سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

پیام‌های‌ جاویدان‌ در حماسة‌ امام‌ حسین‌(ع)

پیام‌های‌ جاویدان‌ در حماسة‌ امام‌ حسین‌(ع)
مقدمه‌
عاشورا حادثه‌ای‌ نبود که‌ در یک‌ نیم‌ روز در سال‌ 61 هجری‌ اتفاق‌ بیفتد و از قبل‌ وبعد خود جدا باشد. هم‌ ریشه‌ در حوادث‌ پیشین‌ و تحولات‌ اجتماعی‌ مسلمانان‌ از زمان‌رحلت‌ پیامبر اکرم‌(ص) تا سال‌ 60 هجری‌ داشت‌ وهم‌ پیامدهای‌ آن‌ و آثاری‌ که‌ در فکر وعمل‌ مسلمانان‌ داشته‌، تا امروز گسترش‌ داشته‌ است‌ و تا دامنة‌ قیامت‌ نیز امتداد خواهدیافت‌.با آن‌ همه‌ بهره‌ برداری‌های‌ حماسی‌، مبارزاتی‌، تربیتی‌ و معنوی‌ که‌ تاکنون‌ از قیام‌کربلا و شهادت‌ اباعبدالله(ع) شده‌ است‌، به‌ نظر می‌رسد که‌ غنای‌ محتوایی‌ این‌ نهضت‌خدایی‌، بسیار بیشتر از آن‌ است‌ که‌ تاکنون‌ مطرح‌ شده‌ است‌. امروزیان‌ و آیندگان‌ پیوسته‌باید از این‌ کوثر اعیان‌ و یقین‌ بنوشند و سیراب‌ شوند و تشنگان‌ حقیقت‌ ناب‌ را هم‌ سیراب‌سازد. از این‌ رو با همة‌ کارهایی‌ که‌ تاکنون‌ در شناختن‌ و شناساندن‌ این‌ حماسه‌ ماندگارانجام‌ یافته‌ است‌، زمینه‌ چنین‌ تلاش‌های‌ فرهنگی‌، هم‌ چنان‌ باقی‌ است‌ و هر زمان‌ به‌شکلی‌ و در قالبی‌ نوتر، می‌توان‌ درس‌هایی‌ از این‌ حادثه‌ را تدوین‌ کرد و آموخت‌ و نشر دادتا جهان‌ و جان‌های‌ حقیقت‌ جو مجذوب‌ جلوه‌ها و زیبایی‌های‌ این‌ حماسه‌ شوند. انعکاس‌این‌ درس‌ها می‌تواند از راه‌های‌ مختلف‌ انجام‌ شود. تبیین‌ و تحلیل‌ پیامدهای‌ این‌حماسه‌ یکی‌ از بهترین‌ اقدام‌ها جهت‌ نیل‌ به‌ این‌ منظور است‌. در این‌ پژوهش‌ نیز چنین‌تلاشی‌ انجام‌ پذیرفته‌ است‌.
قبل‌ از تولد
آغاز هجرت‌، هنوز امام‌ حسین‌ به‌ دنیا نیامده‌ بود. جبرئیل‌ نزد پیامبر آمد و عرض‌کرد:«ای‌ محمد خداوند تو را به‌ نوزادی‌ از فاطمه‌3 مژده‌ می‌دهد که‌ به‌ دنیا می‌آید. امتت‌بعد از تو او را می‌کشند.» پیامبر(ص) از این‌ خبر نگران‌ شد... بار دیگر جبرئیل‌ نازل‌ گردیدو همین‌ خبر را داد. باز پیامبر(ص) نگران‌ شدند. جبرئیل‌ به‌ آسمان‌ صعود کرد و سپس‌بازگشت‌ و عرض‌ کرد:«ای‌ محمد! پررودگارت‌ سلام‌ می‌رساند و مژده‌ می‌دهد که‌ مقام‌امامت‌ و ولایت‌ را در ذریه‌ او قرار دادم‌. پیامبر(ص) از نگرانی‌ بیرون‌ آمد و گفت‌:«راضی‌شدم‌».
ولادت‌
امام‌ حسین‌(ع) بنابر پاره‌ای‌ از روایات‌ در روز پنجم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجرت‌ درمدینه‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. ولادت‌ آن‌ حضرت‌ را بنابر بعضی‌ روایات‌ به‌ پیامبر اکرم‌(ص)خبر دادند. آن‌ حضرت‌ نوزاد را به‌ دست‌ گرفت‌ و در گوش‌ راستش‌ اذان‌ و در گوش‌ چپش‌اقامه‌ را به‌ زبان‌ آورد و نامش‌ را حسین‌ گذاشت‌.
سپس‌ گوسفندی‌ را به‌ عنوان‌ عقیقه‌ قربانی‌ کرد. فاطمه‌ زهرا3 به‌ دستوررسول‌خدا(ص) موی‌ سر حسین‌(ع) را تراشید و به‌ اندازة‌ وزن‌ آن‌، نقره‌ به‌ فقیر صدقه‌ داد.مطابق‌ بعضی‌ از روایات‌ بعد از نماز ظهر، جبرئیل‌ نزد پیامبر(ص) آمد و مژده‌ولادت‌حسین‌(ع) را خبر داد. پیامبر(ص) فرمود: الله اکبر و نیز روایت‌ شده‌ است‌ جبرئیل‌ به‌پیامبر تبریک‌ و تسلیت‌ گفت‌: تبریک‌ به‌ خاطر ولادت‌ حسین‌(ع) و تسلیت‌ به‌ خاطرشهادت‌ جانسوزش‌.
اسامی‌ و القاب‌
کنیت‌ امام‌ حسین‌(ع) چنان‌ که‌ در کشف‌ الغمه‌ مسطور است‌ ابوعبدالله بوده‌ است‌.القاب‌ شریفش‌ بسیار است‌: الرشید، الطیب‌، الوفی‌، السید، الزکی‌، المبارک‌، التابع‌،المرضات‌ الله، السبط‌، چنان‌ که‌ از رسول‌ خدا(ص) حدیث‌ کرده‌اند: «حسین‌ سِبط‌ُ مِن‌َالاسباط‌» و از مشهورترین‌ این‌ القاب‌ «الزکی‌» است‌ و فاضل‌تر آن‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا(ص)در حق‌ او و برادرش‌ حسن‌(ع) فرموده‌ است‌: «انهما سیدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌».
لاجرم‌ سید اشرف‌ است‌.
همسران‌ و فرزندان‌
دربارة‌ تعداد فرزندان‌ امام‌ حسین‌(ع) بین‌ مورخان‌ و محدثان‌ اختلاف‌ نظر است‌.عالم‌ بزرگ‌ مرحوم‌ شیخ‌ مفید در کتاب‌ ارشاد می‌گوید: امام‌ حسین‌(ع) شش‌ فرزند داشت‌:علی‌ بن‌ حسین‌، امام‌ سجاد که‌ مادرش‌ شاه‌ زنان‌ (شهربانو) دختر یزدجرد بود، علی‌ بن‌حسین‌ معروف‌ به‌ علی‌ اکبر که‌ مادرش‌ لیلی‌ نام‌ داشت‌ و در کربلا شهید شد، جعفر که‌ قبل‌از ماجرای‌ کربلا از دنیا رفت‌ و مادرش‌ از قبیلة‌ قضاعیه‌ بود. عبدالله که‌ در کربلا کودک‌ بود ودر آغوش‌ پدر بر اثر اصابت‌ تیر دشمن‌ به‌ شهادت‌ رسید. مادر او رباب‌ نام‌ داشت‌. سکینه‌ که‌مادرش‌ رباب‌ بود، فاطمه‌ که‌ مادرش‌ ام‌ اسحاق‌ نام‌ داشت‌.
مناجات‌ و عبادت‌ امام‌ حسین‌(ع)
امام‌ حسین‌ به‌ مناجات‌ و عبادت‌ با خداوند خویش‌ عشق‌ می‌ورزید و تا لحظه‌ مرگ‌و شهادت‌ خونبارش‌ از آن‌ غافل‌ نبود. چنان‌ که‌ در شب‌ عاشورا حضرت‌ امام‌ حسین‌(ع)ویارانش‌ تا صبح‌ به‌ مناجات‌ مشغول‌ بودند و به‌ درگاه‌ حضرت‌ باری‌ تعالی‌ ناله‌ و زاری‌می‌کردند و زمزمة‌ راز و نیاز آن‌ با معبود، هم‌چون‌ طنین‌ بال‌ زنبوران‌ عسل‌ شنیده‌ می‌شد.جمعی‌ که‌ در رکوع‌ و جمعی‌ در سجده‌ و گروهی‌ ایستاده‌ و بعضی‌ نشسته‌ و مشغول‌ عبادت‌بودند. جامع‌ترین‌ مناجات‌ این‌ سید مظلوم‌ و معصوم‌(ع) دعای‌ عرفه‌ می‌باشد و سالکان‌وسائرین‌ طریق‌ عشق‌ و عرفان‌ و معرفت‌ به‌ یقین‌ روح‌ زنگار گرفته‌ خویش‌ را با تمسک‌وتوسل‌ به‌ این‌ دعا و مناجات‌ با خدای‌ خود صیقل‌ خواهند داد، تا بتواند سنگلاخ‌های‌طریق‌ تقرب‌ و وصل‌ بین‌ عبد و مولای‌ را زدوده‌ و هموار نمایند.
امام‌ حسین‌ (ع) در عصر حکومت‌ خلفا
امام‌ حسین‌ (ع) پس‌ از رحلت‌ پیامبر (ص) با حوادث‌ بسیار تلخ‌ و جانسوزی‌ مانندماجرای‌ غصب‌ خلافت‌، ماجرای‌ شهادت‌ جانگداز مادرش‌ حضرت‌ زهرا(ع) ... رو به‌ روگردید. آن‌ بزرگوار در این‌ عصر سایه‌ به‌ سایه‌ پدرش‌ در ابعاد گوناگون‌، از حریم‌ حق‌ دفاع‌می‌کرد و همدم‌ و شریک‌ غم‌ و اندوه‌ پدر بود. از هر فرصتی‌ مناسب‌ به‌ مبارزه‌ با طاغوتیان‌ وباطل‌ گرایان‌ بر می‌خاست‌! موضع‌گیری‌ امام‌ حسین‌ در برابر ابوبکر و عمر، هم‌ چون‌موضع‌گیری‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌(ع) بود. در این‌ عصر، حسین‌ (ع) و حسن‌ که‌ دوران‌کودکی‌ را می‌گذراندند، همراه‌ مادرشان‌ حضرت‌ زهرا(ع) برای‌ مطالبة‌ فدک‌، نزد ابوبکررفتند و به‌ عنوان‌ شاهد، گواهی‌ دادند که‌ فدک‌، از آن‌ فاطمه‌(ع) است‌ به‌ گونه‌ای‌ که‌ ابوبکرگواهی‌ آنها را پذیرفت‌، ولی‌ با مداخلة‌ عمر گواهی‌ آنها نقض‌ گردید. ماجرای‌ اذان‌ گفتن‌بلال‌ حبشی‌ به‌ تقاضای‌ حسن‌ و حسین‌ (ع) در عصر خلافت‌ ابوبکر بیانگر آن‌ است‌ که‌امام‌ حسین‌(ع) همراه‌ برادرش‌ حسن‌(ع) از هر فرصتی‌، ناخشنودی‌ خود را از حکومت‌ابوبکر، آشکار می‌ساختند و به‌ او اعتراض‌ می‌کردند. یکی‌ از موارد شرکت‌ حسن‌وحسین‌(ع) در اعتراض‌ به‌ حکومت‌ ابوبکر این‌ بود که‌ حضرت‌ علی‌(ع) سه‌ شب‌ پیاپی‌،فاطمه‌ (ص) را بر مرکبی‌ سوار می‌کرد و دست‌ حسن‌ و حسین‌ (ع) را می‌گرفت‌ و به‌ خانه‌رزمندگان‌ بدر (مهاجر و انصار) می‌برد و حق‌ خود را برای‌ آنها بیان‌ می‌نمود و از آنهامی‌خواست‌ تا آن‌ حضرت‌ را برای‌ گرفتن‌ حقش‌ «یعنی‌ مقام‌ رهبری‌» یاری‌ کنند. ولی‌ جزافراد اندکی‌، کسی‌ جواب‌ مثبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ نمی‌داد.
امام‌ حسین‌(ع) در عصر خلافت‌ عثمان‌ و امام‌ علی‌(ع)
در زمان‌ خلافت‌ عثمان‌، که‌ او در آغاز محرم‌ سال‌ بیست‌ و چهار هجری‌ بر مسندخلافت‌ نشست‌ و حدود دوازده‌ سال‌ خلافت‌ کرد، حسین‌(ع) دوران‌ جوانی‌ را می‌گذراند وهمواره‌ با پدر و برادر بود و هرگز خلافت‌ عثمان‌ را نپذیرفت‌ و در فرصت‌های‌ مناسب‌ به‌ آن‌اعتراض‌ می‌کرد. از جمله‌ هنگامی‌ که‌ عثمان‌ ابوذر را به‌ ربذه‌ تبعید کرد. با این‌ که‌ عثمان‌دستور اکید داده‌ بود کسی‌ به‌ بدرقة‌ ابوذر نرود، علی‌ (ع) همراه‌ جمعی‌ از یاران‌ و از جمله‌امام‌ حسن‌ وامام‌ حسین‌8 به‌ بدرقة‌ ابوذر شتافتند و هر یک‌ خطاب‌ به‌ ابوذر سخنانی‌گفتند و امام‌ حسین‌(ع) با دستگاه‌ خلافت‌ عثمان‌ به‌ مخالفت‌ بر می‌خیزد و از کردارهای‌ابوذر تقدیر می‌کند، و آشکارا مخالفت‌ خود را با روش‌ عثمان‌ اعلام‌ می‌دارد. پس‌ از کشته‌شدن‌ عثمان‌ مسلمانان‌ در مدینه‌، با حضرت‌ علی‌(ع) بیعت‌ کردند و آن‌ حضرت‌ زمام‌ امورخلافت‌ را بدست‌ گرفت‌ آن‌ حضرت‌ در سراسر این‌ عصر با حوادث‌ تلخ‌ روبرو شد. از جمله‌سه‌ جنگ‌ داخلی‌ بزرگ‌ یعنی‌ جمل‌، صفین‌، نهروان‌ که‌ هر سه‌ در خلافت‌ ایشان‌ رخ‌ داد.حسین‌(ع) در تمام‌ این‌ حوادث‌ سایه‌ به‌ سایة‌ پدرش‌ حضرت‌علی‌(ع) حرکت‌ می‌کرد.بازویی‌ پر توان‌ و یاری‌ مهربان‌ برای‌ پدر بود و در امور سیاسی‌، اجتماعی‌، اقتصادی‌،قضایی‌ و نظامی‌ در صف‌ اول‌ یاران‌ علی‌(ع) قرار داشت‌ و شب‌ و روز برای‌ رفع‌ مشکلات‌گوناگون‌ مردم‌، در خدمت‌ پدر تلاش‌ می‌کرد.
امام‌حسین‌(ع) در جنگ‌ جمل‌، صفین‌ ونهروان‌ از رزمندگان‌ پیشتاز و قهرمان‌ سپاه‌ پدرش‌ حضرت‌ علی‌(ع) بود. او و برادرش‌امام‌حسن‌ (ع) همچون‌ دو بازوی‌ پر توان‌ برای‌ پدر بودند و چون‌ سربازی‌ جان‌ بر کف‌، ازحریم‌ پدر دفاع‌ می‌کردند. امیر مؤمنان‌ علی‌(ع) مراقب‌ بود که‌ به‌ آنها صدمه‌ای‌ نرسد وهمیشه‌ می‌فرمود: «برای‌ حفظ‌ نسل‌ رسول‌ خدا(ع) مراقب‌ آنها باشید» امام‌ حسن‌(ع) بعداز شهادت‌ پدر ده‌ سال‌ امامت‌ کرد. در این‌ مدت‌ فراز و نشیب‌های‌ بسیاری‌ رخ‌ داد.امام‌حسین‌(ع) در تمام‌ این‌ مدت‌ از یاران‌ مخلص‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌(ع) بود و او را امام‌می‌دانست‌ و از او پیروی‌ می‌کرد تا آن‌ جا که‌ به‌ فرموده‌ امام‌ صادق‌ (ع): «امام‌ حسین‌ (ع)به‌ خاطر احترام‌ و تجلیل‌ از مقام‌ برادرش‌ امام‌حسن‌(ع) هرگز جلوتر از او راه‌ نرفت‌ و درسخن‌ گفتن‌ از او پیشی‌ نگرفت‌.» حتی‌ در ماجرای‌ صلح‌ امام‌ حسن‌ (ع) با معاویه‌، امام‌حسین‌ همچنان‌ در کنار برادر بود، تا آن‌ هنگام‌ که‌ مزدوران‌ معاویه‌ امام‌ حسن‌ (ع) رامسموم‌ کردند و امام‌ حسن‌(ع) وصیت‌های‌ خود را به‌ برادرش‌ امام‌ حسین‌ (ع) نمود، واسرار امامت‌ را به‌ او سپرد.
امام‌ حسین‌ (ع) در عصر حکومت‌ معاویه‌
پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ علی‌(ع) در سال‌ چهلم‌ هجری‌ امام‌ حسن‌(ع) حدودشش‌ ماه‌ خلافت‌ کرد. سپس‌ ماجرای‌ صلح‌ به‌ میان‌ آمد و از آن‌ پس‌ معاویه‌ بر مسندخلافت‌ نشست‌ که‌ خلافت‌ او نوزده‌ سال‌ و هشت‌ ماه‌ طول‌ کشید و سرانجام‌ در نیمه‌ رجب‌سال‌ 60 هجری‌ در گذشت‌. امام‌ حسین‌(ع) در این‌ عصر که‌ حدود ده‌ سالش‌ مقارن‌ باامامت‌ امام‌ حسن‌(ع) و حدود ده‌ سال‌ دیگر مقارن‌ با امامت‌ خودش‌ بود، با معاویه‌ ومزدوران‌ او درگیری‌ شدید داشت‌. معاویه‌ را طاغوت‌ می‌دانست‌ و هرگز روی‌ خوش‌ به‌ اونشان‌ نمی‌داد. در این‌ جا برای‌ روشن‌ شدن‌ موضع‌گیری‌ امام‌ حسین‌(ع) در برابر معاویه‌ ومزدورانش‌ به‌ نمونة‌ زیر توجه‌ می‌کنیم‌:
تسلیم‌ شدن‌ معاویه‌ و ولید در برابر حق‌طلبی‌ امام‌ حسین‌ (ع)
بین‌ امام‌ حسین‌ (ع) و معاویه‌ در مورد قطعة‌ زمینی‌ در مدینه‌ نزاع‌ و کشمکش‌ شدو سرانجام‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ او فرمود: باید یکی‌ از این‌ سه‌ راه‌ بپذیری‌ یا حق‌ من‌ در این‌زمین‌ را خریداری‌ کنی‌ یا آن‌ را در اختیار من‌ بگذاری‌ یا ابن‌ عمر و ابن‌ زبیر را بین‌ من‌ وخود داور کنی‌. اگر هیچ‌ کدام‌ از این‌ سه‌ پیشنهاد را نپذیرفتی‌ کار تو، به‌ «حلف‌ الفضول‌»منتهی‌ می‌شود. سپس‌ امام‌ حسین‌(ع) در حالی‌ که‌ خشمگین‌ بود برخاست‌ و از نزد معاویه‌دور شد و در مسیر راه‌ چند نفر را دید و آنها به‌ او قول‌ دادند که‌ اگر معاویه‌ حقت‌ را نداد ماطبق‌ برنامة‌ «حلف‌ الفضول‌» تو را برای‌ گرفتن‌ حقت‌ حمایت‌ می‌کنیم‌ گر چه‌ با کشیدن‌شمشیر از نیام‌ باشد. این‌ خبر به‌ معاویه‌ رسید او از پی‌ آمد وخیم‌ آن‌ هراسناک‌ شد و برای‌امام‌ حسین‌(ع) پیام‌ داد که‌ شخصی‌ را بفرست‌ تا حق‌ تو را بگیرد.
نظیر این‌ حادثه‌ در مورد امام‌ حسین‌ (ع) و ولید بن‌ عتبه‌ رخ‌ داد. امام‌ حسین‌(ع) به‌او فرمود: سوگند به‌ خدا یا باید حقم‌ را بدهی‌ و یا شمشیر از نیام‌ برکشم‌ در مسجد از افراد«حلف‌ الفضول‌» کمک‌ می‌گیرم‌ ولید پس‌ از اطلاع‌ از تصمیم‌ قاطع‌ حسین‌(ع) تسلیم‌ شد وحق‌ او را داد و او را از خود راضی‌ نمود.
بزرگواری‌ امام‌ حسین‌(ع)
روزی‌ امام‌ حسین‌ (ع) از جایی‌ عبور می‌کرد، دید جوانی‌ به‌ سگی‌ غذا می‌دهد، به‌او فرمود: «به‌ چه‌ انگیزه‌ این‌ گونه‌ به‌ سگ‌ مهربانی‌ می‌کنی‌؟» او عرض‌ کرد: من‌ غمگین‌هستم‌، می‌خواهم‌ با خشنود کردن‌ این‌ حیوان‌، غم‌ و اندوه‌ من‌ مبدل‌ به‌ خشنودی‌ گردد.اندوه‌ من‌ از این‌ رو است‌ که‌ من‌ غلام‌ یک‌ نفر یهودی‌ هستم‌ و می‌خواهم‌ از او جدا شوم‌.امام‌ حسین‌(ع) با آن‌ غلام‌ نزد صاحب‌ او که‌ یهودی‌ بود آمدند، امام‌ حسین‌(ع) دویست‌دینار به‌ یهودی‌ داد تا غلام‌ را خریداری‌ کرده‌ و آزاد سازد. یهودی‌ گفت‌: این‌ غلام‌ را به‌خاطر قدم‌ مبارک‌ شما که‌ به‌ در خانه‌ ما آمدی‌ به‌ شما می‌بخشم‌ و این‌ بوستان‌ را نیز به‌غلام‌ بخشیدم‌ و آن‌ پول‌ مال‌ خودتان‌ باشد. امام‌ حسین‌ (ع) همان‌ دم‌ غلام‌ را آزاد کردهمة‌ آن‌ بوستان‌ و پول‌ را به‌ او بخشید. وقتی‌ که‌ همسر یهودی‌، این‌ بزرگواری‌ را ازامام‌حسین‌(ع) دید، گفت‌: «من‌ مسلمان‌ شدم‌ و مهریه‌ام‌ را به‌ شوهرم‌ بخشیدم‌» و به‌دنبال‌ او شوهرش‌ گفت‌: «من‌ نیز مسلمان‌ شدم‌ و خانه‌ام‌ را به‌ همسرم‌ بخشیدم‌».
