سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

آماده شدن اهل بیت توسط امام حسین

آماده شدن اهل بیت توسط امام حسین

روشن است که انجام چنین مسؤولیت خطیری در چنین شرایط سخت و دشواری

نیازمند طرح و نقشه قبلی و آمادگی روحی است. از این‏رو امام حسین(ع) پیش از شهادت خود بارها مسؤولیت خطیر زنان را به آنان گوشزد کرده بود و از آنان خواسته بود که مبادا احساساتشان بر عقل و تدبیرشان غلبه نماید و عملی بر خلاف وظیفه از ناحیه آنان صادر گردد. در سفارشی که امام در شب عاشورا به زنان نمود فرمود: «یا زینب و یا ام‏کلثوم و یا فاطمة و یا رباب، انظرن اذا انا قتلت فلا تشققن علیّ جیباً و لا تخمشن علیّ وجها و لا تقلن فیّ هجراً؛ ای زینب، ای ام‏کلثوم، ای فاطمه و ای رباب! بنگرید هنگامی که من کشته شدم گریبان چاک نکنید، خدشه به صورت نزنید و در مورد من سخنی که شایسته نیست نگویید.»" 1 ".

و نیز هنگام خداحافظی با زنان به آنها فرمود: «استعدوا للبلاء و اعلموا ان اللَّه تعالی حامیکم و حافظکم و سینجیکم من شر الاعداء و یجعل عاقبة امرکم الی خیر و یعذّب عدوکم بانواع العذاب و یعوضکم عن هذه البلیة بانواع النعم و الکرامة فلا تشکوا و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم؛" 2 ".

برای بلا آماده باشید و بدانید که خداوند تعالی حمایت‏کننده و نگهبان شماست و به زودی شما را از شر دشمنان نجات می‏دهد و سرانجام کارتان را نیک می‏گرداند و دشمنانتان را به عذابهای گوناگون عذاب می‏کند و به جای این بلا و سختی، انواع نعمتها و بزرگواری به شما پاداش می‏دهد، پس شکایت نکنید و چیزی بر زبان نرانید که از ارزشتان کاسته گردد.» علاوه بر آن بارها به خواهرش زینب(س) که در ظاهر مسؤولیت رهبری این بخش از نهضت را به عهده داشت دلداری داده بود و از او خواسته بود تا در مقابل حوادث و پیش‏آمدهای ناگوار خود را نبازد که تنها به یک مورد از آن اشاره می‏کنیم: امام سجاد(ع) می‏فرماید: «شبی که فردای آن شب پدرم به شهادت رسید، شمشیرش را اصلاح می‏کرد و این اشعار را زیر لب زمزمه می‏کرد: «ای روزگار! اف بر تو باد که بد دوستی هستی چه بسیار صبح و شام که دوستان خود را به کشتن می‏دهی و روزگار جایگزین نمی‏پذیرد همانا امور به سوی خدای بزرگ باز می‏گردد و هر موجود زنده‏ای راه مرا در پیش دارد.». پدرم دو سه بار این اشعار را تکرار کرد و من به مقصود او پی بردم و دانستم که بلا نازل خواهد شد. در این حال گریه گلویم را گرفت ولی سکوت کردم. ولی عمه‏ام زینب وقتی این اشعار را شنید، باشتاب در حالی که لباسش بر زمین کشیده می‏شد نزد پدرم رفت و گفت: «وای از این مصیبت! ای کاش مرگ مرا در کام خود فرو می‏برد و زندگانی مرا تمام می‏کرد! امروز مادرم فاطمه، پدرم علی، برادرم حسن را از دست دادم ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان.» امام حسین(ع) او را دلداری داد و به او فرمود: «راه صبر و شکیبایی پیشه کن و بدان اهل زمین و اهل آسمان می‏میرند و همه چیز جز وجه خداوند هلاک می‏گردد و برای من و برای هر مسلمانی رسول خدا(ص) سرمشق و الگوست.»" 3 ".

