد را در حوادث واقع بر اهل بیتپیامبر(ص) یاد میآورد، جز خروش خشم علیه حکّام، نامی دیگر داشت؟ آیا بیهوده بودکه شاعری چون دعبل، چهل سال دار خویش را بر دوش میکشید؟
بنابر این، بایستی امتیاز شعر شیعی را از شعر معتزلی، که خردگرایانه بود، و شعرخوارج، که حماسی و برانگیزاننده بود، در ترکیب خرد و عشق و حماسه داشت. در این میانعاشورا به عواطف و انگیزههای قیام، میدان حضور داد و شعر شیعی را، سرشار از عناصرآن ساخت.
حماسة عاشورا در آیینة انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی رهین عاشوراست. از آن مایه، مدد گرفت و نصرت یافت.شخصیتها، حادثهها، و کلام و سکوت آن واقعه، درسهای رهنمای انقلاب بودند.وجدان امّت شیعی ایران، آن رویداد را با خون و پوست و گوشت و استخوان لمس کرد.نسلها گذشت و نام کربلا و عاشورا در یاد و خاطرها عبور کرد. انقلاب، مجال تأویل عینیآن خاطرات را داد.
امام خمینی - رهبری کبیر انقلاب - با عاشورا الفتی دیرین داشت، آن حادثه،ایشان را سوگمندانه در تب و تاب میافکند. اشک امام را جز در مصیبت حسینی، کسبر چهرة آن بزرگوار ندید. در هیچ شرایطی از اقامة عزای حسینی رویگردان نشد؛ حتّیدر پاریس و در اوج قیام، از ولایت خویش غافل نگشت و حوادث روزمره، او را از اقامهعزای حسینی و خواندن زیارت عاشورا بازنداشت.
امام خمینی از آنان بود که اعتقاد وافر داشتند که: هیچ چیز، جایگزین احیای آنشعائر نخواهد شد؛ حتّی جهاد و طلب دانش را نبایستی بهانة نسیان آن قرار داد. یکی ازشاگردان امام، نقل کردهاند:
«یکی از علما و مدرسین قم، قصد داشتند برای زیارت بهعتبات مشرف شوند. در خدمت امام به دیدن او... در آنمجلس، امام فرمودند: شما برای زیارت به عتبات میروید وحوزة علمیة نجف، جای مباحثات طلبگی است، کسانی کهبه دیدن شما میآیند، ممکن است بحثهای علمی راشروع کنند، مواظب باش، بحثهای طلبگی، شما را اززیارت بازندارد».
امام با این تلقی، نهضت معاصر را رهبری و ارزیابی میکردند. ایشان جز در پرتواین پیوستگی، توفیق نهضت را غیر ممکن مییافتند. در نامهای از نجف به اتحادیهانجمنهای اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا مرقوم فرمودند:
پانزده خرداد که مصادف با دوازده محرم بود، سند زندهمخالفت شجاعانه ملّت ایران در مقابل استبداد عمّالاجانب و در قبال استعمار چپ و راست بود و از شعلههایفروزان نهضت سیّد مظلومان، در مقابل دستگاه استبدادبنی امیّه - علیهم اللعنة - بود. فداکاری ملّت شجاع ومتدین ایران در سایة فداکاری حضرت سیّد الشهداء(ع)بود. باید در پناه قضیّة بزرگ عاشورا، محرم و پانزده خردادزنده و جاوید بماند»
در مدید ایّام نهضت هماوایی، علنیتر شد. قیام 15 خرداد در محرّم رُخ داد.سخنرانی امام در عاشورای 42، برای اوّلین بار در نهضت روحانیّت، شخص شاه را موردتهاجم قرار داد. در آن سخنرانی پرشکوه، هشدار و تهدید کردند:
«من به تو نصیحت میکنم: دست از این اعمال و رویه بردار»
در همان سخنرانی فرمودند:
«عدّهای از وعاظ و خطبای تهران را بردهاند سازمان امنیّتو تهدید کردهاند که از سه موضوع حرف نزنند: از شاهبدگویی نکنند، به اسرائیل حمله نکنند و نگویند که اسلامدر خطر است.
تمام درگیریها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفتهاست. اگر از این سه موضوع بگذریم، دیگر اختلافینداریم»
بدینگونه عاشورا، بستر جریان صحیح نهضت بود تا جهتگیری اصلی رابنمایاند. هواداران راستین خویش را گردآورد و تپش و خیزش را در آنان بیافریند. واقعةقیام قم در سال 57، در ماه محرّم رُخ داد و این ادّعا را مجدداً مبرهن ساخت. امام با ایندریافت، در گرامیداشت آن واقعه نوشتند:
«ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد... ماهی که به نسلهادر طول تاریخ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت. ماهی کهشکست ابرقدرتها را در مقابل کلمة حق به اثبات رساند...اکنون که ماه محرم چون شمشیر الهی در دست سربازاناسلام و روحانیون معظم و خطبای محترم و شیعیانعالیمقام سیّد الشهداء است، باید حدّ اعلای استفاده از آنرا بنماید».
شعارهای انقلاب از نهضت حسینی الهام مییافت.
