سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

زنان‌ در نهضت‌ عاشورا

زنان‌ در نهضت‌ عاشورا
دیباچه‌
در اسلام‌ شأن‌ و منزلت‌ زن‌ بسان‌ مرد عظیم‌ است‌، و خداوند در آیات‌ متعدد قرآنی‌به‌ این‌ مهم‌ اشاره‌ فرموده‌ است‌. چرا که‌ خیل‌ انسان‌ها، به‌ وجود آمده‌ از یک‌ زن‌ و یک‌ مردبه‌ نام‌ آدم‌(ع) و حوّا3 است‌ ـ چه‌ مؤمن‌ و چه‌ کافر ـ همه‌ از یک‌ پدر و مادر به‌ دنیاآمده‌اند. فقط‌ بر اساس‌ حکمت‌، موهبت‌های‌ خاصی‌ به‌ مرد و زن‌ بر اساس‌ظرفیت‌هایشان‌ عطا شده‌ است‌؛ مثلاً بعضی‌ لطافت‌ها و ظرافت‌ها در جنس‌ زن‌ از طرف‌پروردگار به‌ ودیعه‌ گذارده‌ شده‌ که‌ در مردان‌ کمتر به‌ چشم‌ می‌خورد.
بنابراین‌، در اصل‌ کرامت‌ انسانی‌، زن‌ و مرد یکسانند و آن‌ها که‌ مقام‌ والای‌ زن‌ راتحقیر می‌کنند، از تعالیم‌ عالی‌ اسلامی‌ بهره‌ای‌ نبرده‌اند، قبل‌ از اسلام‌ به‌ اقتضای‌جاهلیت‌ جسم‌ زن‌ را زنده‌ زنده‌ به‌ خاک‌ می‌سپردند. به‌ گمان‌ این‌ که‌ دل‌تنگ‌ می‌شدند و ازاین‌ عار، روی‌ از قوم‌ خود پنهان‌ می‌داشتند و به‌ فکر می‌افتادند که‌ آیا دختر را با ذلت‌ وخواری‌ نگه‌ دارند، یا زنده‌ به‌ خاک‌ گور کنند. البته‌ قرآن‌ می‌فرماید: «عاقلان‌ آگاه‌ باشند که‌آن‌ها بسیار بد می‌کردند».
و هنوز هم‌ هستند کسانی‌ که‌ این‌ موجود لطیف‌ و موهبت‌ بزرگ‌ الهی‌، موجب‌آرامش‌ خاطر و مودّت‌ و رأفت‌، عالی‌ترین‌ مراتب‌ دوستی‌ و صفا را به‌ بازیچه‌ای‌ مبدل‌ کرده‌و او را ملعبة‌ دست‌ هوسرانان‌ بی‌مروّت‌ قرار می‌دهند. این‌ گونه‌ بهره‌برداری‌ خودخواهانه‌،نمونه‌ای‌ دیگر از همان‌ جاهلیت‌ است‌ که‌ شکل‌ مدرن‌ به‌ خود گرفته‌ و هستی‌ پرارزش‌ زن‌را به‌ کالایی‌ فاقد ارزش‌ مبدل‌ کرده‌ است‌ و از این‌ اشرف‌ مخلوقات‌ (انسان‌) موجودی‌ پوچ‌ وبی‌هویت‌ ساخته‌ است‌، مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ زن‌ هرزه‌ در روزگار امروز در هر جامعه‌ و هرطرز فکری‌ که‌ باشد، حتی‌ در نزد مردان‌ هرزه‌، کالایی‌ یک‌بار مصرف‌ تلقی‌ می‌شود، این‌وضع‌ نابسامان‌ جامعه‌ مدرن‌ امروز در مورد زن‌، بهتر از زنده‌ به‌ گور کردن‌ دختران‌ در عصرجاهلیت‌ نیست‌!
استفادة‌ ابزاری‌ از زن‌ در امور مختلف‌ اجتماعی‌ از قبیل‌: تبلیغات‌، سینما، و حتی‌ به‌کارگیری‌ در اشتغال‌ها بدون‌ رعایت‌ کرامت‌های‌ والای‌ انسانی‌ او که‌ متأسفانه‌ در بعضی‌جوامع‌ اسلامی‌ هم‌ دیده‌ می‌شود، یک‌ نوع‌ نابود ساختن‌ زنان‌ است‌.
آن‌ها که‌ شخصیت‌ والای‌ زن‌ را از وی‌ ستانده‌اند و او را پست‌ و حقیر و لجام‌گسیخته‌ در تصرف‌ بی‌چون‌ و چرای‌ مردان‌ هرزه‌ قرار داده‌اند. در حقیقت‌ مهر عدم‌ بر وجودزن‌ زده‌اند، آیا این‌ گونه‌ نگرش‌ به‌ زن‌ چه‌ تفاوتی‌ با نگاه‌ به‌ کالاهای‌ مصرفی‌ دارد؟
ارزش‌ زن‌ به‌ همت‌ والای‌ او بستگی‌ دارد که‌ خویشتن‌ را بشناسد و با درک‌شخصیت‌ خود به‌ هویت‌ ارزشمند انسانی‌ خویش‌ که‌ در قرآن‌ بدان‌ اشاره‌ شده‌، پی‌ ببرد، وبفهمد که‌ در مرتبه‌ای‌ واحد با مردان‌ قرار دارد؛ به‌ شرط‌ آن‌ که‌ مسئولیت‌ خود را بداند و درزندگی‌ به‌ آن‌ عمل‌ کند. قرآن‌ مجید به‌ شکل‌ همطراز و مساوی‌ با مرد بیان‌ واقعیت‌ کرده‌:مردان‌ مسلمان‌ و زنان‌ مسلمان‌، و مردان‌ مؤمن‌ و زنان‌ مؤمن‌، و مردان‌ و زنان‌ اهل‌ طاعت‌و عبادت‌، و مردان‌ و زنان‌ راست‌گوی‌، و مردان‌ و زنان‌ صابر، و مردان‌ و زنان‌ خدا ترس‌خاشع‌، و مردان‌ و زنان‌ خیرخواه‌ مسکین‌نواز، و مردان‌ و زنان‌ با حفاظ‌ خوددار از تمایلات‌حرام‌، و مردان‌ و زنانی‌ که‌ یاد خدا بسیار کنند، خدا بر همة‌ آن‌ها مغفرت‌ و پاداش‌ بزرگ‌مهیا ساخته‌ است‌.
خلاصه‌، طبق‌ رهنمود قرآن‌، زن‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ قله‌ منیع‌ شرافت‌ چیزی‌ از مرد کم‌ندارد، بلکه‌ در تکامل‌ بشر، نقش‌ ارزنده‌تر از مرد دارد، زیرا مردان‌ برجستة‌ تاریخ‌ از دامان‌زنان‌ پاک‌دامن‌ به‌ اوج‌ کمال‌ رسیده‌اند. بسیارند زنان‌ تکامل‌ یافته‌ در طول‌ تاریخ‌، که‌ کمال‌و عظمت‌ خود را بر مردان‌ تحمیل‌ کرده‌اند:
آسیه‌ بنت‌ مزاحم‌، همسر مؤمنه‌ و خداپرست‌ فرعون‌، نمونه‌ای‌ از آن‌ها است‌. وقتی‌صندوق‌ کودک‌ (موسی‌) را در آب‌ دید، فرعون‌ اراده‌ کرد تا بچه‌ را بکشد، آسیه‌ مانع‌ شد وگفت‌: تو گفتی‌ هر کودک‌ زیر یک‌ سال‌ را هر کجا یافتند بکشند! و حال‌ آن‌ که‌ این‌ کودک‌از یک‌ سال‌ بیشتر دارد، اگر او را بکشی‌ تو را سرزنش‌ خواهند کرد.
این‌ بانوی‌ بزرگ‌، با ایفای‌ نقش‌ خود، زمینه‌ساز نهضتی‌ بزرگ‌ شد که‌ توسط‌موسی‌(ع) مسیر اجتماع‌ را دگرگون‌ ساخت‌، مبارزه‌ با فرعون‌ها برای‌ رسیدن‌ به‌ کمال‌ وعزت‌ انسانی‌ از دست‌ رفته‌! گفت‌: مبادا آن‌ شود که‌ منجّمان‌ گفته‌اند، این‌ پسر همان‌ باشدکه‌ تاج‌ و تخت‌ ما را نابود کند؟ آسیه‌ با خون‌سردی‌ گفت‌: نگران‌ نباش‌ کسی‌ را که‌ ما دردامان‌ خودمان‌ پرورش‌ دهیم‌، هرگز آن‌ نمی‌شود!
زن‌ از منظر اسلام‌، دارای‌ شخصیت‌ انسانی‌ آزاد است‌، آزاد در عقیده‌ و در تصرف‌امور مالی‌ که‌ هر دو به‌ منزلة‌ سنگ‌ زیر بنای‌ اصلاحات‌ اجتماعی‌ و زندگانی‌ است‌.
پس‌ در ایدئولوژی‌ اسلامی‌، زن‌ هم‌ به‌ مثل‌ مرد مسئول‌ و مکلّف‌ است‌. بلکه‌ زودتراز مردان‌ به‌ این‌ کمال‌ می‌رسد، که‌ خداوند او را در نه‌ سالگی‌ شایسته‌ واگذاری‌ مسئولیت‌دانسته‌ است‌ و مردان‌ را در پانزده‌ سالگی‌! کدامین‌ شریعت‌ و کدام‌ طرز تفکر به‌ اندازه‌اسلام‌ به‌ زن‌ کرامت‌ بخشیده‌؟ نقل‌ داستان‌ با شکوه‌ مریم‌3 آن‌ بانوی‌ پاک‌دامن‌، ساره‌،هاجر و حتی‌ بلقیس‌ (ملکه‌ای‌ از دودمان‌ پادشاهان‌ کشور سبأ در زمان‌ حضرت‌ سلیمان‌بن‌ داود) که‌ به‌ تعبیر قرآن‌ کریم‌ در مقابل‌ پیامبر خدا (سلیمان‌) سر تسلیم‌ فرود آورد،این‌ها همه‌ حاکی‌ از شخصیت‌پردازی‌ اسلام‌ به‌ جنس‌ زن‌ است‌ و این‌ داستان‌ها دلالت‌ برظرفیت‌های‌ بالای‌ انسانی‌ زن‌ دارد.
