سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

اربعین امام حسین

اربعین امام حسین
عدد چهل نخستین مسأله‏ای که در ارتباط با «اربعین» جلب توجه می‏کند. تعبیر اربعین در متون دینی است. ابتدا باید نکته‏ای را به عنوان مقدمه یادآور شویم:
اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی، اعداد نقش خاصی به لحاظ عدد بودن، در القای معنا و منظور خاص ندارند؛ به این صورت که کسی نمی‏تواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یا چهل یا هفتاد به کار رفته، استنباط و استناج خاصی داشته باشد. این یادآروی، از آن روست که برخی از فرقه‏های مذهبی، بویژه آنها که تمایلات «باطنی‏گری» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می‏کرده‏اند، مروج چنین اندیشه‏ای درباره‏ی اعداد یا نوع حروف بوده و هستند.
در واقع، بسیاری از اعدادی که در نقلهای دینی آمده، می‏تواند بر اساس یک محاسبه‏ی الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی می‏توان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست. به عنوان نمونه، در دهها مورد در کتابهای دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمی‏شود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی، برخی از این اعداد طی روزگاران، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده‏های هم از آن‏ها می‏شود.
تنها چیزی که درباره‏ی برخی از این اعداد می‏شود گفت آن است که نشانه‏ی کثرت
211

است. به عنوان مثال، درباره‏ی هفت چنین اظهار نظری شده است. بیش از این هر چه گفت شود، نمی‏توان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد.
مرحوم اربلی، از علمای بزرگ امامیه، در کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمة در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده‏گانه برای اثبات امامت ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام استناد کرده‏اند، اظهار می‏دارد، این مسأله نمی‏تواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامی‏ها، می‏توانند دهها شاهد - مثل هفت آسمان - ارائه دهند که عدد هفت مقدس است، کما این که این کار را کرده‏اند.
عدد «اربعین» در متونی دینی

یکی از تعبیرهای رایج عددی، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است. یک نمونه آن که سن رسول‏خدا صلی الله علیه و آله در زمان مبعوث شدن، چهل بوده است. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانه‏ی بلوغ و رشد فکری است. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوت رسیده‏اند. از ابن‏عباس (گویا به نقل از پیامبر صلی الله عیه و آله) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده‏ی رفتن به جهنم باشد. در نقل آمده است که، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرت خواهند رفت. **زیرنویس=مجموعه‏ی ورام، ص 35.@.
در قرآن آمده است «میقات» موسی با پروردگارشان در طی چهل روز حاصل شده است. در نقل است که، حضرت آدم چهل شبانه‏روز بر روی کوه صفا در حال سجده بود. **زیرنویس=مستدرک وسائل ج 9، ص 329.@ درباره‏ی بنی‏اسرائیل هم آمده که برای استجابت دعای خود چهل شبانه‏روز ناله و ضجه می‏کردند. **زیرنویس=مستدرک ج 5، ص 239.@ در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او می‏آموزد و حکمت را در قلب و زبانش جاری می‏کند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چله‏نشینی صوفیان هم درست یا غلط، از همین بابت بوده است. علامه‏ی مجلسی در این باره که
212

برگرفتن چهل‏نشینی از حدیث مزبور نادرست است در«بحار» به تفصیل سخن گفته است. اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات فراوان دیگر آمده، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل حدیث و شرح و بسط آنها شده است. در این نقلها آمده است که اگر کسی از امت من، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند در روز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که امیرمؤمنان علیه‏السلام فرمود: «اگر چهل مرد با من بیعت می‏کردند، در برابر دشمنانم می‏ایستادم. **زیرنویس=الاحتجاج، ص 84.@ مرحوم کفعمی نوشته است: زمین از یک قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر را ابدال و هفتاد نفر نجیب، هیچگاه خالی نمی‏شود. **زیرنویس=بحار ج 53، ص 200.@ درباره‏ی نطفه هم تصور بر این بوده که بعد از چهل روز علقه می‏شود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مضغه تا تولد در نقلهای کهن بکار رفته است، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شده است. در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول نمی‏شود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند می‏شود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قلبش را نورانی می‏کند. نیز رسول‏خدا فرمود: کسی که لقمه‏ی حرامی بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمی‏شود. **زیرنویس=مستدرک وسائل، ج 5، ص 217.@ اینها نمونه‏ای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است.
اربعین امام حسین