آن گفتارها، کلام بیگانهای نبود تا هاضمة نهضت آن را نپذیرد، صدها سال با آنخوگرفته بود و نسلهای متمادی آن حوادث را در یاد نسل آینده، به یادگار نهادند و چنینشد که شعارهای انقلاب اسلامی با امواج وجودی عواطف و شعور ملّت هماهنگ شد وشتاب نهضت را پدید آورد.
شعار: «نهضت ما حسینی، رهبر ما خمینی» و دهها شعار مشابه، از این الگوگیریحکایت داشت.
پس از پیروزی و تهاجم گرایشهای گروهی، امام از این اصالت دفاع کردند و درلزوم احیا و استمرار سنّت عاشورا تأکید ورزیدند. آن بزرگوار، مسجد و حسینیهها را متلازممییافتند. عبادت و عشق و حماسه را در تلقین و تلفیق این دو مرکز میتوان یافت. اگر درجامعة شیعی، سنّت عاشورا به فراموشی سپرده شود، راز بقای تشیع در خطر خواهد افتاد وبا این تلقیّات واقع بینانه، در اوج وقایع لانه جاسوسی و پیدایش روح حماسی ضدّآمریکایی، امام در محرّم سال 58، در لزوم گرامیداشت شعائر عاشورا، کوبندهترین ومبسوطترین سخنان را ابراز فرمودند. در بخشی از آن سخنان آمده است:
«ائمه، این قدر اصرار کردند به این که مجمع داشته باشید،گریه بکنید... برای این که حفظ میکند این، (گریه وعزاداری) کیان مذهب ما را، این دستهجاتی که در ایّامعاشورا راه میافتند، خیال نکنند که ما این را تبدیلمیکنیم به راهپیمایی.
... همان سینهزنیها، همان نوحه خوانی، همانها رمزپیروزی ماست. در سرتاسر کشور، مجلس روضه باشد. همهروضه بخوانند و همه گریه بکنند. از این هماهنگتر چه؟شما در کجا سراغ دارید که یک ملّت این طور هماهنگبشود؟ کی اینها را هماهنگ کرده؟ اینها را سیّد الشهداءهماهنگ کرده است».
بدینگونه امام، تبیین فرمودند که نیروی انرژیزای انقلاب، اتکای به نهضتعاشورا است. مقاومت در یک جبهة نابرابر، جز درس آموزی از قیام کربلا ممکن نیست.در عرصة مقابله با استکبار جهانی، چه امید و مددی جز آن میتوان داشت. اگر چناناُسوهای در یاد نباشد، دیر یا زود رعب و وحشت در دل نسل انقلاب، ره مییابد و آیندهایتیره و تار در باورها ترسیم میگردد. پایداری و استقامت در مقابل ظلمات متراکم فتنه ونیرنگ، کار آسانی نیست. پشتوانهای مطمئن و آیندهای روشن میطلبد و نهضت عاشوراتضمینگر آن اتکاو امید است.
نقش حماسه عاشورا در ادبیات (شعر) دفاع مقدّس
حضور عاشورا در سالیان جنگ تحمیلی، توصیف ناکردنی است. در شبهایعملیات، یاد شب عاشورا، ذکر و ترنم لبها بود. نوار سر رزمندگان، بازوبند نیروها، رمزعملیات و هزاران سمبل دیگر را در یاد آن واقعه آذین بستند و وقایع کوچک و بزرگ آنرویداد، تجسّم عینی یافتند. کودکان، نوجوانان، پیرمردان و زنان یاد آن روز را به نمایشآوردند. در وقایع کوچک و بزرگ جنگ، جز عاشورا تسلّی نبود. مادران داغدار، یاد جوانانحسینی را مرهم درد داشتند. زنان، یاد همسران شهیدان کربلا را در خاطر مرور کردند وهمگان، مصیبت حسینی را جانمایة هزاران غم و درد نمودند. در تشییع گلهای خونین،سرود غمگداز نینوا را نواختند و سرشک میلیونها همدرد، نه در مصیبت امروز، که درعزای تاریخ مظلومیّت فرو ریختند.
رزمندگان وصیتنامههای خویش را با یاد نهضت حسینی متبرک میکردند، از آندرس میگرفتند، آموزههای خویش را باز میگفتند و تفسیر آن حادثه را با زبان روشن وبیتکلّف بیان میکردند. کمتر پیام و خاطره و وصیتنامهای از نام و یاد عاشورا، فارغمیتوان دید. در نگاشتههای یکی از این عزیزان میخوانیم:
«تو ای حسین(ع) ای تو که معشوقی در مسلخ عشق،صدها عاشقت را به قربانگاه کشاندی، ای سیّد الشهدا(ع)که آخرین شب را از دشمن مهلت خواستی، نه برای وداع بادنیا، با تمام دنائت، که اسفل السافلین، بلکه برای وصال بهعقبی با تمام عظمتش... امروز جوانان ما تو را رهنمون راهخویش ساختهاند»
و یا در نوشتهای دیگر مییابیم:
«خدایا! ما مکتب شهادت را از کسی آموختیم که فریاد«احلی من العسل» این انتخابش بر ما الگو گشت».