یاران‌ بی‌ نظیر امام‌ حسین‌ (ع)
امام‌ حسین‌ (ع) ویژگیها و خصایصی‌ دارد که‌ برای‌ دیگری‌ در عالم‌ واقع‌نشده‌است‌. حتی‌ انبیا نیز در این‌ ویژگی‌ها شرکت‌ ندارند. بعضی‌ از علمای‌ گذشته‌ دربارة‌خصایص‌ حسین‌ کتاب‌هایی‌ نوشته‌اند. از جمله‌ خصایص‌ حسین‌(ع) اجتماع‌ عده‌ای‌ ازاصحاب‌ و یاورانی‌ است‌ که‌ از اولین‌ تا آخرین‌ نفر ایشان‌ گرد هیچ‌ پیغمبر یا امامی‌ جمع‌نشده‌ و نمی‌شود. عده‌ یاران‌ امام‌ حسین‌(ع) که‌ در کربلا به‌ اتفاق‌ شهید شدند هفتاد و دونفرند که‌ قبل‌ از قضیه‌ کربلا چند نفر کشته‌ شدند از جمله‌: مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌هم‌ چنین‌ عبدالله و ابن‌ عفیف‌ را که‌ پس‌ از قضیه‌ کربلا شهید گردیدند باید به‌ آنها ضمیمه‌کرد. اما تعداد کسانی‌ که‌ همراه‌ ابی‌ عبدالله بن‌ حسین‌(ع) به‌ کربلا وارد شدند پانصد به‌ بالاذکر شده‌ حتی‌ بعضی‌ از یکصد هزار نفر نیز نوشته‌اند که‌ پس‌ از خبر دادن‌ حسین‌(ع) ازکشته‌ شدنش‌ کناره‌ گرفتند. از سکینه‌ مظلوم‌ منقول‌ است‌ که‌ وقتی‌ پدرم‌ خطبه‌ خواند وخبر داد که‌ فردا من‌ و هر که‌ همراه‌ حسین‌ است‌ کشته‌ می‌شود و هر کس‌ می‌خواهد برودمانعی‌ ندارد، دیدم‌ ده‌ نفر ـ ده‌ نفر و حتی‌ بیشتر با هم‌ یا تنها فرار کردند تا همان‌ عدة‌اندک‌ باقی‌ ماندند. هفده‌ نفر از آنها بنی‌ هاشم‌ و از بستگان‌ نزدیک‌ امام‌ حسین‌ (ع)هستند.
خلافت‌ یزید و بیعت‌ گرفتن‌ برای‌ خلافت‌ یزید
مادر یزید، صحرانشین‌ بود که‌ معاویه‌ پیش‌ از خلافت‌ با او ازدواج‌ کرد و چون‌نمی‌توانست‌ با زندگانی‌ دمشق‌ بسازد او را به‌ صحرا نزد کسانش‌ فرستاد. یزید در آن‌جا باخلق‌ و خوی‌ بدوی‌ بزرگ‌ شد. تفریح‌ را دوست‌ می‌داشت‌ و به‌ قانون‌ پای‌ بند نبود، مردی‌بخشنده‌ و فصیح‌ و سخنور بود می‌گفتند: «شعر به‌ پادشاهی‌ آغاز و با پادشاهی‌ ختم‌ شد.»مقصود از پادشاه‌ اول‌ «امرالقیس‌» و از پادشاه‌ دوم‌ «یزید» بود.
معاویه‌ در سال‌ شصتم‌ هجری‌ در گذشت‌ و یزید پس‌ از دفن‌ پدر به‌ مسجد بزرگ‌شهر در آمد. مردم‌ را به‌ بیعت‌ کردن‌ با خود فرا خواند و بیعت‌ کردند و به‌ خانه‌ برگشت‌.هنگام‌ مرگ‌ معاویه‌، حاکم‌ مدینه‌ ولید بن‌ عتبه‌ پسر ابو سفیان‌ بود و حاکم‌ مکه‌ یحیی‌ بن‌حکیم‌ پسر صفوان‌ پسر امیه‌ بود و بر کوفه‌ نعمان‌ بن‌ بشیر انصاری‌ حکومت‌ داشت‌ و بربصره‌ عبیدالله بن‌ زیاد. یزید را همتی‌ جز بیعت‌ گرفتن‌ از آن‌ چهار تن‌ نبود و به‌ ولید نامه‌نوشت‌ تا دربارة‌ بیعت‌ بر آن‌ چهار تن‌ سخت‌ بگیر و به‌ آنان‌ اجازه‌ هیچ‌ گونه‌ سر پیچی‌ ازبیعت‌ ندهد. چون‌ این‌ نامه‌ به‌ ولید رسید از بروز آشوب‌ بیمناک‌ شد و سخت‌ نامه‌ را پوشیده‌داشت‌ و با آن‌ که‌ میان‌ او و مروان‌ اختلاف‌ بود کسی‌ فرستاد و او را خواست‌، مروان‌ پیش‌ اوآمد و ولید نامه‌ یزید را برای‌ او خواند و با او مشورت‌ کرد. مروان‌ گفت‌: عبدالله بن‌ عمر وعبدالرحمن‌ بن‌ ابوبکر خواستار خلافت‌ نیستند ولی‌ سخت‌ مواظب‌ حسین‌ بن‌ علی‌ وعبدالله بن‌ زبیر باش‌ و هم‌ اکنون‌ کس‌ بفرست‌ اگر بیعت‌ کردند که‌ چه‌ بهتر و گرنه‌ پیش‌ ازآن‌ که‌ خبر آشکار شود و هر یک‌ از ایشان‌ جایی‌ بگریزد و مخالفت‌ خود را ظاهر سازد گردن‌هر دو را بزن‌.
ولید به‌ عثمان‌ که‌ نوجوانی‌ در سن‌ بلوغ‌ بود و آن‌ جا حضور داشت‌ گفت‌: پسر جان‌برو حسین‌ بن‌ علی‌ و عبدالله بن‌ زبیر را فراخوان‌. پسرک‌ به‌ مسجد رفت‌ و آن‌ دو را آن‌ جانشسته‌ دید و گفت‌: دعوت‌ امیر را بپذیرید و پیش‌ او آیید. گفتند برو ما از پس‌ تو می‌آییم‌ وچون‌ پسرک‌ برگشت‌ ابن‌ زبیر به‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌ خیال‌ می‌کنی‌ برای‌ چه‌ منظوری‌ دراین‌ ساعت‌ کسی‌ پیش‌ ما فرستاده‌ است‌؟ فرمود: گمان‌ می‌کنم‌ معاویه‌ مرده‌ است‌ وبرای‌بیعت‌ پیش‌ ما فرستاده‌ است
 ابن‌ زبیر گفت‌: من‌ هم‌ جز این‌ گمان‌ ندارم‌. هر دو به‌خانه‌های‌ خود برگشتند. امام‌ حسین‌(ع) تنی‌ چند از دوستان‌ و غلامان‌ خویش‌ را جمع‌کرد و به‌ سوی‌ دار الاماره‌ رفت‌ و به‌ آنان‌ دستور داد بر در نشینند و اگر صدای‌ او را شنیدند به‌درون‌ خانه‌ هجوم‌ آورند. امام‌ حسین‌(ع) پیش‌ ولید رفت‌ و کنار او نشست‌، مروان‌ هم‌ آن‌ جابود، ولید نامه‌ را برای‌ حسین‌ (ع) خواند، حضرت‌ در پاسخ‌ فرمود: کسی‌ چون‌ من‌ پنهانی‌بیعت‌ نمی‌کند. ولید مردی‌ دوست‌ دار عافیت‌ بود، لذا به‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌: برو و با مردم‌پیش‌ ما خواهی‌ آمد و امام‌ برگشت‌. مروان‌ به‌ ولید گفت‌: با رای‌ من‌ مخالفت‌ کردی‌ و به‌خدا قسم‌ دیگر هرگز چنین‌ فرصتی‌ به‌ تو نخواهد داد. ولید گفت‌: ای‌ وای‌ بر تو، مراراهنمایی‌ می‌کنی‌ که‌ حسین‌ پسر فاطمه‌ دختر رسول‌ خدا (ص) را بکشم‌؟، به‌ خدا قسم‌کسی‌ که‌ روز قیامت‌ برای‌ خون‌ حسین‌(ع) مورد مواخذه‌ قرار گیرد، ترازوی‌ عملش‌ درپیشگاه‌ الهی‌ سبک‌ نخواهد بود.
عبدالله بن‌ زیبر در خانه‌ خود پناهنده‌ شده‌ و ولید را غافل‌ کرد و چون‌ شب‌ فرا رسیدبه‌ سوی‌ مکه‌ گریخت‌ و از شاهراه‌ نرفت‌ و راه‌ بیراهه‌ را پیش‌ گرفت‌. صبح‌ فردا این‌ خبر به‌ولید رسید و حبیب‌ بن‌ کدین‌ را همراه‌ سی‌ سوار به‌ تعقیب‌ او فرستاد که‌ نتوانستند اثری‌ ازاو به‌ دست‌ آورند، عبدالله بن‌ زبیر از مدینه‌ گریخت‌ و به‌ کعبه‌ پناهنده‌ شد و کسان‌ را به‌سوی‌ خود دعوت‌ می‌کرد. حسین‌(ع) به‌ پاسخ‌ فرماندار مدینه‌ که‌ می‌گفت‌ با یزید بیعت‌کند گفت‌: «کسی‌ همانند من‌ نهانی‌ بیعت‌ نمی‌کند، گمان‌ دارم‌ تو نیز مایل‌ نیستی‌ که‌ من‌نهانی‌ بیعت‌ کنم‌ وقتی‌ همه‌ مردم‌ را برای‌ بیعت‌ دعوت‌ کردی‌ ما را نیز دعوت‌ کن‌ که‌ کار به‌کجا باشد». ولید که‌ مردی‌ صلح‌ جو بود دست‌ از او برداشت‌. پس‌ از آن‌، امام‌ حسین‌ (ع) به‌مکه‌ رفت‌.
امام‌ حسین‌ (ع) در مکه‌
موسم‌ حج‌ نزدیک‌ بود و در این‌ فصل‌، مردم‌ صحرا و بادیه‌ از افق‌های‌ دور دست‌ روبه‌ سوی‌ مکه‌ می‌نهند، از هر شهر و قریه‌، نمونه‌ای‌ در این‌ مرکز بزرگ‌ اسلامی‌ یافت‌می‌شود. اکنون‌ فرصت‌ مناسبی‌ است‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) نباید آن‌ را نادیده‌ بگیرد و بدون‌بهره‌ برداری‌های‌ لازم‌ از آن‌ بگذرد. کاروان‌ امام‌ حسین‌(ع) پرده‌ سیاه‌ شب‌ را می‌درید وجلو می‌رفت‌، می‌رفت‌ تا راه‌ خود را در دل‌ میلیون‌ها نفوس‌ بشر که‌ شیفته‌ و شیدای‌آزادی‌اند باز کند. شتران‌ با قدم‌های‌ آهسته‌ و حرکت‌ یکنواخت‌ خود این‌ قافله‌ کوچک‌ را که‌از جوانان‌ و زنان‌ و کودکان‌ بنی‌ هاشم‌ تشکیل‌ می‌شد، به‌ سوی‌ سرنوشت‌ نامعلوم‌ وابهام‌آمیزی‌ سیر می‌داد، کسی‌ چه‌ می‌دانست‌ که‌ این‌ کاروان‌ کوچک‌ و کم‌ جمعیت‌، منشأچه‌ حوادث‌ بزرگ‌ و خونینی‌ خواهد بود و چگونه‌ همین‌ جوانان‌ سر بزیر و آرام‌، باجانبازی‌های‌ پر شکوه‌ خود، دودمان‌ قدرتمند اموی‌ را دراقیانوس‌ زمانه‌ غرق‌ نموده‌ و محوو نابودش‌ خواهند ساخت‌. این‌ تنها حسین‌(ع) بود که‌ از نقشه‌ها مطمئن‌ بوده‌ و با قیافه‌ای‌مصمم‌ و سرشار از شخصیت‌ و عظمت‌ قدم‌ بر تاریکی‌ گذارده‌ و جلو می‌رفت‌. این‌ کاروان‌پنج‌ بار بر سر راه‌ خود با این‌ پرچم‌ ارغوانی‌ رنگ‌ افق‌ بر خورد کرد و پنج‌ بار طلوع‌ و غروب‌خورشید را پشت‌ سر گذارد تا این‌ که‌ در شب‌ جمعه‌ سوم‌ شعبان‌ به‌ بیت‌ الحرام‌، مکه‌معظمه‌ واردشد.
خبر ورود حسین‌(ع) به‌ مکه‌ به‌ زودی‌ در شهر منتشر گشت‌. مردم‌ از این‌ که‌ فرزندرسول‌ خدا را در میان‌ خود می‌دیدند، مسرور شده‌ و هر روز به‌ خدمتش‌ می‌رسیدند، و ازمحضر عالیش‌ استفاده‌ می‌کردند. عبدالله بن‌ زبیر که‌ خود داعیه‌ خلافت‌ داشت‌ از آن‌حضرت‌ دیدن‌ نموده‌ و با این‌ که‌ از بودن‌ امام‌ حسین‌(ع) در مکه‌ ناراحت‌ شده‌ و او را مزاحم‌خود تشخیص‌ می‌داد ولی‌ ناچار بود هر روز به‌ خدمتش‌ رسیده‌ و عرض‌ ارادت‌ کند. والی‌مکه‌ عمرو بن‌ سعید بن‌ عاص‌ نیز که‌ موقعیت‌ عظیم‌ حسین‌(ع) را در دل‌های‌ مکّیان‌مشاهده‌ می‌نمود ناچار شد برای‌ رعایت‌ ظاهر که‌ هم‌ شده‌ از امام‌ حسین‌(ع) دیدن‌ کند.
عبدالله بن‌ مطیع‌ که‌ از بزرگان‌ مکه‌ و مردی‌ با موقعیت‌ بود و از اوضاع‌ و احوال‌ سیاسی‌ وجریان‌های‌ پشت‌ پرده‌ به‌ خوبی‌ اطلاع‌ داشت‌، به‌ محضر امام‌ حسین‌(ع) شرفیاب‌ شده‌ وتا آن‌جا که‌ دید سیاسی‌اش‌ اجازه‌ می‌داد، مطالب‌ را برای‌ امام‌ حسین‌ (ع) تجزیه‌ و تحلیل‌می‌نمود، او را به‌ نام‌ این‌که‌ مکه‌ حرم‌ امن‌ الهی‌ است‌، به‌ ماندن‌ در آن‌ جا تشویق‌ می‌کرد.عبدالله بن‌ مطیع‌ می‌پنداشت‌ اصولاً حسین‌(ع) محتاج‌ به‌ نقشه‌ای‌ است‌ که‌ سرانجام‌ او رابه‌ خلافت‌ برساند و بر دشمن‌ نیرومندش‌ یزید پیروز گرداند. چنین‌ تصور می‌نمود که‌امام‌حسین‌(ع) علاوه‌ بر شکست‌ یزید موقعیت‌ خود را برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مقام‌ خلافت‌نیز طالب‌ است‌. اشتباه‌ عبدالله بن‌ مطیع‌ و اصولاً اشتباه‌ تمام‌ اشخاصی‌ که‌ خود را طرف‌مشاوره‌ امام‌ حسین‌(ع) قرار دادند، همین‌ بود که‌ گمان‌ می‌کردند امام‌ حسین‌(ع) درتلاش‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مقام‌ خلافت‌ است‌ و نقشه‌ هایی‌ را که‌ طرح‌ می‌کردند همه‌ و همه‌ راه‌را برای‌ وصول‌ به‌ این‌ منظور هموار می‌نمود. ولی‌ امام‌ حسین‌(ع) راه‌ خود را خوب‌می‌شناخت‌ و جز به‌ همان‌ مسیر تعیین‌ شده‌ که‌ قلم‌ قضای‌ الهی‌ آن‌ را امضا کرده‌ بودنمی‌اندیشید او موفقیت‌ شخصی‌ خود را نمی‌خواست‌، او از یک‌ افق‌ وسیع‌تر از فراز قله‌ای‌مرتفع‌ به‌ حوادث‌ نظر می‌کرد.
دعوت‌ مردم‌ کوفه‌ از امام‌ حسین‌(ع)
امام‌ حسین‌(ع) تا فرا رسیدن‌ ایام‌ حج‌ در مکه‌ ماند و در طی‌ این‌ مدت‌ مردم‌ کوفه‌نیز او را راحت‌ نمی‌گذارند و با فرستادن‌ نامه‌های‌ فراوانی‌ که‌ گویا تعداد آن‌ از دوازده‌ هزارهم‌ تجاوز کرده‌ است‌ او را به‌ سوی‌ خود دعوت‌ می‌کردند. حسین‌ بن‌ علی‌(ع) هم‌ برای‌ آن‌که‌ آنها را بدون‌ جواب‌ نگذارده‌ باشد و ضمناً از اوضاع‌ واقعی‌ کوفه‌ نیز مطلع‌ گردد، پسرعموی‌ خود مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را که‌ جوانی‌ برومند عاقل‌ و کاردان‌ بود به‌ عنوان‌ سفارت‌ به‌کوفه‌ فرستاد. کوفیان‌ پس‌ از مرگ‌ معاویه‌ به‌ موجب‌ تلوّن‌ ذاتی‌ خود به‌ اندازة‌ کافی‌ دچارهیجان‌ شده‌ بودند.
خانة‌ سلیمان‌ صرد خزاعی‌ را که‌ از بزرگان‌ شهر و از صحابه‌ رسول‌ خدا بود ستاد کارخود قرار دادند و اجتماعات‌ خود را علیه‌ یزید در آن‌ جا تشکیل‌ می‌دادند. و در همان‌ جا بودکه‌ نامه‌های‌ خود را انشا می‌نمودند و به‌ سوی‌ امام‌ حسین‌(ع) می‌فرستادند.
امام‌ حسین‌(ع) هوشمندتر از این‌ بود که‌ فریب‌ تلوّن‌ ذاتی‌ آنها را خورده‌ و تحت‌تاثیر نامه‌های‌ آنها قرار گیرد. آن‌ حضرت‌ در پی‌ خلافت‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ موقعیت‌ نظامی‌نبود، بلکه‌ نقشه‌ دیگری‌ داشت‌. نقشه‌اش‌ این‌ بود که‌ با جنگ‌ سرد یزید را در هم‌ کوبد وگفتیم‌ که‌ نخستین‌ گام‌ جنگ‌ سرد، ایجاد هیجان‌ در افکار مردم‌ است‌. اکنون‌ که‌ کوفه‌ خود،آمادگی‌اش‌ را اعلام‌ نموده‌ و در آستانة‌ یک‌ هیجان‌ بزرگ‌ قرار دارد، چراحسین‌بن‌علی‌(ع) از آن‌ بهره‌مند نشود.
مسلم‌ را به‌ کوفه‌ فرستاد تا با تدبیر خویش‌ کوفه‌ را تا آن‌ جا که‌ ممکن‌ است‌ هم‌چنان‌ مشتعل‌ و فروزان‌ نگهدارد و خود در مکه‌ ماند تا وظیفه‌ بیدار کردن‌ افکار مکیان‌ وحج‌گزاران‌ را بر عهده‌ گیرد.
در عین‌ حال‌ امام‌ حسین‌(ع) از بصره‌ نیز غافل‌ نبود، زیرا پس‌ از مدینه‌ و مکه‌وکوفه‌، اهمیتی‌ به‌ سزایی‌ داشت‌. لازم‌ دید که‌ بصره‌ را هم‌ در جریان‌ حوادث‌ گذارده‌ و این‌پایگاه‌ بزرگ‌ اموی‌ را نیز متزلزل‌ سازد. لذا نامه‌ای‌ به‌ بزرگان‌ بصره‌ نوشت‌، این‌ نامه‌ها به‌اندازة‌ کافی‌ اثر خود را کرد و قلوبی‌ را که‌ در بصره‌ به‌ یاد خدا و فضیلت‌ می‌طلبید دچارهیجان‌ نمود. اما در این‌ جا لازم‌ است‌ بررسی‌ و ارزیابی‌ شود که‌ چرا امام‌ حسین‌(ع) دعوت‌مردم‌ کوفه‌ را پذیرفت‌ و پسر عموی‌ خود مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را به‌ کوفه‌ فرستاد تا اوضاع‌ کوفه‌را بررسی‌ کند.
امام‌ حسین‌(ع) از آن‌جا که‌ شرایط‌ زمان‌ خود را درک‌ می‌کرد باید راهی‌ انتخاب‌می‌کرد تا با آن‌ وسیله‌ درد عده‌ای‌ از افراد امت‌ را چاره‌ کند و آن‌ دسته‌ها عبارت‌ بودند از:
دسته‌ اول‌: که‌ قسمت‌ عمده‌ مردم‌ را تشکیل‌ می‌دادند کسانی‌ بودند که‌ در مقابل‌فساد معاویه‌، ارادة‌ خود را از دست‌ داده‌ بودند و به‌ پستی‌ و خواری‌ ناشی‌ از فسادی‌ که‌پیرامون‌ خلافت‌ اسلامی‌ را فرا گرفته‌ بود و آن‌ را به‌ صورت‌ بدترین‌ نوع‌ حکومت‌امپراتوری‌های‌ ایران‌ و روم‌ و هراکلیوس‌ درآورده‌ بود، تن‌ در داده‌ بودند.
دسته‌ دوم‌: کسانی‌ بودند که‌ منافع‌ خصوصی‌ خود را بر اهداف‌ رسالت‌ پیامبر(ص)ترجیح‌ می‌دادند؛ به‌ طوری‌ که‌ هدف‌های‌ عظیم‌ رسالت‌ به‌ تدریج‌ اهمیت‌ خود را از دست‌داده‌ و هدف‌های‌ خصوصی‌ و شخصی‌ جای‌ آن‌ را گرفته‌ بود.
دسته‌ سوم‌: ساده‌ لوحانی‌ بودند که‌ فریب‌ فرمانروایان‌ بنی‌ امیه‌ در آنان‌ موثر افتاده‌بود.
اگر چه‌ پس‌ از رحلت‌ پیامبر اکرم‌(ص) خلافت‌ اسلامی‌ کم‌کم‌ از مفهوم‌ صحیح‌ وشرعی‌ خود منحرف‌ گردید، اما مفهوم‌ خلافت‌ از هر گونه‌ تغییر اساسی‌ برکنار مانده‌ بود.لیکن‌ در دوران‌ معاویه‌، در مفهوم‌ خلافت‌ تغییرات‌ اساسی‌ پدید آمد و خلافت‌ اسلامی‌شکل‌ سلطنتی‌ و استبدادی‌ کسری‌ و قیصر را گرفت‌.
دسته‌ چهارم‌: این‌ عده‌ مسئله‌ را از لحاظ‌ واگذاری‌ خلافت‌ از طرف‌ امام‌ حسن‌(ع)به‌ معاویه‌ و عقد قرارداد صلح‌ با او می‌نگریستند و به‌ نظرشان‌ این‌ تنها راهی‌ بود که‌امام‌حسن‌(ع) و اوضاع‌ و احوال‌ پیچیده‌ آن‌ روز به‌ عنوان‌ رهبر و حافظ‌ منافع‌ آیندة‌رسالت‌ از هر گونه‌ نابودی‌ پیش‌ گرفته‌ بود.
از این‌ رو امام‌ حسین‌(ع) موقعیت‌ را ارزیابی‌ می‌کرد تا به‌ مسلمانانی‌ که‌ از دورماجرای‌ کناره‌گیری‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌(ع) از خلافت‌ و صلح‌ با معاویه‌ را شنیده‌ بودند،ثابت‌ کند که‌ کناره‌گیری‌ و صلح‌ برادرش‌ به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ که‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر(ص) ازرسالت‌ خود دست‌ کشیده‌ و آن‌ را دربست‌ تحویل‌ معاویه‌ داده‌ باشند.
امام‌ حسین‌(ع) در برابر این‌ آزمایش‌ قرار نداشت‌ که‌ تمام‌ شرایط‌ را در نظر گیرد ودرد این‌ چهار دسته‌ را چاره‌ کند، آن‌ حضرت‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌ جز این‌ چاره‌ای‌نداشت‌ که‌ عزیمت‌ به‌ عراق‌ را انتخاب‌ کند.
رفتن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ سوی‌ کوفه‌
مسلم‌ بن‌ عقیل‌ حرکت‌ کرد تا به‌ کوفه‌ رسید و در خانه‌ای‌ که‌ خانة‌ مختار بن‌ ابوعبیدبود وارد شد. شیعیان‌ پیش‌ او آمد و شد می‌کردند و او نامه‌ امام‌ حسین‌(ع) را برای‌ مردم‌کوفه‌ می‌خواند و شیعیان‌ با او بیعت‌ یاوری‌ کردند. مسلم‌ بن‌ عقیل‌ که‌ وضع‌ را چنین‌ دیدکسی‌ را نزد امام‌ حسین‌(ع) فرستاد و او را ترغیب‌ کرد که‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ حرکت‌ کند.
