سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

فاطمه زهرا علیها‏السلام زن در اندیشه ترقی زن در اندیشه ترقی

فاطمه زهرا علیها‏السلام زن در اندیشه ترقی زن در اندیشه ترقی
احمد آکوچکیان پیشگفتار انتظار ما از دین، در هر دو وجهه جهان درون و جهان بیرون، انتظار هدایت، انتظار راهبردن و مدیریت فرایند ترقی رو به آرمان رشد و کمال است. از این منظر به اولیاء دین می‏توان نظر کرد. نیاز ما به اولیاء نیز از حاجت و نیاز ما به هدایت الهی بر می‏خیزد. چه زندگانی آنان نور و هدایت است و به مثابه الگوئی برای تعلیم و تربیت انسان می‏باشد. اینان انسان هادی‏اند. هادی راستین و سنت بانو آنچه از قول و فعل و تقریر وی در نقل به ما رسیده، اصول و ارکان تجربه دینداری را در عرصه درون و بیرون، در اختیار ما می‏گذارد. فاطمه، ولیّ خداست و «انسان وجه اللّه‏» است، یعنی انسان ملکوتی حاضر در عرصه مُلک برای جهت بخشی زندگانی مردمان رو به آرمان پیشنهادی دین.
با آغاز وجهه روانشناختی تجربه دینی و تعالی خودی، دریافتیم که مخاطب اصیل پیامبران و اولیایی چون بانو، جان آدمیان می‏باشد و دین با خود آگاهی آغاز می‏شود و او الگوی سلوک و تعالی با آن وجوه خشیت، توکل، تفویض، رضا و تسلیم، محبت، خضوع و حیرت تا مرتبه ملکوت است.
انسان هادی و انسان سالک، پس از آن گذار در درون و عروج خودی، به سوی مردمان باز می‏آید و به تناسب اوصاف عصر مخاطب، دستاوردهای آن تجربه درونی را با مردمان خویش باز می‏گوید. تا مردم، خود از سر انتخاب و مشارکت تام، برای عدالت و قسط، قیام نمایند.
تحلیل ما، تحلیلی نیاز محور و غایت انگارانه است، تا نشان دهد که ما برای راهبردن زندگی خویش و تأمین اصیل‏ترین نیازهای درونی خود، نیازمند الگویی برای راهبری هستیم. ما سنت بانو را از دریچه نیاز محور و غایت انگار، فهم و معنا می‏کنیم.
روش انتخابی تحقیق فوق، در راستای کاربرد منطق سیستمی روش تحلیل گفتمان (DiscourseAnalysis)است، که مفاهیم اصلی تعالیم بانو از قبیل ترقی، ارزشها و هنجارهای توضیح دهنده وضعیت آرمانی مانند رستگاری، سعادت، عدالت و رشد، روند و فرایند، آرمان، وسیله، تاریخ، آزادی، عقل، ایمان، طبیعت، ولایت، قانون، انسان، متد، جامعه، اخلاق و سنت، و ... را بازنگری می‏کند. در این روش به تحلیل منطق حاکم بر گفتار( (Discourseخواهیم پرداخت که در درون آن، حیثیتی از جامعه موضوعیت پیدا می‏کند که به «مدیریت تغییر» می‏پردازد و واضح است که قدرت از لوازم وجودی مدیریت روابط و مناسبات حیات مدنی می‏باشد. چیزی که می‏توان آن را در راستای آرای سیاسی بانو در دوره حضور اصلاحیش برشمرد.
چند گاهیست مباحثات زن و توسعه ((Women In Development، حول گرایش گفتمان توسعه جنسیتی ((Gender Development، رونق افزونتری یافته و پرسش جدّیِ متبادر در ذهن، این است که نسبت فکر دینی با گرایش و گفتمان مزبور کدام است؟! داوری سزاوار در باره نظریه توسعه جنسیتی، پس از تنقیح نظریه دین شناختی ترقی و گفتمان تحقیق و توسعه‏ای، به عنوان خاستگاه تدوین نظریه تحقیق و توسعه زنان، ممکن خواهد بود.
برداشت نگارنده آن است که تبیین منطق ورود به این مباحثه، همچون منطق ورود به نظریه تحقیق و توسعه زنان، نسبت به اصل مباحثه، در شرایط موجود گفتگوهای یاد شده، در اولویت مطالعاتی می‏باشد و تنقیح قرائت برگزیده‏ای از نظریه زن، ترقی و دیدگاه دین شناختی ترقی با گرایش برنامه ریزی پذیری، با دو قید محوری ذیل می‏باشد:
یکی نوع نگرش کارآمد دین شناختی به مقوله مدیریت تغییر دیگری نوع نگرش ما به زن در چهار لایه انسان شناختی، زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی.
یک فرق جدّی میان مباحثات جدید توسعه‏ای در باره زن با مباحثات مرسوم حوزه‏های دینی آن است که مجموعه تعالیم فلسفی - کلامی، فقهی، اخلاقی و عرفانیِ مرسوم، یک نظام معین در باب «زن و ترقی» را توصیه می‏کنند. لیکن مباحثات جدید به ویژه گفتمان توسعه‏ای آن، نتوانسته است به وضعیت نهادینه‏ای برای قرائت مستند، روشن، روشمند، قابل استدلال و کارآمد از «زن و توسعه» در تعالیم دینی دست یابد؛ و البته این نارسایی از جمله به دلیل نوباوگی مباحثات و اقتضائات جهان جدید برای متکفلان دین پژوهی، عدم گذار از دوره عقل انتقادی در حوزه فکر دینی، مهیا نشدن زمینه‏ها و خاستگاههای تئوریک لازم برای تدوین گفتمان مزبور می‏باشد.