به برکت عاشورا، ادبیات جنگ شکل یافت. در شعر و سرود و نقاشی و فیلم و تئاترجنگ، حضور عناصر واقعة کربلا محسوس بود. شاعر جنگ میسرود:
• دیروزت اگر رو به قتال آوردیم امروز به خیمهگاه آن دعوت ناب صد علقمه لبیک زلال آوردیم
• در پاسخ تو زبان لال آوردیم صد علقمه لبیک زلال آوردیم صد علقمه لبیک زلال آوردیم
بدینگونه شعر جنگ از عناصر عاشورا، مدد گرفت. آن حادثه را به روایت آورد وخون در کالبد امت، تزریق کرد. کربلا، یاد آشنایی بود که نسل نو را به سوی خود خواند وذوق و هنر به کمک آن آمد. صحنههای خون و پیکار، یاد دشت خونین کربلا را به خاطرآوردند و شاعران سرودند:
• دزفول به نینوای خون میماند هر خانه به نخل سرنگون میماند
• هر خانه به نخل سرنگون میماند هر خانه به نخل سرنگون میماند
سکوت و قعود مخاطبان حسین(ع)، جانگداز بود و اینک انبوه بسیجیان، شوقآورنمود. در بیان شعر، لبیک نسل نو ترسیم گردید. آنان که در کربلا نزیستند، امّا شور آن،زیستن و مردنی دیگر به آنان داد. آنان گفتند:
• کربلا را خبر مرگ سواران سکوت مردم از حنجرة امت ما میآید
• مردم از حنجرة امت ما میآید مردم از حنجرة امت ما میآید
شور شهادتطلبی را شعر جنگ از کربلا وام گرفت و حادثة عاشورا را در خدمت آنقرار داد. شاعر جنگ، از صدها و هزاران واقعه کمک میگرفت که در آن حادثه رُخ داد و ازآن جمله:
• از کربلا میآیند، بیسر، ولی سرافراز از دیدگاه بر در خون میچکد سراسر حلاج و دار معراج خونینترین حماسه است ای خیل نابکاران، این قوم سر به دار است
• در مکتب حسینی سرها طلایه دارست این آستان خاموش پوشیده از غبارست ای خیل نابکاران، این قوم سر به دار است ای خیل نابکاران، این قوم سر به دار است
انبوه سر به دار، در پناه آن سر طلایهدار قوّت مقاومت یافت. نبرد طولانی و پر افتو خیز، جز در اقتدای به آن قیام، غیر میسور بود و این الگو واتکا، نعمت مبارک برایمقاومت امّت شد. نسل جنگ، پیام عاشورا را شنید و در راه آن مایه گذارد. حدیث عشق رااز سؤال برون دانست و در میدان بلا، رقص خون کرد و خدا را خونیهای خویش یافت. اودر چهرة خمینی، نوای مظلومیّت حسین را مکرر دید و در پاسخ آن، اهمال نکرد.شاعران، این دریافت را عرضه کردند:
• به هوش باش که تاریخ میشود تکرار صدا، صدای حسین است کز جماران است
• صدا، صدای حسین است کز جماران است صدا، صدای حسین است کز جماران است
چاووشان جنگ و جهاد، از: «یک یا حسین دیگر» سخن گفتند و داغداران عاشق،مرهم زخم هزار ساله را در حضور بیدریغ، درمان کردند. خون و بوی و یاد و تربت و مزارحسینی، دل بود و جان ستاند و از خاک گلگون، ستارههای فلک گردون ساخت تا بدرخشدوبمانند: (کل شیء هالک الاّ وجهه).
اینک برای امروز و روزهای دیگر، نبایستی از آن پشتوانه، غافل شد و در خود، تنیدو از عاشورا برید. امّت مظلوم، با مکر و فریب و قدرت و تزویر، درگیر خواهد بود و در اوجناکامیها، یاد و خاطر حادثة کربلا، بانگ جَرَس غافلان است و امید بیداران.
اسوههای اخلاقی در حماسة عاشورا
«اخلاق جایگزینی عادتهای شایسته به جای ناشایسته است عادتهایی کهشرع مقدس اسلام جزئیّات آن را مشخّص کرده است» اخلاق بخشی از حکمت عملیاست که در حوزة فرهنگ اسلامی عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده وجامعه و سیاست برنامهریزی شود و چنین اخلاقی را کتاب و سنّت میسازد و در رفتاربزرگان تبلور پیدا میکند.»
در زندگی امامان شواهد بسیاری داریم که آنان در عین حال که تعالیم انساندوستانه را یاد میدادند «خود نیز در مقاطع مختلف، در گرمای ظهر و سرمای سخت نیمهشب، دست به عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده است خوراک و وسیلة زندگی برایبینوایان حمل میکردهاند.» پیروان خود نیز عملاً تعلیم میدادهاند. خاندان ولایت ویاران با وفای حسین(ع) در قضیّة کربلا نیز همان طور که در رعایت آداب و دستوراتاخلاقی و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند، در تدبیر، سیاست، اجرای احکامعبادی و تربیتی نیز بهترین سرمشق به شمار میآمدند. آنان به جهانیان آموختند کهفرامین قرآنی تنها برای گفتن و نوشتن و شنیدن نیست بلکه برای اجرا و عمل است.»آنان در صحنة پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسهای عظیم تعهّد خود را به انجامرسانیدند.