چه‌ کسی‌ می‌تواند نقش‌ ایثار خدیجه‌3 را در پیشبرد اسلام‌ انکار کند؟ او مصداق‌آیه‌ شریفه‌ قرآنی‌: (فضل‌ الله المجاهدین‌ باموالهم‌ وانفسهم‌...) است‌.
با پیدایش‌ اسلام‌، زنان‌ قدم‌ به‌ قدم‌ مثل‌ مردان‌ بلکه‌ جلوتر از مردان‌؛ درصحنه‌های‌ مختلف‌ سیاسی‌ اسلام‌ حضور فعال‌ داشته‌اند، خدیجه‌ کبری‌3 اولین‌ زنی‌بود که‌ اسلام‌ آورد، و سمیه‌ اولین‌ کسی‌ بود که‌ در راه‌ اسلام‌ شهید شد.
این‌ رکورد و افتخار همیشه‌ برای‌ زن‌ خواهد ماند، هم‌ در اسلام‌ آوردن‌ و هم‌ درحفظ‌ و حراست‌ از آن‌؛ یعنی‌ شهادت‌، از مردان‌ پیشی‌ گرفته‌اند! در مقام‌ شامخ‌ خدیجه‌3همین‌ بس‌ که‌ جبرئیل‌ پیام‌آور الهی‌ بر او سلام‌ می‌فرستاد.
هیچ‌ ممنوعیت‌ شرعی‌ برای‌ حضور فعال‌ زنان‌ در عرصه‌های‌ مختلف‌ که‌ احساس‌تکلیف‌ شود، وجود ندارد.
حضور فعال‌ زنان‌ در نماز عید در زمان‌ پیامبر و یا حضور چشم‌گیر در غزوه‌ها ومداوای‌ زخم‌دیدگان‌ و آب‌رسانی‌ و پشتیبانی‌ از رزمندگان‌ در صدر اسلام‌ تجربه‌ شده‌است‌.
البته‌ باید خاطر نشان‌ نمود که‌ این‌ حضورها با رعایت‌ شئونات‌ کمالی‌ زنان‌ صورت‌می‌گرفته‌ است‌.
خانمی‌ از پغمبر سؤال‌ کرد: اگر زنی‌ پوششی‌ نداشته‌ باشد که‌ خود را بپوشاند آیامانعی‌ ندارد که‌ از منزل‌ بیرون‌ بیاید و در امور خیر اسلامی‌ شرکت‌ کند؟! پیامبر(ص) فرمود:نه‌، نمی‌تواند بدون‌ پوشش‌ بیرون‌ بیاید، باید دوستش‌ او را از لباس‌های‌ خود بپوشاند. آن‌گاه‌ در کارهای‌ خیر و در دعوت‌ مؤمنان‌ حاضر گردد.
شجاعت‌ زنان‌ در غزوات‌ پیامبر چیزی‌ نیست‌ که‌ در تاریخ‌ مخفی‌ مانده‌ باشد؛ زیراتاریخ‌ اسلام‌ سرشار است‌ از رشادت‌ها و ایثارگری‌های‌ بانوان‌، سرگذشت‌ نسیبه‌ (ام‌ّ عامر)بسیار شنیدنی‌ است‌: در جنگ‌ احد برای‌ آب‌ رسانی‌ در معرکه‌ حضور یافته‌ بود، لشکراسلام‌ پیروز شده‌ بود، ناگاه‌ ورق‌ برگشت‌ (به‌ خاطر سهل‌انگاری‌ مسلمانان‌) پیروزی‌ به‌شکست‌ مبدل‌ شد با حمله‌ غافلگیرانة‌ خالد خیلی‌ها فرار کردند، مثل‌ عثمان‌ و عمر...
ولی‌ نسیبه‌ مثل‌ شیر غرش‌ می‌کرد، و مدام‌ از پیامبر دفاع‌ می‌کرد، و چون‌ شمع‌ دوروجود پیامبر می‌گردید.
پیامبر در حق‌ او دعا کردند، که‌ خدا او را در بهشت‌ ملازم‌ حضرتش‌ قرار دهد.
منظرة‌ دفاع‌ جانانه‌ این‌ زن‌ شجاع‌ از پیامبر آن‌ چنان‌ بود که‌ حیرت‌آور بود؛ زیرا باشمشیر بر دشمن‌ حمله‌ می‌کرد، دشمنی‌ که‌ پسرش‌ را مجروح‌ ساخته‌ بود و با ضربه‌ای‌محکم‌ به‌ ساق‌ پایش‌، وی‌ را نقش‌ بر زمین‌ ساخت‌! پیامبر از این‌ همه‌ جسارت‌ به‌ خنده‌افتاد، به‌ طوری‌ که‌ دندان‌های‌ عقب‌ ایشان‌ آشکار شد «فضحک‌ حتی‌ بدت‌ نواجذه‌» درصورتی‌ که‌ خنده‌های‌ پیامبر از حد تبسّم‌ تجاوز نمی‌کرد.
پیامبر در تمجید این‌ بانوی‌ فداکار فرمودند: مقام‌ نسیبه‌ در احد، بالاتر بود از مقام‌فلانی‌ و فلانی‌.
پایداری‌ خانمی‌ دیگر به‌ نام‌ حمنه‌ (حمن‌) خواهر عبدالله بن‌ جحش‌، خواهر زینب‌همسر پیامبر را ببینید!
خدمت‌ پیامبر(ص) رسید، در حالی‌ که‌ دایی‌ و برادر و شوهرش‌ در احد شهید شده‌بودند، پیامبر(ص) فرمودند: ای‌ حمنه‌! این‌ را به‌ حساب‌ خدا بگذار (احتسبی‌ هذا) کنایه‌ ازاین‌ که‌ کسی‌ از تو کشته‌ شده‌.
حمنه‌ با قلبی‌ آرام‌ و خاطری‌ جمع‌ گفت‌: چه‌ کسی‌ را؟ ای‌ رسول‌ خدا؟ فرمود:دایی‌ات‌ حمزه‌ را!
دایی‌ام‌ حمزه‌ را؟! مگر او را کشته‌اند؟! فرمود: آری‌. حمنه‌ با اندوه‌ فراوان‌ و آه‌ سردی‌گفت‌: (انالله وانا...) بار دوم‌ پیامبر فرمودند: باز هم‌ به‌ حساب‌ خدا بگذار! عرض‌ کرد که‌ را؟فرمود: برادرت‌ عبدالله را! حمنه‌، پس‌ از استرجاع‌ گفت‌: خدای‌ رحمتش‌ کند، شهادت‌گوارایش‌. برای‌ بار سوم‌ فرمود: به‌ شمار آر! گفت‌ که‌ را؟ فرمود: شوهرت‌ مصعب‌ را؟بی‌اختیار گریست‌ و قطره‌های‌ اشک‌ بر گونه‌های‌ مقاومش‌ فرو ریخت‌، با قلبی‌ آکنده‌ ازحزن‌ و اندوه‌ برای‌ شوهرش‌ دعا کرد و خود را به‌ رضای‌ خدا تسلیم‌ نمود.
این‌ گونه‌ استقامت‌ در مقابل‌ مصیبت‌ها در جنگ‌ها از قِبَل‌ زنان‌ بسیار است‌.
حضرت‌ فاطمه‌ زهرا3 نیز در جنگ‌ احد با چهارده‌ نفر دیگر برای‌ مداوای‌زخمی‌ها و ملاقات‌ پیامبر به‌ معرکة‌ احد آمدند.
صفیّه‌ خواهر حمزه‌، عمه‌ بزرگوار پیامبر در غزوات‌ شرکت‌ فعالی‌ داشت‌، در جنگ‌خندق‌ چشمش‌ به‌ جاسوسی‌ از یهودیان‌ افتاد. مردی‌ به‌ نام‌ حسّان‌ از مسلمانان‌ کنار صفیّه‌بود، به‌ او گفت‌: حسابش‌ را برس‌! گفت‌: مگر به‌ تنهایی‌ می‌شود؟ صفیّه‌ خونش‌ به‌ جوش‌آمد، ستون‌ خیمه‌ را برداشت‌، چنان‌ با او نبرد کرد، که‌ بالاخره‌ او را کشت‌! و با فداکاری‌ خودثابت‌ کرد، او نخستین‌ زنی‌ است‌ که‌ مردی‌ را به‌ خاک‌ و خون‌ افکنده‌ است‌.
دلیری‌ او آن‌چنان‌ پیامبر را به‌ خنده‌ واداشت‌ که‌ پیامبر(ص) را تا آن‌ زمان‌ آن‌ گونه‌خندان‌ ندیده‌ بودند.
پیامبر اسلام‌(ص) به‌ این‌ زنان‌ فرمودند: برای‌ شما هم‌ مکانی‌ مثل‌ مردانتان‌ دربهشت‌ است‌.
با ذکر این‌ مقدمه‌ نسبتاً طولانی‌ روشن‌ است‌ که‌ زنان‌ در طول‌ تاریخ‌ اسلام‌ در پرتوحمایت‌های‌ همه‌ جانبة‌ اسلام‌ عزیز نه‌ تنها نقش‌ بیدار کننده‌، تأیید کننده‌، و آرام‌ کننده‌مردان‌ فداکار و مجاهد را داشته‌اند، بلکه‌ خود با حضور آگاهانه‌ جایگاه‌ اصلی‌ خود را درتاریخ‌ به‌ اثبات‌ رسانیده‌اند.
