پیامهای جاویدان در حماسة امام حسین(ع)
مقدمه
عاشورا حادثهای نبود که در یک نیم روز در سال 61 هجری اتفاق بیفتد و از قبل وبعد خود جدا باشد. هم ریشه در حوادث پیشین و تحولات اجتماعی مسلمانان از زمانرحلت پیامبر اکرم(ص) تا سال 60 هجری داشت وهم پیامدهای آن و آثاری که در فکر وعمل مسلمانان داشته، تا امروز گسترش داشته است و تا دامنة قیامت نیز امتداد خواهدیافت.با آن همه بهره برداریهای حماسی، مبارزاتی، تربیتی و معنوی که تاکنون از قیامکربلا و شهادت اباعبدالله(ع) شده است، به نظر میرسد که غنای محتوایی این نهضتخدایی، بسیار بیشتر از آن است که تاکنون مطرح شده است. امروزیان و آیندگان پیوستهباید از این کوثر اعیان و یقین بنوشند و سیراب شوند و تشنگان حقیقت ناب را هم سیرابسازد. از این رو با همة کارهایی که تاکنون در شناختن و شناساندن این حماسه ماندگارانجام یافته است، زمینه چنین تلاشهای فرهنگی، هم چنان باقی است و هر زمان بهشکلی و در قالبی نوتر، میتوان درسهایی از این حادثه را تدوین کرد و آموخت و نشر دادتا جهان و جانهای حقیقت جو مجذوب جلوهها و زیباییهای این حماسه شوند. انعکاساین درسها میتواند از راههای مختلف انجام شود. تبیین و تحلیل پیامدهای اینحماسه یکی از بهترین اقدامها جهت نیل به این منظور است. در این پژوهش نیز چنینتلاشی انجام پذیرفته است.
قبل از تولد
آغاز هجرت، هنوز امام حسین به دنیا نیامده بود. جبرئیل نزد پیامبر آمد و عرضکرد:«ای محمد خداوند تو را به نوزادی از فاطمه3 مژده میدهد که به دنیا میآید. امتتبعد از تو او را میکشند.» پیامبر(ص) از این خبر نگران شد... بار دیگر جبرئیل نازل گردیدو همین خبر را داد. باز پیامبر(ص) نگران شدند. جبرئیل به آسمان صعود کرد و سپسبازگشت و عرض کرد:«ای محمد! پررودگارت سلام میرساند و مژده میدهد که مقامامامت و ولایت را در ذریه او قرار دادم. پیامبر(ص) از نگرانی بیرون آمد و گفت:«راضیشدم».
ولادت
امام حسین(ع) بنابر پارهای از روایات در روز پنجم شعبان سال چهارم هجرت درمدینه دیده به جهان گشود. ولادت آن حضرت را بنابر بعضی روایات به پیامبر اکرم(ص)خبر دادند. آن حضرت نوزاد را به دست گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپشاقامه را به زبان آورد و نامش را حسین گذاشت.
سپس گوسفندی را به عنوان عقیقه قربانی کرد. فاطمه زهرا3 به دستوررسولخدا(ص) موی سر حسین(ع) را تراشید و به اندازة وزن آن، نقره به فقیر صدقه داد.مطابق بعضی از روایات بعد از نماز ظهر، جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و مژدهولادتحسین(ع) را خبر داد. پیامبر(ص) فرمود: الله اکبر و نیز روایت شده است جبرئیل بهپیامبر تبریک و تسلیت گفت: تبریک به خاطر ولادت حسین(ع) و تسلیت به خاطرشهادت جانسوزش.
اسامی و القاب
کنیت امام حسین(ع) چنان که در کشف الغمه مسطور است ابوعبدالله بوده است.القاب شریفش بسیار است: الرشید، الطیب، الوفی، السید، الزکی، المبارک، التابع،المرضات الله، السبط، چنان که از رسول خدا(ص) حدیث کردهاند: «حسین سِبطُ مِنَالاسباط» و از مشهورترین این القاب «الزکی» است و فاضلتر آن است که رسول خدا(ص)در حق او و برادرش حسن(ع) فرموده است: «انهما سیدا شباب اهل الجنه».
لاجرم سید اشرف است.
همسران و فرزندان
دربارة تعداد فرزندان امام حسین(ع) بین مورخان و محدثان اختلاف نظر است.عالم بزرگ مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد میگوید: امام حسین(ع) شش فرزند داشت:علی بن حسین، امام سجاد که مادرش شاه زنان (شهربانو) دختر یزدجرد بود، علی بنحسین معروف به علی اکبر که مادرش لیلی نام داشت و در کربلا شهید شد، جعفر که قبلاز ماجرای کربلا از دنیا رفت و مادرش از قبیلة قضاعیه بود. عبدالله که در کربلا کودک بود ودر آغوش پدر بر اثر اصابت تیر دشمن به شهادت رسید. مادر او رباب نام داشت. سکینه کهمادرش رباب بود، فاطمه که مادرش ام اسحاق نام داشت.
مناجات و عبادت امام حسین(ع)
امام حسین به مناجات و عبادت با خداوند خویش عشق میورزید و تا لحظه مرگو شهادت خونبارش از آن غافل نبود. چنان که در شب عاشورا حضرت امام حسین(ع)ویارانش تا صبح به مناجات مشغول بودند و به درگاه حضرت باری تعالی ناله و زاریمیکردند و زمزمة راز و نیاز آن با معبود، همچون طنین بال زنبوران عسل شنیده میشد.جمعی که در رکوع و جمعی در سجده و گروهی ایستاده و بعضی نشسته و مشغول عبادتبودند. جامعترین مناجات این سید مظلوم و معصوم(ع) دعای عرفه میباشد و سالکانوسائرین طریق عشق و عرفان و معرفت به یقین روح زنگار گرفته خویش را با تمسکوتوسل به این دعا و مناجات با خدای خود صیقل خواهند داد، تا بتواند سنگلاخهایطریق تقرب و وصل بین عبد و مولای را زدوده و هموار نمایند.
امام حسین (ع) در عصر حکومت خلفا
امام حسین (ع) پس از رحلت پیامبر (ص) با حوادث بسیار تلخ و جانسوزی مانندماجرای غصب خلافت، ماجرای شهادت جانگداز مادرش حضرت زهرا(ع) ... رو به روگردید. آن بزرگوار در این عصر سایه به سایه پدرش در ابعاد گوناگون، از حریم حق دفاعمیکرد و همدم و شریک غم و اندوه پدر بود. از هر فرصتی مناسب به مبارزه با طاغوتیان وباطل گرایان بر میخاست! موضعگیری امام حسین در برابر ابوبکر و عمر، هم چونموضعگیری برادرش امام حسن(ع) بود. در این عصر، حسین (ع) و حسن که دورانکودکی را میگذراندند، همراه مادرشان حضرت زهرا(ع) برای مطالبة فدک، نزد ابوبکررفتند و به عنوان شاهد، گواهی دادند که فدک، از آن فاطمه(ع) است به گونهای که ابوبکرگواهی آنها را پذیرفت، ولی با مداخلة عمر گواهی آنها نقض گردید. ماجرای اذان گفتنبلال حبشی به تقاضای حسن و حسین (ع) در عصر خلافت ابوبکر بیانگر آن است کهامام حسین(ع) همراه برادرش حسن(ع) از هر فرصتی، ناخشنودی خود را از حکومتابوبکر، آشکار میساختند و به او اعتراض میکردند. یکی از موارد شرکت حسنوحسین(ع) در اعتراض به حکومت ابوبکر این بود که حضرت علی(ع) سه شب پیاپی،فاطمه (ص) را بر مرکبی سوار میکرد و دست حسن و حسین (ع) را میگرفت و به خانهرزمندگان بدر (مهاجر و انصار) میبرد و حق خود را برای آنها بیان مینمود و از آنهامیخواست تا آن حضرت را برای گرفتن حقش «یعنی مقام رهبری» یاری کنند. ولی جزافراد اندکی، کسی جواب مثبت به آن حضرت نمیداد.
امام حسین(ع) در عصر خلافت عثمان و امام علی(ع)
در زمان خلافت عثمان، که او در آغاز محرم سال بیست و چهار هجری بر مسندخلافت نشست و حدود دوازده سال خلافت کرد، حسین(ع) دوران جوانی را میگذراند وهمواره با پدر و برادر بود و هرگز خلافت عثمان را نپذیرفت و در فرصتهای مناسب به آناعتراض میکرد. از جمله هنگامی که عثمان ابوذر را به ربذه تبعید کرد. با این که عثماندستور اکید داده بود کسی به بدرقة ابوذر نرود، علی (ع) همراه جمعی از یاران و از جملهامام حسن وامام حسین8 به بدرقة ابوذر شتافتند و هر یک خطاب به ابوذر سخنانیگفتند و امام حسین(ع) با دستگاه خلافت عثمان به مخالفت بر میخیزد و از کردارهایابوذر تقدیر میکند، و آشکارا مخالفت خود را با روش عثمان اعلام میدارد. پس از کشتهشدن عثمان مسلمانان در مدینه، با حضرت علی(ع) بیعت کردند و آن حضرت زمام امورخلافت را بدست گرفت آن حضرت در سراسر این عصر با حوادث تلخ روبرو شد. از جملهسه جنگ داخلی بزرگ یعنی جمل، صفین، نهروان که هر سه در خلافت ایشان رخ داد.حسین(ع) در تمام این حوادث سایه به سایة پدرش حضرتعلی(ع) حرکت میکرد.بازویی پر توان و یاری مهربان برای پدر بود و در امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی،قضایی و نظامی در صف اول یاران علی(ع) قرار داشت و شب و روز برای رفع مشکلاتگوناگون مردم، در خدمت پدر تلاش میکرد.
امامحسین(ع) در جنگ جمل، صفین ونهروان از رزمندگان پیشتاز و قهرمان سپاه پدرش حضرت علی(ع) بود. او و برادرشامامحسن (ع) همچون دو بازوی پر توان برای پدر بودند و چون سربازی جان بر کف، ازحریم پدر دفاع میکردند. امیر مؤمنان علی(ع) مراقب بود که به آنها صدمهای نرسد وهمیشه میفرمود: «برای حفظ نسل رسول خدا(ع) مراقب آنها باشید» امام حسن(ع) بعداز شهادت پدر ده سال امامت کرد. در این مدت فراز و نشیبهای بسیاری رخ داد.امامحسین(ع) در تمام این مدت از یاران مخلص برادرش امام حسن(ع) بود و او را اماممیدانست و از او پیروی میکرد تا آن جا که به فرموده امام صادق (ع): «امام حسین (ع)به خاطر احترام و تجلیل از مقام برادرش امامحسن(ع) هرگز جلوتر از او راه نرفت و درسخن گفتن از او پیشی نگرفت.» حتی در ماجرای صلح امام حسن (ع) با معاویه، امامحسین همچنان در کنار برادر بود، تا آن هنگام که مزدوران معاویه امام حسن (ع) رامسموم کردند و امام حسن(ع) وصیتهای خود را به برادرش امام حسین (ع) نمود، واسرار امامت را به او سپرد.
امام حسین (ع) در عصر حکومت معاویه
پس از شهادت حضرت علی(ع) در سال چهلم هجری امام حسن(ع) حدودشش ماه خلافت کرد. سپس ماجرای صلح به میان آمد و از آن پس معاویه بر مسندخلافت نشست که خلافت او نوزده سال و هشت ماه طول کشید و سرانجام در نیمه رجبسال 60 هجری در گذشت. امام حسین(ع) در این عصر که حدود ده سالش مقارن باامامت امام حسن(ع) و حدود ده سال دیگر مقارن با امامت خودش بود، با معاویه ومزدوران او درگیری شدید داشت. معاویه را طاغوت میدانست و هرگز روی خوش به اونشان نمیداد. در این جا برای روشن شدن موضعگیری امام حسین(ع) در برابر معاویه ومزدورانش به نمونة زیر توجه میکنیم:
تسلیم شدن معاویه و ولید در برابر حقطلبی امام حسین (ع)
بین امام حسین (ع) و معاویه در مورد قطعة زمینی در مدینه نزاع و کشمکش شدو سرانجام امام حسین(ع) به او فرمود: باید یکی از این سه راه بپذیری یا حق من در اینزمین را خریداری کنی یا آن را در اختیار من بگذاری یا ابن عمر و ابن زبیر را بین من وخود داور کنی. اگر هیچ کدام از این سه پیشنهاد را نپذیرفتی کار تو، به «حلف الفضول»منتهی میشود. سپس امام حسین(ع) در حالی که خشمگین بود برخاست و از نزد معاویهدور شد و در مسیر راه چند نفر را دید و آنها به او قول دادند که اگر معاویه حقت را نداد ماطبق برنامة «حلف الفضول» تو را برای گرفتن حقت حمایت میکنیم گر چه با کشیدنشمشیر از نیام باشد. این خبر به معاویه رسید او از پی آمد وخیم آن هراسناک شد و برایامام حسین(ع) پیام داد که شخصی را بفرست تا حق تو را بگیرد.
نظیر این حادثه در مورد امام حسین (ع) و ولید بن عتبه رخ داد. امام حسین(ع) بهاو فرمود: سوگند به خدا یا باید حقم را بدهی و یا شمشیر از نیام برکشم در مسجد از افراد«حلف الفضول» کمک میگیرم ولید پس از اطلاع از تصمیم قاطع حسین(ع) تسلیم شد وحق او را داد و او را از خود راضی نمود.
بزرگواری امام حسین(ع)
روزی امام حسین (ع) از جایی عبور میکرد، دید جوانی به سگی غذا میدهد، بهاو فرمود: «به چه انگیزه این گونه به سگ مهربانی میکنی؟» او عرض کرد: من غمگینهستم، میخواهم با خشنود کردن این حیوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد.اندوه من از این رو است که من غلام یک نفر یهودی هستم و میخواهم از او جدا شوم.امام حسین(ع) با آن غلام نزد صاحب او که یهودی بود آمدند، امام حسین(ع) دویستدینار به یهودی داد تا غلام را خریداری کرده و آزاد سازد. یهودی گفت: این غلام را بهخاطر قدم مبارک شما که به در خانه ما آمدی به شما میبخشم و این بوستان را نیز بهغلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسین (ع) همان دم غلام را آزاد کردهمة آن بوستان و پول را به او بخشید. وقتی که همسر یهودی، این بزرگواری را ازامامحسین(ع) دید، گفت: «من مسلمان شدم و مهریهام را به شوهرم بخشیدم» و بهدنبال او شوهرش گفت: «من نیز مسلمان شدم و خانهام را به همسرم بخشیدم».
یاران بی نظیر امام حسین (ع)
امام حسین (ع) ویژگیها و خصایصی دارد که برای دیگری در عالم واقعنشدهاست. حتی انبیا نیز در این ویژگیها شرکت ندارند. بعضی از علمای گذشته دربارةخصایص حسین کتابهایی نوشتهاند. از جمله خصایص حسین(ع) اجتماع عدهای ازاصحاب و یاورانی است که از اولین تا آخرین نفر ایشان گرد هیچ پیغمبر یا امامی جمعنشده و نمیشود. عده یاران امام حسین(ع) که در کربلا به اتفاق شهید شدند هفتاد و دونفرند که قبل از قضیه کربلا چند نفر کشته شدند از جمله: مسلم بن عقیل و هانی بن عروههم چنین عبدالله و ابن عفیف را که پس از قضیه کربلا شهید گردیدند باید به آنها ضمیمهکرد. اما تعداد کسانی که همراه ابی عبدالله بن حسین(ع) به کربلا وارد شدند پانصد به بالاذکر شده حتی بعضی از یکصد هزار نفر نیز نوشتهاند که پس از خبر دادن حسین(ع) ازکشته شدنش کناره گرفتند. از سکینه مظلوم منقول است که وقتی پدرم خطبه خواند وخبر داد که فردا من و هر که همراه حسین است کشته میشود و هر کس میخواهد برودمانعی ندارد، دیدم ده نفر ـ ده نفر و حتی بیشتر با هم یا تنها فرار کردند تا همان عدةاندک باقی ماندند. هفده نفر از آنها بنی هاشم و از بستگان نزدیک امام حسین (ع)هستند.
خلافت یزید و بیعت گرفتن برای خلافت یزید
مادر یزید، صحرانشین بود که معاویه پیش از خلافت با او ازدواج کرد و چوننمیتوانست با زندگانی دمشق بسازد او را به صحرا نزد کسانش فرستاد. یزید در آنجا باخلق و خوی بدوی بزرگ شد. تفریح را دوست میداشت و به قانون پای بند نبود، مردیبخشنده و فصیح و سخنور بود میگفتند: «شعر به پادشاهی آغاز و با پادشاهی ختم شد.»مقصود از پادشاه اول «امرالقیس» و از پادشاه دوم «یزید» بود.
معاویه در سال شصتم هجری در گذشت و یزید پس از دفن پدر به مسجد بزرگشهر در آمد. مردم را به بیعت کردن با خود فرا خواند و بیعت کردند و به خانه برگشت.هنگام مرگ معاویه، حاکم مدینه ولید بن عتبه پسر ابو سفیان بود و حاکم مکه یحیی بنحکیم پسر صفوان پسر امیه بود و بر کوفه نعمان بن بشیر انصاری حکومت داشت و بربصره عبیدالله بن زیاد. یزید را همتی جز بیعت گرفتن از آن چهار تن نبود و به ولید نامهنوشت تا دربارة بیعت بر آن چهار تن سخت بگیر و به آنان اجازه هیچ گونه سر پیچی ازبیعت ندهد. چون این نامه به ولید رسید از بروز آشوب بیمناک شد و سخت نامه را پوشیدهداشت و با آن که میان او و مروان اختلاف بود کسی فرستاد و او را خواست، مروان پیش اوآمد و ولید نامه یزید را برای او خواند و با او مشورت کرد. مروان گفت: عبدالله بن عمر وعبدالرحمن بن ابوبکر خواستار خلافت نیستند ولی سخت مواظب حسین بن علی وعبدالله بن زبیر باش و هم اکنون کس بفرست اگر بیعت کردند که چه بهتر و گرنه پیش ازآن که خبر آشکار شود و هر یک از ایشان جایی بگریزد و مخالفت خود را ظاهر سازد گردنهر دو را بزن.
ولید به عثمان که نوجوانی در سن بلوغ بود و آن جا حضور داشت گفت: پسر جانبرو حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را فراخوان. پسرک به مسجد رفت و آن دو را آن جانشسته دید و گفت: دعوت امیر را بپذیرید و پیش او آیید. گفتند برو ما از پس تو میآییم وچون پسرک برگشت ابن زبیر به امام حسین(ع) گفت خیال میکنی برای چه منظوری دراین ساعت کسی پیش ما فرستاده است؟ فرمود: گمان میکنم معاویه مرده است وبرایبیعت پیش ما فرستاده است
ابن زبیر گفت: من هم جز این گمان ندارم. هر دو بهخانههای خود برگشتند. امام حسین(ع) تنی چند از دوستان و غلامان خویش را جمعکرد و به سوی دار الاماره رفت و به آنان دستور داد بر در نشینند و اگر صدای او را شنیدند بهدرون خانه هجوم آورند. امام حسین(ع) پیش ولید رفت و کنار او نشست، مروان هم آن جابود، ولید نامه را برای حسین (ع) خواند، حضرت در پاسخ فرمود: کسی چون من پنهانیبیعت نمیکند. ولید مردی دوست دار عافیت بود، لذا به امام حسین(ع) گفت: برو و با مردمپیش ما خواهی آمد و امام برگشت. مروان به ولید گفت: با رای من مخالفت کردی و بهخدا قسم دیگر هرگز چنین فرصتی به تو نخواهد داد. ولید گفت: ای وای بر تو، مراراهنمایی میکنی که حسین پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) را بکشم؟، به خدا قسمکسی که روز قیامت برای خون حسین(ع) مورد مواخذه قرار گیرد، ترازوی عملش درپیشگاه الهی سبک نخواهد بود.
عبدالله بن زیبر در خانه خود پناهنده شده و ولید را غافل کرد و چون شب فرا رسیدبه سوی مکه گریخت و از شاهراه نرفت و راه بیراهه را پیش گرفت. صبح فردا این خبر بهولید رسید و حبیب بن کدین را همراه سی سوار به تعقیب او فرستاد که نتوانستند اثری ازاو به دست آورند، عبدالله بن زبیر از مدینه گریخت و به کعبه پناهنده شد و کسان را بهسوی خود دعوت میکرد. حسین(ع) به پاسخ فرماندار مدینه که میگفت با یزید بیعتکند گفت: «کسی همانند من نهانی بیعت نمیکند، گمان دارم تو نیز مایل نیستی که مننهانی بیعت کنم وقتی همه مردم را برای بیعت دعوت کردی ما را نیز دعوت کن که کار بهکجا باشد». ولید که مردی صلح جو بود دست از او برداشت. پس از آن، امام حسین (ع) بهمکه رفت.
امام حسین (ع) در مکه
موسم حج نزدیک بود و در این فصل، مردم صحرا و بادیه از افقهای دور دست روبه سوی مکه مینهند، از هر شهر و قریه، نمونهای در این مرکز بزرگ اسلامی یافتمیشود. اکنون فرصت مناسبی است که امام حسین(ع) نباید آن را نادیده بگیرد و بدونبهره برداریهای لازم از آن بگذرد. کاروان امام حسین(ع) پرده سیاه شب را میدرید وجلو میرفت، میرفت تا راه خود را در دل میلیونها نفوس بشر که شیفته و شیدایآزادیاند باز کند. شتران با قدمهای آهسته و حرکت یکنواخت خود این قافله کوچک را کهاز جوانان و زنان و کودکان بنی هاشم تشکیل میشد، به سوی سرنوشت نامعلوم وابهامآمیزی سیر میداد، کسی چه میدانست که این کاروان کوچک و کم جمعیت، منشأچه حوادث بزرگ و خونینی خواهد بود و چگونه همین جوانان سر بزیر و آرام، باجانبازیهای پر شکوه خود، دودمان قدرتمند اموی را دراقیانوس زمانه غرق نموده و محوو نابودش خواهند ساخت. این تنها حسین(ع) بود که از نقشهها مطمئن بوده و با قیافهایمصمم و سرشار از شخصیت و عظمت قدم بر تاریکی گذارده و جلو میرفت. این کاروانپنج بار بر سر راه خود با این پرچم ارغوانی رنگ افق بر خورد کرد و پنج بار طلوع و غروبخورشید را پشت سر گذارد تا این که در شب جمعه سوم شعبان به بیت الحرام، مکهمعظمه واردشد.
خبر ورود حسین(ع) به مکه به زودی در شهر منتشر گشت. مردم از این که فرزندرسول خدا را در میان خود میدیدند، مسرور شده و هر روز به خدمتش میرسیدند، و ازمحضر عالیش استفاده میکردند. عبدالله بن زبیر که خود داعیه خلافت داشت از آنحضرت دیدن نموده و با این که از بودن امام حسین(ع) در مکه ناراحت شده و او را مزاحمخود تشخیص میداد ولی ناچار بود هر روز به خدمتش رسیده و عرض ارادت کند. والیمکه عمرو بن سعید بن عاص نیز که موقعیت عظیم حسین(ع) را در دلهای مکّیانمشاهده مینمود ناچار شد برای رعایت ظاهر که هم شده از امام حسین(ع) دیدن کند.
عبدالله بن مطیع که از بزرگان مکه و مردی با موقعیت بود و از اوضاع و احوال سیاسی وجریانهای پشت پرده به خوبی اطلاع داشت، به محضر امام حسین(ع) شرفیاب شده وتا آنجا که دید سیاسیاش اجازه میداد، مطالب را برای امام حسین (ع) تجزیه و تحلیلمینمود، او را به نام اینکه مکه حرم امن الهی است، به ماندن در آن جا تشویق میکرد.عبدالله بن مطیع میپنداشت اصولاً حسین(ع) محتاج به نقشهای است که سرانجام او رابه خلافت برساند و بر دشمن نیرومندش یزید پیروز گرداند. چنین تصور مینمود کهامامحسین(ع) علاوه بر شکست یزید موقعیت خود را برای به دست آوردن مقام خلافتنیز طالب است. اشتباه عبدالله بن مطیع و اصولاً اشتباه تمام اشخاصی که خود را طرفمشاوره امام حسین(ع) قرار دادند، همین بود که گمان میکردند امام حسین(ع) درتلاش به دست آوردن مقام خلافت است و نقشه هایی را که طرح میکردند همه و همه راهرا برای وصول به این منظور هموار مینمود. ولی امام حسین(ع) راه خود را خوبمیشناخت و جز به همان مسیر تعیین شده که قلم قضای الهی آن را امضا کرده بودنمیاندیشید او موفقیت شخصی خود را نمیخواست، او از یک افق وسیعتر از فراز قلهایمرتفع به حوادث نظر میکرد.
دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع)
امام حسین(ع) تا فرا رسیدن ایام حج در مکه ماند و در طی این مدت مردم کوفهنیز او را راحت نمیگذارند و با فرستادن نامههای فراوانی که گویا تعداد آن از دوازده هزارهم تجاوز کرده است او را به سوی خود دعوت میکردند. حسین بن علی(ع) هم برای آنکه آنها را بدون جواب نگذارده باشد و ضمناً از اوضاع واقعی کوفه نیز مطلع گردد، پسرعموی خود مسلم بن عقیل را که جوانی برومند عاقل و کاردان بود به عنوان سفارت بهکوفه فرستاد. کوفیان پس از مرگ معاویه به موجب تلوّن ذاتی خود به اندازة کافی دچارهیجان شده بودند.
خانة سلیمان صرد خزاعی را که از بزرگان شهر و از صحابه رسول خدا بود ستاد کارخود قرار دادند و اجتماعات خود را علیه یزید در آن جا تشکیل میدادند. و در همان جا بودکه نامههای خود را انشا مینمودند و به سوی امام حسین(ع) میفرستادند.
امام حسین(ع) هوشمندتر از این بود که فریب تلوّن ذاتی آنها را خورده و تحتتاثیر نامههای آنها قرار گیرد. آن حضرت در پی خلافت و به دست آوردن موقعیت نظامینبود، بلکه نقشه دیگری داشت. نقشهاش این بود که با جنگ سرد یزید را در هم کوبد وگفتیم که نخستین گام جنگ سرد، ایجاد هیجان در افکار مردم است. اکنون که کوفه خود،آمادگیاش را اعلام نموده و در آستانة یک هیجان بزرگ قرار دارد، چراحسینبنعلی(ع) از آن بهرهمند نشود.
مسلم را به کوفه فرستاد تا با تدبیر خویش کوفه را تا آن جا که ممکن است همچنان مشتعل و فروزان نگهدارد و خود در مکه ماند تا وظیفه بیدار کردن افکار مکیان وحجگزاران را بر عهده گیرد.
در عین حال امام حسین(ع) از بصره نیز غافل نبود، زیرا پس از مدینه و مکهوکوفه، اهمیتی به سزایی داشت. لازم دید که بصره را هم در جریان حوادث گذارده و اینپایگاه بزرگ اموی را نیز متزلزل سازد. لذا نامهای به بزرگان بصره نوشت، این نامهها بهاندازة کافی اثر خود را کرد و قلوبی را که در بصره به یاد خدا و فضیلت میطلبید دچارهیجان نمود. اما در این جا لازم است بررسی و ارزیابی شود که چرا امام حسین(ع) دعوتمردم کوفه را پذیرفت و پسر عموی خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا اوضاع کوفهرا بررسی کند.
امام حسین(ع) از آنجا که شرایط زمان خود را درک میکرد باید راهی انتخابمیکرد تا با آن وسیله درد عدهای از افراد امت را چاره کند و آن دستهها عبارت بودند از:
دسته اول: که قسمت عمده مردم را تشکیل میدادند کسانی بودند که در مقابلفساد معاویه، ارادة خود را از دست داده بودند و به پستی و خواری ناشی از فسادی کهپیرامون خلافت اسلامی را فرا گرفته بود و آن را به صورت بدترین نوع حکومتامپراتوریهای ایران و روم و هراکلیوس درآورده بود، تن در داده بودند.
دسته دوم: کسانی بودند که منافع خصوصی خود را بر اهداف رسالت پیامبر(ص)ترجیح میدادند؛ به طوری که هدفهای عظیم رسالت به تدریج اهمیت خود را از دستداده و هدفهای خصوصی و شخصی جای آن را گرفته بود.
دسته سوم: ساده لوحانی بودند که فریب فرمانروایان بنی امیه در آنان موثر افتادهبود.
اگر چه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) خلافت اسلامی کمکم از مفهوم صحیح وشرعی خود منحرف گردید، اما مفهوم خلافت از هر گونه تغییر اساسی برکنار مانده بود.لیکن در دوران معاویه، در مفهوم خلافت تغییرات اساسی پدید آمد و خلافت اسلامیشکل سلطنتی و استبدادی کسری و قیصر را گرفت.
دسته چهارم: این عده مسئله را از لحاظ واگذاری خلافت از طرف امام حسن(ع)به معاویه و عقد قرارداد صلح با او مینگریستند و به نظرشان این تنها راهی بود کهامامحسن(ع) و اوضاع و احوال پیچیده آن روز به عنوان رهبر و حافظ منافع آیندةرسالت از هر گونه نابودی پیش گرفته بود.
از این رو امام حسین(ع) موقعیت را ارزیابی میکرد تا به مسلمانانی که از دورماجرای کنارهگیری برادرش امام حسن(ع) از خلافت و صلح با معاویه را شنیده بودند،ثابت کند که کنارهگیری و صلح برادرش به معنای آن نیست که اهل بیت پیامبر(ص) ازرسالت خود دست کشیده و آن را دربست تحویل معاویه داده باشند.
امام حسین(ع) در برابر این آزمایش قرار نداشت که تمام شرایط را در نظر گیرد ودرد این چهار دسته را چاره کند، آن حضرت برای رسیدن به این هدف جز این چارهاینداشت که عزیمت به عراق را انتخاب کند.
رفتن مسلم بن عقیل به سوی کوفه
مسلم بن عقیل حرکت کرد تا به کوفه رسید و در خانهای که خانة مختار بن ابوعبیدبود وارد شد. شیعیان پیش او آمد و شد میکردند و او نامه امام حسین(ع) را برای مردمکوفه میخواند و شیعیان با او بیعت یاوری کردند. مسلم بن عقیل که وضع را چنین دیدکسی را نزد امام حسین(ع) فرستاد و او را ترغیب کرد که به سوی کوفه حرکت کند.
هنگامی که خبر آمدن مسلم بن عقیل به کوفه شایع شد و نعمان بن بشیر حاکمکوفه از آن آگاه شد گفت: من جز با کسی که با من پیکار کند جنگ نخواهم کرد و جز کسیکه به من حمله کند حمله نخواهم کرد و کسی را به تهمت و سوء ظن نمیگیرم ولی هرکس بیعت خود را بشکند و آشکارا رویاروی من قرار گیرد تا هنگامی که دسته شمشیرم دردستم باشد با او جنگ خواهم کرد هر چند تنها باشم.
مسلم بن سعید حصرمی و عمارة بن عقبه که هر دو جاسوس یزید در کوفه بودندبرای او نامه نوشتند و او را از آمدن مسلم بن عقیل به کوفه آگاه کردند و به او نوشتند که اوبرای دعوت مردم به بیعت با امام حسین(ع) به کوفه آمده است. چون این نامه به یزیدرسید دستور داد فرمان حکومت کوفه را برای عبیدالله بن زیاد نوشتند و به او دستور داد کهبه کوفه رود و مسلم بن عقیل را با دقت و مراقبت تعقیب کند تا بر او پیروز شود و او رابکشد یا از کوفه و بصره تبعید کند. در این اثنا یزید، نعمان بن بشیر را به سبب ضعفی کهدر جلوگیری از فتنه نشان داده بود عزل کرد و عبیدالله بن زیاد را به جایش گماشت. وی برشیعیان سخت میگرفت چنان که بسیاری از آنها از دور مسلم بن عقیل پراکندهمیشدند. وقتی مسلم بن عقیل رفتار کوفیان را دید به هانیبنعروهمرادی پناه برد وعبیدالله بن زیاد هر دو را بکشت.
امام حسین(ع) به سوی کوفه و شهادت ایشان
حسین بن علی(ع) همان روز که مسلم شهید شد از مکه بیرون آمد. ابن زیاد،حصین بن نمیر را که فرمانده شرطه او بود با چهار هزار سوار از مردم کوفه فرستاد تا میانقادسیه و قطقطانه توقف کند و از رفتن اشخاص از کوفه به سوی حجاز غیر از حاجیان وعمره گزاران و کسانی که متهم به هواداری امام حسین(ع) نیستند جلوگیری کند.
چون حسین(ع) تصمیم به بیرون آمدن از مکه گرفت و شروع به آماده شدن شد،خبر به عبدالله بن عباس رسید، به دیدار آن حضرت آمد و گفت: ای پسر عمو، شنیدهامقصد رفتن به عراق داری؟ فرمود: آری چنین تصمیمی دارم. عبدالله گفت: تو را به خداسوگند از این کار منصرف شو! فرمود: تصمیم گرفتهام و از حرکت چارهای نیست.
تصمیم و قصد امام حسین(ع) به اطلاع عبدالله بن زبیر رسید او هم به دیدارایشان آمد و گفت: اگر در همین حرم الهی بمانی و نمایندگانی و داعیان خود را به شهرهابفرستی و برای شیعیان خود در عراق بنویسی که پیش تو آیند بهتر است و چون کارتاستوار شد کارگزاران یزید را از این شهر بیرون کن، من هم در این کار با تو همراهی و همفکری خواهم کرد و اگر به مشورت من عمل کنی بهتر است این کار را در همین حرم الهیانجام دهی.
گویند چون روز سوم رسید عبدالله بن عباس باز به حضور امام حسین(ع) آمد وگفت: ای پسر عمو، به مردم کوفه نزدیک مشو که قومی حیله گرند و در همین شهر بمانکه سرور و سالار مردمانی و اگر نمیپذیری به یمن برو که در آن حصارها و درههایاستواری است و سرزمین گسترده و وسیعی است و گروهی از شیعیان پدرت در آنجایند.
امام حسین(ع) فرمود: ای پسر عمو، به خدا سوگند میدانم که تو خیرخواه ومهربانی ولی من تصمیم به رفتن گرفتهام. ابن عباس گفت: اگر ناچار میروی پس زنان وکودکان را با خود مبر که در امان نیستند. حسین(ع) فرمود: مصلحت را در این میبینم کهبا زنان و فرزندان بیرون روم.
گویند چون امام حسین(ع) از مکه بیرون آمد سالار شرطة عمرو بن سعید بنعاص حاکم مکه با گروهی نظامی جلو آن حضرت را گرفت و گفت: امیر عمروبن سعید بهتو دستور میدهد برگردی و برگرد و گرنه من از حرکت تو جلوگیری میکنم.
امام حسین(ع) سخن او را نپذیرفت، دو طرف با تازیانه به یکدیگر حمله کردند وچون این خبر به عمروبن سعید رسید، ترسید کار دشوار شود و به سالار شرطه خود پیام دادباز گردد. امام(ع) حرکت فرمود و چون به منطقه صفاح رسید فرزدق شاعر که از عراق بهکوفه میآمد با ایشان برخورد و سلام کرد، امام حسین(ع) فرمود: مردم عراق را چگونهدیدی؟ گفت: آنان را پشت سر گذاشتم در حالی که دلهایشان با تو و شمشیرهایشان برضد تو بود. ولی امام حسین(ع) همچنان به راه خود ادامه داد.
چون به منزله زباله رسیدند فرستادة محمد بن اشعث و عمر بن سعد که بهخواهش مسلم او را با نامهای حاکی از بی وفایی و پیمان شکنی مردم کوفه گسیل داشتهبود رسید و چون امام حسین(ع) آن را خواند به درستی خبر کشته شدن مسلم و هانییقین پیدا کرد و سخت اندوهگین شد.
امام حسین(ع) هم چنان به راه خود ادامه میداد و چون به وادی عقیق رسیدمردی از قبیله بنی عکرمه به حضور ایشان آمد و سلام کرد و به اطلاع رساند که ابن زیادمیان قادسیه و عذیب سوران را بر کمین گماشته است و افزود: فدای تو گردم باز گرد بهخدا سوگند به سوی نیزهها و شمشیرها میروی.
امام حسین(ع) به او فرمود: خیرخواهی و در حد کمال نصیحت کردی خدایتپاداش نیکو دهد. حرکت فرمود و به منزل شراه رسید، شب را آن جا گذارند و فردا حرکتفرمود. سواران بنی امیه که هزار تن بودند به فرماندهی حر بن یزید تمیمیریاحیرسیدند.
امام(ع) همین که نزدیک شدند به جوانان خود دستور فرمود با مشکهای آب بهاستقبال آنان بروند و ایشان همگی آب آشامیدند و اسبهای خود را هم سیراب کردند وهمگی در سایه اسبهای خود نشستند.
امام حسین(ع) به حر فرمود: چه قصد داری؟ گفت: به خدا سوگند میخواهم تو راپیش امیر عبیدالله بن زیاد ببرم. فرمود: در این صورت به خدا سوگند با تو جنگ خواهمکرد. و چون گفتگو میان ایشان بسیار شد، حر گفت: من مامور به جنگ با تو نیستم و فقطبه من دستور دادهاند از تو جدا نشوم. اکنون چیزی اندیشیدهام که با آن وسیله از جنگ با تودر امان مانم و آن این است که میان خود و من راهی را برگزینی که نه به کوفه بروی و نه بهحجاز و همین گونه رفتار میکنیم تا رأی عبیدالله بن زیاد برسد. امام حسین(ع) فرمود:این راه در پیش گیر.
امام حسین(ع) از قصر بنی مقاتل همراه حربن یزید حرکت فرمود و هرگاه آهنگصحرا میکرد حر او را از این کار باز میداشت تا آن که به جایی به نام کربلا رسیدند، از آنجا اندکی به سوی راست حرکت کردند و به نینوا رسیدند. و در این هنگام بود که نامهای ازابن زیاد برای حر آمد، «اما بعد همان جا که این نامهام به دست تو میرسد بر حسین ویارانش سخت بگیر و او را در بیابانی بدون آب و سبزه فرود آور و حامل این نامه را مامورکردهام تا مرا از آنچه انجام میدهی آگاه سازد و السلام».
حر نامه را خواند و سپس به امام حسین(ع) گفت: مرا چارهای از اجرای فرمان ابنزیاد نیست همین جای فرود آی و برای امیر بهانهای بر من قرار نده.
امام حسین(ع) به حر فرمود: کمی پیش میرویم و آن گاه پیاده میشویم و حرکتکردند و چون به کربلا رسیدند حر و یارانش مقابل امام حسین ایستادند و آنان را از حرکتباز داشتند و گفتند: همین جا فرود آیید که رود فرات به شما نزدیک است.
امام(ع) پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا. فرمود: آری، سرزمینسختی و بلاست، پدرم هنگام جنگ صفین از این منطقه گذشت و من همراهش بودم.
روز دوم ورود آن حضرت به کربلا عمر بن سعد با چهار هزار نفر فرا رسید، عمر بنسعد جنگ با امام حسین(ع) را خوش نمیداشت. ابن زیاد، به او گفت فرمانی را که برایتو نوشتهام برگردان. گفت: در این صورت میروم و با همان یاران و کسانی که قرار بود با اوبه ری و دستبی بروند حرکت کرد و به امام حسین(ع) رسید و حربن یزید هم با همراهانخود به او پیوست. عمر بن سعد به قرة بن سفیان حنفی گفت: پیش امام حسین(ع) برو ازاو بپرس چه چیزی موجب شده است این جا بیایی، او آمد و این پیام را گزارد.
امام حسین(ع) فرمود: از سوی من به او بگو که مردم این شهر برای من نامهنوشتند و متذکر شدند که پیشوایی ندارند و از من خواستند پیش آنان بیایم.
گویند ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت که از حسین(ع) و یاران او آب را بازگیر ونباید یک جرعه آب بنوشند. وقتی این نامه به عمربن سعد رسید به عمرو بن حجاجدستور داد که با پانصد سوار به کنار شریعه فرات برود و مانع از آن شود که امام حسین(ع) ویارانش آب بردارند. چون تشنگی بر حسین(ع) و یارانش سخت شد به برادر خودعباسبن علی(ع) فرمان داد همراه سی سوار و بیست پیاده هر یک مشکی بردارند.عباس به سوی آب رفت ولی عمرو بن حجاج از ایشان جلوگیری کرد ولی عباس(ع) باهمراهان خود با آنان جنگید و آنها را کنار زد و پیادگان مشکها را از آب پر کردند.
بعد از آن عمر بن سعد به یاران خود دستور حمله داد شامگاه روز پنج شنبه نهممحرم بود ولی امام حسین(ع) از آنان خواست که جنگ را به فردا موکول کنند، و پذیرفتند.امام(ع) یاران خود را که سی و دو سوار و چهل پیاده بودند آرایش جنگی داد، زهیر بن قینرا بر سمت راست و حبیب بن مظاهر را بر سمت چپ گماشت و پرچم را به برادرش عباسسپرد. نخستین کسی که از ایشان به میدان رفت و جنگ کرد علی بن حسین که همانعلی اکبر است بود و همواره پیکار کرد تا شهید شد.
عباس(ع) هم چنان پیشاپیش امام حسین(ع) ایستاده بود و امام(ع) به هر سومیرفت او هم به همان سو میرفت تا این که عاقبت شهید شدند. امام حسین تنها ماند.امام(ع) سخت تشنه بود.
در این هنگام مردی از قوم تیری بر آن حضرت زد که بر دوش او فرو شد وحسین(ع) آن را از شانه خود بیرون آورد، زرعه بن شریک تمیمی، شمشیری بر آنحضرت فرود آورد که امام دست خود را سپر قرار داد. سنان بن اوس نخعی با نیزه حملهکرد و نیزه زد و حضرت درافتاد. خولی بن یزید اصبحی از اسب پیاده شد که سر آنحضرت را جدا کند. دستش لرزید و نتوانست و برادرش شبل بن یزید پیاده شد و سرامام(ع) را برید و به برادرش خولی داد و امام حسین(ع) در دهم محرم سال 61 هجریبه شهادت رسیدند.
سه عامل مهم نهضت امام حسین(ع)
گاه گفته میشود که یزید فرمان داده بود تا از امام حسین(ع) بیعت بگیرند، یعنیامام حسین(ع) رسماً حکومت یزید را بپذیرد و تسلیم حکومت او گردد و از آن حمایتکند، و چون امام حسین(ع) یزید را فردی نالایق، فاسق و ستمگر میدانست با او بیعتنکرد و همین موجب مخالفت دستگاه یزید با امام حسین(ع) و سرانجام قیامامامحسین(ع) بر ضد آن دستگاه گردید. بنابراین عامل و انگیزه اصلی قیام عظیم امامحسین بیعت نکردن با یزید بود تا در هر زمان حسینیان و پیروان حق، حکومت طاغوت رانپذیرند و تسلیم چنان حکومتی نشوند، بلکه بر ضد آن قیام کنند.
بعضی دیگر میگویند: هدف امام حسین(ع) از حرکت به سوی عراق، گردآورینیروها و تشکیل حکومت اسلامی، و تحقق بخشیدن به آرمانهای اسلام در پرتوحکومت اسلامی، و امکانات آن بود چنانکه جد بزرگوارش رسول خدا(ص) از مکه به سویمدینه هجرت کرد و در مدینه به تشکیل حکومت پرداخت و در پرتو آن اسلام وبرنامههای آن را به طور گسترده و عمیق در سطح جهان عرضه نمود.
محققان اسلامی عامل سومی را ذکر کردهاند و آن را عامل اصلی و مهم انگیزهقیام امام حسین میدانند و آن عامل امر به معروف و نهی از منکر بود. امام حسین(ع)وقتی میدید یزید آشکارا میگساری و قمار بازی میکند و از ارتکاب گناهان بزرگ باکیندارد و مقدسات اسلام را زیر پای گذاشته، موجب ترویج باطل و فساد و نابودیارزشهای والای اسلام شده است، قیام کرد.
از سوی دیگر دو فریضة «امر به معروف و نهی از منکر» با توجه به اهمیت آن دراسلام و مراتب آن، او را الزام میکند که قفل سکوت را بشکند و فریاد بزند و اسلام عزیز وحیثیت مسلمانان را از خطر انحرافات یزید و یزیدیان نگهدارد. گرچه فریادشان در کوتاهمدت خاموش شد و موجب شهادتش گردید ولی در دراز مدت موجب نابودی ظلم و ظالم واحیای حق و حقیقت خواهد گردید.
عواقب واقعة کربلا
به عوض اینکه واقعة کربلا باعث ترس طرفداران حسین(ع) و علی(ع) بشودشجاعت شیعیان را برانگیخت و آنان را به انتقام گرفتن تهییج کرد. سالگرد حادثه کربلاهمه ساله و تا امروز، با گریه و زیارت و مرثیههای بیش از صد میلیون شیعه برگزار میشود.از کوفه تا دمشق و چند روز بعد از واقعة کربلا مسلمانان شاهد عبور رقت بار و وحشتانگیززنان خاندان پیغمبر بودند که مانند گلهای از بردگان تا کاخ یزید کشانده میشوند.
زنها با لباسهای پاره پاره ولی با غرور و فشرده به یکدیگر راه میرفتند. همه سالهدر کربلا و دمشق و قاهره در روز دهم محرم سالگرد قتل امام حسین(ع) هزارها ومیلیونها مسلمان شیعه وسنی برای یادآوری و عزاداری، در مساجد و تالارهای عمومیاجتماع میکنند. در این اجتماعات به شرح وقایع کربلا میپردازند و مردم به گریه و زاریمیپردازند. خبر حادثة جانگذاز کربلا، در مدینه باعث انزجار عمومی گردید.
سران شهرها و بازماندگان دوستان پیغمبر دور هم گردآمده، میپرسیدند: آیاممکن است از این پس خلافت مردی را که نه تنها از فرامین قرآن سرپیچی میکند،بلکه از کشت و کشتار اعضای خاندان پیغمبر نیز ابا ندارد قبول کرد؟ ورود خواهران ودختران امام حسین(ع) به همراه زین العابدین(ع) بر شدت تنفر مردم، نسبت بهیزیدافزود.
به محض این که خبر رسیدن آنهابر حومة شهر منتشر گردید جمع کثیری بافریادهای «الله اکبر» به استقبال شتافتند و در خیابانهای مدینه عده زیادی به تظاهراتپرداختند و پرچمهای سیاه عزا به دست گرفته، بر قاتلین حسین(ع) لعنت و دشنامفرستادند. سپس در مسجد بزرگ شهر اجتماع عظیمی به وجود آمد، اشعاری درمدححسین(ع) و محکومیت قاتلین او خوانده شد. باران دشنام و لعنت از هر سو میباریدو در فضای مسجد همچون فریاد عظیم جنگ طنین میافکند. فرستادگان یزید، فرارکردند و بی درنگ دمشق را از صحنهای که دیده بودند مطلع ساختند.
یزید در صدد گذراندن وقت و فرونشاندن کینهها بر آمد و هیئتی به مدینه فرستادهتا از اغتشاش جلوگیری کند. نمایندگان یزید، با سران مدینه تماس گرفتند و بعد از چندروز مذاکره قرار شد پنج نفر به عنوان نماینده از مدینه به دمشق بروند و از یزید توضیحبخواهند.
نمایندگان مدینه بیش از یک هفته در پایتخت نماندند و پس از مراجعت، رئیسآنها «عبدالله بن حنظله» گزارشش را از آنچه در دمشق دیده یا شنیده بودند به اطلاعموکلین خود رساند. خلیفه اطلاع یافت که مخاصمت مدینه، به عوض فرو نشستن هر روزبا شدت بیشتری، توسعه مییابد. تصمیم گرفت، غائله را با روش همیشگی خود یعنیکشت و کشتار بخواباند و سپاهی مرکب از هزاران سرباز به فرماندهی مسلم بن عقبه کهدر خونخواری استاد عبیدالله بود به مدینه فرستاد، سپاه مسلم شهر را اشغال کرد وسربازانش به قتل و غارت و کشت و کشتار و از میان بردن هر چه در سر راه خودمیدیدند،پرداختند.
معتمدین شهر، وحشت زده و پریشان گرد هم آمدند و از شرایط قطع این فجایعجویا شدند. مسلم از یزید دستور خواست و بعد به ایشان پاسخ داد: سه روز مهلت میدهمکه بلاشرط تسلیم شوید. خلافت یزید را به رسمیت بشناسید و خود را بندگان او اعلامکرده، قبول کنید که او میتواند به میل خود، جان و مال شما را تصاحب کند. سران مدینهبا بزرگ منشی جواب دادند. «ما مرگ را ترجیح میدهیم.» خوی درنده مسلم بار دیگربیدار شد. مرد و زن پیر و جوان و بچه هم به قتل رسیدند.
آثار و پیامدهای عاشورا
وقتی که سخن از «پیامها و آثار» عاشورا است؛ تنها به این معنا نیست کهامامحسین(ع) و شهدای کربلا به صورت مشخص و رسمی به مردم آن زمان یازمانهای آینده چه دستوری دادهاند، بلکه شامل درسهایی هم که ما از عاشورا میگیریممیشود؛ مثلاً امام حسین(ع) فرموده است:«اگر دین ندارید آزاده باشد» این یک پیامصریح و روشن است. و اگر ما از حادثه عاشورا این درس را میگیریم «که هر چند با نیرویکم و امکانات اندک، باید در مقابل ظلم تسلیم نشده و مبارزه کرد» این هم نوعی پیامعاشورایی است.
هر چند در سخن سیدالشهدا چنین مضمونی بیان نشده باشد، ولی چون آنحضرت برای ما «اسوه» است و عملش برای ما «حجت» و میبینیم که خود و یارانش بانفرات کم در مقابل انبوه دشمن تا آخرین نفس مبارزه و مقاومت کردند، پس میتوانگفت که «ایستادن مقابل ظالم» پیام عاشورا است. هر چند ما این را به صورت درسی ازعاشورا گرفتهایم. و اکنون لازم است که در این جا به ذکر پیامها و آثار عاشورا پرداخته شود.
پیامهای اعتقادی
رسالت تبیین «مکتب» و تصحیح باورهای مردم در مسائل عقیدتی و بینشی، برعهده «امام» است. امامان با سخن و عملشان هم صورت صحیحی از اعتقادات راترسیم میکنند، هم با انحرافات عقیدتی مقابله و مبارزه میکنند. این که توحید نابچیست و خداباوری و عقیده به مبدأ و معاد چه نقشی در زندگی دارد و شیوه انبیاء ومرامشان کدام است و تداوم خط رسالت در قالب «امامت» چگونه است و دین چیست واهل بیت(ع) کیانند و چه مسئولیتی دارند و وظیفه امت در مقابل امام چیست، همه و همهجلوه هایی از «پیامدهای اعتقادی» عاشورا است ما اگر به قیام سیدالشهدا از این دیدگاهبنگریم، درسهای عظیمی را خواهیم آموخت و عاشورا را کلاس درسی خواهیم یافت کهدر سخنان امام و عاشوراییان، متجلی است.
حتی رجزهای اصحاب امام و خطبههای امام و اهل بیت چه قبل از شهادت و چهدر مقطع اسارت، پر از نکتههای عقیدتی است. علاوه بر بعد نظری و تبین خطوط اصلی وروشن دین، تجلی این باورها در عمل آنان، جلوة دیگری از بعد اعتقادی است. مثلاً«توحید» را نه صرفاً از بعد نظری، بلکه عبادت و اطاعت را نیز در صحنه عاشورا و انقلابامام حسین(ع) میتواند دید و این، بس آموزنده و تاثیر گذارتر از جنبه فکری و ذهنیمسئله است.
عقیده به خدا و قیامت، نه تنها به صورت یک باور خشک و ذهنی، بلکه منشأ اثردر زندگی فردی و اجتماعی مسلمان مطرح است و تلاشهای او را حتی در صحنهمبارزه، جهت میدهد. اعتقاد به امامت نیز نه صرفاً در حد یک بحث کلامی واحتجاجهای قرآنی و حدیثی در مورد این که پس از پیامبر، چه کسی خلافت دارد، بلکه بهعنوان نظام سیاسی و پذیرش ولایت پیشوای صالح و خط مشی منطبق بر قرآن و سنترسول و این که چه کسی شایسته زمامداری امت اسلام است، مطرح است.
جایگاه پیامبر و اهل بیت در جامعه اسلامی نیز از همین زاویه قابل طرح است ونیز اصل مسئله رسالت حضرت محمد و قرآن و وحی و شفاعت هر کدام به نحوی کهدارای پیام است، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار میگیرد.
پیامهای اخلاقی
اخلاق یکی از سه بعد عمدة دین است و اسلام بر سه بعد اصلی «اعتقاد»،«احکام» و «اخلاق» استوار است و تکمیل ارزشهای اخلاقی و جهت خدایی بخشیدنبه صفات و رفتار انسانها از اهداف عمدة بعثت انبیاست. تصحیح منش و رفتار انسان وکاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسانها، بخشی مهم ازرسالت پیامبر و امامان است.
اخلاق را از کجا میتوان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم چرا که آنان اسوهاند ومظهر شایستهترین خصلتهای انسانی و خدا پسند هستند، جلوه گاه خلق و خویحسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجت معصوم.حادثه کربلا و سخنانی کهامامحسین(ع) و خانوادة او داشتند و روحیات و خلق و خویی که از حماسه سازان عاشورابه ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگوگیری در زمینةخودسازی، سلوک اجتماعی، تربیت بدنی و کرامت انسانی است. مسائلی چون صبوری،ایثار، جوانمردی، عزت، شجاعت، وارستگی ازتعلقات، توکل، خداجویی، همدردی وبزرگواری، نمونه هایی از پیامهای اخلاقی عاشورا است و در گوشه گوشة این واقعةجاویدان، میتوان جلوههای اخلاق را دید. و در اینجا لازم است به توضیح یکی از اینپیامهای اخلاقی پرداخت.
آزادگی: آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما آزادگیبرتر از آزدی است و نوعی حریت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلتآور و حقارتبار است. تعلّقات و پایبندیهای انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند، و...در مسیرآزادی روح او، مانع ایجاد میکند.
اسارت در برابر تمنیّات نفسانی و علقههای مادی نشانه ضعف ارادة بشری است.وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست. خود را به دنیا وشهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن. صحنه کربلا نیزجلوه دیگر از آزادگی بود که از میان دو شمشیر مرگ با افتخار را پذیرفت و به استحصالشمشیرهای دشمن رفت. روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمینافتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمههای زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند.
پیامدهای تاریخی
مقصود از این عنوان، تاثیری است که «عاشورا» در حرکتهای تاریخی، بینشتاریخی، تجزیه و تحلیل حوادث، چه در زمان نزدیک عاشورا داشته، یا میبایست داشتهباشد، چه در زمانهای بعد تا عصر حاضر داشته و دارد یا میتواند داشته باشد.
هر حادثة تاریخی، موجی از آثار و پیامدهای مختلف بر میانگیزد، یا حداقلزمینه موج آفرینی در آن است، به شرط آن که جوهرة حادثه، هم شناخته و هم شناساندهشود. در این صورت است که تاریخ از نبش قبر یا غیبت مردگان یا نقالی وقایع گذشته درمیآید. حرکت آفرین و منبع الهام بخش میگردد.
عنوان پیام تاریخی عاشورا تنها شامل پیامهای صریح عاشورا به تاریخ آیندهنمیشود، بلکه شامل شناخت نیروی نهفته در بطن حادثه برای الهامگیری در زندگی کهعاشورا را از حالت «حادثهای در گذشته» درآورده، صورت «ذخیرهای از هدایتها، درسهاو عبرتها برای آیندگان» به خود میگیرد نیز میشود و ما میتوانیم از عاشورا «پیام»بگیریم و «درس» بیاموزیم و «عبرت» میگیریم که بسی مهمتر است، که این درستوجه به نقش انسان آگاه و متعهد در ساختن تاریخ و تاثیر گذاری در روند حوادث تاریخیمهم است. از این رهگذر میتوان انسانها را به قدرت تاثیرگذاری و حرکت آفرینی شانتوجه داد و به جای اینکه صرفاً تابع جریانات تاریخ و موج آفرینان اعصار باشند و برایخود اراده و توانی قائل نباشند، آنان را به نیروهای تاثیر گذار و فعال در این عرصهتبدیلکرد.
مسلماً در شب تاریک تاریخ، آن تک شمعهایی که روشنایی میبخشند و امیدمیآفرینند، «راه» را مینمایانند.
بسیاری را به شمع بودن و سوختن و راه نشان دادن میکشاند. نقش «الگو» و«پیشتاز» در پدیدههای تاریخی روشن است. در مسیر تحولات اجتماعی نیز خیلیها درپی رفتن اند، اما پیشرو ندارند.
قافله سالاران تاریخ، آنانند که با ایمان به ارادة خویش و شناخت جای هر گام واقدام به موقع به تکلیف تاریخی خویش عمل میکنند و تاریخ ساز میشوند. نهضتعاشورا از این دید نیز پیوسته برای بشریت جویای کمال و آزادی و عزت، پیام داده است وصدای «هل من ناصر» کربلا، در رواق تاریخ، تا ابدیت به گوش میرسد.
پیامهای سیاسی
اسلام، دینی است که بعد سیاسی آن بسیار نیرومند است. احکامی که جنبهاجتماعی و سیاسی دارد و نقشی که یک مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوشدارد و نیز اهمیت مسئله حکومت و رهبری و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعی خویش ونظارت بر روند کار حاکمان و مسئولان امور، گوشهای از این بعد را نشان میدهد.
فلسفة سیاسی اسلام و طرح مکتب برای مدیریت جامعه، به صورت «ولایت»است. معیارهای دین برای زمامداران، ملاکهای ارزشی است. در دوران پیامبر و ائمهحکومت از آن آنان است و در عصر غیبت، این حق از آن «ولی فقیه» است که نمایندگی ازمعصوم دارد. مبنای تصدی حکومت، لیاقت و توان علمی و شایستگی تقوایی است، نهزور. حاکمان نیز در چهار چوب «دین خدا» به اداره امور میپردازند.
عاشورا حرکتی انقلابی بر ضد انحرافات سیاسی و دینی حاکم مستبد است و قیامسیدالشهدا سرشار از بار سیاسی.
اسارت مردم در چنگ حکومت ظالمانه و تلاش برای رهایی آنان و سپردنزمامداری به «امام صالح» به قصد گسترش حق و عدل در جامعة گوشهای از این بعد رانشان میدهد و حرکت امام حسین(ع) و خاندان و یارانش جهت آگاهی بخشی بهتودههای مردم و ترسیم سیمای رهبر شایسته و افشای چهره والیان بی دین و دنیا پرستو ستمگر است. گوشهای دیگر از این قیام عاشورا برای همة آنان که حق طلب، عدالتخواه مبارزه، مدافع مظلوم، جهادگر در راه خدا، شهادت طلب، مصلح اجتماعی و آزاداندیش و آزادهاند، پیام دارد و به گواهی تاریخ، بنیان بسیاری از نهضتهای ضد ظلم ومقاومتهای در برابر تجاوز حرکتهایی در راستای تشکیل حکومت اسلامی که بردرسهای عاشورا استوار بوده است. اگر هویت سیاسی و مبارزاتی قیام عاشورا برایجهانیان به خوبی ترسیم شود، در میان انسانهای آزاده و ملتهای در بند و آزادی خواه،هواداران و شاگردان بسیار خواهد یافت.
عاشورا پاسخی به این گونه سوالهاست که حاکم شایسته کیست؟ صفات رهبرمسلمانان کدام است؟ وظیفه حکومت در قبال مردم چیست؟ مردم در جامعه اسلامی چهحقوق و چه وظایفی دارند؟ با نظام ستمگر چه باید کرد؟ برای قیام مردمی چه زمینه هاییلازم است؟ دامنه امر به معروف و نهی از منکر تا کجاست؟ معیارها و مبناهای ساختارسیاسی جامعه چیست؟ ولایت و بیعت چه کسی لازم و تکلیف آور است؟ و... مسائلی ازاین دسته.
نتیجهگیری
تاریخ بشر در بردارندة حوادث و رخدادهای فراوانی است، بخشی از این حوادث راقیامهای متعددی تشکیل میدهد که هر کدام خود دارای جریان ویژهای بودند. گاهممکن است این انقلابها پیامهایی را به نسلهای بعد منتقل نموده باشند اما دیرینپاییده که به تدریج دیگر روحی زنده و موثر نداشتهاند و پس از چندی از اذهان رفتهاند. بهکلام دیگر این پیامها با نسلهای بعد و خواستههای آنها نتوانستهاند ارتباط برقرار کنند ویا به نیازهای آنان پاسخ دهند. حال با این مقدمة مختصر به گفته همگان - خواه شیعه یاغیر شیعه از مسلمانان و حتی غیر مسلمانان - به این نکته تاکید میکنیم که پیامهایحماسة امام حسین(ع) جاویدان است.
چنانچه جواهر لعل نهرو راه آزادی ملت خویش (هندیان) را از یوغ استعمارانگلستان - در دوران مبارزات مردم هندوستان با استعمار - پیروی از امام حسینمیداند. اما سؤال اساسی آن است که ما - به عنوان علاقهمندان و پیروان این امام همام- تا چه میزان این پیامها را شناخته و مورد تحلیل و ارزیابی قرار دادهایم؟
لاجرم برخود لازم میدانیم تا برای درک و تبیین موضوع فوق تلاشی کنیم تا ازاین طریق حیات خود و جامعهمان را از حضور روح این ابرمرد همیشه زندة تاریخعطرآگین نماییم و نسل جوان ما که در دوران بسیار حساس و ویژهای به سر میبرد ازخطر گمراهی و کجروی نجات یابد.
قرآن کریم نیز به این امر ارزشمند و پرمحتوا اقدام نموده است و از طریق بیانسرگذشت امتهای پیشین و انبیا و اولیای الهی قصد دارد مردم را متنبه نماید و همچنین الگوهای برجسته را به آنها عرضه کند. ضمن این که میتوان از این طریق پیامهای آنها را نیز دریافت.
لذا ضرورت دارد برای دریافت پیام های امام حسین(ع) که خود قرآن ناطقبود،تلاش و سعی وافر به عمل آوریم.
البته باید اعتراف کنیم که ما را یارای آن نیست تا با تسلط بر این موضوع، همةابعاد و زوایای آن را روشن نماییم اما بر حسب وظیفه در حدی که مقدور است، ضرورتدارد تلاش نماییم. براین اساس پیامهای همیشه زنده و حماسه جاویدان امام حسین رامیتوان در موارد ذیل بیان نمود:
الف - پیامهای اعتقادی
مسئولیت بیان مکتب و تصحیح باورهای اعتقادی مردم بر عهدة امام است.امامان بزرگوار با سخن و عملشان راه درست اعتقادی را بیان کرده و با انحراف عقیدتیمبارزه نمودهاند.
عاشورا از این نظر، بسیار غنی میباشد. سخنان امام، خاندان و اصحاب ایشانچه قبل از شهادت و چه در دوران اسارت پر از نکتههای عقیدتی است. علاوه بر بعدنظری و تبیین خطوط اصلی و روشن دین، میتوان تجلی این ایدهها را در عمل آنانملاحظه نمود و این اثر گذاری فوق العادهای دارد.
پیام عقیدتی عاشورا، تنها عبارت و کلامی در راستای یگانگی خداوند و وجودقیامت نیست بلکه زیباترین تصویر ممکن از این اعتقادات است. جایی کهامامحسین(ع) در ظهر عاشورا و در اوج غم از دست دادن یاران و نزدیکان و رذالتدشمن کینه توز نماز به پای میدارد. و در پاسخ آنان که آن زمان را برای نماز مناسبنمیدیدند، فرمود نبرد ما برای اقامة نماز است.
ب - پیامهای اخلاقی
اخلاق در دعوت انبیا و اولیای الهی جایگاه وزینی داشته است. رسول گرامیاسلام هدف بعثت خویش را برای تکمیل کردن مکارم اخلاق میدانند. به تدریج ازمصیبت هایی که بر جامعه اسلامی وارد شده بود این واقعیت تلخ بود که اشرافیت پلیداموی نه تنها بر خلافت چنگ زده بود بلکه تلاش مینمود اخلاق فاسد جاهلی را درجامعه اسلامی گسترش دهد.
پیامهای جاویدان عاشورایی این بعد از قضیه را نیز به خوبی در بر گرفت. از این رومیتوان از عاشورا در زمینة خودسازی، سلوک اجتماعی و کرامت انسانی درسهاییهمیشه ماندگار استخراج نمود زیرا در آن اوج ایثار، صبوری، جوانمردی، شجاعت، توکل،خداجویی، بزرگواری و دیگر کرامات عالی اخلاقی به روشنی نشان داده شده است.
ج - پیامهای اجتماعی
همواره در بسیاری از جوامع، افرادی تلاش کردهاند دیگران را تحت اختیار و نفوذخود قرار دهند. آزادگی انسان برای آنان مقبول نبوده است. وقتی کمال و ارزش انسان بهروح آزاد و همت عالی و خصال نیکو میباشد خود را اسیر انسانی دیگر قرار دادن، پذیرشحقارت است.
روح متعالی امام حسین(ع) با وجود نفرات اندک و کمبودهای ظاهری دیگر، اجازهنداد تا در برابر ستمکاران و متجاوزان اظهار عجز نماید. حتی در لحظات تنهایی، در حالیکه یاران و خاندانش یکی پس از دیگری در خون خود غوطهور شده بودند، به سپاه چندهزار نفری دشمنان کینه توز حمله ور گردید. بنابراین اگر قرار است افرادی به ناحق درجامعه بر دیگران تسلط یابند چه زیباست ایستاده جان دادن!
