سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

تحریفات در واقعه تاریخی کربلا

تحریفات در واقعه تاریخی کربلا
جلسه اول : معنی تحریف و انواع آن
در کتاب منتشر شده این صفحه خالی بوده است. الحمد لله رب العالمین باری ء الخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین . اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به ( 1 ) . موضوع بحث ، تحریفات در واقعه تاریخی کربلاست .
در بازگوئی این واقعه بزرگ ، تحریفاتی صورت گرفته است . لهذا این بحث را در چهار فصل خلاصه می کنیم . فصل اول در اطراف معنی تحریف و انواع تحریفاتی که در دنیا وجود دارد و اشاره به اینکه انواع
تحریفات در حادثه تاریخی عاشورا واقع شده است . فصل دوم درباره عوامل تحریف است ، یعنی بطور کلی در قضایای دنیا که تحریف صورت می گیرد ، به چه علت صورت می گیرد ، چرا بشر حوادث و قضایا و احیانا شخصیتها را تحریف می کند ؟ مخصوصا در نقل حادثه کربلا ، چه عواملی دخالت داشته است که تحریفاتی در این قضیه واقع شود . فصل سوم عبارت است از توضیحی درباره تحریفاتی که در همین داستان و حادثه تاریخی صورت گرفته است. فصل چهارم در اطراف وظائف ما ، اعم از علماء و توده مسلمانان می باشد . بحث اول درباره معنی تحریف است . تحریف یعنی چه ؟ تحریف در زبان عربی از ماده حرف است ، یعنی منحرف کردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود که داشته است یا باید داشته باشد .
به عبارت دیگر تحریف نوعی تغییر و تبدیل است ، ولی تحریف مشتمل بر چیزی است که کلمه تغییر و تبدیل نیست . شما اگر کاری کنید که جمله ای ، نامه ای ، شعر و عبارتی آن مقصودی را که باید بفهماند ، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند ، می گویند شما این عبارت را تحریف کرده اید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یک نفر می گوئید ، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل می کند ، پس از آن کسی به شما می گوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل می کرد ، شما می فهمید که آنچه شما گفته بودید با آنچه که او نقل کرده خیلی متفاوت است ، در نتیجه سخن شما مسخ شده و چیز دیگری از آب در آمده است . آن وقت شما می گوئید این آدم حرف مرا تحریف کرده است . مخصوصا اگر کسی در سندهای رسمی دست ببرد ، می گویند سند را تحریف کرده است .
اینها مثالهائی بود برای روشن شدن معنی کلمه تحریف و این کلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد . حال به شرح انواع تحریف می پردازیم : تحریف انواعی دارد که مهمترین آنها عبارت است از : تحریف لفظی و تحریف معنوی . تحریف لفظی این است که ظاهر مطلبی را عوض کنند ، مثلا از یک گفتار عبارتی حذف شود یا به آن عبارتی اضافه شود ، و یا جمله ها را چنان پس و پیش کنند که معنی آن فرق کند ، یعنی در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف کنند . تحریف معنوی این است که شما در لفظ تصرف نمی کنید ، لفظ همان است که بوده ، ولی آن را طوری معنی می کنید که خلاف مقصد و مقصود گوینده است . آن را طوری معنی می کنید که مطابق مقصود خود شما باشدنه مطابق مقصود اصلی گوینده . قرآن کریم کلمه تحریف را مخصوصا در مورد یهودیها بکار برده و با ملاحظه تاریخ معلوم می شود که اینها قهرمان تحریف در طول تاریخ هستند . نمی دانم این چه نژادی استکه تمایل عجیبی به قلب حقایق و تحریف دارد لهذا همیشه کارهایی را در اختیار می گیرند که در آنها بشود حقایق را تحریف و قلب کرد . من شنیده ام بعضی از همین خبر گزاریهای معروف دنیا که رادیوها و روزنامه ها همیشه از اینها نقل می کنند منحصرا در دست یهودیهاست . چرا ؟ برای اینکه بتوانند قضایا را در دنیا آن طوری که دلشان می خواهد منعکس کنند و قرآن چه عجیب درباره اینها حرف می زند . این خصیصه یهودیان که تحریف است ، در قرآن بصورت یک خصیصه نژادی شناخته شده است .
در یکی از آیات قرآن در سوره بقره می فرماید : افتطمعون ان یؤمنوا لکم ای مسلمانان آیا شما طمع بستید که اینها به شما راست بگویند ؟ اینها همانها هستند که با موسی می رفتند و سخن خدا را می شنیدنداما وقتی که برمی گشتند تا در میان قومشان نقل کنند آن را زیر و رو می کردند . افتطمعون ان یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون ( 1 ) . تحریف هم که می کردند ، نه از باب اینکه نمی فهمیدند و عوضی بازگو می کردند ، نه ، اینها ملت باهوشی هستند و خوب هم می فهمیدند ، اما در عین اینکه خوب می فهمیدند معذلک حرفها را ، سخنان را به گونه ای دیگر برای مردم بیان می کردند .
تحریف همین است . یعنی پیچ دادن ، کج کردن چیزی ، از مسیر اصلی منحرف کردن . اینها در کتب الهی تحریف کردند . قرآن در این مورد در بسیاری از جاها یا کلمه تحریف را آورده و یا به صورت دیگری مطلب را بیان کرده است . ولی مفسرین ذکر کرده اند که تحریفی که قرآن می گوید اعم از تحریف
لفظی و تحریف معنوی است . یعنی بعضی از این تحریفها که صورت گرفته است در لفظ بوده و بعضی در تفسیر و در معنی بوده است نه در لفظ ، که چون از مطلب خیلی خارج می شوم نمی خواهم در اطراف این مطلب بیشتر از این بحث کنم .
داستانی است که بد نیست آن را بگویم . یک نفر از علماء نقل می کرد که در ایام جوانیش مداحی از تهران به مشهد آمده بود که روزها در مسجد گوهرشاد یا در صحن می ایستاد و شعر می خواند ، مدیحه می خواند . از جمله غزل معروف منسوب به حافظ را می خواند :
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت لطف اله باش قبر امام هشتم سلطان دین رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش این آقا برای اینکه او را دست بیندازد ، رفته بود و به او گفته بود آقا چرا این شعر را غلط می خوانی ؟ باید این طور بخوانی :
قبر امام هشتم سلطان دین رضا از جان ببوس و بر در آن ، بار کاه باش یعنی وقتی به در حرم رسیدی همان طور که یک بار کاه را از روی الاغ بزمین می اندازند ، تو هم فورا خودت را بزمین بینداز . از آن پس هر وقت مداح بیچاره این شعر را می خواند ، بجای بارگاه می گفت بار کاه و خود را هم بزمین می انداخت . این را می گویند تحریف . در همین جا این مطلب را بگویم که تحریف از نظر موضوع نیز فرق می کند . یک وقت است که تحریف در یک سخن عادی است . مثل اینکه دو نفر در نقل قول و گفتار یکدیگر تحریف کنند . یک وقت هم هست که تحریف در یک موضوع بزرگ اجتماعی است ، مثل تحریف در شخصیتها . شخصیتهایی هستند که قول و عملشان برای مردم حجت است ، خلقشان برای مردم نمونه است . مثلا کسی سخنی را به علی علیه السلام نسبت می دهد که نگفته است ، یا مقصودش چیز دیگری بوده ، این خیلی خطرناک است . خلق و خوئی را به پیغمبر ، به امام نسبت می دهد ، در صورتی که خلق او طور دیگری بوده است .
یا در یک حادثه بزرگ ، در یک حادثه تاریخی که از نظر اجتماع یک سند اجتماعی و یک پشتوانه اخلاقی و تربیتی است ، تحریف بوجود آوردند . این دیگر چقدر اهمیت دارد و چقدر خطرناک است که تحریفات ، چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی در موضوعاتی صورت بگیردکه موضوع عادی نیستند . یک وقت کسی در شعر حافظ تحریفی می کند یا مثلا در کتاب موش و گربه دست می برد این چندان اهمیتی ندارد . البته نباید در یک کتاب ادبی با ارزش کسی تحریف بکند . یک وقتی یکی از استادها مقاله ای درباره کتاب موش و گربه که از نظر ادبی بسیار کتاب با ارزشی است نوشته بود و ثابت کرده بود که بقدری مردم در آن دست برده و شعرها را کم و زیاد و کلمه ها را عوض کرده اند که حد ندارد . بعد نوشته بود که به نظر من قومی در دنیا به اندازه قوم ایرانی بی امانت نیست که این همه در آثار خودش دخل و تصرفها و تحریفهای بی جا بکند . در مورد مثنوی هم همین طور ، آنقدر شعر الحاقی در مثنوی اضافه کرده اند که خدا می داند . مثلا یک شعر عالی راجع به اثر محبت در مثنویهای اصل بوده است که می گوید : از محبت تلخها شیرین شود وز محبت مسها زرین شود که حرف حسابی است . محبت مثل چیزی است که تلخها را شیرین می کند ، محبت حکم کیمیا را دارد که مس وجود انسان را تبدیل به زر می کند . بعد دیگران آمدند و بدون اینکه تناسبی وجود داشته باشد اشعاری به آن افزودند . مثلا گفتند : از محبت مار موری می شود ، و یا از محبت مثلا سقف دیوار می شود و یا از محبت خربزه هندوانه می شود که اینها دیگر ربطی به موضوع ندارد . البته اینها نباید بشود ولی این تحریفها به حیات و سعادت اجتماع ضربه نمی زند ، در مسیر اجتماع انحرافی ایجاد نمی کند ، اما تحریف در چیزهائی که بستگی به اخلاق و تربیت و دین مردم دارد خطرناک است ، و وای به آنجا که در اسناد و پشتوانه های زندگی بشر تحریف صورت بگیرد . حادثه کربلا برای ما مردم ، خواهی نخواهی یک حادثه بزرگ اجتماعی است . یعنی در تربیت ما ، در خلق و خوی ما این حادثه اثر دارد . حادثه ای است که خود بخود بدون اینکه هیچ قدرتی ما مردم را مجبور کرده باشد ، میلیونها نفر و قهرا میلیونها ساعت از وقت خودمان را برای استماع قضایای مربوط به آن صرف می کنیم ، میلیونها تومان در این راه خرج می کنیم . این قضیه باید همان طوری که بوده است بدون کم و زیاد بیان شود و اگر کوچکترین داخل و تصرفی از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد ، حادثه را منحرف می کند و بجای اینکه ما از این حادثه استفاده بکنیم قطعا ضرر خواهیم کرد . حالا بحث من این است که در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا ، ما هزاران تحریف وارد کرده ایم ! هم تحریفهای لفظی ، یعنی شکلی و ظاهری که راجع به اصل قضایا ، راجع به مقدمات قضایا ، راجع به متن مطلب و راجع به حواشی مطلب است ، و هم تحریف در تفسیر این حادثه . با کمال تاسف این حادثه ، هم دچار تحریفهای لفظی شده و هم دچار تحریفهای معنوی . گاهی از اوقات تحریفهایی که می شود لااقل با اصل مطلب هماهنگی دارد ، ولی گاهی وقتها تحریف ، کوچکترین هماهنگی که ندارد هیچ ، قضیه را هم مسخ می کند ، قضیه را به کلی واژگون می کند و به شکلی در می آورد که به صورت ضد خودش درمی آید . باز هم با کمال تاسف باید بگویم تحریفهایی که بدست ما مردم در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پائین آوردن و مسخ کردن قضیه بوده است ، در جهت بی خاصیت و بی اثر کردن قضیه بوده است . و در این قضیه ، هم گویندگان و علمای امت ، و هم مردم تقصیر داشته اند که همه اینها را انشاء الله توضیح خواهم داد . من نمونه هایی از بعضی تحریفهایی که در لفظ ظاهر ، یعنی در شکل قضیه بوجود آورده اند و چیزهایی که نسبت داده اند را ذکر می کنم . مطلب آنقدر زیاد است که قابل بیان کردن نیست ، آنقدر زیاد است که اگر بخواهیم روضه های دروغی را که می خوانند جمع آوری کنیم شاید چند جلد کتاب پانصد صفحه ای بشود ! من فقط برای نمونه عرض می کنم ، مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلی الله مقامه ، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی و مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی در مشهد و مرحوم حاج شیخ محمد باقر بیرجندی محدث که مرد بسیار فوق العاده ای بوده است ، محدثی است که در فن خودش فوق العاده متبحر بوده و حافظه ای بسیار قوی داشته است . مرد با ذوق و بسیار باشور و حرارت و با ایمانی بوده است . گو اینکه بعضی از کتابهایی که این مرد نوشته در شان او نبوده و علمای وقت هم ملامتش کردند ، ولی معمولا کتابهایش خوب است ، مخصوصا کتابی در موضوع منبر نوشته است بنام " لؤلؤ و مرجان " که با اینکه کتاب کوچکی است ولی فوق العاده خوب است . در این کتاب راجع به وظایف اهل منبر سخن گفته است .
همه این کتاب در دو فصل است ، یک فصل آن درباره اخلاص ، یعنی خلوص نیت است که یکی از شرایط گوینده ، خطیب ، واعظ ، روضه خوان این است که خلوص نیت داشته باشد . منبر که می رود ، روضه که می خواند ، به طمع پول نباشد و چقدر عالی در این موضوع بحث کرده است که من وارد بحث آن نمی شوم . شرط دوم ، صدق و راستی است ، و در اینجاست که موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشریح شده و انواع دروغها را چنان بحث کرده که من خیال نمی کنم در هیچ کتابی درباره دروغ و انواع آن به اندازه این کتاب بحث شده باشد و شاید نظیر این کتاب در دنیا وجود نداشته باشد . عجیب این مرد تبحر از خودش نشان داده است . این مرد بزرگ در همین کتاب نمونه هایی از دروغهایی را که معمول است و به حادثه تاریخی کربلا نسبت می دهند ، ذکر می کند . آنچه که من می گویم غالبا یا همه آن ، همانهایی است که مرحوم حاجی نوری هم از آنها ناله کرده است ، و حتی صریحا این مرد بزرگ می گوید : امروز باید عزای حسین را گرفت اما برای حسین در عصر ما یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن اینهمه دروغهائی است که درباره حادثه کربلا گفته می شود و هیچکس جلوی این دروغها را نمی گیرد . برای مصیبت حسین بن علی باید گریست ، ولی نه برای شمشیرها و نیزه هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد ، بلکه به خاطر دروغها . و در مقدمه کتاب هم نوشته است که فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه ای به من نوشته و از روضه های دروغی که در هندوستان خوانده می شود شکایت کرده و از من خواهش کرده است که کاری بکنم و کتابی بنویسم که جلوی روضه های دروغ در آنجا گرفته شود . بعد مرحوم حاجی می نویسد : این عالم هندی خیال کرده است که روضه خوانها وقتی به هندوستان می روند دروغ می گویند ، نمی داند که آب از سرچشمه گل آلود است و مرکز روضه های دروغ ، کربلا و نجف و ایران یعنی همین مراکز تشیع است . حالا ، من بطور نمونه تحریفاتی را بیان می کنم که بعضی از اینها مربوط به وقایع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقایع بین راه ، بعضی مربوط به ایام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ایام اسارت و بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضایای کربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا است . حال برای هر کدام دو نمونه می آورم . یک مطلب را لازم است قبلا بگویم که در همه اینها مردم مسؤولند . یعنی شما مردمی که در روضه خوانیها شرکت می کنید ، هیچ خیال نمی کنید که در این قضیه مسؤول هستید ، بلکه فکر می کنید که مسؤول فقط گویندگان هستند . دو مسؤولیت بزرگ مردم دارند ، یکی اینکه نهی از منکر بر همه واجب است . وقتی می فهمند و می دانند که اغلب هم می دانند که دروغ است ، نباید در آن مجلس بنشینند که حرام است و باید مبارزه کنند . و دیگر از بین بردن تمایلی است که صاحب مجلسها و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد ، باید کربلا شود . روضه خوان بیچاره می بیند که اگر هر چه می گوید راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلس نمی گیردو همین مردم هم دعوتش نمی کنند ، ناچار یک چیزی اضافه می کند . مردم باید این انتظار را از سر خودشان بیرون کنند و با رفتارشان آن روضه خوانی را که می میراند و مجلس را کربلا می کند تشویق نکنند . کربلا می کند یعنی چه ! مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فکرشان بالا بیاید و بدانند که اگر روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد ، یعنی با روح حسین بن علی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی ولو ذره ای ، از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد . نقل می کنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستانها تا اندازه ای درد دین داشت و همیشه به این دروغهائی که روی منبر گفته می شد اعتراض می کرد و تعبیرش هم این بود که این زهرماریها چیست که بالای منبرها می گوئید . یک وقت یک واعظی به او گفت اگر اینها را نگوئیم اصلا باید در دکان را تخته کنیم ! آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود . از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شدو مجلسی در مسجد خودش تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد ، ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من می خواهم به عنوان نمونه مجلسی ترتیب بدهم که جز روضه راست در آن خوانده نشود و تو هم باید مقید باشی که جز از کتابهای معتبر هیچ روضه ای نخوانی ، و با تعبیر خودش گفت از آن زهرماریها نباید چیزی بگویی . واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت می شود . شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود ، منبر هم کنار محراب بود . آقای واعظ صحبتهایش را کرد و موقع خواندن روضه شد ،شروع کرد به خواندن روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید ، اما هر چه گفت مجلس تکان نخورد و همین طور یخ کرده بود . آقا دید عجب ، این مجلس مال خودش هم هست بعد مردم چه می گویند ، زنها می گویند لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمی گیرد، اگر آقا خودش نیتش درست بود ، اخلاص نیت داشت ، حالا کربلا شده بود . دید که آبرویش می رود چه بکند ؟ یواشکی و زیر چشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماریها قاطی کن . این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند ، خود دروغ ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که شده است مقدمه گریز زدن بوده است . یعنی برای اینکه بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است . این قضیه را من مکرر شنیده ام و لابد شما هم شنیده اید ، و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل کرده است که می گویندروزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام بالای منبر بود و خطبه می خواند . امام حسین علیه السلام فرمود من تشنه ام و آب می خواهم ، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد ، اول کسی که از جا بلند شد ،کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود ، ایشان رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند وقتی که وارد شدند در حالی وارد شدند که آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می ریختکه با یک طول و تفصیلی قضیه نقل میشود . بعد امیرالمؤمنین علی علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد . به آقا عرض کردند چرا گریه می کنید ؟ فرمود قضایای اینها یادم افتاد که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی می شود .
حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد ، می گوید شما که می گوئید علی در بالای منبر خطبه می خواند ، باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه می خواند . پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بوده که تقریبا سی و سه سال داشته است. بعد می گوید اصلا آیا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش دارد مردم را موعظه می کند و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم ؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است ، و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده ، یک نوجوان اقلا پانزده ساله بوده است . می بینید که چگونه قضیه ای را جعل کردند . آیا این قضیه در شان امام حسین است ؟ ! و غیر از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آیا این شان امام حسین را بالا می برد یا پائین می آورد ؟مسلم است که پایین می آورد ، چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم ، طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادبترین افراد مردم پائین آورده ایم . در حالی که پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنه اش می شود، طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را می برد و می گوید من تشنه ام ، برای من آب بیاورید ! نمونه دیگری که تحریف و جعل کردند این است که قاصدی برای اباعبدالله علیه السلام نامه ای آورده بود و جواب می خواست ، آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر . سه روز دیگر که سراغ گرفت ، گفتند : آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا که آقا می روند ، بروم ببینم جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است .
رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته و بنی هاشم روی کرسیهای چنین و چنان . بعد محملهائی آوردند ، چه حریرها ، چه دیباجها ، چه چیزها در آنجا بود . بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محملها کردند .
اینها را می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند روز یازدهم چه حالی داشتند . حاجی نوری می گوید : این حرفها یعنی چه ؟ این تاریخ است که می گوید : امام حسین در حالی که بیرون می آمد این آیه را می خواند : فخرج منها خائفا یترقب ( 1 ) یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است : قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل ( 2 ) یک قافله بسیار بسیار ساده ای حرکت کرده بود .
