سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

دیدار دانشمندان و مسئولان صنعت هسته ای با رهبر معظم انقلاب (1390

دیدار دانشمندان و مسئولان صنعت هسته ای با رهبر معظم انقلاب (1390/12/03) 
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز(چهارشنبه) در دیدار رئیس و مسئولان سازمان انرژی اتمی و جمعی از دانشمندان هسته ای کشور، بزرگترین دستاورد موفقیت ها و پیشرفتهای دانشمندان جوان در عرصه علم و فناوری هسته ای را، ایجاد احساس عزت نفس و عزت ملی در کشور و ارائه الگویی به ملتهای منطقه و جهان از توانایی یک ملت برای ایستادگی در مقابل فشارها، استقلال و توانایی شکستن انحصار علمی قدرتهای استکباری دانستند و تأکید کردند: ملت ایران هیچگاه به دنبال سلاح هسته ای نبوده و نخواهد بود و به دنیا نیز ثابت خواهد کرد که سلØ �ح هسته ای اقتدار آفرین نیست بلکه یک ملت با اتکاء به استعدادها و ظرفیت های بالای انسانی و طبیعی خود، توانایی شکستن اقتدار متکی به سلاح هسته ای را دارد.
رهبر انقلاب اسلامی وجود نیروی انسانی کارآمد، هوشمند، دانشمند، خوش فکر و پرانگیزه در کشور را یکی از نعمت های الهی برشمردند و افزودند: اگر چه پیشرفتهای دانشمندان جوان در عرصه فناوری هسته ای ابعاد مختلفی دارد اما مهمترین بُعد آن، ایجاد احساس عزت ملی و عزت نفس در ملت ایران است.
حضرت آیت الله خامنه ای، ایجاد روحیه عزت نفس در کشور را مرهون انقلاب اسلامی دانستند و خاطرنشان کردند: برخلاف تبلیغاتی که تل اش دارد بگوید ملت ایران و جوانان این کشور، «نمی توانند»، اما هر پیشرفت و دستاورد بزرگ علمی، بشارت می دهد که ملت ایران «می تواند».
ایشان دستاوردهای علمی و فناوری هسته ای را مرتبط با منافع ملی و آینده کشور ارزیابی کردند و افزودند: چند کشوری که به ناحق و با انحصار علمی، خود را بر دنیا مسلط کرده و نام خود را نیز جامعه جهانی گذاشته اند، از شکسته شدن این انحصار علمی بوسیله ملتها هراسناک هستند و بخشی از جنجال آفرینی و هیاهوی آنها بر ضد ملت ایران نیز به همین دلیل است.
رهبر انقلاب اسلامی استفاده از علم برای زورگویی را بزرگترین جنایت بر ضد بشریت خواندند و تأکید کردند: اگر ملتها بتوانند بصورت مستقل در عرصه های هسته ای، هوا – فضا، فناوری، علمی و صنعتی به پیشرفت دست پیدا کنند، دیگر زمینه ای برای سلطه زورگویانه قدرتهای جهانی باقی نخواهد ماند.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به شکسته شدن انحصار علمی بوجود آمده بوسیله قدرتهای سلطه گر، در ایران، خاطرنشان کردند: باید با اتکاء به خداوند متعال و بدون توجه به جنجال ها مسیر پیشرفتهای علمی در عرصه های مختلف بویژه فناوری هسته ای با قدرت و جدیت ادامه پیدا کند.
ایشان هدف اصلی جنجال آفرینی قدرتهای سلطه گر را، متوقف کردن حرکت پیشرفت علمی ملت ایران برشمردند و افزودند: شکی وجود ندارد که دستگاههای تصمیم ساز و تصمیم گیر در کشورهای مقابل ما، به خوبی می دانند که ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست، زیرا جمهوری اسلامی ایران، از لحاظ فکری، نظری و فقهی داشتن سلاح هسته ای را گناه بزرگ می داند و اعتقاد دارد نگهداری چنین سلاحی نیز بیهوده، پرضرر و پرخطر است.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: جمهوری اسلامی ایران می خواهد به دنیا ثابت کند که داشتن سلاح هسته ای قدرت آفرین نیست و اقتدار از سلاح هسته ای بدست نمی آید بلکه می توان اقتدار متکی به سلاح هسته ای را درهم شکست و ملت ایران، این کار را خواهد کرد.
حضرت آیت الله خام نه ای با تأکید براینکه فشار، تحریم، تهدید و ترور نتیجه ای نخواهد داشت و ملت ایران به مسیر پیشرفتهای علمی خود ادامه خواهد داد، افزودند: این فشارها و تحریم ها از یک جنبه نشانگر ضعف قدرتهای استکباری است و در مقابل، ملت ایران را مستحکم تر خواهد کرد زیرا ملت از عصبانیت دشمن متوجه می شوند که راه و هدف را درست انتخاب کرده اند و به آن ادامه خواهند داد.
ایشان موضوع هسته ای را نیز یک بهانه خواندند و خاطرنشان کردند: تحریم ها از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی وجود داشته است در حالیکه موضوع هسته ای، مربوط به چند سال اخیر است، بنابراین مشکل اصلی آنها ، ملتی است که تصمیم گرفته مستقل باشد، زیر بار ظلم نرود و ظالم را افشاء کند و این پیام را به همه ملتها نیز بدهد که این کار را انجام داده است و بیشتر هم انجام خواهد داد.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: هنگامی که ملتی تصمیم می گیرد با توکل بر حمایتهای الهی و تکیه بر قدرت درونی خود بایستد، هیچ مانعی نمی تواند جلوی او را بگیرد.
حضرت آیت الله خامنه ای دانشمندان هسته ای کشور را به بالا بردن همت ها و انگیزه ها در مسیر پیشرفت های علمی توصیه کردند و افزودند: موضوع صنعت هسته ای فقط موضوع استفاده از آن در بخشهای مختلف و ملی کشور نیست بلکه این حرکت به جوانها، دانشمندان و م لت ، عزم و تصمیم راسخ می بخشد زیرا ایستاده و پرانگیزه نگه داشتن ملت بسیار مهم است.
در ابتدای این دیدار آقای دکتر عباسی رئیس سازمان انرژی اتمی کشور، گزارشی از دستاوردهای جدید صنعت هسته ای و همچنین تلاشهای انجام گرفته برای بومی سازی این دانش و استفاده از آن در بخشهای پزشکی بویژه تولید رادیو دارو و مطالعات کشاورزی ارائه کرد.

یدار اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا و جانبازان با رهبر معظم انق

یدار اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا و جانبازان با رهبر معظم انقلاب (1390/12/10) 
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار هزاران نفر از قشرهای مختلف مردم و خانواده های معظم شهیدان و ایثارگران، حساسیت انتخابات روز جمعه را بیشتر از انتخابات دوره های قبل دانستند و با اشاره به اهمیت بسیار زیاد حضور گسترده مردم در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی، تأکید کردند: به لطف الهی، ملت ایران در انتخابات روز جمعه، سیلی سخت تری از 22 بهمن ، به چهره استکبار خواهد زد و عزم و اراده مستحکم خود را به رخ دشمن خواهد کشید تا جبهه استکبار بداند که در مقابل این ملت، کاری از پیش نخواهد برد.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به تبلیغات پرحجم و گسترده چندین ماهه رسانه های جبهه استکبار برای دلسرد کردن مردم از حضور در انتخابات مجلس افزودند: در همه دنیا، انتخابات پرشور، مظهر زنده بودن یک ملت و عزم و اراده راسخ آنان است، بنابراین در هر کشوری که حضور مردم در انتخابات گسترده باشد، نشانه هوشیاری ملت و همراهی آنان با نظام خود است.
ایشان با اشاره به درصد پایین مشارکت مردم امریکا در دوره های مختلف انتخابات ریاست جمهوری در سالهای اخیر، خاطرنشان کردند: این میزان مشارکت، با حضور گسترده مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و همچنین انتخابات هشتمین دوره مØ �لس شورای اسلامی، به هیچ وجه قابل مقایسه نیست و هدف تبلیغات پرحجم رسانه های جبهه استکبار نیز، گرفتن این حضور پرشور و گسترده از ملت ایران است.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: آن چیزی که از لطف الهی احساس می کنم و احتمال قوی می دهم، این است که ملت ایران در انتخابات روز جمعه، سیلی سخت تری به چهره استکبار خواهد زد.
حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: دلهای مردم و هدایت آنها به دست خداوند متعال است و هنگامی که دل ملت، مسئولان و دلسوزان کشور با خدا باشد، پروردگار نیز راه را باز و توفیق را نصیب خواهد کرد و به فضل الهی، این توفیق روز جمعه نصیب ملت ایران خواهد شد.
ایشان با تأکید بر اینکه حضور در انتخابات، حقیقتاً ضربه ی محکمی به چهره استکبار است، افزودند: آنچه در انتخابات بسیار مهم است، حضور گسترده مردم است، زیرا هرچه حضور مردم بیشتر باشد، مجلسی تواناتر و شجاع تر و با پشتوانه محکم تشکیل خواهد شد و چنین مجلسی خواهد توانست  صدای آحاد مردم را با قدرت به گوش دنیا برساند.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: البته در کنار مسئله حضور مردم، رأی به نامزدهای صالح نیز مهم است.
حضرت آیت الله خامنه ای حساسیت انتخابات روز جمعه را بیشتر از انتخابات دوره های قبل ارزیابی و تأکید کردند: حساسیت این دوره از انتخاب ات به این علت است که جبهه استکبار همه تیرهای خود را بر ضد ملت ایران، خرج کرده و به تیرهای آخر رسیده است، بنابراین مردم باید بایستند و عزم و اراده خود را به رخ دشمن بکشند تا جبهه استکبار بداند که در مقابل این ملت نمی تواند مقاومت کند.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به اظهارات صریح و علنی سردمداران جبهه استکبار مبنی بر اعمال فشار و تحریم برای خسته و دلسرد کردن ملت ایران، افزودند: امریکا، غرب و صهیونیسم می خواهند مردم ایران را از حرکت در راهی که منجر به بیداری عمومی دنیای اسلام شده و به صورت یک الگو درآمده است، باز دارند و به ملتهای دیگر بگویند، ملت پیشر و ایران دلسرد شده و این الگو شکست خورده است.
حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: اما عجیب است که بعد از گذشت بیش از 30 سال و حتی افزایش فشارهای سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی و امنیتی، ملت ایران، شاداب تر، زنده تر، با استقامت تر و مصمم تر از هر زمان دیگری است.
ایشان خاطرنشان کردند: راهپیمایی 22 بهمن امسال و حرکت عظیم مردم در پشتیبانی از نظام اسلامی، یک سیلی به صورت استکبار بود زیرا دشمنان ملت ایران آرزو دارند، گروهک هایی را به خیابان بیاورند تا بر ضد نظام اسلامی شعار دهند.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به تظاهرات مردم اروپا بر ضد دولتهای خود افزودند: خوØ �بی که دشمن  برای ملت ایران دیده بود، اکنون برای خودشان تعبیر شده و این پیروزی ملت ایران است.
حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: ملت ایران، با وجود همه فشارها و حتی به شهادت رساندن دانشمندان جوان کشور، اجازه نداده است توطئه های جبهه استکبار به نتیجه برسد.
ایشان در ارزیابی جامع از شرایط کشور خاطرنشان کردند: امروز ملت ایران در همه ابعاد، با یک نگاه راهبردی، در حال حرکت رو به جلو است و از هر زمان دیگری نیز مصمم تر و سرحال تر است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به شادابی و نشاط نسل جوان کنونی افزودند: شهدا، که عموماً از نسل جوان بودند، اکنون به یک الÚ �وی با عظمت برای جوانان و آحاد مردم تبدیل شده اند.
حضرت آیت الله خامنه ای با ذکر نمونه هایی از جوانان الگو در تاریخ اسلام بویژه حضرت امام حسن عسگری (ع) و حضرت امام جواد (ع)، خاطرنشان کردند: شهدا به عنوان الگوی نسل جوان و آحاد مردم، ناظر به سرنوشت و اعمال ملت ایران هستند و هر اقدام و حضوری که موجب حرکت پرشتاب تر در مسیر رو به جلو کشور شود، قطعاً موجب خرسندی روح امام بزرگوار و روح شهدا خواهد شد.

حضور رهبر معظم انقلاب در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی (

حضور رهبر معظم انقلاب در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی (1390/12/12) 
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در اولین دقایق آغاز رای گیری انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی با حضور در محل صندوق سیار مستقر در حسینیه امام خمینی(ره)، رای خود را به صندوق انداختند.
رهبر انقلاب پس از شرکت در رأی گیری، انتخابات مجلس نهم را از جهات مختلف دارای اهمیتی فراوان خواندند و به مردم توصیه کردند از حق خود برای شرکت در انتخابات حتما استفاده کنند و این وظیفه مهم را در اول وقت و با نیت خالص انجام دهند تا انشاءالله این عمل آنها، نزد پروردگار از فضیلت بیشتری برخوردار شود.
ایشان با توصیه به مردم تهران برای رأی دادن به 30 نامزد انتخاباتی افزودند: انتخابات همیشه برای ملت ایران و نظام اسلامی، حائز اهمیت و تعیین کننده بوده است.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: انتخابات در ایران، علاوه بر اینکه نشان دهنده حقایق کشور است برای دوستان و دشمنان پیام هایی دارد و به همین علت، در شرایط امروز اهمیت بیشتری دارد.
رهبر انقلاب اسلامی عزم راسخ و حرکت مستقیم ملت در 33 سال اخیر را بسیار مهم خواندند و افزودند: در انقلاب های دیگر، مردم پس از چند سال خسته و دل زده شده اند و راه آنها عوض شد اما انتخابات امروز، این پیام را به جهانیان می دهد که ملت بزرگ ایران در سی و Ø �ه سالگی انقلاب همچنان مصمم و پُرنشاط به حرکت در مسیر راه پر افتخار خود ادامه می دهد.
حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین بیشتر اهمیت انتخابات مجلس نهم با اشاره به جنجال قدرت های استکباری علیه جمهوری اسلامی ایران افزودند: زورگویان جهان که در بسیاری از مسائل دچار شکست شده و سیلی خورده اند می خواهند با هیاهو بر سر تحریم ایران و تهدیدهای لفظی ملت ایران، ناکامی های خود را بپوشانند لذا این دوره از انتخابات اهمیت و جایگاه بیشتری دارد و ملت ایران می تواند با حضور پر شور خود در انتخابات، پاسخ ها و مواضع خود را به بهترین وجه بیان کند.
رهبر انقلاب اسلامی تأکی د کردند: هر چه شرکت مردم در انتخابات بیشتر، پُرشورتر و با نشاط تر باشد برای آینده ملت و کشور، آبروی ایران، و مصونیت کشور مفیدتر و مؤثرتر خواهد بود.
 ایشان همچنین با تشکر صمیمانه از خبرنگاران رسانه ها که نقش زیادی در جلب توجه مردم به اهمیت انتخابات ایفا می کنند، از همه دست اندرکاران برگزاری انتخابات قدردانی کردند.

نقش‌ زنان‌ در نهضت‌ عاشورا

نقش‌ زنان‌ در نهضت‌ عاشورا
مقدمه‌
حدود 1400 سال‌ پیش‌ در سرزمینی‌ به‌ نام‌ کربلا، در میان‌ ریگ‌زارهای‌ خشک‌ وبدون‌ حیات‌، واقعه‌ای‌ شکل‌ گرفت‌ که‌ با درخشش‌ خود به‌ ابدیت‌ پیوست‌؛ «واقعة‌ عاشورا»،رهبر آن‌ کسی‌ جز «حسین‌ بن‌ علی‌» نبود، حسینی‌ که‌ آیین‌ ظلم‌ و ستم‌ را درهم‌ کوبید.
امام‌ حسین‌ (ع) برای‌ نجات‌ انسان‌ها به‌ پاخاست‌ و قیام‌ کرد و در این‌ راه‌ حتی‌خاندان‌ خود را هم‌ به‌ استقبال‌ شهادت‌ فرستاد. در کاروان‌ِ حسین‌ فقط‌ یک‌ عده‌ سربازنظامی‌ شرکت‌ نداشت‌، بلکه‌ کاروانی‌ عاشق‌ بودند از زن‌ و مرد، پیر و جوان‌، کودک‌ وبزرگ‌سال‌، که‌ ماجرای‌ فداکاری‌ها و جان‌ فشانی‌های‌ هرکدام‌ در تاریخ‌ به‌ جا مانده‌ است‌.
به‌ راستی‌ امام‌ حسین‌ خوب‌ می‌دانست‌ که‌ از مجرای‌ تجهیزات‌ نظامی‌، قدرت‌درهم‌ کوبیدن‌ آن‌ دستگاه‌ پر قدرت‌ و جبار را ندارد، ولی‌ نقشة‌ امام‌ حسین‌ (ع) برای‌رسیدن‌ به‌ هدف‌ والای‌ خود، چیز دیگری‌ بود. نقشة‌ او، به‌ تصویر کشیدن‌ فداکاری‌ وجانبازی‌ و شجاعت‌ افراد کاروان‌ بود و شعار آنها «هیهات‌ مِن‌َ الذِّلَه‌».
در این‌ میان‌، اگر نبود صبر و بردباری‌ زنان‌ هنگام‌ مصائب‌ و داغ‌ عزیزان‌شان‌ و اگرنبود پشتیبانی‌ و حمایت‌ همه‌ جانبه‌ (لفظی‌ و عملی‌) آنان‌ از همسران‌ و فرزندان‌ خود وتشویق‌ آنان‌ به‌ حمایت‌ از مولای‌ خود تا سر حد جان‌، عاشورا به‌ کجا می‌انجامید؟
به‌ راستی‌ نهضت‌ عاشورا را بدون‌ رشادت‌ها و شجاعت‌ها و بردباری‌های‌ بزرگ‌بانوی‌ کربلا، «زینب‌»، چگونه‌ می‌توان‌ وصف‌ نمود؟ آن‌ گاه‌ که‌ زنان‌ با احساسات‌ خود به‌فرزندان‌ و همسران‌شان‌ روحیه‌ می‌دادند و پرستاری‌ مهربان‌ بر بالین‌ آنها بودند وبا سخن‌و ناله‌ و زاری‌شان‌ لرزه‌ بر اندام‌ دشمنان‌ می‌انداختند، نادیده‌ نمی‌توان‌ گرفت‌ .
ما نیز به‌ منظور تبیین‌ هرچه‌ بیشتر نقش‌ زنان‌ در نهضت‌ عاشورا در این‌ مقال‌ به‌بررسی‌ و تحقیق‌ در لا به‌ لای‌ صفحات‌ تاریخ‌ کربلا پرداخته‌ایم‌ تا شاید بتوانیم‌ در این‌سال‌، عزت‌ و سربلندی‌ زنان‌ نهضت‌ عاشورا را دریابیم‌ و پویندة‌ راه‌ پر افتخار آنان‌ باشیم‌.
راز همراهی‌ زنان‌ در کاروان‌
با توجه‌ به‌ نبوغ‌ و علم‌ و مهارتی‌ که‌ امام‌ در اوضاع‌ سیاسی‌ اسلام‌ داشت‌؛ از روی‌نقشة‌ صحیح‌ و مجرای‌ طبیعی‌، شروع‌ به‌ مبارزه‌ کرد و هرچیزی‌ که‌ در پیشرفت‌ مقصودش‌مؤثر بود، به‌ کار بست‌. مؤثرترین‌ عاملی‌ که‌ در پیشرفت‌ هدف‌ امام‌ حسین‌ دخیل‌ بود،همراه‌ آوردن‌ و شرکت‌ زنان‌ در این‌ نهضت‌ عظیم‌ دینی‌ بود. اگر امام‌ حسین‌ با یک‌ عده‌ ازیاران‌ و وابستگان‌ خود به‌ کوفه‌ می‌رفت‌ و شهید می‌شد، بلافاصله‌ دستگاه‌های‌ تبلیغاتی‌بنی‌ امیه‌ که‌ در همه‌ جا آماده‌ و مجهز بودند و تمام‌ پیشامدها را به‌ نفع‌ آنان‌ توجیه‌ می‌کرد،به‌ کار می‌افتادند.
بر اثر تبلیغات‌ سوء بنی‌ امیه‌، مردم‌ این‌ قیام‌ و جنگ‌ را از جنگ‌های‌ معمولی‌ میان‌اعراب‌ تلقی‌ می‌نمودند و سر و صداها در مدت‌ کمی‌ خاموش‌ می‌گشت‌ و باز بنی‌ امیه‌ درکرسی‌ سلطنت‌ قرار می‌گرفت‌ و بر مبنای‌ مرام‌ خود عمل‌ می‌کرد، اما شرکت‌ بانوان‌ در این‌قیام‌، نگذاشت‌ نقشة‌ شوم‌ بنی‌ امیه‌ عملی‌ شود.
مرحوم‌ آیتی‌ اصرار دارد که‌ اهتمام‌ زنان‌ اهل‌بیت‌ به‌ خطبه‌ و خطابه‌ در فرصت‌های‌مختلف‌، با بودن‌ امام‌ علی‌ بن‌ الحسین‌، همه‌ برای‌ این‌ بوده‌ که‌ مانع‌ تحریف‌ حادثة‌ کربلاشوند (چه‌ لفظی‌ و چه‌ معنوی‌). متن‌ آن‌چه‌ واقع‌ شده‌ بود را به‌ صورت‌ خطبه‌ و خطابه‌ بیان‌کردند و هدف‌ِ امام‌ را هم‌ تشریح‌ کردند.
راز مطلب‌ این‌ است‌ که‌ حسین‌ می‌خواهد از راه‌ شهادت‌، ماده‌ای‌ تهیه‌ کند که‌ باتبلیغ‌ روی‌ آن‌، برای‌ ابد دستگاه‌ اموی‌ را رسوا سازد و آیین‌ ظلم‌ و ستم‌ آنان‌ را محکوم‌نماید.
مرگ‌ و شهادت‌ رکن‌ اساسی‌ و هستة‌ مرکزی‌ نقشة‌ حسین‌ است‌، اگر صحنة‌لرزانندة‌ کربلا به‌ وجود نیاید، زینب‌ کبری‌ و زین‌ العابدین‌ با کدام‌ سرمایه‌ می‌توانند قدم‌ درراه‌ تبلیغ‌ گذارند و با کدام‌ حربه‌ می‌توانند پیکر ظلم‌ اموی‌ را در هم‌ کوبند.
حسین‌ می‌رود تا با جانبازی‌ پرشکوه‌ خود، این‌ سرمایه‌ را تهیه‌ کند، می‌رود تا باایجاد یک‌ صحنة‌ شکننده‌، حربة‌ لازم‌ را به‌ دست‌ زینب‌ و بازماندگان‌ خود بسپرد. به‌همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ او خود تنها در این‌ راه‌ نمی‌رود، بلکه‌ زنان‌ و کودکان‌ و جمیع‌بستگانش‌ را نیز به‌ همراه‌ می‌آورد. به‌ او گفتند: ای‌ حسین‌، اکنون‌ که‌ خود عازم‌ این‌ سفرهول‌ انگیز و خطرناک‌ هستی‌، چرا کودکان‌ و زنان‌ را با خود می‌بری‌؟ محمد حنفیه‌، باچشمانی‌ اشکبار اصرار می‌ورزید که‌ حسین‌ از بردن‌ زنان‌ و کودکان‌ خودداری‌ کند، ولی‌حسین‌ به‌ همه‌ یک‌ جواب‌ می‌داد و می‌فرمود: «نه‌، آنها نیز باید در این‌ مسافرت‌ با من‌باشند، خداوند خواسته‌ آنان‌ نیز لباس‌ اسارت‌ به‌ تن‌ داشته‌ باشند.»
آری‌ باید یک‌ کاروان‌ اسیر به‌ راه‌ افتد و در لباس‌ اسارت‌، دربارة‌ قتل‌ حسین‌ تبلیغ‌کند و کوفه‌ و شام‌ را منقلب‌ نماید.
نقش‌های‌ زنان‌ در نهضت‌ عاشورا
نقش‌ اول‌ ـ تبیین‌ حقیقت‌ قیام‌: قیام‌ و مسافرت‌ امام‌ حسین‌ از مکه‌ به‌ سوی‌ کوفه‌،برای‌ جنگ‌ با بنی‌ امیه‌ نبود، بلکه‌ برای‌ نهی‌ از منکر، تغییر بدعت‌ها، اصلاح‌ کار امت‌ وآشکار ساختن‌ حق‌ و حقیقت‌ بود.
همراه‌ آوردن‌ بانوان‌، نظر به‌ اوضاع‌ و احوال‌ و عوامل‌ طبیعی‌ آن‌ روز ، این‌ مطلب‌ راتأیید می‌کند که‌ حرکت‌ امام‌ حسین‌ از حجاز به‌ سوی‌ عراق‌ به‌ سبب‌ دعوت‌نامه‌هایی‌ بودکه‌ رجال‌ بزرگ‌ اهل‌ کوفه‌ به‌ او نوشته‌ بودند و خواستار سفر امام‌ به‌ کوفه‌ بودند بر حسب‌وظیفة‌ دینی‌ به‌ دستیاری‌ و تشریک‌ مساعی‌ اهل‌ کوفه‌، احکام‌ و حقایق‌ اسلام‌ را ترویج‌کنند. وجود بانوان‌ در این‌ مسافرت‌ حاکی‌ از ا´ن‌ بود که‌ حضرت‌، دعوت‌ کوفیان‌ را از صمیم‌دل‌ قبول‌ کرده‌ و با زن‌ و فرزند به‌ طرف‌ آنها رهسپار گردیده‌ است‌ و خیال‌ حیله‌ و دورنگی‌ وفرار در کار نبوده‌ است‌. این‌ معنی‌ در تهییج‌ اشخاصی‌ که‌ به‌ وعده‌های‌ خود وفا نکردند، اثرمهمی‌ داشت‌.
نقش‌ دوم‌ ـ تعیین‌ حد فداکاری‌ در راه‌ دین‌: طبق‌ آیات‌ و روایات‌ مختلف‌، مسلمان‌در راه‌ دین‌ و حفظ‌ آن‌ باید از مال‌و جان‌ خویش‌ بگذرد. امام‌ حسین‌ عملاً این‌ مطلب‌ را به‌عموم‌ مردم‌ تعلیم‌ داد. برای‌ این‌ که‌ فطرت‌ بشری‌ طوری‌ آفریده‌ شده‌ که‌ در بیشتر وقت‌هااز جانبازی‌ و کشته‌ شدن‌ خود چندان‌ وحشتی‌ ندارد، اما هنگامی‌که‌ متوجه‌ شد در صورت‌تسلیم‌ نشدن‌، زن‌ و بچه‌اش‌ گرفتار خواهند شد، در برابر دشمن‌ تسلیم‌ می‌گردد و اعتذارمی‌نماید.
امام‌ حسین‌ در کربلا در شرایط‌ سختی‌ قرار گرفته‌ بود. او و خانواده‌اش‌، با یاران‌ کم‌ ونبودن‌ آب‌ و آذوقه‌، در میان‌ سی‌ هزار دشمن‌ محاصره‌ شده‌ بودند. ناله‌ و پریشانی‌ خواهران‌و دخترانش‌ او را متأثر می‌سازد و مکرر از طرف‌ دشمن‌ به‌ او تسلیم‌ شدن‌ در برابر یزیدپیشنهاد می‌شود. با این‌ همه‌ تا آخرین‌ لحظه‌، عزت‌ و شهامت‌ خود را حفظ‌ کرد، به‌ خواری‌و ننگ‌ ، تن‌ نداد و در برابر ستمکاران‌ سر تسلیم‌ فرود نیاورد.
روز عاشورا که‌ به‌ تدریج‌ نشانه‌های‌ گرفتاری‌ بانوان‌ ظاهر می‌شد، آنان‌ را به‌ صبردعوت‌ می‌کرد و به‌ ثواب‌ اجرهای‌ پروردگار امیدوارمی‌ ساخت‌. امام‌ حسین‌ با این‌ رفتار وگفتار، ارزش‌ و اهمیت‌ دین‌ را بیان‌ نمود و به‌ تمامی‌ مسلمانان‌ درس‌ دینداری‌ داد.
نقش‌ سوم‌ ـ گریه‌ و ناله‌: خاندان‌ امام‌ حسین‌ در جاهای‌ مختلف‌ و حساس‌ طوری‌ناله‌ و گریه‌ نموده‌اند که‌ حتی‌ دشمنان‌ را هم‌ منقلب‌ و متأثر ساخته‌اند. این‌ گریه‌ها آن‌ روزمانند شعله‌ سوزانی‌ بود که‌ بر خرمن‌ هستی‌ و کاخ‌های‌ بیداد حکومت‌ بنی‌ امیه‌ می‌افتاد ونابودش‌ می‌کرد. شهادت‌ امام‌ حسین‌ و یاران‌ وی‌ با آن‌ وضع‌ رقت‌ بار، ا´نقدر مردم‌ را متاثرنمی‌کرد که‌ ناله‌ها و گریه‌های‌ بانوان‌، مردم‌ را تحت‌ تاثیر قرار می‌داد. ناله‌ و گریة‌ بانوان‌ درروز عاشورا، مجلس‌ ابن‌ زیاد و یزید و سایر جاها پس‌ از واقعه‌ کربلا گویای‌ یک‌ نسیم‌ جان‌افزا و حیات‌ بخشی‌ بود که‌ هر ساعت‌ بر پیکره‌ این‌ نهضت‌ عظم‌ می‌دمید، بر افروخته‌ترمی‌کرد و درهمه‌ جا ا´ن‌ را زنده‌ نگه‌ می‌داشت‌ و نمی‌گذاشت‌ نفوذ بنی‌ امیه‌ ا´ن‌ را از بین‌ ببردوبی‌ اثر نماید. در شهر کوفه‌، شام‌، مدینه‌ وبین‌ راه‌ها با گریه‌ها و ناله‌های‌ جان‌ سوزخود،طوری‌ شهادت‌ و واقعة‌ عاشورا را مجسم‌ می‌ساختند، گویا مردم‌ ا´ن‌ واقعة‌ اسف‌ بار رادیدند.
نقش‌ چهارم‌ ـ اسیری‌ بانوان‌: موضوع‌ اسیری‌ ا´ل‌ پیامبر پس‌ از کشتن‌ عزیز انشان‌ا´ن‌ روز نظر تمامی‌ مسلمانان‌ کاری‌ بود برخلاف‌ منطق‌ دین‌ و قرا´ن‌، مخصوصاً با ا´ن‌ وضع‌رقت‌ بار. شکنجه‌ و فشاری‌ که‌ در کربلا در راه‌ها و در شهر شام‌ به‌ آنان‌ روا داشتند. دیگربنی‌ امیه‌ نتوانست‌ روی‌ این‌ عمل‌ خلاف‌ دین‌ و قرآن‌ خود، پرده‌پوشی‌ کند، در نتیجه‌،دشمنی‌ آنان‌ با پیامبر و فرزندانش‌، قرآن‌ و اسلام‌، جلوی‌ چشم‌ همه‌ مردم‌ آشکار شد.مسلمانان‌ به‌ تدریج‌ حساب‌ آنها را از اسلام‌ و قرآن‌ جدا کردند.
بانوان‌ هم‌ موضوع‌ اسیری‌ خود را با لحن‌ انکار و اعتراض‌ به‌ کارهای‌ بنی‌ امیه‌ درجاهای‌ متعدد ذکر می‌نمودند و مردم‌ را منقلب‌ می‌کردند. هنگامی‌که‌ اهل‌ شام‌ از اهل‌بیت‌عصمت‌ پرسیدند: شما کیستید؟ سکینه‌ دختر امام‌ حسین‌ فرمود: «ما اسیران‌ آل‌ محمدهستیم‌».
در مجلس‌ یزید، فاطمه‌ دختر امام‌ حسین‌ صدا زد: ای‌ یزید دختران‌ رسول‌ خدااسیر باشند؟
بر اثر این‌ سخن‌ حاضران‌ و خانوادة‌ یزید در پس‌ پرده‌ صدایشان‌ به‌ گریه‌ بلند شد.
شکی‌ نیست‌ این‌ نوع‌ تأثّرات‌ برای‌ اسیری‌ آل‌ پیامبر، خشم‌ و نفرت‌ مردم‌ را برامویان‌ برانگیخت‌ و حکومت‌ آنها را در نظر مردم‌ منفور و متزلزل‌ ساخت‌ و آنچه‌ در کربلا،در کوفه‌ و در مسیر شام‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌، سودمندترین‌ تبلیغ‌ بر ضد بنی‌ امیه‌ بود.
شیخ‌ بهایی‌ می‌نویسد: هنگامی‌ که‌ زنان‌ اسیر وارد منزل‌ شدند، زن‌های‌ آل‌ ابی‌سفیان‌ با چشمان‌ پر از اشک‌ از آنان‌ استقبال‌ کردند و دست‌های‌ آنان‌ را بوسیدند و سه‌ روزهمراه‌ آنان‌ به‌ سوگواری‌ پرداختند.
ابعاد حضور زنان‌ در نهضت‌ عاشورا
با نگاهی‌ به‌ تاریخ‌ عاشورا، مشاهده‌ می‌شود که‌ زنانی‌ که‌ در صحنه‌های‌ کربلاحضور داشتند با به‌ عهده‌ گرفتن‌ نقش‌های‌ گوناگون‌، این‌ نهضت‌ را ماندگارکردند. در واقع‌درس‌های‌ آموزنده‌ این‌ نهضت‌ که‌ بانوان‌ فداکار ا´ن‌ را عرضه‌ کردند، هرکدام‌ این‌ واقعیت‌ راآشکار می‌کند که‌ نیمی‌ از تاریخ‌ وقایع‌ عاشورا را زنان‌ به‌ دوش‌ کشیده‌اند. از جمله‌ ابعادآموزندة‌ این‌ حضور می‌توان‌ به‌ موارد زیر اشاره‌ نمود:
ـ مشارکت‌ زنان‌ در جهاد: شرکت‌ در جبهة‌ پیکار و همدلی‌ و همراهی‌ با نهضت‌مردانة‌ امام‌ حسین‌ و مشارکت‌ در ابعاد مختلف‌ آن‌ از جلوه‌های‌ این‌ حضور است‌. چه‌همکاری‌ «طوعه‌» در کوفه‌ با نهضت‌ مسلم‌، چه‌ همراهی‌ همسران‌ برخی‌ شهدای‌ کربلا،چه‌ اعتراض‌ و انتقاد برخی‌ همسران‌ سپاه‌ کوفه‌ به‌ جنایت‌های‌ شوهرانشان‌، مثل‌«زن‌خولی‌».
ـ آموزش‌ صبر: روحیة‌ مقاومت‌ و تحمل‌ زنان‌ به‌ شهادت‌ها در کربلا، درس‌ دیگرنهضت‌ بود. اوج‌ این‌ صبوری‌ و پایداری‌ در رفتار و روحیات‌ «زینب‌ کبری‌» جلوه‌گر بود.
ـ پیام‌ رسانی‌: افشاگری‌های‌ زنان‌ و دختران‌ کاروان‌ کربلا، چه‌ در اسارت‌ و چه‌ دربازگشت‌ به‌ مدینه‌، نشانة‌ پاسداری‌ از خون‌ شهدا بود. بانوان‌ در خطبه‌ها و در گفت‌و گوهای‌پراکنده‌ خویش‌ که‌ به‌ تناسب‌ زمان‌ و مکان‌ بود، امویان‌ را نشانه‌ گرفتند.
حضور زنان‌ در همراهی‌ بعضی‌ انبیا و پیامبر خاتم‌ و نهضت‌ عظیم‌ عاشورا نشان‌می‌دهد که‌ این‌ حضور می‌تواند بار عاطفی‌ را در این‌ گونه‌ حرکت‌ها افزایش‌ دهد، ضمن‌این‌ که‌ در پیام‌ رسانی‌ در ادامه‌ حرکت‌ نیز مؤثر بوده‌اند.
پرستاری‌: رسیدگی‌ به‌ بیماران‌ و مداوای‌ مجروحان‌ از نقش‌های‌ دیگر زنان‌ درجبهه‌ها از جمله‌ عاشوراست‌. نقش‌ پرستاری‌ و مراقبت‌ حضرت‌ زینب‌ از امام‌ سجاد از این‌نمونه‌هاست‌.
مدیریت‌: بروز صحنه‌های‌ دشوار و بحرانی‌، استعداد افراد را شکوفا می‌سازد. نقش‌حضرت‌ زینب‌ در نهضت‌ عاشورا و سرپرستی‌ کاروان‌ اُسرا، درس‌ مدیریت‌ در شرایط‌بحران‌ را می‌آموزد. وی‌ مجموعة‌ بازمانده‌ را برای‌ اهداف‌ نهضت‌ هدایت‌ کرد و با هر اقدام‌خنثی‌ کنندة‌ نتایج‌ عاشورا از سوی‌ دشمن‌ مقابله‌ نمود و نقشة‌ ا´نان‌ را خنثی‌ کرد.
ـ حفظ‌ ارزش‌ها: درس‌ دیگر زنان‌ قهرمان‌ در کربلا، حفظ‌ ارزش‌های‌ دینی‌ واعتراض‌ به‌ هتک‌ حُرمت‌ خاندان‌ نبوت‌ و رعایت‌ عفاف‌ و حجاب‌ در برابر چشم‌های‌ آلوده‌است‌. زنان‌ اهل‌بیت‌ با آن‌که‌ اسیر بودند و لباس‌ها و خیمه‌هایشان‌ غارت‌ شده‌ بود و با وضع‌نامطلوب‌ در معرض‌ دید تماشاچیان‌ بودند؛ اما اعتراض‌کنان‌ بر حفظ‌ عفاف‌ تأکیدمی‌کردند. ام‌ کلثوم‌ در کوفه‌ فریاد کشید: «آیا شرم‌ نمی‌کنید برای‌ تماشای‌ اهل‌بیت‌ پیامبرجمع‌ شده‌اید؟»
وقتی‌ هم‌ که‌ در کوفه‌ در خانه‌ای‌ بازداشت‌ بودند، زینب‌ اجازه‌ نداد جز کنیزان‌، کسی‌وارد خانه‌ شوند. در سخنرانی‌ خود در کاخ‌ یزید نیز به‌ شهر به‌ شهر گرداندن‌ بانوان‌اعتراض‌کرد.
تغییر ماهیت‌ اسارت‌: اسارت‌ را به‌ آزادی‌ بخشی‌ تبدیل‌ کردند و در قالب‌ اسارت‌ به‌اسیران‌ واقعی‌ درس‌ آزادگی‌ دادند.
ـ عمق‌ بخشیدن‌ به‌ بعد عاطفی‌ و تراژدیک‌ کربلا: گریه‌ها، شیون‌ها، عزاداری‌ برشهدا و تحریک‌ عواطف‌ مردم‌ به‌ ماجرای‌ کربلا عمق‌ بخشید و بر احساسات‌ نیز تأثیرگذاشت‌ و از این‌ رهگذر ماندگارتر شد.
زنان‌ نهضت‌ عاشورا
زنانی‌ که‌ در نهضت‌ عاشورا و در صحنه‌های‌ گوناگون‌ آن‌ شرکت‌ داشتند،عبارت‌انداز:
ـ زینب‌ کبری‌:
زینب‌ از زنان‌ کربلاست‌ که‌ به‌ «ام‌ المصائب‌» معروف‌ است‌. او به‌برادرش‌ علاقة‌ بسیار داشت‌ و شوهرش‌ یکی‌ از متمولین‌ عرب‌ بود. بردباریش‌ مانند امام‌حسن‌ و شجاعتش‌ مانند امام‌ حسین‌ بود.
همانا جبرئیل‌ که‌ به‌ پیامبر پیام‌ آورد که‌ نام‌ این‌ دختر را زینب‌ بگذار، گریان‌ گردید.وقتی‌ پیامبر سبب‌ گریه‌ را پرسید، عرض‌ کرد: این‌ دختر از آغاز زندگی‌ تا پایان‌ روزگارناپایدار، بی‌ رنج‌ نخواهد زیست‌. گاهی‌ به‌ درد مصیبت‌ تو مبتلا و گاهی‌ در غم‌ پدر و زمانی‌به‌ دردِ فراق‌ برادرش‌ حسن‌ دچار خواهد بود. افزون‌بر ا´ن‌ به‌ مصائب‌ کربلا و نوائب‌ دشت‌نینوا گرفتار می‌شود و چندان‌ که‌ مویش‌ سفید و قامتش‌ تا خواهد شد. آن‌ وقت‌ فاطمه‌عرض‌ کرد: «یا ابتاه‌، چه‌ ثواب‌ دارد آن‌ کس‌ که‌ بر دخترم‌ زینب‌ گریه‌ کند؟» پیامبر فرمود:«ثواب‌ او مثل‌ ثواب‌ کسی‌ است‌ که‌ بر برادرش‌ حسین‌ گریه‌ کند» گویند زینب‌ در زناشویی‌ باعبدالله‌ شرط‌ کرده‌ بود که‌ من‌ به‌ برادرم‌ حسین‌ علاقمندم‌ و باید همه‌ روزه‌ مرا اجازه‌فرمایی‌ حسین‌ام‌ را زیارت‌ کنم‌ و بر این‌ منوال‌ بود تا حسین‌ مدفون‌ شد.
ام‌ّ وهب‌: ام‌ وهب‌ زنی‌ مسیحی‌ بود که‌ در دوران‌ امام‌ حسین‌ مسلمان‌ شد. او زوجة‌عبدالله‌ بن‌ عمیر کلبی‌ بود و با همسرش‌ از کوفه‌ آمدند و به‌ سیدالشهدا ملحق‌ شدند. ام‌وهب‌ با عمود خیمه‌ به‌ میدان‌ جنگ‌ رفته‌ بود و تا حسین‌ (ع) او را به‌ خیمه‌ برنگرداند، به‌حرف‌ شوهر نبود. چون‌ روز عاشورا پیش‌ آمد، ما در وهب‌ او را تحریض‌ به‌ جهاد نمود. وهب‌17 روز بود که‌ عروسی‌ کرده‌ بود و هنگام‌ عزیمت‌ به‌ کربلا زوجه‌اش‌ به‌ او گفت‌: تو را به‌ خداقسم‌ که‌ مرا در این‌ صحرا بیوه‌ مگذار و جان‌ خویش‌ پاس‌ بدار. مادر وهب‌ گفت‌: ای‌ فرزندسخن‌ زن‌ را از پس‌ گوش‌ گذار که‌ بی‌ رضای‌ حسین‌ و رضای‌ من‌ از شفاعت‌ جدش‌بهره‌ای‌ نخواهی‌ برد. لاجرم‌ زن‌ وهب‌ گفت‌: باشد که‌ چون‌ در راه‌ پسر پیغمبر شهید شوی‌ ودر بهشت‌ برین‌ جای‌ کنی‌ و با حورالعین‌ همنشینی‌ نمایی‌، مرا فراموش‌ فرمایی‌. واجب‌است‌ که‌ در حضور امام‌ با من‌ عهد استوار نمایی‌ که‌ در بهشت‌ جدا از من‌ اقامت‌ ننمایی‌.سپس‌ هردو خدمت‌ حضرت‌ حاضر شدند و حسین‌ چون‌ این‌ را شنید سخت‌ بگریست‌ ومسئلت‌ او را به‌ اجابت‌ مقرون‌ داشت‌ و آن‌ زن‌ را مطمئن‌ خاطر ساخت‌.
بنابر روایت‌ صدوق‌ در امالی‌، وهب‌ عمود خیمه‌ را کند و هفت‌ یا هشت‌ نفر را کشت‌.بعد اسیر شد و عمربن‌ سعد گفت‌: سرش‌ را جدا کردند و به‌ جانب‌ لشکر حسین‌ انداختند.مادرش‌ شمشیر وهب‌ را گرفت‌ و مبارزت‌ کرد. امام‌ حسین‌ فرمود: بنشین‌ مادر وهب‌، خداجهاد را از زنان‌ برداشت‌، تو و پسر تو در بهشت‌ می‌باشید با جد من‌.
مادر وهب‌ عمود خیمه‌ را برداشت‌ و دو ن فر را کشت‌ و امام‌ حسین‌ او را برگرداند.زوجة‌ وهب‌ رفت‌ که‌ خون‌ از روی‌ آن‌ سرپاک‌ کند. پس‌ شمر او را دید. به‌ غلام‌ خود امر کردکه‌ عمودی‌ بر سر او زد. پس‌ سرش‌ شکست‌ و کشته‌ شد و او اول‌ زنی‌ بود که‌ در لشکر امام‌حسین‌ کشته‌ شد.
ـ ام‌ّ البنین‌:
فاطمه‌ بنت‌ حزام‌ ملقب‌ به‌ ام‌البنین‌ مادر قمر بنی‌ هاشم‌ بود که‌ اگر چه‌در زمین‌ کربلا حاضر نبود، اما چهار جوان‌ او در رکاب‌ حسین‌ شهید شدند و او از ناله‌ و گریه‌آرام‌ نشد تا به‌ جوار حق‌ پیوست‌.
وقتی‌ خبر شهادت‌ فرزندانش‌ در مدینه‌ به‌ ام‌ البنین‌ رسید، گفت‌: «از امام‌ حسین‌مرا خبر دهید. فرزندانم‌ و آنچه‌ زیر آسمان‌ کبود است‌، فدای‌ حسین‌ باد. چرا ابتدا از حال‌حضرت‌ ابی‌ عبدالله‌ مرا مطلع‌ نمی‌سازید؟»
این‌ شدت‌ علاقه‌ به‌ امام‌، تنها دلیل‌ کوچک‌ شمردن‌ شهادت‌ فرزندان‌ خود در برابرشهادت‌ امام‌ حسین‌ بود.
ـ فاطمه‌ کبری‌:
فاطمه‌ کبری‌ (دختر امام‌ حسین‌) در علم‌، عبادت‌ و معنویت‌ مقام‌بالایی‌ داشت‌ و از زنان‌ مجاهد و نمونه‌ محسوب‌ می‌شد. ایشان‌ همراه‌ همسرش‌، حسن‌مثنی‌ (فرزند امام‌ حسن‌) در کربلا حضوری‌ فعال‌ داشت‌ و شاهد مصائب‌ دردناک‌ عاشورابود.
هنگام‌ هجوم‌ وحشیانة‌ امویان‌ به‌ خیمه‌ها، فاطمه‌ مورد هجوم‌ و غارت‌ قرار می‌گیردو گوشواره‌هایش‌ را وحشیانه‌ از گوشش‌ درمی‌آورند. این‌ سختی‌ و شکنجه‌ نتوانست‌ ازروحیة‌ قوی‌ و شجاعت‌ کم‌ نظیر فاطمه‌ بکاهد. او دختر حسین‌ و برادرزادة‌ زینب‌ است‌. اوپیام‌رسان‌ عاشوراست‌ و باید همچون‌ دختر علی‌ پایه‌های‌ کاخ‌ ستمگران‌ را درهم‌ فروریزد. از این‌ رو در مرکزقدرت‌ عبیدالله‌ (کوفه‌) با خطبه‌ای‌ غرّا ستم‌ بنی‌ امیه‌ را افشا می‌کندو به‌ دنیاپرستان‌ می‌فهماند که‌ خون‌ حسین‌ در رگ‌های‌ فاطمه‌اش‌ جوشان‌ است‌. پس‌ ازعاشورا ولید بن‌ عبدالملک‌، مروان‌، همسر فاطمه‌ را مسموم‌ و شهید کرد و فاطمه‌ که‌ شدیداًبه‌ همسرش‌ وفادار بود، روی‌ قبر شوهرش‌ خیمه‌ای‌ برپا می‌کند و به‌ مدت‌ یکسال‌سوگواری‌ می‌کند.
دلهم‌: یکی‌ از کسانی‌ که‌ امام‌ حسین‌ از وی‌ دعوت‌ کرد، «زهیر بن‌ قین‌» است‌؛ زهیراز کسانی‌ بود که‌ احتیاج‌ داشت‌، دیگران‌ استعداد پاکی‌ و حق‌ طلبی‌ و فداکاری‌ را دروجودش‌ روشن‌ کنند. نخستین‌ گام‌ را امام‌ حسین‌ در این‌ راه‌ برداشت‌. گام‌ دوم‌ را همسرزهیر، «دلهم‌» برداشت‌. هنگامی‌که‌ (زهیر) از مضمون‌ دعوت‌ سیدالشهدا آگاهی‌ یافت‌،استقبال‌ نکرد. بلکه‌ قیافة‌ او نشان‌ می‌داد که‌ چندان‌ میلی‌ به‌ رفتن‌ به‌ کربلا ندارد. به‌خصوص‌ که‌ امام‌ حسین‌ از وی‌ خواسته‌ بود که‌ کسانش‌ را نیز برای‌ پیوستن‌ به‌ لشکر، همراه‌خویش‌ ببرد. از همین‌جا دلهم‌ برنامة‌ خود را آغاز کرد. او به‌ منظور تشویق‌ زهیر، چنین‌گفت‌: «سبحان‌ الله‌! فرزند رسول‌ خدا از تو دعوت‌ می‌کند که‌ به‌ یاری‌اش‌ بشتابی‌. اما تو درقبول‌ دعوت‌ او تردید به‌ دل‌ راه‌ می‌دهی‌! چه‌ می‌شود که‌ سخنش‌ را بشنوی‌ و هرچه‌ زودترخود را به‌ او برسانی‌!»
زهیر به‌ تشویق‌ این‌ بانوی‌ قهرمان‌، در سپاه‌ امام‌ حسین‌ با شور و اخلاص‌ جنگید ومیمنة‌ سپاه‌ را برعهده‌ گرفت‌. سرانجام‌ پس‌ از کشتن‌ 120 نفر، به‌ شهادت‌ رسید.
دلهم‌، کفنی‌ به‌ غلام‌ زهیر داد که‌ برو آقای‌ خود را کفن‌ کن‌. غلام‌ که‌ به‌ قتلگاه‌ رسیدو بدن‌ امام‌ حسین‌ را برهنه‌ دید، با خود گفت‌ بدن‌ آقای‌ خود را کفن‌ کنم‌ و بدن‌ امام‌ حسین‌برهنه‌ بماند؟ هرگز چنین‌ کاری‌ نکنم‌. سپس‌ کفن‌ را بر حسین‌ پوشانید و برای‌ زهیر کفن‌دیگری‌ تهیه‌ کرد.
ـ شهر بانو:
شهربانو زنی‌ از نژاد ایرانی‌ و همسر امام‌ حسین‌ بود. او یکی‌ از بانوان‌دشت‌ کربلاست‌ که‌ کودکش‌ در دشت‌ کربلا به‌ دست‌ «هانی‌ بن‌ ثبیت‌» شهید شد. گفته‌اندکه‌ در کربلا طفلی‌ از سراپرده‌ برون‌ شد و از وحشت‌ و حیرت‌ به‌ راست‌ نظر کرد. به‌ ناگاه‌سنگین‌ دلی‌ به‌ نام‌ هانی‌ بن‌ ثبیت‌ او را شهید نمود و گفته‌اند که‌ در وقت‌ شهادت‌، مادرش‌شهربانو ایستاده‌ و یارای‌ سخن‌ گفتن‌ و توان‌ حرکت‌ کردن‌ نداشت‌ و مخفی‌ نماند این‌شهربانو غیر از مادر امام‌ زین‌ العابدین‌ است‌.
ـ ام‌ّ خلف‌:
ام‌ّ خلف‌ زوجة‌ مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ بود. گویند چون‌ پسر مسلم‌، پدر راشهید دید مانند شیر شرزه‌ بردمید و خواست‌ به‌ میدان‌ جنگ‌ برود. امام‌ حسین‌ فرمود: «ای‌جوان‌ پدرت‌ شهید شد تو نیز اگر شهید شوی‌ مادرت‌ چه‌ کند؟» پسر مسلم‌ خواست‌ طریق‌مراجعت‌ سپارد که‌ مادرش‌ شتاب‌ زده‌ راه‌ برگرفت‌ و گفت‌: «ای‌ پسر، سلامت‌ نفس‌ را برنصرت‌ پسر پیامبر اختیار می‌کنی‌؟ هرگز از تو رضا نخواهم‌ شد و هنگامی‌ که‌ پسر به‌شهادت‌ رسید، مادر همی‌ فریاد کرد: ای‌ پسر شاد باش‌ که‌ هم‌ اکنون‌ از دستان‌ ساقی‌ کوثرسیراب‌ خواهی‌ شد.»
ـ رباب‌:
او دختر امرءالقیس‌، شاعر بزرگ‌ عرب‌ و همسر سیدالشهداست‌. دارای‌ دوفرزند بود، یکی‌ سکینه‌ ـ عقیلة‌ قریش‌ ـ و دیگری‌ عبدالله‌ ـ که‌ روز عاشورا در سنین‌شیرخوارگی‌ در برابر چشمان‌ حسرت‌ زدة‌ مادر کشته‌ شد ـ به‌ دنبال‌ واقعة‌ کربلا، راه‌ اسیری‌شام‌ را پیش‌ گرفت‌ و سرانجام‌ به‌ اتفاق‌ بازماندگان‌ مصیبت‌ زدة‌ حسین‌، به‌ مدینه‌ برگشت‌.
پس‌ از مراجعت‌، اشراف‌ قریش‌ به‌ خواستگاری‌ او آمدند؛ لکن‌ همه‌ را جواب‌ گفت‌.در مدینه‌ هرگز به‌ زیر سقف‌ نرفت‌ و همچنان‌ به‌ یاد همسر گرامی‌ و فرزند دلبندش‌ سوخت‌و گداخت‌ تا در گذشت‌. برخی‌ گفته‌اند: یکسال‌ بر کنار قبر حسین‌ عزاداری‌ کرد، سپس‌ به‌مدینه‌ بازگشت‌.
رباب‌ یکی‌ از شایسته‌ترین‌ زنان‌ عصر خویش‌ است‌. مرگ‌ پرافتخار او یک‌ سال‌بعد از واقعة‌ کربلا اتفاق‌ افتاد.
هنگامی‌ که‌ در شام‌ بود، سر حسین‌ را برداشت‌ و در آغوش‌ گرفت‌ و گفت‌: «ای‌حسین‌ عزیزم‌، هرگز تو را که‌ در زیر نیزه‌های‌ دشمن‌ از پای‌ درآمدی‌، فراموش‌ نمی‌کنم‌. اورا در کربلا به‌ خاک‌ و خون‌ کشیدند. خداوند کربلا را آب‌ ندهد».
ـ اُم‌ّ عمرو:
ام‌ عمرو بن‌ جناده‌ از دیگر زنان‌ کربلا بود که‌ پسرش‌ را به‌ میدان‌ جنگ‌فرستاد تا شربت‌ شهادت‌ بنوشد و هنگامی‌ که‌ سرپسرش‌ را به‌ لشکرگاه‌ امام‌ حسین‌انداختند، آن‌ را به‌ سینه‌ چسبانید و بوسید و گفت‌: «احسنت‌ ای‌ پسر من‌ و ای‌ مایة‌ روشنی‌چشم‌ من‌!» سپس‌ سر را با تمام‌ غضب‌ به‌ سوی‌ دشمن‌ پرتاب‌ کرد. آن‌گاه‌ عمود خیمه‌ رابرگرفت‌ و بر لشکر ابن‌ سعد حمله‌ برد و دو تن‌ را کشت‌ و به‌ فرمان‌ امام‌ حسین‌ بازگشت‌.
ـ فکهیه‌ زوجه‌ عبدالله‌ بن‌ اریقط‌: فکهیه‌، همسر عبدالله‌ بن‌ اریقط‌ بود که‌ برای‌ اوپسری‌ آورد و او را قارب‌ نامید که‌ در کربلا شهادت‌ یافت‌ و مادرش‌ نیز با رباب‌ همراه‌ دیگراسیران‌ به‌ شام‌ رفت‌.
ـ ام‌ّ اسحاق‌:
ام‌ّ اسحاق‌ دختر طلحه‌ بن‌ عبیدالله‌ و همسر امام‌ حسن‌ مجتبی‌ بود وپسرانش‌ حسین‌ بن‌ حسن‌ و طلحه‌ بن‌ حسن‌ در کربلا حضور داشتند.
ـ
ام‌ّ کلثوم‌:
ام‌ کلثوم‌ دختر علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌، همسر مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و مادر عبدالله‌و محمد دو طفل‌ مسلم‌ بود که‌ همگی‌ در زمین‌ کربلا حاضر بودند. گویند هنگامی‌ که‌ خبرقتل‌ مسلم‌ به‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌ رسید، حمیده‌ دختر مسلم‌ را طلبید و دست‌ نوازش‌ برسر او کشید.
ام‌ الثغر:
ام‌ الثغر دختر عمرو همسر عقیل‌ بن‌ ابیطالب‌ بود و جعفر بن‌ عقیل‌ از اومتولد گردید که‌ هر سه‌ در سرزمین‌ کربلا حضور داشتند.
ام‌ کلثوم‌: دختر عبدالله‌ بن‌ جعفر الطیار و دختر زینب‌ است‌ که‌ با قاسم‌ بن‌ محمدبن‌ جعفر بن‌ ابی‌ طالب‌ ازدواج‌ کرد. و از دیگر زنان‌ کربلاست‌.
ـ فاطمه‌ صغری‌:
فاطمه‌ صغری‌ بنت‌ الحسین‌، دختری‌ کوچک‌ بود که‌ به‌ سندتاریخ‌، چون‌ حسین‌ را شهید کردند و فاطمه‌ از شهادت‌ پدر آگاه‌ شد، به‌ زاری‌ و سوگواری‌پرداخت‌.
ـ لیلی‌ بنت‌ مسعود:
لیلی‌ دختر مسعود، بانوی‌ حرم‌ امیرالمؤمنین‌ بود که‌ پسرش‌عبدالله‌ اصغر در رکاب‌ سیدالشهدا شهید شد.
پیام‌ رسانی‌ زینب‌
وقتی‌ امام‌ حسین‌ از مدینه‌ به‌ مکه‌ و از آن‌جا به‌ کربلا آمد، زینب‌ همراه‌ برادرش‌ بودو در واقع‌ سرپرست‌ بانوان‌ و کودکان‌ بود و تا آخرین‌ توان‌ در این‌ سفر به‌ برادر و نهضت‌برادرش‌ کمک‌ کرد. با این‌که‌ در سن‌ 55 سالگی‌ بود، بزرگترین‌ و سخت‌ترین‌ مصائب‌ را درراه‌ به‌ ثمر رساندن‌ اهداف‌ عالیه‌ برادرش‌ امام‌ حسین‌ تحمل‌ نمود. بانوان‌ حرم‌، به‌ خصوص‌خواهرش‌ ام‌ کلثوم‌ و دختر برادرش‌ سکینه‌ و همسر برادرش‌ رباب‌ نیز کمال‌ تحمل‌ واستقامت‌ را کردند.
زینب‌ دو فرزندش‌ محمد و عون‌ را با خود به‌ کربلا آورده‌ بود و این‌ دو نوجوان‌ در راه‌حسین‌ به‌ شهادت‌ رسیدند. چون‌ کوهی‌ استوار در برابر حوادث‌، ایستادگی‌ کرد. اگر گریه‌می‌کرد، گریه‌اش‌ فریاد بر ضد ظلم‌ بود. فریاد بیداری‌ بود.
او پیام‌آور خون‌ شهیدان‌ بود، وگرنه‌ به‌ ابن‌ زیاد نمی‌گفت‌: «جز زیبایی‌ و سعادت‌،چیز دیگری‌ ندیدم‌». او حتی‌ وقتی‌ به‌ مدینه‌ بازگشت‌، در هر فرصتی‌ پیام‌ شهیدان‌ کربلا رابه‌ مردم‌ می‌رساند.
در عصر روز یازدهم‌ (محرّم‌) که‌ اسرا را آوردند، وقتی‌ به‌ قتلگاه‌ رسیدند، همه‌ بی‌اختیار خودشان‌ را از روی‌ مرکب‌ها به‌ روی‌ زمین‌ انداختند. زینب‌ خودش‌ را به‌ بدن‌ مقدس‌ابا عبدالله‌ می‌رساند و آن‌ را به‌ وضعی‌ دلخراش‌ می‌بیند. بدنی‌ بی‌ سر و لباس‌. آن‌چنان‌ ناله‌کرد که‌ اشک‌ دشمن‌ جاری‌ شد.
مجلس‌ عزای‌ حسین‌ را برای‌ اولین‌ بار زینب‌ ساخت‌، ولی‌ در عین‌ حال‌ از وظایف‌خودش‌ غافل‌ نیست‌. پرستاری‌ زین‌ العابدین‌ به‌ عهدة‌ اوست‌. نگاه‌ کرد به‌ زین‌ العابدین‌،دید حضرت‌ که‌ چشمش‌ به‌ این‌ وضع‌ افتاده‌، آن‌ چنان‌ ناراحت‌ است‌، گویی‌ می‌خواهد قالب‌تهی‌ کند. فوراً بدن‌ ابا عبدالله‌ را رها کرد و آمد سراغ‌ امام‌ زین‌العابدین‌: «پسر برادر! چرا تورا در حالی‌ می‌بینم‌ که‌ می‌خواهد روح‌ از بدنت‌ پرواز کند؟» امام‌ فرمود: «عمه‌ جان‌! چطورمی‌توانم‌ بدن‌ های‌ عزیزان‌ خودمان‌ را ببینم‌ و ناراحت‌ نباشم‌؟» زینب‌ در همین‌ شرایط‌شروع‌ می‌کند به‌ تسلیت‌ خاطردادن‌ به‌ امام‌.
آینده‌ این‌جا کعبة‌ اهل‌ خلوص‌ خواهد بود. زینب‌ برای‌ امام‌ زین‌العابدین‌روایت‌می‌کند.
روز دوازدهم‌ (محرّم‌) اسرا با طبل‌ و شیپور وارد کوفه‌ شدند و سرهای‌ مقدس‌ را به‌استقبال‌ آنها بردند. در یک‌ موقع‌ خاصی‌ زینب‌ موقعیت‌ را تشخیص‌ می‌دهد و اشاره‌ کرد،عبارت‌ تاریخ‌ این‌ است‌: «وَقد او مات‌ الی‌ الناس‌ ان‌ اسکتوا فارتدّت‌ الانفاس‌ و سکنت‌الاجراس‌؛ یعنی‌ در آن‌ هیاهو و قلقله‌ که‌ اگر هلهله‌ می‌کردند صدایش‌ به‌ جایی‌ نمی‌رسید،گویی‌ نفس‌ها در سینه‌ حبس‌ شد و صدای‌ زنگ‌ها و هیاهو خاموش‌ شد، مرکب‌ها هم‌ایستادند.» در کوفه‌ 20 سال‌ پیش‌ علی‌ خلیفه‌ بود. هنوز در میان‌ مردم‌ خطبه‌ خواندن‌ علی‌ضرب‌ المثل‌ بود. راوی‌ گوید: گویی‌ علی‌ زنده‌ شده‌ و سخن‌ او از دهان‌ زینب‌ می‌ریزد.
زینب‌ در کوفه‌ خطبه‌ای‌ قرائت‌ نمود: «ای‌ اهل‌ کوفه‌ قبیح‌ باد روهای‌ شما، چه‌ پیش‌آمد شما را که‌ از نصرت‌ حسین‌ دست‌ برداشتید تا این‌که‌ او را شهید کردید و اموال‌ او راغارت‌ کردید؟ اف‌ بر شما، آیا می‌دانید خون‌ طاهری‌ را ریختید و کسی‌ را کشتید که‌ بهتر ازهمه‌ جهانیان‌ بود؟ مادرهایتان‌ به‌ عزایتان‌ بنشینند که‌ به‌ زودی‌ جزا خواهید شد به‌ آتشی‌که‌ خاموش‌ شدنی‌ ندارد. من‌ تا زنده‌ هستم‌ بر برادرم‌ می‌گریم‌ و بعد از این‌، چشم‌هایم‌ به‌اشکی‌ که‌ چون‌ سیل‌ جاری‌ به‌ صورت‌ متراکم‌ می‌باشد، خشک‌ نخواهد شد.» سپس‌ بانگ‌بر اهل‌ کوفه‌ زد: «صدقه‌ بر ما اهل‌ بیت‌ روا نیست‌. ای‌ اهل‌ کوفه‌ مردان‌ شما، مردان‌ ما رامی‌کشند و زنان‌ شما بر ما گریه‌ می‌کنند. فردای‌ قیامت‌ خداوند متعال‌ میان‌ ما و شما حکم‌خواهد فرمود».
این‌ سخنان‌ که‌ با عبارت‌های‌ شیوا از دلی‌ سوخته‌ برمی‌آید، همه‌ را دگرگون‌ کرد به‌گونه‌ای‌ که‌ شنوندگان‌ دست‌ها را بر دهان‌ نهاده‌ و دریغ‌ می‌خوردند. واکنش‌ مردم‌ کوفه‌چنان‌ بود که‌ راوی‌ می‌گوید: به‌ خدا قسم‌ مردم‌ کوفه‌ را در آن‌ روز دیدم‌ که‌ بهت‌ زده‌ اشک‌می‌ریختند و از شدت‌ اندوه‌، دست‌ها را بر دهان‌ گرفته‌ و انگشتان‌ خود را می‌گزیدند.
ویژگی‌های‌ زینب‌ در ماجرای‌ کربلا بسیار است‌. مهم‌ترین‌ ویژگی‌های‌ او رامی‌توان‌ در سه‌ موضوع‌ زیر خلاصه‌ نمود:
1ـ تا برادرش‌ امام‌ حسین‌ بود، یگانه‌ حامی‌ او بود و بعد از او از حجت‌ خدا امام‌سجاد، حمایت‌ کرد و در چندین‌ مورد نگذاشت‌ او را به‌ قتل‌ برسانند و خود را سپر او کرد.
2ـ او سرپرست‌ یتیمان‌ و بانوان‌ بی‌سرپرست‌ بود و تا آخرین‌ لحظه‌ از آنها حمایت‌کرد. حتی‌ جیرة‌ آب‌ خود را برای‌ کودکان‌ می‌گذاشت‌ و در عین‌ حال‌ نماز شبش‌ترک‌نمی‌شد.
3ـ او پیام‌آور خون‌ شهیدان‌ بود. در کوفه‌ و شام‌ و مدینه‌ و و هرجایی‌ که‌ فرصت‌ به‌دست‌ می‌آورد از شهیدان‌ و آرمان‌های‌ مقدس‌ آنها می‌گفت‌ و هدف‌ قیام‌ امام‌ حسین‌ رامشخص‌ می‌کرد و مردم‌ را بیدار می‌نمود. خطبة‌ غرّای‌ او در کوفه‌ و شام‌ عجیب‌ صدا کرد.یزید را به‌ لرزه‌ انداخت‌ و او را با کوبنده‌ترین‌ مطالب‌ در برابر جمعیت‌ محکوم‌ ساخت‌، به‌طوری‌ که‌ او در ظاهر اظهار پشیمانی‌ کرد و جنایت‌ را بر گردن‌ عبیدالله‌ بن‌ زیادمی‌انداخت‌.
نتیجه‌
با بررسی‌هایی‌ مختصر در تاریخ‌ عاشورا، می‌توان‌ گفت‌ که‌ در این‌ نهضت‌ عظیم‌هرچند یزیدیان‌ ، سپاه‌ امام‌ حسین‌ (ع) را به‌ قتل‌ رساندند، ولی‌ تا این‌ مرحله‌ فقط‌ نیمی‌ ازنقشه‌ امام‌ حسین‌ اجرا شده‌ بود و نیم‌ دیگر آن‌، تبلیغ‌ روی‌ واقعة‌ عاشورا و رسوایی‌ دستگاه‌اُموی‌ بود.
این‌ وظیفة‌ مهم‌ و خطیر را چه‌ کسانی‌ باید انجام‌ می‌دادند، جز بازماندگان‌ کاروان‌سیدالشهدا بازماندگانی‌ که‌ اکثر آنها اطفال‌ و زنان‌ بودند. گرچه‌ این‌ زنان‌ از ابتدا که‌همسران‌ و فرزندان‌ عزیز خود را تشویق‌ به‌ جهاد در برابر سپاه‌ کفر و حمایت‌ از مولای‌ خودمی‌کردند و از همان‌ هنگام‌ که‌ از مجروحان‌ جنگ‌ پرستاری‌ و دلجویی‌ می‌کردند و به‌ آنهادر جهت‌ ادامه‌ نبرد علیه‌ باطل‌ نیرو و روحیه‌ می‌دادند، در این‌ نهضت‌ نقش‌ داشتند.
بعد از واقعة‌ عاشورا، اسیران‌ با زبان‌ گویا و نافذ خود و با شرح‌ وقایع‌ و مصیبت‌های‌کربلا، رسوایی‌ بزرگی‌ برای‌ خاندان‌ بنی‌ امیه‌ به‌ بار آوردند! تبلیغاتی‌ که‌ بزرگ‌ بانوی‌ کربلا،زینب‌ 3 روی‌ واقعة‌ عاشورا با خطابه‌های‌ آتشین‌ خود انجام‌ می‌داد، موجی‌ از خشم‌ ونفرت‌ به‌ سوی‌ دودمان‌ اموی‌ سرازیر می‌ساخت‌ و افکار مردم‌ را آمادة‌ انقلاب‌ می‌نمود.
جاودانگی‌ عاشورا، پس‌ از چهارده‌ قرن‌ حاصل‌ کار همین‌ بانوان‌ بازمانده‌ بود که‌نگذاشتند این‌ واقعه‌ در صحرای‌ خشک‌ و سوزان‌ کربلا دفن‌ شود و فراموش‌ شود ویا از یادبرود. زیرا «تاریخ‌ کربلا یک‌ تاریخ‌ مذکر ـ مؤنث‌ است‌. حادثه‌ای‌ که‌ مرد و زن‌ هردو در آن‌نقش‌ داشته‌اند ولی‌ مرد در مدار خودش‌ و زن‌ در مدار خودش‌.»
انقلاب‌ اسلامی‌ مردم‌ ایران‌ نیز نمونة‌ همان‌ نهضت‌ عاشورا بود که‌ زنان‌ فداکاربسیاری‌ در آن‌ نقش‌ داشتند. از این‌ رو پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ یکی‌ از وظایف‌ زنان‌ جامعه‌این‌ است‌ که‌ با الگوگیری‌ از زینب‌ و رشادت‌های‌ او و سایر بانوان‌ کربلا، همواره‌ یگانه‌حامی‌ انقلاب‌ و خون‌های‌ شهدا باشند و عزت‌ و افتخاری‌ را که‌ حاصل‌ خون‌ هزاران‌ شهیدپیرو امام‌ حسین‌ می‌باشد، قدر بدانند و حفظ‌ نمایند.
منابع‌:
1ـ الفبای‌ فکری‌ امام‌ حسین‌، محمدرضا صالحی‌ کرمانی‌ ، چاپ‌ مشعل‌ آزادی‌، 1351، تهران‌.
2ـ امام‌ حسین‌ آفتاب‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ، محمد محمدی‌ اشتهاردی‌ ، انتشارات‌ سازمان‌ تبلیغات‌ اسلامی‌ ، 1376.
3ـ حماسه‌ حسینی‌ ، ج‌1 ، مرتضی‌ مطهری‌ ، انتشارات‌ صدرا ، 1379.
4ـ حماسه‌ حسینی‌ ، ج‌3 ، مرتضی‌ مطهری‌ ، انتشارات‌ صدرا ، 1375.
5ـ جامع‌ترین‌ مقتل‌ موضوعی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ ، محمد بن‌ سلیمان‌ تنکابنی‌ ، دفتر نشر معارف‌ اسلامی‌ قم‌.
6ـ ره‌ توشه‌ راهیان‌ نور (متون‌ آموزشی‌ طرح‌ هجرت‌ / 23) ، مرکز آموزش‌ مبلغین‌،
انتشارات‌ دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌ ، سال‌ 1378.
7ـ زنان‌ قهرمان‌ ، ج‌2 ، احمد بهشتی‌ ، انتشارات‌ آیین‌ جعفری‌ ، 1368.
8ـ زنان‌ نامدار در قرآن‌، حدیث‌ و تاریخ‌ ، ج‌2 ، احمد بهشتی‌ ، انتشارات‌ سازمان‌ تبلیغات‌ اسلامی‌ ، 1368.
9ـ زنان‌ نمونه‌ ، علی‌ شیرازی‌ ، انتشارات‌ دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌ ، 1378.
10ـ قیام‌ حق‌ ، محمد علی‌ شرقی‌ ، ج‌1 ، انتشارات‌ دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌ قم‌،1368.
11ـ ویژه‌نامه‌ گلستان‌ قرآن‌ ، دورة‌ جدید، شمارة‌ 60 ، ویژه‌ نامه‌ نمایشگاه‌ حضرت‌ سیدالشهدا.
12ـ فرهنگ‌ عاشورا ، جواد محدثی‌ ، انتشارات‌ معروف‌ ، 1374.