د - پیامهای تاریخی
همانطور که بیان گردید انقلابها و نهضتها همواره تلاش بر انتقال پیامداشتهاند هر چند که در دراز مدت معمولاً از ارتباط با نسلهای بعد توفیقی نداشتهاند،قسمتی از ضعف آنها مربوط به پیامهای تاریخیشان بوده است. عاشورا در سیمایامامحسین(ع) جوهرة خویش را به تاریخ عرضه نمود، اما نه حادثهای که در زمانی و درجایی اتفاق افتاد و در دل تاریخ دفن گردید بلکه در دل تاریخ درخشید.
نهضت عاشورا از این دیدگاه نیز پیوسته برای بشریتِ جویای کمال و آزادی وعزت، در بردارندة ندای «هل من ناصر» است که برای ظالمان آزار دهنده و برایمظلومان رهایی بخش است.
ر - پیامهای سیاسی
سرانجام پیامهای سیاسی حماسة حسین را میتوان دریافت. فلسفة سیاسیاسلام و طرح ویژة مکتب برای ادارة جامعه، اقتضا میکند تا رهبران شایسته در رأسحکومت اسلامی قرار گیرند.
ادارة تعالیم الهی در توان هر فرد ضعیف و ناپاکی نیست. در غیاب پیامبر(ص) اماماین مسئولیت را عهده دار است و در غیاب امام، نایب امام(ولی فقیه) شایسته این امرمهم است. عاشورا این پیام مهم را در برداشت که بی تفاوتی و بی مسئولیتی جامعه درنهایت موجب خسارت و درنده خویی افراد ناشایست شده و رهبران شایسته الهی درمسلخ شهادت قربانی خواهند شد. لذا همه موظف به حساسیت در امور سیاسی وپشتیبانی از رهبران الهی هستند.
منابع
1- حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران: جاویدان،1363.
2- گابریل، علی و حسین دو قهرمان اسلام، ترجمة فروغ شهاب.تهران:ارمغان،1354.
3- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشأت. تهران: بنیادفرهنگ ایران،1346.
4- صالحی کرمانی، محمد رضا. الفبای فکری امام حسین(ع) . تهران: کانونانتشار،1352.
5- غفاری، محسن. سیرة امام حسین از طلوع اشکبار تا عروج خونین، تهران: پیامآزادی.
6- فریشلر، کورت. امام حسین و ایران. ترجمه ذبیح اله منصوری، تهران:جاویدان،1371.
7- محمدی اشتهاردی، محمد. پرتوی از زندگی چهارده معصوم: تهران:انصاریان،1351.
8- محدثی، جواد. پیامهای عاشورا. تهران: پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولیفقیه در سپاه.
9- سپهر، میرزا تقی لسان الملک، ناسخ التواریخ در احوالات حضرت سیدالشهداء،تهران: اسلامیه،1398 هـ. ق
پیامهای عاشورا از زبان عاشوراییان
مقدمه
حادثة عاشورا و تاریخ کربلا دو چهره و نمود دارد: یک چهرة سفید و نورانی وچهرهای تاریک، سیاه و ظلمانی. اما چهرة سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک استکه در آن فقط جنایت، ظلم، و پستی است. وقتی ما این چهره را میبینیم، در آن کشتنانسانهای بیگناه، کشتن طفل شیرخوار، مضایقه از آب، تیر و نیزه و اسب بر بدن تاختن،آتش زدن خیمهها و بالاخره به اسارت بردن زنان و فرزندان را نظاره میکنیم. اما آیاتاریخچة عاشورا همین یک چهره است؟ نه، کربلا چهرة دیگری هم دارد که سراسرحماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلی حقیقت و انسانیت است، تجلی حقپرستیاست، این چهره را که میبینیم، میگوییم: بشریت حق دارد به خودش ببالد و افتخار کند.
حسین(ع) یک شخصیت حماسی است، حماسة کاملترین فضائل اخلاقی،حماسة عشق و ایمان و ایثار، حماسة شهادت و شهامت و غیرت، حماسة پاکی و صداقت،و در یک کلمه حماسة انسانیت و همین رمز جاودانگی و بقای نهضت او در طول تاریخبوده و هست.
سخنانی که از امام حسین(ع) و اصحاب آن حضرت نقل شده نادر است، ولیهمین مقدار که در تاریخ ضبط شده بهطور واضح و روشن، اهداف و انگیزههای ایننهضت پرشور و روحانی را تبیین میکند و درسها و عبرتهایی را که انسانها در طولقرون میتوانند از آن بهره ببرند، آشکار مینماید.
یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناختهشود، آن است که در این واقعه خطبه زیاد خوانده شده است؛ خطبه در آن زمانها حکماعلامیه را در عصر حاضر داشته است، چه خطبههایی که قبل از حادثة کربلا خوانده شدهو چه در خلال آن و چه خطبههایی که اهل بیت در کوفه و شام و در جاهای دیگر ایرادکردهاند.
همچنین در قضیه کربلا، سؤال و جواب زیاد شده است و همینها در متن تاریخثبت شده و ماهیت حادثه را به روشنی نشان میدهد.
نیز، در قبل و بعد از ماجرا نامههای زیادی مبادله شده است؛ نامههایی که میانامام و اهل کوفه یا اهل بصره مبادله شده و نامههایی که امام قبلاً برای معاویه یا بعداًبرای دیگران نوشتهاست.
در خود کربلا، رجز زیاد خوانده شده است، چه از جانب خود حضرت و چه از طرفاصحاب و یاران آن حضرت که این رجزها خود میتواند بیانگر اهداف و انگیزههای آناندر این نهضت عظیم باشد.
علاوه بر تمام اینها، دعاها و مناجاتهایی که حضرت در مواطن گوناگون باحضرت حق ـ جل شأنه ـ داشتند، بیانگر روح بزرگ و معنوی او و روشنگر اهداف مقدسحضرت از این انقلاب الهی است.
نگارنده سعی دارد در این مقال، به گوشهای از درسها و پیامهای عاشورا از زبانکسانی که خود، این نضهت خونین و حماسی را آفریدند بپردازد؛ باشد که ـ انشاءاللهتعالی ـ گامی هرچند کوچک در تبیین اهداف این واقعه عظیم و مقدس در سال مزیّنبهنام عزت و افتخار حسینی باشد.
فصل اول: پیامهای اعتقادی
توحید و ایمان به مبدأ و معاد
عقیده به مبدأ و معاد مهمترین عامل جهاد و فداکاری در راه خداست، چنیناعتقادی در کلمات امام حسین(ع) و اشعار و رجزهای او و یارانش نقش محوری دارد.وقتی سپاه حکومت حرّ راه را بر کاروان امام بست، حضرت ضمن خطابهای که ایراد کرد،فرمود:
«تکیهگاهم خداست و او مرا از شما بینیاز میکند.» روز عاشورا وقتی بیتابیخواهرش را میبیند، میفرماید: «خواهرم خدا را در نظر داشته باش، بدان که همةزمینیان میمیرند، آسمانیان هم نمیمانند، هرچیزی جز وجه خدا که آفریدگار هستیاست از بین رفتنی است».
صبح عاشورا نیز وقتی سپاه کوفه با همهمه رو به اردوگاه تاختند با خدا چنینمناجات میکند: خدایا! در هر گرفتاری و شدت تکیهگاه و امیدم تویی و در هر حادثهای کهبرایم پیش آید پشتوانة منی».
باور به معاد رشتههای علقة انسان را از دنیا میگسلد و به او یاری میرساند تابتواند در مسیر عمل به تکلیف راحت از جان خود بگذرد. امام(ع) در اشعاری که بعد ازشهادت مسلم انشا فرمود، به این مسئله مهم اشاره میکند و میفرماید:
«اگر دنیا ارزشمند بهحساب آید، سرای آخرت که خانة پاداش الهی است برتر ونیکوتر است و اگر بدنها برای مرگ پدید آمدهاند، پس شهادت در راه خدا برتر است».
در رجزهای یاران امام نیز این نکته کاملاً مشهود است؛ بهعنوان نمونه وقتی«عمروبن خالد» ازدی به میدان رفت، در رجز خویش چنین گفت:
«ای جان! امروز بهسوی خدای رحمان و روح و ریحان میروی و آنچه را که در لوحتقدیرت از پاداشهای الهی نوشته شده درمییابی، پس بیتابی مکن که هر زندهایمردنی است».
اعتقاد به رسالت پیامبر
در عصر پس از پیامبر، امت دچار تجزیه شدند، برخی به سنت و دین او وفادارماندند، ولی اکثر مردم دچار ضلالت و بدعت شدند. در مکه حضرت سیدالشهداء(ع) باابنعباس دربارة امویان حاکم صحبت میکرد و از وی پرسید: «نظر تو دربارة کسانی کهپسر دختر پیامبر را از خانه و وطن و زادگاهش بیرون کرده و او را آوارة دشت و بیابان کردندو در پی کشتن وی و ریختن خونش هستند، چیست؟ در حالی که این پسر پیامبر، نه برایخدا شریکی قائل شده، نه غیر خدا را سرپرست خویش گرفته و نه از آیین پیامبر خدافاصله گرفته است». ابنعباس در جواب عرض کرد: «درباره آنان چیزی نمیگویم، جزاین آیة قرآن که: (آنان بهخدا و پیامبرش کافر شدند...) و بعد حضرت فرمود: خدایا!شاهد باش ابنعباس به صراحت به کفر آنان نسبت به خدا و رسول گواهیداد».
در طول سفر نیز امام و خاندانش پیوسته از رسول خدا(ص) یاد میکردند و خود را ازنسل آن حضرت معرفی میکردند و به آن افتخار کرده و کرامت و شرافت خود را در آنمیدانستند.
امامت
فلسفه سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه بر مبنای دین در قالب و شکل امامتتجلّی میکند. اهل بیت پیامبر بهلحاظ صلاحیتهای ذاتی شایستهتر از دیگران برایتصدّی زمامداری مسلمیناند، آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاد، تأکید مجدّد برایچندمین بار بود که رسالت پیشوایی امت پس از رسول خدا(ص) را به عهدة شایستهترینفرد پس از او؛ یعنی امیرالمؤمنین(ع) میانداخت؛ هرچند که عدّهای ریاستطلب وزورمدار با راهاندازی غوغای سقیفه مسیر امامت مسلمین را در بستری دیگر انداختند وامت را از امامت علی(ع) محروم کردند، ولی این حق ازآنِ امام بود و خود او پیش ازرسیدن به خلافت و پس از آن در درگیری و مناقشاتی که با خلفا و معاویه داشت، و پس ازشهادتش، امامان دیگر شیعه پیوسته بر این حق مسلّم تأکید کردند و آن را حق خویش ودیگران را غاصب دانستند.
قیام عاشورا، جلوهای از این حقخواهی و باطلستیزی در ارتباط با این والاترینرکن جامع اسلامی بود، امام حسین(ع) در مسیر راه کوفه پس از برخورد با سپاه حرّ درخطابهای که ایرادکرد، چنین فرمود:
«ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، خدا ازشما بیشتر راضی خواهد بود، ما دودمان پیامبریم و بهعهده داری این امر و ولایت بر شمااز دیگران که به ناحق مدّعی آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت میکنندسزاوارتریم».
پیام عاشورا این است که در جامعة اسلامی حاکمیت و ولایتْ حقّ شایستهترینافراد است؛ یعنی فردی که تعهد ایمانی بالایی داشته باشد و برای اجرای فرامین قرآن وهدایت جامعه بهسوی اسلام ناب بکوشد و شیوة حکومتیاش بر مبنای عدل و قسطباشد.
شفاعت
مقام شفاعت برای پیامبر و خاندان او در قیامت یکی از ارکان اعتقادی شیعهاست. در کوفه وقتی امام سجاد(ع) را با آن حال رقّتبار و دست و زنجیر بر گردن آوردند،حضرت ضمن ایراد اشعاری به این نکته مهم اشاره میکند و میفرماید:
«اگر روز قیامت ما و پیامبر خدا در یکجا جمع شویم، شما چه خواهید گفت و چهحرفی برای گفتن یا عذرخواهی دارید؟».
در سخنانی هم که حضرت زینب3 در کوفه داشت، از جمله به این شعر تمثّلجست که:
«آنگاه که پیامبر (در قیامت) به شما بگوید: چه کردید؟ شما که امت آخرالزمانهستید! چه جوابی خواهید داد؟».
یادآوری موضوع اعتقادی شفاعت نوعی ملامت بر عملکرد دشمنان نیز بود، چراکه جنایت آنان به ذریّة پیامبر(ص) با وضع امتی که به شفاعت آن حضرت اعتقاد داشتهباشند ناسازگار است.
درخواست شفاعت و امید به آن که در زیارتنامهها آمدهاست، همین اثر تربیتی رادارد، از جمله در زیارت امام حسین(ع) میخوانیم: «اللّهم ارزقنی شفاعة الحسین یومالورود».
بدعتستیزی
امام حسین(ع) مصداق بارزی از عمل به این تکلیف الهی به دفاع از حریم دینپرداخت و از انگیزههای خویش احیای دین و بدعت ستیزی را برشمرد، از جمله درنامهای که به بزرگان بصره نوشت چنین آمده است:
«أدعوکم الی کتاب الله و سنة نبیّه فاءنّ السنّة قد اُمیتت والبدعة قد اُحییت»؛ (شمارا به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میکنم، همانا سنت پیامبر مرده و بدعت زندهشده است».
فصل دوم: پیامهای اخلاقی
آزادگی
حضرت علی(ع) در جایی میفرماید:
«آیا هیچ آزادهای نیست که این نیمخورده (دنیا) را برای اهلش واگذارد؟ یقیناًبهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست، پس خود را جز بهبهشت نفروشید».
آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خودش را بشناسد و تن به پستی وذلت و حقارت و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزشهای انسانی ندهد.
نهضت عاشورا، جلوة بارزی از آزادگی در مورد امام حسین(ع) و خاندان و یارانشاست که بعضی از موارد آن بهعنوان نمونه اشاره میشود:
وقتی میخواستند به زور از آن حضرت برای یزید بیعت بگیرند با ردّ درخواستآنها اینگونه فرمودند:
«نه بهخدا سوگند نه دست ذلّت به آنان میدهم و نه چون بردگان تسلیم حکومتآنها میشوم».
صحنة کربلا نیز جلوة دیگری از این آزادگی بود، آن حضرت از میان دو امر؛ یعنیشمشیر یا ذلّت مرگ با افتخار را پذیرفت و فرمود: «هیهات منّا الذلة».
روح آزادگی امام(ع) سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود بهتصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمهها فریاد برآورد: «اگر دین ندارید و از روز رستاخیزنمیهراسید، لا اقل در دنیای خود آزاده باشید».
فرهنگ آزادگی در میان یاران امام هم کاملاً مشهود بود، حتی «مسلم»پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز هنگام رویارویی با سپاه ابنزیاد رجز میخواند که:«هرچند که مرگ را چیز ناخوشایند میبینیم، ولی سوگند خوردهام که جز با آزادگی کشتهنشوم».
جالب آنکه همین شعار و رجز را عبدالله پسر «مسلم» در روز عاشورا هنگام نبرد بادشمنان میخواند و این نشاندهندة پیوند فکری مرامی این خانواده بر اساس آزادگیاست. مصداق بارز دیگری از آزادگی، حرّبن یزید ریاحی است و همین صفت او را از دوزخنجات داد و راهی بهشت کرد و چون به شهادت رسید سیدالشهدا(ع) بر بالینش حاضر شدو او را حرّ و آزاده خطاب کرد و فرمود: «تو آزادهای، همان گونه که مادرت نامت را حرّگذاشت».
اگر آزادی خواهان در راه استقلال و رهایی از ظلم میجنگند، در سایة همینآزادگی است که ارمغان عاشورا برای همیشة تاریخاست.
ایثار
در صحنة عاشورا نخستین ایثارگر خود حضرت بود که حاضر شد جان خود را فدایدین خدا کند و رضای او را بر همه چیز برگزیند، اصحاب آن حضرت نیز هر کدام ایثارگرانهجان خویش را فدای امام خویش کردند.
اظهارهای یاران امام در شب عاشورا مشهور است، یک به یک برخاستند وآمادگی خود را برای جانبازی و ایثار خود در راه امام(ع) اظهار کردند؛ بهعنوان نمونه، بهاین سخن «مسلمبن عوسجه» اشاره میکنیم که به امام(ع) فرمود:
«هرگز از تو جدا نخواهم شد، اگر سلاحی برای جنگ با آنان نداشته باشم با سنگبا آنان خواهم جنگید تا همراه تو به شهادت برسم».
حضرت زینب3 عصر عاشورا هنگام حملة سپاه کوفه به خیمهها، چون دید شمربا شمشیر آخته قصد کشتن امام سجاد(ع) را دارد، فرمود: کشته نخواهد شد، مگر آنکهمن فدای او شوم».
جلوة بارز ایثار در واقعة عاشورا حضرت ابوالفضل(ع) بود؛ علاوه بر آنکه اماننامةابنزیاد را ردّ کرد و شب عاشورا نیز اظهار کرد:
«هرگز از تو دست نخواهم کشید خدا نیاورد زندگی پس از تورا».
روز عاشورا نیز وقتی با لب تشنه وارد شریعة فرات شد، با یاد آوری کام تشنةامامحسین(ع) ایثارگری و فداکاری به او اجازه نوشیدن آب نداد و با لب تشنه به شهادترسید. و نمونههای بسیار زیاد دیگر که این مختصر، گنجایش بیان تمام آنها را ندارد.
توکّل
امام حسین(ع) در آغاز حرکت خویش از مدینه تنها با توکّل بر خدا این راه رابرگزید و در تمام مسیر تنها تکیهگاهش خدا بود، حتّی توکّلش بر یاران همراه هم نبود. ازاین رو از آنان خواست که هر کس میخواهد برگردد و همین توکل باعث شد هیچپیشامدی نتواند در عزم او خلل وارد کند.
در وصیتی که به برادرش محمدبن حنفیّه در آغاز حرکتش از مدینه داشت، ضمنبیان انگیزه و هدف خویش از قیام در پایان فرمود: «ما توفیقی اءلاّ بالله علیه توکّلت و اءلیهاُنیب» و یا درخطبههایی که در روز عاشورا ایراد نمود، جملة «انی توکّلت علی الله ربّی وربّکم» را بیان کرد که بیانگر همین روحیه است.
جهاد با نفس
خود ساختگی و جهاد با نفس زیربنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، اینهم بیثمر است و کربلا سرشار از این مجاهدتهاست. نافعبن هلال همسری داشت کهنامزد بود و هنوز عروسی نکرده بود، در کربلا هنگامی که میخواست برای نبرد به میدانرود همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه کافی بود که هر جوانی را متزلزلکند و انگیزة جهاد را از او سلب نماید، ولی او با آنکه امام نیز از او خواست که شادیهمسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد، بر این محبت دنیوی و غریزی غلبه یافتوگفت:
«ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟»جنگید تا شهید شد.
شجاعت
شجاعت عاشوراییان، ریشه در اعتقادشان داشت، آنان که به عشق شهادتمیجنگیدند از مرگ ترس نداشتند تا در مقابله با دشمن سست شوند و به همین دلیللشگریان دشمن پیوسته از برابرشان میگریختند و چون توان مبارزة فردی را با آنهانداشتند بهطور جمعی حمله کرده و آنها را به شهادت میرساندند.
یکی از راویانِ حوادث کربلا حمیدبن مسلم میگوید:
«بهخدا سوگند! هیچ محاصره شدهای در انبوه مردم ندیدم که فرزندان و خاندان ویارانش کشته شده باشند و چون حسین بن علی قویدل و استوار و شجاع باشد».
صبر و استقامت
آنچه حماسة کربلا را ماندگار و جاودانه کرد، روحیة مقاومت و صبر امام حسین(ع)و یاران و همراهان او بود. حضرت در یکی از منزلگاههای میان راه اینگونه فرمود: «صبر ومقاومت کنید ای بزرگزادگان! چرا که مرگ شما را از رنج و سختی عبور میدهد و بهسویبهشت گسترده و نعمتهای همیشگی میرساند».
در شب عاشورا به خواهرش زینب و دیگر بانوان توصیه فرمود:
«این قوم جز به کشتن من راضی نمیشوند، اما من شما را به تقوای الهی و صبر بربلا و تحمل مصیبت وصیت میکنم».
از زمزمههای حضرت در آخرین لحظات زندگی در گودال قتلگاه، صبر بر قضایالهی به گوش میرسید.
عزّت و افتخار
امام(ع) و خاندان و اصحاب حضرت در مواقع و مواطن مختلف عزت و افتخار،خود را در عمل و گفتار به منصة ظهور رساندند و در مقابل، ذلت و خواری یزید و دودمانناپاکش را اثبات کردند که نمونههای آن بیشمار است:
وقتی والی مدینه بیعت با یزید را بهحضرت پیشنهاد کرد، حضرت ضمن ردّ آن، باذلیلانه شمردن آن اینگونه فرمود:
«کسی همچون من با شخصی چون او بیعت نمیکند».
در جای دیگر با ردّ پیشنهاد تسلیم شدن فرمود:
«همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد».
در خطابة پرشور دیگری در کربلا به سپاه کوفه فرمود: «ابنزیاد مرا میان کشتهشدن و ذلّت مخیّر کرده و هیهات! که من جانب ذلّت را بگیرم، این را خدا و رسول ودامنهای پاک و جانهای غیرتمند و باعزّت نمیپذیرد».
این روحیه در فرزندان، برادران و یاران حضرت نیز نمودی آشکار داشت که ازجملة آنها ردّ اماننامة ابنزیاد توسط قمر بنیهاشم و برادرانش میباشد.
خاندان حضرت نیز عزّت خود را پس از عاشورا در قالب اسارت حفظ کردند وکمترین حرف یا عکسالعملی که نشاندهندة ذلّت و خواری آنها باشد از خود نشانندادند. حضرت زینب3 سخنان تحقیرآمیز ابنزیاد را در کوفه و گستاخیهای یزید را درشام با عزت و سربلندی جواب داد و آنها را به محاکمه کشانید، در خطبة بلیغی خطاب بهیزید اینگونه فرمود:
«ای یزید! خیال کردهای با اسیر کردن ما و به اینسو و آنسو کشیدن ما خفیف وخوار میشویم و تو کرامت و عزت مییابی؟... بهخدا سوگند! نه یاد ما محو میشود و نهوحی ما میمیرد و نه ننگِ این جنایت از دامان تو زدوده میشود».
عفاف و حجاب
نهضت عاشورا برای احیای ارزشهای دینی بود و از جملة آنها حفظ حجاب وعفاف زن مسلمان است، سیدبن طاووس میگوید: شب عاشورا امام حسین(ع) درگفتگو با خانوادهاش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتنداری توصیه کرد.
دختران و خواهران امام(ع) مواظب بودند تا حریم عفاف اهلبیت پیامبر تا آنجاکه میشود، حفظ و رعایت شود. اُمکلثوم3 به مأمور اسیران فرمود:
«وقتی ما را وارد شهر دمشق میکنید از دری وارد کنید که تماشاچی کمتری داشتهباشد». و از آنان درخواست کرد که سرهای شهدا را از میان کجاوههای اهلبیت فاصلهبدهند، تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول خدا را تماشا نکنند و فرمود:
«از بس مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم».
یکی از اعتراضهای شدید حضرت زینب3 به یزید این بود:
«آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشتهای و دخترانپیامبر را بهصورت اسیر شهر به شهر میگردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهرههایشانرا در معرض دید همگان قرار دادهای که دور و نزدیک بهصورت آنها نگاه کنند؟!».
عمل به تکلیف
امامان شیعه در شرایط مختلف اجتماعی طبق تکلیف عمل میکردند و در این راههیچ چیز نمیتوانست آنها را از آن منع کند. حادثة عاشورا نیز یکی از جلوههای بارز عملبه وظیفه بود و این را امام حسین(ع) و خاندان و اصحاب او در کردار و گفتار به اثباترساندند.
حضرت وقتی میخواست از مکّه بهسوی کوفه خارج شود، در جواب ابن عباس کهاو را از رفتن بهسوی عراق برحذر میداشت، فرمود:
«با آن که میدانم تو از روی خیرخواهی و شفقت چنین میگویی، اما من تصمیمخود را گرفتهام».
وقتی دو نفر از سوی والی مکّه برایش اماننامه آوردند تا از ادامة سفر خودداریکند به آنها فرمود: «در خواب پیامبر خدا را دیدم، بهچیزی فرمان یافتم که بهسوی آنخواهم رفت چه زیانم باشد چه سودم».
غیرت
یکی از خصلتهای پسندیده، غیرت است و خداوند نیز بندگان غیرتمند خود رادوست دارد.
در حادثة عاشورا جوانان بنیهاشم پیوسته اهلبیت حضرت را در طول سفر درخیمهها محافظت میکردند، شبها با حراست آنها ـ بهویژه قمر بنیهاشم ـ زنان حرمآسوده و بیهراس میخفتند.
خود حضرت نیز تا وقتی که زنده بود، نتوانست تحمّل کند که نامردان به حریمناموس او نزدیک شوند تا جایی که نوشتهاند: حضرت در حملههای خود نقطهای در میداننبرد انتخاب کرده بود که نزدیک خیام حرم باشد تا در صورت حملة دشمن کسی متعرضمخدّرات نشود.
در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی ازسپاه دشمن قصد حمله به خیمهها و تعرّض به زنان و کودکان را دارند بر سرشان فریادبرآورد:
«ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، لا اقل در دنیا آزادهمرد باشید... من با شما میجنگم و شما با من میجنگید، بهزنان که نباید تعّرض کرد! تاوقتی من زندهام طغیان گرانتان را از تعرّض به حرم من باز دارید».
فتوّت و جوانمردی
امام حسین(ع) و یارانش زیباترین جلوههای جوانمردی و فتوت را در حماسةعاشورا از خود نشان دادند، چه با حمایتشان از حق، چه با جانبازی در رکاب امام خویش تاشهادت و چه در برخورد انسانی با دیگران حتی دشمنان. در کوفه وقتی «هانی» را به اتّهامپنهان کردن «مسلم» در خانهاش دستگیر کرده و به دار الاماره بردند، ابنزیاد از اوخواست که «مسلم» را تحویل دهد، ولی او این را نامردی دانست و در جواب گفت:
«بهخدا سوگند! هرگز او را نخواهم آورد، آیا مهمان خود را بیاورم و تحویل دهم تا اورا بکشی؟ به خدا قسم! اگر تنهای تنها و بدون یاور هم باشم، او را تحویل نخواهم داد تادر راه او کشتهشوم».
در مسیر، وقتی امام(ع) با لشکر حرّ برخورد کرد وقتی یکی از اصحابش پیشنهادکرد که اینان گروه اندکند و جنگ با اینها آسانتر از نبرد با گروههایی است که بعداًمیآیند، در جواب فرمود: «من شروع به جنگ نمیکنم».
و صحنة دیگر آب دادن به سپاه تشنة حرّ بود که حضرت حتی آنکه از همه دیرتررسیده بود را سیراب کرد.
مواسات
یکی از زیباترین خصلتهای اخلاقی، مواسات؛ یعنی غمخواری و همدردی ویاری کردن دیگران است. از جلوههای بارز مواسات در حادثة عاشورا، صحنهای است کهمیان بنیهاشم و دیگر یاران امام(ع) پیش آمد و هر گروه حاضر بودند پیشمرگ دیگریشوند. در شب عاشورا حضرت ابوالفضل(ع) در خیمة بنیهاشم اینگونه ایراد سخن کرد :
«فردا صبح، شما نخستین گروهی باشیدکه به میدان میروید، ما پیش از آنان بهاستقبال مرگ میرویم تا مردم نگویند اصحاب را جلو فرستادند...» و بنیهاشم همبرخاستند و شمشیرها را کشیدند و گفتند:
«ما هم با تو همعقیدهایم»، از طرف دیگر، در خیمة اصحاب حبیببن مظاهرسخنرانی کرده و در ضمن سخنانش گفت:
«صبح که شد، شما اولین نفراتی باشید که به میدان میروید، ما زودتر به مبارزهمیپردازیم، مبادا که یکی از بنیهاشم خونآلود شود، در حالی که هنوز جانی در بدن وخونی در رگ داریم! تا مردم نگویند سروران خویش را به جنگ فرستادند و از فداکاریمضایقه کردند» و بعد همه با شمشیرهای آخته گفتند: «ما با تو همعقیدهایم».
وفا
وقتی به صحنة عاشورا مینگریم، در یک طرف مظاهر برجستهای از وفا رامیبینیم و در سوی دیگر، نمونههای زشتی از عهدشکنی و بیوفایی. شب عاشوراسیدالشهدا(ع) وقتی با اصحاب خود صحبت میکند، وفای آنان را میستاید و میفرماید:«من باوفاتر و بهتر از اصحابم، اصحابی نمیشناسم».
شهدای کربلا جانبازی در رکاب آن حضرت را وفای بهعهد میدانستند، عمروبنقرظه روز عاشورا خود را در برابر شمشیرها و تیرهای دشمن قرار میداد تا به امام آسیبینرسد، آنقدر جراحت برداشت که بیتاب شد، آنگاه رو به حضرت کرد و پرسید: «ای پسرپیامبر! آیا وفا کردم؟»، امام فرمود:
«آری تو در بهشت پیش روی منی و زودتر به بهشت میروی، سلام مرا به پیامبربرسان».
و در زیارت امام حسین(ع) خطاب به آن حضرت میگوییم: «أشهد انّک وفیتبعهدالله وجاهدت فی سبیله حتی أتاک الیقین».
فصل سوم: پیامهای عرفانی
اخلاص
صحنة عاشورا، صحنة تصفیة خالصان از ناخالصان است. آنها که از اول بهقصدیغیر از رضایت و قرب الهی و عمل به وظیفه، همراه امام(ع) بهطرف کربلا حرکت کردند،هر یک به بهانهای از حضرت جدا شدند و تنها کسانی ماندند که این راه را خالصانهانتخاب کرده بودند و خلوص خود را در شب عاشورا و روز نبرد نشان دادند.
امام(ع) پیش از شروع حرکت از مدینه ضمن خطابة مفصلی که ایراد کرد، هرگونهشائبة دنیاطلبی و ریاستخواهی و جنگ قدرت را ردّ کرد و انگیزة خالص «اصلاح دینی واجتماعی» را مطرح ساخت.
در جای دیگر، اینگونه فرمود:
«من هرگز بهعنوان شورش و خوشگذرانی، سرمستی، فسادانگیزی یا ستم قیامنکردم، بلکه برای طلب اصلاح و امر بهمعروف و نهی از منکر قیام کردم».
عابس بن ابی شبیب شاکری که یکی از اصحاب حضرت است، حمایت خالصانه والهی خود را از اهلبیت پیامبر(ص) در رجزش اینگونه بیان میکند:
«من با شمشیرم در راه شما تیغ میزنم و جهاد میکنم تا به دیدار خدا بروم و بااین کار جز به پاداش الهی چشم ندوختهام و چیزی نمیخواهم».
بلا و امتحان
عارفان با ایمان نهتنها از بلا نمیگریزند، بلکه آن را نشانة لطف الهی و سبب پاکیروح و جان خود میدانند و به استقبال آن میروند.
سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا در مناجاتی که در آخرین لحظات حیات با خدا دارد،خداوند راهم به نعمتهای سرشارش میستاید و هم به بلای نیکویش.
هم چنین هنگام آخرین وداع با اهلبیت ضمن آنکه آنان را آمادة تحمل بلا ورنج میسازد فرجام خوشی بر ایشان بازگو میکند و میفرماید:
«خداوند دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب میکند، ولی به شما در مقابل این بلا وبه عوض آن انواع نعمتها و کرامتها را میبخشد، پس شکوه نکنید و چیزی بر زبانجاری نکنید که ارزش شما را بکاهد».
رضا و تسلیم
اهلبیت: در مقابل خواست خدا و تقدیر الهی کاملاً راضی و خشنود بودند و باپشتوانة آن هر مشکل و بلایی را صبورانه و عاشقانه تحمل میکردند.
امام حسین(ع) وقتی میخواست از مدینه خارج شود، هنگام وداع با قبرپیامبر(ص) از خدا خواست که آنچه رضای او در آن است، برایش مقدّر کند.
در مسیر کوفه نیز پس از برخورد با «فرزدق» و آگاهی از اوضاع کوفه فرمود:
«اگر قضای الهی بر چیزی نازل شود، آن را دوست داریم».
شعار «رضا الله رضانا أهل البیت» از کلمات نورانی امام(ع) و خاندان او در این سفربود. در واپسین لحظههای حیات خود هم از حنجرة خونینش زمزمة رضایت از تقدیرالهی به گوش میرسید.
شهادتطلبی
صحنة عاشورا جلوة شهادتطلبی یاران با ایمان امام حسین(ع) بود، خود حضرتنیز پیشتاز و الگوی این میدان بود.
وقتی امام میخواست از مکه حرکت کند با خواندن خطبهای از زیبایی مرگ در راهخدا سخن گفت و از آنها خواست که هر کس طالب شهادت است و آمادگی بذل جانخویش را دارد همراه حضرت برود.
اگر در اظهارهای یاران امام در شب عاشورا دقت شود، این روحیه در گفتارشانموج میزند و هر یک برخاسته و عشق خود را به کشته شدن در راه خدا و در حمایت ازفرزند پیامبر و مبارزه با ظالمان ابراز میکند و سخنشان این بود:
«سپاس خدایی را که با یاری کردن تو ما را گرامی داشت و با کشته شدن همراه تومارا شرافت بخشید».
حتی نوجوانی چون حضرت قاسم(ع) مرگ را شیرینتر از عسل معرفی میکند واز آن استقبال مینماید.
در صبح عاشورا با آغاز تیراندازی سپاه عمر سعد، حضرت خطاب به یاران خویشفرمود:
«خدا رحمتتان کند! برخیزید بهسوی مرگی که چارهای از آننیست».
و این در واقع فراخوانی بهسوی حیات بود، حیاتی جاویدان در سایة مرگ سرخ.
عشق به خدا
یکی از شاعرانی که به حادثة عاشورا از زاویة عرفانی و عشق به خدا نگاه کرده،عمان سامانی است، دیوان «گنجینة الاسرار» او با همین تحلیل به حماسة حسینی نظردارد. او امام حسین(ع) را سرمست از شوق و عشق الهی میبیند، او را موجی برخاسته ازدریا میداند که محو حقیقت خداست و در جدال عقل و عشق سپاه عشق را غالبمیسازد و حتی در وداع آخر خود با خواهرش از او میخواهد که حجاب وصل نشود.
و آنچه گفته شد، در مورد خاندان و یاران حضرت هر یک با توجه به مرتبة خویشجاری است.
یاد خدا
سیدالشهدا(ع) در تمامی حالات و در بحرانیترین پیشامدها با یاد خدا آرامشمییافت و این اطمینان قلبی را به خاندان و یارانش نیز منتقل میکرد.
حضرت وقتی برای اصحابش خطبه میخواند، آغاز آن را حمد و ثنای الهی قرارمیداد. در صبح عاشورا وقتی سپاه دشمن بهسویش میآید، میفرماید:
«خدایا در هر گرفتاری، تو تکیهگاهمنی».
امام و یاران پاکباز او شب عاشورا را مهلت گرفتند تا اینکه بتوانند تا صبح به نماز وقرآن و ذکر خدا بپردازد.
در روز عاشورا در اوج سختیها حضرت یک لحظه از یاد خدا غافل نبود و پیوستهذکر: «لاحول ولا قوة اءلا بالله العلی العظیم» بر زبانش جاری بود.
وقتی کودک شیرخوارش را بر روی دستانش به شهادت رساندند، اینگونه فرمود:«آنچه تحمل این مصیبت را آسان و هموار میسازد، این است که جلوی چشم خداونداست و او میبیند و شاهد است».
مناجاتهای عاشقانة حضرت با معبودش در آخرین لحظههای زندگی نیز تداومهمین حالات روحانی و عرفانی است.
یاران حضرت نیز همگی اینگونه بودند، نمونه آن مسلمبن عقیل است. وقتیدستگیر شد و او را برای کشتن به بالای دارالاماره میبردند، زبانش به ذکر حق گویا بود ودلش به یاد معبود میگفت: «الحمد لله علی کلّ حال» و پیوسته «الله اکبر» میگفت و ازخدا مغفرت میطلبید و بر فرشتگان و فرستادگان الهی صلوات و درود میفرستاد.
فصل چهارم: پیامهای تاریخی
اتمام حجت
در نهضت عاشورا امام حسین(ع) و یارانش پیش از آن که جنگ درگیرد و دستدشمن به خون پاک آنان آلوده شود اتمام حجت میکردندو با آیات بیّنات راه صحیح وحق را به آنها نشان میدادند تا مبادا کسی از روی جهالت خود را دچار عذاب الهی کند.
در روز عاشورا حضرت ضمن خطبهای که ایراد کرد، اینگونه فرمود:
«به نسبت و تبار من بنگرید؛ آنگاه بهوجدان خویش باز گردید و خود را سرزنشکنید، ببینید آیا کشتن من و هتک حرمتم برای شما رواست؟ آیا من پسر دختر پیامبرتاننیستم؟ آیا من پسر وصیّ و عموزاده پیامبر نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا و جعفر طیّارعموی من نیستند؟ آیا این سخن پیامبر به گوشتان نرسیده که فرمود: این دو ]حسن وحسین[ سرور جوانان بهشتند؟.... آنچه میگویم حقّ است و تاکنون دروغی نگفتهام. اگرمیپندارید دروغ میگویم از جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهل ساعدی، زیدبن أرقم و أنس بن مالک بپرسید که میگویند این سخن را از پیامبر دربارة من و برادرمشنیدهاند. آیا این کافی نیست که دست به کشتنم نیالایید؟».
افشاگری
در حادثة کربلا یکی از رسالتهای بازماندگان حادثه افشاگری علیه دشمن بود وضربه زدن به رژیم اموی از طریق تبیین آنچه در کربلا گذشت. نقش امام سجاد(ع) وحضرت زینب در این میان حائز اهمیت بود.
امام در نطقی که در کوفه داشت، در حضور انبوه مردم اینگونه خود را معرفی کرد:
«ای مردم! هرکس مرا میشناسد، که شناخته است و هر کس مرا نمیشناسد، منعلیبن الحسین هستم، پسر آنکه حرمتش را زیر پا نهادند و نعمت را از او سلب کردند،مالش را به غارت بردند، خانوادهاش را به اسارت گرفتند، من پسر کسی هستم که بیگناهاو را در کنار شطّ فرات سر بریدند».
و نیز حضرت، در خطابهای که در کاخ یزید ایراد کرد اوصاف و فضائل پدرش وجدّش و همة خدمتها و فضیلتهای دودمان خود را برشمرد تا آنجا که صدای ضجّه وگریة همه بلند شد و یزید برای جلوگیری از رسوایی بیشتر و بیم بروز فتنه به مؤذن گفتاذان بگوید تا شاید فضای جلسه عوض شود، ولی حضرت از فرازهای اذان هم در معرفیخود و رسوا ساختن یزید استفاده کرد.
سخنرانیهای حضرت زینب3 و حضرت امکلثوم3 نیز همین محتوا وجهتگیری را داشت.
ریشة عاشورا در سقیفه
عاشورا در واقع تجلی نهایت دشمنیهای امویان با اهلبیت عصمت و طهارتبود که با همدستی همة عواملِ پیدا و پنهان شکل گرفت، اگر وصیت پیامبر(ص) دربارةسرنوشت مسلمین پس از خودش عمل میشد و ولایت حاکمیت مییافت. آن بدعتها،رجعتها و شعلهور شدن آتش کینه و عداوت بازماندگان احزاب شرک و ضربهخوردگان ازتیغ اسلام بروز نمییافت، شهادت امام علی(ع) و یارانش در عاشورا برگی دیگر از آنستم نخستین بود، تیری که روز عاشورا بر قلب حسین(ع) نشست و خون حضرت را برزمین ریخت، درواقع در روز سقیفه رها شده بود و در عاشورا به هدف نشست!
این که یزید پس از کشتن امام(ع) مغرورانه میگفت: کاش اجدادم و نیاکانم بودندو شاهد این انتقامگیری بودند، نشانة دیگری از همین کینة دیرینه است.
همچنین این که ابنزیاد در کوفه بر سر مبارک سیدالشهدا(ع) جسارت میکرد و باچوبی که در دست داشت، بر لبهای حضرت میزد و میگفت: «یوم بیوم بدر» باز همنشاندهندة ریشه داشتن کربلا در سقیفه است.
عبرتآموزی
حادثة کربلا، یکی از حودث الهامبخش و عبرتآموز است، در عین حال که برایهمة حقجویان و عدالتخواهان و مبارزان راه حق و آزادی یکی از غنیترین منابعالهامبخش است، از نگاه دیگر، یکی از تلخترین حوادث و دردناکترین فجایعی است کهدر تاریخ اسلام به دست امت پیامبر پدید آمد و جا دارد دقیقاً مطالعه و عوامل بروز اینحادثة تلخ ریشهیابی شود.
مقام معظّم رهبری فرمودهاند:
«ملت اسلام جا دارد فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر کار کشوراسلامی بهجایی رسید که همین مردم مسلمان از وزیرشان، امیرشان، سردارشان،عالمشان، قاضیشان، قاریشان گرفته تا اجانب و اوباش در کوفه و کربلا جمع شدند وجگرگوشة همین پیغمبر را با آن وضع فجیع بهخاک و خون کشیدند! خوب، باید آدم بهفکر فرو رود که چرا اینطوری شد؟... کار بهجایی برسد که جلوی چشم مردم حرم پیامبر رابیاورند توی کوچه و بازار به آنها تهمت خارجی بزنند».
فصل پنجم: پیامهای سیاسی اجتماعی
امر بهمعروف و نهی از منکر
در قرآن کریم و منابع روایی ما از این اصل به عنوان یکی از مهمترین فرایض،بلکه برترین فریضه یاد شده که در صورت فراهم شدن شرط بر همگان واجب است.
امام حسین(ع) در ضمن بیان انگیزههای قیام خویش به این امر مهم اشارهمیکند و میفرماید:
«ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر».
در مسیر راه کربلا نیز در ضمن ایراد خطبهای با اشاره به شرایط پیش آمده و اینکه دنیا دگرگون شده و معروف رخت بربسته و به حق عمل نمیشود و از باطل دوری جستهنمیشود شوق خود را با لقای خدا و مرگ شرافتمندانه ابراز میکند و زندگی در کنارستمگران را مایة نکبت میشمارد و چنین شرایطی را زمینهساز قیام خود معرفیمیکند.
اصلاح
جامعهای که دچار انحطاط شده و از ملاکهای ارزشی فاصله بگیرد، دچار فساداست. خصوصاً جامعهای که در رأس قدرت افرادی باشند که خود از جامعترین مظاهرفساد از هر حیث باشند، چنین جامعهای نیاز به اصلاح دارد و بر آگاهان و دلسوزان جامعهخصوصاً ائمه دین واجب و فرض است که ساکت ننشینند و به این امر مهم قیام کنند.حرکت امام حسین(ع) از نوع همین حرکت اصلاحگرانه بود و خود در سخن معروفخویش به آن اشاره میکند، آن جا که میفرماید:
«انّما خرجت لطلب الاصلاح فی اُمة جدّی».
جهاد
در عصر امام حسین(ع) مردم گرفتار حکومت ظالم و فاسدی شده بودند که برایمقدسات دینی و اسلام و مسلمانان حرمتی قائل نبود و اسلام در چنین شرایطی درمعرض نابودی بود. امام حسین(ع) قیام بر چنین حکومتی را واجب میدید و با امتناع ازبیعت با یزید به مکه رفت و از آنجا به کوفه عزیمت کرد تا شیعیان را در جهاد بر ضد ستمرهبری کند.
خود حضرت در دیداری که با «فرزدق» در مسیر کوفه داشت، ضمن برشمردنفسادهای حکومت «امویان» و تعطیل حدود الهی و رواج میخواری و غارت اموالمردمفرمود:
«من سزاوارترین کسی هستم که به یاری دین خدا برخیزم و شریعت مطهر او راعزیز بدارم و در راه او جهاد کنم تا کلام الهی برترین شود».
عدالتخواهی
پیام عاشورا دعوت از انسانها برای تلاش در راه اقامة عدل و قسط است، زیرابدون حیات اجتماعی مبتنی بر عدل همةارزشها تباه میشود و زمینة مرگ دستورهایدینی و آیین الهی فراهم میآید.
در این زمینه وظیفة علمای دین و در رأس آنان امامان بهحق سنگینتر است.امام حسین(ع) در یکی از سخنرانیهای خویش با استناد به فرمایش حضرت رسول(ص)که قیام علیه سلطة جابرانه را لازم میشمارد، خود را شایستهترین فرد برای قیام جهتتغییر حکومت و ساختار سیاسی معرفی میکند.
این هدف در سخن یاران امام(ع) نیز دیده میشود، مسلمبن عقیل پس ازدستگیری خطاب به ابنزیاد فرمود:
«ما آمدهایم تا به عدالت فرمان دهیم و به حکم قرآن فرا بخوانیم».
عزتخواهی
امام حسین(ع) مرگ در راه مبارزه با ستم و عدوان را سعادت میداند و زندگی درکنار ستمگران را مایة ننگ و ذلت میشمرد: «لا أری الموت اءلاّ سعادة والحیاة معالظالمین اءلاّ بَرَماً».
در جایی دیگر اینگونه زندگی حقیقی را تفسیر میکند : «مرگ در راه عزّت جزحیات جاوید نیست».
آنان که در زندگی در راه اهداف خویش مبارزه میکنند و سلطة بیداد رانمیپذیرند، ملّت زندهاند اگر چه در این راه همهکشته شوند و بههمین دلیل، شهید هموارهزنده است و با همین فلسفه شهدای کربلا حیات جاودانه یافتند.
هجرت
قرآن کریم از مهاجران به عظمت یاد میکنند. در تاریخ اسلام نیز مهاجران بهحبشه و یثرب موقعیت و احترام داشتند و هجرت یک ارزش مکتبی بهحساب میآمد وروی همین حساب مبدأ تاریخ قرار گرفت.
در نهضت عاشورا نیز امام حسین(ع) برای مقابله با حکومت جور، برای امر بهمعروف و نهی از منکر و در راه احیای دین دست به هجرت زد و مدینه را بهقصد مکّه ومکّه را بهسمت عراق پشتسر نهاد، حضرت هنگام خروج از مدینه آیة (فخرج منها خائفاًیترقّب قال ربّ نجّنی من القوم الظالمین) را تلاوت کرد که به هجرت حضرت موسی(ع)از ظلم و ستم فرعون مربوط میشود.
فصل ششم: پیامهای احیاگری
احیای کتاب و سنت
در سخنان سیدالشهدا(ع) نمونههایی از مرگ سنتها و حیات بدعتها وجهالتها و نیز جملاتی از احیاگری به اصول و ارزشهای فراموش شده و از دست رفتهوجود دارد:
حضرت در نامهای خطاب به مردم بصره مینویسد:
«من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر فرا میخوانم، سنت مرده و بدعت زندهشده است، اگر سخنم را بشنوید و فرمانم را پیروی کنید، شما را به راه رشد هدایتمیکنم».
در جایی دیگر این گونه میفرماید:
«کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند که نزد آنان بروم، چرا که امیدوارممعالم و نشانههای حقّ زنده گردد و بدعتها بمیرد».
این که در زیارت حضرت میخوانیم:
«تلوتَ الکتابَ حقَّ تلاوته» تلاوت واقعی قرآن تلاش برای احیای تعالیم آن درمتن جامعه است که امام حسین(ع) به آن پرداخت و دستاورد نهضت عاشورا بود.
احیای دین
سیدالشهدا(ع) مرگ در راه حق و احیای آن را زندگی میشمرد و در این راه باکی ازشهادت نداشت، این سخن از اوست: «چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزّت و زندهکردن حق».
حمایت از دین و فداکاری در راه آن جلوة بارزی از احیاگری است و اگر آن جهادها وشهادتها نبود، اساس دین باقی نمیماند، اگر صدای اذان و آوای تکبیری پابرجاست،نتیجة همان فداکاریها و جانفشانیها است.
در شعری که زبان حال حضرت را بیان میکند به این مطلب به صراحت اشارهشده است:
«لو کان دین محمّد لم یستقماءلاّ بقتلی فیا سیوف خذینی»
حضرت ابوالفضل(ع) نیز در رجزی که در روز عاشورا، پس از قطع شدن دستراست خویش خواند بر مسئله حمایت از دین تأکید داشت:
«والله اءن قطعتم یمینیاءنّی أحامی أبداً عن دینی»
احیای نماز
امام حسین(ع) و یاران باوفایش در نهضت عاشورا به نماز و اقامة آن اهمیتبسیاری میدادند، مهلت شب عاشورا بهخاطر همین بود، عشق به نماز و دعا و استغفار دردل امام(ع) آنچنان بود که به برادرش عباس(ع) فرمود:
«از این گروه بخواه تا نبرد را به فردا بیندازند و امشب به تأخیر افتد، باشد که به نمازو دعا و استغفار بپردازیم، خدا میداند که من پیوسته علاقه به نماز و تلاوت آیات الهیداشتهام».
ظهر عاشورا وقتی «ابوثمامه صیداوی» وقت نماز را به یادآورد، حضرت فرمود:«نماز را به یاد آوردی! خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکران قرار دهد».
سعیدبن عبدالله حنفی نیز هنگام نماز جلوی امام(ع) ایستاد و همة تیرهایدشمن را که بهسوی حضرت میآمد، بهجان خرید تا آنجا که نماز امام پایان یافت و او درخون غرق گشت و اولین شهید نماز در جبهة کربلا شد. پیام عاشورا پیام اقامة نماز وتربیت نسل نمازخوان و خدادوست و اهل تهجّد و عرفان است.
نتیجهگیری
عاشورا مکتب انسانسازی است و حسین آموزگار بزرگ بشریت؛ عاشورا یکحادثه نیست، بلکه یک مکتب است، مکتبی که درس ایمان و عقیده، شهامت و شهادت،عدالت و آزادیخواهی، همّت و غیرت، جهاد و قیام، صبر و استقامت، امامت و ولایت،ایثار و رشادت و در یک کلام درس انسانیت به تمامی بشر و تمام آنها که میخواهندانسان باشند و انسان زندگی کنند، میدهد. عاشورا در ظاهر یک روز، ولی در واقع بهبلندای تمام اعصار و قرون است و عاشوراییان در ظاهر تعدادی محدود، اما در واقعبهتعداد تمام عدالتجویان و آزادیخواهان جهان و تمام آنهایی که قلبشان برایانسانیت میتپد. آری، در آن زمان اگر چه بهظاهر یزید بر خاندان پیامبر(ص) تسلط پیداکرد و توانست بدن های آنها را زیر سُم اسبان لگدکوب کند، اما مکتب و مرام آنها هرگز ازبین نرفت و تا حق و حقیقت وجود دارد حسین و حسینیان زنده و جاویدند و همین رمزبقای نهضت اواست. آنچه شیرزن دشت کربلا، عقیلة بنیهاشم، زینب کبری3 در کاخشام فرمود:
«ای یزید: هر چه حیله و مکر میتوانی بهکار ببر و آنچه در توان داری تلاش کن.بهخدا سوگند! هرگز نمیتوانی ذکر ما را ]از سینهها[ محو کنی».
آری، «کلّ یومٍ عاشورا و کلّ أرضٍ کربلا».
منابع
1ـ الاحتجاج، الطبرسی، احمدبن علی،م 560 ه ، نشر دارالنعمان، بیروت، لبنان.
2ـ الارشاد، شیخ مفید،م 413 ه،نشر دارالمفید،تحقیق مؤسسه آلالبیت:، قم.
3ـ بحارالانوار، مجلسی، محمدباقر،م 1111 ه ، نشر مؤسسة الوفاء،بیروت، لبنان.
4ـ حماسة حسینی، مطهری، مرتضی،م 1358 ش، مجموعة آثار، جلد 1(ع)، انتشاراتصدرا، تهران.
5ـ حیاة الامام الحسین(ع)، قرشی، باقر شریف،معاصر، مطبة أدب، نجف اشرف.
6ـ صحیفة الحسین(ع)، قیومی اصفهانی، جواد،معاصر، مؤسسة نشر اسلامی،قم.
7ـ العوالم، بحرانی، عبدالله،م 1130 ه،نشر مدرسة الامام المهدی(عج)،قم.
8ـ کلمات الامام الحسین(ع)،شریفی، محمود،معاصر،نشر دارالمعروف، قم.
9ـ مسند الامام الشهید(ع)،عطاردی، عزیزالله،معاصر، انتشارات عطارد.
10ـ معالم المدرستین،عسکری، سید مرتضی،معاصر، مؤسسة النعمان، بیروت،لبنان.
11ـ مناقب آل ابیطالب(ع)،ابن شهرآشوب،م 588 ه، مطبعة الحیدریة، النجف.
پیامهای جاویدان در حماسة امام حسین(ع)
مقدمه
عاشورا حادثهای نبود که در یک نیم روز در سال 61 هجری اتفاق بیفتد و از قبل وبعد خود جدا باشد. هم ریشه در حوادث پیشین و تحولات اجتماعی مسلمانان از زمانرحلت پیامبر اکرم(ص) تا سال 60 هجری داشت وهم پیامدهای آن و آثاری که در فکر وعمل مسلمانان داشته، تا امروز گسترش داشته است و تا دامنة قیامت نیز امتداد خواهدیافت.با آن همه بهره برداریهای حماسی، مبارزاتی، تربیتی و معنوی که تاکنون از قیامکربلا و شهادت اباعبدالله(ع) شده است، به نظر میرسد که غنای محتوایی این نهضتخدایی، بسیار بیشتر از آن است که تاکنون مطرح شده است. امروزیان و آیندگان پیوستهباید از این کوثر اعیان و یقین بنوشند و سیراب شوند و تشنگان حقیقت ناب را هم سیرابسازد. از این رو با همة کارهایی که تاکنون در شناختن و شناساندن این حماسه ماندگارانجام یافته است، زمینه چنین تلاشهای فرهنگی، هم چنان باقی است و هر زمان بهشکلی و در قالبی نوتر، میتوان درسهایی از این حادثه را تدوین کرد و آموخت و نشر دادتا جهان و جانهای حقیقت جو مجذوب جلوهها و زیباییهای این حماسه شوند. انعکاساین درسها میتواند از راههای مختلف انجام شود. تبیین و تحلیل پیامدهای اینحماسه یکی از بهترین اقدامها جهت نیل به این منظور است. در این پژوهش نیز چنینتلاشی انجام پذیرفته است.
قبل از تولد
آغاز هجرت، هنوز امام حسین به دنیا نیامده بود. جبرئیل نزد پیامبر آمد و عرضکرد:«ای محمد خداوند تو را به نوزادی از فاطمه3 مژده میدهد که به دنیا میآید. امتتبعد از تو او را میکشند.» پیامبر(ص) از این خبر نگران شد... بار دیگر جبرئیل نازل گردیدو همین خبر را داد. باز پیامبر(ص) نگران شدند. جبرئیل به آسمان صعود کرد و سپسبازگشت و عرض کرد:«ای محمد! پررودگارت سلام میرساند و مژده میدهد که مقامامامت و ولایت را در ذریه او قرار دادم. پیامبر(ص) از نگرانی بیرون آمد و گفت:«راضیشدم».
ولادت
امام حسین(ع) بنابر پارهای از روایات در روز پنجم شعبان سال چهارم هجرت درمدینه دیده به جهان گشود. ولادت آن حضرت را بنابر بعضی روایات به پیامبر اکرم(ص)خبر دادند. آن حضرت نوزاد را به دست گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپشاقامه را به زبان آورد و نامش را حسین گذاشت.
سپس گوسفندی را به عنوان عقیقه قربانی کرد. فاطمه زهرا3 به دستوررسولخدا(ص) موی سر حسین(ع) را تراشید و به اندازة وزن آن، نقره به فقیر صدقه داد.مطابق بعضی از روایات بعد از نماز ظهر، جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و مژدهولادتحسین(ع) را خبر داد. پیامبر(ص) فرمود: الله اکبر و نیز روایت شده است جبرئیل بهپیامبر تبریک و تسلیت گفت: تبریک به خاطر ولادت حسین(ع) و تسلیت به خاطرشهادت جانسوزش.
اسامی و القاب
کنیت امام حسین(ع) چنان که در کشف الغمه مسطور است ابوعبدالله بوده است.القاب شریفش بسیار است: الرشید، الطیب، الوفی، السید، الزکی، المبارک، التابع،المرضات الله، السبط، چنان که از رسول خدا(ص) حدیث کردهاند: «حسین سِبطُ مِنَالاسباط» و از مشهورترین این القاب «الزکی» است و فاضلتر آن است که رسول خدا(ص)در حق او و برادرش حسن(ع) فرموده است: «انهما سیدا شباب اهل الجنه».
لاجرم سید اشرف است.
همسران و فرزندان
دربارة تعداد فرزندان امام حسین(ع) بین مورخان و محدثان اختلاف نظر است.عالم بزرگ مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد میگوید: امام حسین(ع) شش فرزند داشت:علی بن حسین، امام سجاد که مادرش شاه زنان (شهربانو) دختر یزدجرد بود، علی بنحسین معروف به علی اکبر که مادرش لیلی نام داشت و در کربلا شهید شد، جعفر که قبلاز ماجرای کربلا از دنیا رفت و مادرش از قبیلة قضاعیه بود. عبدالله که در کربلا کودک بود ودر آغوش پدر بر اثر اصابت تیر دشمن به شهادت رسید. مادر او رباب نام داشت. سکینه کهمادرش رباب بود، فاطمه که مادرش ام اسحاق نام داشت.
مناجات و عبادت امام حسین(ع)
امام حسین به مناجات و عبادت با خداوند خویش عشق میورزید و تا لحظه مرگو شهادت خونبارش از آن غافل نبود. چنان که در شب عاشورا حضرت امام حسین(ع)ویارانش تا صبح به مناجات مشغول بودند و به درگاه حضرت باری تعالی ناله و زاریمیکردند و زمزمة راز و نیاز آن با معبود، همچون طنین بال زنبوران عسل شنیده میشد.جمعی که در رکوع و جمعی در سجده و گروهی ایستاده و بعضی نشسته و مشغول عبادتبودند. جامعترین مناجات این سید مظلوم و معصوم(ع) دعای عرفه میباشد و سالکانوسائرین طریق عشق و عرفان و معرفت به یقین روح زنگار گرفته خویش را با تمسکوتوسل به این دعا و مناجات با خدای خود صیقل خواهند داد، تا بتواند سنگلاخهایطریق تقرب و وصل بین عبد و مولای را زدوده و هموار نمایند.
امام حسین (ع) در عصر حکومت خلفا
امام حسین (ع) پس از رحلت پیامبر (ص) با حوادث بسیار تلخ و جانسوزی مانندماجرای غصب خلافت، ماجرای شهادت جانگداز مادرش حضرت زهرا(ع) ... رو به روگردید. آن بزرگوار در این عصر سایه به سایه پدرش در ابعاد گوناگون، از حریم حق دفاعمیکرد و همدم و شریک غم و اندوه پدر بود. از هر فرصتی مناسب به مبارزه با طاغوتیان وباطل گرایان بر میخاست! موضعگیری امام حسین در برابر ابوبکر و عمر، هم چونموضعگیری برادرش امام حسن(ع) بود. در این عصر، حسین (ع) و حسن که دورانکودکی را میگذراندند، همراه مادرشان حضرت زهرا(ع) برای مطالبة فدک، نزد ابوبکررفتند و به عنوان شاهد، گواهی دادند که فدک، از آن فاطمه(ع) است به گونهای که ابوبکرگواهی آنها را پذیرفت، ولی با مداخلة عمر گواهی آنها نقض گردید. ماجرای اذان گفتنبلال حبشی به تقاضای حسن و حسین (ع) در عصر خلافت ابوبکر بیانگر آن است کهامام حسین(ع) همراه برادرش حسن(ع) از هر فرصتی، ناخشنودی خود را از حکومتابوبکر، آشکار میساختند و به او اعتراض میکردند. یکی از موارد شرکت حسنوحسین(ع) در اعتراض به حکومت ابوبکر این بود که حضرت علی(ع) سه شب پیاپی،فاطمه (ص) را بر مرکبی سوار میکرد و دست حسن و حسین (ع) را میگرفت و به خانهرزمندگان بدر (مهاجر و انصار) میبرد و حق خود را برای آنها بیان مینمود و از آنهامیخواست تا آن حضرت را برای گرفتن حقش «یعنی مقام رهبری» یاری کنند. ولی جزافراد اندکی، کسی جواب مثبت به آن حضرت نمیداد.
امام حسین(ع) در عصر خلافت عثمان و امام علی(ع)
در زمان خلافت عثمان، که او در آغاز محرم سال بیست و چهار هجری بر مسندخلافت نشست و حدود دوازده سال خلافت کرد، حسین(ع) دوران جوانی را میگذراند وهمواره با پدر و برادر بود و هرگز خلافت عثمان را نپذیرفت و در فرصتهای مناسب به آناعتراض میکرد. از جمله هنگامی که عثمان ابوذر را به ربذه تبعید کرد. با این که عثماندستور اکید داده بود کسی به بدرقة ابوذر نرود، علی (ع) همراه جمعی از یاران و از جملهامام حسن وامام حسین8 به بدرقة ابوذر شتافتند و هر یک خطاب به ابوذر سخنانیگفتند و امام حسین(ع) با دستگاه خلافت عثمان به مخالفت بر میخیزد و از کردارهایابوذر تقدیر میکند، و آشکارا مخالفت خود را با روش عثمان اعلام میدارد. پس از کشتهشدن عثمان مسلمانان در مدینه، با حضرت علی(ع) بیعت کردند و آن حضرت زمام امورخلافت را بدست گرفت آن حضرت در سراسر این عصر با حوادث تلخ روبرو شد. از جملهسه جنگ داخلی بزرگ یعنی جمل، صفین، نهروان که هر سه در خلافت ایشان رخ داد.حسین(ع) در تمام این حوادث سایه به سایة پدرش حضرتعلی(ع) حرکت میکرد.بازویی پر توان و یاری مهربان برای پدر بود و در امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی،قضایی و نظامی در صف اول یاران علی(ع) قرار داشت و شب و روز برای رفع مشکلاتگوناگون مردم، در خدمت پدر تلاش میکرد.
امامحسین(ع) در جنگ جمل، صفین ونهروان از رزمندگان پیشتاز و قهرمان سپاه پدرش حضرت علی(ع) بود. او و برادرشامامحسن (ع) همچون دو بازوی پر توان برای پدر بودند و چون سربازی جان بر کف، ازحریم پدر دفاع میکردند. امیر مؤمنان علی(ع) مراقب بود که به آنها صدمهای نرسد وهمیشه میفرمود: «برای حفظ نسل رسول خدا(ع) مراقب آنها باشید» امام حسن(ع) بعداز شهادت پدر ده سال امامت کرد. در این مدت فراز و نشیبهای بسیاری رخ داد.امامحسین(ع) در تمام این مدت از یاران مخلص برادرش امام حسن(ع) بود و او را اماممیدانست و از او پیروی میکرد تا آن جا که به فرموده امام صادق (ع): «امام حسین (ع)به خاطر احترام و تجلیل از مقام برادرش امامحسن(ع) هرگز جلوتر از او راه نرفت و درسخن گفتن از او پیشی نگرفت.» حتی در ماجرای صلح امام حسن (ع) با معاویه، امامحسین همچنان در کنار برادر بود، تا آن هنگام که مزدوران معاویه امام حسن (ع) رامسموم کردند و امام حسن(ع) وصیتهای خود را به برادرش امام حسین (ع) نمود، واسرار امامت را به او سپرد.
امام حسین (ع) در عصر حکومت معاویه
پس از شهادت حضرت علی(ع) در سال چهلم هجری امام حسن(ع) حدودشش ماه خلافت کرد. سپس ماجرای صلح به میان آمد و از آن پس معاویه بر مسندخلافت نشست که خلافت او نوزده سال و هشت ماه طول کشید و سرانجام در نیمه رجبسال 60 هجری در گذشت. امام حسین(ع) در این عصر که حدود ده سالش مقارن باامامت امام حسن(ع) و حدود ده سال دیگر مقارن با امامت خودش بود، با معاویه ومزدوران او درگیری شدید داشت. معاویه را طاغوت میدانست و هرگز روی خوش به اونشان نمیداد. در این جا برای روشن شدن موضعگیری امام حسین(ع) در برابر معاویه ومزدورانش به نمونة زیر توجه میکنیم:
تسلیم شدن معاویه و ولید در برابر حقطلبی امام حسین (ع)
بین امام حسین (ع) و معاویه در مورد قطعة زمینی در مدینه نزاع و کشمکش شدو سرانجام امام حسین(ع) به او فرمود: باید یکی از این سه راه بپذیری یا حق من در اینزمین را خریداری کنی یا آن را در اختیار من بگذاری یا ابن عمر و ابن زبیر را بین من وخود داور کنی. اگر هیچ کدام از این سه پیشنهاد را نپذیرفتی کار تو، به «حلف الفضول»منتهی میشود. سپس امام حسین(ع) در حالی که خشمگین بود برخاست و از نزد معاویهدور شد و در مسیر راه چند نفر را دید و آنها به او قول دادند که اگر معاویه حقت را نداد ماطبق برنامة «حلف الفضول» تو را برای گرفتن حقت حمایت میکنیم گر چه با کشیدنشمشیر از نیام باشد. این خبر به معاویه رسید او از پی آمد وخیم آن هراسناک شد و برایامام حسین(ع) پیام داد که شخصی را بفرست تا حق تو را بگیرد.