هنگامی‌ که‌ خبر آمدن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ شایع‌ شد و نعمان‌ بن‌ بشیر حاکم‌کوفه‌ از آن‌ آگاه‌ شد گفت‌: من‌ جز با کسی‌ که‌ با من‌ پیکار کند جنگ‌ نخواهم‌ کرد و جز کسی‌که‌ به‌ من‌ حمله‌ کند حمله‌ نخواهم‌ کرد و کسی‌ را به‌ تهمت‌ و سوء ظن‌ نمی‌گیرم‌ ولی‌ هرکس‌ بیعت‌ خود را بشکند و آشکارا رویاروی‌ من‌ قرار گیرد تا هنگامی‌ که‌ دسته‌ شمشیرم‌ دردستم‌ باشد با او جنگ‌ خواهم‌ کرد هر چند تنها باشم‌.
مسلم‌ بن‌ سعید حصرمی‌ و عمارة‌ بن‌ عقبه‌ که‌ هر دو جاسوس‌ یزید در کوفه‌ بودندبرای‌ او نامه‌ نوشتند و او را از آمدن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ آگاه‌ کردند و به‌ او نوشتند که‌ اوبرای‌ دعوت‌ مردم‌ به‌ بیعت‌ با امام‌ حسین‌(ع) به‌ کوفه‌ آمده‌ است‌. چون‌ این‌ نامه‌ به‌ یزیدرسید دستور داد فرمان‌ حکومت‌ کوفه‌ را برای‌ عبیدالله بن‌ زیاد نوشتند و به‌ او دستور داد که‌به‌ کوفه‌ رود و مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را با دقت‌ و مراقبت‌ تعقیب‌ کند تا بر او پیروز شود و او رابکشد یا از کوفه‌ و بصره‌ تبعید کند. در این‌ اثنا یزید، نعمان‌ بن‌ بشیر را به‌ سبب‌ ضعفی‌ که‌در جلوگیری‌ از فتنه‌ نشان‌ داده‌ بود عزل‌ کرد و عبیدالله بن‌ زیاد را به‌ جایش‌ گماشت‌. وی‌ برشیعیان‌ سخت‌ می‌گرفت‌ چنان‌ که‌ بسیاری‌ از آنها از دور مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پراکنده‌می‌شدند. وقتی‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ رفتار کوفیان‌ را دید به‌ هانی‌بن‌عروه‌مرادی‌ پناه‌ برد وعبیدالله بن‌ زیاد هر دو را بکشت‌.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ سوی‌ کوفه‌ و شهادت‌ ایشان‌
حسین‌ بن‌ علی‌(ع) همان‌ روز که‌ مسلم‌ شهید شد از مکه‌ بیرون‌ آمد. ابن‌ زیاد،حصین‌ بن‌ نمیر را که‌ فرمانده‌ شرطه‌ او بود با چهار هزار سوار از مردم‌ کوفه‌ فرستاد تا میان‌قادسیه‌ و قطقطانه‌ توقف‌ کند و از رفتن‌ اشخاص‌ از کوفه‌ به‌ سوی‌ حجاز غیر از حاجیان‌ وعمره‌ گزاران‌ و کسانی‌ که‌ متهم‌ به‌ هواداری‌ امام‌ حسین‌(ع) نیستند جلوگیری‌ کند.
چون‌ حسین‌(ع) تصمیم‌ به‌ بیرون‌ آمدن‌ از مکه‌ گرفت‌ و شروع‌ به‌ آماده‌ شدن‌ شد،خبر به‌ عبدالله بن‌ عباس‌ رسید، به‌ دیدار آن‌ حضرت‌ آمد و گفت‌: ای‌ پسر عمو، شنیده‌ام‌قصد رفتن‌ به‌ عراق‌ داری‌؟ فرمود: آری‌ چنین‌ تصمیمی‌ دارم‌. عبدالله گفت‌: تو را به‌ خداسوگند از این‌ کار منصرف‌ شو! فرمود: تصمیم‌ گرفته‌ام‌ و از حرکت‌ چاره‌ای‌ نیست‌.
تصمیم‌ و قصد امام‌ حسین‌(ع) به‌ اطلاع‌ عبدالله بن‌ زبیر رسید او هم‌ به‌ دیدارایشان‌ آمد و گفت‌: اگر در همین‌ حرم‌ الهی‌ بمانی‌ و نمایندگانی‌ و داعیان‌ خود را به‌ شهرهابفرستی‌ و برای‌ شیعیان‌ خود در عراق‌ بنویسی‌ که‌ پیش‌ تو آیند بهتر است‌ و چون‌ کارت‌استوار شد کارگزاران‌ یزید را از این‌ شهر بیرون‌ کن‌، من‌ هم‌ در این‌ کار با تو همراهی‌ و هم‌فکری‌ خواهم‌ کرد و اگر به‌ مشورت‌ من‌ عمل‌ کنی‌ بهتر است‌ این‌ کار را در همین‌ حرم‌ الهی‌انجام‌ دهی‌.
گویند چون‌ روز سوم‌ رسید عبدالله بن‌ عباس‌ باز به‌ حضور امام‌ حسین‌(ع) آمد وگفت‌: ای‌ پسر عمو، به‌ مردم‌ کوفه‌ نزدیک‌ مشو که‌ قومی‌ حیله‌ گرند و در همین‌ شهر بمان‌که‌ سرور و سالار مردمانی‌ و اگر نمی‌پذیری‌ به‌ یمن‌ برو که‌ در آن‌ حصارها و دره‌های‌استواری‌ است‌ و سرزمین‌ گسترده‌ و وسیعی‌ است‌ و گروهی‌ از شیعیان‌ پدرت‌ در آن‌جایند.
امام‌ حسین‌(ع) فرمود: ای‌ پسر عمو، به‌ خدا سوگند می‌دانم‌ که‌ تو خیرخواه‌ ومهربانی‌ ولی‌ من‌ تصمیم‌ به‌ رفتن‌ گرفته‌ام‌. ابن‌ عباس‌ گفت‌: اگر ناچار می‌روی‌ پس‌ زنان‌ وکودکان‌ را با خود مبر که‌ در امان‌ نیستند. حسین‌(ع) فرمود: مصلحت‌ را در این‌ می‌بینم‌ که‌با زنان‌ و فرزندان‌ بیرون‌ روم‌.
گویند چون‌ امام‌ حسین‌(ع) از مکه‌ بیرون‌ آمد سالار شرطة‌ عمرو بن‌ سعید بن‌عاص‌ حاکم‌ مکه‌ با گروهی‌ نظامی‌ جلو آن‌ حضرت‌ را گرفت‌ و گفت‌: امیر عمروبن‌ سعید به‌تو دستور می‌دهد برگردی‌ و برگرد و گرنه‌ من‌ از حرکت‌ تو جلوگیری‌ می‌کنم‌.
امام‌ حسین‌(ع) سخن‌ او را نپذیرفت‌، دو طرف‌ با تازیانه‌ به‌ یکدیگر حمله‌ کردند وچون‌ این‌ خبر به‌ عمروبن‌ سعید رسید، ترسید کار دشوار شود و به‌ سالار شرطه‌ خود پیام‌ دادباز گردد. امام‌(ع) حرکت‌ فرمود و چون‌ به‌ منطقه‌ صفاح‌ رسید فرزدق‌ شاعر که‌ از عراق‌ به‌کوفه‌ می‌آمد با ایشان‌ برخورد و سلام‌ کرد، امام‌ حسین‌(ع) فرمود: مردم‌ عراق‌ را چگونه‌دیدی‌؟ گفت‌: آنان‌ را پشت‌ سر گذاشتم‌ در حالی‌ که‌ دل‌هایشان‌ با تو و شمشیرهایشان‌ برضد تو بود. ولی‌ امام‌ حسین‌(ع) هم‌چنان‌ به‌ راه‌ خود ادامه‌ داد.
چون‌ به‌ منزله‌ زباله‌ رسیدند فرستادة‌ محمد بن‌ اشعث‌ و عمر بن‌ سعد که‌ به‌خواهش‌ مسلم‌ او را با نامه‌ای‌ حاکی‌ از بی‌ وفایی‌ و پیمان‌ شکنی‌ مردم‌ کوفه‌ گسیل‌ داشته‌بود رسید و چون‌ امام‌ حسین‌(ع) آن‌ را خواند به‌ درستی‌ خبر کشته‌ شدن‌ مسلم‌ و هانی‌یقین‌ پیدا کرد و سخت‌ اندوهگین‌ شد.
امام‌ حسین‌(ع) هم‌ چنان‌ به‌ راه‌ خود ادامه‌ می‌داد و چون‌ به‌ وادی‌ عقیق‌ رسیدمردی‌ از قبیله‌ بنی‌ عکرمه‌ به‌ حضور ایشان‌ آمد و سلام‌ کرد و به‌ اطلاع‌ رساند که‌ ابن‌ زیادمیان‌ قادسیه‌ و عذیب‌ سوران‌ را بر کمین‌ گماشته‌ است‌ و افزود: فدای‌ تو گردم‌ باز گرد به‌خدا سوگند به‌ سوی‌ نیزه‌ها و شمشیرها می‌روی‌.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ او فرمود: خیرخواهی‌ و در حد کمال‌ نصیحت‌ کردی‌ خدایت‌پاداش‌ نیکو دهد. حرکت‌ فرمود و به‌ منزل‌ شراه‌ رسید، شب‌ را آن‌ جا گذارند و فردا حرکت‌فرمود. سواران‌ بنی‌ امیه‌ که‌ هزار تن‌ بودند به‌ فرماندهی‌ حر بن‌ یزید تمیمی‌ریاحی‌رسیدند.
امام‌(ع) همین‌ که‌ نزدیک‌ شدند به‌ جوانان‌ خود دستور فرمود با مشک‌های‌ آب‌ به‌استقبال‌ آنان‌ بروند و ایشان‌ همگی‌ آب‌ آشامیدند و اسب‌های‌ خود را هم‌ سیراب‌ کردند وهمگی‌ در سایه‌ اسب‌های‌ خود نشستند.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ حر فرمود: چه‌ قصد داری‌؟ گفت‌: به‌ خدا سوگند می‌خواهم‌ تو راپیش‌ امیر عبیدالله بن‌ زیاد ببرم‌. فرمود: در این‌ صورت‌ به‌ خدا سوگند با تو جنگ‌ خواهم‌کرد. و چون‌ گفتگو میان‌ ایشان‌ بسیار شد، حر گفت‌: من‌ مامور به‌ جنگ‌ با تو نیستم‌ و فقط‌به‌ من‌ دستور داده‌اند از تو جدا نشوم‌. اکنون‌ چیزی‌ اندیشیده‌ام‌ که‌ با آن‌ وسیله‌ از جنگ‌ با تودر امان‌ مانم‌ و آن‌ این‌ است‌ که‌ میان‌ خود و من‌ راهی‌ را برگزینی‌ که‌ نه‌ به‌ کوفه‌ بروی‌ و نه‌ به‌حجاز و همین‌ گونه‌ رفتار می‌کنیم‌ تا رأی‌ عبیدالله بن‌ زیاد برسد. امام‌ حسین‌(ع) فرمود:این‌ راه‌ در پیش‌ گیر.
امام‌ حسین‌(ع) از قصر بنی‌ مقاتل‌ همراه‌ حربن‌ یزید حرکت‌ فرمود و هرگاه‌ آهنگ‌صحرا می‌کرد حر او را از این‌ کار باز می‌داشت‌ تا آن‌ که‌ به‌ جایی‌ به‌ نام‌ کربلا رسیدند، از آن‌جا اندکی‌ به‌ سوی‌ راست‌ حرکت‌ کردند و به‌ نینوا رسیدند. و در این‌ هنگام‌ بود که‌ نامه‌ای‌ ازابن‌ زیاد برای‌ حر آمد، «اما بعد همان‌ جا که‌ این‌ نامه‌ام‌ به‌ دست‌ تو می‌رسد بر حسین‌ ویارانش‌ سخت‌ بگیر و او را در بیابانی‌ بدون‌ آب‌ و سبزه‌ فرود آور و حامل‌ این‌ نامه‌ را مامورکرده‌ام‌ تا مرا از آنچه‌ انجام‌ می‌دهی‌ آگاه‌ سازد و السلام‌». 
حر نامه‌ را خواند و سپس‌ به‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌: مرا چاره‌ای‌ از اجرای‌ فرمان‌ ابن‌زیاد نیست‌ همین‌ جای‌ فرود آی‌ و برای‌ امیر بهانه‌ای‌ بر من‌ قرار نده‌.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ حر فرمود: کمی‌ پیش‌ می‌رویم‌ و آن‌ گاه‌ پیاده‌ می‌شویم‌ و حرکت‌کردند و چون‌ به‌ کربلا رسیدند حر و یارانش‌ مقابل‌ امام‌ حسین‌ ایستادند و آنان‌ را از حرکت‌باز داشتند و گفتند: همین‌ جا فرود آیید که‌ رود فرات‌ به‌ شما نزدیک‌ است‌.
امام‌(ع) پرسید: نام‌ این‌ سرزمین‌ چیست‌؟ گفتند: کربلا. فرمود: آری‌، سرزمین‌سختی‌ و بلاست‌، پدرم‌ هنگام‌ جنگ‌ صفین‌ از این‌ منطقه‌ گذشت‌ و من‌ همراهش‌ بودم‌.
روز دوم‌ ورود آن‌ حضرت‌ به‌ کربلا عمر بن‌ سعد با چهار هزار نفر فرا رسید، عمر بن‌سعد جنگ‌ با امام‌ حسین‌(ع) را خوش‌ نمی‌داشت‌. ابن‌ زیاد، به‌ او گفت‌ فرمانی‌ را که‌ برای‌تو نوشته‌ام‌ برگردان‌. گفت‌: در این‌ صورت‌ می‌روم‌ و با همان‌ یاران‌ و کسانی‌ که‌ قرار بود با اوبه‌ ری‌ و دستبی‌ بروند حرکت‌ کرد و به‌ امام‌ حسین‌(ع) رسید و حربن‌ یزید هم‌ با همراهان‌خود به‌ او پیوست‌. عمر بن‌ سعد به‌ قرة‌ بن‌ سفیان‌ حنفی‌ گفت‌: پیش‌ امام‌ حسین‌(ع) برو ازاو بپرس‌ چه‌ چیزی‌ موجب‌ شده‌ است‌ این‌ جا بیایی‌، او آمد و این‌ پیام‌ را گزارد.
امام‌ حسین‌(ع) فرمود: از سوی‌ من‌ به‌ او بگو که‌ مردم‌ این‌ شهر برای‌ من‌ نامه‌نوشتند و متذکر شدند که‌ پیشوایی‌ ندارند و از من‌ خواستند پیش‌ آنان‌ بیایم‌.
گویند ابن‌ زیاد به‌ عمر بن‌ سعد نوشت‌ که‌ از حسین‌(ع) و یاران‌ او آب‌ را بازگیر ونباید یک‌ جرعه‌ آب‌ بنوشند. وقتی‌ این‌ نامه‌ به‌ عمربن‌ سعد رسید به‌ عمرو بن‌ حجاج‌دستور داد که‌ با پانصد سوار به‌ کنار شریعه‌ فرات‌ برود و مانع‌ از آن‌ شود که‌ امام‌ حسین‌(ع) ویارانش‌ آب‌ بردارند. چون‌ تشنگی‌ بر حسین‌(ع) و یارانش‌ سخت‌ شد به‌ برادر خودعباس‌بن‌ علی‌(ع) فرمان‌ داد همراه‌ سی‌ سوار و بیست‌ پیاده‌ هر یک‌ مشکی‌ بردارند.عباس‌ به‌ سوی‌ آب‌ رفت‌ ولی‌ عمرو بن‌ حجاج‌ از ایشان‌ جلوگیری‌ کرد ولی‌ عباس‌(ع) باهمراهان‌ خود با آنان‌ جنگید و آنها را کنار زد و پیادگان‌ مشکها را از آب‌ پر کردند.
بعد از آن‌ عمر بن‌ سعد به‌ یاران‌ خود دستور حمله‌ داد شامگاه‌ روز پنج‌ شنبه‌ نهم‌محرم‌ بود ولی‌ امام‌ حسین‌(ع) از آنان‌ خواست‌ که‌ جنگ‌ را به‌ فردا موکول‌ کنند، و پذیرفتند.امام‌(ع) یاران‌ خود را که‌ سی‌ و دو سوار و چهل‌ پیاده‌ بودند آرایش‌ جنگی‌ داد، زهیر بن‌ قین‌را بر سمت‌ راست‌ و حبیب‌ بن‌ مظاهر را بر سمت‌ چپ‌ گماشت‌ و پرچم‌ را به‌ برادرش‌ عباس‌سپرد. نخستین‌ کسی‌ که‌ از ایشان‌ به‌ میدان‌ رفت‌ و جنگ‌ کرد علی‌ بن‌ حسین‌ که‌ همان‌علی‌ اکبر است‌ بود و همواره‌ پیکار کرد تا شهید شد.
عباس‌(ع) هم‌ چنان‌ پیشاپیش‌ امام‌ حسین‌(ع) ایستاده‌ بود و امام‌(ع) به‌ هر سومی‌رفت‌ او هم‌ به‌ همان‌ سو می‌رفت‌ تا این‌ که‌ عاقبت‌ شهید شدند. امام‌ حسین‌ تنها ماند.امام‌(ع) سخت‌ تشنه‌ بود.
در این‌ هنگام‌ مردی‌ از قوم‌ تیری‌ بر آن‌ حضرت‌ زد که‌ بر دوش‌ او فرو شد وحسین‌(ع) آن‌ را از شانه‌ خود بیرون‌ آورد، زرعه‌ بن‌ شریک‌ تمیمی‌، شمشیری‌ بر آن‌حضرت‌ فرود آورد که‌ امام‌ دست‌ خود را سپر قرار داد. سنان‌ بن‌ اوس‌ نخعی‌ با نیزه‌ حمله‌کرد و نیزه‌ زد و حضرت‌ درافتاد. خولی‌ بن‌ یزید اصبحی‌ از اسب‌ پیاده‌ شد که‌ سر آن‌حضرت‌ را جدا کند. دستش‌ لرزید و نتوانست‌ و برادرش‌ شبل‌ بن‌ یزید پیاده‌ شد و سرامام‌(ع) را برید و به‌ برادرش‌ خولی‌ داد و امام‌ حسین‌(ع) در دهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌به‌ شهادت‌ رسیدند.
سه‌ عامل‌ مهم‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع)
گاه‌ گفته‌ می‌شود که‌ یزید فرمان‌ داده‌ بود تا از امام‌ حسین‌(ع) بیعت‌ بگیرند، یعنی‌امام‌ حسین‌(ع) رسماً حکومت‌ یزید را بپذیرد و تسلیم‌ حکومت‌ او گردد و از آن‌ حمایت‌کند، و چون‌ امام‌ حسین‌(ع) یزید را فردی‌ نالایق‌، فاسق‌ و ستمگر می‌دانست‌ با او بیعت‌نکرد و همین‌ موجب‌ مخالفت‌ دستگاه‌ یزید با امام‌ حسین‌(ع) و سرانجام‌ قیام‌امام‌حسین‌(ع) بر ضد آن‌ دستگاه‌ گردید. بنابراین‌ عامل‌ و انگیزه‌ اصلی‌ قیام‌ عظیم‌ امام‌حسین‌ بیعت‌ نکردن‌ با یزید بود تا در هر زمان‌ حسینیان‌ و پیروان‌ حق‌، حکومت‌ طاغوت‌ رانپذیرند و تسلیم‌ چنان‌ حکومتی‌ نشوند، بلکه‌ بر ضد آن‌ قیام‌ کنند.
بعضی‌ دیگر می‌گویند: هدف‌ امام‌ حسین‌(ع) از حرکت‌ به‌ سوی‌ عراق‌، گردآوری‌نیروها و تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌، و تحقق‌ بخشیدن‌ به‌ آرمان‌های‌ اسلام‌ در پرتوحکومت‌ اسلامی‌، و امکانات‌ آن‌ بود چنان‌که‌ جد بزرگوارش‌ رسول‌ خدا(ص) از مکه‌ به‌ سوی‌مدینه‌ هجرت‌ کرد و در مدینه‌ به‌ تشکیل‌ حکومت‌ پرداخت‌ و در پرتو آن‌ اسلام‌ وبرنامه‌های‌ آن‌ را به‌ طور گسترده‌ و عمیق‌ در سطح‌ جهان‌ عرضه‌ نمود.
محققان‌ اسلامی‌ عامل‌ سومی‌ را ذکر کرده‌اند و آن‌ را عامل‌ اصلی‌ و مهم‌ انگیزه‌قیام‌ امام‌ حسین‌ می‌دانند و آن‌ عامل‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر بود. امام‌ حسین‌(ع)وقتی‌ می‌دید یزید آشکارا میگساری‌ و قمار بازی‌ می‌کند و از ارتکاب‌ گناهان‌ بزرگ‌ باکی‌ندارد و مقدسات‌ اسلام‌ را زیر پای‌ گذاشته‌، موجب‌ ترویج‌ باطل‌ و فساد و نابودی‌ارزش‌های‌ والای‌ اسلام‌ شده‌ است‌، قیام‌ کرد.
از سوی‌ دیگر دو فریضة‌ «امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر» با توجه‌ به‌ اهمیت‌ آن‌ دراسلام‌ و مراتب‌ آن‌، او را الزام‌ می‌کند که‌ قفل‌ سکوت‌ را بشکند و فریاد بزند و اسلام‌ عزیز وحیثیت‌ مسلمانان‌ را از خطر انحرافات‌ یزید و یزیدیان‌ نگهدارد. گرچه‌ فریادشان‌ در کوتاه‌مدت‌ خاموش‌ شد و موجب‌ شهادتش‌ گردید ولی‌ در دراز مدت‌ موجب‌ نابودی‌ ظلم‌ و ظالم‌ واحیای‌ حق‌ و حقیقت‌ خواهد گردید.
عواقب‌ واقعة‌ کربلا
به‌ عوض‌ اینکه‌ واقعة‌ کربلا باعث‌ ترس‌ طرفداران‌ حسین‌(ع) و علی‌(ع) بشودشجاعت‌ شیعیان‌ را برانگیخت‌ و آنان‌ را به‌ انتقام‌ گرفتن‌ تهییج‌ کرد. سالگرد حادثه‌ کربلاهمه‌ ساله‌ و تا امروز، با گریه‌ و زیارت‌ و مرثیه‌های‌ بیش‌ از صد میلیون‌ شیعه‌ برگزار می‌شود.از کوفه‌ تا دمشق‌ و چند روز بعد از واقعة‌ کربلا مسلمانان‌ شاهد عبور رقت‌ بار و وحشت‌انگیززنان‌ خاندان‌ پیغمبر بودند که‌ مانند گله‌ای‌ از بردگان‌ تا کاخ‌ یزید کشانده‌ می‌شوند.
زنها با لباس‌های‌ پاره‌ پاره‌ ولی‌ با غرور و فشرده‌ به‌ یکدیگر راه‌ می‌رفتند. همه‌ ساله‌در کربلا و دمشق‌ و قاهره‌ در روز دهم‌ محرم‌ سالگرد قتل‌ امام‌ حسین‌(ع) هزارها ومیلیون‌ها مسلمان‌ شیعه‌ وسنی‌ برای‌ یادآوری‌ و عزاداری‌، در مساجد و تالارهای‌ عمومی‌اجتماع‌ می‌کنند. در این‌ اجتماعات‌ به‌ شرح‌ وقایع‌ کربلا می‌پردازند و مردم‌ به‌ گریه‌ و زاری‌می‌پردازند. خبر حادثة‌ جانگذاز کربلا، در مدینه‌ باعث‌ انزجار عمومی‌ گردید.