پرسش اصلی این تحقیق آن است که آیا تعالیم فاطمه زهرا علیها‏السلام ، امکان جریان یافتن در قالب یک الگوی مدیریت و راهبری تغییر انسانی پایدار و جامع‏نگر را در هر دو حوزه فردی (روانشناختی) و اجتماعی (علم الاجتماعی به مفهوم اعم) دارد؟ چگونگی فرآیند و ساختار درونی چنین نظریه‏ای، مورد توجه تحقیق فوق می‏باشد. پرسش مزبور از این تلقی بر می‏آید که انتظار ترقی بخشی و هدایت آفرینی دین، رکن نیاز به دین می‏باشد.
تحقیق تاکنون سه فصل را در میان گذارده است:
1 - فصل اول: شناختهای نخست؛ 2 - فصل دوم: اندیشه اصلاحی در منش فاطمی و بنیان انسانی آن؛ 3 - فصل سوم: تعالی روانشناختی در سنت بانو؛ و اینک نوبت به فصل چهارم رسیده است. تحقیق در این مرحله به توضیح محتوای نگرش به اندیشه مدیریت تغییر اجتماعی در سنت بانو می‏پردازد. مباحث این فصل می‏تواند خاستگاه ورود به بحث از نظریه تحقیق و توسعه زنان و به طور خاص رویکردِ جنسیتیِ آن و داوری روشن بینانه‏تری از مبحث «توسعه به تفکیک جنسیت» تلقی گردد.
قسمت اوّل تجربه دو وجهی دینی در سنت بانو
با بانو، دینداری با «خود»، آغاز می‏شود و از مجرای تعالی خودی به راهبری مناسبات اجتماعی مخاطب خویش بر مدار دستاوردهای آن تجربه درونی و در چهارچوبه نظام مطلوب اجتماعی مستَنبَط از دیدگاه دین، دست می‏دهد.
مبحث اوّل دو وجهه سنت بانو
بانو فاطمه زهرا علیها‏السلام ، در دوران زندگانی خویش دو گونه تجربه می‏آموزد و سنت او و قرائتی که از دین ارائه می‏کند، محصول این دو نوع تجربه یعنی تجربه درونی و بر فراز آن تجربه بیرونی می‏باشد. سنت بانو به مرور در بستر این دو تجربه، تفصیل بیشتری می‏یابد. بانو در تجربه درونی خویش، الهام و رؤیا و عروج و مراقبه و تفکر و نیایش و اخلاق داری و.... دارد. و در تجربه برونیش نیز در دوره‏های گوناگون، برای پدر، مادری می‏کند، همراه و رفیق جماعت دینداران و راهبر خویش است، در ساخت مدینه همپایی می‏کند، تدبیر منزل را بر عهده دارد، با علی همراه می‏باشد، به جنگ می‏رود، در امور سیاسی فعالیت و مشارکت می‏ورزد، با دشمنان شدّت و صلابت دارد، دوستان نادان و مدعیان همراهی، اما ناتوان را، نمی‏پذیرد، دوستی دوستان را پاس می‏دارد و امام و رهبر می‏پروراند. و بدینگونه، برای زن الگو با این تجربه‏ها و حضورهای بیرونی، سنت او جامعیت و تفصیل بیشتری می‏یابد و اجمالهای بسیاری از قرآن و سنت پیامبر را به تفصیل می‏آورد.
گام مبنا در اقتدای به بانو، تبعیت از تجربه درونی وی می‏باشد. آنچه که نیازهای عمیق انسانی و درونی خویش بیان داشتیم. همچنانکه پیروی از بانو، بر بنیان آن تجربه درونی و در گرو تبعیت از چگونگی حضور اجتماعی و تاریخی وی می‏باشد.
زنانگی بر منوالی که بانو سلوک می‏کرد، نوعی تجربه دیندارانه است. آن همه درونیّات و آداب و مواجید درونی (که تماما بر مدار عبودیت است) در او قابلیتهایی را مهیا می‏کند که برای بیرونیان نیز دستاوردهای تازه و عظیمی دارد و جهانی را به دنبال شخصیت خویش، شخصیت نوین می‏بخشد. حضور او همانا از مقوله فرستاده شدن (ارسال) و مأموریت است (ولقد ارسلنا رسلنا)، مأموریّت برای هدایت که جامعِ «تزکیه» و «تعلیم» و «تربیت» و «سیاست» است، یعنی ساختن فرد و جامعه.