باید دید در کهن‏ترین متون مذهبی ما، از «اربعین» چگونه یاد شده است. به عبارت دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست؟ مهمترین نکته درباره‏ی اربعین، روایت امام عسکری علیه‏السلام است. حضرت در روایتی که در منابع مختلف از ایشان نقل شده فرموده‏اند: نشانه‏های مؤمن پنج چیز است: 1- خواندن پنجاه و یک نماز (17 رکعت نماز واجب به اضافه 11 نماز شب به اضافه 23 نوافل) 2- زیارت اربعین 3- انگشتری در دست
213

راست 4- وجود آثار سجده بر پیشانی 5- بلند خواندن بسم الله در نماز.
این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که در منابع دعایی آمده، به اربعین امام حسین علیه‏السلام و بزرگداشت آن روز تصریح کرده است.
ما این که منشأ اربعین چیست، باید گفت، در منابع به این روز به دو اعتبار نگریسته شده است. نخست روزی که اسرای کربلا ازشام به مدینه مراجعت کردند. دوم روزی که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از مدینه به کربلا وارد شد تا قبر ابا عبدالله الحسین علیه‏السلام را زیارت کند. شیخ مفید در مسارالشعیه که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهم‏السلام است، اشاره به روز اربعین کرده و نوشته است: این روزی است که حرم امام حسین علیه‏السلام، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام حسین علیه‏السلام وارد کربلا شد.
کهن‏ترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی از شاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است. شیخ طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بن الحسین علیه‏السلام و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال 64 هجری است، می‏نویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه‏ی کربلا) روزی است که حرم سید ما ابا عبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد و نیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول‏خدا صلی الله علیه و آله از مدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین علیه اسلام را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت مستحب است و آن زیات اربعین است.**زیرنویس=مصباح المتهجد، ص 787.@ در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین، هنگامی است که روز بالا آمده است.
در کتاب نزهة الزاهد هم که در قرن ششم هجری تألیف شده، آمده: در بیستم این ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. **زیرنویس=نزهة الزاهد، ص 241.@ همین‏طور در ترجمه‏ی فارسی فتوح ابن‏اعثم **زیرنویس=الفتوح ابن‏اعثم، تصحیح مجد طباطبایی، ص 916.@ و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری است.
214

این مطلب آمده است. برخی استظهار کرده‏اند که عبارت شیخ مفید و شیخ طوسی، بر آن است که روز اربعین، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند **زیرنویس=لؤلؤ و مرجان، ص 154.@ به هر روی، زیارت اربعین از زیارت‏های مورد وثوق امام حسین علیه‏السلام است که از لحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است.
بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا

اشاره کردیم که شیخ طوسی، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای کربلا از شام به مدینه دانست است. باید افزود که نقلی دیگر، اربعین را بازگشت اسرا از شام را به «کربلا» تعیین کرده است. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است. با این حال، علامه‏ی مجلسی پس از نقل هر دو این‏ها، اظهار می‏دارد: احتمال صحت هر دوی اینها (به لحاظ زمانی) بعید می‏نماید. **زیرنویس=بحار ج 101 ص 335 - 334.@ ایشان این تردید را در کتاب دعایی خود زادالمعاد هم عنوان کرده است. با این حال، در متون بالنسبه قدیمی، مانند لهوف و مثیر الاحزان آمده است که اربعین، مربوط به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست. اسیران، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند.
باید توجه داشت که این دو کتاب، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، از جهاتی، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متون کهن‏تر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی شود. این نکته را هم باید افزود که منابعی که پس از لهوف، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کرداند، نباید به عنوان یک منبع مستند و مستقل، یاد شوند. کتابهایی مانند حبیب السیر که به نقل از خبر بازگشت اسرا به کربلا آورده‏اند، **زیرنویس=نفس المهموم ترجمه‏ی شعرانی، ص 269.@ نمی‏توانند مورد استناد قرار گیرند.
در اینجا مناسب است دو نقل را درباره‏ی تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم. نخست نقل ابوریحان بیرونی است که نوشته است: در نخستین روز ماه صفر، أدخل
215

رأس الحسین علیه‏السلام مدینة دمشق، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول:

لست من خندف ان لم أنتقم
من بنی‏أحمد، ما کان فعل‏

لیت أشیاخی ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل‏

فاهلوا و استهلوا فرحا
ثم قالوا: یا یزید لاتشل‏

قد قتلنا القرن من أشیاخهم
و عدلناه ببدر، فاعتدل **زیرنویس=الآثار الباقیه، ص 422.@.