به احتمال زیاد امام حسین(ع) خواهرش را در جریان جزییات حوادث آینده قرار داده بود و در هر مورد وظیفه هر یک از زنان را مشخص نموده بود. علاوه بر آنکه آنان در طول‏مدت اسارت از حمایتهای معنوی و روحانی امام سجاد(ع) که همراه آنان بود، نیز بهره‏مند بودند.

آثار و پی‏آمدهای حضور زنان در نهضت حسینی

گفتیم که هدف نهضت و قیام حسینی برانگیختن حساسیت

دینی و مذهبی مسلمانان و بیدار کردن وجدانهای خفته آنان بود. امام صادق(ع) در زیارت اربعین می‏فرماید: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة؛" 4 ".

خون پاکش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهی نجات بخشد». و نیز گذشت که امام حسین(ع) برای رساندن پیام نهضت و قیام خویش به مسلمانان از بهترین شیوه و روش استفاده کرد و مسؤولیت آن را بر دوش زنان و اهل بیت خویش قرار داد. این کار سبب شد که از همان ساعتهای نخست و اولیه پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش ثمرات و نتایج قیام ظاهر گردد و گذشت زمان نه تنها سبب فراموشی آن نگردید، بلکه روز به روز نتایج پربارتری به ارمغان آورد. در اینجا به طور گذرا و فشرده به برخی از آثار حضور زنان در قیام عاشورا اشاره می‏کنیم. پس از شهادت امام حسین(ع) سپاه عمر بن‏سعد برای غارت خیمه‏های امام(ع) و اهل بیت به اردوگاه آن حضرت وحشیانه هجوم آوردند. در این هنگام زنی از قبیله بکر بن‏وائل که با شوهرش در سپاه عمر سعد حضور داشت، با مشاهده یورش وحشیانه سپاه عمر سعد به زنان و خیمه‏ها، شمشیر به دست گرفت و در حالی که فریاد می‏زد: «ای آل‏بکر بن‏وائل! دختران رسول خدا(ص) را تاراج می‏کنند هیچ فرمانی جز فرمان خداوند نیست. به خونخواهی رسول خدا قیام کنید!» برای دفاع از اهل بیت امام حسین(ع) به سوی خیمه‏ها هجوم باد؛ ولی پیش از آنکه کاری انجام دهد شوهرش او را گرفت و به جایگاهش باز گرداند." 5 ".

گرچه اقدام این زن ناتمام ماند ولی این اقدام آغازی بود برای قیام خونخواهان که به طور وسیع و گسترده در آینده به‏وجودآمد. هنگامی که می‏خواستند کاروان اسیران را از کربلا به کوفه حرکت دهند، آنان را از کنار کشته‏های شهدا حرکت دادند. وقتی زنان بر بالین عزیزان خود رسیدند، چنان منظره دلخراشی آفریدند، که مشاهده آن سنگدل‏ترین اشخاص را متأثر و ناراحت کرد. در آن صحنه زینب(س) با بدن برادر خود سخنانی گفت. سخنان زینب(س) در آن موقعیت دوست و دشمن را به گریه واداشت." 6 ".

در طول سفر کاروان اهل بیت حوادث بسیاری نقل شده است که از آن حوادث روشن می‏شود که حتی مردم کوفه - که نزدیکترین شهر به محل حادثه بودند و بیشترین ارتباط را با آن داشتند و امام حسین(ع) و یارانش به وسیله سپاه اعزامی از آن شهر به شهادت رسیده بودند - از حادثه عاشورا بی‏خبر بودند و اگر اسارت اهل بیت نبود، معلوم نبود که این خبر کی به گوش آنها خواهد رسید و در این مدت با فرصتی که یزیدیان داشتند، می‏توانستند به هر شکلی خبر نهضت امام حسین(ع) را تحریف نمایند؛ ولی اسارت اهل بیت فرصت هر گونه تحریف و شایعه‏پردازی را از یزیدیان گرفت. در طول سفر کاروان اسیران، هر یک از زنان اهل بیت در موقعیت مناسب برای مردم به سخنرانی می‏پرداختند. یکی از آن سخنرانی‏ها، سخنرانی زینب(س) در کوفه است. سخنان حضرت زینب در کوفه چنان تأثیری در مردم گذاشت که راوی‏گوید: «پس از خطبه زینب مردم را دیدم که از شدت پشیمانی حیرت زده دستان خود را به دندان می‏گزند، در آن میان پیرمرد سالخورده‏ای را در کنار خود مشاهده کردم که چنان می‏گریست که محاسن سپیدش از اشک تر شده بود. او دست به جانب آسمان برداشته و می‏گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد! پیران شما بهترین سالخوردگان، زنان شما بهترین زنان، کودکان شما بهترین کودکان و دودمان شما دودمانی کریم و فضل و رحمت شما رحمتی بزرگ است». آنگاه این بیت را زمزمه کرد: «پیران شما بهترین پیران هستند و وقتی تبار و نسل شما شمرده شود، هرگز ذلت و خواری در آن راه ندارد.»" 7 ".