عصر بانو، عصر تولد انسان تازه، عصر بحرانهای گذار و هم عصر شکل‏گیری بدعت و پایگاه ظلم‏ورزی و تحریف و انحراف است و هم از سویی بانو، انسانی درگیر و حاضر در همه زوایای راهبردی مسائل و مشکلات و آسانیها و فتحهای دوره خویش می‏باشد. از آغاز، تولد انسانی تازه را شاهد بوده و خود اولین باوردان این دیانت و انسان تازه است، بحرانهای گذار و تثبیت دیانت نو و خاتم را، با تمامی وجود تجربه می‏کند و حضوری مدبّرانه و از سر راهبری وضعیت، در این برهه‏ها دارد. او تحریف و بدعت را نیز که خود اولین قربانی سربلند آن است، افشا می‏کند و می‏کوشد تا پیشوای حق و عدل را بر مسند مدیریت اجتماع باز گرداند. اوست که در این برهه‏ها، دلیرانه‏ترین و عزتمندانه‏ترین حضور ممکن انسان هادی را، نشان می‏دهد.با عینی‏ترین و پیچیده‏ترین تجربه‏های سیاسی - اجتماعی، همپای روح بخشی و پاسداری کیان خانواده، و با انواع داد و ستدهای با بیرون، تجربه راهبرانه بانو، بسط می‏یابد.
وقتی می‏گوییم سنت بانو، یعنی همین انواع تجربه‏های درونی و بیرونی او در تفاعل همیشگی با واقعیتها، که می‏تواند در تداوم تجربه دیندارانه ما، الگوی سلوک و زندگانی درونی و بیرونی باشد. دیانت خاتم با مجموعه برخوردها و موضعگیریهای تدریجی و تاریخی بانو، بسط و تفصیل تازه‏ای می‏یابد. فاطمه علیها‏السلام ، از اوان طفولیت نزدیکترین پیوند را با قطب تجربه پیامبرانه، یعنی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دارد و همپای او تجربه ملموس حضور این تجربه را در دنیای بیرون با جنگ و صلح، با خوشی و ناخوشی، با غم و لبخند، با همیاری مؤمنان و مقابله دشمنان می‏آموزد. اوست که در هر عرصه، مواجهه‏ای خاص و درخور شرایط دارد. مواجهه با این رخدادهای انسانی و طبیعی، همه مندرج در سنت اوست. سنت بانو، عین تجربه تکامل یافته درونی و بیرونی اوست. اسلام درونی و اسلام سیاسی، اسلام زنانه و اسلام خانواده، با بانو بسط ارجمندی می‏یابد. وقتی می‏گوییم اسلامِ بانو، یک دین به شدت درونی، سیاسی، زنانه و خانوادگی است، معنایش آن است که بانو، درگیر سیاست شد، حضور راهبرانه در عرصه اجتماع داشت، وصف زنانگی آدمی را به عینه بروز می‏دهد و حضور در خانواده را با زندگی و سلوکش عرضه نمود. و اینک لبّ و گزیده آنهمه، به عنوان وجهه‏ای ارجمند از بسط تجربه بیرونی و درونی فاطمی، در اختیار ماست.
مبحث دوّم زن، تعالیِ دو وجهی در پیروی از بانو
تعالی خودی، وجهه درونی بالندگی یک تجربه عظیم دینی است که حضور در عرصه مناسبات اجتماعی و تربیت جانها و مدیریت فرایند تغییر در چهارچوب هر یک از نهادهای اجتماعی (مانند نهادهای خانواده، اقتصاد، آموزش و پرورش، حقوق و حکومت) و راهبری چگونگی دگرگونی در ارتباطات و مناسبات نهادهای یاد شده، وجهه بیرونی آن، شمرده می‏شود.
پس دریافتیم کیفیت دینداری در کانونی‏ترین مضمون آن، در گرو تجربه هدایت وحیانی درون است و سنت بانو را هم قابل و هم فاعل و هادی این تجربه می‏یابیم و رکن این تجربه را در سرشار سازی نیازهای عمیق انسانی یافتیم.
زندگانی بانو، خود نوعی تجربه پیامبرانه دین است؛ گوئیا او نیز گوش و دل و جانش مخاطب پیامها و فرمانهای خداوند است که وی را مکلّف و موظّف به ابلاغ آن پیامها و فرمانها می‏کند و بانو چندان به آن فرمان و آن سخن یقین می‏آورد و چنان در خود احساس اطمینان و دلیری می‏کند که آماده می‏شود در مقابل همه تلخی‏ها و تنگی‏ها و حمله‏ها و دشمنیها یک تنه بایستد و انجام وظیفه نماید، چرا که رسالت خاتم، یک تداوم است نه یک مقطع، پس تا قیام قیامت باقی می‏باشد. پس کتاب این رسالت نیز چنین خواهد بود و کتاب هادی باید آموزگار و شارحی از سنخ خود داشته باشد، یعنی انسان هادی و سنت هادی.
و زن امروز به پیروی سنت انسان هادی می‏تواند، هم تفسیر گر و شارح دین و سنت بانو باشد و هم در راستای آن تجربه بلند،در پی استنباط دیگری از دیانت الهی باشد. متفکران، پژوهشگران، آفرینندگان و فرهنگسازان، همه و همه در حوزه فرهنگی اسلام باید بر مدار گرایش به «حق بزرگ» به ادای «واجب سترگ» برخیزند، یعنی «احیای امر آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله » و به حیات انسان ساز و جامعه پرداز این هویت، که تدریجا تفصیل یافته، خدمت کنند و بر تکامل و فربهی آن بیفزایند و دِین خود را نسبت به این دین مقدس و سنت آن ولیّ ارجمند، ادا کنند و حقیقتا و نه مجازا راه بانو را پی بگیرند. اقتدا به این بزرگوار ایجاب می‏کند تجارب باطنی، اجتماعی و سیاسی وی را ادامه داده و با حفظ آن حقیقت ناب، گفتمان گسترده‏ای را با عالم درون و عالم بیرون سامان دهیم و آفریننده و دلیرانه و البته روشمند و خودنگاهبانانه در این میدان درآییم و از تقلید، شرح و تماشاگری به تحقیق، ابتکار، اکتشاف و بازنگری عبور کنیم.