اینک به اختصار به توضیح ارزشهای اخلاقی نظیر مروّت، ایثار و فداکاری کهبرجستگی بیشتری دارند میپردازیم:
مروّت
حسین(ع) با دشمنان به شیوة پدرش علی(ع) رفتار میکرد. سیراب کردن آنان بههنگام تشنگی و پرهیز از ترور و غافلگیری، نمونههای روشنی از مروّت است. حسیننیز(ع) با این که از فسق و فجور و خباثت شمر بن ذی الجوشن و اهانت وی به حریمولایت آگاه است پیشنهاد حملة ناگهانی سپاه خود را رد میکند و میگوید: «ما هرگز شروعبه جنگ نمیکنیم؛ ولو به نفع ما باشد.»
ایثار
ایثار، عاطفهای است اخلاقی، انسانی و اسلامی که در حادثة کربلا به اوج خودرسید. از خودگذشتگی ابو الفضل العباس(ع) در ننوشیدن آب تجسّمی از ایثار بود. ویپس از دفع مزاحمان به شریعة فرات رسید. هنگامی که مشک را از آب پر کرد با این کهخود نیز تشنه بود به یاد تشنگی مولایش از نوشیدن آب منصرف شد. آن را ریخت و آنچهبر دلش گذشت، بر زبان جاری کرد (رجز خواند) و چنین گفت: «عبّاس! حسین(ع) درخیمه تشنه است و تو میخواهی آب گوارا بنوشی! به خدا قسم... رسم برادری، رسم امامداشتن، رسم وفاداری چنین نیست.» ابو الفضل مظهر وفا بود. نمونة دیگر عُمر بن قرویانصاری بود که خود را به هنگام نماز در برابر پیکانهای کفّار سپر ابا عبدالله(ع) قرار داد واز پا درآمد... وی در عین حال تردید داشت که وظیفهاش را انجام داده و به عهدش وفاکرده است.
مساوات
اصحاب حسین(ع) ترکیبی از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شیوة رفتار امام همنسبت به نقش آفرینان و ایثارگران یکسان بود. رنگ، قومیّت، موقعیّت و نژاد آنان در نظرو قضاوت وی تأثیری نداشت و مساوات حاکم بود چنان که دو نفر از عدة معدودی که امامخود را به بالین آنان رسانید بردة آزاد شده بودند. «جون» یکی از آنها بود که وقتی بهشهادت رسید امام خود را به بالین وی رسانید و حشر او را با «ابرار» که مقامی برتر ازمتّقین است از خدا درخواست کرد: «خدایا در آن جهان او را با «ابرار» محشور کن.» دیگرمردی رومی است که وقتی از اسب بر زمین افتاد ابا عبدالله(ع) خون را از جلو چشمانشپاک کرد و صورتش را بر صورت وی گذاشت. این صورت بر صورت نهادن منحصر بههمین غلام و فرزندش علی اکبر بود: «فَوضعَ خَدّهُ علی خَدِّه... متبسّم الی ربّه...» صحنةخونین کربلا متضمّن پیامهای اخلاقی، اجتماعی، توحیدی، اعتقادی، عرفانی، اندرزی وپرخاشگری است که با جانبازیهای کمسالترین (طفل شیرخوار ابا عبدالله(ع)) تاکهنسالترین مرد (جابر بن عروة غفاری) و زن( زوجة عبدالله بن عمر کلبی) تجسّم پیداکرد و هر یک عهدهدار نقشی بودند در آن روز هیچ کدام از اصحاب حسین(ع) در برابردشمن ضعفی از خود نشان ندادند، فرار نکردند و به سپاه دشمن نپیوستند.
انتخاب انقلابی حرّ
بر عکس نیروی جاذبه، ایمان و شیوة رفتار امام در امر به معروف عملی سبب شدکه «حرّ» را که نامزد امارت بود وادار به توبه کرد و در زمرة (التّائبون العابدون الحامدونالسائحون الرّاکعون السّاجدون الا´مرون بالمعروف والنّاهون عن المنکر) قرار گرفت اودر بروز حال توبه و توجّه تامّ به خدا و اولیای او و قطع علاقة دنیوی عاقبت به خیر شد وسرمشق دیگران گردید وی پس از توبه با اجازة امام در مقابل مردم ایستاد و گفت: شماهمان کسانی هستید که به وسیلة نامه به وی وعدة یاری دادید، پیمان شکنی آنان رازشت و ننگین شمرد و پس از اتمام حجّتها جنگید تا به شهادت رسید و این چنین موردتفقّد حضرت ابا عبدالله(ع) واقع شد: «ونعم الحُرّ حُرُّ بنی ریاح؛ این حرّ ریاحی چه حرّخوبی است.» قدردانی و ارجنهادن به عمل شایستة مؤمنی که برای حاکمیّت فرماناساسی «امر به معروف و نهی از منکر» تا پای جان میایستد خودش امر به معروف استو موجب میگردد که دیگران نیز به انجام امور شایسته راغب گردند. از جمله کسانی کهحسین(ع) خود را به بالین آن رسانید ابو الفضل العباس بود. وی یادگار شجاعتامیرالمؤمنین(ع) است و مورد علاقة شدید ابی عبدالله(ع) که عبارتهای عباس جانم،بنفسی انت (ای جان من به قربان تو) نشانگر درة محبّت اوست. عبّاس(ع) در آن هنگامکه سرگرم پیکار است، برادر به حال انتظار ایستاده است که ناگهان فریاد مردانة ابا الفضلراشنید. خود را به بالین او رسانید از دیدن پیکر قطعه قطعه شدة عبّاس و کشتار بیرحمانةیزیدیان به قدری منقلب گردید که «چهرة حسین(ع) شکسته شد: «بانَ الانکسار فیوجه الحسین» از میان کسانی که حسین خود را به بالینشان رسانید هیچکدام وضعیدلخراشتر و جانسوزتر از ابا الفضل العباس(ع) نداشت.»