دوم سخن عماد الدین طبری در کامل بهائی است که رسیدن اسرا به دمشق را در 16 ربیع‏الاول دانسته - یعنی 66 روز پس از عاشورا - که طبیعی‏تر می‏نماید.
میرزا حسین نوری و اربعین

علامه میرزا حسین نوری از علمای برجسته‏ی شیعه، و صاحب کتاب مستدرک الوسائل در کتاب لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر به نقد و ارزیابی برخی از روضه‏ها، و نقلهایی پرداخته که به مرور در جامعه‏ی شیعه رواج و به نظر وی از اساس، نادرست بوده است. یکی از مسائل مورد توجه به این عالم جلیل القدر، بحث از اربعین است. ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل کرده است. که اسرا در بازگشت از شام، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است.
نخستین نقد این که خود سید بن طاوس در کتاب شریف اقبال الاعمال پس از اشاره به این خبر، نوشته است: چنین چیزی بعید است، چرا که ابن‏زیاد، نامه به یزید نوشته درباره‏ی اسرا کسب تکلیف کرده بود و تا جواب نرسید آنها را از کوفه به شام نفرستاد. چگونه ممکن است که در فاصله چهل روز آنها این راه را رفته و برگشته باشند؟ **زیرنویس=لؤلؤ و مرجان، ص 152.@ به علاوه شیخ مفید در ارشاد، در خبر بازگشت اسرا، اصلا اشاره‏ای به این که اسرا به عراق بازگشتند ندارد. همین‏طور ابومخنف راوی مهم شیعه هم اشاره‏ای در مقتل الحسین خود به این مطلب ندارد. در منابع کهن تاریخ کربلا هم مانند انساب الاشراف، اخبار الطوال، و طبقات الکبری اثری از این خبر دیده نمی‏شود. روشن است که حذف
216

عمدی آن معنا ندارد؛ زیرا برای چنین حذف و تحریفی، دلیل وجود ندارد. افزون بر اینها، خبر زیارت جابر، در کتاب بشارة المصطفی آمده، اما به ملاقات وی با اسرا اصلا اشاره نشده است. مرحوم نوری نقدهای دیگری هم بر خبر بازگشت اسرا از شام به کربلا در اربعین حسینی دارد که در این مختصر جای نقل آنها نیست. مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم، به تبع استاد خود نوری، داستان آمدن اسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا نادرست دانسته است. **زیرنویس=منتهی الامال، ج 1، صص 818 -817.@ در دهه‏های اخیر مرحوم محمد ابراهیم آیتی هم در کتاب بررسی تاریخ عاشورا بازگشت اسرا را به کربلا انکار کرده است. **زیرنویس=بررسی تاریخ عاشورا، صص 149 -148.@.
شهید قاضی طباطبائی و اربعین

شهید محراب مرحوم حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه، کتاب مفصلی با نام تحقیق درباره‏ی اولین اربعین حضرت سیدالشهداء درباره‏ی اربعین نوشت. هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شام به کربلا در نخستین اربعین، بعید نیست. این کتاب که ضمن نهصد صفحه چاپ شده، مشتمل بر تحقیقات حاشیه‏ای فراوانی درباره‏ی کربلاست که بسیار مفید و جالب است. اما به نظر می‏رسد در اثبات نکته‏ی مورد نظر چندان موفق نبوده است.
ایشان در باره‏ی این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه، از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها و مسیرها و زمانهای که برای آن راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کرده‏اند. در این نمونه‏ها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده داوزده روز طی می‏شده و بنابراین، این ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیر رفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین علیه‏السلام روز اول صفر وارد دمشق شده، می‏توان اظهار کرد که بیست روز بعد، اسرا می‏توانستند در کربلا باشند.
باید به اجمال گفت: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان، در چنین زمان کوتاهی، با آن همه زن و بچه ممکن نباشد، باید توجه داشت که آیا اصل این خبر در
217