سنت بانو و تجربه او آن مقدار که در نقل امروز در دست ماست، جهت پاسخ دهی به سؤالها و راه حل مشکلات و اقناع ذهن‏ها و روشن کردن راه‏ها و چشم‏ها و دل‏ها در متن واقعیت است و توسل به او ما را تا تحقق خواهانیِ هدایت راه می‏برد. راه قرب به خداوند و واسطه وصول به مقام تقرب، همین سنت هادی است.
مبحث سوم یک فاجعه ناگفته پنهان، در حال واشدگی و بیرون ریختگی
تاکنون آنچه بر او تأکید ورزیدیم دو امر بود: یکی تجربه دو وجهی دینداری در سنت بانو به عنوان دو وجه از فرایند بالندگی مطلوب و دیگری نقش کانونی و محوری تجربه درونی دین (یعنی همان وجهه روانشناختی فلاح) در امر دینداری و سلامت فرایند رشد و توسعه جامع نگر و پایدار.
دو فراز از سخنان دو بانوی الگو در حادترین، شفافترین و دلیرانه‏ترین حضور اجتماعی را تأمل کنیم تا دریابیم چرا متن و مایه اصلی کلام و رأی این بانوان این گونه است؟!
عنصر روانشناختی تجربه اجتماعی و به تعبیری عنصر درونی تجربه دینی، رکن مقوّم تجربه مزبور می‏باشد.
1 - یک جا سخن فاطمه علیها‏السلام در مسجد مدینه در آن بحبوحه کودتا و جو خفقان آن روزهای تاریک. بانو در مطلع سخنان خویش دارد که:
ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید و عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمتهایی که از شمار افزون است و پاداش از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش کرد و به درخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود. گواهی می‏دهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بی‏آلایش است. و پایبندان این اعتقاد، دلهای با بینش و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش است. خدایی که دیدگان، او را دیدن نتوانند و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند.
2 - و فراز دیگر، سخن بانو زینب کبری علیها‏السلام در کاخ پسر زیاد با او و مزدوران می‏باشد که دلیرانه در برابر وی رکن مقوّم قرائت شیعی را برای حضور راهبرانه در عرصه اجتماع، حماسه و اصلاح، توصیف می‏کند:
- سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گرامی داشت. جز فاسق دروغ نمی‏گوید. جز بدکاره رسوا نمی‏شود و آن ما نیستیم، بلکه دیگرانند.
- از خدا جز خوبی ندیدیم! برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا می‏خواست. آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند. اما تو! پسر زیاد! خود را برای پاسخ آنچه کردی آماده کن!
در این هنگامه‏های تلخ چه جای شکر و حمد و ثناست؟! مگر آنکه دریابیم این حضورِ در بیرون، از کانونی‏ترین سرّ سویدای وجود سالک، می‏تراود و بیرون می‏ریزد. «شکر» و «حمد»، بازگوی این حقیقت است که زن مسلمان عصر حاضر، در عرصه دنیاداری و اجتماع (بر مسند انواع بنیادهای انتفاعی و غیر انتفاعی و مجلس قانونگذاری و مسئولیتهای اجرایی)، اگر در اندرون، آن تجربه درونی وحدت بخش را در خویش مهیا ندارد:
1 - ابتدا در عمل ناخودآگاه به تبع بانیان نسبت دار و بی نسبتشان، پذیرای پراگماتیسم می‏شود؛ 2 - و در ادامه آن گرایش، سکولاریسم سر می‏رسد، اگر چه هنوز پوسته و قشر دینداری و نماز و.... و عمل آداب فقهی بر پا باشد.
3 - جنبش استیفای حقوق زنان در کالبد نیز، به فربهی مطلوب نزدیک می‏شود، لیک در اندرون دلها و روحها همراه با سر رسیدن ذاتی حقیقت سکولاریسم و تهی شدن آن از عنصر تجربت دینی و انسانی به پوکی می‏گراید.
رخدادی که می‏گوییم بسیار پیشتر، برای جامعه مردان ما رخ نموده است. لیکن نهضت زنان، از این فرآیند سکولار شدگی آسیب بیشتری خواهد دید. یک نتیجه این بحران در بنیاد اجتماع، به ویژه در نهاد خانواده و سازمانهای اجتماعی و خصوصا امور سیاسی قابل مشاهده است.
زن امروز با یک هشیاری دیندارانه می‏تواند با کمترین آسیب درونی، در فرآیند تنوع بخشی و فربه سازی و دلیر پروری تجربه درونی خود، حضور اجتماعی خود را با حفظ حدود و مرزهای اعتقادی‏اش با جنبش سکولار زنان ، با توفیق مستمر، قرین سازد.