هنگامی که فرزندان و اصحاب امام وظیفة خود را انجام دادند و دعوت حق راپاسخ گفتند و به درجة والای شهادت رسیدند، امام در حالی که ارواح پاک آنان را موردخطاب قرار داد، پیروزی معنوی سپاه اسلام را به آنان نوید داده و نفرت و انزجار دایمیجهانیان را یادآور گردید: «ای ارواح پاک برخیزید، ستمگران و ناکسان را بنگرید که چگونهدر عین غلبه متلاشی و مغلوب گشتهاند و برای همیشه شکست خوردهاند و برای ابدمنفور گشتهاند» ظاهراً از اصحاب و فرزندان امام به جز حضرت سجاد(ع) - که دربیماری به سر میبرد - کسی باقی نماند. لذا خود حسین(ع) آمادة رفتن به قربانگاه شد.حضرت ابا عبدالله(ع) در دقیقههای آخر زندگانی خود آنان را از چنین پایانی بیم داد: «بهخدا اگر مرا کشتید به جان یکدیگر میافتید و خون یکدیگر را میریزید، امّا خدا به اینکیفر بر شما بسنده نخواهد کرد، عذابی سخت برای شما آماده خواهد ساخت.»
امام به خاطر پاسداری از حریم مقدّس اسلام و ارزشهای گرانبهای آن در هیچشرایطی جزع و بیتابی نکرد و تسلیم قدرتطلبان و زورگویان جائر نشد و کشته شدن واسارت خاندان را به جان خرید و به عهد خود وفاکرد و شهادت را عاشقانه پذیرا شد و بهسوی محبوب شتافت. حسین(ع) با شهادت خود از یک سو راه مبارزه با بیدادگری، فسادو ناجوانمردی... را نشان داد و از سوی دیگر با خصلتهای عالیة انسانی راه وصول بهکمال و تقرّب به حق را آموخت و پرچم حقّانیت و عظمت تشیّع را به خواهرش زینبکبرا3 سپرد.
بانوی کربلا
زینب3 کاروان سالار است. وی نمونة اعلا و الگوی تمام عیاری از چگونگیحرکت انسان به سوی کمال است و پس از برادر مسئولیّت ادامة نهضت پرخروش حسینرا بر عهده دارد، پرستاری از حجّت خدا، امام زین العابدین(ع) نیز با اوست. هنگامی کهاهل بیت را در بدترین و نامناسبترین شرایط به کوفه میآورند در مدخل کوفه زینب3دختر با فضیلت علی و فاطمه میدرخشد. وی در حالی که شجاعت و عفّت و پاکی زنانگیدرهم آمیخته بود ضمن القای خطابهای برای اهل کوفه تلخکامی و غم و اندوه دایمی رامیطلبد (نفرین میکند) و آنان را متوجّه این واقعیت میکند که چگونه تحت تأثیر نفسپرفریب قرار گرفتند و بازیچة امیال جنایتکاری شدند و ننگ کشتن فرزند پیغمبر را بردوش کشیدند و برای همیشه به عذاب الهی گرفتار شدند. زینب3 خطابة خود رابدینگونه آغاز میکند:
«هرگز اشکهای شما خشک نشود و شیونتان آرام نگیرد...ننگ کشتن نوادة خاتم پیغمبران و سالار فرستادگان راچگونه میتوانید بشویید؟»
آری اسرای دودمان رسول اکرم(ص) با تبلیغات سوء عمّال یزید به عنوان خارجیبه کوفه وارد شدند امّا «آنها هرگز به صورت یک جمعیت شکست خورده درنیامدند و دنبالهمان هدف حسینی بودند.» زینب3 بانوی خردمند بنی هاشم با تکیه به نیرویمعنوی و عظمت روحیاش ترسی به خود راه نداد و با کمال شجاعت کوفیان عهدشکن وابن زیاد پلید بیرحم سرکش و یزید مقتدر مستبدّ تبهکار را رسوا کرد.
رسالت امام سجّاد(ع)
امام زین العابدین(ع) در نابسامانترین دورة امامت ائمّة اطهار: میزیست.پس از واقعة عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسیری برده شد. در مدخل کوفهزینب3 خطبهای ایراد فرمود که به بیداری و آگاهی اهل کوفه و کارگزاران یزید انجامیدو موجب تأثّر، سرافکندگی و پشیمانی آنان گردید و زمینة درخشش امام چهارم(ع) را درمسجد شام فراهم ساخت. وی در حضور یزید بن معاویه با سخنرانی خود در بارة تصحیحفرهنگ سیاسی جامعه و تبیین اسلام و رهبر اسلامی و پیشوای قرآنی موضع خود راتشریح کرد. امام در مدت سی و چهار سال امامت خود مسائل مختلفی مربوط به جامعه رادر قالب صحیفة سجّادیه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده کرد.
امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبت بر جریانهای داخلی جامعة اسلامیهمّت گماشت و به پرورش فرزندی که پس از وی به امر خدا امام خواهد بود توجّه داشت و«از تربیت فرزند دیگر خویش زید بن علی بن الحسین(ع) که به عنوان پرچمدار انقلابخونین دیگر زیر نظر امام خود باید بهپاخیزند تا تبلور عاشورا کاستن نگیرد غافل نبود.»حادثة عاشورا و نهضت امام حسین بسان خورشیدی سرچشمة فیض بخشی در عرصههاو سطوح مختلف برای آزادگان - به ویژه شیعیان - گردید. خون «مطهّر حسین(ع) ویارانش بر زمین ریخت، امّا از آن خون درخت آزادی و آزادگی رویید... و این نهضتسرچشمة صدها نهضت دیگر شد که در تاریخ اسلام پدید آمد مانند: نهضت توّابین،مختار ثقفی، زید بن حسن، شهدای فخ و... و تا هم اکنون نیز هر نهضتی که علیه ستم وتباهی و روشهای بیدارگرانه در دنیای اسلام و شیعه پامیگیرد.»
عظمت قیام امام حسین(ع)
نهضت امام حسین(ع) نهضتی مقدّس، متعالی و روحانی بود، پاکی، خلوص،بیاعتنایی به دنیا، بری بودن از اغراض شخصی و آز و جاهطلبی و خودخواهی ازویژگیهای این قیام است. انقلاب آن حضرت درس قسط، عدالت، توحید، شرافت، ایثارو فداکاری به مردم داد.
فرزند پیامبر(ص) با خون خویش درخت اسلام را که رو به خشکیدگی گذاشته بود،آبیاری کرد و در تاریکی ظلم و فساد بنی امیه درخششی به وجود آورد که آن محیطظلمانی را نور و روشنایی بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان کرد و ابرهای تیره و تاری ازآسمان بر جوامع اسلامی؛ بلکه انسانی پراکنده شد و چهرة اسلام را چنان که هست برجهانیان آشکار ساخت. به همین جهت است که سورة «الفجر» سورة «الحسین»نامگذاری شده است.
از امام صادق(ع) نقل شده است که این سوره در بارة حسین(ع) نازل شده و سورةحسین است و چون آن جناب با اخلاص کامل در راه خدا خاندان و اموالش را فدا نمود، بااطمینان و اشتیاق فراوان به دیدار معبود خود شتافت و مصداق واقعی «نفس مطمئنه»واقع شد و در نزد پروردگار در جوار رحمتش قرار گرفت. لذا امام صادق(ع) فرمود: مقصود از«نفس مطمئنه» حسین و یاران اوست که صاحب نفس مطمئنهاند که در روز قیامترضوان خدا برای ایشان است و خداوند از ایشان راضی است.
او کسی است که با نیل به درجة رفیع شهادت جاودانگی یافت، به میزانی که در راهموضوعی فدا و فانی میشود ارزش آن را به خود میگیرد و کسب مینماید.
حسین بن علی(ع) کسی است که تمام هستی و متعلقات خویش را با اخلاص درراه خدا که اصل و منشأ تمام کمالات و تقدّسهاست، فدا و فانی نموده است. پس جایشگفتی نیست که بگوییم تمام تقدّسها و کمالات و جاودانگی به وجود فدا شدهاشانتقال یافته است همچنین بیجهت نیست که محبّت و عشق به آن حضرت در دلهایمؤمنان جایگزین شده به همانگونه که محبّت و علاقه به خداوند در آن دلها جای دارد.از رسول اکرم(ص) نقل شده است: «همانا برای شهادت حسین(ع) حرارتی وجود دارد کههیچگاه سرد نمیشود.» و نیز فرمود: «برای حسین(ع) در دلهای مؤمنان محبّتیاست.»
آری! حضرت سید الشهداء(ع) - که از روی خلوص به پیشگاه معبود خویش سرعبودیّت فرود آورده و بر آن مداومت ورزیده - به اوج کمال و قرب ذی الجلال رسیده و آنقدر شرافت و قداست پیدا کرده که صحیح است او را به خدا نسبت دهند، مثلاً بگویند:دست او دست خدا، خون او خون خدا و گوش و زبان و چشم او گوش و زبان و چشمخداست و این بدان جهت است که توجه به خدا، فداشدن در راه او و استمرار بر طاعتش،چنان انقلابی در وی به وجود آورد که عظمت خداوندی به او نسبت داده میشود، زیرا او ازمعنویت ارتباط با خداوند متأثّر گشته است. در این باره حدیثی از امام باقر(ع) نقل شدهاست که همین معنا را میرساند و میفهماند که آدمی با رشته ارتباط و بندگی خالصانةخدا به مقامی میرسد که در فکر نگنجد و شرافت و قداست و ابدیت ذات اقدس ربوبی اورا متأثّر میسازد و آن خصوصیات به او انتقال مییابد:
«... ان الله جلّ جلاله قال: ما تقرّب الیّ عبد من عبادی بشیءٍ أحبُّ الیّ ممّاافترضت علیه وانّه یتقرب الیّ بالنافلة حتّی أُحِبّه فاذا احببته کنتُ سمعه الذی یسمعُ بهوبصره الذی یبصر به ولسانه الذی ینطق به ویده الّتی یبطش بها، ان دعائی اجبته وانسألنی أعطیته».