سران‌ شهرها و بازماندگان‌ دوستان‌ پیغمبر دور هم‌ گردآمده‌، می‌پرسیدند: آیاممکن‌ است‌ از این‌ پس‌ خلافت‌ مردی‌ را که‌ نه‌ تنها از فرامین‌ قرآن‌ سرپیچی‌ می‌کند،بلکه‌ از کشت‌ و کشتار اعضای‌ خاندان‌ پیغمبر نیز ابا ندارد قبول‌ کرد؟ ورود خواهران‌ ودختران‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ همراه‌ زین‌ العابدین‌(ع) بر شدت‌ تنفر مردم‌، نسبت‌ به‌یزیدافزود.
به‌ محض‌ این‌ که‌ خبر رسیدن‌ آنهابر حومة‌ شهر منتشر گردید جمع‌ کثیری‌ بافریادهای‌ «الله اکبر» به‌ استقبال‌ شتافتند و در خیابان‌های‌ مدینه‌ عده‌ زیادی‌ به‌ تظاهرات‌پرداختند و پرچم‌های‌ سیاه‌ عزا به‌ دست‌ گرفته‌، بر قاتلین‌ حسین‌(ع) لعنت‌ و دشنام‌فرستادند.  سپس‌ در مسجد بزرگ‌ شهر اجتماع‌ عظیمی‌ به‌ وجود آمد، اشعاری‌ درمدح‌حسین‌(ع) و محکومیت‌ قاتلین‌ او خوانده‌ شد. باران‌ دشنام‌ و لعنت‌ از هر سو می‌باریدو در فضای‌ مسجد همچون‌ فریاد عظیم‌ جنگ‌ طنین‌ می‌افکند. فرستادگان‌ یزید، فرارکردند و بی‌ درنگ‌ دمشق‌ را از صحنه‌ای‌ که‌ دیده‌ بودند مطلع‌ ساختند.
یزید در صدد گذراندن‌ وقت‌ و فرونشاندن‌ کینه‌ها بر آمد و هیئتی‌ به‌ مدینه‌ فرستاده‌تا از اغتشاش‌ جلوگیری‌ کند. نمایندگان‌ یزید، با سران‌ مدینه‌ تماس‌ گرفتند و بعد از چندروز مذاکره‌ قرار شد پنج‌ نفر به‌ عنوان‌ نماینده‌ از مدینه‌ به‌ دمشق‌ بروند و از یزید توضیح‌بخواهند.
نمایندگان‌ مدینه‌ بیش‌ از یک‌ هفته‌ در پایتخت‌ نماندند و پس‌ از مراجعت‌، رئیس‌آنها «عبدالله بن‌ حنظله‌» گزارشش‌ را از آنچه‌ در دمشق‌ دیده‌ یا شنیده‌ بودند به‌ اطلاع‌موکلین‌ خود رساند. خلیفه‌ اطلاع‌ یافت‌ که‌ مخاصمت‌ مدینه‌، به‌ عوض‌ فرو نشستن‌ هر روزبا شدت‌ بیشتری‌، توسعه‌ می‌یابد. تصمیم‌ گرفت‌، غائله‌ را با روش‌ همیشگی‌ خود یعنی‌کشت‌ و کشتار بخواباند و سپاهی‌ مرکب‌ از هزاران‌ سرباز به‌ فرماندهی‌ مسلم‌ بن‌ عقبه‌ که‌در خونخواری‌ استاد عبیدالله بود به‌ مدینه‌ فرستاد، سپاه‌ مسلم‌ شهر را اشغال‌ کرد وسربازانش‌ به‌ قتل‌ و غارت‌ و کشت‌ و کشتار و از میان‌ بردن‌ هر چه‌ در سر راه‌ خودمی‌دیدند،پرداختند.
معتمدین‌ شهر، وحشت‌ زده‌ و پریشان‌ گرد هم‌ آمدند و از شرایط‌ قطع‌ این‌ فجایع‌جویا شدند. مسلم‌ از یزید دستور خواست‌ و بعد به‌ ایشان‌ پاسخ‌ داد: سه‌ روز مهلت‌ می‌دهم‌که‌ بلاشرط‌ تسلیم‌ شوید. خلافت‌ یزید را به‌ رسمیت‌ بشناسید و خود را بندگان‌ او اعلام‌کرده‌، قبول‌ کنید که‌ او می‌تواند به‌ میل‌ خود، جان‌ و مال‌ شما را تصاحب‌ کند. سران‌ مدینه‌با بزرگ‌ منشی‌ جواب‌ دادند. «ما مرگ‌ را ترجیح‌ می‌دهیم‌.» خوی‌ درنده‌ مسلم‌ بار دیگربیدار شد. مرد و زن‌ پیر و جوان‌ و بچه‌ هم‌ به‌ قتل‌ رسیدند.
آثار و پیامدهای‌ عاشورا
وقتی‌ که‌ سخن‌ از «پیام‌ها و آثار» عاشورا است‌؛ تنها به‌ این‌ معنا نیست‌ که‌امام‌حسین‌(ع) و شهدای‌ کربلا به‌ صورت‌ مشخص‌ و رسمی‌ به‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ یازمان‌های‌ آینده‌ چه‌ دستوری‌ داده‌اند، بلکه‌ شامل‌ درس‌هایی‌ هم‌ که‌ ما از عاشورا می‌گیریم‌می‌شود؛ مثلاً امام‌ حسین‌(ع) فرموده‌ است‌:«اگر دین‌ ندارید آزاده‌ باشد» این‌ یک‌ پیام‌صریح‌ و روشن‌ است‌. و اگر ما از حادثه‌ عاشورا این‌ درس‌ را می‌گیریم‌ «که‌ هر چند با نیروی‌کم‌ و امکانات‌ اندک‌، باید در مقابل‌ ظلم‌ تسلیم‌ نشده‌ و مبارزه‌ کرد» این‌ هم‌ نوعی‌ پیام‌عاشورایی‌ است‌.
هر چند در سخن‌ سیدالشهدا چنین‌ مضمونی‌ بیان‌ نشده‌ باشد، ولی‌ چون‌ آن‌حضرت‌ برای‌ ما «اسوه‌» است‌ و عملش‌ برای‌ ما «حجت‌» و می‌بینیم‌ که‌ خود و یارانش‌ بانفرات‌ کم‌ در مقابل‌ انبوه‌ دشمن‌ تا آخرین‌ نفس‌ مبارزه‌ و مقاومت‌ کردند، پس‌ می‌توان‌گفت‌ که‌ «ایستادن‌ مقابل‌ ظالم‌» پیام‌ عاشورا است‌. هر چند ما این‌ را به‌ صورت‌ درسی‌ ازعاشورا گرفته‌ایم‌. و اکنون‌ لازم‌ است‌ که‌ در این‌ جا به‌ ذکر پیام‌ها و آثار عاشورا پرداخته‌ شود.
پیام‌های‌ اعتقادی‌
رسالت‌ تبیین‌ «مکتب‌» و تصحیح‌ باورهای‌ مردم‌ در مسائل‌ عقیدتی‌ و بینشی‌، برعهده‌ «امام‌» است‌. امامان‌ با سخن‌ و عملشان‌ هم‌ صورت‌ صحیحی‌ از اعتقادات‌ راترسیم‌ می‌کنند، هم‌ با انحرافات‌ عقیدتی‌ مقابله‌ و مبارزه‌ می‌کنند. این‌ که‌ توحید ناب‌چیست‌ و خداباوری‌ و عقیده‌ به‌ مبدأ و معاد چه‌ نقشی‌ در زندگی‌ دارد و شیوه‌ انبیاء ومرامشان‌ کدام‌ است‌ و تداوم‌ خط‌ رسالت‌ در قالب‌ «امامت‌» چگونه‌ است‌ و دین‌ چیست‌ واهل‌ بیت‌(ع) کیانند و چه‌ مسئولیتی‌ دارند و وظیفه‌ امت‌ در مقابل‌ امام‌ چیست‌، همه‌ و همه‌جلوه‌ هایی‌ از «پیامدهای‌ اعتقادی‌» عاشورا است‌ ما اگر به‌ قیام‌ سیدالشهدا از این‌ دیدگاه‌بنگریم‌، درس‌های‌ عظیمی‌ را خواهیم‌ آموخت‌ و عاشورا را کلاس‌ درسی‌ خواهیم‌ یافت‌ که‌در سخنان‌ امام‌ و عاشوراییان‌، متجلی‌ است‌.
حتی‌ رجزهای‌ اصحاب‌ امام‌ و خطبه‌های‌ امام‌ و اهل‌ بیت‌ چه‌ قبل‌ از شهادت‌ و چه‌در مقطع‌ اسارت‌، پر از نکته‌های‌ عقیدتی‌ است‌. علاوه‌ بر بعد نظری‌ و تبین‌ خطوط‌ اصلی‌ وروشن‌ دین‌، تجلی‌ این‌ باورها در عمل‌ آنان‌، جلوة‌ دیگری‌ از بعد اعتقادی‌ است‌. مثلاً«توحید» را نه‌ صرفاً از بعد نظری‌، بلکه‌ عبادت‌ و اطاعت‌ را نیز در صحنه‌ عاشورا و انقلاب‌امام‌ حسین‌(ع) می‌تواند دید و این‌، بس‌ آموزنده‌ و تاثیر گذارتر از جنبه‌ فکری‌ و ذهنی‌مسئله‌ است‌.
عقیده‌ به‌ خدا و قیامت‌، نه‌ تنها به‌ صورت‌ یک‌ باور خشک‌ و ذهنی‌، بلکه‌ منشأ اثردر زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ مسلمان‌ مطرح‌ است‌ و تلاش‌های‌ او را حتی‌ در صحنه‌مبارزه‌، جهت‌ می‌دهد. اعتقاد به‌ امامت‌ نیز نه‌ صرفاً در حد یک‌ بحث‌ کلامی‌ واحتجاج‌های‌ قرآنی‌ و حدیثی‌ در مورد این‌ که‌ پس‌ از پیامبر، چه‌ کسی‌ خلافت‌ دارد، بلکه‌ به‌عنوان‌ نظام‌ سیاسی‌ و پذیرش‌ ولایت‌ پیشوای‌ صالح‌ و خط‌ مشی‌ منطبق‌ بر قرآن‌ و سنت‌رسول‌ و این‌ که‌ چه‌ کسی‌ شایسته‌ زمامداری‌ امت‌ اسلام‌ است‌، مطرح‌ است‌.
جایگاه‌ پیامبر و اهل‌ بیت‌ در جامعه‌ اسلامی‌ نیز از همین‌ زاویه‌ قابل‌ طرح‌ است‌ ونیز اصل‌ مسئله‌ رسالت‌ حضرت‌ محمد و قرآن‌ و وحی‌ و شفاعت‌ هر کدام‌ به‌ نحوی‌ که‌دارای‌ پیام‌ است‌، در نهضت‌ عاشورا مورد مطالعه‌ قرار می‌گیرد.
پیام‌های‌ اخلاقی‌
اخلاق‌ یکی‌ از سه‌ بعد عمدة‌ دین‌ است‌ و اسلام‌ بر سه‌ بعد اصلی‌ «اعتقاد»،«احکام‌» و «اخلاق‌» استوار است‌ و تکمیل‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ و جهت‌ خدایی‌ بخشیدن‌به‌ صفات‌ و رفتار انسان‌ها از اهداف‌ عمدة‌ بعثت‌ انبیاست‌. تصحیح‌ منش‌ و رفتار انسان‌ وکاشتن‌ بذر کمالات‌ اخلاقی‌ و خصال‌ متعالی‌ انسانی‌ در نهاد جان‌ انسان‌ها، بخشی‌ مهم‌ ازرسالت‌ پیامبر و امامان‌ است‌.
اخلاق‌ را از کجا می‌توان‌ آموخت‌؟ از گفتار و رفتار معصوم‌ چرا که‌ آنان‌ اسوه‌اند ومظهر شایسته‌ترین‌ خصلت‌های‌ انسانی‌ و خدا پسند هستند، جلوه‌ گاه‌ خلق‌ و خوی‌حسینی‌ و مکارم‌ اخلاق‌ در برخوردهای‌ یک‌ حجت‌ معصوم‌.حادثه‌ کربلا و سخنانی‌ که‌امام‌حسین‌(ع) و خانوادة‌ او داشتند و روحیات‌ و خلق‌ و خویی‌ که‌ از حماسه‌ سازان‌ عاشورابه‌ ثبت‌ رسیده‌ است‌، منبع‌ ارزشمندی‌ برای‌ آموزش‌ اخلاق‌ و الگوگیری‌ در زمینة‌خودسازی‌، سلوک‌ اجتماعی‌، تربیت‌ بدنی‌ و کرامت‌ انسانی‌ است‌. مسائلی‌ چون‌ صبوری‌،ایثار، جوانمردی‌، عزت‌، شجاعت‌، وارستگی‌ ازتعلقات‌، توکل‌، خداجویی‌، همدردی‌ وبزرگواری‌، نمونه‌ هایی‌ از پیام‌های‌ اخلاقی‌ عاشورا است‌ و در گوشه‌ گوشة‌ این‌ واقعة‌جاویدان‌، می‌توان‌ جلوه‌های‌ اخلاق‌ را دید. و در این‌جا لازم‌ است‌ به‌ توضیح‌ یکی‌ از این‌پیام‌های‌ اخلاقی‌ پرداخت‌.
آزادگی‌: آزادی‌ در مقابل‌ بردگی‌، اصطلاحی‌ حقوقی‌ و اجتماعی‌ است‌، اما آزادگی‌برتر از آزدی‌ است‌ و نوعی‌ حریت‌ انسانی‌ و رهایی‌ انسان‌ از قید و بندهای‌ ذلت‌آور و حقارت‌بار است‌. تعلّقات‌ و پای‌بندی‌های‌ انسان‌ به‌ دنیا، ثروت‌، اقوام‌، مقام‌، فرزند، و...در مسیرآزادی‌ روح‌ او، مانع‌ ایجاد می‌کند.
اسارت‌ در برابر تمنیّات‌ نفسانی‌ و علقه‌های‌ مادی‌ نشانه‌ ضعف‌ ارادة‌ بشری‌ است‌.وقتی‌ کمال‌ و ارزش‌ انسان‌ به‌ روح‌ بلند و همت‌ عالی‌ و خصال‌ نیکوست‌. خود را به‌ دنیا وشهوات‌ فروختن‌، نوعی‌ پذیرش‌ حقارت‌ است‌ و خود را ارزان‌ فروختن‌. صحنه‌ کربلا نیزجلوه‌ دیگر از آزادگی‌ بود که‌ از میان‌ دو شمشیر مرگ‌ با افتخار را پذیرفت‌ و به‌ استحصال‌شمشیرهای‌ دشمن‌ رفت‌. روح‌ آزادگی‌ امام‌، سبب‌ شد حتی‌ در آن‌ حال‌ که‌ مجروح‌ بر زمین‌افتاده‌ بود نسبت‌ به‌ تصمیم‌ سپاه‌ دشمن‌ برای‌ حمله‌ به‌ خیمه‌های‌ زنان‌ و فرزندان‌، برآشوبد و آنان‌ را به‌ آزادگی‌ دعوت‌ کند.
پیامدهای‌ تاریخی‌
مقصود از این‌ عنوان‌، تاثیری‌ است‌ که‌ «عاشورا» در حرکت‌های‌ تاریخی‌، بینش‌تاریخی‌، تجزیه‌ و تحلیل‌ حوادث‌، چه‌ در زمان‌ نزدیک‌ عاشورا داشته‌، یا می‌بایست‌ داشته‌باشد، چه‌ در زمان‌های‌ بعد تا عصر حاضر داشته‌ و دارد یا می‌تواند داشته‌ باشد.
هر حادثة‌ تاریخی‌، موجی‌ از آثار و پیامدهای‌ مختلف‌ بر می‌انگیزد، یا حداقل‌زمینه‌ موج‌ آفرینی‌ در آن‌ است‌، به‌ شرط‌ آن‌ که‌ جوهرة‌ حادثه‌، هم‌ شناخته‌ و هم‌ شناسانده‌شود. در این‌ صورت‌ است‌ که‌ تاریخ‌ از نبش‌ قبر یا غیبت‌ مردگان‌ یا نقالی‌ وقایع‌ گذشته‌ درمی‌آید. حرکت‌ آفرین‌ و منبع‌ الهام‌ بخش‌ می‌گردد.
عنوان‌ پیام‌ تاریخی‌ عاشورا تنها شامل‌ پیام‌های‌ صریح‌ عاشورا به‌ تاریخ‌ آینده‌نمی‌شود، بلکه‌ شامل‌ شناخت‌ نیروی‌ نهفته‌ در بطن‌ حادثه‌ برای‌ الهام‌گیری‌ در زندگی‌ که‌عاشورا را از حالت‌ «حادثه‌ای‌ در گذشته‌» درآورده‌، صورت‌ «ذخیره‌ای‌ از هدایت‌ها، درس‌هاو عبرت‌ها برای‌ آیندگان‌» به‌ خود می‌گیرد نیز می‌شود و ما می‌توانیم‌ از عاشورا «پیام‌»بگیریم‌ و «درس‌» بیاموزیم‌ و «عبرت‌» می‌گیریم‌ که‌ بسی‌ مهم‌تر است‌، که‌ این‌ درس‌توجه‌ به‌ نقش‌ انسان‌ آگاه‌ و متعهد در ساختن‌ تاریخ‌ و تاثیر گذاری‌ در روند حوادث‌ تاریخی‌مهم‌ است‌. از این‌ رهگذر می‌توان‌ انسان‌ها را به‌ قدرت‌ تاثیرگذاری‌ و حرکت‌ آفرینی‌ شان‌توجه‌ داد و به‌ جای‌ این‌که‌ صرفاً تابع‌ جریانات‌ تاریخ‌ و موج‌ آفرینان‌ اعصار باشند و برای‌خود اراده‌ و توانی‌ قائل‌ نباشند، آنان‌ را به‌ نیروهای‌ تاثیر گذار و فعال‌ در این‌ عرصه‌تبدیل‌کرد.
مسلماً در شب‌ تاریک‌ تاریخ‌، آن‌ تک‌ شمع‌هایی‌ که‌ روشنایی‌ می‌بخشند و امیدمی‌آفرینند، «راه‌» را می‌نمایانند.
بسیاری‌ را به‌ شمع‌ بودن‌ و سوختن‌ و راه‌ نشان‌ دادن‌ می‌کشاند. نقش‌ «الگو» و«پیشتاز» در پدیده‌های‌ تاریخی‌ روشن‌ است‌. در مسیر تحولات‌ اجتماعی‌ نیز خیلی‌ها درپی‌ رفتن‌ اند، اما پیشرو ندارند.
قافله‌ سالاران‌ تاریخ‌، آنانند که‌ با ایمان‌ به‌ ارادة‌ خویش‌ و شناخت‌ جای‌ هر گام‌ واقدام‌ به‌ موقع‌ به‌ تکلیف‌ تاریخی‌ خویش‌ عمل‌ می‌کنند و تاریخ‌ ساز می‌شوند. نهضت‌عاشورا از این‌ دید نیز پیوسته‌ برای‌ بشریت‌ جویای‌ کمال‌ و آزادی‌ و عزت‌، پیام‌ داده‌ است‌ وصدای‌ «هل‌ من‌ ناصر» کربلا، در رواق‌ تاریخ‌، تا ابدیت‌ به‌ گوش‌ می‌رسد.
پیام‌های‌ سیاسی‌
اسلام‌، دینی‌ است‌ که‌ بعد سیاسی‌ آن‌ بسیار نیرومند است‌. احکامی‌ که‌ جنبه‌اجتماعی‌ و سیاسی‌ دارد و نقشی‌ که‌ یک‌ مسلمان‌ در قبال‌ موضوع‌ حق‌ و باطل‌ بر دوش‌دارد و نیز اهمیت‌ مسئله‌ حکومت‌ و رهبری‌ و دخالت‌ مردم‌ در سرنوشت‌ اجتماعی‌ خویش‌ ونظارت‌ بر روند کار حاکمان‌ و مسئولان‌ امور، گوشه‌ای‌ از این‌ بعد را نشان‌ می‌دهد.
فلسفة‌ سیاسی‌ اسلام‌ و طرح‌ مکتب‌ برای‌ مدیریت‌ جامعه‌، به‌ صورت‌ «ولایت‌»است‌. معیارهای‌ دین‌ برای‌ زمامداران‌، ملاک‌های‌ ارزشی‌ است‌. در دوران‌ پیامبر و ائمه‌حکومت‌ از آن‌ آنان‌ است‌ و در عصر غیبت‌، این‌ حق‌ از آن‌ «ولی‌ فقیه‌» است‌ که‌ نمایندگی‌ ازمعصوم‌ دارد. مبنای‌ تصدی‌ حکومت‌، لیاقت‌ و توان‌ علمی‌ و شایستگی‌ تقوایی‌ است‌، نه‌زور. حاکمان‌ نیز در چهار چوب‌ «دین‌ خدا» به‌ اداره‌ امور می‌پردازند.
عاشورا حرکتی‌ انقلابی‌ بر ضد انحرافات‌ سیاسی‌ و دینی‌ حاکم‌ مستبد است‌ و قیام‌سیدالشهدا سرشار از بار سیاسی‌.
اسارت‌ مردم‌ در چنگ‌ حکومت‌ ظالمانه‌ و تلاش‌ برای‌ رهایی‌ آنان‌ و سپردن‌زمامداری‌ به‌ «امام‌ صالح‌» به‌ قصد گسترش‌ حق‌ و عدل‌ در جامعة‌ گوشه‌ای‌ از این‌ بعد رانشان‌ می‌دهد و حرکت‌ امام‌ حسین‌(ع) و خاندان‌ و یارانش‌ جهت‌ آگاهی‌ بخشی‌ به‌توده‌های‌ مردم‌ و ترسیم‌ سیمای‌ رهبر شایسته‌ و افشای‌ چهره‌ والیان‌ بی‌ دین‌ و دنیا پرست‌و ستمگر است‌. گوشه‌ای‌ دیگر از این‌ قیام‌ عاشورا برای‌ همة‌ آنان‌ که‌ حق‌ طلب‌، عدالت‌خواه‌ مبارزه‌، مدافع‌ مظلوم‌، جهادگر در راه‌ خدا، شهادت‌ طلب‌، مصلح‌ اجتماعی‌ و آزاداندیش‌ و آزاده‌اند، پیام‌ دارد و به‌ گواهی‌ تاریخ‌، بنیان‌ بسیاری‌ از نهضت‌های‌ ضد ظلم‌ ومقاومت‌های‌ در برابر تجاوز حرکت‌هایی‌ در راستای‌ تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌ که‌ بردرس‌های‌ عاشورا استوار بوده‌ است‌. اگر هویت‌ سیاسی‌ و مبارزاتی‌ قیام‌ عاشورا برای‌جهانیان‌ به‌ خوبی‌ ترسیم‌ شود، در میان‌ انسان‌های‌ آزاده‌ و ملت‌های‌ در بند و آزادی‌ خواه‌،هواداران‌ و شاگردان‌ بسیار خواهد یافت‌.
عاشورا پاسخی‌ به‌ این‌ گونه‌ سوال‌هاست‌ که‌ حاکم‌ شایسته‌ کیست‌؟ صفات‌ رهبرمسلمانان‌ کدام‌ است‌؟ وظیفه‌ حکومت‌ در قبال‌ مردم‌ چیست‌؟ مردم‌ در جامعه‌ اسلامی‌ چه‌حقوق‌ و چه‌ وظایفی‌ دارند؟ با نظام‌ ستمگر چه‌ باید کرد؟ برای‌ قیام‌ مردمی‌ چه‌ زمینه‌ هایی‌لازم‌ است‌؟ دامنه‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر تا کجاست‌؟ معیارها و مبناهای‌ ساختارسیاسی‌ جامعه‌ چیست‌؟ ولایت‌ و بیعت‌ چه‌ کسی‌ لازم‌ و تکلیف‌ آور است‌؟ و... مسائلی‌ ازاین‌ دسته‌.