و دیده‏ایم که چگونه خوبان و نیکان ما نیز آرام آرام بی اینکه خود هشیار باشند و خود آگاهانه مراقبت بورزند با آنها که پیشترها سلوک و اخلاق و شیوه زندگیشان را طعن می‏کردند و دور باششان می‏گفتند، در عملکرد و سلوک و دنیایشان تفاوتی ندارند.
- از خود می‏پرسیدیم که چگونه می‏توان با همان مراقبتها و هشیاریها، در عرصه بود و با همه در عرصه بودنها و دنیاداریها، دنیاپرست نشد؟! و....
- و باز می‏پرسیدیم؛ چگونه است که بانو همپای آن معراج دمادم درونی، آنگونه در خود احساس اطمینان و دلیری می‏کند که مهیای ایستادن در مقابل همه تلخی‏ها، تنگی‏ها، حمله‏ها و دشمنی‏ها می‏شود و حتی یک تنه به وقت خانه‏نشینی علی، انجام وظیفه می‏کند، و آن حضورِ دنیایش، با آن درجه از یقین آوری و شجاعت زایی و کوبندگی و درخشندگی همراه است و گوهر تجربه پیامبرانه او را تشکیل می‏دهد و ما در این سوی تاریخ در کمتر از یک دهه با تجربه اولین حضورهای سیاسی - اجتماعی خویش این گونه تأسف آور به پوکی رسیده‏ایم.
و به وضوح در می‏یابیم که بانو با تجربه پیامبرانه‏اش و آن معراج راستین در حیطه و حصار تجربه شخصی خویش باقی نمی‏ماند و بر اثر حصول و حلول این تجربه، با واسطه رسالت، مأموریتهای جدیدی، می‏یابد و به دلیل رسالت با واسطه و اصطفأ، انسان تازه‏ای می‏شود، یعنی حجت خدا بر دیگران. و اینک این انسان تازه، در میان خلایق است تا دین خدا را حیات بخشد به ویژه رکن تعالی خود و عدالت را و عالم تازه و آدم تازه‏ای بنا کند.

• جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
• چونکه در جان رفت، جان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
«دینداری» با بانو، در آن مرکزیت روانشناختی و تجربه‏های عمیق دینی درونی (احساس خشیت و محبت و هیبت و خضوع و طاعت نسبت به مبدأ تعالی و حیرت در جمال و جلال او و کشف رازهای عالم و مقصد زندگی آدمیان)، خاستگاه گوهری خود را می‏یابد. او با این جریان عمیق درونی در عرصه اجتماع حضور دارد. جریان این تجربه اندرونی را در حضور اجتماعی او می‏یابیم. از این مجراست که وحدت در عرصه دنیا و اجتماع به کثرت بدل می‏شود و در پرتو آن بنیان درونی عمیق، تجربتی، روی وحدت دوباره در خواهد آمد. همین انواع حضورها، حضورهایی مالامال از عناصر انسانی و تجربتی وحدت بخش اویند.
خواستاران تحقق خود از الگوهای ناب آدمیت، جویای آنند که با حداکثر استفاده از همه قابلیتهایشان، با دلالت خضر راه (انسان هادی)، خویشتن را فعلیت و تحقق بخشند و به مرتبه تقرّب (تقرّب شناختی و تقرّب رفتاری، تقرّب معرفی و تقرّب عبادی، تقرّب فردی و تقرّب اجتماعی، تقرّب فرهنگی و اجتماعی) رسند. اینان می‏دانند چیستند و کیستند و به کجا می‏روند.
انسان هادی همواره در میان ماست.
باید خواست و کوشید، و جست و جوشید، و شناخت و خروشید، و نیوشید و نوشید.
قسمت دوم سنت علم الاجتماعی بانو علیها‏السلام ، و دوره‏های تاریخی نگرش به آن گفتیم که نگاه به دین، تابع انتظار ما از آن است و این نیز خود تابعی از نوع گفتمان ترقی برگزیده می‏باشد. نگاه به سنت بانو نیز، در همین راستا شکل می‏گیرد. هر دوره‏ای از تاریخ گفتمان ترقی و هر گفتمان برگزیده، اقتضاء یک نحوه نگرش به سنت بانو را دارد.
مبحث اول اندیشه اجتماعی تفکر ترقی و خاستگاه نگرش به سنت علم الاجتماعی بانو علیها‏السلام
اندیشه اجتماعی جریان فکری ترقی در شناخت و تبیین امور و شؤون اجتماعی انسان و حیات جمعی آدمیان (مانند پدیده‏های اجتماعی، گروههای و اجتماعات و پیدایش و ثبات و تحول آنها و....)، از دیدگاههای گوناگون توصیفی - تحلیلی (در شناخت وضعیت موجود)، دیدگاه ارزشی و هنجاری (در تصویردهی از وضعیت مطلوب اجتماعی) و دیدگاه راهبردی (در ارائه سیاستها و برنامه‏های انتقال از وضع موجود به وضعیت مطلوب) در حوزه‏های گوناگون ادراکی (تجریدی، اعتباری و تجربی) تأثیر پذیرفته است. «اندیشه‏های توصیفی» در پی کشف تکوینیّات و واقعیتهای زندگی اجتماعی آدمیان‏اند، مانند اندیشه‏های اقتصادی، که جویای قوانین تکوینی حاکم بر پدیده‏های اقتصادی زندگی اجتماعی است؛ «اندیشه‏های دستوری» یا «هنجاری» یا «ارزشی»، تشریعات و ارزشهای زندگی اجتماعی را بیان می‏دارند؛ مانند شعب متعدد اندیشه‏های حقوقی که بیانگر احکام تشریعی حاکم بر مناسبات متقابل انسانهاست، از قبیل حقوق اساسی، حقوق اقتصادی، حقوق قضایی، حقوق جزایی و حقوق بین الملل. و حوزه سوم، اندیشه‏های تجویزی و کاوشگری راهکارها، سیاستها، راهبردها و برنامه‏های مدیریت وضعیت مورد توصیف، به سوی اهداف برگزیده ملت و دولت، می‏باشد.