جایگاه‌ زنان‌ در نهضت‌ عاشورا
اکنون‌ به‌ نقش‌ زنان‌ والامقام‌ و حماسه‌ساز در عاشورا و نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع)خواهیم‌ پرداخت‌:
زنی‌ که‌ ثروت‌ خود را در راه‌ نهضت‌ عاشورا بخشید
ماریه‌ دختر منقذ، معروف‌ به‌ عبدیه‌ بصریه‌، خانه‌اش‌ محل‌ ألفت‌ شیعیان‌ بود که‌در آن‌جا بحث‌ علمی‌ می‌کردند، و مذهب‌ امامیه‌ (شیعه‌ اثنی‌عشری‌) را رواج‌ می‌دادند، او درامتداد همان‌ رسالتی‌ که‌ خدیجه‌3 در بذل‌ ثروت‌ خود در راه‌ نشر اسلام‌ کوشید، قدم‌برداشت‌، این‌ بار ماریه‌ ثروت‌ خود را در خدمت‌ نهضت‌ عاشورا قرار داد. او که‌ همسر وفرزندانش‌ در رکاب‌ حضرت‌ علی‌(ع) در واقعة‌ جمل‌ شهید شده‌ بودند، از این‌ رو، در راه‌ به‌ثمر رسیدن‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) از هیچ‌ بذل‌ و بخششی‌ ابا نمی‌کرد، و گاهی‌ هم‌ باگریه‌های‌ احساسی‌ خود مردان‌ را به‌ یاری‌ امام‌ حسین‌(ع) تشویق‌ و تحریض‌ می‌کرد.
درست‌ از وقتی‌ که‌ معاویه‌ به‌ درک‌ واصل‌ شد و یزید سلطنت‌ استبدادی‌ و موروثی‌پدر را به‌ دست‌ گرفت‌، و امام‌ حسین‌(ع) هم‌ سر ناسازگاری‌ و مبارزه‌ با یزید را در دستور کارخود قرار دادند، از همان‌ بدو حرکت‌ از مدینه‌ از حضور زنان‌ و اهل‌ بیت‌ در کاروان‌ به‌ عنوان‌مکمّل‌ و تمام‌ کنندة‌ نهضت‌ یاد می‌کردند.
و در این‌ راستا، اهل‌ بیت‌: خود را به‌ عنوان‌ یار و یاور اصلی‌ خویش‌ به‌ همراه‌بردند، و هیچ‌ کس‌ نتوانست‌ امام‌ را از این‌ مهم‌ منصرف‌ کند؛ زیرا اراده‌ خدا بر این‌ بود که‌اهل‌ بیت‌: با اسارت‌ خود مراحل‌ تکمیلی‌ و جاودانگی‌ نهضت‌ خونبار عاشورا را به‌انجام‌برسانند.
طوعه‌ بانویی‌ که‌ یک‌ تنه‌ جور مردان‌ کوفه‌ را بر دوش‌ کشید
در این‌ میان‌، زنان‌ آزادة‌ دیگری‌ هم‌ بر حسب‌ تکلیف‌ الهی‌ خود در این‌ نهضت‌حضور پیدا کرده‌ و نقش‌ زرین‌ فداکاری‌های‌ خودشان‌ را با تارُک‌ مقدس‌ نهضت‌ به‌ یادگارگذاردند، از آن‌ جمله‌ «طوعه‌» بود.
نهضت‌ با حرکت‌ امام‌ حسین‌(ع) از مدینه‌ به‌ مکه‌ آغاز شد، امام‌ برای‌ بررسی‌ وتحقیق‌ دعوت‌ کوفیان‌، سفیری‌ شجاع‌ به‌ نام‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌(ع) بر کوفه‌ فرستاد، تا ازنزدیک‌ اوضاع‌ کوفه‌ را برای‌ امام‌ گزارش‌ دهد.
در ابتدا عدة‌ بسیاری‌ از مردم‌ با مُسلم‌ بیعت‌ کردند و مسلم‌ بر آن‌ اساس‌، نامه‌ای‌برای‌ امام‌(ع) نوشت‌ تا امام‌ به‌ کوفه‌ بیایند. ولی‌ با تهدید عبیدالله مردم‌ خیلی‌ زود، رنگ‌عوض‌ کردند و هویت‌ اصلی‌ خود را به‌ نمایش‌ گذاردند. آن‌قدر بی‌وفایی‌ کردند که‌شبانگاهی‌ مُسلم‌ پس‌ از نماز خود را تنهای‌ تنها دید، نه‌ رفیقی‌ نه‌ منزلی‌، غریب‌ و آواره‌کوچه‌های‌ کوفه‌ شده‌ بود، درست‌ وقتی‌ که‌ او بود و تنهایی‌اش‌ و سکوت‌ و خفقان‌ شب‌ کوفه‌،از بس‌ از این‌ کوچه‌ به‌ آن‌ کوچه‌ رفته‌ بود، خسته‌ شده‌ بود، به‌ دیواری‌ تکیه‌ کرد تا اندکی‌استراحت‌ کند، آن‌ دیوار، خانة‌ زنی‌ بود به‌ نام‌ طوعه‌، او مؤمن‌ پرهیزگاری‌ بود که‌ باید نقش‌تاریخی‌ خود را در این‌ شب‌ تاریک‌ ایفا کند.
او منتظر پسرش‌ بود، مسلم‌ به‌ وی‌ سلام‌ کرد. پس‌ او جواب‌ مسلم‌ را داد. البته‌ باسنگینی‌ و وقار و مواظبت‌! سپس‌ گفت‌: چه‌ حاجتی‌ داری‌؟ مسلم‌ گفت‌: کمی‌ آب‌ بده‌(اسقنی‌ ماءً) او مقداری‌ آب‌ آورد و مسلم‌ نوشید. اما مسلم‌ هم‌چنان‌ ایستاده‌ بود! طوعه‌گفت‌: مگر آب‌ نخوردی‌؟ فرمود: چرا! گفت‌ پس‌ چرا نمی‌روی‌ به‌ سوی‌ اهل‌ و عیالت‌.این‌جا که‌ ایستادی‌ قدری‌ برای‌ من‌ زشت‌ است‌، اما مسلم‌ سکوت‌ کرد. زن‌ گفتارش‌ رادوباره‌ تکرار نمود، باز سکوت‌ کرد. مرتبة‌ سوم‌ قدری‌ فریاد کشید: پناه‌ بر خدا، من‌ راضی‌نیستم‌ نزد خانه‌ من‌ بنشینی‌! (انی‌ لااحل‌ لک‌ الجلوس‌ علی‌ بابی‌!) این‌جا دیگر مسلم‌چاره‌ای‌ نداشت‌، باید می‌رفت‌، اما با صدای‌ حزینی‌ گفت‌: من‌ را در این‌ شهر نه‌ اهل‌ وعیالی‌ است‌ نه‌ خانه‌ای‌ و نه‌ کاشانه‌ای‌، آیا می‌شود امشب‌ مرا پناه‌ بدهی‌ و میهمان‌ کنی‌؟فردا می‌روم‌! در این‌ هنگام‌ طوعه‌ فهمید که‌ این‌ مرد غریب‌ است‌، سؤال‌ کرد: کیستی‌؟فرمود: من‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ هستم‌، این‌ مردم‌ دروغ‌گو مرا فریب‌ داده‌اند، پیمان‌شکنی‌کرده‌اند! طوعه‌ در نهایت‌ بُهت‌زدگی‌ و دهشت‌ گفت‌: راستی‌ تو مسلم‌ هستی‌؟ طوعه‌ خوب‌می‌دانست‌ این‌ میهمانی‌ و پناه‌ دادن‌ به‌ قیمت‌ سنگینی‌ تمام‌ خواهد شد، اما فرصت‌ رامغتنم‌ شمرد، بارخدایا، این‌ من‌ و میزبانی‌ نماینده‌ حسین‌ بن‌ علی‌(ع)؟ من‌ کجا و سفیرنهضت‌ حسین‌ کجا؟

• گر خانه‌ محقّر است‌ و تاریک ‌بر دیدة‌ روشنت‌ نشانم‌
• ‌بر دیدة‌ روشنت‌ نشانم‌ ‌بر دیدة‌ روشنت‌ نشانم‌
خانه‌ را برای‌ او آماده‌ کرد و به‌ وی‌ غذا داد؛ ولکن‌ ناراحتی‌ مسلم‌ و نگرانی‌اش‌ ازاوضاع‌ اجازه‌ نمی‌داد غذا بخورد، حتی‌ مختصری‌! بعد از ساعتی‌ چند پسرش‌ که‌انتظارش‌ را می‌کشید آمد، صدا زد: مادر آیا مهمانی‌ در خانه‌ داری‌؟ گفت‌: آری‌، اما به‌ تونمی‌گویم‌، کیست‌. مگر قول‌ بدهی‌ و قسم‌ بخوری‌ که‌ افشا نکنی‌!
او قول‌ داد و قسم‌ خورد که‌ کتمان‌ کند و به‌ کسی‌ خبر ندهد، و رازداری‌ کند.
مسلم‌ شب‌ را در این‌ خانه‌ در تفکر قضایای‌ به‌ وجود آمده‌ سپری‌ کرد، ناراحت‌ ازاوضاع‌ و ناخرسند از حوادث‌؛ لکن‌ با خواندن‌ قرآن‌ و دعا و ثنا به‌ مصاف‌ این‌ وضع‌ دردناک‌رفت‌، طوعه‌ این‌ زن‌ فهیم‌ و دانا، خدا را شکر کرد بر این‌ نعمت‌ بزرگ‌، این‌ را توفیق‌ بزرگی‌برای‌ خود می‌دانست‌؛ اما پسرش‌ بلال‌ افکار شیطانی‌ در سر داشت‌. او می‌دانست‌ همه‌ جاسخن‌ از مسلم‌ و دستگیری‌ او است‌. رؤیای‌ جایزه‌ در سر داشت‌. او بر عکس‌ مادرش‌فرصت‌ شیطانی‌ را مغتنم‌ شمرد. و البته‌ نفسش‌ این‌ عمل‌ را برایش‌ زیبا جلوه‌ می‌داد،جایزه‌، پول‌، ثروت‌ و...