کتابهای تاریخ آمده است یا نه. تا آنجا که می‏دانیم، نقل این خبر در منابع تاریخی، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمی‏کند. به علاوه، علمای بزرگ شیعه، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی، نه تنها به آن اشاره نکرده‏اند، بلکه به عکس آن تصریح کرده و نوشته‏اند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین علیه‏السلام وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است.
آنچه می‏ماند این است که نخستین زیارت امام حسین علیه‏السلام در اربعین - البته پس از اهل بیت - توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته و از آن پس ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین علیه‏السلام بهره می‏گرفتند، آن روز را که نخستین زیارت در آن انجام شده، به عنوان روزی که زیارت امام حسین علیه‏السلام در آن مستحب است، اعلام فرمودند. متن زیارت اربعین هم از سوی آن حضرت انشاء شده و با داشتن آن مضامین عالی، شیعیان را از زیارت آن حضرت در این روز برخوردار می‏کند. اهمیت خواندن زیارت اربعین تا جایی است که از علائم شیعه دانسته شده است، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت در نماز در شبانه روز در روایات بیشماری، ازعلائم شیعه بودن عنوان شده است.
یک جمله از زیارت اربعین را تبرکا نقل می‏کنیم. در بخشی از این زیارت درباره‏ی هدف امام حسین علیه‏السلام از این نهضت آمده است:«...و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی» .
خدایا، امام حسین علیه‏السلام همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی و سرگشتگی ضلالت در راه تو داده در حالی که مشتی فریب خورده که انسانیت خود را به دنیای پست فروخته‏اند بر ضد وی شوریده آن حضرت را به شهادت رساندند.
باید مطلب دیگری را هم درباره‏ی اربعین افزود. برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین علیه‏السلام در کتاب کامل الزیارات ابن‏قولویه آمده، گریه‏ی چهل روزه‏ی آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امام حسین علیه‏السلام یادآور شده است. **زیرنویس=اربعین شهید قاضی، ص 386.@.
218
حکمت شهادت امام حسین

جنبش کربلا به عنوان یک نهضت مقدس مذهبی و یک حرکت سیاسی از نوع انقلابی آن، پایدارترین جنبش سیاسی، مذهبی، در فرهنگ شیعه است. این جنبش، نهضتی در جهت احیای احکام دین، زدودن انحرافات دینی و سیاسی و جایگزین کردن حکومتی علوی و امامتی بجای نظام اموی بوده است. جنبش کربلا از زاویه‏ی دستیابی به اهداف خود حاوی نوعی شکست از یک سو و نوعی پیروزی از سوی دیگر بود. شکست سیاسی با توجه به پذیرفتن این که هدف، سرنگونی حکومت اموی و ایجاد دولتی علوی بوده است. پیروزی معنوی به دلیل استوار کردن آرمان‏های معنوی اصیل و دینی در جامعه‏ی اسلامی. اگر کسی سرنگونی حکومت اموی را در شمار اهداف امام حسین علیه‏السلام نیاورد، مفهوم «شکست سیاسی» برایش نامفهموم است.
حقیقت آن است که جنبش کربلا را باید آخرین تلاش سیاسی ممکن برای بازگرداندن حکومت به آل علی علیه‏السلام تلقی کرد. توضیح این معنا، نیاز به شرح بیشتری دارد. کمترین تردیدی وجود ندارد که امام علی علیه‏السلام حق خویش را پس از رسول‏خدا صلی الله علیه و آله از دست رفته می‏دید، اما به دلایلی سکوت کرد. پس از عمر، انتظار آن را داشت تا حق به حقدار بازگردد. در این باره خود و شیعیانش نظیر مقداد و عمار تلاش کردند، اما این تلاشها به جایی نرسید. پس از آن در دوره‏ی عثمان، امام چنین احساس کرد که در شرایط جدید، رهبری جامعه چشم‏انداز موفقی ندارد. با این حال اصرار مردم او را
219