نقش‏آفرینى عاشورا در رویدادهاى سیاسى اجتماعى قرن نخست

نقش‏آفرینى عاشورا در رویدادهاى سیاسى اجتماعى قرن نخست
جهانبخش ثواقب
نهضت اصلاحى و مقدس امام حسین (ع) حادثه عظیم و اثرگذارى در تاریخ اسلام مى‏باشد که از یک سو اوضاع سیاسى و اجتماعى موجود را دستخوش تغییرات اساسى کرده و از سوى دیگر نتایج روحى و معنوى عمیقى به جاى گذاشت .
برانگیختگى روحى و انقلاب علیه خود، بروز اخلاق متعالى در جامعه و طرد اخلاق تسلیم‏پذیرى و یاس، پیامدهاى مثبت قیام حسینى در جان افراد مى‏باشد . و از حیث‏سیاسى و اجتماعى، بازتاب سریع قیام امام حسین (ع)، وقوع قیام‏ها و حرکتهاى متعددى در شهرهاى اسلامى بود که اوضاع نظام خلافت و ارکان حکومت اموى را متزلزل کرد . نویسنده در این مقاله سعى کرده است‏با رویکردى تاریخى این حوادث را در قرن نخست پس از شهادت امام حسین (ع) تبیین نماید . وى ابتدا به اعتراض زید ابن‏ارقم در مجلس ابن‏زیاد و نقش بسیار سازنده کاروان اسیران به‏ویژه امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) در گسترش و استمرار نهضت‏حسینى پرداخته، سپس قیام عبدالله بن عفیف ازدى، قیام مردم مدینه، قیام توابین و مختار در کوفه را به عنوان حرکتهاى متاثر از نهضت امام حسین (ع) مورد بررسى قرار داده است .
مقدمه
قیام امام حسین (ع) از جمله نهضت‏هاى اصلاحى و مقدس در تاریخ اسلام مى‏باشد که پیامدهاى گوناگونى را در عرصه‏هاى سیاسى - اجتماعى، اخلاق و معنویت (انقلاب درونى)، و الهام‏بخشى و اثرگذارى (الگوسازى) در روند مبارزه مکتبى در پى داشته است . به عبارتى، این قیام هم پیامدهاى آنى داشت که در جغرافیاى حادثه یعنى حوزه اصلى یا مرکزى خلافت اسلامى (عراق، حجاز و شام) رخ نمود و اوضاع سیاسى موجود را دستخوش تحولاتى قرار داد و هم از جنبه الهام‏بخشى و تاثیرگذارى، در قیام‏هاى بعدى و مبارزات تاریخى شیعه و علویان مؤثر بود . از طرفى این قیام داراى نتایج روحى - روانى یا اخلاقى - معنوى مهمى بود که در نوع خود بى‏نظیر است . زیرا قیام کربلا توانست در جامعه اسلامى هم انقلاب درونى (تحول روحى) ایجاد کند و هم انقلاب برونى (حرکتها و جنبش‏هاى سیاسى) را دامن بزند .
این قیام در نوع خود از نظر خلق حماسه‏هاى بى‏بدیل و نمایش هنرهاى جاودانه انسانى و ظهور کمالات معنوى و تبلیغ عملى رسالت الهى، بى‏همتاست . جلوه‏هاى ویژه بسیار و پیام‏هاى ناب فراوان دارد و تفسیر بارزى است از اندیشه متعالى حقیقت‏گرا در برابر تفکر مصلحت‏اندیشانه و دنیاگرایانه، تقابل دین‏محورى با حکومت‏خواهى و سیاست‏زدگى و قدرت‏طلبى، رویارویى رهبرى دینى با ملوکیت و اشرافیت قبیلگى و امارت دنیوى (عرفى) .
پیامدهاى روحى و اخلاقى نهضت عاشورا
مظلومیت قیام امام حسین (ع) و پیام‏رسانى و آگاهى‏بخشى بازماندگان و حاملان رسالت عاشورایى موجب بروز یک تحول روحى و خوددرگیرى اخلاقى در جان جماعت‏خفته آن روز گردید، اگر چه در درازناى تاریخ نیز الگویى مؤثر در تصمیم‏گیرى‏هاى سرنوشت‏ساز بوده است . در بعد اخلاقى و روحى مى‏توان پیامدهاى زیر را براى این قیام مطرح نمود:
1 . برانگیختگى روحى و انقلاب علیه خود
این قیام توانست که افراد را علیه خود بشوراند و آنها را از درون دچار تحول و برانگیختگى نماید . وجدان خفته مردم سست‏عهد از نو بیدار شد و کوفیان از پیمان‏شکنى خود تاسف خوردند . قیام عاشورا، موجى شدید از احساس گناه در وجدان مسلمانان برانگیخت که از یک طرف شعله قیام و دست‏شستن از جان را در آنان برمى‏افروخت و از طرف دیگر، نفرت و دشمنى با عاملان فاجعه را در آنان تقویت مى‏کرد .
2 . بروز اخلاق متعالى در جامعه
قیام امام حسین (ع) که تجلى اخلاق عزت و سرافرازى در برابر اخلاق ذلت و تسلیم‏پذیرى بود، نوعى اخلاق بلندنظرانه که دیدگاه انسان را به دنیا و زندگى و دلبستگى‏هاى آن دگرگون مى‏ساخت، پدید آورد که عمومیت‏یافتن آن مى‏توانست جامعه را از بنیاد اصلاح کند . امام حسین (ع) و یارانش در مبارزه مکتبى خود بر ضد بنى‏امیه، اخلاق عالى اسلامى را با همه صفا و طراوت آن نشان دادند . در کربلا از امام حسین (ع) صفاتى ظهور کرد که نمایانگر تعالى روح و شان والاى او بود; صفاتى مانند: فداکارى و گذشت و ایثار، ایمان قوى، صبر، رضا و تسلیم، عمل بر محور حق، شجاعت روحى و صلابت .
3 . برانگیختن روحیه مبارزه‏جویى و طرد اخلاق تسلیم‏پذیرى و یاس‏آفرینى در میان مسلمانان
وضعیت اخلاقى حاکم بر جامعه اسلامى، اخلاق مصلحت‏اندیشى و گریز از مواجهه با ظلم و ستم بود . قیام عاشورا، این اخلاق تسلیم‏پذیرى را به اخلاق مبارزه و ایستادگى در برابر ظلم تغییر داد . این قیام با فروریختن موانع روحى و اجتماعى بازدارنده انقلاب، روح مبارزه‏جویى را در مسلمانان برانگیخت و آنان را علیه بنى‏امیه به حرکت واداشت .
در جامعه آن‏روز بر مردم اخلاق شکست و ناامیدى حاکم بود . خلق و خوى منفى، ترس و یاس در میان آنان رواج داشت . امام حسین (ع) کوشش کرد تا این اخلاق منفى و شکست‏پذیرانه را دگرگون سازد . او بر آن بود تا اخلاق جدید را در چشم امت و در وجدان و ضمیر او جایگزین کند تا از این شکست روحى که به آن تن داده بود رهایى یابد . از این رو امام همه نیرو و امکانات خویش را براى مبارزه تجهیز نمود و نه تنها خویش بلکه همه یاران و فرزندان و اهل‏بیت‏خود را در این راه فدا کرد تا راه را بر اخلاقیات شکست‏بربندد . بدین سان، امام با برنامه‏اى شگفت‏آور و دقیق، اراده و وجدان امت‏شکست‏خورده را به او باز گردانید و اخلاق شکست‏خوردگى را از ساحت او طرد نمود .
در اثر این قیام، بنیاد کاخ ظلم واژگون گردید و اسلام تجدید حیات یافت و رونقى در دین پدید آمد . این کار را امام (ع) بدین صورت انجام داد که با حرکات قهرمانانه خود شخصیت معنوى مسلمانان را بیدار و احیاء کرد، به آنان حس استغناء و بى‏نیازى و درس بردبارى در شداید داد و در آنها حماسه‏اى را که مرده بود زنده کرد . احساس بردگى و اسارتى را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامى حکمفرما بود، تضعیف کرد و ترس را فروریخت و به اجتماع اسلامى شخصیت داد; زیرا امویان شخصیت اسلامى را در میان مسلمانان از بین بردند .
امام حسین (ع) به عنوان یک مصلح توانست در ملت اسلام حماسه و غیرت ایجاد کند، حمیت و شجاعت و سلحشورى به وجود آورد و با شهادت خویش در پیکره امت اسلامى، خونى را به جوشش آورد که در رونق دوباره اسلام تاثیرگذار باشد . او با روشهاى خاص تبلیغى خود در طول مبارزه و قیام توانست پیام اسلام را به بهترین وجهى به مردم برساند و پس از شهادت وى، کاروان اسیران، حضرت على بن‏الحسین (ع) و حضرت زینب (س) بهترین مبلغ پیام او شدند که در آگاهى بخشى جامعه آن روز بسیار مؤثر بود . (1)
«شیخ علائلى‏» با ذکر عظمت‏هاى امام حسین (ع) که در کربلا به خوبى به نمایش گذاشته شد مانند: عظمت پایبندى به اصول (بعد اعتقادى)، عظمت صراحت در گفتار (بعد عملى)، عظمت قاطعیت در عمل، عظمت زیربار ظلم نرفتن، عظمت قهرمانى و عظمت کوچک شمردن مشکلات، درسهاى پر افتخارى را براى قیام او ذکر مى‏کند . (2) به اعتقاد وى، امام حسین (ع) اگرچه مصائب بس دردناک و تلخ دید اما درسى افتخارآمیز، آموزشى پر فضیلت و والا و انسانیتى بزرگ، یادى جاودان، و منزلت و مقامى بس بلند در نزد خداوند و مردم به جاى گذاشت . او به ما آموخت که چگونه گوهر انسانى خویش را نگه داریم و به خودآگاهى برسیم و چگونه در دفاع از کرامت‏خویش تا رسیدن به هدف از پاى ننشینیم و چگونه در راه اندیشه مقدس خویش عمل کنیم و چگونه یک رهبر اهل عمل را اراده‏اى استوار و برنده و سازش‏ناپذیر و کوبنده بایسته است . حسین (ع) بهترین نمونه خودآگاهى است و خودآگاهى را آن چنان که شایسته آن است‏به ما آموخت . او عالى‏ترین نمونه پاسدارى از کرامت انسانى و دفاع از آن و جانبازى در راه آن را به ما نشان داد زیرا نعمت کرامت، در نظر آزادگان با ارزش‏تر از نعمت وجود است . امام حسین (ع) به ما نمونه ارائه مى‏دهد که چگونه به عقاید مقدس خود و هدف عمومى خدمت کرد . او نمونه درخشانى از رهبر مبارزى را به ما نشان مى‏دهد که چون در میدان حق و باطل به پیکار فرو مى‏روند و جز با پیروز گردانیدن حق یا فدا شدن در راه آن، از میدان برنمى‏گردند . (3)
تحولات سیاسى و اجتماعى
بازتاب سریع قیام امام حسین (ع) در عرصه سیاسى وقوع قیام‏ها و حرکتهاى متعددى در شهرهاى اسلامى بود که اوضاع نظام خلافت را کاملا دگرگون کرد . تحت تاثیر این قیام و پدیدار شدن ضعف و سستى در ارکان حکومت‏سفیانى، مردم به جنبش در آمدند و نظام اموى را مورد تهدید قرار دادند . این قیام‏ها از نظر ماهیت و هدف چند دسته بودند . برخى متاثر از حرکت امام حسین (ع) بود و برخى نیز با بهره جستن از ضعف بنى‏امیه که ناشى از قیام و شهادت امام (ع) دست‏به حرکتهایى زدند:
1 . واکنشهاى فردى هواخواهان شیعى امام حسین (ع) به صورت اعتراض یا درگیرى
2 . مبارزات و فعالیت‏هاى وابستگان و منسوبان امام حسین (ع)، (بنى‏هاشم) و علویان علیه نظام اموى
3 . قیام‏ها و نهضت‏هاى گسترده مردمى به خونخواهى امام حسین (ع) و مبارزه با حکومت اموى
4 . شورشها و حرکتهایى که مدعیان قدرت در عرصه سیاسى موجود به منظور دست‏اندازى بر حکومت، و در نزاع قدرت برپا کردند .
5 . عملیات متعدد خوارج در عراق که در نتیجه تزلزل حکومت اموى، گسترش یافت .
در این قیام‏ها انگیزه‏هاى متفاوتى از: انگیزه دینى و اخلاقى و رضایت‏حق‏تعالى، خونخواهى از قاتلان امام حسین (ع)، دفاع از خاندان رسول‏الله (ص) و حقانیت آنها، سرنگونى حکومت اموى، رسیدن به حکومت و قدرت و ... وجود داشت . بنابراین مى‏توان آنها را به قیام‏هاى: مذهبى، سیاسى و سیاسى - مذهبى تقسیم کرد .
قیام‏ها و شورشهاى گسترده‏اى که در قلمرو خلافت اسلامى (در عراق، حجاز و شام) رخ داد تحولاتى را در عرصه سیاسى و اجتماعى پدیدآورد که نتیجه آن عبارت بود از:
1 . ضعف و تزلزل در ارکان حکومت اموى و منفورشدن امویان نزد مردم
2 . شکل‏گیرى دسته‏بندى‏هاى قبایلى در عرصه زورآزمایى قدرت
3 . رشد حرکتهاى انقلابى‏گرى شیعى و مبارزه علویان با نظام اموى
4 . تزلزل اندیشه سیاسى تبعیت محض از خلیفه
5 . محبوبیت‏یافتن خاندان على (ع) و رویکردى دوباره به پذیرش رهبرى آنان .
در واقع فاجعه هولناک کربلا و شهادت حسین بن على (ع) و یارانش و به اسارت رفتن خاندان نبوت و افشاگرى‏هاى سفیران انقلاب - امام على بن حسین (ع) و حضرت زینب (س) - در کوفه و شام، موجب بیدارى مردم شهرهاى مختلف و پى بردن به عمق جنایات بنى‏امیه گردید . در اثر این قیام، ماهیت واقعى حکومت‏سفیانیان براى مردم حقیقت‏طلب آشکار شد . بسیارى از مردم دریافتند که ماهیت این حکومت نه از نظر شکل و بنیان آن، و نه از نظر شیوه زمامدارى و اجراى قوانین و دستگاه قضاوت بر اساس اسلام نبوده بلکه ماهیتى غیر اسلامى دارد .
قیام عاشورا موجب در هم شکسته شدن چارچوب ساختگى دینى که امویان و حامیانشان تسلط خود را بر آن استوار ساخته بودند، شد و روح بى‏دینى جاهلیت را که روش حکومت‏یزید بود رسوا ساخت، در نتیجه نقش خلفا به عنوان حامیان اسلام زیر سؤال رفت و دینداران واقعى خلفا را نقطه مقابل و مخالف اسلام قرار دادند .
رفتار سیاسى دستگاه خلافت در برابر این حرکتها، پس از تسلط بر اوضاع نابسامان داخلى و رفع مشکلات، در اعمال سیاستهاى زیر متجلى شد:
1 . شدت یافتن سیاست فشار و سرکوب به ویژه بر عناصر مبارز شیعى به عنوان یکى از نیروهاى تهدید کننده پایه‏هاى اقتدار خلفا ،
2 . سرکوب خشونت‏آمیز شورشها و هتک حرمت‏به مقدسات و ارتکاب رفتارهاى ناروا و غیر اسلامى در برخورد با قیام کنندگان .
3 . گماشتن حکام خشن، سخت‏گیر و سفاک بر نواحى شورش‏خیز به ویژه عراق به منظور مهار کردن مردم و جلوگیرى از وقوع شورش‏ها .
این‏گونه سیاستهاى خشن و سرکوبگرانه، براى شیعه پیامدهایى را به دنبال داشت از جمله:
1 . تغییر شیوه مبارزه ائمه شیعه از حرکتهاى جهادى به نهضت گسترده فکرى و فرهنگى
ائمه شیعه با این روش به فقه شیعه نظام بخشیدند و روند مبارزه مکتبى را با استفاده از ابزار «تقیه‏» حفظ نمودند، مانند استفاده امام سجاد (ع) از دعا و نیایش و حفظ و احیاى خاطره شهیدان کربلا، و نهضت عظیم فرهنگى امام باقر (ع) و امام صادق (ع) . البته این به معناى فروخوابیدن مبارزات علویان و طالبیین و عناصر انقلابى شیعى علیه نظام اموى نمى‏باشد که این مبارزات در خلال حکومت امویان همچنان ادامه داشت .
2 . مهاجرت برخى از شیعیان عرب (کوفى) به ایران در اثر کشتارها و فشارهایى که بر آنها اعمال مى‏شد، که خود موجب راه یافتن اندیشه شیعى به شهر قم و از آنجا به دیگر نقاط شد .
3 . رشد ادبیات حماسى و انقلابى شیعه
شاعران بزرگى با بهره جستن از حماسه عاشورا، این ادب حماسى را پروراندند . این ادبیات ضمن حفظ یاد و خاطره نهضت عاشورا و نشر پیام آن و بزرگداشت و تکریم اهل‏بیت و پیشوایان شیعه، روح مبارزه را علیه حکام ستمگر برافروخته نگاه مى‏داشت و در تحریک مردم به خیزش علیه بیدادگرى‏ها مؤثر بود . ابوالاسود دئلى، کثیرعزه، فرزدق، کمیت‏بن زید اسدى، سید حمیرى، منصور نمرى، دیک الجن، دعبل خزاعى، ابن رومى، حمانى علوى، (4) و دیگران در زمره این شاعرانند .
همچنین، ضرورت حفظ خاطره قیام امام حسین (ع) و اهداف او موجب پدید آمدن ادب مدیحه‏سرایى و ظهور چهره‏هاى برجسته‏اى در این نوع شعر، و برپایى مجالس فضایل و مناقب‏خوانى، روضه‏خوانى و شمایل‏گردانى و هنر نمایشى تعزیه در میان شیعیان گردید که تا به امروز نیز در قالب هیئت‏هاى مذهبى نمودار است .
اینک به تبیین اجمالى تحولات سیاسى و اجتماعى متاثر از نهضت عاشورا خواهیم پرداخت .
1 . اعتراض زیدبن ارقم
از جمله فریادهاى اعتراضى که پس از واقعه کربلا علیه نماینده یزید در کوفه بلند شد از زید بن ارقم انصارى بود . وى هنگامى که دید ابن‏زیاد در مجلسى مملو از چهره‏هاى سرشناس شهر، بزرگان نظام حکومتى، فرماندهان نظامى و هیات‏هاى نمایندگى قبایل مختلف و ... که در کوفه براى نمایش قدرت و پیروزى خود آراسته بود، با چوب بر دندان‏هاى مبارک حسین (ع) مى‏زند، گفت:
«به خدا قسم دیدم دو لب رسول‏الله (ص) بر این دو لب بود و بر آن بوسه مى‏زد» . آن‏گاه گریست و از نزد او برفت. وى به مردم مى‏گفت: «پسر فاطمه (س) را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید تا نیکان شما را بکشد و اشرار شما را برده کند . به ذلت رضا دادید، پس ملعون باد کسى که به خوارى رضایت دهد» . (5)
برخى منابع حکایت مى‏کنند که ابن‏زیاد، زید را مخاطب قرار داده و گفت:
«خداى چشمان تو را گریان بدارد، به خدا سوگند که اگر پیرمردى فرتوت و نادان نبودى و عقلت زایل نشده بود گردنت را مى‏زدم‏» . (6)
از جمله کسان دیگرى که عمل زیاد را در آن مجلس تقبیح کرد انس بن مالک است که خود یکى از راویان قضیه مى‏باشد . او مى‏گوید: هنگامى که عبیدالله‏بن زیاد سر بریده حسین (ع) را در مقابل داشت، دندانهایش را با چوبدستى مى‏کوبید و مى‏گفت که: چه زیبا بوده است . من به او گفتم: «به خدا سوگند که این عملت را تقبیح مى‏کنم چرا که خود دیدم این لبها را که تو مى‏کوبى رسول خدا آن را مى‏بوسید» . (7)
2 . افشاگرى‏ها و پیام رسانى‏هاى بازماندگان واقعه
پس از شهادت امام حسین (ع) در دهم محرم سال شصت و یکم هجرى، دشمنان زن و فرزندان او و بازماندگان شهداى کربلا را اسیر و به کوفه و از آنجا به شام بردند . و ادامه رسالت کاروان هجرت و جهاد و شهادت امام حسین (ع) بر دوش کاروان اسیران به پیشوایى على بن الحسین (ع) و حضرت زینب (س) قرار گرفت و آن دو بزرگوار توانستند پیام خونین عاشوراییان را به شهرهاى اسلامى آن روز برسانند و مردم را به فجایع حکومت‏یزید و امویان آگاه سازند .
سخنرانى حضرت زینب (یا ام کلثوم) در کوفه و سرزنش آن مردم، آنها را دگرگون کرد تا جایى که مردم دست‏بر هم مى‏زدند و گریه مى‏کردند . حضرت زینب با خطبه خود و جوابهاى کوبنده‏اى که به ابن‏زیاد داد، او را در کاخ خود در کوفه رسوا نمود . وقتى اسرا را به کاخ ابن‏زیاد آوردند، او خطاب به زینب گفت: خدا را شکر که شما را رسوا کرد و نشان داد که آنچه مى‏گفتید دروغى بیش نبود .
حضرت زینب (س) گفت:
«سپاس سزاوار خدایى است که ما را به محمد گرامى داشت . جز فاسق دروغ نمى‏گوید، جز بدکاره رسوا نمى‏شود و آن ما نیستیم; دیگرانند» .
ابن‏زیاد گفت: دیدى خدا با برادرت چه کرد؟
حضرت زینب در جواب گفت:
«از خدا جز خوبى ندیدم . برادرم و یاران او به راهى رفتند که خدا مى‏خواست . آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند اما تو پسر زیاد، خود را براى پاسخ آنچه کردى آماده کن‏» . (8)
همچنین در اثر سخنان کوبنده حضرت زینب (س) در شام، یزید در مرکز حکومت‏خود در پیش دیدگان مردم رسوا شد . وقتى یزید با عصا به دندانهاى امام حسین (ع) مى‏زد و مى‏گفت: «کاش بزرگان من که در بدر کشته شدند مى‏بودند و به من دست مریزاد مى‏گفتند و مى‏دیدند که انتقام آنها را از اولاد احمد گرفته‏ام‏» ، (9) حضرت زینب خطاب به او سخنانى بر زبان راند که تاثیر عمیقى بر مردم شام گذاشت و در دگرگونى اوضاع علیه یزید مؤثر بود:
«... . یزید پندارى اکنون که زمین و آسمان بر ما تنگ است، و چون اسیران شهر به شهرمان مى‏برند، در پیشگاه خدا ما را ننگ است؟ و ترا بزرگوارى و آنچه کردى نشانه سالارى؟ به خود مى‏بالى و از کرده خویش خوشحالى; که جهان تو را به کام است و کارهایت‏به نظام؟ نه چنین است، این شادى، تو را عزاست و این مهلت‏براى تو بلاست.
اى پسر آزادشدگان، این آیین‏داد است که زنان و کنیزانت را در پرده نشانى و دختران پیغمبر را از این سو بدان سو برانى؟ حریم حرمتشان شکسته و نفس‏هایشان در سینه بسته، نژند بر پشت‏شتران و شتربانان آنان، دشمنان ..... با چوبدستى به دندان جگرگوشه پیغمبر مى‏زنى؟ و جاى کشتگانت را در بدر خالى مى‏کنى؟ که کاش بودند و مرا مى‏ستودند . آنچه را کردى، خرد مى‏شمارى؟ و خود را بى‏گناه مى‏پندارى؟ چرا شاد نباشى؟ که دل ما را خستى و از رنج‏سوزش درون رستى و آنچه ریختى خون جوانان عبدالمطلب بود، ستارگان زمین و فرزندان رسول رب العالمین . و به زودى بر آنان خواهى درآمد، در پیشگاه خداوند متعال و دوست‏خواهى‏داشت که کاش کور بودى و لال ... .
خدایا حق ما را بستان و کسانى را که بر ما ستم کردند، به کیفر رسان . یزید! به خدا جز پوست‏خود را ندریدى و جز گوشت‏خویش را نبریدى و به زودى و ناخواسته بر رسول خدا در مى‏آیى . روزى که خویشان و کسان او در بهشت غنوده‏اند و خدایشان در کنار هم آورده است و از بیم و پریشانى آسوده‏اند .
... به زودى آن که تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده، خواهد دانست که زیانکار کیست و خوار و بى‏مایه چه کسى است . در آن روز داور، خدا و دادخواه، مصطفى و گواه بر تو، دست و پاهاست . اما اى دشمن و دشمن‏زاده خدا، من هم اکنون تو را خوار مى‏دارم و سرزنش تو را به چیزى نمى‏شمارم ... این دست جنایت است که به خون ما مى‏آلایند و گوشت ماست که زیر دندان مى‏خایند و پیکر پاک شهیدان است که گرگان بیابان از هم مى‏ربایند ... . تو پسر مرجانه را به فریاد مى‏خوانى و او از تو یارى مى‏خواهد . با یارانت در کنار میزان ایستاده، چون سگان بر آنان بانگ مى‏زنى و آنان به روى تو بانگ مى‏زنند و مى‏بینى نیکوترین توشه‏اى که معاویه براى تو ساخت، کشتن فرزندان پیغمبر بود که گردنت انداخت . به خدا، که جز از خدا نمى‏ترسم و جز به او شکوه نمى‏برم، هر حیله‏اى دارى به کار بر و از هر کوششى که توانى، دست مدار و دست دشمنى از آستین برآر، که به خدا این عار به روزگار ز تو شسته نشود ... .» (10)
بنا به نقل مقاتل و تواریخ، سخنانى نیز بین امام سجاد (ع) و یزید رد و بدل شد . سخنان امام به ویژه بر منبر شام در جمع مردم، (11) و نیز روشنگرى‏هایى که در برابر رفتار برخى از شامیان نمود (12) موجب آگاهى مردم از اصل واقعه و نگرانى و بیم یزید از عاقبت فاجعه‏اى که انجام داده گردید . شامیان دریافتند کسانى که با چنان وضع فجیعى در عراق کشته شدند، شورشى و خارج از دین نبودند . آنان خاندان کسى هستند که یزید به نام وى بر مسلمانان حکومت مى‏کند . امام سجاد (ع) در خطبه خود در حضور یزید ابتدا به تفصیل، خود و خاندانش را به مردم مى‏شناساند .
«... من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من پسر محمد مصطفایم ... . مردم، خداى تعالى ما اهل‏بیت را نیک آزمود، رستگارى، عدالت و پرهیزگارى را در ما نهاد و رایت گمراهى و هلاکت را به دشمنان ما داد . ما را به شش خصلت‏برترى و بر دیگر مردمان سرورى داد . بردبارى و دانش، دلاورى و بخشش را به ما ارزانى فرمود، و دل مؤمنان را جایگاه دوستى و منزلت ما نمود . آمدوشد فرشتگان در خانه ما و فرود آمدنگاه قرآن آستانه ماست ...» . پس از آن که مؤذن در اذان گفت: اشهد ان محمدا رسول‏الله ، امام سجاد (ع) رو به یزید کرد و گفت: «یزید! محمد جد توست‏یا جد من؟ اگر گویى جد توست دروغ گفته‏اى و اگر گویى جد من است، چرا پدرم را کشتى؟ و زنان او را اسیر گرفتى؟» سپس فرمود: «مردم! آیا میان شما کسى هست که پدر و جدش رسول خدا باشد؟» که به یکباره شیون از مردم برخاست . (13)
این سخنان و پیشامدهاى متعاقب آن علاوه بر آگاهى مردم (چه در کوفه و چه در شام) با عمق فاجعه و بر ملا شدن اهیت‏حکومت‏یزید، سبب شد که یزید به دلجویى از بازماندگان امام حسین (ع) برخیزد و آنان را بیش از این در دمشق نگاه ندارد و گویند حتى یزید دستور داد که جاى مناسبترى براى اسرا فراهم گردد . به نقل طبرى، یزید على بن الحسین را طلبید و گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را . اگر من با حسین بودم هر چه از من مى‏خواست مى‏دادم و به هر صورت بود مرگ را از او باز مى‏داشتم هر چند به بهاى نابودى بعض فرزندانم باشد . لیکن چنانکه مى‏بینى قضاى خدا چنین خواست! به من نامه بنویس هر چه مى‏خواهى انجام مى‏شود . (14) از این پس چندان که امام در شام بود به هنگام ناهار و شام او را نزد خود مى‏خواند . (15) بلاذرى نوشته است‏به على بن الحسین گفت: «اگر دوست دارى نزد ما بمان هر چه بخواهى به تو مى‏دهیم اما او رفتن به مدینه را اختیار کرد و یزید وى را به مدینه فرستاد .» (16)
امام سجاد (ع) پس از بازگشت‏به مدینه نیز فعالیت‏هاى خود را به شکلى دیگر ادامه داد . او با کناره‏گیرى از حرکتهاى تند و مسلحانه موجود به دلیل حساسیت نظام اموى نسبت‏به وى و ماهیت‏برخى از رهبران این حرکتها، به مبارزه‏اى آرام و اثربخش در قالب زنده نگه‏داشتن یاد و خاطره قیام عاشورا، تبیین معارف اسلامى در قالب دعا و نیایش، بیان فضایل اهل‏بیت پیامبر (ص) و تداوم امامت و رهبرى شیعیان راستین، دست زد . او در نیایش‏هاى خود با تکرار صلوات و تحیت‏بر محمد و آل محمد (ص) نظام صالح و حکومت‏حق را به یادها مى‏آورد . یاد مربیان و رهبران عدالت و فداکاران را در جامعه زنده نگاه مى‏داشت و در جهت کوبیدن باطل و یارى حق و نگهبانى از اسلام، از خداوند توفیق طلب مى‏کرد . او همچنین کمک و هدایت گمراهان، رسیدگى به ناتوانان، یاد بى‏پناهان و پناه دادن به آنان را سرلوحه برنامه‏ها و نیایش‏هاى خود قرار داد و بدین ترتیب، اخلاق نیک و شیوه تربیت فرزند صالح در اجتماع فاسد و مبارزه با اسراف را به مشتاقان مى‏آموخت .
برخورد و مبارزه با علماى دربارى، مراقبت‏بر جریان امور قضایى و مسائل داخلى جامعه اسلامى، بزرگداشت‏شعر و ارج نهادن به شاعران متعهد و متدین و ..... هر یک نمونه‏اى از کوشش‏هاى حضرت سجاد (ع) در راستاى پاسدارى از حق در دوران امامت‏خود مى‏باشد . رساله حقوق آن حضرت یادگارى دیگر از تعالیم تربیتى و اخلاقى او است و روشى دیگر از مبارزه وى با نظام فاسد و مفاسد عصر خویش را نشان مى‏دهد . (17)
فعالیتهاى حضرت زینب در مدینه
حضرت زینب (س) نیز در مدینه اقداماتى را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (ع) و زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت‏حکومت‏یزید گردید و این فعالیتها را براى بقاى خود خطر مى‏پنداشت . حضرت زینب (س) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادى از گروههاى عزادار از وى، به طرف مسجد پیامبر (ص) حرکت کرد و در مقابل درب ورودى روضه نبوى خطاب به پیامبر (ص) گفت:
«اى جد بزرگوارم، اى رسول خدا من پیام‏آور شهادت فرزند تو - برادرم - حسین هستم .» یا جداه یا رسول‏الله انا ناعیه الیک ولدک (اخى) الحسین‏» . (18)
این سخن گویى آتش قیامى بود که علیه امویان شعله مى‏گرفت . او با صبر و بردبارى در مدینه سعى نمود در تداوم رسالت‏برادر بکوشد و آن را به انجام برساند . او مى‏بایست دستاوردهاى انقلاب عاشورا را گردآورده و اهدافش را منتشر نماید و مردم را آماده خونخواهى امام حسین (ع) نماید . حضور حضرت زینب در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه بر موقعیت‏خود بترسد و ادامه تلاشهاى او را براى این شهر و حتى مکه، خطرناک بپندارد، زیرا عبدالله بن زبیر در مکه قیام نموده بود و موج آن شورش، قیام حضرت زینب علیه یزید را در مدینه تقویت مى‏نمود . از این رو فرماندار مدینه نامه‏اى به سوى یزید نگاشت و او را از جریان امر و چگونگى خطر دعوت حضرت زینب (س) آگاه نمود . بلافاصله از سوى یزید دستورى دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، اما حضرت زینب (س) به موضع‏گیرى پرداخت و گفت:
«خدا مى‏داند چه بر سرما آمده است، یزید مردان برگزیده ما را به شهادت رسانید و ما را بر فراز محمل شتران به این سوى و آن سوى کشانید . به خدا قسم ما از این شهر خارج نمى‏شویم هر چند که خونهایمان ریخته شود .» (19)
اما سرانجام با حضور زنان بنى‏هاشم و اصرار آنها حضرت زینب (س) ناچار دومین هجرت خود را آغاز نمود در حالى که همچنان بر سر پیمان جهاد و تلاش خود استوار بود . در باره این که حضرت زینب (س) پس از تبعید از مدینه به چه مکانى رفته روایات آشفته است . بى‏شک حکومت از حضور او در مدینه و عراق جلوگیرى مى‏کرد . برخى روایات دلالت‏بر حضور او در مصر و ادامه زندگى در این شهر تا پایان عمر (سال 62 ه ق) دارد، برخى روایات نیز مقصد او را شام معین کرده و حتى مرقد آن حضرت را در دمشق، محلى که اینک بدین نام مشهور است، مى‏دانند . به هر حال، حضرت زینب، پس از شهادت برادر خویش، در حالى که در موقعیت هراسناکى قرار داشت و از تمامى جهات محاصره شده بود، رسالت‏بزرگ پیام‏آورى عاشورا را به خوبى انجام داد و پیام حق را با تمامى خروش خود، به همگان رسانید و کارى را به انجام رسانید که از توان دیگران خارج بود . (20)
«عبیدلى در اخبارالزینبات نوشته است که زینب کبرا (س) صریحا مردم را به قیام علیه یزید فرا مى‏خواند و مى‏گفت: باید حکومت‏یزید، تاوان عاشورا را بپردازد . (21)
زینب (س) از طرف امام سجاد (ع) نیابت‏خاصه داشت . احکام اسلامى را براى مردم بیان مى‏کرد و خانه او همواره محل مراجعه مردم بود . زینب (س) مى‏دانست که بنى‏امیه در صددند تا بهانه‏اى جستجو کنند و على‏بن‏حسین (ع) را شهید نمایند . در کربلا چنین امکانى بود، که زینب (س) در برابر خیمه على‏بن‏حسین (ع) ایستاد و از جان او مراقبت کرد . در کوفه، عبیدالله بن‏زیاد مى‏خواست على بن حسین (ع) را به این جرم که بالغ است و پاسخ ابن‏زیاد را داده بود، بکشد که زینب (س)، على بن حسین را در آغوش گرفت و مانع کشته شدن او شد . در شام، شرایط آنچنان دگرگون و صداى مردم آنقدر به گریه و پشیمانى بلند بود، که یزید نتوانست على بن حسین (ع) را به شهادت برساند . نمى‏بایست در مدینه بنى‏امیه چنین امکان و بهانه‏اى پیدا کنند و سلسله ولایت قطع شود . زینب (س) احکام و فتاوا را بیان مى‏کرد و محور مراجعه مردم بود ... . کار زینب (س) ابلاغ خون شهیدان بود; درخشش عاشورا در میان مردم، زنده نگاه‏داشتن خاطره شهیدان و راه شهیدان . (22)
3 . قیام عبدالله بن عفیف ازدى
فریاد اعتراض عبدالله بن عفیف ازدى غامدى در زمره اولین واکنش‏هاى تند و انقلابى بود که علیه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومت‏یزید در کوفه و عامل فاجعه هولناک عاشورا، و در هواخواهى امام حسین (ع) در همان مجلسى که عبیدالله براى نمایش پیروزى و قدرت خود آراسته بود، صورت گرفت . ابن‏عفیف از دلاورمردان شیعه بود که در پیکار جمل و صفین چشمان خود را از دست داده بود . وى هنگامى که ابن‏زیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: الحمد لله الذى اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته; سپاس خداى را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یارى داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین، و یارانش را کشت!» ، به پا خاست و گفت:
«اى پسر مرجانه; دروغگوى پسر دروغگو، تو و پدرت و کسى که تو را امارت داد و پدرش مى‏باشید، اى پسر مرجانه; فرزندان پیامبر را مى‏کشى و سخن راستگویان را مى‏گویى .» (23)
ابن‏زیاد از این حمله ناگهانى و حرکت‏شجاعانه و شگفت مبهوت شد چرا که این مرد با سخنان خود پرده‏هاى جهالت و نادانى و حیله‏گرى و خدعه را که ابن‏زیاد به کار گرفته بود به یک سو زد و حقیقت را براى برخى از مردم آشکار کرد . سخنان افشاگرانه ابن‏عفیف نمایانگر شعله‏هاى آتش شورش و قیام بود . از این رو ابن‏زیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد:
«اى دشمن خدا، گوینده آن سخنان منم، آیا خاندان پاکى را که خداوند در کتابش دامن آنان را از هرگونه پلیدى برى دانسته مى‏کشى و گمان مى‏برى که همچنان بر دین اسلام هستى؟ کجایند فرزندان مهاجران و انصار که از این سرکش ملعون پسر ملعون انتقام گیرند؟ همان نفرین شده فرزند نفرین شده از زبان رسول پروردگار جهانیان‏» . (24)
ابن‏زیاد خشمگینانه به ماموران انتظامى خود دستور داد وى را دستگیر کنند و نزد او برند، ولى عبدالله افراد قبیله خود را به یارى فرا خواند و با کمک آنان توانست از دست مامورین رهایى یابد و به سلامت‏به خانه خویش برود . لیکن ابن‏زیاد که با خطر جدى مواجه شده بود سراسیمه از منبر پایین آمد و به مقر حکومتى وارد شد و با مشاوران و کارگزاران نظامى خویش به مشورت نشست و سرانجام تصمیم گرفت‏با این حرکت مبارزه نماید .
ابتدا عبدالرحمن بن محنف ازدى و گروهى از بزرگان قبیله ازد را دستگیر و به زندان انداخت . (25) و سعى کرد با ایجاد رعب و فشار بر آنان، بر عبدالله دست‏یابد . اقدام دیگر ابن‏زیاد آن بود که هیاتى متشکل از عمرو بن حجاج زبیدى، محمد بن اشعث و شبث‏بن ربعى و جمعى دیگر را به میان قبیله ازد فرستاد تا آنان را وادارد از حمایت عبدالله دست کشیده و این جمع بتوانند او را دستگیر نمایند . ولى ازدى‏ها به همراهى قبایل یمنى با محافظت از عبدالله مانع از انجام ماموریت هیات شدند .
به زودى ماجراى عبدالله بن عفیف ازدى و جریان برخوردش با ابن‏زیاد در شهر کوفه پیچیده به سر زبانها افتاد و همگان از آن سخن مى‏راندند . اما سرانجام ابن‏زیاد از حربه اختلاف و تفرقه و خدعه استفاده کرد و با دامن زدن به روح اختلافات قبیله‏اى میان دو قبیله مضر و ازد که سابقه اختلافات دیرینى با یکدیگر داشتند، آنها را درگیر جنگى ساخت که عده زیادى در این میانه کشته شدند . سرانجام با خیانت عمرو بن حجاج زبیدى از اشراف یمنى و شبث‏بن ربعى، و پراکنده شدن ازدى‏ها در اثر افزون شدن لشکر ابن‏زیاد، عبدالله بن عفیف تنها در خانه خود باقى ماند و خانه توسط لشکریان محاصره و تصرف شد . نبردى سخت در گرفت و عبدالله با این که نابینا بود به راهنمایى دخترش با شمشیر دلاورانه از خود دفاع مى‏کرد تا آن که سرانجام با افزایش نظامیان، وى مغلوب و به اسارت درآمد . او را نزد ابن‏زیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند . (26)
گویند وقتى عبدالله بر ابن‏زیاد وارد شد، ابن‏زیاد به او گفت: «شکر خدایى را که تو را خوار کرد» ، او در پاسخ گفت: «اى دشمن خدا چگونه من خوار شده‏ام‏» . ابن‏زیاد گفت: «در باره عثمان چه مى‏گویى‏» ؟ عبدالله گفت: «اى پسر مرجانه، تو را به عثمان چه کار که صالح بود یا فاسد، نیکوکار بود یا بدکار، خدا او را آفریده و سرانجام نیز خدا در محکمه عدل خویش به دادگرى و حق به کارش رسیدگى خواهد کرد . اما از من راجع به خودت و پدرت و یزید و پدرش سؤال کن‏» . ابن‏زیاد گفت: «من از تو هیچ نمى‏پرسم جز آن که طعم مرگ را برکامت‏بچشانم‏» .
عبدالله گفت: «شکر و سپاس خداى را که پروردگار عالمیان است . من پیش از آن که مادرت مرجانه تو را بزاید از خداوند طلب شهادت مى‏کردم و از او مى‏خواستم که شهادتم به دست ملعون‏ترین مخلوقات خدا و بدترین آنان که بسیار مورد نفرت و بغض الهى باشد، صورت گیرد . آن هنگام که چشمانم را از دست دادم از شهادت مایوس شدم . اما اینک خداى را سپاس مى‏گویم که پس از آن یاس و نومیدى دیگرباره خواسته‏ام را اجابت نمود و شهادت را نصیبم کرده است و به من فهماند که از دور زمان این حاجت مرا برآورده کرده است‏» . (27)
در اینجا ابن‏زیاد دستور داد که گردنش را بزنند و سپس پیکر او را بر سر میدان به بالاى دار کشانیدند . (28) بدین‏سان، فریاد اعتراض یکى از نخبگان شیعى در حمایت‏خاندان رسول‏الله (ص) به یک قیام فراگیر تبدیل شد ولى با خیانت‏برخى اشراف و قساوت ابن‏زیاد سرکوب شد . عبدالله اولین کسى بود که پس از واقعه کربلا، آتش انقلاب بر ضد امویان را برافروخته و تبلیغات دروغین نظام حکومتى را خنثى کرد . در پى این قیام، ابن‏زیاد دریافت که پیروزى نظامى نتوانسته آرزوى او را برآورده سازد و به جهت مقاومت و رویارویى مردم، پایه حکومت اموى لرزان شده است . زیرا مردم با حالت پشیمانى و سرخوردگى از حکومت روگردان مى‏شدند و از این‏که از یارى امام حسین (ع) سرباز زدند در خود احساس گناه مى‏کردند . همین احساس گناه آنها را واداشت که از اطاعت‏حکومت‏سرپیچى نموده، و با شعار «یالثارات الحسین‏» (خونخواهان حسین) دست‏به قیام مسلحانه بزنند .
4 . قیام مردم (واقعه حره واقم)
از دیگر تحولات پس از انقلاب امام حسین (ع)، قیام مردم مدینه است که در ذیحجه سال 63 هجرى علیه بى‏عدالتى و ستمگرى نظام اموى و حکومت‏یزید به وقوع پیوست و توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شد که در تاریخ اسلام به نام «واقعه حره‏» شهرت دارد .