مگر عظمت اباعبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند ؟ ! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محملهائی از دیباج و حریر شده باشند ؟ ! اسبها و شترهایشان چطور باشد ، نوکرهایشان چطور باشد ؟ ! نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا شده استو حتی یک تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد قصه لیلا مادر حضرت علی اکبر است . البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ، ولی حتی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است . اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم ، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر . حتی من در قم ، در مجلسی که به نام آیه الله بروجردی تشکیل شده بود
________________________________________
1 - آیه به طور کامل این است : فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین یعنی موسی از مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر مدین بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده . سوره قصص . 21
2 - آیه بطور کامل این است : و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل و چون از مصر بیرون شد و سر به بیابان رو بجانب شهر مدائن آورد با خود گفت امید است که خدا مرا به راه راست هدایت فرماید . سوره قصص . 22
که البته خود ایشان در مجلس نبودند ، همین روضه را شنیدم که علی اکبر به میدان رفت ، حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است ، برو در فلان خیمه خلوت موهایت را پریشان کن ،در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم بما برگرداند ؟ ! اولا لیلائی در کربلا نبوده که چنین کند . ثانیا اصلا این منطق ، منطق حسین نیست . منطق حسین در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورخین نوشته اند که هر کس اجازه می خواست ، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند ، ذکر می کرد ، بجز برای علی اکبر فاستاذن فی القتال اباه فاذن له ( 1 ) . یعنی تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها که سروده نشده ! از جمله این شعر که می گوید :
خیز ای بابا از این صحرا رویم نک بسوی خیمه لیلا رویم نمونه دیگری در همین مورد را که خیلی عجیب است من در همین تهران ، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر ، در چند سال پیش ، از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم .
گفت بعد از اینکه حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد ، نذر کرد که اگر خدا علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد . یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد ! این را گفت و یکمرتبه زد زیر آواز :
________________________________________
1 - اللهوف صفحه . 47
نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طریق التفت ریحانا من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم . این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شده ؟ بعد بدنبال آن رفتم و گشتم ، دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست ،بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی ، و این آدم این شعر را برای لیلا مادر علی اکبر و کربلا می خوانده . تصور کنیداگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود ، آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد ؟ آنها که نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است ، بلکه می گویند العیاذ بالله زنهای اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردنداز کربلا تا مدینه را ریحان بکارند . این حرفها یعنی چه ؟ ! از این بالاتر ، ( حاجی نوری ) می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود ، اما نماز خوف ( 1 ) خواند و با عجله هم خواند .
حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند ، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند .
________________________________________
1 - نماز خوف همان نماز فریضه است که بصورت قصر خوانده می شود .
مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی دادند ، ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی را بیندازید ، من می خواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در اینجا ، لااقل شبیه آن هم که شده ببینم ، من آرزو دارم ، آرزو را که نمی شود به گور برد ! شما را بخدا ببینید حرفهائی را که گاهی وقتها از یک افراد در سطح خیلی پایین می شنویم که مثلا می گویند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم ، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم ،به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند ، آن هم در گرما گرم زدو خورد که مجال نماز خواندن نیست ! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا می خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است در اینجا راه بیندازم .
یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانیهای قدیم ما هرگز جدا نمی شد عروسی قاسم نو کدخدا ، یعنی نو داماد بود ، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد . حاجی نوری می گوید ملا حسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضیه صددرصد دروغ است . بقول آن شاعر که گفت :
بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز اگر سیدالشهداء علیه السلام بیاید و اینها را مشاهده کند ( البته او در عالم معنا که می بیند ، اگر در عالم ظاهر هم بیاید ) ، می بیند ما برای او اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا چنین اصحاب و یارانی نداشته است . مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است ، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته ، نوشته شده است که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید ، هاشم مرقال بود ، در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود .
آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا بقول بعضی سر امام حسین را برید ، نیزه ای داشت که شصت فرع بود . گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود ! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود .
در کتاب محرق القلوب هم نوشته که هاشم بن عتبه مرقال با نیزه هجده ذرعی پیدا شد در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش کشته شده بود . ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که چنین یارانی نداشته است. و یا زعفرجنی جزو یاران امام حسین است . اما دشمنانی ذکر می کنند که نبوده است . در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود . باید سؤال کرد اینها از کجا پیدا شدند ؟ اینها همه در کوفه بودند ، مگر چنین چیزی می شود ؟ ! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت ! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند ، و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیایدو در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، کشتن سیصدهزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد . بعد که دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید ، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است ! همین طور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد . پس حرف این مرد بزرگ ، حاجی نوری را باور کنیم که می گوید : اگر کسی بخواهد امروز بگرید،اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند ، باید بر مصائب جدیده ابا عبدالله بگرید ، بر این دروغهائی که به اباعبدالله علیه السلام نسبت داده می شود ، گریه کند . نمونه دیگر ، اربعین است . اربعین که می رسد ، همه ، این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند این طور است که اسراء از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین هم با جابر ملاقات کرد . در صورتی که بجز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سید بن طاووس در کتابهای دیگرش آن را تکذیب کرده و لااقل تایید نکرده است ،در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی نیست و هیچ دلیل عقلی هم این را تایید نمی کند ، ولی مگر می شود این قضایائی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت ؟ ! جابر اولین زائر امام حسین علیه السلام بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت قبر امام حسین علیه السلام هیچ چیز دیگری ندارد . موضوع تجدید عزای اهل بیت نیست ، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست ، اصلا راه شام از کربلا نیست ، راه شام به مدینه ، از همان شام جدا می شود . آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد اینست که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقلهای معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد . من در سابق خیال می کردم که اساسا علت اینکه این همه دروغ در این مورد پیدا شده ، این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است ، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخهای دور دست مثل سیزده ، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد .
مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقلها با یکدیگر انطباق دارد و به یکدیگر نزدیک هستند ، و یک قضایائی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند .
یکی از چیزهائی که سبب شده متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده . در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت . همان طور که در این عصر ، در جنگها مخصوصا اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است . لذا خطبه زیاد است ، چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن که اهل بیت در کوفه ، در شام ، در جاهای دیگر خطبه هایی ایراد کردند . و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود ، و این خودش یک انگیزه ای بوده که قضایا نقل شود . در قضیه کربلا سؤال و جواب زیاد شده است و همینها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد . در کربلا رجز زیاد خوانده شده است ، مخصوصا شخص ابا عبدالله زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان بدهد . در قضیه کربلا چه قبل و چه بعد از آن ، نامه های زیادی مبادله شده است ، نامه هائی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است ، نامه هائی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است ، نامه هائی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است ( از اینجا معلوم می شود که امام خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است ) ، نامه هائی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند ،یزید برای ابن زیاد ، ابن زیاد برای یزید ، ابن زیاد برای عمر سعد ، عمر سعد برای ابن زیاد ، که متن همه اینها در تاریخ اسلام مضبوط است . لذا قضایای کربلا ، قضایای روشنی است و سراسر آن هم افتخار آمیز است . ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را تا این مقدار مشوه و بزرگترین خیانتها را به امام حسین علیه السلام کرده ایمکه اگر امام حسین علیه السلام در عالم ظاهر بیاید و ببیند ، خواهد گفت که شما بکلی قیافه حادثه را تغییر داده اید . آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم ، آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده ایدکه برادرزاده من نیست آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست ، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند . ما قاسمی درست کرده ایم که آرزویش فقط دامادی بوده ، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده ! این را شما با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنید . تواریخ معتبر این قضیه را نقل کرده اند که در شب عاشورا امام علیه السلام اصحابش را در خیمه عند قرب الماء (1) یا نزدیک آن خیمه جمع کرد و آن خطابه بسیار معروف شب عاشورا را به آنها القاء کرد که نمی خواهم آن را به تفصیل نقل کنم . در این خطبه امام بطور خلاصه به آنها می گوید شما آزاد هستید .
امام نمی خواسته کسی رو دربایستی داشته باشد و خودش را مجبور ببیند ، حتی کسی خیال کند که به حکم بیعت لازم است بماند . لذا می گوید همه شما را آزاد کردم ، همه یارانم ، خاندانم ، برادرانم ، فرزندانم ، برادرزاده هایم . اینها جز به شخص من به کس دیگری کار ندارند ، شب تاریک است و از این تاریکی شب استفاده کنید و بروید و آنها هم قطعا با شما کاری ندارند . در اول هم از اینها تجلیل می کند و می گوید منتهای رضایت را از شما دارم ، اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم ، اهل بیتی بهتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم .
اما همه آنها بطور دسته جمعی می گویند آقا چنین چیزی مگر ممکن است ، جواب پیغمبر را چه بدهیم ، وفا کجا رفت ، انسانیت کجا رفت ، محبت کجا رفت ، عاطفه کجا رفت ؟ و آن سخنان پر شوری که آنجا گفتند که واقعا دل سنگ را کباب می کند ، یعنی انسان را به هیجان می آورد . یکی می گوید مگر یک جان هم ارزش این حرفها را دارد که کسی بخواهد فدای شخصی مثل تو کند ، ای کاش
________________________________________
1 - بحار الانوار جلد 44 صفحه 392 ، اعلام الوری صفحه 234 ، از ارشاد شیخ مفید صفحه 231 ، مقتل الحسین مقرم صفحه . 257
معلوم می شود که خیمه ای بوده است که اختصاص به مشکهای آب داشته و از همان روزهای اول آبها را در آن خیمه جمع می کرده اند . هفتاد بار زنده می شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می کردم . آن یکی می گوید هزار بار ، دیگری می گوید ای کاش امکان داشت جانم را فدای تو کنم ، بعد بدنم را آتش بزنند ، خاکسترش کنند ، آنگاه خاکسترش را بباد دهندو دوباره مرا زنده کنند و باز . . . اول کسی که به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد همه بنی هاشم . همینکه این سخنان را گفتند ، امام مطلب را عوض کرد و از حقایق فردا قضایائی را گفت . به آنها خبر کشته شدن را دادکه همه آنها درست مثل یک مژده بزرگ تلقی کردند . همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم ، سؤالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست ؟ وقتی که جمعی از مردان در مجلسی اجتماع می کنند ، یک بچه سیزده ساله در جمع آنها شرکت نمی کند ، پشت سر مردان می نشیند . مثل اینکه این جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر می کشید که دیگران چه می گویند . وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید ، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه ؟ آخر من بچه هستم شاید مقصود آقا این است که بزرگان کشته می شوند و من هنوز صغیرم . لذا رو کرد به آقا و عرض کرد : و انا فی من یقتل ؟ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم یا نیستم ؟ حالا ببینید آرزو چیست ؟امام فرمود اول من از تو یک سؤال می کنم ، جواب مرا بده ، بعد من جواب تو را می دهم . من اینطور فکر می کنم که آقا این سؤال را مخصوصا کرد ، می خواست این سؤال و جواب پیش بیاید تا مردم آینده فکر نکنند که این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد ، و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود ، دیگر برایش حجله درست نکنند ، جنایت نکنند . لذا آقا فرمود که اول من سؤال می کنم : کیف الموت عندک پسرکم ، فرزند برادرم ، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد ؟ فورا گفت : احلی من العسل ، از عسل شیرینتر است .
اگر از ذائقه می پرسی ، که مرگ از عسل در ذائقه من شیرینتر است . یعنی برای من آرزوئی شیرینتر از این آرزو وجود ندارد . منظره چقدر تکان دهنده است ! اینهاست که این حادثه را یک حادثه بزرگ تاریخی کرده و ما باید این حادثه را زنده نگه داریم. چون دیگر حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی . این است که این مقدار ارزش می دهد نه که بعد از چهارده قرن اگر یک چنین حسینیه ای ( 1 ) بنامشان بسازیم کاری نکرده ایم . و گرنه آرزوی دامادی داشتن که وقت صرف کردن نمی خواهد، پول صرف کردن نمی خواهد ، حسینیه ساختن نمی خواهد ، سخنرانی نمی خواهد . ولی اینها جوهره انسانیت هستند ، مصداق انی جاعل فی الارض خلیفه ( 2 ) هستند ، اینها بالاتر از فرشته هستند .
امام بعد از گرفتن این جواب فرمود : فرزند برادرم تو هم کشته می شوی ، بعد ان تبلو ببلاء عظیم اما جان دادن تو با دیگران خیلی متفاوت است و گرفتاری بسیار شدیدی پیدا می کنی . لذا روز
________________________________________
1 - منظور ، حسینیه ارشاد است .
2 - سوره بقره آیه . 30
عاشورا پس از آنکه با اصرار زیاد اجازه رفتن به میدان را گرفت ، از آنجا که بچه است ، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد ، کلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد ، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد ، نوشته اند عمامه ای به سرگذاشته بود کانه فلقه القمر (1) همین قدر نوشته اند بقدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است .
بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت برگ گل سرخ را باد کجا می برد راوی گفت دیدم بند یکی از کفشهایش باز است و یادم نمی رود که پای چپش هم بود . از اینجا معلوم می شود چکمه پایش نبوده است . نوشته اند که امام کنار خیمه ایستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر است ، که یک مرتبه فریادی شنید .
نوشته اند امام به سرعت یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد . آن فریاد ، فریاد یا عماه قاسم بن الحسن بود . آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند . امام حمله کرد آنها فرار کردندو یکی از دشمنان که از اسب پائین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند ، خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد . آن کسی را که می گویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود
________________________________________
1 - مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 صفحه 106 ، و نظیر این عبارت در اعلام الوری صفحه 242 و اللهوف صفحه 48 و بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 و ارشاد شیخ مفید صفحه 239 و مقتل الحسین مقرم صفحه 331 و تاریخ طبری صفحه 256 ذکر شده است .
زیر سم اسبها پایمال شد ، یکی از دشمنان بود نه حضرت قاسم . بهر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد و غبار زیاد بود و کسی نمی فهمید قضیه از چه قرار است . وقتی که این گرد و غبارها نشست ، یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر قاسم را به دامن گرفته است .
این جمله را از آقا شنیدند که فرمود : یعز و الله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک صوته ( 1 ) برادرزاده ! خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی ، نتواند تو را اجابت کند ، یا اجابت بکند ، اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد .
در همین حال بود که یک وقت فریادی از این جوان بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد . خدایا عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما . ما را به حقایق اسلام آشنا کن . این جهلها و این نادانیها را به کرم و لطف خودت از ما دور بگردان . توفیق عمل و خلوص نیت به همه ما عنایت بفرما .
حاجات مشروعه ما را بر آور . اموات همه ما را ببخش و بیامرز . لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم . و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین .
________________________________________
1 - مناقب این شهر آشوب جلد 4 صفحه 107 ، اللهوف صفحه 38 بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 ، ارشاد شیخ مفید صفحه 239 ، اعلام الوری صفحه 243 ، مقتل الحسین مقرم صفحه 332 ، تاریخ طبری جلد 6 صفحه . 257
جلسه دوم : عوامل تحریف
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین باری ء الخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی عبد الله و رسوله و حبیبه و صفیه ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین . اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به ( 1 ) . گفتیم تحریفاتی در واقعه عاشورا شده است ، چه از نوع تحریف لفظی و چه از نوع تحریف معنوی . و همین تحریفات سبب شده که این سند بزرگ تاریخی و این منبع بزرگ تربیتی برای ما بی اثر و یا کم اثر شود ، و احیانا در مواقعی اثر معکوس ببخشد . عموم ما وظیفه داریم که این سند مقدس را از این تحریفات که آن را آلوده کرده است پاک
________________________________________
1 - سوره مائده آیه . 13 و منزه کنیم . امشب درباره عوامل تحریف بحث می کنم و سپس بحث ما در اطراف تحریفات معنوی این حادثه خواهد بود .
عوامل تحریف :
این عوامل بر دو قسم است . یک نوع عوامل عمومی است . یعنی بطور کلی عواملی وجود دارد که تواریخ را دچار تحریف می کند ، اختصاص به حادثه عاشورا ندارد . مثلا همیشه اغراض دشمنان ، خود ، عاملی است برای اینکه حادثه ای را دچار تحریف کند .
دشمن برای اینکه به هدف و غرض خود برسد ، تغییر و تبدیلهائی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ می کند و این نمونه های زیادی دارد که نمی خواهم در اطراف آنها بحث بکنم ، همین قدر عرض می کنم که در تحریف حادثه کربلا هم این عامل دخالت داشته است .
یعنی دشمنان در صدد تحریف نهضت حسینی برآمدند . و همان طوری که در دنیا معمول است که دشمنان ، نهضتهای مقدس را به افساد و اخلال و تفریق کلمه و ایجاد اختلاف متهم می کنند ، حکومت اموی نیز خیلی کوشش کرد برای اینکه نهضت حسینی را چنین رنگی بدهد .
از همان روز اول چنین تبلیغاتی شروع شد . مسلم که به کوفه می آید ، یزید ضمن ابلاغی که برای ابن زیاد جهت حکومت کوفه صادر می کند ، می نویسد : مسلم پسر عقیل به کوفه آمده است و هدفش اخلال و افساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است ! برو و او را سرکوب کن . وقتی مسلم گرفتار می شود و او را به دارالاماره ابن زیاد می برند ، ابن زیاد به مسلم می گوید : پسر عقیل ! چه شد که آمدی به این شهر ، مردم وضع مطمئن و آرامی داشتند ، تو آمدی آشوب کردی ، ایجاد اختلاف و فتنه انگیزی کردی ! مسلم هم مردانه جواب داد : اولا آمدن ما به این شهر ابتدایی نبود .
مردم این شهر از ما دعوت کردند ، نامه های فراوان نوشتند و آن نامه ها موجود است . و در آن نامه ها نوشته اند پدر تو ، زیاد ، در سالهایی که در اینجا حکومت کرده ، نیکان مردم را کشته ، بدان را بر نیکان مسلط کرده و انواع ظلمها و اجحافها به مردم کرده است .
از ما دعوت کردند برای اینکه عدالت را برقرار کنیم . ما برای برقراری عدالت آمده ایم . و حکومت اموی برای اینکه تحریف معنوی کرده باشد ، از این جور قضایا زیاد گفت ، ولی تاریخ اسلام تحت تاثیر این تحریف واقع نشد . و شما یک مورخ و صاحبنظر را در دنیا پیدا نمی کنید که بگوید حسین بن علی العیاذ بالله قیام نابجایی کرد ، آمد کلمه مردم را تفریق کند ، اتحاد را از بین ببرد . خیر ، دشمن نتوانست در حادثه کربلا تحریفی ایجاد کند . در حادثه کربلا هر چه تحریف شده ، با کمال تاسف از ناحیه دوستان است .
عامل دوم
عامل دوم تمایل بشر به اسطوره سازی و افسانه سازی است و این در تمام تواریخ دنیا وجود دارد . در بشر ، یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر آن درباره قهرمانهای ملی و قهرمانهای دینی افسانه می سازد ( 1 ) . بهترین دلیلش این است که مردم برای نوابغی مثل بوعلی سینا و شیخ بهایی چقدر افسانه جعل کردند ! بوعلی سینا بدون شک نابغه بوده و قوای جسمی و روحی او یک جنبه فوق العادگی داشته است .
ولی همینها سبب شده مردم برای او افسانه ها بسازند . مثلا می گویند بوعلی سینا مردی را از فاصله یک فرسنگی دید و گفت این مرد ، نان روغنی ، نانی که چرب است می خورد . گفتند از کجا فهمیدی که نان می خوردو نان او هم چرب است ؟ ! گفت برای اینکه من پشه هایی را می بینم که دور نان او می گردند ، فهمیدم نانش چرب است که پشه دور آن پرواز می کند ! معلوم است که این افسانه است ، آدمی که پشه را از یک فرسنگی ببیند، چربی نان را از خود پشه ها زودتر می بیند . یا می گویند بوعلی سینا در مدتی که در اصفهان تحصیل می کرد ، گفت من نیمه های شب که برای مطالعه برمی خیزم ، صدای چکش مسگرهای کاشان نمی گذارد مطالعه کنم .
رفتند تجربه کردند ، یک شب دستور دادند مسگرهای کاشان چکش نزنند ، آن شب را بوعلی گفت آرام خوابیدم و یا آرام مطالعه کردم . معلوم است که اینها افسانه است . برای شیخ بهایی چقدر افسانه ساختند .