نتیجه‌گیری‌
تاریخ‌ بشر در بردارندة‌ حوادث‌ و رخدادهای‌ فراوانی‌ است‌، بخشی‌ از این‌ حوادث‌ راقیام‌های‌ متعددی‌ تشکیل‌ می‌دهد که‌ هر کدام‌ خود دارای‌ جریان‌ ویژه‌ای‌ بودند. گاه‌ممکن‌ است‌ این‌ انقلاب‌ها پیام‌هایی‌ را به‌ نسل‌های‌ بعد منتقل‌ نموده‌ باشند اما دیری‌نپاییده‌ که‌ به‌ تدریج‌ دیگر روحی‌ زنده‌ و موثر نداشته‌اند و پس‌ از چندی‌ از اذهان‌ رفته‌اند. به‌کلام‌ دیگر این‌ پیام‌ها با نسل‌های‌ بعد و خواسته‌های‌ آنها نتوانسته‌اند ارتباط‌ برقرار کنند ویا به‌ نیازهای‌ آنان‌ پاسخ‌ دهند. حال‌ با این‌ مقدمة‌ مختصر به‌ گفته‌ همگان‌ - خواه‌ شیعه‌ یاغیر شیعه‌ از مسلمانان‌ و حتی‌ غیر مسلمانان‌ - به‌ این‌ نکته‌ تاکید می‌کنیم‌ که‌ پیام‌های‌حماسة‌ امام‌ حسین‌(ع) جاویدان‌ است‌.
چنانچه‌ جواهر لعل‌ نهرو راه‌ آزادی‌ ملت‌ خویش‌ (هندیان‌) را از یوغ‌ استعمارانگلستان‌ - در دوران‌ مبارزات‌ مردم‌ هندوستان‌ با استعمار - پیروی‌ از امام‌ حسین‌می‌داند. اما سؤال‌ اساسی‌ آن‌ است‌ که‌ ما - به‌ عنوان‌ علاقه‌مندان‌ و پیروان‌ این‌ امام‌ همام‌- تا چه‌ میزان‌ این‌ پیام‌ها را شناخته‌ و مورد تحلیل‌ و ارزیابی‌ قرار داده‌ایم‌؟
لاجرم‌ برخود لازم‌ می‌دانیم‌ تا برای‌ درک‌ و تبیین‌ موضوع‌ فوق‌ تلاشی‌ کنیم‌ تا ازاین‌ طریق‌ حیات‌ خود و جامعه‌مان‌ را از حضور روح‌ این‌ ابرمرد همیشه‌ زندة‌ تاریخ‌عطرآگین‌ نماییم‌ و نسل‌ جوان‌ ما که‌ در دوران‌ بسیار حساس‌ و ویژه‌ای‌ به‌ سر می‌برد ازخطر گمراهی‌ و کجروی‌ نجات‌ یابد.
قرآن‌ کریم‌ نیز به‌ این‌ امر ارزشمند و پرمحتوا اقدام‌ نموده‌ است‌ و از طریق‌ بیان‌سرگذشت‌ امت‌های‌ پیشین‌ و انبیا و اولیای‌ الهی‌ قصد دارد مردم‌ را متنبه‌ نماید و هم‌چنین‌ الگوهای‌ برجسته‌ را به‌ آنها عرضه‌ کند. ضمن‌ این‌ که‌ می‌توان‌ از این‌ طریق‌ پیام‌های‌ آنها را نیز دریافت‌.
لذا ضرورت‌ دارد برای‌ دریافت‌ پیام‌ های‌ امام‌ حسین‌(ع) که‌ خود قرآن‌ ناطق‌بود،تلاش‌ و سعی‌ وافر به‌ عمل‌ آوریم‌.
البته‌ باید اعتراف‌ کنیم‌ که‌ ما را یارای‌ آن‌ نیست‌ تا با تسلط‌ بر این‌ موضوع‌، همة‌ابعاد و زوایای‌ آن‌ را روشن‌ نماییم‌ اما بر حسب‌ وظیفه‌ در حدی‌ که‌ مقدور است‌، ضرورت‌دارد تلاش‌ نماییم‌. براین‌ اساس‌ پیامهای‌ همیشه‌ زنده‌ و حماسه‌ جاویدان‌ امام‌ حسین‌ رامی‌توان‌ در موارد ذیل‌ بیان‌ نمود:
الف‌ - پیام‌های‌ اعتقادی‌
مسئولیت‌ بیان‌ مکتب‌ و تصحیح‌ باورهای‌ اعتقادی‌ مردم‌ بر عهدة‌ امام‌ است‌.امامان‌ بزرگوار با سخن‌ و عملشان‌ راه‌ درست‌ اعتقادی‌ را بیان‌ کرده‌ و با انحراف‌ عقیدتی‌مبارزه‌ نموده‌اند.
عاشورا از این‌ نظر، بسیار غنی‌ می‌باشد. سخنان‌ امام‌، خاندان‌ و اصحاب‌ ایشان‌چه‌ قبل‌ از شهادت‌ و چه‌ در دوران‌ اسارت‌ پر از نکته‌های‌ عقیدتی‌ است‌. علاوه‌ بر بعدنظری‌ و تبیین‌ خطوط‌ اصلی‌ و روشن‌ دین‌، می‌توان‌ تجلی‌ این‌ ایده‌ها را در عمل‌ آنان‌ملاحظه‌ نمود و این‌ اثر گذاری‌ فوق‌ العاده‌ای‌ دارد.
پیام‌ عقیدتی‌ عاشورا، تنها عبارت‌ و کلامی‌ در راستای‌ یگانگی‌ خداوند و وجودقیامت‌ نیست‌ بلکه‌ زیباترین‌ تصویر ممکن‌ از این‌ اعتقادات‌ است‌. جایی‌ که‌امام‌حسین‌(ع) در ظهر عاشورا و در اوج‌ غم‌ از دست‌ دادن‌ یاران‌ و نزدیکان‌ و رذالت‌دشمن‌ کینه‌ توز نماز به‌ پای‌ می‌دارد. و در پاسخ‌ آنان‌ که‌ آن‌ زمان‌ را برای‌ نماز مناسب‌نمی‌دیدند، فرمود نبرد ما برای‌ اقامة‌ نماز است‌.
ب‌ - پیام‌های‌ اخلاقی‌
اخلاق‌ در دعوت‌ انبیا و اولیای‌ الهی‌ جایگاه‌ وزینی‌ داشته‌ است‌. رسول‌ گرامی‌اسلام‌ هدف‌ بعثت‌ خویش‌ را برای‌ تکمیل‌ کردن‌ مکارم‌ اخلاق‌ می‌دانند. به‌ تدریج‌ ازمصیبت‌ هایی‌ که‌ بر جامعه‌ اسلامی‌ وارد شده‌ بود این‌ واقعیت‌ تلخ‌ بود که‌ اشرافیت‌ پلیداموی‌ نه‌ تنها بر خلافت‌ چنگ‌ زده‌ بود بلکه‌ تلاش‌ می‌نمود اخلاق‌ فاسد جاهلی‌ را درجامعه‌ اسلامی‌ گسترش‌ دهد.
پیام‌های‌ جاویدان‌ عاشورایی‌ این‌ بعد از قضیه‌ را نیز به‌ خوبی‌ در بر گرفت‌. از این‌ رومی‌توان‌ از عاشورا در زمینة‌ خودسازی‌، سلوک‌ اجتماعی‌ و کرامت‌ انسانی‌ درس‌هایی‌همیشه‌ ماندگار استخراج‌ نمود زیرا در آن‌ اوج‌ ایثار، صبوری‌، جوانمردی‌، شجاعت‌، توکل‌،خداجویی‌، بزرگواری‌ و دیگر کرامات‌ عالی‌ اخلاقی‌ به‌ روشنی‌ نشان‌ داده‌ شده‌ است‌.
ج‌ - پیام‌های‌ اجتماعی‌
همواره‌ در بسیاری‌ از جوامع‌، افرادی‌ تلاش‌ کرده‌اند دیگران‌ را تحت‌ اختیار و نفوذخود قرار دهند. آزادگی‌ انسان‌ برای‌ آنان‌ مقبول‌ نبوده‌ است‌. وقتی‌ کمال‌ و ارزش‌ انسان‌ به‌روح‌ آزاد و همت‌ عالی‌ و خصال‌ نیکو می‌باشد خود را اسیر انسانی‌ دیگر قرار دادن‌، پذیرش‌حقارت‌ است‌.
روح‌ متعالی‌ امام‌ حسین‌(ع) با وجود نفرات‌ اندک‌ و کمبودهای‌ ظاهری‌ دیگر، اجازه‌نداد تا در برابر ستم‌کاران‌ و متجاوزان‌ اظهار عجز نماید. حتی‌ در لحظات‌ تنهایی‌، در حالی‌که‌ یاران‌ و خاندانش‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ در خون‌ خود غوطه‌ور شده‌ بودند، به‌ سپاه‌ چندهزار نفری‌ دشمنان‌ کینه‌ توز حمله‌ ور گردید. بنابراین‌ اگر قرار است‌ افرادی‌ به‌ ناحق‌ درجامعه‌ بر دیگران‌ تسلط‌ یابند چه‌ زیباست‌ ایستاده‌ جان‌ دادن‌!
د - پیام‌های‌ تاریخی‌
همان‌طور که‌ بیان‌ گردید انقلاب‌ها و نهضت‌ها همواره‌ تلاش‌ بر انتقال‌ پیام‌داشته‌اند هر چند که‌ در دراز مدت‌ معمولاً از ارتباط‌ با نسل‌های‌ بعد توفیقی‌ نداشته‌اند،قسمتی‌ از ضعف‌ آنها مربوط‌ به‌ پیام‌های‌ تاریخی‌شان‌ بوده‌ است‌. عاشورا در سیمای‌امام‌حسین‌(ع) جوهرة‌ خویش‌ را به‌ تاریخ‌ عرضه‌ نمود، اما نه‌ حادثه‌ای‌ که‌ در زمانی‌ و درجایی‌ اتفاق‌ افتاد و در دل‌ تاریخ‌ دفن‌ گردید بلکه‌ در دل‌ تاریخ‌ درخشید.
نهضت‌ عاشورا از این‌ دیدگاه‌ نیز پیوسته‌ برای‌ بشریت‌ِ جویای‌ کمال‌ و آزادی‌ وعزت‌، در بردارندة‌ ندای‌ «هل‌ من‌ ناصر» است‌ که‌ برای‌ ظالمان‌ آزار دهنده‌ و برای‌مظلومان‌ رهایی‌ بخش‌ است‌.
ر - پیام‌های‌ سیاسی‌
سرانجام‌ پیام‌های‌ سیاسی‌ حماسة‌ حسین‌ را می‌توان‌ دریافت‌. فلسفة‌ سیاسی‌اسلام‌ و طرح‌ ویژة‌ مکتب‌ برای‌ ادارة‌ جامعه‌، اقتضا می‌کند تا رهبران‌ شایسته‌ در رأس‌حکومت‌ اسلامی‌ قرار گیرند.
ادارة‌ تعالیم‌ الهی‌ در توان‌ هر فرد ضعیف‌ و ناپاکی‌ نیست‌. در غیاب‌ پیامبر(ص) امام‌این‌ مسئولیت‌ را عهده‌ دار است‌ و در غیاب‌ امام‌، نایب‌ امام‌(ولی‌ فقیه‌) شایسته‌ این‌ امرمهم‌ است‌. عاشورا این‌ پیام‌ مهم‌ را در برداشت‌ که‌ بی‌ تفاوتی‌ و بی‌ مسئولیتی‌ جامعه‌ درنهایت‌ موجب‌ خسارت‌ و درنده‌ خویی‌ افراد ناشایست‌ شده‌ و رهبران‌ شایسته‌ الهی‌ درمسلخ‌ شهادت‌ قربانی‌ خواهند شد. لذا همه‌ موظف‌ به‌ حساسیت‌ در امور سیاسی‌ وپشتیبانی‌ از رهبران‌ الهی‌ هستند.
منابع‌
1- حسن‌ ابراهیم‌ حسن‌، تاریخ‌ سیاسی‌ اسلام‌، ترجمة‌ ابوالقاسم‌ پاینده‌، تهران‌: جاویدان‌،1363.
2- گابریل‌، علی‌ و حسین‌ دو قهرمان‌ اسلام‌، ترجمة‌ فروغ‌ شهاب‌.تهران‌:ارمغان‌،1354.
3- دینوری‌، ابوحنیفه‌ احمد بن‌ داود، اخبار الطوال‌، ترجمه‌ صادق‌ نشأت‌. تهران‌: بنیادفرهنگ‌ ایران‌،1346.
4- صالحی‌ کرمانی‌، محمد رضا. الفبای‌ فکری‌ امام‌ حسین‌(ع) . تهران‌: کانون‌انتشار،1352.
5- غفاری‌، محسن‌. سیرة‌ امام‌ حسین‌ از طلوع‌ اشکبار تا عروج‌ خونین‌، تهران‌: پیام‌آزادی‌.
6- فریشلر، کورت‌. امام‌ حسین‌ و ایران‌. ترجمه‌ ذبیح‌ اله‌ منصوری‌، تهران‌:جاویدان‌،1371.
7- محمدی‌ اشتهاردی‌، محمد. پرتوی‌ از زندگی‌ چهارده‌ معصوم‌: تهران‌:انصاریان‌،1351.
8- محدثی‌، جواد. پیام‌های‌ عاشورا. تهران‌: پژوهشکده‌ تحقیقات‌ اسلامی‌ نمایندگی‌ ولی‌فقیه‌ در سپاه‌.
9- سپهر، میرزا تقی‌ لسان‌ الملک‌، ناسخ‌ التواریخ‌ در احوالات‌ حضرت‌ سیدالشهداء،تهران‌: اسلامیه‌،1398 هـ. ق‌

پیام‌های‌ عاشورا از زبان‌ عاشوراییان‌

پیام‌های‌ عاشورا از زبان‌ عاشوراییان‌
مقدمه‌
حادثة‌ عاشورا و تاریخ‌ کربلا دو چهره‌ و نمود دارد: یک‌ چهرة‌ سفید و نورانی‌ وچهره‌ای‌ تاریک‌، سیاه‌ و ظلمانی‌. اما چهرة‌ سیاه‌ و تاریکش‌ از آن‌ نظر سیاه‌ و تاریک‌ است‌که‌ در آن‌ فقط‌ جنایت‌، ظلم‌، و پستی‌ است‌. وقتی‌ ما این‌ چهره‌ را می‌بینیم‌، در آن‌ کشتن‌انسان‌های‌ بی‌گناه‌، کشتن‌ طفل‌ شیرخوار، مضایقه‌ از آب‌، تیر و نیزه‌ و اسب‌ بر بدن‌ تاختن‌،آتش‌ زدن‌ خیمه‌ها و بالاخره‌ به‌ اسارت‌ بردن‌ زنان‌ و فرزندان‌ را نظاره‌ می‌کنیم‌. اما آیاتاریخچة‌ عاشورا همین‌ یک‌ چهره‌ است‌؟ نه‌، کربلا چهرة‌ دیگری‌ هم‌ دارد که‌ سراسرحماسه‌ است‌، افتخار و نورانیت‌ است‌، تجلی‌ حقیقت‌ و انسانیت‌ است‌، تجلی‌ حق‌پرستی‌است‌، این‌ چهره‌ را که‌ می‌بینیم‌، می‌گوییم‌: بشریت‌ حق‌ دارد به‌ خودش‌ ببالد و افتخار کند.
حسین‌(ع) یک‌ شخصیت‌ حماسی‌ است‌، حماسة‌ کامل‌ترین‌ فضائل‌ اخلاقی‌،حماسة‌ عشق‌ و ایمان‌ و ایثار، حماسة‌ شهادت‌ و شهامت‌ و غیرت‌، حماسة‌ پاکی‌ و صداقت‌،و در یک‌ کلمه‌ حماسة‌ انسانیت‌ و همین‌ رمز جاودانگی‌ و بقای‌ نهضت‌ او در طول‌ تاریخ‌بوده‌ و هست‌.
سخنانی‌ که‌ از امام‌ حسین‌(ع) و اصحاب‌ آن‌ حضرت‌ نقل‌ شده‌ نادر است‌، ولی‌همین‌ مقدار که‌ در تاریخ‌ ضبط‌ شده‌ به‌طور واضح‌ و روشن‌، اهداف‌ و انگیزه‌های‌ این‌نهضت‌ پرشور و روحانی‌ را تبیین‌ می‌کند و درس‌ها و عبرت‌هایی‌ را که‌ انسان‌ها در طول‌قرون‌ می‌توانند از آن‌ بهره‌ ببرند، آشکار می‌نماید.
یکی‌ از چیزهایی‌ که‌ سبب‌ شده‌ که‌ متن‌ این‌ حادثه‌ محفوظ‌ بماند و هدفش‌ شناخته‌شود، آن‌ است‌ که‌ در این‌ واقعه‌ خطبه‌ زیاد خوانده‌ شده‌ است‌؛ خطبه‌ در آن‌ زمان‌ها حکم‌اعلامیه‌ را در عصر حاضر داشته‌ است‌، چه‌ خطبه‌هایی‌ که‌ قبل‌ از حادثة‌ کربلا خوانده‌ شده‌و چه‌ در خلال‌ آن‌ و چه‌ خطبه‌هایی‌ که‌ اهل‌ بیت‌ در کوفه‌ و شام‌ و در جاهای‌ دیگر ایرادکرده‌اند.
هم‌چنین‌ در قضیه‌ کربلا، سؤال‌ و جواب‌ زیاد شده‌ است‌ و همین‌ها در متن‌ تاریخ‌ثبت‌ شده‌ و ماهیت‌ حادثه‌ را به‌ روشنی‌ نشان‌ می‌دهد.
نیز، در قبل‌ و بعد از ماجرا نامه‌های‌ زیادی‌ مبادله‌ شده‌ است‌؛ نامه‌هایی‌ که‌ میان‌امام‌ و اهل‌ کوفه‌ یا اهل‌ بصره‌ مبادله‌ شده‌ و نامه‌هایی‌ که‌ امام‌ قبلاً برای‌ معاویه‌ یا بعداًبرای‌ دیگران‌ نوشته‌است‌.
در خود کربلا، رجز زیاد خوانده‌ شده‌ است‌، چه‌ از جانب‌ خود حضرت‌ و چه‌ از طرف‌اصحاب‌ و یاران‌ آن‌ حضرت‌ که‌ این‌ رجزها خود می‌تواند بیانگر اهداف‌ و انگیزه‌های‌ آنان‌در این‌ نهضت‌ عظیم‌ باشد.
علاوه‌ بر تمام‌ این‌ها، دعاها و مناجات‌هایی‌ که‌ حضرت‌ در مواطن‌ گوناگون‌ باحضرت‌ حق‌ ـ جل‌ شأنه‌ ـ داشتند، بیانگر روح‌ بزرگ‌ و معنوی‌ او و روشنگر اهداف‌ مقدس‌حضرت‌ از این‌ انقلاب‌ الهی‌ است‌.
نگارنده‌ سعی‌ دارد در این‌ مقال‌، به‌ گوشه‌ای‌ از درس‌ها و پیام‌های‌ عاشورا از زبان‌کسانی‌ که‌ خود، این‌ نضهت‌ خونین‌ و حماسی‌ را آفریدند بپردازد؛ باشد که‌ ـ ان‌شاءاللهتعالی‌ ـ گامی‌ هرچند کوچک‌ در تبیین‌ اهداف‌ این‌ واقعه‌ عظیم‌ و مقدس‌ در سال‌ مزیّن‌به‌نام‌ عزت‌ و افتخار حسینی‌ باشد.
فصل‌ اول‌: پیام‌های‌ اعتقادی‌
توحید و ایمان‌ به‌ مبدأ و معاد
عقیده‌ به‌ مبدأ و معاد مهم‌ترین‌ عامل‌ جهاد و فداکاری‌ در راه‌ خداست‌، چنین‌اعتقادی‌ در کلمات‌ امام‌ حسین‌(ع) و اشعار و رجزهای‌ او و یارانش‌ نقش‌ محوری‌ دارد.وقتی‌ سپاه‌ حکومت‌ حرّ راه‌ را بر کاروان‌ امام‌ بست‌، حضرت‌ ضمن‌ خطابه‌ای‌ که‌ ایراد کرد،فرمود:
«تکیه‌گاهم‌ خداست‌ و او مرا از شما بی‌نیاز می‌کند.» روز عاشورا وقتی‌ بی‌تابی‌خواهرش‌ را می‌بیند، می‌فرماید: «خواهرم‌ خدا را در نظر داشته‌ باش‌، بدان‌ که‌ همة‌زمینیان‌ می‌میرند، آسمانیان‌ هم‌ نمی‌مانند، هرچیزی‌ جز وجه‌ خدا که‌ آفریدگار هستی‌است‌ از بین‌ رفتنی‌ است‌».
صبح‌ عاشورا نیز وقتی‌ سپاه‌ کوفه‌ با همهمه‌ رو به‌ اردوگاه‌ تاختند با خدا چنین‌مناجات‌ می‌کند: خدایا! در هر گرفتاری‌ و شدت‌ تکیه‌گاه‌ و امیدم‌ تویی‌ و در هر حادثه‌ای‌ که‌برایم‌ پیش‌ آید پشتوانة‌ منی‌».
باور به‌ معاد رشته‌های‌ علقة‌ انسان‌ را از دنیا می‌گسلد و به‌ او یاری‌ می‌رساند تابتواند در مسیر عمل‌ به‌ تکلیف‌ راحت‌ از جان‌ خود بگذرد. امام‌(ع) در اشعاری‌ که‌ بعد ازشهادت‌ مسلم‌ انشا فرمود، به‌ این‌ مسئله‌ مهم‌ اشاره‌ می‌کند و می‌فرماید:
«اگر دنیا ارزشمند به‌حساب‌ آید، سرای‌ آخرت‌ که‌ خانة‌ پاداش‌ الهی‌ است‌ برتر ونیکوتر است‌ و اگر بدن‌ها برای‌ مرگ‌ پدید آمده‌اند، پس‌ شهادت‌ در راه‌ خدا برتر است‌».
در رجزهای‌ یاران‌ امام‌ نیز این‌ نکته‌ کاملاً مشهود است‌؛ به‌عنوان‌ نمونه‌ وقتی‌«عمروبن‌ خالد» ازدی‌ به‌ میدان‌ رفت‌، در رجز خویش‌ چنین‌ گفت‌:
«ای‌ جان‌! امروز به‌سوی‌ خدای‌ رحمان‌ و روح‌ و ریحان‌ می‌روی‌ و آنچه‌ را که‌ در لوح‌تقدیرت‌ از پاداش‌های‌ الهی‌ نوشته‌ شده‌ درمی‌یابی‌، پس‌ بی‌تابی‌ مکن‌ که‌ هر زنده‌ای‌مردنی‌ است‌».