دانستن وجهه علم الاجتماعی سنت فاطمه زهرا علیها‏السلام ، در گرو شناخت آن در قلمرو حوزه‏های پژوهشی و ادراکی یاد شده می‏باشد.
پیشتر نیز اشاره کردیم که تاریخ تحول فکر دینی همواره تابعی از تاریخ تحول گفتمان ترقی است. بدین ترتیب بررسی تاریخ تحول نگرش به سنت فاطمه زهرا علیها‏السلام ، نیز در راستای تاریخ تحول گفتمان دین شناختی ترقی، ممکن می‏باشد.
ترقّی (Progress) در مفهوم پیشینی آن، گرایش به تغییرات مطلوب، بادوام و مستمر در همه ابعاد و ارکان وجه نظرها و گرایشهای فردی و ساختار و رفتار و فرایند اجتماعی و در سیاست و اقتصاد است.
در فرایند شناخت وجهه علم الاجتماعی سنت بانو، دو سطح شناختی مورد توجه می‏باشد:
1 - اینکه بانو فاطمه زهرا علیها‏السلام ، به عنوان زن الگوی حاضر در عرصه مناسبت اجتماعی، از چه منظری دریافت می‏شود.
2 - اینکه منطق و نظریه تعالی و ترقی جامع‏نگر زن، در راستای آن سنت کدام است؟!
بدین صورت، نوع تئوری توسعه‏ای زنان در راستای گفتمان برگزیده، شکل می‏گیرد. مروری بر تاریخ تحول گفتمانهای ترقی در ایران معاصر، می‏تواند وضعیت امروز ما را در نگرش به دو سطح مذکور شناختی روشنی بخشد.
مبحث دوم خاستگاه مرسوم نگرش به سنت بانو
منظر، در حوزه مرسوم فکر دینی و نگرش غالب سنت عرفانی و ادبیات دینی صوفیانه حوزه‏های دینی به سنت اولیای معصومین علیهم‏السلام ، گفتمان تعالی فرد نگر می‏باشد.
اندیشه ترقی در نزد حکیمان و عارفان و اخلاقیون از سویی و فقیهان از سویی دیگر، در حوزه مرسوم فکر دینی با همه تفاوتهای بینش فیلسوفانه و عارفانه و فقیهانه ، را می‏توان به صفت نگرش تعالی فرد نگرانه متصف نمود. به تعبیری دیگر اراده برای ترقی در این دوره، عزم برای ترقی و بالندگی درون است که می‏توان «اراده تعالی و ترقی روانشناختی» نیز تعریف نمود. مهمترین ویژگی‏های این گفتمان در نگرش به مقوله ترقی و در راستای آن به سنت اولیای الهی بانوی بزرگ را می‏توان به قرار زیر فهرست کرد:
1 - نگرش آرمانی این گفتمان را در وجه غالب می‏توان، نگرش فردنگرانه یا روانشناختی و سلوک فردی دانست که عنصر بینش و نگرش اجتماعی در آن ضعیف است و دغدغه غالب در این گفتمان، تفسیر و تبیین ماهیت و راهکارهای رستگاری فردی است. در این منظر، فرد اصالت دارد و جمع و اجتماع ماهیت و هویتی اعتباری دارند. به این قرار، این نگره، هم به مفهوم اجتماعی و هم به مفهوم حقوقی، فردگرا می‏باشد. این گرایش، هم به غلبه و تأثیر و نفوذ فرد بر محیط و جامعه معتقد است و هم به اولویت و تقدم حقوق و مصالح فردی بر مصالح و حقوق اجتماعی، معتقد می‏باشد. قرائت عرفانی که از دین برآمده، از همین گفتمان است. این است که می‏بینیم نوع نگرشهای بر آمده از این سنت فکری، بانو را تنها در عرصه تجربه‏های درون دینی، در می‏یابند و تحلیل می‏کنند.
2 - انسان کامل و مدینه فاضله این گفتمان در عرصه‏ای ماورای مناسبات دنیایی (مانند حیثیت تاریخی، بشری، اجتماعی و جغرافیایی آدمیان و طبیعت جهان) جسته می‏شود و همواره تصویری ماورأ طبیعی دارد. وجهه غیبی و افلاکی اولیأ بر انسانیت و اقتضائات بشری و حضوری اجتماعی - تاریخی آنان ترجیح می‏گیرد. در این گفتمان، بهشت موعود در زمین نیست و بانو نیز، حقیقتی مافوق انسانی دارد. گوئیا که از غیب بر آمده و بی هیچ قرابتی با تاریخ و اجتماع و اوصاف زمینی به غیب الغیب رهسپار شده است.