نظیر این حادثه در مورد امام حسین (ع) و ولید بن عتبه رخ داد. امام حسین(ع) بهاو فرمود: سوگند به خدا یا باید حقم را بدهی و یا شمشیر از نیام برکشم در مسجد از افراد«حلف الفضول» کمک میگیرم ولید پس از اطلاع از تصمیم قاطع حسین(ع) تسلیم شد وحق او را داد و او را از خود راضی نمود.
بزرگواری امام حسین(ع)
روزی امام حسین (ع) از جایی عبور میکرد، دید جوانی به سگی غذا میدهد، بهاو فرمود: «به چه انگیزه این گونه به سگ مهربانی میکنی؟» او عرض کرد: من غمگینهستم، میخواهم با خشنود کردن این حیوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد.اندوه من از این رو است که من غلام یک نفر یهودی هستم و میخواهم از او جدا شوم.امام حسین(ع) با آن غلام نزد صاحب او که یهودی بود آمدند، امام حسین(ع) دویستدینار به یهودی داد تا غلام را خریداری کرده و آزاد سازد. یهودی گفت: این غلام را بهخاطر قدم مبارک شما که به در خانه ما آمدی به شما میبخشم و این بوستان را نیز بهغلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسین (ع) همان دم غلام را آزاد کردهمة آن بوستان و پول را به او بخشید. وقتی که همسر یهودی، این بزرگواری را ازامامحسین(ع) دید، گفت: «من مسلمان شدم و مهریهام را به شوهرم بخشیدم» و بهدنبال او شوهرش گفت: «من نیز مسلمان شدم و خانهام را به همسرم بخشیدم».
یاران بی نظیر امام حسین (ع)
امام حسین (ع) ویژگیها و خصایصی دارد که برای دیگری در عالم واقعنشدهاست. حتی انبیا نیز در این ویژگیها شرکت ندارند. بعضی از علمای گذشته دربارةخصایص حسین کتابهایی نوشتهاند. از جمله خصایص حسین(ع) اجتماع عدهای ازاصحاب و یاورانی است که از اولین تا آخرین نفر ایشان گرد هیچ پیغمبر یا امامی جمعنشده و نمیشود. عده یاران امام حسین(ع) که در کربلا به اتفاق شهید شدند هفتاد و دونفرند که قبل از قضیه کربلا چند نفر کشته شدند از جمله: مسلم بن عقیل و هانی بن عروههم چنین عبدالله و ابن عفیف را که پس از قضیه کربلا شهید گردیدند باید به آنها ضمیمهکرد. اما تعداد کسانی که همراه ابی عبدالله بن حسین(ع) به کربلا وارد شدند پانصد به بالاذکر شده حتی بعضی از یکصد هزار نفر نیز نوشتهاند که پس از خبر دادن حسین(ع) ازکشته شدنش کناره گرفتند. از سکینه مظلوم منقول است که وقتی پدرم خطبه خواند وخبر داد که فردا من و هر که همراه حسین است کشته میشود و هر کس میخواهد برودمانعی ندارد، دیدم ده نفر ـ ده نفر و حتی بیشتر با هم یا تنها فرار کردند تا همان عدةاندک باقی ماندند. هفده نفر از آنها بنی هاشم و از بستگان نزدیک امام حسین (ع)هستند.
خلافت یزید و بیعت گرفتن برای خلافت یزید
مادر یزید، صحرانشین بود که معاویه پیش از خلافت با او ازدواج کرد و چوننمیتوانست با زندگانی دمشق بسازد او را به صحرا نزد کسانش فرستاد. یزید در آنجا باخلق و خوی بدوی بزرگ شد. تفریح را دوست میداشت و به قانون پای بند نبود، مردیبخشنده و فصیح و سخنور بود میگفتند: «شعر به پادشاهی آغاز و با پادشاهی ختم شد.»مقصود از پادشاه اول «امرالقیس» و از پادشاه دوم «یزید» بود.
معاویه در سال شصتم هجری در گذشت و یزید پس از دفن پدر به مسجد بزرگشهر در آمد. مردم را به بیعت کردن با خود فرا خواند و بیعت کردند و به خانه برگشت.هنگام مرگ معاویه، حاکم مدینه ولید بن عتبه پسر ابو سفیان بود و حاکم مکه یحیی بنحکیم پسر صفوان پسر امیه بود و بر کوفه نعمان بن بشیر انصاری حکومت داشت و بربصره عبیدالله بن زیاد. یزید را همتی جز بیعت گرفتن از آن چهار تن نبود و به ولید نامهنوشت تا دربارة بیعت بر آن چهار تن سخت بگیر و به آنان اجازه هیچ گونه سر پیچی ازبیعت ندهد. چون این نامه به ولید رسید از بروز آشوب بیمناک شد و سخت نامه را پوشیدهداشت و با آن که میان او و مروان اختلاف بود کسی فرستاد و او را خواست، مروان پیش اوآمد و ولید نامه یزید را برای او خواند و با او مشورت کرد. مروان گفت: عبدالله بن عمر وعبدالرحمن بن ابوبکر خواستار خلافت نیستند ولی سخت مواظب حسین بن علی وعبدالله بن زبیر باش و هم اکنون کس بفرست اگر بیعت کردند که چه بهتر و گرنه پیش ازآن که خبر آشکار شود و هر یک از ایشان جایی بگریزد و مخالفت خود را ظاهر سازد گردنهر دو را بزن.
ولید به عثمان که نوجوانی در سن بلوغ بود و آن جا حضور داشت گفت: پسر جانبرو حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را فراخوان. پسرک به مسجد رفت و آن دو را آن جانشسته دید و گفت: دعوت امیر را بپذیرید و پیش او آیید. گفتند برو ما از پس تو میآییم وچون پسرک برگشت ابن زبیر به امام حسین(ع) گفت خیال میکنی برای چه منظوری دراین ساعت کسی پیش ما فرستاده است؟ فرمود: گمان میکنم معاویه مرده است وبرایبیعت پیش ما فرستاده است
ابن زبیر گفت: من هم جز این گمان ندارم. هر دو بهخانههای خود برگشتند. امام حسین(ع) تنی چند از دوستان و غلامان خویش را جمعکرد و به سوی دار الاماره رفت و به آنان دستور داد بر در نشینند و اگر صدای او را شنیدند بهدرون خانه هجوم آورند. امام حسین(ع) پیش ولید رفت و کنار او نشست، مروان هم آن جابود، ولید نامه را برای حسین (ع) خواند، حضرت در پاسخ فرمود: کسی چون من پنهانیبیعت نمیکند. ولید مردی دوست دار عافیت بود، لذا به امام حسین(ع) گفت: برو و با مردمپیش ما خواهی آمد و امام برگشت. مروان به ولید گفت: با رای من مخالفت کردی و بهخدا قسم دیگر هرگز چنین فرصتی به تو نخواهد داد. ولید گفت: ای وای بر تو، مراراهنمایی میکنی که حسین پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) را بکشم؟، به خدا قسمکسی که روز قیامت برای خون حسین(ع) مورد مواخذه قرار گیرد، ترازوی عملش درپیشگاه الهی سبک نخواهد بود.
عبدالله بن زیبر در خانه خود پناهنده شده و ولید را غافل کرد و چون شب فرا رسیدبه سوی مکه گریخت و از شاهراه نرفت و راه بیراهه را پیش گرفت. صبح فردا این خبر بهولید رسید و حبیب بن کدین را همراه سی سوار به تعقیب او فرستاد که نتوانستند اثری ازاو به دست آورند، عبدالله بن زبیر از مدینه گریخت و به کعبه پناهنده شد و کسان را بهسوی خود دعوت میکرد. حسین(ع) به پاسخ فرماندار مدینه که میگفت با یزید بیعتکند گفت: «کسی همانند من نهانی بیعت نمیکند، گمان دارم تو نیز مایل نیستی که مننهانی بیعت کنم وقتی همه مردم را برای بیعت دعوت کردی ما را نیز دعوت کن که کار بهکجا باشد». ولید که مردی صلح جو بود دست از او برداشت. پس از آن، امام حسین (ع) بهمکه رفت.
امام حسین (ع) در مکه
موسم حج نزدیک بود و در این فصل، مردم صحرا و بادیه از افقهای دور دست روبه سوی مکه مینهند، از هر شهر و قریه، نمونهای در این مرکز بزرگ اسلامی یافتمیشود. اکنون فرصت مناسبی است که امام حسین(ع) نباید آن را نادیده بگیرد و بدونبهره برداریهای لازم از آن بگذرد. کاروان امام حسین(ع) پرده سیاه شب را میدرید وجلو میرفت، میرفت تا راه خود را در دل میلیونها نفوس بشر که شیفته و شیدایآزادیاند باز کند. شتران با قدمهای آهسته و حرکت یکنواخت خود این قافله کوچک را کهاز جوانان و زنان و کودکان بنی هاشم تشکیل میشد، به سوی سرنوشت نامعلوم وابهامآمیزی سیر میداد، کسی چه میدانست که این کاروان کوچک و کم جمعیت، منشأچه حوادث بزرگ و خونینی خواهد بود و چگونه همین جوانان سر بزیر و آرام، باجانبازیهای پر شکوه خود، دودمان قدرتمند اموی را دراقیانوس زمانه غرق نموده و محوو نابودش خواهند ساخت. این تنها حسین(ع) بود که از نقشهها مطمئن بوده و با قیافهایمصمم و سرشار از شخصیت و عظمت قدم بر تاریکی گذارده و جلو میرفت. این کاروانپنج بار بر سر راه خود با این پرچم ارغوانی رنگ افق بر خورد کرد و پنج بار طلوع و غروبخورشید را پشت سر گذارد تا این که در شب جمعه سوم شعبان به بیت الحرام، مکهمعظمه واردشد.
خبر ورود حسین(ع) به مکه به زودی در شهر منتشر گشت. مردم از این که فرزندرسول خدا را در میان خود میدیدند، مسرور شده و هر روز به خدمتش میرسیدند، و ازمحضر عالیش استفاده میکردند. عبدالله بن زبیر که خود داعیه خلافت داشت از آنحضرت دیدن نموده و با این که از بودن امام حسین(ع) در مکه ناراحت شده و او را مزاحمخود تشخیص میداد ولی ناچار بود هر روز به خدمتش رسیده و عرض ارادت کند. والیمکه عمرو بن سعید بن عاص نیز که موقعیت عظیم حسین(ع) را در دلهای مکّیانمشاهده مینمود ناچار شد برای رعایت ظاهر که هم شده از امام حسین(ع) دیدن کند.
عبدالله بن مطیع که از بزرگان مکه و مردی با موقعیت بود و از اوضاع و احوال سیاسی وجریانهای پشت پرده به خوبی اطلاع داشت، به محضر امام حسین(ع) شرفیاب شده وتا آنجا که دید سیاسیاش اجازه میداد، مطالب را برای امام حسین (ع) تجزیه و تحلیلمینمود، او را به نام اینکه مکه حرم امن الهی است، به ماندن در آن جا تشویق میکرد.عبدالله بن مطیع میپنداشت اصولاً حسین(ع) محتاج به نقشهای است که سرانجام او رابه خلافت برساند و بر دشمن نیرومندش یزید پیروز گرداند. چنین تصور مینمود کهامامحسین(ع) علاوه بر شکست یزید موقعیت خود را برای به دست آوردن مقام خلافتنیز طالب است. اشتباه عبدالله بن مطیع و اصولاً اشتباه تمام اشخاصی که خود را طرفمشاوره امام حسین(ع) قرار دادند، همین بود که گمان میکردند امام حسین(ع) درتلاش به دست آوردن مقام خلافت است و نقشه هایی را که طرح میکردند همه و همه راهرا برای وصول به این منظور هموار مینمود. ولی امام حسین(ع) راه خود را خوبمیشناخت و جز به همان مسیر تعیین شده که قلم قضای الهی آن را امضا کرده بودنمیاندیشید او موفقیت شخصی خود را نمیخواست، او از یک افق وسیعتر از فراز قلهایمرتفع به حوادث نظر میکرد.
دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع)
امام حسین(ع) تا فرا رسیدن ایام حج در مکه ماند و در طی این مدت مردم کوفهنیز او را راحت نمیگذارند و با فرستادن نامههای فراوانی که گویا تعداد آن از دوازده هزارهم تجاوز کرده است او را به سوی خود دعوت میکردند. حسین بن علی(ع) هم برای آنکه آنها را بدون جواب نگذارده باشد و ضمناً از اوضاع واقعی کوفه نیز مطلع گردد، پسرعموی خود مسلم بن عقیل را که جوانی برومند عاقل و کاردان بود به عنوان سفارت بهکوفه فرستاد. کوفیان پس از مرگ معاویه به موجب تلوّن ذاتی خود به اندازة کافی دچارهیجان شده بودند.
خانة سلیمان صرد خزاعی را که از بزرگان شهر و از صحابه رسول خدا بود ستاد کارخود قرار دادند و اجتماعات خود را علیه یزید در آن جا تشکیل میدادند. و در همان جا بودکه نامههای خود را انشا مینمودند و به سوی امام حسین(ع) میفرستادند.
امام حسین(ع) هوشمندتر از این بود که فریب تلوّن ذاتی آنها را خورده و تحتتاثیر نامههای آنها قرار گیرد. آن حضرت در پی خلافت و به دست آوردن موقعیت نظامینبود، بلکه نقشه دیگری داشت. نقشهاش این بود که با جنگ سرد یزید را در هم کوبد وگفتیم که نخستین گام جنگ سرد، ایجاد هیجان در افکار مردم است. اکنون که کوفه خود،آمادگیاش را اعلام نموده و در آستانة یک هیجان بزرگ قرار دارد، چراحسینبنعلی(ع) از آن بهرهمند نشود.
مسلم را به کوفه فرستاد تا با تدبیر خویش کوفه را تا آن جا که ممکن است همچنان مشتعل و فروزان نگهدارد و خود در مکه ماند تا وظیفه بیدار کردن افکار مکیان وحجگزاران را بر عهده گیرد.
در عین حال امام حسین(ع) از بصره نیز غافل نبود، زیرا پس از مدینه و مکهوکوفه، اهمیتی به سزایی داشت. لازم دید که بصره را هم در جریان حوادث گذارده و اینپایگاه بزرگ اموی را نیز متزلزل سازد. لذا نامهای به بزرگان بصره نوشت، این نامهها بهاندازة کافی اثر خود را کرد و قلوبی را که در بصره به یاد خدا و فضیلت میطلبید دچارهیجان نمود. اما در این جا لازم است بررسی و ارزیابی شود که چرا امام حسین(ع) دعوتمردم کوفه را پذیرفت و پسر عموی خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا اوضاع کوفهرا بررسی کند.
امام حسین(ع) از آنجا که شرایط زمان خود را درک میکرد باید راهی انتخابمیکرد تا با آن وسیله درد عدهای از افراد امت را چاره کند و آن دستهها عبارت بودند از:
دسته اول: که قسمت عمده مردم را تشکیل میدادند کسانی بودند که در مقابلفساد معاویه، ارادة خود را از دست داده بودند و به پستی و خواری ناشی از فسادی کهپیرامون خلافت اسلامی را فرا گرفته بود و آن را به صورت بدترین نوع حکومتامپراتوریهای ایران و روم و هراکلیوس درآورده بود، تن در داده بودند.
دسته دوم: کسانی بودند که منافع خصوصی خود را بر اهداف رسالت پیامبر(ص)ترجیح میدادند؛ به طوری که هدفهای عظیم رسالت به تدریج اهمیت خود را از دستداده و هدفهای خصوصی و شخصی جای آن را گرفته بود.
دسته سوم: ساده لوحانی بودند که فریب فرمانروایان بنی امیه در آنان موثر افتادهبود.
اگر چه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) خلافت اسلامی کمکم از مفهوم صحیح وشرعی خود منحرف گردید، اما مفهوم خلافت از هر گونه تغییر اساسی برکنار مانده بود.لیکن در دوران معاویه، در مفهوم خلافت تغییرات اساسی پدید آمد و خلافت اسلامیشکل سلطنتی و استبدادی کسری و قیصر را گرفت.
دسته چهارم: این عده مسئله را از لحاظ واگذاری خلافت از طرف امام حسن(ع)به معاویه و عقد قرارداد صلح با او مینگریستند و به نظرشان این تنها راهی بود کهامامحسن(ع) و اوضاع و احوال پیچیده آن روز به عنوان رهبر و حافظ منافع آیندةرسالت از هر گونه نابودی پیش گرفته بود.
از این رو امام حسین(ع) موقعیت را ارزیابی میکرد تا به مسلمانانی که از دورماجرای کنارهگیری برادرش امام حسن(ع) از خلافت و صلح با معاویه را شنیده بودند،ثابت کند که کنارهگیری و صلح برادرش به معنای آن نیست که اهل بیت پیامبر(ص) ازرسالت خود دست کشیده و آن را دربست تحویل معاویه داده باشند.
امام حسین(ع) در برابر این آزمایش قرار نداشت که تمام شرایط را در نظر گیرد ودرد این چهار دسته را چاره کند، آن حضرت برای رسیدن به این هدف جز این چارهاینداشت که عزیمت به عراق را انتخاب کند.
رفتن مسلم بن عقیل به سوی کوفه
مسلم بن عقیل حرکت کرد تا به کوفه رسید و در خانهای که خانة مختار بن ابوعبیدبود وارد شد. شیعیان پیش او آمد و شد میکردند و او نامه امام حسین(ع) را برای مردمکوفه میخواند و شیعیان با او بیعت یاوری کردند. مسلم بن عقیل که وضع را چنین دیدکسی را نزد امام حسین(ع) فرستاد و او را ترغیب کرد که به سوی کوفه حرکت کند.
هنگامی که خبر آمدن مسلم بن عقیل به کوفه شایع شد و نعمان بن بشیر حاکمکوفه از آن آگاه شد گفت: من جز با کسی که با من پیکار کند جنگ نخواهم کرد و جز کسیکه به من حمله کند حمله نخواهم کرد و کسی را به تهمت و سوء ظن نمیگیرم ولی هرکس بیعت خود را بشکند و آشکارا رویاروی من قرار گیرد تا هنگامی که دسته شمشیرم دردستم باشد با او جنگ خواهم کرد هر چند تنها باشم.
مسلم بن سعید حصرمی و عمارة بن عقبه که هر دو جاسوس یزید در کوفه بودندبرای او نامه نوشتند و او را از آمدن مسلم بن عقیل به کوفه آگاه کردند و به او نوشتند که اوبرای دعوت مردم به بیعت با امام حسین(ع) به کوفه آمده است. چون این نامه به یزیدرسید دستور داد فرمان حکومت کوفه را برای عبیدالله بن زیاد نوشتند و به او دستور داد کهبه کوفه رود و مسلم بن عقیل را با دقت و مراقبت تعقیب کند تا بر او پیروز شود و او رابکشد یا از کوفه و بصره تبعید کند. در این اثنا یزید، نعمان بن بشیر را به سبب ضعفی کهدر جلوگیری از فتنه نشان داده بود عزل کرد و عبیدالله بن زیاد را به جایش گماشت. وی برشیعیان سخت میگرفت چنان که بسیاری از آنها از دور مسلم بن عقیل پراکندهمیشدند. وقتی مسلم بن عقیل رفتار کوفیان را دید به هانیبنعروهمرادی پناه برد وعبیدالله بن زیاد هر دو را بکشت.
امام حسین(ع) به سوی کوفه و شهادت ایشان
حسین بن علی(ع) همان روز که مسلم شهید شد از مکه بیرون آمد. ابن زیاد،حصین بن نمیر را که فرمانده شرطه او بود با چهار هزار سوار از مردم کوفه فرستاد تا میانقادسیه و قطقطانه توقف کند و از رفتن اشخاص از کوفه به سوی حجاز غیر از حاجیان وعمره گزاران و کسانی که متهم به هواداری امام حسین(ع) نیستند جلوگیری کند.
چون حسین(ع) تصمیم به بیرون آمدن از مکه گرفت و شروع به آماده شدن شد،خبر به عبدالله بن عباس رسید، به دیدار آن حضرت آمد و گفت: ای پسر عمو، شنیدهامقصد رفتن به عراق داری؟ فرمود: آری چنین تصمیمی دارم. عبدالله گفت: تو را به خداسوگند از این کار منصرف شو! فرمود: تصمیم گرفتهام و از حرکت چارهای نیست.
تصمیم و قصد امام حسین(ع) به اطلاع عبدالله بن زبیر رسید او هم به دیدارایشان آمد و گفت: اگر در همین حرم الهی بمانی و نمایندگانی و داعیان خود را به شهرهابفرستی و برای شیعیان خود در عراق بنویسی که پیش تو آیند بهتر است و چون کارتاستوار شد کارگزاران یزید را از این شهر بیرون کن، من هم در این کار با تو همراهی و همفکری خواهم کرد و اگر به مشورت من عمل کنی بهتر است این کار را در همین حرم الهیانجام دهی.
گویند چون روز سوم رسید عبدالله بن عباس باز به حضور امام حسین(ع) آمد وگفت: ای پسر عمو، به مردم کوفه نزدیک مشو که قومی حیله گرند و در همین شهر بمانکه سرور و سالار مردمانی و اگر نمیپذیری به یمن برو که در آن حصارها و درههایاستواری است و سرزمین گسترده و وسیعی است و گروهی از شیعیان پدرت در آنجایند.
امام حسین(ع) فرمود: ای پسر عمو، به خدا سوگند میدانم که تو خیرخواه ومهربانی ولی من تصمیم به رفتن گرفتهام. ابن عباس گفت: اگر ناچار میروی پس زنان وکودکان را با خود مبر که در امان نیستند. حسین(ع) فرمود: مصلحت را در این میبینم کهبا زنان و فرزندان بیرون روم.
گویند چون امام حسین(ع) از مکه بیرون آمد سالار شرطة عمرو بن سعید بنعاص حاکم مکه با گروهی نظامی جلو آن حضرت را گرفت و گفت: امیر عمروبن سعید بهتو دستور میدهد برگردی و برگرد و گرنه من از حرکت تو جلوگیری میکنم.
امام حسین(ع) سخن او را نپذیرفت، دو طرف با تازیانه به یکدیگر حمله کردند وچون این خبر به عمروبن سعید رسید، ترسید کار دشوار شود و به سالار شرطه خود پیام دادباز گردد. امام(ع) حرکت فرمود و چون به منطقه صفاح رسید فرزدق شاعر که از عراق بهکوفه میآمد با ایشان برخورد و سلام کرد، امام حسین(ع) فرمود: مردم عراق را چگونهدیدی؟ گفت: آنان را پشت سر گذاشتم در حالی که دلهایشان با تو و شمشیرهایشان برضد تو بود. ولی امام حسین(ع) همچنان به راه خود ادامه داد.
چون به منزله زباله رسیدند فرستادة محمد بن اشعث و عمر بن سعد که بهخواهش مسلم او را با نامهای حاکی از بی وفایی و پیمان شکنی مردم کوفه گسیل داشتهبود رسید و چون امام حسین(ع) آن را خواند به درستی خبر کشته شدن مسلم و هانییقین پیدا کرد و سخت اندوهگین شد.
امام حسین(ع) هم چنان به راه خود ادامه میداد و چون به وادی عقیق رسیدمردی از قبیله بنی عکرمه به حضور ایشان آمد و سلام کرد و به اطلاع رساند که ابن زیادمیان قادسیه و عذیب سوران را بر کمین گماشته است و افزود: فدای تو گردم باز گرد بهخدا سوگند به سوی نیزهها و شمشیرها میروی.
امام حسین(ع) به او فرمود: خیرخواهی و در حد کمال نصیحت کردی خدایتپاداش نیکو دهد. حرکت فرمود و به منزل شراه رسید، شب را آن جا گذارند و فردا حرکتفرمود. سواران بنی امیه که هزار تن بودند به فرماندهی حر بن یزید تمیمیریاحیرسیدند.
امام(ع) همین که نزدیک شدند به جوانان خود دستور فرمود با مشکهای آب بهاستقبال آنان بروند و ایشان همگی آب آشامیدند و اسبهای خود را هم سیراب کردند وهمگی در سایه اسبهای خود نشستند.
امام حسین(ع) به حر فرمود: چه قصد داری؟ گفت: به خدا سوگند میخواهم تو راپیش امیر عبیدالله بن زیاد ببرم. فرمود: در این صورت به خدا سوگند با تو جنگ خواهمکرد. و چون گفتگو میان ایشان بسیار شد، حر گفت: من مامور به جنگ با تو نیستم و فقطبه من دستور دادهاند از تو جدا نشوم. اکنون چیزی اندیشیدهام که با آن وسیله از جنگ با تودر امان مانم و آن این است که میان خود و من راهی را برگزینی که نه به کوفه بروی و نه بهحجاز و همین گونه رفتار میکنیم تا رأی عبیدالله بن زیاد برسد. امام حسین(ع) فرمود:این راه در پیش گیر.
امام حسین(ع) از قصر بنی مقاتل همراه حربن یزید حرکت فرمود و هرگاه آهنگصحرا میکرد حر او را از این کار باز میداشت تا آن که به جایی به نام کربلا رسیدند، از آنجا اندکی به سوی راست حرکت کردند و به نینوا رسیدند. و در این هنگام بود که نامهای ازابن زیاد برای حر آمد، «اما بعد همان جا که این نامهام به دست تو میرسد بر حسین ویارانش سخت بگیر و او را در بیابانی بدون آب و سبزه فرود آور و حامل این نامه را مامورکردهام تا مرا از آنچه انجام میدهی آگاه سازد و السلام».
حر نامه را خواند و سپس به امام حسین(ع) گفت: مرا چارهای از اجرای فرمان ابنزیاد نیست همین جای فرود آی و برای امیر بهانهای بر من قرار نده.
امام حسین(ع) به حر فرمود: کمی پیش میرویم و آن گاه پیاده میشویم و حرکتکردند و چون به کربلا رسیدند حر و یارانش مقابل امام حسین ایستادند و آنان را از حرکتباز داشتند و گفتند: همین جا فرود آیید که رود فرات به شما نزدیک است.
امام(ع) پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا. فرمود: آری، سرزمینسختی و بلاست، پدرم هنگام جنگ صفین از این منطقه گذشت و من همراهش بودم.
روز دوم ورود آن حضرت به کربلا عمر بن سعد با چهار هزار نفر فرا رسید، عمر بنسعد جنگ با امام حسین(ع) را خوش نمیداشت. ابن زیاد، به او گفت فرمانی را که برایتو نوشتهام برگردان. گفت: در این صورت میروم و با همان یاران و کسانی که قرار بود با اوبه ری و دستبی بروند حرکت کرد و به امام حسین(ع) رسید و حربن یزید هم با همراهانخود به او پیوست. عمر بن سعد به قرة بن سفیان حنفی گفت: پیش امام حسین(ع) برو ازاو بپرس چه چیزی موجب شده است این جا بیایی، او آمد و این پیام را گزارد.
امام حسین(ع) فرمود: از سوی من به او بگو که مردم این شهر برای من نامهنوشتند و متذکر شدند که پیشوایی ندارند و از من خواستند پیش آنان بیایم.
گویند ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت که از حسین(ع) و یاران او آب را بازگیر ونباید یک جرعه آب بنوشند. وقتی این نامه به عمربن سعد رسید به عمرو بن حجاجدستور داد که با پانصد سوار به کنار شریعه فرات برود و مانع از آن شود که امام حسین(ع) ویارانش آب بردارند. چون تشنگی بر حسین(ع) و یارانش سخت شد به برادر خودعباسبن علی(ع) فرمان داد همراه سی سوار و بیست پیاده هر یک مشکی بردارند.عباس به سوی آب رفت ولی عمرو بن حجاج از ایشان جلوگیری کرد ولی عباس(ع) باهمراهان خود با آنان جنگید و آنها را کنار زد و پیادگان مشکها را از آب پر کردند.
بعد از آن عمر بن سعد به یاران خود دستور حمله داد شامگاه روز پنج شنبه نهممحرم بود ولی امام حسین(ع) از آنان خواست که جنگ را به فردا موکول کنند، و پذیرفتند.امام(ع) یاران خود را که سی و دو سوار و چهل پیاده بودند آرایش جنگی داد، زهیر بن قینرا بر سمت راست و حبیب بن مظاهر را بر سمت چپ گماشت و پرچم را به برادرش عباسسپرد. نخستین کسی که از ایشان به میدان رفت و جنگ کرد علی بن حسین که همانعلی اکبر است بود و همواره پیکار کرد تا شهید شد.
عباس(ع) هم چنان پیشاپیش امام حسین(ع) ایستاده بود و امام(ع) به هر سومیرفت او هم به همان سو میرفت تا این که عاقبت شهید شدند. امام حسین تنها ماند.امام(ع) سخت تشنه بود.
در این هنگام مردی از قوم تیری بر آن حضرت زد که بر دوش او فرو شد وحسین(ع) آن را از شانه خود بیرون آورد، زرعه بن شریک تمیمی، شمشیری بر آنحضرت فرود آورد که امام دست خود را سپر قرار داد. سنان بن اوس نخعی با نیزه حملهکرد و نیزه زد و حضرت درافتاد. خولی بن یزید اصبحی از اسب پیاده شد که سر آنحضرت را جدا کند. دستش لرزید و نتوانست و برادرش شبل بن یزید پیاده شد و سرامام(ع) را برید و به برادرش خولی داد و امام حسین(ع) در دهم محرم سال 61 هجریبه شهادت رسیدند.
سه عامل مهم نهضت امام حسین(ع)
گاه گفته میشود که یزید فرمان داده بود تا از امام حسین(ع) بیعت بگیرند، یعنیامام حسین(ع) رسماً حکومت یزید را بپذیرد و تسلیم حکومت او گردد و از آن حمایتکند، و چون امام حسین(ع) یزید را فردی نالایق، فاسق و ستمگر میدانست با او بیعتنکرد و همین موجب مخالفت دستگاه یزید با امام حسین(ع) و سرانجام قیامامامحسین(ع) بر ضد آن دستگاه گردید. بنابراین عامل و انگیزه اصلی قیام عظیم امامحسین بیعت نکردن با یزید بود تا در هر زمان حسینیان و پیروان حق، حکومت طاغوت رانپذیرند و تسلیم چنان حکومتی نشوند، بلکه بر ضد آن قیام کنند.
بعضی دیگر میگویند: هدف امام حسین(ع) از حرکت به سوی عراق، گردآورینیروها و تشکیل حکومت اسلامی، و تحقق بخشیدن به آرمانهای اسلام در پرتوحکومت اسلامی، و امکانات آن بود چنانکه جد بزرگوارش رسول خدا(ص) از مکه به سویمدینه هجرت کرد و در مدینه به تشکیل حکومت پرداخت و در پرتو آن اسلام وبرنامههای آن را به طور گسترده و عمیق در سطح جهان عرضه نمود.
محققان اسلامی عامل سومی را ذکر کردهاند و آن را عامل اصلی و مهم انگیزهقیام امام حسین میدانند و آن عامل امر به معروف و نهی از منکر بود. امام حسین(ع)وقتی میدید یزید آشکارا میگساری و قمار بازی میکند و از ارتکاب گناهان بزرگ باکیندارد و مقدسات اسلام را زیر پای گذاشته، موجب ترویج باطل و فساد و نابودیارزشهای والای اسلام شده است، قیام کرد.
از سوی دیگر دو فریضة «امر به معروف و نهی از منکر» با توجه به اهمیت آن دراسلام و مراتب آن، او را الزام میکند که قفل سکوت را بشکند و فریاد بزند و اسلام عزیز وحیثیت مسلمانان را از خطر انحرافات یزید و یزیدیان نگهدارد. گرچه فریادشان در کوتاهمدت خاموش شد و موجب شهادتش گردید ولی در دراز مدت موجب نابودی ظلم و ظالم واحیای حق و حقیقت خواهد گردید.
عواقب واقعة کربلا
به عوض اینکه واقعة کربلا باعث ترس طرفداران حسین(ع) و علی(ع) بشودشجاعت شیعیان را برانگیخت و آنان را به انتقام گرفتن تهییج کرد. سالگرد حادثه کربلاهمه ساله و تا امروز، با گریه و زیارت و مرثیههای بیش از صد میلیون شیعه برگزار میشود.از کوفه تا دمشق و چند روز بعد از واقعة کربلا مسلمانان شاهد عبور رقت بار و وحشتانگیززنان خاندان پیغمبر بودند که مانند گلهای از بردگان تا کاخ یزید کشانده میشوند.
زنها با لباسهای پاره پاره ولی با غرور و فشرده به یکدیگر راه میرفتند. همه سالهدر کربلا و دمشق و قاهره در روز دهم محرم سالگرد قتل امام حسین(ع) هزارها ومیلیونها مسلمان شیعه وسنی برای یادآوری و عزاداری، در مساجد و تالارهای عمومیاجتماع میکنند. در این اجتماعات به شرح وقایع کربلا میپردازند و مردم به گریه و زاریمیپردازند. خبر حادثة جانگذاز کربلا، در مدینه باعث انزجار عمومی گردید.
سران شهرها و بازماندگان دوستان پیغمبر دور هم گردآمده، میپرسیدند: آیاممکن است از این پس خلافت مردی را که نه تنها از فرامین قرآن سرپیچی میکند،بلکه از کشت و کشتار اعضای خاندان پیغمبر نیز ابا ندارد قبول کرد؟ ورود خواهران ودختران امام حسین(ع) به همراه زین العابدین(ع) بر شدت تنفر مردم، نسبت بهیزیدافزود.
به محض این که خبر رسیدن آنهابر حومة شهر منتشر گردید جمع کثیری بافریادهای «الله اکبر» به استقبال شتافتند و در خیابانهای مدینه عده زیادی به تظاهراتپرداختند و پرچمهای سیاه عزا به دست گرفته، بر قاتلین حسین(ع) لعنت و دشنامفرستادند.
سپس در مسجد بزرگ شهر اجتماع عظیمی به وجود آمد، اشعاری درمدححسین(ع) و محکومیت قاتلین او خوانده شد. باران دشنام و لعنت از هر سو میباریدو در فضای مسجد همچون فریاد عظیم جنگ طنین میافکند. فرستادگان یزید، فرارکردند و بی درنگ دمشق را از صحنهای که دیده بودند مطلع ساختند.
یزید در صدد گذراندن وقت و فرونشاندن کینهها بر آمد و هیئتی به مدینه فرستادهتا از اغتشاش جلوگیری کند. نمایندگان یزید، با سران مدینه تماس گرفتند و بعد از چندروز مذاکره قرار شد پنج نفر به عنوان نماینده از مدینه به دمشق بروند و از یزید توضیحبخواهند.
نمایندگان مدینه بیش از یک هفته در پایتخت نماندند و پس از مراجعت، رئیسآنها «عبدالله بن حنظله» گزارشش را از آنچه در دمشق دیده یا شنیده بودند به اطلاعموکلین خود رساند. خلیفه اطلاع یافت که مخاصمت مدینه، به عوض فرو نشستن هر روزبا شدت بیشتری، توسعه مییابد. تصمیم گرفت، غائله را با روش همیشگی خود یعنیکشت و کشتار بخواباند و سپاهی مرکب از هزاران سرباز به فرماندهی مسلم بن عقبه کهدر خونخواری استاد عبیدالله بود به مدینه فرستاد، سپاه مسلم شهر را اشغال کرد وسربازانش به قتل و غارت و کشت و کشتار و از میان بردن هر چه در سر راه خودمیدیدند،پرداختند.
معتمدین شهر، وحشت زده و پریشان گرد هم آمدند و از شرایط قطع این فجایعجویا شدند. مسلم از یزید دستور خواست و بعد به ایشان پاسخ داد: سه روز مهلت میدهمکه بلاشرط تسلیم شوید. خلافت یزید را به رسمیت بشناسید و خود را بندگان او اعلامکرده، قبول کنید که او میتواند به میل خود، جان و مال شما را تصاحب کند. سران مدینهبا بزرگ منشی جواب دادند. «ما مرگ را ترجیح میدهیم.» خوی درنده مسلم بار دیگربیدار شد. مرد و زن پیر و جوان و بچه هم به قتل رسیدند.
آثار و پیامدهای عاشورا
وقتی که سخن از «پیامها و آثار» عاشورا است؛ تنها به این معنا نیست کهامامحسین(ع) و شهدای کربلا به صورت مشخص و رسمی به مردم آن زمان یازمانهای آینده چه دستوری دادهاند، بلکه شامل درسهایی هم که ما از عاشورا میگیریممیشود؛ مثلاً امام حسین(ع) فرموده است:«اگر دین ندارید آزاده باشد» این یک پیامصریح و روشن است. و اگر ما از حادثه عاشورا این درس را میگیریم «که هر چند با نیرویکم و امکانات اندک، باید در مقابل ظلم تسلیم نشده و مبارزه کرد» این هم نوعی پیامعاشورایی است.
هر چند در سخن سیدالشهدا چنین مضمونی بیان نشده باشد، ولی چون آنحضرت برای ما «اسوه» است و عملش برای ما «حجت» و میبینیم که خود و یارانش بانفرات کم در مقابل انبوه دشمن تا آخرین نفس مبارزه و مقاومت کردند، پس میتوانگفت که «ایستادن مقابل ظالم» پیام عاشورا است. هر چند ما این را به صورت درسی ازعاشورا گرفتهایم. و اکنون لازم است که در این جا به ذکر پیامها و آثار عاشورا پرداخته شود.
پیامهای اعتقادی
رسالت تبیین «مکتب» و تصحیح باورهای مردم در مسائل عقیدتی و بینشی، برعهده «امام» است. امامان با سخن و عملشان هم صورت صحیحی از اعتقادات راترسیم میکنند، هم با انحرافات عقیدتی مقابله و مبارزه میکنند. این که توحید نابچیست و خداباوری و عقیده به مبدأ و معاد چه نقشی در زندگی دارد و شیوه انبیاء ومرامشان کدام است و تداوم خط رسالت در قالب «امامت» چگونه است و دین چیست واهل بیت(ع) کیانند و چه مسئولیتی دارند و وظیفه امت در مقابل امام چیست، همه و همهجلوه هایی از «پیامدهای اعتقادی» عاشورا است ما اگر به قیام سیدالشهدا از این دیدگاهبنگریم، درسهای عظیمی را خواهیم آموخت و عاشورا را کلاس درسی خواهیم یافت کهدر سخنان امام و عاشوراییان، متجلی است.
حتی رجزهای اصحاب امام و خطبههای امام و اهل بیت چه قبل از شهادت و چهدر مقطع اسارت، پر از نکتههای عقیدتی است. علاوه بر بعد نظری و تبین خطوط اصلی وروشن دین، تجلی این باورها در عمل آنان، جلوة دیگری از بعد اعتقادی است. مثلاً«توحید» را نه صرفاً از بعد نظری، بلکه عبادت و اطاعت را نیز در صحنه عاشورا و انقلابامام حسین(ع) میتواند دید و این، بس آموزنده و تاثیر گذارتر از جنبه فکری و ذهنیمسئله است.
عقیده به خدا و قیامت، نه تنها به صورت یک باور خشک و ذهنی، بلکه منشأ اثردر زندگی فردی و اجتماعی مسلمان مطرح است و تلاشهای او را حتی در صحنهمبارزه، جهت میدهد. اعتقاد به امامت نیز نه صرفاً در حد یک بحث کلامی واحتجاجهای قرآنی و حدیثی در مورد این که پس از پیامبر، چه کسی خلافت دارد، بلکه بهعنوان نظام سیاسی و پذیرش ولایت پیشوای صالح و خط مشی منطبق بر قرآن و سنترسول و این که چه کسی شایسته زمامداری امت اسلام است، مطرح است.
جایگاه پیامبر و اهل بیت در جامعه اسلامی نیز از همین زاویه قابل طرح است ونیز اصل مسئله رسالت حضرت محمد و قرآن و وحی و شفاعت هر کدام به نحوی کهدارای پیام است، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار میگیرد.
پیامهای اخلاقی
اخلاق یکی از سه بعد عمدة دین است و اسلام بر سه بعد اصلی «اعتقاد»،«احکام» و «اخلاق» استوار است و تکمیل ارزشهای اخلاقی و جهت خدایی بخشیدنبه صفات و رفتار انسانها از اهداف عمدة بعثت انبیاست. تصحیح منش و رفتار انسان وکاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسانها، بخشی مهم ازرسالت پیامبر و امامان است.
اخلاق را از کجا میتوان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم چرا که آنان اسوهاند ومظهر شایستهترین خصلتهای انسانی و خدا پسند هستند، جلوه گاه خلق و خویحسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجت معصوم.حادثه کربلا و سخنانی کهامامحسین(ع) و خانوادة او داشتند و روحیات و خلق و خویی که از حماسه سازان عاشورابه ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگوگیری در زمینةخودسازی، سلوک اجتماعی، تربیت بدنی و کرامت انسانی است. مسائلی چون صبوری،ایثار، جوانمردی، عزت، شجاعت، وارستگی ازتعلقات، توکل، خداجویی، همدردی وبزرگواری، نمونه هایی از پیامهای اخلاقی عاشورا است و در گوشه گوشة این واقعةجاویدان، میتوان جلوههای اخلاق را دید. و در اینجا لازم است به توضیح یکی از اینپیامهای اخلاقی پرداخت.
آزادگی: آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما آزادگیبرتر از آزدی است و نوعی حریت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلتآور و حقارتبار است. تعلّقات و پایبندیهای انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند، و...در مسیرآزادی روح او، مانع ایجاد میکند.
اسارت در برابر تمنیّات نفسانی و علقههای مادی نشانه ضعف ارادة بشری است.وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست. خود را به دنیا وشهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن. صحنه کربلا نیزجلوه دیگر از آزادگی بود که از میان دو شمشیر مرگ با افتخار را پذیرفت و به استحصالشمشیرهای دشمن رفت. روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمینافتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمههای زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند.
پیامدهای تاریخی
مقصود از این عنوان، تاثیری است که «عاشورا» در حرکتهای تاریخی، بینشتاریخی، تجزیه و تحلیل حوادث، چه در زمان نزدیک عاشورا داشته، یا میبایست داشتهباشد، چه در زمانهای بعد تا عصر حاضر داشته و دارد یا میتواند داشته باشد.
هر حادثة تاریخی، موجی از آثار و پیامدهای مختلف بر میانگیزد، یا حداقلزمینه موج آفرینی در آن است، به شرط آن که جوهرة حادثه، هم شناخته و هم شناساندهشود. در این صورت است که تاریخ از نبش قبر یا غیبت مردگان یا نقالی وقایع گذشته درمیآید. حرکت آفرین و منبع الهام بخش میگردد.
عنوان پیام تاریخی عاشورا تنها شامل پیامهای صریح عاشورا به تاریخ آیندهنمیشود، بلکه شامل شناخت نیروی نهفته در بطن حادثه برای الهامگیری در زندگی کهعاشورا را از حالت «حادثهای در گذشته» درآورده، صورت «ذخیرهای از هدایتها، درسهاو عبرتها برای آیندگان» به خود میگیرد نیز میشود و ما میتوانیم از عاشورا «پیام»بگیریم و «درس» بیاموزیم و «عبرت» میگیریم که بسی مهمتر است، که این درستوجه به نقش انسان آگاه و متعهد در ساختن تاریخ و تاثیر گذاری در روند حوادث تاریخیمهم است. از این رهگذر میتوان انسانها را به قدرت تاثیرگذاری و حرکت آفرینی شانتوجه داد و به جای اینکه صرفاً تابع جریانات تاریخ و موج آفرینان اعصار باشند و برایخود اراده و توانی قائل نباشند، آنان را به نیروهای تاثیر گذار و فعال در این عرصهتبدیلکرد.
مسلماً در شب تاریک تاریخ، آن تک شمعهایی که روشنایی میبخشند و امیدمیآفرینند، «راه» را مینمایانند.
بسیاری را به شمع بودن و سوختن و راه نشان دادن میکشاند. نقش «الگو» و«پیشتاز» در پدیدههای تاریخی روشن است. در مسیر تحولات اجتماعی نیز خیلیها درپی رفتن اند، اما پیشرو ندارند.
قافله سالاران تاریخ، آنانند که با ایمان به ارادة خویش و شناخت جای هر گام واقدام به موقع به تکلیف تاریخی خویش عمل میکنند و تاریخ ساز میشوند. نهضتعاشورا از این دید نیز پیوسته برای بشریت جویای کمال و آزادی و عزت، پیام داده است وصدای «هل من ناصر» کربلا، در رواق تاریخ، تا ابدیت به گوش میرسد.
پیامهای سیاسی
اسلام، دینی است که بعد سیاسی آن بسیار نیرومند است. احکامی که جنبهاجتماعی و سیاسی دارد و نقشی که یک مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوشدارد و نیز اهمیت مسئله حکومت و رهبری و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعی خویش ونظارت بر روند کار حاکمان و مسئولان امور، گوشهای از این بعد را نشان میدهد.
فلسفة سیاسی اسلام و طرح مکتب برای مدیریت جامعه، به صورت «ولایت»است. معیارهای دین برای زمامداران، ملاکهای ارزشی است. در دوران پیامبر و ائمهحکومت از آن آنان است و در عصر غیبت، این حق از آن «ولی فقیه» است که نمایندگی ازمعصوم دارد. مبنای تصدی حکومت، لیاقت و توان علمی و شایستگی تقوایی است، نهزور. حاکمان نیز در چهار چوب «دین خدا» به اداره امور میپردازند.
عاشورا حرکتی انقلابی بر ضد انحرافات سیاسی و دینی حاکم مستبد است و قیامسیدالشهدا سرشار از بار سیاسی.
اسارت مردم در چنگ حکومت ظالمانه و تلاش برای رهایی آنان و سپردنزمامداری به «امام صالح» به قصد گسترش حق و عدل در جامعة گوشهای از این بعد رانشان میدهد و حرکت امام حسین(ع) و خاندان و یارانش جهت آگاهی بخشی بهتودههای مردم و ترسیم سیمای رهبر شایسته و افشای چهره والیان بی دین و دنیا پرستو ستمگر است. گوشهای دیگر از این قیام عاشورا برای همة آنان که حق طلب، عدالتخواه مبارزه، مدافع مظلوم، جهادگر در راه خدا، شهادت طلب، مصلح اجتماعی و آزاداندیش و آزادهاند، پیام دارد و به گواهی تاریخ، بنیان بسیاری از نهضتهای ضد ظلم ومقاومتهای در برابر تجاوز حرکتهایی در راستای تشکیل حکومت اسلامی که بردرسهای عاشورا استوار بوده است. اگر هویت سیاسی و مبارزاتی قیام عاشورا برایجهانیان به خوبی ترسیم شود، در میان انسانهای آزاده و ملتهای در بند و آزادی خواه،هواداران و شاگردان بسیار خواهد یافت.
عاشورا پاسخی به این گونه سوالهاست که حاکم شایسته کیست؟ صفات رهبرمسلمانان کدام است؟ وظیفه حکومت در قبال مردم چیست؟ مردم در جامعه اسلامی چهحقوق و چه وظایفی دارند؟ با نظام ستمگر چه باید کرد؟ برای قیام مردمی چه زمینه هاییلازم است؟ دامنه امر به معروف و نهی از منکر تا کجاست؟ معیارها و مبناهای ساختارسیاسی جامعه چیست؟ ولایت و بیعت چه کسی لازم و تکلیف آور است؟ و... مسائلی ازاین دسته.
نتیجهگیری
تاریخ بشر در بردارندة حوادث و رخدادهای فراوانی است، بخشی از این حوادث راقیامهای متعددی تشکیل میدهد که هر کدام خود دارای جریان ویژهای بودند. گاهممکن است این انقلابها پیامهایی را به نسلهای بعد منتقل نموده باشند اما دیرینپاییده که به تدریج دیگر روحی زنده و موثر نداشتهاند و پس از چندی از اذهان رفتهاند. بهکلام دیگر این پیامها با نسلهای بعد و خواستههای آنها نتوانستهاند ارتباط برقرار کنند ویا به نیازهای آنان پاسخ دهند. حال با این مقدمة مختصر به گفته همگان - خواه شیعه یاغیر شیعه از مسلمانان و حتی غیر مسلمانان - به این نکته تاکید میکنیم که پیامهایحماسة امام حسین(ع) جاویدان است.
چنانچه جواهر لعل نهرو راه آزادی ملت خویش (هندیان) را از یوغ استعمارانگلستان - در دوران مبارزات مردم هندوستان با استعمار - پیروی از امام حسینمیداند. اما سؤال اساسی آن است که ما - به عنوان علاقهمندان و پیروان این امام همام- تا چه میزان این پیامها را شناخته و مورد تحلیل و ارزیابی قرار دادهایم؟
لاجرم برخود لازم میدانیم تا برای درک و تبیین موضوع فوق تلاشی کنیم تا ازاین طریق حیات خود و جامعهمان را از حضور روح این ابرمرد همیشه زندة تاریخعطرآگین نماییم و نسل جوان ما که در دوران بسیار حساس و ویژهای به سر میبرد ازخطر گمراهی و کجروی نجات یابد.
قرآن کریم نیز به این امر ارزشمند و پرمحتوا اقدام نموده است و از طریق بیانسرگذشت امتهای پیشین و انبیا و اولیای الهی قصد دارد مردم را متنبه نماید و همچنین الگوهای برجسته را به آنها عرضه کند. ضمن این که میتوان از این طریق پیامهای آنها را نیز دریافت.
لذا ضرورت دارد برای دریافت پیام های امام حسین(ع) که خود قرآن ناطقبود،تلاش و سعی وافر به عمل آوریم.
البته باید اعتراف کنیم که ما را یارای آن نیست تا با تسلط بر این موضوع، همةابعاد و زوایای آن را روشن نماییم اما بر حسب وظیفه در حدی که مقدور است، ضرورتدارد تلاش نماییم. براین اساس پیامهای همیشه زنده و حماسه جاویدان امام حسین رامیتوان در موارد ذیل بیان نمود:
الف - پیامهای اعتقادی
مسئولیت بیان مکتب و تصحیح باورهای اعتقادی مردم بر عهدة امام است.امامان بزرگوار با سخن و عملشان راه درست اعتقادی را بیان کرده و با انحراف عقیدتیمبارزه نمودهاند.
عاشورا از این نظر، بسیار غنی میباشد. سخنان امام، خاندان و اصحاب ایشانچه قبل از شهادت و چه در دوران اسارت پر از نکتههای عقیدتی است. علاوه بر بعدنظری و تبیین خطوط اصلی و روشن دین، میتوان تجلی این ایدهها را در عمل آنانملاحظه نمود و این اثر گذاری فوق العادهای دارد.
پیام عقیدتی عاشورا، تنها عبارت و کلامی در راستای یگانگی خداوند و وجودقیامت نیست بلکه زیباترین تصویر ممکن از این اعتقادات است. جایی کهامامحسین(ع) در ظهر عاشورا و در اوج غم از دست دادن یاران و نزدیکان و رذالتدشمن کینه توز نماز به پای میدارد. و در پاسخ آنان که آن زمان را برای نماز مناسبنمیدیدند، فرمود نبرد ما برای اقامة نماز است.
ب - پیامهای اخلاقی
اخلاق در دعوت انبیا و اولیای الهی جایگاه وزینی داشته است. رسول گرامیاسلام هدف بعثت خویش را برای تکمیل کردن مکارم اخلاق میدانند. به تدریج ازمصیبت هایی که بر جامعه اسلامی وارد شده بود این واقعیت تلخ بود که اشرافیت پلیداموی نه تنها بر خلافت چنگ زده بود بلکه تلاش مینمود اخلاق فاسد جاهلی را درجامعه اسلامی گسترش دهد.
پیامهای جاویدان عاشورایی این بعد از قضیه را نیز به خوبی در بر گرفت. از این رومیتوان از عاشورا در زمینة خودسازی، سلوک اجتماعی و کرامت انسانی درسهاییهمیشه ماندگار استخراج نمود زیرا در آن اوج ایثار، صبوری، جوانمردی، شجاعت، توکل،خداجویی، بزرگواری و دیگر کرامات عالی اخلاقی به روشنی نشان داده شده است.
ج - پیامهای اجتماعی
همواره در بسیاری از جوامع، افرادی تلاش کردهاند دیگران را تحت اختیار و نفوذخود قرار دهند. آزادگی انسان برای آنان مقبول نبوده است. وقتی کمال و ارزش انسان بهروح آزاد و همت عالی و خصال نیکو میباشد خود را اسیر انسانی دیگر قرار دادن، پذیرشحقارت است.
روح متعالی امام حسین(ع) با وجود نفرات اندک و کمبودهای ظاهری دیگر، اجازهنداد تا در برابر ستمکاران و متجاوزان اظهار عجز نماید. حتی در لحظات تنهایی، در حالیکه یاران و خاندانش یکی پس از دیگری در خون خود غوطهور شده بودند، به سپاه چندهزار نفری دشمنان کینه توز حمله ور گردید. بنابراین اگر قرار است افرادی به ناحق درجامعه بر دیگران تسلط یابند چه زیباست ایستاده جان دادن!
د - پیامهای تاریخی
همانطور که بیان گردید انقلابها و نهضتها همواره تلاش بر انتقال پیامداشتهاند هر چند که در دراز مدت معمولاً از ارتباط با نسلهای بعد توفیقی نداشتهاند،قسمتی از ضعف آنها مربوط به پیامهای تاریخیشان بوده است. عاشورا در سیمایامامحسین(ع) جوهرة خویش را به تاریخ عرضه نمود، اما نه حادثهای که در زمانی و درجایی اتفاق افتاد و در دل تاریخ دفن گردید بلکه در دل تاریخ درخشید.
نهضت عاشورا از این دیدگاه نیز پیوسته برای بشریتِ جویای کمال و آزادی وعزت، در بردارندة ندای «هل من ناصر» است که برای ظالمان آزار دهنده و برایمظلومان رهایی بخش است.
ر - پیامهای سیاسی
سرانجام پیامهای سیاسی حماسة حسین را میتوان دریافت. فلسفة سیاسیاسلام و طرح ویژة مکتب برای ادارة جامعه، اقتضا میکند تا رهبران شایسته در رأسحکومت اسلامی قرار گیرند.
ادارة تعالیم الهی در توان هر فرد ضعیف و ناپاکی نیست. در غیاب پیامبر(ص) اماماین مسئولیت را عهده دار است و در غیاب امام، نایب امام(ولی فقیه) شایسته این امرمهم است. عاشورا این پیام مهم را در برداشت که بی تفاوتی و بی مسئولیتی جامعه درنهایت موجب خسارت و درنده خویی افراد ناشایست شده و رهبران شایسته الهی درمسلخ شهادت قربانی خواهند شد. لذا همه موظف به حساسیت در امور سیاسی وپشتیبانی از رهبران الهی هستند.
منابع
1- حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران: جاویدان،1363.
2- گابریل، علی و حسین دو قهرمان اسلام، ترجمة فروغ شهاب.تهران:ارمغان،1354.
3- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشأت. تهران: بنیادفرهنگ ایران،1346.
4- صالحی کرمانی، محمد رضا. الفبای فکری امام حسین(ع) . تهران: کانونانتشار،1352.
5- غفاری، محسن. سیرة امام حسین از طلوع اشکبار تا عروج خونین، تهران: پیامآزادی.
6- فریشلر، کورت. امام حسین و ایران. ترجمه ذبیح اله منصوری، تهران:جاویدان،1371.
7- محمدی اشتهاردی، محمد. پرتوی از زندگی چهارده معصوم: تهران:انصاریان،1351.
8- محدثی، جواد. پیامهای عاشورا. تهران: پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولیفقیه در سپاه.
9- سپهر، میرزا تقی لسان الملک، ناسخ التواریخ در احوالات حضرت سیدالشهداء،تهران: اسلامیه،1398 هـ. ق
پیامدهاى اجتماعى نهضت حسینى علیهالسلام
پیشگفتار
بىتردید هر حرکت و جنبشى که با هدف سازمان نوین و نظام جدید و اصلاحات معنوى و یا هر هدف دیگرى برپا شود، به دنبال خود تأثیر و پیامدهاى مستقیم و غیرمستقیم بر افکار عمومى و اوضاع و شرایط اجتماعى مىگذارد. در این میان، تفاوتى میان آن قیامى که با هدف حمایت از حق و اصلاح امور و ایجاد عدالت و رسیدن به فضایل انسانى صورت مىگیرد و آن نهضتى که در پى رسیدن به اغراض شخصى و گروهى است، وجود ندارد. اما آن دسته از قیامهایى که در راه فضایل انسانى قرار گرفتهاند، محدود به زمان خاصى نبوده و پایدارترند و اساسا شکست در آنها معنا ندارد، بلکه همواره در خاطرهها زنده مانده و مىمانند، هرچند در ظاهر سرکوب شده و قیامکنندگان از میان رفته باشند.
قیام خونین سیدالشهدا علیهالسلام ، قیامى است که در ظاهر، روز دهم محرم سال 61 هجرى سرکوب گشته و خاندانش را به اسارت بردند و حکّام آن روز جشن پیروزى برپا نموده و رقص شادى نمودند، اما طولى نکشید که شعاع وجودى این نهضت خونین عالم را در نوردید و از فرداى عاشورا، صداى عاشوراییان در کوى و برزنها پیچید و عَلَم پیروزى برافراشت و کاخ بیدادگرى را لرزاند. امروز راز این حقیقت را باید در ماهیت این نهضت جستوجو کرد و آن چیزى جز اصلاح امور و احیاى فضایل انسانى و کرامت بشرى و معامله با وجود رحمانى نبود. چنانکه قائد اعظم این نهضت با صداى رسا فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى و شیعة ابى على بن ابیطالب.»(1) و اصلاح جامعه از کژىها و انحرافات، خواسته باطنى هر انسان آزادهاى است و به همین دلیل است که از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقیقت و جویندگان طریقت بوده و هست و هر روز رازى از آن واقعه پررمز و راز براى پویندگان راه کمال و سعادت گشوده شده و چون چشمهسار معرفت الهى همواره مىجوشد و تشنگان فضایل انسانى را سیراب مىکند.
ما در سال «عزّت و افتخار حسینى» برآنیم که یکبار دیگر به سوى آن دریاى معرفت رفته و این بار با رویکردى جامعهشناختى، در ساحل آن دریاى موّاج به نظاره نشسته و توشه راه برداشته و ره کمال پیشه کنیم و پیامدهاى اجتماعى این نهضت غرورانگیز را برشماریم. باشد که این حرکت ناچیز مقبول اهل نظر افتد.
1. خودآگاهى مسلمانان
تاریخ گواهى مىدهد که پیامبر گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله ، با هدایت الهى و حمایت علوى توانسته بود امتى تربیت کند که به جاى دل دادن به شمشیر و دیده به قبرها دوختن ـ «حتى زرتم المقابر» (تکاثر:2) ـ و لب به کاسه شراب داشتن، سر به آستان قدسى ساییده و چونان ملایک لب به ذکر تسبیح گشوده و شب را به قیام و قعود گذرانده و روز را در کنار رحمت الهى و به یاد خدا سر کنند.
اما پس از رحلت جانگداز نگین خلقت، جمعى در سقیفه گرد آمده و سکّان هدایت جامعه نبوى را به ناحق در دست گرفته و با کنار گذاشتن نگار رحمت و جان احمد، کاروان امت را از ره کرامت بازداشته و در مسیر جهالت قرارداده و ره حاکمیت اموى را هموار نمودند و سرانجام، خلافت با لباس سلطنت بر تن ناپاک زاده سفیان فرود آمد و آن زاده کینه چنان وضعیتى را در جامعه اسلامى پدید آورد که حقپرستان و رهپویان طریقت محمدى در اقلیت مطلق قرار گرفته و انسجام و وحدت جاى خود را به از هم گسیختگى و پراکندگى داد. مورّخان، مردم زمان امامت حسین بن على علیهالسلام ، را به چند دسته تقسیم مىکنند:
دسته اول، که قسمت عمده مردم را تشکیل مىدادند، کسانى بودند که در مقابل فساد معاویه سکوت اختیار کرده و به پستى و خوارى تن داده بودند. نمونه آشکار این خوارى، بیعت با یزید ـ که به شراب خوارى و سگ بازى شهره بود ـ به عنوان جانشین معاویه بود.
دسته دوم کسانى بودند که منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجیح مىدادند. این دسته بر خلاف دسته اول، فارغ از ظلم و انحراف بنىامیه بودند و آن را احساس نمىکردند.
دسته سوم، سادهلوحانى بودند که تحت تأثیر تبلیغات و عوام فریبىهاى معاویه، اعمال و رفتار دستگاه بنىامیه را قانونى دانسته، از آن پیروى مىکردند؛ چون مىدیدند ابن هیثمهاى شب زندهدار در مدح و منقبت آنان روایت مىکنند!
دسته چهارم، کسانى بودند که مىپنداشتند امام حسن علیهالسلام خلافت را به معاویه واگذار کرده و با وى، به دلیل اوضاع و احوال پیچیده زمان، سازش نموده است. هرچند مردم کوفه از نزدیک در جریان صلح تحمیلى بودند، اما مسلمانان دیگر در سایر مناطق از این موضوع بىخبر بودند.
دسته پنجم، یاران و پیروان واقعى اهلبیت رسول الله صلىاللهعلیهوآله و امام حسین علیهالسلام بودند که بسیار اندک بوده و در گوشه و کنار سرزمینهاى اسلامى مىزیستند و هنگام نهضت و قیام اباعبدالله علیهالسلام توان لبیک گفتن را نداشتهاند؛ زیرا کوفه تحت کنترل شدید نظامیان عبیدالله فرماندار یزید بود.(2)
به هر حال، وضعیت جامعه اسلامى به گونهاى بود که امام حسین علیهالسلام به همراه یاران باوفایش مظلومانه در سرزمین طف به شهادت رسیدند و در این میان حتى بنىاسد که در نزدیکى کربلا زندگى مىکردند نیز از یارى فرزند زهرا علیهاالسلام دریغ نمودند.
اما این وضعیت پس از شهادت شهداى نینوا به یکباره دگرگون گردید و عاشورا امواجى پرتلاطم ایجاد کرد که ابتدا بنىاسد و سپس کوفه را در نوردید و در شام غلغله عجیبى به پا کرد. و در این راستا، سخنان علىگونه زینب علیهاالسلام به هنگام ورود اسرا به دروازه کوفه و خطابه بنیان کن سیدالساجدین علیهالسلام در مجلس یزید در شام، نقش برجستهاى داشت.
بشیربن خزیم اسدى، درباره خطابه عقیله بنىهاشم مىگوید: «آن روز [ورود اسرا به کوفه] زینب دختر على، توجه مرا به خود جلب کرد؛ زیرا به خدا قسم زنى باحیاتر و سخنرانتر از او ندیده بودم. گویى زبان على بود که در کام او قرار داشت، همین که با اشارهاى از مردم خواست ساکت شوند، نفسها در سینهها حبس شد و زنگهاى کاروان از حرکت باز ایستاد. سپس فرمود: "... اى مردم کوفه، اى گروه نادرست و فریبکار و پست، اشکتان خشک نشود نالهتان آرام نگیرد... مىدانید چه جگرى از رسول خدا شکافتید و چه پیمانى شکستید و چه حرمتى از او دریدید، مصیبتى است سخت، بزرگ، بد، کج، پیچیده، شوم که راه چاره در آن بسته شده است. و در عظمت همچون گستره زمین و آسمان است..." راوى مىگوید: به خدا سوگند آن روز مردم را دیدم حیران و سرگردان مىگریستند و از حیرت انگشت به دندان مىگزیدند. پیرمردى که در کنارم ایستاده بود، آنقدر گریه مىکرد که ریشش تَر شده بود و مىگفت: پدر و مادرم به فداى شما، پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلهاست، نه خوار مىگردد و نه شکستپذیر است.»(3)
آرى، با سخنان آتشین زینب کبرى، که گویى از حلقوم على علیهالسلام مىغرید، مردم خفته کوفه، که غرق در دنیاى تاریک خود گشته و انباشت ثروت و دنیاگرایى دیدگانش را از حقیقت پوشانده بود، به یکباره خود را در مقابل سر بریدهاى دیدهاند که روزى به دور او حلقه مىزدند و در پناه او روزگار سر مىکردند.
اوج فریادگرى عاشوراییان در مجلس شام، اتفاق افتاد؛ آنجایى که یزید به مناسبت فتح و پیروزى از سران و نمایندگان دولتهاى خارجى دعوت نموده بود تا در جشن شادى با او شریک باشند؛ در آن مجلس، سیدالساجدین علیهالسلام خطبهاى خواند که استوانه و پایههاى حکومت بنىامیه را لرزاند. حضرت سجاد علیهالسلام از درون کاخ ظلمت، طنین دلنواز کلام شهیدان نینوا را به جهانیان رساند. چه خوب و زیبا فرمود خداى بزرگ که «یولج النهار فى اللیل.» (حدید: 6) در آن تاریکى شام، نور حقیقت از زبان امام زینالعابدین تابید.
در کتاب نفسالمهوم آمده است: یزید در آن مجلس دستور داد منبر و خطیبى آورند تا از حسین و على نکوهش کند و کارهاى آنان را به مردم گزارش دهد. خطیب بالاى منبر رفت. حمد خدا کرد و بسیار از على و حسین علیهماالسلام بد گفت و در مدح معاویه و یزید طول داد و براى آنان هر کار نیکى را برشمرد تا على بن الحسین بر او بانگ زد: اى خطیب! واى بر تو که رضاى خلق را به سخط خالق خریدى و جایت دوزخ است. سپس رو به یزید کرد و گفت: اجازه مىدهى من هم سخن گویم که پسند خدا باشد و براى حاضران موجب اجر گردد؟ یزید سرباز زد، مردم گفتند: به او اذن بده بالاى منبر رود، شاید ما از او چیزى بشنویم!، یزید گفت: اگر او به منبر برود، مرا و آل سفیان را رسوا کند و به زیر آید. به او گفتند: این بیمار چه تواند گفت؟ جواب داد: این مرد از خاندانى است که علم را از کودکى با شیر مکیدهاند. به او اصرار کردند تا اجازه داد. آن حضرت بالاى منبر رفت. خدا را حمد و ستایش کرد و خطبهاى خواند که دیدهها گریان شد و دلها لرزان.