این جور چیزها اختصاص به حادثه عاشورا ندارد . مردم درباره بوعلی هر چه می گویند ، بگویند ، به کجا ضرر می زند ؟ به هیچ جا . اما افرادی که شخصیت آنها ، شخصیت
________________________________________
1 - در شبهای عید غدیر آقای دکتر شریعتی یک بحث بسیار عالی راجع به این حس که در همه افراد بشر میل به اسطوره سازی و افسانه سازی و قهرمان سازی و قهرمان پرستی آن هم بشکل خارق العاده و فوق العاده ای هست ، ایراد کردند .
پیشوایی است ، قول آنها ، عمل آنها ، قیام آنها ، نهضت آنها سند و حجت است ، نباید در سخنانشان ، در شخصیتشان ، در تاریخچه شان تحریفی واقع شود . درباره امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، ما شیعیان چقدر افسانه گفته ایم ! در اینکه علی علیه السلام مرد خارق العاده ای بوده و بحثی نیست .
در شجاعت علی علیه السلام کسی شک ندارد . دوست و دشمن اعتراف دارند که شجاعت علی علیه السلام شجاعت فوق افراد عادی بوده است . علی علیه السلام در هیچ میدان جنگی ، با هیچ پهلوانی نبرد نکرد مگر اینکه آن پهلوان را کوبید و بزمین زد .
اما مگر افسانه سازها و اسطوره سازها به همین مقدار قناعت کردند ؟ ! ابدا . مثلا گفته اند علی علیه السلام در جنگ خیبر با مرحب خیبری روبرو شد ، مرحب چقدر فوق العادگی داشت . مورخین هم نوشته اندکه علی در آنجا ضربتش را که فرود آورد این مرد را دو نیم کرد ( نمی دانم که این دو نیم کامل بوده یا نه ) ولی در اینجا یک حرفها ، و یک افسانه هایی درست کردند که دین را خراب می کند . می گویند به جبرئیل وحی شدفورا بزمین برو که اگر شمشیر علی فرود بیاید ، زمین را دو نیم می کند ، به گاو و ماهی خواهد رسید ، بال خود را زیر شمشیر علی بگیر . رفت گرفت ، علی هم شمشیرش را آنچنان فرود آورد که مرحب دو نیم شد و اگر آن دو نیم را در ترازو می گذاشتند با هم برابر بودند ! بال جبرئیل از شمشیر علی آسیب دید و مجروح شد ، تا چهل شبانه روز نتوانست به آسمان برود . وقتی که به آسمان رفت خدا از او سؤال کرد این چهل روز کجا بودی ؟ خدایا در زمین بودم ، تو به من ماموریت داده بودی . چرا زود برنگشتی ؟ خدایا شمشیر علی که فرود آمد بالم را مجروح کرد ، این چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم ! دیگری می گوید شمشیر علی آنچنان سریع و نرم آمد که از فرق مرحب گذشت تا به نمد زین اسب رسید . علی که شمشیرش را بیرون کشید ،خود مرحب هم نفهمید ! گفت علی همه زور تو همین بود ؟ ! ( خیال کرد ضربت کاری نشده است ! ) همه پهلوانی تو همین بود ؟ ! علی گفت خودت را حرکت بده ، مرحب خودش را حرکت داد ، نصف بدنش از یک طرف افتاد و نصف دیگر از طرف دیگر ! حاجی نوری ، این مرد بزرگ در کتاب لؤلؤ و مرجان ، ضمن انتقاد از جعل اینگونه افسانه ها می گوید برای شجاعت حضرت ابوالفضل نوشته اند که او در جنگ صفین ( که اصلا شرکت حضرت هم معلوم نیست ، اگر شرکت هم کرده یک بچه پانزده ساله بوده ) مردی را به هوا انداخت ، دیگری را انداخت ، نفر بعدی را ، تا هشتاد نفر ، نفر هشتادم را که انداخت هنوز نفر اول بزمین نیامده بود ! بعد اولی که آمد دو نیمش کرد ،دومی نیز همچنین تا نفر آخر ! قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی است . اروپائیها می گویند در تاریخ مشرق زمین مبالغه ها ، اغراقها زیاد است و راست هم می گویند .
ملا آقای دربندی در اسرار الشهاده نوشته است : سواره نظام لشکریان عمر سعد ششصد هزار نفر و پیاده نظامشان دور کرور بود و در مجموع یک میلیون و ششصد هزار نفر و همه اهل کوفه بودند ! مگر کوفه چقدر بزرگ بود ؟کوفه یک شهر تازه ساز بود که هنوز سی و پنج سال بیشتر از عمر آن نگذشته بود ، چون کوفه را در زمان عمربن خطاب ساختند . این شهر را عمر دستور داد بسازند برای اینکه لشکریان اسلام در نزدیکی ایران مرکزی داشته باشند . در آن وقت معلوم نیست همه جمعیت کوفه آیا به صد هزار نفر می رسیده است یا نه ؟اینکه یک میلیون و ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و حسین بن علی هم سیصد هزار نفر آنها را بکشد ، با عقل جور در نمی آید . این ، قضیه را بکلی از ارزش می اندازد . گویند کسی در مورد هرات اغراق و مبالغه می کرد و می گفت : هرات یک زمانی خیلی بزرگ بود . گفتند : چقدر بزرگ بود ؟ گفت : در یک زمان واحد در هرات بیست و یک هزار احمد یک چشم کله پز وجود داشت . چقدر ما باید آدم داشته باشیم و چقدر باید احمد داشته باشیم و چقدر احمد یک چشم داشته باشیم و چقدر احمد یک چشم کله پز داشته باشیم که بیست و یک هزار احمد یک چشم کله پز وجود داشته باشد ! این حس اسطوره سازی ، خیلی کارها کرده است . ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه سازها قرار بدهیم فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین (1) ، ما وظیفه داریم . حال برای هرات هر کس هر چه می خواهد ، بگوید . آیا صحیح است در تاریخ حادثه عاشورا ، حادثه ای که ما دستور داریم هر سال آن را بصورت یک مکتب ، زنده
________________________________________
1- اصول کافی جلد ، 1 صفحه 32 کتاب فضل علم ، بصائر الدرجات صفحه 10. بداریم ، اینهمه افسانه وارد شود ؟ !
عامل سوم
عامل سوم ، یک عامل خصوصی است . این دو عامل که عرض کردم یعنی غرضها و عداوتهای دشمنان و حس اسطوره سازی و افسانه سازی بشر در تمام تواریخ دنیا هست . ولی در خصوص حادثه عاشورا یک جریان و عامل بالخصوصی هست که سبب شده استدر این داستان ، جعل واقع شود . پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمه اطهار دستور اکید و بلیغ داده اند که باید نام حسین بن علی زنده بماند ، باید مصیبت حسین بن علی هر سال تجدید شود . چرا ؟ این چه دستوری است در اسلام ، چرا ائمه دین اینهمه به این موضوع اهتمام داشتند ، و چرا برای زیارت حسین بن علی اینهمه ترغیب و تشویق است ؟ به این چرا باید دقت کنید . ممکن است کسی بگوید برای اینست که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد ! آیا این حرف مسخره نیست ؟ بعد از 1400 سال هنوز حضرت زهرا احتیاج به تسلیت داشته باشد ،در صورتی که به نص خود امام حسین و بحکم ضرورت دین ، بعد از شهادت امام حسین ، ایشان و حضرت زهرا نزد یکدیگرند . این چه حرفی است ؟ ! مگر حضرت زهرا بچه است که بعد از 1400 سال هنوز هم بسر خودش بزند ، گریه کند و ما برویم به ایشان سر سلامتی بدهیم ؟ ! این حرفهاست که دین را خراب می کند ! حسین علیه السلام مکتب عملی اسلام را تاسیس کرد . حسین علیه السلام نمونه عملی قیامهای اسلامی است . خواستند مکتب حسین زنده بماند ، خواستند سالی یک بار حسین با آن نداهای شیرین و عالی و حماسه انگیزش ظهور کند ، فریاد کند : الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا ( 1 ) خواستند الموت اولی من رکوب العار ( 1 ) ، مرگ از زندگی ننگین بهتر است ،برای همیشه زنده بماند . خواستند لا اری الموت الا سعادش و الحیاش مع الظالمین الا برما ( 1 ) ، برای همیشه زنده بماند . زندگی با ستمکاران برای من خستگی آور است ، مرگ در نظر من جز سعادت چیزی نیست .
خواستند آن جمله های دیگر حسین : خط الموت علی ولد آدم مخط القلادش علی جید الفتاش ( 4 ) ، زنده بماند هیهات منا الذله ( 5 ) زنده بماند . خواستند صحنه هایی از این قبیل که حسین علیه السلام می آید در مقابل سی هزار نفر می ایستد در حالی که در نهایت شدت از ناحیه خود و خاندان خود گرفتار است و مرد وار ، که چنین مردی دنیا بخود ندیده است می فرماید : الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة ، و الذلة و هیهات منا الذلة یأبی
________________________________________
1 - بحار الانوار ج 44 صفحه 381 ، تحف العقول صفحه 176 ، اللهوف صفحه 33 ، مقتل الحسین خوارزمی ج 2 صفحه .5
2 - مناقب ابن شهرآشوب ج 4 صفحه 110 ، اللهوف صفحه 50 ، بحارالانوار جلد 45 صفحه 50 ، کشف الغمه ج 2 صفحه . 32
3 - بحارالانوار ج 44 صفحه 381، اللهوف صفحه 33، تحف العقول صفحه 176.
4 - بحار الانوار ج 44 صفحه 366 ، اللهوف صفحه . 25
5 - اللهوف صفحه 41 ، مقتل الحسین خوارزمی ج 2 صفحه 7
الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت ( 1 ) ، زنده بماند . مکتب حسین علیه السلام زنده بماند ، تربیت حسینی زنده بماند ، پرتوی از روح حسینی در این ملت دمیده شود و بر آن بتابد .
فلسفه اش خیلی روشن است . نگذارید حادثه عاشورا را فراموش شود . حیات شما ، زندگی و انسانیت و شرف شما به این حادثه بستگی دارد . به این وسیله می توانید اسلام را زنده نگهدارید . پس ترغیب کردند که مجلس عزای حسینی را زنده نگهدارید و درست است .
عزاداری حسین بن علی واقعا فلسفه صحیحی دارد ، فلسفه بسیار بسیار عالی هم دارد . هر چه ما در این راه کوشش کنیم ، بشرط اینکه هدف این کار را تشخیص دهیم ، بجاست . اما متاسفانه عده ای این را نشناختند ، خیال کردند بدون اینکه مردم را به مکتب حسین آشنا کنند ، به فلسفه قیام حسینی آشنا کنند ، مردم را عارف به مقامات حسینی کنند ، همین قدر که آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریه ای کردند ، کفاره گناهان است
مرحوم حاجی نوری نکته ای را در کتاب " لؤلؤ و مرجان " ذکر کرده است و آن اینکه عده ای گفتند موضوع امام حسین و گریه بر او ، ثوابش آنقدر زیاد است که از هر وسیله ای برای این کار می شود استفاده کرد . یک حرفی امروزیها در مکتب " ما کیاول " در آورده اند که هدف خوب باشد ، وسیله هر چه شد ، شد ! اینها هم گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن گریستن بر امام حسین ( ع ) است که کار بسیار خوبی است و باید گریست .
________________________________________
تاریخ شام ابن عساکر جلد 4 صفحه 333 ، مقتل الحسین مقرم صفحه 287 ، ملحقات احقاق الحق ج 11 صفحه 624 و 625 ، نفس المهموم ص 149 ، تحف العقول ص 174 1 - همان مدرک . می گویند هدف وسیله را مباح می کند .
به چه وسیله بگریانیم ؟ بهر وسیله که شد ! هدف که مقدس است ، وسیله هر چه شد ، شد . اگر تعزیه در آوریم ، یک تعزیه های اهانت آور ، درست است یا نه ؟ گفتند اشک جاری می شود یا نه ؟ همین قدر که اشک جاری شود ،اشکال ندارد ! شیپور بزنیم ، طبل بزنیم ، طبل بزنیم معصیت کاری بکنیم ، به بدن مرد لباس زن بپوشانیم ، عروسی قاسم درست کنیم ، جعل کنیم ، تحریف کنیم ، در دستگاه امام حسین این حرفها مانعی ندارد . دستگاه امام حسین از دستگاه دیگران جداست .
در اینجا دروغ گفتن بخشیده است ، جعل کردن ، تحریف کردن ، شبیه سازی ، به تن مرد لباس زن پوشاندن ، بخشیده است . هر گناهی که اینجا بکنید ، بخشیده است ، هدف خیلی مقدس است ! در نتیجه افرادی دست به جعل و تحریف این قضیه زدند که انسان تعجب می کند ! در ده ، پانزده سال پیش که به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگی بود ، مرحوم حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی اعلی الله مقامه ، خدمت ایشان رفتم و روضه ای را که تازه در جایی شنیده بودم و تا آن وقت نشنیده بودم ، برای ایشان نقل کردم . کسی که این روضه را می خواند اتفاقا تریاکی هم بود .
این روضه را خواند و بقدری مردم را گریاند که حد نداشت . داستان پیرزنی را نقل می کرد که در زمان متوکل می خواست به زیارت امام حسین برود و آن وقت جلوگیری می کردند و دستها را می بریدند تا اینکه قضیه را به آنجا رساند که این زن را بردند و در دریا انداختند . در همان حال این زن فریاد کرد یا اباالفضل العباس ! وقتی داشت غرق می شد سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیرد .
رکابش را گرفت ، گفت چرا دستت را دراز نمی کنی ؟ گفت من دست در بدن ندارم ، که مردم خیلی گریه کردند . مرحوم حاج شیخ محمد حسن تاریخچه این قضیه را این طور نقل کرد که یک روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جریان ، قبل از ایشان اتفاق افتاده و ایشان از اشخاص معتبری نقل کردند ) مجلس روضه ای بود که از بزرگترین مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعیل خواجویی که از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شرکت داشت .
واعظ معروفی می گفت که من آخرین منبری بودم . منبریهای دیگر می آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال می کردند . هر کس می آمد روی دست دیگری می زد و بعد از منبر خود می نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند ،تا ظهر طول کشید . دیدم هر کس هر هنری داشت بکار برد ، اشک مردم را گرفت . فکر کردم من چه کنم ؟ همانجا این قضیه را جعل کردم ، رفتم قصه را گفتم و از همه بالاتر زدم ، عصر همان روز رفتم در مجلس دیگری که در چارسوق بود ، دیدم آنکه قبل از من منبر رفته همین داستان را می گوید . کم کم در کتابها نوشتند و چاپ هم کردند ! این موضوع که دستگاه حسینی ، دستگاه جدایی است و از هر وسیله ای برای گریاندن مردم می شود استفاده کرد ، این توهم و خیال دروغ و غلط ، عامل بزرگی برای جعل و تحریف شد ! مرحوم حاجی نوری ، این مرد بزرگوار ، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی که حتی بر حاج شیخ عباس ترجیح داشته است به اعتراف خود حاج شیخ عباس و دیگران ، مرد فوق العاده متبحر و با تقوائی است .
ایشان این مطلب را در کتاب خودشان طرح کرده اند که اگر این حرف درست باشد که هدف وسیله را مباح می کند ، من این جور می گویم : یکی از هدفهای اسلامی ، ادخال سرور در قلب مؤمن است ، یعنی انسان کاری کند که مؤمنی خوشحال شود. من برای اینکه مؤمنی را خوشحال کنم ، در حضور او غیبت می کنم چون از غیبت خیلی خوشش می آید ! اگر بگویند مرتکب گناه می شوی ، می گویم خیر ، هدفم مقدس است ، من که غیبت می کنم ، می خواهم او را خوشحال کنم ! مثال دیگری مرحوم حاجی نوری ذکر می کند که مردی زن بیگانه ای را می بوسد .
بوسیدن زن نامحرم حرام است ، می گوئیم چرا این کار را انجام دادی ؟ می گوید من ادخال سرور در قلب مؤمن کردم ! در مورد زنا و شراب و لواط هم همین را می توان گفت . این چه غوغایی است ؟ ! این چه حرف شریعت خراب کنی است ؟ ! اینکه برای گریاندن مردم در سوگ امام حسین ( ع ) ، استفاده کردن از هر وسیله ای جایز است ، بخدا قسم برخلاف گفته امام حسین است . امام حسین ( ع ) ، شهید که اسلام بالا برود ، اشهد انک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده ( 1 ) . امام حسین ( ع ) کشته شد که سنن
________________________________________
1 - مفاتیح الجنان ، زیارت امام حسین علیه السلام در شبهای عید فطر و قربان .
اسلامی ، مقررات اسلامی ، قوانین اسلامی زنده شود ، نه اینکه بهانه ای شود که پا روی سنن اسلامی بگذارند . امام حسین ( ع ) را ما بصورت العیاذ بالله اسلام خرابکن درآورده ایم . امام حسینی که ما در خیال خودمان درست کرده ایم اسلام خرابکن است .
حاجی نوری در کتابش نوشته است یکی از طلاب نجف که اهل یزد بود ، برایم نقل کرد که در جوانی سفری پیاده از راه کویر به خراسان می رفتم . در یکی از دهات نیشاپور مسجدی بود و من چون جایی را نداشتم ، به مسجد رفتم .
پیشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت . در این بین با کمال تعجب دیدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحویل پیشنماز داد . وقتی روضه را شروع کرد ، دستور داد چراغها را خاموش کردند . چراغها که خاموش شد ، سنگها را به طرف مستمعین پرتاب کرد که صدای فریاد مردم بلند شد . چراغها که روشن شد دیدم سرهای مردم مجروح شده است و در حالی که اشکشان می ریخت از مسجد بیرون رفتند . رفتم نزد پیشنماز و به او گفتم این چه کاری بود که کردی ؟ ! گفت من امتحان کرده امکه این مردم با هیچ روضه ای گریه نمی کنند . چون گریه کردن بر امام حسین ( ع ) اجر و ثواب زیادی دارد و من دیدم که راه گریاندن اینها منحصر است به اینکه سنگ به کله شان بزنم ، از این راه اینها را می گریانم ! به قول او هدف وسیله را مباح می کند. هدف ، گریه بر امام حسین ( ع ) است ولو اینکه یک دامن سنگ به کله مردم بزند . پس این یک عامل خصوصی در این قضیه بوده که در جعلها و تحریفها دخالت داشته است . انسان وقتی که در تاریخ سیر می کند ، می بیند بر سر این حادثه چه آورده اند ! بخدا قسم حرف حاجی نوری حرف راستی است . می گوید امروز اگر کسی بخواهد بر امام حسین بگرید ، بر این تحریفها و مسخها باید بگرید ، بر این دروغها باید بگرید .
کتاب معروفی است به نام " روضة الشهداء " که نویسنده آن ملا حسین کاشفی است . حاجی نوری می گوید این داستان زعفر جنی و عروسی قاسم اول بار در کتاب این مرد نوشته شده و من این کتاب را ندیده بودم و خیال می کردم در آن یکی دو تا از این حرفهاست .
بعد که این کتاب را که به فارسی هم هست و تقریبا 500 سال پیش تالیف شده است ، . . . ( 1 ) ملا حسین مرد ملا و با سوادی بوده و کتابهائی هم دارد و صاحب انوار سهیلی است . تاریخش را که می خوانیم معلوم نیست شیعه بوده یا سنی و اساسا مرد بوقلمون صفتی بوده است ،بین شیعه ها که می رفته ، خودش را شیعه صددرصد و مسلم معرفی می کرده و بین سنیها که می رفته خودش را حنفی نشان می داده است . اهل سبزوار است و سبزوار مرکز تشیع بوده است و مردم هم متعصب در تشیع .
در سبزوار شیعه صددرصد بوده و گاهی که به هرات می رفته ( شوهر خواهر و یا باجناق عبدالرحمن جامی بوده است ) در آنجا سنی بوده و به روش اهل تسنن . واعظ هم بوده ولی تا در سبزوار بود ذکرمصیبت می کرد . و وفاتش در حدود 910 بوده است یعنی در اوایل قرن دهم یا اواخر قرن نهم . اولین کتابی که در مرثیه به فارسی نوشته شده ، همین
________________________________________
1 - جمله ، در متن سخنرانی به همین صورت است .