هر گاه اصل بازگشت به خود و جویای روزگار وصل - که در وجهه روانشناختی و عرفانی تفسیر مناسب خود را دارد - به عنوان چشم انداز در تحلیل جامعه و حرکت تاریخ در نظر گرفته شود، این دیدگاه را به دست می‏دهد که جامعه آرمانی در گذشته تاریخ وجود دارد و فرایند رخ نموده برای بشریت، فرایند انحطاط و واپس گرایی بوده است و ظهور دولت موعود نتیجه انفجاری خلق الساعه در اوج وضعیت انحطاط است.
3 - نگره سنتی ترقی از آن رو که بینش روانشناختی و فرد نگرانه به امر ترقی و پیشرفت دارد، به نوعی نخبه‏گرایی روانشناختی باور دارد، زیرا راه تعالی را تنها برای معدودی از انسانها هموار می‏بیند.
4 - زمان و فضا در این گفتمان، خصلتی اثیری دارد و به جانب دیرند (Deuration) محض تمایل دارد، زمان و فضا امتداد و یا مقدار جریان ماده نیست و با آن نسبتی برقرار نمی‏کند و راه طرح نظریه کثرت ازمنه و اصالت واقع (Realism) زمان مایه بسته است. بدین ترتیب، ترقی در این گفتمان از مجاری مادی به ویژه واقعیات اجتماعی - تاریخی نمی‏گذرد و انواع زمانهای اجتماعی - تاریخی واقعی مورد توجه نیستند. یک نتیجه این تلقی آن است که بشریت و تاریخیت مجالی برای حضور در عرصه دین، معرفت دینی و حیات اولیأ الهی، ندارند.
5 - عقل مورد اعتنای این نگره، عقل کلی است و عقل محاسبه (Rational)، عقل جزوی یا عقل معاش و به تعبیری عقل ابزاری، مذموم است و یا دست کم مورد اعتنا نیست و مجالی برای حضور ندارد.
6 - ولایت بانو، ولایت عرفانی و باطنی است، البته این ولایت مترادف با مقوله ولایت به معنی زعامت سیاسی نیست. انسان هادی در این نگاه، به عنوان مظهر همه اسماء الهی و به تعبیری «مظهر اسم جامع الهی» یا «کون جامع» می‏باشد و همچون آیینه‏ای بازتابنده همه انوار الهی است و قوام تمامی عالم به اوست.
7 - راه وصل به چنین منزلت بلندی همانا «قرب فرائضی» و «قرب نوافلی» است.
در حدیث قدسی آمده است «بنده من به واسطه انجام نوافل و مستحبات، همواره، و مستمرا به من نزدیکتر و نزدیکتر می‏شود. چندان که من محب او شوم و بدینسان چشم و گوش او شوم در مرتبه ظهور تا بشنود به سمع من و ببیند به بصر من.» و بالجمله سالک در این مرتبه به شهود خویش در مرتبه ظهور مشاهده حق کند و مفتخر به تحلیات اسم ظاهر شود و از این مرتبه نیز ترقی کند و از ظاهر متوجه باطن شود تا آنکه قابل تجلی اسم جامع هوالباطن شود و مظهر تام هوالظاهر و الباطن گردد و حامل ردأ امانت و ولایت الهیه و قرب تام معنوی شود.
و این گونه است که بنده خداوند به نهایت قرب و یگانگی با حق یعنی به مرتبه ولایت می‏رسد؛ فانی در خداوند و قائم به او می‏شود و این فنا و قیام ولیّ خداوند، هر دو گونه قرب نقلی و فرضی و محبّی و محبوبی را در بردارد. باری راه همین است که شخص از او صاف بشری خویش بمیرد و به او صاف اللهی زنده شود. آنچه در حق‏تعالی است در وی متجلی شود و شخص وجود حقّانی و الهی پیدا کند، اما قائم به حق بودن چنان است که خداوند ظهور انسانی پیدا می‏کند. و زن اگر جویای تعالی است راه همین قرب فرضی و نفلی است؛و برای بانو مهمترین رسالت، دستگیری معنوی و ظاهری از سالکان طریق هدایت و پشتیبانی و حییانی و باطنی از آنان است. باری دغدغه اصلی سالک ما در این وادی درون روی در خویش است و البته جویندگان این وادی را مگر از سر اضطرار کاری با امر سیاست و تدبیر معاش جمعی، نیست.
آنچه از نگرش روانشناختی به بانو گفتیم نگرش غالب حوزه‏های مرسوم دینی است. آثار عرفانی، فلسفی و اخلاقی در باره بانو از این منظر نگاشته شده‏اند. کتاب «فاطمة الزّهرأ» گفتار عالم کبیر علامه امینی، از این منظر به تفسیر منزلت بانو پرداخته است:
حضرت صدّیقه علیها‏السلام سبب آفرینش عالم بوده است، همانگونه که پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم‏السلام ، علت خلقت بوده‏اند. و اینک حدیثی در اثبات این مطلب به روایت ابوهریره:
«رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: هنگامی که خدای تعالی حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید. آدم علیه‏السلام به جانب راست عرش نظر افکند. آنجا پنج شبه غرقه به نور در حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد:
خدایا قبل از آفریدن من، کسی از خاک خلق کرده‏ای؟ خطاب آمد: نه، نیافریدم. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیأت و صورت مانند خود می‏بینم چه کسانی هستند؟ خدای تعالی فرمود:
این پنج تن، از نسل تو هستند، اگر آنها نبودن، ترا نمی‏آفریدم، نامهای آنان را از اسامی خود مشتق کرده‏ام. اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را می‏آفریدم، نه عرش و کرسی را، نه آسمان و زمین را خلق می‏کردم، و نه فرشتگان و جن و انس را....