همه‌ چیز با یک‌ افشا کردن‌ جای‌ مسلم‌، تحقق‌ می‌یابد؛ خیلی‌ سریع‌ شیطان‌ در اواثر گذارد. صبح‌ زود بیرون‌ رفت‌ و به‌ ابن‌ زیاد امیر کوفه‌ خبر داد، لشکر دور خانه‌ طوعه‌ راگرفتند، «طوعه‌» ادای‌ِ وظیفه‌ کرده‌ بود و از امتحان‌ سرافراز بیرون‌ آمده‌ بود، نامش‌ درتاریخ‌ جاودان‌ شد، زیرا در آن‌ مقطع‌ حساس‌ که‌ همة‌ اشباه‌ رجال‌ به‌ مسلم‌ پشت‌ کرده‌بودند، و او را تنها گذارده‌ بودند، صحنه‌ را خالی‌ نکرد، او در آن‌ زمان‌ از مردان‌ جلوتر بود،برتر بود و در ادای‌ِ وظیفه‌ انقلابی‌ خویش‌ موفق‌تر! او رستگار تاریخ‌، فرزندش‌ نابکار تاریخ‌.
مسلم‌، هم‌چنان‌ رجز می‌خواند، و بی‌باکی‌ خود از مرگ‌ را می‌سرود، خیلی‌ طول‌نکشید او را نابکارانه‌ و ناجوان‌مردانه‌ به‌ طرز فجیعی‌ به‌ شهادت‌ رساندند، و پیکر مطهرش‌را از بالای‌ بام‌ «دارالاماره‌» به‌ زیر افکندند.
مسلم‌ شهید شد و طوعه‌ در غم‌ از دست‌ دادن‌ میهمان‌ غریبش‌ آرام‌ و قرار نداشت‌،آفرین‌ به‌ این‌ احساس‌ مسئولیت‌.
یزید بن‌ معاویه‌ تمام‌ سرزمین‌ وحی‌ را برای‌ امام‌ حسین‌ ناامن‌ کرده‌ بود، حتی‌ حرم‌امن‌ الهی‌ را!
ناگزیر امام‌ راه‌ عراق‌ را پیش‌ گرفت‌ در مسیر راه‌ ناملایمات‌ زیادی‌ قلب‌ امام‌ را به‌درد آورد.
مثلاً همین‌ خبر شهادت‌ مسلم‌ را در محلی‌ به‌ نام‌ «زباله‌» به‌ امام‌(ع) دادند. امام‌،در حالی‌ که‌ آیة‌ شریفه‌ (من‌ المؤمنین‌ رجال‌...) را قرائت‌ فرمود، خبر را به‌ اهل‌ بیت‌ وبنی‌ هاشم‌ رسانید و به‌ اصحاب‌ نیز فرمود:
هر کس‌ به‌ خیال‌ آسودگی‌ و آسایش‌ و زندگی‌ برخوردار از امنیّت‌ در کوفه‌ با ما همراه‌شده‌ است‌، بداند از این‌ خبرها نیست‌، مردم‌ آن‌جا ما را ذلیل‌ کرده‌اند. بیعت‌ شکسته‌اند وچون‌ اسلاف‌ پیمان‌شکن‌ خود به‌ ما بی‌وفایی‌ کرده‌اند. همه‌ چنین‌ می‌پندارند، که‌ وقتی‌ به‌کوفه‌ رسیدیم‌، آن‌جا همه‌ تحت‌ دستور حسین‌ بن‌ علی‌(ع)اند، ما هم‌ شکمی‌ از عزا درمی‌آوریم‌. آگاه‌ باشید! این‌ طور نیست‌، آن‌جا همه‌اش‌ خون‌ و قیام‌ است‌، تیر و شمشیراست‌، نیزه‌ و خنجر است‌، خیلی‌ها متفرق‌ شدند و دنیاطلبان‌ امام‌ را تنها گذاردند.
دَلْهَم‌ْ؛ همسر فداکار زهیر
در همین‌ منزل‌ که‌ ریزش‌ اول‌ در نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) صورت‌ پذیرفت‌ و عده‌ای‌از همراهان‌ جدا شدند، یک‌ رویش‌ سبزی‌ به‌ وجود آمد که‌ شکوفه‌هایش‌ غنچه‌ کرد و گل‌کرد تا این‌ که‌ در کربلا پرپر شد.
این‌ رویش‌ سبز، کسی‌ نیست‌ مگر زهیر بن‌ قین‌ که‌ باز در این‌ امر مقدس‌، پیوند باامام‌ حسین‌(ع) نقش‌ بانویی‌ ارزشمند و توانا به‌ نام‌ دَلْهَم‌ْ به‌ چشم‌ می‌خورد، حکایت‌ ازاین‌ قرار بود: زهیربن‌ قین‌ از دوستان‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ شمار نمی‌رفت‌ او از طرفداران‌عثمان‌ بود و همواره‌ از رویارویی‌ با امام‌ حسین‌(ع) طفره‌ می‌رفت‌ و دوست‌ نداشت‌ امام‌حسین‌ را ملاقات‌ کند تا این‌ که‌ در همین‌ منزل‌ بر حسب‌ اجبار با امام‌ هم‌ منزل‌ شد!
امام‌ حسین‌(ع) شخصی‌ را سراغ‌ زهیر فرستادند و او را احضار نمودند، او در حالی‌که‌ با رفقا و همراهانش‌ سر سفرة‌ غذا خوردن‌ بود از جواب‌ دادن‌ اجتناب‌ نمود، ولی‌ ازتعجب‌ همگی‌ لقمه‌هایی‌ که‌ در دست‌ داشتند به‌ زمین‌ گذاردند!
دَلْهَم‌ْ با روشی‌ ارشادی‌ به‌ شوهرش‌ گفت‌: سبحان‌ الله! آیا شرم‌ نمی‌داری‌، فرزندپیغمبر تو را می‌خواند اجابتش‌ نمی‌کنی‌؟! می‌رفتی‌ و به‌ سخنانش‌ گوش‌ می‌کردی‌.
زهیر بی‌آن‌ که‌ از این‌ امر خوشش‌ بیاید به‌ نزد آن‌ حضرت‌ رفت‌، دیری‌ نپایید که‌ باشادی‌ و چهره‌ای‌ درخشان‌ بازگشت‌ او به‌ کلی‌ عوض‌ شده‌ بود، گویی‌ امام‌ حسین‌ با نفس‌مسیحایی‌ خود در او تصرف‌ کرده‌ بودند، زهیر دستور داد خیمه‌ او را بِکَنَند و در کنار امام‌حسین‌ بر پا کنند.
او سخت‌ شیفته‌ امام‌ شده‌ بود و تصمیم‌ خود را گرفته‌ بود. ذوب‌ در امام‌ حسین‌(ع)شده‌ بود، همه‌ چیزش‌ فرزند زهرا3 بود و برای‌ این‌ که‌ دلبستگی‌ دیگر نداشته‌ باشد و دریاری‌ امامش‌ شش‌ دانگ‌ شده‌ باشد، به‌ همسرش‌ گفت‌: از این‌ پس‌ تو را طلاق‌ می‌دهم‌که‌ آزاد باشی‌، می‌توانی‌ نزد کسان‌ خود بروی‌، زیرا من‌ دوست‌ ندارم‌ به‌ سبب‌ من‌، گرفتارشوی‌! من‌ تصمیم‌ دارم‌ با امام‌ حسین‌ باشم‌ و با دشمنان‌ او به‌ نبرد برخیزم‌ و جان‌ خود را درراه‌ او فدا کنم‌. شاید علت‌ انقلاب‌ او این‌ باشد که‌ خود به‌ یارانش‌ گفت‌: فقط‌ برای‌ شمابگویم‌، سال‌ها قبل‌ که‌ همراه‌ سلمان‌ فارسی‌ در جنگی‌ شرکت‌ داشتم‌، و پیروز شدیم‌،سلمان‌ به‌ ما گفت‌: هنگامی‌ که‌ آقای‌ِ جوانان‌ آل‌ محمد(ص) را درک‌ کردید و در رکابش‌ به‌جنگ‌ پرداختید، می‌بایست‌ از امروز که‌ این‌ همه‌ پیروز شدید شادتر باشید. گویا امام‌ درخیمه‌ خود این‌ نکته‌ را به‌ زهیر گوشزد نموده‌ بودند. در هر صورت‌ او تمام‌ حقوق‌ شرعی‌همسرش‌ را پرداخت‌ نمود، اما شکوه‌ وداع‌ این‌ زن‌ را ببینید! با گریة‌ سوزناکی‌ خطاب‌ به‌شوهرش‌ گفت‌:
ای‌ زهیر! خدا تو را پاداش‌ خیر عطا کند، از تو می‌خواهم‌ که‌ در روز قیامت‌ نزد جدحسین‌ بن‌ علی‌(ع) مرا یاد کنی‌! روح‌ بزرگ‌ این‌ بانوی‌ فداکار موجب‌ شد که‌ تاریخ‌ را به‌گذشت‌ و ایثار و معرفت‌ خود گواه‌ سازد و در تاریخ‌، نام‌ او همراه‌ با نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ثبت‌ برسد و یادش‌ همیشه‌ سبز بماند! برای‌ او مقامی‌ چون‌ شوهرش‌ در بهشت‌ است‌.
اما زهیر به‌ همراهان‌ خود گفت‌: هر کس‌ از شما می‌خواهد پیروی‌ام‌ کند، در غیراین‌ صورت‌ این‌ آخر دیدار ما خواهد بود.
سپس‌ همسرش‌ را به‌ یکی‌ از عموزاده‌های‌ خود واگذاشت‌، تا وی‌ را به‌ خانواده‌اش‌برسانند. خود او به‌ همراه‌ امام‌ حسین‌(ع) بود و لحظه‌ به‌ لحظه‌، ارادتش‌ به‌ امام‌ بیشترمی‌شد، اوج‌ معرفت‌ او را می‌توان‌ در سخنان‌ صادقانه‌اش‌ که‌ برخاسته‌ از عمق‌ وجود پاکش‌بود در نهضت‌ عاشورا مشاهده‌ نمود، آن‌ گاه‌ که‌ امام‌ فرمودند: همه‌ شما آزادید بروید ودشمن‌ فقط‌ با من‌ کار دارد... زهیر بن‌ قین‌ به‌پا خاست‌ و عرض‌ کرد:
خدا تو را راهنما باشد (هداک‌الله)، یابن‌ رسول‌ الله فرمایش‌هایت‌ را شنیدیم‌، اگردنیا را برای‌ ما بقایی‌ بود و در آن‌ زندگی‌ جاوید داشتیم‌، ما پایداری‌ در یاری‌ تو را به‌زندگانی‌ جاوید دنیا مقدم‌ می‌داشتیم‌ (حال‌ آن‌ که‌ زندگی‌ دنیا چند روزی‌ بیشتر نیست‌...).در شب‌ عاشورا برخاست‌ و گفت‌:
حسین‌ جان‌! اگر هزار مرتبه‌ کشته‌ شوم‌، باز زنده‌ شوم‌ و بمیرم‌ و سپس‌ ذرات‌ وجودم‌را به‌ باد دهند، از تو جدا نمی‌شوم‌، تا آن‌ که‌ در رکاب‌ تو شهید شوم‌... در روز عاشورا هم‌خطبه‌ای‌ به‌ دفاع‌ از امام‌(ع) ایراد کرد.