کتاب است که در پانصد سال پیش نوشته شده است . قبل از این کتاب ، مردم به منابع اصلی مراجعه می کردند . شیخ مفید رضوان الله علیه "ارشاد" را نوشته است و چقدر متقن نوشته است . ما اگر به " ارشاد " شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم ، احتیاج بجای دیگر نداریم . از اهل تسنن ، طبری نوشته ، ابن اثیر نوشته ، یعقوبی و ابن عساکر و خوارزمی نوشته اند . من نمی دانم این بی انصاف چه کرده است ! وقتی که این کتاب را خواندم دیدم حتی اسمها جعلی است ! یعنی در اصحاب امام حسین ( ع ) اسمهایی را ذکر می کند که اصلا وجود نداشته اند ، در میان دشمن هم اسمهایی را می گوید که همه جعلی است . داستانها را بشکل افسانه درآورده است . این کتاب چون اولین کتابی است که بزبان فارسی نوشته شد ، لذا مرثیه خوانها که اغلب بی سواد بودند و به کتابهای عربی مراجعه نمی کردند ،همین کتاب را می گرفتند و در مجالس ازرو می خواندند . اینست که امروز مجالس عزاداری امام حسین ( ع ) را روضه خوانی می گوئیم . در زمان امام حسین ( ع ) و حضرت صادق (ع) و امام حسن عسکری ( ع ) اصطلاح روضه خوانی رایج نبوده و بعد، در زمان سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمی گفته اند. از پانصد سال پیش به این طرف اسمش روضه خوانی شده ، روضه خوانی یعنی خواندن کتاب روضة الشهداء، یعنی خواندن همان کتاب دروغ. از وقتی که این کتاب بدست مردم افتاد ، کسی تاریخ واقعی امام حسین (ع) را مطالعه نکرد. در شصت ، هفتاد سال پیش مرحوم ملا آقای دربندی پیدا شد. تمام حرفهای روضة الشهداء را باضافه چیزهای دیگری پیدا کرد و همه را یکجا جمع کرد و کتابی نوشت بنام اسرارالشهادش ، واقعا مطالب این کتاب انسان را وادار می کند که به اسلام بگرید .
حاجی نوری می نویسد که ما در درس حاج شیخ عبدالحسین تهرانی بودیم ( که مرد بسیار بزرگواری بوده است ) و از محضر ایشان استفاده می کردیم که سید روضه خوانی اهل حله آمد و کتاب مقتلی به ایشان نشان داد که ایشان ببینند معتبر هست یا نیست ، این کتاب نه اول داشت و نه آخر فقط در جایی از آن نوشته بود که فلان ملای جبل عاملی از شاگردان صاحب معالم است . مرحوم حاج شیخ عبدالحسین کتاب را گرفت که مطالعه کند . اولا در احوال آن عالم مطالعه کرد ، دید چنین کتابی به نام او ننوشته اند و ثانیا خود کتاب را مطالعه کرد ، دید مملو از اکاذیب است . به آن سید گفت این کتاب همه اش دروغ است . مبادا این کتاب را بیرون بیاوری و یا از آن چیزی نقل کنی که جایز نیست ، و اساسا این کتاب نوشته آن عالم نیست و مطالبش دروغ است . حاجی نوری می نویسد : همین کتاب دست صاحب اسرارالشهادش افتاد و تمام مطالبش را از اول تا آخر نقل کرد . حاجی نوری حکایت دیگری را نقل می کند که تاثرآور است و آن اینکه مردی رفت نزد مرحوم صاحب مقامع ( 1 ) گفت دیشب خواب
________________________________________
1 - مرحوم آقامحمدعلی پسر مرحوم وحید بهبهانی که هر دو مردان وحشتناکی دیدم .
چه خواب دیدی ؟ گفت خواب دیدم با این دندانهای خودم گوشتهای بدن امام حسین علیه السلام را دارم می کنم ! این مرد عالم لرزید ، سرش را پایین انداخت ، مدتی فکر کرد ، گفت شاید تو مرثیه خوان هستی ، گفت بله . فرمود بعد از این یا اساسا مرثیه خوانی را ترک کن ، و یا از کتابهای معتبر نقل کن . تو با این دروغهایت گوشت بدن امام حسین (ع) را با دندانهایت می کنی ! این لطف خدا بود که در این رؤیا این را به تو نشان بدهد. اگر کسی تاریخ عاشورا را بخواند می بیند از زنده ترین و مستندترین و از پرمنبع ترین تاریخهاست . مرحوم آخوند خراسانی فرموده بود آنها که بدنبال روضه نشنیده می روند ، بروند روضه های راست را پیدا کنند که آنها را احدی نشنیده است .
خطبه هایی که امام حسین علیه السلام در مکه و بطور کلی در حجاز ، در کربلا ، در بین راه خوانده ، خطابه هایی که اصحابش خوانده اند ، سؤال و جوابهایی که با حضرت شده ، نامه هائی که میان ایشان و دیگران مبادله شده ، نامه هائی که میان خود دشمنان مبادله شده است ، به علاوه اظهارات کسانی که حاضر در واقعه عاشورا بوده اند ( چه از دشمنان و چه از دوستان ) و این حادثه را نقل کرده اند ، آنها را مطالعه کنند . سه چهار نفر از دوستان امام حسین بودند که جان بسلامت بردند .
از جمله ، غلامی است به نام عقبه بن سمعان که از مکه همراه امام بود و وقایع نگار لشکر ابا عبدالله بوده
بزرگی بوده اند . مرحوم آقا محمد علی به کرمانشاه رفت و خیلی هم نفوذ و اقتدار پیدا کرد . است . او در روز عاشورا گرفتار شد و چون گفت غلامم ، آزادش کردند . مرد دیگری است بنام حمید بن مسلم که از وقایع نگارهای لشکر عمرسعد بوده است . یکی از حاضرین واقعه ، شخص امام زین العابدین علیه السلام است که همه قضایا را نقل کرده اند . نقطه ابهامی در تاریخ امام حسین وجود ندارد. متاسفانه حاجی نوری یک داستان جعلی و تحریفی درباره امام زین العابدین علیه السلام نقل می کند . می گوید در روز عاشورا وقتی که برای اباعبدالله یاوری باقی نماند ، حضرت برای خداحافظی به خیمه امام زین العابدین علیه السلام رفتند .
حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود : پدرجان ! کار شما و این مردم به کجا کشید ؟ ( یعنی تا آن وقت امام زین العابدین بی خبر بوده است ) ! فرمود : پسر جان به جنگ کشید . امام زین العابدین فرمود حبیب بن مظاهر چطور شد ؟فرمود : قتل . زهیربن القین چطور شد ؟ قتل . بریربن خضیر چطور شد ؟ قتل . هر کس از اصحاب را که اسم برد ، فرمود کشته شد . بعد بنی هاشم را پرسید ، قاسم بن حسن چطور شد؟ برادرم علی اکبر چطور شد؟ بر عمویم ابوالفضل چه شد ؟ .
قتل این ، جعل است ، دروغ است . امام زین العابدین که العیاذ بالله آنقدر مریض و بیهوش نبوده که نفهمد چه گذشته است . تاریخ می نویسد حتی در همان حال امام حرکت کرد و فرمود عمه ! عصای مرا با یک شمشیر بیاور .
یکی از کسانی که حاضر در واقعه بوده و آن را نقل کرده است ، شخص امام زین العابدین علیه السلام است . پس توبه کنیم ، واقعا باید توبه کنیم به خاطر این جنایت و خیانتی که نسبت به ابا عبدالله الحسین علیه السلام و اصحاب و یاران و خاندانش مرتکب می شویم ، همه افتخارات اینها را از بین می بریم . توبه کنیم و بعد ، از این مکتب تربیتی استفاده کنیم . چه کم وکسری در زندگی عباس بن علی آن طور که مقاتل معتبر نوشته اند وجود دارد ؟اگر نبود برای ابوالفضل مگر همین یک افتخار ، کسی با او کاری نداشت ، غیر از امام حسین ( ع ) با هیچ کس کاری نداشتند . امام حسین ( ع ) هم فرمود اینها فقط به من کار دارند و اگر مرا بکشند ، به هیچ کس دیگری کار ندارند .
وقتی که شمربن ذی الجوشن می خواست از کوفه به طرف کربلا حرکت کند ، یکی از حضاری که در آنجا بود ، به ابن زیاد اظهار کرد که بعضی از خویشاوندان مادری ما همراه حسین بن علی هستند ،خواهش می کنم امان نامه ای برای آنها بنویس . ابن زیاد هم نوشت . شمر در یک فاصله دور ، از قبیله ای بود که قبیله ام البنین با آنها نسبت داشتند . این پیام را در عصرتاسوعا شخص او آورد . این مرد پلید آمد کنار خیمه حسین بن علی علیه السلام و فریادش را بلند کرد: این بنوا اختنا ( 1 ) خواهرزادگان ما کجا هستند ؟ ابوالفضل علیه السلام در حضور اباعبدالله علیه السلام نشسته بود ، برادرانش همه آنجا بودند ، یک کلمه جواب ندادند تا امام فرمود : اجیبوه و ان کان فاسقا (2) جوابش را بدهید هر چند آدم فاسقی است . آقا که اجازه داد ، جواب دادند . گفتند : ما
________________________________________
1 و 2 - مقتل الحسین مقرم ص 252 و بحارالانوار ج 44 ص 391 و اللهوف ص . 37
تقول ، چه می گوئی ؟ مژده ای برای شما آورده ام ، بشارتی برای شما آورده ام . برای شما از امیرعبیدالله امان آورده ام ، شما آزادید ، اگر الان بروید ، جان بسلامت می برید . گفتند خدا ترا لعنت کند و امیرت ابن زیاد و آن امان نامه ای که آورده ای .
ما امام خودمان ، برادر خودمان را رها کنیم به موجب اینکه تامین داریم ؟ ! در شب عاشورا ، اول کسی که اعلام یاری نسبت به اباعبدالله کرد ، برادر روز عاشورا می شود ، بنابر یکی از دو روایت ابوالفضل جلو می آید ، عرض می کند برادرجان به من هم اجازه بفرمائید ، این سینه من تنگ شده است ، دیگر طاقت نمی آورم ، می خواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما کنم .
من نمی دانم روی چه مصلحتی امام جواب حضرت ابوالفضل را چنین داد ، خود اباعبدالله بهتر می دانست . فرمود برادرم حال که می خواهی بروی ، برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری . لقب " سقا " ، آب آور ، قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود ،چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش ابوالفضل تواسنته بود برود صف دشمن را بشکافد و برای اطفال اباعبدالله آب بیاورد . این جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند ، نه ، سه شبانه روز بود که ممنوع بودند ، ولی در این خلال توانستند یکی دوبار از جمله در شب عاشورا آب تهیه کنند ، حتی غسل کردند ، بدنهای خودشان را شستشو دادند . ابوالفضل فرمود چشم . ببینید چقدر منظره باشکوهی است ، چقدر عظمت است ، چقدر شجاعت است ،چقدر دلاوری است ، چقدر انسانیت است ، چقدر شرف است ، چقدر معرفت و فداکاری است ؟ ! یک تنه خودش را به جمعیت می زند . مجموع کسانی را که دور آب را گرفته بودند چهارهزار نفر نوشته اند . وارد شریعه فرات شد ، اسب را داخل آب برد ( این را همه نوشته اند ) . اول مشکی را که همراه دارد پر از آب می کند و به دوش می گیرد . تشنه است ، هوا گرم است ، جنگیده است . همان طور که سوار است و آب تا زیرشکم اسب را فرا گرفته است ، دست زیر آب می برد ، مقداری آب با دو دستش تا نزدیک لبهای مقدسش می آورد . آنهائی که از دور ناظر بوده اند ، گفته اند اندکی تامل کرد ، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد ، آبها را روی آب ریخت . کسی نفهمید که چرا ابوالفضل در آنجا آب نیاشامید ؟ ! اما وقتی که بیرون آمد رجزی خواند که در این رجز ، مخاطب ، خودش بود نه دیگران . از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید :
یا نفس من بعد الحشود . اینکه آنها چنین جسارتی کردند برای این بود که دستهای تو از بدن بریده شده بود . لا حول ولا قوش الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه سوم : تحریفات معنوی حادثه کربلا
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین باری ءالخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین . اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به ( 1 ) . گفتیمتاریخچه با عظمت کربلا که به دست ما افتاده است ، هم دچار تحریف لفظی شده است و هم دچار تحریف معنوی . تحریف لفظی یعنی اینکه ما از خودمان سازو برگهایی بر پیکره این تاریخ ساخته ایم که چهره با عظمت و نورانی آن را تاریک و ظلمانی و قیافه زیبای آن را زشت کرده ایم . نمونه هائی را در این زمینه عرض کردم .
________________________________________
1 - سوره مائده آیه . 13
شود . اینکه آنها چنین جسارتی کردند برای این بود که دستهای تو از بدن بریده شده بود . لا حول ولا قوش الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جلسه سوم : تحریفات معنوی حادثه کربلا
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین باری ءالخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین . اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به ( 1 ) . گفتیمتاریخچه با عظمت کربلا که به دست ما افتاده است ، هم دچار تحریف لفظی شده است و هم دچار تحریف معنوی . تحریف لفظی یعنی اینکه ما از خودمان سازو برگهایی بر پیکره این تاریخ ساخته ایم که چهره با عظمت و نورانی آن را تاریک و ظلمانی و قیافه زیبای آن را زشت کرده ایم . نمونه هائی را در این زمینه عرض کردم .
________________________________________
1 - سوره مائده آیه . 13
تحریف معنوی :
متاسفانه این حادثه تاریخی در دست ما تحریف معنوی شده است و تحریف معنوی بسیار خطرناکتر از تحریف لفظی است . آنچه سبب شده است که این حادثه بزرگ برای ما از اثر و خاصیت بیفتد ، تحریفات معنوی است نه تحریفات لفظی ، یعنی اثر سوء تحریفات معنوی از تحریفات لفظی بیشتر است. تحریف معنوی یعنی چه ؟ در یک جمله ممکن است ما از لفظ ، نه کم کنیم و نه زیاد ، ولی وقتی که می خواهیم آن را توجیه و تفسیر کنیم ، طوری توجیه و تفسیر کنیم که درست برخلاف و بر ضد معنی واقعی آن جمله باشد .
برای این موضوع فقط یک مثال کوچک عرض می کنم تا مطلب روشن شود . در روزی که مسجد مدینه را بنا می کردند ، عماریاسر فوق العاده تلاش صادقانه می کرد ، نقل کرده اند ( از نقلهای مسلم است ) که پیغمبر اکرم فرمود : یا عمار ! تقتلک الفئة الباغیة ( 1 ) ای عمار ! ترا آن دسته ای می کشند که سرکشند .
اشاره به آیه قرآن است که می فرماید اگر دو دسته از مسلمانان با یکدیگر جنگیدند و یک دسته سرکشی کرد ، شما به نفع آن دسته دیگر علیه دسته سرکش وارد شوید و اصلاح کنید . این جمله را که پیغمبراکرم ( ص ) درباره عمارفرمود : شخصیت بزرگی به او داد . لهذا عمار که در صفین در خدمت
________________________________________
1 - سیره حلبی جلد 2 صفحه . 77
امیرالمؤمنین ( ع ) بود ، وزنه بزرگی در لشکر علی علیه السلام شمرده می شد ، حتی افراد ضعیف الایمانی بودند که تا وقتی که عمار کشته نشده بود هنوز مطمئن نبودند عملی که در رکاب علی ( ع ) می کنند ، بحق است ،یعنی کشتن معاویه و سپاهیان او جایز است . روزی که عمار به دست اصحاب معاویه در لشکر امیرالمؤمنین ( ع ) کشته شد ، ناگهان فریاد از همه جا بلند شد که حدیث پیغمبر صادق آمد . بهترین دلیل برای اینکه معاویه و یارانش بر باطل اند این استکه اینها قاتل عمار هستند و پیغمبر اکرم ( ص ) در گذشته خبر داد : یا عمار ! تقتلک الفئة الباغیة ( 1 ) که اشاره است به آیه : و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امرالله ( 2 ) . امروز مثل آفتاب روشن شد که لشکر معاویه ، لشکر " باغی " یعنی سرکش و ظالم و ستمگر است و حق با لشکریان علی است .
پس به نص قرآن باید به نفع لشکریان علی ( ع ) ، علیه لشکریان معاویه وارد جنگ شد . این قضیه تزلزلی در لشکر معاویه ایجاد کرد . معاویه که همیشه با حیله و نیرنگ کار خود را پیش می برد ، اینجا دست به یک تحریف معنوی زد ، چون نمی شد انکار کرد و گفت پیغمبر ( ص ) درباره عمار چنین چیزی نگفته است ، زیرا اقلا شاید پانصدنفر در آنجا بودند که شهادت می دادند که ما این جمله را از پیغمبر ( ص ) شنیدیم و یا از کسی
شنیدیم که او از پیغمبر شنیده بود . بنابراین ، این جمله پیغمبر درباره عمار قابل انکار نبود . شامیها به معاویه اعتراض می کردند که عمار را ما کشتیم و پیغمبر فرمود : تقتلک الفئة الباغیة ، گفت اشتباه کردید ! درست است که پیغمبر فرمود عمار را آن فئه سرکش ، طائفه سرکش ، لشکرسرکش می کشند ، ولی عمار را ما نکشتیم ! گفتند لشکریان ما کشتند . گفت نه ! عمار را علی کشت که او را به اینجا آورد و موجبات کشته شدنش را فراهم کرد ! عمروعاص دو پسر داشت ،یکی مانند خودش دنیادار و دنیاپرست و دیگری نسبتا جوان مؤمن و با ایمانی بود و با پدرش هماهنگی نمی کرد . اسم او عبدالله بود . در یک جلسه ای که عبدالله حاضر بود ، همین مغلطه معنوی را بکار بردند . عبدالله گفت این چه حرفی است که می زنید ، این چه مغلطه کاری است که می کنید ؟ ! چون عمار در لشکر علی بود پس علی او را کشت ؟ ! گفتند بله ! گفت پس بنابراین حمزه سیدالشهدا را هم پیغمبر کشت ، چون حمزه سیدالشهداء در لشکر پیغمبر بود و کشته شد .
معاویه ناراحت و عصبانی شد به عمروعاص گفت چرا جلوی این پسر بی ادبت را نمی گیری ؟ ! این را می گویند تحریف معنوی . اگر بخواهیم حوادث و قضایا را تحریف معنوی کنیم ، چگونه تحریف می کنیم ؟ حوادث و قضایای تاریخی از یک طرف علل و انگیزه ها و از طرف دیگر منظور و هدفهایی دارند . تحریف یک حادثه تاریخی این است که یا علل و انگیزه های آن حادثه را بگونه ای غیر از آنچه که بوده است بگوئیم ، یا هدف و منظور آن را بگونه ای غیر از آنچه که بوده است تفسیر کنیم . مثال : شما به منزل یک شخصی که از مکه آمده است می روید .
انگیزه شما این است که زیارت کردن حاجی مستحب است ، لذا به دیدن او می روید . یک نفر می گوید می دانی چرا فلان کس به خانه فلان شخص رفت ؟ دیگری می گوید چرا ؟ می گوید منظور او از رفتن به منزل فلانی این استکه دختر او را برای پسرش خواستگاری کند ، موضوع مکه را بهانه کرده است . منظور شما را این چنین تحریف می کنند . این را تحریف معنوی می گویند . حادثه تاریخی عاشورا از یک طرف علل و انگیزه هایی داردو از طرف دیگر هدفها و منظورهای عالی . ما مسلمانان ، ما شیعیان حسین بن علی ( ع ) این حادثه را تحریف کردیم همان طور که معاویة بن ابوسفیان جمله پیغمبر درباره عمار تقتلک الفئة الباغیة را تحریف کرد. یعنی حسین علیه السلام در نهضت خود انگیزه ای داشت ، ما چیز دیگری برای آن تراشیدیم ! حسین یک هدف و منظور خاصی داشت ، ما یک هدف و منظور دیگری برای او تراشیدیم ! اباعبدالله علیه السلام نهضتی فوق العاده با عظمت و مقدس کرده است .