وقتى خطبه امام رسید به اینجا که، انا ابن على المرتضى، انا بن محمد المصطفى، انا بن فاطمة الزهرا، انا ابن سدرة المنتهى انا ابن شجرة طوبى...، فریاد مردم به گریه و ناله بلند شد و یزید ترسید آشوب شود، دستور اذان داد. امام از شهادت به رسول الله استفاده نمود فرمود آیا او جد توست یا من...(4)
اینجا بود که مردم از بىخبرى مطلق درآمده و دانستند که على شهید محراب است و حسین، فرزند حیدر.
از اینرو، لب به فریاد و اعتراض گشودند و یزید را شماتت کردند. خطابه امام موجب رسوایى آل سفیان گردید تا جایى که سفیر روم نیز به یزید اعتراض کرده و وى را مورد مذمت قرار داد. در کتاب لهوف آمده است: «از على بن الحسین علیهالسلام روایت شده که چون سر حسین علیهالسلام را نزد یزید آوردند، همواره مجالس مىگسارى تشکیل مىداد، سرمقدس آن حضرت را مقابل خود مىگذاشت. یکى از روزها فرستاده پادشاه روم، که از اشراف و بزرگان آن سامان بود، به مجلس یزید آمد و گفت: اى پادشاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چه کار؟ گفت: من وقتى که نزد پادشاه خود برمىگردم از من خواهد پرسید که در اینجا چه دیدهام، از اینرو دوست دارم داستان این سر و صاحب آن را براى او بازگو کنم تا در شادى و سرور با تو شریک باشد.
یزید گفت: این سر حسین بن على بن ابیطالب است. رومى پرسید: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله . نصرانى گفت: اُف بر تو و دین تو! دین من بهتر از دین شماست؛ زیرا پدر من از نبیرههاى داود پیامبر بود. میان من و او پدران بسیارى فاصله هستند و نصرانىها مرا بزرگ مىشمارند و خاک پاى مرا به تبرک برمىدارند؛ زیرا من یکى از اولاد داود هستم. ولى شما فرزند دختر پیامبر صلىاللهعلیهوآله خود را مىکشید در صورتى که بین او و پیامبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست. این چه دینى است که شما دارید؟! پس از آن به یزید گفت: آیا داستان کنیسه حافر را شنیدهاى؟
گفت: بگو تا بشنوم. نصرانى گفت: بین عمان و چین دریایى است که عبور از آن یکسال مسافت است. در آن دریا هیچ آبادى وجود ندارد به جز یک شهر که در وسط آب قرار گرفته و هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ وسعت دارد و در روى زمین شهرى بزرگتر از آن نیست و از آن شهر یاقوت و کافور به سرزمینهاى دیگر حمل مىشود و درختهاى آنجا عود و عنبر است. این شهر در تصرف نصارا است و هیچ پادشاهى جز پادشاه نصرانىها در آن دست ندارد. در آنجا کنیسههاى بسیارى است و بزرگترین آنها، کنیسه "حافر" است و در محراب آن حقهاى از طلا آویخته شده است. در آن حقه، سُمى است که مىگویند این سم مرکبى است که عیسى بر آن سوار شد. اطراف آن حقه را با پارچههاى حریر آزین بستهاند و در هر سال جماعت زیادى از نصارا از راههاى دور به زیارت آن کنیسه مىآیند و اطراف آن حقه طواف مىکنند و آن را مىبوسند و حاجات خود را از خداوند مىخواهند. آرى، نصارا چنین مىکنند و عقیده آنها همین است درباره آن سم که گمان دارند سم الاغى است که عیسى پیامبر آنان بر او سوار شده، ولى شما پسر پیامبر خود را مىکشید. لا بارک الله فیکم و لا فى دینکم. یزید گفت: این نصرانى را بکشید که مرا در مملکت خود رسوا نکند. نصرانى چون احساس کشته شدن نمود، به یزید گفت: آیا مرا مىکشى؟ گفت: آرى.
گفت: پس بدان که دیشب پیامبر شما را در خواب دیدم. به من فرمود: اى نصرانى تو از اهل بهشتى! من از این بشارت تعجب کردم. اینک مىگویم: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله."
پس از آن، سرمقدس حسین علیهالسلام را برداشت و به سینه چسبانید و آن را مىبوسید و مىگریست تا کشته شد.»(5)
بارى، با شهادت سالار شهیدان و یارانش، خفتگان بیدار گشته و عوامفریبىهاى دستگاه بنىامیه آشکار گردیدند. مردمى که بر اثر تبلیغات و عوامفریبى معاویه روزگار مىگذراندند، از جهالت وگمراهىرهایى یافته و متوجه شدند که از چه چشمه زلالى بىبهره بودند.
بنابراین، یکى از پیامدهاى اجتماعى عاشورا، بیدارى جامعه اسلامى و انسانى مىباشد. شناخت و آگاهى از ارزشها و واقعیتها از ارکان اصلى تشکّل اجتماعى است. حکّام ستمگر و زورمندان، همواره تلاش مىکنند تا مردم را از ارزشها و واقعیتها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگرى خود ادامه دهند.
استاد مصباح در اینباره مىنویسد: بىشک یک نظام سیاسى ظالم و فاسد نمىتواند با شکنجه، کشتار، سرکوبى، تطمیع و تهدید براى همیشه پا برجا و برقرار بماند، لذا ستمگران، تبهکاران و خودکامگان براى تضمین ثبات و دوام قدرت و حکومت خود چارهاى جز دخل و تصرف در باورهاى مردم و تغییر جهانبینىها و ارزشگذارهاى آنان و ترویج و اشاعه افکار نظرى و عملىاى که بتواند ضامن بقاى حاکمیت و اقتدارشان باشد، ندارند.»(6)
بر این اساس، معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آنجا که توانست علیه اهلبیت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله تبلیغات منفى نموده و حتى سعى داشت نام پیامبراکرم را از مأذنهها پایین کشد و فرهنگ جاهلیت را حاکم کند. اما هر آنچه را که معاویه طى حاکمیتش به دست آورد، حسین بن على علیهالسلام با قیامش در عاشوراى 61 هجرى باطل نمود و سیدالساجدین در مرکز سلطنت اموى، بنىامیه را رسوا و مردم فریبخورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت عترت رسولالله صلىاللهعلیهوآله را نمایان ساخت. از آن پس، جامعه اسلامى متوجه شد که بنىامیه جز دشمنى با اسلام، نیت دیگرى ندارند.
در کتاب ثورةالحسین آمده است: «از پس این حادثه دلخراش [عاشورا]، جامعه دریافت که حق با اهلبیت پیامبر است و دولت مخالف آنان نه تنها به اصول و ارزشهاى اسلامى پاىبند نیست، بلکه رژیمى سفّاک و مستبد است که مىخواهد جامعه اسلامى را به جاهلیت نخستین برگرداند.»(7)
ابن خلدون نیز مىنویسد: «موجى از تنفر علیه دستگاه حکومتى و عاملان آنها ایجاد شد و شیعیان به خود آمدند و از این که فرزند پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله را یارى نکرده بودند، به شدت پشیمان شدند و به تدریج موج بیدارى سراسر جامعه اسلامى را فرا گرفت و زمینه نهضت توّابین، قیام حرّه و سایر قیامها فراهم گشت.»(8)
شهید مطهرى در این زمینه مىنویسد: «اموىها شخصیت ملت مسلمان را له کرده و کوبیده بودند و دیگر کسى از آن احساسهاى اسلامى در خودش نمىدید. اما همین کوفه بعد از مدت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن على علیهالسلام رفتند و در آنجا عزادارى کردند و به درگاه الهى از تقصیرى که کرده بودند توبه کردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن على علیهالسلام را نگیریم از پاى نمىنشینیم و عمل کردند و قتله کربلا را همینهاکشتندوشروعایننهضتازهمان عصرعاشورا و ازروزدوازدهممحرمبود.»(9)
2. معرفى گروه باطل و احیاى اسلام ناب
از دیگر پیامدهاى اجتماعى نهضت خونین عاشورا، پرده برداشتن از چهره نفاق و اسلام دروغین و معرفى گروه باطل بود. واقعه کربلا چهره واقعى و ماهیت حقیقى حاکمیتى را که به نام اسلام بر مردم حکم مىراندند، براى افکار عمومى روشن کرد و تفاوت حکومت اسلامى با سلطنت موروثى را، که بنیانگذارش زاده هند پر کینه بود، آشکار ساخت.
مردم از خطبه غرّاى سیدالساجدین در شام دریافتند که ریشههاى انحراف در جامعه اسلامى از کجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهى ناحق، حق را در خانه غربت حبس کرده و باطل را بر مرکب حکومت نشاندند و حاکمیت جامعه نوپاى نبوى را به نااهلان سپردند و آنان نیز علیه فرزندان و اهلبیت پیامبر رحمت آن کردند که یاد آن، سینهها را مجروح مىکند.
آرى، آنچنان جفا علیه عترت رسولالله نمودند که امام حسین علیهالسلام ، در روز عاشورا، لحظاتى پیش از شهادت بر آن شد تا خود و نسبش را به مردم معرفى کند؛ آنجا که مىفرماید: «هان اى مردم، به سخنم گوش کنید و در پیکارم تعجیل ننمایید تا حق اندرز شما که بر من است ادا کرده، عذر آمدن خود را بیان کنم... به درستى که ولى من خدایى است که قرآن را نازل و صالحان را سرپرستى مىکند... اما بعد، اینک نسب مرا بررسى کنید و ببینید من کیستم، سپس به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید و بنگرید آیا شما را رواست که مرا بکشید و حرمتم را هتک کنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما و فرزند وصى و پسر عموى پیامبر شما و فرزند اول مؤمن به خدا و اول تصدیق کننده آنچه پیامبر صلىاللهعلیهوآله از جانب خدا آورد نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموى پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار شهید ذوالجناحین عموى من نیست؟ آیا بارها این فرموده رسول خدا را در حق من و برادرم نشنیدهاید که این دو سرور جوانان بهشتند؟ اگر در آنچه که حق است، تصدیقم مىکنید و اگر باور ندارید از کسانى که مىدانید بپرسید. از جابر بن عبدالله انصارى، ابوسعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم، انس بن مالک بپرسید.»(10)
وا اسفا که گروه منحرف و غاصبان خلافت آنقدر دروغ بافته و بدگویى کرده بودند که امام معصوم و حجّت حق باید بر حقانیت و صحت گفتههایش، صحابه پیامبر را به شهادت گیرد.
اما این وضعیت با شهادت مظلومانه زاده حیدر، دگرگون گشت و مردم دریافتند که سلطنت امویان مبتنى بر اسلام نیست و ماهیت دروغین و غیردینى آنان آشکار گردید. از این رو، سایر خلفاى امویان و عباسیان و عثمانیان نتوانستند کارهاى نامشروع خود را به نام اسلام انجام داده و رنگ دینى بدان بخشند و افکار عمومى نیز واقعیت را شناخته و اعمال و رفتار آنان را مربوط به اسلام نمىدانستند.
و این از پیامدهاى مهم عاشورا و هدیه به مردم و جامعه اسلامى است تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دستکم ناهنجارىهاى امویان را به اسلام و ارزشهاى دینى نسبت ندهند؛ چه اینکه هنجارها نشاندهنده ارزشهاى کنشگران است و اگر امویان را مسلمان بدانند طبعا رفتارشان را مطابق ارزشهاى دین اسلام خواهند دانست. اما قیام حسینى چهره پنهان گروه حاکم را به جامعه اسلامى و انسانى نمایاند تا آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند که اسلام ناب محمدى صلىاللهعلیهوآله غیر از آن دینى است که امویان معرفى کردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلمستیز و ظالم شکن، چون خورشید عالمتاب بر تارک عالم مىدرخشد، به برکت خون سرخ حسین و قیام نینواست. هرچند حدوثا محمدى است اما بقاءً حسینى است. چنانچه مقرم در کتاب «مقتل الحسین» به این موضوع اشاره دارد و مىنویسد: «نهضت حسین علیهالسلام جزء اخیر از علت تامه براى استحکام مبانى دین بوده به طورى که این نهضت بین دعوت حق و هجمههاى باطل، جدایى انداخته، حق و باطل را از هم جدا کرده و گروه حق را از گروه باطل متمایز نموده تا جایى که گفتهاند: "ان الاسلام بدؤه محمدى و بقاؤه حسینى"... .»(11)
واشنگتن ایرونیک بر این باور است که امام حسین علیهالسلام اسلام را از چنگال بنىامیه رها ساخت. وى مىگوید: «براى امام حسین علیهالسلام ممکن بود که زندگى خود را با تسلیم شدن به اراده یزید، نجات بخشد. اما مسؤولیت پیشوا و نهضتبخش اسلام اجازه نمىداد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنىامیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روى ریگهاى تفتیده عربستان روح حسین فناناپذیر است. اى پهلوان! اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من اى حسین.»(12)
چارلز دیکنز نیز مىگوید: اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواستههاى دنیایى خود بود، من نمىفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنین حکم مىکند که او فقط به خاطر اسلام فداکارى کرد.(13)
به طور کلى، هر آزاده و منصفى شهادت مىدهد که نور دیده کوثر با رشادت و شهادتش در سرزمین تفتیده طف توانست اسلام نابى را که در پرتو آن اویس قرنها و سلمانها و ابوذرها پرورش یافتهاند، احیا کند و اگر نبود این جانثارى زاده زهرا علیهاالسلام ، فقط نامى از اسلام باقى مىماند؛ چه اینکه بنى امیه به سردمدارى زاده سفیان در پى نابودى اساس دین بوده و در راه رسیدن به مقصود تلاشهاى گستردهاى نمودند و تا جایى پیش رفتند که امام حسین علیهالسلام مىفرماید: «... آیا نمىبینید که به حق عمل نمىشود و از باطل دورى نمىگردد؟»(14)
اما واقعه عاشورا خط بطلانى بر عملکرد آنان کشید و مردم و جامعه اسلامى و انسانى را به سوى کوثر زلال نبوى رهنمون ساخت و چراغ هدایتى در اختیار بشر قرار داد تا بتوانند در پرتو آن رفتار خود را تنظیم کنند. و این بسیار مهم است؛ زیرا جامعه بشرى نیاز به هدایتگر و راهنما دارد و اسلام ناب چراغى است که خداى مهربان به واسطه پیامبرش به جامعه انسانى هدیه داده تا بتوانند در پرتو آن ره کمال پیش گیرند. اما اصحاب سقیفه، به ویژه بنىامیه، این کوثر زلال و مصباح هدى را به اعمال و رفتار خود آلوده کردند. از اینرو، حسین فاطمه علیهاالسلام باعاشورایش، اسلام ناب را از دست آنان نجات داد، به گونهاى که اکنون اسلام ناب همچون خورشیدى در عالم مىدرخشد.
3. همبستگى و انسجام اجتماعى
آنچه که تاریخ زندگى بشر بدان گواهى مىدهد این است که انسان همواره در سایه زندگى اجتماعى روزگار سرکرده و در پرتو آن، براى رسیدن به کمال و سعادت تلاش مىکند. این حقیقت موجب گردید که برخى از اندیشمندان، سعادت و کمال انسان را در گرو زندگى اجتماعى بدانند.
فارابى مىگوید: «زندگى بالاجتماع است که مىتواند کمال انسانى را برایش به ارمغان آورد، هرچند زندگى انفرادى ناممکن نیست، اما انسان را به سعادت محتوم و کمال مطلوب راهبر نتواند بود.»(15)
روشن است که همبستگى و انسجام اجتماعى از امور حیاتى جامعه است و بدون آن، جامعه قدرت تداوم و استمرار نداشته و در نتیجه، زندگى اجتماعى انسان به مخاطره افتاده و طبعا سعادت او خدشهدار مىشود. به طور کلى، روشهاى حفظ وحدتوانسجام اجتماعى عبارتند از:
الف. اعمال زور و فشار، که همبستگى منتج از آن دوام ندارد؛
ب. وجود دشمن مشترک؛
ج. برگزارى مسابقات ورزشى و سرگرمىهاى همگانى؛
د. عامل مذهب و گسترش آن؛
ه. بالا بردن سطح آگاهى مردم براى شناساندن ارزشهاى واقعى و لزوم وحدت.(16)
انسجام اجتماعى و همبستگى گروهى امرى ضرورى است و بدون آن، جامعه مطلوب پدید نخواهد آمد، اگر چه افراد در چنین جامعهاى در کنار هم قرار گرفته و به اهداف مادى و حیوانى خود برسند.
باید انسجام و اجتماع شیعه در طول تاریخ را مرهون قیام غرورانگیز عاشورا دانست و این واقعیتى است که دانشمندان و مورّخان بدان اشاره نمودهاند. خربوطلى در اینباره مىنویسد: «شهادت امام حسین علیهالسلام در کربلا، بزرگترین حادثه تاریخى بود که منجر به تشکّل و تبلور شیعه گردید و سبب شد که شیعه به عنوان یک سازمان قوى با مبادى و مکتبى سیاسى و دینى مستقل در صحنه اجتماع اسلام آن روز جلوه کند.»(17)
به طور کلى مىتوان گفت: عاشوراى حسینى به دو طریق انسجام اجتماعى را به جامعه اسلامى هدیه کرد:
الف. از طریق آگاهىبخشى و روشنگرى: ماهیت این نهضت، احیاى دین محمدى و اسلام ناب بود و اسلام ناب نیز با ارزشهاى معنوى و آموزههاى الهى خود افراد و انسانهاى کمالجو و سعادتطلب را در کنار هم قرار مىدهد. نداى روح بخش اسلام نیز این است که «انما المؤمنون اخوه.» برادرى خود بالاترین و مستحکمترین انسجام است.
ب. از طریق عزادارى و سوگوارى: سنّت پاسداشت یاد و خاطره شهداى کربلا و عزادارى و سوگوارى براى حسین بن على علیهالسلام و یارانش، در بین شیعیان، برکات و آثارفراوانى به همراه داشته که انسجام اجتماعى و همبستگى گروهى از جمله آنها است.
توضیح اینکه: فعالیتها و کنشهاى کنشگران داراى دو نوع کارکرد است:
1. کارکردهاى آشکار؛ یعنى کارکردهایى که براى شرکتکنندگان در فعالیت [کنشگران] شناخته شده و مورد انتظار است.
2. کارکردهاى پنهان؛ یعنى نتایج فعالیتهایى که شرکتکنندگان در آن فعالیت از آن آگاه نیستند.(18)
سوگوارى و عزادارى براى امام حسین علیهالسلام و شهداى کربلا، نیز داراى دو نوع کارکرد آشکار و پنهان است. کارکردهاى آشکار این حادثه عظیم تاریخ بسیار است؛ از جمله: زنده نگاه داشتن یاد شهدا، احیاى فرهنگ عاشورا، احیاى فرهنگ جهاد و ایثار و... . علاوه بر کارکردهاى آشکار، کارکردهاى پنهان نیز وجود دارد که برجستهترین آنها، اخوّت و همبستگى گروهى و انسجام شیعیان است. و این همبستگى خود منشأ حرکات و برکات بسیارى بوده است که انقلاب اسلامى ایران نمونهاى آشکار از این واقعیت است؛ چه اینکه، اوج حرکات مردمى و نهضت اسلامى از محرم سال 1356 بوده است. نه تنها شروع نهضت اسلامى ایران از عزادارى و عاشورا آغاز گردید که بقاى این نهضت نیز مبتنى بر همین سنت بوده است؛ چنانچه امام خمینى قدسسره به آن اشاره کرده و مىفرماید: «باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنتها [عزادارى و سوگوارى] را حفظ کنید.»(19)
به این ترتیب، یکى از پیامدهاى اجتماعى نهضت عاشورا، انسجام اجتماعى است که پس از شهادت امام حسین و یارانش در کربلا، به جامعه اسلامى و به خصوص جامعه شیعى هدیه داده شد. این امر از نگاه محققان پنهان نمانده است. چنانکه نیکلسن در اینباره مىگوید: «حادثه کربلا حتى مایه پشیمانى و تأسف امویان شد؛ زیرا این واقعه شیعیان را متحد کرد و براى انتقام حسین همصدا شدند و صداى آنان در همه جا، به ویژه عراق و میان ایرانیان انعکاس یافت.»(20)
فیلیپ حتى نیز مىنویسد: فاجعه کربلا سبب جان گرفتن و بالندگى شیعه و افزایش هواداران آن مکتب گردید.(21)
4. احیاى ارزشهاى اسلامى و انسانى
یکى از آثار بسیار مهم و اساسى نهضت پرافتخار حسینى علیهالسلام ، احیاى ارزشهاى اسلامى و انسانى است که از نیازهاى اساسى هر جامعه مىباشد. ارزشها یکى از عناصر برجسته و تأثیرگذار فرهنگ است و فرهنگ نیز به مثابه هوایى است که بدون آن تنفس اجتماعى ممکن نخواهد بود. در نگاه جامعهشناسان، فرهنگ، خشتهاى بناى اجتماعى است و ارزشها، ملاط آن؛ زیرا اجزا و عناصر فرهنگ تحت تأثیر مستقیم ارزشها قرار دارند. ارزشها، باور داشتهاى ریشهدارىاند که اعضاى جامعه یا گروه، به هنگام برخورد با پرسشها درباره خوبىها و بدىها و امور مطلوب، آنها را در نظر مىگیرند.(22) از اینرو، گروههاى اجتماعى بدون آنها دچار اختلال در گفتار و رفتار اجتماعى مىگردند. ارزشها چراغ هدایت هنجار (گفتارى ـ رفتارى) هستند و بدون آنها، اساسا جوامع توان شکلگیرى و انسجام ندارند. بدیهى است که اگر ارزشهاى موجود در جوامع، دینى باشند، موجب استحکام و استمرار زندگى اجتماعى براى اعضاى آن خواهد بود؛ زیرا ارزشهاى دینى با ثبات و غیرقابل تغییر و مبتنى بر وحى هستند و در ذات خدا و ارادهاش تغییر و تبدیل راه ندارد. اما ارزشهاى اجتماعى، از ثبات و دوام کافى برخوردار نیستند؛ زیرا متکى بر مقبولیت عامه و پذیرش غالب افراد جامعه مىباشند. روشن است که با تغییر امیال و خواستههاى افراد، ارزش بودن خود را از دست خواهند داد و ارزشهاى دیگر جایگزین آنها مىگردند. از اینرو، اینگونه ارزشها، معمولاً بىثباتاند.
البته، دینى بودن ارزشها منافاتى با اجتماعى شدن آنها ندارد و آن هنگامى است که ارزشهاى دینى توسط غالب افراد جامعه پذیرفته شده و رفتار و اعمال آنها بر پایه ارزشهاى دینى شکل گیرد. چنین ارزشهایى که رنگ دینى دارند، از ثبات و دوام برخوردارند. در غیر این صورت، هر ارزش اجتماعىاى نمىتواند به مثابه ارزشهاى دینى کارایى داشته و افراد اجتماع را آسوده خاطر سازد؛ چرا که در ارزشهاى اجتماعى میل و خواست اکثریت گروه ملاک است، اما در ارزشهاى دینى، ملاک انسانیت بوده و در فرهنگ دینى افراد از حقوق اجتماعى یکسانى برخوردارند. از این روست که جامعه دینى پایدارتر است؛ البته جامعهاى که فقط نام دین را یدک نکشد و دین و ارزشهاى دینى به خوبى و بدون تبعیض اجرا گردد.
به این ترتیب، ارزشهاى دینى براى جوامع انسانى امرى حیاتى و ضرورى است. بدیهى است که احیاى این ارزشها، موجب بالندگى جوامع و نشاط زندگى اجتماعى افراد خواهد بود. بىتردید یکى از پیامدهاى مهم و برجسته قیام عاشورا، احیاى ارزشهاى اسلامى و انسانى است. این حادثه عظیم توانست جامعه نبوى را از آن رخوتى که پس از عروج ملکوتى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله پدید آمده بود، بیرون آورده و به جامعهاى بالندهتبدیلنماید. درذیل بهچندموردازآن ارزشهاىاسلامىوانسانىاشاره مىگردد:
الف. احیاى روحیه شهادتطلبى
تاریخ زندگى اجتماعى بشر گواهى مىدهد که انسان از بدو خلقت تا به امروز به شیوههاى متعدد تلاش کرده است تا خود را جاودانه کند و شاید سرّ مطلب این باشد که خالق این موجود پر رمز و راز، خود وجودى لایزال و ابدى دارد و بشر که مخلوق آن وجود ماندگار است، فطرتا تمایل دارد تا به ویژگى خالقش دست یازد و همانند او ماندگار و جاودانه شود. از اینرو، در جامعه انسانى مشاهده مىشود که افراد از مرگ و فنا واهمه داشته و از آن رویگردانند و سعى دارند به نوعى زنده و جاوید بمانند؛ برخى بر حفظ جسم و جان خود پرداخته و گروهى در پى حفظ نام و نشان خود در جامعه و تاریخاند.
اما خداى متعال که از این میل باطنى بشر آگاه است، راه جاودانى را فراروى بشر نهاده و او را به سوى جاودانگى راهنمایى نموده و «شهادت» را به او هدیه داده و فرموده که راه ماندگارى مرگ سرخ است، آن را برگزینید تا صفت «احیا» پیدا کنید، آنجا که فرمود: «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء...» (آل عمران: 169) پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله در تفسیر این کریمه، مفهوم شهادت را توسعه داده و فرموده است: «من قتل دون مظلمته فهو شهید...»؛... هر که در برابر ظلمى کشته شود شهید است.(23) خواه این ظلم بر مال و عیال باشد یا همسایه و... چنانچه فرمود: «من قتل دون اهله ظلما فهو شهید، من قتل دون ماله ظلما فهو شهید من قتل دون جاره فهو شهید و من قتل فى ذات الله عزّوجل فهو شهید.»(24)
شهادت ارزشى است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضاى آن با امنیت خاطر به زندگى اجتماعى خود، که جایگاه کسب معرفت کمال و سعادت است، مشغول خواهند بود و این مطلوب هر انسان کمالجو و طالب زندگى ابدى است. اگر امام خمینى قدسسره ، شهدا را شمع محفل بشریت مىداند و شاگردش، شهید مطهرى، شهید را همچون شمعى مىداند که خود مىسوزد ولى جامعه را در پرتو آن نورانى مىکند، اشاره به همین واقعیت دارد. براین اساس، چنین ارزشى را براى جامعه حیاتى و ضرورى مىدانیم.
حسین بن على علیهالسلام با علم به شهادت ره کربلا را پیش گرفت و دیگران را نیز از این علم بىخبر نساخت. چنانچه آن هنگام که امسلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى کرد، فرمود: «من مىدانم در چه ساعت و در چه روزى کشته خواهم شد و مىدانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و یاران من کدام افراد کشته مىشوند.»(25) و یا در پاسخ «اباهره» که پرسید: چرا از حرم جدّت خارج شدى؟ فرمود: «ویحک یا اباهرة انّ بنىامیه اخذوا مالى فصبرت و شتموا عرضى فصبرت و طلبوا دمى فهربت و ایم الله لتقتلنى الفئة الباغیه و لیلبسنّهم الله ذلّا شاملا.»(26)
سرانجام، آن حضرت با شهادتش راه جاودانگى را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگى نگاشت و از فرداى عاشورا، ارزشهاى اسلامى و انسانى احیا گشت و آنانى که از ترس جان در مقابل عبیدالله، زاده مرجانه، تن به ذلت دادند و از یارى فرزند کوثر سرباز زدند، در مجلس عبیدالله فریاد زدند و مرگ سرخ را برگزیدند و بر بیدادگرى ابن مرجانه شوریدند. افرادى چون عبداللهبن عفیف ازدى، علیه عداوت عبیدالله بر اهلبیت رسول الله صلىاللهعلیهوآله شوریدند و شهادت را در آغوش گرفتند و این شهادتطلبى، حتى سفیر روم را در جاى ننشاند و او نیز فریاد کرد و سر مظلوم کربلا را در آغوش گرفت و به استقبال شهادت رفت. از آن پس تا به امروز هر آزادهاى ره سالار شهیدان در پیش گرفته و با اقتدا به آن امام همام، در مقابل ظلم ایستاده و مرگ سرخ را برگزیده است تا هم خود ماندگار شود و هم جامعه را از آلودگىها پاک سازد و تا این روحیه در خلق و خوى بشر بوده و هست، هیچ ظلمى پایدار نمانده و هیچ ظالمى ماندگار نخواهد بود. همانگونه که بنىامیه پس از شهادت حسین و یارانش، ریشه کن گردیدند.
اگر انقلاب شکوهمند اسلامى ایران به کاروانسالارى روح الله قدسسره و همت بلند مردم به بار نشست، به برکت احیاى روحیه شهادتطلبى بود و اگر دشمن در جنگ هشت ساله، با همه امکانات و حمایتهاى جهانىاش سرانجامى جز شکست نداشت، به یُمن وجود روحیه شهادتخواهى بىنظیرى بود که پیر و جوان در عشق به آن مىسوختند و گاه به شوق یافتن آن چلّه مىنشستند و نذر شهادت مىکردند و گاه به بارگاه ملکوتى ثامنالائمه حضرت رضا علیهالسلام رفته و رضاى شهادت مىگرفتند و با پیشانى بند "یا شهادت یا زیارت" ره میدان رزم پیش مىگرفتند. کیست که نداند این چنین روحیهاى، پس از شهادت حسین زهرا علیهالسلام و یاران نینوایىاش در کالبد جامعه دمیده شده و از آثار و پیامدهاى برجسته نهضت عاشورا مىباشد؟
ب. معرفى گروه مرجع
بىتردید آن هنگام که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله علىرغم تب شدید خود، به کمک على علیهالسلام و سلمان عزم مسجد کرده و بر فراز منبر خطاب به مردم فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى...»(27) و نیز آنگاه که در جمع اصحابش فرمود: «این على با قرآن و قرآن با على است و این دو جانشینان و یاوران من هستند و تا زمانى که در کنار حوض بر من وارد مىشوند از هم جدا نمىشوند و آنگاه از ایشان خواهم پرسید که آنان را چگونه جانشین من قرار دادید؟»(28) و نیز آن زمان که در ازاى رسالت خویش اجرى جز محبت و مودت اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام درخواست نکرد، کسى پیام آن را دریافت نکرد و سرّ این همه اصرار را درک نکرد، مگر على و سلمان و ابوذر و مقداد؛ راز این همه اصرار پیامبر و توجه دادن مردم به اهلبیت خویش را باید از قرآن و دعاى ندبه شنید، آنجا که مىفرماید: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الاّ من شاء أن یتخذ الى ربه سبیلاً» (فرقان: 57)؛ بگو اجرى که من خواستم جز این نیست که راه خدا را پیشه کنید. «فکانوا هم السبیل الیک و المسلک الى رضوانک»؛(29) و اهلبیت عصمت و طهارت طریق رسیدن به خدا و رضوان اویند، پس با تکیه بر آنان و با مودت به ایشان مىتوانید راه کمال را هموار کنید.
تأکید فراوان پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله بر گرایش و مودت مردم به عترت، از منظر جامعهشناختى بسیار مهم و اساسى است؛ زیرا در نگاه جامعهشناختى، مردم همواره در پى الگویى مناسب و راهگشا براى رفتار فردى و گروهى خود مىباشند. به تعبیر جامعهشناسان، انسانها به دلایل مختلف عموما خود را در زمینههایى با عدهاى مقایسه و ارزیابى مىکنند. در این فرایند، انسان ارزشها و الگوهاى عمل افراد یا گروههاى دیگر را به عنوان یک قالب مقایسهاى مرجع مىگیرد.(30) بدیهى است هر فردى در زندگى فردى و اجتماعى خود نقشى ایفا مىکند و اسلام نیز به عنوان مکتبى سعادتبخش براى پیروان خود در زندگى فردى و اجتماعىشان نقشهایى را معین نموده است که مسلمانان باید به ارزیابى ایفاى نقش خود بپردازند. اینجاست که افراد به گروه مرجع نیازدارند تا با مراجعه به آن به ارزیابى نقش فردى و اجتماعى خود بپردازند؛ زیرا گروه مرجع، «یکى از معیارها و الگوهایى است که هرکس هنگام ارزیابى نقش خود در یک موقعیت معین از آن استفاده مىکند. فرد با این ارزیابى مىتواند مشخص کند آیا نقش خود را به درستى ایفا کرده است یا نه؟»(31)
در یک نظام اجتماعى پایدار، شایسته است گروهى را که انسان به آن تعلق دارد، گروه مرجع مثبت باشد.(32) پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله ، اهلبیت خود را به مثابه گروه مرجع به امت معرفى کرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن گروه مرجع مثبت محروم نباشند، بلکه با بهرهگیرى از این گروه راه کمال را که همانا «ان یتخذ الى ربه سبیلاً» است در پیش گرفته و در زندگى فردى و اجتماعى دچار تحیر و سردرگمى نشوند. متأسفانه با آن همه تأکید رسول الله صلىاللهعلیهوآله ، جامعه اسلامى پس از رحلت آن حضرت ره دیگر را پیشه کرد و از آن الگوى کامل و گروه مرجع مثبت بهره نبرد و تاوان سختى را نیز در این راه متحمل گردید.
البته، عامل اصلى بازماندن امت در بهرهگیرى از معارف نورانى اسلام، که در قلوب عترت مکنون بود، اصحاب سقیفه بودند؛ چون مىدانستند که محبوبیت و نفوذ عترت رسول خدا در جامعه موجب تزلزل حاکمیت مغصوبهشان گردیده و آنان را از مقاصد خویش، که همانا حکمرانى بر امت بود، باز مىدارد. از اینرو، تلاش فراوان نمودند تا امت را از خاندان عصمت جدا و دور نگه دارند که متأسفانه موفقیت بسیارى نیز در این راه کسب کردند تا جایى که مردم حتى مسائل شرعى و دینى خود را از ائمه علیهمالسلام نمىپرسیدند. این تلاشها در زمان سلطنت معاویه به اوج خود رسیده بود.
اما با حماسهاى که نینواییان در کربلا برپا نمودند، روندى که بنىامیه در جهت کاهش منزلت اهلبیت علیهمالسلام پیش گرفته بودند، متوقف شد و به تدریج عداوتها مبدّل به مودت گردید و هرچه از واقعه طف مىگذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان رسولالله صلىاللهعلیهوآله بیشتر مىشدند، به طورى که پس از مدت اندکى، پنج هزار تن از مردم کوفه به خونخواهى فرزند زهرا علیهاالسلام قیام کرده و قتله کربلا را از میان برداشتند.(33)
بارى، پس از شهادت سبکبالان عاشق در دشت نینوا، دلها در گرو محبت خاندان وحى قرار گرفت و عواطف و احساسات عمومى به سوى آنان معطوف گردید و این محبت تنها در سینهها حبس نگشت، بلکه با شور و هیجان وصف ناشدنى هرساله در تمام عالم به صورت سوگوارى و عزادارى متجلى مىشود.
آیتالله صافى در این زمینه مىنویسد: «این مراسمى که به عنوان عزادارى آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، سوریا، لبنان، بحرین، افغان، مصر و نقاط دیگر به عنوان زیارت قبر مطهر به خصوص در شبها و روزهاى مخصوصه مانند عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار مىشود، نشان مىدهد که حسین علیهالسلام قلوب همه را مالک شده و مردم حتى بیگانگان عاشق و دلباخته او شدهاند.»(34)
روشن است که محبت و مودّت، اولین قدم در جهت مقتدا قرار گرفتن شهید کربلا در امور و شؤون زندگى فردى و اجتماعى محبّان خواهد بود.
به علاوه، عزادارى و سوگوارىهایى که در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار مىشود، خود آثار اجتماعى، سیاسى، تربیتى و اخلاقى داشته و دارد و این همه گامى مؤثر در مرجع قرارگرفتن خاندان نبوت مىباشد و موجب شوکت و ترقى شیعه مىشود؛ چرا که بهترین گروه مرجع را در اختیار دارد.
ج. قیام حسینى الگو و سرمشق جنبشهاى اجتماعى
افراد در زندگى اجتماعى خود همواره در پى الگوها و سرمشقهایى هستند تا بتوانند با پیروى از آنان به زندگى مطلوب و سعادتمند برسند و در این راستا تلاش مىکنند بهترینها را برگزینند. سرّ مطلب این است که اشخاص در جامعه مثل هم مىاندیشند و شبیه هم رفتار مىکنند و به عبارتى، از الگوهاى رفتارى پیروى مىکنند. «یک الگو چیزى است که ساخته مىشود تا براى ساختن نمونههاى دیگر سرمشق قرار گیرد.»(35)
اما گاه و بلکه اغلب اوقات، انسان به دلیل عدم آگاهى از معیارهاى صحیح و مناسب، در انتخاب الگوى مناسب راه خطا را در پیش گرفته و در نتیجه، به جاى رسیدن به هدف، دچار مشکلات شده و معضلات زیادى دامنگیر او مىشود.
اسلام به عنوان مکتبى که در پى ارائه کمال و سعادت بشرى است، براى پیروان خود، گروه مرجع، که خاندان وحى باشند، معرفى کرده است، از اینرو، باید آنان را به عنوان سرمشق و الگوى رفتارى خویش قرار دهیم و تابع و پیرو رفتار فردى و اجتماعى آنان باشیم.
از اینرو، امام حسین علیهالسلام الگویى شایسته و ارزشمند و قیام خونین او به عنوان، نقش نمونهاى است که انسانهاى زیادى آن را سرمشق خود قرار مىدهند. سیدالشهدا علیهالسلام خود نیز اشاره دارد که «فلکم فىّ اسوة.»(36)
پس از نهضت عاشورا، حرکتها و جنبشهاى فراوانى به تأسّى از آن واقعه، علیه حاکمان ستمگر صورت گرفت که برخى از آنها عبارتند از:
1. انقلاب مدینه، حرکتى که علیه حکومت ستمکار بنىامیه انجام گرفت و با نهایت وحشىگرى سرکوب گردید؛
2. قیام توابین در کوفه در سال 65 ق؛
3. قیام مختار ثقفى، که در سال 66 با انگیزه انتقام از قاتلان امام و شهیدان صورت گرفت؛
4. انقلاب مطرف بن مغیره در سال 77 علیه حجاج بن یوسف؛
5. انقلاب ابن اشعث، علیه حجاج بن یوسف؛
6. انقلاب زید بن على در سال 122؛
7. قیام حسین بن على شهید فخ، علیه حکومت عباسى در سال 169.(37)
و بالاخره آخرین جنبشى که علیه سلطنت دو هزار و پانصد ساله ستمشاهى، انجام گرفت و حکومت سلطنتى را برکَند، حرکتى بود که از حسین بن على علیهالسلام ، سرمشق گرفته و با تأسّى از آن امام و مرام او به بار نشست و جنگ هشت ساله را نیز با بهرهگیرى از سرمشق کربلا با سربلندى به پایان رساند.
نهضت عاشورا نه تنها براى مسلمانان، بلکه براى غیرمسلمانان نیز سرمشق و الگو مىباشد. مهاتما گاندى رهبر بزرگ هند نیز عاشوراى حسینى را سرمشق خود قرار داده و مىگوید: «من زندگى امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام، را به دقت خواندهام و توجه کافى به صفحات کربلا نمودهام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد بایستى از سرمشق امام حسین پیروى کند.»(38)
5. احیاى نظارت اجتماعى
به شهادت قرآن کریم، خداوند حکیم، پس از خلقت بشر، خوب و بد، شایست و ناشایست را به نفس او الهام کرد: «فألهمها فجورهاوتقواها.» (شمس: 8) و در عین حالى که عقل را سلاح باطنىاش قرار داد، به آن رسول باطنى نیز اکتفا و بسنده نکرد، با محبتى که به این مخلوق احسن خویش داشت، وى را از نعمت رسول ظاهرى محروم نساخت و به واسطه آنان هر آنچه که لازمه سعادت دنیا و آخرتش بود، در دفترى به نام «دین» به سوى او فرو فرستاد تا این موجود پر رمز و راز بتواند در پرتو آن، رفتار فردى و اجتماعى خویش را سامان بخشد.
اما غالب انسانها به جاى لبیک به نداى باطنى و خدایى خویش، نفس اماره را پیروى کرده و همواره ره کژى پیش گرفته و مىگیرند. بدیهى است که ساختمان اجتماعى (جامعه) با کژىها و انحرافات رفتارى و گفتارى متزلزل بوده و متضمن سعادت و کمال بشر نخواهد بود. از اینرو، کنترل و مراقبت در رفتار فردى و اجتماعى اعضاى جامعه امرى لازم و ضرورى به نظر مىآید و خداى متعال نیز بر آن واقف مىباشد. از اینرو، دستوالعمل خاصى در این جهت ارائه داده است که آن، «نظارت عمومى» یا «امر به معروف و نهى از منکر» مىباشد که دانشمندان علوم اجتماعى آن را نظارت اجتماعى نامیدهاند و در تعریف آن گفتهاند: «نظارت اجتماعى به ساز و کارهایى اطلاق مىشود که جامعه براى واداشتن اعضاى خویش به سازشکارى و جلوگیرى از ناسازشکارى به کار مىبرد.»(39) در اهمیت آن مىگویند: «نظارتهاى اجتماعى براى آن مهمند که جامعه نمىتواند کارکرد درستى داشته باشد، مگر آنکه اعضا، خود را با هنجارهاى اجتماعى تطبیق دهند، نقشهایشان را انجام دهند و فعالیتهایشان را طورى هماهنگ کنند که جامعه یا گروه بتواند به هدفهایش دست یابد.»(40)
بر این اساس، در فرهنگ قرآن، بهترین جامعه، جامعهاى است که امر به معروف و نهى از منکر و به تعبیر جامعهشناختى، نظارت عمومى و اجتماعى در آن صورت گیرد. به همین جهت، مسلمانان را بهترین امت معرفى مىکند؛ زیرا داراى خصیصه امر به معروف و نهى از منکر هستند: «کنتم خیر امة اخرجت الناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر.» (آل عمران: 110) و در این زمینه، علامه شهید مطهرى مىنویسد: «در اسلام مسألهاى وجود دارد که در ملتهاى دیگر امروز دنیا به صورت یک قانون دینى وجود ندارد (البته نمىگویم پیامبران سلف نداشتهاند) و آن این است که اسلام نه تنها فرد را براى خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود مسؤول و متعهد مىداند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤول و متعهد مىداند. امر به معروف و نهى از منکر همین است که اى انسان تو تنها از نظر شخصى و فردى در برابر ذات پروردگار مسؤول و متعهد نیستى، تو در مقابل اجتماع خود هم مسؤولیت و تعهد دارى.»(41)
این مسؤولیت به حدى مهم است که اگر از آن تخطّى شود، باید منتظر عذاب الهى بود. چنانچه امام رضا علیهالسلام از پیامبر خدا نقل مىکند: «کان رسول الله صلىاللهعلیهوآله یقول: اذا امتى تواکلت الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فلیاذنوا بوقاع من الله»(42)؛ هرگاه امتم امر به معروف و نهى از منکر را به یکدیگر واگذار کنند، پس منتظر عذاب الهى باشند.
شهید مطهرى امر به معروف و نهى از منکر را ضامن بقاى اسلام دانسته و مىفرماید: «امر به معروف و نهى از منکر یگانه اصلى است که ضامن بقاى اسلام و به اصطلاح، علت مبقیه است. اصلاً اگر این اصل نباشد، اسلامى نیست. رسیدگى کردن دایم به وضع مسلمین است. آیا یک کارخانه بدون بازرسى و رسیدگى دایمى مهندسین متخصص که ببینند چه وضعى دارد قابل بقاست؟ اصلاً آیا ممکن است یک سازمان همینطور به حال خود باشد، هیچ دربارهاش فکر نکنیم در عین حال به کار خود ادامه دهد؟ ابدا. جامعه هم چنین است، یک جامعه اسلامى این طور است، بلکه صد درجه برتر و بالاتر. آیا جامعه نظارت و بررسى نمىخواهد؟! جامعه رسیدگى نمىخواهد؟ آیا چنین امرى امکان دارد؟ ابدا. قرآن کریم بعضى از جوامع گذشته را که یاد مىکند و مىگوید اینها متلاشى و هلاک شدند، تباه و منقرض شدند و مىفرماید، به موجب اینکه در آنها نیروى اصلاح نبود، نیروى امر به معروف و نهى از منکر نبود، حس امر به معروف و نهى از منکر در میان مردم زنده نبود.»(43)
بارى، پیامبر گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله نیز با تکیه بر اصل نهى از منکر توانست ابتدا پلیدىها و کژىها و انحرافات را از جامعه بزداید و سپس با اتکاى به اصل امر به معروف جامعهاى بنیان نهد که، ایثار و شهادت، عدالت و رستگارى و... جایگزین شقاوت و کژىها و ارزشهاى معنوى، جانشین ارزشهاى جاهلى گردد. اما پس از رحلت پیامبر رحمت، جامعه نبوى به رهبرى اصحاب سقیفه، مسیر انحراف را در پیش گرفت و افراد و اعضاى آن در مقابل آن انحراف آشکار لب فرو بستند تا زمانه و زمینه در اختیار حکّام ناشایست قرار گیرد و آنان نیز با خانهنشین کردن حجّت حق، باب انحراف و بدعت را در دین گشوده و ره هدایت را مسدود سازند و کار دین و دنیاى امت را به جایى رساندند که امیرالمؤمنین علیهالسلام در آغاز خلافت با حسرت از گذشته یاد کنند: «بندگان خدا، در زمانى واقع شدهاید که خیر و نیکویى به آن پشت کرده و شرّ و بدى به آن رو آورده است و شیطان هر روز بیش از پیش در کار گمراهى مردم طمع مىورزد... کجایند خوبان شما، انسانهاى وارسته و پرهیزکارى که در کسبشان از حرام پرهیز مىکردند و در رفتار و عقیدهشان پاکى مىورزیدند؟»(44) و در جاى دیگر مىفرماید: «هم اکنون با برادران اسلامى خویش به واسطه تمایلات نا به جا و کجىها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا مىجنگیم.»(45)
این وضعیت پس از شهادت مولود کعبه على علیهالسلام به مراتب بدتر گردید؛ زیرا معاویه یکه تاز میدان بدعت و انحرافات شد و جامعه اسلامى را به سوى بىدینى سوق داد تا جایى که ارزشهاى معنوى و الهى کمرنگ، دنیا و دنیاگرایى ترویج و انباشت ثروت، ارزش گشت و دنیاطلبان و زراندوزان بر بیتالمال مسلمانان مسلط شدند و خلعت فرمانروایى به دوش نااهلانى چون عمروعاصها گذاشته شد. در چنین احوالى است که امام حسین علیهالسلام خود را مکلّف به قیام مىداند؛ چرا که از پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله شنیده است: هرکس چنین اوضاع و احوالى را ببیند و درصدد دگرگونى آن برنیاید و با قول و فعلش اعتراض نکند، شایسته است که خدا چنین کسى را به آنجایى که ظالمان و تغییردهندگان دین خدا را مىبرد، ببرد.»(46)
از این روست که امام حسین علیهالسلام اراده اصلاح جامعه نبوى و امر به معروف و نهى از منکر مىکند و مىفرماید: «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، ارید أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنکر...»(47) با این هدف، راه دشت نینوا را پیش مىگیرد و در سرزمین تفتیده طف، خون پاک خویش را براى آبیارى درخت نوپاى اسلام هدیه مىکند تا بدینوسیله اسلام ناب را از دست نااهلان نجات داده و راه انحراف را مسدود و مسیر حق را به بندگان خدا نشان دهد.
شهید مطهرى در اینباره مىفرماید: «ژان پل سارتر مىگوید: من کارى که مىکنم ضمنا جامعه خود را به آن کار ملتزم کردهام، و راست هم هست هر کارى شما بکنید، کار بد یا خوب، جامعه خود را به آن کار ملتزم کردهاید خواه ناخواه کار شما موجى به وجود مىآورد، تعهدى براى جامعه ایجاد مىکند، بایدى است براى خود شما و بایدى است براى اجتماع؛ یعنى هر کارى ضمنا امر به اجتماع است و اینکه تو هم چنین کن.»(48)
و این واقعیت را مىتوانیم در حرکتها و جنبشهایى که علیه ظلم و ظالم به تأسّى از حرکت سیدالشهدا علیهالسلام صورت گرفته، به خوبى مشاهده کنیم. به این ترتیب، یکى از پیامدهاى اجتماعى نهضت عاشورا، احیاى امر به معروف و نهى از منکر است. البته، نقش برجسته سیدالساجدین علیهالسلام و عقیله بنىهاشم، زینب کبرى علیهاالسلام ، را در تبلیغ و ترویج فرهنگ والاى عاشورا نمىتوان نادیده گرفت، آرى:
• سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنهها مىماند اگر زینب نبود
• کربلا در کربلا مىماند اگر زینب نبود پشت کوه فتنهها مىماند اگر زینب نبود پشت کوه فتنهها مىماند اگر زینب نبود
فرجام سخن
بىتردید، نهضت پرافتخار حسینى، منبع لایزال معارف الهى و معنوى و چشمهسار آثار و برکات دنیوى و اخروى است که فراروى تشنگان حقیقت و پویندگان طریقت قرار دارد و پیامدهاى آن منحصر در یک یا چند زمینه نیست. اما در این نبشتار فقط به برخى از پیامدهاى اجتماعى آن قیام با برکت، و نیز آثارى که خود منشأ برکات دیگرى بوده است، اشاره گردید. مثلاً، احیاى ارزشهاى اسلامى و انسانى خود منبعى است از پیامدهاى اجتماعى و انسانى و یا احیاى امر به معروف و نهى از منکر خود پیامدى است که منشأ تحولاتى عظیم در جامعه انسانى مىباشد.
برخى از پیامدهاى اجتماعى، خود موضوعى مستقل است که پرداختن بدانها مجال دیگرى مىطلبد. به عنوان نمونه، ترقّى شیعه، خود پیامدى است از آن نهضت؛ چه اینکه اگر تشیع همواره مکتبى بالنده و پرهیجان بوده و هر روز بیش از گذشته پویاتر مىشود، به برکت قیام خونین کربلاست. هرچند "آغاز پیدایش شیعه را که براى اولین بار به شیعه على علیهالسلام معروف شدند، همان زمان حیات پیامبراکرم باید دانست."(49) اولین اسمى که در زمان رسول خدا پیدا شد، شیعه بود که سلمان و ابوذر و مقداد و عمار با این اسم مشهور شدند.(50) اما پیش از واقعه عاشورا، شیعیان پراکنده بودند و از انسجام کافى برخوردار نبودند و این انسجام و بالندگى شیعه را باید مرهون نهضت سیدالشهدا دانست. پرفسور براوون در این زمینه مىگوید: «گروه شیعه یا طرفداران على علیهالسلام به قدر کافى هیجان و از خود گذشتگى نداشتند، اما پس از رخداد عاشورا کار دگرگون شد، تذکار زمین کربلا که به خون فرزند پیامبر آغشته بود و یادآورى عطش سخت وى و پیکرهاى نزدیکانش که در اطراف او روى زمین ریخته بودند کافى بود که عواطف سستترین مردم را به هیجان درآورد و روحها را غمگین کند، چنان که نسبت به رنج و خطر حتى مرگ بىاعتنا شوند.»(51)
تزلزل دولت اموى و مهر ختام بر حاکمیت بنىامیه، از پیامدهاى اجتماعى دیگر واقعه کربلا بود. چنانچه مرحوم مجلسى مىفرماید: ارکان حکومت اموى متزلزل نشد مگر پس از عاشورا. طبیعى است اگر حسین علیهالسلام کوتاه مىآمد و قیام نمىکرد، نتیجهاى جز تقویت حکومت امویان نداشت و حق و باطل بر مردم مشتبه مىشد و پس از چندى دین نابود و آثار هدایت مندرس مىشد.(52) این حقیقت به حدى روشن است که حتى یزید نیز به آن اعتراف کرده و مىگوید: با کشته شدن حسین علیهالسلام مسلمانان دشمن من شده و کینهام را به دل گرفتهاند. مردم که کشته شدن حسین را به دست من گناهى عظیم مىدانند، همه، از نیکوکار گرفته تا بدکار، نسبت به من کینه مىورزند.(53)
به هر حال، هدف از این تحقیق، بررسى برخى آثار اجتماعى بود که خود منشأ اثر یا آثار اجتماعى، اخلاقى و... مىباشند. بدیهى است که اگر آثار مذکور امروزه مورد غفلت قرار گیرد و یا کمرنگ شود، جامعه اسلامى و انسانى، دچار مشکلات و معضلات اخلاقى و انسانى و... خواهد شد که این خود ضایعهاى است بزرگ.
________________________________________
1ـ عبدالرزاق الموسوى المقرّم، مقتل الحسین، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1368 ق، ص 61
2ـ اقتباس از آثار و برکات سیدالشهدا در دنیا و آخرت، علیرضا رجالى تهرانى، انتشارات نبوغ، 1375، ص 55
3ـ محمدجواد صاحبى، مقتل الشمس، هجرت، 1375، ص 254
4ـ شیخ عباس قمى، نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کمرهاى، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1372، ص 575
5ـ على بن جعفر ابن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، نجف، مطبعة الحیدریه، 1369 ق، ص 83ـ84
6ـ محمدتقى مصباح یزدى، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى، 1372، ص 246
7ـ محمدمهدىشمسالدین،ثورةالحسین، بیروت،نشر دارالتعارف، ص 256
8ـ عبدالرحمنبنمحمد،تاریخابن خلدون،بیروت،منشوراتاعلمى،ج3،ص172
9ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57
10ـ موسوعةکلماتالامامالحسین،ترجمه علىمویدى،نشر مشرقین، 1379، ص 469
11ـ عبدالرزاق مقرم، پیشین، ص 23
12و13ـ سید عبدالکریم هاشمىنژاد، درسى که حسین به انسانها آموخت، مؤسسه انتشارات فراهانى،1351، ص 450 / ص 447
14ـ حسین بن شعبه الحرانى، تحف العقول، ترجمه احمد جنتى، انتشارات علمیه اسلامیه، 1363، ص 279
15ـ ابوالفضل قاضى، حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى، انتشارات دانشگاه تهران، 1380، ص 151
16ـ فرامرز رفیعپور، آناتومى جامعه، شرکت سهامى انتشار، 1378، ص 149ـ155
17ـ خربوطلى، انقلابهاى اسلامى، ترجمه عبدالصاحب یادگارى، کانون انتشاراتى چهره اسلام، 1357، ص 73
18ـ آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، نشر نى. 1374، ص 749
19ـ امام خمینى، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378، ج 15، ص 331
20ـ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، 1366، ج 1، ص 365
21ـ حتى فیلیپ، تاریخ العرب، بیروت، انتشارات دارغندوز، 1994، ج 3، ص 251
22ـ بروس کوئن، درآمدى بر جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى، فرهنگ معاصر، 1370، ص 48
23ـ محمد بنالحسن الحرالعاملى، وسایلالشیعه، منشورات مکتبه الاسلامیه، ج11،ص92
24ـ حسامالدین متقى، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه رسالت، 1989، خ 11237
25ـ سید عبدالرزاق مقرم، چهره خونین حسین، ترجمه عزیزالله عطاردى، انتشارات جهان، 1368، ص 58
26ـ محمدباقر محمودى، عبرات المصطفین فى مقتل الحسین، مجمع احیاءالثقافهالاسلامیه،1417ق،ج1،ص220
27ـ سلیمان ابن ابراهیم قندوزى، ینابیع الموده لذوى القربى، انتشارات اسوه، 1416 ق، ج 1، ص 106
28ـ شیخ عباس قمى، کحل البصر، ترجمه محمدى اشتهاردى، قم، انتشارات ناصر، ص 299
29ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، ترجمه الهى قمشهاى، انتشارات علمى، ص 977
30ـ فرامرز رفیعپور، پیشین، ص 133
31ـ بروس کوئن، پیشین، ص 59
32ـ فرامز رفیعپور، توسعه و تضاد، شرکت سهامى انتشار، 1377، ص 439
33ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57
34ـ لطفالله صافى گلپایگانى، پرتوى از عظمت حسین، قم، منشورات مدرسة الامام المهدى، ص 432
35ـ عبدالحسیننیکگهر، مبانى جامعه شناسى، تهران، انتشارات رایزن، 1369، ص 155
36ـ موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، منظمه الاعلام الاسلامى، انتشارات الهادى، ص 361
37ـ محمدمهدى شمس الدین، ثورة الحسین، ترجمه مهدى پیشوایى، انتشارات الست فردا، ص 242 ـ 265
38ـ سید عبدالکریم هاشمىنژاد، پیشین، ص 447
39و40ـ بروس کوئن، پیشین، ص 152
41ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 222
42ـ محمدبنیعقوب کلینى،فروع کافى، انتشاراتدارالکتبالاسلامیه،1367،ج5،ص59
43ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 235
44ـ نهجالبلاغه، انتشارات مطبوعاتى قم، خطبه 129
45ـ نهجالبلاغه، خطبه 122
46ـ محمدبنجریرطبرى، تاریخ طبرى، قاهره،مطبعةالاستقامة،1939،ج4،ص 304
47ـ خوارزمى، مقتل الحسین، تحقیق محمد السماوى، قم، انتشارات انوارالمهدى، ج 2، ص 273
48ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 254
49ـ محمدحسین طباطبایى، شیعه در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، ص 23
50ـ استودارد لوتروپ، حاضر العالم الاسلامى، انتشارات دارالفکر، ج 1، ص 188
51ـ سید عبدالکریم هاشمىنژاد، پیشین، ص 447
52ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت،نشرمؤسسهالوفا،1403ق،ج5،ص99
53ـ محمدبن جریر طبرى، پیشین، بیروت، نشر موسسه اعلمى،1403ق،ج5،ص 506
پیامدهای اجتماعی نهضت حسینی
خبرگزاری فارس: اصلاح جامعه از کژیها و انحرافات، خواسته باطنی هر انسان آزادهای است و به همین دلیل است که از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقیقت و جویندگان طریقت بوده و هست و هر روز رازی از آن واقعه پررمز و راز برای پویندگان راه کمال و سعادت گشوده شده است.
پیشگفتار
بیتردید هر حرکت و جنبشی که با هدف سازمان نوین و نظام جدید و اصلاحات معنوی و یا هر هدف دیگری برپا شود، به دنبال خود تأثیر و پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم بر افکار عمومی و اوضاع و شرایط اجتماعی میگذارد. در این میان، تفاوتی میان آن قیامی که با هدف حمایت از حق و اصلاح امور و ایجاد عدالت و رسیدن به فضایل انسانی صورت میگیرد و آن نهضتی که در پی رسیدن به اغراض شخصی و گروهی است، وجود ندارد. اما آن دسته از قیامهایی که در راه فضایل انسانی قرار گرفتهاند، محدود به زمان خاصی نبوده و پایدارترند و اساسا شکست در آنها معنا ندارد، بلکه همواره در خاطرهها زنده مانده و میمانند، هرچند در ظاهر سرکوب شده و قیامکنندگان از میان رفته باشند.
قیام خونین سیدالشهدا علیهالسلام ، قیامی است که در ظاهر، روز دهم محرم سال 61 هجری سرکوب گشته و خاندانش را به اسارت بردند و حکّام آن روز جشن پیروزی برپا نموده و رقص شادی نمودند، اما طولی نکشید که شعاع وجودی این نهضت خونین عالم را در نوردید و از فردای عاشورا، صدای عاشوراییان در کوی و برزنها پیچید و عَلَم پیروزی برافراشت و کاخ بیدادگری را لرزاند. امروز راز این حقیقت را باید در ماهیت این نهضت جستوجو کرد و آن چیزی جز اصلاح امور و احیای فضایل انسانی و کرامت بشری و معامله با وجود رحمانی نبود. چنانکه قائد اعظم این نهضت با صدای رسا فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی و شیعة ابی علی بن ابیطالب.»(1) و اصلاح جامعه از کژیها و انحرافات، خواسته باطنی هر انسان آزادهای است و به همین دلیل است که از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقیقت و جویندگان طریقت بوده و هست و هر روز رازی از آن واقعه پررمز و راز برای پویندگان راه کمال و سعادت گشوده شده و چون چشمهسار معرفت الهی همواره میجوشد و تشنگان فضایل انسانی را سیراب میکند.
1. خودآگاهی مسلمانان
تاریخ گواهی میدهد که پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله ، با هدایت الهی و حمایت علوی توانسته بود امتی تربیت کند که به جای دل دادن به شمشیر و دیده به قبرها دوختن ـ «حتی زرتم المقابر» (تکاثر:2) ـ و لب به کاسه شراب داشتن، سر به آستان قدسی ساییده و چونان ملایک لب به ذکر تسبیح گشوده و شب را به قیام و قعود گذرانده و روز را در کنار رحمت الهی و به یاد خدا سر کنند.
اما پس از رحلت جانگداز نگین خلقت، جمعی در سقیفه گرد آمده و سکّان هدایت جامعه نبوی را به ناحق در دست گرفته و با کنار گذاشتن نگار رحمت و جان احمد، کاروان امت را از ره کرامت بازداشته و در مسیر جهالت قرارداده و ره حاکمیت اموی را هموار نمودند و سرانجام، خلافت با لباس سلطنت بر تن ناپاک زاده سفیان فرود آمد و آن زاده کینه چنان وضعیتی را در جامعه اسلامی پدید آورد که حقپرستان و رهپویان طریقت محمدی در اقلیت مطلق قرار گرفته و انسجام و وحدت جای خود را به از هم گسیختگی و پراکندگی داد. مورّخان، مردم زمان امامت حسین بن علی علیهالسلام ، را به چند دسته تقسیم میکنند:
دسته اول، که قسمت عمده مردم را تشکیل میدادند، کسانی بودند که در مقابل فساد معاویه سکوت اختیار کرده و به پستی و خواری تن داده بودند. نمونه آشکار این خواری، بیعت با یزید ـ که به شراب خواری و سگ بازی شهره بود ـ به عنوان جانشین معاویه بود.
دسته دوم کسانی بودند که منافع خصوصی خود را بر رسالت و امامت ترجیح میدادند. این دسته بر خلاف دسته اول، فارغ از ظلم و انحراف بنیامیه بودند و آن را احساس نمیکردند.
دسته سوم، سادهلوحانی بودند که تحت تأثیر تبلیغات و عوام فریبیهای معاویه، اعمال و رفتار دستگاه بنیامیه را قانونی دانسته، از آن پیروی میکردند؛ چون میدیدند ابن هیثمهای شب زندهدار در مدح و منقبت آنان روایت میکنند!
دسته چهارم، کسانی بودند که میپنداشتند امام حسن علیهالسلام خلافت را به معاویه واگذار کرده و با وی، به دلیل اوضاع و احوال پیچیده زمان، سازش نموده است. هرچند مردم کوفه از نزدیک در جریان صلح تحمیلی بودند، اما مسلمانان دیگر در سایر مناطق از این موضوع بیخبر بودند.
دسته پنجم، یاران و پیروان واقعی اهلبیت رسول الله صلیاللهعلیهوآله و امام حسین علیهالسلام بودند که بسیار اندک بوده و در گوشه و کنار سرزمینهای اسلامی میزیستند و هنگام نهضت و قیام اباعبدالله علیهالسلام توان لبیک گفتن را نداشتهاند؛ زیرا کوفه تحت کنترل شدید نظامیان عبیدالله فرماندار یزید بود.(2)
به هر حال، وضعیت جامعه اسلامی به گونهای بود که امام حسین علیهالسلام به همراه یاران باوفایش مظلومانه در سرزمین طف به شهادت رسیدند و در این میان حتی بنیاسد که در نزدیکی کربلا زندگی میکردند نیز از یاری فرزند زهرا علیهاالسلام دریغ نمودند.
اما این وضعیت پس از شهادت شهدای نینوا به یکباره دگرگون گردید و عاشورا امواجی پرتلاطم ایجاد کرد که ابتدا بنیاسد و سپس کوفه را در نوردید و در شام غلغله عجیبی به پا کرد. و در این راستا، سخنان علیگونه زینب علیهاالسلام به هنگام ورود اسرا به دروازه کوفه و خطابه بنیان کن سیدالساجدین علیهالسلام در مجلس یزید در شام، نقش برجستهای داشت.
بشیربن خزیم اسدی، درباره خطابه عقیله بنیهاشم میگوید: «آن روز [ورود اسرا به کوفه] زینب دختر علی، توجه مرا به خود جلب کرد؛ زیرا به خدا قسم زنی باحیاتر و سخنرانتر از او ندیده بودم. گویی زبان علی بود که در کام او قرار داشت، همین که با اشارهای از مردم خواست ساکت شوند، نفسها در سینهها حبس شد و زنگهای کاروان از حرکت باز ایستاد. سپس فرمود: "... ای مردم کوفه، ای گروه نادرست و فریبکار و پست، اشکتان خشک نشود نالهتان آرام نگیرد... میدانید چه جگری از رسول خدا شکافتید و چه پیمانی شکستید و چه حرمتی از او دریدید، مصیبتی است سخت، بزرگ، بد، کج، پیچیده، شوم که راه چاره در آن بسته شده است. و در عظمت همچون گستره زمین و آسمان است..." راوی میگوید: به خدا سوگند آن روز مردم را دیدم حیران و سرگردان میگریستند و از حیرت انگشت به دندان میگزیدند. پیرمردی که در کنارم ایستاده بود، آنقدر گریه میکرد که ریشش تَر شده بود و میگفت: پدر و مادرم به فدای شما، پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلهاست، نه خوار میگردد و نه شکستپذیر است.»(3)
آری، با سخنان آتشین زینب کبری، که گویی از حلقوم علی علیهالسلام میغرید، مردم خفته کوفه، که غرق در دنیای تاریک خود گشته و انباشت ثروت و دنیاگرایی دیدگانش را از حقیقت پوشانده بود، به یکباره خود را در مقابل سر بریدهای دیدهاند که روزی به دور او حلقه میزدند و در پناه او روزگار سر میکردند.