روز عاشورا از مدافعان‌ برجسته‌ حریم‌ ولایت‌ زهیر بود، برگزارکنندة‌ نماز ظهرعاشورا، جنگجوی‌ دلیر و جوانمرد شجاعی‌ که‌ با کشتن‌ 120 نفر از لشگریان‌ عمر سعد،عاقبت‌ او را هم‌ مثل‌ دیگر اصحاب‌ شجاع‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ صورت‌ حملة‌ گروهی‌، به‌شهادت‌ رساندند. امام‌ کنار جسد او دعا کردند و بر دشمنانش‌ لعنت‌ فرستادند. باری‌!زهیر این‌ صحابه‌ مخلص‌ امام‌ حسین‌، حسن‌ عاقبت‌ و سرانجام‌ عالی‌ خود (شهادت‌) رامدیون‌ همسر مؤمن‌ و فداکارش‌ است‌، زیرا گفتار آن‌ زن‌ بود که‌ کار خود را کرد، چنان‌ درروحیه‌ و روان‌ شوهرش‌ تأثیر گذارد که‌ مس‌ وجودش‌ را تبدیل‌ به‌ زر سرخ‌ نمود و تا همیشه‌تاریخ‌ شوهر خود را مصداق‌ آیة‌ شریفة‌ آیة‌الکرسی‌ کرد: (...الله ولی‌ الذین‌ آمنوا یخرجهم‌من‌ الظلمات‌ الی‌ النور...) و او را در تاریخ‌ جاودانه‌ ساخت‌.
زنان‌ شجاعی‌ که‌ در کربلا حضور داشتند
در روز عاشورا مادران‌ و زنان‌ و خواهران‌ و دختران‌ بسیاری‌ بودند که‌ مردان‌ خود رابه‌ مبارزه‌ در راه‌ امام‌ حسین‌(ع) ترغیب‌ و تشویق‌ می‌کردند، محرک‌ آن‌ها بودند یا مؤیدآن‌ها و لااقل‌ این‌ که‌ نظاره‌گر شهادت‌ بهترین‌ دلبند خود بودند و تسلیم‌ رضای‌ خدا شدند.
مرحوم‌ آیة‌الله شیخ‌ جعفر شوشتری‌ ـ اعلی‌ الله مقامه‌ - معتقد است‌ امام‌حسین‌(ع) در کربلا هفت‌ مرتبه‌ استغاثه‌ کردند ـاول‌ آن‌، موقع‌ صف‌آرائی‌ و آخر آن‌ موقع‌شهادت‌ ـ و با هر استغاثة‌ امام‌ حسین‌ زنان‌ شجاعی‌ بودند که‌ ندای‌ امام‌ را لبیک‌ می‌گفتند،به‌ بذل‌ عزیزترینشان‌؛ یعنی‌ جوانان‌ و پاره‌های‌ قلبشان‌، در هر استغاثه‌ای‌ که‌ امام‌می‌فرمود: فریاد لبیک‌ زنان‌ بلندتر می‌شد. می‌گفتند: «لبیک‌ داعی‌ الله ان‌ لم‌ یجدک‌ بدنی‌عنداستغاثتک‌ و لسانی‌ عنداستنصارک‌ فقد اجابک‌ قلبی‌...»؛ لبیک‌ ای‌ حجت‌ خدا اگر دربدنم‌ قدرتی‌ بر یاری‌ تو نباشد و زبانم‌ عاجز از نصرت‌ تو باشد، قلبم‌ به‌ تو می‌گوید: لبیک‌!
ام‌ وهب‌ بن‌ عبدالله
یکی‌ از زنان‌ فداکار مادر وهب‌ پسر عبدالله است‌ که‌ در کربلا به‌ فرزندش‌ گفت‌:برخیز ای‌ پسرم‌! فرزند دختر رسول‌ِ خدا را یاری‌ کن‌. گفت‌ به‌ چشم‌ مادر! کوتاهی‌ نمی‌کنم‌،حمله‌ کرد و جمعی‌ از لشکر را کشت‌ و نزد مادر و همسر خود برگشت‌. برابر آن‌ها ایستاد وگفت‌: مادر راضی‌ شدی‌؟ گفت‌: فرزندم‌، من‌ وقتی‌ از تو راضی‌ می‌شوم‌ که‌ پیش‌ حسین‌(ع)کشته‌ شوی‌. پسر جانم‌ برگرد و در یاری‌ فرزند رسول‌ خدا نبرد کن‌ تا در قیامت‌ پیش‌ خداشفیع‌ تو باشد. او به‌ میدان‌ بازگشت‌ و جنگید. دو دستش‌ را قطع‌ و اسیرش‌ کردند و سر ازبدنش‌ جدا کرده‌، به‌ طرف‌ مادرش‌ انداختند. مادر سر را برداشت‌ و بوسید و به‌ طرف‌ دشمن‌انداخت‌ تیرک‌ خیمه‌ را برداشت‌ و به‌ سوی‌ دشمن‌ دوید. امام‌ او را برگردانده‌ و فرمودند:جهاد از زنان‌ برداشته‌ شده‌ است‌، خدا تو را جزای‌ خیر بدهد ـ رحمک‌ الله ـ او به‌خیمه‌برگشت‌.
شهیدة‌ کربلا
اما همسر وهب‌ شیرزنی‌ بود که‌ وقتی‌ دید شوهرش‌ را کشتند خود را به‌ شوهرشهیدش‌ رسانید، خاک‌ و خون‌ از رخش‌ پاک‌ می‌کرد که‌ شمر او را دید و به‌ غلامش‌ رستم‌دستور داد، تا با نیزه‌ای‌ که‌ در دست‌ داشت‌ به‌ سرش‌ کوبید و این‌ زن‌ فداکار را شهید کرد. اواول‌ زنی‌ بود که‌ در نهضت‌ عاشورا به‌ شهادت‌ رسید.
خانم‌ تازه‌ مسلمانی‌ که‌ پسرش‌ را فدای‌ امام‌ حسین‌(ع) کرد
محدث‌ قمی‌ ـ ره‌ ـ از امالی‌ صدوق‌ نقل‌ می‌کند: وهب‌ بن‌ وهب‌ و مادرش‌ ـ که‌ تُرسابودند یا نصرانی‌ ـ به‌ دست‌ امام‌ حسین‌(ع) مسلمان‌ شده‌ بودند و در کربلا حضور داشتند،وهب‌ به‌ میدان‌ رفت‌ و مبارزه‌ای‌ سخت‌ نمود. هفت‌، هشت‌ نفر از دشمن‌ را کشت‌. اسیر شدو عمر سعد دستور داد: سر از بدنش‌ جدا کرده‌ و به‌ طرف‌ سپاه‌ امام‌ حسین‌(ع) انداختند.مادر داغدیده‌، سر پسر را برداشت‌ و بوسید و به‌ طرف‌ دشمن‌ پرتاب‌ کرد. به‌ مردی‌ خورد که‌در دم‌ کشته‌ شد، سپس‌ ستون‌ خیمه‌ را برداشت‌ و به‌ دشمن‌ حمله‌ کرد. دو نفر دیگر راکشت‌، امام‌ فرمودند: ام‌ وهب‌ رحمک‌الله، خدای‌ تو را بیامرزد برگرد، عرض‌ کرد: آقا ناامیدم‌مکن‌؛ یعنی‌ بگذار من‌ هم‌ شهید شوم‌! حضرت‌ فرمود: خدا تو را ناامید نکند، ای‌ ام‌ وهب‌!او به‌ خیمه‌ برگشت‌.
ام‌ّ عمرو شیرزنی‌ که‌ شوهر و پسرش‌ در کربلا شهید شدند
عمروبن‌ جنادة‌ نوجوانی‌ نابالغ‌ بود که‌ قبل‌ از او پدرش‌ شهید شده‌ بود، مادرش‌ زنی‌بود که‌ از سرچشمة‌ ایمان‌ سیراب‌ گردیده‌ بود و دلی‌ سرشار از ثبات‌ و اطمینان‌ داشت‌. باوجود این‌ که‌ شوهرش‌ به‌ شهادت‌ رسیده‌ بود، هنوز هم‌ عطش‌ ایثار و جانفشانی‌اش‌فروکش‌ نکرده‌ بود، به‌ پسرش‌ گفت‌: فوراً حرکت‌ کن‌ و در برابر حسین‌ فرزند رسول‌ خدا بادشمن‌ او بجنگ‌، تا کشته‌ شوی‌! گفت‌: مادرجان‌ کوتاهی‌ نخواهم‌ کرد... بی‌درنگ‌ از خیمه‌بیرون‌ رفت‌ و عازم‌ میدان‌ گشت‌، ولی‌ امام‌ همین‌ که‌ او را دیدند، فرمودند: جلوی‌ او رابگیرید، او هنوز زمانی‌ از شهادت‌ پدرش‌ نگذشته‌، مادرش‌ کسی‌ را ندارد. ای‌ پسر! برگرد واز مادرت‌ سرپرستی‌ کن‌، شاید او از آمدن‌ تو به‌ میدان‌ رضایت‌ نداشته‌ باشد؟ جوان‌، عرض‌کرد: نه‌، نه‌، آقا این‌ طور نیست‌! بلکه‌ مادرم‌ خودش‌ دستور داد به‌ میدان‌ بیایم‌! امام‌ که‌خاطرشان‌ جمع‌ شد، فرمود: آزادی‌، هر چه‌ خواهی‌ بکن‌. او که‌ شایستة‌ شهادت‌ شده‌ بود به‌میدان‌ رفت‌، رجز خواند و با ایمان‌ جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید. دشمن‌ سرش‌ را برید و به‌طرف‌ خیمه‌ها انداخت‌. مادرش‌، مثل‌ ام‌ وهب‌ سر عزیزش‌ را برداشت‌ و گفت‌: «احسنت‌ یابنی‌ یاقرة‌ عینی‌...»؛ آفرین‌ ای‌ پسرم‌، ای‌ نور چشمم‌... سپس‌ او را به‌ سوی‌ دشمن‌ پرت‌کرد و خود او نیز رجز خواند و بر دشمن‌ حمله‌ کرد و دو تن‌ از دشمن‌ را کشت‌، تا این‌ که‌ امام‌او را به‌ خیمه‌ باز گرداندند همین‌ سرگذشت‌ را برای‌ پسر و همسر مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ نوشته‌اند.