تمام شرائط تقدس یک نهضت ، در نهضت اباعبدالله هست که نظیرش در دنیا وجود ندارد . آن شرائط چیست ؟ اولین شرط یک نهضت مقدس این است که منظور و هدف آن ، شخصی و فردی نباشد ، بلکه کلی ، نوعی و انسانی باشد . یک وقت کسی نهضت می کند بخاطر شخص خودش و یک وقت کسی نهضت می کند بخاطر اجتماع ، بخاطر انسانیت ، بخاطر حقیقت ، بخاطر حق ، بخاطر توحید ، بخاطر عدالت ، بخاطر مساوات ، نه بخاطر خودش ، در واقع آن وقتی که او نهضت می کند دیگر خودش به عنوان یک فرد نیست ،اوست و همه انسانهای دیگر . به همین جهت کسانی که در دنیا ، حرکاتشان ، اعمالشان ، نهضتهایشان بخاطر شخص خودشان نبوده است ، بخاطر بشریت بوده است ، بخاطر انسانیت بوده است ، بخاطر حق و عدالت و مساوات بوده است ، بخاطر توحید و خداشناسی و ایمان بوده است ، همه افراد بشر آنها را دوست دارند . همان طور که پیغمبر ( ص ) فرمود : حسین منی و انا من حسین ( 1 ) ، ما هم می گوئیم : حسین منا و نحن من حسین چرا می گوئیم ؟ برای اینکه حسین علیه السلام در 1328 ( 2 ) سال پیش برای ما و بخاطر ما و بخاطر همه انسانهای عالم قیام کرد . قیامش ، قیام مقدس بود ، قیام پاک بود ، از منظورهای شخصی بیرون بود . شرط دوم برای اینکه قیامی مقدس باشد ، این است که آن قیام با یک بینش و درک و بصیرت قوی توام باشد . یعنی چه ؟ یعنی یک وقت
________________________________________
1 - ارشاد شیخ مفید صفحه 249 و اعلام الوری ص 216 و مناقب ابن شهرآشوب ج 4 ص 71 و حلیةالابرار ، ج 1 ص 560 و کشف الغمةج 2 ص 10 و 61 و ملحقات احقاق الحق ج 11 ص 265 تا . 279
2 - این سخنرانی در سال 1389 قمری برابر با فروردین 1348 ایراد شده است .
مردم اجتماعی ، خودشان در غفلتند ، بی خبرند ، نمی فهمند ، جاهلند . یک فرد بصیر ، چیز فهم و با درک پیدا می شود که درد این مردم را صددرجه از خودشان بهتر می فهمد . دوای این مردم را از خود این مردم بهتر می فهمد . در وقتی که دیگران هیچ چیز را نمی فهمند و درک نمی کنندو در ظاهر هم نمی بینند . یک فرد بصیر و چیز فهم که باصطلاح ، آنچه را که مردم دیگر در آئینه نمی بینند او در خشت خام می بیند ، پیدا می شود که قیام و نهضت می کند . بیست سال ، سی سال ، پنجاه سال می گذرد تازه ملت بیدار می شود که فلان شخص که قیام کرد ،حرکت کرد ، نهضت کرد ، چه منظورهای مقدسی داشت . پدران ما در بیست سال ، سی سال ، چهل سال ، پنجاه سال پیش ، ارزش این را درک نمی کردند ! مثلا مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی در حدود شصت ، هفتاد سال پیش ( فوت این مرد در سال 1310 قمری بوده است ،چهارده سال قبل از مشروطیت ) قیام کرد و یک نهضت اسلامی در کشورهای اسلامی بپا کرد ، شما امروز که تاریخ این مرد را می خوانید ، می بینید واقعا غریب و تنها بوده است ، درد و دوای ملت مسلمان را احساس می کرد ولی خود ملت نمی فهمید ، خود ملت به او دهن کجی می کرد ، خود ملت او را مسخره می کرد ، ملت از او حمایت نمی کرد . حالا که شصت ، هفتاد سال گذشته است ، وقتی که زوایای تاریخ درست روشن می شود ، می بینیم این مرد چه چیزهایی را در آن روز می فهمیده که اساسا نودونه درصد ملت ایران نمی فهمیده اند . لااقل آن دو نامه ای را که این مرد بزرگ نوشته است ببینید ، یکی نامه ای که به مرحوم آیت الله میرزای شیرازی بزرگ اعلی الله مقامه نوشته است و دیگر نامه ای که به عموم علمای ایران به عنوان یک متحدالمأل فرستاده است . یا نامه هایی را که این مرد برای مرحوم حاج شیخ محمدتقی بجنوردی در مشهد و برای فلان عالم بزرگ در اصفهان ، و فلان عالم بزرگ در شیراز فرستاده است ،بخوانید تا ببینید این مرد چقدر خوب می فهمیده است ، چقدر درک می کرده است ، چقدر خوب استعمار را می شناخته و چقدر خوب در صدد بیدار کردن این ملت بوده است . (از این مزخرفاتی که بعضی از ابزارهای استعمار هنوز هم می گویند بگذارید ، دیگر این حناها رنگ ندارد) این نهضت ، مقدس است چون مردی در زمانی پیدا می شود که در پشت این ظواهر ، حقایقی را می بیند که مردم عصر خودش نمی فهمند و درک نمی کنند . نهضت حسینی چنین نهضتی است . امروز ما درست می فهمیم یزید یعنی چه ؟ حکومت یزید یعنی چه ؟معاویه چه کرد ؟ نقشه امویها چه بود ؟ ولی صدی نودونه ملت مسلمان در آن روز درک نمی کردند ، مخصوصا با نبودن وسائل اطلاعاتی که امروزه هست و در گذشته نبوده است . مردم مدینه درک نمی کردند ، روزی فهمیدند یزید چه کسی است و خلافت یزید یعنی چه که حسین بن علی ( ع ) کشته شده بود ، بعد تکان خوردند که چرا حسین بن علی ( ع ) کشته شد ؟ ! یک هیئت از اکابر مردم مدینه را که در رأسشان مردی بنام عبدالله بن حنظلة غسیل الملائکه بود ، به شام فرستادند . وقتی فاصله میان مدینه و شام را طی کردند و به دربار یزید رفتند و مدتی در آنجا ماندند ، تازه فهمیدند قضیه از چه قرار است . هنگامی که به مدینه برگشتند ، از آنها پرسیدند چه دیدند ؟ گفتند همین قدر ما به شما بگوئیم که در مدتی که در شام بودیم ، می گفتیم خدا نکند که از آسمان بر سر ما سنگ ببارد ! گفتند چه خبر بود ؟ گفتند ما با خلیفه ای روبرو شدیم که علنا شراب می خورد ، قمارمی کرد ، سگ بازی و یوزبازی و میمون بازی می کرد ، حتی با محارم خود هم زنا می کرد ! عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه هشت پسر داشت ، به مردم مدینه گفت چه شما قیام کنید چه نکنید من قیام می کنم ولو با این هشت پسر خودم . همین طور هم شد ، در قیام حره ( 1 ) علیه یزید هشت پسرش را قبل از خودش فرستاد و شهید شدند و بعد خود این مرد شهید شد .
عبدالله بن حنظله غسل الملائکه ، دو یا سه سال پیش از اینکه اباعبدالله از مدینه خارج شود و در هنگام خروج بگوید : و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید ( 2 ) . من ننگ می دانم اگر یزید خلافت اسلامی را بدست گیرد ، اگر چنین شود ،چه به سر اسلام می آید ، کجا بود ؟ آن روز آگاه نبود . باید حسین کشته بشود ، جهان اسلام تکان بخورد ، تازه عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه و صدها نفر دیگر مثل او در مدینه و کوفه و در جاهای
________________________________________
1 - مروج الذهب جلد 3 ص . 69
2 - اللهوف ص 11 و فی رحاب ائمةاهل البیت جلد 3 صفحه . 74
دیگر چشمشان باز شود و بگویند حسین علیه السلام حق داشت که چنین حرفی زد ! شرط سوم برای اینکه نهضتی مقدس باشد این است که تک باشد ، فرد باشد . یعنی چه ؟ یعنی برقی باشد که در یک ظلمت کامل بدرخشد ، ندائی باشد در میان سکوتها ، حرکتی باشد در میان سکونهای مطلق . یعنی در یک شرایطی که خفقان به طوری کامل حکمفرماست ، مردم قدرت حرف زدن ندارند ، تاریکی مطلق ، یأس مطلق ، ناامیدی مطلق ، سکوت مطلق ، سکون مطلق است ، یک مرتبه یک مرد پیدا می شود و سکوت را می شکند ، سکونها را از بین می برد ، حرکتی می کند ، برقی می شود و در میان ظلمت می درخشد . تازه دیگران پشت سرش راه می افتند . آیا نهضت حسینی اینچنین بود یا نبود ؟ آری ، اینچنین بود . امام حسین ( ع ) چنین نهضتی کرد . او در این نهضت چه هدفی داشت ؟چرا ائمه اطهار اصرار داشتند که عزای حسین علیه السلام زنده بماند ؟ چرا امام حسین علیه السلام نهضت کرد ؟ چه احتیاجی است که ما از خودمان دلیل ذکر کنیم ؟ حسین بن علی ( ع ) خود ، دلیل نهضت را بیان کرده است : انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ( 1 ) در کمال صراحت می گوید دنیای ما را فساد گرفته است ، امت
________________________________________
1 - مقتل الحسین، ص 156 و مقتل العواصم، ص 54 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 4 ، ص 89 و مقتل الحسین خوارزمی ، ج 1، ص 188 و لمعة من بلاغة الحسین، ص 64 و نفس المهموم ص . 45
جدم فاسد شده اند ، قیام کردم برای اصلاح ، من یک مرد اصلاح طلبم . ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرش جدی و ابی ( 1 ) ، هدفی جز امر به معروف و نهی از منکر ندارم .
امام حسین ( ع ) هدف نهضت خودش را روشن کرده است . الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا ( 2 ) ، حسین علیه السلام می گوید من نهضت کرده ام برای امر به معروف ، برای اینکه دین را زنده کنم ، برای اینکه با مفاسد مبارزه کنم .
نهضت من یک نهضت اصلاحی اسلامی است . ما چیز دیگری گفتیم . دو تحریف معنوی بسیار عجیب و ماهرانه کردیم ( نمی دانم بگویم ماهرانه یا جاهلانه ) یک جا گفتیم حسین بن علی ( ع ) قیام کرد تا کشته شود ، برای اینکه کفاره گناهان امت باشد ! حال اگر بپرسند این حرف در کجاست ؟ آیا خود امام حسین علیه السلام چنین چیزی گفت ؟ پیغمبر گفت ؟ امام گفت ؟ ما می گوئیم به این حرفها چکار دارید ؟ امام حسین ( ع ) کشته شد برای اینکه گناهان ما بخشیده شود ! نمی دانیم که ما این فکر را از دنیای مسیحیت گرفته ایم یا نه ؟ملت مسلمان ندانسته خیلی چیزها را از دنیای مسیحیت بر ضداسلام گرفته است . یکی از اصول معتقدات مسیحیت مسئله به صلیب کشیدن ، مسیح است برای اینکه فادی باشد . الفادی لقب مسیح است . از نظر مسیحیت این جزء متن مسیحیت است که عیسی به دار رفت تا کفاره گناهان امت
________________________________________
1 - همان مدرک .
2 - رجوع شود و به صفحه . 47
باشد ! یعنی گناهان خودشان را به حساب عیسی می گذارند ! فکر نکردیم که این ، حرف دنیای مسیحیت است ، با روح اسلامی سازگار نیست ، با سخن حسین علیه السلام سازگار نیست . به خدا قسم تهمت به اباعبدالله است . والله اگر کسی در ماه رمضان روزه داشته باشدو این حرف را به حسین بن علی ( ع ) نسبت بدهد و بگوید حسین برای چنین کاری بود و [ این سخن را ] از او نقل بکند روزه اش باطل است ، دروغ بر حسین ( ع ) است . اباعبدالله که برای مبارزه با گناه کردن قیام کرد ، ما گفتیم قیام کرد تا سنگری برای گنهکاران باشد ! گفتیم حسین یک بیمه درست کرد، یک شرکت بیمه تأسیس کرد . بیمه چه ؟ بیمه گناه ! گفت شما را از نظر گناه بیمه کردم ، در عوض چه بگیرم ؟ اشک . شما برای من اشک بریزید ، من در عوض ، گناهان شما را جبران می کنم . شما هر چه می خواهید باشید ، ابن زیاد باشید ،عمر سعد باشید . یک ابن زیاد در دنیا کم بود ! یک عمرسعد در دنیا کم بود ! یک سنان بن انس در دنیا کم بود ! یک خولی در دنیا کم بود ؟ امام حسین ( ع ) خواست خولی در دنیا زیاد شود ، عمرسعد در دنیا زیاد شود ، گفت ایهاالناس هر چه می توانید بد باشید که من بیمه شما هستم ! تحریف معنوی دومی که از نظر تفسیر و توجیه حادثه کربلا رخ داده ، این است که می گویند : می دانید چرا امام حسین ( ع ) نهضت کرد و کشته شد ؟ می گوئیم چرا ؟ می گویند یک دستور خصوصی فقط برای او بود . به او گفتند برو و خودت را بکشتن بده . پس به ما و شما ارتباط پیدا نمی کند ، یعنی قابل پیروی نیست ! به دستورات اسلام که دستورات کلی و عمومی است ، مربوط نیست . تفاوت سخن امام با سخن ما چقدر است ؟ امام حسین ( ع ) فریاد کشیده که علل و انگیزه قیام من مسائلی است که منطبق بر اصول کلی اسلام است . احتیاجی به دستور خصوصی نیست. آخر دستور خصوصی را در جایی می گویند که دستورهای عمومی وافی نباشد . امام حسین ( ع ) در کمال صراحت فرمود : اسلام دینی است که به هیچ مؤمنی ( حتی نفرمود به امام ) اجازه نمی دهد که در مقابل ظلم ، ستم ، مفاسد و گناه بی تفاوت بماند . امام حسین ( ع ) مکتب بوجود آورد ولی مکتب عملی اسلامی ، مکتب او همان مکتب اسلام است. مکتب اسلام بیان کرد ، حسین ( ع ) عمل کرد . ما این حادثه را از مکتب بودن خارج کردیم ، وقتی از مکتب بودن خارج شد ، دیگر قابل پیروی نیست ، وقتی که قابل پیروی نبود ، پس دیگر نمی شود از حسین استفاده کرد ، یعنی از حادثه کربلا نمی توان استفاده کرد .
از اینجا ما حادثه را از نظر اثرمفیدداشتن ، عقیم کردیم . آیا خیانتی از این بالاتر هم در دنیا وجود دارد ؟ این است که عرض کردم تحریف معنوی که در حادثه عاشورا صورت گرفته است از تحریف لفظی آن صددرجه خطرناکتر است. چرا ائمه اطهار ( حتی از پیغمبر اکرم روایت است ) گفتند که این نهضت باید زنده بماند ، فراموش نشود ، مردم برای امام حسین ( ع ) بگریند ؟ هدف آنها از این دستور چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعی را مسخ کردیم . گفتیم فقط بخاطر این است که تسلی خاطری برای حضرت زهرا سلام الله علیها باشد ! با اینکه ایشان در بهشت همراه فرزند بزرگوارشان هستند ، دائما بی تابی می کنند تا ما مردم بی سروپا یک مقدار گریه کنیم تا تسلی خاطر پیدا کنند ! آیا توهینی بالاتر از این ، برای حضرت زهرا پیدا می کنید ؟ عده ای دیگر گفتند امام حسین ( ع ) در کربلا بدست یک عده مردم تجاوزکار ، بی تقصیر کشته شد ،پس این تأثرآور است ! من هم قبول دارم امام حسین ( ع ) بی تقصیر کشته شد . امام حسین ( ع ) بی تقصیر کشته شد ، اما همین ؟! یک آدم بی تقصیر بدست یک عده متجاوز کشته شد ؟ ! روزی هزارنفر آدم بی تقصیر بدست آدمهای با تقصیر کشته می شوند .
روزی هزارنفر آدم در دنیا نفله می شوند و تأثرآور است ، اما آیا این نفله شدنها ارزش دارد که سالهای زیادی ، قرنهای زیاد ، ده قرن ، بیست قرن ، سی قرن مطرح باشد و ما بنشینیم و اظهار تأثر کنیم که حیف ، حسین بن علی ( ع ) نفله شد ،خونش هدر رفت ! حسین بن علی ( ع ) بی تقصیر کشته شد ، بدست افرادی متجاوز کشته شد ! اما چه کسی گفته حسین بن علی ( ع ) نفله شده است ؟ خون حسین بن علی ( ع ) هدر رفت ؟ اگر در دنیا کسی را پیدا کنید که نگذاشت یک قطره از خونش هدر برود ، حسین بن علی ( ع ) است . اگر در دنیا کسی را پیدا کنید که نگذاشت یک ذره از شخصیتش هدر برود ، حسین بن علی ( ع ) است . او برای قطره قطره خونش آنچنان ارزش قائل شد که نمی توان آن را توصیف کرد . اگر ثروتهای دنیا را که برای او مصرف می شودتا دامنه قیامت حساب کنیم، برای هر قطره خونش میلیاردها میلیارد تومان بشر پول خرج کرده است . آدمی که کشته شدنش سبب شد که نام او پایه کاخ ستمکاران را برای همیشه بلرزاند ، نفله شد ؟ ! خونش هدر رفت ؟ ! ما غصه بخوریم برای اینکه حسین بن علی ( ع ) نفله شد ؟ تو نفله شدی بیچاره نادان . من و تو نفله هستیم ، من وتو عمرمان هدر رفت ، غصه برای خودت بخور . تو به حسین توهین می کنی که می گویی نفله شد ! حسین بن علی ( ع ) کسی است که : ان لک درجة عند الله ، لن تنالها الا بالشهاده ( 1 ) ، آیا حسین بن علی علیهماالسلام که آرزوی شهادت می کرد ، آرزوی نفله شدن رامی کرد ؟ آنها که توصیه کردند که عزای حسین بن علی ( علیهماالسلام ) باید زنده بماند، برای این بوده که هدف حسین بن علی ( علیهماالسلام ) مقدس بود . حسین بن علی ( علیهماالسلام ) یک مکتب بوجود آورد ، می خواستند مکتبش زنده بماند . هرگز نمونه ای از یک مکتب عملی در دنیا پیدا نمی کنید که نظیر مکتب حسین بن علی ( علیهماالسلام ) باشد .
اگر شما نمونه حسین بن علی را پیدا کردید ، آن وقت بگوئید چرا ما هر سال باید یاد او را تجدید کنیم ؟ ! نظیر آنچه که در حسین بن علی ( علیهماالسلام ) در حادثه عاشورا ، در آن ابتلاء و مصیبت پیدا شد ،از توحید ، از جلوه ایمان ، از جلوه خداشناسی ، از ایمان کامل به جان دیگر ، از رضا و تسلیم ، از صبر ، از مردانگی ، از طمأنینه نفس ، از ثبات و استقامت ، از عزت و کرامت نفس ، از آزادیخواهی و آزادی طلبی ، از اینکه در فکر انسانها باشد ،از اینکه در خدمت انسانها باشد ، اگر در دنیا نمونه ای پیدا کردید ، آن وقت بگوئید چرا ما نام حسین بن علی ( علیهماالسلام ) را زنده کنیم ؟ ( بدیل ندارد ، مثل ندارد ) زنده کردن نام و نهضت او برای این است که پرتوی از روح حسین بن علی بر روح ما و شما بتابد . اگر اشکی که ما برای او می ریزیم ، در مسیر هماهنگی روح ما باشد ،
________________________________________
1 - نفایس الاخبار ، ص 21
، به نقل از ابن شهرآشوب . پرواز کوچکی است که روح ما با روح حسینی می کند . اگر ذره ای از همت او ، ذره ای از غیرت او ، ذره ای از حریت او ، ذره ای از ایمان او ، ذره ای از تقوای او ، ذره ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی از چشم ما جاری شود، آن اشک بی نهایت قیمت دارد . اگر گفتند باندازه بال مگس هم باشد یک دنیا ارزش دارد ، باور کنید ! اما نه اشکی که برای نفله شدن حسین ( ع ) باشد ، بلکه اشکی که برای عظمت حسین ( ع ) باشد ، برای شخصیت حسین ( ع ) باشد .