حسین بن علی(ع) که در راه خدا و در راه افکار عالیهاش شهید شد وجود مادّیخود را نفی کرد اما به صورت منبع فضیلت و مرکز شرافت و عظمت وجود جاودانة خود رااثبات نمود عقل و دین حکم میکند که بزرگان و افراد برگزیده را در حال حیات و مماتارج نهیم و آنان را دوست بداریم و از یاد نبریم و در سالروز وفات و شهادتشان مجالس یادبود برپا کنیم، به ویژه که آن شخص تمام هستی خودش را در طبق اخلاص نهاده و ازهیچ فداکاری در راه خدا دریغ نورزیده باشد.
از این جهت است که در اقطار مختلف اسلامی به نام آن حضرت اقامة مجالسمیکنند و چنین نیست که تکریم و تعظیم آن حضرت اختصاص به شیعیان داشته باشد؛مثلاً در کشور مصر در روز ولادت آن حضرت و خواهر بزرگوارش حضرت زینب مجالسجشن و سرور برپا میدارند ودر بارة فضایل ایشان قلمفرسایی میکنند و کتابها ومقالهها مینویسند.
حسین بن علی(ع) برای هدفی بس عالی در راه معبود خود با نفس نفیس جهادنمود. برای احیای فضیلت، رافت و برقراری آزادی و بیداری بشر قیام کرد. پس سزاواراست که تمام جوامع انسانی - خواه مسلمان خواه غیر مسلمان - به پاس احترام وبزرگداشت آن شخصیت عظیم الشأن سالروز شهادت آن حضرت را بزرگ به شمارند وبه سوک و ماتم بنشینند.
او ابر مرد عالم و شخصیّت بسیار بزرگواری است که تمام مکارم و فضایل را دارابود؛ به گونهای که ابعاد گستردة بسیار وسیع جودش همگان را متحیّر ساخته است.
از لحاظ نسب نیز کسی به پایة امام حسین(ع) نمیرسد: جدّش رسول خدا، سیدالمرسلین و خاتم النبیین و پدرش علی مرتضی، سیّد الوصیین و مادرش فاطمه زهرا،سیدة نساء العالمین و برادرش امام حسن مجتبی و عمویش جعفر طیار و عموی پدرشحمزة سید الشهداء است.
فکر او بر محور ابدیت و ماورای محسوسات دور میزند. او شهادت را برگزید و منیّهرا بر دنیّه و کرامت قداست را بر لئامت اطاعت بدسگالان و نابکاران ترجیح داد.
فرزند پیامبر(ص) چندان ثبات و استقامت و شجاعت و بردباری و صبر از خود بروزداده که نظر همة متفکّران و بزرگان را به خود جلب نموده و همگان در برابر عظمتش سرتعظیم فرود آوردهاند. هر کس که در بارة احوال و رفتار آن حضرت مطالعاتی داشته باشدغیر ممکن است مجذوب فضایل و شخصیّت او نگردد و از مصایبی که برای نجات اسلامو بشریت متحمل شده متأثر واندهگین نشود.
عاشورا «یوم الله» است
روزهایی که در آن روزها وقایع مهمّی انجام میشود و مسیر تاریخ در جهت رشد وکمال تغییر مینماید و سبب میشود که تحوّل در اجتماع به وجود آید و مردم راه فضیلت وسعادت را در پیش گیرند، «ایام الله» نامیده میشود. در قرآن مجید در دو مورد (سورةابراهیم آیة 5 و سورة الجاثیة آیة 14) ایام الله ذکر شده است.
از ابن عباس روایت شده است که منظور از آن روزهایی است که در آن روزها درامم پیشین وقایعی مهم رخ داده است واضح است که منظور وقایعی است آموزنده کهبدان وسیله مردم از جهل و غفلت رهایی یافتهاند و دگرگونی در تمام شؤون زندگیشانپدید آمده است. چون شهادت سبط پیامبر(ص) و یارانش در روز عاشورا باعث شد کهحقایق، آشکار شود و اسلام تجدید حیات نماید، ستمگران رسوا شده و تغییر اساسی درجامعة اسلامی به وجود آید، آن روز «یوم الله» به حساب آمد. از پیامبر اکرم(ص) روایتشده است که عاشورا از «ایام الله» است. این روز به اندازهای اهمیّت داشته که به اممپیشین نیز معرفی شده تا آنان نیز نتایجی را که بر این روز عظیم ترتّب مییابد درک کنندو آن را پاس دارند.
در حدیث مناجات حضرت موسی(ع) آمده است که حضرت موسی(ع) عرض کرد:خدایا! به چه جهت امّت پیامبر خاتم را بر سایر امم برتری دادهای؟ خداوند فرمود: دهخصلت است که موجب برتری ایشان شده است. موسی(ع) گفت: آنها کدامند تا به بنیاسرائیل دستور دهم که به آنها عمل کنند؟ فرمود: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، جمعه،جماعت، قراءت علم و عاشورا. حضرت موسی(ع) پرسید: عاشورا چیست؟ فرمود: گریهکردن و خود را به گریه واداشتن بر سبط پیامبر خاتم است. از این حدیث برمیآید کهاهمیّت دادن به عاشورا و بهرهمند شدن از آثار آن روز عظیم، در ردیف صلاة و صوم وسایر مبانی مهم اسلامی است و این بدان جهت است که اگر واقعة عاشورا و شهادتفرزند پیامبر(ص) نبود از اسلام واقعی و صلاة و صوم و سایر ارکان اسلام اثری بر جاینمیماند.