اوج فریادگری عاشوراییان در مجلس شام، اتفاق افتاد؛ آنجایی که یزید به مناسبت فتح و پیروزی از سران و نمایندگان دولتهای خارجی دعوت نموده بود تا در جشن شادی با او شریک باشند؛ در آن مجلس، سیدالساجدین علیهالسلام خطبهای خواند که استوانه و پایههای حکومت بنیامیه را لرزاند. حضرت سجاد علیهالسلام از درون کاخ ظلمت، طنین دلنواز کلام شهیدان نینوا را به جهانیان رساند. چه خوب و زیبا فرمود خدای بزرگ که «یولج النهار فی اللیل.» (حدید: 6) در آن تاریکی شام، نور حقیقت از زبان امام زینالعابدین تابید.
در کتاب نفسالمهوم آمده است: یزید در آن مجلس دستور داد منبر و خطیبی آورند تا از حسین و علی نکوهش کند و کارهای آنان را به مردم گزارش دهد. خطیب بالای منبر رفت. حمد خدا کرد و بسیار از علی و حسین علیهماالسلام بد گفت و در مدح معاویه و یزید طول داد و برای آنان هر کار نیکی را برشمرد تا علی بن الحسین بر او بانگ زد: ای خطیب! وای بر تو که رضای خلق را به سخط خالق خریدی و جایت دوزخ است. سپس رو به یزید کرد و گفت: اجازه میدهی من هم سخن گویم که پسند خدا باشد و برای حاضران موجب اجر گردد؟ یزید سرباز زد، مردم گفتند: به او اذن بده بالای منبر رود، شاید ما از او چیزی بشنویم!، یزید گفت: اگر او به منبر برود، مرا و آل سفیان را رسوا کند و به زیر آید. به او گفتند: این بیمار چه تواند گفت؟ جواب داد: این مرد از خاندانی است که علم را از کودکی با شیر مکیدهاند. به او اصرار کردند تا اجازه داد. آن حضرت بالای منبر رفت. خدا را حمد و ستایش کرد و خطبهای خواند که دیدهها گریان شد و دلها لرزان.
وقتی خطبه امام رسید به اینجا که، انا ابن علی المرتضی، انا بن محمد المصطفی، انا بن فاطمة الزهرا، انا ابن سدرة المنتهی انا ابن شجرة طوبی...، فریاد مردم به گریه و ناله بلند شد و یزید ترسید آشوب شود، دستور اذان داد. امام از شهادت به رسول الله استفاده نمود فرمود آیا او جد توست یا من...(4)
اینجا بود که مردم از بیخبری مطلق درآمده و دانستند که علی شهید محراب است و حسین، فرزند حیدر.
از اینرو، لب به فریاد و اعتراض گشودند و یزید را شماتت کردند. خطابه امام موجب رسوایی آل سفیان گردید تا جایی که سفیر روم نیز به یزید اعتراض کرده و وی را مورد مذمت قرار داد. در کتاب لهوف آمده است: «از علی بن الحسین علیهالسلام روایت شده که چون سر حسین علیهالسلام را نزد یزید آوردند، همواره مجالس میگساری تشکیل میداد، سرمقدس آن حضرت را مقابل خود میگذاشت. یکی از روزها فرستاده پادشاه روم، که از اشراف و بزرگان آن سامان بود، به مجلس یزید آمد و گفت: ای پادشاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چه کار؟ گفت: من وقتی که نزد پادشاه خود برمیگردم از من خواهد پرسید که در اینجا چه دیدهام، از اینرو دوست دارم داستان این سر و صاحب آن را برای او بازگو کنم تا در شادی و سرور با تو شریک باشد.
یزید گفت: این سر حسین بن علی بن ابیطالب است. رومی پرسید: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله . نصرانی گفت: اُف بر تو و دین تو! دین من بهتر از دین شماست؛ زیرا پدر من از نبیرههای داود پیامبر بود. میان من و او پدران بسیاری فاصله هستند و نصرانیها مرا بزرگ میشمارند و خاک پای مرا به تبرک برمیدارند؛ زیرا من یکی از اولاد داود هستم. ولی شما فرزند دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله خود را میکشید در صورتی که بین او و پیامبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست. این چه دینی است که شما دارید؟! پس از آن به یزید گفت: آیا داستان کنیسه حافر را شنیدهای؟
گفت: بگو تا بشنوم. نصرانی گفت: بین عمان و چین دریایی است که عبور از آن یکسال مسافت است. در آن دریا هیچ آبادی وجود ندارد به جز یک شهر که در وسط آب قرار گرفته و هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ وسعت دارد و در روی زمین شهری بزرگتر از آن نیست و از آن شهر یاقوت و کافور به سرزمینهای دیگر حمل میشود و درختهای آنجا عود و عنبر است. این شهر در تصرف نصارا است و هیچ پادشاهی جز پادشاه نصرانیها در آن دست ندارد. در آنجا کنیسههای بسیاری است و بزرگترین آنها، کنیسه "حافر" است و در محراب آن حقهای از طلا آویخته شده است. در آن حقه، سُمی است که میگویند این سم مرکبی است که عیسی بر آن سوار شد. اطراف آن حقه را با پارچههای حریر آزین بستهاند و در هر سال جماعت زیادی از نصارا از راههای دور به زیارت آن کنیسه میآیند و اطراف آن حقه طواف میکنند و آن را میبوسند و حاجات خود را از خداوند میخواهند. آری، نصارا چنین میکنند و عقیده آنها همین است درباره آن سم که گمان دارند سم الاغی است که عیسی پیامبر آنان بر او سوار شده، ولی شما پسر پیامبر خود را میکشید. لا بارک الله فیکم و لا فی دینکم. یزید گفت: این نصرانی را بکشید که مرا در مملکت خود رسوا نکند. نصرانی چون احساس کشته شدن نمود، به یزید گفت: آیا مرا میکشی؟ گفت: آری.
گفت: پس بدان که دیشب پیامبر شما را در خواب دیدم. به من فرمود: ای نصرانی تو از اهل بهشتی! من از این بشارت تعجب کردم. اینک میگویم: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله."
پس از آن، سرمقدس حسین علیهالسلام را برداشت و به سینه چسبانید و آن را میبوسید و میگریست تا کشته شد.»(5)
باری، با شهادت سالار شهیدان و یارانش، خفتگان بیدار گشته و عوامفریبیهای دستگاه بنیامیه آشکار گردیدند. مردمی که بر اثر تبلیغات و عوامفریبی معاویه روزگار میگذراندند، از جهالتوگمراهیرهایییافتهومتوجهشدند که از چه چشمه زلالی بیبهره بودند.
بنابراین، یکی از پیامدهای اجتماعی عاشورا، بیداری جامعه اسلامی و انسانی میباشد. شناخت و آگاهی از ارزشها و واقعیتها از ارکان اصلی تشکّل اجتماعی است. حکّام ستمگر و زورمندان، همواره تلاش میکنند تا مردم را از ارزشها و واقعیتها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگری خود ادامه دهند.
استاد مصباح در اینباره مینویسد: بیشک یک نظام سیاسی ظالم و فاسد نمیتواند با شکنجه، کشتار، سرکوبی، تطمیع و تهدید برای همیشه پا برجا و برقرار بماند، لذا ستمگران، تبهکاران و خودکامگان برای تضمین ثبات و دوام قدرت و حکومت خود چارهای جز دخل و تصرف در باورهای مردم و تغییر جهانبینیها و ارزشگذارهای آنان و ترویج و اشاعه افکار نظری و عملیای که بتواند ضامن بقای حاکمیت و اقتدارشان باشد، ندارند.»(6)
بر این اساس، معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آنجا که توانست علیه اهلبیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تبلیغات منفی نموده و حتی سعی داشت نام پیامبراکرم را از مأذنهها پایین کشد و فرهنگ جاهلیت را حاکم کند. اما هر آنچه را که معاویه طی حاکمیتش به دست آورد، حسین بن علی علیهالسلام با قیامش در عاشورای 61 هجری باطل نمود و سیدالساجدین در مرکز سلطنت اموی، بنیامیه را رسوا و مردم فریبخورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت عترت رسولالله صلیاللهعلیهوآله را نمایان ساخت. از آن پس، جامعه اسلامی متوجه شد که بنیامیه جز دشمنی با اسلام، نیت دیگری ندارند.
در کتاب ثورةالحسین آمده است: «از پس این حادثه دلخراش [عاشورا]، جامعه دریافت که حق با اهلبیت پیامبر است و دولت مخالف آنان نه تنها به اصول و ارزشهای اسلامی پایبند نیست، بلکه رژیمی سفّاک و مستبد است که میخواهد جامعه اسلامی را به جاهلیت نخستین برگرداند.»(7)
ابن خلدون نیز مینویسد: «موجی از تنفر علیه دستگاه حکومتی و عاملان آنها ایجاد شد و شیعیان به خود آمدند و از این که فرزند پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله را یاری نکرده بودند، به شدت پشیمان شدند و به تدریج موج بیداری سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت و زمینه نهضت توّابین، قیام حرّه و سایر قیامها فراهم گشت.»(8)
شهید مطهری در این زمینه مینویسد: «امویها شخصیت ملت مسلمان را له کرده و کوبیده بودند و دیگر کسی از آن احساسهای اسلامی در خودش نمیدید. اما همین کوفه بعد از مدت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن علی علیهالسلام رفتند و در آنجا عزاداری کردند و به درگاه الهی از تقصیری که کرده بودند توبه کردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن علی علیهالسلام را نگیریم از پای نمینشینیم و عمل کردند و قتله کربلا را همینهاکشتندوشروعایننهضتازهمان عصرعاشورا و ازروزدوازدهممحرمبود.»(9)
2. معرفی گروه باطل و احیای اسلام ناب
از دیگر پیامدهای اجتماعی نهضت خونین عاشورا، پرده برداشتن از چهره نفاق و اسلام دروغین و معرفی گروه باطل بود. واقعه کربلا چهره واقعی و ماهیت حقیقی حاکمیتی را که به نام اسلام بر مردم حکم میراندند، برای افکار عمومی روشن کرد و تفاوت حکومت اسلامی با سلطنت موروثی را، که بنیانگذارش زاده هند پر کینه بود، آشکار ساخت.
مردم از خطبه غرّای سیدالساجدین در شام دریافتند که ریشههای انحراف در جامعه اسلامی از کجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهی ناحق، حق را در خانه غربت حبس کرده و باطل را بر مرکب حکومت نشاندند و حاکمیت جامعه نوپای نبوی را به نااهلان سپردند و آنان نیز علیه فرزندان و اهلبیت پیامبر رحمت آن کردند که یاد آن، سینهها را مجروح میکند.
آری، آنچنان جفا علیه عترت رسولالله نمودند که امام حسین علیهالسلام ، در روز عاشورا، لحظاتی پیش از شهادت بر آن شد تا خود و نسبش را به مردم معرفی کند؛ آنجا که میفرماید: «هان ای مردم، به سخنم گوش کنید و در پیکارم تعجیل ننمایید تا حق اندرز شما که بر من است ادا کرده، عذر آمدن خود را بیان کنم... به درستی که ولی من خدایی است که قرآن را نازل و صالحان را سرپرستی میکند... اما بعد، اینک نسب مرا بررسی کنید و ببینید من کیستم، سپس به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید و بنگرید آیا شما را رواست که مرا بکشید و حرمتم را هتک کنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما و فرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما و فرزند اول مؤمن به خدا و اول تصدیق کننده آنچه پیامبر صلیاللهعلیهوآله از جانب خدا آورد نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار شهید ذوالجناحین عموی من نیست؟ آیا بارها این فرموده رسول خدا را در حق من و برادرم نشنیدهاید که این دو سرور جوانان بهشتند؟ اگر در آنچه که حق است، تصدیقم میکنید و اگر باور ندارید از کسانی که میدانید بپرسید. از جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم، انس بن مالک بپرسید.»(10)
وا اسفا که گروه منحرف و غاصبان خلافت آنقدر دروغ بافته و بدگویی کرده بودند که امام معصوم و حجّت حق باید بر حقانیت و صحت گفتههایش، صحابه پیامبر را به شهادت گیرد.
اما این وضعیت با شهادت مظلومانه زاده حیدر، دگرگون گشت و مردم دریافتند که سلطنت امویان مبتنی بر اسلام نیست و ماهیت دروغین و غیردینی آنان آشکار گردید. از این رو، سایر خلفای امویان و عباسیان و عثمانیان نتوانستند کارهای نامشروع خود را به نام اسلام انجام داده و رنگ دینی بدان بخشند و افکار عمومی نیز واقعیت را شناخته و اعمال و رفتار آنان را مربوط به اسلام نمیدانستند.
و این از پیامدهای مهم عاشورا و هدیه به مردم و جامعه اسلامی است تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دستکم ناهنجاریهای امویان را به اسلام و ارزشهای دینی نسبت ندهند؛ چه اینکه هنجارها نشاندهنده ارزشهای کنشگران است و اگر امویان را مسلمان بدانند طبعا رفتارشان را مطابق ارزشهای دین اسلام خواهند دانست. اما قیام حسینی چهره پنهان گروه حاکم را به جامعه اسلامی و انسانی نمایاند تا آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند که اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآله غیر از آن دینی است که امویان معرفی کردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلمستیز و ظالم شکن، چون خورشید عالمتاب بر تارک عالم میدرخشد، به برکت خون سرخ حسین و قیام نینواست. هرچند حدوثا محمدی است اما بقاءً حسینی است. چنانچه مقرم در کتاب «مقتل الحسین» به این موضوع اشاره دارد و مینویسد: «نهضت حسین علیهالسلام جزء اخیر از علت تامه برای استحکام مبانی دین بوده به طوری که این نهضت بین دعوت حق و هجمههای باطل، جدایی انداخته، حق و باطل را از هم جدا کرده و گروه حق را از گروه باطل متمایز نموده تا جایی که گفتهاند: "ان الاسلام بدؤه محمدی و بقاؤه حسینی"... .»(11)
واشنگتن ایرونیک بر این باور است که امام حسین علیهالسلام اسلام را از چنگال بنیامیه رها ساخت. وی میگوید: «برای امام حسین علیهالسلام ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن به اراده یزید، نجات بخشد. اما مسؤولیت پیشوا و نهضتبخش اسلام اجازه نمیداد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنیامیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیده عربستان روح حسین فناناپذیر است. ای پهلوان! ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من ای حسین.»(12)
چارلز دیکنز نیز میگوید: اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواستههای دنیایی خود بود، من نمیفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنین حکم میکند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.(13)
به طور کلی، هر آزاده و منصفی شهادت میدهد که نور دیده کوثر با رشادت و شهادتش در سرزمین تفتیده طف توانست اسلام نابی را که در پرتو آن اویس قرنها و سلمانها و ابوذرها پرورش یافتهاند، احیا کند و اگر نبود این جانثاری زاده زهرا علیهاالسلام ، فقط نامی از اسلام باقی میماند؛ چه اینکه بنی امیه به سردمداری زاده سفیان در پی نابودی اساس دین بوده و در راه رسیدن به مقصود تلاشهای گستردهای نمودند و تا جایی پیش رفتند که امام حسین علیهالسلام میفرماید: «... آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیگردد؟»(14)
اما واقعه عاشورا خط بطلانی بر عملکرد آنان کشید و مردم و جامعه اسلامی و انسانی را به سوی کوثر زلال نبوی رهنمون ساخت و چراغ هدایتی در اختیار بشر قرار داد تا بتوانند در پرتو آن رفتار خود را تنظیم کنند. و این بسیار مهم است؛ زیرا جامعه بشری نیاز به هدایتگر و راهنما دارد و اسلام ناب چراغی است که خدای مهربان به واسطه پیامبرش به جامعه انسانی هدیه داده تا بتوانند در پرتو آن ره کمال پیش گیرند. اما اصحاب سقیفه، به ویژه بنیامیه، این کوثر زلال و مصباح هدی را به اعمال و رفتار خود آلوده کردند. از اینرو، حسین فاطمه علیهاالسلام باعاشورایش، اسلام ناب را از دست آنان نجات داد، به گونهای که اکنون اسلام ناب همچون خورشیدی در عالم میدرخشد.
3. همبستگی و انسجام اجتماعی
آنچه که تاریخ زندگی بشر بدان گواهی میدهد این است که انسان همواره در سایه زندگی اجتماعی روزگار سرکرده و در پرتو آن، برای رسیدن به کمال و سعادت تلاش میکند. این حقیقت موجب گردید که برخی از اندیشمندان، سعادت و کمال انسان را در گرو زندگی اجتماعی بدانند.
فارابی میگوید: «زندگی بالاجتماع است که میتواند کمال انسانی را برایش به ارمغان آورد، هرچند زندگی انفرادی ناممکن نیست، اما انسان را به سعادت محتوم و کمال مطلوب راهبر نتواند بود.»(15)
روشن است که همبستگی و انسجام اجتماعی از امور حیاتی جامعه است و بدون آن، جامعه قدرت تداوم و استمرار نداشته و در نتیجه، زندگی اجتماعی انسان به مخاطره افتاده و طبعا سعادت او خدشهدار میشود. به طور کلی، روشهای حفظ وحدتوانسجام اجتماعی عبارتند از:
الف. اعمال زور و فشار، که همبستگی منتج از آن دوام ندارد؛
ب. وجود دشمن مشترک؛
ج. برگزاری مسابقات ورزشی و سرگرمیهای همگانی؛
د. عامل مذهب و گسترش آن؛
ه. بالا بردن سطح آگاهی مردم برای شناساندن ارزشهای واقعی و لزوم وحدت.(16)
انسجام اجتماعی و همبستگی گروهی امری ضروری است و بدون آن، جامعه مطلوب پدید نخواهد آمد، اگر چه افراد در چنین جامعهای در کنار هم قرار گرفته و به اهداف مادی و حیوانی خود برسند.
باید انسجام و اجتماع شیعه در طول تاریخ را مرهون قیام غرورانگیز عاشورا دانست و این واقعیتی است که دانشمندان و مورّخان بدان اشاره نمودهاند. خربوطلی در اینباره مینویسد: «شهادت امام حسین علیهالسلام در کربلا، بزرگترین حادثه تاریخی بود که منجر به تشکّل و تبلور شیعه گردید و سبب شد که شیعه به عنوان یک سازمان قوی با مبادی و مکتبی سیاسی و دینی مستقل در صحنه اجتماع اسلام آن روز جلوه کند.»(17)
به طور کلی میتوان گفت: عاشورای حسینی به دو طریق انسجام اجتماعی را به جامعه اسلامی هدیه کرد:
الف. از طریق آگاهیبخشی و روشنگری: ماهیت این نهضت، احیای دین محمدی و اسلام ناب بود و اسلام ناب نیز با ارزشهای معنوی و آموزههای الهی خود افراد و انسانهای کمالجو و سعادتطلب را در کنار هم قرار میدهد. ندای روح بخش اسلام نیز این است که «انما المؤمنون اخوه.» برادری خود بالاترین و مستحکمترین انسجام است.
ب. از طریق عزاداری و سوگواری: سنّت پاسداشت یاد و خاطره شهدای کربلا و عزاداری و سوگواری برای حسین بن علی علیهالسلام و یارانش، در بین شیعیان، برکات و آثارفراوانی به همراه داشته که انسجام اجتماعی و همبستگی گروهی از جمله آنها است.
توضیح اینکه: فعالیتها و کنشهای کنشگران دارای دو نوع کارکرد است:
1. کارکردهای آشکار؛ یعنی کارکردهایی که برای شرکتکنندگان در فعالیت [کنشگران] شناخته شده و مورد انتظار است.
2. کارکردهای پنهان؛ یعنی نتایج فعالیتهایی که شرکتکنندگان در آن فعالیت از آن آگاه نیستند.(18)
سوگواری و عزاداری برای امام حسین علیهالسلام و شهدای کربلا، نیز دارای دو نوع کارکرد آشکار و پنهان است. کارکردهای آشکار این حادثه عظیم تاریخ بسیار است؛ از جمله: زنده نگاه داشتن یاد شهدا، احیای فرهنگ عاشورا، احیای فرهنگ جهاد و ایثار و... . علاوه بر کارکردهای آشکار، کارکردهای پنهان نیز وجود دارد که برجستهترین آنها، اخوّت و همبستگی گروهی و انسجام شیعیان است. و این همبستگی خود منشأ حرکات و برکات بسیاری بوده است که انقلاب اسلامی ایران نمونهای آشکار از این واقعیت است؛ چه اینکه، اوج حرکات مردمی و نهضت اسلامی از محرم سال 1356 بوده است. نه تنها شروع نهضت اسلامی ایران از عزاداری و عاشورا آغاز گردید که بقای این نهضت نیز مبتنی بر همین سنت بوده است؛ چنانچه امام خمینی قدسسره به آن اشاره کرده و میفرماید: «باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنتها [عزاداری و سوگواری] را حفظ کنید.»(19)
به این ترتیب، یکی از پیامدهای اجتماعی نهضت عاشورا، انسجام اجتماعی است که پس از شهادت امام حسین و یارانش در کربلا، به جامعه اسلامی و به خصوص جامعه شیعی هدیه داده شد. این امر از نگاه محققان پنهان نمانده است. چنانکه نیکلسن در اینباره میگوید: «حادثه کربلا حتی مایه پشیمانی و تأسف امویان شد؛ زیرا این واقعه شیعیان را متحد کرد و برای انتقام حسین همصدا شدند و صدای آنان در همه جا، به ویژه عراق و میان ایرانیان انعکاس یافت.»(20)
فیلیپ حتی نیز مینویسد: فاجعه کربلا سبب جان گرفتن و بالندگی شیعه و افزایش هواداران آن مکتب گردید.(21)
4. احیای ارزشهای اسلامی و انسانی
یکی از آثار بسیار مهم و اساسی نهضت پرافتخار حسینی علیهالسلام ، احیای ارزشهای اسلامی و انسانی است که از نیازهای اساسی هر جامعه میباشد. ارزشها یکی از عناصر برجسته و تأثیرگذار فرهنگ است و فرهنگ نیز به مثابه هوایی است که بدون آن تنفس اجتماعی ممکن نخواهد بود. در نگاه جامعهشناسان، فرهنگ، خشتهای بنای اجتماعی است و ارزشها، ملاط آن؛ زیرا اجزا و عناصر فرهنگ تحت تأثیر مستقیم ارزشها قرار دارند. ارزشها، باور داشتهای ریشهداریاند که اعضای جامعه یا گروه، به هنگام برخورد با پرسشها درباره خوبیها و بدیها و امور مطلوب، آنها را در نظر میگیرند.(22) از اینرو، گروههای اجتماعی بدون آنها دچار اختلال در گفتار و رفتار اجتماعی میگردند. ارزشها چراغ هدایت هنجار (گفتاری ـ رفتاری) هستند و بدون آنها، اساسا جوامع توان شکلگیری و انسجام ندارند. بدیهی است که اگر ارزشهای موجود در جوامع، دینی باشند، موجب استحکام و استمرار زندگی اجتماعی برای اعضای آن خواهد بود؛ زیرا ارزشهای دینی با ثبات و غیرقابل تغییر و مبتنی بر وحی هستند و در ذات خدا و ارادهاش تغییر و تبدیل راه ندارد. اما ارزشهای اجتماعی، از ثبات و دوام کافی برخوردار نیستند؛ زیرا متکی بر مقبولیت عامه و پذیرش غالب افراد جامعه میباشند. روشن است که با تغییر امیال و خواستههای افراد، ارزش بودن خود را از دست خواهند داد و ارزشهای دیگر جایگزین آنها میگردند. از اینرو، اینگونه ارزشها، معمولاً بیثباتاند.
البته، دینی بودن ارزشها منافاتی با اجتماعی شدن آنها ندارد و آن هنگامی است که ارزشهای دینی توسط غالب افراد جامعه پذیرفته شده و رفتار و اعمال آنها بر پایه ارزشهای دینی شکل گیرد. چنین ارزشهایی که رنگ دینی دارند، از ثبات و دوام برخوردارند. در غیر این صورت، هر ارزش اجتماعیای نمیتواند به مثابه ارزشهای دینی کارایی داشته و افراد اجتماع را آسوده خاطر سازد؛ چرا که در ارزشهای اجتماعی میل و خواست اکثریت گروه ملاک است، اما در ارزشهای دینی، ملاک انسانیت بوده و در فرهنگ دینی افراد از حقوق اجتماعی یکسانی برخوردارند. از این روست که جامعه دینی پایدارتر است؛ البته جامعهای که فقط نام دین را یدک نکشد و دین و ارزشهای دینی به خوبی و بدون تبعیض اجرا گردد.
به این ترتیب، ارزشهای دینی برای جوامع انسانی امری حیاتی و ضروری است. بدیهی است که احیای این ارزشها، موجب بالندگی جوامع و نشاط زندگی اجتماعی افراد خواهد بود. بیتردید یکی از پیامدهای مهم و برجسته قیام عاشورا، احیای ارزشهای اسلامی و انسانی است. این حادثه عظیم توانست جامعه نبوی را از آن رخوتی که پس از عروج ملکوتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پدید آمده بود، بیرون آورده و به جامعهای بالندهتبدیلنماید. درذیل بهچندموردازآن ارزشهایاسلامیوانسانیاشاره میگردد:
الف. احیای روحیه شهادتطلبی
تاریخ زندگی اجتماعی بشر گواهی میدهد که انسان از بدو خلقت تا به امروز به شیوههای متعدد تلاش کرده است تا خود را جاودانه کند و شاید سرّ مطلب این باشد که خالق این موجود پر رمز و راز، خود وجودی لایزال و ابدی دارد و بشر که مخلوق آن وجود ماندگار است، فطرتا تمایل دارد تا به ویژگی خالقش دست یازد و همانند او ماندگار و جاودانه شود. از اینرو، در جامعه انسانی مشاهده میشود که افراد از مرگ و فنا واهمه داشته و از آن رویگردانند و سعی دارند به نوعی زنده و جاوید بمانند؛ برخی بر حفظ جسم و جان خود پرداخته و گروهی در پی حفظ نام و نشان خود در جامعه و تاریخاند.
اما خدای متعال که از این میل باطنی بشر آگاه است، راه جاودانی را فراروی بشر نهاده و او را به سوی جاودانگی راهنمایی نموده و «شهادت» را به او هدیه داده و فرموده که راه ماندگاری مرگ سرخ است، آن را برگزینید تا صفت «احیا» پیدا کنید، آنجا که فرمود: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء...» (آل عمران: 169) پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در تفسیر این کریمه، مفهوم شهادت را توسعه داده و فرموده است: «من قتل دون مظلمته فهو شهید...»؛... هر که در برابر ظلمی کشته شود شهید است.(23) خواه این ظلم بر مال و عیال باشد یا همسایه و... چنانچه فرمود: «من قتل دون اهله ظلما فهو شهید، من قتل دون ماله ظلما فهو شهید من قتل دون جاره فهو شهید و من قتل فی ذات الله عزّوجل فهو شهید.»(24)
شهادت ارزشی است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضای آن با امنیت خاطر به زندگی اجتماعی خود، که جایگاه کسب معرفت کمال و سعادت است، مشغول خواهند بود و این مطلوب هر انسان کمالجو و طالب زندگی ابدی است. اگر امام خمینی قدسسره ، شهدا را شمع محفل بشریت میداند و شاگردش، شهید مطهری، شهید را همچون شمعی میداند که خود میسوزد ولی جامعه را در پرتو آن نورانی میکند، اشاره به همین واقعیت دارد. براین اساس، چنین ارزشی را برای جامعه حیاتی و ضروری میدانیم.
حسین بن علی علیهالسلام با علم به شهادت ره کربلا را پیش گرفت و دیگران را نیز از این علم بیخبر نساخت. چنانچه آن هنگام که امسلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتی کرد، فرمود: «من میدانم در چه ساعت و در چه روزی کشته خواهم شد و میدانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و یاران من کدام افراد کشته میشوند.»(25) و یا در پاسخ «اباهره» که پرسید: چرا از حرم جدّت خارج شدی؟ فرمود: «ویحک یا اباهرة انّ بنیامیه اخذوا مالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت و ایم الله لتقتلنی الفئة الباغیه و لیلبسنّهم الله ذلّا شاملا.»(26)
سرانجام، آن حضرت با شهادتش راه جاودانگی را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگی نگاشت و از فردای عاشورا، ارزشهای اسلامی و انسانی احیا گشت و آنانی که از ترس جان در مقابل عبیدالله، زاده مرجانه، تن به ذلت دادند و از یاری فرزند کوثر سرباز زدند، در مجلس عبیدالله فریاد زدند و مرگ سرخ را برگزیدند و بر بیدادگری ابن مرجانه شوریدند. افرادی چون عبداللهبن عفیف ازدی، علیه عداوت عبیدالله بر اهلبیت رسول الله صلیاللهعلیهوآله شوریدند و شهادت را در آغوش گرفتند و این شهادتطلبی، حتی سفیر روم را در جای ننشاند و او نیز فریاد کرد و سر مظلوم کربلا را در آغوش گرفت و به استقبال شهادت رفت. از آن پس تا به امروز هر آزادهای ره سالار شهیدان در پیش گرفته و با اقتدا به آن امام همام، در مقابل ظلم ایستاده و مرگ سرخ را برگزیده است تا هم خود ماندگار شود و هم جامعه را از آلودگیها پاک سازد و تا این روحیه در خلق و خوی بشر بوده و هست، هیچ ظلمی پایدار نمانده و هیچ ظالمی ماندگار نخواهد بود. همانگونه که بنیامیه پس از شهادت حسین و یارانش، ریشه کن گردیدند.
اگر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به کاروانسالاری روح الله قدسسره و همت بلند مردم به بار نشست، به برکت احیای روحیه شهادتطلبی بود و اگر دشمن در جنگ هشت ساله، با همه امکانات و حمایتهای جهانیاش سرانجامی جز شکست نداشت، به یُمن وجود روحیه شهادتخواهی بینظیری بود که پیر و جوان در عشق به آن میسوختند و گاه به شوق یافتن آن چلّه مینشستند و نذر شهادت میکردند و گاه به بارگاه ملکوتی ثامنالائمه حضرت رضا علیهالسلام رفته و رضای شهادت میگرفتند و با پیشانی بند "یا شهادت یا زیارت" ره میدان رزم پیش میگرفتند. کیست که نداند این چنین روحیهای، پس از شهادت حسین زهرا علیهالسلام و یاران نینواییاش در کالبد جامعه دمیده شده و از آثار و پیامدهای برجسته نهضت عاشورا میباشد؟
ب. معرفی گروه مرجع
بیتردید آن هنگام که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله علیرغم تب شدید خود، به کمک علی علیهالسلام و سلمان عزم مسجد کرده و بر فراز منبر خطاب به مردم فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی...»(27) و نیز آنگاه که در جمع اصحابش فرمود: «این علی با قرآن و قرآن با علی است و این دو جانشینان و یاوران من هستند و تا زمانی که در کنار حوض بر من وارد میشوند از هم جدا نمیشوند و آنگاه از ایشان خواهم پرسید که آنان را چگونه جانشین من قرار دادید؟»(28) و نیز آن زمان که در ازای رسالت خویش اجری جز محبت و مودت اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام درخواست نکرد، کسی پیام آن را دریافت نکرد و سرّ این همه اصرار را درک نکرد، مگر علی و سلمان و ابوذر و مقداد؛ راز این همه اصرار پیامبر و توجه دادن مردم به اهلبیت خویش را باید از قرآن و دعای ندبه شنید، آنجا که میفرماید: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الاّ من شاء أن یتخذ الی ربه سبیلاً» (فرقان: 57)؛ بگو اجری که من خواستم جز این نیست که راه خدا را پیشه کنید. «فکانوا هم السبیل الیک و المسلک الی رضوانک»؛(29) و اهلبیت عصمت و طهارت طریق رسیدن به خدا و رضوان اویند، پس با تکیه بر آنان و با مودت به ایشان میتوانید راه کمال را هموار کنید.
تأکید فراوان پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله بر گرایش و مودت مردم به عترت، از منظر جامعهشناختی بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا در نگاه جامعهشناختی، مردم همواره در پی الگویی مناسب و راهگشا برای رفتار فردی و گروهی خود میباشند. به تعبیر جامعهشناسان، انسانها به دلایل مختلف عموما خود را در زمینههایی با عدهای مقایسه و ارزیابی میکنند. در این فرایند، انسان ارزشها و الگوهای عمل افراد یا گروههای دیگر را به عنوان یک قالب مقایسهای مرجع میگیرد.(30) بدیهی است هر فردی در زندگی فردی و اجتماعی خود نقشی ایفا میکند و اسلام نیز به عنوان مکتبی سعادتبخش برای پیروان خود در زندگی فردی و اجتماعیشان نقشهایی را معین نموده است که مسلمانان باید به ارزیابی ایفای نقش خود بپردازند. اینجاست که افراد به گروه مرجع نیازدارند تا با مراجعه به آن به ارزیابی نقش فردی و اجتماعی خود بپردازند؛ زیرا گروه مرجع، «یکی از معیارها و الگوهایی است که هرکس هنگام ارزیابی نقش خود در یک موقعیت معین از آن استفاده میکند. فرد با این ارزیابی میتواند مشخص کند آیا نقش خود را به درستی ایفا کرده است یا نه؟»(31)
در یک نظام اجتماعی پایدار، شایسته است گروهی را که انسان به آن تعلق دارد، گروه مرجع مثبت باشد.(32) پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله ، اهلبیت خود را به مثابه گروه مرجع به امت معرفی کرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن گروه مرجع مثبت محروم نباشند، بلکه با بهرهگیری از این گروه راه کمال را که همانا «ان یتخذ الی ربه سبیلاً» است در پیش گرفته و در زندگی فردی و اجتماعی دچار تحیر و سردرگمی نشوند. متأسفانه با آن همه تأکید رسول الله صلیاللهعلیهوآله ، جامعه اسلامی پس از رحلت آن حضرت ره دیگر را پیشه کرد و از آن الگوی کامل و گروه مرجع مثبت بهره نبرد و تاوان سختی را نیز در این راه متحمل گردید.
البته، عامل اصلی بازماندن امت در بهرهگیری از معارف نورانی اسلام، که در قلوب عترت مکنون بود، اصحاب سقیفه بودند؛ چون میدانستند که محبوبیت و نفوذ عترت رسول خدا در جامعه موجب تزلزل حاکمیت مغصوبهشان گردیده و آنان را از مقاصد خویش، که همانا حکمرانی بر امت بود، باز میدارد. از اینرو، تلاش فراوان نمودند تا امت را از خاندان عصمت جدا و دور نگه دارند که متأسفانه موفقیت بسیاری نیز در این راه کسب کردند تا جایی که مردم حتی مسائل شرعی و دینی خود را از ائمه علیهمالسلام نمیپرسیدند. این تلاشها در زمان سلطنت معاویه به اوج خود رسیده بود.
اما با حماسهای که نینواییان در کربلا برپا نمودند، روندی که بنیامیه در جهت کاهش منزلت اهلبیت علیهمالسلام پیش گرفته بودند، متوقف شد و به تدریج عداوتها مبدّل به مودت گردید و هرچه از واقعه طف میگذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان رسولالله صلیاللهعلیهوآله بیشتر میشدند، به طوری که پس از مدت اندکی، پنج هزار تن از مردم کوفه به خونخواهی فرزند زهرا علیهاالسلام قیام کرده و قتله کربلا را از میان برداشتند.(33)
باری، پس از شهادت سبکبالان عاشق در دشت نینوا، دلها در گرو محبت خاندان وحی قرار گرفت و عواطف و احساسات عمومی به سوی آنان معطوف گردید و این محبت تنها در سینهها حبس نگشت، بلکه با شور و هیجان وصف ناشدنی هرساله در تمام عالم به صورت سوگواری و عزاداری متجلی میشود.
آیتالله صافی در این زمینه مینویسد: «این مراسمی که به عنوان عزاداری آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، سوریا، لبنان، بحرین، افغان، مصر و نقاط دیگر به عنوان زیارت قبر مطهر به خصوص در شبها و روزهای مخصوصه مانند عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار میشود، نشان میدهد که حسین علیهالسلام قلوب همه را مالک شده و مردم حتی بیگانگان عاشق و دلباخته او شدهاند.»(34)
روشن است که محبت و مودّت، اولین قدم در جهت مقتدا قرار گرفتن شهید کربلا در امور و شؤون زندگی فردی و اجتماعی محبّان خواهد بود.
به علاوه، عزاداری و سوگواریهایی که در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار میشود، خود آثار اجتماعی، سیاسی، تربیتی و اخلاقی داشته و دارد و این همه گامی مؤثر در مرجع قرارگرفتن خاندان نبوت میباشد و موجب شوکت و ترقی شیعه میشود؛ چرا که بهترین گروه مرجع را در اختیار دارد.
ج. قیام حسینی الگو و سرمشق جنبشهای اجتماعی
افراد در زندگی اجتماعی خود همواره در پی الگوها و سرمشقهایی هستند تا بتوانند با پیروی از آنان به زندگی مطلوب و سعادتمند برسند و در این راستا تلاش میکنند بهترینها را برگزینند. سرّ مطلب این است که اشخاص در جامعه مثل هم میاندیشند و شبیه هم رفتار میکنند و به عبارتی، از الگوهای رفتاری پیروی میکنند. «یک الگو چیزی است که ساخته میشود تا برای ساختن نمونههای دیگر سرمشق قرار گیرد.»(35)
اما گاه و بلکه اغلب اوقات، انسان به دلیل عدم آگاهی از معیارهای صحیح و مناسب، در انتخاب الگوی مناسب راه خطا را در پیش گرفته و در نتیجه، به جای رسیدن به هدف، دچار مشکلات شده و معضلات زیادی دامنگیر او میشود.
اسلام به عنوان مکتبی که در پی ارائه کمال و سعادت بشری است، برای پیروان خود، گروه مرجع، که خاندان وحی باشند، معرفی کرده است، از اینرو، باید آنان را به عنوان سرمشق و الگوی رفتاری خویش قرار دهیم و تابع و پیرو رفتار فردی و اجتماعی آنان باشیم.
از اینرو، امام حسین علیهالسلام الگویی شایسته و ارزشمند و قیام خونین او به عنوان، نقش نمونهای است که انسانهای زیادی آن را سرمشق خود قرار میدهند. سیدالشهدا علیهالسلام خود نیز اشاره دارد که «فلکم فیّ اسوة.»(36)
پس از نهضت عاشورا، حرکتها و جنبشهای فراوانی به تأسّی از آن واقعه، علیه حاکمان ستمگر صورت گرفت که برخی از آنها عبارتند از:
1. انقلاب مدینه، حرکتی که علیه حکومت ستمکار بنیامیه انجام گرفت و با نهایت وحشیگری سرکوب گردید؛
2. قیام توابین در کوفه در سال 65 ق؛
3. قیام مختار ثقفی، که در سال 66 با انگیزه انتقام از قاتلان امام و شهیدان صورت گرفت؛
4. انقلاب مطرف بن مغیره در سال 77 علیه حجاج بن یوسف؛
5. انقلاب ابن اشعث، علیه حجاج بن یوسف؛
6. انقلاب زید بن علی در سال 122؛
7. قیام حسین بن علی شهید فخ، علیه حکومت عباسی در سال 169.(37)
و بالاخره آخرین جنبشی که علیه سلطنت دو هزار و پانصد ساله ستمشاهی، انجام گرفت و حکومت سلطنتی را برکَند، حرکتی بود که از حسین بن علی علیهالسلام ، سرمشق گرفته و با تأسّی از آن امام و مرام او به بار نشست و جنگ هشت ساله را نیز با بهرهگیری از سرمشق کربلا با سربلندی به پایان رساند.
نهضت عاشورا نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای غیرمسلمانان نیز سرمشق و الگو میباشد. مهاتما گاندی رهبر بزرگ هند نیز عاشورای حسینی را سرمشق خود قرار داده و میگوید: «من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام، را به دقت خواندهام و توجه کافی به صفحات کربلا نمودهام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد بایستی از سرمشق امام حسین پیروی کند.»(38)
5. احیای نظارت اجتماعی
به شهادت قرآن کریم، خداوند حکیم، پس از خلقت بشر، خوب و بد، شایست و ناشایست را به نفس او الهام کرد: «فألهمها فجورهاوتقواها.» (شمس: 8) و در عین حالی که عقل را سلاح باطنیاش قرار داد، به آن رسول باطنی نیز اکتفا و بسنده نکرد، با محبتی که به این مخلوق احسن خویش داشت، وی را از نعمت رسول ظاهری محروم نساخت و به واسطه آنان هر آنچه که لازمه سعادت دنیا و آخرتش بود، در دفتری به نام «دین» به سوی او فرو فرستاد تا این موجود پر رمز و راز بتواند در پرتو آن، رفتار فردی و اجتماعی خویش را سامان بخشد.
اما غالب انسانها به جای لبیک به ندای باطنی و خدایی خویش، نفس اماره را پیروی کرده و همواره ره کژی پیش گرفته و میگیرند. بدیهی است که ساختمان اجتماعی (جامعه) با کژیها و انحرافات رفتاری و گفتاری متزلزل بوده و متضمن سعادت و کمال بشر نخواهد بود. از اینرو، کنترل و مراقبت در رفتار فردی و اجتماعی اعضای جامعه امری لازم و ضروری به نظر میآید و خدای متعال نیز بر آن واقف میباشد. از اینرو، دستوالعمل خاصی در این جهت ارائه داده است که آن، «نظارت عمومی» یا «امر به معروف و نهی از منکر» میباشد که دانشمندان علوم اجتماعی آن را نظارت اجتماعی نامیدهاند و در تعریف آن گفتهاند: «نظارت اجتماعی به ساز و کارهایی اطلاق میشود که جامعه برای واداشتن اعضای خویش به سازشکاری و جلوگیری از ناسازشکاری به کار میبرد.»(39) در اهمیت آن میگویند: «نظارتهای اجتماعی برای آن مهمند که جامعه نمیتواند کارکرد درستی داشته باشد، مگر آنکه اعضا، خود را با هنجارهای اجتماعی تطبیق دهند، نقشهایشان را انجام دهند و فعالیتهایشان را طوری هماهنگ کنند که جامعه یا گروه بتواند به هدفهایش دست یابد.»(40)
بر این اساس، در فرهنگ قرآن، بهترین جامعه، جامعهای است که امر به معروف و نهی از منکر و به تعبیر جامعهشناختی، نظارت عمومی و اجتماعی در آن صورت گیرد. به همین جهت، مسلمانان را بهترین امت معرفی میکند؛ زیرا دارای خصیصه امر به معروف و نهی از منکر هستند: «کنتم خیر امة اخرجت الناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر.» (آل عمران: 110) و در این زمینه، علامه شهید مطهری مینویسد: «در اسلام مسألهای وجود دارد که در ملتهای دیگر امروز دنیا به صورت یک قانون دینی وجود ندارد (البته نمیگویم پیامبران سلف نداشتهاند) و آن این است که اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود مسؤول و متعهد میداند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤول و متعهد میداند. امر به معروف و نهی از منکر همین است که ای انسان تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار مسؤول و متعهد نیستی، تو در مقابل اجتماع خود هم مسؤولیت و تعهد داری.»(41)
این مسؤولیت به حدی مهم است که اگر از آن تخطّی شود، باید منتظر عذاب الهی بود. چنانچه امام رضا علیهالسلام از پیامبر خدا نقل میکند: «کان رسول الله صلیاللهعلیهوآله یقول: اذا امتی تواکلت الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فلیاذنوا بوقاع من الله»(42)؛ هرگاه امتم امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذار کنند، پس منتظر عذاب الهی باشند.
شهید مطهری امر به معروف و نهی از منکر را ضامن بقای اسلام دانسته و میفرماید: «امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام و به اصطلاح، علت مبقیه است. اصلاً اگر این اصل نباشد، اسلامی نیست. رسیدگی کردن دایم به وضع مسلمین است. آیا یک کارخانه بدون بازرسی و رسیدگی دایمی مهندسین متخصص که ببینند چه وضعی دارد قابل بقاست؟ اصلاً آیا ممکن است یک سازمان همینطور به حال خود باشد، هیچ دربارهاش فکر نکنیم در عین حال به کار خود ادامه دهد؟ ابدا. جامعه هم چنین است، یک جامعه اسلامی این طور است، بلکه صد درجه برتر و بالاتر. آیا جامعه نظارت و بررسی نمیخواهد؟! جامعه رسیدگی نمیخواهد؟ آیا چنین امری امکان دارد؟ ابدا. قرآن کریم بعضی از جوامع گذشته را که یاد میکند و میگوید اینها متلاشی و هلاک شدند، تباه و منقرض شدند و میفرماید، به موجب اینکه در آنها نیروی اصلاح نبود، نیروی امر به معروف و نهی از منکر نبود، حس امر به معروف و نهی از منکر در میان مردم زنده نبود.»(43)
باری، پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نیز با تکیه بر اصل نهی از منکر توانست ابتدا پلیدیها و کژیها و انحرافات را از جامعه بزداید و سپس با اتکای به اصل امر به معروف جامعهای بنیان نهد که، ایثار و شهادت، عدالت و رستگاری و... جایگزین شقاوت و کژیها و ارزشهای معنوی، جانشین ارزشهای جاهلی گردد. اما پس از رحلت پیامبر رحمت، جامعه نبوی به رهبری اصحاب سقیفه، مسیر انحراف را در پیش گرفت و افراد و اعضای آن در مقابل آن انحراف آشکار لب فرو بستند تا زمانه و زمینه در اختیار حکّام ناشایست قرار گیرد و آنان نیز با خانهنشین کردن حجّت حق، باب انحراف و بدعت را در دین گشوده و ره هدایت را مسدود سازند و کار دین و دنیای امت را به جایی رساندند که امیرالمؤمنین علیهالسلام در آغاز خلافت با حسرت از گذشته یاد کنند: «بندگان خدا، در زمانی واقع شدهاید که خیر و نیکویی به آن پشت کرده و شرّ و بدی به آن رو آورده است و شیطان هر روز بیش از پیش در کار گمراهی مردم طمع میورزد... کجایند خوبان شما، انسانهای وارسته و پرهیزکاری که در کسبشان از حرام پرهیز میکردند و در رفتار و عقیدهشان پاکی میورزیدند؟»(44) و در جای دیگر میفرماید: «هم اکنون با برادران اسلامی خویش به واسطه تمایلات نا به جا و کجیها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا میجنگیم.»(45)
این وضعیت پس از شهادت مولود کعبه علی علیهالسلام به مراتب بدتر گردید؛ زیرا معاویه یکه تاز میدان بدعت و انحرافات شد و جامعه اسلامی را به سوی بیدینی سوق داد تا جایی که ارزشهای معنوی و الهی کمرنگ، دنیا و دنیاگرایی ترویج و انباشت ثروت، ارزش گشت و دنیاطلبان و زراندوزان بر بیتالمال مسلمانان مسلط شدند و خلعت فرمانروایی به دوش نااهلانی چون عمروعاصها گذاشته شد. در چنین احوالی است که امام حسین علیهالسلام خود را مکلّف به قیام میداند؛ چرا که از پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله شنیده است: هرکس چنین اوضاع و احوالی را ببیند و درصدد دگرگونی آن برنیاید و با قول و فعلش اعتراض نکند، شایسته است که خدا چنین کسی را به آنجایی که ظالمان و تغییردهندگان دین خدا را میبرد، ببرد.»(46)
از این روست که امام حسین علیهالسلام اراده اصلاح جامعه نبوی و امر به معروف و نهی از منکر میکند و میفرماید: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر...»(47) با این هدف، راه دشت نینوا را پیش میگیرد و در سرزمین تفتیده طف، خون پاک خویش را برای آبیاری درخت نوپای اسلام هدیه میکند تا بدینوسیله اسلام ناب را از دست نااهلان نجات داده و راه انحراف را مسدود و مسیر حق را به بندگان خدا نشان دهد.
شهید مطهری در اینباره میفرماید: «ژان پل سارتر میگوید: من کاری که میکنم ضمنا جامعه خود را به آن کار ملتزم کردهام، و راست هم هست هر کاری شما بکنید، کار بد یا خوب، جامعه خود را به آن کار ملتزم کردهاید خواه ناخواه کار شما موجی به وجود میآورد، تعهدی برای جامعه ایجاد میکند، بایدی است برای خود شما و بایدی است برای اجتماع؛ یعنی هر کاری ضمنا امر به اجتماع است و اینکه تو هم چنین کن.»(48)
و این واقعیت را میتوانیم در حرکتها و جنبشهایی که علیه ظلم و ظالم به تأسّی از حرکت سیدالشهدا علیهالسلام صورت گرفته، به خوبی مشاهده کنیم. به این ترتیب، یکی از پیامدهای اجتماعی نهضت عاشورا، احیای امر به معروف و نهی از منکر است. البته، نقش برجسته سیدالساجدین علیهالسلام و عقیله بنیهاشم، زینب کبری علیهاالسلام ، را در تبلیغ و ترویج فرهنگ والای عاشورا نمیتوان نادیده گرفت، آری:
سرّ نی در نینوا میماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنهها میماند اگر زینب نبود
فرجام سخن
بیتردید، نهضت پرافتخار حسینی، منبع لایزال معارف الهی و معنوی و چشمهسار آثار و برکات دنیوی و اخروی است که فراروی تشنگان حقیقت و پویندگان طریقت قرار دارد و پیامدهای آن منحصر در یک یا چند زمینه نیست. اما در این نبشتار فقط به برخی از پیامدهای اجتماعی آن قیام با برکت، و نیز آثاری که خود منشأ برکات دیگری بوده است، اشاره گردید. مثلاً، احیای ارزشهای اسلامی و انسانی خود منبعی است از پیامدهای اجتماعی و انسانی و یا احیای امر به معروف و نهی از منکر خود پیامدی است که منشأ تحولاتی عظیم در جامعه انسانی میباشد.
برخی از پیامدهای اجتماعی، خود موضوعی مستقل است که پرداختن بدانها مجال دیگری میطلبد. به عنوان نمونه، ترقّی شیعه، خود پیامدی است از آن نهضت؛ چه اینکه اگر تشیع همواره مکتبی بالنده و پرهیجان بوده و هر روز بیش از گذشته پویاتر میشود، به برکت قیام خونین کربلاست. هرچند "آغاز پیدایش شیعه را که برای اولین بار به شیعه علی علیهالسلام معروف شدند، همان زمان حیات پیامبراکرم باید دانست."(49) اولین اسمی که در زمان رسول خدا پیدا شد، شیعه بود که سلمان و ابوذر و مقداد و عمار با این اسم مشهور شدند.(50) اما پیش از واقعه عاشورا، شیعیان پراکنده بودند و از انسجام کافی برخوردار نبودند و این انسجام و بالندگی شیعه را باید مرهون نهضت سیدالشهدا دانست. پرفسور براوون در این زمینه میگوید: «گروه شیعه یا طرفداران علی علیهالسلام به قدر کافی هیجان و از خود گذشتگی نداشتند، اما پس از رخداد عاشورا کار دگرگون شد، تذکار زمین کربلا که به خون فرزند پیامبر آغشته بود و یادآوری عطش سخت وی و پیکرهای نزدیکانش که در اطراف او روی زمین ریخته بودند کافی بود که عواطف سستترین مردم را به هیجان درآورد و روحها را غمگین کند، چنان که نسبت به رنج و خطر حتی مرگ بیاعتنا شوند.»(51)
تزلزل دولت اموی و مهر ختام بر حاکمیت بنیامیه، از پیامدهای اجتماعی دیگر واقعه کربلا بود. چنانچه مرحوم مجلسی میفرماید: ارکان حکومت اموی متزلزل نشد مگر پس از عاشورا. طبیعی است اگر حسین علیهالسلام کوتاه میآمد و قیام نمیکرد، نتیجهای جز تقویت حکومت امویان نداشت و حق و باطل بر مردم مشتبه میشد و پس از چندی دین نابود و آثار هدایت مندرس میشد.(52) این حقیقت به حدی روشن است که حتی یزید نیز به آن اعتراف کرده و میگوید: با کشته شدن حسین علیهالسلام مسلمانان دشمن من شده و کینهام را به دل گرفتهاند. مردم که کشته شدن حسین را به دست من گناهی عظیم میدانند، همه، از نیکوکار گرفته تا بدکار، نسبت به من کینه میورزند.(53)
به هر حال، هدف از این تحقیق، بررسی برخی آثار اجتماعی بود که خود منشأ اثر یا آثار اجتماعی، اخلاقی و... میباشند. بدیهی است که اگر آثار مذکور امروزه مورد غفلت قرار گیرد و یا کمرنگ شود، جامعه اسلامی و انسانی، دچار مشکلات و معضلات اخلاقی و انسانی و... خواهد شد که این خود ضایعهای است بزرگ.
••• پینوشتها
1ـ عبدالرزاق الموسوی المقرّم، مقتل الحسین، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1368 ق، ص 61
2ـ اقتباس از آثار و برکات سیدالشهدا در دنیا و آخرت، علیرضا رجالی تهرانی، انتشارات نبوغ، 1375، ص 55
3ـ محمدجواد صاحبی، مقتل الشمس، هجرت، 1375، ص 254
4ـ شیخ عباس قمی، نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کمرهای، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1372، ص 575
5ـ علی بن جعفر ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، نجف، مطبعة الحیدریه، 1369 ق، ص 83ـ84
6ـ محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، ص 246
7ـ محمدمهدیشمسالدین،ثورةالحسین، بیروت،نشر دارالتعارف، ص 256
8ـ عبدالرحمنبنمحمد،تاریخابن خلدون،بیروت،منشوراتاعلمی،ج3،ص172
9ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57
10ـ موسوعةکلماتالامامالحسین،ترجمه علیمویدی،نشر مشرقین، 1379، ص 469
11ـ عبدالرزاق مقرم، پیشین، ص 23
12و13ـ سید عبدالکریم هاشمینژاد، درسی که حسین به انسانها آموخت، مؤسسه انتشارات فراهانی،1351، ص 450 / ص 447
14ـ حسین بن شعبه الحرانی، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، انتشارات علمیه اسلامیه، 1363، ص 279
15ـ ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، انتشارات دانشگاه تهران، 1380، ص 151
16ـ فرامرز رفیعپور، آناتومی جامعه، شرکت سهامی انتشار، 1378، ص 149ـ155
17ـ خربوطلی، انقلابهای اسلامی، ترجمه عبدالصاحب یادگاری، کانون انتشاراتی چهره اسلام، 1357، ص 73
18ـ آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی. 1374، ص 749
19ـ امام خمینی، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ج 15، ص 331
20ـ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، 1366، ج 1، ص 365
21ـ حتی فیلیپ، تاریخ العرب، بیروت، انتشارات دارغندوز، 1994، ج 3، ص 251
22ـ بروس کوئن، درآمدی بر جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، فرهنگ معاصر، 1370، ص 48
23ـ محمد بنالحسن الحرالعاملی، وسایلالشیعه، منشورات مکتبه الاسلامیه، ج11،ص92
24ـ حسامالدین متقی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه رسالت، 1989، خ 11237
25ـ سید عبدالرزاق مقرم، چهره خونین حسین، ترجمه عزیزالله عطاردی، انتشارات جهان، 1368، ص 58
26ـ محمدباقر محمودی، عبرات المصطفین فی مقتل الحسین، مجمع احیاءالثقافهالاسلامیه،1417ق،ج1،ص220
27ـ سلیمان ابن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، انتشارات اسوه، 1416 ق، ج 1، ص 106
28ـ شیخ عباس قمی، کحل البصر، ترجمه محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات ناصر، ص 299
29ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ترجمه الهی قمشهای، انتشارات علمی، ص 977
30ـ فرامرز رفیعپور، پیشین، ص 133
31ـ بروس کوئن، پیشین، ص 59
32ـ فرامز رفیعپور، توسعه و تضاد، شرکت سهامی انتشار، 1377، ص 439
33ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57
34ـ لطفالله صافی گلپایگانی، پرتوی از عظمت حسین، قم، منشورات مدرسة الامام المهدی، ص 432
35ـ عبدالحسیننیکگهر، مبانی جامعه شناسی، تهران، انتشارات رایزن، 1369، ص 155
36ـ موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، منظمه الاعلام الاسلامی، انتشارات الهادی، ص 361
37ـ محمدمهدی شمس الدین، ثورة الحسین، ترجمه مهدی پیشوایی، انتشارات الست فردا، ص 242 ـ 265
38ـ سید عبدالکریم هاشمینژاد، پیشین، ص 447
39و40ـ بروس کوئن، پیشین، ص 152
41ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 222
42ـ محمدبنیعقوب کلینی،فروع کافی، انتشاراتدارالکتبالاسلامیه،1367،ج5،ص59
43ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 235
44ـ نهجالبلاغه، انتشارات مطبوعاتی قم، خطبه 129
45ـ نهجالبلاغه، خطبه 122
46ـ محمدبنجریرطبری، تاریخ طبری، قاهره،مطبعةالاستقامة،1939،ج4،ص 304
47ـ خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق محمد السماوی، قم، انتشارات انوارالمهدی، ج 2، ص 273
48ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 254
49ـ محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، ص 23
50ـ استودارد لوتروپ، حاضر العالم الاسلامی، انتشارات دارالفکر، ج 1، ص 188
51ـ سید عبدالکریم هاشمینژاد، پیشین، ص 447
52ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت،نشرمؤسسهالوفا،1403ق،ج5،ص99
53ـ محمدبن جریر طبری، پیشین، بیروت، نشر موسسه اعلمی،1403ق،ج5،ص 506
تأثیر فرهنگ عاشورا بر انقلاب اسلامی
مقدمه
به خوبی میدانیم که عاشورا الهام بخش انقلاب شور آفرینی است که در روزگارمابزرگترین حادثهای است که با راهبری عاشورایی بزرگ عصر، امام خمینی (ع) خواهاناستقرار زندگی برپایه توحید و عدل شده است. فرهنگ عاشورا درحقیقت فرهنگی همهجانبه دارد که انقلاب اسلامی باالگوگرفتن از آن مسیر پرفراز ونشیب خود را طی نموده.
به عبارت دیگر: نهضت عاشورا یک نهضت عظیم فرهنگی است که ابعاد گوناگونحیات انسان را در بر دارد، حرکتی باوقوع خود، تاریخ ساز وعزت آفرین وعاملی برایاحیای اسلام ناب گردید تا آن جا که برای خود این لقب را گرفت: «الاسلام محمدیالوجود و الحدوث و حسینی البقاء والاستمرار».
انقلاب اسلامی درحقیقت احیاگر اسلامی بود که پس از قرنها ضعف وعقبماندگی و انحطاط مسلمانان به ویژه بافروپاشی و تجزیه امپراتوری عثمانی به اوج خودرسیده و دوران رکود و رخوت مسلمانان رابه درازا کشیده و درحقیقت وارد مرحله تازهایازظهور مجدد شده بود.
البته گفتنی است که تحلیل تطبیقی حادثه عاشورا بر انقلاب اسلامی بدون توجهبه محوریت آن یعنی حضرت امام خمینی 1 به تصویر کشاند.
تأثیر فرهنگ عاشورابرانقلاب اسلامی
اساساً شروع نهضت را همان عصر روز عاشورا باید تلقی کرد ( سیزده خرداد ) ودرحقیقت نطفه انقلاب را همان فریاد عصر عاشورای امام منعقد کرد. عاشورا در جوامع،دارای قدرتی بوده که این قدرت را امام شناخت و بابهره برداری درست از آن انقلاب بهپیروزی رسید.
براین اساس عاشورا تنها مسئلهای برای آرامش روح و روان و معنویت نیست،بلکه میتواند عامل رخدادی عظیم در گستره تاریخ گردد. متأسفانه عدهای عاشورا را یکمسأله پسیکو لوژیک، (روانی و نفسانی) میبینند که به آنها آرامش میدهد و جنبهعاطفی دارد. امااین تمام جوهره عاشورا نیست، تجلی صفات جمیله در بر خورد با جور وستم از بهترین جنبههای محوری نهضت عاشورا است.
یکی از شاخصههای عمده نو پردازان فکر دینی و اسلام شناسان نواندیش در چنددهه اخیر این است که رخ داد عاشورا به عنوان یک رخ داد اجتماعی برای آنها مطرح شدهودر بینش اجتماعی آنها مؤثر افتاده است. هرچند فرهنگها مجموعه باورها، گرایشها،ارزشها و رفتارهایی هستند که درحیات یک جامعه ماندگار میشوند واستمرار تاریخیمییابند. بدین روی عاشورا تنها یک رویداد تاریخی نیست، بلکه یک فرهنگ است.فرهنگ عاشورا مجموعه عناصر عاطفی، ارزشی، اعتقادی و رفتاریای است که برمحورعاشورا شکل گرفته وبه نحو زنده وحیات بخشی حضور پایدار خود را در تاریخ تشیع حفظکرده ونقشها و کارکردهای متنوعی در جامعه شیعی؛ خصوصاً انقلاب اسلامیداشتهاست.
در یک بررسی وتحلیل جامع اگر بخواهیم نقش عاشورا را در تکوین، پیدایشوتکامل انقلاب اسلامی طرح نماییم، باید به زیر اشاره کنیم:
1 ـ انداموارگی دین وسیاست
پیروزی انقلاب اسلامی وتشکیل حکومت اسلامی درحقیقت پیوند دو نهاد دین وسیاست در صحنه بوده است این حقیقت حاصل تلاش سیدالشهداء در مبارزه بابدعتهای اموی بود که آنهااصل وحدت یافتة دین وسیاست را از محور حقانی وجودمبارک امام خارج ساخته و در اختیار انسان پلیدی هم چون معاویه نهاده و او را ملقب بهامیر مؤمنان نموده بودند. حضرت، ضمن قیام وافشای جوهره کفر اموی در صدد درهمشکستن تندیس پاگرفتة رذالت در پوشش فضلیت بود. لذا باشهامت وقدرت تمام،خروش برآورد: «الا و ان الدعی بین الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله والذله هیهاتمنّا الذله».
بررسی دوران حضرت سیدالشهداء به خوبی بیانگر این حقیقت است کهمهمترین علل انحطاط وسقوط جامعه برداشت نادرست ازدین وفهم غلط معارفاسلامی است. عواملی که به بروز کژ اندیشیهاو گرایشهای قبلیهای منتهی گردیدوموجباتی را فراهم آورد تاکسانی به مصادر خلافت دست یابند که دین را وسیله توجیهحکومت و اهداف فردی وقومی خویش قرار دهند.
امام خمینی 1 بابهرهگیری از این حرکت تاریخی به تلفیق دونهاد پرداختوعامل سعادت جامعه را در یکسان انگاری این دو مقوله میدید:
«این یک نقش شیطانی بوده است که از زمان بنی امیه وبنی عباس طرح ریزیشده است وبعد از آن هم هر حکومتی که آمده است، تأیید این امر راکرده است واخیراً همکه راه شرق وغرب به دولتهای اسلامی باز شده، این امر در اوج خودش قرارگرفته کهاسلام یک مسئله شخصی بین بنده وخداست وسیاست ازاسلام جداست ونباید مسلماندرسیاست دخالت کند ونباید روحانیون وارد سیاست بشوند.»
رواج اندیشه جدایی دین از سیاست به دلیل این که هر گونه مسئولیت اعتقادی واجتماعی را از افراد سلب میکرد با روحیه تسامح و راحتطلبی نیز سازگاری داشت وبسیاری از افراد برای حفظ منافع شخصی خود از هر گونه اندیشهای که به تغییر وضعموجود منتهی گردد احتراز میکردند. لذا نقشههای شیطانی حکومت از یک سو و تسامح وراحتطلبی از سوی دیگر موجب شد تا اعتقادات دینی نقش مؤثری در اعمال اجتماعی- سیاسی مردم نداشته باشند و از قیام برای خدا در جامعه اسلامی غفلت گردد.امامخمینی 1 در این زمینه میفرماید:
«خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به روزگار سیاه رساند و همه جهانیان را برما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران در آورده».
بنابراین در اندیشه احیایی امام خمینی 1 ، دین و سیاست آن چنان در هم تلفیقو ترکیب شدهاند که یک واحد شخصی منسجم به وجود میآورد. در چنین دیدگاهی دینمنهای سیاست و ولایت، جسدی بی جان و بی فروغ است:
«این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی وسیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردهاند. این را بی دینها میگویند، مگرزمان پیغمبر اکرم (ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهای روحانی بودند وعده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفای حق یا ناحق، زمان خلافت حضرتامیر (ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاهبود؟ این حرفها را استعمارگران و عمالسیاسی آنها درست کردهاند، تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند و در این صورت میتوانند بر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت کنند. منظور آنهاهمیناست.»
2ـ عدم سازش با طاغوت و ظالم
یکی از نمودهای ارزشی عاشورا در انقلاب اسلامی امام بزرگوار، مسئله ناسازگاریبا طاغوت و استکبار بود که در تمام حرکتها و موضعگیریهای ایشان پیش از پیروزیانقلاب و پس از آن کاملاً نمود داشت و به صورت یک جریان محوری در نهضت اسلامیمیدرخشید.