اشکی که نشانه ای از هماهنگی با حسین بن علی ( علیهماالسلام ) و پیروی کردن از او باشد ، بله ، یک بال مگسش هم یک دنیا ارزش دارد . خواستند همیشه مردم ، این مکتب عملی را ببینند ، مشاهده کنندکه خاندان پیغمبر ( ص ) دلیل بر صدق و گواه خود پیغمبر ( ص ) هستند . اگر بگویند فلان مسلمان در جنگی که مثلا در روم یا در ایران کرد ، ایمان و شهامت زیادی از خود نشان داد ، آنقدر دلیل بر حقانیت پیغمبر ( ص ) نیست تا بگویند فرزند پیغمبر چنین کرد . چون همیشه خاندان یک نفر از هر کس دیگر سوءظن و بدگمانیش به او بیشتر است .
ولی اینکه خاندان پیغمبر ( ص ) را در نهایت صفا و ایمان می بینیم ، بهترین گواه بر صدق پیغمبر ( ص ) است . هیچ کس مانند علی علیه السلام با پیغمبر ( ص ) نبوده ، با پیغمبر ( ص ) بزرگ شده است .
هیچ کس مانند علی ( ع ) مؤمن به پیغمبر ( ص ) و فدائی او نیست . این خود اول دلیل بر صدق پیغمبر ( ص ) است . حسین ( ع ) فرزند پیغمبر ( ص ) است . او وقتی ایمان خود را به تعلیمات پیغمبر ( ص ) نشان می دهد ، پیغمبر ( ص ) جلوه می کند ، پیغمبر ( ص ) متجلی می شود . آن چیزهائی که بشر همیشه بزبان می آورد ولی در عمل او کمتر دیده می شود در وجود حسین ( ع ) دیده می شود . چطور روح بشر این مقدار شکست ناپذیر می شود ؟ سبحان الله ! بشر به کجا می رسد ، روح بشر چقدر شکست ناپذیر باید باشد که بدنش قطعه قطعه می شود ، جوانانش جلوی چشمش قلم قلم می شوند ، در منتهی درجه تشنه می شود و حتی به آسمان که نگاه می کند ، بنظرش تیره وتار است ،خاندانش را می بیند که اسیر می شوند ، هر چه داشته از دست داده است ولی یک چیز برای او باقی مانده و آن روحش است . هرگز روحش شکست نمی خورد . شما یک چنین صحنه نمایشی از فضائل انسانیت در غیر حادثه کربلا نشان دهید تا بجای کربلا از آن حادثه یاد کنیم .
پس چنین حادثه ای را باید زنده نگهداریم . حادثه ای که در آن یک جمعیت هفتاد و دو نفری از نظر روحی یک جمعیت سی هزار نفری را شکست دادند . چطور شکست دادند ؟ اولا با اینکه اینها در اقلیت بودند و کشته شدنشان قطعی بود ، یک نفر از اینها به دشمن ملحق نشد. اما از آن سی هزار نفر به اینها ملحق شدند . از جمله سردارشان حربن یزیدریاحی و سی نفر دیگر . این دلیل بر آن است که از نظر روحی اینها بردند و آنها باختند . عمرسعد در کربلا کارهایی کرده است که دلیل بر شکست روحی خودش است . لشکریان عمرسعد در کربلا از جنگ تن به تن پرهیز داشتند . اول حاضر شدند . و طبق معمولی که در آن دوره ها بوده است قبل از اینکه به اصطلاح جنگ مغلوبه یا تیراندازی شود [ جنگ تن به تن ] یک نوع زورآزمایی بوده است .
یک نفر از این طرف می رود ، یک نفر از آن طرف می آید . چند نفر که با اصحاب حسین ( ع ) مبارزه کردند ، آنقدر به آنها نیروی روحی دادند که عمرسعد دستور داد جنگ تن به تن نکنند . اباعبدالله در چه وقتی به میدان آمد ؟ ( فکر کنید ) عصر روزعاشورا است . تا ظهر هنوز عده ای از اصحاب بودند که نماز هم خواندند . از صبح تا عصر تلاش کرده و بدن هر یک از اصحابش را غالبا خودش آورده و در خیمه شهداء گذاشته است .
خودش به بالین یارانش آمده ، اهل بیتش را خودش تسلی داده است . گذشته از همه اینها ، داغهایی که دیده است . آخرین کسی که بمیدان می آید خودش است . خیال کردند که در چنین شرایطی می توانند با حسین ( ع ) مبارزه کنند .
هر کسی که جلو آمد لحظه ای مهلتش نداد . فریاد عمرسعد بلند شد که مادرتان به عزایتان بنشیند ، به مبارزه کی رفته اید ؟ هذا ابن قتال العرب (1) این پسر کشنده عرب است ، پسر علی بن ابیطالب (ع) است ، والله نفس ابیه بین جنبیه ( 2 ) بخدا روح پدرش علی ( ع ) در کالبد اوست ، به جنگ او نروید . این علامت شکست بود یا نه ؟ سی هزار نفر جنگ تن به تن کردند با یک مرد تنهای غریب ، آنهمه مصیبت دیده ، آنهمه زحمت کشیده ، آنهمه تلاش کرده ، هم تشنه استو هم گرسنه ، شکست می خوردند و عقب نشینی می کردند . نه تنها در مقابل شمشیر اباعبدالله شکست خوردند ، در برابر منطقش هم شکست خوردند . اباعبدالله ( ع ) در روز عاشورا قبل از شروع جنگ ، دوسه بار خطابه انشاء کرد . واقعا خود آن خطابه ها عجیب است ! کسانی که اهل
________________________________________
1 - بحارالانوار ، ج 45 ص 50 و مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4 ص 110 و مقتل الحسین ، مقرم ، ص . 346
2 - بحارالانوار ، ج 44 ص 390 و ارشاد شیخ مفید ، ص . 230
سخن هستند می دانند که ممکن نیست انسان در حال عادی بتواند سخن عالیی بگوید که در حد اعلای اوج باشد . روح بشر باید به اهتزاز بیاید . مخصوصا اگر سخن از نوع مرثیه باشد ، دل انسان باید خیلی سوخته باشد تا مرثیه خوب بگوید. اگر بخواهد غزل بگوید باید سخت دچار احساسات عشقی باشد تا غزل خوبی بگوید . اگر بخواهد حماسه بگوید باید سخت احساسات حماسی داشته باشد تا یک سخن حماسی بگوید . وقتی خطبه های اباعبدالله ( ع ) ایراد می شود، مخصوصا یکی از آن خطبه هائی که در روز عاشورا ایراد می کند و از مفصلترین خطبه هاست ، [ عمرسعد بر لشکریان خود می ترسد ] . امام برای خواندن این خطبه از اسب پیاده شد و برای اینکه می خواست یک جای مرتفعتری باشد تا صدایش بهتر برسد ، بر بالای شتر رفت و فریاد زد : تبالکم ایتها الجماعة و ترحا حین استصرختمونا والهین، فأصرخناکم موجفین ( 1 ) . که براستی نمونه ای از خطبه های علی علیه السلام استو اگر خطبه های علی علیه السلام را کنار بگذاریم دیگر خطبه ای به این پرشوری در دنیا پیدا نمی شود . و سه بار صحبت کرد . عمرسعد بر لشکریان خود ترسید که مبادا نطق حسین ( ع ) آنها را تحت تأثیر قرار دهد . نوبت بعد که اباعبدالله ( ع ) شروع به صحبت کرد ، از آنجا که روح دشمن شکست خورده بود ، عمرسعد دستور داد فریاد کنید و به دهانهایتان بزنید تا صدای حسین ( ع ) را کسی نشنود . آیا این علامت شکست نیست ؟ آیا این علامت پیروزی حسین ( ع ) نیست ؟
________________________________________
1 - اللهوف ، ص 41 و مناقب ابن شهرآشوب ، ج 4 ، صفحه 110 و مقتل الحسین مقرم ص 6 و 286 ، تحف العقول ص . 173
بشر اگر با ایمان باشد . موحد باشد ، اگر با خدا پیوند داشته باشد ، اگر به آن دنیا ایمان داشته باشد ، یک تنه بیست هزار ، سی هزار نفر را از نظر روحی شکست می دهد . آیا این برای ما نباید درس باشد ؟ نمونه اینها را کجا پیدا می کنید ؟ چه کسی را در دنیا پیدا می کنیدکه در شرایطی مثل شرایط حسین بن علی ( ع ) قرار بگیرد و دو کلمه از آن خطابه او را بتواند بخواند ؟ دو کلمه از خطابه زینب سلام الله علیها در دم دروازه کوفه را بتواند بخواند ؟ اگر گفتند این عزا را احیاء کنید ، زنده نگهدارید، برای این است که این نکته ها را بفهمیم و دریابیم ، برای اینکه عظمت حسین ( ع ) را درک کنیم ، برای اینکه اگر اشکی می ریزیم از روی معرفت باشد . معرفت حسین ( ع ) ما را بالا می برد، ما را انسان می کند ، ما را آزاد مرد می کند ، ما را اهل حق و حقیقت می کند ، اهل عدالت می کند ، یک مسلمان واقعی می کند . مکتب حسین ( ع ) ، مکتب انسان سازی است نه مکتب گنهکارسازی . حسین ( ع ) سنگر عمل صالح است ،نه سنگر گناهکاری . نوشته اند در صبح روز عاشورا حسین علیه السلام همینکه نماز صبح را با اصحابش خواند ، برگشت به آنها فرمود : اصحاب من آماده باشید . مردن جز پلی که شما را از دنیایی به دنیای دیگر عبور می دهد ، نیست .
از یک دنیای بسیار سخت به یک دنیای بسیار عالی و شریف و لطیف عبور می دهد . این سخنش بود ، اما عملش را ببینید . این را حسین بن علی ( علیهماالسلام ) نگفته است ، کسانی که وقایع نگار بوده اند گفته اند . حتی هلال بن نافع که وقایع نگار عمرسعد است ، این قضیه را گفته است . می گوید من از حسین بن علی ( علیهماالسلام ) تعجب می کنم که هر چه شهادتش نزدیکتر و کاربر او سختتر می شد ، چهره اش برافروخته تر می گردید ، مثل آدمی که به وصل نزدیکتر می شود . حتی می گوید در آن لحظات آخر ، هنگامی که آن لعین ازل وابد سر مقدسش را از بدن جدا کرده بود ، رفتم سراغ حسین بن علی ( علیهمالسلام ) ، چشمم که به حسین ( ع ) افتاد ، آن بشاشت و روشنی چهره اش ، آنچنان مرا گرفت که مردنش را فراموش کردم . لقد شغلنی نوروجهه جمال هیبته عن الفکرش فی قتله ( 1 ) . نوشته اند اباعبدالله ( ع ) در حملات خود ، نقطه ای را انتخاب کرده بود که نزدیک خیام حرم باشد . به دو منظور : یکی اینکه می دانست دشمنان چقدر نامرد و غیر انسانندو این مقدار حمیت ندارند که لااقل بگویند ما با حسین ( ع ) طرف هستیم ، پس متعرض خیمه ها نشویم . می خواست تا جان در بدن دارد ، تا رگ گردنش می جنبد ، کسی متعرض خیام حرمش نشود . حمله می کرد ، از جلو او فرار می کردند ، ولی زیاد تعقیب نمی کرد ، برمی گشت تا خیام حرمش مورد تعرض قرار نگیرد . منظور دیگر اینکه می خواست تا زنده است اهل بیتش بدانند که او زنده است . لذا نقطه ای را مرکز قرار داده بود که صدایش به آنها می رسید . وقتی که بر می گشت و در آن نقطه می ایستاد ، فریاد می کرد : لا حول و لا قوش الا بالله العلی العظیم ، فریاد حسین علیه السلام که بلند می شد اهل بیت سکونت خاطری پیدا می کردند . می گفتند آقا هنوز زنده است . امام ( ع ) به اهل بیت فرموده بود تا من زنده هستم از خیمه ها بیرون نیائید ( این حرفها را باور نکنید که اهل بیت دائما بیرون می دویدند . ابدا . دستور آقا بود که تا من
________________________________________
1 - بحارالانوار ، ج 45 ، ص 57 و اللهوف ، صفحه . 53
زنده هستم شما در خیمه ها باشید ) ، حرف سستی از دهانتان بیرون نیاید که اجر شما زایل شود ، مطمئن باشید که عاقبت شما خیر است ، نجات پیدا می کنید ، خداوند دشمنان شما را بزودی عذاب خواهد کرد . آنها اجازه نداشتند که بیرون بیایند و بیرون هم نمی آمدند .
غیرت حسین بن علی ( علیهماالسلام ) اجازه نمی داد ، غیرت و عفت خود آنها نیز اجازه نمی داد که بیرون بیایند . لذا صدای امام ( ع ) را که می شنیدند : لا حول ولاقوش الا بالله العلی العظیم اطمینان خاطری پیدا می کردند .
چون امام ( ع ) بعد از وداع کردن یک یا دو بار دیگر نیز آمده بودند و خبر گرفته بودند این بود که اهل بیت امام ( ع ) هنوز انتظار آمدن ایشان را داشتند . در آن زمان اسبهای عربی را برای میدان جنگ تربیت می کردند ،چون اسب حیوان تربیت پذیری است . وقتی که صاحب آن کشته می شد ، عکس العملهای خاصی از خود نشان می داد . اهل بیت اباعبدالله ( ع ) در داخل خیمه هستند ، منتظرند تا شاید صدای امام ( ع ) را بشنوندو یا یک بار دیگر جمال آقا را زیارت کنند ، یک مرتبه صدای همهمه اسب اباعبدالله ( ع ) بلند شد ، به در خیمه آمدند ، خیال کردند آقا آمده است ، یک وقت دیدند اسب آمده در حالی که زین آن واژگون است . اینجا بود که اولاد و خاندان اباعبدالله ( ع ) فریاد واحسیناه ، ! وا محمدا ! را بلند کردندو دور اسب را گرفتند ( نوحه سرایی طبیعت بشر است ، انسان وقتی می خواهد درد دل خود را بگوید ، بصورت نوحه سرایی می گوید ، آسمان را مخاطب قرار می دهد ، حیوانی را مخاطب قرار می دهد ، انسان دیگری را مخاطب قرار می دهد ) ، هر یک از افراد خاندان اباعبدالله ( ع ) بنحوی نوحه سرایی را آغاز کردند . آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق گریه کردن ندارید ، من که مردم ، البته نوحه سرایی کنید . در همان حال شروع به گریستن کردند . نوشته اند حسین بن علی علیهما السلام دختری دارد بنام سکینه خاتون که خیلی هم این دختر را دوست می داشت.
او بعدها زن ادیبه عالمه ای شد و زنی بود که همه علماء و ادباء برای او اهمیت و احترام قائل بودند . اباعبدالله (ع) خیلی این طفل را دوست می داشت . او هم به آقا فوق العاده علاقمند بود . نوشته اند این بچه بصورت نوحه سرایی جمله هایی گفت که دلهای همه را سوزاند . 
بحالت نوحه سرایی ، اسب را مخاطب قرار داد که : یا جواد ابی هل سقی ابی ام قتل عطشانا ؟ ای اسب پدرم ! پدر من وقتی که رفت تشنه بود آیا او را سیراب کردند یا با لب تشنه شهید کردند ؟ این در چه وقت بود ؟ در وقتی بود که اباعبدالله ( ع ) از روی اسب به روی زمین افتاده بود . و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین لا حول و لا قوش الا بالله العلی العظیم .
جلسه چهارم : وظیفه ما در برابر تحریفها
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین باری ءالخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین .
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به ( 1 ) بحث ما در سه شب گذشته درباره تحریفات در واقعه تاریخی عاشورا بود که در چهار قسمت قرار دادیم : 1 - بطور کلی در معنی تحریف و انواع آن . 2 - در بیان تحریفاتی که در خصوص واقعه تاریخی عاشورا صورت گرفته است و نمونه هایی از آن تحریفات . 3 - عوامل تحریف ، اسباب و موجباتی که منجر به تحریف
________________________________________
1 - سوره مائده آیه . 13
می شوند بطور عموم ، و عاملهای خاصی که در این حادثه تاریخی دخالت کرده اند . 4 - راجع به وظیفه ما مردم در برابر این تحریفها ، هم وظیفه علمای امت و هم وظیفه توده مردم . از این چهار بخش ، سه بخش اول را در شبهای گذشته صحبت کردیم و امشب به فضل الهی درباره قسمت چهارم صحبت می کنیم . بطور قطع و یقین در این حادثه بسیار بزرگ تاریخی تدریجا تحریفاتی در طول زمان پیدا شده است و بدون شک در اینجا وظیفه ای هست که باید با این تحریفات مبارزه کرد ،بلکه به تعبیر بهتر ، اگر بخواهیم از خودمان ستایش کنیم و تعبیر احترام آمیزی درباره خودمان به کار ببریم ، باید بگوئیم که نسل ما رسالتی برای مبارزه با این تحریفات دارد . ولی قبل از آنکه این وظیفه و این رسالت را چه برای علمای امت ( به تعبیر دیگر خواص ) و چه برای توده مردم ( به تعبیر دیگر عوام ) عرض کنم ،مقدمتا دو مطلب دیگر را بیان می کنم ، یکی اینکه نگاهی به گذشته کنیم و ببینیم مسؤول این تحریفات چه کسانی هستند . آیا خواص و علماء مسؤول این تحریفاتند و یا توده و عوام الناس ؟ امروزه وظیفه چیست و وظیفه کیست ، یک مطلب است ، در گذشته مقصر و مسؤول که بوده است ،مطلب دیگری است . معمولا در اینگونه قضایا علماء به گردن عوام می اندازند و عوام به گردن علماء . علماء می گویند تقصیر عوام الناس است ، تقصیر جهالت مردم است ، بقدری مردم جاهل و نادان و نالایق و ناشایسته اند که سزاوار همین مهملات هم هستند ، شایسته حقایق نیستند . من از مرحوم آیت الله صدرا علی الله مقامه شنیدم که تاج نیشابوری در منبر حرفهای مفت می گفت ، کسی به او اعتراض کرد که این حرفها چیست ، این همه اجتماع می شود چرا دو کلمه حرف حسابی نمی زنی ؟گفت مردم لایق نیستند ! بعد هم با یک دلیل ، به اصطلاح ثابت کرد . مردم عوام یعنی توده مردم ، منطقی در برابر خواص دارند ، و این منطق را اغلب بکار می برند . می گویند : ماهی از سر گنده گردد نی زدم . علماء به منزله سرماهی هستند و ما دم ماهی . ولی حقیقت این است که در این تقصیر و در این مسؤولیت ، هم خواص مسؤولند و هم عوام . این را بدانید که عامه مردم و توده مردم هم در این مسائل شریکند . در این جور مسائل این توده مردم هستند که حقایق کشی می کنند و خرافات را اشاعه می دهند .
حدیث معروفی است و علماء برای آن اعتبار قائل شده اند که شخصی از امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه : و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی ( 1 ) ( در اینجا خدا از عوام یهود انتقاد می کند . با اینکه خدا عوام را بی سواد ، امی و درس ناخوانده معرفی می کند ، در عین حال از همین عوام در قرآن انتقاد می کند و آنها را مسؤول می شناسد ) سؤال می کند که آقا ! علمای یهود مسؤول بوده اند درست ، عوام چه مسؤولیتی دارند ؟ اینها عوام بودنشان عذرشان است ( حدیث مفصل است ) امام ( ع ) فرمود این جور نیست . مسائلی هست که احتیاج به درس خواندن دارد ، فقط درس خوانده ها آنها را درک می کنند ،
________________________________________
1 - سوره بقره آیه . 78
سین هونی فبعده لا کنت ان تکونی هذا الحسین شارب المنون و تشربین بارد المعین و الله ما هذا فعال دینی و لا فعال صادق الیقین (1) ای نفس ابوالفضل ! می خواهم بعد از حسین زنده نمانی . حسین شربت مرگ می نوشد ، حسین در کنار خیمه ها با لب تشنه ایستاده باشد و تو آب بیاشامی ؟ ! پس مردانگی کجا رفت ، شرف کجا رفت ، مواسات و همدلی کجا رفت ؟ مگر حسین امام تو نیست ، مگر تو ماموم او نیستی ، مگر تو تابع او نیستی ؟ !