نتیجهگیری
امام حسین(ع) برای نسلهای پس از خود میراثی گرانبها به یادگار گذاشت.مسلمانان اندیشمند و مخلص به طور مسلّم از ایثار و استواری امام و یارانش بهرههابردهاند، چرا که از جان گذشتگی این افراد بود که سبب تقویت و تحکیم.مبانی اسلام شدبه این ترتیب اسلام توانست در برابر هرگونه اتفاق ناگوار - چه در داخل جامعه اسلامی وچه خارج از آن - ایستادگی کند و از آن پس تفرقه، از هم گسیختگی یا اعمال عوامفریبانه نتوانست مانع از پیشرفت اسلام شود. امام حسین(ع) با قیامش، منتهای جانبازیو ایثار را به نمایش گذاشت. آیا امکان دارد این جانفشانی، برای نسل آینده عبرتآموزنباشد و به یادگار نماند؟ این پرسشی است که باید بدان پاسخ گفت.
نخست: به نظر طرفداران احیای دین، قیام امام حسین(ع) الهامبخش کاروانگمراهشدگان در بازگشت به مسیر حق است. امام حسین(ع) سرمشق کسانی است کهمیکوشند مستضعفان را از قید حکومتهای ستمپیشه آزاد کنند و برای انسانهایی کهدر پی رهایی از چنگال مستبدان هستند، کربلا تجلی گاه قدرت است.
دوم: واقعة کربلا به انسان میآموزد که میبایست در مبارزه برای حقیقت و آزادی،جان خویش را نثار کند. امام حسین به بشریّت آموخت که حکومتی که بر بیعدالتی واستبداد استوار باشد سزاوار تبعیت نیست و بر مؤمنان فرض است که نقض بشر جلوگیریکنند.
سوم: این حقیقت آشکار میشود که پیروان اسلام، آن زمان که مبارزه (علیه کفر ونادرستی) را آغاز میکنند نباید به نتایج آن بیندیشند. تنها شرط مبارزه آن است کهمؤمن، با صداقت و خلوص، قدم به میدان مبارزه گذارد.
چهارم: هنگامی که مجاهدی برای تفوق و برتری اسلام در تمام جوانب زندگیمیکوشد، نباید اجازه دهد مشکلات یا فقدان وسایل او را از هدفش بازدارد. او با ایمانیراسخ به پروردگار و با گامهای استوار میبایست در راهی که انتخاب کرده است پیش رود.
پنجم: هنگامی که مسلمانی به مبارزه با نادرستی و ظلم برمیخیزد نباید به آنچهبرای خود، خانواده و اموالش پیش خواهد آمد بیندیشد، زیرا ممکن است این مسائلخللی در کارش ایجاد کند. وی باید به خاطر داشته باشد که در پیمانی که با خدای خویشمیبندد برای جلب رضای او و نیز راهیافتن به بهشت از همة وابستگیهای خویشمیگذرد.
ششم: ایستادگی امام حسین(ع) و دستاوردهای ایشان این اصل کلّی قرآن رااثبات کرد که وضع هیچ قومی بهتر نمیشود، مگر آنکه خود برای دگرگونی وضع خویشبه پاخیزند. به بیان دیگر: تغییر یک قوم بیآن که خطاها را از خود دور کنند و در برابربیعدالتی قیام کنند عملی نیست.
هفتم: پیامدهای شهادت امام حسین(ع) به دنیا نشان داد که بنابه نص صریحقرآن مجید دروغ و نادرستی نابود میشود و پیروزی از آن حقیقت است. بیشکپیامدهای آنی مبارزة امام حسین(ع) فجیع و غمانگیز بوده است، امّا در نهایت امام(ع) وپیروان عدالت که ایشان را همراهی میکردند، افتخار و پیروزی را از آن خود ساختند واین مبارزه سرانجام با پیروزی حق خاتمه یافت.
هشتم: وفاداری امام حسین(ع) به اسلام به عنوان دین و نظامی جهانی، اعلانجنگی بود به آنان که اسلام را به چهار دیواری مساجد محدود میکردند. آن حضرتصمیمانه معتقد بود که اسلام آن نور هدایتی است که جاهطلبیها و امیال شخصینمیبایست در اعمال قوانین آن و اشاعة آن نقش داشته باشد. لذا بنا به اعتقاد ایشانهدف اسلام، رشد بشر بود، نه استثمار او. لذا وظیفة هر مسلمان پارسا و پرهیزگار، در راهتحقق جهانی شدن اسلام، رها سازی اسلام از قید تنگ نظریها و کوتهفکریهاسیاسی بود که افراد خود محور و کوته بین برای آن ایجاد کرده بودند.
کلام آخر آنکه این ندا در صحرای کربلا طنین انداز شد که: «وفاداری بهستمکاران، بزرگترین جنایتها است».