از سخنرانی‏های دیگری که در کوفه ایراد شد، سخنرانی فاطمه دختر امام حسین(ع) بود. او نیز با سخنان کوبنده و آتشین خود مردم کوفه را زیر باران نکوهش و ملامت قرار داد. سخنان او نیز آن چنان در مردم اثر کرد که همه به گریه افتادند و گفتند: «ای دختر پاکان! بس است! دلهای ما را سوزاندی، سینه‏های ما را تنگ کردی و اندرون ما را آتش زدی.»" 8 ".

پس از او ام‏کلثوم دختر علی(ع) برای مردم به ایراد سخن پرداخت. پس از سخنان او آن چنان مردم منقلب شدند که راوی می‏گوید پس از سخنان ام‏کلثوم صدای ضجه و گریه و زاری مردم بلند شد. زنان موهای خود را پریشان کردند و خاک بر سر خود می‏ریختند، صورتهای خود را خدشه می‏زدند و سیلی به صورت خود می‏نواختند و مرگ و نابودی خود را درخواست می‏کردند و مردان نیز می‏گریستند. پس هیچ زن و مردی دیده نشد که مثل آن روز گریه کنند." 9 ".

پس از ام‏کلثوم، امام سجاد(ع) شروع به سخن نمود. آن حضرت پس از آنکه مقداری سخن گفت؛ صدای مردم از گوشه و کنار بلند شد و به همدیگر می‏گفتند: «نابود شدیم و خود نمی‏دانیم.» امام سجاد(ع) در ادامه سخنان خود فرمود: «خداوند رحمت کند کسی را که نصیحت مرا بپذیرد و سفارش مرا در مورد خدا و پیامبر(ص) و اهل بیتش به کار بندد. همانا رسول خدا(ص) برای ما سرمشق و الگوی نیکویی است.» در اینجا جمعیت یک صدا فریاد برآوردند: «ای فرزند رسول خدا(ص)! ما همگی مطیع و فرمانبردار هستیم، پیمان ترا رعایت می‏کنیم و از تو جدا نمی‏شویم. پس آنچه می‏خواهی به ما دستور بده. ما با هر کس با تو در حال جنگ باشد در جنگیم و با هر کس با تو در حال صلح باشد در صلحیم. ما یزید را دستگیر می‏کنیم و از هر کس که به تو و ما ستم روا داشته است بیزاری می‏جوییم.»" 10 ".