اعتقاد به‌ رسالت‌ پیامبر
در عصر پس‌ از پیامبر، امت‌ دچار تجزیه‌ شدند، برخی‌ به‌ سنت‌ و دین‌ او وفادارماندند، ولی‌ اکثر مردم‌ دچار ضلالت‌ و بدعت‌ شدند. در مکه‌ حضرت‌ سیدالشهداء(ع) باابن‌عباس‌ دربارة‌ امویان‌ حاکم‌ صحبت‌ می‌کرد و از وی‌ پرسید: «نظر تو دربارة‌ کسانی‌ که‌پسر دختر پیامبر را از خانه‌ و وطن‌ و زادگاهش‌ بیرون‌ کرده‌ و او را آوارة‌ دشت‌ و بیابان‌ کردندو در پی‌ کشتن‌ وی‌ و ریختن‌ خونش‌ هستند، چیست‌؟ در حالی‌ که‌ این‌ پسر پیامبر، نه‌ برای‌خدا شریکی‌ قائل‌ شده‌، نه‌ غیر خدا را سرپرست‌ خویش‌ گرفته‌ و نه‌ از آیین‌ پیامبر خدافاصله‌ گرفته‌ است‌». ابن‌عباس‌ در جواب‌ عرض‌ کرد: «درباره‌ آنان‌ چیزی‌ نمی‌گویم‌، جزاین‌ آیة‌ قرآن‌ که‌: (آنان‌ به‌خدا و پیامبرش‌ کافر شدند...) و بعد حضرت‌ فرمود: خدایا!شاهد باش‌ ابن‌عباس‌ به‌ صراحت‌ به‌ کفر آنان‌ نسبت‌ به‌ خدا و رسول‌ گواهی‌داد».
در طول‌ سفر نیز امام‌ و خاندانش‌ پیوسته‌ از رسول‌ خدا(ص) یاد می‌کردند و خود را ازنسل‌ آن‌ حضرت‌ معرفی‌ می‌کردند و به‌ آن‌ افتخار کرده‌ و کرامت‌ و شرافت‌ خود را در آن‌می‌دانستند.
امامت‌
فلسفه‌ سیاسی‌ اسلام‌ برای‌ مدیریت‌ جامعه‌ بر مبنای‌ دین‌ در قالب‌ و شکل‌ امامت‌تجلّی‌ می‌کند. اهل‌ بیت‌ پیامبر به‌لحاظ‌ صلاحیت‌های‌ ذاتی‌ شایسته‌تر از دیگران‌ برای‌تصدّی‌ زمام‌داری‌ مسلمین‌اند، آنچه‌ که‌ در غدیر خم‌ اتفاق‌ افتاد، تأکید مجدّد برای‌چندمین‌ بار بود که‌ رسالت‌ پیشوایی‌ امت‌ پس‌ از رسول‌ خدا(ص) را به‌ عهدة‌ شایسته‌ترین‌فرد پس‌ از او؛ یعنی‌ امیرالمؤمنین‌(ع) می‌انداخت‌؛ هرچند که‌ عدّه‌ای‌ ریاست‌طلب‌ وزورمدار با راه‌اندازی‌ غوغای‌ سقیفه‌ مسیر امامت‌ مسلمین‌ را در بستری‌ دیگر انداختند وامت‌ را از امامت‌ علی‌(ع) محروم‌ کردند، ولی‌ این‌ حق‌ ازآن‌ِ امام‌ بود و خود او پیش‌ ازرسیدن‌ به‌ خلافت‌ و پس‌ از آن‌ در درگیری‌ و مناقشاتی‌ که‌ با خلفا و معاویه‌ داشت‌، و پس‌ ازشهادتش‌، امامان‌ دیگر شیعه‌ پیوسته‌ بر این‌ حق‌ مسلّم‌ تأکید کردند و آن‌ را حق‌ خویش‌ ودیگران‌ را غاصب‌ دانستند.
قیام‌ عاشورا، جلوه‌ای‌ از این‌ حق‌خواهی‌ و باطل‌ستیزی‌ در ارتباط‌ با این‌ والاترین‌رکن‌ جامع‌ اسلامی‌ بود، امام‌ حسین‌(ع) در مسیر راه‌ کوفه‌ پس‌ از برخورد با سپاه‌ حرّ درخطابه‌ای‌ که‌ ایرادکرد، چنین‌ فرمود:
«ای‌ مردم‌! اگر تقوای‌ خدا پیشه‌ کنید و حق‌ را برای‌ صاحبانش‌ بشناسید، خدا ازشما بیشتر راضی‌ خواهد بود، ما دودمان‌ پیامبریم‌ و به‌عهده‌ داری‌ این‌ امر و ولایت‌ بر شمااز دیگران‌ که‌ به‌ ناحق‌ مدّعی‌ آنند و در میان‌ شما به‌ ستم‌ و تجاوز حکومت‌ می‌کنندسزاوارتریم‌».
پیام‌ عاشورا این‌ است‌ که‌ در جامعة‌ اسلامی‌ حاکمیت‌ و ولایت‌ْ حق‌ّ شایسته‌ترین‌افراد است‌؛ یعنی‌ فردی‌ که‌ تعهد ایمانی‌ بالایی‌ داشته‌ باشد و برای‌ اجرای‌ فرامین‌ قرآن‌ وهدایت‌ جامعه‌ به‌سوی‌ اسلام‌ ناب‌ بکوشد و شیوة‌ حکومتی‌اش‌ بر مبنای‌ عدل‌ و قسط‌باشد.
شفاعت‌
مقام‌ شفاعت‌ برای‌ پیامبر و خاندان‌ او در قیامت‌ یکی‌ از ارکان‌ اعتقادی‌ شیعه‌است‌. در کوفه‌ وقتی‌ امام‌ سجاد(ع) را با آن‌ حال‌ رقّت‌بار و دست‌ و زنجیر بر گردن‌ آوردند،حضرت‌ ضمن‌ ایراد اشعاری‌ به‌ این‌ نکته‌ مهم‌ اشاره‌ می‌کند و می‌فرماید:
«اگر روز قیامت‌ ما و پیامبر خدا در یک‌جا جمع‌ شویم‌، شما چه‌ خواهید گفت‌ و چه‌حرفی‌ برای‌ گفتن‌ یا عذرخواهی‌ دارید؟».
در سخنانی‌ هم‌ که‌ حضرت‌ زینب‌3 در کوفه‌ داشت‌، از جمله‌ به‌ این‌ شعر تمثّل‌جست‌ که‌:
«آن‌گاه‌ که‌ پیامبر (در قیامت‌) به‌ شما بگوید: چه‌ کردید؟ شما که‌ امت‌ آخرالزمان‌هستید! چه‌ جوابی‌ خواهید داد؟».
یادآوری‌ موضوع‌ اعتقادی‌ شفاعت‌ نوعی‌ ملامت‌ بر عملکرد دشمنان‌ نیز بود، چراکه‌ جنایت‌ آنان‌ به‌ ذریّة‌ پیامبر(ص) با وضع‌ امتی‌ که‌ به‌ شفاعت‌ آن‌ حضرت‌ اعتقاد داشته‌باشند ناسازگار است‌.
درخواست‌ شفاعت‌ و امید به‌ آن‌ که‌ در زیارت‌نامه‌ها آمده‌است‌، همین‌ اثر تربیتی‌ رادارد، از جمله‌ در زیارت‌ امام‌ حسین‌(ع) می‌خوانیم‌: «اللّهم‌ ارزقنی‌ شفاعة‌ الحسین‌ یوم‌الورود».
بدعت‌ستیزی‌
امام‌ حسین‌(ع) مصداق‌ بارزی‌ از عمل‌ به‌ این‌ تکلیف‌ الهی‌ به‌ دفاع‌ از حریم‌ دین‌پرداخت‌ و از انگیزه‌های‌ خویش‌ احیای‌ دین‌ و بدعت‌ ستیزی‌ را برشمرد، از جمله‌ درنامه‌ای‌ که‌ به‌ بزرگان‌ بصره‌ نوشت‌ چنین‌ آمده‌ است‌:
«أدعوکم‌ الی‌ کتاب‌ الله و سنة‌ نبیّه‌ فاءن‌ّ السنّة‌ قد اُمیتت‌ والبدعة‌ قد اُحییت‌»؛ (شمارا به‌ کتاب‌ خدا و سنت‌ پیامبرش‌ دعوت‌ می‌کنم‌، همانا سنت‌ پیامبر مرده‌ و بدعت‌ زنده‌شده‌ است‌».
فصل‌ دوم‌: پیام‌های‌ اخلاقی‌
آزادگی‌
حضرت‌ علی‌(ع) در جایی‌ می‌فرماید:
«آیا هیچ‌ آزاده‌ای‌ نیست‌ که‌ این‌ نیم‌خورده‌ (دنیا) را برای‌ اهلش‌ واگذارد؟ یقیناًبهای‌ وجود شما چیزی‌ جز بهشت‌ نیست‌، پس‌ خود را جز به‌بهشت‌ نفروشید».
آزادگی‌ در آن‌ است‌ که‌ انسان‌ کرامت‌ و شرافت‌ خودش‌ را بشناسد و تن‌ به‌ پستی‌ وذلت‌ و حقارت‌ و اسارت‌ دنیا و زیر پا نهادن‌ ارزش‌های‌ انسانی‌ ندهد.
نهضت‌ عاشورا، جلوة‌ بارزی‌ از آزادگی‌ در مورد امام‌ حسین‌(ع) و خاندان‌ و یارانش‌است‌ که‌ بعضی‌ از موارد آن‌ به‌عنوان‌ نمونه‌ اشاره‌ می‌شود:
وقتی‌ می‌خواستند به‌ زور از آن‌ حضرت‌ برای‌ یزید بیعت‌ بگیرند با ردّ درخواست‌آن‌ها این‌گونه‌ فرمودند:
«نه‌ به‌خدا سوگند نه‌ دست‌ ذلّت‌ به‌ آنان‌ می‌دهم‌ و نه‌ چون‌ بردگان‌ تسلیم‌ حکومت‌آن‌ها می‌شوم‌».
صحنة‌ کربلا نیز جلوة‌ دیگری‌ از این‌ آزادگی‌ بود، آن‌ حضرت‌ از میان‌ دو امر؛ یعنی‌شمشیر یا ذلّت‌ مرگ‌ با افتخار را پذیرفت‌ و فرمود: «هیهات‌ منّا الذلة‌».
روح‌ آزادگی‌ امام‌(ع) سبب‌ شد حتی‌ در آن‌ حال‌ که‌ مجروح‌ بر زمین‌ افتاده‌ بود به‌تصمیم‌ سپاه‌ دشمن‌ برای‌ حمله‌ به‌ خیمه‌ها فریاد برآورد: «اگر دین‌ ندارید و از روز رستاخیزنمی‌هراسید، لا اقل‌ در دنیای‌ خود آزاده‌ باشید».
فرهنگ‌ آزادگی‌ در میان‌ یاران‌ امام‌ هم‌ کاملاً مشهود بود، حتی‌ «مسلم‌»پیشاهنگ‌ نهضت‌ حسینی‌ در کوفه‌ نیز هنگام‌ رویارویی‌ با سپاه‌ ابن‌زیاد رجز می‌خواند که‌:«هرچند که‌ مرگ‌ را چیز ناخوشایند می‌بینیم‌، ولی‌ سوگند خورده‌ام‌ که‌ جز با آزادگی‌ کشته‌نشوم‌».
جالب‌ آن‌که‌ همین‌ شعار و رجز را عبدالله پسر «مسلم‌» در روز عاشورا هنگام‌ نبرد بادشمنان‌ می‌خواند و این‌ نشان‌دهندة‌ پیوند فکری‌ مرامی‌ این‌ خانواده‌ بر اساس‌ آزادگی‌است‌. مصداق‌ بارز دیگری‌ از آزادگی‌، حرّبن‌ یزید ریاحی‌ است‌ و همین‌ صفت‌ او را از دوزخ‌نجات‌ داد و راهی‌ بهشت‌ کرد و چون‌ به‌ شهادت‌ رسید سیدالشهدا(ع) بر بالینش‌ حاضر شدو او را حرّ و آزاده‌ خطاب‌ کرد و فرمود: «تو آزاده‌ای‌، همان‌ گونه‌ که‌ مادرت‌ نامت‌ را حرّگذاشت‌».
اگر آزادی‌ خواهان‌ در راه‌ استقلال‌ و رهایی‌ از ظلم‌ می‌جنگند، در سایة‌ همین‌آزادگی‌ است‌ که‌ ارمغان‌ عاشورا برای‌ همیشة‌ تاریخ‌است‌.
ایثار
در صحنة‌ عاشورا نخستین‌ ایثارگر خود حضرت‌ بود که‌ حاضر شد جان‌ خود را فدای‌دین‌ خدا کند و رضای‌ او را بر همه‌ چیز برگزیند، اصحاب‌ آن‌ حضرت‌ نیز هر کدام‌ ایثارگرانه‌جان‌ خویش‌ را فدای‌ امام‌ خویش‌ کردند.
اظهارهای‌ یاران‌ امام‌ در شب‌ عاشورا مشهور است‌، یک‌ به‌ یک‌ برخاستند وآمادگی‌ خود را برای‌ جانبازی‌ و ایثار خود در راه‌ امام‌(ع) اظهار کردند؛ به‌عنوان‌ نمونه‌، به‌این‌ سخن‌ «مسلم‌بن‌ عوسجه‌» اشاره‌ می‌کنیم‌ که‌ به‌ امام‌(ع) فرمود:
«هرگز از تو جدا نخواهم‌ شد، اگر سلاحی‌ برای‌ جنگ‌ با آنان‌ نداشته‌ باشم‌ با سنگ‌با آنان‌ خواهم‌ جنگید تا همراه‌ تو به‌ شهادت‌ برسم‌».
حضرت‌ زینب‌3 عصر عاشورا هنگام‌ حملة‌ سپاه‌ کوفه‌ به‌ خیمه‌ها، چون‌ دید شمربا شمشیر آخته‌ قصد کشتن‌ امام‌ سجاد(ع) را دارد، فرمود: کشته‌ نخواهد شد، مگر آن‌که‌من‌ فدای‌ او شوم‌».
جلوة‌ بارز ایثار در واقعة‌ عاشورا حضرت‌ ابوالفضل‌(ع) بود؛ علاوه‌ بر آن‌که‌ امان‌نامة‌ابن‌زیاد را ردّ کرد و شب‌ عاشورا نیز اظهار کرد:
«هرگز از تو دست‌ نخواهم‌ کشید خدا نیاورد زندگی‌ پس‌ از تورا».
روز عاشورا نیز وقتی‌ با لب‌ تشنه‌ وارد شریعة‌ فرات‌ شد، با یاد آوری‌ کام‌ تشنة‌امام‌حسین‌(ع) ایثارگری‌ و فداکاری‌ به‌ او اجازه‌ نوشیدن‌ آب‌ نداد و با لب‌ تشنه‌ به‌ شهادت‌رسید. و نمونه‌های‌ بسیار زیاد دیگر که‌ این‌ مختصر، گنجایش‌ بیان‌ تمام‌ آنها را ندارد.
توکّل‌
امام‌ حسین‌(ع) در آغاز حرکت‌ خویش‌ از مدینه‌ تنها با توکّل‌ بر خدا این‌ راه‌ رابرگزید و در تمام‌ مسیر تنها تکیه‌گاهش‌ خدا بود، حتّی‌ توکّلش‌ بر یاران‌ همراه‌ هم‌ نبود. ازاین‌ رو از آنان‌ خواست‌ که‌ هر کس‌ می‌خواهد برگردد و همین‌ توکل‌ باعث‌ شد هیچ‌پیشامدی‌ نتواند در عزم‌ او خلل‌ وارد کند.
در وصیتی‌ که‌ به‌ برادرش‌ محمدبن‌ حنفیّه‌ در آغاز حرکتش‌ از مدینه‌ داشت‌، ضمن‌بیان‌ انگیزه‌ و هدف‌ خویش‌ از قیام‌ در پایان‌ فرمود: «ما توفیقی‌ اءلاّ بالله علیه‌ توکّلت‌ و اءلیه‌اُنیب‌» و یا درخطبه‌هایی‌ که‌ در روز عاشورا ایراد نمود، جملة‌ «انی‌ توکّلت‌ علی‌ الله ربّی‌ وربّکم‌» را بیان‌ کرد که‌ بیانگر همین‌ روحیه‌ است‌.
جهاد با نفس‌
خود ساختگی‌ و جهاد با نفس‌ زیربنای‌ جهاد با دشمن‌ بیرونی‌ است‌ و بدون‌ آن‌، این‌هم‌ بی‌ثمر است‌ و کربلا سرشار از این‌ مجاهدت‌هاست‌. نافع‌بن‌ هلال‌ همسری‌ داشت‌ که‌نامزد بود و هنوز عروسی‌ نکرده‌ بود، در کربلا هنگامی‌ که‌ می‌خواست‌ برای‌ نبرد به‌ میدان‌رود همسرش‌ دست‌ به‌ دامان‌ او شد و گریست‌. این‌ صحنه‌ کافی‌ بود که‌ هر جوانی‌ را متزلزل‌کند و انگیزة‌ جهاد را از او سلب‌ نماید، ولی‌ او با آن‌که‌ امام‌ نیز از او خواست‌ که‌ شادی‌همسرش‌ را بر میدان‌ رفتن‌ ترجیح‌ دهد، بر این‌ محبت‌ دنیوی‌ و غریزی‌ غلبه‌ یافت‌وگفت‌:
«ای‌ پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری‌ نکنم‌، فردا جواب‌ پیامبر را چه‌ بدهم‌؟»جنگید تا شهید شد.
شجاعت‌
شجاعت‌ عاشوراییان‌، ریشه‌ در اعتقادشان‌ داشت‌، آنان‌ که‌ به‌ عشق‌ شهادت‌می‌جنگیدند از مرگ‌ ترس‌ نداشتند تا در مقابله‌ با دشمن‌ سست‌ شوند و به‌ همین‌ دلیل‌لشگریان‌ دشمن‌ پیوسته‌ از برابرشان‌ می‌گریختند و چون‌ توان‌ مبارزة‌ فردی‌ را با آنهانداشتند به‌طور جمعی‌ حمله‌ کرده‌ و آنها را به‌ شهادت‌ می‌رساندند.
یکی‌ از راویان‌ِ حوادث‌ کربلا حمیدبن‌ مسلم‌ می‌گوید:
«به‌خدا سوگند! هیچ‌ محاصره‌ شده‌ای‌ در انبوه‌ مردم‌ ندیدم‌ که‌ فرزندان‌ و خاندان‌ ویارانش‌ کشته‌ شده‌ باشند و چون‌ حسین‌ بن‌ علی‌ قوی‌دل‌ و استوار و شجاع‌ باشد».
صبر و استقامت‌
آنچه‌ حماسة‌ کربلا را ماندگار و جاودانه‌ کرد، روحیة‌ مقاومت‌ و صبر امام‌ حسین‌(ع)و یاران‌ و همراهان‌ او بود. حضرت‌ در یکی‌ از منزلگاه‌های‌ میان‌ راه‌ این‌گونه‌ فرمود: «صبر ومقاومت‌ کنید ای‌ بزرگ‌زادگان‌! چرا که‌ مرگ‌ شما را از رنج‌ و سختی‌ عبور می‌دهد و به‌سوی‌بهشت‌ گسترده‌ و نعمت‌های‌ همیشگی‌ می‌رساند».
در شب‌ عاشورا به‌ خواهرش‌ زینب‌ و دیگر بانوان‌ توصیه‌ فرمود:
«این‌ قوم‌ جز به‌ کشتن‌ من‌ راضی‌ نمی‌شوند، اما من‌ شما را به‌ تقوای‌ الهی‌ و صبر بربلا و تحمل‌ مصیبت‌ وصیت‌ می‌کنم‌».
از زمزمه‌های‌ حضرت‌ در آخرین‌ لحظات‌ زندگی‌ در گودال‌ قتلگاه‌، صبر بر قضای‌الهی‌ به‌ گوش‌ می‌رسید.
عزّت‌ و افتخار
امام‌(ع) و خاندان‌ و اصحاب‌ حضرت‌ در مواقع‌ و مواطن‌ مختلف‌ عزت‌ و افتخار،خود را در عمل‌ و گفتار به‌ منصة‌ ظهور رساندند و در مقابل‌، ذلت‌ و خواری‌ یزید و دودمان‌ناپاکش‌ را اثبات‌ کردند که‌ نمونه‌های‌ آن‌ بی‌شمار است‌:
وقتی‌ والی‌ مدینه‌ بیعت‌ با یزید را به‌حضرت‌ پیشنهاد کرد، حضرت‌ ضمن‌ ردّ آن‌، باذلیلانه‌ شمردن‌ آن‌ این‌گونه‌ فرمود:
«کسی‌ همچون‌ من‌ با شخصی‌ چون‌ او بیعت‌ نمی‌کند».
در جای‌ دیگر با ردّ پیشنهاد تسلیم‌ شدن‌ فرمود:
«همچون‌ ذلیلان‌ دست‌ بیعت‌ با شما نخواهم‌ داد».
در خطابة‌ پرشور دیگری‌ در کربلا به‌ سپاه‌ کوفه‌ فرمود: «ابن‌زیاد مرا میان‌ کشته‌شدن‌ و ذلّت‌ مخیّر کرده‌ و هیهات‌! که‌ من‌ جانب‌ ذلّت‌ را بگیرم‌، این‌ را خدا و رسول‌ ودامن‌های‌ پاک‌ و جان‌های‌ غیرت‌مند و باعزّت‌ نمی‌پذیرد».
این‌ روحیه‌ در فرزندان‌، برادران‌ و یاران‌ حضرت‌ نیز نمودی‌ آشکار داشت‌ که‌ ازجملة‌ آنها ردّ امان‌نامة‌ ابن‌زیاد توسط‌ قمر بنی‌هاشم‌ و برادرانش‌ می‌باشد.
خاندان‌ حضرت‌ نیز عزّت‌ خود را پس‌ از عاشورا در قالب‌ اسارت‌ حفظ‌ کردند وکم‌ترین‌ حرف‌ یا عکس‌العملی‌ که‌ نشان‌دهندة‌ ذلّت‌ و خواری‌ آنها باشد از خود نشان‌ندادند. حضرت‌ زینب‌3 سخنان‌ تحقیرآمیز ابن‌زیاد را در کوفه‌ و گستاخی‌های‌ یزید را درشام‌ با عزت‌ و سربلندی‌ جواب‌ داد و آنها را به‌ محاکمه‌ کشانید، در خطبة‌ بلیغی‌ خطاب‌ به‌یزید این‌گونه‌ فرمود:
«ای‌ یزید! خیال‌ کرده‌ای‌ با اسیر کردن‌ ما و به‌ این‌سو و آن‌سو کشیدن‌ ما خفیف‌ وخوار می‌شویم‌ و تو کرامت‌ و عزت‌ می‌یابی‌؟... به‌خدا سوگند! نه‌ یاد ما محو می‌شود و نه‌وحی‌ ما می‌میرد و نه‌ ننگ‌ِ این‌ جنایت‌ از دامان‌ تو زدوده‌ می‌شود».
عفاف‌ و حجاب‌
نهضت‌ عاشورا برای‌ احیای‌ ارزش‌های‌ دینی‌ بود و از جملة‌ آنها حفظ‌ حجاب‌ وعفاف‌ زن‌ مسلمان‌ است‌، سیدبن‌ طاووس‌ می‌گوید: شب‌ عاشورا امام‌ حسین‌(ع) درگفت‌گو با خانواده‌اش‌ آنان‌ را به‌ حجاب‌ و عفاف‌ و خویشتن‌داری‌ توصیه‌ کرد.
دختران‌ و خواهران‌ امام‌(ع) مواظب‌ بودند تا حریم‌ عفاف‌ اهل‌بیت‌ پیامبر تا آن‌جاکه‌ می‌شود، حفظ‌ و رعایت‌ شود. اُم‌کلثوم‌3 به‌ مأمور اسیران‌ فرمود:
«وقتی‌ ما را وارد شهر دمشق‌ می‌کنید از دری‌ وارد کنید که‌ تماشاچی‌ کمتری‌ داشته‌باشد». و از آنان‌ درخواست‌ کرد که‌ سرهای‌ شهدا را از میان‌ کجاوه‌های‌ اهل‌بیت‌ فاصله‌بدهند، تا نگاه‌ مردم‌ به‌ آنها باشد و حرم‌ رسول‌ خدا را تماشا نکنند و فرمود:
«از بس‌ مردم‌ ما را در این‌ حال‌ تماشا کردند، خوار شدیم‌».