هنگامى که خبر شهادت امام حسین (ع) به مدینه رسید در جاى جاى شهر بر او نوحه سرایى و شیون و زارى مى‏کردند و بنى‏هاشم در خانه‏هاى خود به سختى مى‏گریستند . (29) این فریادها به آرامى به اعتراض مبدل شد و گروهى از مردم از پرداخت درآمد زمین‏هایى که معاویه به زور از آنان گرفته بود، خوددارى مى‏کردند . با ناآرام شدن اوضاع مدینه، در ظرف دو سال سه حاکم عوض شد .
آنچه از روایات مورخان بر مى‏آید سه عامل در بروز این شورش مؤثر بوده است:
1 . بیعت و متابعت مردم مدینه با عبدالله بن زبیر که در مکه علیه یزید قیام کرده بود .
2 . ممانعت مردم از بردن «صوافى‏» و درآمد زمینهاى مدینه براى یزید .
3 . افشاگرى گروهى از مردم مدینه که به شام رفته و از نزدیک خصوصیات یزید را ملاحظه نموده بودند که فاقد شرایط امامت جامعه بود .
به نقل یعقوبى، زمانى که عثمان بن محمد والى مدینه گردید، «ابن‏مینا» طبق معمول سنوات براى بردن «صوافى‏» به مدینه آمد، گروهى از مردم از بردن آن اموال، که حق خویش مى‏دانستند جلوگیرى کردند، در این میان نزاعى لفظى بین والى و مردم رخ داد که منجر به شورش مردم و اخراج امویان از شهر گردید . (30)
بلاذرى مى‏نویسد: هنگامى که عبدالله [بن زبیر] برادرش عمرو را کشت مردم را به خلع طاعت‏یزید و جهاد با او فرا خواند . از مردم مدینه نیز در این‏باره دعوت شد و به دنبال آن اهل حجاز اطاعت او را برگردن نهادند . عبدالله بن مطیع نیز از طرف پسر زبیر از مردم مدینه براى او بیعت گرفت، یزید از جریان باخبر شده و از حاکم خود خواست تا گروهى از بزرگان مدینه را براى دلجویى نزد او بفرستند ... (31)
اما روایت طبرى آن است که پس از نصب عثمان بن محمد که جوانى کار نیازموده بود به جاى ولید بن عقبه به حکومت مدینه وى براى خشنود کردن بزرگان مدینه، و آرام ساختن حوزه حکومت‏خود گروهى از بزرگان مدینه، از فرزندان مهاجر و انصار را به شام فرستاد تا خلیفه را از نزدیک ببینند و از بذل و بخشش‏هاى وى برخوردار گردند . این گروه با آن که یزید به آنها بخشش کرد و درهم و دینار داد، رفتار او را از نزیک مشاهده کردند و چون به شهر باز گشتند، به عوض تمجید، در مسجد پیامبر (ص) شروع به بدگویى از یزید کردند و گفتند ما از نزد کسى مى‏آییم که «لیس له دین، یشرب الخمر، یغرف بالطنابیر و یضرب عنده القیان و یلعب بالکلاب; او دین ندارد، شراب مى‏نوشد، طنبور مى‏نوازد و بردگان نزد او مى‏نوازند و با سگان بازى مى‏کند» . بنابراین گفتند که ما شما را گواه مى‏گیریم که او را از خلافت‏خلع کردیم . (32)
افشاگرى گروه دیدار کننده با خلیفه از وضعیت او و نیز اخبار فعالیتهاى ابن‏زبیر که به مدینه رسید و نیز ضعف بنى‏امیه در حجاز موجب شور و هیجان در مردم شد و از یزید بیزارى جستند و او را از خلافت‏خلع و عثمان بن محمد والى یزید و بنى‏امیه را از شهر اخراج کردند . مردم شهر با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند . (33) خبر شورش مردم مدینه به دمشق رسید و یزید را خشمگین کرد . او ابتدا کوشید تا توسط عبدالله بن جعفر آنها را دعوت به آرامش کند (34) اما آنها نپذیرفتند، آن گاه نعمان بن بشیر از جمع انصار حامى اموى‏ها را به مدینه اعزام کرد . او مردم را به «اطاعت از امام‏» و «لزوم رعایت جماعت‏» دعوت کرد (35) اما مردم نپذیرفتند . سرانجام یزید دوازده هزار سپاهى را به فرماندهى مسلم بن عقبه‏مرى، یکى از سرداران خونریز خود، و عاونت‏حصین بن نمیر سکونى به مدینه فرستاد . چون مردم شهر از آمدن مسلم با خبر شدند به جنبش در آمدند و خندق شهر را ترمیم کردند و فرماندهان آنان به حفاظت از شهر پرداختند . (36) عبدالله بن حنظله به مردم گفت:
«شما براى دین خروج کرده‏اید، در راه خدا امتحان نیک را تحمل کنید تا بهشت و بخشش الهى و رضوان خدا شامل شما شود . با بهترین و بیشترین نیرو و با کامل‏ترین سلاح مهیا شوید» . (37)
سپاه شام مدینه را محاصره کرد ولى به فتح آن موفق نشد اما مروان بن حکم با فریفتن مردى که راهى را براى وى گشود وانست‏سپاه شام را وارد شهر کند . عبدالله بن مطیع عدوى (که قریشیان با او بیعت کرده بودند) و قریشى‏ها فرار کردند ولى عبدالله بن حنظله و انصار مقاومت کردند . عبدالله جنگید تا کشته شد و شامیان از هر سو مردم را در محاصره گرفته و کشتند .
محرک اصلى مردم شام این بود که بدانها اجازه داده شد پس از فتح شهر سه روز به غارت شهر پرداخته و آنچه را مى‏خواهند از خانه‏هاى مردم تصاحب کنند . در وقت اعزام سهمیه خویش را از بیت‏المال به طور کامل گرفته و علاوه بر آن صد دینار نیز به آنان داده شد .
طبق وعده یزید، مسلم بن عقبه پس از فتح شهر سه روز مدینه را بر سپاه خود مباح کرد و شامیان به غارت اموال و تجاوز به زنان پرداختند و بسیارى از مردم شهر را کشتند . (38) در این واقعه هفتصد نفر از قریش و انصار و ده هزار نفر از بقیه مردم کشته شدند . (39) در میان مقتولین کسانى از میان صحابه پیامبر (ص) بودند که بعد از کشته شدن سرشان نیز جدا گردید . (40) آن گاه مسلم، باقى مانده مردم شهر را گرد آورد و آنان را میان کشته شدن یا پذیرفتن بردگى بدون قید و شرط یزید مخیر ساخت . (41) تعدادى شرط او را نپذیرفتند و کشته شدند و دیگران با وى بیعت کردند .
این واقعه در تاریخ اسلام بسیار هولناک است که مسلمانان را در شهر پیامبر و کنار مسجد و مدفن رسول‏الله به خاک و خون کشانیدند و به بهانه قتل عثمان در مدینه و این که مردم مدینه از اطاعت‏خلیفه زمان سرپیچى و از جماعت مسلمین خارج شده در کارنامه کوتاه مدت خلافت‏یزید رقم خورد .
قتل عام زن و مرد در واقعه حره و تجاوز به حرم مسلمانان که تا آن روز در جهان اسلام سابقه نداشت مردم شهر را دگرگون ساخت . ثروتمندان، سرکوفته و بى‏اعتنا به مقررات دینى و اخلاق اسلامى، به میگسارى و شنیدن آواز خنیاگران روى آوردند . مى‏توان گفت در کنار تلاش عوامل بنى‏امیه براى گسترش فساد و عوامل دیگر، یکى از علل پرداختن آنان بدین منکرات براى آن بود که مى‏خواستند خود را از رنج درون و یا آنچه پیرامونشان مى‏گذرد بى‏خبر نگاه دارند . (42)
5 . قیام توابین در کوفه
یکى از بازتابهاى قیام امام حسین (ع) جنبش توابین بود که هسته رهبرى آن را شیعیان کوفه تشکیل مى‏دادند . اساس این قیام بر بازگشت از گناه، خونخواهى خاندان رسول‏الله (ص)، واگذرى حکومت‏به آنان و شهادت‏خواهى بود . انگیزه کوفیان در قیام خود، احساس گناه به علت‏یارى نکردن امام بود . آنان خواستند ننگى را که مرتکب شده بودند با انتقام از قاتلان امام حسین (ع) و شهادت در این راه بشویند تا مورد بخشش خداوند قرار گیرند . اینان بر همین اساس و با تاثیر از آیه 54 سوره بقره (43) خود را «توابین‏» نامیدند .
شهادت امام حسین (ع) و یارانش و به اسارت بردن خاندان پیامبر (ص) و سخنان آتشین حضرت زینب (س) در برابر کوفیان و سرزنش آنان، در برانگیخته شدن احساس گناه در آنان مؤثر بود . قیام توابین را هواخواهان حضرت على (ع) به رهبرى پنج تن از رهبران شیعه کوفه تشکیل دادند، بزرگانى چون: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدى، عبدالله بن وال تیمى و رفاعة بن شداد بجلى . (44)
این افراد با یکصد نفر از شیعیان در خانه سلیمان گردهم آمدند و با یکدیگر سخن گفتند; از جمله به سستى در یارى رسانیدن به خاندان رسول‏الله (ص) و دورویى با آنان اشاره کردند و برخونخواهى شهدا و یا شهادت در این راه تاکید کردند و سرانجام بر رهبرى سلیمان، صحابه رسول‏الله (ص) و از بزرگان شیعه کوفه، به توافق رسیدند . سلیمان، عبدالله بن وال را مسؤول امور مالى و تدارک سلاح و تجهیزات قرار داد و خواستار کمک شیعیان شد . (45)
حرکت توابین تا قبل از اعلام عملیات نظامى به صورت پنهانى انجام مى‏شد و در این مرحله که در طول خلافت‏یزید ادامه داشت در صدد تبلیغ طرح انتقامى خود در محافل شیعه، عضوگیرى و تشکیل سازمان نظامى و فراهم آوردن اسلحه و دعوت و مکاتبه از شیعیان شهرهاى کوفه، بصره، مداین و دیگر شهرهاى عراق و نفوذ در مردم بودند . سلیمان و یارانش بر آن شدند که براى استحکام بخشیدن به عملیات و اجراى طرح، دیدارهایى پى‏درپى داشته باشند و در ضمن آن موعد قیام را معین سازند . پس از مشورت به اتفاق تصمیم گرفتند که در آخر ربیع الثانى سال 65 هجرى در نخیله گرد هم آیند . نخستین گام اجرایى سلیمان، تلاش براى جلب نظر بزرگان کوفه و گسترش عملیات عضوگیرى و مکاتبه با شیعیان شهرهاى عراق بود . در این روابط، برنامه‏هاى کلى قیام و قلمروى آن تشریح مى‏شد و سپس شرکت در مجمع نخیله مورد تاکید قرار مى‏گرفت . در نامه‏هایى که سلیمان به اهالى مداین و بصره نوشته از دعوت مردم از امام حسین (ع) و سپس عدم همراهى آنان تا به شهادت رسیدن ایشان و به اسارت رفتن خاندانش و ظلم و ستم‏هایى که بر آنها وارد شده صحبت نموده و از مردم خواست که در قیام به خونخواهى امام حسین (ع) شرکت کنند . (46) این نامه‏ها اثر مهمى بر شیعیان مداین و کوفه و بصره گذاشت و بسیارى بى‏درنگ دعوت سلیمان را پذیرفتند و بدین‏سان دعوت توابین در محافل مخالف حکومت اموى و خون‏خواهان حسین (ع) نفوذ یافت . یاران سلیمان هیچ طالب منافع مادى نبودند و حتى پیروزى و شکست نیز براى آنان چندان فرقى نداشت، بلکه هدف اصلى آنها خونخواهى از حسین و توبه و تطهیر خود و واژگونى رژیم اموى و به قدرت رسیدن شیعیان بود . به عقیده ایشان، سکوت در برابر این مساله، خیانت‏به شمار مى‏آمد و نقض پیمان الهى .
سلیمان از مرگ یزید (در چهاردهم ربیع الاول سال 64 ه . ق) استفاده کرد و یاران خود را به تبلیغ در میان مردم دستور داد تا آنان را به قیام فراخوانند . اما از آنجا که هنوز حاکمیت‏بنى‏امیه در عراق متزلزل نشده بود امکان بروز و ظهور براى آنها نبود، لذا کار تبلیغى خود را آغاز کردند و «دعات‏» خود را براى جمع‏آورى شیعیان و آماده ساختن آنها، به اطراف پراکندند .
به تدریج وضعیت‏بنى‏امیه رو به وخامت رفت . معاویه دوم فرزند یزید از خلافت کناره‏گیرى کرد و شام براى آینده حکومت دچار درگیرى و آشفتگى شد . این درگیرى بین طرفداران «عبدالله بن زبیر» از یک طرف و حامیان مروان بن حکم از طرف دیگر بود . پیامد چنین مساله‏اى ضعف حاکمیت‏بنى‏امیه در عراق بوده که پس از مدتى به برچیده شدن حاکمیت آنها انجامید تا این که عبدالملک در پایان دهه شصت‏باز عراق را به زیر سلطه اموى‏ها در آورد . سلیمان از چنین موقعیتى بهره‏گیرى کرده و در ادامه تلاشهاى خود شروع به جمع آورى جدى نیروها کرد . برخى از توابین با وقوع تحولات سیاسى در دمشق به سلیمان پیشنهاد کردند که از اوضاع نابسامان شام بهره‏بردارى کند و فعالیت را علنى سازد ولى سلیمان با دوراندیشى و صلاح‏دید خود چنین پیشنهادى را نپذیرفت (47) زیرا مى‏دانست دعوت توابین هنوز ریشه‏دار نشده است‏بخصوص در کوفه که جبهه‏اى متفرق داشت . بیشترین ترس سلیمان وجود فرصت‏طلبان کوفى و چاپلوسان دستگاه اموى بود . تاخیر در تاریخ قیام، به نفع توابین شد، چه بعد از مرگ یزید و آشفتگى حکومت، هواخواهان جنبش رو به افزایش نهادند و همین عامل سبب شد که جنبش از مرحله سرى و اختفا به مرحله علنى وارد شود .
در این هنگام حوادث مهمى بر جامعه کوفى تاثیر گذاشت و کوفه به مرکز پرجوش و خروش فعالیت‏سیاسى در آمد و به سرعت‏به جهت‏گیرى علیه نظام اموى پرداخت . زیرا وقتى که قیام اعلام گردید کوفیان به دارالاماره یورش بردند و نماینده ابن‏زیاد را که در بصره بود، بیرون راندند . بزرگان و اشراف کوفه به اتفاق، شخصى به نام عامر ابن مسعود را انتخاب کردند (48) ولى این اقدام مصلحت‏جویانه نتوانست کوفیان را خشنود سازد . اشراف کوفه با بالا گرفتن قدرت ابن‏زبیر در حجاز به سازش با او روى کردند تا از این رهگذر منافع اقتصادى و سیاسى خود را حفظ کنند .
بر رویدادهاى کوفه، ظهور مختار ثقفى نیز اضافه شد که در جبهه شیعیان (توابین) انشعابى ایجاد کرد . گسترش دامنه عالیت‏سلیمان و یارانش سبب شد تا اشراف کوفه وحشت‏زده شوند و از عبدالله بن یزید انصارى، والى زبیرى شهر بخواهند مانع فعالیت آنها شود . عبدالله که خواهان خروج توابین از شهر بود تا به یارى آنان مانع ورود سپاه شام به عراق شود در سخنان خود براى مردم کوفه، توابین را تشویق به حرکت‏بر ضد عبیدالله بن زیاد کرد . این موضع‏گیرى باعث‏شد تا توابین از کوفه خارج شده و با عده قلیل خود در برابر سپاه شام قرار گیرند . در هر صورت چنین رفتارى باعث‏شد تا شیعیان به صورت علنى فعالیت‏خود را آغاز کنند (49) و براى رفتن به سمت‏شام خود را تجهیز کنند .
در زمانى که توابین جنبش خود را آغاز کردند، شهر کوفه و بصره به دست عمال عبدالله بن زبیر بود . عبیدالله بن زیاد با شنیدن اخبار شام از عراق فرار کرد و به علت این که تشکیلات دیگرى براى جایگزینى وجود نداشت، عبدالله بن زبیر که از سال 61 به بعد در مکه قدرت را به دست گرفته بود، عمال خود را روانه عراق کرد و بدین صورت «شرق اسلامى‏» به دست زبیرى‏ها افتاد .
رفتن به سمت‏شام، مورد رضایت‏خود سلیمان نیز بود، با این که کسانى به او گفتند که قاتلین امام حسین (ع) در خود کوفه هستند اما سلیمان نیز اظهار مى‏کرد که مسبب اصلى ماجرا عبیدالله بن زیاد است . سلیمان همچنین گفت که جنگ در داخل کوفه باعث‏خواهد شد که ما برادر کشى به راه بیندازیم و طبعا دشمنان ما زیاد خواهند شد.(50) سلیمان در آغاز ماه ربیع‏الثانى سال 65 هجرى دعوت خود را با شعار «یالثارات الحسین‏» شروع کرد و یارانش را به نخیله فرا خواند، ولى برخلاف آن که شانزده هزار نفر با وى بیعت کرده بودند فقط چهار هزار نفر در نخیله فراهم شدند . (51)
یکى از دلایل کاهش یاران سلیمان، ظهور مختار ثقفى در این گیر و دار در کوفه بود . از نظر مختار که او نیز از شیعیان معروف بود و به خونخواهى امام حسین (ع) قیام خود را شروع کرد، قیام توابین نمى‏توانست قدم مهمى به سوى هدفى که در نظر گرفته شده بود بردارد . او سلیمان را متهم کرد که فردى بى‏تجربه بوده و آگاهى جنگى و نظامى ندارد و لذا معتقد بود که این کار تنها به کشتن افراد شیعه مى‏انجامد . این تبلیغات باعث گردید که عده‏اى از شیعیان گرد او جمع شوند و چنان که نقل شده با این گفته‏ها حدود یک چهارم کسانى که با سلیمان بیعت کردند به هواخواهى از مختار پرداختند . (52)
سلیمان ناگزیر دو نفر از یارانش را به کوفه فرستاد تا در میان مردم فریاد زنند هر که «بهشت را مى‏خواهد و خشنودى خدا و بازگشت‏به سوى او را مى‏جوید در نخلیه به سلیمان بپیوندد» . (53) پس از سه روز هزار نفر به آنان پیوستند . سلیمان در جمع یاران خود گفت:
«هر که دنیا و حاصل آن را مى‏خواهد بداند ما سوى غنیمتى نمى‏رویم، ما جز رضایت‏خدا، پروردگار جهانیان، طلا و نقره و خز و دیبا همراه نداریم، فقط شمشیرهایمان را بر دوش داریم و نیزه‏هایمان را به دست، با توشه‏اى به اندازه رسیدن در برابر دشمن، هر که هدفى جز این دارد با ما همراه نشود .» (54)
سلیمان روز پنجم ربیع‏الاخر با یاران خود از نخلیه حرکت کرد و پس از زیارت مرقد مطهر حسین بن على (ع) و سوگوارى و طلب بخشش از خداوند، به سوى شام حرکت کرد . در بین راه نامه عبدالله بن یزید انصارى به دست وى رسید که از او خواسته بود باز گردد تا به اتفاق بر دشمن هجوم برند ولى سلیمان پیشنهاد وى را نپذیرفت . (55) نیروهاى سلیمان در مسیر خود به نقطه «هیت‏» و بعد از آن به «قرقیسیا» رسیدند . در این شهر، زفربن حارث که در مخالفت‏با مروان پس از درگیرى‏هاى شام، براى خود حکومتى برپا کرده بود، از توابین استقبال کرد و اطلاعات و اخبارى از وضعیت ابن‏زیاد و نیروهاى او در اختیار توابین گذاشت و مقدارى نیز آنها را با آذوقه و شتر و علوفه تجهیز نمود، و بعد از آن به سوى عین‏الورده به مقابله سپاه شام رفتند . (56) پس از مواجه شدن دو سپاه، شامیان از توابین خواستند تا به اطاعت عبدالملک بن مروان درآیند ولى سلیمان پاسخ داد: عبیدالله بن زیاد را تحویل ما بدهید تا او را به قصاص یاران مقتول خود بکشیم و عبدالملک را خلع و وابستگان عبدالله بن زبیر را بیرون کنیم و حکومت را به خاندان پیامبرمان (ص) که از جانب آنان به ما نعمت و شرف داده شده است، بسپاریم . (57)
سرانجام درگیرى آغاز شد . توابین در پیکارى نابرابر که شمارشان 3300 نفر و شامیها بیش از بیست هزار نفر بودند، (58) در دو روز آغازین نبرد با شعار «بهشت، بهشت اى باقیمانده ابوتراب، ابوترابیان، بهشت، بهشت‏» (59) به سپاه اموى حمله بردند و بسیارى از آنان را کشتند . بعدازظهر روز سوم، شامیان با تمام قوا بر توابین یورش آوردند و سلیمان و دیگر رهبران توابین جز رفاعة بن شداد تا شب کشته شدند . رفاعه که شاهد کشته شدن بیشتر توابین بود ادامه پیکار را بیش از این بى‏ثمر دانست و با اصرار زیاد یاران خود را گرد آورد و به سوى عراق بازگشت . (60)
بدین‏سان جنبش توابین به رهبرى یکى از اصحاب رسول‏الله (ص) با همکارى یاران حضرت على (ع) شکل گرفت . دیدگاه آنان در باره رهبرى سیاسى امت اسلامى، واگذارى حکومت‏به خاندان پیامبر (ص) بود . آنان به امامت الهى خاندان رسول‏الله (ص) پس از وى معتقد بودند و ائمه را وارث میراث نبوى مى‏دانستند . آنها با این‏که از وجود سپاه انبوهى که از «شام‏» به همراهى ابن‏زیاد مى‏آمدند، آگاه بودند، کمترین تردیدى به خود راه ندادند و حتى از نظر سیاسى کمترین ارزیابى درستى از وقایع و جریانات در کوفه داشتند . فکر تسخیر کوفه و کشتن قاتلان حسین بن على (ع) و تجهیز عراق در برابر شام، کمتر براى آنها مطرح بود . براى آنها یک چیز اهمیت داشت و آن «توبه‏» بود، توبه‏اى که با شهادت به دست مى‏آمد . سخنان، جملات و اشعارى که از توابین در جریان حملات به سپاه شام و در آخرین لحظات عمر روایت‏شده همگى متضمن مفهوم توبه و تجلى آن در رفتن از این دنیا و کسب فیض شهادت است .
بدون تردید شکست توابین، نتیجه عدم توازن میان دو سپاه اموى و توابین بود . امویان سپاهى آزموده و سازمان‏یافته داشتند و از امکانات مادى فراوان برخوردار بودند، در حالى که سپاهیان توابین، با آن‏که سخت جانباز و سلحشور بودند ولى سازماندهى نظامى خوبى نداشتند . سلیمان نیز پیش از شروع نبرد به چنین واقعیتى معترف بود .
جنبش توابین که بنیادش بر استغفار و توبه استوار بود، به‏سان جنبش‏هاى غیر سیاسى، فاقد هرگونه برنامه اصلاحى و اجتماعى بود با این حال از این سازمان برخوردار بود که توانست‏شیعیان را براى انتقام خون حسین (ع) به سوى خود جلب کند . چون برخى از عناصر آن، نیمه راه از پیکار بازگشتند و بعضى نیز از همکارى با سلیمان شانه خالى کردند، و بالاخره ظهور مختار در اوج شکوفندگى توابین، جبهه شیعه را به هم ریخت .
شکست نظامى توابین الزاما به معنى شکست‏سیاسى آنها نیست زیرا ایشان به آرمان خود رسیدند و بازتاب مثبتى بر جنبش پیکارجویانه شیعى داشتند; چنانچه اثر این بازتاب به سرعت در جامعه کوفه نمودار شد . در نتیجه توده‏ها مالامال از خشم شدند و کوفه آوردگاه قیام دایمى شیعیان علیه رژیم اموى گشت . کوفیان از هنگام بازگشت‏بقایاى توابین از عین‏الورده، همواره از تقصیرى که نسبت‏به امام حسین (ع) مرتکب شده بودند خود را مورد نکوهش قرار مى‏دادند . به علت غیبت تنى چند از بزرگان شیعه، شیعیان کوفه نتوانستند موضع مهمى اتخاذ کنند و جبهه شیعه از هم گسیخته بود و نظر واحدى در باره تحولات سیاسى جدید نداشتند . وجود چنین شرایطى، فرصت مغتنمى بود براى مختار که سخت اوضاع را زیر نظر داشت . (61)
6 . جنبش مختار در کوفه
از دیگر تحولاتى که در کوفه به وقوع پیوست و در زمره پیامدهاى قیام امام حسین (ع) محسوب مى‏شود، قیام مختار است . مختار فرزند ابوعبیدة بن مسعود ثقفى سردار اسلام در جنگ جسر بود که در شمار شیعیان سرشناس کوفه به شمار مى‏رفت . در آغاز قیام امام حسین (ع)، مسلم بن عقیل فرستاده امام (ع) به کوفه در خانه مختار سکونت گزید و مختار با وى بیعت کرد . پس از شهادت مسلم، مختار به دست نیروهاى عمروبن حریث دستگیر و به فرمان عبیدالله بن زیاد زندانى گشت و در تمام مدتى که واقعه کربلا رخ داد او در زندان بود تا این‏که با وساطت‏شوهر خواهرش، عبدالله بن عمر آزاد شد و به حجاز رفت . در واقع ابن‏زیاد دستور داد تا مختار کوفه را ترک کند زیرا از تحریکات او علیه امویان بیم داشت . در مکه به عبدالله بن زبیر پیوست (62) زیرا در پاره‏اى اهداف از جمله مخالفت‏با امویان متحد بودند، حتى در جریان محاصره مکه توسط سپاه شام، مختار نیز در کنار دیگران از حرم دفاع کرد . ولى این اتحاد به زودى از هم گسست و مختار در پى خواسته‏هاى خود از ابن‏زبیر جدا شد و به کوفه رفت . قبل از آن وى با محمدبن‏حنفیه دیدار کرد و نقشه خود مبنى بر خونخواهى امام حسین (ع) و انتقام گرفتن از قاتلان آن حضرت را با او در میان گذاشت . مختار سکوت محمدبن‏حنفیه را براى خود اجازه تلقى کرد و در کوفه مردم را به قیام همراه خود فرا خواند و گفت:
«... . محمد بن على مرا به سوى شما فرستاده که من مورد اعتماد و وزیر و برگزیده و امیر او هستم و به من فرمان داده که با بى‏دینان بجنگم و به خونخواهى خاندان وى و دفاع از محرومان قیام کنم‏» . (63)
آمدن مختار به کوفه مصادف با قیام توابین در این شهر بود . تلاشها و تبلیغات مختار اگر چه در صف شیعیان اختلافى ایجاد کرد و گروهى از توابین بدو پیوستند لیکن در جلب شیعیان کوفه موفقیت‏آمیز نبود زیرا بیشتر شیعیان با سلیمان بن صرد بوده و حتى برخى ادعاى او را مبنى بر رابطه‏اش با محمدبن‏حنفیه را مورد انکار قرار دادند . (64)
پس از خروج توابین از کوفه، اشراف هوادار نظام اموى که از مختار و برنامه‏هایش وحشت داشتند با بزرگ جلوه دادن خطر وى، حاکم زبیرى کوفه، عبدالله بن یزید را واداشتند تا او را زندانى کند . مختار در زندان بود که قیام توابین به پایان رسید و بقایاى آنها به شهر بازگشتند . وى از زندان به بزرگان شیعه نامه‏اى نوشت و خود را قاتل ستمگران و انتقام گیرنده از دشمنان و قاتلان معرفى کرد و آنان را به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و خونخواهى اهل‏بیت و دفاع از ضعیفان و نبرد با منحرفان دعوت کرد . (65)
مختار بار دیگر با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد و پس از آزادى به سازماندهى و فراهم آوردن زمینه قیام خود پرداخت و شیعیان را به همراهى خود دعوت کرد . در همان اثنا به فرمان ابن‏زبیر، عبدالله بن یزید از امارت کوفه معزول و به جاى او عبدالله بن مطیع قرشى که از هواداران سرسخت ابن‏زبیر بود گماشته شد . (66) مختار لازم بود که هر چه زودتر و پیش از آن‏که ماموران والى جدید او را تحت مراقبت قرار دهند، موضعى مناسب برگزیند . گویند مختار ابتدا صلاح دید با امام زین‏العابدین (ع) رابطه برقرار سازد و او را در جریان امر نهد ولى امام پاسخ مثبتى به او نداد . (67) از این رو او به ابن حنفیه روى آورد . (68) وى نمایندگانى به سوى محمدبن‏حنفیه فرستاد و او بنا به دلایلى به ویژه موقعیتش در میان شیعیان و نیز مراقبت‏سخت او از سوى ابن‏زبیر نتوانست پاسخ قاطعى به فرستادگان مختار بدهد . ولى از پاسخ مبهمى که به ایشان داد مى‏توان دریافت که وى با قیام مختار مخالفتى نداشته است:
«از این که خدا ما را به وسیله هر که از بندگانش یارى دهد، مخالفتى نداریم‏» . (69)
موضع ابن‏حنفیه در قبال مختار، در اوضاع عمومى کوفه اثر نهاد زیرا نظر شیعیان به سوى ابن‏حنفیه که تا آن روز چندان شهرتى نداشت، جلب گردید ونیز مختار زعامت‏شیعیان را به دست گرفت و تعدادى از بزرگان شیعه که او را شایسته رهبرى مى‏دانستند به گردش جمع شدند و به نفع مختار به تبلیغ پرداختند . در این میان، گروهى از بزرگان شیعه در کوفه در باره نمایندگى مختار از طرف محمدبن‏حنفیه تردید داشتند . اینان به حجاز نزد محمدبن‏حنیفه رفتند و از او استفسار کردند . پاسخ محمدبن‏حنفیه به منزله پشتیبانى و همراهى با مختار تلقى شد و در نتیجه شیعیان کوفه به گرد مختار فراهم آمدند و زمینه قیام وى فراهم شد . (70) با این حال چند مانع بر سر راه مختار وجود داشت: یکى کینه‏توزى شدید اشراف کوفه نسبت‏به او بود . دیگر این‏که ابراهیم فرزند مالک‏اشتر از بزرگان قبیله مذحج در پیوستن به او تردید داشت . او همچون پدرش، اخلاص شدیدى نسبت‏به حضرت على (ع) و خاندانش داشت و با امویان سخت دشمن بود ولى دیدگاهش با دیگر شیعیان متفاوت بود . از این رو در قیام توابین شرکت نجست و با قیام مختار با احتیاط برخورد کرد . زیرا قیام شیعه را فاقد یک برنامه منظم و اهداف روشن مى‏دید . لذا همواره با زعماى شیعه به ویژه با ابن حنفیه در تماس بود . مختار به پیشنهاد یاران خود براى جذب ابراهیم و استفاده از نیروى شیعى بسیار قبیله مذحج نزد وى رفت و سرانجام با اصرار زیاد او را موافق خود ساخت و گویا نامه‏اى که مختار بدو نشان داد که از طرف محمدبن‏حنفیه خطاب به او نوشته شده و گواهى همراهان مختار که شهادت دادند محمد خود این نامه را نوشته، ابراهیم را به این امر متقاعد ساخت، متن نامه چنین بود:
«... به ابراهیم بن مالک‏اشتر، من وزیر و فرد مورد اعتماد خویش را به سوى شما فرستاده‏ام و از وى خواسته‏ام با دشمنانم بجنگد و به خونخواهى خاندانم قیام کند . تو و عشیره‏ات و پیروانت او را یارى کنید» . (71)
همراهى ابراهیم چهره پرنفوذ و درخشان نظامى کوفه با مختار و رفت و آمد گسترده شیعیان با وى سبب شد تا عبدالله بن مطیع در صدد دستگیرى وى بر آید . ابن‏مطیع ماموران امنیتى خود را به نواحى مختلف کوفه اعزام کرد تا از قیام مختار جلوگیرى نمایند ولى این اقدامات، قیام مختار را یک روز به جلو انداخت . زیرا وقتى ابراهیم با تعدادى از یاران مسلح خود به سوى منزل مختار مى‏رفت‏به رئیس ماموران امنیتى خلیفه برخورد و مورد اعتراض وى قرار گرفت و ابراهیم نیز با نیزه‏اى او را کشت . از این رو مختار که تصمیم داشت فردا شب قیام کند از این موقعیت‏سود جست و به یاران خود دستور داد شامگاه سه شنبه 12 ربیع‏الاول سال 66 ه . ق با شعار «یا لثارات الحسین‏» شیعیان را فراخوانند . (72)
بدین‏سان قیام آغاز گشت و سرانجام پس از سه روز جنگ و محاصره قصر عبدالله بن مطیع، وى فرار کرد و مختار و ابن‏اشتر بر اوضاع شهر مسلط گشتند و فرمانده سپاه و اشراف را سرکوب کردند . مختار سپس در مسجد بر فراز منبر رفت و برنامه سیاسى و اصلاحى خود را اعلان داشت . محور این برنامه‏ها عدالت‏گسترى در میان توده‏ها و همزیستى مسالمت‏آمیز با دیگر فرقه‏ها بود . او در خطبه خود خطاب به مردم گفت:
«با من بر کتاب خدا و سنت پیامبرش و خونخواهى خاندان رسول‏الله (ص) و جهاد با منحرفان و دفاع از ضعیفان پیروى کنید» . (73)
مردم نیز با وى بیعت کردند .
عواملى چند در پیروزى مختار و تحقق آرزوى شیعیان در به حکومت رسیدن، مؤثر بود:
1 . تکیه بر مردم تحت‏ستم امویان، چه عرب و چه غیر عرب (موالى) که از ستم امویان و طرفداران ابن‏زبیر به تنگ آمده بودند و آنها قیام مختار را وسیله‏اى براى تحقق آرمانهاى اصلاح طلبانه خود مى‏دانستند .
2 . جنبش شیعه مختار را فردى مورد تایید ابن‏حنفیه مى‏دانست و او را به عنوان یک سیاستمدار مبرز و جنگاور چیره‏دست مى‏پذیرفت .
3 . حکومت زبیریان در کوفه هیچ تغییر سیاسى به جاى ننهاد و فاقد هرگونه برنامه اصلاحى بود .
4 . همکارى کارگزار ابن‏زبیر با برخى از قاتلان حسین (ع) در حکومت و جنگ با مختار اثر بدى در صفوف نیروهاى ابن‏زبیر نهاد و گروههایى از ایشان به مختار پیوستند .
5 . پیوستن ابراهیم بن‏اشتر به مختار، موقعیت را به نفع مختار تغییر داد . ابن‏اشتر همچنین به دلیل نفوذ قبیله‏اى و وقعیت‏خاص در میان شیعیان و مقام برجسته نظامى خود در این پیروزى سهم به سزا داشت . (74)
پیروزى مختار با خونریزى مفرط و فشار ظالمانه همراه نبود زیرا وقتى که اشراف از او امان خواستند او پذیرفت . با این‏که مختار با سهولت‏به قدرت رسید ولى مشکلاتى بر سر راه او به وجود آمد که حکومت نوپاى او را تهدید مى‏کرد . از یک طرف سپاه اموى به کوفه نزدیک مى‏شد و از سوى دیگر ابن‏زبیر همچنان پنجه بر نواحى جنوبى عراق افکنده بود .
رسیدن ابن‏زیاد با سپاه اموى به موصل، دشوارترین مرحله قیام مختار بود . او براى جلوگیرى از یورش دشمن به کوفه، نیرویى را به مقابله آنها اعزام کرد که با درگذشت فرمانده نیروها، یزید بن انس که سالخورده و بیمار بود، ناچار هفت هزار نیرو را به فرماندهى ابراهیم بن‏اشتر فرستاد تا از پیشروى ابن‏زیاد در عراق جلوگیرى کند . (75)
علاوه بر پیکار بنى‏مروان با مختار، مشکل دیگر، طرح براندازى اشراف کوفه علیه مختار بود که از غیبت ابراهیم بن مالک اشتر سود جستند و گرد هم آمدند و یکدیگر را به جنگ با مختار فرا خواندند . حاکمیت مختار در کوفه، نفوذ قدرت وى و شیعیان، دفاع مختار از محرومان و موالى، خونخواهى خاندان پیامبر (ص)، اشراف کوفه را که در واقعه کربلا و شهادت مسلم بن عقیل دست داشتند به وحشت انداخت . در واقع حکومت‏شیعى در کوفه به ریاست مختار با منافع سیاسى و اقتصادى آنان ناهمساز بود . عدالت‏گسترى مختار در میان توده‏هاى محروم به ویژه موالى و لغو امتیازات بى‏مورد اشراف آنها را نگران مى‏ساخت . اشراف به همراه هواداران خود محل فرمانروایى مختار را محاصره کردند، در نتیجه وى از ابراهیم بن مالک خواست که به کوفه برگردد و او نیز به یارى مختارآمد و توانست اشراف را سرکوب کند . (76)
6 - 1 . خونخواهى از قاتلان امام حسین (ع)
مختار پس از سرکوبى قیام اشراف کوفه، به خونخواهى خاندان رسول خدا (ص) پرداخت و به یاران خود دستور داد کسانى را که در کشتار روز عاشورا دست داشتند دستگیر و به قتل رساندند . مختار اموال و مستمرى مقتولان را به ایرانیانى که در خدمت وى بودند مى‏بخشید . (77) از جمله این کشته شدگان، شمربن‏ذى الجوشن، خولى بن یزید اصبحى، عمر بن سعد بن ابى‏وقاص و پسرش حفص بودند . (78) برخى از اشراف به بصره فرار کردند و برخى نیز در همان کوفه مخفى شدند . مختار سرهاى این قاتلان را به مکه نزد محمدبن‏حنفیه فرستاد و او نیز از خداوند براى مختار پاداش نیکو خواست . (79) گویند وقتى مختار سرهاى عمر بن سعد و فرزندش را به مدینه فرستاد تنها در آن روز بود که امام على بن الحسین را خندان دیدند (80) زیرا قبل از آن امام سجاد در اکثر اوقات گریه کرده و ناراحت‏بود .
این حوادث مرزبندى خاصى را ایجاد کرد، شیعیان به کلى از گروههاى دیگر جدا شدند، اگر مختار تا قبل از آن کوشش در جذب همه جناحها داشت اینک تنها پشتوانه‏اش «شیعیان‏» بودند، در مقابل آنها، علاوه بر کسانى که طرفدار «بنى‏امیه‏» بودند، و طرفداران «آل زبیر» نیز حضور داشتند، تعداد این افراد کم نبود، (81) بسیارى به بصره رفتند (82) و بسیارى نیز در انتظار فرصت نشسته بودند .
6 - 2 . پیکار با عبیدالله بن زیاد
مختار دو روز پس از سرکوبى اشراف کوفه، ابراهیم بن اشتر را روانه جنگ با عبیدالله بن زیاد کرد . دو سپاه در کنار رودخانه خازر (پنج فرسخى موصل) با یکدیگر رو به رو شدند . شیعیان با فداکارى و جانبازى بر سپاه شام یورش آوردند و توانستند کست‏سختى بر سپاه مروانى وارد نمایند و بسیارى از آنان که فرار کردند در رودخانه غرق شدند . در این واقعه که در سال 67 هجرى رخ داد برخى از مهم‏ترین رهبران شام که مدتها در جنگهاى مختلف بر ضد عراق شرکت کرده بودند، کشته شدند . عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر سکونى، شرحبیل بن ذى‏الصلاح حمیرى از جمله این افراد بودند که کشته شدند . ابراهیم سرهاى فرماندهان سپاه شام را به کوفه نزد مختار فرستاد و او نیز سرها را به حجاز ارسال کرد و امام على بن حسین (ع) از دیدن آنها خوشحال شد . ابراهیم پس از آن به موصل رفت و تمام سرزمین جزیره از دیار ربیعه تا دیار مضر را تصرف کرد و بر همه شهرهاى جزیره والیانى گمارد و خراج آنها را جمع آورى کرد . (83)
6 - 3 . تلاش براى گسترش قلمرو
مختار که پس از سرکوب اشراف و وابستگان به اموى‏ها و زبیرى‏ها، مشکل داخلى خود را حل نموده بود به فکر توسعه مناطق تحت‏حکومت‏خود افتاد . بصره مامن فراریان کوفه و پایگاه زبیریان در عراق، یکى از نقاط مورد توجه مختار بود که طبعا کانون خطر نیز براى او محسوب مى‏شد . اقدام مختار مى‏توانست در جهت جذب شیعیان اندک آن دیار نیز باشد . مختار، مثنى بن مخربه رهبر شیعیان بصره را به این شهر فرستاد تا مردم را علیه ابن‏زبیر بشوراند لیکن در جنگى که درگرفت تعدادى از یارانش کشته شدند و خود به کوفه رفت و به مختار پیوست . (84)
نقطه دیگرى که مورد توجه مختار بود «حجاز» مقر اصلى ابن‏زبیر بود . مختار سعى داشت‏به بهانه کمک به ابن‏زبیر در دفع حمله سپاه شام به حجاز، مدینه را تحت تسلط خود درآورد . اما با درگیرى نیروهاى اعزامى مختار با نیروهاى ابن‏زبیر، بسیارى از آنها کشته و بسیارى نیز گریختند . (85) از نامه‏اى که مختار براى محمدبن‏حنفیه فرستاده بر مى‏آید که هدف مختار از بین بردن دشمنان اهل‏بیت (ع) و رها کردن سرزمین حجاز براى حاکمیت‏شیعى بوده است . اگر چه ابن‏حنفیه در پاسخ نامه او که از وى اجازه خواسته بود تا سپاه بى‏شمارى را به سوى مدینه گسیل کند، با تمجید از او و نیتش نوشت:
«اگر من قصد جنگ داشتم مردمان زیادى بودند که به من ملحق مى‏شدند اما من خود کناره گرفته‏ام‏» . (86)
مدتى بعد ابن‏زبیر، محمدبن‏حنفیه و جمعى از بنى‏هاشم را که به مکه رفته بودند، براى بیعت تحت فشار قرار داد و چون از این کار سر باززدند ایشان را زندانى و حتى تهدید به آتش زدن نمود . ابن‏حنفیه طى نامه‏اى از مختار کمک خواست و او نیز با اعزام گروهى به مکه توانست آنها را آزاد نماید . این گروه با شعار «یا لثارات الحسین‏» به طرف زمزم، محل زندان بنى‏هاشم رفته و آنها را رها کردند . بین نیروهاى ابن‏زبیر و این گروه به دلیل عدم خونریزى در حرم درگیرى رخ نداد (87) و از آنجا که یاران مختار با چوب (نه با شمشیر) وارد مکه شدند به نام «خشبیه‏» شهرت یافتند .
6 - 4 . اتحاد اشراف کوفه و زبیرى‏ها علیه مختار