هذا الحسین شارب المنون و تشربین بارد المعین هیهات ! هرگز دین من چنین اجازه ای به من نمی دهد ، هرگز وفای من چنین اجازه ای به من نمی دهد . ابوالفضل مسیر خود را در برگشتن عوض کرد . از داخل نخلستانها آمد . قبلا از راه مستقیم آمده بود . چون می دانست همراه خودش امانت گرانبهایی دارد ، راه خود را عوض کرد و تمام همتش این بود که آب را به سلامت برساند ،
________________________________________
1 - ینابیع الموده ج 2 ص 165 ، بحارالانوار ج 45 ص . 41
بخدا قسم اگر دست راست مرا ببرید من دست از دامن حسین بر نمی دارم ، طولی نکشید که رجز عوض شد :
یا نفس لا تخشی من الکفار و ابشری برحمة الجبار مع النبی السید المختار قد قطعوا ببغیهم یسری ( 2 ) در این رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است . نوشته اند با آن هنر و فروسیتی که داشت ، به هر زحمت بود مشک آب را چرخاند و خودش را روی آن انداخت . من نمی گویم چه حادثه ای پیش آمد ، چون خیلی جانسوز است . در شب تاسوعا معمول است که ذکر مصیبت این مردبزرگ می شود .
این را هم عرض کنم که ام البنین مادر حضرت ابوالفضل در حادثه کربلا زنده بود ولی در کربلا نبود ، در مدینه بود . به او خبر دادند که در حادثه کربلا هر چهار پسر تو شهید شدند . این زن بزرگوار به قبرستان بقیع می آمد و برای فرزندان خودش نوحه سرایی می کرد نوشته اند نوحه سرایی این زن آنقدر دردناک بود که هر کس می آمد
________________________________________
1 - بحارالانوار ج 45 ، ص . 40
2 - بحارالانوار ج 45 ، ص . 40
گریه می کرد ، حتی مروان حکم که از دشمن ترین دشمنان بود . در نوحه سرایی خود ، گاهی همه فرزندانش و گاهی ارشد آنها را بالخصوص یاد می کرد . ابوالفضل ، هم از نظر سنی و هم از نظر کمالات روحی و جسمی ارشد فرزندانش بود. من یکی از این دو مرثیه ای را که از این زن بخاطر دارم برای شما می خوانم . این مادر داغدار در آن مرثیه های جانسوز خودش ( بطور کلی عربها مرثیه را خیلی جانسوز می خوانند ) این جور می خواند : یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد و وره من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد ( 1 )
لو کان سیفک فی یدیک لمادنی منه احد ای چشم ناظر ، ای چشمی که در کربلا بودی و آن مناظر را می دیدی ، ای کسی که آن لحظه را تماشا کردی که شیر بچه من ابوالفضل از جلو و شیر بچه گان دیگر من از پشت سرش بر این جماعت پست حمله برده بودند ، برای من قضیه ای نقل کرده اند ، نمی دانم راست است یا دروغ ؟ گفته اند در وقتی که دستهای بچه من بریده بود ، عمود آهنین بر فرق فرزند عزیز من وارد شد ، آیا راست است ؟ ! ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد بعد می گوید ، ابوالفضل ! فرزند عزیزم ، من خودم می دانم ، اگر دست می داشتی مردی در جهان نبود که با تو روبرو
________________________________________
1 - منتهی الامال ج 1 ص . 386
درس ناخوانده ها درک نمی کنند . در اینجا می توان گفت عوام مسؤول نیستند چون درس خوانده نیستند . گواینکه گاهی عوام مسؤولیتشان این است که چرا درس نمی خوانند ؟ این هم یک منطقی است . ولی اگر عوام مسؤولیت نداشته باشند ، در مسائلی است که آن مسائل احتیاج به تحصیل و درس و کتاب و معلم دارد . وقتی معلم ندیده ، مدرسه ندیده ، کتاب نخوانده چرا مسؤول باشد ؟ اما بعضی از مسائل هست که بشر با فطرت سلیم ، آنها را درک می کندو دیگر مدرسه و کتاب و معلم نمی خواهد ، به تعبیر من دیپلم داشتن نمی خواهد ، کلاس شش را طی کردن نمی خواهد ، بلکه عقل داشتن کافی است ، سلامت عقل کافی است . سپس امام ( ع ) مثال زد ، فرمود : عالمی مردم را به زهد و تقوا دعوت می کند ، ولی در عین حال برخلاف زهد و تقوا عمل می کند ! توبه فرما است ، اما توبه فرمایان خود ، توبه کمتر کنند و مردم عوام هم اینها را می بینند که بر ضد گفته خودشان عمل می کنند ! امام ( ع ) فرمود : آیا انسان باید درس خوانده و معلم دیده باشد و کلاس طی کرده باشد تا بفهمد که چنین آدمی لایق پیروی نیست ؟ عوام قوم یهود اینها را به چشم خودشان می دیدند و با عقل خودشان درک می کردند ، و اضطروا بمعارف قلوبهم ( 1 ) ، با یک معرفت فطری درک می کردند که از چنین کسانی نباید پیروی کرد معذلک پیروی می کردند ، پس مسؤولند . یک سلسله مسائل هست که احتیاج به درس خواندن ندارد ، به قول معروف خط سیاه و سفید خواندن نمی خواهد ، عربی دانستن
________________________________________
1 - احتجاج طبرسی ، ج 2 ، ص . 457
نمی خواهد ، فارسی دانستن هم نمی خواهد ، صرف و نحو نمی خواهد ، فقه و اصول نمی خواهد ، منطق و فلسفه نمی خواهد . فطرت سلیم می خواهد و فطرت سلیم را هم همه دارند . فطرتشان درک می کند . پیغمبراکرم ( ص ) جمله ای دارد که از پخته ترین جمله هاست ،چون از فطری ترین جمله هاست . فرمود : انما الاعمال بالنیات و انما لکل امری مانوی (1) عمل ، به قصد و نیت بستگی دارد . اگر شما کاری انجام دهید چه خوب و چه بد ، اما آن کار بدون قصد از شما صادر شده باشد ، اگر بد است مسؤول نیستید و اگر خوب است پاداش ندارید .
اگر کسی آمد خوابی را نقل کرد ، داستانی را نقل کرد ، گفت فلان کس در یک جریان اضطراری ، در یک عالم بی خبری ، در یک کاری که کوچکترین قصدی در آن نداشته است ، بلکه قصد خلاف داشته است ، در عین حال همین کار بدون قصد ، او را به اعلی علیین بالا برد و تمام گناهانش را محو کرد ،آیا باید قبول کنیم ؟ باید در کتاب خوانده باشیم ؟ عربی باید بدانیم ؟ سیاه وسفید باید خوانده باشیم ؟ گناهان انسان را فقط توبه پاک می کند ، یک بازگشت به حق پاک می کند . ان الحسنات یذهبن السیئات ( 2 ) ، کار نیک است که اثر کار بد را می برد .
اما کار بدون اختیار اینچنین نیست . ما از همین فطرت خدادادی خودمان هرگز استفاده نمی کنیم . در بعضی از کتابها نوشته اند یک نفر دزد که راه را برای مردم
________________________________________
1 - بحارالانوار ، ج 70 ، ص 225 و جامع الصغیر ، ج 1 ، ص 3.
2 - سوره هود آیه . 114
می گرفت و آنها را می کشت ، یک روز اطلاع پیدا کرد که قافله زواری می خواهد به کربلا برود ، آمد سر گردنه ای کمین کرد برای اینکه راه را بر زوار امام حسین ( ع ) ببندد و مالشان را بدزدد و اگر لازم شد آنها را بکشد .
منتظر بود قافله برسد که ناگهان کنارراه خوابش برد ، قافله آمد ، رد شد و او بیدار نشد . در همین حال صحنه قیامت را خواب دید که او را به جهنم می برند ؟ چرا به جهنم می برند ؟ چون کوچکترین عمل صالح در نامه عملش نیست ، هر چه هست گناه است ، هر چه هست جنایت است . او را تا لبه پرتگاه جهنم بردند ولی جهنم نپذیرفت و برگشت ! چرا نپذیرفت ؟ چون این مرد سر راهی خوابیده بود که در آن قافله زوار می رفت و گرد زوار بر تن ولباس او نشسته بود ،بدون اینکه خودش قصدی داشته باشد ، بلکه قصد کشتن زوار را داشته است ، قصد بردن مال آنها را داشته است ، ولی علی رغم گفته پیغمبر (ص) که : انما الاعمال بالنیات و انما لکل امری ء ما نوی ، این عمل بدون اختیار ، تمام گناهانش را محو کرد :
فان النار لیس تمس جسما علیه غبار زوار الحسین از جنبه شعری خیلی خوب است اما از جنبه مکتب امام حسین ( ع ) متاسفانه درست نیست . مطلب دومی که باید قبل از بیان این رسالت و وظیفه عرض کنم ، خطراتی است که در این تحریفات وجود دارد . مختصری راجع به خطر تحریف بحث کنیم . انواع تحریفها در واقعه تاریخی عاشورا را بدست آوردیم ، عوامل تحریف را هم شناختیم . ممکن است کسی بگوید مگر تحریف چه عیبی دارد ؟ چه ضرری دارد ؟ چه خطری دارد ؟ خطر تحریف فوق العاده زیاد است . تحریف ضربت غیر مستقیم است که از ضربت مستقیم کاری تر است . یک کتاب که تحریف می شود ( چه تحریف لفظی ، چه تحریف معنوی ) اگر کتاب هدایت باشد ، تبدیل به کتاب ضلالت می شود، اگر کتاب سعادت باشد تبدیل به کتاب شقاوت می شود . اگر کتابی باشد که انسان را رو به بالا می برد ، در اثر تحریف رو به پائین می آورد . اساسا آن حقیقت را بکلی عوض می کند . نه تنها بدون خاصیت می کند ،بلکه اثر معکوس می بخشد . هر چیزی آفتی متناسب با خودش دارد ، پیغمبراکرم ( ص ) می فرماید : آفة الدین ثلاثة : فقیه فاجر ، امام جائر ، مجتهد جاهل ( 1 ) ، سه چیز آفت دین است : 1 - دانشمند بدعمل ، فاسق و فاجر . 2 - زعیم و پیشوای ستمکار . 3 مقدس نادان . پیغمبر اکرم اینها را بعنوان آفتهای دین می شمرد . همان طور که جمادات ، نباتات و حیوانات آفتهای مخصوص بخود دارند ، بدن انسانها آفتهای مخصوص به خود دارد ، دین ، آئین و مسلک هم آفت مخصوص به خود دارد . تحریف ، که بوسیله دو صنف از آن سه صنفی که پیغمبر اکرم فرمود ، یعنی عالم بد عمل و فاسق ، و مقدس نادان ایجاد می شود ، آفت دین است ، دین را از بین می برد . تحریف چون موضوع را عوض می کند مردم آن را بعنوان حقیقت می پذیرند ، اما نتیجه معکوس می گیرند .
________________________________________
1 - جامع الصغیر ، ج 1 ، ص . 4
علی علیه السلام ، شخصیتی به آن عظمت ، در نظر بعضی از ما مردم یک شخصیت تحریف شده عجیبی است . بعضی از مردم علی ( ع ) را فقط و فقط به پهلوانی می شناسند و بس ! گاهی به وسیله اشخاص بسیار مغرض عکسهایی از علی علیه السلام منتشر می شود که شمشیری مانند زبان مار که دو زبانه دارد در دست اوست و بازوها و قیافه ای برای ایشان درست می کنند و نقاشی می کنند که معلوم نیست از کجا بدست آورده اند . اصلا عکس و مجسمه علی ( ع ) و پیغمبر ( ص ) قطعا در دنیا نبوده است . یک قیافه های عجیبی درست می کنند که انسان باور نمی کند این همان علی ( ع ) عادل است ، این همان علی ای است که شبها از خوف خدا می گریسته است . چون سیمای یک عابد ، سیمای یک متهجد ، سیمای کسی که شبها استغفار می کرده است ، سیمای یک حکیم ، سیمای یک قاضی ، سیمای یک ادیب ، یک جور دیگر است .
مطلب دیگری که مخصوص ما ایرانیهاست اینست که به امام چهارم علیه السلام می گوییم امام زین العابدین بیمار ! غیر از زبان فارسی در هیچ زبان دیگری کلمه بیمار را دنبال اسم امام زین العابدین ( ع ) نمی بینیم . در زبان عربی چنین کلمه ای نیست .
ایشان القاب زیادی دارند ، السجاد یکی از القابشان است ، ذوالثفنات یکی از القابشان است . آیا شما کتابی در دنیا پیدا می کنید که لقبی به زبان عربی به امام داده باشند که مفهوم بیمار را برساند ؟ ! امام زین العابدین ( ع ) تنها در ایام حادثه عاشورا بیمار بودند ( شاید تقدیرالهی بود برای اینکه باید امام زنده می ماند و نسل امام حسین ( ع ) از این طریق محفوظ می شد ) و همان بیماری سبب نجات ایشان شد . چندبار تصمیم گرفتند امام ( ع ) را بکشند ، اما چون بیماری او شدید بود ، گفتند انه لما به ( 1 ) چرا او را بکشیم ؟ او دارد می میرد . در دنیا چه کسی هست که در عمرش بیمار نشده باشد ؟در غیر این چند روز ببینید آیا یک جا نوشته اند که امام زین العابدین ( ع ) بیمار بود ؟ ! ولی ما امام زین العابدین ( ع ) را به صورت یک بیمار مریض زردرنگ تب داری که همیشه عصا بدستش است و کمر خم کرده و راه می رود و آه می کشد ، ترسیم کرده ایم ! همین دروغ ، همین تحریف سبب شده است که بسیاری از اشخاص آه بکشند ، ناله بکنند ، خودشان را به موش مردگی بزنند تا مردم آنها را احترام کنند و بگویند آقا را ببینید درست مانند امام زین العابدین ( ع ) بیمار است ! این تحریف است .
امام زین العابدین علیه السلام با امام حسین علیه السلام و با امام باقر علیه السلام از نظر مزاج و بنیه هیچ فرقی نداشته است . امام ( ع ) بعد از حادثه کربلا چهل سال زنده بود . مانند همه سالم بود ، با امام صادق علیه السلام فرقی نداشته ، چرا بگوئیم امام زین العابدین بیمار ؟ !( 2 )
________________________________________
1 - بحارالانوار ، ج 45 ، ص 61 و اعلام الوری ، ص 246 و ارشادشیخ مفید ، ص . 242
2 - خدا رحمت کند مرحوم آیتی رضوان الله علیه را که گوهر گرانبهایی بود و از دست ما رفت . این مرد بزرگ در پنج ، شش سال پیش در جلسه ای از انجمن ماهانه دینی ، راجع به راه و رسم تبلیغ بحث کرد که در جلد دوم گفتار ما چاپ شده است .در آنجا همین موضوع را ایشان طرح کرد . گفت این چه حرفی است که ما به امام زین العابدین ( ع ) نسبت بیماری امامت به معنی نمونه بودن و سرمشق بودن است .
فلسفه وجود امام این است که یک انسان مافوق انسانها باشد ، همان طور که پیغمبران ، بشر مثلکم یوحی الی (1) بودند ، تا مردم از این مثلهای اعلی پیروی و تبعیت کنند . اما وقتی که چهره این شخصیتها این قدر مشوه شد ، خراب شد ، سیمایشان تغییر کرد ، دیگر قابل پیروی و لایق پیروی نیستند . یعنی پیروی از این شخصیتهای خیالی به جای اینکه سودمند باشد ، نتیجه معکوس می بخشد . پس اجمالا دانستیم که خطر تحریف چقدر زیاد است . واقعا تحریف ضربت غیر مستقیم است ، از پشت خنجر زدن است . نسل یهودیان در جهان قهرمان تحریفند . یا عرضه دارند و ناپاکند ، یا پاکند و بی عرضه . عین عبارت را ایشان نقل کردند که نوشته بود : اغلب متصدیان امور یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار ! و حال آنکه ما نیازمندیم به افرادی که حضرت عباس باشند و کاربر ! یعنی شمر کاربر بود ولی ناپاک، امام زین العابدین بیمار آدم پاکی بودولی متاسفانه کاربر نبود ، ( العیاذ بالله ) عرضه و لیاقتی نداشت ! حضرت عباس هم پاک بود و هم کاربر . خوب ببینید ! همین یک جریان کوچک چقدر انحراف بوجود می آورد .
________________________________________
1 - سوره کهف آیه 1 ، سوره فصلت آیه . 6
رسالت و وظیفه ما
مخصوصا در این عصر بدانید که وظیفه سنگینی داریم . با حادثه تحریف شده نمی شود به مردم خدمت کرد ، در گذشته هم نمی شد . در گذشته اگر فایده ای نداشت ضررش کم بود ولی در این عصر ضررش خیلی زیاد است .
ما و شما بزرگترین وظیفه ای که داریم این است که ببینیم چه تحریفاتی در تاریخ ما شده است ، چه تحریفاتی در نقاشی شخصیتها و بزرگان ما شده است ، چه تحریفاتی در قرآن شده است ؟ اما تحریف قرآن تحریف لفظی نیست، یعنی در قرآن نه یک کلمه کم شده است و نه یک کلمه زیاد . خطر تحریف معنوی قرآن به اندازه خطر تحریف لفظی آن است . تحریف معنوی قرآن یعنی چه ؟ یعنی تفسیر غلط ، توجیه غلط ، قرآن را غلط تفسیر کردن ، توجیه غلط کردن ، همین هم نباید باشد .
ببینیم در تاریخهای ما ، آن تاریخهایی که باید برای ما درس آموزنده باشد و سند اخلاقی ماست ، سندتربیت اجتماعی ما است ، مانند حادثه تاریخی عاشورا ، چه تحریفاتی شده است ؟ باید با این تحریفات مبارزه کنیم .
وظایف علمای امت و عامه مردم
وظایفی که علمای امت دارند چیست ؟ وظایف عامه و توده مردم چیست ؟ راجع به علمای امت یک سخن کلی را عرض می کنم : عالم نقطه انحرافش در اینجاست که همیشه خودش را در مقابل نقاط ضعف و عیبهای مردم می بیند . نقاط ضعف روحی و اخلاقی و اجتماعی در افراد یک نوع بیماری است .
در بیماریهای جسمانی ، خود بیمار معمولا بیماری خودش را احساس می کند و خودش دنبال معالجه می رود . ولی در بیماریهای روحی آنچه که کار را مشکل می کند این است که شخص بیمار است ولی خودش نمی فهمدکه بیمار است ! بلکه برعکس ، آن بیماری را به عنوان سلامت می پذیرد ! به بیماری خودش علاقه دارد ! چنین نیست که افراد ، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه ضعف بشناسند و قبول کنند ، بلکه آنها را نقطه قوت در خودشان می دانند ! این ، عالم است که می فهمد نقاط ضعف اجتماعش چیست . عالم که در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار می گیرد ، دو حالت دارد : 1 - با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند . این را مصلح می گویند مصلح یعنی کسی که با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند .
غالبا مردم از او خوششان نمی آید ! 2 - مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم را کار سخت و مشکلی می بیند . مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد بلکه ضرر هم دارد ، از نقاط ضعف مردم استفاده می کند ! اینجاست که مصداق فقیه فاجر می شود که به فرموده پیغمبراکرم ( ص ) یکی از آفات سه گانه دین است .
در سایرمسائل بحث نمی کنیم بلکه فقط در واقعه عاشورا بحث می کنیم . عامه مردم دو نقطه ضعف در موضوع عزاداری امام حسین( ع ) دارند ، یکی از آنها این است که معمولا مؤسس یا مؤسسین و صاحبان مجالس ، چه آنهایی که در مساجد و چه آنهایی که بالخصوص در منزلشان مجلسی بر پا می کنند ، در حدودی که من تجربه دارم ( استثناء ندارد ) آن چیزی را که می خواهند ازدحام جمعیت است ! اگر جمعیت ازدحام کندراضی هستند اگر ازدحام نکند راضی نیستند ! این نقطه ضعف است . این جلسات برای این نیست که جمعیت ازدحام کند . مگر ما می خواهیم سان ببینیم ، مگر ما می خواهیم رژه برویم ؟ ! هدف ، آشنا شدن با حقایق است ، مبارزه کردن با تحریفات است .