امیدوار کرد. این امید طی چهار سال و نه ماه اقدامات سخت امام برای رهبری صحیح بر باد رفت. تلاش محدود و نومیدانه امام حسن علیه‏السلام هم بسرعت در هم شکست شد. اکنون باید انتظار بیست ساله‏ای تا مرگ معاویه مطرح می‏شد. امام حسین علیه‏السلام این مدت را صبر کرد گرچه در این مدت اعتراضاتی بر معاویه در زمینه‏های سیاسی بویژه قتل برخی شیعیان داشت.
در سالهای آخر حیات ننگین معاویه سخن از ولایتعهدی یزید به میان آمد. امام حسین علیه‏السلام مخالفت کرد، اما چندان امیدی نبود. با این حال امام در مقام امامت نمی‏توانست تحمل کند.
با روی کار آمدن یزید، امام از روی اعتراض به مکه آمد. در اینجا بود که روزنه‏ی امیدی از سمت شرق گشوده شده. عراق چندبار تجربه‏ی نامیمونی را پشت سر گذاشته بود. اما چه می‏شد کرد. اگر قرار بود اقدامی صورت گیرد. نه در شام و حجاز بکله فقط در عراق ممکن بود. آیا ممکن بود تا یکبار دیگر به کمک مسلمانان عراق که شیعیان در آن بودند حکومت اموی را سرنگون کرد و دولت علوی را سرپا نمود؟ ظاهر امر، یعنی حمایت‏های گسترده‏ای که خبر آنها به امام رسید این امر را تا اندازه‏ای تأیید می‏کرد. امام فرصت را از دست نداد، اما وقتی به کوفه نزدیک شد، اوضاع دگرگون شده بود. او در برابر سپاه ابن‏زیاد قرار گرفت. سخن از تسلم شدن و بیعت با یزید بود، امام نپذیرفت. نتیجه آن شد که همراه یاران محدودش در سرزمین کربلا به شهادت رسید.
این توضیح در شرح سخنی است که چند سطر قبل به آن اشاره کردیم وآن این که کربلا آخرین تلاش سیاسی ممکن برای دستیابی به دولتی علوی در جامعه‏ای بود که به عنوان جامعه‏ی مسلمانان! شناخته می‏شد.
در کربلا برجستگان خاندان طالبیان به شهادت رسیدند. از مردان برجسته‏ی این خاندان در آن شرایط جز محمد بن حنفیه و علی بن الحسین علیه‏السلام و عبدالله بن جعفر و تنی چند نفر دیگر کسی زنده نماند. بنابراین، باید گفت تا چه اندازه این اقدام برای از بین بردن تمامی خاندان پیامبر علیهم‏السلام خطرناک بوده است. اکنون باقی مانده‏ی این خاندان،
220

چه می‏باید می‏کرد؟ اگر کسی با زندگی امام سجاد علیه‏السلام آشنا باشد می‏تواند به راحتی بگوید که امام با سیاست نظامی به طور کامل خداحافظی کرد. اقدام به حرکتی سیاسی - نظامی، در آن شرایط خاتمه یافته فرض شد. امام نه در اندیشه‏ی سامان دادن قیام شیعی دیگری بود و و نه در این مدت با جنبشهای سیاسی - نظامی مخالفت اموی و حتی هوادار علویان همکاری کرد، گرچه شاید همدردی داشت. اصرار امام در این باره تا اندازه‏ای بود که در مدینه توانست در حد شخصیتی مقبول به کار عملی پرداخته و همه را از سفره‏ی پربرکت علمی خویش بهره‏مند سازد. به نظر می‏رسد اگر اندکی بوی سیاست از اقدامات امام بر می‏آمد، اکنون آن همه تعریف و تمجید از امام را در کلام ابن‏شهاب زهری و امثال او نداشتیم. با وجود این برخورد، امام همچنان برای شیعیان به عنوان امام باقی ماند. فقه امام، دعای امام و شخصیت امام در شیعه به عنوان یک الگوی امامت شیعی پذیرفته شد.
پس از رحلت امام سجاد علیه‏السلام حرکت شیعی دو بخش شد. بخشی که همان مشی پدر را دنبال می‏کرد و بخشی که اعتقاد به مشی انقلابی داشت. رهبری بخش نخست در دست فرزند ارشد امام سجاد علیه‏السلام یعنی امام باقر علیه‏السلام (رحلت در سال 114یا 117) قرار گرفت و بخش دیگر در دست فرزند کوچکتر زید بن علی (رحلت در سال 122) که در وقت شهادت اندکی بیش از چهل سال داشت. زید احترام برادر را داشت، اما اعتقاد جدی به حرکت انقلابی نیز داشت. در زمانی که او حرکت نظامی خود را آغاز کرد، برادرش رحلت کرده و رهبری شاگردان پدر را با همان سیاست، فرزند برادرش امام صادق علیه‏السلام عهده‏دار بود. فضای شیعی کوفه دو قسمت شد، بخشی به طرفداری زید، معتقد به مشی انقلابی بود و بخشی به تبعیت امام صادق علیه‏السلام همان سیاست امام سجاد علیه‏السلام و امام باقر علیه‏السلام را دنبال می‏کردند. حرکت دوم با همه‏ی احترامی که برای زید قایل بود و از نظر شخصیتی او را می‏ستود، و حتی انگیزه‏ی او را در این قیام انگیزه‏ای خالص تلقی می‏کرد، اعتقادی به مشی انقلابی نداشت. این حرکت از نظر امام صادق علیه‏السلام که اکنون سامانده شیعیان امامی شده بود، به راهی جز شهادت خاتمه نمی‏یافت.
نکته‏ی جالب آن است که زید که عدم همراهی بخشی از شیعیان را دید، و یا به دلیل
221