سرکوبى اشراف کوفه و جستجوى مختار براى یافتن کشندگان خاندان رسول‏الله (ص) موجب فرار اشراف و برخى از قاتلان به بصره شد . از جمله آنان محمد بن اشعث کندى و شبث‏بن ربعى تمیمى بودند که با مصعب بن زبیر علیه مختار ائتلاف کردند . آنها حتى افرادى را نیز فرستادند تا با تبلیغ، مردم را از حمایت مختار باز دارند . تصرف سرزمین جزیره و گسترش اقتدار سیاسى و نظامى مختار و تشویق اشراف کوفه، مصعب بن زبیر را که از سوى برادرش والى بصره شده بود، مصمم به نبرد با مختار کرد . مصعب سپاهى از قبایل مختلف عرب و فراریان (اشراف) کوفه فراهم ساخت و به سوى کوفه حرکت کرد . مختار نیز سپاهى به شمار سى هزار نفر از اعراب و ایرانیان بسیج کرد و فرماندهى آن را به «احمر بن شمیط احمسى‏» واگذاشت، زیرا ابراهیم بن مالک از مختار کناره گرفته بود . او که اینک در موصل حاکمیت‏یافته بود حاضر به بازگشت‏به کوفه براى حمایت از مختار نشد . دو سپاه در مذار، واقع در میسان بین واسط و بصره، روبه‏رو شدند . مصعب یاران مختار را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و بیعت‏با عبدالله بن زبیر به عنوان امیرالمؤمنین فرا خواند . ابن‏شمیط نیز آنان را به کتاب خدا و سنت رسولش و بیعت‏با امیر مختار و قرار دادن خلافت در خاندان رسول‏الله (ص) به شورا، فرا خواند . مصعب به سپاه مختار حمله کرد و آنان را شکست داد . احمر بن شمیط به همراه بسیارى از یاران خود کشته شدند و شمار زیادى از آنان فرار کردند . مصعب پس از پیروزى در مذار از راه خشکى و رودخانه فرات به سوى کوفه حرکت کرد . مختار نیز بقایاى سپاه خود را گرد آورد و به مقابله او رفت لیکن هنگامى که نبرد در گرفت مختار شکست‏خورد و بیشتر فرماندهانش کشته شدند . مختار و بقیه یارانش به قصر پناه بردند و سرانجام با تعدادى از یاران خود از قصر بیرون آمدند و جنگیدند تا کشته شدند . مصعب به شش هزار نفر که داخل قصر بودند امان داد و چون آنان بیرون آمدند به تحریک برخى از همراهان، دستور داد آنها را گردن زدند . (88) پس از کشته شدن مختار، ابراهیم بن مالک نیز با تقاضاى مصعب بدون مقاومت و اعتراضى به کوفه آمد و مصعب او را به گرمى پذیرفت (89) ولى هیچ‏گاه به مقام خود باز نگشت . با سقوط حکومت مختار در کوفه، عراق در قلمرو زبیریان قرار گرفت و هواخواهان ابن‏زبیر در عراق به رهبرى مصعب بن زبیر حکومت را به چنگ آوردند . در نتیجه مبارزات شیعیان که در عراق داراى اهمیت‏بسزا بود به دلیل عدم وجود فرماندهان لایق و جنگاوران تیز چنگ دوره‏اى از رکود نسبى را پشت‏سر نهاد ولى این بدان معنى نبود که شیعیان نقش پیشتازانه خود را در انقلابات عراق فراموش کنند، بلکه مبارزات آنها تحت رهبرى‏ها و اهداف مختلف ادامه یافت .
6 - 5 . ارزیابى شخصیت و قیام مختار
قضاوت در باره مختار و قیام او چندان ساده نیست زیرا اخبار مشحون از اتهامات، اغراض و گزافه‏هایى است که چهره او را از یک شیعه انقلابى تا کذاب مدعى نبوت آشفته کرده است . ادله زیادى وجود دارد که حاکى از اعتقاد مختار و یارانش به تشیع و علاقه فراوان نسبت‏به اهل‏بیت (ع) بود . او در محیطى شیعى رشد و تربیت‏یافت و نسبت‏به مقام اهل‏بیت‏شناخت کامل داشت و در دوران حکومت‏خود به دفاع و خونخواهى از آنان پرداخت . مختار در دوران حکومت‏خود چندین بار هدایایى براى محمدبن‏حنفیه فرستاد تا بین خاندان رسول‏الله (ص) پخش کند (90) و با فداکارى بسیار از محمدبن‏حنفیه دفاع مى‏کرد، از جمله نجات او از زندان عبدالله بن‏زبیر . شواهدى بر حمایت محمدبن‏حنفیه از مختار نیز در دست است که مى‏تواند مؤید قیام مختار باشد . مختار با کشتن قاتلان امام حسین (ع) و یارانش، چندان على بن حسین (ع) و محمدبن‏حنفیه را خوشحال کرد که او را ستایش و دعا کردند . (91) یاران مختار او را هواخواه خاندان رسالت مى‏دانستند و دشمنانش او را دروغگو مى‏نامیدند، آن گونه که ابن‏زبیر به ابن‏عباس گفت: «خدا دروغگو را کشت‏» . ابن‏عباس پاسخ داد:
«خداوند رحمت کند مختار را که مردى دوستدار ما و آشنا به حقوق ما بود .» (92)
موضع مختار در انتقام گرفتن از اموى‏ها و اشراف به خوبى مى‏تواند نشان دهد که براى رسیدن به هدف خود حاضر شد وقعیت‏خود را به خطر انداخته و به دستگیرى و قتل قاتلان امام حسین (ع) بپردازد . اما از آنجا که او ضربات زیادى بر پیکر اموى‏ها وارد کرده و زبیرى‏ها را نیز مورد حمله قرار داد، آنها کوشیدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند مانند: ادعاى نبوت، ادعاى مهدویت‏براى ابن‏حنفیه، تاسیس فرقه کیسانیه، و نسبت دادن لقب کذاب به او، که بیشتر این نسبتها بعد از مرگ مختار به او داده شده است .
با وجود اشتباهاتى که مختار داشته، دلیل این مقدار حمله بر او براى ضرباتى است که بر پیکر اموى‏ها وارد کرده است . بنى‏امیه بسیارى از رهبران خود را در جنگ با سپاه مختار از دست دادند . اما ابن‏زبیر نیز که از دشمنان اهل‏بیت‏بود، نمى‏توانست نسبت‏به مختار که براى حاکم کردن اهل‏بیت کوشش مى‏کرد بى‏تفاوت بماند . (93)
مختار در قیام خویش به یکى از هدف‏هاى اساسى خود یعنى خونخواهى خاندان رسول‏الله (ص) دست‏یافت . پس به کار بردن واژه شکست‏براى او چندان زیبنده نیست . از سویى دیگر، برخى معتقدند مختار مردى جویاى نام و قدرت نیز بود و این ادعا در مخالفت وى با سلیمان بن صرد تجلى پیدا مى‏کند و در رفتار سیاسى و تصمیم‏گیرى‏هاى خود گاهى به ملاحظات دینى پشت پا مى‏زد و در برابر دشمنانش قول و عملش متفاوت بود . بعضى از برخوردها و اعمال او موجب رنجش و کناره‏گیرى شیعیان مخلص از او مى‏شد . چنان که ابراهیم بن مالک از او کناره گرفت و نعمان بن صهبان راسبى از عباد شیعه بصره، که در خدمت وى بود به اشراف کوفه پیوست و کشته شد و عدى بن حاتم نیز نسبت‏به مختار موضع بى‏تفاوتى داشت . (94) کناره‏گیرى اینان در تضعیف موقعیت‏سیاسى و نظامى مختار بسیار مؤثر بود . چنان که کناره‏گیرى ابراهیم بن مالک در شکستهاى نظامى مختار از مصعب بن زبیر بسیار تاثیر گذاشت . (95)
6 - 6 . نقش موالى در جنبش مختار
یک از بازتاب‏هاى جنبش مختار، حضور گسترده موالى در این جنبش و سپس در حکومت وى بود . از جمله بیشتر سپاه بیست هزار نفرى ابراهیم بن مالک از ایرانیان مقیم کوفه بودند . (96) همچنین از سپاه سه هزار نفرى که به قصد تصرف مدینه فرستاد 2300 نفرشان از موالى بودند . (97) بسیارى از ایرانیان در سرکوبى شورش اشراف علیه مختار با وى همکارى داشتند . (98) ایرانیان تا هنگام کشته شدن مختار با وى همراهى کردند و از شش هزار نفرى که با وى در قصر متحصن شدند 5300 نفرشان ایرانى بودند . (99)
موالى در دوره معاویه مورد آزار و اذیت قرار داشتند به گونه‏اى که معاویه از جمعیت آنان به وحشت افتاد و دستور داد عده‏اى از آنان را بکشند و بقیه را به کارهاى سخت وادارند . (100) این برخوردهاى ناروا، ایرانیان را به سوى مختار، که در سر لوحه برنامه‏اش دفاع از محرومان بود کشید و موالى نزد وى از محبوبیت‏بسیار برخوردار شدند . وى به ایرانیان مى‏گفت:
«شما آزاده و بزرگوار هستید، (101) شما از من هستید و من از شما هستم‏» . (102)
مختار ایرانیان را چنان گرامى داشت که دستور داد اموال و مستمرى کسانى که در کربلا به جنگ امام حسین (ع) رفته بودند به ایرانیان داده شود . رفتار مختار، اعتراض اشراف کوفه را در پى داشت . همین توجه و بزرگداشت موالى از سوى مختار سبب شد تا آنان با وى همراهى کنند و اموال فراوانى از عراق، جبل، اصفهان، رى و آذربایجان براى او بفرستند . (103) روابط گرم و صمیمى متقابل مختار و ایرانیان همچنین موجب همدلى و همراهى و گرایش ایرانیان با خاندان رسول‏الله (ص) و دشمنى سخت آنان با خاندان اموى گردید . علاقه و محبت متقابل خاندان پیامبر (ص) و موالى با یکدیگر و موضع یکسان آنان در مبارزه با امویان، موجب همکارى بیشتر این دو گروه مى‏گردید و هر دو، مورد اذیت و آزار و کشتار و شکنجه قرار مى‏گرفتند . نظام مروانى و عمال آنها به شدت با امامان شیعه و شیعیان آنان و موالى برخورد مى‏کرد به طورى که در دوران حکومت‏بیست‏ساله حجاج بن یوسف ثقفى تعداد زیادى کشته شدند . (104)
تا قبل از قیام مختار، موالى نقش چندانى در جامعه عربى عراق بر عهده نداشتند گرچه از لحاظ علمى به تدریج و در اواخر قرن اول هجرى برترى خاصى یافتند، حرکت مختار باعث‏شد تا موالى به صورت یک نیروى قابل استفاده و قابل توجه در عراق ظهور کند و گرچه به خاطر قیام مختار به شدت سرکوب شد، اما همین بهره‏گیرى، درصد نقش آنها را در جامعه افزایش داد . عبدالملک که احساس خطر فراوان از ناحیه موالى مى‏کرد احتمالا کوشید تا با توجه بیشترى به آنها، زمینه شورش آنان را از بین ببرد و به همین جهت‏سهم آنها را از بیت‏المال بیش از مقدارى قرار داد که معاویه معین کرده بود . (105) حوادث بعدى نشان داد که از زمان مختار به بعد پیشرفت موالى ایران آغاز شده و با روى کار آمدن موالى توسط بنى‏عباس نقش آنها در جامعه اسلامى به نقطه اوج خود رسید . (106)
6 - 7 . مهاجرت اعراب کوفى به ایران
کشتار بى‏رحمانه ابن‏زبیر در پایان محاصره قصر کوفه به تحریک اشرافیت‏یمنى و جنایات حجاج، بعد از آن، برخى شیعیان کوفه را ناگزیر کرد که به مناطقى مهاجرت کنند که بتوانند بدون دغدغه خاطر در آن زندگى کنند; از آن جمله مهاجرت فرزندان سائب بن مالک اشعرى یکى از یاران مختار بود که از کوفه به ایران رفتند و در قم ساکن شدند . پس از مهاجرت آل سائب، عموزادگان آنان، فرزندان سعد بن مالک اشعرى با اقوام و وابستگان خود مجموعا هفتاد سوار بودند که در نظر داشتند به اصفهان بروند، ولى در قم سکنا گزیدند و در آن شهر عزت و شوکت‏یافتند .
اشعریان که به قم مهاجرت کردند دوستدار خاندان رسول‏الله (ص) بودند و موسى بن عبدالله بن سعد اشعرى، مذهب شیعه را اظهار کرد و دیگر ساکنان اهل قم نیز به پیروى وى مذهب شیعه را اختیار کردند . (107) مهاجرت اعراب به ایران اختصاص به اشعریان نداشت و گروههاى دیگرى نیز به قم مهاجرت کردند، یعقوبى در باره مردم قم مى‏نویسد:
«قومى هستند از مذحج و سپس از اشعریان و در آن، مردمى از عجم‏هاى کهن سکونت دارند و قومى هم از موالى که خود مى‏گویند که آنان موالى عبدالله‏بن‏عباس بن عبدالمطلب هستند .» (108)
بدین‏سان، مذهب شیعه پس از مهاجرت عناصر عربى یمنى (اشعرى و مذحجى) به قم به این شهر راه یافت و قم به شکل نخستین کانون و پایگاه شیعیان ایران درآمد و شعاع تشیع از این مرکز به شهرهاى اطراف، رى، کاشان، آوه، و سپس شمال ایران سرایت کرد .
7 . موضع‏گیرى‏هاى محمد حنفیه و ابن‏عباس
پس از واقعه کربلا و اوضاع دشوار حاکم، که امام سجاد (ع)، سلاح دعا را به عنوان مهم‏ترین تاثیر اجتماعى در ایجاد پیوند مردم با خدا انتخاب کرد و سعى بر آن داشت تا با جنبشهایى که به نام شیعه بر پا مى‏شد مانند قیام توابین و مختار رابطه‏اى برقرار ننماید، دو شخصیت دیگر در فعالیتهاى سیاسى و گروهى مشارکت داشتند . یکى محمدبن‏حنفیه فرزند حضرت على (ع) و دیگرى عبدالله‏بن‏عباس که به عنوان مفسر قرآن داراى شهرت بود .
محمدبن‏حنفیه به دلیل علوى بودن براى شیعیان داراى اهمیت‏خاصى بود . با این‏که او داعیه رهبرى نداشت لیکن مختار در کوفه به نام او علم مخالفت‏بر افراشته بود و شخصى چون ابن‏زبیر او را براى اهداف خود خطرناک مى‏پنداشت . زیرا بنى‏هاشم به دلیل دشمنى عبدالله بن زبیر با خاندان پیامبر و علویان، حاضر به بیعت‏با او نشدند . از این رو او، محمدبن‏حنفیه، ابن‏عباس و 17 تن از بنى‏هاشم را زندانى کرد تا این‏که فرستادگان مختار آنها را نجات دادند . (109) ابن‏حنفیه بارها نسبت‏به سخنرانى‏هاى ابن‏زبیر که به عیب‏گویى از حضرت على (ع) مى‏پرداخت، صداى اعتراض بلند کرده و مشاجرات لفظى بین آنها به وجود مى‏آمد . این مساله موجب شد تا ابن‏زبیر دستور اخراج ابن‏حنفیه را بدهد که این امر موجب اعتراض ابن‏عباس نیز واقع گردید .
عبدالملک که قصد داشت از این اختلاف به سود خویش بهره‏گیرى کند، ابن‏حنفیه را به شام دعوت کرد لیکن تمجیدهاى مردم از او و ذکر اوصاف وى موجب شد عبدالملک احساس خطر نموده و شرط ورود ابن‏حنفیه به دمشق را بیعت‏با وى اعلام کرد، در نتیجه ابن‏حنفیه نپذیرفت و به مکه برگشت و در شعب ابى‏طالب سکنى گزید . بار دیگر بین او و ابن‏زبیر اختلاف بالا گرفت که منجر به اخراج وى به طائف گردید . در این زمان ابن‏عباس نیز از مکه اخراج شده و به طائف آمده و هر دو علیه ابن‏زبیر تبلیغ مى‏کردند . (110)
ابن‏عباس از مخالفان سر سخت ابن‏زبیر در مکه بود . او از ابتدا با ابن‏زبیر به مخالفت‏برخاست . زمانى که هنوز یزید در قید حیات بود ابن عباس را به خاطر مخالفتش با ابن‏زبیر تشویق کرد زیرا گمان مى‏برد که ابن عباس قصد دارد تا بنى‏امیه بر مکه تسلط یافته او با آنان بیعت کند . ولى ابن‏عباس در پاسخ نامه او به شدت وى را مورد حمله قرار داد و او را در خصوص کشتن امام حسین (ع) و فرزندان عبدالمطلب، و پدرش معاویه را به دلیل سنت‏هاى غلط و رواج بدعت و ایجاد گمراهى در جامعه سرزنش کرد . یزید در پاسخ نامه ابن‏عباس، او را متهم به شرکت در قتل عثمان کرد که ابن‏عباس نیز گفت‏بیش از همه خود پدرت معاویه مقصر است زیرا آنقدر در دادن کمک تاخیر کرد تا عثمان به هلاکت رسید . (111)
دیدگاه ابن‏عباس و ابن‏حنفیه این بود که خلافت وضع اسفبارى پیدا کرده و از مرحله نبوت و خلافت‏به پادشاهى رسیده است . ابن‏عباس به مردم توصیه مى‏کرد که از هر دو گروه زبیرى‏ها و اموى‏ها فرار کنند زیرا آنها مردم را به جنهم دعوت مى‏کنند . (112) موضع ابن‏عباس در جریانات مکه در عهد ابن‏زبیر با محمدبن‏حنفیه کاملا هماهنگ بود و وى عمدتا به دفاع از ابن‏حنفیه مى‏پرداخت و بارها بر سر همین مسائل و مشابه آنها با ابن‏زبیر مشاجره مى‏کرد . حمایتهاى ابن‏عباس و نیز مخالفتهاى خود او منجر به اخراجش از مکه شد که به طائف رفت و اما آنجا نیز دست از مخالفت‏برنداشت و در خطابى به مردم ماهیت فریبکارانه ابن‏زبیر را بر ملا کرد . او در همان طائف در سال 68 ه . ق.رحلت کرد و ابن‏حنفیه بر او نماز گزارد . (113)
در این زمان بین بنى‏هاشم اختلافى وجود نداشت اما بعدها به تدریج‏بین بنى‏العباس و طالبیین اختلاف آغاز شد تا آنجا که در خلافت عباسیان، علویان و طالبیان تحت فشارهاى شدیدى قرار گرفتند .
پس از حاکمیت عبدالملک وى سیاست مماشات با بنى‏هاشم را در پیش گرفت و به حجاج نیز نوشت تا از ریختن خون بنى‏عبدالمطلب پرهیزکند زیرا آل ابوسفیان با دست زدن به چنین کارى حکومت را از دست دادند . (114)
________________________________________
1) دراین‏باره ر . ک: عادل ادیب، زندگانى تحلیلى پیشوایان ما ائمه دوازده‏گانه، ترجمه اسدالله مبشرى، چاپ چهارم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى 1365، صص 146 - 153 . عبدالکریم هاشمى‏نژاد . درسى که حسین (ع) به انسانها آموخت، چاپ دهم، تهران، انتشارات فراهانى، بى‏تا . مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 3، چاپ یازدهم، تهران: انتشارات صدرا، 1370 .
2) ر . ک: عبدالله علایلى، برترین هدف در برترین نهاد (پرتوى از زندگى امام حسین (ع))، ترجمه محمد مهدى جعفرى، چاپ اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371، صص 123 - 130 .
3) همان، صص 130 - 133 .
4) در باره زندگى و مبارزات این شاعران ر . ک: صادق آیینه‏وند، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 1، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359 .
5) محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى یا تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 7، چاپ دوم، تهران: انتشارات اساطیر: 1362، ص 3066 . سبط بن الجوزى، تذکرة الخواص، بیروت: مؤسسه اهل‏البیت، 1401ق، ص 231 . عزالدین على بن اثیر، کامل، ج 5، ترجمه عباس خلیلى، تهران، انتشارات علمى، بى‏تا، ص 193 .
6) محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج 2 (دو جلد در یک مجلد) ترجمه هاشم رسولى محلاتى، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1346، ص 119 . کامل ابن‏اثیر، ج 5 ، ص 193 . احمد بن یحیى البلاذرى، انساب الاشراف، حققه و علق علیه محمدباقر المحمودى، الجزء الثالث، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1397 ه . ق، ص 207 .
7) ابن عساکر، تاریخ، ج 12، ص 24 . به نقل از: اسدحیدر، ترجمه مع الحسین فى نهضته، چاپ دوم، تهران: مؤسسه انتشارات طور، 1372، ص 319 .
8) تاریخ طبرى، ج 7، ص 3067 . محمد بن على ابن‏اعثم کوفى، الفتوح، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1406 ق . ج‏3، ص 142 .
شهاب الدین احمد نویرى، نهایة‏الارب، ترجمه محمود مهدوى، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1365، ج 7، ص 200 .
خوارزمى، مقتل الحسین، نجف: مکتبة مفید، بى تا، ج 2، ص 42 . ابى مخنف، وقعة الطف، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، 1367، ص 262 . ارشاد، ج 2، صص 119 - 120 .
9) الفتوح، ج 3، ص 150و151 . تذکرة‏الخواص، ص 261 . سید بن طاووس، لهوف، ص 180و181 . ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 14 . شذرات الذهب، ج 1، ص 69 .
10) . خوارزمى، مقتل الحسین، ج 2، صص 64 - 66 . اللهوف، صص 81 - 79 . ابن طیفور، کتاب بلاغات النساء، بیروت: دارالنهضة الحدیثه، 1379ق . صص‏35 - 36 . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 45، صص 133 - 135 . ترجمه سیدجعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا (ع)، چاپ پنجم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1364، صص 256 - 260 .
نمونه دیگرى از برخورد حضرت زینب (س) با یزید آن گاه است که مردى از اهل شام از یزید خواست که فاطمه دختر امام حسین (ع) را به او ببخشد . حضرت زینب (س) به آن مرد گفت تو و یزید چنین حقى ندارید . یزید با خشم فریاد زد: تو دروغ مى‏گویى به خدا سوگند، من این حق را دارم و اگر بخواهم انجام مى‏دهم . زینب (س) گفت: به خدا سوگند دروغ مى‏گویى، که خداوند چنین حقى را براى تو قرار نداده، مگر این‏که از دین ما بیرون شده و آیین دیگرى گرفته باشى . یزید که سخت‏خشمگین شده بود و ناسزا مى‏گفت گفت: به من چنین پاسخ مى‏دهى؟ پدر و برادر تو از دین خارج شدند . زینب (س) گفت: در پناه دین خدا و به واسطه آیین پدر و برادر من، تو و جدت رهنمون شدید . یزید گفت: اى دشمن خدا دروغ مى‏گویى؟ زینب گفت: تو امیرى، با تکیه بر قدرت خود ناسزا مى‏گویى‏» . (تاریخ طبرى، ج 7، ص 3073 . ارشاد، ج 2، صص 125 - 126). نهایة الارب، ج 7، ص 204 . وقعة الطف، ص 271و272، اللهوف، ص 79و80) .
11) در باره تفصیل این سخنان ر . ک: تاریخ طبرى، ج‏7، صص 3072و3078 . ابن عبدربه، العقدالفرید، ج‏5، بیروت: داراحیاء التراث العربى، 1409ق، ص 123 . کامل ابن‏اثیر، ج‏5، صص‏200 - 201 . ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ترجمه رسولى محلاتى و غفارى، چاپ دوم، ص 123 .
12) نمونه‏اى از گفتگوى مرد شامى با حضرت على بن الحسین (ع) و استدلالهاى امام در پاسخ او در: مقتل خوارزمى، ج 2، صص‏61 - 62 . اللهوف سید بن طاووس، ص 74 . در باره خطبه امام سجاد (ع) در کوفه، ر . ک: اللهوف، صص‏67 - 66 و در باره سخنان او با ابن‏زیاد ر . ک: بلاذرى، انساب الاشراف ج 3، ص 207 و مقتل خوارزمى، ج 2، صص‏43 - 42 . کامل ابن‏اثیر ج 5، ص 195 .
13) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 186 . مقتل خوارزمى، ج 2، صص 69 - 71 . و اندکى د ر: مقاتل الطالبیین، ص 124 . مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 129 . اسدحیدر، ترجمه مع الحسین فى نهضته، صص‏368 - 379 . الفتوح ابن‏اعثم، ج 3، ص 154 و 155 .
14) تاریخ طبرى، ج 7، صص‏3074 - 3075 . ارشاد، ج 2، ص 126 . کامل ابن‏اثیر، ج‏5، ص 202 .
15) تاریخ طبرى، ج‏7، ص 3074 .
16) انساب الاشراف، ص 217 و مقتل خوارزمى، ج 2 ص 74 . در خود شام افراد دیگرى نیز رفتار یزید را مورد سرزنش قرار دادند و بر او ایراد گرفتند . یکى از یاران پیامبر خدا (ص) به نام ابوبرزه اسلمى هنگامى که دید یزید با چوب خیزران بر دندانهاى حسین (ع) مى‏زند، گفت: اى یزید واى بر تو، لب و دندان کسى را چوب مى‏زنى که پیامبر (ص) آن لب و دندانها را مى‏بوسید و مى‏گفت: شما سرور جوانان بهشت هستید . خداوند قاتل شما را بکشد و لعنت کند و جهنم را که بد جایگاه و سرانجامى است، بهره آنان سازد . اى یزید، روز قیامت تو را مى‏آورند، در حالى که عبیدالله بن زیاد پشتوانه و شفیع توست و حسین (ع) را مى‏آورند و محمد (ص) شفیع اوست . یزید برافروخته و عصبى شد و فرمان داد که ابوبرزه را از مجلس اخراج کنند . (الفتوح، ج 3، ص 150 . انساب الاشراف، ج 3 ص 216 . تاریخ طبرى، ج 7، ص 3079 . کامل ابن‏اثیر، ج 5 ص 198) على بن حسین مسعودى، مروج الذهب ومعادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 2، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347، ص 65 . در شام حتى مردم در مسجد جامع به گریه افتادند و با واقعیت‏ها آشنا شدند حتى صداى گریه و عزادارى خانواده یزید نیز بلند شده بود تاریخ طبرى، ج 7، ص 3079)
17) جهت آشنایى با تحلیلى دراین‏باره ر . ک: محمدرضا حکیمى، امام در عینیت جامعه، چاپ پنجم، تهران: دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1365، صص 23 - 43 . جعفر شهیدى، زندگانى على بن الحسین (ع)، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366، صص 193 - 107 . محمد نصیرى (رضى)، تاریخ تحلیلى اسلام ، چاپ دوم، قم: دفتر نشر و پخش معارف، 1379، صص 151 - 152 . عادل ادیب، زندگانى تحلیلى پیشوایان ما، صص 154 - 159 .
18) جعفر النقدى، زینب‏الکبرى، ص 156 . المقرم، مقتل الحسین، ص 376 .
19) اسد حیدر، ترجمه مع الحسین فى نهضته (زندگانى امام حسین (ع)، ص 355، . سید عطاءالله مهاجرانى، پیام‏آور عاشورا، تهران: انتشارات اطلاعات، 1371، ص 348 .
20) در باره حضرت زینب ر . ک: حسن محمد قاسم، السیده زینب، صص 58 - 60 . خالد محمد خالد، ابناء الرسول، ص 193 . اسد حیدر، زندگانى امام حسین (ع)، صص 352 - 364 . سید عطاءالله مهاجرانى، پیام‏آور عاشورا، صص 343 - 353 . سید جعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا (ع)، صص 256 - 262 . قاضى طباطبایى، اول اربعین سید الشهدا (ع)، و عبیدلى، اخبار الزینبات .
21) اخبار الزینبات، ص 116 .
22) سید عطاءالله مهاجرانى، پیام‏آور عاشورا، صص 345 - 344 .
23) تاریخ طبرى، ج 7، ص‏3069 . ارشاد، ج 2، ص 121 . بلاذرى، انساب الاشراف، الجزء الثالث، ص 210 . کامل ابن‏اثیر، ج 5، ص 196 .
24) ابن‏اعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص‏230 .
25) مناقب خوارزمى، ج 2، ص 53 . ابن‏اعثم، الفتوح، المجلد الثالث، ص 144 . انساب الاشراف، الجز الثالث، ص 210 .
26) بلاذرى، انساب الاشراف، الجزء الثالث، ص 210 . مناقب خوارزمى، ج‏2، صص 54 و 55 .
27) مناقب خوارزمى، ج 2، صص 54 - 55 . اسد حیدر، ترجمه مع الحسین فى نهضته، صص 324 - 330 .
28) اما عبیدالله کسان فرستاد و او [عبدلله بن عفیف] را بیاورد و بکشت و بگفت تا در شوره‏زار بیاویزند و آنجا آویخته شد» . (تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏3070) . ابن‏زیاد فرستاد و او را کشید و کشت و نعش او را بر در مسجد به دار کشید . (کامل ابن‏اثیر، ج 5، ص‏196) ... . گردنش را زدند و در جایى به نام سبخه او را به دار زدند . ارشاد، ج‏2، ص 122) .
29) تاریخ طبرى، ج 7، ص 3080و3081، بلاذرى، انساب الاشراف، الجزء الثالث، ص 217 . سبط ابن الجوزى، تذکرة الخواص، ص 240 . ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، ج‏2، چاپ سوم، تهران: مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362، ص 182 (گریه زنان کوفه و نیز مدینه) .
30) ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏189 . ابن قتیبه نیز شبیه این روایت را نقل کرده است: الامامة والسیاسه، ج 1، ص 206 .
31) انساب الاشراف، ج‏4، ص 31 . براى آگاهى از دیدگاه مسعودى در این باره ر . ک: مروج الذهب، ج 2، ص 73 .
32) تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏3097 .
33) همان، صص 3099 - 3100 . ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج‏1، ص 210 . مسعودى گوید مردم مدینه به سردارى عبدالله بن مطیع عدوى و عبدالله بن حنظله انصارى غسیل الملائکه، به جنگ مسلم بیرون آمدند . مروج الذهب، ج 2، ص 73 .
34) الامامة و السیاسه، ج 1، صص 206 - 207 .
35) تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏3099 .
36) همان، ص 3106 و 3103 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 190 .
37) ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، الجزء الاول، ص 210 .
38) ر . ک: ابن‏اعثم، الفتوح، المجلد الثالث، ص 181، الامامة و السیاسه، الجزء الثانى، ص 10، والجزء الاول، ص 209، انساب الاشراف، ج‏4، ص‏23 . تاریخ طبرى، ج 7، صص 3103 - 3116 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 190 .
39) الامامة و السیاسه، الجزءالاول، ص 216، در باره نقل‏هاى متفاوت در باره تعداد کشته‏ها . ر . ک: انساب الاشراف، الجزءالرابع، ص‏42، الفتوح، ج‏5، ص‏295 . مروج الذهب مسعودى، ص 74 . رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج‏3، ص‏193 . مسعودى مى‏گوید از خاندان ابوطالب دو کس و از بنى‏هاشم از غیر خاندان ابوطالب 3 نفر کشته شدند . هفتادو چند نفر از سایر قریشیان و معادل آن از انصار و چهار هزار کس از مردم دیگر که شماره شد، به جز آنها که شناخته نشده بودند به قتل رسیدند .
40) ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، الجزء الاول، ص 213 .
41) تاریخ طبرى، ج 7، ص 3117 . تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏190 . مروج الذهب، ج 2، ص 74 . الامامه و السیاسه، ج 1، ص 214 . ابوحنیفه دینورى، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران نشر نى، 1364، ص 311 . مسعودى، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1365، صص 282 - 283 .
42) بنگرید به: مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 71 و 72 و سید جعفر شهیدى، تاریخ تحلیلى اسلام، ص 191 . همو، زندگانى على بن الحسین (ع)، ص 103 .
43) فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم; اکنون به سوى خدا باز گردید و به کیفر جهالت‏خود به کشتن یکدیگر اقدام کنید . این در پیشگاه خدا براى شما بهتر است آن‏گاه از شما در گذشت که خدا توبه‏پذیر و مهربان است‏» . مروج الذهب، مسعودى، ج 2، ص 97 .
44) تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏3170 . مروج الذهب، مسعودى، ج‏2، ص‏97 .
45) تاریخ طبرى، ج 7، صص 3180 - 3184 .
46) متن نامه‏ها در تاریخ طبرى، ج‏7، صص‏3184 - 3188 .
47) ر . ک: تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏3188 .
48) همان، ص 3190 .
49) در این باره ر . ک: همان، صص 3194 - 3191 .
50) همان، صص 3221 - 3222 . ابن‏اعثم، الفتوح، ج 6، صص 66 - 65 .
51) کامل ابن‏اثیر، ج‏6، ص‏16 . تاریخ طبرى، ج‏7، صص‏3219 - 3220 . مسعودى، التنبیه والاشراف ، ص 289 .
52) تاریخ طبرى، ج‏7، صص‏3214 - 3215 .
53) ابن‏اعثم، الفتوح، ج 3، ص 231 .
54) تاریخ طبرى، ج 7، ص 3220 .
55) همان، ص 3223 .
56) همان، صص 3234 - 3231 . کامل ابن‏اثیر، ج 6، صص 23 - 21 . مروج الذهب، ج‏2، ص‏98 .
57) تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏3237 .
58) ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏3، ص‏245 .
59) مروج الذهب، ج‏2، ص‏98 .
60) تاریخ طبرى، ج‏7، صص‏3247 - 3239، مروج الذهب، ج‏2، ص‏99 .
61) ر . ک: ابراهیم بیضون، قیام توابین، ترجمه کریم زمانى، صص 66 - 65 .
رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج‏3، صص 210 - 198 . اصغر منتظر القائم، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل‏بیت، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1380، صصص 312 - 307 .
62) ر . ک: تاریخ طبرى، ج‏7، صص 3203 - 3201 و 3206 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 201 .
63) تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏3214، نیز تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏201 . در باره علت جدایى مختار از ابن‏زبیر، ر . ک: مروج الذهب، ج‏2، ص‏78 .
64) ر . ک: تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏3215 و ج‏8، ص‏3291 .
65) همان، ج‏7، ص‏3248 .
66) همان، ج‏8، ص‏3287 . نیز بنگرید به: تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏201 .
67) برخى محققان، عدم پاسخ مثبت امام سجاد (ع) را ناشى از لزوم حفظ جان اهل‏بیت (ع) مى‏دانند نه اینکه امام (ع) او را طرد کرده باشد .
68) مروج الذهب مسعودى، ج‏2، ص‏78 .
69) تاریخ طبرى، ج‏8، ص‏3293 .
70) ر . ک: تاریخ طبرى، ج‏8، صص‏3294 - 3291 . تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏201 .
71) تاریخ طبرى، ج 8، صص 97 - 3296 . دینورى، اخبار الطوال، ص 334 .
72) ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏3، صص 258 - 257 . تاریخ طبرى، ج 8، ص 3301 .
73) تاریخ طبرى، ج‏8، ص 3317 .
74) ابراهیم بیضون، قیام توابین، صص‏71 - 70 .
75) ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏2، ص‏286 . تاریخ طبرى، ج‏8، ص‏3329 . اخبار الطوال دینورى، صص‏338 - 337 .
76) تاریخ طبرى، ج‏8، ص‏3333 . ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏6، ص‏146، 149 و 151 . دینورى، اخبار الطوال، صص‏345 - 344 .
77) دینورى، اخبارالطوال، ص‏344 .
78) براى مشروح قضیه ر . ک: تاریخ طبرى، ج‏8، صص‏3365 - 3323 . اخبار الطوال دینورى، صص‏348 - 343 . ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏6، ص‏119 و 139 .
79) اخبار الطوال دینورى، ص‏340، 345 و 349 . تاریخ طبرى، ج‏8، ص‏3353 .
80) ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏6، ص‏123 . تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏203 (دراین کتاب سر عبیدالله بن زیاد ذکر شده است).
81) رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج‏3، ص‏224 .
82) اخبار الطوال دینورى، ص‏345 و 348 .
83) همان، صص 341 - 338 . تاریخ طبرى، ج‏8، صص 3393 - 3384 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج‏5، ص 249 و 250 . ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏3، ص 315 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 202 . مروج الذهب، ج 2، ص 100 و 101 .
84) تاریخ طبرى، ج‏8، صص‏3361 - 3359 .
85) تاریخ طبرى، ج‏8، صص‏3369 - 3367 .
86) همان، ص‏3370 .
87) همان، صص‏3373 - 3371 . مروج الذهب مسعودى، ج‏2، صص‏82 - 81 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج‏2، تاریخ یعقوبى، ج‏2، صص‏207 - 205 .
88) مشروح آن در: تاریخ طبرى، ج‏8، صص‏3422 - 3394 . اخبار الطوال دینورى، صص‏351 - 348 . مروج الذهب، ج‏2، ص‏102 .
89) اخبار الطول دینورى، ص 352 .
90) ابن‏اعثم، الفتوح، ج 3، ص 273، 287، 315 .
91) همان، ص 273و315 . ابن سعد، طبقات الکبرى، ج‏5، ص‏100 . ابن شهر آشوب (محمد بن على)، مناقب آل ابى‏طالب، بیروت: دارالاضواء، بى‏تا، ج‏4، ص‏144 . اصغر منتظر القائم، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل‏بیت (ع)، ص‏321 .
92) ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏3، ص‏327 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج‏5، ص‏265 . درموردى دیگر ر . ک: تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏209 .
93) ر . ک: رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج‏3، صص‏230 - 229 .
94) تاریخ طبرى، ج‏8، ص‏3339 و 3355 . ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏3، ص‏271 .
95) در این باره ر . ک: اصغر منتظر القائم، پیشین، صص‏322 - 321 . جهت آگاهى بیشتر ر . ک: ابوفاضل رضوى اردکانى، ماهیت قیام مختار، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، (1367) .
96) دینورى، اخبارالطوال، ص‏338 .
97) بلاذرى، انساب الاشراف، ج‏5، ص‏246 .
98) دینورى، اخبارالطوال، ص‏344 .
99) همان، ص‏351 و 353 (دینورى گوید4000تن ایرانى و 2000 تن عرب) تاریخ طبرى، ج‏8، ص‏3421 . مروج‏الذهب، ج‏2، ص‏102 گوید 7000نفر .
100) بلاذرى، انساب الاشراف، ج‏5، ص 394 .
101) دینورى، اخبارالطوال، ص‏344 .
102) تاریخ طبرى، ج‏8، ص‏3319 .
103) دینورى، اخبارالطوال، ص‏343 .
104) اصغر منتظر القائم، پیشین، صص‏352 - 324 .
105) ابن عبدربه، عقدالفرید، ج‏5، ص‏148 .
106) رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ص‏232 .
107) در باره تفصیل اعراب اشعرى و مهاجرت آنان از کوفه ر . ک: حسن بن محمد بن حسن قمى، تاریخ قم، ترجمه حسن بن على قمى، تصحیح جلال‏الدین تهرانى، تهران: انتشارات توس، 1361، ص‏295 - 258 .
108) یعقوبى، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356، ص‏49 .
109) مشروح آن در: تاریخ طبرى، ج‏8، صص 3373 - 3371 . کامل ابن‏اثیر، ج‏6، صص 118 - 113 . در برخى روایات تعداد همراهان محمدبن‏حنفیه را 24 نفر ذکر کرده‏اند . تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏205 . ابن عبدربه، عقدالفرید، ج‏5، ص‏161 . شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 20، ص 123 و 124 .
110) در باره مشاجرات محمدبن‏حنفیه و ابن‏زبیر و نیز موضع عبدالملک ر . ک: تاریخ یعقوبى، ج‏2، صص 207 - 205 . کامل ابن اثیر، ج‏6، صص‏118 - 116 - اخبار الطوال دینورى، ص‏352 . فتوح ابن‏اعثم، ج‏6، صص 253 - 240 . مسعودى، مروج الذهب، ج‏2، ص 84 و 85 .
111) مشروح نامه‏هاى ابن‏عباس و یزید در: تاریخ یعقوبى، ج‏2، صص‏189 - 185 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج‏4، ص‏18 . کامل ابن‏اثیر، ج‏5، صص‏267 - 265 . مباحثه ابن‏عباس و ابن‏زبیر در: مروج الذهب، ج‏2، ص‏85 و 86 .
112) انساب الاشراف، ج‏5، ص‏196 .
113) تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏207 . کامل ابن‏اثیر، ج‏6، ص‏117 .
114) ابن عبدربه، عقدالفرید، ج 5، ص 149 . مسعودى، مروج الذهب، ج‏2، ص‏172 . در این‏باره نیز بنگرید به: رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، صص 269 - 261