یکی‌ از اعتراض‌های‌ شدید حضرت‌ زینب‌3 به‌ یزید این‌ بود:
«آیا از عدالت‌ است‌ که‌ کنیزان‌ خود را در حرم‌سرا پوشیده‌ نگاه‌ داشته‌ای‌ و دختران‌پیامبر را به‌صورت‌ اسیر شهر به‌ شهر می‌گردانی‌، حجاب‌ آنها را هتک‌ کرده‌، چهره‌هایشان‌را در معرض‌ دید همگان‌ قرار داده‌ای‌ که‌ دور و نزدیک‌ به‌صورت‌ آنها نگاه‌ کنند؟!».
عمل‌ به‌ تکلیف‌
امامان‌ شیعه‌ در شرایط‌ مختلف‌ اجتماعی‌ طبق‌ تکلیف‌ عمل‌ می‌کردند و در این‌ راه‌هیچ‌ چیز نمی‌توانست‌ آنها را از آن‌ منع‌ کند. حادثة‌ عاشورا نیز یکی‌ از جلوه‌های‌ بارز عمل‌به‌ وظیفه‌ بود و این‌ را امام‌ حسین‌(ع) و خاندان‌ و اصحاب‌ او در کردار و گفتار به‌ اثبات‌رساندند.
حضرت‌ وقتی‌ می‌خواست‌ از مکّه‌ به‌سوی‌ کوفه‌ خارج‌ شود، در جواب‌ ابن‌ عباس‌ که‌او را از رفتن‌ به‌سوی‌ عراق‌ برحذر می‌داشت‌، فرمود:
«با آن‌ که‌ می‌دانم‌ تو از روی‌ خیرخواهی‌ و شفقت‌ چنین‌ می‌گویی‌، اما من‌ تصمیم‌خود را گرفته‌ام‌».
وقتی‌ دو نفر از سوی‌ والی‌ مکّه‌ برایش‌ امان‌نامه‌ آوردند تا از ادامة‌ سفر خودداری‌کند به‌ آنها فرمود: «در خواب‌ پیامبر خدا را دیدم‌، به‌چیزی‌ فرمان‌ یافتم‌ که‌ به‌سوی‌ آن‌خواهم‌ رفت‌ چه‌ زیانم‌ باشد چه‌ سودم‌».
غیرت‌
یکی‌ از خصلت‌های‌ پسندیده‌، غیرت‌ است‌ و خداوند نیز بندگان‌ غیرت‌مند خود رادوست‌ دارد.
در حادثة‌ عاشورا جوانان‌ بنی‌هاشم‌ پیوسته‌ اهل‌بیت‌ حضرت‌ را در طول‌ سفر درخیمه‌ها محافظت‌ می‌کردند، شب‌ها با حراست‌ آن‌ها ـ به‌ویژه‌ قمر بنی‌هاشم‌ ـ زنان‌ حرم‌آسوده‌ و بی‌هراس‌ می‌خفتند.
خود حضرت‌ نیز تا وقتی‌ که‌ زنده‌ بود، نتوانست‌ تحمّل‌ کند که‌ نامردان‌ به‌ حریم‌ناموس‌ او نزدیک‌ شوند تا جایی‌ که‌ نوشته‌اند: حضرت‌ در حمله‌های‌ خود نقطه‌ای‌ در میدان‌نبرد انتخاب‌ کرده‌ بود که‌ نزدیک‌ خیام‌ حرم‌ باشد تا در صورت‌ حملة‌ دشمن‌ کسی‌ متعرض‌مخدّرات‌ نشود.
در واپسین‌ لحظات‌ هم‌ که‌ مجروح‌ بر زمین‌ افتاده‌ بود، وقتی‌ شنید که‌ گروهی‌ ازسپاه‌ دشمن‌ قصد حمله‌ به‌ خیمه‌ها و تعرّض‌ به‌ زنان‌ و کودکان‌ را دارند بر سرشان‌ فریادبرآورد:
«ای‌ پیروان‌ آل‌ ابوسفیان‌! اگر دین‌ ندارید و از معاد نمی‌ترسید، لا اقل‌ در دنیا آزاده‌مرد باشید... من‌ با شما می‌جنگم‌ و شما با من‌ می‌جنگید، به‌زنان‌ که‌ نباید تعّرض‌ کرد! تاوقتی‌ من‌ زنده‌ام‌ طغیان‌ گرانتان‌ را از تعرّض‌ به‌ حرم‌ من‌ باز دارید».
فتوّت‌ و جوانمردی‌
امام‌ حسین‌(ع) و یارانش‌ زیباترین‌ جلوه‌های‌ جوانمردی‌ و فتوت‌ را در حماسة‌عاشورا از خود نشان‌ دادند، چه‌ با حمایتشان‌ از حق‌، چه‌ با جانبازی‌ در رکاب‌ امام‌ خویش‌ تاشهادت‌ و چه‌ در برخورد انسانی‌ با دیگران‌ حتی‌ دشمنان‌. در کوفه‌ وقتی‌ «هانی‌» را به‌ اتّهام‌پنهان‌ کردن‌ «مسلم‌» در خانه‌اش‌ دستگیر کرده‌ و به‌ دار الاماره‌ بردند، ابن‌زیاد از اوخواست‌ که‌ «مسلم‌» را تحویل‌ دهد، ولی‌ او این‌ را نامردی‌ دانست‌ و در جواب‌ گفت‌:
«به‌خدا سوگند! هرگز او را نخواهم‌ آورد، آیا مهمان‌ خود را بیاورم‌ و تحویل‌ دهم‌ تا اورا بکشی‌؟ به‌ خدا قسم‌! اگر تنهای‌ تنها و بدون‌ یاور هم‌ باشم‌، او را تحویل‌ نخواهم‌ داد تادر راه‌ او کشته‌شوم‌».
در مسیر، وقتی‌ امام‌(ع) با لشکر حرّ برخورد کرد وقتی‌ یکی‌ از اصحابش‌ پیشنهادکرد که‌ اینان‌ گروه‌ اندکند و جنگ‌ با اینها آسان‌تر از نبرد با گروه‌هایی‌ است‌ که‌ بعداًمی‌آیند، در جواب‌ فرمود: «من‌ شروع‌ به‌ جنگ‌ نمی‌کنم‌».
و صحنة‌ دیگر آب‌ دادن‌ به‌ سپاه‌ تشنة‌ حرّ بود که‌ حضرت‌ حتی‌ آن‌که‌ از همه‌ دیرتررسیده‌ بود را سیراب‌ کرد.
مواسات‌
یکی‌ از زیباترین‌ خصلت‌های‌ اخلاقی‌، مواسات‌؛ یعنی‌ غم‌خواری‌ و هم‌دردی‌ ویاری‌ کردن‌ دیگران‌ است‌. از جلوه‌های‌ بارز مواسات‌ در حادثة‌ عاشورا، صحنه‌ای‌ است‌ که‌میان‌ بنی‌هاشم‌ و دیگر یاران‌ امام‌(ع) پیش‌ آمد و هر گروه‌ حاضر بودند پیش‌مرگ‌ دیگری‌شوند. در شب‌ عاشورا حضرت‌ ابوالفضل‌(ع) در خیمة‌ بنی‌هاشم‌ این‌گونه‌ ایراد سخن‌ کرد :
«فردا صبح‌، شما نخستین‌ گروهی‌ باشیدکه‌ به‌ میدان‌ می‌روید، ما پیش‌ از آنان‌ به‌استقبال‌ مرگ‌ می‌رویم‌ تا مردم‌ نگویند اصحاب‌ را جلو فرستادند...» و بنی‌هاشم‌ هم‌برخاستند و شمشیرها را کشیدند و گفتند:
«ما هم‌ با تو هم‌عقیده‌ایم‌»، از طرف‌ دیگر، در خیمة‌ اصحاب‌ حبیب‌بن‌ مظاهرسخنرانی‌ کرده‌ و در ضمن‌ سخنانش‌ گفت‌:
«صبح‌ که‌ شد، شما اولین‌ نفراتی‌ باشید که‌ به‌ میدان‌ می‌روید، ما زودتر به‌ مبارزه‌می‌پردازیم‌، مبادا که‌ یکی‌ از بنی‌هاشم‌ خون‌آلود شود، در حالی‌ که‌ هنوز جانی‌ در بدن‌ وخونی‌ در رگ‌ داریم‌! تا مردم‌ نگویند سروران‌ خویش‌ را به‌ جنگ‌ فرستادند و از فداکاری‌مضایقه‌ کردند» و بعد همه‌ با شمشیرهای‌ آخته‌ گفتند: «ما با تو هم‌عقیده‌ایم‌».
وفا
وقتی‌ به‌ صحنة‌ عاشورا می‌نگریم‌، در یک‌ طرف‌ مظاهر برجسته‌ای‌ از وفا رامی‌بینیم‌ و در سوی‌ دیگر، نمونه‌های‌ زشتی‌ از عهدشکنی‌ و بی‌وفایی‌. شب‌ عاشوراسیدالشهدا(ع) وقتی‌ با اصحاب‌ خود صحبت‌ می‌کند، وفای‌ آنان‌ را می‌ستاید و می‌فرماید:«من‌ باوفاتر و بهتر از اصحابم‌، اصحابی‌ نمی‌شناسم‌».
شهدای‌ کربلا جان‌بازی‌ در رکاب‌ آن‌ حضرت‌ را وفای‌ به‌عهد می‌دانستند، عمروبن‌قرظه‌ روز عاشورا خود را در برابر شمشیرها و تیرهای‌ دشمن‌ قرار می‌داد تا به‌ امام‌ آسیبی‌نرسد، آن‌قدر جراحت‌ برداشت‌ که‌ بی‌تاب‌ شد، آن‌گاه‌ رو به‌ حضرت‌ کرد و پرسید: «ای‌ پسرپیامبر! آیا وفا کردم‌؟»، امام‌ فرمود:
«آری‌ تو در بهشت‌ پیش‌ روی‌ منی‌ و زودتر به‌ بهشت‌ می‌روی‌، سلام‌ مرا به‌ پیامبربرسان‌».
و در زیارت‌ امام‌ حسین‌(ع) خطاب‌ به‌ آن‌ حضرت‌ می‌گوییم‌: «أشهد انّک‌ وفیت‌بعهدالله وجاهدت‌ فی‌ سبیله‌ حتی‌ أتاک‌ الیقین‌».
فصل‌ سوم‌: پیام‌های‌ عرفانی‌
اخلاص‌
صحنة‌ عاشورا، صحنة‌ تصفیة‌ خالصان‌ از ناخالصان‌ است‌. آنها که‌ از اول‌ به‌قصدی‌غیر از رضایت‌ و قرب‌ الهی‌ و عمل‌ به‌ وظیفه‌، همراه‌ امام‌(ع) به‌طرف‌ کربلا حرکت‌ کردند،هر یک‌ به‌ بهانه‌ای‌ از حضرت‌ جدا شدند و تنها کسانی‌ ماندند که‌ این‌ راه‌ را خالصانه‌انتخاب‌ کرده‌ بودند و خلوص‌ خود را در شب‌ عاشورا و روز نبرد نشان‌ دادند.
امام‌(ع) پیش‌ از شروع‌ حرکت‌ از مدینه‌ ضمن‌ خطابة‌ مفصلی‌ که‌ ایراد کرد، هرگونه‌شائبة‌ دنیاطلبی‌ و ریاست‌خواهی‌ و جنگ‌ قدرت‌ را ردّ کرد و انگیزة‌ خالص‌ «اصلاح‌ دینی‌ واجتماعی‌» را مطرح‌ ساخت‌.
در جای‌ دیگر، این‌گونه‌ فرمود:
«من‌ هرگز به‌عنوان‌ شورش‌ و خوش‌گذرانی‌، سرمستی‌، فسادانگیزی‌ یا ستم‌ قیام‌نکردم‌، بلکه‌ برای‌ طلب‌ اصلاح‌ و امر به‌معروف‌ و نهی‌ از منکر قیام‌ کردم‌».
عابس‌ بن‌ ابی‌ شبیب‌ شاکری‌ که‌ یکی‌ از اصحاب‌ حضرت‌ است‌، حمایت‌ خالصانه‌ والهی‌ خود را از اهل‌بیت‌ پیامبر(ص) در رجزش‌ این‌گونه‌ بیان‌ می‌کند:
«من‌ با شمشیرم‌ در راه‌ شما تیغ‌ می‌زنم‌ و جهاد می‌کنم‌ تا به‌ دیدار خدا بروم‌ و بااین‌ کار جز به‌ پاداش‌ الهی‌ چشم‌ ندوخته‌ام‌ و چیزی‌ نمی‌خواهم‌».
بلا و امتحان‌
عارفان‌ با ایمان‌ نه‌تنها از بلا نمی‌گریزند، بلکه‌ آن‌ را نشانة‌ لطف‌ الهی‌ و سبب‌ پاکی‌روح‌ و جان‌ خود می‌دانند و به‌ استقبال‌ آن‌ می‌روند.
سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا در مناجاتی‌ که‌ در آخرین‌ لحظات‌ حیات‌ با خدا دارد،خداوند راهم‌ به‌ نعمت‌های‌ سرشارش‌ می‌ستاید و هم‌ به‌ بلای‌ نیکویش‌.
هم‌ چنین‌ هنگام‌ آخرین‌ وداع‌ با اهل‌بیت‌ ضمن‌ آن‌که‌ آنان‌ را آمادة‌ تحمل‌ بلا ورنج‌ می‌سازد فرجام‌ خوشی‌ بر ایشان‌ بازگو می‌کند و می‌فرماید:
«خداوند دشمنانتان‌ را با انواع‌ بلاها عذاب‌ می‌کند، ولی‌ به‌ شما در مقابل‌ این‌ بلا وبه‌ عوض‌ آن‌ انواع‌ نعمت‌ها و کرامت‌ها را می‌بخشد، پس‌ شکوه‌ نکنید و چیزی‌ بر زبان‌جاری‌ نکنید که‌ ارزش‌ شما را بکاهد».
رضا و تسلیم‌
اهل‌بیت‌: در مقابل‌ خواست‌ خدا و تقدیر الهی‌ کاملاً راضی‌ و خشنود بودند و باپشتوانة‌ آن‌ هر مشکل‌ و بلایی را صبورانه‌ و عاشقانه‌ تحمل‌ می‌کردند.
امام‌ حسین‌(ع) وقتی‌ می‌خواست‌ از مدینه‌ خارج‌ شود، هنگام‌ وداع‌ با قبرپیامبر(ص) از خدا خواست‌ که‌ آنچه‌ رضای‌ او در آن‌ است‌، برایش‌ مقدّر کند.
در مسیر کوفه‌ نیز پس‌ از برخورد با «فرزدق‌» و آگاهی‌ از اوضاع‌ کوفه‌ فرمود:
«اگر قضای‌ الهی‌ بر چیزی‌ نازل‌ شود، آن‌ را دوست‌ داریم‌».
شعار «رضا الله رضانا أهل‌ البیت‌» از کلمات‌ نورانی‌ امام‌(ع) و خاندان‌ او در این‌ سفربود. در واپسین‌ لحظه‌های‌ حیات‌ خود هم‌ از حنجرة‌ خونینش‌ زمزمة‌ رضایت‌ از تقدیرالهی‌ به‌ گوش‌ می‌رسید.
شهادت‌طلبی‌
صحنة‌ عاشورا جلوة‌ شهادت‌طلبی‌ یاران‌ با ایمان‌ امام‌ حسین‌(ع) بود، خود حضرت‌نیز پیشتاز و الگوی‌ این‌ میدان‌ بود.
وقتی‌ امام‌ می‌خواست‌ از مکه‌ حرکت‌ کند با خواندن‌ خطبه‌ای‌ از زیبایی‌ مرگ‌ در راه‌خدا سخن‌ گفت‌ و از آنها خواست‌ که‌ هر کس‌ طالب‌ شهادت‌ است‌ و آمادگی‌ بذل‌ جان‌خویش‌ را دارد همراه‌ حضرت‌ برود.
اگر در اظهارهای‌ یاران‌ امام‌ در شب‌ عاشورا دقت‌ شود، این‌ روحیه‌ در گفتارشان‌موج‌ می‌زند و هر یک‌ برخاسته‌ و عشق‌ خود را به‌ کشته‌ شدن‌ در راه‌ خدا و در حمایت‌ ازفرزند پیامبر و مبارزه‌ با ظالمان‌ ابراز می‌کند و سخن‌شان‌ این‌ بود:
«سپاس‌ خدایی‌ را که‌ با یاری‌ کردن‌ تو ما را گرامی‌ داشت‌ و با کشته‌ شدن‌ همراه‌ تومارا شرافت‌ بخشید».
حتی‌ نوجوانی‌ چون‌ حضرت‌ قاسم‌(ع) مرگ‌ را شیرین‌تر از عسل‌ معرفی‌ می‌کند واز آن‌ استقبال‌ می‌نماید.
در صبح‌ عاشورا با آغاز تیراندازی‌ سپاه‌ عمر سعد، حضرت‌ خطاب‌ به‌ یاران‌ خویش‌فرمود:
«خدا رحمتتان‌ کند! برخیزید به‌سوی‌ مرگی‌ که‌ چاره‌ای‌ از آن‌نیست‌».
و این‌ در واقع‌ فراخوانی‌ به‌سوی‌ حیات‌ بود، حیاتی‌ جاویدان‌ در سایة‌ مرگ‌ سرخ‌.
عشق‌ به‌ خدا
یکی‌ از شاعرانی‌ که‌ به‌ حادثة‌ عاشورا از زاویة‌ عرفانی‌ و عشق‌ به‌ خدا نگاه‌ کرده‌،عمان‌ سامانی‌ است‌، دیوان‌ «گنجینة‌ الاسرار» او با همین‌ تحلیل‌ به‌ حماسة‌ حسینی‌ نظردارد. او امام‌ حسین‌(ع) را سرمست‌ از شوق‌ و عشق‌ الهی‌ می‌بیند، او را موجی‌ برخاسته‌ ازدریا می‌داند که‌ محو حقیقت‌ خداست‌ و در جدال‌ عقل‌ و عشق‌ سپاه‌ عشق‌ را غالب‌می‌سازد و حتی‌ در وداع‌ آخر خود با خواهرش‌ از او می‌خواهد که‌ حجاب‌ وصل‌ نشود.
و آنچه‌ گفته‌ شد، در مورد خاندان‌ و یاران‌ حضرت‌ هر یک‌ با توجه‌ به‌ مرتبة‌ خویش‌جاری‌ است‌.
یاد خدا
سیدالشهدا(ع) در تمامی‌ حالات‌ و در بحرانی‌ترین‌ پیشامدها با یاد خدا آرامش‌می‌یافت‌ و این‌ اطمینان‌ قلبی‌ را به‌ خاندان‌ و یارانش‌ نیز منتقل‌ می‌کرد.
حضرت‌ وقتی‌ برای‌ اصحابش‌ خطبه‌ می‌خواند، آغاز آن‌ را حمد و ثنای‌ الهی‌ قرارمی‌داد. در صبح‌ عاشورا وقتی‌ سپاه‌ دشمن‌ به‌سویش‌ می‌آید، می‌فرماید:
«خدایا در هر گرفتاری‌، تو تکیه‌گاه‌منی‌».
امام‌ و یاران‌ پاکباز او شب‌ عاشورا را مهلت‌ گرفتند تا این‌که‌ بتوانند تا صبح‌ به‌ نماز وقرآن‌ و ذکر خدا بپردازد.
در روز عاشورا در اوج‌ سختی‌ها حضرت‌ یک‌ لحظه‌ از یاد خدا غافل‌ نبود و پیوسته‌ذکر: «لاحول‌ ولا قوة‌ اءلا بالله العلی‌ العظیم‌» بر زبانش‌ جاری‌ بود.
وقتی‌ کودک‌ شیرخوارش‌ را بر روی‌ دستانش‌ به‌ شهادت‌ رساندند، این‌گونه‌ فرمود:«آنچه‌ تحمل‌ این‌ مصیبت‌ را آسان‌ و هموار می‌سازد، این‌ است‌ که‌ جلوی‌ چشم‌ خداونداست‌ و او می‌بیند و شاهد است‌».
مناجات‌های‌ عاشقانة‌ حضرت‌ با معبودش‌ در آخرین‌ لحظه‌های‌ زندگی‌ نیز تداوم‌همین‌ حالات‌ روحانی‌ و عرفانی‌ است‌.
یاران‌ حضرت‌ نیز همگی‌ این‌گونه‌ بودند، نمونه‌ آن‌ مسلم‌بن‌ عقیل‌ است‌. وقتی‌دستگیر شد و او را برای‌ کشتن‌ به‌ بالای‌ دارالاماره‌ می‌بردند، زبانش‌ به‌ ذکر حق‌ گویا بود ودلش‌ به‌ یاد معبود می‌گفت‌: «الحمد لله علی‌ کل‌ّ حال‌» و پیوسته‌ «الله اکبر» می‌گفت‌ و ازخدا مغفرت‌ می‌طلبید و بر فرشتگان‌ و فرستادگان‌ الهی‌ صلوات‌ و درود می‌فرستاد.
فصل‌ چهارم‌: پیام‌های‌ تاریخی‌
اتمام‌ حجت‌
در نهضت‌ عاشورا امام‌ حسین‌(ع) و یارانش‌ پیش‌ از آن‌ که‌ جنگ‌ درگیرد و دست‌دشمن‌ به‌ خون‌ پاک‌ آنان‌ آلوده‌ شود اتمام‌ حجت‌ می‌کردندو با آیات‌ بیّنات‌ راه‌ صحیح‌ وحق‌ را به‌ آنها نشان‌ می‌دادند تا مبادا کسی‌ از روی‌ جهالت‌ خود را دچار عذاب‌ الهی‌ کند.
در روز عاشورا حضرت‌ ضمن‌ خطبه‌ای‌ که‌ ایراد کرد، این‌گونه‌ فرمود:
«به‌ نسبت‌ و تبار من‌ بنگرید؛ آن‌گاه‌ به‌وجدان‌ خویش‌ باز گردید و خود را سرزنش‌کنید، ببینید آیا کشتن‌ من‌ و هتک‌ حرمتم‌ برای‌ شما رواست‌؟ آیا من‌ پسر دختر پیامبرتان‌نیستم‌؟ آیا من‌ پسر وصی‌ّ و عموزاده‌ پیامبر نیستم‌؟ آیا حمزه‌ سیدالشهدا و جعفر طیّارعموی‌ من‌ نیستند؟ آیا این‌ سخن‌ پیامبر به‌ گوشتان‌ نرسیده‌ که‌ فرمود: این‌ دو ]حسن‌ وحسین‌[ سرور جوانان‌ بهشتند؟.... آنچه‌ می‌گویم‌ حق‌ّ است‌ و تاکنون‌ دروغی‌ نگفته‌ام‌. اگرمی‌پندارید دروغ‌ می‌گویم‌ از جابر بن‌ عبدالله انصاری‌، ابوسعید خدری‌، سهل‌ ساعدی‌، زیدبن‌ أرقم‌ و أنس‌ بن‌ مالک‌ بپرسید که‌ می‌گویند این‌ سخن‌ را از پیامبر دربارة‌ من‌ و برادرم‌شنیده‌اند. آیا این‌ کافی‌ نیست‌ که‌ دست‌ به‌ کشتنم‌ نیالایید؟».
افشاگری‌
در حادثة‌ کربلا یکی‌ از رسالت‌های‌ بازماندگان‌ حادثه‌ افشاگری‌ علیه‌ دشمن‌ بود وضربه‌ زدن‌ به‌ رژیم‌ اموی‌ از طریق‌ تبیین‌ آنچه‌ در کربلا گذشت‌. نقش‌ امام‌ سجاد(ع) وحضرت‌ زینب‌ در این‌ میان‌ حائز اهمیت‌ بود.