در تمام این سخنرانی‏ها تلاش اهل بیت بر بازگو کردن جزییات حوادث کربلا به خوبی به چشم می‏خورد و این مطلب علاوه بر آنکه سبب برانگیختن احساسات مردم می‏گردید، حادثه کربلا را از خطر تحریف و دستبرد حفظ می‏کرد و مجال هر گونه شایعه‏پراکنی و شایعه‏سازی را از حکومت امویان می‏گرفت. پس از آن کاروان اسیران روانه شام گردیدند. در میان راه حوادث جالبی اتفاق افتاد. در شهر حلب گروهی از زنان برای نجات اسیران و سرهای مقدس قیام کردند که داستان آن را در اینجا بازگو می‏کنیم: وقتی خولی قصد داشت سر مقدس امام حسین(ع) را به موصل ببرد، سی نفر از اهل موصل شمشیر کشیدند و برای جنگیدن با خولی و همراهانش هم‏سوگند شدند. ولی خولی از تصمیم آنان باخبر شد و بدون اینکه وارد موصل گردد، مسیر خود را تغییر داد و از تل «عفراء» و «عین الورده» عبور کرد. آنگاه به حاکم حلب نوشت که سر حسین بن‏علی(ع) خارجی! با ماست، گروهی از نیروهای خود را برای استقبال و حمایت از ما بفرست. وقتی نامه به عبداللَّه بن‏عمر انصاری - حاکم حلب - رسید، از این حادثه بسیار غمگین و ناراحت گردید و بر شهادت امام(ع) گریست؛ زیرا او در زمان پیامبر اکرم(ص) برای آن حضرت هدیه می‏برد و با امام حسن و امام حسین(ع) مأنوس بود. پیش از آن هنگامی که خبر شهادت امام مجتبی(ع) به او رسیده بود، در خانه‏اش صورت قبری برای آن حضرت ساخته بود و هر صبح و شام برای او می‏گریست. با رسیدن خبر شهادت امام حسین(ع) به او وارد منزل گردید و شروع به گریستن کرد. عبداللَّه دختری داشت به نام «درة الصدف». او وقتی پدر را به این حال مشاهده کرد از علت گریه او پرسید، و عبداللَّه عمر پاسخ داد: «دخترم! منافقان امام حسین(ع) را به شهادت رسانده‏اند و اهل بیتش را به عنوان اسیر نزد یزید می‏برند.» درةالصدف گفت: «ای پدر! در زندگی پس از شهادت نیکان خیری نیست. به خدا سوگند! من تمام سعی و تلاش خود را در نجات اسیران و گرفتن سر مقدس به کار می‏گیرم. اگر در این راه موفق شدم، آن را در خانه خود دفن می‏کنم و با این کار بر تمام اهل زمین افتخار می‏نمایم.» درةالصدف در تمام محله‏ها و کوچه‏های حلب فریاد زد: «اسلام از میان رفت!» و با این کار هفتاد نفر از زنان و دختران انصار و حمیر را با خود همراه کرد. آنگاه همگی لباس رزم پوشیدند و در بیرون شهر مخفیانه به انتظار کاروان نشستند. هنگام طلوع خورشید از دور غباری را مشاهده کردند و پس از آن پرچمها و صدای بوق و کرنا ظاهر شد. وقتی نزدیکتر رسیدند، صدای گریه و نوحه و زاری از زنان و کودکان از کاروان به گوش می‏رسید. درة الصدف و همراهانش از مشاهده این وضع بسیار گریستند. آنگاه «درة» نظر زنان را در باره حمله جویا شد. زنان گفتند: «منتظر می‏مانیم تا به نزدیک ما برسند تا از تعداد افراد مسلح باخبر شویم». وقتی نزدیک شدند مردانی را غرق در اسلحه و تجهیزات مشاهده کردند. درةالصدف به زنان گفت: «نظر من این است که از برخی از قبایل عرب درخواست نیرو کنیم و آنگاه به آنان یورش ببریم.» آنان پذیرفتند. یزیدیان از دروازه‏اربعین وارد شهر شدند. درة الصدف به وسیله نامه از مردم حلب درخواست نیرو کرد و شش هزار نفر نیرو به کمک آنان شتافتند. از سوی دیگر برای یزیدیان نیز نیروهای کمکی رسید و سرانجام جنگ میان دو طرف درگرفت. در این جنگ درةالصدف با دوازده زن به شهادت رسیدند." 11 ".