نقش‏آفرینى زنان صحابه در حماسه عاشورا

نقش‏آفرینى زنان صحابه در حماسه عاشورا
چکیده
در بیابان کوچک کربلا تمامى نمودهاى اصلى دین از ولایت گرفته تا نماز، حجاب، صبر، ایمان، امر به معروف و نهى از منکر، تولاّ و تبرّا با شرکت همه اقشار، از طفل شیرخوار گرفته تا کودک، نوجوان، جوان، کهن‏سال (از زن و مرد) تجلّى خاص یافته است.
در میان ابعاد وسیع عاشورا، خالق سبحان عنایتى خاص به زن نموده است تا در این طرّاحى الهى، بهترین شیوه اتصال زن را به ولایت الهى نشان دهد و راه دفاع از آن را بیاموزد، تا در کنار شهادت عزیزانش، نقش‏هاى گوناگون همسرى، مادرى، خواهرى و دخترى را در فرهنگ دینى ایفا نماید و خشونت، مادیّت و بردگى فرهنگ مادى را با عشق و ایثار بشکند و دیدگاهى نو را در منظر دینى به دنیا عرضه دارد.
کلیدواژه‏ها: عاشورا، زنان، مبارزات سیاسى، جهاد، زنان صحابه، حمایت، شهادت، حجاب، سوگوارى.
مقدّمه
به راستى، اباعبداللّه الحسین علیه‏السلام چه چیزى را مى‏خواست متحوّل سازد و براى این کار به چه ساختارى نیاز داشت؟ چگونه نیروى انسانى خود را سامان‏دهى کرد؟ چه سلاحى براى این قیام به کار گرفت؟ نظام اطلاع‏رسانى خود را چگونه طرّاحى کرد تا عاشورا در بیابان کربلا نمیرد؟ الگوى انتخابى او در گزینش نیروى انسانى شرکت‏کننده در واقعه کربلا چه بود؟
بیابان کوچک «کربلا» منطقه‏اى بود که دید انسان را به وسعت کره خاکى، یا به وسعت تمامى جهان گسترش داد. امام حسین علیه‏السلام نگرشى وسیع نسبت به تمامى مشکلات بالقوّه و بالفعل را، که در راه رکود انسان بود، ایجاد کرد و ریشه اصلى بحران را مدّ نظر قرار داد، تا دامنه بحران را محدود به عاشورا و قیام امام ندانند و اثرات آن را بر پیکر فرهنگ و زندگى خود درک کنند. حضرت با طرّاحى نظام تبلیغى خود، جلوى تمامى حدسیات و شایعات را گرفت و جوّ روانى مردم را مخاطب خود ساخت و در مدت کمى به آن‏ها که مى‏خواستند جامعه را از زیر نفوذ دین خارج کنند، بلکه دین را تحت نفوذ ضوابط غیردینى درآورند، فهماند که «ولایت» رمز جدایى‏ناپذیر دین از سیاست است.
طرّاحى عاشورا
حضرت در طرّاحى خود، تمامى اهرم‏هایى را که دشمن براى رکود دین و خارج کردن آن از متن زندگى به کار گرفته بود، جمع نمود. بى‏شک، یکى از این محورهاى مهم «زنان» بودند.
نوع نگرش به زن، که دین مبین اسلام تلاش کرده بود آن را از تحقیر و تبعیض جدا کند و به رشد برساند تا زمینه فعالیت و کارآمدى او را فراهم کند، مجددا در تهدیدى جدّى قرار گرفت. زنان بر اساس سیاست‏هاى شوم دشمن، دوباره هزینه تلقّى شدند، نه سرمایه؛ بازیچه به نظر مى‏رسیدند، نه متفکر و متعهد؛ وسیله‏اى بى‏اراده در دست دشمن معرفى گردیدند، نه انسانى مستقل. بر اساس این ضرورت بود که رسالت جدید زن نیز در عاشورا رقم زده شد، تا توجه تمامى انسان‏ها به سوى زن به عنوان محل تجلّى ارزش‏هاى ولایى معطوف گردد. ثمره کامل تلاش‏هاى اهل بیت علیهم‏السلام ، اینک در نسل دوم اسلام معلوم مى‏شد و زن با صدارت زینب کبرى علیهاالسلام ، مسئولیت اتصال آرمان‏ها را به ساحت جامعه پیدا مى‏کرد.
متفکران مى‏گویند: هر قیامى دو جنبه دارد:
1. فلسفه قیام؛
2. شیوه قیام.
در طرّاحى شیوه قیام عاشورا نیز دو جنبه «شهادت» و «اسارت» مطرح بودند و زنان در آن سهمى بزرگ داشتند. «عاشورا» قیام یک امام با چند مرد و زن و کودک بود که نمونه عینى رسالت هر انسانى، اعم از زن و مرد، را نشان مى‏دهد.
در صدر اسلام، حضرت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله کوشید تا توجه را به سوى زنان معطوف دارد و براى این امر، خود به هدایت و سرپرستى زنان صحابه پرداخت و در جهت ارتقاى آگاهى و فرهنگ آنان قیام کرد. حرکت‏هاى حضرت زهرا علیهاالسلام در جانب‏دارى از امام على علیه‏السلام و تداوم آن به وسیله حضرت زینب علیهاالسلام نشان‏دهنده این تلاش چشمه نور است که بسیارى از زنان صحابه در مکتب آنان درس آموختند و به حماسه‏سازى پرداختند. اما به همان میزان که پیشوایان دین در جهت رشد و تواناسازى آنان تلاش داشتند، دشمنان دین به بازگردان آنان به استضعاف و شى‏ء شدن، اصرار مى‏ورزیدند و ثمره کامل تلاش در تربیت زنان، در سال 61 در بیابان کوچک کربلا به بار نشست تا زنانى که به سبب جاهل نگه‏داشتنشان، کمتر توانسته بودند موقعیت راستین خود را دریابند، با دیدن عاشورا، وظایف و رسالت خود را دوباره مرور کنند و حضرت زینب علیهاالسلام که در طول قیام، پیام‏هاى رسالت خود را از برادر مى‏گرفت، در عصر عاشورا رسالت خود را آغاز کرد و آن‏چنان پرقدرت نظام تبلیغى خود را پیاده نمود که دشمن را مجبور به پاسخ‏گویى به خود کرد و مردم را طالب پاسخ به سؤالات خود و کاهش پنهان‏کارى دستگاه ساخت.
طرّاحى «نظام پاسخ‏گویى»، خود نوعى مبادله قدرت است که حضرت زینب علیهاالسلام با این شیوه، حاکمان را واداشت تا در برابر عملکردشان پاسخگو باشند، به‏گونه‏اى که مردم آن‏ها را مسئول دانستند و موظّف به این جواب‏گویى کردند!
زینب کبرى علیهاالسلام این کار را با تحقق سه هدفِ زمینه‏اى میسّر ساخت:
1. معرفى رهبر معنوى بر اساس فراهم کردن اطلاعات لازم براى مردم؛
2. ارزیابى عملکرد یزید و عمّالش در قبل و بعد از عاشورا؛
3. تحریض و آگاه‏سازى مردم به مقابله در برابر سیاست‏هاى دشمن.
زنان صحابه در واقعه عاشورا
الف. حمایت زنان پیش از واقعه عاشورا
1. زنان در هسته‏هاى مقاومت: تاریخ عاشورا تاریخ دیگرى است؛ تاریخى مملوّ از عشق و ایثار و بندگى، و در این طرّاحى، زنان منزلتى خاص دارند. در تمامى نقش‏هاى مؤثر در واقعه کربلا، همچون ایجاد هسته‏هاى مقاومت، حمایت، تشجیع، تشویق محارم خود به حمایت از ولىّ خدا و پیوستن به یاران امام و همراهى با زینب کبرى علیهاالسلام ، زنان شرکت داشتند. پیش از عاشورا، زمانى‏که بسیارى از مردان از یارى اهل‏بیت علیهم‏السلام در هراس بودند، شیرزنانى خود را سپر دفاع از حضرتش نمودند.
ماریه، از قبیله عبدالقیس و دختر سعد، زنى شیعه بود که خانه‏اش در کوفه مرکز تجمّع دوستداران اهل بیت علیهم‏السلام و بحث و انتشار خبر از آنان بود. او افرادى همچون یزید بن نبیط با دو پسرش، غلامش عامر، سیف بن مالک و ادهم بن امیّه را به طرف کربلا گسیل داشت.(2)
2. حمایت زنان از امام حسین علیه‏السلام :
1. در کوفه، زمانى‏که همه دست از یارى مسلم بن عقیل (سفیر امام حسین علیه‏السلام ) کشیدند، طوعه امّ ولد، اشعث بن قیس، زن اسید الحضرمى، او را پناه داد و از او پذیرایى کرد.(3)
2. دلهم بنت عمرو، زن زهیر بن القین، زمانى‏که دریافت زهیر براى دیدار امام حسین علیه‏السلام به سفیر امام جواب رد داده است، به تحریض او پرداخت و گفت: «اَیبعثُ الیکَ ابنُ رسولِ اللّهِ ثُمَّ لا تأتِیه؟ سبحانَ اللّه! لو اَتیتَهُ فَسمعتَ مِن کلامِه ثُمَّ انصرفتَ»؛(4) آیا پسر پیامبر به سوى تو سفیر مى‏فرستد و تو نزد او نمى‏روى؟ سبحان‏اللّه! برخیز و برو، سخن او را بشنو و بازگرد. زهیر پس از صحبت با امام خود، شادمانه به سوى دلهم بازگشت، وسایل خود را جمع کرد و دلهم را براى دورى از آسیب‏هاى احتمالى دشمن (پس از واقعه کربلا) طلاق داد و او را به همراه غلامش به سوى خاندانش فرستاد و خود به سوى امام شتافت.
3. همسر عبداللّه عمیر کلبى در «نخیله» (لشکرگاه) کوفه، لشکریان ابن زیاد را در حال حرکت دید، از همسرش پرسید: این سپاه کجا مى‏رود؟ گفت: مى‏روند با حسین بن على علیه‏السلام بجنگند. زن آرزوى شهادت او را کرد و عبداللّه میل خود را براى شهادت با همسر خود در میان نهاد. زن گفت: چه فکر خوبى کردى! خدا تو را هدایت کند، مرا هم همراه خود ببر.(5)
ب. حمایت زنان پس از واقعه عاشورا
1. در لشکر ابن سعد:
1. اولین کلاه امام حسین علیه‏السلام از خز بود. مردى از کنده آن را برداشت و زمانى‏که نزد زنش ام عبداللّه آمد، آن را از خون شست؛ زنش گفت: آیا جامه پسر دختر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را ربوده‏اى و در خانه من آورده‏اى؟ بیرون برو! ... دوستانش مى‏گفتند که این مرد، همیشه مفلوک و بیچاره بود!(6)
2. خولى بن یزید سر امام حسین علیه‏السلام را به کوفه برد، اما چون درِ کاخ عبیداللّه را بسته یافت، آن را به خانه خود برد، سر مبارک امام حسین علیه‏السلام را زیر تشتى نهاد و نزد زن دوم خود، که از بنى اسد حضرمى ـ به نام نوار، دختر مالک بن عقرب ـ بود، رفت. زن گفت: چه خبردارى؟ گفت: برایت ارمغانى آورده‏ام که تا روزگار است، دولتمند باشى! اینک سر حسین علیه‏السلام در سراى توست. زن گفت: واى بر تو! مردم زر و سیم مى‏آورند، تو سر پسر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را مى‏آورى؟ به خدا سوگند! هرگز با تو در یک خانه نخواهم بود. از بستر برخاست و از خانه به صحن رفت و زن اول او را نیز خواند و با خود برد.(7)
زمانى‏که مختار بر اوضاع مسلّط گردید، معاذ بن هانى را با اباعمره، که امیر پاسبانان خاص بود، به طلب خولى در انتقام خون امام حسین علیه‏السلام فرستاد. او در بیت الخلأ پنهان شد. معاذ بن هانى به اباعمره گفت: او در سراى خویش است، او را بجوى. زن خولى بیرون آمد. او از زمانى‏که همسرش سر امام حسین علیه‏السلام را آورده بود، با او دشمن بود. فرستادگان مختار پرسیدند شوهرت کجاست؟ گفت: نمى‏دانم و به دست اشاره به بیت‏الخلأ کرد. بدانجا رفتند، دیدند زیر سبد بزرگى پنهان شده است. او را بیرون آوردند و کشتند.(8)
3. زمانى‏که کعب بن جابر ـ یکى از سربازان ابن سعد ـ به منزل خود بازگشت، زن و خواهرش به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه زهرا علیهاالسلام را یارى کردى و سیّد قاریان را کشتى! به خدا قسم، دیگر با تو سخن نمى‏گوییم.(9)
4. عصر عاشورا در عظمت مصیبت و حمله دشمن به خیمه امام، واقعه عجیبى رخ داد؛ سربازى مى‏گوید: زنى را دیدم از «بنى بکر بن وائل» که با شوهرش در سپاه عمر سعد بود. هنگامى که دید سربازان بر زنان اهل‏بیت علیهم‏السلام حمله برده‏اند و خیمه آنان را غارت مى‏کنند، شمشیرى در دست گرفت و به جانب خیام آمد و گفت: اى آل بکر بن وائل، آیا دختران رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را تاراج مى‏کنند و شما مى‏نگرید؟ و گفت: «لا حکم الا لِلّه یا لثارات رسول اللّه!»؛(10) حکمى غیر از حکم خدا نیست، اى منتقمان خون رسول‏اللّه! و عجیب است که این شعار، که از زبان زنى از سپاه دشمن خارج گردید، شعار منتقمان واقعه عاشورا شد!
2. حمایت زنان در کوفه:
1. چون ابن سعد با اسیران به نزدیکى کوفه رسید، مردم شهر به نظاره گرد آمدند. راوى مى‏گوید: زنى مؤمنه از اهل کوفه از جاى بلندى که به اسیران اشراف داشت، گفت: شما اسیران کدام طایفه‏اید؟ گفتند: اسیران آل محمد علیهم‏السلام ! آن زن فرود آمد، چادر و مقنعه و جامه‏هاى دیگر بیاورد و به آنان داد تا خویشتن را بپوشانند.(11)
2. زمانى‏که ابن زیاد در مسجد کوفه علیه خاندان رسالت و براى تثبیت موقعیت یزید به سخنرانى پرداخت و امام حسین علیه‏السلام را دروغگو پسر دروغگو خطاب نمود، عبداللّه بن عفیف، که چشم راست خود را در صفّین و چشم چپ خود را در جنگ جمل در رکاب حضرت على علیه‏السلام از دست داده بود، به پا خواست و به دفاع پرداخت. عمّال ابن زیاد درصدد دستگیرى‏اش بودند که با دفاع قبیله‏اش بى‏ثمر ماند. اما شبانه به خانه‏اش حمله‏ور گشتند. دخترش فریاد زد و به پدر خبر داد. پدر شمشیر را از دختر گرفت و با راهنمایى دختر مى‏جنگید تا او را اسیر کردند و کشتند. دخترش فریاد مى‏زد: اى کاش مرد بودم، تا پیش روى تو با این نابکاران، کشندگان عترت پاک رسول، نبرد مى‏کردم!(12)
3. نقش زنان در مجلس یزید:
1. در دربار یزید، چون حضرت زینب علیهاالسلام سر برادر را دید، دست به گریبان برد و با سوز، فریاد زد: یا حسیناه! یا حبیب‏الله! یابن مکّه و منى! یابن فاطمة الزهراء سیدة النساء! یابن بنت المصطفى! راوى گوید: همه گریستند و یزید خاموش بود. زنى هاشمیه در سراى یزید بود، شیون‏کنان بر امام حسین علیه‏السلام فریاد مى‏کشید: یا حسیناه! یا سیّد اهل بیتاه! یابن محمّداه!(13)
2. پس از سخنرانى حضرت زینب علیهاالسلام ، زمانى‏که سر امام حسین علیه‏السلام را به سرسراى یزید آویزان کردند و اسراى کربلا را به منزل یزید آوردند، زنان ابوسفیان پیش رفتند و دست و پاى دختران رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را بوسیدند و سه روز عزادارى کردند و آه و ناله نمودند! هند، زن یزید، چون سر امام حسین علیه‏السلام را دید، جامه چاک کرد و از پرده به در آمد و با پاى برهنه سوى یزید شتافت و به او گفت: اى یزید، توگفتى که سر حسین علیه‏السلام را در سراى من بالاى نیزه کنند؟ یزید برجست و او را پوشاند و گفت: اى هند، بر دخترزاده رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گریه و زارى مى‏کنى؟!(14)
نقش زنان در حادثه کربلا
نام بیست زن در واقعه عاشورا ثبت شده است که ظاهرا ده تن از آنان از اهل بیت علیهم‏السلام بودند و بقیه از زنان صحابه. آرى، بیابان کربلا از صبح تا عصر دهم محرّم، تمامى تاریخ قیام را در خود جاى داد. اراده خداوندى بر ارائه صحنه جدیدى از عظمت وجودى انسان قرار گرفته بود و سرمایه‏گذارى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به دست نادره خلقت و على مرتضى علیهماالسلام به بار نشست. زنان حاضر در کربلا با دقت انتخاب شده بودند تا شیوه ایثار در راه مولاى خود را به نمایش بگذارند. بدین سبب، درجه فداکارى زنان صحابه بى‏مانند بود.
الف. آرزوى شهادت
در نقل آمده است که در شب عاشورا، امام حسین علیه‏السلام پس از آنکه به اصحاب خود اجازه ترخیص داد، فرمود: هر کس که عیال با خود به همراه دارد، همین امشب او را به مأمنى برساند. فردا مردان ما کشته مى‏شوند و عیال‏هایمان به اسیرى مى‏روند. امام علیه‏السلام نمى‏خواست سایر زنان در مصایب سخت اهل‏بیت علیهم‏السلام شریک شوند. گویند: پس از آنکه على بن مظهر وارد خیمه خود شد، زنش پرسید: فرزند رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره زنان چه گفت؟ ... على بن مظهر آنچه را حضرت فرموده بود، اظهار داشت. زن گریست و گفت: اى پسر مظهر، درباره من انصاف ندارى! تو مى‏خواهى خودت داخل بهشت شوى! ... على بن مظهر خدمت امام علیه‏السلام رسید و عرض کرد: یابن رسول اللّه، این زن اسدیه حاضر نیست او را به محل امنى برسانم. هنوز امام علیه‏السلام جوابى نگفته بود که زن از پشت خیمه، ناله خویش را بلند کرد و گفت: «یابنَ الزهراءِ الَسنا قابلاً لخدمةِ بناتکَ و اَخَواتکَ؟» اى پسر زهرا، آیا ما قابلیت خدمت براى دختران و خواهرانت نداریم؟!(15)
کاروان کربلا کاروان عشق است و عضویت در آن قابلیت مى‏خواهد. اذن ترخیص براى زنان، از سوى امام اعلام شد تا این اذن، غربالى باشد براى آنان که مى‏خواهند با سپر ایمان در رکاب ولىّ خدا بمانند و در این پهن دشت ولایت، مقابل لشکر عظیم دشمن به حماسه‏آفرینى بپردازند. زنان صحابه آن‏چنان که شوهر، برادر و پسر خود را بر دفاع از اهل‏بیت علیهم‏السلام تحریض مى‏کردند، خود نیز چشم به دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام داشتند. آنان از آینده و اسیرى خود در ذهن تصویرى مبهم داشتند، اما در دل آرزوى شهادت و دیدار فاطمه زهرا علیهاالسلام مى‏کردند! گویى دخت على مرتضى علیه‏السلام از هدف انتهایى خصم و اسارت و رسالت زنان، آنان را کاملاً باخبر نساخته بود. بدین‏سبب، زنان صحابه ضمن ایثار در دفاع از ولایت، عقیله بنى هاشم (زینب) را تنها تا کوفه همراهى کردند و کاروان اسارت و تبلیغ از کوفه به بعد، تنها در اختیار زنان اهل بیت علیهم‏السلام قرار گرفت.
ب. پرتاب سر شهدا
زنان صحابه در دشت نینوا حماسه‏هاى جاویدى از خود بر جاى نهادند؛ هفت تن از مادران حاضر در کربلا پس از آنکه لباس رزم را خود بر قامت پسرانشان پوشانیدند، نظاره‏گر شهادت آنان شدند و دشمن پس از شهادتشان، سرهاى آن‏ها را از تن جدا کرد و با تحقیر، به سوى مادرانشان پرتاب نمود! اما آنان همه سرهاى پسرانشان را به سوى دشمن پرتاب کردند، فریاد زدند: «ما آنچه را در راه خدا داده‏ایم، پس نمى‏گیریم!»(16) از این هفت تن، سه تن را زنان صحابه تشکیل مى‏دادند:
1. عمر بن جناده ـ و به روایتى پسر مسلم بن عوسجه ـ جوانى بود که پدرش در کربلا تازه کشته شده بود. او در برابر مادر ایستاد، مادر به او گفت: اى پسرک من! بیرون برو و نزد پسر پیامبر جهاد کن. امام حسین علیه‏السلام فرمود: پدر این جوان تازه کشته شده است و شاید مادرش از خروج وى راضى نباشد. آن جوان گفت: مادرم امر به خروج فرمود. آن‏گاه به میدان رفت و قوى‏ترین رجزها را در مورد ولایت خواند و پس از مدتى توسط دشمن شهید شد. دشمن سر وى را به سوى مادرش پرتاب کرد. مادر سر را برداشت؛ چنان‏که گویى براى او لاى لاى کودکى مى‏خواند! گفت: اى پسرک من! کار خوبى کردى. اى مایه خرّمى دل و روشنى چشم من! آن‏گاه سر را به جانب یکى از دشمنان پرتاب کرد و او را کشت. سپس عمود خیمه را کند و بر آنان تاخت و دو مرد را نیز کشت! امام حسین علیه‏السلام به او امر به بازگشت نمود؛ او مراجعت کرد.(17)
2. عبداللّه بن عمیر نیز حمله کرد، چند تن را کشت و نزد مادر و زنش آمد، ایستاد و گفت: اى مادر، راضى شدى؟ مادر گفت: راضى نمى‏شوم، مگر آنکه نزد حسین علیه‏السلام کشته شوى!(18) عبداللّه را کشتند و سرش را به سوى مادرش پرتاب کردند. مادر سر را برداشت، بوسید و به سوى دشمن پرتاب نمود. در اثر اصابت آن سر نیز مردى از دشمن کشته شد. آن‏گاه عمود خیمه را کند و دو نفر را کشت! امام حسین علیه‏السلام فرمود: بازگرد، تو و پسرت نزد رسول خدایید؛ جهاد از زنان برداشته شده است. زن بازگشت و مى‏گفت: خدایا! ناامیدم مکن. امام علیه‏السلام فرمود: خدا تو را ناامید نمى‏گرداند.(19)
زنان صحابه زنانى بودند که در گذرگاه شهادت و اسارت، به قافله فرزند فاطمه علیهاالسلام پیوستندو توفیق یافتند تا در جمعى که اراده خداوند به عظمت آنان تعلّق گرفته‏بود،قرار گیرند.
ج. اصرار بر شهادت
امّ وهب عمودى برگرفت و نزد شوهر آمد و گفت: پیش این پاکان، ذریّه محمد علیهم‏السلام کارزار کن! او، خود در صحنه کربلا، به دنبال شوهرش مى‏رفت. شوهر به او گفت: برگرد. او گفت: برنمى‏گردم تا با تو بمیرم! زن جامه شوهر را سخت چسبیده بود و سوى دیگرى مى‏کشید و مى‏گفت: تو را رها نمى‏کنم تا با تو کشته شوم. امام علیه‏السلام زن را ندا داد و فرمود: خدا شما خاندان وهب را جزاى خیر دهد! به سوى زنان برگرد. خدا تو را رحمت کند! با آنان بنشین که جنگ بر زنان نیست.(20)
خواست و تقاضاى قلبى امّ وهب و حمایت او از امام، هر انسانى را به یاد شجاعت‏هاى نسیبه در اُحُد مى‏اندازد؛ او زمانى‏که مردان فرار کردند، از جان پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دفاع نمود و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در حق او و خاندان او همین دعا را فرمود.(21)
در میدان پرهیاهو و ستیز بى‏امان دشت کربلا، تنها پنج تن در میان دشمن ظاهر گشتند و در دفاع از امام علیه‏السلام ابراز تسلیت کردند؛(22) غیر از حضرت زینب علیهاالسلام که در شهادت حضرت على اکبر علیه‏السلام ظاهر شد و موجب تسلاّى خاطر برادر گردید، سه تن دیگر خواهر و مادر شهیدان بودند و پنجمین آن‏ها همسر عبداللّه بن عمیر کلبى بود که نام خود را در ردیف شهداى کربلا ثبت نمود.
د. شهادت پس از همسر
همسر عبداللّه بن عمیر کلبى از خیمه بیرون آمد و نزد شوهر شهیدش شتافت. بالاى سر او نشست و خاک از روى او پاک کرد و گفت: بهشت، تو را گوارا باد! پس شمر به غلام خود، رستم، امر کرد که گرزى بر سر او بزند؛ که او در جاى خود شهید شد!(23)
شمر بغض درونى خود را در قیام و شجاعت‏هاى زنان با حمله به خیمه‏هاى حرم حضرت اباعبداللّه علیه‏السلام آشکار نمود و سعى کرد آتش درونى خود را به‏گونه‏اى با این حرکات سبعانه نشان دهد.
زنان صحابه در خدمت به اهل بیت علیهم‏السلام ، جسد تکّه تکّه شده عزیزان خود را رها کردند و در اسارت با سرهاى بر نیزه عزیزانشان به حرکت تاریخى خود در کنار اهل بیت علیهم‏السلام ادامه دادند تا تاریخ، سند مظلومیت جدیدى در اوراق خود ثبت نماید. آنان قرار گرفتن در کنار فرزندان رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را افتخارى براى خود قلمداد مى‏کردند و بر این لیاقت، دعاى شکر مى‏خواندند. هرچند آنان تا انتهاى رسالت زینب علیهاالسلام او را همراهى نکردند، اما چشمه جوشانى از عشق به ولایت را به نمایش گذارند.
ه . عظمت روحى زنان در عاشورا
زنان صحابه در روز عاشورا براى حمایت از امام خود، خروش مى‏نمودند و از عصر عاشورا با سکوت خود، قیام خاندان اهل‏بیت علیهم‏السلام را حمایت کردند. عملکرد زنان در واقعه عاشورا، وسعتى از کشش روحى زن ارائه کرد که کمتر انسانى بر آن توانایى دارد.
زنان در وداع عزیزان خود اشک بسیار نریختند و کودکان را در تحمّل تشنگى و گرسنگى به صبر تشویق کردند و آن‏ها را از مقابل مجاهدان به دور نگه داشتند، تا بى‏تابى آن‏ها مقاومت دلیرمردان را در هم نشکند. زنان زمانى‏که بدن غرقه به خون و تکّه تکّه شده عزیزانشان را نزدیک خیمه مى‏آورند، در مقابل امام علیه‏السلام بى‏تابى نمى‏کردند، تا امام به رقّت کشیده نشود؛ حتى زمانى‏که طفل شیرخوار امام حسین علیه‏السلام على اصغر علیه‏السلام را با تیر سه شعبه شهید کردند، رباب، مادر على اصغر رحمه‏الله ، پیش نیامد و امام علیه‏السلام خواهر خود زینب علیهاالسلام را خواند و فرزند خود را به او داد.(24) زمانى که بدن حضرت على‏اکبر علیه‏السلام را آوردند، هیچ‏یک از زنان جلو نیامدند. همچنین زمانى‏که بدن غرقه به خون صحابه را مى‏آورند، عموما همسران و مادرانشان پیش امام نمى‏آمدند؛ شاید صاحب این خون‏هاى ریخته شده و بدن‏هاى تکّه تکّه شده را امام علیه‏السلام مى‏دانستند و خود را براى عزادارى، بر امام برتر مى‏دیدند.
نقش حجاب زنان در حماسه عاشورا
در واقعه عاشورا، زنان مستقیما وارد میدان سیاست شدند و درس‏هایى را که از فاطمه زهرا علیهاالسلام در ماجراى «فدک» و در دفاع از ولىّ خود آموخته بودند، ارائه دادند و حماسه‏اى برپا کردند که تا تاریخ زنده است و قلب بشریت مى‏تپد، این قیام براى آنان پیام دارد. زنان در حین مصیبت و پس از آن، رسالت الهى خود را در حفظ حجاب فراموش نکردند. آن زمان که همه یاران امام شهید شدند و امام حسین علیه‏السلام عازم میدان بود، براى خداحافظى و روشنگرى وظایف آنان، نزد ایشان آمد و فرمود: آماده مصیبت باشید. لباس‏هاى روى خود را سخت بپوشید. بدانید که خدا حامى شماست و از شما محافظت مى‏کند و از شرّ دشمنان نجاتتان مى‏دهد و عاقبت امورتان را ختم به خیر مى‏کند.(25)
امام حسین علیه‏السلام اولین هشدار را در ملاحظات ظاهرى و پوشش زنان بیان داشت و زنان، که مى‏دانستند کار خصم جنبه مادى و اقتصادى دارد، زیورآلات و جامه‏هاى اضافى خود را به سوى آنان پرتاب کردند، تا در پى غارت آن‏ها، لحظه‏اى بیاسایند. زمانى که دشمن مى‏خواست اسرا را وارد شام نماید، امّ کلثوم از آن‏ها خواست تا سرها را از محل زنان دور سازند، تا مردم با نگاه به سرهاى بریده، کمتر به محمل زنان نگاه کنند و دخترکان مقنعه از سر کشیده را با نگاه نیازارند! اما شمر ملعون با این درخواست، ابتدا محمل‏ها را وارد شهر کرد!
زنان با پیام امام، دو نوع پوشش براى خود انتخاب کرده بودند که پوشش اولیه با غارت دشمن از میان رفت. در مجلس یزید، سکینه دختر امام به گریه افتاد و زمانى‏که یزید علت آن را جویا شد، فرمود «کیف لا یَبکى مَن لیس لها الستر تستر وجهها عنکَ و عن جُلساءِ مجلسِکَ؟»؛(26) چگونه گریه نکند کسى که پوشش و نقابى براى او نیست، تا صورت خود را از تو و مردان مجلست بپوشاند؟!
حضرت زینب علیهم‏السلام شجاعانه در این مجلس، همچون پدر، برادر و مادرش خصم را به ذلّت کشاند و شخصیت متزلزل یزید را در مقابلش همچون برگى خشک شده در هم فشرد تا تجربه تاریخ عاشورا سنّت تاریخ استکبار شود که حجاب زن مسلمان بالاترین سلاح ایمان است.
بیشتر مکاتب و اندیشه‏هاى علمى بشرى در طول تاریخ، حول دو محور اقتصاد و قواى جنسى، نظریات خود را ارائه داده‏اند. گویى از زمانى که انسان خود را شناخت، خود را میان دو غریزه قوى مالکیت و شهوت اسیر دیده و براى به بند کشیدن آن‏ها، به منظور دست‏یابى به سعادت، در پى روشى علمى مى‏گشته است. آن‏گاه که تفکرات در هاله‏اى از مذهب شکل مى‏گرفتند، برداشت از این دو غریزه بیشتر به صورت قناعت و رهبانیت خود را نشان مى‏داد، و آن‏گاه که تفکرات مادى بر جوّ عمومى جامعه حاکم مى‏شد، ربا، بى‏بندوبارى و گاه اشتراک در هر دو قسمت مطرح مى‏گردیدند.
شاید بدین سبب بود که دو گل در جهت مطامع استعمارى فرانسه، همیشه مى‏پرسید: آیا زنان (در مستعمرات فرانسه) عرف و عادات قدیم خود را رها کرده‏اند؟ به عبارت دیگر، میزان تأثیر سوء تبلیغات استعمار تا چه حد بوده است؟ آیا هنوز فرهنگ بومى خود را پاس مى‏دارند؟ یا در مقابل فرهنگ بیگانه، استقامت مى‏ورزند؟ آیا در تاراج سرمایه‏هاى وجودى خود به اشغالگران کمک مى‏کنند و برادران و پدران و پسران مملکت خود را کتف بسته به استعمار تحویل مى‏دهند؟ آیا هنوز استقلال خود را به اسارت در فرهنگ بیگانه ترجیح مى‏دهند یا تضمین‏کننده سیاست‏هاى سرمایه‏دارى از طریق خرید کالاهاى مصرفى هستند؟
آرى، هر جا جسم زن اسیر باشد، روح مرد نیز به اسارت مى‏رود، و در هر جامعه‏اى زن رشد داشته باشد، مردان نیز فعّال‏ترند. ناپلئون مى‏گفت: اگر مى‏خواهید میزان تمدن و پیشرفت ملتى را بدانید، به زنان آن ملت نگاه کنید! برخى روایات متواتر نیز بلاى جامعه را افزایش زنانى مى‏داند که از اهداف متعالى دور شده‏اند و سرمایه‏هاى خود را، که مى‏توانند سهم مهمى در رشد جامعه داشته باشند، زمینه سقوط و انحطاط جامعه قرار داده‏اند.
و این‏چنین عاشورا محکى شد براى زن تا اثبات کند که او هدف دشمن است و دشمن پس از کشتن مردان جامعه، به سراغ او خواهد آمد، و این براى دشمن درسى شد که اگر زن پاسدار ولایت و رهبرى دین گردد، قوى‏ترین و پراستقامت‏ترین فرد در مقابل دشمن خواهد بود.
دشمن، که حجاب زنان را قوى‏ترین سلاح در تثبیت مدیریت ولایت مى‏دید، حجاب از سر آنان کشید، غافل از آنکه گرچه حجاب به زن ارزش مى‏دهد، اما آنکه حجاب را ارزش مى‏بخشد، زینب‏گونه بودن و زینبى رفتار کردن است! و خصم به دست خود، این ارزش را تثبیت کرد که حجاب را دو ارزش است:
1. پوشیده بودن؛
2. زینب‏گونه زیستن.
سهل بن ساعدى مى‏گوید: به دروازه دمشق رفتم، بیرق‏هایى پى در پى پیدا بودند و سوارى دیدم که بیرقى در دست داشت، پیکان از بالاى آن بیرون آمده و سرى بر آن بود که شبیه‏ترین مردم به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود! ناگاه دیدم از پشت سر وى زنانى بر استرانى بى‏روپوش سوارند. نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم: کیستى؟ گفت: سکینه بنت الحسین. گفتم: چه حاجتى دارى تا برآورم؟ من سهل ساعدى هستم، جدّ تو را دیده‏ام و حدیث او را شنیده‏ام. گفت: اى سهل! به حامل این سر بگو آن را به پیش ببرد، تا مردم مشغول نگریستن آن شوند و به حرم پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نگاه نکنند! سهل گفت: چهارصد دینار دادم تا آن کار را انجام دهد.(27)
عظمت رسالت زن در حفظ حرمت پوشش، در عاشورا مشخص گردید و پیام عاشورا به همراه مفهوم حجاب، تا زمان جارى است، انعکاس خواهد داشت. بدین سبب است که دشمنان، حجاب را جزو مهم‏ترین محورهاى مبارزه خود قرار داده‏اند؛ زیرا حجاب، لباس حمایت از ولایت است.
نقش سوگوارى زنان در واقعه عاشورا
لطف الهى در تجهیز عاطفه زن قرین شد و نقش ظریف عاطفه در تحوّلات روحى بشر با آمیختگى و نیرو گرفتن از مناجات اولیاى خدا عمیق‏تر گردید، تا وظیفه زن را در ایجاد تعادل و ثبات در محورهاى خانواده، اجتماع و تربیت نسل مدد نماید؛ زیرا این امور، زیربنایى از احساس و ایمان الهى را خواستار بودند و تأثیر گوشه‏اى از این امتیازات شگرف، آمادگى انقلاب درونى و تحوّل زن را به سوى حق تضمین نمود.
بدین‏سان، مى‏توان وجود این نیرو را در تحوّل روحى زن به عنوان قوى‏ترین محرّک او تعبیر نمود و بر این اساس، خطاب اصلى ذکر مصایب اهل‏بیت علیهم‏السلام به سوى روح زن است و قوى‏ترین عزاداران این سوگ را زنان تشکیل مى‏دهند؛ گویى زن مى‏خواهد با همراهى اسیران به عزادارى بپردازد و با نیروى ایمان، این کاروان را مجهّز نماید.
امام حسین علیه‏السلام در سخن‏گویى و رویارویى تاریخى حق و باطل، زنى را انتخاب نمود تا اوراق نگاشته شده به خون شهدا را به تفصیل در تاریخ بیان دارد. رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گریه کردن بر حضرت زینب علیهاالسلام را همچون گریستن بر برادراش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دانست و تأسّى به او را همچون چنگ زدن به ریسمان ولایت معرفى نمود تا این امر اتمام حجتى براى زن و شخصیت والاى او باشد.
عاشورا ایستگاه ارزشى سالیانه زن است که خود را بیابد و ارزیابى کند و فاصله راه را تا الگوى متعالى کمتر نماید؛ زیرا کربلا از تمامى جنبه‏هاى تعالى گوشه‏هایى در خود دارد. زنان صحابه در روز مبارزه، در دفاع از امام و تحریض عزیزان خود حماسه‏ها آفریدند. زنان اهل‏بیت علیهم‏السلام در تبلیغ و افشاگرى اعجاز نمودند، اما مجموعه کامل این جلوه‏ها، همه در زینب علیهاالسلام گرد آمده بود. او در میان مادران داغدار، پسرانش را به میدان فرستاد، برادرانش را تکّه تکّه شده یافت و هفده تن از خاندانش را کشته دید؛ در عزادارى میان دشمن، ظاهر شد و در گردآورى بازماندگان، به تازیانه‏ها و شماتت‏هاى دشمن وقعى ننهاد و در اسارت، همچون امیر بیان على علیه‏السلام سخن گفت و در عبادت‏هاى شبانه خود، لحظه‏اى کوتاهى نکرد.(28) او نمونه کامل صبر است و راه چگونه الهى شدن زن را در طول تاریخ به او آموخت.
زینب علیهاالسلام مورّخ همان دفتر سیاسى ولایت شد که حضرت فاطمه علیهاالسلام آن را گشوده بود و زن مسلمان را در طول تاریخ با عظمت خود، آن درک کرد و در ذهن خود جاودانه ساخت.
عاشورا رمز انقلاب درونى زن است؛ مجموعه‏اى گردآورى شده از تمامى عوامل احساسى: کودک یتیم، زن داغدیده، تشنگى، گرسنگى، اسارت، شهادت، غارت‏زدگى، بیمارى، هتک حرمت، تازیانه و ...! و آنجا که زن مى‏بیند در دل شب، زنى تنها با رسالتى عظیم از خیمه‏هاى نیمه سوخته، خیمه‏اى برپا مى‏کند و کودکانى را که بدنشان از تازیانه سیاه شده است و از ترس به سوى قتلگاه مى‏شتابند، گردآورده، آنان را با ذکر آینده قیام، آرام مى‏کند و آن‏گاه که همه مى‏خوابند، خود به عبادت مى‏ایستد، مى‏فهمد که این عظمت، صورت جدیدى از تصویر زن است که باید آن را به خاطر سپرد و او را رها نساخت.
اگر دشمنان بگذارند که زن خسته قرن، اهل‏بیت علیهم‏السلام را بشناسد و شخصیت خود را در مکتب آنان پرورش دهد، چنان جلوه‏اى از این مکتب بروز خواهد نمود که در تلألو آن، دل‏ها جذب گردند و عقل‏ها حق را بیابند. حقیقت این است که هنوز نقش تربیتى اهل بیت علیهم‏السلام و تأثیر اعتقاد به آن‏ها ناشناخته مانده است. آن‏ها چشمه‏هاى همیشه جوشان هدایتند که در پرتو انوارشان، فطرت‏ها آسوده مى‏گردند و نیروها از هرز شدن به رشد مى‏رسند و در انعکاس قدرتش، تمامى مکاتب تربیتى دنیا به شگفت مى‏آیند.