شیرزنی‌ در میان‌ لشکر عمر سعد
حمید بن‌ مسلم‌ (خبرنگار کربلا) می‌گوید: زنی‌ از طایفة‌ بکر بن‌ وائل‌ را دیدم‌ که‌همراه‌ شوهرش‌ در میان‌ اصحاب‌ عمر سعد بود، چون‌ دید مردم‌ ناگهان‌ بر زنان‌ و دختران‌حسین‌ تاختند شروع‌ به‌ غارت‌ کردند، شمشیری‌ برداشت‌ و رو به‌ خیمه‌های‌ حسین‌ آمد وفریاد زد: ای‌ مردان‌ قبیله‌ بکر! آیا لباس‌ از تن‌ دختران‌ رسول‌ خدا به‌ یغما می‌برید؟ مرگ‌ براین‌ حکومت‌ غیرخدایی‌، ای‌ قاتلین‌ فرزند رسول‌ خدا! شوهرش‌ دستش‌ را گرفت‌ و او راکشان‌کشان‌ به‌ جایگاه‌ خودش‌ بازگرداند!
چرا امام‌ حسین‌(ع) اهل‌ بیت‌: را به‌ کربلا آورد؟
سید بن‌ طاووس‌ ـ اعلی‌ الله مقامه‌ ـ می‌فرماید: ممکن‌ است‌ یکی‌ از جهاتی‌ که‌باعث‌ شد امام‌ حسین‌(ع) حرم‌سرا و زنان‌ و دختران‌ خود را همراه‌ خود بیاورد، این‌ باشد که‌اگر آنان‌ را در حجاز یا شهر دیگر بجا می‌گذاشت‌، یزید بن‌ معاویه‌ ـ که‌ لعنت‌های‌ خدا بر اوباد ـ متعرض‌ آن‌ها می‌شد و آن‌ها را شکنجه‌ و آزار می‌کرد، تا بدین‌ وسیله‌ از مبارزه‌ وشهادت‌ حسین‌(ع) جلوگیری‌ کند. هم‌چنین‌ گرفتاری‌ زنان‌ در دست‌ یزید باعث‌ می‌شدامام‌ از ادای‌ِ وظیفة‌ بزرگ‌ و رسیدن‌ به‌ مقام‌های‌ سعادت‌ محروم‌ بماند.
مضافاً بر این‌ که‌ امر خدا تعلق‌ بر این‌ گرفته‌ بود که‌ امام‌ حسین‌(ع) از همه‌ چیز خود،حتی‌ زن‌ و فرزند در راه‌ خدا بگذرد تا از امتحان‌ الهی‌ سرفراز در آید. زنان‌ اهل‌ بیت‌ به‌خودی‌ خود منادیان‌ گروهی‌ عزت‌ و شرافت‌ و مکملین‌ نهضت‌ عاشورا بودند و تا رسوایی‌باطل‌ و روشن‌ شدن‌ حق‌ از پای‌ ننشستند. آن‌ها در حقیقت‌ نهضت‌ حسین‌ را تکمیل‌نمودند و با پیام‌رسانی‌ انقلابی‌ خود، نگذاشتند دشمن‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌ سوء استفاده‌کند؛ یعنی‌ خون‌ امام‌ و شهدای‌ کربلا را پایمال‌ کند.
تحمّل‌ همان‌ ناله‌ها و شیون‌ها و فریادهای‌ احساسی‌ زن‌ها و بچه‌ها، سبب‌ فزونی‌ثواب‌ و اجر برای‌ امام‌ حسین‌(ع) و باعث‌ ثبات‌ نهضت‌ شد. اگر زینب‌ها نمی‌بودند و منزل‌به‌ منزل‌ با مظلومیت‌ خودشان‌، احساس‌های‌ مردم‌ را جریحه‌دار نمی‌کردند و با هوشیاری‌ واقدام‌ به‌ موقع‌ از قبیل‌ سخنرانی‌های‌ آتشین‌ و فریادها، رسوایی‌ ابن‌ زیاد و یزید را فراهم‌نمی‌آوردند، چه‌ کسی‌ این‌ رسالت‌ را به‌ عهده‌ می‌گرفت‌؟ دشمن‌ حسین‌ را کشته‌ بود، اعلام‌می‌کرد، در کربلا مُشتی‌ یاغی‌ (العیاذبالله) را کشتیم‌ که‌ خروج‌ کرده‌ بودند و ماجرا تمام‌ شد.
دیگر کسی‌ هم‌ نبود که‌ دم‌ از دم‌ برآرد و از جنایات‌ ننگین‌ یزید پرده‌ بردارد، اما اهل‌بیت‌ این‌ رسالت‌ را خوب‌ به‌ انجام‌ رساندند. زینب‌ و ام‌ کلثوم‌ خواهران‌ امام‌ حسین‌ و فاطمه‌و سکینه‌ و حتّی‌ دختر چهارساله‌ امام‌ حسین‌(ع) (معروف‌ به‌ رقیه‌) لحظه‌ به‌ لحظة‌اسارت‌، بر رسوایی‌ خاندان‌ لعنت‌ شده‌ بنی‌امیّه‌ افزوده‌، تا این‌ که‌ مردم‌ یزید و ابن‌ زیاد راشماتت‌ می‌کردند، تا آن‌جا که‌ دیگر یزید ذلّه‌ شده‌ و دست‌ از اهل‌ بیت‌(ع) برداشت‌ و آن‌هارا آزاد کرد...
زنان‌ شجاع‌ اهل‌ بیت‌:
در این‌ فراز، از مقاله‌ تنی‌ چند از زنان‌ اهل‌ بیت‌ که‌ سرگذشت‌ آن‌ها برای‌ همه‌مردان‌ و زنان‌ درس‌ عبرت‌ است‌، معرفی‌ می‌کنیم‌:
زینب‌ کبری‌3
سرسلسلة‌ زنان‌ شجاع‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) زینب‌ کبری‌3 است‌. اوخداشناسی‌ بود که‌ در تحمل‌ مصائب‌ به‌ «ام‌المصائب‌» لقب‌ یافت‌. در عفت‌ و نجابت‌ثانی‌ زهرا3 بود. تندیس‌ شرم‌ و حیا و دارای‌ عصمت‌ صغری‌. او ولیة‌الله بود، راضی‌ به‌رضای‌ الله و امینة‌الله بود، عالمه‌ غیر معلمه‌. محبوب‌ رسول‌ خدا و فاطمة‌ زهرا وامیرالمؤمنین‌، نائبة‌الزهرا، شریکة‌الحسین‌ و در فصاحت‌ و بلاغت‌ وارث‌ امیرالمؤمنین‌بود شجاعت‌ ملکة‌ وجودش‌ بود. او قهرمان‌ کربلا بود و در صبر و مقاومت‌ مجسمة‌ تقوابود. در برخورد با مصیب‌ها، چون‌ کوه‌ِ مقاوم‌ و چون‌ صخره‌ در مقابل‌ امواج‌ خروشان‌، خم‌ به‌ابرو نیاورد. او کمر مصیبت‌ را شکسته‌ بود.
در طول‌ نهضت‌ عاشورا، بلا گردان‌ زن‌ها و بچه‌ها و امام‌ سجاد(ع) بود؛ به‌ عنوان‌مثال‌ وقتی‌ در کوفه‌ پس‌ از این‌ که‌ زینب‌ افشاگری‌ کرد و مردم‌ را تهییج‌ نمود. ابن‌ زیاد ـلعنة‌الله علیه‌ ـ بسیار غضبناک‌ شد، چون‌ ضرب‌ و شتم‌ زینب‌ برای‌ او افت‌ داشت‌، علی‌ بن‌الحسین‌(ع) را احضار نمود و گفت‌: تو کیستی‌؟ زین‌ العابدین‌(ع) فرمود: من‌ علی‌ بن‌الحسین‌ هستم‌. گفت‌: علی‌ بن‌ الحسین‌ که‌ در کربلا کشته‌ شد؟ فرمود: آن‌ شیر بیشة‌شجاعت‌ که‌ شربت‌ شهادت‌ نوشید، برادرم‌ علی‌(ع) بود، که‌ بر خلاف‌ گفتار تو، مردم‌ او راشهید کردند، نه‌ خدا!
ابن‌ زیاد غضبش‌ بیشتر شد و گفت‌: هنوز آن‌ جرأت‌ و توان‌ در تو باقی‌ است‌ که‌پاسخ‌ مرا بدهی‌ و گفتة‌ مرا زیر پا بگذاری‌؟ اینک‌ بیایید جلادان‌، او را برده‌ و گردن‌ بزنید!مدافع‌ ولایت‌ و امامت‌، زینب‌ قهرمان‌ بی‌تاب‌ شد، خود را به‌ دامان‌ امام‌ سجاد(ع) انداخت‌و فرمود: یابن‌ مرجانه‌ (پسر مرجانه‌) آن‌ همه‌ خون‌ها که‌ ریختی‌، هنوز کاسة‌ انتقام‌ تو رالبریز نکرده‌، باز هم‌ می‌خواهی‌ گرگ‌ وار خون‌ ما را بیاشامی‌؟ آن‌گاه‌ دست‌ به‌ گردن‌ امام‌سجاد(ع) انداخت‌ و فرمود: به‌ خدا! دست‌ از یادگار برادرم‌ برنمی‌دارم‌ و از او جدا نمی‌شوم‌،اگر می‌خواهی‌ او را به‌ قتل‌ برسانی‌، مرا هم‌ با او بکش‌.