سرانجام کاروان اهل بیت وارد شام گردیدند. شام محلی بود که معاویه بیش از چهل سال با نیرنگ و تزویر بر مردم حکومت کرده بود. مردم شام از اسلام آنچه را می‏دانستند که معاویه به آنان تعلیم داده بود و آن گونه تربیت شده بودند که معاویه می‏خواست. با همه این احوال حضور اهل بیت در شام نیز اوضاع را به نفع امام حسین(ع) و به ضرر یزید دگرگون کرد. در شام حوادثی رخ داد که هر یک از آن حوادث چشم گروهی را بر حقایق گشود و آنان را از خواب غفلت بیدار کرد. در اینجا به برخی از حوادث شام اشاره می‏کنیم. هنگامی که اهل بیت به مجلس یزید وارد شدند مردی از اهل شام، از یزید درخواست کرد که فاطمه دختر امام حسین(ع) را به او ببخشد. در این حال فاطمه به عمه‏اش زینب پناه‏برد و لباس او را گرفت. زینب با سخنانی کوبنده به یزید گفت که حق چنین کاری رانداری. مرد شامی که از کیفیت سخن گفتن زینب با یزید تعجب کرده بود، پرسید: «این دختر کیست؟» یزید پاسخ داد: «این فاطمه دختر حسین و آن زن زینب دختر علی است.» مرد شامی با تعجب گفت: «حسین فرزند فاطمه و علی بن‏ابی‏طالب! خداوند ترا لعنت کند ای یزید! فرزندان پیامبر اکرم(ص) را می‏کشی و زنانشان را اسیر می‏نمایی؟! به خدا سوگند! من گمان می‏کردم اینها اسیران روم هستند». یزید گفت: «به خدا سوگند! ترا نیز به آنان ملحق می‏کنم!» آنگاه دستور داد گردن آن مرد رازدند." 12 ".

وضع شام در آغاز ورود اهل بیت این گونه بود؛ ولی پس از مدتی اهل بیت چنان تحولی‏در شام به راه انداختند که یزید که در ابتدا به کشتن امام حسین(ع) افتخار می‏کرد،مجبور شد خود را از کشتن امام(ع) تبرئه کند. در پایان مجلسی که یزید به‏مناسبت‏پیروزی خود با حضور اسیران تشکیل داده بود، فاطمه و سکینه دختران امام‏حسین(ع) که به سر پدر نگاه می‏کردند، دیگر تاب تحمل نداشتند، فاطمه فریاد کشید:«یایزید! بنات رسول‏اللَّه(ص) سبایا؟!، ای یزید! دختران پیامبر را اسیر می‏کنی؟» که‏دیگر بار صدای ناله و گریه حاضران بلند شد و زمزمه‏های اعتراض از اطراف مجلس به‏گوش رسید. یزید که جو مجلس را به شدت علیه خود دید، رو به دختران امام حسین(ع) کرد و گفت: «ابنة اخی! انا لهذا کنت اکره؛ ای دختر برادرم! من بدانچه کرده‏اند، راضی نبودم!!» و به قولی به ابن مرجانه بد گفت و همه چیز را به او نسبت داد!." 13 ".

یزید دستور داد سر مقدس امام حسین(ع) را بر سر درِ خانه‏اش بیاویزند و دستور داد تا اهل بیت امام(ع) داخل خانه او شوند. وقتی زنان اهل بیت وارد خانه یزید شدند، از دودمان معاویه و ابوسفیان احدی باقی نماند مگر اینکه با گریه و نوحه و زاری بر امام حسین(ع) از آنان استقبال کردند. آنان زیور آلات خود را بر کناری افکندند و سه روز به عزای امام حسین(ع) نشستند. هند دختر عبداللَّه بن‏عامر - همسر یزید - پرده‏ها را پاره کرد تا به یزید - که در مجلس عمومی بود - رسید و به او گفت: «سر مقدس حسین را بر سر در خانه من می‏آویزی». یزید به او گفت: «برو و بر حسین گریه کن. ابن‏زیاد در کشتن او شتاب کرد!»" 14 ".

سیوطی گوید: «یزید در آغاز از کشتن حسین و یارانش خوشحال و مسرور بود ولی آنگاه که دشمنی و بغض و کینه مردم را با خود مشاهده کرد پشیمان شد و مردم نیز حق داشتند که یزید را دشمن‏بدارند.»" 15 ".