1 کارشناس ارشد مدیریت.
2. ابومخنف، مقتل الحسین، ص 18.
3. همان، ص 45.
4. همان، ص 74.
5. شیخ عباس قمّى، نفس المهموم، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412 ق / 1992 م، ص 132.
6. همان، ص 192.
7. همان، ص 207.
8. همان، ص 364.
9. همان، ص 134.
10. شیخ عباس قمى، بیت‏الاحزان، ص 201.
11. شیخ عباس قمّى، نفس المهموم، ص 214.
12. ابومخنف، پیشین، ص 208.
13. شیخ عباس قمّى، نفس المهموم، ص 13.
14. همان، ص 265.
15. محمد واصف، انقلاب مقدّس حسین علیه‏السلام ، 1386 ق، ص 153.
16. محمد سماوى، ابصار العین فى انصار الحسین، ص 132.
17. شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 152.
18. همان، ص 147.
19. همان، ص 148.
20. ابومخنف، پیشین، ص 124.
21. ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 8، ص 414 / محمّد بن عمر بن واقدى، مغازى، ج 1، ص 270.
22. خواهر مسلم بن عوسجه، مادر عبداللّه بن عمیر کلبى، مادر عمر بن جناده و به روایتى امّ وهب.
23. شیخ عباس قمّى، نفس المهموم، ص 139 / ابو مخنف، پیشین، ص 141.
24. سید بن طاووس، لهوف، ص 158.
25. گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیه‏السلام ، فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه‏السلام ، ترجمه کتاب موسوعه الکلمات الامام الحسین علیه‏السلام ، ص 549.
26. ملامحمد گرمرودى، اشک‏هاى خونین در سوگ امام حسین علیه‏السلام ، ص 444.
27. شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 241.
28. به‏گونه‏اى که حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام در وداع آخر، به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: خواهرم، هرگز مرا در نمازهاى شبانه‏ات فراموش نکن! (ذبیح‏اللّه محلاتى، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62)

نگاهى به آموزه‏هاى تربیتى در زندگى حضرت خدیجه علیها السلام

نگاهى به آموزه‏هاى تربیتى در زندگى حضرت خدیجه علیها السلام
حضرت خدیجه همسر گرامى رسول اکرم صلى الله علیه و آله، 68 سال پیش از هجرت نبوى صلى الله علیه و آله در شهر مکه به دنیا آمد . پدر وى خویلد بن اسد و مادرش فاطمه دختر زائدة بن اصم مى‏باشد . او در چهل سالگى با حضرت محمد صلى الله علیه و آله که 25 سال از عمر شریفش را سپرى کرده بود ازدواج نمود . بنابر قول مشهور ثمره ازدواج خدیجه شش فرزند به نام‏هاى قاسم، عبدالله، رقیه، زینب، ام‏کلثوم و فاطمه علیها السلام بود . قبل از اسلام وى به خاطر دارا بودن صفات پسندیده و فضائل اخلاقى و پاکدامنى، «طاهره‏» لقب گرفت . ثروت خدیجه در میان اهل مکه بى‏نظیر بود و اهالى مکه با اموال وى به صورت مضاربه‏اى تجارت مى‏کردند . خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه آن ثروت را در اختیار حضرت رسول نهاد و بدین ترتیب از جنبه اقتصادى دین اسلام را تقویت نموده و در گسترش آن نهایت تلاش خود را به جاى آورد .
مقام او در نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به حدى بود که در مدت 25 سال زندگى مشترک با این بانوى با عظمت، آن حضرت به خاطر تکریم وى با هیچ زنى ازدواج نکرد و بهترین دوران جوانى خویش را به وى بخشید . بعد از رحلت‏حضرت خدیجه، رسول گرامى اسلام همیشه به یاد محبت‏ها و تلاش‏هاى او بود . بنابر برخى اقوال خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با دو نفر دیگر بنام‏هاى «ابو هالة بن زراره تمیمى‏» و «عتیق بن عائذ مخزومى‏» نیز ازدواج کرده بود . این یاور با وفاى رسالت‏بعد از 25 سال زندگى در کنار حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در دهمین سال بعثت در 65 سالگى و در دهم ماه رمضان چشم از جهان فرو بست و قلب رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان را داغدار نمود .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پیکر پاک او را در حجون با دست‏هاى خویش به قبر گذاشت و از شدت حزن و اندوه سال وفات او را که با فاصله اندکى از رحلت ابوطالب علیه السلام رخ داده بود، عام الحزن (سال اندوه) نامید . امیرالمؤمنین على علیه السلام به پاس خدمات آن دو بزرگوار به جهان اسلام اشعارى جانسوز سروده و در بخشى از آن حزن و ماتم قلبى خویش را بیان داشته است:
اعینى جودا بارک الله فیکما
على هالکین لا ترى لهما مثلا
على سید البطحاء وابن رئیسها
وسیدة النسوان اول من صلى
مهذبة قد طیب الله خیمها
مبارکة والله ساق لها الفضلا
فبت اقاسى منهما الهم والثکلا
مصابهما ادجى الى الجو والهواء (1)
اى چشمان من! احسنت‏بر شما، [اشک بریزید] در فراق آن دو بزرگوارى که نظیر ندارند . بر سرور سرزمین بطحاء و فرزند رئیس آن و بر بانوى بانوان که نخستین نمازگزار بود [ . آن بانوى] پاکدامنى که خداوند خصلت‏هاى او را پاکیزه کرده است [ . بانوى ] مبارکى که خداوند برترى را به سوى او رانده است .
مصیبت این دو عزیز فضا را بر من تیره و تار ساخته و [از این پس] شب‏ها را در اندوه و حزن این دو سر مى‏کنم .»
در این نوشتار بر آن شدیم که نقش این بانوى خجسته را در گسترش آموزه‏هاى مکتب تربیتى اسلام مورد توجه قرار داده و مواردى قابل توجه از آن را به خوانندگان گرامى تقدیم داریم . به امید اینکه بتوانیم از این شخصیت‏برجسته و بانوى نمونه در جهان اسلام درس‏ها آموخته و با شناخت فضائل و مناقب آن بزرگوار، از او به عنوان اسوه و الگوى تربیتى پیروى کنیم .
1- فضائل اخلاقى و علمى
مطالعه تاریخ زندگى حضرت خدیجه علیها السلام نشان مى‏دهد که او هم در دوران جاهلیت و هم بعد از بعثت‏خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله داراى فضائل اخلاقى و کمالات معنوى بوده است . او در جامعه خود به عنوان یک الگوى زن برتر، تاثیر بسزایى در گسترش صفات نیک انسانى داشته است . سخاوت، کرامت، ایثار و فداکارى، عفت و پاکدامنى، دوراندیشى و درایت و توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانى و صبر و استقامت، از جمله فضیلت‏هاى پسندیده ایست که صفحات تاریخ این زن نمونه را نشان مى‏دهد .
به همین جهت آن بانوى یگانه در میان زنان رسول خدا صلى الله علیه و آله شرایط هم کفو بودن را احراز نمود و یک همتاى واقعى براى حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود . عدم ازدواج مجدد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در زمان حیات خدیجه کبرى علیها السلام نشانگر جاذبه‏هاى معنوى و فضائل اخلاقى بى‏شمار در وجود آن حضرت است، که بدون تردید برخوردارى از آن صفات نقش مهم و اساسى در زندگى رسول خدا صلى الله علیه و آله داشته است . به همین جهت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله این بانوى تربیت‏یافته را از برترین زنان بهشتى شمرده و مى‏فرماید: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت‏خویلد وفاطمة بنت محمد ومریم بنت عمران وآثیة بنت مزاحم امراة فرعون (2) ; بهترین زنان اهل بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم [یعنى] زن فرعون .»
وفادارى این بانوى آسمانى در راه رسیدن به اهداف والاى همسر خویش، مورد توجه سیره‏نویسان و محققان قرار گرفته است . او از اولین لحظات بعثت، به رسولخدا صلى الله علیه و آله ایمان آورد و تا آخرین لحظات برایمان خود پاى فشرد و لحظه‏اى شک و تردید به دل راه نداد .
گذشته از فضائل اخلاقى، او از کمالات علمى نیز برخوردار بود . تاریخ گواهى مى‏دهد که خدیجه در مورد دانش عصر خود اطلاعات فراوانى داشت و از کتاب‏هاى آسمانى آگاه و از نظر عقل و درایت و زیرکى بر تمام زنان حتى بسیارى از مردان معاصر برترى داشت . بنابراین او داراى تمام کمالات و امتیازهایى بود که یک زن مى‏تواند داشته باشد .
با توجه به نکات یاد شده، خدیجه به عنوان اولین بانوى مسلمان در ترویج فرهنگ اسلامى و الگوهاى یک زن مسلمان و با کمال نقش والاى خود را ایفا کرده است و بانوان بسیارى از تربیت عملى وى درس‏ها آموخته‏اند . اهمیت فضائل اخلاقى و کمالات انسانى در وجود این بانوى با فضیلت آنگاه به اوج خود مى‏رسد که نگاهى به وضع زن در ایام جاهلیت و قبل از بعثت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بیندازیم .
زن در آن روز نه تنها از حقوق خود محروم بود و با رقت آورترین وضع زندگى مى‏کرد، بلکه به عنوان مایه ننگ و عار و موجودى شوم زنده به گور مى‏شد . خدیجه در چنین عصرى اثبات نمود که یک زن نه تنها حق حیات دارد و باید حقوق مسلم خود را استیفا نماید، بلکه مى‏تواند با اعمال شایسته و تلاش و کوشش، به مرحله‏اى برسد که خداوند متعال به او سلام برساند; همچنان که امام باقر علیه السلام از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند: شبى که در معراج بودم، به هنگام بازگشت از سفر معراج به جبرئیل گفتم: اى جبرئیل! آیا خواسته‏اى از من دارى؟ گفت: خواهش من این است که از طرف خداوند و من، به خدیجه سلام برسانى . (3)
2- پرورش فرزندان صالح
بدون تردید، مادر به عنوان مؤثرترین عامل محیطى و وراثتى در پرورش و رشد شخصیت کودک نقش به سزایى دارد . حضرت خدیجه علاوه بر این که به نص قرآن مادر روحانى همه مؤمنین است، به عنوان مادرى شایسته و با ایمان در دامن خویش فرزندان نیک و صالحى براى رسول‏الله صلى الله علیه و آله تربیت نمود . وى شش فرزند براى پیامبر به دنیا آورد و در دامن پر مهر خویش پرورش داد که در میان آن‏ها حضرت فاطمه علیها السلام از رتبه خاصى برخوردار است . دخترى که رهبرى اسلام بعد از پیامبر اکرم و على علیه السلام از نسل او پدید آمد و ادامه یافت . 
این دختر با مادرش آنچنان ارتباط تنگاتنگ داشت که هنگام رحلت‏حضرت خدیجه، فاطمه علیها السلام که در حدود پنج‏سال داشت‏شدیدا بى‏تابى مى‏کرد و به دور پدر بزرگوارش مى‏چرخید و مى‏گفت: «یا ابه این امى; پدر جان! مادرم کجاست؟» حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسول‏الله! خداوند مى‏فرماید: سلام ما را به فاطمه برسان و به او اطلاع بده که مادرش خدیجه در خانه‏هاى بهشتى با آسیه و مریم زندگى مى‏کند . (4)
این دختر پاکیزه، هنگام رحلت مادر وقتى احساس کرد که حضرت خدیجه شدیدا در فراق او و پدر ارجمندش ناراحت است و نگران تنهایى و بى‏یاورى حضرت محمد صلى الله علیه و آله مى‏باشد، به مادرش دلدارى داده و گفت: «یا اماه! لاتحزنى ولاترهبى فان الله مع ابى (5) ; مادر جان! اندوهگین و مضطرب نباش، زیرا خداوند یار و یاور پدرم مى‏باشد .»
امامان معصوم علیهم السلام نیز همیشه به وجود چنین مادرى افتخار مى‏کردند; همچنانکه حضرت مجتبى علیه السلام هنگامى که با معاویه مناظره مى‏کرد، در مورد یکى از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و سعادت و خوشبختى خود به نقش مادر در تربیت افراد اشاره کرده و فرمود: معاویه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثیله‏» مى‏باشد [و در دامن چنین زن پست و فرومایه‏اى پرورش یافته‏اى] این گونه اعمال زشت از تو سر مى‏زند و سعادت ما خانواده در اثر تربیت در دامن مادرانى پاک و پارسا همچون خدیجه علیها السلام و فاطمه علیها السلام مى‏باشد . (6)
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا براى معرفى خویش و آگاه کردن دل‏هاى بیدار، به مادرش فاطمه علیها السلام و مادربزرگ شایسته و فداکارش حضرت خدیجه اشاره نموده و فرمود: «انشدکم الله هل تعلمون ان امى فاطمة الزهراء بنت محمد؟ ! قالوا: اللهم نعم . . . انشدکم الله هل تعلمون ان جدتى خدیجة بنت‏خویلد اول نساء هذه الامة اسلاما؟ ! قالوا: اللهم نعم (7) ; شما را به خدا قسم مى‏دهم! آیا مى‏دانید که مادر من «فاطمه زهرا» دختر محمد [مصطفى صلى الله علیه و آله ] است؟ ! گفتند: آرى [ . . . فرمود: ] شما را به خدا قسم مى‏دهم! آیا مى‏دانید که مادربزرگ من خدیجه دختر خویلد، نخستین زنى است که اسلام را پذیرفت؟ ! گفتند: آرى .»
حضرت خدیجه علاوه بر اینکه در دامان پر مهر و عطوفت‏خویش فرزندان پیامبر را پرورش داد، فرزندان شایسته‏اى را نیز قبل از ازدواج با پیامبر تربیت کرده بود که از جمله آن‏ها هند بن ابى هاله مى‏باشد . او (هند) در مدت سه شبانه روزى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در هنگام هجرت در غار ثور مخفى شده بود، به همراه على علیه السلام دور از چشم مشرکان مکه محرمانه به پیامبر صلى الله علیه و آله آذوقه مى‏برد و برمى‏گشت . وى مردى بزرگوار، شریف، فصیح و محدث بود و از شوهر دیگر خدیجه بنام ابى هالة بن زرارة تمیمى متولد شده بود . (8)
هند پسر خدیجه همان کسى است که امام حسن علیه السلام به عنوان دایى خود از وى نام مى‏برد . وى اوصاف و شمایل رسول خدا صلى الله علیه و آله را براى امام مجتبى علیه السلام توصیف مى‏کرد و بسیار مورد علاقه رسول‏الله صلى الله علیه و آله بود . او بت‏هاى مشرکان را مى‏شکست (9) و در جنگ جمل در رکاب حضرت على علیه السلام به شهادت رسید . (10) و (11)
3- توجه به نیازهاى عاطفى و خواسته‏هاى فرزندان
مهرورزى و محبت‏به کودکان و رفع نیازهاى معنوى و عاطفى فرزندان، یکى دیگر از اصول تربیتى اسلام مى‏باشد . حضرت خدیجه به عنوان یک مادر دلسوز و مربى آگاه در این مورد حساسیت ویژه‏اى داشت . ماجراى زیر بیانگر این ویژگى حضرت خدیجه مى‏باشد .
در ایام بیمارى خدیجه که به مرگ وى انجامید، روزى اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد، او خدیجه را گریان و ناراحت مشاهده کرد و به او دلدارى داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب مى‏شوى، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدى، تو همسر رسول گرامى اسلام هستى و بارها تو را به بهشت‏بشارت داده است . با این همه چرا گریان و نگران هستى؟
خدیجه علیها السلام فرمود: اسماء! من در فکر این هستم که دختر هنگام زفاف نیاز به مادر دارد تا نگرانى‏ها و اسرارش را به مادر بگوید و خواسته‏هایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید، فاطمه علیها السلام کوچک است، مى‏ترسم کسى نباشد که متکفل کارهاى وى در هنگام عروسى شود و برایش مادرى کند .
اسماء بنت عمیس گفت: اى بانوى من! نگران نباش من با تو عهد مى‏کنم که اگر تا آن موقع زنده ماندم به جاى تو براى فاطمه مادرى کنم و نیازهاى روحى و عاطفى وى را برطرف نمایم .
بعد از وفات خدیجه علیها السلام هنگامى که شب زفاف حضرت فاطمه علیها السلام فرا رسید، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: همه زن‏ها از اتاق عروس خارج شوند و کسى در آنجا باقى نماند . همه رفتند، اما پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله متوجه شد که هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقى مانده است . فرمود: آیا نگفتم همه زنان بیرون روند؟ اسماء گفت: چرا یا رسول‏الله من شنیدم و قصد مخالفت‏با فرمایش شما رانداشتم، ولى عهد من با خدیجه مرا بر آن داشت که در این‏جا بمانم; چون با خدیجه پیمان بسته‏ام که در چنین شبى براى فاطمه مادرى کنم . (12)
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله با شنیدن این سخن به گریه در آمد و فرمود: تو را به خدا سوگند براى این کار ایستاده‏اى؟ اسماء عرض کرد: آرى . پیامبر صلى الله علیه و آله دست‏به دعا برداشته و براى اسماء بنت عمیس دعا کرد . (13)
همچنین حضرت خدیجه در مورد آینده دختر خردسال خویش خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دغدغه‏هایى را به این ترتیب بیان نمود: یا رسول‏الله! این دختر من - با اشاره به حضرت فاطمه علیها السلام - بعد از من غریب و تنها خواهد شد . مبادا کسى از زنان قریش او را آزار برساند، مبادا کسى به صورتش سیلى بزند، مبادا کسى صداى خود را بر روى او بلند کند، مبادا کسى با او رفتارى تند و خشن داشته باشد . (14)
4- رعایت آیین شوهردارى
یکى از برنامه‏هاى تربیتى اسلام، آموزش آیین شوهردارى به بانوان مى‏باشد . اگر به آمار اختلافات خانوادگى و طلاق و ناهنجارى‏هاى خانواده‏ها توجه شود، بخش قابل توجهى از این مشکلات به رفتارهاى بانوان و زنان و دختران جوان بر مى‏گردد و این همه، به خاطر ناآگاهى و عدم توجه به حقوق شوهران، رعایت نکردن آداب معاشرت، عدم آگاهى از اصول شوهردارى در اسلام است . حضرت خدیجه علیها السلام در ترویج آیین شوهردارى اسلامى و رعایت‏حقوق همسر، نهایت تلاش را به عمل مى‏آورد .
حضرت خدیجه علیها السلام با شیوه‏هاى مختلفى فضاى خانواده را آرام نگاه داشته و امنیت روحى و روانى را براى شوهر و فرزندان برقرار و زمینه را براى رشد فضائل اخلاقى فراهم مى‏آورد . در اینجا به برخى از روش‏هاى تکریم شوهر و همسردارى حضرت خدیجه اشاره مى‏کنیم:
الف) ابراز محبت:
حضرت خدیجه در فرصت‏هاى مناسب به همسر گرامى خویش ابراز علاقه و محبت مى‏کرد . او در قالب اشعارى زیبا درباره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، مکنونات قلبى خویش را چنین ابراز مى‏دارد:
فلو اننى امشیت فى کل نعمة
ودامت لى الدنیا وملک الاکاسرة
فما سویت عندى جناح بعوضة
اذا لم یکن عینى لعینک ناظرة (15)
«اگر تمام نعمت‏هاى دنیا و سلطنت‏هاى پادشاهان را داشته باشم و ملک آن‏ها همیشه از آن من باشد، به نظر من به اندازه بال پشه‏اى ارزش ندارد زمانى که چشم من به چشم تو نیفتد .»
ب) طرح غیرمستقیم خواسته‏ها
بدون شک هر زنى از شوهر خویش انتظارات و توقعاتى دارد . این در خواست‏هاى معقول زن، اگر در محیطى محبت‏آمیز و همراه با حفظ حریم‏هاى اخلاقى باشد، امرى پسندیده‏تر و جذاب خواهد بود . اگر این خواسته‏ها به صورت غیرمستقیم انجام گیرد، در تحکیم روابط خانوادگى و افزایش محبت تاثیرى فوق العاده خواهد داشت . حضرت خدیجه علیها السلام خدمات زیادى را در خانه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله انجام داده و صدمات فراوانى متحمل شده بود، از این رو به صورت طبیعى مى‏توانست انتظارات و توقعاتى را نیز از آن حضرت داشته باشد، اما او هیچ‏گاه خواسته‏هاى شخصى خویش را به صورت مستقیم بیان نمى‏کرد بلکه سعى مى‏کرد آن‏ها را به عنوان یک پیشنهاد و یا خواهش غیر مهم و در کمال ادب و احترام مطرح نماید .
حضرت خدیجه در آستانه وفات خویش هنگامى که وصیت‏هاى خود را بیان مى‏کرد، آن‏ها را در قالب یک گفت و گوى صمیمانه و محبت‏آمیز مطرح نمود . وى خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله عرض کرد: «یا رسول‏الله! چند وصیت دارم، البته من در حق تو کوتاهى کردم، مرا عفو کن .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هرگز از تو تقصیرى مشاهده نکردم . تو نهایت درجه تلاش خود را به کار گرفتى و در خانه من زحمات و مشکلات زیادى را متحمل شدى و تمام دارایى خود را در راه خدا مصرف کردى . حضرت خدیجه علیها السلام عرض کرد: یا رسول‏الله! مى‏خواهم خواسته‏اى را توسط دخترم فاطمه به شما برسانم و شرم دارم آن را مستقیما بازگو نمایم .
پیامبر از منزل خدیجه بیرون رفت . آن‏گاه خدیجه دخترش فاطمه را صدا کرد و به او گفت: عزیزم! به پدر بزرگوارت بگو که مادرم مى‏گوید: من از قبر هراسناکم، دوست دارم مرا در لباسى که هنگام نزول وحى به تن داشتى کفن کرده و در قبر بگذارى . فاطمه علیها السلام به نزد پدر آمده و پیام مادرش را رساند . پیامبر صلى الله علیه و آله آن لباس را براى خدیجه فرستاد . هنگامى که فاطمه علیها السلام آن را آورد، نشاط زایدالوصفى وجود خدیجه را فرا گرفت . آنگاه حضرت خدیجه با دلى آرام چشم از جهان فرو بست . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مشغول تجهیز و غسل و حنوط وى شد، هنگامى که خواست‏خدیجه را کفن کند، حضرت جبرئیل امین نازل شد و گفت: یا رسول‏الله! خداوند سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: کفن خدیجه به عهده ماست و آن یک کفن بهشتى خواهد بود . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اول با پیراهن خود و از روى آن با کفن بهشتى خدیجه را کفن کرد .
ج) دلجویى و دلدارى همسر
خانواده کانون آرامش و راحتى بخش هر انسانى است . مردى که در بیرون خانه با هزاران مشکل و گرفتارى رو به روست و گاهى در راه رسیدن به هدف و کسب روزى حلال سخنان ناروا شنیده و لطمات روحى و جسمى زیادى را متحمل مى‏شود، انتظار دارد که کسى از وى دلجویى کرده و حرف دلش را شنیده و با کلمات شفابخش و برخوردهاى آسایش آفرین مرهم گذار دردهاى انباشته در دل او باشد .
حضرت خدیجه چنین همسرى براى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بود . مشرکان با سخنان توهین‏آمیز و اعمال وقیحانه‏اى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را ناراحت مى‏کردند و از این ناحیه مشکلات فراوانى پیش روى پیامبر اکرم بود، اما همه این گرفتارى‏ها به وسیله خدیجه علیها السلام جبران مى‏شد . او شخص پیامبر و مشکلات آن حضرت را آگاهانه درک مى‏کرد و بدین جهت در پیشرفت اهداف آن حضرت تلاش مى‏نمود و سخنانش را تصدیق مى‏کرد و او را از تمام غم‏ها و غصه‏ها مى‏رهانید .
علامه سید شرف الدین در این مورد مى‏نویسد: «او مدت 25 سال با پیامبر صلى الله علیه و آله زندگى کرد بدون آنکه زن دیگرى در زندگى او شریک شود و اگر در حیات باقى مى‏ماند، پیامبر باز هم شریک دیگرى انتخاب نمى‏کرد . او در تمام طول زندگى زناشویى شریک درد و رنج پیامبر صلى الله علیه و آله بود، زیرا با مال خود به او نیرو مى‏بخشید و با گفتار و کردار از او دفاع مى‏نمود و به او در مقابل عذاب و درد کافران که در راه رسالت و اداى آن نصیبش مى‏کردند تسلى مى‏داد . او به همراه على علیه السلام هنگام نزول نخستین وحى آسمانى به پیامبر صلى الله علیه و آله، در غار حرا بود . (16) »
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مورد همسر گرامى خویش مى‏فرماید: «خدیجه زنى بود که چون همه از من روى مى‏گردانیدند او به من روى مى‏کرد و چون همه از من مى‏گریختند، به من محبت و مهربانى مى‏کرد و چون همه دعوت مرا تکذیب مى‏کردند به من ایمان مى‏آورد و مرا تصدیق مى‏کرد .
در مشکلات زندگى مرا یارى مى‏داد و با مال خود کمک مى‏کرد و غم از دلم مى‏زدود . (17) »
خدیجه آنچنان در روح و جان همسر بزرگوارش تاثیر گذاشته بود که مدت‏ها بعد از رحلت‏حضرت خدیجه علیها السلام، هرگاه حضرت رسول صلى الله علیه و آله گوسفندى را ذبح مى‏کرد، مى‏فرمود سهمى هم به دوستان خدیجه بفرستید، زیرا من وست‏خدیجه را هم دوست مى‏دارم .
5- برترین معیارهاى انتخاب همسر
هر جوانى در زندگى خویش نیاز به ازدواج دارد و ازدواج در اسلام، یک امر مقدس و عبادت محسوب مى‏شود . دختر و پسرى که مى‏خواهند به سوى امر مقدس ازدواج قدم بردارند، اولین گام را از خود دوستى به سوى غیردوستى بر مى‏دارند، آنان با امضاى پیمان مقدس زناشویى از دایره خودخواهى بیرون رفته و با وارد شدن‏به مرحله جدیدى از زندگى، بخشى از کمبودهاى خود را جبران مى‏کنند که از جمله آن‏ها مى‏توان به بقاى نسل، رسیدن به آرامش و سکون، تکمیل و تکامل، تامین نیاز جنسى، سلامت و امنیت اجتماعى و تامین نیازهاى روحى و روانى اشاره کرد . اما در این میان مهم‏ترین دغدغه‏هاى هر دختر و پسر جوان که در آستانه ازدواج قرار مى‏گیرد، برترین معیارها و ملاک‏هاى ازدواج در انتخاب همسر آینده‏اش مى‏باشد .
حضرت خدیجه علیها السلام به عنوان الگوى دختران و زنان مسلمان در مورد انتخاب حضرت محمد صلى الله علیه و آله به عنوان همسر آینده خویش ملاک‏ها و اصولى را مطرح مى‏کند که از گفت و گوى وى با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله معلوم مى‏شود .
خدیجه هنگام پیشنهاد ازدواج با رسول خدا صلى الله علیه و آله به وى گفت: به خاطر خویشاوندیت‏با من، بزرگواریت، امانتدارى تو در میان مردم، اخلاق نیک و راست گوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم . (18)
ارزش این انتخاب خدیجه آنگاه نمایان مى‏شود که بدانیم او در آن هنگام، موقعیتى عالى و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امکانات و زمینه‏ها براى ازدواج وى با هر یک از جوانان نامدار و ثروتمند قریش فراهم بود .
پى‏نوشت‏ها:
1) بحار الانوار، ج‏35، ص‏143; دیوان امام على علیه السلام، ص‏359 و مستدرک سفینة البحار، ج‏4، ص‏73 .
2) مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج‏2، ص‏186 .
3) بحارالانوار، ج‏18، ص‏385 .
4) امالى شیخ طوسى، ص‏175 .
5) فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیها السلام، ص‏164 .
6) الاحتجاج، طبرسى، ج‏1، ص‏282 .
7) الامالى شیخ طوسى، ص‏463 .
8) همان .
9) اکمال الکمال، ج‏1، ص‏119 .
10) مکارم الاخلاق، ص‏11 .
11) برخى از متفکران اسلامى معتقدند که حضرت خدیجه قبل از حضرت رسول صلى الله علیه و آله ازدواج نکرده بود و فرزندانى همچون هند خواهرزادگان وى بودند که حضرت خدیجه آنان را در دامان خود پرورش داد .
12) اعیان الشیعه، ج‏1، ص‏380 .
13) شجره طوبى، ج‏2، ص‏334 .
14) همان .
15) مستدرک سفینة البحار، ج‏5، ص‏44 .
16) خدیجه، على محمد على دخیل، ص‏31 .
17) بحارالانوار، ج‏43، ص‏131 .
18) کشف الغمه، ج‏2، ص‏132 .

نماز و آموزه‌های‌ مکتب‌ عاشورایی‌ امام‌ حسین‌ (ع)