• مرا با او بکش‌ تا هر دو با هم ‌شویم‌ آسوده‌ از این‌ محنت‌ و غم‌
• ‌شویم‌ آسوده‌ از این‌ محنت‌ و غم‌ ‌شویم‌ آسوده‌ از این‌ محنت‌ و غم‌
زینب‌3 پا به‌ پای‌ امام‌ حسین‌(ع) در نهضت‌ عاشورا آمد. او پسرش‌ عون‌ راپیش‌ کش‌ برادر برده‌ بود، اگر حسین‌(ع) شهید شد زینب‌ هم‌ با اسارت‌ خود خط‌ سرخ‌شهادت‌ را پیمود، کاروان‌ اهل‌ بیت‌ را به‌ رهبری‌ امام‌ سجاد به‌ مدینه‌ رسانید، الحق‌والانصاف‌ هیچ‌ کم‌ نگذاشت‌، چرا که‌ او عقیلة‌ بنی‌هاشم‌ بود و یادگار حیدر و یک‌ سال‌پس‌ از امام‌ حسین‌(ع) در شهر دمشق‌ در گذشت‌.
ام‌ کلثوم‌3
دختر دیگر امیرالمؤمنین‌(ع) و فاطمه‌ زهرا3 ام‌ کلثوم‌ است‌. او زنی‌ شجاع‌ ورشیده‌ و عاقله‌ بود. در خانه‌ علی‌(ع) و در دامان‌ زهرای‌ مرضیه‌3 بزرگ‌ شده‌ بود. درک‌امامانی‌ چون‌ علی‌(ع) و حسن‌(ع) و حسین‌(ع) و زین‌العابدین‌(ع) بر معرفت‌ او افزوده‌ بود.وی‌ در میدان‌ سیاست‌ هم‌ حضور فعالی‌ داشت‌؛ چنان‌ که‌، در زمان‌ عثمان‌ به‌ عنوان‌ سفیربه‌ سوی‌ مکة‌ روم‌ اعزام‌ شده‌ بود. وی‌ در کربلا زن‌ تمام‌ عیار و جا افتاده‌ای‌ بود که‌ به‌ کمک‌زینب‌ توانست‌ بر مشکلات‌ فایق‌ آمده‌ و دشمن‌ را به‌ رسوایی‌ افکند. او نیز در کوفه‌ چون‌زینب‌ کبری‌3 در حالی‌ که‌ با صدای‌ بلند گریه‌ می‌کرد، از پس‌ پردة‌ نازکی‌ خطبه‌ای‌ ایرادکرد: ای‌ مردم‌ کوفه‌ رسوایی‌ بر شما! چرا حسین‌ را خوار کردید و او را کشتید؟ و اموالش‌ را به‌تاراج‌ بردید و زنان‌ حرمش‌ را اسیر نمودید و ایشان‌ را آزار و شکنجه‌ کردید؟ مرگ‌ و نابودی‌بر شما! وای‌ بر شما! آیا می‌دانید چه‌ بلایی‌ دامن‌گیر شما شد؟ و چه‌ بار گناهی‌ بر پشت‌می‌کشید؟ و چه‌ خون‌ها ریختید؟ و با چه‌ بزرگواری‌ رو به‌ رو شدید و از چه‌ کودکانی‌ لباس‌ربودید؟ بهترین‌ مردم‌ بعد از رسول‌ خدا را کشتید، دلسوزی‌ از کانون‌ دل‌ شما رخت‌ بربست‌،هان‌ که‌ حزب‌ خداوند پیروز است‌ و حزب‌ شیطان‌ زیان‌کار...
وقتی‌ ابن‌ زیاد در کوفه‌ سر امام‌ حسین‌(ع) را مقابل‌ خود گذاشته‌ و خوشحالی‌می‌کرد! ام‌ کلثوم‌3 خطاب‌ به‌ ابن‌ زیاد فرمود: ای‌ پسر زیاد! آیا برای‌ پاسخ‌ به‌ رسول‌خدا(ص) جوابی‌ آماده‌ کرده‌ای‌؟ می‌دانی‌ سر و کارت‌ با رسول‌ خدا(ص) است‌؟
پس‌ از خطبة‌ آتشین‌ ام‌ کلثوم‌3 مردم‌ به‌ قدری‌ تحت‌ تأثیر قرار گرفته‌ بودند که‌همه‌ می‌گریستند، به‌ خود لطمه‌ می‌زدند، زنان‌ گیسوان‌ پریشان‌ می‌کردند و صدا به‌ واویلابلند شد، مردان‌ ریش‌های‌ خود می‌کندند...
فاطمة‌ صغری‌3 دختر امام‌ حسین‌(ع)
حضرت‌ فاطمه‌ صغری‌ دختر امام‌ حسین‌(ع) همسر حسن‌ بن‌ الحسن‌(ع) نیز درکوفه‌ خطبه‌ای‌ ایراد کرد و در آن‌، ضمن‌ سپاس‌ خدا به‌ شمارة‌ ریگ‌ها و سنگ‌ها به‌ گرانی‌ ازعرش‌ تا خاک‌ و مدح‌ پیامبر اکرم‌(ص) مردم‌ را خطاب‌ کرد و فرمود: بارالها به‌ تو پناه‌ می‌برم‌که‌ بر تو دروغی‌ ببندم‌، یا سخنی‌ بگویم‌ بر خلاف‌ آنچه‌ فرو فرستاده‌ای‌، درباره‌ پیمان‌هایی‌که‌ برای‌ وصی‌ پیامبر علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌(ع) گرفته‌ای‌، همان‌ علی‌ که‌ حقش‌ را ربودند وبی‌گناهش‌ کشتند، چنانچه‌ دیروز فرزندش‌ را در خانه‌ای‌ از خانه‌های‌ خدا کشتند و جمعی‌که‌ به‌ زبان‌، اظهار مسلمانی‌ می‌کردند حاضر بودند، ای‌ خاک‌ بر سرشان‌! که‌ از فرزندعلی‌(ع) نه‌ در زندگی‌اش‌ ستمی‌ بازداشتند و نه‌ به‌ هنگام‌ مرگ‌ یاری‌اش‌ نمودند... در حالی‌که‌ حسین‌ سرشتی‌ داشت‌، پسندیده‌ و طینتی‌ داشت‌، پاک‌، فضایل‌ اخلاقی‌اش‌ معروف‌همه‌ بود و عقاید نیک‌اندیش‌ او مشهور جهان‌...
رباب‌3 مادر سکینه‌ و علی‌اصغر
رباب‌ دخترِ سوم‌ مردی‌ مسیحی‌ بود که‌ در زمان‌ خلیفه‌ دوم‌، اسلام‌ آورده‌ بود. او به‌همسری‌ امام‌ حسین‌(ع) در آمده‌ بود، ظاهراً تنها همسر امام‌ حسین‌ بود که‌ با کاروان‌حسینی‌ به‌ کربلا آمد و از نزدیک‌ شاهد آن‌ مناظر دل‌خراش‌ و تکان‌ دهنده‌ بود. رباب‌ مادردل‌سوختة‌ علی‌اصغر و سکینه‌ است‌. او از نزدیک‌ شاهد پرپر شدن‌ شش‌ ماهاش‌ بود که‌قوم‌ دغاحنجرش‌ روی‌ دست‌ پدر پاره‌ پاره‌ گردند. فرزندش‌ علی‌اصغر نشان‌ بارزمظلومیت‌ امام‌ حسین‌(ع) است‌. او نیز به‌ سهم‌ خود در مقابل‌ تبلیغات‌ شوم‌ و مسموم‌کنندة‌ دستگاه‌ حکومت‌ غاصب‌ ایستاد و اجازه‌ نداد تا با تحریف‌ کربلا خون‌ پاکان‌روزگارش‌ را به‌ هدر دهند.
او در مجلس‌ ابن‌ زیاد سر پاک‌ حسین‌ را به‌ دامن‌ گذارد و گفت‌: واحسینا فلانسیت‌حسیناً...؛ وای‌ حسینم‌! هرگز فراموشت‌ نمی‌کنم‌...» چنان‌ با این‌ مرثیه‌خوانی‌ خود، آهی‌ ازدل‌ داغدیده‌اش‌ بر کشید که‌ احساسات‌ پاکش‌ حاضران‌ مجلس‌ را متأثر کرد...
سکینه‌3 دختر امام‌ حسین‌(ع) راوی‌ کربلا
سکینه‌، از مادری‌ به‌ نام‌ رباب‌ زاده‌ شد و همسرش‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌، در کربلاشهید شد. وی‌ که‌ در کربلا ماجرا را از نزدیک‌ دیده‌ بود. از واقعه‌نگاران‌ کربلا محسوب‌می‌شود. به‌ نقل‌ فاضل‌ دربندی‌ در کتاب‌ اسرارالشهادة‌ سکینه‌3 می‌گوید:
شب‌ عاشورا از پشت‌ خیمه‌ شنیدم‌ پدرم‌ و اصحابش‌ می‌گویند، سکوت‌ کردم‌ ودیگر زنان‌ را خبر نکردم‌. آهسته‌ آهسته‌ جلو رفتم‌، دیدم‌ پدرم‌ نشسته‌ و اصحاب‌ دورش‌حلقه‌ زده‌اند، پدرم‌ می‌فرمود: شما خیال‌ می‌کردید این‌ جماعت‌ با من‌ بیعت‌ می‌کنند، امامی‌بینید که‌ شیطان‌ بر آن‌ها مسلط‌ شده‌، جز کشتن‌ من‌ و همراهان‌ و اسارت‌ اهل‌ بیت‌چیز دیگری‌ نمی‌خواهند. حرف‌ پدرم‌ تمام‌ نشده‌ بود، ده‌، بیست‌ نفر رفتند و حدود هفتاد،هشتاد نفر باقی‌ ماندند... ام‌کلثوم‌ متوجه‌ من‌ شد، از من‌ پرسید: چه‌ خبر است‌؟ قصه‌ رابرایش‌ تعریف‌ کردم‌، او طاقت‌ نیاورد فریاد کشید: «وامحمدا واعلیا واحسینا...» سکینه‌ درسال‌ 117 هجری‌ در مدینه‌ رحلت‌ نمود.