نکته قابل توجهی که از این جهت در نهضت امام خمینی 1 وجود دارد، شیوهموضعگیری ایشان است. اولین اعلامیه آن حضرت در جریان تصویب لایحهانجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1342 تا آخرین اعلامیه ایشان در پاریس و پیش ازفرار شاه از ایران گویای همین واقعیت است. شاید ما رهبری انقلابی همچون امام 1 درعصر حاضر در دنیا نیابیم که طی پانزده سال مبارزه، موضعی یگانه و یکنواخت داشتهباشد و شرایط و مقتضیات گوناگون نتواند کوچکترین تغییری در موضع ضد طاغوتی اوایجاد کند.
حتی زمانی که شاه خود را در آستانه سقوط میدید و با تمام تکبرش از موضعمدیریت کشور تنازل کرد و حاضر بود به صورت یک جریان بایکوت شده در سیاست،پادشاه افسانهای باشد و حکومت نکند و حکومت را به دست مجلس آزاد و دولت منتخبآن مجلس بسپارد، بسیاری از گروههای به اصطلاح مبارز سیاسی آن روز و برخی ازافرادی که در سنگر مرجعیت، خود را همرزم امام 1 میپنداشتند، این تنازل را قبولکردند و سعی داشتند ایشان را هم به قبول آن راضی کنند.
از جمله یکی از روحانیون وابسته به جبهه ملی در این خصوص نامهای به امام 1 در نجف نوشت و از امام 1 درخواست کرد، تا ایشان برای تشکیل یک مجلس آزاد شورای ملی و برگزاری انتخابات در کشور موافقت کند. امام 1 در موضع ناسازگاری با طاغوتقهرمانانه ایستاد و اعلام کرد به کمتر از سقوط سلطنت و محاکمه محمد رضای جنایتکاررضایت نمیدهم. امام در پاسخ نامه آن روحانی پیامی فرستاد و تأکید کرد که این نامهحتی شایسته پاسخ دادن هم نیست! و در اطلاعیهای که در مرداد ماه1357 صادر فرمودموضع صریح ضد طاغوتی خود را اعلام فرمود.
در جریان پس از پیروزی انقلاب این طاغوت ستیزی امام 1 به استکبار ستیزیمبدل شد و ارزش عاشورا در سیمای استکبار ستیزی امام 1 نمود یافت.
امام 1 همواره در بیانات خود روی این مطلب تکیه میکرد که حرکت انقلابی اینمردم در پیروی از امام حسین (ع) حرکت با خون است و دقیقاً در تبیین شعار عاشورایحسین (ع) : «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی» در اطلاعیهای کهدر هلال محرم 1357 از پاریس صادر فرمود، ماه محرم را ماه پیروزی خون بر شمشیرنامید و در پیام به ملت ایران روز یازدهم محرم همان سال(11/9/57) فرمود:
«اکنون دشمنان اسلام و ایران و هواداران رژیم یزیدی، در مقابل هواداران اسلام ومخالفان سر سخت رژیم طاغوتی ابوسفیان، صف بندی نموده و میخواهند شعاراسلامی و حسینی را که برای احیای اسلام و به دست آوردن آزادی و استقلال و برقراریحکومت قرآن، به جای سلطه شیطان و حکومت قانون عدل در مقابل حکومت جنگلاست، با مسلسلها و توپ و تانکها که از خون دل ملت محروم تهیه شده است، جوابدهند. غافل از آن که ملتی که با بیداری و هوشیاری به پاخاسته و نهضت اصلی اش راوظیفه شرعی الهی تشخیص داده به این سلاحهای زنگ زده، با تمسخر مینگرد».
عبیدالله بن زیاد ـ چاکر و خانه زاد اموی ـ پس از هلاکت یزید، چون خواست ازشهر بصره فرار کند، لباس زنانه پوشید و مردی را پشت سرش سوار کرد که به شورشیانمیگفت:
«کنار شوید! این زن از خاندان من است. به دیار زنان ابن زیاد آمده بود، میخواهماو را ببرم». او با این شیوة ننگین و حقارتآمیز گریخت و خود را در پرتو این ذلت و پستیاز مرگ نجات داد.
اما حسین بن علی (ع) درگیر و دار معرکه عاشورا، در میان انبوه دشمنان فراوان ودر موقعیتی که دشمنان از چهار سو، او را در محاصره داشت، هنگامی که با پیشنهاد بیعتبا یزید مواجه میگردد تا از آن معرکه خونبار و هراسانگیز جان سالم به در ببرد، با کمالشهامت و جوانمردی، فضیلت و انسانیت اعلام فرمود: «والله لااعطیکم بیدی اعطاءالذلیل ولا افر فرار العبید.» ؛ «به خدا قسم! هرگز دستم را همانند دست ذلیلان و زبونانبه شما نمیدهم و هم چون بردگان از پیش شما نمیگریزم.»
این سخن بزرگ در آن اوضاع ویژه از سعة صدر و عظمت درون حکایت هایی داردکه ژرفا و گستردگی آن را جز خدای بزرگ کسی نمیداند.
روز عاشورا، آن گاه که عدهای از یاران امام حسین (ع) در خاک و خون غلتیدند، اوبه جای این که روحیه خود را از دست دهد و دست تضرع به سوی آنان دراز کند، با ثبات واستقامت کامل گفت: «به خدا قسم! به هیچ یک از خواستهای اینان تن در نمیدهم تاخدای خود را ملاقات کنم، در حالی که به خون خود آغشتهام.»
3ـ تأثیر پذیری از فرهنگی عاشورا
تأثیر پذیری از فرهنگ عاشورا و بررسی گونههای مختلف آن در شعر قبل ازانقلاب و ادبیات دوران مقاومت و ستمشاهی، خود از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.این که کدام دسته از شاعران به این مهم اقدام کرده، بیان چه جنبه هایی را در کلام خودرگزیدهاند، تعبیرات لفظی و تشبیهات ادبی و استعارههای آنان چگونه بوده، قدرت کلام ومیزان نفوذ نفس آنان تا چه پایه رفته است چه ابعادی از تأثیر پذیری را وجهه سخنخویش قرار دادهاند و...؟ زمانی که این بررسیها صورت گرفت، آیههای فراوانی برایانجام داوریهای فرهنگی و ادبی همه جانبه حاصل میشود که هم با عنایت به افراد وگویندگان و هم با توجه به جنبههای کلامی، فرهنگی، ادبی و... قابل مقایسه و تطبیقواست که فرصت و مجال دیگری میطلبد.
بیان تأثیر پذیری فرهنگ عاشورا را در شعر پس از انقلاب میتوان در چندینمحور و موضع دانست که میتوان به چند نمونه از آنها اشاره کرد:
الف ـ موضوع مدح، ستایش و تمجید که بیتردید مقولهای بسیار مفصل و در خوراعتناست.
ب ـ ترغیب، تشویق و تهیج رزمندگان جبهه در نبرد و دفاع مقدس
4. پیوستگی تربیتیافتگان فرهنگعاشورا با تربیت یافتگان انقلاب اسلامی ایران
در تاریخ عاشورا میخوانیم: وقتی حضرت سید الشهدا (ع) از مدینه به سوی کربلامیآمدند، کلمه استرجاع و آیه انا لله و انا الیه راجعون را تلاوت فرمودند. فرزندش علیاکبر (ع) عرض کرد: پدر! چرا این جمله را بر زبان جاری فرمودید؟ حضرت (ع) فرمودند:لحظهای به خواب رفتم هاتفی ندا داد که این کاروان میرود و مرگ به سراغ آنان میآید.عرض کرد: پدر! مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا بر حقیم. عرض کرد: پس ما از کشتهشدن چه باک داریم!
رشادتهای حضرت عباس بن ابیطالب (ع) ، حضرت قاسم بن الحسن (ع) ، عونبن ابیطالب (ع) ، احمد بن حسن بن علی (ع) ، عبدالله بن حباب کلیمی، بکیر بن یزیدریاحی، نافع بن هلال بجلی، عبدالله بن جنادة بن لعب بن حرث الانصاری، خلف بنمسلم بن عوسجه؛ حتی زنانی چون مادر «عبدالله بن عمیر» را میبینیم که با ایمان بهخدا و عشق به حسین (ع) برای حفظ مکتب چگونه مبارزه میکنند.
نوشتهاند: پس از کشته شدن «جنادة انصاری» فرزند یازده سالهاش «عمر» که بههمراه پدر و مادرش به سرزمین کربلا آمده بود، به حضور امام رسید و اجازه نبرد با دشمنخواست. حسین به علی (ع) درباره وی چنین فرمود:
«این نوجوان که پدرش در حملة اول کشته شده است، شاید بدون اطلاع مادرشتصمیم به نبرد گرفته است و مادرش به کشته شدن وی راضی نباشد. اما این نوجوانایثارگر چون گفتارامام (ع) را شنید عرضه داشت: نه به خدا، مادرم دستور داده است جانم رافدای تو و خونم را نثار راهت کنم. امام چون این پاسخ را شنید اجازه داد. عمر حرکت نمودو در مقابل صفوف دشمن با شوری خاص، این شعار حماسی را میخواند:
• امیری حسین و نعم الامیرسرور فواد البشیر النذیر علی و فاطمة والداهفهل تعلمون له من نظیر
• علی و فاطمة والداهفهل تعلمون له من نظیر علی و فاطمة والداهفهل تعلمون له من نظیر
امیر من حسین است و چه نیکو امیری. سرور قلب پیامبر بشیر و نذیر، علی وفاطمه پدر و مادر اوست. آیا برای او همانندی میدانید؟
نوشتهاند: مادر این نوجوان شجاع و ایثارگر پس از آن که خونش را پاک نمود، و بهسوی خیمه بازگشت و چوبی به دست گرفت و در حالی که این دو بیت را میخواند به سویدشمن حمله کرد:
• انی عجوز فی النساء ضعیفةخاویة بالیة نحیفة اضربکم بضربة عنیفةدون بنی فاطمة الشریفة
• اضربکم بضربة عنیفةدون بنی فاطمة الشریفة اضربکم بضربة عنیفةدون بنی فاطمة الشریفة
من در میان زنها زنی ضعیفم، زنی پیرو و فرتوت و لاغر، بر شما ضربة محکمیوارد خواهم ساخت در دفاع و حمایت از فرزندان فاطمة عزیز.
پس از آن، دو نفر را مضروب ساخت و به دستور امام (ع) به سوی خیمههابازگشت.
لذا حسین بن علی (ع) درباره این اصحاب و یاران و اهل بیت خویش میفرمایند:
«من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانی باوفاتر وصدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد.»
با مروری به تاریخ انقلاب اسلامی از خرداد سال 42 تا 22 بهمن 57 ـ به ویژههشت سال دفاع مقدس ـ فرهنگ عاشورا آشکار میگردد و تاریخ تکرار میشود. اینپیوستگیها در وصیت نامههای رزمندگان، در پیشانیبندها و نوشتهها بر پشت و سینه وبازو، در شعارها و سرودهای جبهه، در نام و رمز عملیات، در حال و هوای شب عملیات،عمل کرد خانواده شهدا، تابلوهای نوشته، مزار نوشتهها، مجالس سوگواری شهدا وسرودهای دوران هشت سال دفاع مقدس به روشنی و با صمیمیتی آشکار به چشممیخورد. لذا امام راحل، رهبر را آن نوجوان سیزده ساله میداند و میفرماید:
«این جانب هر وقت با این عزیزان معظم برخورد میکنم، یاوصیتنامه انسان سازشهیدی را میبینم احساس حقارت و زبونی میکنم، هرچه انقلاب اسلامی دارد از برکتمجاهدت شهدا و ایثار گران است. کارنامه نورانی شهادت و جانبازی عزیزان شما گواهصادقی برکسب بالاترین امتیازات و مدارج تحصیلی معنوی آنان است، که بامهر رضایتخدا امضاشده است و کارنامه شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست.»
5 ـ حرکت ضد ارتجاعی امام حسین (ع)
امام (ع) درنامهای به معاویه پس از شهادت مظلومانه برادرش امام مجتبی (ع) پرده از روی چهره کریه ارتجاع برداشت وفرمود:
«مگر تو قاتل حجربن عدی ورفقای عباد ثابت قدمش نیستی؟ قاتل مردانی که ازپیدایش رویههای بدعتآمیز ضد اسلامی ناراحت وبی آرام بودند، دستور به تبعیت از رویهمعروف اسلامی یعنی (سنت) میدادند و از رویه زشت و ناروای نوپیدا (منکر) برحذرمیداشتند. آنان راپس از دادن امانهای مؤکد و به سوگند محکم شده، به طور ستمگرانه وتجاوزکارانه کشتی و با این عمل نشان دادی که در برابر خداگستاخی و پیمانش را خوارمیداری؟ مگر تو نیستی که زیاد را در این دوره که نظامات اسلامی حکم فرماست بهفرزندی زنا کاری که با مادرش آومیخته بود شناختی وگفتی که او پسر ابوسفیان است، درصورتی که پیامبر خدا (ص) فرموده است که فرزند از آن بستر، وزناکار را سنگ کیفر است.آن گاه او را بر مسلمانان مسلط کردی و فرمان روایی بخشیدی، تا ایشان را بکشد و دستو پایشان را از چپ و راست ببرد و بر شاخة نخل به دار آویزد. پناه بر خدا! و بدا ن که خدا رادیوان محاسبهای است که در آن هیچ از خرد و کلان اعمال فرو گذاشته نمیشود. بدان کهخدا هرگز از یاد نخواهد برد که تو مردم را به محض بدگمانی میکشی و به اتهام محض،دستگیر میسازی و نوجوانی را ولایت عهدی بخشیدهای که شراب میخورد و سگبازی میکند...»
در این نامه امام (ع) به نکات ارتجاعیِ ارزش در حکومت معاویه اشاره میکنند کهعمدهترین آن جریان انتساب زیاد به فرزند زنا کار است که این کار جزء سنن و ارزشهایجاهلیت قبل از اسلام بود.
حضرت امام خمینی 1 انقلاب اسلامی ایران را نشأت گرفته از قیام حضرتسیدالشهداء (ع) میدانند و مقایسهای دارند بین یزید و یزیدیان و شاه وقوم ستمگرش.
دراین باره میفرمایند:
«آن روز یزیدیان با دست جنایتکاران گور خود را کندند و تا ابد، هلاکت خویش ورژیم ستمگر جنایتکار خود را به ثبت رساندند، و در پانزده خرداد چهل و دو پهلویان وهواداران وسردمداران جنایتکارشان بادست ستمشاهی خود گور خود را کندند و سقوط وننگ ابدی را برای خویش به جاگذاشتند که ملت عظیم الشأن ایران ـ بحمدالله تعالی ـ باقدرت و پیروزی برگور آتشبار آنان لعنت میفرستند.»
ایشان در پیام خویش در تاریخ 15/3/61 به مناسبت سال روز قیام پانزده خردادونیز در جمع گروهی از علما و ائمه جماعات روحانیون و وعاظ قم و تهران میفرمایند:
«ملت عظیم الشأن در سال روز شوم این فاجعه انفجارآمیزی که مصادف با پانزدهخرداد چهل و دو بود که با الهام از عاشورا آن قیام کوبنده رابه یاد آورد، اگر عاشوراو گرمی وشور انفجاری آن نبود چنین قیامی بدون سابقه و سازماندهی واقع میشد. واقعه عاشورا ازسال شصت و یک هجری تا خرداد شصت و از آن تا قیام عالمی بقیة الله ـ ارواحنالمقدمهالفداء ـ در هر مقطع، انقلاب ساز است.»
یا در اوج اختناق و دیکتاتوری مصمم واستوار، نقشههای دشمن را بر آب کرده وفریاد برآورد:
«...آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنی امیه نیست.. دستگاهجبار با تمام قوا با اسرائیل و عمال آنها همراهی میکند. دستگاه تبلیغات را به دست آنهاسپرده و در دربار دست آنها باز است. در ارتش و فرهنگ وسایر و زارتخانهها برای آنها بازنموده و شغلهای حساس به آنهادادهاند.»
«...امروز به من اطلاع دادند که بعضی اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت وگفتهاند شماسه چیز راکار نداشته باشید، دیگر هرچه میخواهید بگویید: یکی شاه را، یکی
هم اسرائیل را، یکی هم نگویید دین در خطر است. خوب، اگر این سه تا امر را ما کناربگذاریم، دیگر چه بگوییم؟ ماهرچه گرفتاری داریم از این سه تاهست. به هرکه مراجعهمیکنی میگوید شاه گفته، شاه گفته، مدرسه فیضیه را خراب کنید، شاه گفته، اینهارابکشید...»
«شما آقایان به تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییهامراجعه کنید. در آنجا مینویسد: «تساوی حقوق زن و مرد ؛ رأی عبد الوهاب» آقایان هماز او تبعیت میکنند. آقای شاه نفهمیده، میرود بالای آن جا، میگوید تساوی حقوق زن ومرد! آقا! این رابه تو تزریق کردند. مگر توبهایی هستی که من بگویم کافراست، بیرونتکنند؟ نظامی کردن زن، رأی عبدالوهاب است. آقا، تقویمش موجود است. نگویید نیست،شاه ندیده این را؟...»
«والله من شنیدهام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از مردم بیندازد، تابیرونشکنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به اوبرسانند. تأثرات مازیاد است. روابط مابین شاه واسرائیل چیست که سازمان امنیت میگوید از اسرائیل حرف نزنید، ازشاه هم حرف نزنید؟این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاهیهودی است!»
چنان که ملاحظه میکنید، امام در این سخنرانی، شخص شاه را مورد عتاب وخطاب خویش قرار داده است و شاه که تحمل شنیدن سخن حق نداشت به خشم آمد ومأمورانش به دستور او، شبانه امام را دستگیر کردند، که درپی آن، حادثه دو ازدهم محرم(15 خرداد) پیش آمد.
6 ـ ثبات وپایداری انقلاب اسلامی
حضرت امام 1 علل محدثه و مبقیه انقلاب اسلامی ایران را مدیون ومرهونعاشورا و درسی که مردم از امام حسین (ع) آموختند میدانند و لذا در سخنان خویشمیفرمایند:
«ماباید همه متوجه این معنا باشیم که اگر قیام حضرت سید الشهدا (ع) نبود، امروزما نمیتوانستیم پیروز شویم. انقلاب اسلامی ایران پرتوئی از عاشورا و انقلاب عظیمالهی آن است.»
«تمام این وحدت کلمهای که مبدأ پیروزی ماشد، برای خاطر این مجالس عزا واین مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد.»
«این خون سیدالشهداست که خونهای همة ملتهای اسلامی رابه جوش آورد،ملت ما از طفل شش ماهه تا پیرمرد هشتاد ساله را در راه خداوند فدا کرد و این اقتدا بهبزرگ مرد تاریخ حضرت سیدالشهداء (ع) است.
7 ـ مقاومت در برابر تهاجمات دشمن
یکی از اموری که امام حسین (ع) باالهام از کلام الهی روی آن تکیه میکردندصبر و استقامت و بردباری است از جمله:
در پاسخ مردی از کوفه به نام «ابوهرم» که از حضرت سؤال میکنند: چه انگیزهایتو را وا داشت که از حرم جدت بیرون بیایی؟
امام (ع) میفرمایند: «ای اباهرم! بنی امیه بافحاشی و ناسزا گویی احترام مرادرهم شکستند. من راه صبر و شکیبایی را در پیش گرفتم و ثروتم را از دستم ربودند، بازهم شکیبایی کردم، ولی چون خواستند خونم را بریزند از شهر خارج شدم».
بنابه نقل «ابن قولویه»و «مسعودی»، امام حسین (ع) آن گاه که نماز صبح را بهجاآورد، رو به سوی نمازگزاران کرد و پس از حمد وسپاس خداوند به آنان فرمود: «خداوندبه کشته شدن شما و کشته شدن من در این روز اذن داده است و برشماست که صبر وشکیبایی درپیش گیریدو بادشمن بجنگید».
مرحوم صدوق در «معانی الاخبار» میگوید: امام (ع) فرمودند:«ای بزرگزداگان!صبر و شکیبایی به خرج دهید که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی ورنج عبور میدهد و به بهشت پهناور ونعمتهای همیشگی میرساند.»
امام حسین (ع) در روزعاشورا و درلحظههای حساس، هنگامی که چند تن ازنوجوانان هاشمی و آل ابوطالب مانند محمد و عون (فرزندان عبدالله جعفر) و محمد بنمسلم، دسته جمعی هم چون عقاب به سوی دشمن حملهوربودند فرمود: «عمو زادگان منو خاندان من! درمقابل مرگ صبرو استقامت به خرج دهید که به خدا سوگند پس از امروزروز ذلت و خواری ای نخواهید دید.»
خواهرش زینب 8 رادعوت به صبرو بردباری مینماید. آخرین کلام امام (ع) درلحظه شهادت این است:
«درمقابل قضاو قدر تو شکیبایم ای پرودگاری که به جز تو خدایی نیست. ای فریادرس دادخواهان، که مرا جز تو پروردگارو معبودی نیست، برحکم وتقدیر تو صابر وشکیبایم.»
حضرتامام خمینی 1 در تمام مراحل انقلاب به پیروی از حسین بن علی (ع) راهصبرو استقامت را پیشه خود ساخته و مردم راهم متوجه این امر مهم نموده و در بیاناتخویش در فروردین چهل و دو درمورد وظایف عمومی مسلمین برای صیانت ازاسلاممیفرمایند:
«شماپیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایع صبر و استقامتکردند،آنچه امروز میبینیم نسبت به آن چیزی نیست، پیشوایان بزرگوار ماحوادثی چونعاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سرگذاشتند و در راه دین خدا چنان مصایبیراتحمل کردهاند، عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر (ع) و امامحسین (ع) را دارند در برابر این نوع اعمال رسواو فضاحتآمیز دستگاه حاکمه خودراببازند.»
«ماباید روی آن فداکاریها حساب کنیم که سیدالشهداء (ع) چه کرد و چهبساطظلمی را برهم زد و ماهم چه کردهایم؟ مگر خون مارنگینتر از خونسیدالشهدااست؟ ماچرا بترسیم از اینکه خون بدهیم، یا اینکه جان بدهیم؟ دستوراست این. دستور عمل امام حسین (ع) دستوراست برای همه که کُلُّ یَوْمٍ عاشُورا وَکُلُّاَرْضٍ کَربَلا''''. دستور داد به اینکه هر روز و در هر جاباید همان نهضت رابااستقامتادامهبدهید.»
«صبر کلید ابواب سعادت و سرمنشأنجات از مهالک است. صبر، بلیات را بر انسانآسان میکند و مشکلات را سهل مینماید و عزم و اراده راقوت میدهد. مقصد هرچهبزرگتر باشد، رنج در راه آن هرچه زیاد باشد باید انسان تحمل کند. اگر چنان چهاستقامت کنیم مؤید به تأییدات الهی هستیم».
8 ـ اصلاحطلبی (امربه معروف و نهی ازمنکر)
امام حسین (ع) به عنوان مظهر اسلام محمدی باقیام خود عزم آن دارد تابرتفسیرها و برداشتهای رایج از دین خط بطلان کشد و با احیای دین حقیقی، وجوه پویا،سازنده و جهت دهنده دین را برای مردم نمایان سازد لذا میفرماید: «انما خرجت لطلبالاءصلاح فی امة جدی ارید ان امر بالمعروف وانهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی وابی علی بن ابیطالب».
پر واضح است که عامل اصلی انسجام امت اسلامی دین است و اصلاح امتممکن نیست مگر بااصلاح دین و اصلاح دین نیز به نظامی از کنترل و پیشرفت وابستهاست؛ که عنوان امر به معروف ونهی ازمنکر به خود گرفته است و بعد ازفهم صحیح از دیناین اصل، انسان را در هر لحظه از زندگی موظف به باز آفرینی و احیای ارزشهای دینیمیکند. و این بازگشت مجدد به معیارها و ضوابط دینی، هم متوجه خود فرد است وهم بهجامعهای که در آن زندگی میکند منوط میشود.
بنابراین امر به معروف و نهی از منکر برای انسان مسئولیت اجتماعی میآفریند واو را دچار نوعی بیقراری میسازد تا نسبت به آنچه در امورمختلف سیاسی و اجتماعی وفرهنگی در جامعه میگذرد بی تفاوت و بی تحرک نباشد. امر به معروف و نهی از منکرهنگامی که مبتنی برفهم صحیح ازدین باشد و از سیرة نبوی و علوی یعنی معیارهایخالص اسلام سرچشمه بگیرد جامعه را از حالت سکون خارج میسازد و منجر به بالندگیو سازندگی آن میگردد.
امام حسین (ع) که خود عصاره اسلام محمدی است قیام میکند تانشان دهد کهآنچه بنی امیه حکومت خود را به وسیله آن توجیه میکند دین نیست، بلکه نوعی فریب ونیرنگ است که به اسم دین عرضه میشود و دین فقط در عبادات فردی و جمعهوجماعاتِ بدون تحرک خلاصه نمیشود و اسلام حقیقی باوجود چنین حکومتی سازگارنیست.
امام خمینی 1 اصلاح اندیشههای دینی راسرلوحه نهضت اسلامی قرار میدهد وباطرح مسئله جدایی دین از سیاست تغییرها و برداشتهای رایج از دین راطرد میکند واسلام را یک دین اجتماعی و همه جانبه معرفی مینمایدکه باید در عرصههای مختلفسیاسی، اجتماعی و اقتصادی متجلی گردد. ایشان نگرش مردم نسبت به دین را مبهممیداند و میفرماید:
«ماموظفیم ابهامی راکه نسبت به اسلام به وجود آوردهاند برطرف سازیم. تا اینابهام را از اذهان نزداییم هیچ کاری نمیتوانیم انجام بدهیم.»
با رفع این ابهام از دین، بزرگترین انقلاب دینی جهان درجامعه اسلامی ایران بهوجود میآید، امر به معروف و نهی از منکر در جامعه احیا میگردد، جامعه از حالت ایستاییبه تحرک در میآید، نظام سیاسی و اجتماعی جهان را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
9 ـ عدالت اجتماعی
یکی دیگراز اهداف انقلاب عاشورا برقراری عدالت اجتماعیبود. امام حسین (ع) درخطبهای که امام خمینی 1 ازمضامین این خطبه به عنوان مؤید بحث ولایت فقیهاستفاده کرده چنین میفرماید:
«...یأمن المظلومون من عبادک.»
این انگیزة امام حسین (ع) درامام خمینی 1 تأثیر فراوانی داشته است که نمونةآن را میتوان در این سخن ملاحظه نمود:
«... سید الشهدا (ع) از همان روز اول که قیام کردند برای امر، انگیزه شان اقامهعدل بود، فرمودند: میبینید که به معروف عمل نمیشود و به منکر عمل میشود ماکه تابعحضرت سیدالشهداء هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش،انگیزهاش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود. من جمله، قضیة حکومت جور،حکومت جور باید از بین برود.»
اصولاً امام خمینی 1 اجرای عدالت اجتماعی را هم ردیف با اصلاح اجتماعیمیداند و آن را با استناد به قرآن مجید (حدید: 25) از اهداف تمام انبیا میداند و اینمسئله را در مورد سایر انسانهای بزرگ نیز صادق میداند:
«... سید الشهداء روی همین میزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خودشرا فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود. ( لیقوم الناسبالقسط ) باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند.»
تلاش برای ترویج عدالت اجتماعی در زندگانی حضرت امام 1 نیز به وضوحمشاهده میشود. مبارزه باحکومت ستمگر پهلوی، مبارزه باسرمایه داران زالو صفت،مبارزه باخوانین ظالم، مصادرة اموال نامشروع، ایجاد بنیاد مستضعفان، سفارشهایمکرر به مسئولان کشور برای رسیدگی به امور محرومان جامعه و...، از جمله مواردی استکه حکایت از تلاشهای فراوان امام 1 برای اجرای عدالت اجتماعی دارد. این تلاشهاتا اندازة قابل توجهی ثمر بخشید و امید داریم بااستمرار این تلاشها، به طور روزافزونیبه عدالت اجتماعی مورد نظر اسلام نزدیک شویم.
10 ـ ارزش نهادن به رأی و جایگاه مردم
نهضتهای انقلابی و اصلاحی معمولاً ثبات نظام اجتماعی را برهم میزنند وافکار و آرای مردم را تحت تأثیر خود قرار میدهند. امام حسین (ع) وامام خمینی هردو بهنقش مردم و مشارکت آنها درقیام اسلامی اهمیت دادهاند ولی باتوجه به تفاوتهایاساسی که از نظر زمانی و شرایط اجتماعی بین دو قیام وجود دارد مشارکت و استقبال ازدونهضت با یک دیگر قابل مقایسه وتطبیق نیستند.
نقش مردم در قیام امام خمینی 1
در سال شصت هجری که امام حسین (ع) نهضت راشروع کردند شرایط خاصبرجامعه حاکم بودو مردم کوفه وقتی ازقیام امام اطلاع یافتند از ایشان به وسیلة نامههایفراوان دعوت کردند. امام حسین (ع) هم به این استقبال مردم پاسخ دادند تانشان دهندکه برای مشارکت مردم ارزش واهمیت قائل هستند. لذا برای اتمام حجت به طرف آنشهرحرکت کرد تابه ندای مردم که ایشان را به یاری طلبیدند، پاسخ گفته باشد.
امام خمینی 1 نیز همانند جامعه زمان امام حسین (ع) قیام خودراآغاز نمودند ومردم در قیام امام خمینی 1 نقش ویژهای دارند و شرط اساسی اصلاح جامعه را آگاهیمردم میدانند و در یک دورة طولانی برای آگاه نمودن و مشارکت دادن مردم در قیامفعالیت میکنند تا آن جا که میفرمایند:
«اگر مابتوانیم مردم را بیدار و آگاه سازیم... حتماً او را باشکست مواجه خواهیمساخت. بزرگترین کاری که از ماساخته است بیدار کردن و متوجه کردن مردم است. آنوقت خواهید دید که دارای چه نیروی عظیمی خواهیم بود که زوال ناپذیراست. در عینحال راه دشوار و خطرناکی در پیش داریم.» ایشان بارهاتأکید فرمودهاند که برای اصلاحجامعه باید یک موج تبلیغاتی و فکری به و جود بیاوریم تایک جریان اجتماعی پدیدآید.
خلاصه
آنچه درخاتمه تذکر آن ضروری است این است که عوامل ایجاد انقلاب اسلامی،گذشته از یک سلسله شرایط مساعد ـ که زمینه ساز پیروزی انقلاب وبه اصطلاح شرایطلازم وقوع انقلاب بودند. ـ وجود همزمان سه عامل مکتب اسلام، رهبری امام و حضورمردم بود. در ترتیب بندی اهمیت سه عامل یاد شده باتوجه به اینکه اسلام طی سالیانمتمادی دین نود و هشت درصد مردم ایران بوده و مردم هم که عضو جدا نشدنیهرجامعهای هستند، رهبری قاطع وسازش ناپذیرامام خمینی 1 در مقطع حساسسالهای دهة چهل به این سو دارای شأن ویژهای بود که توانست با استفاده از شرایطموجود جامعه، اسلام راکه به تدریج به عامل رکود و سکون جامعه تبدیل شده بود، بهجریان اصلی خود بازگرداند. و آن را تبدیل به عامل حرکت و پویایی مردم کند و مردممسلمانان را با اسلام ـ همانگونه که هست ونه آنگونه که نمایانده بودند ـ آشنا ساخت وبسیج تودهها را به شیوههای سازماندهی شده تا نیل به هدف به انجام رساند و در تمامطول جریان انقلاب، نهضت عاشورا محوریترین و مؤثرترین عامل محرک و بسیجتلقی میگردید.
تردیدی نیست که برای تداوم واستمرار هر پدیدهای ـ از جمله انقلاب اسلامی ـباید علل محدثه به عنوان علل مبقیه ـ نه فقط درشکل، بلکه در فعل ـ نیز حفظ شود و درهرسه بعد، نهضت عاشورا معیار و میزان عمل است.
به عبارتی دیگر: به میزانی که مفاهیم و مضامین نهضت امام حسین (ع) ازجامعه دور شود، به همان میزان جامعه از استقرار اهداف متعالی امام حسین که همانااهداف حق طلبانه امام خمینی 1 بود دور میشود، به میزان دور شدن از مضامین قیامعاشورا، شاهد کمرنگتر شدن مضامین انقلابی وسکون و دل مردگی بیش تر و رشدنگران کنندة عوامل انحرافی خواهیم بود.
طبیعی است که اگر عاشورا و روح حرکت عاشورا در ایران زنده بماند، انقلاب وآرمانهای والای آن بدون آسیب در گذر زمان، روز به روز آب دیدهتر و مستحکمتر بهحرکت خود ادامه خواهد داد ولی این امر، فداکاری، بسیج و عزم ملی میطلبد. گفتهاند: «الناس علی دین ملوکهم» ، استمرار روحیه ایثار و فداکاری مردم منوط به تداوم روحیهعدالت جویانه وحق طلبانه مردم دولتمردان انقلاب است.
استمرار انقلاب هم چون دوران شکلگیری نیازمند روحیه شهادتطلبی،فداکاری و ایثار جمعی است. درحالی که در شهادتطلبی مبنا راحتی دیگران است. دررفاهطلبی، اساس، راحتی و رضایت خود است. برای تداوم انقلاب باید دید در برابرشهادتطلبی و رفاهطلبی، میزان پراکندگی مردم ما در کدام بعد است.
تاثیر فرهنگ عاشورا و نمودهاى عینى آن در اندیشه و نهضت امام خمینى (ره )
از جـمله واژه هاى متداول در افواه و السنه مردم کلمه ((فرهنگ )) است که در مواردگوناگون و در محاورات روزمره استعمال مى شود و برداشت همگان در مـورد ایـن واژه , قـداسـت مـفـهـومـى آن اسـت . دانـشـمـندان مردم شناس و فرهنگ شناس غرب درباره این لغت , تحقیقات وسیع و دامنه دارى انجام داده اند: حدود دویست و پنجاه تعریف یاد مى کند. ((کروبر)) ژژخسردژزحب هـرسکویتس بـه سـیـصـد تـعـریـف اشـاره مـى کـند و گاه نیز رقم چهارصد را براى تعریف فرهنگ مى بینیم . (483) در بـین تمام تعاریف دانشمندان مردم شناس از این لغت , تعریف ((گى روشه )) نـسـبـتـاتـعریف جامعى به نظر مى آید. او فرهنگ را عبارت از ((مجموعه به هم پـیـوسـتـه اى ازانـحاى اندیشه اجتماعى و اعمال بیش و کم صریح که به وسیله اکثریت افراد گرفته ومنتشر شده است و براى اینکه این افراد یک گروه معین و مشخصى را تشکیل دهند, این مجموعه به هم پیوسته به نحوى که در عین حال عمیق و عادى است به کار برده مى شود)) (484) .
در لـغـتـنـامـه دهـخـدا و فرهنگ معین ضمن آنکه این لغت را مرادف با ریشه ) و ((ادور)) ( حزس حب ) (485) دانسته اند, براى (ذرخژچح س حب ,چح س حب ((ادوکا)) آن چهار معنى قایل شده اند: 1) دانـش , عـلـم , مـعـرفـت , 2) ادبـیـات , 3) مـجـمـوعـه آداب و رسوم , و 4) مجموعه علوم و معارف و هنرهاى یک قوم وقـتـى مـى خـواهـیـم مـحـورى یـگـانـه براى این چهار معنى پیدا کنیم , باید بگوییم ,فرهنگ هر قوم و مکتب عبارت از مجموعه ارزشهاى آن است .
ارزشهاى مـردم تـشـکـیل دهنده فرهنگ آن مردم است , کما اینکه ضدارزشها در نظر هر . ژزحدح خث ملتى ضدفرهنگ به حساب مى آید. شاهد بر این مطلب نظریه ریکرت جامعه شناس معروف است . وى فرهنگ را شامل همه امور و اشیائى مى دانست ب که مرتبط با ارزشهاى انسانى هستند. و لـذا هـنـگـامـیـکه دشمن به منظور نفوذ در یک ملت تهاجم فرهنگى خود را آغـازمى کند, سعى در تحول ارزشهاى آن ملت دارد و فضایلى را که در نظر آنها داراى ارزش است , به صورت ضدارزش در میان آنها رواج مى دهد. نـقـطـه مـقـابـل ایـن تـهـاجـم کـه دقیقا انقلاب فرهنگى و در حقیقت همان انقلاب ارزشهاست , دانستنیها و شناختهاى انسان هنگامى فرهنگ وى به حساب مـى آید که این دانستن و شناخت , ازرش باشد نه ضدارزش . مسلما اگر شخصى بـدانـد چـگـونـه مـى شود به جان و مال و ناموس انسان دیگرى تجاوز کرد, این دانـسـتن را ((فرهنگ )) اونمى گویند, مگر اینکه در زندگى اجتماعى جامعه , تـجاوز ارزش به حساب آید. در آن صورت , سلسله خصیصه ها و خصلتها در میان قـوم و مـلت به صورت آداب و رسوم دایمى درمى آید و در نظر آنها داراى ارزش اسـت . (486) بـر ایـن اسـاس , سـزاوار اسـت در مقام تحقیق پیرامون فرهنگ عاشورا, درصدد بررسى ارزشها و ضدارزشهایى برآییم که انقلاب امام حسین (ع ) در کربلا براى امت اسلام , بلکه براى عموم آزادگان بشریت ایجاد کرد.
انقلاب ارزشها
بـیـنـش آن دسـتـه از مـلـل و اقـوام پـیـشـین که تحت تاثیر افکار مادى قرار مى گرفتند,نسبت به ارزشهاى انسانى دچار انحراف مى شد و انقلابهایى که انبیا در بـیـن آن اقـوام بـه وجود مى آوردند, در حقیقت انقلاب ارزشها بود. به عبارت دیگر, بینش آن مردم را نسبت به ارزشهاى انسانى دگرگون مى ساختند. قـرآن در مـورد دیـدگاه قوم نوح - که در ضلالت کفر به سر مى بردند - نسبت به ارزشهاى انسانى مى فرماید: ((قالوا انؤمن لک واتبعک الارذلون )) (487) قوم نوح به نوح گفتند: آیا ما به تو ایـمـان بـیـاوریـم در حـالـى کـه پـیروان تو بینوایان تهیدست و از طبقه پایین اجتماع اند؟
مـعـیـار ارزش انـسان از نظر قوم نوح ثروت و قدرت مادى بود. نوح پیغمبر(ع ) ازدیـدگـاه آنـهـا فاق ارزش به حساب مى آمد و انسانهاى ارزشمند (ثروتمند و قدرتمند)از او پیروى نمى کردند. بـا انـدکـى تـامل در جریان قوم موسى (ع ) این مطلب روشن مى شود که در هر ملتى تازمانى که انقلاب ارزشها دقیقا تحقق نیابد, انقلاب سازنده و صلاحگر در آن مردم ثمره اى نخواهد داد. مـوسـى (ع ) بـا انـقـلاب برضد فرعون و فرعونیان قدرت ملحدانه و مستکبرانه فرعونى را در لجنزار رودخانه نیل دفن کرد و بنى اسرائیل را به استقلال سیاسى و اقـتـصـادى رسانید. اما هنوز تربیت آسمانى موسى (ع ) در بنى اسرائیل آنچنان توسعه نیافته بودکه ارزشها را در بین آنان دگرگون کند. لذا زمانى که موسى بـراى اخذ الواح و تورات به کوه طور رفت , با تاخیر ده روزه موسى (ع ), از زمانى کـه نـسـبـت به بازگشت خود به بنى اسرائیل وعده فرموده بود, بنى اسرائیل از مـرحله توحید به پرتگاه شرک سقوطکردند و گوساله پرست شدند. خداوند این جریان را در قرآن اینچنین بیان مى کند: ((و اذا واعـدنـا مـوسـى اربـعـیـن لـیـلـة ثـم اتـخـذتم العجل من بعده و انتم ظالمون )) (488) هنگامى که با موسى (ع ) چهل شب قرار گذاشتیم , بعد از او گوساله را معبود خودقرار دادید و شما ستمکار بودید. ((فـرجـع مـوسـى الى قومه غضبان اسفا قال یا قوم الم یعدکم ربکم وعدا حسنا افـطـال علیکم العهد ام اردتم ان یحل علیکم غضب من ربکم فاخلفتم موعدى , قالوا مااخلفنا موعدک , بملکنا ولکنا حملنا اوزارا من زینة القوم فقذفناها فکذلک الـقـى الـسـامـرى فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هذا الهکم و اله موسى فـنسى , افلایرون الا یرجع الیهم قولا و لا یملک لهم ضرا و لا نفعا و لقد قال لهم هـارون من قبل یاقوم انما فتنتم به و ان ربکم الرحمن فاتبعونى و اطیعوا امرى , قـالـوا لـن نـبرح علیه عاکفین حتى یرجع الینا موسى , قال یا هارون ما منعک اذ رایتهم ضلوا, الا تتبعن افعصیت امرى , قال یابن ام لا تاخذ بلحیتى و لا براسى انى خـشـیـت ان تـقول فرقت بین بنى اسرائیل و لم ترقب قولى )) (489) - موسى خـشـمـگنانه و در حالى که متاسف بود به سوى قوم خود بازگشت و فرمود: اى قـوم کـشـیـد, یـا شما تصمیم گرفتید که خشم پروردگارتان بر شما فرود آید که از پـیـمان او تخلف نمودید؟ بنى اسرائیل جواب دادند: پیمان شکنى با تو به دست ما نـبـود.
مـا مـورد تـحمیل قرار گرفتیم که زینت آلات قوم را روى هم افکندیم . سـامـرى بـراى آنـهـا گوساله اى را که مجسمه بود و از اوصدایى خارج مى شد درسـت کـرد, و بـنـى اسـرائیل گفتند: این خداى شما و خداى موسى است که فـرامـوش کـرده اسـت . هـارون بـه قوم گفت : شما با این عمل مورد فتنه قرار گـرفـتـیـد و پـروردگـار شما خداوند رحمان است . پس مرا پیروى کنید و از فـرمـان مـن اطـاعـت نمایید. گفتند ما دست بردار نیستیم تا موسى به سوى ما بـرگـردد. مـوسـى به هارون گفت : چرا تو هنگامى که قوم را به ضلالت دیدى اقـدامـى نـکردى ؟ آیا پیرومن نبودى یا فرمان مرا معصیت کردى ؟ هارون پاسخ داد: پسر مادر (برادر) به من بگوئى بین بنى اسرائیل تفرقه افکندى و سفارش مرا رعایت نکردى . در ایـن داستان این نکته دقیقا مشخص است , آنچه که موجب شد بنى اسرائیل - بـاوجـود سالها مقاومت در برابر جنایات و مظالم فرعونى و عدم تسلیم در برابر کفر او- با یک تزویر سامرى , گوساله طلایى را به جاى خدا بپرستند, بینش آنها نـسبت به ((ارزش )) بود. آنها ارزش انسانى را در ((پول )) مى دیدند و خمیرمایه ارزش انـسانى راطلا مى پنداشتند. این انحراف بینش نسبت به ((ارزش )) آنها را تا آنجا جلو برد که طلارا خدا انگاشتند. رمـز مـوفـقـیـت پـیـغمبر اسلام (ص ) نسبت به سایر انبیا توفیق آن حضرت در ((انقلاب ارزشها)) بود.
ارزش در جاهلیت پیش از اسلام
ارزش در جـامعه جاهلیت قبل از اسلام برحسب جهان بینى مادى مردم , در پول وقـدرت و لـذت بـود. اصولا برحسب بینش خاصى که نسبت به ارزش داشتند, تفسیرآنها نسبت به اخلاق و معبود مبتنى بر این دیدگاه بود. قبیله ((بنى حنیفه )) مقدارى خرماى تازه را به شکل مجسمه اى مى ساختند و آن رابه عنوان الهه و معبود مى پرستیدند. مدتها گذشت و این بت که دیگر خشکیده وذرات آن بـهـم چـسـبـیـده بـود, هـمـچـنان مورد پرستش و نیایش و عرض حاجات پرستندگان بود, تا بالاخره قحطسالى پدید آمد. ستایشگران بت , ابتدا تا تـوانستند ازطرق دیگر سد جوع کردند, اما وقتى دیگر چیزى باقى نماند, خداى خـرمایى رامیان خود تقسیم نمودند و در وقت خوردن هسته هاى خرماهاى این خـدا رابـه عـنوان تیمن و تبرک بلعیدند طـعـنـى بـزرگ و نـنگى ابدى براى آنها جلوه دادند و این شعر را در طعن آنان سرودند.
اکلت حنیفة ربها عام التعجم و المجاعة لم یحذروا من ربهم سوء العواقب والتباعة (490) - بـنـى حنیفه خداى خود را در سال قحطى خوردند و از پروردگارشان نسبت به پیگرد سوء این عمل نهراسیدند. وقـتى ملاک ارزش در یک اجتماع شکم و لذت بشود, غذاى آنها هم معبودشان قـرارمـى گـیـرد و مـکـارم و فضایل اخلاقى را بر همین مبنا تفسیر مى کردند. انحراف دردیدگاه ارزشیابى موجب انحراف در دید واقعیتها و حقایق مى شود. عـربـهـا در جـاهـلـیـت غـیـرت و ثـروت و شـجـاعت را بسیار مى ستودند, اما حقیقت غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درندگى و بى باکى در جهت تـامـیـن شـکـم و قـدرت و حمایت هم قبیلگى خود بود. آن هم , تا جایى که این حـمـایت , شکم ومنافع مادى آنها را در خطر نیندازد. آنان در مقام جانبدارى از هـم پیمان یا هم قبیله نیز- که در تحکیم قدرتشان نقش داشت - حقى را رعایت نمى کردند, چنانکه شاعرشان مى گوید: لا یسئلون اخاهم حین یندبهم فى النائبات على ما قال برهانا - از بـرادرانـشـان بـه هـنـگـامـى کـه از آنـهـا در پـیـش آمدها و حوادث کمک مى خواستند,نسبت به آنچه ادعا مى کردند دلیل و برهانى نمى طلبیدند.
((قطامى )) در اشعار خود در توصیف غارتگرى و درندگى اعراب که از آن تعبیر به شجاعت مى کند مى گوید: فمن تکن الحضارة اعجبته فاى رجال بادیة ترانا و من ربط الجحاش فان فینا قنا سلبا و افراسا حسانا و کن اذا اغرن على قبیل فاعوزهن نهب حیث کانا اغرن من الضباب على حلال و ضبة انه من حان حانا و احیانا على بکر اخینا اذا ما لم نجد الا اخانا (491) - کـسـى کـه شـهـرنـشـیـنى او را به شگفت آرد و خرسند سازد, ما بیابانیها را چگونه مى بیند.
- هـرکس خران و اشتران را به خانه ببندد, بداند که ما داراى نیزه هاى غارتگرى واسبهاى تندرو و سوارى هستیم . - ایـن اسـبها و وسایل غارتگرى وقتى براى غارت بر قبیله اى یورش کنند - اگر به غنیمتى نرسیدند از کار باز نایستند. - بـه هـمـسـایـگـان و قـبایل نزدیک دیگر هجوم برند, هرکس اجلش به سر آمد کشته خواهد شد. - گـاهـى نـیز بر برادران خود - قبیله ((بکر)) - مى تازیم , و این وقتى است که موردى براى غارت غیر از برادر پیدا نکنیم . هـمـچـنـانـکـه در مـصراع آخر ملاحظه مى فرمایید, زمانى که در جهت تامین مـنـافـع اقتصادى از دریدن بیگانگان به جایى نرسند, به دریدن برادران مشغول مـى شـوند.این عواطف هم تحت تاثیر دیدگاه انحرافى آنها نسبت به ((ارزش )) قـرار مـى گـیـرد وعـجیب است که وقتى بینش انسان نسبت به مسئله ارزش مـنحرف شد و ارزش را درپول و زور و لذت دید, این انحراف دیدگاه مبدا تمام مـفـاسد و جنایات مى شود واجتماعى با این دیدگاه به صورت یک جمع درنده درمى آید که نه تنها اصول انسانیت و فضیلت , بلکه حتى ارتباطات عاطفى هم از میان آنها رخت برمى بندد,که جریان دخترکشى اعراب نمونه اى از آن است .
وضـعـیت مردم زمان پیغمبر اسلام (ص ) هنگام بعثت , از لحاظ دیدگاه ارزشى گویاى این حقیقت است که عظمت انقلاب اسلامى پیامبر اکرم (ص ) در این بود که درارزشهاى جامعه آن عصر, دگرگونى ایجاد کرد.
انقلاب ارزشها به وسیله پیغمبر(ص )
نـکـتـه قـابل توجه در آثار تربیتى رسول اللّه (ص ) نسبت به پیروانش , ایجاد روح ایـثـاردر آنـهـاسـت . در قـرآن کـریم شاخص ترین افراد امت اسلام تحت عنوان ((ابرار)) باخصوصیت ایثار معرفى مى شوند. ((و یـؤثـرون عـلى انفسهم ولو کان بهم خصاصة )) (492) - دیگران را بر خود مقدم مى دارند در امرى که به خود آنها اختصاص دارد. نـمـونـه بـارز ایـن خـصوصیت را مى توانیم در یکى از رخدادهاى تاریخى صدر اسلام مشاهده کنیم : در جـنگ تبوک در حالى که تعدادى از سربازان مجروح در آستانه شهادت روى زمـیـن افـتـاده بودند, یکى از سربازان که لحظه هاى آخر خود را مى گذراند از سقاى لشگرتقاضاى آب کرد.
سقاى سپاه ظرف آب را به لبهاى خشکیده مجروح رساند, اما تااو خواست بنوشد صداى ناله اى از پشت سر شنید که تشنه ام . مجروح تـشـنـه , ظـرف آب را پـس زد و با صداى بى حال خود گفت : دوست من از من تشنه تر است , آب رابه او بده . هشام مى گوید: ظرف آب را به سرباز دوم رساندم , او همچنان آب را به سومى حواله داد. این ظرف آب تا هفت نفر گشت . نفر هفتم فریاد زد, اولى رادریاب که از تشنگى مرد. هشام سقاى لشکر مى گوید تا پیش او رسـیـدم جـان داده بود, و پس از آن بر سر هریک از آن هفت نفر آمدم , همه آنان بـه جـاى آب گـواراشـربت شهادت نوشیده بودند. به این ترتیب هفت نفر جان سـپـردند و حاضر نشدنددر آشامیدن آب بر برادر مجروح خود پیشى بگیرند. ما فـرامـوش نـکنیم این نمونه دراجتماعى ظاهر شد که در چند سال پیش از آن , اگـر عربى به برادر خود برمى خوردکه مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایى بود و باقیمانده سوسمار را از او مطالبه مى کرد, امتناع مى کرد و گاهى به خاطر نـصـف یـک سـوسـمار, انسانى را با شمشیر ازمیان دونیم مى کرد.
کار شگرف و شـگفت انگیزى که رسول اللّه (ص ) انجام داد,انقلاب دیدگاهها نسبت به ارزش انـسـانـى بود, دیدگاه ارزشى آن عرب جاهلى غارتگر و آدمکش در پول و زور و ثروت بود. رسـول خـدا(ص ) در مـقـام پـیـاده کردن انقلاب الهى خویش , پول و قدرت را ازمـوقـعـیـت ارزشى ساقط کرد و ایمان و تقوا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق براساس مسئولیت سازندگى بود, جایگزین آن ساخت و ثروتمند و قدرتمند را از مقام ارزشمندى خلع فرمود. خداوند در قرآن مجید مى فرماید: ((واصـبـر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشى یریدون وجهه و لا تعد عـیـنـاک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هـواه و کـان امـره فرطا)) (493) - اى پیغمبر در همراه بودن با کسانى که در صبح و شام پروردگار خودرا مى خوانند و تنها جهت خدا را اراده مى کنند شکیبا باش و چشمانت را از آنهابرنگردان .
به خاطر آراستگى در زندگى دنیا و خواهش از کـسـانـى کـه ما دلشان را از یادخودمان غافل نموده ایم و از هواى نفس خود پیروى کرده اند و افراط در لذت وشهوت نموده اند اطاعت مکن . در شـان نـزول این آیه روایت شده است : برخى از افراد تازه مسلمان هنوز کاملا ایمان نیاورده بودند و غرور مکنت و قدرت آنها مانع از این بود که با دل و جان به پیغمبربگروند. رسول خدا(ص ) مامور شد با آنها مماشات کند شاید جذب شوند. ایـنـهـا درامـت اسـلام ((مـؤلـفة قلوبهم )) لقب گرفتند, و اصلى در ماموریت پـیـغمبر(ص ) به عنوان ((تالیف قلوب )) پیش آمد. رسول خدا(ص ) جهت اجراى این ماموریت آنها را احضارفرمود و از آنان خواست بیشتر با او محشور باشند. آنها اظهار داشتند: ((یا رسول اللّه در صـدر مـجلس انتخاب کنى و این پابرهنه هاى ژنده پوش را که ریخت و لباس مـشـمـئزکننده اى دارند از اطراف خود دورکنى , ما به تو نزدیک خواهیم شد و هـمـنشین تو خواهیم بود و معارف آسمانى را ازتو فرا خواهیم گرفت . آنچه که مـانـع حـضـور مـا در مـحضر توست وجود این بینوایان تهیدست در پیرامون تو است )). پـیـروان تـهـیـدسـت و مـسـتـمند پیامبر(ص ) با شنیدن این کلمات به گمان ایـنـکـه وجـودشان در اطراف رسول اکرم (ص ) مزاحم است , از رسول خدا(ص ) فـاصـلـه گـرفتند. در این هنگام آیه ((تالیف قلوب )) نازل شد. پس از نزول آیه پـیـغـمبر(ص )نگاهى به اطراف افکند, یاران خود را ندید. با کمال بى اعتنایى به ثـروتمندان مستکبر از جا حرکت کرد و در پى اصحاب مستضعف خویش بود که آنـهـا را درانـتـهـاى مـسجد مشاهده کرد که گرد هم حلقه زده بودند. رسول اکـرم (ص ) مـتبسمانه در حلقه آنها وارد شد و فرمود: خدا را ستایش مى کنم که مـرا نـمـیراند تا به من فرمان داد که همواره در همنشینى مردانى از امتم باشم . پس اینک با شما زندگى مى کنم وبا شما مى میرم . (494) ایـن روش رسـول خـدا(ص ) کـه بـعـدى از رسـالـت آن حـضـرت بـه حـساب مـى آیـد,واقـعـیـتـى را که در جامعه قبلى به عنوان ((ارزش )) محسوب مى شد (قدرت , ثروت )ضدارزش قرار داد. رهـبـران مـعـصـوم اسـلام در تـمـام بـرنـامـه هـاى تـربـیـتى و آموزشى خود هـمـواره مـى کوشیدند دیدگاههاى پیروان خود را روى ارزشها و ضدارزشهاى اسلامى تنظیم کنند. امام چهارم (ع ) که اصول آموزشى و تربیتى خود را در قالب دعا به پیروان خویش تعلیم داده اند, در مناجات با خدا مى فرمایند: ((واعصمنى من ان اظن بذى عدم خساسة او اظن بصاحب ثروة فضلا)) (495) -خـدایـا مرا از اینکه نادارى را پستى بپندارم و براى صاحب ثروت , فضیلت قایل شوم حفظ فرما.
دقـیـقـا در ایـن جـمـلـه دعـا نـفس دور بودن از تفکر مادى و نداشتن روحیه ثروت اندوزى به عنوان ارزش و داشتن ثروت نامشروع و داشتن روحیه سودجویى و تکاثربه عنوان ضدارزش معرفى شده است .
انقلاب اسلامى پیغمبر(ص ) و ارتجاع
اسـاسـا در هـر نـهـضـت انـقـلابـى باید چشم انتظار رجعت و ظهور مرتجعین وبـازگـشـت طـلـبـانى بود که در کمین نشسته اند. به این دلیل در هر انقلاب حقیقى ,تحولى در نیروى اجتماعى یعنى انسانها روى مى دهد و هرگونه تغییر و دگـرگـونـى بـرتـحول خوى و اخلاق و عادات مردم مبتنى مى شود و نیروى اجتماعى تربیت شده و تحول پذیرفته به عنوان ضامن اجرا و ادامه دهنده نظامات اجـتماعى تلقى مى گردد.
از طرفى تحول اعتقادى و اخلاقى امرى نسبى است , نه کامل و نهایى , آن هم به دوعلت :
1. نسبى بودن تکامل اعتقادى - اخلاقى هر فرد
2. نسبى بودن میزان نیروى اجتماعى حاصل بـه عـبارت دیگر, در هر نهضت انقلابى اولا تحول اساسى اعتقادى - اخلاقى در فردبه کمال نمى رسد, و ثانیا همه افراد مشمول تحول نمى شوند. در نتیجه , هم بقایاى دوران کهن و آثار اعتقادى , روانى , اخلاقى و فکرى پیشین تا اندازه اى در فـردتـازه مـؤمن باقى مى ماند و هم برخى افراد به هیچوجه تحول نمى پذیرند و هـمـچـنان آثار اعتقادى - اخلاقى گذشته را در خویشتن نگه مى دارند. عناصر تـحـول نـاپـذیرفته ,و بقایاى عقاید و خوى و عادات قدیم در افراد, عامل اصلى و عمده گرایش جامعه به عهد کهن و نظام پیشین است . ایـن ارتـجـاع در اصـطـلاح مـکـتبى اسلام ((ارتداد)) نامیده مى شود. امام باقر علیه السلام در خصوص بیان عمق ارتجاع انقلاب پیغمبر(ص ) مى فرماید: ((آفت ارتجاع همه آحاد امت اسلام را پس از پیغمبر(ص ) فراگرفت , جز سه نفر یاهفت نفر)) (496) . آنـچـه پـس از پـیـغمبر(ص ) نمودار این ارتجاع عمیق بود, بازگشت ارزشهاى جـاهـلـیت بود. یعنى همین مردمى که فضایل تا آنجا در آنان نفوذ داشت که در آشـامـیدن آب درلحظه مرگ بر یکدیگر سبقت نمى گرفتند, در زمانى که بدن مـقـدس پیامبر اکرم (ص )هنوز روى زمین مانده و دفن نشده بود, در ((سقیفه بـنـى ساعده )) جمع شدند و شعار((منا امیر و منکم وزیر)) سر دادند و حکومت اسلامى را غنیمتى پنداشتند که باید دربین خود تقسیم کنند.
مـسئلـه بازگشت ارزشها به جایى رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومى درآمـدخـلـیـفـه و خـویـشـاونـدان و هـمدستانش پنداشته مى شد و تذکرها و اعتراضهاى خلق به هیچوجه , مورد توجه قرار نمى گرفت . ابـن ابـى الحدید در شرح اوضاع آن زمان مى نویسد: ((خمس غنایم ارمنستان را بـه مروان بن حکم بخشید. فدک را نیز به تیول او داد, بعلاوه صد هزار درهم نقد ازخـزانـه بـه عـبداللّه بن خالدبن اسید اموى که از او تقاضاى بخشش کرده بود بـدون هیچگونه عذر شرعى چهارصد هزار درهم بخشید. به حکم بن عاص - که ازدشـمـنـان سـرسـخـت اسـلام و از تـبـعـیـدیـهـاى پـیـامـبر بود - به خاطر خویشاوندى صدهزار درهم عطا کرد. بازارى بود در مدینه به نام بازار ((نهروز)) کـه پـیـغـمـبـر(ص )درآمـدش را وقف بینوایان کرده بود. عثمان آن را به تیول ((حارث بن حکم )) برادرمروان بن حکم داد. چراگاه خرمى بود در حومه مدینه که پیغمبر(ص ) به چراى رمه مسلمانان اختصاص داده و عمومى ساخته بود و در زمان ابوبکر و عمر چنین بود.عثمان آن را از ملکیت عموم بیرون آورد و به چراى رمـه هـاى بنى امیه منحصر کرد.کلیه غنایم آفریقا را از مصر گرفته تا طنجه به ملکیت مطلقه ((عبداللّه بن سرح ))درآورد و هیچکس را از آن بهره نداد. در یک روز از خـزانه دویست هزار درهم به ((ابوسفیان بن حرب )) بخشید و صدهزار به مروان بن حکم اموى . و این کار مورداعتراض ((زیدبن ارقم )) متصدى خزانه قرار گرفت ... اموال فراوانى از عراق به خزانه رسید, همه را میان بنى امیه پخش کرد. چون دخترش را به عقد حرث بن حکم درآورد, بالاى بخششهاى سابقش صدهزار درهـم دیـگـر داد و رمه اى را که به عنوان مالیات از بعضى ولایات رسیده بود به دامادش بخشید و آنگاه درآمد زکات قبیله ((قضاعه )) را که به سیصدهزار درهم بـالـغ مـى شـد بـه او داد. روز عـروسـى دخترش ازخزانه دویست هزار درهم به دامـادش حـارث بـن حـکـم بخشید. صبح فردا ((زیدبن ارقم )) خزانه دار کشور انـدوهـگین و اشکبار پیش او آمد و استعفایش را اعلام کرد.عثمان چون سبب را دانـسـت بـا تـعجب بناى ملامت را گذاشت که ((از اینکه به خویشاوندم کمک کرده ام گریه مى کنى پسر ارقم )) کـار بـازگشت ارزشها به جایى رسید که وقتى عبدالرحمن بن عوف درگذشت ومـوجـودى طـلاى بازمانده او را جلو عثمان ریختند و عثمان پشت کوت طلا نـاپـدیـدشـد, گـفت : خدا رحمت کند عبدالرحمن بن عوف را که چقدر برکت داشت .
شما در این جریان , مسئله ارزش جاهلیت در قبل از اسلام را در میان امت اسلام ومـحـور آنـان یـعـنـى خلیفه پیغمبر(ص ) مشاهده مى کنید که تجاوز به ثروت عمومى امت و تکاثر دارایى از حقوق مردم به نظر او ((ارزش )) محسوب مى شود. اسلامى که ((ارزش )) را براى ((اصحاف صفه )) در برابر قلدران عرب به گونه اى بى نظیر در تاریخ ,تثبیت کرده بود, کارش چندسال پس از رحلت پیامبر(ص ) به آنجا منتهى شد که ((مسعودى )) مورخ بزرگ نمونه اى از این ارتجاع ارزش را در زمان عثمان اینچنین ذکرکرده است : ((در دوره عـثمان , صحابه مال و مزرع به چنگ آوردند, چنانکه عثمان به هنگام کـشـتـه شـدن مبلغ 150 هزار دینار و یک میلیون درهم نزد خزانه دارش ذخیره داشـت .
بـهـاى مـزارعـش در ((وادى الـقـرى )) و ((حـنین )) و سایر مناطق به یـکصدهزار دینار مى رسید.علاوه بر اینها بسیار رمه از شتر و اسب به میراث نهاد. قیمت یک قلم از ترکه ((زبیر))پنجاه هزار دینار بود و هزار اسب و هزار کنیز هم بـه جا گذاشت . درآمد غله ((طلحه )) ازعراق روزانه به هزار دینار مى رسید و از نـاحـیـه ((سـراة )) روزانه بیش از این مقدار.((عبدالرحمن بن عوف )) اصطبلى داشـت بـا یـک هزار اسب , یک هزار شتر و ده هزارگوسفند. و یک چهارم میراثش بـالغ بر هشتاد و چهارهزار دینار بود. ((زیدبن ثابت ))غیر از اموال و املاک آنقدر زر و سـیـم بـه جـا نهاده بود که با تبر قطعه قطعه مى کردند.((زبیر)) در بصره , مـصر, کوفه و اسکندریه منازلى ساخته بود. ((طلحه )) در کوفه خانه اى ساخت , هـمـچنین خانه اى در مدینه از گچ و آجر و ساروج . ((سعدبن ابى وقاص )) را در ((عـقـیـق )) منزلى بود طبقه افراشته با فضایى گشاده که برفرازش کنگره ها و دیـدگـاهـهـا تعبیه کرده بود. ((مقداد)) خانه اى در مدینه ساخته بود از درون وبـرون هـمـه گچساخته . و ((یعلى بن منبه )) پنجاه هزار دینار به میراث نهاد و مزرعه اى ودیگر چیزها به بهاى سیصدهزار درهم )) (497) . خـلاصـه ایـنـکـه واژگـونـى ارزشـهـا کـه تشکیل دهنده عنصر اصلى ارتجاع انـقـلاب اسـلامـى پـیـغـمبر(ص ) بود, سیر صعودى خود را تا آنجا ادامه داد که مرتجعین اندیشمند, نابودسازى اساس مکتب را در سر پروراندند. نـاقـل جـریـان پـسر مغیرة بن شعبه است که مى گوید: ((به هنگامى که معاویه تـصـمـیـم گـرفت فرزندش یزید را جانشین خود نماید, پدرم حاکم کوفه بود. معاویه پدرم را ازکوفه براى انجام مشورتهاى مهم به شام احضار کرد. من به اتفاق پدرم به شام آمدیم .معاویه نزدیک کاخ خود براى ما منزلى تهیه دیده بود و پدرم هـر روز سـاعـتـهـاى زیادى را با معاویه خلوت مى کرد و به مشاوره و همفکرى مـشـغـول بـودند. یک روزپدرم زودتر از همیشه به خانه برگشت , در حالى که سـخـت خشمگین بود. از او علت ناراحتى را پرسیدم , گفت : امروز من از معاویه چـیـزى دیـدم کـه نـزدیـک اسـت مغزم متلاشى شود. بحث امروز من و معاویه درخـصوص فرزندان على (ع ) و وابستگان پیغمبر(ص ) بود. من به معاویه گفتم تو که امروز به اهداف خود رسیدى و بر کشورمسلط هستى و حکومت را کاملا به چـنـگ آورده اى احتیاج ندارى نسبت به فرزندان على (ع ) فشار و سختگیرى را هـمـچـنان ادامه بدهى . تا این کلام را گفتم , معاویه برآشفت . گفت مغیره چه مـى گـویى ؟ خوب گوش بده این چه صدایى است که مى شنوى ؟ گوش دادم ,
معاویه )) صـداى مـؤذن بالاى مناره بلند بود: ((اشهد ان محمدا رسول اللّه (ص
گفت : این صدا پنجاه سال است بالاى مناره بلند است . تا این صدا را پایین نکشم دست برنمى دارم )). نـکـته قابل توجه این است که این ارتجاع را خود پیغمبر(ص ) پیش بینى فرموده ودقـیـقـا بـه مـسئله واژگونى ارزشها توجه داده بود. رسول خدا(ص ) فرمود: ((بـه زودى حـکامى بر شما مسلط خواهند شد که عواید عمومى و خرجى شما را در اختیاردارند. با شما سخن (یا حدیث پیامبر) مى گویند و دروغ مى گویند, و بـه کـار حـکومتى پرداخته اند و آن را بد انجام مى دهند. از شما خشنود نخواهند شد, مگر اینکه کارهاى زشتشان را تحسین کنید و دروغهاشان را راست شمارید. در چنان وضعى ,شما باید حقى را که به گردنتان دارند, تا وقتى به آن خشنودند بـه ایشان بدهید (یا تاوقتى از شما اجراى قانون الهى را خواستارند و به همین از شـمـا راضـى هـستند به آن عمل کنید) اما در صورتى که پا از حدود الهى فراتر نـهاده و بیش از عمل به قانون الهى از شما خواستار شدند (در برابرشان مقاومت کنید) پس هرکه بر سر این هدف کشته شد او شهید خواهد بود)) (498) .