نماز و آموزه‌های‌ مکتب‌ عاشورایی‌ امام‌ حسین‌ (ع)
عاشورا از آن‌ واژه‌هایی‌ است‌ که‌ نمی‌توان‌ برایش‌، واژه‌ مترادف‌ و هم‌ معنایی‌نوشت‌. اگر بگوییم‌ عاشورا زیباترین‌ و با مفهوم‌ترین‌ تابلوی‌ هستی‌ است‌، سخنی‌ به‌ گزاف‌نگفته‌ایم‌، زیرا در هیچ‌ تابلویی‌ و در هیچ‌ دورانی‌، این‌ همه‌ مفاهیم‌، به‌ طور فشرده‌ و کامل‌ وزیبا در کنار هم‌ و در یک‌ جا گرد هم‌ نیامده‌ است‌.
در این‌ تابلو در میدان‌ جنگ‌ در حساس‌ترین‌ لحظه‌های‌ تاریخ‌، امام‌ و یارانش‌زیباترین‌ تصویر تاریخ‌ را در نماز ظهر عاشورای‌ خود آفریدند.
نماز ظهر عاشورا، نیایش‌ سرخی‌ است‌ سرشار از رمز و راز، و کهکشانی‌ است‌ اززیبایی‌ و معنا.
کربلا و عاشورا کلاس‌ درس‌ فراگیر و تکرار ناشدنی‌ است‌ که‌ می‌توان‌ تا ابد آن‌ رامایه‌ و دست‌ مایة‌ پرورش‌ نسل‌ها قرار داد. ولی‌ سوگ‌ مندانه‌ باید گفت‌: «عاشورا، چون‌امامان‌ مظلوم‌ شده‌ است‌».
و اگر امروز در تار و پود جهان‌ و خاصه‌ کشورهای‌ اسلامی‌ با مشکلات‌ متعدد ومعنوی‌ روبه‌ رو هستیم‌ همه‌ و همه‌ به‌ خاطر دور افتادن‌ از روحیة‌ عزت‌ و افتخار حسینی‌است‌.
شرایط‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ ضرورت‌ رجوع‌ به‌ روحیة‌ عزت‌ و افتخار جهت‌ رسیدن‌ به‌سعادت‌ اجتناب‌ناپذیر می‌نمایاند. لذا در این‌ مقال‌ به‌ بررسی‌ چند علت‌ از علل‌ عاشورای‌حسینی‌ می‌پردازیم‌.
عوامل‌ به‌ وجود آمدن‌ عاشورا
الف‌: عصر امام‌ حسین‌ (ع) عصری‌ است‌ که‌ اندیشه‌ها فلج‌ و شخصیت‌ها فروخته‌شده‌اند و وفاداران‌ و مردان‌ واقعی‌ تنها، یا گوشه‌ نشین‌ اند، مردمان‌ جامعه‌ ـ اعم‌ از جوانان‌ وپیران‌ ـ مأیوس‌ یا منحرف‌ گشته‌اند، اعوان‌ و انصار پیامبر (ص) و علی‌ (ع) و یاران‌ حقیقی‌اسلام‌ یا در، گذشته‌ شهید شده‌ یا توسط‌ حکومت‌ جابرانه‌ خفه‌ و خاموش‌ شده‌ و گاه‌ خریده‌شده‌اند و بالاخره‌ عصری‌ بود همچون‌ نیمه‌ شبی‌ که‌ نه‌ تنها قصد نداشت‌ صبح‌ شود، بلکه‌دستگاه‌ حاکم‌ وضعیت‌ را به‌ سوی‌ اوضاعی‌ وخیم‌تر و بحرانی‌تر پیش‌ می‌برد.
هیچ‌ کس‌ نمی‌خواست‌ یا نمی‌توانست‌ فریاد اعتراض‌ را از این‌ وضعیت‌ در دهد وآنهایی‌ هم‌ که‌ می‌خواستند کوچک‌ترین‌ حرکتی‌ کنند و پایگاهی‌ از حقیقت‌ بر افرازندحکومت‌ سیاه‌ آنان‌ را در هم‌ شکسته‌ و ویران‌ می‌کرد؛ حکومتی‌ که‌ رگ‌های‌ حیاتی‌اش‌وابسته‌ به‌ فساد و می‌گساری‌ و خوش‌ گذرانی‌ بود. در چنین‌ مقطعی‌ امام‌ حسین‌ (ع) به‌عنوان‌ وارث‌ و یادگار امامت‌ و به‌ عنوان‌ یک‌ رهبر الهی‌، ساکت‌ بودن‌ خود را برابر می‌داند باتبدیل‌ شدن‌ دین‌ الهی‌ «فقط‌» به‌ یک‌ نام‌ و آن‌، سرپوش‌ برای‌ تمام‌ مفاسد و جلوه‌ دادن‌جنایت‌ها و به‌ هدر رفتن‌ تمام‌ کوشش‌ هایی‌ که‌ جدش‌ پیامبر (ص) ، پدرش‌ علی‌ (ع) وبرادرش‌ امام‌ حسن‌ (ع) و سایرین‌ برای‌ دین‌ نموده‌ بودند.
«مسئولیت‌ پذیری‌» امام‌ (ع) را بر آن‌ داشته‌ بود تا در برابر قبضة‌ قدرت‌ و حکومت‌ـ که‌ حق‌ مسلم‌ سیدالشهدا بود و به‌ وسیله‌ حاکم‌ ستمگر زمان‌ تسخیر شده‌ و خود را در پناه‌فریبنده‌ترین‌ جامة‌ تقوا و توحید و ریاکاری‌ بر اریکة‌ سلطنت‌ و قدرت‌ تحکیم‌ نموده‌ بود، ـبه‌ پا خیزد و این‌ در حالی‌ بود که‌ امام‌ (ع) از جهت‌ سلاح‌ و سرباز برای‌ مقابله‌ دارای‌هیچ‌گونه‌ امکاناتی‌ نبود و از قدرت‌ جدّش‌ و پدر و برادرش‌؛ یعنی‌ حکومت‌ اسلام‌ و جبهه‌حقیقت‌ و عدالت‌ حتی‌ یک‌ شمشیر یا یک‌ سرباز نمانده‌ بود، در عوض‌ بنی‌ امیه‌پایگاه‌های‌ اجتماعی‌ را فتح‌ کرده‌ بود با این‌ وجود، برای‌ امام‌ (ع) مسئولیت‌ ایمانی‌ وآگاهی‌، بالاتر از هر وضعی‌ بود و «نتوانستن‌ او را از بایستن‌ معاف‌ نمی‌کرد».
بنابراین‌ از مدینه‌ خارج‌ و به‌ مکه‌ آمد و آن‌ جا رو به‌ تمام‌ حاجیان‌ می‌فرماید:
«من‌ به‌ سوی‌ مرگ‌ می‌روم‌» و از مکه‌ خارج‌ و به‌ طرف‌ کوفه‌ به‌ راه‌ افتاد و در واقع‌ به‌سوی‌ آن‌ حادثه‌ عظیم‌ رهسپار گشت‌.
امام‌ حسین‌ (ع) با ترک‌ طواف‌ و عزم‌ به‌ سوی‌ میدان‌ نبرد پیام‌ بزرگ‌ «تأسیس‌حکومت‌ الهی‌» را به‌ جهانیان‌، به‌ خصوص‌ کشورهای‌ استعمارزده‌ امروزی‌ می‌رساند که‌ درغیر این‌ صورت‌ چرخیدن‌ به‌ دور کعبه‌ با چرخیدن‌ به‌ دور بت‌ خانه‌ یکسان‌ خواهد بود.
پس‌ حسین‌ (ع) عاشورا را میراث‌ ماندگار خویش‌ ساخت‌ تا فریاد اعتراض‌ خود رااز وضعیت‌ حاکم‌ به‌ گوش‌ همگان‌ برساند، تا به‌ نام‌ دین‌ مفسده‌ بازی‌ نشود و دین‌ خدا بابرتری‌ سرخی‌ خون‌ بر سیاهی‌ شمشیر پیروز شود.
ب‌) در پاسخ‌ به‌ این‌ که‌ چرا امام‌ حسین‌ (ع) جنگ‌ نمود و امام‌ حسن‌ (ع) صلح‌ رابرگزید؟ باید گفت‌:
امام‌ حسین‌ (ع) در مقام‌ یک‌ امام‌ معصوم‌ که‌ از هر گونه‌ خطا و اشتباه‌ مصون‌ است‌می‌داند که‌ تن‌ دادن‌ به‌ صلح‌، امضا و تثبیت‌ عملکردها و کارکردهای‌ حکومت‌ زمان‌،برابری‌ با زوال‌ اسلام‌ و ارزش‌های‌ اسلامی‌ در سایه‌ پیرایه‌های‌ زهد ریایی‌ به‌ صورت‌ فسادو تجاوز آشکار می‌باشد. لذا اگر چه‌ نه‌ سپاه‌ دارد و نه‌ سلاح‌، اما نتوانستن‌ او را از بایستن‌معاف‌ نمی‌کند.
می‌داند که‌ صلح‌ تماماً شر و نابودی‌ در پی‌ خواهد داشت‌ و قیامش‌ به‌ همان‌ اندازه‌می‌تواند برای‌ اسلام‌ حیاتی‌ و مهم‌ باشد که‌ صلح‌ برادرش‌ آن‌ را نجات‌ بخشید و علت‌ این‌امر تغییر کردن‌ شرایط‌ و اوضاع‌ زمانه‌ بود.
در تفاوت‌ این‌ دو روش‌ باید یادآور شد که‌ موقعیت‌ سیاسی‌ امام‌ حسن‌ باامام‌حسین‌ 8 به‌ تبع‌ شرایط‌ بعدی‌ تغییر کرده‌ بود؛
به‌ بیان‌ روشن‌تر امام‌ حسین‌ (ع) در مسند «خلافت‌» به‌ عنوان‌ وارث‌ حکومت‌علی‌ (ع) به‌ مقابله‌ با نیروهای‌ طاغی‌ برخاست‌، حال‌ آن‌ که‌ موضع‌ امام‌ حسین‌ (ع) یک‌«معترض‌» در مقابل‌ حکومت‌ موجود بود و درست‌ در نقطه‌ مقابل‌ روش‌ امام‌ حسن‌ قرارداشت‌. پس‌ شرایط‌ کاملاً متفاوت‌ بود و راهی‌ جز مبارزه‌ نبود.
ج‌) امام‌ حسین‌ (ع) می‌داند که‌ صلح‌ با یزید، به‌ معنای‌ بیعت‌ با اوست‌، نه‌ صلح‌نامه‌ای‌ که‌ شرایطش‌ را امام‌ (ع) بنویسد. بیعت‌ با یک‌ جوان‌ شهوت‌ پرست‌ که‌ به‌ صورت‌علنی‌ مست‌ می‌نمود.
امام‌ حسین‌ (ع) بسیار روشن‌ می‌دانستند که‌ گذشته‌ از همه‌ مفاسد یزید دو مفسده‌مهم‌ در بیعت‌ با یزید وجود دارد که‌ در مورد معاویه‌ و صلح‌ امام‌ حسن‌ (ع) وجود نداشت‌:
یکی‌ این‌ که‌ بیعت‌ با یزید، تثبیت‌ خلافت‌ موروثی‌ از طرف‌ امام‌ حسین‌ (ع) بود؛یعنی‌ مسئله‌ فرد مطرح‌ نبود، مسئله‌ خلافت‌ موروثی‌ مطرح‌ بود.
مفسدة‌ دوّم‌، مربوط‌ به‌ شخصیت‌ خاص‌ یزید بود که‌ وضع‌ آن‌ زمان‌ را از هر زمان‌دیگر متمایز می‌نمود.
او نه‌ تنها فردی‌ فاسق‌ و فاجر بود ،بلکه‌ متظاهر و مبتنی‌ بر فسق‌ بود و شایستگی‌سیاسی‌ هم‌ نداشت‌؛ حال‌ آن‌ که‌ معاویه‌ و بسیاری‌ از خلفای‌ بنی‌ عباس‌ هم‌، مردمان‌ فاسق‌و فاجری‌ بودند ولی‌ یک‌ مطلب‌ را کاملاً درک‌ می‌کردند و آن‌ این‌ که‌ می‌فهمیدند اگربخواهند ملک‌ و قدرتشان‌ باقی‌ بماند، باید تا حدودی‌ مصالح‌ اسلامی‌ و شئون‌ اسلامی‌ رارعایت‌ کنند. همچنین‌ این‌ را درک‌ می‌کردند که‌ اگر اسلام‌ نباشد آنها هم‌ نخواهند بود،ولی‌ یزید این‌ شعور را نداشت‌ آدم‌ متهتکی‌ بود، و به‌ مردم‌ و اسلام‌ و حدود آن‌ بی‌ اعتنایی‌می‌نمود.
ما و عاشورا در صحنه‌ سیاسی‌
اگر حضرت‌ امام‌ حسین‌ (ع) در راه‌ پیمان‌ خویش‌ با خدا از هیچ‌ دارایی‌ حتی‌خانواده‌اش‌ دریغ‌ ندارد، پس‌ چرا ما باید حتی‌ در مسائل‌ دینی‌ و شرعی‌ چون‌ نماز، زکات‌،خمس‌ و غیره‌ کوتاهی‌ کنیم‌.
مگر نه‌ این‌ که‌ دین‌ خدا و جامعه‌ اسلامی‌ پابرجا نمی‌شود، جز در سایه‌ مردان‌ وزنان‌ پاک‌ و فداکار که‌ دستورات‌ اسلام‌ و اوامر الهی‌ را احیا می‌کنند.
در رأس‌ اهداف‌ نهضت‌ حسینی‌ (ع) باید از «اقامه‌ عدل‌» یاد کرد. امری‌ که‌بزرگ‌ترین‌ هدف‌ انبیا بوده‌ است‌: ( لقد ارسلنا بالبیّنات‌ و انزلنا معهم‌ الکتاب‌ و المیزان‌لیقوم‌ الناس‌ بالقسط‌ ) .
مقام‌ معظم‌ رهبری‌ در تفسیر این‌ آیه‌ معتقدند که‌ انزال‌ کتاب‌های‌ الهی‌ و ارسال‌رسل‌ برای‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ قسط‌ و عدل‌ در میان‌ جوامع‌ حاکم‌ شود؛ یعنی‌ نهادهای‌ ظلم‌و زورگویی‌ و فساد از میان‌ برداشته‌ شود.
لذا رویکرد عدالت‌ خواهانه‌ و سمت‌گیری‌ «اصلاح‌ طلبانه‌» حرکت‌ امام‌ حسین‌ (ع) با شرایط‌ کنونی‌ جامعة‌ امروز ما مشابهت‌ هایی‌ دارد.
امام‌ حسین‌ (ع) فرمود: «انما خرجت‌ لطلب‌ الاصلاح‌ فی‌ امة‌ جدّی‌»
نهضت‌ احیاگری‌ و بازگشت‌ به‌ اسلام‌ ناب‌ محمدی‌ (ص) سرلوحة‌ حرکت‌ اصلاحی‌امام‌ حسین‌ (ع) بود.
امروز در جامعه‌ ما سخن‌ از «قرائت‌های‌ متعدد» و «اصلاحات‌» بر سر زبان‌هاست‌.امری‌ که‌ یکی‌ از پایه‌های‌ شکل‌گیری‌ نهضت‌ اباعبدالله الحسین‌ (ع) بود. امام‌ حسین‌ (ع) اصلاحات‌ را تعریف‌ کرد و برای‌ آن‌ راهکار ارائه‌ نمود.
مبارزه‌ با رویکردی‌ که‌ خاندان‌ بنی‌ امیّه‌ طی‌ آن‌ «امامت‌» را به‌ «سلطنت‌» تبدیل‌کرده‌ بودند و با عنوان‌ قرائت‌های‌ مختلف‌ و نمادهای‌ متعدد، نماد راستین‌ اسلام‌ ناب‌محمدی‌ (ص) ـ که‌ وجود مبارک‌ اباعبدالله الحسین‌ (ع) بود ـ را اهتمام‌ ویژه‌ای‌ به‌ خرج‌ داده‌بودند تا به‌ حاشیه‌ برانند.
لذا امام‌ حسین‌ (ع) نهضت‌ افشاگرانه‌ و روشن‌گرانه‌ خود را بر علیه‌ یزید و سلطنت‌بنی‌ امیه‌ بر پا کرد و برای‌ شفاف‌ سازی‌ مرز میان‌ حق‌ و باطل‌ فرمود: «مثلی‌ لایبایع‌ مثله‌».
او با عدم‌ تمکین‌ از بیعت‌ با یزید فریاد ماندگار در تاریخ‌ را برآورد که‌ «هیهات‌ مناالذلة‌».
بدین‌ سان‌ حرکت‌ عزت‌ بخش‌ و افتخار آفرین‌ خود را که‌ نمادی‌ از اقتدار،ایستادگی‌ و حق‌ باوری‌ بود، برای‌ همیشه‌ تاریخ‌ به‌ جهانیان‌ آموخت‌.
سوگ‌مندانه‌ باید گفت‌ که‌ امروزه‌ در کشور جریان‌های‌ سیاسی‌ و نحله‌های‌ فکری‌که‌ در صدد احیای‌ تفکر امثال‌ یزید در استقرار سلطنت‌ باشند، هستند.
این‌ به‌ ظاهر مدعیان‌ روشن‌فکری‌ که‌ به‌ جامعه‌ نخبگان‌ و روشن‌فکران‌ متعهدکشور خیانت‌ می‌کنند، بر این‌ باورند که‌ «حکومت‌ دینی‌» با شرایط‌ و اقتضائات‌ کنونی‌ دنیاسازگار نیست‌. لذا باید در راستای‌ «جهانی‌ شدن‌» ما نیز «سکولاریسم‌» را در جامعه‌مستقر کنیم‌.
برخی‌ به‌ ظاهر از این‌ مدعیان‌ اصلاح‌طلبی‌ و مردم‌ سالاری‌ بر این‌ باورند که‌اصلاحات‌ بر اساس‌ قرائت‌ آنها ذوب‌ شدن‌ در سیطرة‌ استکباری‌ است‌ که‌ امروزه‌ «جهانی‌شدن‌» مترادف‌ آن‌ است‌. آنان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند که‌ باید برای‌ چنین‌ کاری‌ ساز و کارمناسب‌ طراحی‌ کرد و لذا دین‌، باید از صحنه‌ اجتماعی‌ رخت‌ بر بندد و «دین‌ فردی‌» و یا«دین‌ حداقلی‌» جای‌گزین‌ آن‌ شود و از عرصه‌ حکومت‌، جامعه‌ و سیاست‌ «دین‌ زدایی‌»گردد.
«دشمن‌شناسی‌» یکی‌ از مؤلفه‌های‌ بزرگ‌ نهضت‌ حسین‌ (ع) بود. امروزه‌ درجامعه‌ ما جریان‌هایی‌ هستند و متأسفانه‌، کسانی‌ که‌ به‌ دلیل‌ اهمال‌ و مسامحه‌ برخی‌مسئولان‌ و نهادها، در ارکان‌ نظام‌ نفوذ کرده‌اند و سخن‌ از وجود دشمن‌ خارجی‌ را «توهم‌توطئه‌» می‌پندارند.
«دنیا گرایی‌ خواص‌» یکی‌ از بسترهای‌ مهم‌ شکل‌گیری‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌ (ع) که‌ منجر به‌ شهادت‌ امام‌ (ع) گردید.
«خواص‌» با قرار دادن‌ موقعیت‌های‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ ویژه‌ به‌ خود و بعضاً بامباهات‌ پیشینة‌ مبارزاتی‌ خود در گذشته‌ «خواهان‌ امتیاز ویژه‌» از حکومت‌ بودند.
دنیاطلبی‌ و اشرافی‌ گری‌ آنان‌ از یک‌ سو و نیاز به‌ «گلادیاتورهای‌ بزرگ‌» برای‌حضور در «بزنگاه‌های‌ تاریخ‌» داشت‌، موجب‌ شد که‌ بسیاری‌ از «خواص‌» ابتدا به‌ نهضت‌امام‌ حسین‌ (ع) بپردازند و او را از این‌ کار بازدارند.
آن‌ گاه‌ که‌ این‌ حربه‌ مؤثر نیفتاد، برای‌ رسیدن‌ به‌ ثروت‌، مقام‌ و شهرت‌ برای‌ قرارگرفتن‌ در اردوگاه‌ باطل‌ از یک‌دیگر سبقت‌ می‌گرفتند.
برخی‌ برای‌ اثبات‌ مراتب‌ جان‌ نثاری‌ بیشتر به‌ یزید در پرتاب‌ تیر به‌ خیمة‌ سالارشهیدان‌، خود پیشگام‌ شدند.
شرایط‌ امروزی‌ ما اگر نه‌ همة‌ مولفه‌ها، بسترها، و زمینه‌های‌ نهضت‌ حسینی‌ (ع) رادارا نمی‌باشد، اما در مواردی‌ مشابهت‌ فراوان‌ دارد.
امروز مشاهده‌ می‌گردد که‌ اپوزیسیون‌ ضد انقلاب‌، منافقین‌، سلطنت‌ طلبان‌ خارج‌نشین‌ همراه‌ با استکبار جهانی‌ و در رأس‌ آن‌ آمریکای‌ جنایت‌کار «تمامیت‌ ارضی‌»،«کیان‌»، «هویت‌»، «آرمان‌ها» و «انقلاب‌، نظام‌، امام‌ و رهبری‌» را نشانه‌ گرفته‌اند. و با به‌کارگیری‌ بنگاه‌های‌ سخن‌ پراکنی‌ و با تکیه‌ بر امپراتوری‌ رسانه‌ای‌ خود، بسیج‌ گسترده‌ای‌برای‌ «خاموش‌ کردن‌ صدای‌ حق‌» می‌باشند.
صد افسوس‌ که‌ غافلان‌ و مرعوبان‌ داخلی‌ نیز در یک‌ هم‌گرایی‌ حیرت‌ آور دراردوگاه‌ دشمن‌ قرار گرفته‌اند و هزاران‌ افسوس‌ که‌ باز «خواص‌» و آن‌ هم‌ از نوع‌«گلادیاتورها» در این‌ صف‌ نقش‌ آفرینی‌ می‌کنند.
در شرایطی‌ که‌ مبارزه‌ اقتصادی‌، رانت‌ خواری‌ و مقابله‌ با تبعیض‌، فساد و فقر باتحقق‌ هدف‌ بزرگ‌ «عدالت‌» به‌ عنوان‌ رویکرد عصر سوّم‌ انقلاب‌ اسلامی‌ نور امیدی‌ را دردل‌ همگان‌ برافروخته‌ است‌. باز همین‌ خواص‌ هستند که‌ به‌ صورت‌ مختلف‌ در کار و راه‌این‌ کار بزرگ‌ مانع‌ تراشی‌ می‌کنند و برخی‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ «بازی‌» و «شوخی‌» یادمی‌نمایند.
امروز کسانی‌ از «حاکمیت‌ دوگانه‌» در ساختار حکومتی‌ ایران‌ سخن‌ می‌گویند ولزوم‌ عبور از هر آن‌ چه‌ که‌ مانع‌ باشد را بیان‌ می‌کنند، ایشان‌ همان‌ کسانی‌ هستند که‌ بانظریه‌ «فتح‌ سنگر به‌ سنگر»، «فشار از پایین‌ و چانه‌ زنی‌ از بالا» به‌ انحصارطلبی‌ روی‌آوردند و پس‌ از آن‌ که‌ بازار شعارهای‌ آنها رو به‌ خاموشی‌ گرایید عبور از «خاتمی‌»، «عبوراز قانون‌ اساسی‌» و امروز «عبور از نظام‌» را در قالب‌ نظر به‌ حاکمیت‌ دوگانه‌ تئوریزه‌می‌کنند.
این‌ همان‌ اقدامی‌ است‌ که‌ موجب‌ خوشحالی‌ آمریکا و سردمداران‌ کاخ‌ سفیدگردید و خانم‌ آلبرایت‌ وزیر خارجه‌ اسبق‌ آمریکا گفت‌: «شاگردان‌ خوب‌ من‌ اصلاحات‌ را درایران‌ دنبال‌ می‌کنند».
برای‌ جلوگیری‌ از این‌ گونه‌ انحراف‌ها باید گفت‌ عنصر «امر به‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنکر» را به‌ عنوان‌ یک‌ فریضه‌ الهی‌ باید زنده‌ کرد و با دنیا گرایی‌ خواص‌ به‌ شدت‌ مقابله‌نمود و هیچ‌ گونه‌ سازش‌ و مسامحه‌ای‌ را در این‌ مسیر نپذیرفت‌.
احیای‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر
چه‌ بسیار درس‌ مهمی‌ که‌ شاید بزرگ‌ترین‌ کلید نجات‌ جامعه‌ ما باشد. اگر خاندان‌بنی‌ امیه‌ در تبلیغات‌ خود، خویش‌ را از خاندان‌ رسول‌ خدا قلمداد کرده‌ و اسلام‌ را وارونه‌ به‌مردم‌ نشان‌ داده‌ بودند و حسین‌ (ع) با قیام‌ خویش‌ با محوریت‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنکر، همه‌ این‌ توطئه‌ها را به‌ هم‌ ریخت‌ و اسلام‌ اموی‌ را از اسلام‌ ناب‌ محمدی‌ جداساخت‌.
اکنون‌ نیز ما باید همان‌ طریق‌ را بپیماییم‌، اگر تبلیغات‌ استعمار و اجانب‌ می‌کوشدتا اسلام‌ را به‌ عنوان‌ روش‌ها و حرف‌های‌ متفاوت‌ از صحنه‌ زندگی‌ها خارج‌ کند، اگرمی‌کوشد تا مسیر افکار را از مسیر اسلام‌ منحرف‌ سازد.
باید با سلاح‌ «امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر» به‌ مقابله‌ آن‌ رفت‌، برای‌ نجات‌ دین‌ ووطن‌ اسلامی‌.
نماز در فرهنگ‌ عاشورا
بدون‌ شک‌ امام‌ حسین‌ (ع) می‌توانست‌ نماز ظهر را به‌ صورت‌ فرادا و در خیمه‌ خودبخواند، اما پیش‌ روی‌ دشمن‌ نماز امام‌ حسین‌ (ع) در ظهر عاشورا غیر از جنبه‌ معنوی‌،دارای‌ بعد سیاسی‌ و اجتماعی‌ نیز بود؛ یعنی‌ اگر عاشورا عالی‌ترین‌ و ناب‌ترین‌ جلوه‌های‌ارزش‌ الهی‌ و انسانی‌، نقطه‌ اوج‌ و قله‌ رفیع‌ تابناک‌ترین‌ آموزه‌ها و مفاهیم‌ ولایت‌ است‌، واگر عاشورا را تحقق‌ آرمان‌ها و تبلور صداقت‌ اسلام‌ بدانیم‌. پس‌ نماز ظهر عاشورا نماینده‌تمام‌ عیار ارزش‌ و اعتبار است‌ که‌ نماز در این‌ مکتب‌ آسمانی‌ دارد. و از این‌ منظر نماز ظهرعاشورا پیام‌ نهضت‌ حسین‌ (ع) را دارد.
پس‌ نماز چنان‌ که‌ ستون‌ دین‌ است‌، یکی‌ از ارکان‌ و مؤلفه‌های‌ نهضت‌ حسینی‌ نیزمی‌باشد.
نماز ظهر عاشورا روایتی‌ است‌ که‌ از جنس‌ آسمان‌ که‌ هر صاحب‌ دلی‌ را متحیّرمی‌کند و به‌ تحقیق‌، در مقام‌ عمل‌ بالاترین‌ تأکید و سفارش‌ بر اهمیت‌ جایگاه‌ فریضة‌نماز است‌.
زیبایی‌ و صلابت‌ نماز شکوهمند ظهر عاشورا آن‌ چنان‌ است‌ که‌ تمامی‌ راویان‌،مورّخان‌ و ادیبان‌ در آثار خویش‌ از آن‌ با عظمت‌ بی‌ نظیری‌ یاد کرده‌اند و مقام‌ الهی‌ وپایمردی‌ ملکوتی‌ آن‌ حضرت‌ را در بر پا داشتن‌ این‌ فریضه‌ مقدّس‌ در میدان‌ جهاد و درهنگامه‌ خطر و مصیبت‌ ستوده‌اند.
ابن‌ اثیر و دیگر مورخان‌ در باب‌ نماز ظهر عاشورا نگاشته‌اند:
«ابوثمامه‌ صیداوی‌، که‌ نامش‌ عمرو بن‌ عمرو، و از شمار یاران‌ حضرت‌ امام‌حسین‌ (ع) بود، نگاهی‌ به‌ آسمان‌ افکند و متوجه‌ شد که‌ زوال‌ ظهر و هنگامه‌ نماز فرارسیده‌ است‌؛ از این‌ رو پیش‌ امام‌ آمد و عرض‌ کرد:
«جانم‌ به‌ فدایت‌! می‌بینم‌ مردمان‌ به‌ تو نزدیک‌ گشته‌اند و سوگند به‌ خدا! که‌ توکشته‌ نخواهی‌ شد قبل‌ از این‌ که‌ من‌ در پیش‌ روی‌ شما کشته‌ شوم‌. اما دوست‌ دارم‌ درحالی‌ خدا را ملاقات‌ کنم‌ که‌ این‌ نمازی‌ که‌ وقت‌ آن‌ نزدیک‌ شده‌ است‌، خوانده‌ باشم‌».
امام‌ حسین‌ (ع) سر به‌ سوی‌ آسمان‌ بلند کرد و فرمود: «ذَکرت‌َ الصلاة‌ جَعَلَک‌َ اللهُمن‌ المصلّین‌ الذاکرین‌، نعم‌ هذا اول‌ وقتها» .
گرمای‌ شدید هوا، تشنگی‌ فراوان‌، بی‌ شرمی‌ دشمنان‌، خطر تیرها و یورش‌های‌بی‌ امان‌، اندوه‌ شهادت‌ یاران‌ و بسیاری‌ از علل‌ و عوامل‌ دیگر، هیچ‌ کدام‌ در آن‌ روزتاریخی‌ نتوانست‌ کوچک‌ترین‌ خللی‌ در برپایی‌ این‌ فریضة‌ مقدس‌ ایجاد نماید و امام‌ (ع) این‌ گونه‌ راه‌ را بر همة‌ بهانه‌ گران‌ و مستمسکان‌ برای‌ ترک‌ نماز بست‌ و اهمیت‌ و عظمت‌آن‌ را یادآور شد.
حضرت‌ امام‌ حسین‌ (ع) انگیزه‌ بزرگ‌ خود را در انقلاب‌ کبیر عاشورا، امر به‌ معروف‌و نهی‌ از منکر و احیای‌ دین‌ جدّ گرامی‌ خویش‌ معرفی‌ می‌کند و مگر نه‌ این‌ که‌ ستون‌ دین‌جدّ عظیم‌ الشأن‌ او نماز است‌؟ پس‌ نماز را همان‌ گونه‌ که‌ جدش‌ سفارش‌ فرموده‌ نبایدسبک‌ شمرد و نماز را می‌بایست‌ «اول‌ وقت‌» به‌ جای‌ آورد. و این‌ حقیقت‌ بزرگ‌ در عاشورابه‌ صورت‌ واقعیتی‌ عینی‌ به‌ ظهور در آمد.
از سوی‌ دیگر، امام‌ حسین‌ (ع) با نماز ظهر عاشورایش‌ به‌ تمام‌ وجدان‌های‌ بیدارثابت‌ کرد که‌ هدف‌ او از بر پایی‌ نهضت‌ عاشورا «دین‌ خواهی‌» و عمل‌ به‌ تکلیف‌ بوده‌ است‌و نه‌ خواسته‌های‌ دنیوی‌ و هواهای‌ نفسانی‌.
امام‌ (ع) با اقامه‌ نماز ظهر عاشورا، صداقت‌، خلوص‌، ایمان‌ و اصالت‌ خود را به‌عنوان‌ رهبری‌ الهی‌ به‌ اثبات‌ رسانید. نماز ظهر عاشورا تفاوت‌ بزرگ‌ نهضت‌ عاشورا به‌عنوان‌ یک‌ نهضت‌ الهی‌ با سایر نهضت‌ها است‌.
تاثیر شگرف‌ نماز ظهر عاشورا را در همین‌ گلچینی‌ آن‌ نیز می‌توان‌ به‌ نظاره‌نشست‌ و اندیشید که‌ در این‌ نماز چه‌ عاملی‌ وجود داشت‌ که‌ قرار از کف‌ عده‌ای‌ ربود و آنان‌را از وصف‌ دشمنان‌ امام‌ (ع) به‌ صف‌ دوستان‌ او کشاند؟ چه‌ جاذبه‌ای‌ در این‌ نماز موجب‌شد تا گروهی‌ به‌ جانبازی‌ برخیزند و فرزند و عیال‌ و خانمان‌ و حال‌ و آینده‌ خود را در راه‌ خدابه‌ فراموشی‌ بسپارند و مهیای‌ سخت‌ترین‌ مصایب‌ شوند؟
و نکته‌ دیگری‌ که‌ در این‌ باب‌ شایان‌ ذکر است‌، آن‌ که‌ سپاهیان‌ یزید - که‌ خود راخلیفه‌ مسلمین‌ معرفی‌ می‌کرد - با حمله‌ به‌ امام‌ (ع) و عدم‌ رعایت‌ حرمت‌ نماز، ماهیّت‌پلید و ضد دینی‌ خود را برملا کردند و خود موجبات‌ رسوایی‌ خود را فراهم‌ آورند.
«نماز ظهر عاشورا نهاد پاکی‌ ابر مردی‌ است‌ که‌ زندگی‌ را عقیده‌ و جهاد می‌دانست‌و سرانجام‌ مرگ‌ شرافت‌مندانه‌ در راه‌ خدا را بر ذلت‌ و ننگ‌ زندگی‌ با ستم‌کاران‌ برگزید».
آری‌، حسین‌ (ع) خود و یارانش‌ هر یک‌ آیاتی‌ مجسم‌ از نماز ظهر عاشورا هستند واین‌ که‌ ما در پس‌ قرن‌ها شهادت‌ می‌دهیم‌: «اشهد أنّک‌ قد أقمت‌ الصلوة‌» از این‌ رو است‌که‌ جهانی‌ از عشق‌ و فداکاری‌ و مهر و عطوفت‌ در نماز ظهر عاشورا جلوه‌گر شد؛ از این‌روست‌ که‌ آوای‌ نورانی‌ «انی‌ احب‌ الصلوة‌» حسین‌ (ع) و نماز ظهرش‌ کار صد اعجاز برای‌حفظ‌ دین‌ کرد و از این‌ روست‌ که‌ حسین‌ (ع) از هر چه‌ گذشت‌، جز نماز اول‌ وقت‌ ظهرعاشورا.
• نازم‌ به‌ قیام‌ و قامت‌ والایت‌ نازم‌ به‌ نماز ظهر عاشورایت‌ هنگامه‌ عشق‌چشم‌ چون‌ دریانت‌
• خاموش‌ در آن‌ میانه‌ غوغا کردی‌ هنگامه‌ عشق‌چشم‌ چون‌ دریانت‌ هنگامه‌ عشق‌چشم‌ چون‌ دریانت‌
تجلی‌ نماز ظهر عاشورا در ادبیات‌ فارسی‌
در طول‌ تاریخ‌ حیات‌ بشری‌ چه‌ بسیار وقایع‌ بزرگی‌ پدید آمده‌ که‌ به‌ رغم‌ تمامی‌بزرگی‌ و عظمتشان‌، هرگز مورد اعتنا و توجه‌ ادیبان‌ و سخنوران‌ قرار نگرفته‌ و یا ورود این‌وقایع‌ به‌ قلمرو هنر و ادبیات‌ بسیار کوتاه‌ و کم‌رنگ‌ بوده‌ است‌.
اما نهضت‌ بزرگ‌ عاشورا واقعه‌ای‌ است‌ که‌ قرن‌ها و قرن‌ها چون‌ نگین‌ درخشان‌ برتارک‌ ادبیات‌ درخشیده‌ است‌ و چه‌ بسیار شاعران‌ نکته‌ سنجی‌ که‌ به‌ سبب‌ ارادت‌ به‌پیشگاه‌ مقدس‌ امام‌ حسین‌ (ع) اشعار فراوانی‌ در مدح‌ و منقبت‌ آن‌ حضرت‌ سروده‌اند و براین‌ شور آسمانی‌ هیچ‌ نقطه‌ پایانی‌ وجود نداشته‌ است‌.
به‌ تحقیق‌ می‌توان‌ ادعا نمود که‌ تاکنون‌ در خصوص‌ هیچ‌ واقعه‌ای‌، همانند قیام‌کربلا تا این‌ اندازه‌ اثر هنری‌ خلق‌ نشده‌ و در این‌ میان‌ نماز ظهر عاشورا نیز همواره‌موضوعی‌ شگرف‌ و خارق‌ العاده‌ مورد تحسین‌ و تمجید سخن‌ سرایان‌ چیره‌ دست‌ قرارگرفته‌ است‌ و شاعران‌ در توصیف‌ مقام‌ ارجمند و خلوص‌ صادقانة‌ آن‌ حضرت‌ در روزعاشورا به‌ ترسیم‌ نماز ظهر عاشورا پرداخته‌اند.
نماز ظهر عاشورا، دارای‌ مضامین‌ بدیع‌ و والایی‌ است‌؛ مضامین‌ متعددی‌ که‌ هریک‌ دنیایی‌ است‌ از زیباترین‌ جلوه‌های‌ آسمانی‌.
این‌ نماز آمیزه‌ای‌ است‌ از حماسه‌، دین‌ خواهی‌، مظلومیت‌، شرف‌، آرمان‌گرایی‌،حقانیت‌، اصالت‌، تعهد و... . از آن‌ جا که‌ بیان‌ تمامی‌ آثار در این‌ مجال‌ نمی‌گنجد، لذا دراین‌ فرصت‌ به‌ ارائه‌ گلچینی‌ از گلزار ادبیات‌ پارسی‌ بسنده‌ می‌کنیم‌:
یاور همدانی‌:
• نیایش‌ را با صوت‌ جلی‌ خواند چه‌ شوری‌ ظهر عاشورا به‌ پا کرد نمازی‌ که‌ حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) خواند
• صفای‌ سینه‌ صافی‌ دلی‌ خواند نمازی‌ که‌ حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) خواند نمازی‌ که‌ حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) خواند
محمود قاری‌:
• در هر نفسش‌ سوز و گداز است‌ حسین‌ (ع) می‌خواند نماز آخرین‌ را در خون  یعنی‌ که‌ فدایی‌ نماز است‌ حسین‌ (ع)
• سرچشمه‌ هر راز و نیازی‌ است‌ حسین‌ (ع)  یعنی‌ که‌ فدایی‌ نماز است‌ حسین‌ (ع)  یعنی‌ که‌ فدایی‌ نماز است‌ حسین‌ (ع)
کاظم‌ جیرودی‌:
• حسین‌ (ع) از خون‌ پاکش‌ تا وضو کرد نماز از حرمت‌ خون‌ شهیدان‌ خدا داند که‌ کسب‌ آبرو کرد
• وصال‌ روی‌ جانان‌ آرزو کرد خدا داند که‌ کسب‌ آبرو کرد خدا داند که‌ کسب‌ آبرو کرد
سیف‌ الله خادمی‌:
• آن‌ تابش‌ بی‌ غروب‌ در پهنة‌ دشت‌ بگذشت‌ زهر چه‌ داشت‌ حتی‌ سرو جان  اما زنماز خویش‌ هرگز نگذشت‌
• از معرکه‌ کرب‌ و بلا باز نگذشت‌  اما زنماز خویش‌ هرگز نگذشت‌  اما زنماز خویش‌ هرگز نگذشت‌
رضا خیری‌:
• سرو آزاد تویی‌، لاله‌ و شمشاد تویی‌ تا ابد چون‌ به‌ احیای‌ نماز است‌ قیام‌ تو حسین‌ (ع) من‌ فدای‌ عطش‌ سرخ‌ کلام‌ تو حسین‌ (ع)
• در افق‌ عاطفه‌ فریاد تویی‌ من‌ فدای‌ عطش‌ سرخ‌ کلام‌ تو حسین‌ (ع) من‌ فدای‌ عطش‌ سرخ‌ کلام‌ تو حسین‌ (ع)
کریمی‌ مراغه‌ای‌:
• نازم‌ به‌ عاشقی‌ که‌ در عشق‌ باز کرد تا هر بشر بداند اهمیت‌ نماز با خون‌ وضو گرفت‌ و شروع‌ نماز کرد
• در خاک‌ و خون‌ تپیدن‌ او کشف‌ راز کرد با خون‌ وضو گرفت‌ و شروع‌ نماز کرد با خون‌ وضو گرفت‌ و شروع‌ نماز کرد
محمد ابوالقاسم‌ جندقیان‌:
• خاک‌ دشت‌ کربلا را مُهر هر سجاده‌ کرد پاسدار خون‌ پاکان‌ جهان‌ باشد نماز
• پاسدار خون‌ پاکان‌ جهان‌ باشد نماز پاسدار خون‌ پاکان‌ جهان‌ باشد نماز
کامران‌ شرفشاهی‌:
• قامت‌ به‌ نماز ظهر عاشورا بست  آموخت‌ به‌ ما نماز را اول‌ وقت‌
•  آموخت‌ به‌ ما نماز را اول‌ وقت‌  آموخت‌ به‌ ما نماز را اول‌ وقت‌
نیلوفر صفایی‌:
• در سایه‌ قنوت‌ تو راه‌ نجات‌ ماست‌ از آخرین‌ نماز تو، دین‌ خدا به‌ پاست‌
• از آخرین‌ نماز تو، دین‌ خدا به‌ پاست‌ از آخرین‌ نماز تو، دین‌ خدا به‌ پاست‌
و.... هر یک‌ از اشعاری‌ که‌ درباره‌ نماز ظهر عاشورا سروده‌ شده‌، گواه‌ دیگری‌ برعمق‌ زیبایی‌ و معنای‌ آسمانی‌ این‌ نماز شکوهمند است‌.
نتیجه‌
امامان‌ شیعه‌، همواره‌ در طول‌ تاریخ‌ با تحمل‌ رنج‌ها و مصایب‌ بی‌ شمار، راه‌ رابرای‌ پیروان‌ و یاران‌ خویش‌ هموار ساخته‌ و کوشیده‌اند آنها را به‌ اهداف‌ اصلی‌ و غایت‌آفرینش‌ متوجه‌ سازند.
امام‌ حسین‌ (ع) سومین‌ امام‌ این‌ سلسله‌ وقتی‌ کاندیدای‌ چنین‌ امر بزرگی‌ شد، دراین‌ راه‌ از همه‌ چیز و همه‌ دارایی‌ خویش‌ حتی‌ خانواده‌ و فرزندان‌ خویش‌ مضایقه‌ ندارد وهرگز نیز راضی‌ نیست‌ کسی‌ در این‌ راه‌ اجباراً همراه‌ او بیاید، لذا شب‌ عاشورا چراغ‌ها راروشن‌ نمی‌کند، تا آنها که‌ دل‌ در گرو دنیا دارند مرخص‌ شده‌ و فقط‌ احرار خالص‌ بمانند.
امام‌ حسین‌ (ع) و یاران‌ به‌ ظاهر اندکش‌ پیام‌ خونین‌ خودشان‌ را روی‌ صفحه‌لرزان‌ هوا ثبت‌ می‌کنند، ولی‌ چون‌ توأم‌ با رنگ‌ قرمز و خون‌ بود، در دل‌ها حک‌ شد و امروزه‌میلیون‌ها افراد از عرب‌ و عجم‌ این‌ پیام‌ حسین‌ (ع) را به‌ دل‌ دارند:
«انّی‌ لا اری‌ الموت‌ الّا سعادة‌ و لا الحیوة‌ مع‌ الظالمین‌ الّا برما».
اکنون‌ ما در سایة‌ این‌ میراث‌ گران‌ بهای‌ حسین‌ (ع) هرگز چیزی‌ کم‌ نخواهیم‌داشت‌، به‌ شرط‌ آن‌ که‌ «تجلی‌ عملی‌ این‌ امانت‌ را در زندگی‌ خویش‌ به‌ ظهور برسانیم‌ و ازسایه‌ سیاه‌ و خطرناک‌ غفلت‌ و تحریف‌ و احساس‌ گرایی‌ محض‌ بر حذر باشیم‌».