لبابه‌ همسر ابوالفضل‌(ع)
لبابه‌ دختر عبیدالله بن‌ عباس‌ بانوی‌ حرم‌ قمر بنی‌هاشم‌ بود که‌ در کربلا هم‌ حاضرشد و پس‌ از شهادت‌ ابوالفضل‌(ع)، به‌ اسارت‌ رفت‌ و پس‌ از آن‌ با اهل‌ بیت‌ به‌ مدینه‌مراجعت‌ نمود. یقیناً برای‌ این‌ زنان‌، مقامی‌ مثل‌ شوهران‌ و مردان‌ آن‌ها در بهشت‌ منظورشده‌ است‌.
آری‌، زنان‌ بیدار پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌(ع) هم‌ با احساس‌های‌ پاکشان‌ جوّ رابرای‌ برکناری‌ اوباش‌ کربلا از حکومت‌ فراهم‌ می‌کردند، در هر فرصت‌ ممکن‌ به‌ رسالت‌انقلابی‌ خود عمل‌ می‌کردند و باعث‌ و بانیان‌ جنایت‌های‌ هولناک‌ کربلا را به‌ عاقبت‌شومشان‌ وعده‌ می‌دادند.
همسر کعب‌ بن‌ جابر، قاتل‌ «بریر» آن‌ صحابی‌ معروف‌ امام‌ حسین‌(ع)، بعدها به‌ اوگفت‌: بر علیه‌ فرزند فاطمه‌ اقدام‌ کردی‌ و سید قاریان‌ قرآن‌ را کُشتی‌ (بریر). خطای‌ بسیاربزرگی‌ مرتکب‌ شدی‌، به‌ خداوند قسم‌! بعد از این‌ با تو سخن‌ نخواهم‌ گفت‌.
در سال‌ 64 هجری‌ ماه‌ صفر، درست‌ سه‌ سال‌ پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌(ع) یزیدبه‌ درک‌ واصل‌ شد.
جماعتی‌ از مردم‌ برای‌ بیعت‌ به‌ سراغ‌ عمر سعد رفتند، تا او را به‌ حکومت‌ تعیین‌کنند. زنان‌ شجاعی‌ از قبیلة‌ همدان‌ و زنانی‌ دیگر از کهلان‌، انصار، ربیعه‌ و نخع‌ به‌ کوفه‌آمدند و در حالی‌ که‌ می‌گریستند و مویه‌ می‌کردند و برای‌ امام‌ حسین‌(ع) زاری‌ می‌نمودند،وارد مسجد جامع‌ شهر شد. و فریاد می‌زدند: مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ همین‌ عمر سعد بود که‌راضی‌ به‌ قتل‌ امام‌ حسین‌(ع) شده‌ بود، تا برای‌ ما در کوفه‌ حکومت‌ کند، پس‌ مردم‌گریستند و از عمر بن‌ سعد صرف‌نظر کردند، در این‌ جریان‌ فعالیت‌ زنان‌ قبیلة‌ همدان‌چشمگیرتر بود.
آری‌، این‌ سلسله‌ ادامه‌ داشت‌ و در تمامی‌ ادوار تاریخ‌ زنان‌ شجاع‌ و متدین‌ به‌ هرنحو ممکن‌ از خاندان‌ عترت‌ و طهارت‌ جانب‌داری‌ کردند و شعرهای‌ زیبای‌ خود را درتاریخ‌ به‌ ثبت‌ رساندند، که‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ به‌ حضور فعال‌ زنان‌ نوغان‌ مشهد مقدس‌در تشییع‌ جنازه‌ امام‌ رضا(ع) اشاره‌ نمود. راهپیمایی‌ زنان‌ غیور و شجاع‌ ایرانی‌ در انقلاب‌اسلامی‌ به‌ رهبری‌ فرزند امام‌ حسین‌(ع) یعنی‌ امام‌ خمینی‌ ـ قدس‌ سره‌ الشریف‌ ـ درسال‌های‌ 56 و 57. نمونة‌ دیگری‌ از رشد سیاسی‌ زنان‌ و مادران‌ِ پاک‌دامن‌ است‌ که‌ باعفت‌ و نجابت‌ خود و حضور فراگیر و کارآمد در مقاطع‌ حساسی‌ تاریخی‌، مسئولیت‌سیاسی‌، انقلابی‌ و شرعی‌ خود را به‌ انجام‌ رساندند. امید آن‌ که‌ زنان‌ امروز هم‌ این‌ رسالت‌خطیر را به‌ عهده‌ بگیرند، لااقل‌ گریه‌های‌ ما در مصیبت‌های‌ فرزندِ زهرا یک‌ نوع‌ شرکت‌در حماسة‌ اوست‌ و هیچ‌کس‌ به‌ مثل‌ امام‌ حسین‌(ع) شایسته‌ گریه‌ نیست‌، گریه‌ بر امام‌حسین‌ در راستای‌ حفظ‌ دستاوردهای‌ نهضت‌ مقدس‌ او و جاودانگی‌ راه‌ او صورت‌می‌پذیرد. زیرا امام‌ حسین‌ شایستگی‌ آن‌ را دارد که‌ در تاریخ‌ دنیا باقی‌ بماند.
منابع‌
1ـ قرآن‌ مجید، تفسیرهای‌ المیزان‌، مجمع‌ البیان‌، قرطبی‌، الدّرالمنثور
(جلال‌الدین‌سیوطی‌).
2ـ نهج‌البلاغه‌ به‌ قلم‌ محمدعلی‌ انصاری‌.
3ـ شرح‌ نهج‌البلاغه‌ ابن‌ ابی‌ الحدید (سه‌ جلدی‌).
4ـ تاریخ‌ طبری‌، طبری‌ (5 جلدی‌).
5ـ سیره‌ نبویه‌ ابن‌ هشام‌، (4 جلدی‌) دارالکتاب‌ العربی‌ بیروت‌.
6ـ کنزالعمال‌، متقی‌ هندی‌ (13 جلدی‌).
7ـ وسائل‌ الشیعه‌، حر عاملی‌ (20جلدی‌).
8ـ بحارالانوار، چاپ‌ آخوندی‌.
9ـ اسدالغابة‌، ابن‌ اثیر.
10ـ صحیح‌ بخاری‌.
11ـ فروغ‌ ابدیت‌، سبحانی‌ (2 جلدی‌).
12ـ ریاحین‌ الشریعه‌، ذبیح‌الله محلاتی‌، دارالکتب‌ الاسلامیه‌ تهران‌.
13ـ ارشاد مفید با ترجمه‌ فارسی‌، کتابفروشی‌ اسلامیه‌ تهران‌.
14ـ ملهوف‌ علی‌ قتلی‌ الطفوف‌، ابی‌ مخنف‌، دارالاسوة‌ للطباعة‌ والنشر تهران‌.
15ـ ترجمه‌ لهوف‌، آهی‌ سوزان‌ بر مزار شهیدان‌، به‌ قلم‌ سید احمد فهری‌.
16ـ اعیان‌ الشیعه‌، محسن‌ امین‌ (10 جلدی‌).
17ـ سیره‌ امامان‌ ترجمه‌ فی‌ رحاب‌ ائمه‌ اهل‌ البیت‌، محسن‌ امین‌، ترجمه‌ حسین‌
وجدانی‌ج‌ 3.
18ـ چهره‌ خونین‌ حسین‌(ع) ترجمه‌ مقتل‌ الحسین‌، عبدالرزاق‌ مقرم‌، عزیزالله عطاری‌.
19ـ مقتل‌ خوارزمی‌.
20ـ الخصائص‌ الحسینیه‌ شیخ‌ جعفر شوشتری‌.
21ـ رموز الشهادة‌، ترجمه‌ کامل‌ المهموم‌ و نفثه‌ المصدور، محدث‌ قمی‌، کتابفروشی‌
اسلامیه‌ تهران‌، ترجمه‌ آیت‌الله کمره‌ای‌.
22ـ ناسخ‌ التواریخ‌، چاپ‌ سنگی‌ و چاپ‌ قدیم‌.
23ـ امالی‌ شیخ‌ صدوق‌.
24ـ منتهی‌ الامال‌، محدث‌ قمی‌.
25ـ کشف‌ الغمه‌، مرحوم‌ علی‌بن‌ عیسی‌ اربلی‌ (3 جلدی‌) دارالکتاب‌ الاسلامی‌ بیروت‌.
26ـ امام‌ حسین‌ و ایران‌ نوشته‌ کورت‌ فریشلر آلمانی‌، ترجمه‌ ذبیح‌الله منصوری‌.
27ـ طراز المذهب‌.
28ـ شبهای‌ پیشاور، سلطان‌ الواعظین‌.
29ـ اسرارالشهاده‌، فاضل‌ دربندی‌، چاپ‌ تهران‌.
30ـ مقتل‌ ابی‌ مخفف‌، چاپ‌ المحجة‌ البیضاء بیروت‌.
31ـ چهره‌ زن‌ در آئینه‌ اسلام‌ و قرآن‌، مرتضی‌ فهیم‌ کرمانی‌.
32ـ سیاسة‌ الحسینیه‌، علامه‌ کاشف‌ الفطاء.
33ـ جلاءالعیون‌، علامه‌ مجلسی‌.
34ـ شیعه‌ در اسلام‌، علامه‌ طباطبائی‌، چاپ‌ 1352.
35ـ مروج‌ الذهب‌، مسعودی‌ (دارالاندلس‌ بیروت‌).
36ـ مقاتل‌ الطالبیین‌، ابوالفرج‌ اصفهانی‌، توزیع‌ دارالباز مکه‌ مکرّمه‌.