اندکی یاران، از همه‏ی گروهها دعوت به همکاری کرد. شواهد فراوانی وجود دارد که از همه‏ی فرقه‏ها، در قیام او حضور داشته و با او احساس همدردی کرده‏اند.
این مسأله، یعنی همراهی غیر شیعیان خروج از چهارچوبی بود که شیعه برای خود ایجاد کرده بود. شیعه، از پس از کربلا اعتمادش را به پدیده‏ای به نام جامعه‏ی عمومی مسلمانان از دست داده بود. به سخن دیگر آنها را خارج شده‏ی کامل از خطی می‏دانست که خط اصیل اسلامی بود. اکنون زید از این چهارچوب خارج شده بود و حتی کسانی از خوارج، مرجئه و حتی معتزله در قیامش مشارکت می‏کردند. اگر شیعیان امامی نیز بنای آن داشتند تا «اصحاب سیف» باشند، راهی جز آنچه زید انتخاب کرد نداشتند. از سوی دیگر جمعیت محدود شیعه توان برپایی جنبشی فراگیر را نداشت.
در این میان مشکل آن بود که اگر قرار بود تا جنبشی با همکاری همه‏ی فرقه‏ها برپا شود، علاوه بر آنکه پایدرای آن در معرض تردید بود، ضرورت داشت تا تشیع از چهارچوبه‏ی اعتقادی و فقهی خویش فاصله بگیرد. افزون بر اینها، اگر چنین جنبشی موفق به تشکیل حکومت می‏شد، در فردای پیروزی راهی جز راهی که بنی‏عباس رفتند، نمی‏توانست برود. می‏دانیم که بنی‏عباس جنبشی شیعی را سامان دادند. وقتی بر سر کار آمدند، نمی‏توانستند در یک جامعه‏ی سنی حکومت شیعی داشته باشند. تنها ممکن بود با اقدامی بسیار خشونت‏بار جامعه را به جبر به راه دیگری بازگرداند.
با این مقدمه، اکنون سؤال این است که با مشی و طریقی که شیعه‏ی امامی در پیش گرفته و نه به عنوان اصحاب السیف بلکه به عنون اصحاب الامامه شناخته شد، جنبش کربلا تحت چه عنوانی و با چه تحلیلی در شیعه باقی ماند؟ به سخن دیگر، کربلا برای زیدیان، سر فصل جنبشی انقلابی از نوع نظامی آن بود که با حرکت زید و فرزندش یحیی دنبال شد، کربلا برای شیعه‏ی امامی چگونه تحلیلی یافت؟
ما فرض را بر این گذاشته‏ایم که اصولا دو نگرش در برخورد با حادثه‏ی کربلا بوده، و میانه‏ی این دو نگرش، دیدگاههای دیگری که به این سو یا آن سو متمایل است.یکی حادثه‏ی کربلا را صرفا حادثه‏ای اختصاصی برای امام حسین علیه‏السلام با اهداف خاصی دانسته
222

است. نگرش دوم جنبش کربلا را جنبشی سیاسی می‏داند که عملا برای سرنگونی حکومت یا هر هدف سیاسی دیگر برپا شده بوده است. قصد ما در اینجا بر آن است تا نشان دهیم زمینه‏های رشد برداشتهای صوفیانه چه بوده است. عجالتا این نکته را باید بپذیریم. که هر زمان به دلیل دشواری‏هایی که شیعه در برابر مسائل درونی یا بیرونی خود با آن درگیر بوده، یکی از این بینش‏ها غلبه داشته است. در اینجا روش تاریخی را در بررسی این تحول کنار گذاشته بیشتر به مسائل فکری می‏پردازیم.