امام‌ در نطقی‌ که‌ در کوفه‌ داشت‌، در حضور انبوه‌ مردم‌ این‌گونه‌ خود را معرفی‌ کرد:
«ای‌ مردم‌! هرکس‌ مرا می‌شناسد، که‌ شناخته‌ است‌ و هر کس‌ مرا نمی‌شناسد، من‌علی‌بن‌ الحسین‌ هستم‌، پسر آن‌که‌ حرمتش‌ را زیر پا نهادند و نعمت‌ را از او سلب‌ کردند،مالش‌ را به‌ غارت‌ بردند، خانواده‌اش‌ را به‌ اسارت‌ گرفتند، من‌ پسر کسی‌ هستم‌ که‌ بی‌گناه‌او را در کنار شط‌ّ فرات‌ سر بریدند».
و نیز حضرت‌، در خطابه‌ای‌ که‌ در کاخ‌ یزید ایراد کرد اوصاف‌ و فضائل‌ پدرش‌ وجدّش‌ و همة‌ خدمت‌ها و فضیلت‌های‌ دودمان‌ خود را برشمرد تا آن‌جا که‌ صدای‌ ضجّه‌ وگریة‌ همه‌ بلند شد و یزید برای‌ جلوگیری‌ از رسوایی‌ بیشتر و بیم‌ بروز فتنه‌ به‌ مؤذن‌ گفت‌اذان‌ بگوید تا شاید فضای‌ جلسه‌ عوض‌ شود، ولی‌ حضرت‌ از فرازهای‌ اذان‌ هم‌ در معرفی‌خود و رسوا ساختن‌ یزید استفاده‌ کرد.
سخنرانی‌های‌ حضرت‌ زینب‌3 و حضرت‌ ام‌کلثوم‌3 نیز همین‌ محتوا وجهت‌گیری‌ را داشت‌.
ریشة‌ عاشورا در سقیفه‌
عاشورا در واقع‌ تجلی‌ نهایت‌ دشمنی‌های‌ امویان‌ با اهل‌بیت‌ عصمت‌ و طهارت‌بود که‌ با هم‌دستی‌ همة‌ عوامل‌ِ پیدا و پنهان‌ شکل‌ گرفت‌، اگر وصیت‌ پیامبر(ص) دربارة‌سرنوشت‌ مسلمین‌ پس‌ از خودش‌ عمل‌ می‌شد و ولایت‌ حاکمیت‌ می‌یافت‌. آن‌ بدعت‌ها،رجعت‌ها و شعله‌ور شدن‌ آتش‌ کینه‌ و عداوت‌ بازماندگان‌ احزاب‌ شرک‌ و ضربه‌خوردگان‌ ازتیغ‌ اسلام‌ بروز نمی‌یافت‌، شهادت‌ امام‌ علی‌(ع) و یارانش‌ در عاشورا برگی‌ دیگر از آن‌ستم‌ نخستین‌ بود، تیری‌ که‌ روز عاشورا بر قلب‌ حسین‌(ع) نشست‌ و خون‌ حضرت‌ را برزمین‌ ریخت‌، درواقع‌ در روز سقیفه‌ رها شده‌ بود و در عاشورا به‌ هدف‌ نشست‌!
این‌ که‌ یزید پس‌ از کشتن‌ امام‌(ع) مغرورانه‌ می‌گفت‌: کاش‌ اجدادم‌ و نیاکانم‌ بودندو شاهد این‌ انتقام‌گیری‌ بودند، نشانة‌ دیگری‌ از همین‌ کینة‌ دیرینه‌ است‌.
هم‌چنین‌ این‌ که‌ ابن‌زیاد در کوفه‌ بر سر مبارک‌ سیدالشهدا(ع) جسارت‌ می‌کرد و باچوبی‌ که‌ در دست‌ داشت‌، بر لب‌های‌ حضرت‌ می‌زد و می‌گفت‌: «یوم‌ بیوم‌ بدر» باز هم‌نشان‌دهندة‌ ریشه‌ داشتن‌ کربلا در سقیفه‌ است‌.
عبرت‌آموزی‌
حادثة‌ کربلا، یکی‌ از حودث‌ الهام‌بخش‌ و عبرت‌آموز است‌، در عین‌ حال‌ که‌ برای‌همة‌ حق‌جویان‌ و عدالت‌خواهان‌ و مبارزان‌ راه‌ حق‌ و آزادی‌ یکی‌ از غنی‌ترین‌ منابع‌الهام‌بخش‌ است‌، از نگاه‌ دیگر، یکی‌ از تلخ‌ترین‌ حوادث‌ و دردناک‌ترین‌ فجایعی‌ است‌ که‌در تاریخ‌ اسلام‌ به‌ دست‌ امت‌ پیامبر پدید آمد و جا دارد دقیقاً مطالعه‌ و عوامل‌ بروز این‌حادثة‌ تلخ‌ ریشه‌یابی‌ شود.
مقام‌ معظّم‌ رهبری‌ فرموده‌اند:
«ملت‌ اسلام‌ جا دارد فکر کند که‌ چرا پنجاه‌ سال‌ بعد از وفات‌ پیغمبر کار کشوراسلامی‌ به‌جایی‌ رسید که‌ همین‌ مردم‌ مسلمان‌ از وزیرشان‌، امیرشان‌، سردارشان‌،عالمشان‌، قاضی‌شان‌، قاری‌شان‌ گرفته‌ تا اجانب‌ و اوباش‌ در کوفه‌ و کربلا جمع‌ شدند وجگرگوشة‌ همین‌ پیغمبر را با آن‌ وضع‌ فجیع‌ به‌خاک‌ و خون‌ کشیدند! خوب‌، باید آدم‌ به‌فکر فرو رود که‌ چرا این‌طوری‌ شد؟... کار به‌جایی‌ برسد که‌ جلوی‌ چشم‌ مردم‌ حرم‌ پیامبر رابیاورند توی‌ کوچه‌ و بازار به‌ آنها تهمت‌ خارجی‌ بزنند».
فصل‌ پنجم‌: پیام‌های‌ سیاسی‌ اجتماعی‌
امر به‌معروف‌ و نهی‌ از منکر
در قرآن‌ کریم‌ و منابع‌ روایی‌ ما از این‌ اصل‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ فرایض‌،بلکه‌ برترین‌ فریضه‌ یاد شده‌ که‌ در صورت‌ فراهم‌ شدن‌ شرط‌ بر همگان‌ واجب‌ است‌.
امام‌ حسین‌(ع) در ضمن‌ بیان‌ انگیزه‌های‌ قیام‌ خویش‌ به‌ این‌ امر مهم‌ اشاره‌می‌کند و می‌فرماید:
«ارید أن‌ آمر بالمعروف‌ و أنهی‌ عن‌ المنکر».
در مسیر راه‌ کربلا نیز در ضمن‌ ایراد خطبه‌ای‌ با اشاره‌ به‌ شرایط‌ پیش‌ آمده‌ و این‌که‌ دنیا دگرگون‌ شده‌ و معروف‌ رخت‌ بربسته‌ و به‌ حق‌ عمل‌ نمی‌شود و از باطل‌ دوری‌ جسته‌نمی‌شود شوق‌ خود را با لقای‌ خدا و مرگ‌ شرافت‌مندانه‌ ابراز می‌کند و زندگی‌ در کنارستمگران‌ را مایة‌ نکبت‌ می‌شمارد و چنین‌ شرایطی‌ را زمینه‌ساز قیام‌ خود معرفی‌می‌کند.
اصلاح‌
جامعه‌ای‌ که‌ دچار انحطاط‌ شده‌ و از ملاک‌های‌ ارزشی‌ فاصله‌ بگیرد، دچار فساداست‌. خصوصاً جامعه‌ای‌ که‌ در رأس‌ قدرت‌ افرادی‌ باشند که‌ خود از جامع‌ترین‌ مظاهرفساد از هر حیث‌ باشند، چنین‌ جامعه‌ای‌ نیاز به‌ اصلاح‌ دارد و بر آگاهان‌ و دلسوزان‌ جامعه‌خصوصاً ائمه‌ دین‌ واجب‌ و فرض‌ است‌ که‌ ساکت‌ ننشینند و به‌ این‌ امر مهم‌ قیام‌ کنند.حرکت‌ امام‌ حسین‌(ع) از نوع‌ همین‌ حرکت‌ اصلاح‌گرانه‌ بود و خود در سخن‌ معروف‌خویش‌ به‌ آن‌ اشاره‌ می‌کند، آن‌ جا که‌ می‌فرماید:
«انّما خرجت‌ لطلب‌ الاصلاح‌ فی‌ اُمة‌ جدّی‌».
جهاد
در عصر امام‌ حسین‌(ع) مردم‌ گرفتار حکومت‌ ظالم‌ و فاسدی‌ شده‌ بودند که‌ برای‌مقدسات‌ دینی‌ و اسلام‌ و مسلمانان‌ حرمتی‌ قائل‌ نبود و اسلام‌ در چنین‌ شرایطی‌ درمعرض‌ نابودی‌ بود. امام‌ حسین‌(ع) قیام‌ بر چنین‌ حکومتی‌ را واجب‌ می‌دید و با امتناع‌ ازبیعت‌ با یزید به‌ مکه‌ رفت‌ و از آن‌جا به‌ کوفه‌ عزیمت‌ کرد تا شیعیان‌ را در جهاد بر ضد ستم‌رهبری‌ کند.
خود حضرت‌ در دیداری‌ که‌ با «فرزدق‌» در مسیر کوفه‌ داشت‌، ضمن‌ برشمردن‌فسادهای‌ حکومت‌ «امویان‌» و تعطیل‌ حدود الهی‌ و رواج‌ می‌خواری‌ و غارت‌ اموال‌مردم‌فرمود:
«من‌ سزاوارترین‌ کسی‌ هستم‌ که‌ به‌ یاری‌ دین‌ خدا برخیزم‌ و شریعت‌ مطهر او راعزیز بدارم‌ و در راه‌ او جهاد کنم‌ تا کلام‌ الهی‌ برترین‌ شود».
عدالت‌خواهی‌
پیام‌ عاشورا دعوت‌ از انسان‌ها برای‌ تلاش‌ در راه‌ اقامة‌ عدل‌ و قسط‌ است‌، زیرابدون‌ حیات‌ اجتماعی‌ مبتنی‌ بر عدل‌ همة‌ارزش‌ها تباه‌ می‌شود و زمینة‌ مرگ‌ دستورهای‌دینی‌ و آیین‌ الهی‌ فراهم‌ می‌آید.
در این‌ زمینه‌ وظیفة‌ علمای‌ دین‌ و در رأس‌ آنان‌ امامان‌ به‌حق‌ سنگین‌تر است‌.امام‌ حسین‌(ع) در یکی‌ از سخنرانی‌های‌ خویش‌ با استناد به‌ فرمایش‌ حضرت‌ رسول‌(ص)که‌ قیام‌ علیه‌ سلطة‌ جابرانه‌ را لازم‌ می‌شمارد، خود را شایسته‌ترین‌ فرد برای‌ قیام‌ جهت‌تغییر حکومت‌ و ساختار سیاسی‌ معرفی‌ می‌کند.
این‌ هدف‌ در سخن‌ یاران‌ امام‌(ع) نیز دیده‌ می‌شود، مسلم‌بن‌ عقیل‌ پس‌ ازدستگیری‌ خطاب‌ به‌ ابن‌زیاد فرمود:
«ما آمده‌ایم‌ تا به‌ عدالت‌ فرمان‌ دهیم‌ و به‌ حکم‌ قرآن‌ فرا بخوانیم‌».
عزت‌خواهی‌
امام‌ حسین‌(ع) مرگ‌ در راه‌ مبارزه‌ با ستم‌ و عدوان‌ را سعادت‌ می‌داند و زندگی‌ درکنار ستمگران‌ را مایة‌ ننگ‌ و ذلت‌ می‌شمرد: «لا أری‌ الموت‌ اءلاّ سعادة‌ والحیاة‌ مع‌الظالمین‌ اءلاّ بَرَماً».
در جایی‌ دیگر این‌گونه‌ زندگی‌ حقیقی‌ را تفسیر می‌کند : «مرگ‌ در راه‌ عزّت‌ جزحیات‌ جاوید نیست‌».
آنان‌ که‌ در زندگی‌ در راه‌ اهداف‌ خویش‌ مبارزه‌ می‌کنند و سلطة‌ بیداد رانمی‌پذیرند، ملّت‌ زنده‌اند اگر چه‌ در این‌ راه‌ همه‌کشته‌ شوند و به‌همین‌ دلیل‌، شهید همواره‌زنده‌ است‌ و با همین‌ فلسفه‌ شهدای‌ کربلا حیات‌ جاودانه‌ یافتند.
هجرت‌
قرآن‌ کریم‌ از مهاجران‌ به‌ عظمت‌ یاد می‌کنند. در تاریخ‌ اسلام‌ نیز مهاجران‌ به‌حبشه‌ و یثرب‌ موقعیت‌ و احترام‌ داشتند و هجرت‌ یک‌ ارزش‌ مکتبی‌ به‌حساب‌ می‌آمد وروی‌ همین‌ حساب‌ مبدأ تاریخ‌ قرار گرفت‌.
در نهضت‌ عاشورا نیز امام‌ حسین‌(ع) برای‌ مقابله‌ با حکومت‌ جور، برای‌ امر به‌معروف‌ و نهی‌ از منکر و در راه‌ احیای‌ دین‌ دست‌ به‌ هجرت‌ زد و مدینه‌ را به‌قصد مکّه‌ ومکّه‌ را به‌سمت‌ عراق‌ پشت‌سر نهاد، حضرت‌ هنگام‌ خروج‌ از مدینه‌ آیة‌ (فخرج‌ منها خائفاًیترقّب‌ قال‌ رب‌ّ نجّنی‌ من‌ القوم‌ الظالمین‌) را تلاوت‌ کرد که‌ به‌ هجرت‌ حضرت‌ موسی‌(ع)از ظلم‌ و ستم‌ فرعون‌ مربوط‌ می‌شود.
فصل‌ ششم‌: پیام‌های‌ احیاگری‌
احیای‌ کتاب‌ و سنت‌
در سخنان‌ سیدالشهدا(ع) نمونه‌هایی‌ از مرگ‌ سنت‌ها و حیات‌ بدعت‌ها وجهالت‌ها و نیز جملاتی‌ از احیاگری‌ به‌ اصول‌ و ارزش‌های‌ فراموش‌ شده‌ و از دست‌ رفته‌وجود دارد:
حضرت‌ در نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ مردم‌ بصره‌ می‌نویسد:
«من‌ شما را به‌ کتاب‌ خدا و سنّت‌ پیامبر فرا می‌خوانم‌، سنت‌ مرده‌ و بدعت‌ زنده‌شده‌ است‌، اگر سخنم‌ را بشنوید و فرمانم‌ را پیروی‌ کنید، شما را به‌ راه‌ رشد هدایت‌می‌کنم‌».
در جایی‌ دیگر این‌ گونه‌ می‌فرماید:
«کوفیان‌ به‌ من‌ نامه‌ نوشته‌ و از من‌ خواسته‌اند که‌ نزد آنان‌ بروم‌، چرا که‌ امیدوارم‌معالم‌ و نشانه‌های‌ حق‌ّ زنده‌ گردد و بدعت‌ها بمیرد».
این‌ که‌ در زیارت‌ حضرت‌ می‌خوانیم‌:
«تلوت‌َ الکتاب‌َ حق‌َّ تلاوته‌» تلاوت‌ واقعی‌ قرآن‌ تلاش‌ برای‌ احیای‌ تعالیم‌ آن‌ درمتن‌ جامعه‌ است‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ آن‌ پرداخت‌ و دستاورد نهضت‌ عاشورا بود.
احیای‌ دین‌
سیدالشهدا(ع) مرگ‌ در راه‌ حق‌ و احیای‌ آن‌ را زندگی‌ می‌شمرد و در این‌ راه‌ باکی‌ ازشهادت‌ نداشت‌، این‌ سخن‌ از اوست‌: «چه‌ آسان‌ است‌ مرگ‌ در راه‌ رسیدن‌ به‌ عزّت‌ و زنده‌کردن‌ حق‌».
حمایت‌ از دین‌ و فداکاری‌ در راه‌ آن‌ جلوة‌ بارزی‌ از احیاگری‌ است‌ و اگر آن‌ جهادها وشهادت‌ها نبود، اساس‌ دین‌ باقی‌ نمی‌ماند، اگر صدای‌ اذان‌ و آوای‌ تکبیری‌ پابرجاست‌،نتیجة‌ همان‌ فداکاری‌ها و جان‌فشانی‌ها است‌.
در شعری‌ که‌ زبان‌ حال‌ حضرت‌ را بیان‌ می‌کند به‌ این‌ مطلب‌ به‌ صراحت‌ اشاره‌شده‌ است‌:
«لو کان‌ دین‌ محمّد لم‌ یستقم‌اءلاّ بقتلی‌ فیا سیوف‌ خذینی‌»
حضرت‌ ابوالفضل‌(ع) نیز در رجزی‌ که‌ در روز عاشورا، پس‌ از قطع‌ شدن‌ دست‌راست‌ خویش‌ خواند بر مسئله‌ حمایت‌ از دین‌ تأکید داشت‌:
«والله اءن‌ قطعتم‌ یمینی‌اءنّی‌ أحامی‌ أبداً عن‌ دینی‌»
احیای‌ نماز
امام‌ حسین‌(ع) و یاران‌ باوفایش‌ در نهضت‌ عاشورا به‌ نماز و اقامة‌ آن‌ اهمیت‌بسیاری‌ می‌دادند، مهلت‌ شب‌ عاشورا به‌خاطر همین‌ بود، عشق‌ به‌ نماز و دعا و استغفار دردل‌ امام‌(ع) آن‌چنان‌ بود که‌ به‌ برادرش‌ عباس‌(ع) فرمود:
«از این‌ گروه‌ بخواه‌ تا نبرد را به‌ فردا بیندازند و امشب‌ به‌ تأخیر افتد، باشد که‌ به‌ نمازو دعا و استغفار بپردازیم‌، خدا می‌داند که‌ من‌ پیوسته‌ علاقه‌ به‌ نماز و تلاوت‌ آیات‌ الهی‌داشته‌ام‌».
ظهر عاشورا وقتی‌ «ابوثمامه‌ صیداوی‌» وقت‌ نماز را به‌ یادآورد، حضرت‌ فرمود:«نماز را به‌ یاد آوردی‌! خداوند تو را از نمازگزاران‌ و ذاکران‌ قرار دهد».
سعیدبن‌ عبدالله حنفی‌ نیز هنگام‌ نماز جلوی‌ امام‌(ع) ایستاد و همة‌ تیرهای‌دشمن‌ را که‌ به‌سوی‌ حضرت‌ می‌آمد، به‌جان‌ خرید تا آن‌جا که‌ نماز امام‌ پایان‌ یافت‌ و او درخون‌ غرق‌ گشت‌ و اولین‌ شهید نماز در جبهة‌ کربلا شد. پیام‌ عاشورا پیام‌ اقامة‌ نماز وتربیت‌ نسل‌ نمازخوان‌ و خدادوست‌ و اهل‌ تهجّد و عرفان‌ است‌.
نتیجه‌گیری‌
عاشورا مکتب‌ انسان‌سازی‌ است‌ و حسین‌ آموزگار بزرگ‌ بشریت‌؛ عاشورا یک‌حادثه‌ نیست‌، بلکه‌ یک‌ مکتب‌ است‌، مکتبی‌ که‌ درس‌ ایمان‌ و عقیده‌، شهامت‌ و شهادت‌،عدالت‌ و آزادی‌خواهی‌، همّت‌ و غیرت‌، جهاد و قیام‌، صبر و استقامت‌، امامت‌ و ولایت‌،ایثار و رشادت‌ و در یک‌ کلام‌ درس‌ انسانیت‌ به‌ تمامی‌ بشر و تمام‌ آنها که‌ می‌خواهندانسان‌ باشند و انسان‌ زندگی‌ کنند، می‌دهد. عاشورا در ظاهر یک‌ روز، ولی‌ در واقع‌ به‌بلندای‌ تمام‌ اعصار و قرون‌ است‌ و عاشوراییان‌ در ظاهر تعدادی‌ محدود، اما در واقع‌به‌تعداد تمام‌ عدالت‌جویان‌ و آزادی‌خواهان‌ جهان‌ و تمام‌ آنهایی‌ که‌ قلبشان‌ برای‌انسانیت‌ می‌تپد. آری‌، در آن‌ زمان‌ اگر چه‌ به‌ظاهر یزید بر خاندان‌ پیامبر(ص) تسلط‌ پیداکرد و توانست‌ بدن‌ های‌ آنها را زیر سُم‌ اسبان‌ لگدکوب‌ کند، اما مکتب‌ و مرام‌ آنها هرگز ازبین‌ نرفت‌ و تا حق‌ و حقیقت‌ وجود دارد حسین‌ و حسینیان‌ زنده‌ و جاویدند و همین‌ رمزبقای‌ نهضت‌ اواست‌. آنچه‌ شیرزن‌ دشت‌ کربلا، عقیلة‌ بنی‌هاشم‌، زینب‌ کبری‌3 در کاخ‌شام‌ فرمود:
«ای‌ یزید: هر چه‌ حیله‌ و مکر می‌توانی‌ به‌کار ببر و آنچه‌ در توان‌ داری‌ تلاش‌ کن‌.به‌خدا سوگند! هرگز نمی‌توانی‌ ذکر ما را ]از سینه‌ها[ محو کنی‌».
آری‌، «کل‌ّ یوم‌ٍ عاشورا و کل‌ّ أرض‌ٍ کربلا».
منابع‌
1ـ الاحتجاج‌، الطبرسی‌، احمدبن‌ علی‌،م‌ 560 ه ، نشر دارالنعمان‌، بیروت‌، لبنان‌.
2ـ الارشاد، شیخ‌ مفید،م‌ 413 ه،نشر دارالمفید،تحقیق‌ مؤسسه‌ آل‌البیت‌:، قم‌.
3ـ بحارالانوار، مجلسی‌، محمدباقر،م‌ 1111 ه ، نشر مؤسسة‌ الوفاء،بیروت‌، لبنان‌.
4ـ حماسة‌ حسینی‌، مطهری‌، مرتضی‌،م‌ 1358 ش‌، مجموعة‌ آثار، جلد 1(ع)، انتشارات‌صدرا، تهران‌.
5ـ حیاة‌ الامام‌ الحسین‌(ع)، قرشی‌، باقر شریف‌،معاصر، مطبة‌ أدب‌، نجف‌ اشرف‌.
6ـ صحیفة‌ الحسین‌(ع)، قیومی‌ اصفهانی‌، جواد،معاصر، مؤسسة‌ نشر اسلامی‌،قم‌.
7ـ العوالم‌، بحرانی‌، عبدالله،م‌ 1130 ه،نشر مدرسة‌ الامام‌ المهدی‌(عج‌)،قم‌.
8ـ کلمات‌ الامام‌ الحسین‌(ع)،شریفی‌، محمود،معاصر،نشر دارالمعروف‌، قم‌.
9ـ مسند الامام‌ الشهید(ع)،عطاردی‌، عزیزالله،معاصر، انتشارات‌ عطارد.
10ـ معالم‌ المدرستین‌،عسکری‌، سید مرتضی‌،معاصر، مؤسسة‌ النعمان‌، بیروت‌،لبنان‌.
11ـ مناقب‌ آل‌ ابی‌طالب‌(ع)،ابن‌ شهرآشوب‌،م‌ 588 ه، مطبعة‌ الحیدریة‌، النجف‌.