منم «محمود و این «محمد» است، منم «عالی» و این «علی» است، منم «فاطر» و این «فاطمه» است، منم «احسان» و این «حسن» است، و منم «محسن» و این «حسین» است.
به عزتم سوگند، هر بشری به مقدار ذرّه بسیار کوچکی، کینه و دشمنی آنها را در دل داشته باشد. او را در آتش دوزخ می‏افکنم، یا آدم،..... این پنج تن، برگزیدگان منند، و نجات و هلاک هر کس وابسته به حبّ و بغضی است که نسبت به آنها دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتی می‏خواهی به آنها توسل کن.
و در ادامه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: ما (پنج تن) کشتی نجاتیم، هر کس با ما باشد، نجات یابد، و هر کس از ما رو گردان شود، هلاک گردد. پس هر کس حاجتی از خدا می‏خواهد، به وسیله ما اهل بیت از حضرت حق تبارک و تعالی مسئلت نماید.» این روایت را «شیخ الاسلام حموینی» در "فرائد"و «حافظ خوارزمی» در "مناقب" و چند تن دیگر روایت نموده‏اند.
پس، انسان هادی، همان نفس قدسیِ معصوم است که از سُرادق عالم رُبوبی، برای هدایت انسان، بدین جهان می‏آید؛ و در واقع، حقیقت کلیه او مانند حقیقت کلیه قرآن کریم نازل می‏شود تا بتواند در دسترس بشر قرار گیرد، و انسانها را با «تزکیه و تعلیم»، به «هدایت اعظم» و «عبادت اکمل» و «قرب اتم» راهبر گردد و روشن است که طریقه «قرب اتم»، همانا محبت کامل است و توسل به آستانه اولیأ.
در این نگرش به منزلت انسان هادی، مشاهده می‏کنید که بانو چگونه با ذوق عارفانه تحلیل می‏شود، و راه برای نیل به آن مقام نوافلی که مقدمه آن سلوک بر وفق احکام فقهی می‏باشد، در پیش روست.
نهضت احیأ فکر دینی با حرکت آغازین از این گفتمان و به موازات تحول گفتمانهای ترقی در حوزه روشنفکری دینی در دو مرحله گفتمان تکاملی و توسعه‏ای و پایه گذاریها و بازسایهای مبانی مورد نیاز معرفت شناختی، روش شناختی و فلسفی - کلامی، و مسئله شناسی و مسئله داری اجتماعی و به ویژه در دید گرفتن تعالیم کلامی - فقهی از منظر اصل اراده تغییر اجتماعی، بینش مرسوم حوزه‏های دینی به اصل ترقی را به گونه‏ای بطئی، لیکن ریشه دار و ستبر و مستند، به سازمان فکری مبنا برای تدوین مستند، روشمند و نظام‏دار ترقی پیوند داده است. از جمله بر آمدگان این نهضت بازبینی تفسیری، برای احیای «امر آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) استاد محمد تقی جعفری در مثل دوره تفسیر نهج البلاغه، علامه امینی در مثل کتاب گرانقدر الغدیر؛ استاد محمد تقی شریعتی در مثل کتاب امامت، علامه شهید مرتضی مطهری در مثل حماسه حسینی و استاد سید جعفر شهیدی در مثل کتاب زندگانی فاطمه زهرا علیها‏السلام و استاد محمد رضا حکیمی در مثل قیام جاودانه و نیز کلام جاودانه، علامه شهید سید محمد باقر صدر می‏باشد، البته جلوه‏دار وجهه عینی این بپاخیزی، امام خمینی قدس‏سره است. با این گرامیان فکر دینی از تجربه صرف روانشناختی ترقی و تعالی با خمیر مایه‏ای از تجربه عارفانه و صوفیانه، در می‏گذرد و بر آنست که ولیّ بر اثر حلول و حصول آن تجربه عمیق عارفانه، مأموریت جدیدی احساس کند، انسان تازه‏ای شود، و این انسان تازه، عالم تاره و آدم تازه‏ای بنا کند و بر ماست که به احیای شناختی و اقدامی آن تجربه بلند که احیای مجموع جهاد و شهادتهای انسانی است، اقدام کنیم.
نگرش مرسوم و فردنگرانه از ترقی با ورود به دوره معاصر، دچار تحولی ماهوی به سوی نگره اراده تغییر اجتماعی گردید و بر پایه یک جنبش آغازین اصلاحی (جنبش اصلاحی سید جمال و هم اندیشان وی)، دو دوره عمومی نو اندیشی تکاملی و نگره توسعه‏ای را در حوزه روشنفکری دینی شاهد بوده است. این همه موجب شکل‏گیری گرایش فکری جدیدی از جمله در نگرش به دین و نیز مبحث زنان گردید.