نقش نهضت امام حسین علیه السلام در عزت جامعه اسلامى

نقش نهضت امام حسین علیه السلام در عزت جامعه اسلامى
گرچه در نگاه نخست پس از نهضت‏سیدالشهداء علیه السلام جز تعداد انگشت‏شمارى از شیعیان بر باورهاى شیعه باقى نماندند و اکثر یاران راستین ابى عبدالله علیه السلام در روز عاشورا به فوز شهادت نائل گردیدند، ولى سکوت خفت‏بار برخى از مسلمانان نسبت‏به سلاطین جور شکست و جرات امر به معروف و نهى از منکر در میان امت پیامبر صلى الله علیه و آله رشد یافت و این همان عزتى بود که امام حسین علیه السلام با قیام خونین خویش براى جامعه اسلامى به ارمغان آورد.
نوشتار حاضر در صدد است‏با بهره‏گیرى از حوادث تاریخى نخستین سالهاى پس از عاشورا، حقیقت مزبور را براى خوانندگان تبیین نماید.
براى درک میزان تاثیر نهضت‏سیدالشهداء علیه السلام بر عزت جامعه اسلامى ابتدا باید در مورد ماهیت‏بنى امیه و وضعیت جامعه اسلامى قبل از نهضت‏سیدالشهداء علیه السلام مطالعه کرد تا از این رهگذر تحول جامعه اسلامى پس از نهضت امام حسین علیه السلام مورد بررسى قرار گیرد.
ماهیت، سیاستها و اهداف امویان تا سال 61 هجرى
الف) مبارزه رو در رو با اسلام:
بنى امیه، پیش از پیروزى اسلام قدرت برتر مکه و حتى جزیرة العرب به حساب مى‏آمدند؛ یعنى، هم از حیث نظامى و هم از یث‏سیاسى و اقتصادى قدرت درجه اول شمرده مى‏شدند. آنان پس از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله، به شدت با دعوت آن حضرت مخالفت کردند، چرا که حاکمیت ارزشهاى اسلامى را با منافع دنیوى خویش در تضاد مى‏دیدند. از این رو على‏رغم تساهل با سایر ادیان مکه، با اسلام به سختى به مبارزه پرداختند. آنان پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان را تحت‏سخت‏ترین فشارها قرار دادند؛ بطورى که مسلمانان براى حفظ دین و انجام مناسک خویش دست از مال و منال و خاندان خود کشیدند و به ناچار به حبشه و مدینه هجرت کردند، ولى کفار قریش به سرکردگى بنى امیه همچنان به تعقیب آنها ادامه داده افرادى را به حبشه فرستادند تا پادشاه حبشه را به اخراج مسلمانان وادار نمایند.
آنان سه جنگ سنگین، خونین و خسارت بار را بر حکومت نوپاى پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه تحمیل کردند و در برخى از این جنگها ضربه‏هاى سختى به مسلمانان وارد نمودند. هدف اصلى آنان در این جنگها قبل از هر چیز نابودى اسلام و کشتن پیامبر صلى الله علیه و آله بود، ولى در پرتو مجاهدتهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام و اصحاب راستین آن حضرت و در سایه امدادهاى غیبى خداوند متعال، سرانجام مسلمانان پیروز شدند و مکه را فتح کردند.
روز فتح مکه نیز ابوسفیان و فرزندانش تنها از روى ترس اسلام آوردند و سیاست دشمنى علنى و حمله از بیرون را به ستیز پنهان و نفوذ از درون تغییر دادند.
ب) نفوذ در حکومت اسلامى:
آنان که از نابودى اسلام از طریق جنگ مسلحانه کاملا نومید شده بودند این بار تصمیم گرفتند با نفوذ در ارکان جامعه اسلامى و اشغال مفصلهاى حساس دستگاههاى تصمیم‏گیرى جامعه، بار دیگر بر مسلمانان سیطره یابند. از این رو ابتدا مناطق مفتوحه شامات را بدست گرفتند. اول یزید بن ابى‏سفیان و بعد از مرگ او برادرش معاویه فرمانده نیروهاى نظامى و حاکم شام شدند.آنها در زمان عثمان قلمرو نفوذ خود را گسترش داده ریاست دفتر عثمان و فرماندارى کوفه و مصر را نیز تصاحب کردند واز آنجا که فرماندارى کوفه بر تمام مناطق ایران نیز نظارت داشت، مى‏توان گفت ایران هم تحت نفوذ بنى‏امیه قرار گرفت.
ج) عملیات استحاله:
آنان پس از نفوذ در دستگاههاى اجرایى و اقتصادى و سیاسى جهان اسلام، عملیات استحاله را آغاز کردند. یکى از مهمترین روشهاى استحاله آنها شکستن حرمت احکام اسلام از طریق رواج فساد اخلاقى و اقتصادى و ادارى و تحریک احساسات مسلمانان بود. براى روشن شدن بحث‏به نمونه‏هاى زیر توجه کنید:
1ـ ولید بن عقبة بن ابى معیط رسما در کوفه شراب خورد و در محراب عبادت هنگام نماز صبح از فرط شرابخوارى استفراغ کرد. این عمل، سخت مسلمانان کوفه را خشمگین ساخت، بطورى که یکى از نمازگزاران (عتاب بن غیلان) گفت: «و الله لا اعجب الا ممن بعثک الینا والیا و علینا امیرا؛قسم به خدا جز از کسى که تو را والى و امیر ما قرار داده تعجب نمى‏کنم.»
2ـ سعید بن عاص رسما به مردم کوفه گفت: «انما هذا السواد فطیر لقریش؛سرزمینهاى سرسبز عراق، کالاى بى مقدار قریش است.»
این سخن بیانگر به یغما بردن حقوق فاتحینى بود که با جانبازیهاى خود این مناطق را فتح کرده و اکنون براساس حق اسلامى خویش مى‏بایست از محصولات آن استفاده کنند. از این رو اعتراض مردم را برانگیخت؛ مالک اشتر فرمود: «اتجعل ما افاء الله علینا بظلال سیوفنا و مراکز رماحنابستانا لک و لقومک؟؛آیا این [زمینهاى سرسبزى را] که خداوند در ازاى شمشیر زدنها و فرود آمدن نیزه‏هایمان به عنوان غنیمت‏به ما عطا فرموده، مال خود و قومت مى‏خوانى؟»
3ـ عبدالله بن سعد بن ابى سرح با ظلم و ستم خود، مردم مصر را به تنگ آورد به گونه‏اى که عده زیادى از مسلمانان از مصر به مدینه آمده و از او شکایت کردند ولى شکایت آنان موجب به خطر افتادن جان خودشان گردید، زیرا هنگام بازگشت در میان راه غلام عثمان را در حالى که حامل نامه‏اى براى عبدالله بن سعد بود دیدند، مشکوک شده نامه را گشودند، معلوم گردید حاوى دستورى از طرف عثمان به عبدالله بن سعد مبنى بر دستگیرى و به دار کشیدن برخى از معترضان است.این امر آتش خشم آنان را بر افروخت و از همان جا راهى مدینه شدند و علیه عثمان انقلاب کردند.
این برخوردها مردم شهرهاى مختلف را به تنگ آورد تا آنجا که خواهان عزل عثمان شده، او را کشتند.
د) قدرت‏طلبى معاویه و فروپاشى حکومت دینى:
معاویه گمان مى‏کرد با کارشکنیهاى بنى‏امیه و عزل عثمان حکومت‏به دست او خواهد افتاد، روى همین جهت‏به زبان از عثمان حمایت مى‏کرد ولى در عمل زمینه انتقال قدرت از عثمان به خود را فراهم مى‏ساخت. وى دوازده هزار نیرو در شام به عنوان حمایت از عثمان بسیج کرده بود، ولى کمى بیرون از شهر شام آنها را متوقف نمود و از ادامه حرکت آنان به سوى مدینه ممانعت کرد. سپس خود به مدینه آمد و به عثمان گفت: آمده‏ام تا از نظر شما مطلع گردم، آنگاه برگردم و نیروها را بیاورم. عثمان کید او را فهمید و گفت: «لا و الله، و لکنک اردت ان اقتل فتقول: انا ولى الثار؛ قسم به خدا! چنین نیست. تو مى‏خواهى من کشته شوم و تو بگویى من صاحب خون [عثمان] هستم.»
معاویه دنبال فرو افکندن حکومت عثمان و تحکیم قدرت خویش بود، ولى با تلاش بزرگانى چون مالک اشتر و عمار یاسر و محمد بن ابى بکر، مردم بعد از قتل عثمان با على علیه السلام بیعت کردند و بنى امیه به هدف خود یعنى بنیانگذارى سلطنت اموى نرسیدند. البته آنان آرام ننشستند و عملیات تضعیف حکومت دینى را با تغییر شیوه ادامه دادند.
امام على علیه السلام ماهیت ضد اسلامى آنان را مى‏شناخت‏بطورى که مى‏فرمود: «و الذى فلق الحبة و برا النسمة ما اسلموا ولکن استسلموا و اسروا الکفر؛ قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، آنها اسلام نیاوردند لکن به ظاهر تسلیم شده‏اند و کفر خود را پنهان کرده‏اند.»
و شاید به همین جهت در همان روزهاى نخست‏خلافت، همه کارگزاران اموى را عزل کرد.
امویان این بار علاوه بر ادامه استحاله درونى جامعه اسلامى از طریق ایجاد اختلاف بین گروهها و دسته‏جات بیعت کننده با امیرمؤمنان علیه السلام، بطور همزمان مبارزه علنى و بیرونى را مانند صدر اسلام آغاز کردند. ابتدا طلحه و زبیر را به جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام تحریک کردند. مروان بن حکم بطور علنى در جنگ جمل شرکت نمود و اوضاع را به دقت زیر نظر اشت‏به گونه‏اى که وقتى علائم پشیمانى را در طلحه مشاهده کرد در همان میدان نبرد از پشت‏به سویش تیر افکند و او را از پاى در آورد.
معاویه نیز به محض اطلاع از بیعت مردم با على علیه السلام طى نامه‏اى بیعت‏خود را با طلحه و زبیر اعلان کرد و از آنها خواست‏به خونخواهى عثمان برخیزند.
سپس در جنگ صفین خود مستقیما روبروى امیرمؤمنان علیه السلام قرار گرفت و وقتى از پیروزى نظامى در میدان نبرد نومید شد از طریق تزویر و تطمیع عناصر فرصت طلب، سپاه کوفه را فریفت و بدین وسیله مقاومت‏سپاه حضرت را شکست و دست‏به غارت شهرهاى تحت نظارت و حکومت على علیه السلام زد. و سرانجام با بهره‏گیرى از زر و زور و تزویر اقتدار حکومت امام على علیه السلام و فرزند گرانقدرش امام حسن علیه السلام را متلاشى کرد.
در نهایت‏به سال 41 هجرى با شهادت امام على علیه السلام زمینه فروپاشى حکومت دینى و تبدیل خلافت اسلامى به سلطنت طاغوتى فراهم آمد و معاویه رسما در سخنرانى خویش در میان جمعیت کوفه پس از صلح امام حسن علیه السلام گفت: «انى ما قاتلتکم لتصلوا و لالتصوموا و لالتحجوا و لا لتزکوا انکم لتفعلون ذلک انما قاتلتکم لاتامر علیکم؛من با شما نجنگیده‏ام تا نمازگزارده و روزه گرفته و حج‏به جا آورید و زکات بپردازید. شما اینها را انجام مى‏دهید. من با شما جنگیده‏ام تا بر شما حکومت کنم.»
بنى امیه با همه تلاشهایى که کردند، به هدف نهایى خویش که هدم و مسخ اساس دین بود نایل نیامدند و معاویه تحت فشار افکار عمومى شعائر اسلامى را رعایت مى‏کرد و به حریم اعتقادات و اصول و فروع دین تجاوز علنى و رسمى نمى‏کرد، ولى از استمرار حیات شالوده‏هاى دین غمگین و ملول بود. این حقیقتى است که وى در ملاقات با مغیرة بن شعبه ابراز داشته است.
مغیره از او درخواست کرد: حال که به قدرت رسیده‏اى قدرى با بنى‌ها شم ملایمتر رفتار کن تا نام نیکى از خویش باقى گذارى. اما معاویه محو شدن نام خلیفه اول و دوم را شاهد آورده، با اشاره به شهادت به رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله در اذانهاى پنجگانه گفت: «و اى ذکر یدوم بعد هذا؛پس از این دیگر چه نامى باقى خواهد ماند؟»
معاویه از زنده بودن نام پیامبر صلى الله علیه و آله در جامعه سخت ناراحت‏بود و اگر فرصت مناسبى مى‏یافت، یاد پیامبر صلى الله علیه و آله را از خاطره‏ها محو مى‏کرد.
ه) یزید و عزم نابود کردن اساس دین:
معاویه تا زمان مرگ به هدف خویش نرسید ولى یزید سیاست پنهان پدر را آشکارا دنبال کرد و با عزم نابود کردن اساس دین و انکار رسالت و وحى و نبوت و معاد و قیامت و گرفتن انتقام کشته‏هاى کفار قریش در جنگ بدر به میدان آمد. بهترین گواه بر این مدعا سخنى است که هنگام ملاقات با سر مطهر حسین بن على علیهما السلام بر زبان جارى کرده و در حقیقت‏با گفته خویش کفر خود را علنى نمود. او این شعر را در آن هنگام قرائت کرد:
لیت اشیاخى ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
لعبت‌ها شم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحى نزل
لست من خندف ان لم انتقم
من بنى احمد ماکان فعل
«اى کاش بزرگانم که در جنگ بدر کشته شدند حضور داشتند و جزع و ناله قبیله خزرج را از ضرب نیزه مى‏شنیدند.
بنى‌ها شم با پادشاهى بازى کردند، نه خبرى [از آسمان] آمده بود و نه وحى اى نازل گردید. من از قبیله خندف نباشم اگر از فرزندان احمد به خاطر آنچه انجام داده انتقام نگیرم.»
بیت نخست از این ابیات، شعرى بود که ابن زبعرى یکى از کفار مکه هنگام پیروزى کفار در جنگ احد سروده بود.
تمسک به این اشعار نشانگر آن بود که اساسا یزید مى‏خواهد تیر خلاص را به پیکره نیمه جان دین بزند.
بنابراین تا قبل از یزید، بنى امیه موفق گردیدند حکومت دینى را فرو ریخته، ارزشهاى اصیل اسلامى جامعه را به ارزشهاى بدیل جاهلى تغییر دهند، ولى از این پس بناى نابودى و مسخ اساس دین و ارکان و اصول آن را در سر مى‏پروراندند. از این رو وقتى یزید روى کار آمد، سیدالشهداء علیه السلام به این راز پنهان و هدف شوم اشاره نموده فرمودند: «و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ دیگر باید فاتحه اسلام را خواند که امت [اسلامى] به حاکمى مانند یزید مبتلا شده باشد.»
فرایند تضعیف عزت مسلمانان از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله تا عصر عاشورا
الف) احیاء تعصبات قومى و قبیلگى:
پس از پیامبر صلى الله علیه و آله بار دیگر تعصبات قومى و قبیلگى در میان مردم زنده شد و دقیقا به خاطر همین عصبیتها در بیعت‏با امیرمؤمنان علیه السلام سستى به خرج داده، افسار جامعه را بدست کسانى سپردند که خود بارها به ضعف و ناتوانى خویش براى اداره جامعه در زبان و عمل اعتراف کردند. عمر در مورد تاثیر تعصبات قومى در کنار گزاردن امیرمؤمنان علیه السلام به ابن عباس گفت: «قریش خوش نداشتند تا رسالت و خلافت هر دو در میان بنى‏هاشم باشد و در نتیجه شما به قوم خودتان فخر بورزید و مغرور شوید.»
ب) تجمل گرایى:
وقتى دست جامعه اسلامى از دامن ولایت کوتاه شد، دچار مشکلات متعددى گردید؛ مشکلاتى چون، تبعیض در تقسیم بیت‏المال، بى‏مبالاتى نسبت‏به مسائل فرهنگى و حفظ دستاوردهاى عصر بعثت، بى‏توجهى به پاسدارى از ارزشها، روى کار آمدن شخصیتهاى فرو مایه و مسئله‏دار، حذف چهره‏هاى شایسته، گسترش روحیه نفاق، شیوع بى‏اعتمادى، پیدایش بدعتهاى ناروا، و سرانجام مهمترین آنها رواج تجمل‏گرایى و دنیاطلبى که مادر بسیارى از مصائب شد. یاران نزدیک پیامبر صلى الله علیه و آله و بزرگان اصحاب به مال و منال و خرید خانه‏هاى متعدد و زمین و املاک فراوان مبتلا شدند و مجاهدان نامدار، به ثروتمندان بى درد مبدل گردیدند. مسعودى آمار ثروت برخى از آنها را به شرح ذیل نقل کرده است.
طلحه: روزانه هزار دینار از غلات زمینهاى عراق، و بیش از این مقدار از زمینهاى شرات، درآمد داشت.
زبیر: خانه‏اى وسیع در بصره داشت که پایگاه تجار و ثروتمندان بوده و خانه‏هایى در مصر و کوفه و اسکندریه، و نیز پنجاه هزار دینار نقد، هزار اسب، هزار کنیز و [غلام] داشت.
عبدالرحمان بن عوف: صد اسب، صد شتر و ده هزار گوسفند داشت، به علاوه سهم هر یک از چهار زنش پس از مرگش از یک هشتم ارث، هشتاد و چهار هزار گردید.
زید بن ثابت: یکصد هزار دینار اموال منقول و غیرمنقول داشت و طلاهایش را با تبر بین وراث تقسیم کردند.
عثمان بن عفان: یکصد و پنجاه هزار دینار و یک میلیون درهم و زمینهاى کشاورزى در وادى القرى و حنین و غیره به ارزش یکصد هزار دینار و تعداد زیادى اسب و شتر داشت.
ج) انحراف خواص و عوام:
وقتى خواص اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله به دنیا چسبیدند و ارزشهاى دینى را فراموش کردند، رفته رفته سنت پیامبر صلى الله علیه و آله جاى خود را به سنتهاى جاهلى داد و بسیارى از اصحاب در زبان از پیامبر صلى الله علیه و آله یاد مى‏کردند و در عمل بر خلافت‏سیره آن حضرت عمل کرده از روشهاى دوران جاهلیت پیروى مى‏نمودند. در چنین شرایطى زمینه رشد مجدد امثال معاویه فراهم آمد. چرا که آنها بیش از سایران در اشرافیت‏سابقه داشته و زندگانى شاهانه‏اى در شام براى خود رقم زده بودند.
وقتى ارزشها تغییر کرد و سوابق دینى و افتخارات جهادى رزمندگان و ایثارگران صدر اسلام قیمت‏خود را از دست داد و روحیه امر به معروف و نهى از منکر از بین رفت، شوکت و عظمت‏خواص اهل حق فرو پاشید؛ چرا که امتیاز آنها به امورى بود که امروز رنگ باخته بود.
از سوى دیگر انحراف خواص موجب انحراف عوام گردید. آنها نیز براساس معیارهاى دوران جاهلیت نو به صورت ناخودآگاه در قبال صاحبان زر و زور کرنش مى‏کردند و در مقابل اشراف احساس کمبود نموده، سلطه اشراف ضعیف الایمان را مى‏پذیرفتند.
د) سلطه بنى امیه و تحقیر مسلمانان:
حاصل این فرایند این بود که بنى‏امیه به آسانى بر مردم مسلط گشتند؛ به طورى که اگر در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان یک حزب شکست‏خورده سیاسى در حاشیه مجالس حل و عقد جامعه اسلامى مى‏نشستند، پس از پیامبر صلى الله علیه و آله رفته رفته صدر نشین مجالس شدند و حتى اصحاب با سابقه مهاجر و انصار را تحقیر و تهدید مى‏کردند.
ابن‏ابى‏الحدید مى‏نویسد: در اواخر خلافت عثمان، معاویه در جمع بزرگان اصحاب حاضر شد و به بهانه دفاع از عثمان با کمال جسارت آنها را تحقیر کرد و خود و پدران بت‏پرستش را به نیکى و بزرگى ستود. او گفت: «اى مهاجران، شما مى‏دانید هر یک از شما پیش از اسلام در میان قومتان فردى ورشکسته و گم نام بودید و امور اجتماع بدون نظرخواهى از شما رتق و فتق مى‏شد، تا اینکه خداوند رسولش را مبعوث کرد و شما سبقت جسته، زودتر به او پیوستید. پس شما تنها به واسطه سبقتتان سیادت یافته‏اید، بطورى که امروز مى‏گویند: رهط فلان، آل فلان، وگرنه پیشتر شما قابل ذکر نبودید.» طبق گزارش تاریخ، همه اصحاب حاضر در مجلس سخنان تحقیرآمیز معاویه را تحمل کردند. تنها کسى که در مقابلش ایستاد، امیرمؤمنان علیه السلام بود. آن حضرت فرمودند: «اى پسر زن کثیف، تو را چه به این حرفها....» سپس برخاستند و از مجلس خارج شدند.
ه) ضعف و ذلت‏خواص و عوام:
این ماجرا از یک سو میزان سلطه بنى‏امیه و از سوى دیگر احساس وحشت و حقارت بزرگان اصحاب را نسبت‏به آنان نشان مى‏دهد. وضع به گونه‏اى شده بود که اگر کسى از بنى‏امیه مرتکب جنایتى مى‏شد و طبق دستورات شرع مستوجب حد شرعى مى‏گردید، مسلمانان جرات نمى‏کردند حد الهى را بر او جارى کنند.
طبق نقل مسعودى، وقتى ولید به جرم شرابخوارى محکوم به شلاق شد، کسى از اصحاب جرات نکرد حد را بر او جارى کند، تا اینکه امیرمؤمنان علیه السلام شلاق را برداشت و او را به سزایش رساند.
این ذلت و خوارى در برابر بنى‏امیه و احساس وحشت و خود باختگى در برابر امویان، محصول سیاست تساهل خلیفه اول و دوم در برابر بنى‏امیه و سیاستهاى غلط آنان در زمینه امور اقتصادى و فرهنگى جامعه بود که با ضعفهاى شخصیتى و تعصبات قومى و بى‏مبالاتى مضاعف عثمان افزایش یافت و پس از عدم موفقیت مسلمانان در جنگ صفین و تحمیل صلح بر امام حسن علیه السلام و سلطه معاویه بر کل جهان اسلام به اوج خود رسید. بطورى که معاویه در دوران خلافت‏خود به آسانى مى‏توانست قیام متنفذترین شخصیتهاى شیعه را در کانون مخالفان خود یعنى کوفه در نطفه خفه کند، کما اینکه به آسانى قیام حجربن عدى کندى را کنترل و خود حجر و فرزند و یارانش را به شهادت رساند.
در سایر شهرهاى حجاز و مصر و ایران و غیره نیز وضع به همین منوال بود. ترس از بنى‏امیه در کانون دلهاى مسلمانان نشسته بود. یا از آنها مى‏ترسیدند و یا از پیروزى بر آنها نومید گردیده، نسبت‏به عملکردشان بى‏تفاوت شده بودند و یا مجذوب قدرت و اموالشان شده به آنها پیوستند.
از این رو وقتى سیدالشهداء علیه السلام قیام خویش را آغاز کرد، برخى مانند عبدالله بن جعفر و عبدالله بن مطیع تلاش مى‏کردند حضرت را از تصمیم خویش منصرف نمایند.
و برخى دیگر همچون احنف بن قیس چون پست و مقام و مال و منالى نزد سیدالشهداء علیه السلام نمى‏دیدند، از یارى آن حضرت سرباز زدند.
عبدالله بن جعفر به حضرت گفت: «از راهى که برگزیده‏اید برایتان نگرانم که مبادا به هلاکت‏شما و نابودى اهل بیتتان بیانجامد.»
عبدالله بن مطیع گفت: «و الله اگر آنچه را که [امروز] در دست‏بنى امیه است [یعنى حکومتشان را] بطلبى، شما را مى‏کشند و اگر شما را بکشند بعد از شما هرگز از کسى نمى‏هراسند.»
این جملات حاکى از آن است که ترس از بنى امیه در دلهاى برخى لانه کرده، از پیروزى بر آنها مایوس شده بودند و برخى دیگر تحت نفوذ فرهنگى بنى امیه، عقاید دنیا مدارانه و مال‏پرستانه و جاه‏طلبانه پیدا کردند. و شاید از همین رو عوام مردم به پیروى از خواص روحیه شهادت‏طلبى و ظلم ستیزى را از کف داده و از امر به معروف و نهى از منکر دست‏شستند و در عین علاقه به سیدالشهداء علیه السلام به خاطر ترس از امویان و یا طمع به دنیا از شرکت در نهضت امام حسین علیه السلام دورى جستند.
بنابراین در جمع‏بندى از اوضاع سیاسى و اجتماعى عصر امامت امام حسین علیه السلام باید گفت: در جامعه آن روز حکومت دینى از بین رفت، خلافت‏به سلطنت مبدل گردید، ارزشهاى دینى مسخ شده، جامعه از فرهنگ دینى تهى شد و مردم در اثر مرعوب شدن در برابر امویان، با حقارت، تسلیم وضع موجود گردیده از اصلاح امور نومید شدند.
زیرا امویان با در دست گرفتن حکومت و تبدیل حاکمیت دینى به سلطنت و پادشاهى، عزت و اقتدار مسلمانان را از بین بردند و با اهانت‏به ارزشها و هتک مقدسات، عزت اسلامى مسلمانان را پایمال ساختند. اکنون یزید مى‏خواست‏با مسخ اصول و فروع و فروپاشى ستونها و شالوده‏هاى اساسى اسلام چون وحى و نبوت و نماز و روزه و حج، آخرین ضربه را بر پیکر جامعه اسلامى بزند و به مسلمانان اعلان کند که اسلام هیچ خیرى براى آنان نداشته، دین آنان نه قدرت اداره جامعه را دارد و نه مایه عزت افراد است.
تاثیر نهضت عاشورا در احیاى عزت امت اسلامى
در چنین وضعى سیدالشهداء علیه السلام به مبارزه برخاست و به امویان و دشمنان اسلام فهماند که قدرت غیرت اسلامى به حدى است که اگر در کالبد یک جمع کوچک دمیده شود مى‏تواند بنیان یک حکومت جبار و قدرتمند را به لرزه درآورد. اسلام مى‏تواند مایه عزت مسلمانان در برابر ظلم ظالمان و ملامت ملامتگران و تحقیر و تمسخر کفار باشد.
قیام سیدالشهداء علیه السلام و یارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت‏به بنى‏امیه تا حد زیادى از بین برد؛ بطورى که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندین قیام در حجاز و عراق بر علیه امویان هستیم. قیامهایى که هر یک نشانگر رشد غیرت دینى جامعه اسلامى و پیام‏آور عزت مسلمانان مى‏باشد.
ناگفته پیداست مهمترین کار کرد قیام امام حسین علیه السلام حفظ و بقاى اسلام بود. بنى‏امیه در زمان خلافت‏یزید در پى ویران کردن بنیادهاى دین پیامبر صلى الله علیه و آله یعنى توحید و نبوت و نماز و روزه و... بودند، ولى امام علیه السلام با حماسه خونین خویش چهره کریه بنى‏امیه را فاش کرد و با از بین بردن مشروعیت و مقبولیت‏بنى‏امیه، بقاى اصول اعتقادات و مسلمات دین را تضمین نمود. از این رو وقتى ابراهیم پسر طلحة بن‏عبیدالله در شام از امام سجاد علیه السلام پرسید [اگر در جنگ جمل جدت پیروز شد] حالا چه کسى پیروز شده است؟ امام علیه السلام در پاسخ او فرمودند: «اذا اردت ان تعلم من غلب، و دخل وقت الصلاة، فاذن ثم اقم؛ اگر مى‏خواهى بدانى چه کسى پیروز شده است، هنگام فرا رسیدن وقت نماز ابتدا اذان بگو و سپس نماز را اقامه کن.»
این سخن نشانگر آن است که هدف نهضت‏سیدالشهداء علیه السلام در درجه نخست‏حفظ اسلام و استمرار شهادت به توحید و نبوت بر ماذنه‏هاى جامعه بود، چرا که اگر این مؤلفه‏هاى مهم از صفحه جامعه محو مى‏شد دیگر چیزى از اسلام باقى نمى‏ماند.
البته کارکرد نهضت عاشورا تنها در این مقوله خلاصه نمى‏شود. نهضت ابى عبدالله در احیاى فرهنگ شهادت‏طلبى و ایثار و ظلم‏ستیزى و نفرت انگیزى نسبت‏به سلاطین اموى و بازگشت‏به سوى اصالتهاى عصر نبوى نقش مهمى ایفا نمود و همه اینها موجب بازگشت عزت از دست رفته مسلمانان گردید.
به دیگر سخن، نهضت عاشورا روح مقاومت اسلامى را در جامعه زنده کرد و بر کالبد نیمه جان و بى‏رمق مسلمانان روح حق‏طلبى دمید. اکنون براى روشن شدن این حقیقت‏به برخى از قیامهاى حق طلبانه شهرهاى مدینه و کوفه به عنوان دو مرکز اصلى حجاز و عراق در حد این مقال کوتاه اشاره مى‏کنیم.
برخى از قیامهاى متاثر از قیام امام حسین علیه السلام
1ـ شورش مردم مدینه:
قیام مردم مدینه یا جنگ حره یکى از مهمترین مظاهر انقلاب روحى مسلمانان و آمادگى براى قیام علیه امویان بود. این قیام به سال 62 هجرى به وقوع پیوست.ماجرا از این قرار بود که وقتى والى یزید در مدینه (عثمان بن محمد بن ابى سفیان) خواست طبق سنوات گذشته صوافى (مالیات ویژه خلیفه) گندم و خرما را از مردم مدینه بگیرد و براى دارالخلافه یزید بفرستد، آنها ممانعت کردند.
قبل یا بعد از این ماجرا عده‏اى از نمایندگان مردم مدینه به شام رفتند و بى‏مبالاتى یزید را نسبت‏به دین از نزدیک دیدند. این موضوع موجب تحریک احساسات دینى آنان شد به گونه‏اى که هنگام بازگشت‏به مردم گفتند: «یزید دین ندارد، شرب خمر مى‏کند، طنبور مى‏زند و کنیزان نزدش مى‏نوازند و با سگها بازى مى‏کند.»
در پى این وقایع، مردم به خشم آمده، امویان را سنگسار نموده از شهر بیرون کردند.
این حرکت از مردم مدینه بسیار حیرت‏انگیز بود، چرا که آنها بر خلاف مردم کوفه گرایش شیعى چندانى نداشتند. آنها همان کسانى بودند که هنگام حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به خاطر ترس از بنى‏امیه از همراهى با آن بزرگوار خوددارى کرده بودند. ولى دو سال پس از شهادت آن حضرت خود در برخورد با بنى‏امیه پیش قدم شدند.
2ـ قیام توابین:
شیعیان کوفه پنج‏سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام به سال 65 هجرىبه فرماندهى «سلیمان بن صرد خزاعى‏» و همکارى بزرگانى چون مسیب بن‏نجبه، عبدالله بن سعد بن نفیل، رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال، «نهضت توابین‏» را بر پا نمودند.آنها از کاهلى خویش در یارى سیدالشهداء علیه السلام در جنگ با بنى‏امیه سخت پشیمان گردیده و توبه خود را جنگ با آنان تا سر حد کشته شدن قرار دادند.آنها تقریبا با چهار هزار نیروى جنگى از کوفه حرکت کردند،ابتدا به زیارت قبر سیدالشهداء علیه السلام در کربلا رفتند و از سستى خویش در مبارزه با بنى‏امیه و یارى ابى عبدالله علیه السلام با اشک و آه توبه کردند، سپس یکایک با آن حضرت وداع کردهبه سوى شام به راه افتادند.
وقتى با سپاه اموى روبرو گردیدند، در مقابل پیشنهاد شامیان که از آنها خواستند با عبدالملک مروان بیعت کنند، بدون هیچگونه نرمشى گفتند: باید عبیدالله بن زیاد را تسلیم و عبدالملک را عزل کنید و حکومت را به اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله بسپارید.
توابین پس از چند روز جنگ شجاعانه ـ که در مراحل اولیه با پیروزى آنان همراه بود ـسرانجام به علت ملحق شدن نیروهاى تازه نفس به سپاه اموى شکست‏خوردند و اکثریت قاطع آنها به شهادت رسیدند.
توابین همانهایى بودند که از ترس بنى‏امیه و ابن زیاد از یارى سید الشهداء علیه السلام سرباز زدند، ولى پس از شهادت ابى‏عبدالله علیه السلام جبه‏هاى ذلت را از تن بیرون کرده مردم را به احیاى قرآن و ارزشهاى ناب عصر نبوى و خونخواهى اهل بیت علیهم السلام دعوت کردند. همانها که با یزید دست‏بیعت داده و از ترس بنى‏امیه مهمان خویش را بدست گرگهاى درنده کوفه سپردند، حال چنان شهامتى یافتند که امویها را بى دین و لامذهب مى‏خواندند و تا پاى جان در مساف با آنها ایستادگى کردند.
عبیدالله بن عبدالله سخنگوى توابین هنگام فراخوان مردم به جهاد مى‏گفت: «انا ادعوکم الى کتاب الله و سنة نبیه و الطلب بدماء اهل بیته و الى جهاد المحلین والمارقین فان قتلنا فما عندالله خیر للابرار و ان ظهرنا رددنا هذا الامر الى اهل بیت نبینا؛ من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و به خونخواهى اهل بیت او و جهاد با پیمان شکنان و خارج شوندگان از دین دعوت مى‏کنم. پس اگر کشته شویم، آنچه نزد خداست‏براى پاک سیرتان بهتر و اگر پیروز گردیم، امر حکومت را به اهل بیت پیامبرمان باز مى‏گردانیم.»
جملات فوق برانگیخته شدن غیرت مذهبى و عزت اسلامى توابین را به روشنى نشان مى‏دهد و این نتیجه تاثیر خون سیدالشهداء علیه السلام بود که روح خروش دینى را در کالبد مرده و بى‏جان شیعیان کوفه دمید، به طورى که هنگام ترک کوفه براى نبرد با سپاه ابن زیاد فریاد مى‏زدند: «انا لا نطلب الدنیا و لیس لها خروجنا؛ما طالب دنیا نیستیم و قیام ما براى دنیا نیست.»
توابین به خاطر یارى نکردن سیدالشهداء علیه السلام به شدت احساس شرم و ذلت مى‏کردند و تنها راه پاک شدن خود را شرکت در حماسه‏اى خونین و آزاد مردانه در مقابل بنى‏امیه مى‏دیدند، از این رو در میدان نبرد چنین رجز مى‏خواندند:
ارحم الهى عبدک التوابا
ولاتؤاخذه فقد انابا
یا رب انى تائب الیکا
قد اتکلت‏شدتى علیکا
پروردگارا! به بنده تائب خویش رحم کن و او را بازخواست مفرما که [از گناهان خویش نادم است و] زارى مى‏کند.
اى پروردگار من! به سوى تو توبه مى‏کنم و در گرفتاریم بر تو توکل مى‏نمایم.»
3ـ قیام مختار:
پس از قیام توابین به سال 65هجرى قیام مختار با حمایت‏خیل کثیرى از مردم کوفه به خصوص موالى و غلامان تهى دست کوفه آغاز گردید که تا سال 67 هجرى استمرار یافت. این قیام در ماهیت‏خود اهدافى چون احیاى قرآن و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و تقاص از قاتلان سیدالشهداء علیه السلام را تعقیب مى‏کرد.
مختار اشراف کوفه را که در خلال نهضت عاشورا به عبیدالله بن زیاد پیوسته، زمینه شهادت امام حسین علیه السلام را فراهم آوردند، سرکوب کردو به سال 67 هجرى لشکرى به فرماندهى ابراهیم بن مالک اشتر به جنگ با امویان به طرف شام فرستاد. ابراهیم در موصل پس از نبرد سختى سپاه دوازده هزار نفرى عبیدالله بن زیاد را شکست داد و او را به هلاکت رساند.
آنها با شعارهایى چون «یا لثارات الحسین؛ اى قوم بیایید براى انتقام خون حسین‏»؛سنت اهل بیت علیهم السلام را زنده نمودند و شاید از همین‏رو شیعیان از هر سوى به مختار پیوستند.این موضوع نشانگر آنست که در جامعه آمادگى فراوانى براى ظلم ستیزى و احیاى اصالتهاى عصر نبوى ایجاد شده بود و مختار از این فرصت استفاده کرد و بر پا کنندگان فاجعه عاشورا را یکى پس از دیگرى تعقیب و به قتل رساند. از این رو اهل بیت علیهم السلام در کلماتشان از وى تعریف کرده‏اند. وقتى سر عبیدالله بن زیاد معلون را براى امام سجاد علیه السلام فرستادند، بنا به نقلى، حضرت فرمودند: «جزى الله المختار خیرا؛خدا به مختار جزاى خیر بدهد.»
و یا امام باقر علیه السلام در موردش فرمود: «فانه قتل قتلتنا و طلب بثارنا؛او قاتلان ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت.»
حرکت مختار نماد روشنى از خودآگاهى و بیدارى کوفیان در قبال ظلم و فساد بنى امیه است. در حقیقت قیام امام حسین علیه السلام از یک سو براى همه ثابت کرد که خلافت‏بنى امیه خلافت جور و حکومت کفر است و از سوى دیگر روح شهادت‏طلبى و شجاعت و پایمردى را در مسلمانان زنده نمود. از این رو به آسانى از قیامهاى ضداموى که در حقیقت قیام علیه کفر و نفاق بود استقبال کرده و ترس از دست رفتن جان و مال و زندگى، جلودارشان نبود.
ابى‏عبدالله علیه السلام با حماسه خویش مرز حق و باطل را جدا کرد و در پى شفاف شدن مرزها در جامعه دو دسته نمایان شدند، عده‏اى به جبهه حق و عده‏اى دیگر به جبهه باطل ملحق گردیدند. آنان در جریان قیام مختار و توابین و زید بن على و غیره روبروى هم ایستادند در حالیکه قبل از شهادت سیدالشهداء علیه السلام چنین قیامهایى را مشاهده نمى‏کنیم، مگر قیام حجر بن عدى که بسیار محدود بود.
گرچه قیامهایى چون قیام توابین و مختار و زید بن على برخى دیررس یا زودرس بودند و بعضى از رنگ و لعاب قیامهاى اصیل شیعى برخوردار نبوده‏اند، ولى غالبا ماهیت آنها ماهیت ظلم ستیزانه و حق‏طلبانه‏اى بود که براى مبارزه با مفاسد حکومت‏شکل گرفت و به همین دلیل موجب عزت مسلمانان گردید.
آنچه بدان اشاره شد نمونه‏هایى از قیامهاى متاثر از قیام امام حسین علیه السلام بود و الا در طول تاریخ اسلام، قیامهاى زیادى صورت گرفته است که نشات گرفته از قیام و عزت خواهى امام حسین علیه السلام است. نمونه بارز این قیامها و انقلابها، انقلاب شکوهمند اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى رحمه الله است که نه تنها موجب عزت مردم ایران بلکه زمینه عزت و افتخار جهان اسلام را فراهم آورد.
حاصل سخن
سیدالشهداء علیه السلام با شهادت خویش چند هدف بسیار گرانسنگ را محقق نمود.
نخست آنکه: اساس دین را از خطر اضمحلال و نابودى نجات داد و مرز میان اسلام حقیقى را با آنچه در آن روزگار به نام اسلام معروف و موصوف بود جدا کرد.
دوم آنکه: زمینه بیدارى امت اسلامى را فراهم ساخت، چرا که تا قبل از این تاریخ مردم در حیرت ضلالت و گمراهى به سر مى‏بردند و فرهنگ جاهلى در تار و پود رفتار و گفتارشان تنیده بود و گمان مى‏کردند که اسلام با سکوت در مقابل ظلم و فساد همخوانى، و با بى‏تفاوتى نسبت‏به منکرات سازگارى دارد.
سوم آنکه: با بیدار کردن وجدان مسلمانان، زمینه تبیین مبانى و فروعات اسلام اصیل را در مقابل اسلام بدیل فراهم نمود، بطورى که پس از شهادت آن بزرگوار دلها متوجه وجود نورانى امام سجاد علیه السلام گردید و مختار براى مشروعیت‏بخشیدن و استحکام پایه قیام خویش به امام سجاد علیه السلام متوسل شد.
چهارم آنکه: خون سیدالشهداء علیه السلام روحیه شهادت‏طلبى و شهامت مبارزه با بنى‏امیه را زنده کرد و این امر خود زمینه‏ساز قیامهاى متعدد ضد اموى گردید و قیامهاى بزرگى در طول تاریخ اسلام به پیروى از قیام امام حسین علیه السلام براى رهایى، آزادى و استقلال مسلمانان از دست‏حاکمان مستبد و فریبکاران جهانى صورت گرفت.
پى‏نوشتها:
. رک: احمدبن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1411 ق، ج 1ـ 2، ص 244 و 262.
. رک: مجله معرفت، ش 38، مقاله امام على علیه السلام و تساهل خواص، ص 93.
. رک: على‏بن‏الحسن، مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالفکر، تحقیق: محیى الدین عبدالحمید، 1409 ق، ج 2، ص 344 و 345.
. پیشین، ج 2، ص 346.
. رک: پیشین، همانجا.
. رک: ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، داراحیاء التراث العربى، تحقیق مکتب التراث، ط 1، 1408، ج 2، ص 287.
. احمد، یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، قم، رضى، 1414، ج 2، ص 175.
. نهج‏البلاغه، نامه 16 و ابن‏ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، 1385 ق، ط 2، ج 4، ص 31.
. ر. ک: یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 179.
. پیشین، ج 2، ص 182.
. ابن‏ابى‏الحدید، پیشین، ج 1، ص 231.
. محمد بن محمد، مفید، الارشاد، تحقیق آل البیت، قم، 1413، ج 2، ص 14.
. ر. ک: ابن‏ابى‏الحدید، پیشین، ج 5، ص 129 و 130.
. على بن‏موسى، الملهوف على قتلى الطفوف، دارالاسوه، 1414، ص 214 و 215.
. ابن هشام، السیرة النبویه، بیروت، داراحیاء التراث، ج 3، ص 153.
. على بن موسى، پیشین، ص 99.
. محمد بن جریر، طبرى، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 ق، ج 2، ص 103.
. رک: مسعودى، پیشین، ج 2، ص 341 تا 343.
. رک: ابن‏ابى‏الحدید، پیشین، ج 1، ص 339.
. ر. ک: مسعودى، پیشین، ج 2، ص 345.
. شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 68.
. پیشین، ج 2، ص 72.
. شیخ طوسى، الامالى، تحقیق مؤسسة البعثه، قم، ط 1، 1414 ق، ص 677، ح 1432/11.
. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 251.
. پیشین، ج 2، ص 250.
. طبرى، پیشین، ج 3، ص 350.
. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 250.
. رک: مسعودى، على‏بن الحسن، التنبیه و الاشراف، دارالصاوى، قاهره، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوى، ص 269.
. رک: بلاذرى، احمدبن یحیى، انساب الاشراف، مکتبة المثنى، ج 5، ص 204 تا 207.
. رک: احمدبن اعثم، پیشین، ج 5ـ 6، ص 214 و 215.
. مسعودى، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص 269.
. ابن اعثم، پیشین، ج 5ـ 6، ص 89.
. رک: بلاذرى، پیشین، ج 5، ص 210 و طبرى، پیشین، ج 3، ص 416.
. طبرى، پیشین، ج 3، ص 416.
. رک: بلاذرى، پیشین، ج 5، ص 210 و 211.
. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج 2، ص 97، نقل از رسول جعفریان، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، سازمان تبلیغات، بهار 1372، ص 171.
. طبرى، پیشین، ج 3، ص 409.
. ابن اعثم، پیشین، ج 5ـ 6، ص 222 و 223.
. مسعودى، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص 270.
. ر. ک: ابن اعثم، پیشین، ج 6، ص 241.
. رک: پیشین، ج 6، ص 259 تا 262.
. مسعودى، پیشین، 270.
. ابن اعثم، پیشین، ج 6، ص 233.
. پیشین، ج 6، ص 235.
. شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال، تحقیق مصطفوى، دانشگاه مشهد، 1348، ص 127، ح 203.
. پیشین، ص 125، ح 197.

هدف سیاسی: شهادت

هدف سیاسی: شهادت

باید به این نکته توجه کرد که اصولا برداشت سیاسی از کربلا در میان آثاری که پیش از این یاد شد، صرفا در این خلاصه نمی‏شد که امام حسین علیه‏السلام به هدف دستیابی به حکومت چنین اقدامی را کرده است. بلکه از دید برخی از همان نویسندگان، اساسا این مطلب مورد انکار قرار گرفته و آنان شهادت را هدف گرفته‏اند. این مطلبی است که البته نه در یک قالب سیاسی صرف، اما به هر حال به عنوان یک تحلیل، از قبل وجود داشت. ابن‏طاوس در مقدمه‏ی لهوف پس از آن که اخبار مربوط به شهادت امام حسین علیه‏السلام را از پیش از واقعه‏ی کربلا می‏آورد، اشاره به اشکال کسانی می‏کند که «لا یعرف
242

حقائق شرف السعادة بالشهادة» نمی‏توانند شهادت را به عنوان یک سعادت درک کنند؛ کسانی که آن را تهلکه و خودکشی معنا کرده‏اند. وی در پاسخ‏گویی به این اشکال به روایتی از ابوایوب انصاری استناد می‏کند که آیه‏ی «و لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکة» را درست عکس این نظر، تفسیر می‏کند. **زیرنویس=لهوف، ص 17 -16.@.
در میان معاصرین کسانی چون دکتر شریعتی را می‏توان نام برد که برداشت سیاسی خود را از دل مفهوم شهادت به دست می‏آورد و در کنار آن رسما این امر را که امام حسین علیه‏السلام برای تصاحب حکومت قیام کرده، انکار میکند. **زیرنویس=وی در سخنرانی شهادت خود به رغم ستایشی که از دانش نویسنده‏ی «شهید جاوید» می‏کند، بر«اختلافی نظر علمی»خود با وی تأکید می‏ورزد که به نظر او «اختلاف نظر اساسی» است. وی نظر صالحی را منطبق با واقعیت‏های خارجی و تاریخی آن روزگار نمی‏داند بنگرید: شهادت، صص 36 - 35.@. در اصلی، برداشت سیاسی می‏توانست تحت این عنوان باشد که امام با اقدام فداکارانه‏ای که انجام داد، کوشید تا مردم را به مبارزه‏ی علیه حکومت دارد. از این زوایه، گریه و عزاداری، نه به عنوان یک برداشت صوفیانه، بلکه به عنوان یک اقدام سیاسی می‏توانست مورد استفاده قرار گیرد. پذیرفتن این امر که همانند بسیاری از رهبران فداکار عالم خواسته است تا خون خود را برای آبیاری اسلام بریزید، برای برخی از کسانی که در برداشت سیاسی راه افراط را پیموده‏اند، دشوار بوده است.این سؤال که «کشته شدن حسین بن علی علیه‏السلام چگونه ممکن است باعث ترویج دین و پیشرفت اسلام شود» سؤالی است که برای آقای صالحی به صورت مشکلی درآمده است که به قول خودش «هنوز برایمان حل نشده است.» **زیرنویس=شهید جاوید، ص 326 (بحث آیا کشتن امام به سود اسلام بود؟).@.
نامبرده نتایج مختلفی را که می‏توان بر کشته شدن امام حسین علیه‏السلام از قبیل رسوایی بنی‏امیه و یا نظایر آن مطرح کرد، غیر قابل قبول عنوان کرده است، اما این نکته را که ممکن است کسی به خاطر این قبیل نتایج، دست به چنین اقدام فداکارانه زده باشد، نپذیرفته است. اگر در اصلی این مطلب تردیدی نباشد، که نیست، ممکن است پذیرفت که کسی که خود چنین کرده، نتایجی را در نظر داشته، هر چند ممکن است از
243

دید ایشان آن نتایج محقق نشده باشد. این نیز گفتنی است که بسیاری از انقلابیونی که در دهه‏های اخیر درباره‏ی امام حسین علیه‏السلام کتاب نوتشند، به راحتی پذیرفتند که امام حسین علیه‏السلام خواست خونش ریخته شود تا اسلام زنده گردد. در این جمله می‏توان از شهید هاشمی‏نژاد یاد کرد که در کتاب درسی که حسین به انسانها آموخت این دیدگاه را پذیرفته است.
سخن آخر

آنچه باقی می‏ماند شرح این نکته است که در انقلاب اسلامی، با رهبری قوی، متین و انقلابی رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیةالله العظمی امام خمینی - قدس الله نفسه الزکیة و حشره الله مع اجداده الطاهرین - گرایش به برداشت سیاسی تقویت شده و آن امام در مقاطع مختلفی در این زمینه سخن گفتند. مجموعه‏ی این سخنان در مجموعه‏ای تحت عنوان قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی چاپ شده که بررسی آن، بر اساس آنچه تا کنون گفته‏ایم، مقال دیگری را می‏طلبد. عجالتا دو جمله از سخنان امام را به عنوان حسن ختام این مقال می‏آوریم. ایشا در جایی فرموده‏اند:
وقتی که حضرت سیدالشهدا آمد مکه، و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگی بود، تمام حرکات حضرت، حرکات سیاسی بود، اسلامی - سیاسی، و این حرکت اسلامی، سیاسی بود که بنی‏امیه را از بین برد و اگر این حرکت نبود، اسلام پایمال شده بود. **زیرنویس=صحیفه‏ی نور، ج 18، ص 140.@.
و در جای دیگری فرموده‏اند:
سیدالشهداء آمده بود حکومت هم می‏خواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال می‏کنند که حضرت سید الشهداء برای حکومت نیامده خیر، اینها برای حکومت آمدند ابرای این که باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند باشد. **زیرنویس=صحیفه‏ی نور، ج 20، ص 190.@.
244
آثار نهضت امام حسین
تأثیر نهضت امام حسین در سقوط امویان

برای زوال و سقوط یک دولت، یک سری عوامل نزدیک وجود دارد، یک سری عوامل دور که هر دو در جای خود اهمیت دارد. عوامل دور ممکن است از نظر زمانی با زمان سقوط فاصله داشته باشد، اما بی‏تردید و به دلالیل تاریخی، نقش مهمی در زوال یک دولت دارد.در سقوط یک دولت عوامل نزدیک، مثل انقلابی فراگیر یا حمله‏ی خارجی، وقتی مؤثرند که بیاد دولت محاکم ضعیف شده باشد؛ یعنی در جذب پشتوانه‏ی مردمی و ملی برای حمایت از خود ضعیف باش. اگر این ضعف نباشد، انقلاب فراگیر محقق نمی‏شود، یا اگر حمله‏ی خارجی صورت گیرد، حمایت مردمی، می‏تواند دولت را نجات می‏دهد. بنی‏امیه سال 41 به قدرت رسیدند. سال 61 انقلاب عاشورا بود، سال 132 یعنی هفتاد و یک سال بعد، امویان سقوط کردند.
اکنون پر سش این است: عاشورا چه تأثیری بر سقوط امویان داشت؟ به نظر می‏رسد عاشورا از دو زاویه در سقوط دولت اموی تأثیر داشت:
جهت اول: زیر سؤال بردن اسلامیت دولت بنی‏امیه؛ این مطلب در سخنان حضرت امام حسین علیه‏السلام آنجا که به معرفی یزید و ویژگی‏های وی می‏پردازد فراوان است. آن حضرت با تعبیر «علی الاسلام السلام» اسلامیت دولت یزید و طبعا دولت اموی را زیر سؤال می‏برد.امام، روی سگ‏بازی و مشروب‏خواری یزید انگشت می‏گذارد و از تغییر احکام و رواج بدعت‏ها سخن می‏گوید.
245

دولت اموی که اساس آن با حیله‏گری معاویه آغاز شده بود، تلاش زیادی داشت تا خود را اسلامی نشان دهد، در اوج فساد اخلاقی حاکم بر دستگاه اموی، مسجدسازی وجود داشت. عبدالملک در اوج حمله به حجاز و مسلط کردن حجاج بر مردم، جامع اموی می‏ساخت، مسجد الاقصی و مسجد صخره را در بیت‏المقدس تعمیر کمی‏کرد. حتی به عهد ولید مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه را بازسازی و طلاکاری کردند. به علاوه فتوحات را پیش می‏بردند. به طور مسلم فتوحات عصر بنی‏امیه بیشتر از زمان خلفای اول و بیشتر از زمان عباسیان بوده.
اما آیا اینها اسلامیت بود؟ اسلامیت اهل بیت، اسلامتی دیگری بود. اسلام اموی متفاوت با این اسلام بود. این فریبکاری دولت اموی به جای آن که در جهت حفظ هویت دینی مردم، حفظ اخلاق اسلامی، زنده نگاه داشته عرفان حقیقی، رعایت عدالت اسلامی و رسیدگی به حقوق مردم تلاش کند، برای بدست آوردن غنائم بیشتر کشورگشایی کرد و برای فریب مردم مساجد باشکوه می‏ساخت. در قرآن وقتی صحبت از آبرسانی به حجاج و جهاد فی سبیل الله و مقایسه‏ی آنهاست، خداوند به روشنی جانب جهاد فی سبیل‏الله را می‏گیرد. البته فتوحات، می‏تواسنت جهاد فی سبیل الله باشد، اما بنی‏امیه در اندیشه‏ی منافع مادی آن بودند. همین امویان فاسق، برای گرفتن پول بیشتر، اسلام آوردن مردم خراسان را نمی‏پذیرفتند و تا مدتها با این که آنها مسلمان شده بودند، هنوز آنها را ذمی دانسته جزیه از آنان می‏گرفتند. **زیرنویس=تاریخ الطبری، ج، 7، ص 55؛ الکامل، ج 5، ص 148.@.
البته مسلمانانی که در جبهه‏های نبرد می‏جنگیدند؛ طارق بن زیادها و دیگران، شاید واقعا مجاهد فی سبیل الله بودند. وقتی ماهیت دولت اموی برای چنین مردمانی آشکار می‏شود، فتوحات هم متوقف می‏شود. چنان که در خراسان چنین شد. در قیام دیر الجماجم وقتی مردم عراق به فرماندهی عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بن قیس در سال 71 برای فتح سیستان رفته بودند، به خاطر شدت فشار و ستم حجاج، با همان لشکر، به سوی عراق بازگشتند تا دولت اموی را سرنگون کنند.
جهت دوم تأثیر نهضت امام حسین علیه‏السلام در سقوط دولت اموی آن بود که از ابتدای
246

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله دو گروه برای به دست گرفتن رهبری جامعه‏ی اسلامی‏مطرح بودند. بنی‏هاشم و بنی‏امیه. این دو گروه به دلایل متفاوتی پس از رحلت آن حضرت نتوانستند حکومت را در دست بگیرند و در عوض، برخی از گروه‏های میانی موفق به تصاحب قدرت سیاسی شدند. اندکی بعد، بنی‏امیه، طی حوادث دوران عثمان تا شهادت امام علی علیه‏السلام بر اوضاع غلبه کردند. در این وقت، تنها رقیب آنان بنی‏هاشم بودند که در حکومت امام علی علیه‏السلام و فرزندش امام حسین علیه‏السلام این مسأله نمودار شد. نهضت کربلا بار دیگر نشان داد که گروه دیگر، همچنان فعال است و رهبری جریان مخالف را برعهده دارد و آماده است تا با ساقط کردن حکومت اموی، یک دولت هاشمی و علوی تأسیس کند. به لحاظ سیاسی و برای تعمیق بخشیدن ادعای علویان برای حکومت در دوره‏ی بعد، این نکته‏ی کمی نبود. به واقع، در اوج فشار امویان،نهضت کربلا، فعال بودن بنی‏هاشم و اهل بیت را نشان داد. برای مثال، سالهای پایانی دولت اموی شعار الرضا من اهل بیت بود که جوهره‏ی رهبری را در مبارزه‏ی سیاسی بر ضد امویان تعریف کرد. این بنی‏هاشم بودند که دولت اموی را سرنگون کردند و در واقع عشق به اهل بیت بود که دولت اموی را برانداخت.
اهل بیت این قداست خود را از کجا آوردند. این احساس سیاسی هوادار بنی‏هاشم از کجا آمده است؟ به نظر می‏رسد یکی از بزنگاه‏های اصلی در اینجا این احساس، نهضت کربلا بوده است. در آن حادثه، شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بین شانزده تا 25 نفر به شهادت رسیدند. چطور مردم می‏توانستند این ماجرا را فراموش کنند؟ مظلومیت را از آنان یاد ببرند و به آن بی‏توجه باشند؟
البته نباید تصور کرد که علت سقوط بنی‏امیه تنها در همین جهت بوده است. مهم آن است که وقتی رهبری ماجرا به دست بنی‏هاشم می‏افتد، باید ریشه‏ی بخشی از سقوط را در مظلومیت این خاندان جستجو کرد.
البته و مع‏الاسف، شاخه‏ی بنی‏عباس (از بنی‏هاشم) از فرصت استفاده کرد و آنچنان که شرح آن در تواریخ آمده، با توجه به ابهامی که برای بسیاری از مردم در تعریف اهل بیت و «الرضا من آل محمد» به وجود آورد و با تلاش برخی از ایادی خود مانند
247

ابومسلم خراسانی، سوار بر مرکب خلافت شد. هر چند ابومسلم خود اولین قربانی این دولت بود و پاداشش را خیلی زود گرفت.
قیام امام حسین یک قیام اسوه

اصولا از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامی که فی حد نفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخی انجام گرفته و پرونده‏ی آن همانجا بسته می‏شود؛ چه موفق باشد چه ناموفق، البته ممکن است در عبرت‏های تاریخی از آن یاد شود و مورد بازبینی قرار گیرد و تحلیل شود.
دوم نوعی دیگر از قیام‏ها که تعدادشان واقعا انگشت شمار است. قیام‏هایی است که حالت اسوه برای دوره‏های بعد پیدا می‏کند. برای نمونه در تاریخ ایران، قیام کاوه آهنگر چنین حالتی پیدا کرده است. این تصویری است که فردوسی از آن برای ما ارائه کرده و قاعدتا می‏بایست تا روزگار وی همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد.
در ادبیات اسلامی، به ویژه ادبیات شیعی، قیام امام حسین علیه‏السلام حالت نوعی الگو و اسوه را یافته است. یعنی از حالت یک واقعه در یک زمان درآمده، تعمیم یافته و نوعی بی‏زمانی یا فرازمانی در آن لحاظ شده است. از این مهمتر، به صورت عاطفی، با هویت یک فرد شیعه ممزوج شده و به نوعی جزو معتقدات او در آمده است.
روشن است که شمار این قبیل قیامها و شهادت‏ها اندک است. در شهادت‏ها، می‏توان به شهادت بسیاری از علما و مجاهدان و سربازان اشاره کرد که شهادتشان فراموش می‏شود و در عوض تعدادی از آنها حالت اسوه پیدا می‏کنند که این دلایل خاص خود را دارد. برای مثال شهید فهمیده در تاریخ جنگ ایران و عراق چنین موقعیتی را به دست آورده است. چنان که در تاریخ شیعه، شهید اول و شهید دوم تا اندازه‏ای همین موقعیت را دارند. اینها بسته به نوع شهادت، کیفیت رخداد، دلایل شهادت و شرایطی است که آن حادثه در آنها اتفاق می‏افتد. نهضت امام حسین علیه‏السلام از این زاویه، به صورت قیامی درآمد که حالت فرازمانی پیدا کرد. دلیلش هم این بود که ارزشهایی که در آن مطرح شد، واقعا ارزش‏های زمانی
248

نبود. یعنی درست است که علیه یزید بود؛ اما به قدری این ارزشها کلی و فراگیر بوده و هست، که مربوط به هیج زمانی نبوده و نیست. لذاست که در زیارت وارث امام حسین علیه‏السلام از زاویه‏ی تاریخی و ارزش فراگیر و فرازمانی، در ادامه‏ی مسیر انبیاء مطرح می‏شود و وارث آنان تلقی می‏گردد.
مسائل دیگری هم در این جاودانگی مؤثر بود. این قیام با کیفیت خاصی انجام شد. رهبر آن فردی با اهمیت و نواده‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله بود. حالت تسلیم ناپذیری داشت؛ شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در حادثه‏ی یاد شده به شهادت رسیدند. به علاوه به دلیل اهمیت مفهوم امام در شیعه، تأکید خاصی روی این قیام صورت گرفت. بعد از آن، این قیام، الگوی همه‏ی قیامهای بعدی شد؛ در حالی که در دنیای اسلام، قیام‏های فراوان دیگری از سوی علویان و غیر علویان صورت گرفت که هیچ کدام چنین حالتی را در تاریخ اسلام به خود نگرفته است.
تأثیر مشخص قیام امام حسین روی قیام‏های پس از آن

باید توجه داشت که قیام امام حسین علیه‏السلام جدای از آنچه که مربوط به عدم اجرای شریعت و مبارزه با منکر بود، در اصل خط بطلانی بر مشروعیت سلطنت بنی‏امیه بود. بنابراین یک‏بار دیگر، پس از تلاشهای امام علی علیه‏السلام از سوی امام حسین علیه‏السلام که نواده پیامبر صلی الله علیه و آله بود، بر این اصل تکیه شد که امامت حق امویان نیست. این نکته‏ای است که قیام عاشورا آن را استمرار بخشید و سرلوحه‏ی برنامه‏ی سایر علویان مانند زید بن علی و فرزندش یحیی و دیگرانی بود که قیام را پیشه‏ی خود ساختند.
نکته‏ی دیگری شعارهایی بود که امام حسین علیه‏السلام مطرح کرد. اگر هدف امام را از قیام در سخنرانی‏های ایشان مرور کنیم، با آنچه که به عنوان شعار در سایر قیامهای شیعی آمده، به مقدار زیادی تطبیق می‏کند. این اهداف معمولا در بحث بیعت مطرح می‏شود یعنی مردمی که با یک رهبر انقلابی موافقت دارند، بر سر تحقق اهدافی با او بیعت می‏کنند. این بیعت از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و بعدها در زمان خلفای بعد هم تکرار شد چنان که در کربلا نیز. نخستین رکن بعیت در قیام علوی، دعوت مردم به کتاب
249

خدا و سنت رسول بود که به نوعی اشاره به عدم مشروعیت سنت خلفا بود؛ زیرا برای سنیان این ماجرا از زمان خلافت عثمان آغاز شده بود که مبنای بیعت عمل به کتاب خدا، سنت رسول و سنت شیخین باشد؛ چیزی که امام علی علیه‏السلام نپذیرفته بود.
قیام مسلحانه بر ضد حکومت جور و در جهت امر به معروف و نهی از منکر در شکل فراگیر آن، در همه‏ی این قیامها مورد توجه است. این هدف مهمی بود که امام حسین علیه‏السلام در قیامش مطرح کرد و اصولا مشروعیت به آن داد. می‏دانیم که در میان جماعت اهل سنت، چنین چیزی مقبول نیست و اصولا قیام مسلحانه پذیرفته نیست.البته درگذشته، مرجیان به قیام مسلحانه اعتقاد داشتند؛ چنان که روزگاری دسته‏ای معتزله هم بر همین باور بودند. خوارج نیز چنین می‏اندیشند.
نکته‏ی دیگر بیعت بر سر پذیرفتن امامت علویان بود که از ارکان نظریه‏ی سیاسی شیعه به حساب می‏آمد و همه جا گفته می‏شد امام باید از اهل بیت باشد. تعبیر رایج آن در اواخر دوره‏ی اموی «الرضا من آل محمد» بود. برای مثال در بیعت حسین بن علی معروف به شهید فخ که در سال 169 قیام کرد آمده است: ادعوکم الی الرضا من آل محمد و علی أن نعمل فیکم بکتاب الله و سنة نبیه و العدل فی الرعیة، و القسم بالسویة. **زیرنویس=مقاتل الطالبیین، ص 378.@.
حتی در قیام توابین هم این نکته را می‏یابیم که اظهار کردند، اگر پیروز شدیم حکومت را به دست اهل بیت می‏سپریم. عدالت‏گرایی که با مفهوم تقسیم بالسویه عنوان می‏شد و از زمان امام علی علیه‏السلام رایج گشته بود، در این بیعت‏ها مورد تأکید قرار می‏گرفت.
امامان شیعه و مسأله‏ی قیام

آنچه در این‏باره می‏توان گفت: این است که کربلا در میان شیعیان امامی، بیش از آن که یک حادثه‏ی سیاسی و قابل تقلید در عرصه‏ی سیاست باشد، به صورت یک تراژدی و حادثه‏ی خونبار و مقدس مورد توجه قرار گرفت. در واقع علویان زیدی، و بیشتر از نسل امام حسن علیه‏السلام راه قیام انقلابی را پذیرفتند که اصل آن برگرفته از کربلا و تقلیدی از حرکت امام حسین علیه‏السلام بود؛ پیشینه‏ی سیاسی آن هم باز به جمل و صفین می‏رسید؛ زیرا
250

آن دو حرکت هم به نوعی مبارزه‏ی علیه طغیانگری و ستمگری حکام داخلی داشت. با این حال، و به رغم آن که در میان شیعیان امامی، بعد سیاسی انقلابی کربلا کمتر مطرح گردید، اما به نوعی ارزش‏های سیاسی نهفته در آن بسیار بیش از آنچه میان زیدیان مطرح بود، به دوره‏های بعدی انتقال یافت. در واقع، عدم تقلید از آن حرکت، دلایل خاصی داشت و بیشتر به ناهموار بودن شرایط سیاسی جامعه برای تکرار چنان پدیده‏ای بود؛ بنابراین در صورتی که شرایط مناسبی پدید می‏آمد، همان ارزش‏هایی سیاسی نهفته می‏تواست به بهترین وجه زنده شود. این تجربه در انقلاب اسلامی صورت گرفت و از بعد سیاسی کربلا به خوبی بهره‏گیری شد.