و غیر از این نبى مکرم (ص ) دستور داد: ((اذا رایتم معاویة على منبرى فاقتلوه )) -هرگاه معاویه را بر منبر من دیدید او را بکشید. (499)
امام حسین (ع ) افشاگر ارتجاع
حـرکت ضدارتجاعى امام حسین (ع ) از یک افشاگرى آغاز شد. امام علیه السلام درنـامـه اى به معاویه پس از شهادت مظلومانه برادرش امام مجتبى (ع ) پرده از روى چهره کریه ارتجاع برداشت و فرمود: ((مـگـر تو قاتل حجربن عدى و رفقاى عابد ثابتقدمش نیستى ؟ قاتل مردانى که ازپـیـدایـش رویـه هـاى بـدعت آمیز ضداسلامى ناراحت و بى آرام بودند, دستور به تبعیت از رویه معروف اسلامى (یعنى سنت ) مى دادند و از رویه زشت و نارواى نـوپـیـدا (مـنـکـر) بـرحـذر مى داشتند.
آنان را پس از دادن امانهاى مؤکد و به سـوگندمحکم شده , به طور ستمگرانه و تجاوزکارانه کشتى و با این عمل نشان دادى که دربرابر خدا گستاخى و پیمانش را (500) خوار مى دارى . مگر تو قاتل عمروبن حمق نیستى , همان مردى که بسیارى عبادت پیشانیش را فرسوده بود؟ پـس از دادن امانهاى مؤکد و سپردن تعهداتى که اگر به آهوان بیابان داده شود بـاور دارنـد و از فـرازکـوهـسـتان ره تسلیم پویند, او را به قتل رساندى ؟ مگر تو نیستى که ((زیاد)) را در این دوره که نظامات اسلامى حکمفرماست به فرزندى زناکارى که با مادرش آویخته بودشناختى و گفتى که او پسر ابوسفیان است , در صـورتـى کـه پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم فرموده است که فرزند از آن بـسـتـر, و زنـاکـار را سـنـگ کیفر است .
آنگاه او رابر مسلمانان مسلط کردى و فـرمانروایى بخشیدى , تا ایشان را بکشد و دست وپاشان را از چپ و راست ببرد و (501) وبدان که خدا را دیوان محاسبه اى . پناه بر خدا اسـت کـه در آن هیچ از خرد و کلان اعمال فروگذاشته نمى شود. بدان که خدا هـرگـز از یاد نخواهد برد که تو مردم را به محض بدگمانى مى کشى و به اتهام مـحـض دسـتـگـیـر مـى سازى , و نوجوانى را ولایتعهدى بخشیده اى که شراب مى خورد و سگ بازى مى کند...)) (502) . در ایـن نامه امام (ع ) به نکات ارتجاعى ارزش در حکومت معاویه اشاره مى کنند کـه عمده ترین آن جریان انتساب زیاد به فرزند زناکار است که این کار جزء سنن وارزشهاى جاهلیت قبل از اسلام بود. در خـطـبـه کـوتـاهـى که آن حضرت - برحسب نقل سیدبن طاوس (ره ) - در مـنـزل ((ذى حـسـم )) بـیـان کـرده , صریحا ارتجاع ارزشها را یادآور مى شود و مى فرماید: ((پـس از سپاس و ستایش پروردگار, کار ما به اینجا کشیده است که مى بینید. ومـلاحـظـه مى کنید که وضع زندگانى دنیا دگرگون و زشت و ناروا گشته اسـت . رویه وکردار معروف اسلامى روى از این زندگانى برتافته , تا جایى که به پـسـتـى و فرومایگى کشیده است . از عمرمان جز پاسى نمانده که آن هم باید در جـامـعـه کـنـونـى کـه بـه چراگاه تیغزار و خاشاکستانى مى ماند بگذرد. هان نـمـى بـینید که به حق (یعنى قانون اسلامى ) عمل نمى شود و رویه هاى نارواى ضداسلامى را نکوهیده نمى دانند و ازآن بازنمى دارند. در چنین شرایط و احوالى , هر دیندار دین باور باید که حقجویانه به دیدار رحمت پروردگارش اشتیاق ورزد. بـنـابـرایـن , مـن مـرگ را خـوشـبختى مى دانم و بس و همزیستى با ستمکاران شرک پیشه را فرومایگى ستوه آور)) (503) . امـام (ع ) عـمق ارتجاع ارزشها را در طى نامه اى که به سران قبایل بصره نوشت , دریـک جـمـلـه مـجـسم ساخت : ((به درستى که سنت پیغمبر(ص ) (ارزشهاى اصـیل اسلامى ) مرده و بدعت (ارزشهاى نوظهور و برگشته از جاهلیت و کفر) زنـده شـده اسـت . اگـر بـه سـخـن مـن گـوش فـرادادید, شما را به راه رشد هدایت مى کنم )) (504) .
فرهنگ عاشورا در ارزشها
وجـود مـقـدس سیدالشهدا از ابتداى نهضت در هر گامى که برمى داشت , تنها یک حرکت مقطعى برحسب مقتضاى آن انقلاب اجرا نمى کرد, بلکه سعى داشت هرقدم و حرکتى در این انقلاب بنیانگذار یک اصل ارزشى باشد. اولین مسئله اى که درآغاز قیام سیدالشهدا مطرح شد, نپذیرفتن یک ارزش ارتجاعى و مبارزه با چـیـزى بـودکـه در اسـلام بـه عـنـوان ((ضدارزش )) محسوب مى شد. پیغمبر اکـرم (ص ) از روز اول پـیدایش اسلام با این خوى جاهلى که تفاخر به پدران بود مـبـارزه فـرمـود: در جامعه جاهلى انتساب به یک نسب و جریان فامیلى ارزش مـحـسـوب مـى شـد کـه ایـن مـطلب از یک جریان ضدانسانى و به عبارت دیگر ((تبعیض نژادى )) سرچشمه گرفته بود.
دراسلام این ارزش به کلى از بین رفت . مـعـاویـه احـیـاگـر ارزش جـاهـلـى بود و کار را به جایى رساند که ضدارزش بـه حـسـاب ارزش گذاشته شد, زیرا تنها ارزشى که ولایتعهدى یزید به آن تکیه داشـت , وابـسـتـگـى نـسـبى او بود. هنگامى که به معاویه نسبت به این حرکت نابهنجار اعتراض و به اوگفته شد: این حکومت امپراتورى کسرى و قیصر نیست کـه پـسران از پدران ارث ببرند, با کمال وقاحت پاسخ داد: پدران مردند و پسران ماندند و پسر من در نزد من محبوب تر از پسر دیگران است . (505) امـام حـسـین (ع ) در مقام مبارزه با این ارزش مرتجعانه ضمن بیان فلسفه قیام والاى خود و علت آن فرمود: ((بـایـد فـاتـحـه اسـلام را خـوانـد, اگر امت اسلام به زمامدارى همچون یزید مبتلاشود)). نـکـتـه قـابـل تـوجـه در کـلام امـام (ع ) ایـن اسـت که مطلب را به صورت یک جریان فرهنگى و ازرش بنیانگذارى مى کند که در رهبرى امت اسلام ویژگیهاى یـزیدضدارزش به حساب مى آید. نمى فرماید: ((اذ قد بلیت الامة برعایة یزید)) - امـت به زمامدارى یزید مبتلا شود. بلکه مى فرماید: ((اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید)) - امت به زمامدارى مثل یزید مبتلا شود. یعنى براى همیشه در امت اسلام ایـن مـطـلـب بایدبه صورت یک اصل فرهنگى و اصل ارزشى باقى باشد که هیچ زمامدارى نبایدویژگیهاى یزید را داشته باشد. بـنـابـرایـن در حقیقت براى همیشه در جریان زندگانى سیاسى امت اسلام در تـعـیـین ویا انتخاب زمامدار نسب و وابستگى فامیلى نه تنها ارزش نیست , بلکه اگر تنها بر آن تکیه شود ضدارزش هم به حساب مى آید.
ناسازگارى با طاغوت
یـکـى از اصـول ارزشـى کـه در قیام امام حسین (ع ) تثبیت شد, ناسازگارى با طـاغـوت بود. هنگامى که به امام (ع ) پیشنهاد شد با یزید بیعت کند, حضرت در پـاسـخ فرمود:((مثلى لا یبایع مثل یزید)) - مثل من با مثل یزید بیعت نمى کند. نـفـرمـود مـن بـا یـزیدبیعت نمى کنم . زیرا اگر این جمله را مى فرمود, مسئله شـخـصـى مـى شد. امام (ع ) درمقام قیام علیه ارتجاع ارزشها مى خواهد ارزش و فـرهنگ اصیل را جایگزین ارزشهاى ارتجاعى کند, لذا کلا مى فرماید این مطلب بـایـد به صورت یک اصل ارزشى و فرهنگى در امت اسلام جریان داشته باشد که هـیـچـگـاه یـک شخصیت بافضیلت و باتقوا تن به سلطه طاغوت نابکار در هیچ مرحله اى و در هیچ شرایطى ندهد.
نهضت و قیام با هدف اصلاح
در نـظـام زنـدگى جاهلى جنگها و حرکتهاى خونین به منظور تثبیت سلطه و گـسـتـرش تـجاوز و ظلم صورت مى گرفت . در اسلام جنگها به منظور اصلاح زندگى و کندن خارهاى سر راه هدایت و ارشاد انسانها اجرا مى شد. در جـریـان ارتـجـاع انقلاب اسلامى مطلب به صورت اول برگشت . ارزش یک حرکت نظامى یا قیام خونین در این بود که غلبه و سلطه بیشتر و زورمندانه ترى را بـا خـودهـمـراه بـیـاورد. مـعـاویه وقتى در جنگ با امام حسن (ع ) به وسیله تـوطئه هاى خائنانه پیروز گشت و امام (ع ) مجبور به ترک جنگ شد, اولین روز کـه مـعـاویه و سپاهش واردکوفه شدند, معاویه بالاى منبر رفت و در سخنرانى خود تصریح کرد: ((من نیامدم که با شما نماز بخوانم و روزه بگیرم و زکات بدهم .
مـن آمـده ام تا بر شما حکومت کنم ))دقیقا نتیجه جنگ و حرکت خونین همان تـوسـعـه طـلبى و افزون خواهى مادى ظالمانه و تثبیت سلطه است که در نظام ارزشى جامعه جاهلى پیروزى به حساب مى آمد وارزشمند بود. امـام حـسین (ع ) در قیام خود علیه دستگاه بنى امیه , ارزش قیام و نهضت را در اصـلاح و هـدایـت مردم و دادرسى ستمدیدگان معرفى مى کنند و مى فرمایند: ((خـدایـا تـومـى دانـى که هدف از حرکت ما سلطه طلبى و افزون خواهى مادى نـیـسـت , بـلـکـه مـقصود ما از این حرکت در سه اصل خلاصه مى شود.
1. ارائه نشانه هاى دین تو وهدایت خلق
2. پدیدار ساختن اصلاح در شهرها و سرزمین تو
3. امنیت یابى ستمدیدگان از بندگان تو. ایـن فـرمـایش مولا(ع ) دقیقا بار ارزشى حرکت و قیام او را مشخص مى کند که تـنـهـا ایـن قـیـام یـک سـتیزه جویى نیست , بلکه بنیانگذار یک اصول ارزشى و فرهنگى است .
عاشورا احیاگر ارزشهاى اصیل اسلامى
امـام حـسـین (ع ) بار ارزشى انقلاب خودش را در وصیتى که به برادرش محمد حـنـفـیه فرموده است مشخص مى کند و مى فرماید: ((من بیهوده و گزاف و با قصد افساد وستمگرى بپا نخاستم , بلکه به منظور طلب اصلاح در امت جدم قیام کـردم و اراده دارم امـر بـه مـعروف و نهى از منکر نمایم و سیره جدم و على بن ابیطالب را احیاکنم )).
در بـیـان ایـن سـه اصـل , مـحـور انقلاب عاشورا معرفى شده است : ((
1. امر به مـعـروف :تـثـبـیـت ارزشـهاى مثبت انسانى
2. نهى از منکر و ریشه کن ساختن ضـدارزشها
3.به جریان انداختن سیره نبوى و سیره ولوى (اجراى فرهنگ اصیل محمدى (ص ) وعلوى (ع )).
فرهنگى و ارزشى بودن ماهیت انقلاب عاشورا در این دو بیان امام (ع )کاملا مشخص است .
عزت و ذلت در فرهنگ عاشورا
از جـمـلـه مـسـائل ارزشـى و ضـدارزشى , موضوع عزت و ذلت است . عزت در همه مملکتها و اقوام و در همه فرهنگها ارزش و ذلت ضدارزش به حساب مى آید. مـنـتـهـامفهوم و مصداق آن در فرهنگهاى مختلف متفاوت است . برخى عوامل مـادى جـاهلى ذلت را در نداشتن و نخوردن و لذت نبردن مى پندارند و عزت را در کاخهاى مجلل و زندگیهاى مرفه جویا مى شوند. فـرهـنگ عاشورا از ذلت و عزت چهره دیگرى نشان مى دهد. بر سر هدف ماندن ومـردانـه ایـسـتـادن و در راه آن جـان دادن عـزت اسـت یـعـنـى ارزش . از هـدف دسـت کـشـیدن و به خاطر ترس از مرگ , عقب نشینى کردن ولو زندگى مـادى مـرفه متجملانه داشتن ذلت است یعنى ضدارزش . این نکته در این بیان امـام (ع ) مشخص مى شود که مى فرماید: ((زنازاده فرزند زنازاده مرا مخیر کرده بین مرگ و ذلت , دوراست از ما ذلت . خدا و پیامبر و دامنهاى پاک و مقدسى که ما را پرورانده اند ذلت رابراى ما نمى پسندند)). در رویـارویـى بـا دشـمـن امر بر امام دایر شد بین اینکه کشته شود و یا از هدف خـوددسـت بکشد و عقب نشینى کند و زنده بماند. شق دوم از دیدگاه فرهنگ امـام مـصداق ذلت است و در فرهنگ الهى و نبوى و خانوادگى آن حضرت این ذلت ,ضدارزش است .
ارزش محورى انقلاب عاشورا
در بـیـن ارزشـهـاى تثبیت شده در انقلاب عاشورا, بنیانگذارى یک نوع حرکت انـقـلابـى بـا کـیفیت ویژه است که این نوع حرکت در خارج از فرهنگ اهل بیت پـیغمبر(ص ) درجهان سابقه نداشت و تبیین آن نیازمند ذکر مقدمه اى است که توجه خوانندگان محترم را به آن جلب مى کنم .
از مـجـموعه غرایز و احساساتى که در انسان وجود دارد, یکى از کششهاى ویژه بـشـرغریزه مظلوم دوستى است . انسان مظلوم را دوست دارد ولو اینکه خودش ظـالـم بـاشـد. جـریـان مـظـلـوم دوستى بشر تا آنجا عمیق و ریشه دار است که مظلومیت درجریانهاى مخاصمه اى و محاکمه اى یک بار ارزشى مثبت پیدا کرده اسـت , بـه طـورى کـه در مـخاصمه اى که به دادگاه کشیده مى شود, هریک از طرفین مخاصمه سعى دارد خود را مظلوم تر جلوه دهد. وجـود مـقـدس سـیـدالـشـهدا علیه السلام با توجه به این نکته که اگر انقلاب بخواهدتحول فرهنگى در جامعه ایجاد کند, باید در افکار و اندیشه ها نفوذ نماید و بـهترین راه نفوذ فکرى یک حرکت , استخدام عواطف و احساسات در جهت آن حرکت است , انقلاب خود را طورى برنامه ریزى کرد که در چهره مظلومیت این انـقلاب بتواند عواطف مظلوم پرستى افراد را جلب کند و مردم در طول تاریخ و زندگى اجتماعى به این انقلاب دل بدهند.
لـذا وقـتـى ((ابـاهـرم )) مى خواهند با هزار سوار در وسط راه به امام (ع ) ملحق شوند,امام (ع ) با توجه به ایده و هدف آنها از پذیرش ایشان خوددارى مى کند, در حـالـى کـه در ایـن حرکت انقلابى , با علم به شهادت خود و اسارت اهل بیت (ع ) دخـتـر سـه ساله خود را همراه مى آورد و یا فرزند شیرخواره را در برابر نیزه ها و تیرها در میدان جنگ سر دست بلند مى کند.
نـکـته قابل توجه این است که اجراى این برنامه ها در انقلاب , به طور کلى در تز امام حسین (ع ) خلاصه مى شود و آن اینکه فرمود: ((اگر دین محمد(ص ) استوار نـگـرددمـگـر به کشته شدن من , پس اى شمشیرها مرا فراگیرید)), مبین این حـقـیقت است که تمام ارزش انقلاب به این است که در سیماى ایثار و فداکارى اجـرا شـود, و آنگاه است که انقلاب در کانون افکار و اندیشه ها به صورت جریانى مقدس نفوذ مى کند واین هنگامى است که مظلومیت در انقلاب به عنوان ابزارى کارساز به کار برده شود وحرکت را به عواطف مردم گره بزند.
نتیجه بحث در دو مطلب خلاصه مى شود:
1. عـاشـورا انـقـلابـى بـا بـار ارزشـى بـود و تـنـها یک مخاصمه و ستیزه جویى به حساب نمى آمد.
2. اگـرچـه ایـن انـقـلاب بـه دگـرگون سازى سیاسى ظاهرا نینجامید, ولى ارزشـهـاى ارتـجـاعـى را دگـرگـون سـاخـت و یـک سلسله اصول ارزشى را بنیانگذارى کرد. هـم اکـنـون بـه قـسـمت اخیر بحث مى رسیم : و آن عبارت است از تاثیرپذیرى انقلاب اسلامى امام خمینى - قدس سره الشریف - از فرهنگ انقلاب عاشورا, و به تـعـبیردیگر نمود ارزشهاى تثبیت شده در عاشورا در چهره انقلاب اسلامى امام رضوان اللّه تعالى علیه : ((انقلاب اسلامى ایران انقلاب ارزشها بود)).
انقلاب ارزشها در انقلاب اسلامى ایران
اولـیـن کـلام امـام - رضوان اللّه تعالى علیه - پس از سقوط نظام ستمشاهى که باحرکت مقتدرانه انقلاب مقدس اسلامى آغاز شد در جهت تثبیت مبانى انقلاب ودگرگون سازى ارزشهاى جامعه تحت ستم شاهنشاهى بود. در نـظام حاکمیتهاى سلطنتى در طول تاریخ در این کشور, ارزش در قدرت و ثـروت وتـجـمل و تشخصات مادى بود. حتى کار به جایى رسید که در بعضى از مـقـاطع زمانى براى علما و دانشمندان و شخصیتهاى فکرى هم اقتدار و ثروت ارزش به حساب مى آمد. امـام (ره ) پـس از پـیـروزى انـقـلاب طى بیانات زیبا و ظریف خود براى درهم کـوبـیـدن ارزشـهـاى طـاغـوتى فرمود: ((من شما طبقه گودنشینان را از آن کـاخ نـشـیـنـان بـالاتـرمـى دانـم , اگـر آنـها لایق این باشند که با شما مقایسه شوند)) (506) . رفاه طلبى در اقشار جامعه در کنار زرق و برقهاى زندگى طبقات مرفه و پول و ثروت در رژیم شاهنشاهى آنچنان عمیق در بینش فکرى مردم چهره ارزش یافته بـود کـه مـشـکل مى شد آن را از فکر مردم بیرون آورد. امام (ره ) براى اینکه این دیدگاه رااصلاح کند, پرده از واقعیت زندگى عناصر مرفه برداشت و فرمود: ((گـمان نکنید که کاخ نشینها بسیار مرفه هستند. آنها دلهایشان لبریز از تزلزل اسـت ,آنـهـا قلبهایشان آرام نیست , تزلزلى که در بین کاخ نشینها هست در بین کـوخ نشینهانیست . آرامشى که این طبقه محروم دارند, آن طبقه اى که به خیال خـودشـان در آن بـالا هـسـتـند ندارند. شما اگر توجه کنید قدرتهاى بزرگ را بـبـیـنید, مى بینید که آنقدراضطرابهایى که در سران قدرتهاى بزرگ هست در شـمـا اشخاصى که براى خدا عمل مى کنید و از خدا مى خواهید اجر در شما این اضطراب نیست . این یک نعمتى است که خدا به شما داده و شاید ماها هم نتوانیم درست بفهمیم نعمتهاى خفى الهى را)) (507) . انـدکـى تـامـل و دقـت در فـرمـایشات امام (ره ) که در سالهاى اول انقلاب در مـوقـعیتهاى گوناگون و مناسبت هاى مختلف اظهار مى فرمودند, ما را متوجه ایـن حـقیقت مى کندکه عملکرد امام (ره ) درست همانند باغبانى مدبر و ماهر از سرزمین دلها و مغزهاارزشهاى طاغوتى را جدا مى کرد و ارزشهاى اسلامى را که در رابطه با خدا و احسان به خلق بود, جایگزین آن مى فرمود: ((شـایـد بـسیارى گمان کنند که رفاه مادى و دارا بودن اموال در بانکها و دارا بـودن زمین یا پارکها و امثال اینها براى انسان سعادت مى آورد.
این یک اشتباهى است که انسان مى کند. انسان گمان مى کند که سعادتش به این است که چند تا باغ داشته باشد,چند تا ده داشته باشد, در بانکها سرمایه داشته باشد, در تجارت چه باشد. شایدانسان این گمان را مى کند, لکن ما وقتى که ملاحظه مى کنیم و سـعـادتها را سنجش مى کنیم , مى بینیم سعادتمندها آنهایى بودند که در کوخها بـودنـد. آنهایى که در کاخهاهستند سعادتمند نیستند. آن مقدارى که برکات از کـوخها در دنیا منتشر شده است ,هیچ در کاخها پیدا نمى شود. ما یک کوخ چهار پـنـج نفرى در صدر اسلام داشتیم وآن کوخ فاطمه زهرا سلام اللّه علیهاست . از ایـن کوخها هم محقرتر بوده , لکن برکات آن چیست ؟ برکات آن کوخ چند نفرى آنـقـدر اسـت که عالم را پر کرده است ازنورانیت و بسیار راه دارد تا انسان به آن برکات برسد)) (508) . عـمـلـکـرد امـام (ره ) در اجـراى خط پیشوایى و امامت خود, در راهبرد انقلاب دقـیـقـامـطـابق با کلمات و فرمایشات آن حضرت بود. رهبر سازنده و روشنگر انـقـلاب اسـلامـى در اجراى دگرگون سازى ارزشها در ابتداى انقلاب آنچنان مـوفـق بـود کـه بـه طـور ناگهانى در جامعه ما تمام معیارها عوض شد, قیمت اتـومـبـیلهاى آخرین سیستم در حد فاحش تنزل کرد. املاک و ویلاها و کاخهاى مـجـلـل بـى ارزش شـد و حتى افراد متمکن نمى توانستند از امکانات متجملانه اسـتـفـاده کنند, چون آنهابه طاغوتى بودن متهم مى شدند. رشد در خانواده اى مـسـتـضعف و جنوب شهرى وزندگى در خانواده کارگر یا کشاورز براى افراد سطح بالاى جامعه یک افتخاربه حساب مى آمد. نـتـیـجـه تـربـیـت و راهـبـرى امام (ره ) در حرکت عمیق انقلاب , در ایثارها و فداکاریهاى امت در طى هشت سال دفاع مقدس ظاهر شد. دقیقا ارتباط با خدا و عـشـق بـه حق واحساس مسئولیت سازندگى در مسند ارزش , جایگرین پول و مقام و قدرت شده بود. شـاهـد صـادق ایـن مـطلب حرکتهاى غیورانه و مردآفرین جهاد سازندگى در کنارایثارگریها در جبهه هاى دفاع مقدس بود.
منطق ارزشگذارى امام در انقلاب
و مقایسه آن با منطق ارزشگذارى امام حسین (ع ) در انقلاب عاشورا هـمـانـطـور کـه گـفـتیم سیدالشهدا علیه السلام سه عنصر براى انقلاب خود معرفى فرمودند.
1. امـر بـه مـعـروف در اجـراى ارزشـهاى مثبت
2. نهى از منکر در دگرگونى
ضدارزشها3.
اجراى فرهنگ و سیره نبوى و علوى .
امـام (ره ) هـنـگامى که در جریان انقلاب پیروزمند اسلامى متوجه شد, عده اى ازاشخاص ناآگاه مسئله متدین بودن را دور از ارزشهاى اصیل اسلامى و انقلابى قـابـل تحقق مى دانند و عوامل استکبار روى این سنگر در رسانه هاى بین المللى تـبـلـیـغ مـى کنند که مسلمان بودن یک حقیقت جداى از انقلابى بودن است و فـرمـایـش امام باقر(ع ) مصداق پیدا کرده که فرمود: ((در دوره بازپسین , مردم نـادانـى پـیـدا خـواهندشد که امر به معروف و نهى از منکر را فقط در شرایطى واجب مى پندارند که بدون ضرر و خطر باشد, و براى گریز از این وظیفه بهانه و عذر و راه فرار مى تراشند.
.. روبه نماز و روزه و وظایفى مى آورند که مستلزم مایه گـذاشـتـن از جـان و مـال نـیـسـت . اگـرنماز گزاردن هم ضررى به مال و خـانـواده شـان داشـته باشد, آن را چنانکه افتخارآمیزترین و کامل ترین و برترین وظیفه (یعنى امر به معروف و نهى از منکر) راترک کرده اند ترک خواهند کرد)). در ایـن مـوقعیت امام (ره ) با تفکیک اسلام ناب محمدى (ص ) از اسلام آمریکایى , اسلام ارزشى و اسلام ضدارزشى را مشخص فرمودند. اسلامى که همچون اسلام عـاشـورا انـسـان را در بـرابر بیداد و استکبار به مقاومت وامى دارد, همان اسلام ارزشى است که امام حسین (ع ) از آن تعبیر به سیره نبوى و علوى فرموده است , و اسلامى که با تن دادن به بار ذلت و استکبارپذیرى بسازد, همان اسلام ضدارزشى یـزیـدى اسـت کـه امام حسین (ع ) به مبارزه با آن برخاست و آن را در اندیشه ها متحول کرد.
ناسازگارى با طاغوت و استکبار
یـکـى از نـمـودهـاى ارزش عـاشـورا در انـقـلاب اسـلامـى امـام بزرگوار ما, مسئله ناسازگارى با طاغوت و استکبار بود که در تمام حرکتها و موضعگیریهاى مـعـظم له پیش از پیروزى انقلاب و پس از آن کاملا نمود داشت و به صورت یک جریان محورى در نهضت اسلامى مى درخشید.
نـکـتـه قـابـل تـوجهى که از این جهت در نهضت امام خمینى (ره ) وجود دارد, شـیـوه مـوضـعـگـیرى ایشان است . اولین اعلامیه آن حضرت در جریان تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در سال 1342 تا آخرین اعلامیه ایشان در پاریس و پیش از فرار شاه از ایران گویاى همین واقعیت است . شاید شما رهبرى انقلابى هـمـچـون امـام (ره ) در عـصـر حاضر در دنیا نیابید که طى پانزده سال مبارزه , مـوضـعـى یگانه ویکنواخت داشته باشد و شرایط و مقتضیات گوناگون نتواند کوچک ترین تغییرى درموضع ضدطاغوتى او ایجاد کند. حـتـى زمـانـى کـه شاه چون خود را در آستانه سقوط مى دید و با تمام تبختر و تـکـبـرش ازمـوضع مدیریت کشور تنازل کرد و حاضر بود به صورت یک جریان بـایـکـوت شـده درسـیاست , پادشاه افسانه اى باشد و حکومت نکند و حکومت را بـه دست مجلس آزاد و دولت منتخب آن مجلس بسپارد, بسیارى از گروههاى به اصطلاح مبارزسیاسى آن روز و برخى از افرادى که در سنگر مرجعیت خود را همرزم امام (ره )مى پنداشتند, این تنازل را قبول کردند و سعى داشتند ایشان را هـم بـه قبول آن راضى کنند.
از جمله یکى از روحانیون وابسته به جبهه ملى در ایـن خصوص نامه اى به امام (ره ) در نجف نوشت و از امام (ره ) درخواست کرد, تا ایـشان براى تشکیل یک مجلس آزاد شوراى ملى و برگزارى انتخابات در کشور موافقت کند. امام (ره ) درموضع ناسازگارى با طاغوت قهرمانانه ایستاد و اعلام کـرد بـه کـمـتـر از سـقـوط سلطنت و محاکمه محمدرضاى جنایتکار رضایت نـمـى دهم . امام در پاسخ نامه آن روحانى پیامى فرستاد و تاکید کرد که این نامه حـتـى شـایـسته پاسخ دادن هم نیست صادر فرمود موضع صریح ضدطاغوتى خود رااعلام فرمود. در جـریـان پـس از پـیـروزى انـقـلاب ایـن طـاغـوت سـتـیـزى امـام (ره ) بـه اسـتـکبارستیزى مبدل شد و ارزش عاشورا در سیماى استکبارستیزى امام (ره ) نمود یافت .
امـام بـزرگـوار رضـوان اللّه تـعـالـى عـلیه جریان اشغال جاسوسخانه امریکا را ((انقلاب دوم )) نامید. هرچند که در آن روز عده اى از سیاستمداران روشنفکر و در راس آنهالیبرالهاى ملى گرا با حرکت قهرمانانه دانشجویان پیرو خط امام (ره ) کشور را درآستانه سقوط مى پنداشتند و با همین پندار غلط بود که رئیس دولت مـوقت استعفاکرد, اما امام خمینى (ره ) در بینش وحى آساى خود این حرکت را آنـچـنـان مـقدس ومتکامل مى دید که آن را ((انقلاب دوم )) نامید.
شاید بعضى اشـخـاص بـه رمز و نکته امام پى نبردند و فرمایش امام (ره ) را حمل بر یک شعار حـمـاسى مى کردند. اما امام رضوان اللّه تعالى علیه , دقیق ترین نکته ها را در این تسمیه خود به کار برد. پس ازپیروزى انقلاب این نگرانى وجود داشت که کشور و مـردم آرام بگیرند و شور وهیجان انقلابى فرو بنشیند و مردم صرفا به زندگانى روزمـره خـود بـپردازند.دولتمردان و مدیریتهاى روى کار آمده هم که فقط به مسائل اقتصادى و همزیستى مسالمت آمیز سیاسى و بین المللى مى اندیشیدند, از بـازشـدن دوباره پاى استعمار به داخل کشور غافل بمانند و در نتیجه یک مرتبه مـلت چشم باز کند و خود را درچنگال استکبار اسیرتر از روز اول ببیند و عموم ارزشـهـاى اسـلامـى و انـقـلابـى رامـضمحل شده مشاهده کند.
تنها امرى که مـى تـوانست امت اسلام را از این نظر بیمه کند, تداوم روحیه استکبارستیزى در بـیـن آنـهـا بود و این مطلب با آغاز یک جریان عمیق و مداوم مبارزه با امریکاى جـهـانـخـوار امـکـان پـذیـر مى شد. موضوع تصرف جاسوسخانه امریکا و اسارت جاسوسان ناپاک به دست دانشجویان عزیز و مخلص ما استارت این حرکت را زد و جـرقـه مـبـارزه بـا اسـتـکبار آنچنان درخشید که به خواست خدا در این کشور خـاموش شدنى نخواهد بود و هم اکنون نیز آثار آن را پس از گذشت هفت سال از رحـلـت جـانـگـداز امام بزرگوار مشاهده مى کنیم و جریان مبارزه بااستکبار با هـمـان تـوفـنـدگـى زمـان امـام (ره ) بـه وسـیـله خلف صالحش مقام معظم رهـبـرى مـدظـلـه الـعـالـى هـمـچـنان ادامه دارد.
اگرچه متاسفانه برخى از انـقـلابـى نـمـاهـا که دچارویروس روشنفکرى شده اند, در گوشه و کنار دم از سیاست باز بین المللى مى زنند وزندگیهاى مترفانه , آنها را به نوعى رفاه طلبى و آسایش و امنیت خواهى ویژه کشانده است و خونهاى بناحق ریخته شده شهیدان را نـادیـده مـى گیرند, اما باید در شرایطکنونى سازندگى کشور در معیارها و ارزشهاى انقلابى به صورتى گسترده تجدیدنظرشود.
زهـى بـى شـرمى از پندارهاى خاکسترى رنگ و کفرآمیزى که متاسفانه گاهى بـه زبـان آورده مـى شـود. ارزشـهـاى اصیل استکبارستیزى که از عاشوراى امام حسین (ع ) الهام گرفته است و براى تثبیت و اجراى آنها جوانان رشید ما به خاک و خـون غـلـتیدند وجان خویش را نثار کردند, باید حفظ شود. میهن اسلامى ما نـبـایـد امـروز قـربانى شکمبارگى یک مشت عناصر خوشگذران بشود و ما هم خـوشحال باشیم که اسفالت خیابان و جاده و پارک و تفریحگاه داریم و کشور ما مرکز جفتک زدن توریستهاى خارجى شده است.
نـمـود ارزش مـحـورى عـاشـوراى حـسـیـنـى (ع ) در انـقـلاب اسـلامـى
امام خمینى (ره ) هـمـچـنـانـکـه مـلاحـظه شد, ارزش محورى عاشوراى حسینى (ع ) و قداست انقلاب اسلامى با سیماى ایثار و فداکارى که در یک حرکت مظلومانه شکل داده شـود,مـشخص شد. و این ارزش در حقیقت ارزش محورى انقلاب اسلامى امام رضوان اللّه تعالى علیه بود. شاید در قرون اخیر انقلابى با این شکل نه آغاز شده و نـه بـه پـیـروزى رسیده است . امام (ره ) از روز اول نهضت خود حرکت خویش را مـسـلحانه آغاز نکرد و در طول پانزده سال تداوم آن , هیچگاه یاران امام دست به اسـلـحـه نبردند. نکته جالب توجه این است که پس از شکست دشمن و پیروزى انقلاب بامشت در برابر درفش امام (ره ), اسلحه به زمین افتاده دشمن را برداشت و به آن مسلح گردید. امام (ره ) در طول پانزده سال تداوم مبارزات خود هیچگاه به هواداران و پیروان خود اجازه قیام مسلحانه نداد و هرگاه از آن حضرت در این خصوص استجازه مى شد مى فرمود: هرگاه لازم شود خودم دستور خواهم داد. و همواره امام (ره ) در بیانات خود روى این مطلب تکیه مى کرد که حرکت انقلابى ایـن مـردم درپیروى از امام حسین علیه السلام حرکت با خون است , و دقیقا در تـبـیـین شعارعاشوراى حسین (ع ) ((ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلى فیا سیوف خذینى )) دراطلاعیه اى که در هلال محرم 1357 از پاریس صادر فرمود, ماه محرم را ماه پیروزى خون بر شمشیر نامید و در پیام به ملت ایران روز یازدهم محرم همان سال (11/9/57) فرمود: ((اکـنـون دشـمـنـان اسلام و ایران و هواداران رژیم یزیدى , در مقابل هواداران اسـلام ومـخـالـفـان سـرسـخـت رژیـم طاغوتى ابوسفیان , صف بندى نموده و مـى خـواهـند شعاراسلامى و حسینى را که براى احیاى اسلام و به دست آوردن آزادى و اسـتـقـلال وبـرقرارى حکومت قرآن , به جاى سلطه شیطان و حکومت قانون عدل در مقابل حکومت جنگل است , با مسلسلها و توپ و تانکها که از خون دل مـلت محروم تهیه شده است , جواب دهند.
غافل از آنکه ملتى که با بیدارى و هـوشـیـارى بـه پا خاسته ونهضت اصیلش را وظیفه شرعى الهى تشخیص داده است , به این سلاحهاى زنگ زده , با تمسخر مى نگرد)) (509) .
مبانى و دیدگاههاى هنرى قابل استنباط از فرهنگ عاشورا
آنچه از متون تاریخى و قصص انبیا, بویژه از داستان حضرت آدم - سلام اللّه علیه -بـرمـى آید آن است که همه انبیا و اوصیاى برگزیده خداوندى از وقوع نهضت عـاشـوراآگـاه بـوده اند و این مسئله در واقع , نشان اهمیت قیام حسینى از بدو خـلـقـت هـستى است . بر این اساس باید طراح اصلى عاشورا را خداوند تبارک و تـعـالـى بدانیم .به عبارت دیگر, مى توان طرح عاشورا را جامع تمام زمانها و همه روزگاران پیش ازخود به شمار آورد. جـامـعـیـت و حـضـور نـهـضـت عـاشـورا در تاریخ حیات انسان , مفهوم بسیار گسترده اى دارد و در اصل , عاشورا به معناى رویارویى انسان با شیطان و تسل ط ظاهرى شیطان بر انسان است . در طـراحـى نـهـضـت عاشورا, زمان , مکان , شخصیتهاى الهى و دیگر عوامل و قـواعـدو قوانین به عنوان یک ((هنر)) واقعى مورد توجه قرار گرفته است . اگر بـخواهیم به زبانى ساده تر و روشن تر به مسئله بپردازیم , باید بگوییم که : طراحى نـهـضـت عـاشـورا بـا خـلـقت حضرت آدم - علیه السلام - آغاز و با قیام قیامت پایان مى یابد. قـوانـیـن و قـواعد مستحکم و جامعى در نهضت عاشورا وجود دارد که پایه هاى اصـلـى و نـگـه دارنده آن در طول تاریخ - پیش و پس از خود - به حساب مى آید. گزینش بهترین و پاکترین شخصیتها, انتخاب بهترین مکان و مناسب ترین زمان , چـگـونگى وقوع حادثه و کیفیت حرکتها به گونه اى شایسته و صدها عامل دیگر کـه تشریح وتبیین آن در این مقال مقدور و میسر نیست , همه و همه از طراحى هنرمندانه نهضت حکایت مى کند. قیام جاوید حسینى از قواعد و مبانى یک نمایش قدرتمند, بهره مى جوید. وجود وحـضـور قواعد دراماتیک , عوامل تلطیف کننده روح انسان , ایثار جان و مال در راه اعـتـلاى ارزشـهـاى بـشـرى , نـقش روحى و عاطفى شخصیتهاى مختلف , مـفهوم سیاسى نهضت را در زمان خود و بعد از آن در راستاى قیام و اقدام براى مبارزه باحکومتهاى طاغوتى بیان مى کند و آن را در چارچوب قواعد هنرى قرار مى دهد.
در نـهـضـت عـاشـورا شـاهـد الـتـهـاب , هـیـجـان و احـسـاسهاى فوق العاده تـاثـیـرگـذارى هـسـتـیم , احساسهایى که بر مقدس ترین مبانى اعتقادى تکیه کـرده انـد و از آنـجا که قواعد ثابتى دارند, به مبانى نیرومند ایمان و جهان بینى الـهـى نزدیک شده اند و به دیگر سخن , روح واقعى خود را از مذهب مى گیرند.
ایـن احـسـاسها در رفتار مجموعه شخصیتهاى نهضت عاشورا شکل مى گیرند. رفـتـارهـا, گـفتارها و همه اقدامهاى شخصیتهاى نهضت , همگى بیانگر قدرت ایمان و جهان بینى آنان است . شهادت واسارت که نتیجه قطعى نهضت است , جز حلاوت , زیبایى و جلوه هاى شورانگیزعشق و عرفان , چیز دیگرى به همراه ندارد. تـرس , تـسلیم و فرار در برابر دشمن , درنهضت عاشورا فاقد معنا و جایگاه است , در حـالـى کـه هـیـجـان بیش از حد براى رسیدن به لقاى خداوند, همه اهداف عاشوراییان است , و شاهد شگفت انگیزى است که اگر بدانیم شخصیتهاى عاشورا و در راس همه آنان , حضرت امام حسین (ع ) در شب پیش از حادثه , شادمانه تر از همیشه به لطیفه گویى پرداختند ومرگ فرداى خود را - که به آن آگاهى کامل داشتند - به تمسخر گرفتند.
دراینجاست که به طرح این پرسش مى پردازیم که کـدامـیـک از صحنه هاى هنرى از بدوخلقت جهان با نمایش هنرمندانه و الهى فـرزنـد عـزیـز عـلـى و فـاطـمـه - حـضـرت امام حسین (ع ) - و یاران وفادار و ازجان گذشته اش , حتى مى تواند وجه تشابه داشته باشد؟ فـضـاسـازى هـنـرى در نـهـضـت عـاشـورا, مسئله اى بى همتاست .
استفاده از انسانهاى عاطفى و ایثارگر, ایجاد فضایى روحانى - که نظیر آن را تا آن زمان در طـول تاریخ به یاد نداریم - همچون برگزارى آیین دعا و نمایش , ایراد سخنرانى ابـاعـبـداللّه الـحـسین (ع ) براى یاران و نیز نیروهاى دشمن و اتمام حجت براى هـمـگـان بـا اسـتفاده از فرصت اندکى که وجود داشت و اقدامات دیگرى از این دسـت و مـهمتر از همه آماده شدن براى پیوستن به خدا و شتاب بیش از حد در این راه , در هیچیک ازقالبهاى هنرى متداول آن عصر و پیش از آن نمى گنجد, هـمـچنان که پس از نهضت عاشورا نیز نمونه همانندى از آن سراغ نداریم , و در یـک کـلام , عاشورا و حوادث ووقایع این روز مقدس , رویدادى است که از جنبه هنرى , نمى تواند در هیچ عصرى وبه هیچ مناسبتى تکرار شود.
در نـهـضـت عـاشـورا بـا شـخـصـیـتـهـایـى مواجهیم که با رفتارهاى عظیم وتـکـان دهـنـده شـان , نـمایش بزرگ و تاریخى و بى بدیلى را به صحنه آوردند. این رفتارها, کنشها و واکنشها همه در عشق به خداوند متعال شکل مى گرفت و بر آنچه تاکید مى شد, ضرورت ایثار و فداکارى جانبازى و شهادت در راه دوست و درجهت کسب رضایت آفریدگار بود. امـام حـسـیـن - عـلـیـه الـسلام - شخصیت اصلى این نمایش بزرگ , با نیروى مـعـنـوى تمام یاران مخلص و ناب را به حرکت درآورد و آنان را براى رسیدن به بالاترین مراحل رشد و تعالى رهبرى کرد و بین رهبریهاى خداپسندانه , آنان را به برخوردارى از زیباترین ارزشهاى والاى انسانى موفق ساخت .
شخصیت پردازى در نهضت عاشورا, ناشى از تواناییهاى روحى و ارزشهاى حاکم بـرروح و روان شـخـصـیـتـهـاى خـاصى در صحنه هاى حوادث است . موقعیت اقـتصادى ,توانایى مالى و حتى مقام اجتماعى در شناسنامه این شخصیتها جایى ندارد, بلکه آنان تمام شرایط زیستى و اجتماعى خود را فداى آرمانهایى مى کنند کـه بـشـریـت درحـال و آیـنـده , شـدیدا به آنها نیازمند است . آشکارتر بگوییم , شخصیت پردازى درعاشورا, مبتنى بر رابطه انسان با خداست . میزان و مراتب این ارتباط و تلاش درجهت گسترش آن , در اصل به چگونگى برخورد شخصیتها با عـاشـورا و نـهـضـت حـسینى بستگى تام و تمام دارد. بر این اساس , کار به جایى مـى رسد که مسائل عاطفى و عشق و علاقه به خانه و خانواده و زن و فرزند و در یک کلام , دلبستگى به جهان و هرچه در آن است , براى عاشوراییان معنا و مفهوم نـدارد. جـهـان بینى حسین (ع ) و یارانش , آرمانى بودن , آرمانى زندگى کردن و آرمـانـى مـردن بـود و بـراى رسـیـدن بـه قـرب و رضوان خداوند, به استقبال عظیم ترین خطرها شتافتند و زندگى ومافیها را به هیچ انگاشتند. اصحاب عاشورا در تمام حرکتهاى گفتارى و رفتارى خود از پیامبر اکرم (ص ) و آیین پاک و مقدس او الهام گرفتند و هدف خویش را دفاع از ارزشها و آرمانهاى اسـلام عـزیـز قـرار دادنـد. آنـان تحمل سختیها و رنجها را فرصتى مغتنم براى پـیوستن به محبوب مى دانستند و نه تنها هیچگاه تکدر خاطر نیافتند, بلکه لذت مـعـنوى سراسروجودشان را فراگرفته بود و ضربه هاى شمشیر و نیزه ها و درد نـاشـى از آن , نـتـوانـست حتى احساسى از تسلیم در رویارویى با دشمن در آنها به وجود آورد.
در مـجموعه شخصیتهاى نهضت عاشورا, متوجه جهان بینى نیرومندى هستیم کـه تـعریف انسان , جهان , مرگ و حیات جاودانه را نتیجه اعمال آدمى , محورى بـودن خـداونـد, جـلـب رضـاى او و جهان و هستى را متاثر از خدا مى دانستند. نگرش درست به جهان و جهان را مبتنى بر شعور تلقى کردن از ویژگیهاى بارز فکرى وروحى اصحاب عاشوراست . شـهـامـت غـیـر قـابـل وصـف , آمـادگـى بـراى هـر نـوع جـانـبازى , روحیه شـهـادت طـلـبـى کـربلاییان به تمامى متاثر از جهان بینى نیرومند آنان است و هـنـرمـنـدى در رفـتارهاى این عاشقان خدا به گونه اى بود که تمام عواطف و احـسـاسات بشرى را تحت الشعاع خود قرار مى داد و این موارد را مى توان به طور روشنى در سخنان پربار حسین (ع ) ویارانش مشاهده کرد.
حـادثـه پـردازى در نـهضت عاشورا, مبتنى بر اندیشه هاى ناب سیدالشهدا(ع ) و یـاران او دربـاره فـلـسـفـه زیست انسان در جهان خاکى , جایگاه اصلى انسان و چـگونگى باوراو به بازگشت به سوى خداست . بنابراین , حادثه پردازى در نهضت عـاشـورا, مـعلول سوءتفاهم نیست . دست اندرکاران آن اهداف مادى و سیاسى را مـدنظر نداشتند.بلکه همه آنان به اهداف مقدس و والاترى مى اندیشیدند. نبرد تـن به تن مبارزه عده اى اندک با سپاهى انبوه , به رغم آگاهى از خطر به استقبال مرگ رفتن , مبتنى براتکا به فلسفه نیرومند ((شهادت )) و تلاش براى رسیدن به خداوند است . در نـهـضـت عـاشـورا بـا حـضـور مـادر و نـقش او در همه صحنه ها روبروییم . اوآمـوزش دهـنـده دفـاع از ارزشـهـاى الـهى و انسانى است , ضمن اینکه خود, شـاهـدزیـباترین جلوه هاى فداکارى و ایثار است و در عین حال به القاى روحیه شـهامت به آنانى است که جهان هستى را بدون در نظر گرفتن ارزشهاى والاى الهى و انسانیش به هیچ مى انگارند. مـادر در نـهـضـت عـاشـورا بـا هـمه قدرت روحى متکى به ایمانش به خداوند متعال ,فرزندان خود را براى جانبازى در راه حق و حقیقت آماده مى سازد و هنر وصـل بـه پـروردگـار را بـه آنـان مـى نمایاند. او در تمامى صحنه ها به تشجیع فرزندانش براى حماسه آفرینهاى شگرف مى پردازد و هنرمندى خویش را نیز در تحمل رنجها وسختیهاى ناشى از قربانى شدن فرزندانش نشان مى دهد. نقش تربیتى مادر در نهضت عاشورا تا آن حد مهم و قابل توجه است که مى توان آن را تـکـمـیـل کننده رسالت همه مردان و جوانانى دانست که براى رسیدن به اهـداف مـقـدس خـویش تا پاى جان به پیش مى روند. با این وجود, مادر در قیام حسینى ,سمبل عاطفه اى لطیف و وصف ناشدنى است . جنگ و مبارزه فى نفسه , تهى از هر نوع لطافت است و قاعدتا مفهومى از خشونت رابـه هـمـراه دارد. اما حضور زن در نهضت عاشورا, لطافتى ایجاد مى کند که از جنبه هاى گوناگون قابل بررسى است . زن موجود لطیف هستى است و همراهى او در این نهضت و همفکرى و همگامى اوبـا حـادثـه سازان عاشورا به معناى ارزش گذارى به تواناییهاى نیرومند زن در عرصه زندگى و مبارزه است . بدیهى است در صورتى که نهضت عاشورا از حضور زن وشـخصیتهاى عاطفى بى بهره بود, این نهضت لطافت و قدرت ترادیک خود را ازدسـت مـى داد. تـحمل درد و رنج از ناحیه بانوان کربلا, در سیماى جنگ و مبارزه ,تاثیرى پر از لطف و عاطفه و احساس برجاى نهاد که بیانگر نقش هنرى و لـطـیـف زن در هـمـه عـرصـه هـا بود, و به دیگر سخن زن با حضور خودش در صحنه هاى عشق وشهادت , به نهضت عظیم و جاوید حسینى زندگى بخشید.
نـمـونـه بـارز ایـن حضور را مى توان در زیباترین و کامل ترین شکلش در وجود حـضـرت زیـنـب کبرى - سلام اللّه علیها - و نقش و رسالت بى همانندى که این بانوى قهرمان برعهده داشت , آشکار و به خوبى مشاهده و احساس کرد. امـام حـسـیـن (ع ) نقش اصلى نمایش صحنه هاى جاوید عاشورا بر عهده داشت وخـواهر بزرگوار و ارجمندش تداوم بخش این نقش با همه ابعاد و زمینه ها بود. دخـترگرامى على (ع ) که تربیت شده مکتب والاى رسالت و امامت بود, توانست بـا اتـکـا بـه ایـمـان معنوى و اتکال به خداوند بزرگ , و با آگاهى کامل , وظیفه کـاروانـسـالارى راهمراه با برادرزاده ارجمندش حضرت سجاد - علیه السلام - بـه خـوبـى ایـفـا کند.زینب (س ) که اسوه همه زنان عالم است , در عین حال که شـخـصـیـتى عاطفى است ,در صحنه هاى مبارزه و رویارویى با دشمن غدار نیز چـهـره اى شـاخـص وشـکـست ناپذیر دارد. او ضمن اینکه رهبرى و نگهدارى از عـده اى زن و کودک ونوجوان ستمدیده و داغدار را بر عهده دارد, از هر فرصتى بـراى احـقـاق حـق اهل بیت عصمت و طهارت از یک سو و رسوا کردن جباران و سـتـمـکاران از سوى دیگراستفاده مى کند و این نقش را به گونه اى هنرمندانه بـه انـجـام مى رساند که به عنوان نمونه بى نظیرى از رشادت و شهامت و ایثار در همیشه تاریخ به ثبت رسید.
... و ایـنک اگر بخواهیم نقش ((فرزند)) در نهضت عاشورا را مورد بررسى قرار دهـیم ,بهترین و بارزترین نمونه اش , فرزند برومند و رشید سیدالشهدا, حضرت عـلـى اکـبـر(ع ) است . نقش هنرمندانه على اکبر که تجسمى از جد بزرگوارش پـیـامـبـراکرم (ص ) بود و در کردار و رفتار شباهت تمامى به آن حضرت داشت , بـه گـونـه اى بـودکـه دوسـت و دشـمـن بـا مشاهده منش و روش او, پیغمبر بزرگوارى اسلام (ص ) رابه یاد مى آوردند. حضور فرزندى همانند حضرت على اکبر(ع ) در کربلا بسیار تاثیرگذار است . او بـاتـمـام آگـاهـى , تسلیم محض پدر بود و براى هر نوع فداکارى و جانبازى در راه آرمـانـهـاى والا و مـقـدسش با همه وجود, آمادگى داشت . او نه تنها, سالار شـهـیدان راپدر, که مراد و مرشد خود مى دانست و ولایت مطلقه او را همچون دیگر پیرامون امامت و ولایت با جان و دل پذیرفته بود. عـظـمـت وجـودى حـضـرت عـلـى اکبر(ع ) در صحنه عاشورا بویژه در زمانى آشکارترمى شود که در پاسخ به پرسش پدر که : ((فرزندم سـرزمـیـن ,سـرهـا از بـدن جـدا خـواهد شد و... مرگ همه را در آغوش خواهد گـرفـت )) عرض مى کند: ((پدر راه آرمانهاى جدمان رسول خدا(ص ) به شهادت مى رسیم , پس اگر چنین است از کشته شدن , ما را چه باک در نـهـضـت عـاشـورا, دخـتـران پـاک و مـقدسى همچون ام کلثوم و رقیه نیز نقش آفرین بودند. حضور اینان در غمگنانه ترین لحظه ها, دلیل بارزى بر حقانیت حـسـیـن (ع ) وقیام مقدسش بود. دختران امام حسین (ع ) که در دامنهاى پاکى پـرورش یـافـتـه بودند,با روح و روحیه اى شگفت انگیز, همه رنجها و سختیها را تـحمل کردند و در طلب رضاى خداوندى تا پاى جان پیش رفتند. بر همین مبنا بود که تمامى مبانى فکرى ,اعتقادى و اجتماعى عاشورا با غمبارترین صحنه هاى عاطفى درهم آمیخت وچهره اى ماندگار از خود برجاى نهاد. حـضـور هـمـیـن عـناصر بود که از عاشورا در واقع , یک ((زندگى )) آفرید که همه چیزى درخدمت خداوند متعال بود و ((مدرسه ))اى شد که تا قیام قیامت به تمامى بشریت درس آزادى و آزادگى خواهد آموخت . آخـریـن عـنـصـر کارساز و قابل بررسى در نهضت عاشورا, وجود مقدسى به نام ((بـرادر))اسـت , آن نـیـز بـرادرى که تمام دلبستگیها, علایق و عواطف خود را متکى به ارزشهاى الهى - انسانى مى بیند. حـضـور حضرت ابوالفضل العباس (ع ) به عنوان برادرى مهربان , دلسوز و فداکار درکـنـار سـالار شـهـیـدان , ایـن نـکته را به اثبات رساند که در نهضت عاشورا, دلبستگى ووابستگى کاملا بدیعى سواى علایق و وابستگیهاى متعارف و معمول بـشـرى بـه وجـود آمـد. سـردار سپاه حسینى , در یارى رسانى به برادر و خاندان حسینى ,آنچنان حماسه اى آفرید که نه تاریخ بشریت پیش از آن , همانندى براى آن سـراغ دارد و نـه پس از آن نمونه اى دیده شده است . حماسه آفرینى ابوالفضل الـعـباس (ع )بویژه در داستان ((شریعه فرات )) و در آنجا که به رغم نیاز شدید به رفـع عـطـش , ازآشـامـیدن آب به خاطر تداعى لب تشنگى اهل حرم , خوددارى مـى کـند, به اوج خودمى رسد. این حماسه را نمى توان از اهل زمین دانست , چه آنـکـه کمتر کسى را یاراى اینچنین فداکارى است . بر همین اساس است که امام حسین (ع ) پس از شهادت برادر عزیز و بزرگوارش , نداى ((اکنون کمرم شکست و امـیدم ناامید شد)) سرمى دهد.و این کلام را درباره هیچیک از شهیدان کربلا, حتى فرزندش على اکبر(ع ) بر زبان نیاورد. حـضـور زنـان و کـودکـان در نـهـضـت عـاشورا و مجموعه رفتارهاى آنان در تـمامى زمینه ها, صحنه هایى از عشق و عاطفه آفرید که تاثیرى جاودانه داشت و عامل اصلى تحریک احساسات همگان بود. حضور همین شخصیتهاى عاطفى , در عـیـن حـال مـعیارى از قساوت , ستمگرى و جنایت پیشگى اردوگاه دشمن نیز بـه شـمارمى آمد. به عبارت دیگر, به همان میزان که زنان و کودکان مورد ظلم و سـتم دشمن قرار مى گیرند, بر محکومیت یزیدیان و حقانیت خاندان عصمت و طهارت نیز مهرتایید مى زنند. نهضت عاشورا توانایى تحریک عواطف بشرى را از وجـودشـخصیتهاى نیرومندى به دست مى آورد که از جمله آنها مى توان زنان و کـودکـان رایـکـى از کـارسـازتـریـن آنه به حساب آورد. نقش آفرینى و مقاومت فـوق الـعـاده زنان وکودکان در رویارویى با حوادث را بشریت کمتر به یاد داشته است . در نـهـضـت عـاشـورا شـاهـد حـضـور ((مـذهـب )) در سـاخـتارهاى رفتارى عـاشـورایـیان هستیم که در یکایک آنان وضعیت کاملا منحصر به فردى به وجود آورده است .انتخاب این رده که باید براى خدا حرکت کرد, براى رضاى خدا آماده جـانبازى شدو براى پایدارى دین او به شهادت رسید و اعتقاد به اینکه اسلام در خطر جدى است , باید همراه حسین بن على به حرکت درآمد و او تنها کسى است که در شرایطکنونى به اسلام مى اندیشد و ما نباید او را تنها بگذاریم .
ایمان به این که : امام حسین (ع ) فرزند على بن ابیطالب (ع ) و فاطمه زهرا - سلام اللّه علیها - و تـجـسم عینى سنت رسول اللّه (ص ) است , همه و همه نشات گرفته از آیین پاک محمدى است . عـاشـورایـیـان با همه وجود اعتقاد داشتند که : خداوند متعال به ما فرمان داده اسـت که براى حفظ اسلام و قرآن نباید از فداکردن جان و مال بهراسیم . آنان به قیامت ,حساب و کتاب آخرت , بهشت و جهنم و سنجش اعمال در روز رستاخیز ایـمـان داشتند و تمامى اینها نقش مذهب و اعتقادات دینى را در نهضت عاشورا پـدیـدارمـى سازد. به عبارت دیگر قیام عاشورا به دلیل تغذیه از مذهب , به عنوان رخدادى ماندگار در تاریخ بشریت و براى همیشه زنده مى ماند. خـدامـحـورى از جـمـلـه مـوضوعهایى است که به زیباترین شکلش در نهضت عـاشـوراحـضـور دارد. یـاران حسین بن على (ع ) براى تحقق اراده خداوندى بپا خـاسته اند وبراى جانبازى در راه او سر از پا نمى شناسند. آنان معتقدند که براى جلب رضاى خدا باید از همه چیز گذشت , باید از جان گذشت و براى پیوستن به لـقاى پروردگارهمه فرصتها را مغتنم شمرد. دستها از تن قطع مى شوند, سرها از بـدن جدامى گردند, پیکرهاى مقدس , آماج تیر دستان مى شوند, و اینها همه وسـیـلـه هـایـى بـراى رسیدن به دیار یارند که شهادت در راه دوست , به مراتب شیرین تر و گواراتر ازهر چیزى است و باید خد را براى پیوستن به حیات طیبه , جاودانه و لایزال ورسیدن به بهشت موعود خداوندى آماده ساخت .
کـویـر, مـکـان مـنـاسـبـى اسـت کـه بستر حوادث نهضت بزرگ عاشورا است . کـویـرتـشـنه ترین سرزمین این جهان خاکى است . کمتر دیارى همچون کویر با خـورشـیـدآشـناست . کویر لطیف ترین و تشنه ترین سرزمینى است که شاهد آن بـوده ایـم و درکویر همه چیز قابل دیدن است . نهضت عاشورا در کویر نینوا شکل مى گیرد. آب در کـویـر, پـرارزش تـریـن ماده است و وجود آن به معناى زندگس است و درایـنـجـاست که به اهمیت وجودى ((فرات )) در کویر نینوا پى مى بریم . فرات , رودسـخـاوتـمـنـدى اسـت کـه در همیشه تاریخ به زمینهاى تشنه پیرامونش , زنـدگـى مـى بـخـشیده است , اما همین فرات , هیچگاه همچون عاشورا, شاهد قساوت جمعى موجود انسان نماى شیطان صفت نبوده است . فـرات در قـلـب کویر, هزاران سال بر رخدادهاى فراوانى گواهى داده است , اما درهـمـه عـمر به یاد ندارد که شرافتمندترین انسانها در کنارش تشنه بمانند... و ایـنـک فـرزند عزیز رسول خدا - که درود و صلوات خدا بر او باد - همراه با یاران فداکارش در کنار موج خروشان فرات پرآب , با لبهاى تشنه به شهادت مى رسند و بـدیـن سـان ,حـقـانـیت خود و ستم پیشگى و قساوت جابرانه دشمن را به اثبات مى رسانند. شـعـار در نـهـضـت عـاشـورا نـقـش حساس و تعیین کننده اى دارد. شعارهاى عاشورامملو از زمینه هاى اعتقادى و مبین جایگاه اجتماعى و فکرى رزمندگان اسـت . این شعارها توانایى تحریک عواطف و احساسات انسانها را دارند و به یاران عـاشـوراروحیه آمادگى براى تداوم مبارزه مى دهند. بیان شاعرانه و هنرمندانه شـعـارهـا,قـدرت نـهضت عاشورا را چندین برابر مى کند و براى همیشه زنده و ماندگارمى سازد. درگیرى با یکى از بزرگ ترین قدرتهاى زمان که نام اسلام را نیز یدک مى کشد, کـارآسانى نیست , به زمینه و طرح لازمى نیازمند است و در یک کلام باید از هر جـهـت آماده ایثار و جانبازى بود. بدیهى است به منظور تحقق چنین امرى , تنها راه مـمـکن ,متکى بودن به قدرت ایمان است . اصحاب عاشورا با سلاح قدرتمند ایـمـان به مبارزه برخاستند و بزرگ ترین حادثه تاریخ را که در نهایت به پیروزى آنان انجامید, به وجودآوردند.
در واقـعـه عـاشورا, نگریستن به شکست ظاهرى یاران حسین (ع ) در برابر سپاه انـبـوه یـزیـدى سـاده انـدیـشى است . هنگامى که با نگاهى ژرفتر به قیام بزرگ حـسـیـنى بنگریم , به درستى راه فرزند على و فاطمه (ع ) و باطل بودن دستگاه جـابـرانه یزیدبیشتر پى مى بریم و از وابستگى نهضت عاشورا به خدا و پیوستگى رژیـم اموى به شیطان و شیطان صفتان آگاه مى شویم . در واقع , نهضت عاشورا, تـعـریف عملى ونمایشى از مبارزه موجودات بریده از خدا با انسانهاى پیوسته به خدا تا آخرین ونهایى ترین مرحله است . در نـهـضـت عـاشـورا شـاهـد بیرحمانه ترین رفتارهاى ضدانسانى نسبت به ت حسین بن على (ع ) یاران , فرزندان , زنان و کودکان او هستیم . رژیم یزید, عواملى را بـراى کـشتن حسین (ع ) به کربلا گسیل داشت که بویى از انسانیت و شرافت نـبرده بودند. بستن آب فرات - سخى ترین رود جارى در صحراى نینوا - بر روى عصاره هاى خلقت واهل بیت رسول اللّه (ص ) و آنها را در تنگناى عطش و تشنگى قرار دادن , نمى توانداقدام موجوداتى باشد که نام انسان بر خود نهاده اند, اما این کـارى بـود کـه در کـربلاروى داد به گفته مرثیه سراى بزرگ عاشورا, محتشم کاشانى : ((بودند دیو و دد همه سیراب و مى مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا))
پـیـونـد روحى و فکرى شخصیتهاى نهضت عاشورا, گروه متحدى همچون تـن واحـد بـه وجـود آورد. هـمـه اصـحـاب کـربلا با اتصال به هدایت و رهبرى حـسـیـن بـن على (ع ), آنچنان پیوند مستحکمى ایجاد کردند که در خطیرترین حـادثـه هـا از هـم سـبقت مى گرفتند و براى استقبال از مرگ و شهادت شتاب داشـتـنـد. آنـان هدف مشترکى داشتند که از ایمان به خداى بزرگ و اعتقاد به اسلام ناب محمدى نشات مى گرفت . امام حسین (ع ) در نظر آنان تجلى رحمت , برکت و هدایت الهى بر بندگان صالح خدا بود. پیوند روحى شخصیتهاى عاشورا, مبتنى بر پیوند همه آنان با خداوند متعال بود وچـنـیـن پیوندى را تنها در عاشورا و هنر اصحاب آن مى توان دید و نظیرش را کـمتر درتمامى تاریخ شاهد بود. آنان در عین وجود پیوندى اینچنین , مجموعه خود را ((فانى فى اللّه )) مى دانستند و همه تلاششان در راه اطاعت از خدا و عشق به شهادت بود.