پس از آن یزید هیچ صبح و شامی بر سر سفره نمی‏نشست مگر اینکه امام سجاد(ع) را فرا می‏خواند و با او غذا می‏خورد! هنگامی که اهل بیت می‏خواستند به سوی مدینه حرکت کنند، یزید به امام سجاد(ع) گفت: «خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت حسین(ع) ملاقات کرده بودم، هر خواسته‏ای که داشت می‏پذیرفتم و حتی اگر به قیمت کشته شدن برخی از فرزندانم تمام می‏شد، او را از کشته شدن حفظ می‏کردم! ولی همان گونه که مشاهده کردی قتل حسین قضای الهی بود!! چون به وطن رسیدی پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات و خواسته‏های خود را برای من‏بنویس!»" 16 ".

قطعاً اگر یزید می‏توانست حادثه کربلا را به صورت دیگری جلوه دهد و خود را از آن تبرئه کند، این کار را انجام می‏داد، ولی کار اهل بیت مجال هر گونه شایعه‏سازی و دروغ‏پراکنی را از یزید گرفت و تلاشهایی را که یزید در این راه برای تحریف نهضت عاشورا و فریفتن مردم انجام داد تا حد زیادی بی‏ثمر نمود. علاوه بر اهل بیت که مسؤولیت اصلی پیام‏رسانی نهضت امام حسین(ع) را به عهده داشتند، زنان در شهرهای دیگر با عزاداری و گریه‏های خود پیام نهضت حسینی را به مردم می‏رساندند و به این وسیله وجدانهای مردم را از خواب گرانی که در آن فرو رفته بودند بیدارمی‏کردند. وقتی خبر شهادت امام حسین(ع) به مدینه رسید، اسما دختر عقیل با گروهی از زنان برسر قبر پیامبر(ص) رفتند و در آنجا ناله سر دادند و مهاجر و انصار را این گونه مخاطب‏قرار دادند: «چه خواهید گفت در پاسخ پیامبر اکرم(ص) در روز قیامت که فقط سخن صدق پذیرفته می‏شود وقتی که آن حضرت از شما می‏پرسد: «چرا عترت مرا یاری نکردید و شما آنان را در مقابل ستمگران تنها گذاردید و تسلیم ظالمان کردید. امروز نیز در پیشگاه خدا کسی از شما شفاعت نمی‏کند.»" 17 ".

امروز نیز بر زنان مسلمان و فداکار لازم است تا با حفظ عفت و پاکدامنی خود، پیام آزادی‏خواهی، عدالت‏خواهی و ظلم‏ستیزی نهضت حسینی را به گوش همه انسانها برسانند و با حفظ یاد و خاطره شهیدان کربلا در جامعه و حضور در صحنه‏های سیاسی در مواقع مناسب و لازم روحیه ظلم‏ستیزی و مبارزه با بی‏عدالتی و فحشا و منکرات را در جامعه زنده‏نگهدارند.

پاورقی

________________________________________

1- خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، 238:1

2- عبدالرزاق المقرم، همان، ص‏276؛ سیدبن‏طاووس، همان، ص‏36

3- عبدالرزاق المقرم، همان، ص‏217؛ سیدبن‏طاووس، همان، ص‏35 و 36

4- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین امام حسین(ع)

5- سیدبن‏طاووس، همان، ص‏57

6- سیدبن‏طاووس، همان، ص‏58

7- علامه مجلسی، بحارالانوار، 110:45؛ علی نظری منفرد، قصه کربلا، انتشارات سرور، ص‏430

8- عبدالرزاق المقرم، ص‏315

9- علامه مجلسی، بحارالانوار، 112:45

10- علامه مجلسی، بحارالانوار، 113:45

11- محمد الحسون، ام‏علی مشکور، اعلام النساء المؤمنات، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1411، ص‏336 -337

12- سیدبن‏طاووس، همان، ص‏81 - 82؛ خوارزمی، همان، 62:2

13- علی نظری منفرد، قصه کربلا، ص‏505

14- علامه مجلسی، بحارالانوار، 142:45 - 143

15- جلال‏الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، انتشارات الشریف الرضی، چاپ اول، 1370، ص‏208

16- طبری، تاریخ طبری، مؤسسه الاعلمی، بیروت، 353:4 - 354

17- شیخ طوسی، الامالی، دار الثقافه، چاپ اول، 1414، ص‏89 و 90