سخن پایانى این مقال را به شخصیت محورى نهضت عاشورا اختصاص مى دهیم وبـر ایـن بـاوریـم کـه حـضـرت حسین بن على - علیه السلام - به عنوان محور حـرکـت عـاشـورا, اهداف مقدسى را پى مى گرفت که در راس آن , مسئله الهى ((امـر بـه مـعروف و نهى از منکر)) و احیاى دین جدش - محمد(ص ) - بود.
آن حـضـرت بـراى حصول به این اهداف , حرکت تاریخى خویش را آغاز کرد و دیگر یاران با پیروى خالصانه ازاو براى هر نوع جانبازى و فداکارى آماده شدند. ابـعـاد مـعـنـوى و الهى سالار شهیدان آنچنان نیرومند بود که دستگاه خلافت غاصبانه یزید را با همه تواناییهاى سیاسى , نظامى و اقتصادیش به رسوایى کشاند و با ایثارخون سرخ خویش , اسلام عزیز را از خطر ابتذال و نابودى رهایى بخشد و به آیندگان نیز آموخت که در رویارویى با ستم و ستمکاران نباید درنگ کرد و از کـمـى عـده و عـده هـراسى به دل راه داد.
چه آنکه هر حرکتى با نام و یاد خدا, سـرانجام به شکست دشمن و پیروزى حق بر باطل مى انجامد, همچنان که قیام مـقـدس حسین (ع ) طومار زندگى ننگین یزیدیان را درهم پیچید و جز ننگ و بدنامى چیزى ازآن باقى نماند
________________________________________
483- دکتر روح الامینى , مبانى انسانشناسى , پاورقى , ص 147.
484- همان ماخذ.
485- لغتنامه دهخدا, حرف ((ف )).
486- دکتر محسنى , جامعه شناسى عمومى , ص 410.
487- سوره شعرا/ 111.
488- سوره بقره / 51.
489- سوره طه / 86 تا 94.
490- هشام بن محمد کلبى , کتاب الاصنام .
491- تاریخ العرب و آدابهم .
492- سوره حشر/ 9.
493- سوره کهف / 28.
494- بحارالانوار, ج 72, ص 2.
495- صحیفه سجادیه , دعاى 35.
496- ((ارتد الناس بعد النبى (ص ) الا ثلثة او سبعة )).
497- مروج الذهب .
498- نهج الفصاحه , ص 369.
اربعین امام حسین
عدد چهل نخستین مسألهای که در ارتباط با «اربعین» جلب توجه میکند. تعبیر اربعین در متون دینی است. ابتدا باید نکتهای را به عنوان مقدمه یادآور شویم:
اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی، اعداد نقش خاصی به لحاظ عدد بودن، در القای معنا و منظور خاص ندارند؛ به این صورت که کسی نمیتواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یا چهل یا هفتاد به کار رفته، استنباط و استناج خاصی داشته باشد. این یادآروی، از آن روست که برخی از فرقههای مذهبی، بویژه آنها که تمایلات «باطنیگری» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب میکردهاند، مروج چنین اندیشهای دربارهی اعداد یا نوع حروف بوده و هستند.
در واقع، بسیاری از اعدادی که در نقلهای دینی آمده، میتواند بر اساس یک محاسبهی الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی میتوان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست. به عنوان نمونه، در دهها مورد در کتابهای دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمیشود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی، برخی از این اعداد طی روزگاران، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفادههای هم از آنها میشود.
تنها چیزی که دربارهی برخی از این اعداد میشود گفت آن است که نشانهی کثرت
211
است. به عنوان مثال، دربارهی هفت چنین اظهار نظری شده است. بیش از این هر چه گفت شود، نمیتوان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد.
مرحوم اربلی، از علمای بزرگ امامیه، در کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمة در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازدهگانه برای اثبات امامت ائمهی اطهار علیهمالسلام استناد کردهاند، اظهار میدارد، این مسأله نمیتواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامیها، میتوانند دهها شاهد - مثل هفت آسمان - ارائه دهند که عدد هفت مقدس است، کما این که این کار را کردهاند.
عدد «اربعین» در متونی دینی
یکی از تعبیرهای رایج عددی، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است. یک نمونه آن که سن رسولخدا صلی الله علیه و آله در زمان مبعوث شدن، چهل بوده است. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانهی بلوغ و رشد فکری است. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوت رسیدهاند. از ابنعباس (گویا به نقل از پیامبر صلی الله عیه و آله) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آمادهی رفتن به جهنم باشد. در نقل آمده است که، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرت خواهند رفت. **زیرنویس=مجموعهی ورام، ص 35.@.
در قرآن آمده است «میقات» موسی با پروردگارشان در طی چهل روز حاصل شده است. در نقل است که، حضرت آدم چهل شبانهروز بر روی کوه صفا در حال سجده بود. **زیرنویس=مستدرک وسائل ج 9، ص 329.@ دربارهی بنیاسرائیل هم آمده که برای استجابت دعای خود چهل شبانهروز ناله و ضجه میکردند. **زیرنویس=مستدرک ج 5، ص 239.@ در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او میآموزد و حکمت را در قلب و زبانش جاری میکند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چلهنشینی صوفیان هم درست یا غلط، از همین بابت بوده است. علامهی مجلسی در این باره که
212
برگرفتن چهلنشینی از حدیث مزبور نادرست است در«بحار» به تفصیل سخن گفته است. اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات فراوان دیگر آمده، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل حدیث و شرح و بسط آنها شده است. در این نقلها آمده است که اگر کسی از امت من، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند در روز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «اگر چهل مرد با من بیعت میکردند، در برابر دشمنانم میایستادم. **زیرنویس=الاحتجاج، ص 84.@ مرحوم کفعمی نوشته است: زمین از یک قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر را ابدال و هفتاد نفر نجیب، هیچگاه خالی نمیشود. **زیرنویس=بحار ج 53، ص 200.@ دربارهی نطفه هم تصور بر این بوده که بعد از چهل روز علقه میشود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مضغه تا تولد در نقلهای کهن بکار رفته است، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شده است. در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول نمیشود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند میشود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قلبش را نورانی میکند. نیز رسولخدا فرمود: کسی که لقمهی حرامی بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمیشود. **زیرنویس=مستدرک وسائل، ج 5، ص 217.@ اینها نمونهای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است.
اربعین امام حسین
باید دید در کهنترین متون مذهبی ما، از «اربعین» چگونه یاد شده است. به عبارت دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست؟ مهمترین نکته دربارهی اربعین، روایت امام عسکری علیهالسلام است. حضرت در روایتی که در منابع مختلف از ایشان نقل شده فرمودهاند: نشانههای مؤمن پنج چیز است: 1- خواندن پنجاه و یک نماز (17 رکعت نماز واجب به اضافه 11 نماز شب به اضافه 23 نوافل) 2- زیارت اربعین 3- انگشتری در دست
213
راست 4- وجود آثار سجده بر پیشانی 5- بلند خواندن بسم الله در نماز.
این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که در منابع دعایی آمده، به اربعین امام حسین علیهالسلام و بزرگداشت آن روز تصریح کرده است.
ما این که منشأ اربعین چیست، باید گفت، در منابع به این روز به دو اعتبار نگریسته شده است. نخست روزی که اسرای کربلا ازشام به مدینه مراجعت کردند. دوم روزی که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از مدینه به کربلا وارد شد تا قبر ابا عبدالله الحسین علیهالسلام را زیارت کند. شیخ مفید در مسارالشعیه که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهمالسلام است، اشاره به روز اربعین کرده و نوشته است: این روزی است که حرم امام حسین علیهالسلام، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام حسین علیهالسلام وارد کربلا شد.
کهنترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی از شاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است. شیخ طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بن الحسین علیهالسلام و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال 64 هجری است، مینویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثهی کربلا) روزی است که حرم سید ما ابا عبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد و نیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسولخدا صلی الله علیه و آله از مدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین علیه اسلام را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت مستحب است و آن زیات اربعین است.**زیرنویس=مصباح المتهجد، ص 787.@ در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین، هنگامی است که روز بالا آمده است.
در کتاب نزهة الزاهد هم که در قرن ششم هجری تألیف شده، آمده: در بیستم این ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. **زیرنویس=نزهة الزاهد، ص 241.@ همینطور در ترجمهی فارسی فتوح ابناعثم **زیرنویس=الفتوح ابناعثم، تصحیح مجد طباطبایی، ص 916.@ و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری است.
214
این مطلب آمده است. برخی استظهار کردهاند که عبارت شیخ مفید و شیخ طوسی، بر آن است که روز اربعین، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند **زیرنویس=لؤلؤ و مرجان، ص 154.@ به هر روی، زیارت اربعین از زیارتهای مورد وثوق امام حسین علیهالسلام است که از لحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است.
بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا
اشاره کردیم که شیخ طوسی، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای کربلا از شام به مدینه دانست است. باید افزود که نقلی دیگر، اربعین را بازگشت اسرا از شام را به «کربلا» تعیین کرده است. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است. با این حال، علامهی مجلسی پس از نقل هر دو اینها، اظهار میدارد: احتمال صحت هر دوی اینها (به لحاظ زمانی) بعید مینماید. **زیرنویس=بحار ج 101 ص 335 - 334.@ ایشان این تردید را در کتاب دعایی خود زادالمعاد هم عنوان کرده است. با این حال، در متون بالنسبه قدیمی، مانند لهوف و مثیر الاحزان آمده است که اربعین، مربوط به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست. اسیران، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند.
باید توجه داشت که این دو کتاب، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، از جهاتی، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متون کهنتر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی شود. این نکته را هم باید افزود که منابعی که پس از لهوف، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کرداند، نباید به عنوان یک منبع مستند و مستقل، یاد شوند. کتابهایی مانند حبیب السیر که به نقل از خبر بازگشت اسرا به کربلا آوردهاند، **زیرنویس=نفس المهموم ترجمهی شعرانی، ص 269.@ نمیتوانند مورد استناد قرار گیرند.
در اینجا مناسب است دو نقل را دربارهی تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم. نخست نقل ابوریحان بیرونی است که نوشته است: در نخستین روز ماه صفر، أدخل
215
رأس الحسین علیهالسلام مدینة دمشق، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول:
لست من خندف ان لم أنتقم
من بنیأحمد، ما کان فعل
لیت أشیاخی ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
فاهلوا و استهلوا فرحا
ثم قالوا: یا یزید لاتشل
قد قتلنا القرن من أشیاخهم
و عدلناه ببدر، فاعتدل **زیرنویس=الآثار الباقیه، ص 422.@.
دوم سخن عماد الدین طبری در کامل بهائی است که رسیدن اسرا به دمشق را در 16 ربیعالاول دانسته - یعنی 66 روز پس از عاشورا - که طبیعیتر مینماید.
میرزا حسین نوری و اربعین
علامه میرزا حسین نوری از علمای برجستهی شیعه، و صاحب کتاب مستدرک الوسائل در کتاب لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر به نقد و ارزیابی برخی از روضهها، و نقلهایی پرداخته که به مرور در جامعهی شیعه رواج و به نظر وی از اساس، نادرست بوده است. یکی از مسائل مورد توجه به این عالم جلیل القدر، بحث از اربعین است. ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل کرده است. که اسرا در بازگشت از شام، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است.
نخستین نقد این که خود سید بن طاوس در کتاب شریف اقبال الاعمال پس از اشاره به این خبر، نوشته است: چنین چیزی بعید است، چرا که ابنزیاد، نامه به یزید نوشته دربارهی اسرا کسب تکلیف کرده بود و تا جواب نرسید آنها را از کوفه به شام نفرستاد. چگونه ممکن است که در فاصله چهل روز آنها این راه را رفته و برگشته باشند؟ **زیرنویس=لؤلؤ و مرجان، ص 152.@ به علاوه شیخ مفید در ارشاد، در خبر بازگشت اسرا، اصلا اشارهای به این که اسرا به عراق بازگشتند ندارد. همینطور ابومخنف راوی مهم شیعه هم اشارهای در مقتل الحسین خود به این مطلب ندارد. در منابع کهن تاریخ کربلا هم مانند انساب الاشراف، اخبار الطوال، و طبقات الکبری اثری از این خبر دیده نمیشود. روشن است که حذف
216
عمدی آن معنا ندارد؛ زیرا برای چنین حذف و تحریفی، دلیل وجود ندارد. افزون بر اینها، خبر زیارت جابر، در کتاب بشارة المصطفی آمده، اما به ملاقات وی با اسرا اصلا اشاره نشده است. مرحوم نوری نقدهای دیگری هم بر خبر بازگشت اسرا از شام به کربلا در اربعین حسینی دارد که در این مختصر جای نقل آنها نیست. مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم، به تبع استاد خود نوری، داستان آمدن اسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا نادرست دانسته است. **زیرنویس=منتهی الامال، ج 1، صص 818 -817.@ در دهههای اخیر مرحوم محمد ابراهیم آیتی هم در کتاب بررسی تاریخ عاشورا بازگشت اسرا را به کربلا انکار کرده است. **زیرنویس=بررسی تاریخ عاشورا، صص 149 -148.@.
شهید قاضی طباطبائی و اربعین
شهید محراب مرحوم حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه، کتاب مفصلی با نام تحقیق دربارهی اولین اربعین حضرت سیدالشهداء دربارهی اربعین نوشت. هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شام به کربلا در نخستین اربعین، بعید نیست. این کتاب که ضمن نهصد صفحه چاپ شده، مشتمل بر تحقیقات حاشیهای فراوانی دربارهی کربلاست که بسیار مفید و جالب است. اما به نظر میرسد در اثبات نکتهی مورد نظر چندان موفق نبوده است.
ایشان در بارهی این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه، از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها و مسیرها و زمانهای که برای آن راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کردهاند. در این نمونهها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده داوزده روز طی میشده و بنابراین، این ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیر رفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین علیهالسلام روز اول صفر وارد دمشق شده، میتوان اظهار کرد که بیست روز بعد، اسرا میتوانستند در کربلا باشند.
باید به اجمال گفت: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان، در چنین زمان کوتاهی، با آن همه زن و بچه ممکن نباشد، باید توجه داشت که آیا اصل این خبر در
217
کتابهای تاریخ آمده است یا نه. تا آنجا که میدانیم، نقل این خبر در منابع تاریخی، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمیکند. به علاوه، علمای بزرگ شیعه، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی، نه تنها به آن اشاره نکردهاند، بلکه به عکس آن تصریح کرده و نوشتهاند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین علیهالسلام وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است.
آنچه میماند این است که نخستین زیارت امام حسین علیهالسلام در اربعین - البته پس از اهل بیت - توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته و از آن پس ائمهی اطهار علیهمالسلام که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین علیهالسلام بهره میگرفتند، آن روز را که نخستین زیارت در آن انجام شده، به عنوان روزی که زیارت امام حسین علیهالسلام در آن مستحب است، اعلام فرمودند. متن زیارت اربعین هم از سوی آن حضرت انشاء شده و با داشتن آن مضامین عالی، شیعیان را از زیارت آن حضرت در این روز برخوردار میکند. اهمیت خواندن زیارت اربعین تا جایی است که از علائم شیعه دانسته شده است، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت در نماز در شبانه روز در روایات بیشماری، ازعلائم شیعه بودن عنوان شده است.
یک جمله از زیارت اربعین را تبرکا نقل میکنیم. در بخشی از این زیارت دربارهی هدف امام حسین علیهالسلام از این نهضت آمده است:«...و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی» .
خدایا، امام حسین علیهالسلام همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی و سرگشتگی ضلالت در راه تو داده در حالی که مشتی فریب خورده که انسانیت خود را به دنیای پست فروختهاند بر ضد وی شوریده آن حضرت را به شهادت رساندند.
باید مطلب دیگری را هم دربارهی اربعین افزود. برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین علیهالسلام در کتاب کامل الزیارات ابنقولویه آمده، گریهی چهل روزهی آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امام حسین علیهالسلام یادآور شده است. **زیرنویس=اربعین شهید قاضی، ص 386.@.
218
حکمت شهادت امام حسین
جنبش کربلا به عنوان یک نهضت مقدس مذهبی و یک حرکت سیاسی از نوع انقلابی آن، پایدارترین جنبش سیاسی، مذهبی، در فرهنگ شیعه است. این جنبش، نهضتی در جهت احیای احکام دین، زدودن انحرافات دینی و سیاسی و جایگزین کردن حکومتی علوی و امامتی بجای نظام اموی بوده است. جنبش کربلا از زاویهی دستیابی به اهداف خود حاوی نوعی شکست از یک سو و نوعی پیروزی از سوی دیگر بود. شکست سیاسی با توجه به پذیرفتن این که هدف، سرنگونی حکومت اموی و ایجاد دولتی علوی بوده است. پیروزی معنوی به دلیل استوار کردن آرمانهای معنوی اصیل و دینی در جامعهی اسلامی. اگر کسی سرنگونی حکومت اموی را در شمار اهداف امام حسین علیهالسلام نیاورد، مفهوم «شکست سیاسی» برایش نامفهموم است.
حقیقت آن است که جنبش کربلا را باید آخرین تلاش سیاسی ممکن برای بازگرداندن حکومت به آل علی علیهالسلام تلقی کرد. توضیح این معنا، نیاز به شرح بیشتری دارد. کمترین تردیدی وجود ندارد که امام علی علیهالسلام حق خویش را پس از رسولخدا صلی الله علیه و آله از دست رفته میدید، اما به دلایلی سکوت کرد. پس از عمر، انتظار آن را داشت تا حق به حقدار بازگردد. در این باره خود و شیعیانش نظیر مقداد و عمار تلاش کردند، اما این تلاشها به جایی نرسید. پس از آن در دورهی عثمان، امام چنین احساس کرد که در شرایط جدید، رهبری جامعه چشمانداز موفقی ندارد. با این حال اصرار مردم او را
219
امیدوار کرد. این امید طی چهار سال و نه ماه اقدامات سخت امام برای رهبری صحیح بر باد رفت. تلاش محدود و نومیدانه امام حسن علیهالسلام هم بسرعت در هم شکست شد. اکنون باید انتظار بیست سالهای تا مرگ معاویه مطرح میشد. امام حسین علیهالسلام این مدت را صبر کرد گرچه در این مدت اعتراضاتی بر معاویه در زمینههای سیاسی بویژه قتل برخی شیعیان داشت.
در سالهای آخر حیات ننگین معاویه سخن از ولایتعهدی یزید به میان آمد. امام حسین علیهالسلام مخالفت کرد، اما چندان امیدی نبود. با این حال امام در مقام امامت نمیتوانست تحمل کند.
با روی کار آمدن یزید، امام از روی اعتراض به مکه آمد. در اینجا بود که روزنهی امیدی از سمت شرق گشوده شده. عراق چندبار تجربهی نامیمونی را پشت سر گذاشته بود. اما چه میشد کرد. اگر قرار بود اقدامی صورت گیرد. نه در شام و حجاز بکله فقط در عراق ممکن بود. آیا ممکن بود تا یکبار دیگر به کمک مسلمانان عراق که شیعیان در آن بودند حکومت اموی را سرنگون کرد و دولت علوی را سرپا نمود؟ ظاهر امر، یعنی حمایتهای گستردهای که خبر آنها به امام رسید این امر را تا اندازهای تأیید میکرد. امام فرصت را از دست نداد، اما وقتی به کوفه نزدیک شد، اوضاع دگرگون شده بود. او در برابر سپاه ابنزیاد قرار گرفت. سخن از تسلم شدن و بیعت با یزید بود، امام نپذیرفت. نتیجه آن شد که همراه یاران محدودش در سرزمین کربلا به شهادت رسید.
این توضیح در شرح سخنی است که چند سطر قبل به آن اشاره کردیم وآن این که کربلا آخرین تلاش سیاسی ممکن برای دستیابی به دولتی علوی در جامعهای بود که به عنوان جامعهی مسلمانان! شناخته میشد.
در کربلا برجستگان خاندان طالبیان به شهادت رسیدند. از مردان برجستهی این خاندان در آن شرایط جز محمد بن حنفیه و علی بن الحسین علیهالسلام و عبدالله بن جعفر و تنی چند نفر دیگر کسی زنده نماند. بنابراین، باید گفت تا چه اندازه این اقدام برای از بین بردن تمامی خاندان پیامبر علیهمالسلام خطرناک بوده است. اکنون باقی ماندهی این خاندان،
220
چه میباید میکرد؟ اگر کسی با زندگی امام سجاد علیهالسلام آشنا باشد میتواند به راحتی بگوید که امام با سیاست نظامی به طور کامل خداحافظی کرد. اقدام به حرکتی سیاسی - نظامی، در آن شرایط خاتمه یافته فرض شد. امام نه در اندیشهی سامان دادن قیام شیعی دیگری بود و و نه در این مدت با جنبشهای سیاسی - نظامی مخالفت اموی و حتی هوادار علویان همکاری کرد، گرچه شاید همدردی داشت. اصرار امام در این باره تا اندازهای بود که در مدینه توانست در حد شخصیتی مقبول به کار عملی پرداخته و همه را از سفرهی پربرکت علمی خویش بهرهمند سازد. به نظر میرسد اگر اندکی بوی سیاست از اقدامات امام بر میآمد، اکنون آن همه تعریف و تمجید از امام را در کلام ابنشهاب زهری و امثال او نداشتیم. با وجود این برخورد، امام همچنان برای شیعیان به عنوان امام باقی ماند. فقه امام، دعای امام و شخصیت امام در شیعه به عنوان یک الگوی امامت شیعی پذیرفته شد.
پس از رحلت امام سجاد علیهالسلام حرکت شیعی دو بخش شد. بخشی که همان مشی پدر را دنبال میکرد و بخشی که اعتقاد به مشی انقلابی داشت. رهبری بخش نخست در دست فرزند ارشد امام سجاد علیهالسلام یعنی امام باقر علیهالسلام (رحلت در سال 114یا 117) قرار گرفت و بخش دیگر در دست فرزند کوچکتر زید بن علی (رحلت در سال 122) که در وقت شهادت اندکی بیش از چهل سال داشت. زید احترام برادر را داشت، اما اعتقاد جدی به حرکت انقلابی نیز داشت. در زمانی که او حرکت نظامی خود را آغاز کرد، برادرش رحلت کرده و رهبری شاگردان پدر را با همان سیاست، فرزند برادرش امام صادق علیهالسلام عهدهدار بود. فضای شیعی کوفه دو قسمت شد، بخشی به طرفداری زید، معتقد به مشی انقلابی بود و بخشی به تبعیت امام صادق علیهالسلام همان سیاست امام سجاد علیهالسلام و امام باقر علیهالسلام را دنبال میکردند. حرکت دوم با همهی احترامی که برای زید قایل بود و از نظر شخصیتی او را میستود، و حتی انگیزهی او را در این قیام انگیزهای خالص تلقی میکرد، اعتقادی به مشی انقلابی نداشت. این حرکت از نظر امام صادق علیهالسلام که اکنون سامانده شیعیان امامی شده بود، به راهی جز شهادت خاتمه نمییافت.
نکتهی جالب آن است که زید که عدم همراهی بخشی از شیعیان را دید، و یا به دلیل
221
اندکی یاران، از همهی گروهها دعوت به همکاری کرد. شواهد فراوانی وجود دارد که از همهی فرقهها، در قیام او حضور داشته و با او احساس همدردی کردهاند.
این مسأله، یعنی همراهی غیر شیعیان خروج از چهارچوبی بود که شیعه برای خود ایجاد کرده بود. شیعه، از پس از کربلا اعتمادش را به پدیدهای به نام جامعهی عمومی مسلمانان از دست داده بود. به سخن دیگر آنها را خارج شدهی کامل از خطی میدانست که خط اصیل اسلامی بود. اکنون زید از این چهارچوب خارج شده بود و حتی کسانی از خوارج، مرجئه و حتی معتزله در قیامش مشارکت میکردند. اگر شیعیان امامی نیز بنای آن داشتند تا «اصحاب سیف» باشند، راهی جز آنچه زید انتخاب کرد نداشتند. از سوی دیگر جمعیت محدود شیعه توان برپایی جنبشی فراگیر را نداشت.
در این میان مشکل آن بود که اگر قرار بود تا جنبشی با همکاری همهی فرقهها برپا شود، علاوه بر آنکه پایدرای آن در معرض تردید بود، ضرورت داشت تا تشیع از چهارچوبهی اعتقادی و فقهی خویش فاصله بگیرد. افزون بر اینها، اگر چنین جنبشی موفق به تشکیل حکومت میشد، در فردای پیروزی راهی جز راهی که بنیعباس رفتند، نمیتوانست برود. میدانیم که بنیعباس جنبشی شیعی را سامان دادند. وقتی بر سر کار آمدند، نمیتوانستند در یک جامعهی سنی حکومت شیعی داشته باشند. تنها ممکن بود با اقدامی بسیار خشونتبار جامعه را به جبر به راه دیگری بازگرداند.
با این مقدمه، اکنون سؤال این است که با مشی و طریقی که شیعهی امامی در پیش گرفته و نه به عنوان اصحاب السیف بلکه به عنون اصحاب الامامه شناخته شد، جنبش کربلا تحت چه عنوانی و با چه تحلیلی در شیعه باقی ماند؟ به سخن دیگر، کربلا برای زیدیان، سر فصل جنبشی انقلابی از نوع نظامی آن بود که با حرکت زید و فرزندش یحیی دنبال شد، کربلا برای شیعهی امامی چگونه تحلیلی یافت؟
ما فرض را بر این گذاشتهایم که اصولا دو نگرش در برخورد با حادثهی کربلا بوده، و میانهی این دو نگرش، دیدگاههای دیگری که به این سو یا آن سو متمایل است.یکی حادثهی کربلا را صرفا حادثهای اختصاصی برای امام حسین علیهالسلام با اهداف خاصی دانسته
222
است. نگرش دوم جنبش کربلا را جنبشی سیاسی میداند که عملا برای سرنگونی حکومت یا هر هدف سیاسی دیگر برپا شده بوده است. قصد ما در اینجا بر آن است تا نشان دهیم زمینههای رشد برداشتهای صوفیانه چه بوده است. عجالتا این نکته را باید بپذیریم. که هر زمان به دلیل دشواریهایی که شیعه در برابر مسائل درونی یا بیرونی خود با آن درگیر بوده، یکی از این بینشها غلبه داشته است. در اینجا روش تاریخی را در بررسی این تحول کنار گذاشته بیشتر به مسائل فکری میپردازیم.
اسوه هاى تربیتى و اخلاقى در نهضت حسینى
ایرانیان همچون دیگر ملتها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینى آسمانى است و فرامین آن خدایى و پیام آن با پیام فطرت سازگار است. در این مکتب است که ارزشهایى نظیر شهادت و جهاد معنى مى دهد و شهید قداست و ظمت خاصى مى یابد و شهادت به کام مجاهد شیرین تر از عسل مى گردد. و به کوشش کنندگان راه حق مژده هدایت داده مى شود: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر این مکتب ارج مى یابند و شایسته ترین خویهاى آسمانى: ایثار، بیداردلى، ثبات بر طریق حق، فداکارى، مروت، وظیفه شناسى تجلى مى نماید. نظر به این که در این مقال سخن از اسوه هاى تربیتى و اخلاقى است. نخست تربیت و اخلاق را به اجمال تعریف مى کنیم سپس به معرفى مظاهر و نمونه هاى تربیت و اخلاق در نهضت حسینى مى پردازیم:
تربیت عبارت است از پرورش و تقویت استعدادهاى مثبت و کاهش استعدادهاى منفى و ایجاد هماهنگى لازم بین آنها.
«اخلاق جایگزینى عادتهاى شایسته به جاى ناشایسته است عادتهایى که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده است » (1) اخلاق بخشى از حکمت عملى است که در حوزه فرهنگ اسلامى عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاست برنامه ریزى شود و چنین اخلاقى را کتاب و سنت مى سازد. و در رفتار بزرگان تبلور پیدا مى کند.» (2)
در زندگى امامان شواهد بسیارى داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد مى دادند «خود نیز در مقاطع مختلف: در گرماى ظهر و سرماى سخت نیمه شب، دست به عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده است خوراک و وسیله زندگى براى بینوایان حمل مى کرده اند.» (3) و پیروان خود را عملا تعلیم مى داده اند. خاندان ولایت و یاران باوفاى حسین علیه السلام در قضیه کربلا نیز همان طور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقى و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبیر و سیاست و اجراى احکام عبادى و تربیتى نیز بهترین سرمشق به شمار مى آمدند. آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنى تنها براى گفتن و نوشتن و شنیدن نیست بلکه براى اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسه اى عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند.
نهضت عاشورا هنگامى آغاز شد که مردم کوفه از ناروایى ها، نامردمى ها و خودسرى هاى دستگاه بنى امیه به ستوه آمده بودند و حمایت خود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با این که بى وفایى و سست عنصرى مردم عصر خلافت پدر و امامت برادر خود را تجربه کرده بود، اما «وى براى تعلیم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاکمیت فرمان الهى امر به معروف و نهى از منکر، دعوت آنان را پذیرفت و مسلم بن عقیل را با نامه اى روانه کوفه کرد.» (5)
مسلم سفیر امام حسین علیه السلام
مسلم مؤمنى است که در قبال مولایش براى خود تعهداتى قایل است و ماموریت خود را یک تکلیف شرعى تلقى مى کند و آن را با عشق مى پذیرد و روانه کوفه مى شود به محض ورود، شیعیان دسته دسته با وى بیعت کردند. مسلم، مسلمانى پرهیزکار و پاکدل بود که به حقیقت براى این نام برازندگى داشت; آن چنان معتقد بود که رعایت مقررات دین و سیره پیغمبر را از هر چیز مهمتر مى شمرد و در دیندارى او همین بس که چون پیغمبر ترور ناگهانى را نهى کرده بود، وى بهترین فرصت را براى قتل ابن زیاد از دست داد و از نهانخانه شریک بن اعور بیرون نیامد تا حرمت این حکم را زیر پا ننهاده باشد و «نخواست که به خاطر سلامت خود و پیروزى در ماموریتى که به عهده داشت حکمى از احکام دین را نقض کند.» وى با این حرکت ثبات بر طریق حق و پایبند بودن به سنت پیغمبر و احکام دین و مردود بودن ترور را به پیروان حسین علیه السلام تعلیم داد.
مسلم پس از مرگ «شریک » به خانه «هانى » رفت. هانى مردى سرشناس، محترم و معتقد به حقانیت راه و رسم حسین علیه السلام بود وقتى ابن زیاد از ورود مسلم به خانه «هانى » آگاهى یافت، «هانى » را احضار کرد و به او گفت تا مسلم را تسلیم نکنى رها نخواهى شد. تسلیم کردن مسلم براى شیخى سرشناس و محترم غیرممکن بود. وى هرگز نمى توانست مهمان خود را به دشمن تسلیم کند. «پس از گفتگوهاى بسیار... ابن زیاد عصبانى شد و با عصا چهره هانى را زخمى کرد. خبر به قبیله مذحج رسید آنان قصر را محاصره کردند. ابن زیاد بسیار ترسید به شریح قاضى گفت برو «هانى » را ببین که زنده است و به مردم بگو. شریح او را خون آلوده دید و برگشت و گفت وى زنده است. با شهادت ناقض قاضى دین به دنیا فروخته فرصتى دیگر از دست هواداران مسلم و هانى رفت.» (7) هانى یک مؤمن واقعى بود و به هیچ قیمتى حاضر نبود تغییر جهت دهد، و ابن زیاد پس از نجات از مهلکه براى دستگیرى مسلم نیرو فرستاد.
دلاوریها و کظم غیظ مسلم
«مسلم در خانه «طوعه » بود وى در چنین شرایطى وظیفه داشت که نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشیر کشیده تاخت و آنان را از خانه «طوعه » بیرون ریخت و پس از دلاوریهاى زیاد... [با تامین دادن محمد اشعث] دست از مقاومت برداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابن زیاد براى این که احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگیزد گفت: مسلم، مگر تو نبودى که در مدینه شراب خوردى؟ جناب مسلم با خونسردى گفت: پسر زیاد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخوارى کسى است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بى گناهان و دستگیرى و شکنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باکى ندارد... وى پس از این که در برابر هر تهمتى و بى شرمیى پاسخى مستدل مى شنود و شکست مى خورد همچون جاهلان سفاهت آغاز مى کند...» (8) و دستور قتل وى را مى دهد. مسلم در آن لحظه به اجراى سنت وصیت مى پردازد و عملا آن را به پیروان حسین علیه السلام تعلیم مى دهد.
وصیتنامه مسلم
وصیت در اسلام امرى مستحب و مقبول است و براى وصى پاداش اخروى منظور شده و پذیرفتن وصایت نیز ستوده شده است. مسلم مقید است که این سنت را به جاى آورد. وقتى حاضران در مجلس را از تصمیم خود باخبر ساخت. «از میان آن همه نامردم احدى وصیت او را بر عهده نگرفت، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت: ما و تو خویشاوندیم بیا وصیت مرا بشنو. وى امتناع کرد اما به اشاره پسر زیاد پذیرفت... مسلم نخست درباره وام خود وصیت کرد و گفت هفتصد درهم در کوفه مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشه اى به خاک بسپار، سوم این که به حسین علیه السلام نامه بنویس که به کوفه نیاید.» (9) وصى امین است و موظف است آنچه به وى سپرده مى شود بى کم وکاست بر طبق وصیتنامه عمل کند; اما عمرسعد خیانت کرد همه آنچه شنیده بود با ابن زیاد در میان گذاشت و با این کار دنائت، خباثت و سستى ایمان خود را بیشتر از پیش آشکار کرد. مسلم پس از این که تعهدات خود را با اعمال و رفتار و گفتار به پایان برد پذیراى شهادت گردید، و به دستور ابن زیاد کشته شد. «ابن زیاد پس از اجراى حکم به قاتل وى گفت: وقتى او را براى کشتن مى بردید چه مى گفت: پاسخ داد. مسلم در آن هنگام «تکبیر و تسبیح و تهلیل مى گفت و استغفار مى کرد» (10) ضمن ایفاى نقش، صفات برجسته اى از مسلم به ظهور رسید که هر کدام در جاى خود براى پیروان حسین علیه السلام درسى آموزنده مى باشد از آن جمله است: حفظ حرمت حکمى از احکام دین، حمیت، دلاورى، فرونشاندن خشم، پایدارى، وفاى به عهد و ذکر حضرت بارى تعالى.
بازتاب شهادت مسلم
خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمایت اهل کوفه براى امام حسین علیه السلام بسیار گران آمد و اشک بر دیدگانش حلقه زد; اما بى درنگ هدف خود را دنبال کرد، جمله اى گفت که نشان داد، مقصود بالاتر از این است: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (احزاب /23) «بعضى از مؤمنین به پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه حق شهید شدند و بعضى دیگر انتظار مى کشند که کى نوبت جانبازى آنها برسد. ولى مسلم وظیفه خودش را انجام داد. نوبت ما است » (11) حسین علیه السلام در عصرى است که انحراف، ضعف ایمان، فساد و ناامیدى مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندک و پارسایان گوشه گیرند. «وى به عنوان یک رهبر مسؤول مى بیند، اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک «دین دولتى » درمى آید... نه مى تواند خاموش بنشیند که مسؤولیت جنگیدن با ظلم را دارد... حسین براى این که در اندام مرده این نسل خون تازه حیات و جهاد تزریق کند جز مردن و انتخاب مرگ سرخ خویش سلاحى و چاره اى ندارد و براى جهاد جز «بودن خویش » هیچ ندارد. آن را برمى گیرد و به سمت قتلگاه خویش مى آید.» (12) آرى امام در قبال امت و میراث جدش تعهد دارد و نمى تواند کعبه را در تسخیر بنى امیه ببیند و بى عدالتى، پلیدى و قساوت دستگاه جابر را تحمل کند. «در چنین شرایطى [از انجام اعمال حج خوددارى مى کند] یعنى من اعتراض دارم... وى عدم رضایت خویش را به این وسیله و به این شکل اعلام مى کند. یعنى حجى که گرداننده اش یزید باشد براى مسلمین فایده اى ندارد [این که امام کعبه را ترک کند] و بعد بگوید من براى رضاى خدا رو به جهاد مى کنم... یک دنیا معنى داشت. کار کوچکى نبود، ارزش تبلیغاتى داشت، اسلوب، روش و متد کار در این جا به اوج مى رسد. سفرى را در پیش مى گیرد که همه عقلا... آن را ناموفق پیش بینى مى کنند». (13) آنان که تنها به مصالح خویش مى اندیشند و هر امرى را با میزانهاى مادى مى سنجند سفر حضرت را بدون نتیجه مى پنداشتند و به بهانه خیرخواهى و دلسوزى براى انصراف وى از رفتن به عراق تلاش مى کردند و نزدیکان نیز به صورتهاى مختلف اظهار نگرانى مى کردند. وعده و وعیدهاى حاکم مکه و پیشنهاد امان نامه نیز هیچ گونه تاثیرى بر جاى نمى گذارد و کار به جایى مى رسد که حاکم مى نویسد: «از خدا مى خواهم از تفرقه افکنى بپرهیزى، چه بیم دارم کشته شوى... امام پاسخ مى دهد: کسى که به پیروى از دستورات حق و فرستاده اوست و به نیکى و نیکوکارى مقید است، با خدا و پیغمبر خدا مخالف نیست و بهترین امان هم امان خداست.» (14) سرانجام امام حرکتى را آغاز مى کند که از انگیزه هاى درونى بسیار توانایى منشا گرفته و با معیارهاى مادى قابل محاسبه نیست. «در عین حال حسین علیه السلام نظر دوستاران و خیرخواهان را تصدیق مى کند. مى گوید: خودم مى دانم. ایشان مى گویند: پس چرا اهل بیت را با خودت مى برى؟ مى گوید: آنها را باید ببرم... در واقع امام یک عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نیروى خود دشمن تا قلب حکومت دشمن (شام) فرستاد این خودش تاکتیکى عجیب و کارى فوق العاده است همه براى این است که صداها بیشتر به جهان آن روز برسد، بیشتر ابعاد تاریخ و ابعاد زمان را بشکافد.» (15) و فساد و پلیدى و انحرافهاى اخلاقى یزیدیان را برملا سازد و چهره کریه آنان را آشکار کند. «آرى رکت حسین علیه السلام از حجاز و رفتنش به سوى عراق جنبش نیرومندى بود که از انگیزه هاى درونى بسیار توانایى منبعث مى شد.» (16)
وصیتنامه اباعبدالله الحسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در خطبه هایى به پایمال شدن قوانین الهى و پیدایى مفاسد اجتماعى تصریح مى کند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فریضه الهى امر به معروف و نهى از منکر را در جامعه مى خواهد. «وى در وصیتنامه اى به محمدبن حنفیه مى نویسد: «انى ما خرجت اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدى ارید ان آمر بالمعروف وانهى عن المنکر» در بین راه هر چه خبرهاى مایوس کننده تر از کوفه مى رسید خطبه اى داغتر از خطبه قبلى مى خواند... از آن جمله است: آیا نمى بینید قوانین الهى پایمال مى شود؟ آیا نمى بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدى نهى نمى کند و احدى هم بازنمى گردد؟ در چنین شرایطى یک نفر مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقاى پروردگار را در نظر بگیرد» (17) امام زندگى با ستمگران را مایه ملامت و مردن را شهادت در راه حق مى بیند و سکوت در برابر حاکم جابر را گناهى نابخشودنى مى شمارد... و براى جلوگیرى از نقض و جابجایى احکام الهى و حفظ حرمت خون مسلمانان خود را سزاوارتر از دیگر افراد مى شناسد. و «مى گوید: «وانا احق من غیری » و من از تمام افراد دیگر براى این که دستور جدم را عملى سازم شایسته ترم. وقتى انسان حسین علیه السلام را با این صفات و خصایص مى شناسد مى بیند حق است و سزاوار است که نام او زنده بماند.» (18) و این که هر انسان آزاده اى حسین علیه السلام را دوست مى دارد به خاطر این است که وى خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانى فدا کرد.
جلوه هایى از حقیقت اسلام
رفتار امام در هر زمینه بیانگر ارزشهایى نظیر: انسانیت، جوانمردى، شفقت و محبت بود لذا وقتى از دور متوجه حرکت نیروى مهاجم مى شود، با این که از موقعیت و فرصت مناسبى برخوردار است به روش پدر بزرگوار خود على علیه السلام در صفین علیه آنان حرکتى انجام نمى دهد و در مسیر انسان دوستى و جوانمردى و محبت تا آن جا پیش مى رود که تشنگى سپاهیان مزاحم را تحمل نمى کند در سیراب کردن افراد و روش سیرآب شدن اسبان مراقبت مى نماید. «در کربلا در نهایت شدتها و فشارها نیز مراقب است که ابتداى به جنگ نکند» (19) چنان که به هنگام مواجهه با «حر» در پاسخ یکى از همراهان که به وى پیشنهاد مى کند براى از میان بردن این مانع وقت مناسبى است مى گوید: «وظیفه من در حال حاضر جنگ نیست.» (20) اندرز و خیرخواهى یاران امام در دل غافل سپاهیان کوفه سودى نمى بخشد و آنان به زشتى کار خود واقف نمى گردند و شب عاشورا فرا مى رسد.
شب عاشورا
در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان که در راه حق و اعتلاى کلمه توحید و احکام قرآن یک دل و یک جهت شدند ماندند و وفادارى خود را اعلام کردند و چنین گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، ما هرگز از راه حق که تو پیشواى آن هستى روى برنخواهیم تافت و تا رمقى در تن داریم از حریم تو دفاع خواهیم کرد» (21) آرى آنان کسانى بودند که حقانیت راه حسین علیه السلام را از صمیم جان دریافته بودند و براى وصول به محبوب دقیقه شمارى مى کردند. «آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن هم نظامى بودند و هم عابد... دستى به اوراق قرآن داشتند و دستى به دسته شمشیر.» (22) حسین علیه السلام وقتى آنان را از نتیجه ظاهرى جنگ، یعنى کشته شدن باخبر ساخت، همگى غرق در شادى شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخى سزاوار که بیانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا که جوان سیزده ساله امام حسن مجتبى علیه السلام مى گوید: شهادت براى من از عسل شیرین تر است.» (23) شب عجیبى بود وقتى هدف براى جمعى دردمند، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگیها امیدوارکننده، صفا و صمیمیت و عشق را به ارمغان مى آورد و حال نیازمندى افزایش مى یابد و راز و نیاز به درگاه بى نیاز رنگى و حالى و هوایى دیگر به خود مى گیرد.
روز عاشورا
آنان با چنین روحیه اى شب را به صبح رسانیدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسید. خیرخواهیها و دلسوزیهاى امام در دل ناپاک کوفیان مؤثر واقع نشد. یزیدیان آماده جنگ گردیدند و سپاه اسلام براى دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنین موردى در درجه اول صلح است و دعوت به این امر شایسته. «اما اگر یکى از آن دو دسته ستمکارى را پیش گرفت با او بجنگید تا به حکم خدا گردن بنهد. بدین ترتیب امام و یاران او بیش از هر مسلمان دیگر خود را مکلف به پیروى از قرآن مى دانستند... از جمله کسانى که در این راه از خیرخواهى کوتاهى نکرد «زهیربن قین » بود که سپاه کوفه را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خیرخواهى حق هر مسلمانى بر مسلمان دیگر است تا کار به شمشیر نکشیده است ما با یکدیگر برادریم و یک دین داریم... در غیر این صورت دیگر رشته پیوندى میان ما نخواهد بود. [حسین علیه السلام با خطبه هایى که ایراد فرمود براى رستگارى اسیران هوى و هوس و فریب خوردگان تا جایى که مى توانست تلاش کرد و براى آنان بجز آزادى، خیر و عزت و سعادت نمى خواست.] وى به آنها گفت که این آخرین فرصتى است که براى انتخاب زندگى آزاد به آنها داده مى شود... اگر به این عزت پشت پا زنند به دنبال آن زندگى پر از خوارى و مذلت در انتظار ایشان است.» (24) امام در یکى از خطبه ها مردم را از سویى به تحمل شنیدن سخنان طرف مقابل و تامل و دقت فرامى خواند و از سوى دیگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهیز از شتابزدگى و نگهدارى جانب عدل و انصاف دعوت مى کند و به این وسیله بالاترین درجه دلسوزى و انسان دوستى خود را به نمایش مى گذارد.
خطبه هاى امام حسین علیه السلام
خطبه در اسلام جایگاه ویژه اى دارد. خطبه بهترین راه نشر احکام دیانت و اخلاقیات است. حسین علیه السلام در روز عاشورا خطبه هاى آتشینى ایراد فرمود. «این خطبه ها سندهایى گرانبهاست. سندهایى که بیش از آن که نشان دهنده روح آزادگى و شرف و پرهیزکارى باشد، نمایانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزى بر مردم گمراه و تلاش انسانى براى نجات چنین مردم است. حسین علیه السلام در یکى از خطبه ها مى گوید: مردم شتاب مکنید سخن مرا بشنوید. من خیر شما را مى خواهم... اگر سخن مرا شنیدید و انصاف دادید و دیدید من راست مى گویم. این جنگ از میان برخواهد خاست... و الا زیان آن دامنگیر شما خواهد شد. مى دانید من کیستم؟... مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر پدر من وصى و پسرعموى پیغمبر و نخستین مسلمان نیست؟... اگر گمان مى کنید من دروغ مى گویم هنوز از اصحاب محمدصلى الله علیه وآله چند تن زنده اند مى توانید از آنها بپرسید: جابربن عبدالله انصارى، ابوسعید خدرى... آنها به شما خواهند گفت که آنچه مى گویم درست است... در خطبه دیگر امام حسین علیه السلام مى گوید: مردم من خیرخواه شما هستم من براى تفرقه افکنى نیامده ام همه مرا مى شناسید، مى دانید که دروغگو نیستم... در اینجا بود که فتنه جویان و جنگ طلبان ترسیدند مبادا این سخن سراسر خیرخواهى در دل سنگ مردم کارگر افتد و آنان بدانچه مى خواهند دست نخواهند یافت... سرانجام آنچه باید روى دهد آغاز گردید.» (25) حضرت سیدالشهداعلیه السلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادى از اصحاب جد بزرگوارش مى پردازد و به عنوان گواهانى بر صداقت سخنان خود یاد مى کند و هدف خود را از سفر بازمى گوید به این دلیل است که فریبکاران براى عملى ساختن نیات پلید خود افکار عمومى را منحرف کرده حقیقت را وارونه جلوه مى دادند و ایراد چنین خطبه هایى علاوه بر بیدار کردن وجدانهاى خفته در القاى خصلتها و ارزشهاى والاى انسانى ضرورت داشت.
از خصلتهاى حسینى آنچه در روز عاشورا بیشتر جلوه گر است آرامش و پایدارى حسین علیه السلام است، از رفتار امام با مسائل و شرایط مى توان دریافت که وى «آینده روشن و آثار نورانى نهضت خود را به چشم مى بیند.» (26) با توجه به آنچه یاد شد، سخنان محبت آمیز حسین علیه السلام نشانگر آن است که وى علاقه اى به جنگ نداشت و تا آن جا که توانست کوشید به فریب خوردگان تفهیم کند که طریق ناصوابى برگزیده اند و پایان مطلوبى در انتظار آنان نیست. امرا براى جلوگیرى از شورش سپاهیان و ضعف روحیه آنان فرمان حمله مى دهند «از این لحظه همراهان امام علیه السلام نام «سپاهى » گرفتند و حملات وى عنوان «جهاد» یافت.» (27)
روحیه اصحاب حسین علیه السلام
شهادت براى یاران حسین علیه السلام مفهوم ویژه اى داشت. انگیزه آنان رسیدن به آزادى و کمال و حفظ ارزشها و باورها و نفى زندگى ذلت بار بود لذا آن را بدون چشمداشتى از سر اخلاص و اعتقاد و رغبت برگزیدند و از فرط اشتیاق «خودشان را قبل از حضرت و بنى هاشم به شهادت رساندند... آنان در هیچ جا در مقام عذر و توجیه برنیامدند.» (28) و با بصیرت کامل به حکم وظیفه در تعظیم حق از خود گذشتند و درس فداکارى و ظلم ستیزى به بشر آموختند، این ارزشهاى انسانى از جمله منشهایى است که در کربلا به نمایش گذاشته شد. اصحاب حسین در گیرودار نبرد روحیه اى بسیار قوى داشتند. «آنان با این که مى توانستند با برداشتن یک قدم یا نگفتن یک سخن برهند; اما مرگ را ترجیح دادند. براى سنجش اخلاق قائد آنان همین بس که امام را در میان خود نگریستند و او را آماده دریافت شهادت در راه خدا و براى دعوت یافتند. » (29)
از جمله این یاران «عابس بن ابى شبیب شاکرى و ابوثمامه صیداوى... و جابربن عروه غفارى بودند. ابوثمامه شیرمردى است که دخول وقت نماز ظهر را به امام یادآور شد و دعاى خیر حضرت: «خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد» بدرقه راهش شد آنان در بحبوحه جنگ نیز به برگزارى نماز اول وقت مقید بودند و جابربن عروه غفارى پیرمرد سالخورده اى است که در جنگ «بدر» و «صفین » شرکت داشت. محضر مبارک پیغمبرصلى الله علیه وآله را درک کرده بود. کمر را با عمامه و ابروهاى آویخته خود را با دستمالى بست و به دشمن حمله ور شد و شربت گواراى شهادت نوشید و به نگاه و کلام محبت آمیز «شکر الله سعیک یا شیخ » امام خود سرافراز گردید. دگر عمروبن جناده انصارى فرزند شهید جنادة بن کعب انصارى بود که مادر، وى را با سخنان «پسرم از کنار مادر برخیز به میدان برو و در برابر چشمان پسر پیغمبر بجنگ » به جنگ با کفار تشویق کرد. جوان در حالى که دهانش به عبارت: «پیشواى من حسین علیه السلام است. این بهترین پیشواست... معطر شده بود جنگید تا به درجه رفیع شهادت رسید. رشادتهاى دیگر یاران امام و بنى هاشم فرزندان على و عقیل و امام حسن و امام حسین و مسلم و عبدالله جعفر... و دلاوریهاى عباس بن على علیه السلام نیز همین گونه بود.» (30) این شیرمردان با بصیرت و اطمینان کامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگیدند و جان خود را در راه حق نثار کردند «که ایمان به آنان آفرین گفت.» (31) در آن روز خونین از سپاه امام بجز حضرت سجادعلیه السلام و طفل شیرخوارش کسى زنده نماند. امام على اصغرعلیه السلام را با خود به صحنه نبرد برد و او را نیز فدا کرد. و «بدین طریق عواطف جهانیان را بیدارى بخشید و فهماند که در این قوم نه تنها دیانت نیست از انسانیت هم بویى نبرده اند.» (32)
ارزشهاى اخلاقى در حادثه کربلا
حادثه کربلا یک صحنه نمایش اخلاق اسلامى است که به اختصار به توضیح ارزشهایى نظیر مروت، ایثار و فداکارى که برجستگى بیشترى دارند مى پردازیم.
مروت
حسین علیه السلام با دشمنان به شیوه پدرش على علیه السلام رفتار مى کرد. سیراب کردن آنان به هنگام تشنگى و پرهیز از ترور و غافلگیرى، نمونه هاى روشنى از مروت است. حسین علیه السلام نیز با این که از فسق و فجور و خباثت شمربن ذى الجوشن، و اهانت وى به حریم ولایت آگاه است پیشنهاد حمله ناگهانى سپاه خود را رد مى کند و مى گوید: «ما هرگز شروع به جنگ نمى کنیم ولو به نفع ما باشد. (33) »
ایثار
ایثار عاطقه اى است اخلاقى، انسانى و اسلامى که در حادثه کربلا به اوج خود رسید. از خودگذشتگى ابوالفضل العباس علیه السلام در ننوشیدن آب تجسمى از ایثار بود. وى پس از دفع مزاحمان به شریعه فرات رسید هنگامى که مشک را از آب پر کرد با این که خود نیز تشنه بود به یاد تشنگى مولایش از نوشیدن آب منصرف شد. آن را ریخت و آنچه بر دلش گذشت، بر زبان جارى کرد (رجز خواند) و چنین گفت «عباس! حسین علیه السلام در خیمه تشنه است و تو مى خواهى آب گوارا بنوشى! به خدا قسم... رسم برادرى، رسم امام داشتن، رسم وفادارى چنین نیست؟ ابوالفضل مظهر وفا بود. نمونه دیگر عمربن قروى انصارى بود که خود را به هنگام نماز در برابر پیکانهاى کفار سپر اباعبدالله علیه السلام قرار داد و از پا درآمد... وى در عین حال تردید داشت که وظیفه اش را انجام داده و به عهدش وفا کرده است.» (34)
مساوات
اصحاب حسین علیه السلام ترکیبى از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شیوه رفتار امام هم نسبت به نقش آفرینان و ایثارگران یکسان بود رنگ، قومیت، موقعیت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وى تاثیرى نداشت و مساوات حاکم بود چنان که دو نفر از عده معدودى که امام خود را به بالین آنان رسانید برده آزاد شده بودند. «جون » یکى از آنها بود که وقتى به شهادت رسید امام خود را به بالین وى رسانید و حشر او را با «ابرار» که مقامى برتر از متقین است از خدا درخواست کرد «خدایا در آن جهان او را با «ابرار» محشور کن. دیگر مردى رومى است که وقتى از اسب بر زمین افتاد اباعبدالله علیه السلام خون را از جلو چشمانش پاک کرد و صورتش را بر صورت وى گذاشت. این صورت بر صورت نهادن منحصر به همین غلام و فرزندش على اکبر بود «فوضع خده على خده... متبسم الى ربه...» صحنه خونین کربلا متضمن پیامهاى اخلاقى، اجتماعى، توحیدى، اعتقادى، عرفانى، اندرزى و پرخاشگرى است که با جانبازیهاى کم سال ترین (طفل شیرخوار اباعبدالله علیه السلام) تا کهنسالترین مرد (جابربن عروه غفارى) و زن (زوجه عبدالله بن عمر کلبى) تجسم پیدا کرد و هر یک عهده دار نقشى بودند.» (35) در آن روز هیچ کدام از اصحاب حسین علیه السلام در برابر دشمن ضعفى از خود نشان ندادند، فرار نکردند و به سپاه دشمن نپیوستند.
انتخاب انقلابى حر
برعکس نیروى جاذبه، ایمان و شیوه رفتار امام در امر به معروف عملى سبب شد که «حر» را که نامزد امارت بود وادار به توبه کرد و در زمره «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر» (توبه/112) قرار گرفت [و در بروز حال توبه و توجه تام به خدا و اولیاى او و قطع علاقه دنیوى عاقبت بخیر شد و سرمشق دیگران گردید وى پس از توبه با اجازه امام در مقابل مردم ایستاد و گفت: شما همان کسانى هستید که وسیله نامه به وى وعده یارى دادید، پیمان شکنى آنان را زشت و ننگین شمرد و پس از اتمام حجت ها جنگید تا به شهادت رسید و این چنین مورد تفقد حضرت اباعبدالله علیه السلام واقع شد] «ونعم الحر حر بنى ریاح » «این حر ریاحى چه حر خوبى است.» (36) قدردانى و ارج نهادن به عمل شایسته مؤمنى که براى حاکمیت فرمان اساسى «امر به معروف و نهى از منکر» تا پاى جان مى ایستد خودش امر به معروف است و موجب مى گردد که دیگران نیز به انجام امور شایسته راغب گردند. از جمله کسانى که حسین علیه السلام خود را به بالین آنان رسانید ابوالفضل العباس بود وى یادگار شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام است و مورد علاقه شدید ابى عبدالله علیه السلام که عبارتهاى عباس جانم، بنفسى انت (اى جان من به قربان تو) نشانگر درجه محبت اوست. عباس علیه السلام در آن هنگام که سرگرم پیکار است; برادر به حال انتظار ایستاده است که ناگهان فریاد مردانه ابالفضل را شنید. خود را به بالین او رسانید از دیدن پیکر قطعه قطعه شده عباس و کشتار بى رحمانه یزیدیان به قدرى منقلب گردید که «چهره حسین علیه السلام شکسته شد (بان الانکسار فى وجه الحسین) از میان کسانى که حسین خود را به بالینشان رسانید هیچ کدام وضعى دلخراش تر و جانسوزتر از ابالفضل العباس علیه السلام نداشت.» (37) هنگامى که فرزندان و اصحاب امام وظیفه خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجه والاى شهادت رسیدند. امام در حالى که ارواح پاک آنان را مورد خطاب قرار داد پیروزى معنوى سپاه اسلام را به آنان نوید داد و نفرت و انزجار دایمى جهانیان را یادآور گردید: «اى ارواح پاک برخیزید، ستمگران و ناکسان را بنگرید که چگونه در عین غلبه متلاشى و مغلوب گشته اند و براى همیشه شکست خورده اند و براى ابد منفور گشته اند.» (38) ظاهرا از اصحاب و فرزندان امام بجز حضرت سجادعلیه السلام که در بیمارى به سر مى برد، کسى باقى نماند لذا خود حسین علیه السلام آماده رفتن به قربانگاه شد «حضرت اباعبدالله علیه السلام در دقیقه هاى آخر زندگانى خود آنان را از چنین پایانى بیم داد: «به خدا اگر مرا کشتید به جان یکدیگر مى افتید و خون یکدیگر را مى ریزید اما خدا به این کیفر بر شما بسنده نخواهد کرد، عذابى سخت براى شما آماده خواهد ساخت.» (39) امام به خاطر پاسدارى از حریم مقدس اسلام و ارزشهاى گرانبهاى آن در هیچ شرایطى جزع و بى تابى نکرد و تسلیم قدرت طلبان و زورگویان جائر نشد و کشته شدن و اسارت خاندان را به جان خرید و به عهد خود وفا کرد و شهادت را عاشقانه پذیرا شد و به سوى محبوب شتافت. حسین علیه السلام با شهادت خود از یک سو راه مبارزه با بیدادگرى، فساد و ناجوانمردى ... را نشان داد و از سوى دیگر با خصلتهاى عالیه انسانى راه وصول به کمال و تقرب به حق را آموخت و پرچم حقانیت و عظمت تشیع را به خواهرش زینب کبرى علیهاالسلام سپرد.
بانوى کربلا زینب کبرى علیهاالسلام
زینب علیهاالسلام کاروان سالار است. وى نمونه اعلا و الگوى تمام عیارى از چگونگى حرکت انسان به سوى کمال است و پس از برادر مسؤولیت ادامه نهضت پرخروش حسین را برعهده دارد، پرستارى از حجت خدا، امام زین العابدین علیه السلام نیز با اوست. هنگامى که اهل بیت را در بدترین و نامناسب ترین شرایط به کوفه مى آورند در مدخل کوفه زینب علیهاالسلام دختر با فضیلت على و فاطمه مى درخشد. وى در حالى که شجاعت و عفت و پاکى زنانگى درهم آمیخته بود ضمن القاى خطابه اى براى اهل کوفه تلخکامى و غم و اندوه دایمى را مى طلبد (نفرین مى کند) و آنان را متوجه این واقعیت مى کند که چگونه تحت تاثیر نفس پرفریب قرار گرفتند و بازیچه امیال جنایتکارى شدند و ننگ کشتن فرزند پیغمبر را بر دوش کشیدند و براى همیشه به عذاب الهى گرفتار شدند. زینب علیهاالسلام خطابه خود را بدین گونه آغاز مى کند:
«هرگز اشکهاى شما نایستد و شیونتان آرام نگیرد... ننگ کشتن نواده خاتم پیغمبران و سالار فرستادگان را چگونه مى توانید بشویید؟» (40)
آرى اسراى دودمان رسول اکرم صلى الله علیه وآله با تبلیغات سوء عمال یزید به عنوان خارجى به کوفه وارد شدند اما «آنها هرگز به صورت یک جمعیت شکست خورده درنیامدند و دنبال همان هدف حسینى بودند.» (41) زینب علیهاالسلام بانوى خردمند بنى هاشم با تکیه به نیروى معنوى و عظمت روحى اش ترسى به خود راه نداد و با کمال شجاعت کوفیان عهدشکن و ابن زیاد پلید بى رحم سرکش و یزید مقتدر مستبد تبه کار را رسوا کرد.
رسالت امام سجادعلیه السلام
امام زین العابدین علیه السلام در نابسامانترین دوره امامت ائمه اطهارعلیهم السلام مى زیست. پس از واقعه عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسیرى برده شد. در مدخل کوفه زینب علیهاالسلام خطبه اى ایراد فرمود که به بیدارى و آگاهى اهل کوفه و کارگزاران یزید انجامید و موجب تاثر، سرافکندگى و پشیمانى آنان گردید و زمینه درخشش امام چهارم علیه السلام را در مسجد شام فراهم ساخت وى در حضور یزیدبن معاویه با سخنرانى خود درباره تصحیح فرهنگ سیاسى جامعه و تبیین اسلام و رهبر اسلامى و پیشواى قرآنى موضع خود را تشریح کرد. امام در مدت سى وچهار سال امامت خود مسائل مختلف مربوط به جامعه را در قالب صحیفه سجادیه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده کرد. امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبت بر جریانهاى داخلى جامعه اسلامى همت گماشت و به پرورش فرزندى که پس از وى به امر خدا امام خواهد بود توجه داشت و «از تربیت فرزند دیگر خویش زیدبن على بن الحسین علیه السلام که به عنوان پرچمدار انقلاب خونین دیگر زیرنظر امام خود باید بپاخیزند تا تبلور عاشورا کاستن نگیرد غافل نبود.» (42) حادثه عاشورا و نهضت امام حسین بسان خورشیدى سرچشمه فیض بخشى در عرصه ها و سطوح مختلف براى آزادگان بویژه شیعیان گردید خون «مطهر حسین علیه السلام و یارانش بر زمین ریخت، اما از آن خون درخت آزادى و آزادگى رویید... و این نهضت سرچشمه صدها نهضت دیگر شد که در تاریخ اسلام پدید آمد مانند نهضت توابین، مختار ثقفى، زیدبن حسن، شهداى فخ... و تا هم اکنون نیز هر نهضتى که علیه ستم و تباهى و روشهاى بیدارگرانه در دنیاى اسلام و شیعه پامى گیرد.» (43) و نهضتى که از سال 42 به لطف و عنایات حق و زعامت حضرت آیت العظمى امام خمینى قدس سره پى ریزى شد و در سال 1357 به انقلاب شکوهمند اسلامى پیوند خورد و هم اکنون حلاوت ثمرات آن را به جان مى چشیم نیز از برکات نهضت عاشوراى حسینى است. بر ما است که از سیدالشهداعلیه السلام و اصحاب باوفایش الگو گیریم و در حفظ و حراست ارزشهاى معنوى و منشهاى آسمانى و حقایق بسیارى که در عاشورا درخشیدند بکوشیم و این راه را به پایان برسانیم.
پى نوشت ها و مآخذ
1- عبدالکریم عثمان، روانشناسى از دیدگاه غزالى، ترجمه و نگارش محمدباقر حجتى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1361، ص 330.
2- محمدرضا حکیمى، دانش مسلمین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بى تا، ص 332.
3- محمدرضا حکیمى، شرف الدین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، ص 163.
4- همان، ص 163.
5- سید جعفر شهیدى، پس از پنجاه سال، پژوهشى تازه پیرامون قیام حسین علیه السلام، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 149.
6- همان، ص 136.
7- همان، ص 140-141.
8- همان، ص 146.
9- همان، ص 146.
10- ابوالحسن على بن حسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 47، 64.
11- مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، تهران، انتشارات صدرا، بى تا، ص 178.
12- على شریعتى، شهادت، تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، 1350، ص 40، 41، 42، 60.
13- سیدجعفر شهیدى، پس از پنجاه سال، صص 149، 150.
14- حماسه حسینى، ج 1، ص 238.
15- همان، ص 238.
16- عباس محمود عقاد، ابوالشهدا الامام حسین علیه السلام، ترجمه کاظم معزى، تهران، نشر کتابفروشى علمیه اسلامیة، بى تا، ص 138.
17- حماسه حسینى، ج 2، صص 122،123، 134.
18- همان، صص 134 و 135.
19- حماسه حسینى، ج 1، صص 238 و 239.
20- پس از پنجاه سال، ص 172.
21- علامه محمدحسین طباطبائى، شیعه در اسلام، قم، مطبوعاتى دارالتبلیغ،1346، ص 135.
22- محمدرضا حکیمى، بعثت، غدیر، عاشورا، مهدى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، بى تا، ص 151.
23- حماسه حسینى، ج 2، ص 247.
24- پس از پنجاه سال...،صص 172 و173.
25- همان، ص 173.
26- همان، ص 181.
27- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، تهران، واحد تحقیقات اسلامى بنیاد بعثت، 1362، ص 41.
28- حماسه حسینى، ج 3، ص 159.
29- ابوالشهدا الامام حسین علیه السلام، ص 138.
30- بعثت، غدیر، عاشورا، مهدى، ص 155 تا 161.
31- همان، ص 151.
32- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، ص 42.
33- حماسه حسینى، ج 2، ص 262
34- همان، ص 261 تا ص 267.
35- همان، ص 268.
36- همان، ص 112 تا116.
37- همان، ص 118.
38- محمدباقر محقق، قرآن و امام حسین، تهران، انتشارات بعثت، 64، ص 94.
39- پس از پنجاه سال،...، ص 182.
40- حماسه حسینى، ج 2، ص 292.
41- بنت الشاطى، بانوى کربلا، ترجمه سیدرضا صدر، تهران، نشر چاپ جدید، ص 61، ص 167.
42- ابوالشهدا الامام حسین، ص 222.
43- بعثت، غدیر ،عاشورا، مهدى، ص 162.