این یک نقطه ضعف است که گوینده در مقابل آن قرار می گیرد . آیا با این نقطه ضعف مبارزه کند یا از این نقطه ضعف مانند تاج نیشابوری استفاده کند ! اگر بخواهد با این نقطه ضعف مبارزه کند ، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و شلوغ شدن خوششان می آید ، ناسازگار است ، اگر هم بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند ، فقط در فکر این است که چه کار کنم تا جمعیت ، بیشتر جمع شود . اینجاست که یک عالم بر سر دو راهی قرار می گیرد . حالا که اینها احمق هستند ، چنین نقطه ضعفی دارند ، من از این نقطه ضعف استفاده و بهره برداری کنم یا علی رغم وجود این نقطه ضعف ، با آن مبارزه کنم و به دنبال حقیقت بروم ؟ نقطه ضعف دومی که در مجالس عزاداری هست و بیشتر از ناحیه عوام الناس است و خوشبختانه کمتر شده است ، مسئله " شومر و واویلا " بپا شدن است . منبری در آخر منبرش حتما باید ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند ، که تنها اشک ریختن قبول نیست ، باید مجلس از جا کنده شود و شور و واویلا بپا شود . من نمی گویم مجلس از جا کنده نشود ، من می گویم این نباید هدف باشد .
اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات ، بدون آنکه روضه دروغی خوانده شود ، بدون آنکه جعلی شود ، بدون آنکه تحریفی شود ، بدون آنکه برای امام حسین ( ع ) اصحابی بسازند که در تاریخ نیست و خود امام حسین ( ع ) آنها را نمی شناسد چون وجود نداشته اند، بدون آنکه برای امام حسین ( ع ) فرزندانی ذکر شود که چنین فرزندانی در دنیا وجود نداشته اند ، بدون اینکه برای امام حسین ( ع ) دشمنانی ذکر شود که اصلا چنین کسانی وجود نداشته اند ، اگر اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت ، شور و واویلا هم بپا شد ، مجلس هم کربلا شد ، بسیار خوب است .
ولی وقتی که حقیقت و صداقت نبود ، آیا باید با امام حسین ( ع ) بجنگیم ، دشمنی کنیم ، دروغ ببندیم ، دروغ بگوییم ؟ ! این ، نقطه ضعف مردم عوام است . با این نقطه ضعف چه باید کرد ؟ آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد ؟ باید بهره برداری کرد و سوارشان شد ؟ باید مانند تاج نیشابوری گفت که چون اینها احمقند ، من از حماقتشان استفاده می کنم ؟ ! نه ، بزرگترین رسالت و بزرگترین وظیفه علماء مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است . این است که پیغمبراکرم ( ص ) فرمود : اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله ( 1 ) ، آنجا که بدعتها و دروغها ظاهر می شود .
________________________________________
1 - سفینة البحار ، ج 1 ، ص 63 و اصول کافی ، ج 1 ، ص . 54
آنجا که چیزهایی ظاهر می شود که در دین نیست ، مسائلی پیدا می شود که من نگفته ام ، برعهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نیاید . آن کسی که حقایق را کتمان می کند ، لعنت خدا بر او باد .
بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است : ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون ( 1 ) . آن دانایانی که حقایقی را که ما گفته ایم ، می دانند ولی کتمان می کنند ،می پوشانند ، اظهار نمی کنند ، لعنت خدا ولعنت هر لعنت کننده ای بر آنها باد . وظیفه علما ، در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است . خوشبختانه ابراز این کار در دست است و در میان علماء ، بوده و هستند افرادی که با این نقاط ضعف مبارزه کرده و می کنند. کتاب لؤلؤ و مرجان که در همین موضوع حادثه عاشورا نوشته شده و در سه شب گذشته از آن نام برده ، از مرحوم حاجی نوری ( رضوان الله علیه ) است که درست همان قیام و وظیفه بسیار بسیار مقدسی است که این مرد بزرگ انجام داده استو مصداق قسمت اول آن حدیث است اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه . وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نیاید . وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند ، وظیفه علماست که مشت دروغ گویان را باز کنند . فقها در باب غیبت مطلبی دارند می گویند غیبت مواردی دارد که استثناء
________________________________________
1 - سوره بقره آیه . 159
شده است . یکی از موارد استثنای غیبت که همه علمای بزرگ مرتکب این غیبت شده اند و آن را لازم و بلکه احیانا واجب می دانند ، جرح راوی است . یعنی چه ؟ یعنی : شخصی حدیث روایت می کند ، از پیغمبر ( ص ) حدیث روایت می کند ، از امام ( ع ) حدیث روایت می کند ، آیا شما فورا باید قبول کنید ؟ نه ، باید تحقیق کنید که او چگونه آدمی است ، آیا راستگو است یا دروغگو ؟ اگر در زندگی این آدم نقطه ضعفی را کشف کردید ، اگر عیبی ، نقصی ، دروغی ، فسقی را کشف کردید ، اینجا بر شما نه تنها جایز است ، بلکه لازم است که در متن کتابها ، این آدم را رسوا کنید . این اسمش جرح است . با اینکه غیبت است ، با اینکه بدگویی است ، و غیبت و بدگویی نه از مرده جائز است و نه از زنده ، ولی در اینجا که تحریف حقایق است ، قلب حقایق است ، باید او را رسوا کنید . دروغگو را باید رسوا کرد . یک عالم ممکن است در یک زمینه ، بزرگ هم باشد ، مانند ملاحسین کاشفی که خیلی مردملایی بوده است ! اما روضةالشهدایش پر از دروغ است . به همه دروغ بسته حتی به ابن زیاد و عمرسعد هم دروغ بسته است ! نوشته است ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمرسعد داد که آمد کربلا و دست به این کار زد ! هر کس بشنود می گوید : پس عمرسعد خیلی هم تقصیر نداشته است ،پنجاه خروار طلا را به هر کس بدهند دست به این کار می زند . در مورد ملاآقای دربندی اتفاق نظر است که آدم خوبی بوده است . حتی مرحوم حاجی نوری که از کتابش انتقاد می کند و به حق هم انتقاد می کند ، می گوید : مرد خوبی بوده است . واقعا نسبت به امام حسین علیه السلام مرد مخلصی بوده است و نوشته اند هر وقت نام امام حسین را می شنید اشکش جاری می شد ، فقه و اصول را هم به خوبی می دانسته است . خودش خیال می کرد که از فقهای درجه اول است ولی نه ، از فقهای درجه دوم و سوم لااقل بشمار می رود . کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده . معاصر با صاحب جواهر است . به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست ؟ گفت جواهر . اسم کتاب خودش خزائن بود .
گفت از این جواهر شما در خزائن ما بسیار است . اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند ، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند .
ولی کتاب خزائن که یک دوره چاپ شده ، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت ! قیمت آن با اینکه هزار صفحه است ، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست . این مرد با اینکه مردعالمی است ولی اسرارالشهادش را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است ، قلب کرده است ، زیرو رو کرده است ، بی خاصیت و بی اثر کرده است ، کتابش مملو از دروغ است ! حال به خاطر اینکه او عالم بوده ، باتقوا بوده ، مخلص امام حسین ( ع ) بوده است ، ما باید درباره اش سکوت کنیم ؟حاجی نوری نباید درباره أسرار الشهاده او اظهار نظر کند ؟ باید جرح بشود و این وظیفه عالم است . از خداوند تبارک و تعالی توفیق می خواهیم که دلهای همه ما را به حق و حقیقت رهبری بفرماید . گناهانی را که از طریق تحریف یا غیر تحریف مرتکب شده ایم ، بر ما ببخشاید . به ما توفیق بدهد که وظیفه و رسالتی را که در این زمینه داریم به خوبی انجام بدهیم .
در کتاب منتشر شده این صفحه خالی بوده است.
بخش دوم : حماسه حسینی
در کتاب منتشر شده این صفحه خالی بوده است.
جلسه اول : دو چهره حادثه کربلا
در کتاب منتشر شده این صفحه خالی بوده است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین باری الخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی عبد الله و رسوله و حبیبه و صفیه ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : یا قوم ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بایات الله فعلی الله توکلت فاجمعوا امرکم و شرکائکم ثم لایکن امرکم علیکم غمه ثم اقضوا الی و لا تنظرون ( 1 ) . موضوع بحث ، حماسه حسینی است .
اول باید کلمه حماسه را که در زبان فارسی زیاد استعمال می شود ، برای شما توضیح بدهم . کلمه حماسه به معنی شدت و صلابت است ، و گاه به معنی شجاعت و حمیت استعمال می شود . علمای شعر شناس ، منظومه های شعری را از نظر محتوی یعنی از نظر نوع معنی و هدف شعر به اقسامی 
________________________________________
1 - ای قوم اگر شما بر مقام رسالت و اندرز من به آیات خدا تکبر و انکار دارید ، من تنها به خدا توکل می کنم ، شما هم به اتفاق بتان و خدایان باطل خود هر مکر و تدبیری دارید انجام دهید ، تا امر بر شما پوشیده نباشد و درباره من هر اندیشه باطلی دارید بکار ببرید - سوره یونس ، آیه . 71
تقسیم می کنند : بعضی از منظومه ها را منظومه های غنائی ، بعضی را منظومه های حماسی و بعضی را منظومه های وعظی و اندرزی ، بعضی را منظومه های رثایی و بعضی دیگر را منظومه های مدحی می گویند ، دیوان و غزلیات حافظ ، غزلیات سعدی و دیوان شمس تبریزی ، منظومه های غنایی است ، یعنی اگر چه هدف در اینها عرفان است ، ولی لااقل از نظر تشبیب ، زبان عاشقانه است ، سخن از حسن و بی اعتنائی محبوب است ، سخن از درد فراق و درازی شب فراق و کوتاهی ایام وصال است . فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه ، که چون عشوه کند در کارش دلربائی همه آن نیست که عاشق بکشندخواجه آن است که باشد غم خدمتکارش این یک شعر غنائی است ، گر چه در آخر به یک معنی عرفانی بسیار لطیف و عالی می رسد و حافظ همیشه این طور است . در آخر همین شعر می گوید : صوفی سرخوش از این دست که کج کرده کلاه بدو جام دگر آشفته شود دستارش اشعارغنائی زیاد است .
شعر رثایی یا مرثیه که برای بزرگان دین و سایر بزرگان دنیا و کسانی که منشأ خیر و برکتی بوده اند ، گفته شده است ، نوع دیگر شعر است . برامکه که منقرض شدند ، شعرایی که از دستگاه آنها استفاده می کردند قصایدی در رثای آنها گفتند . خود همین حافظ ، فرزندجوانش که می میرد با همان زبان مخصوص خودش مرثیه می گوید : بلبلی خون جگر خورد و گلی حاصل کرد بادغیرت به صدش حال پریشان دل کرد .
طوطی ای را به هوای شکری دل خوش بود ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد آه و فریاد که از چشم حسود مه و مهر در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد اشعار رثایی زیاد است . مدح و ستایش هم که الی ماشاءالله ، خصوصا تملق و چاپلوسی ! اشعار حماسی اشعار دیگری است ، که معمولا فقط آهنگ خاصی را می پذیرد . شعرحماسی ، شعری است که از آن بوئی از غیرت و شجاعت و مردانگی می آید ، شعری است که روح را تحریک می کند و به هیجان می آورد ، مثلا :
تن مرده و گریه دوستان به از زنده و طعنه دشمنان مرا عار آید از این زندگی که سالار باشم کنم بندگی این تقسیم بندی اختصاص به شعر ندارد ، نثر هم همین طور است ، نثرهای حماسی داریم ، نثرهای غنائی داریم ، نثرهای رثایی داریم ، انواع نثرها داریم . در جنگ صفین در اولین برخوردی که میان سپاه علی علیه السلام و سپاه معاویه می شود ، علی ( ع ) روی حساب خودش حاضر نیست که شروع کننده جنگ باشد و تمام کوشش این است که تا حد ممکن مشکلات و اختلافات را حل بکند ، بلکه بتواند معاویه و یارانش را به اصطلاح روبراه بکند ، ولی یک وقت متوجه می شودکه آنها پیشدستی کرده اند و شریعه ، یعنی جائی که می شود از فرات آب برداشت را گرفته اند . علی علیه السلام سعی می کند با مذاکره مسئله را حل کند ، و پیغام می دهد که هنوز بنای جنگ نیست و می خواهیم مذاکره کنیم بلکه مسئله با مذاکره حل بشود .
ولی طرف مقابل قبول نکرد ، بنابراین یا اصحابش باید از تشنگی از پا در بیایند و یا باید جنگید . جنگی که دشمن شروع کرده است . در " نهج البلاغه " است که علی علیه السلام در مقابل جمعیت ، ناراحت و عصبانی از اینکار می ایستدو یک خطبه چندسطری می خواند ، می فرماید : قد استطعموکم القتال ( 1 ) اینها گرسنه جنگند و از شما غذا می خواهند اما از دم شمشیر ، فاقروا علی مذلة ، و تأخیر محلة ، او رووا السیوف من الدماء ترووا من الماء ( 2 ) لشکریانم ! نمی گویم بروید بجنگید ، بروید یکی از این دو راه را انتخاب کنید : یا تن به ذلت بدهید که آب را ببرند و شما نگاه کنید ، یا اینکه این تیغها را از خون این ناکسان سیراب کنید تا خودتان سیراب شوید . فالموت فی حیاتکم مقهورین ، و الحیاش فی موتکم قاهرین ( 3 ) زندگی این است که بمیرید ولی فائق باشید و مردن این است که زنده
________________________________________
1 و 2 و 3 - نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 51 ، صفحه . 138
باشید ، ولی توسری خور . علی علیه السلام با این سخنان آنچنان هیجان ایجاد کرد که در کمتر از دو ساعت ، دشمن را بکلی از کنار شریعه فرات دور کردند که دیگر دشمن از تشنگی له له می زد . ولی علی علیه السلام به سپاهیان خود گفت شما هر روز اجازه بدهید که بیایند و آب بردارند . لشکریان گفتند آنها به ما آب ندادند ، پس ما هم به آنها آب نمی دهیم ، ولی علی ( ع ) فرمود : خیر ، این یک کار غیر انسانی است ، آب یک چیزی است که هر جانداری حق دارد از آن استفاده بکند ، به آنها آب بدهید . پس معلوم شد سخن می تواند سخن حماسی باشد و سخن حماسی یعنی سخنی که در آن بوئی از غیرت و شجاعت و مردانگی باشد ، بوئی از ایستادگی و مقاومت باشد . اگر شعر یا نثری دارای این خصوصیات باشد ، آن را حماسی می گویند . سرگذشتها و حادثه ها و تاریخچه ها هم اقسامی دارند . حادثه هایی داریم غنائی ، حادثه هائی داریم اندرزی ، حادثه هایی داریم رثایی و حادثه هائی داریم حماسی . یک سرگذشت تمامش فقط غناست ، بوی غنا می دهد ، عشق است . مجلات را شاید کم و بیش می خوانید ، در اینها چه حکایت واقعی ، چه افسانه ، چه مخلوطی از واقعیت و افسانه ، همه اش داستان غنائی است . حالا این همه داستان غنائی به گوش این ملت برود چی از آب در می آید ، من نمی دانم ( 1 ) . داستانهای رثایی و
________________________________________
1 - اشاره به مجلات زمان طاغوت است .
به اصطلاح تراژدیها هم زیاد است . صفحات حوادث روزنامه ها را اگر بخوانید اغلب از این جور قضایا می بینید . داستانهای اندرزی هم داستانهائی هستند که در آنها پندواندرز است . " داستان راستان " ( 1 ) همه اش داستانهای اندرزی است . حتی شخصیتها هم اقسامی دارند ، بعضی از شخصیتها ، شخصیت حماسی هستند و روحشان حماسه است . بعضی روحشان غنائی است ، بعضی روحشان اساسا رثایی است ، آه و ناله است ، بعضی شکل روحشان شکل پندواندرز و موعظه است . حالا که به طور اجمالی معنی حماسه را فهمیدیم ، می توانیم در اطراف حماسه حسینی بحث بکنیم . آیا حسین بن علی ( علیهماالسلام ) حادثه حماسی دارد یا ندارد ؟ آیا شخصیت حسین بن علی ( علیهماالسلام ) یک شخصیت حماسی هست یا نیست ؟ما باید شخصیت حسین بن علی ( علیهماالسلام ) را که برای ما یک شخصیت انسانی است بشناسیم . این مرد که ما هر سال به نام او وقتها صرف می کنیم ، پولها خرج می کنیم ، روزها تعطیل می کنیم ، باید خصوصیاتش برای ما شناخته شود و از جمله خصوصیات او همین است که آیا حسین علیه السلام یک شخصیت حماسی هست یا نه ؟ آیا ما باید با وجود حسین ( ع ) و سرگذشت او یک احساس حماسی داشته باشیم ، یا یک احساس تراژدی ، مصیبت ، رثا و نفله شدن ؟ در اینجا لازم است مختصری توضیح بدهم :
________________________________________
1 - اشاره به دو جلد کتاب داستان راستان نوشته استاد شهید است .
شخصیتهای حماسی که اغلب در منظومه های حماسی از آنها یاد شده است ، جنبه نژادی و قومی دارند و این اعم است از شخصیتهای افسانه ای مثل رستم و اسفندیار و یا شخصیتهای واقعی مثل جلال الدین خوارزمشاه در تاریخ ایران . غالبا قهرمانان یک قوم اعم از واقعی و افسانه ای ، از آن نظر که انتساب به آن قوم دارند ، احساسات آن مردم را تحریک می کنند . اصولا قهرمان دوستی و قهرمان پرستی جزء سرشت بشر است . مخصوصا وقتی که قهرمان ، تعلقی هم به انسان داشته باشد که انسان بخواهد به او افتخار کند . این قهرمانهای کشتی که موفقیتی به دست می آورند ، براستی مردم برای آنها ابراز احساسات می کنند ، یا قهرمانی که هالتر بلند کرده و رکورد را شکسته و مثلا سه کیلو بیشتر از رکورد جهانی بالا برده است ، چقدر تاج گل نثارش می کنند ، و یا برای کسی که کشتی گرفته و با یک فن ، حریف خود را ضربه فنی کرده است ، براستی ابراز احساسات می کنند .
اینها به خاطر این است که قهرمان دوستی و قهرمان پرستی در سرشت بشر است و ضمنا او از قهرمان ملت و قوم خودش تجلیل می کند نه از قهرمان دیگری . در کشتیهای بین المللی افراد هر ملت چه آنهائی که آنجا حاضرند و چه آنهائی که از رادیوها گوش می کنند ، احساساتشان متوجه هموطنان خودشان است که افتخاری برای وطن و قوم خودشان کسب کنند. ما وقتی داستان رستم و اسفندیار و افراسیاب و این طور چیزها را می خوانیم، چون می گویند افراسیاب از ماوراءالنهر و از یک ملت دیگری بوده و رستم از ملت ایران بوده است ، قهرا دلمان می خواهد که همیشه تفوق مال رستم باشد ، و افسانه ساز هم داستانها و افسانه ها را چنان ساخته است که با ذائقه ما جور در بیاید ، یعنی همیشه آن طرف مغلوب و محکوم و این طرف غالب و قاهر باشد . این حماسه ها ، حماسه های قومی است ، یعنی اختصاص به یک قوم و نژاد معین و یک آب وخاک معین دارد . اما مطلب در مورد حسین علیه السلام غیر از این است . حسین ( ع ) یک شخصیت حماسی است اما نه آنطور که جلال الدین خوارزمشاه یک شخصیت حماسی است و نه آنطور که رستم افسانه ای یک شخصیت حماسی است . حسین ( ع ) یک شخصیت حماسی است ، اما حماسه انسانیت ، حماسه بشریت ، نه حماسه قومیت . سخن حسین ( ع ) ، عمل حسین ( ع ) ، حادثه حسین ( ع ) ، روح حسین ( ع ) ، همه چیز حسین ( ع ) هیجان است ، تحریک است ، درس است ، القاء نیروست ، اما چه جور القاء نیروئی ؟ چه جور درسی ؟ آیا از آن جهت که مثلا به یک قوم بخصوص منتسب است ؟ ! یا از آن جهت که شرقی است ؟ یا از آن جهت که مثلا عرب است و غیر عرب نیست ؟ ! یا به قول بعضی از ایرانیها از آن جهت که مثلا زنش ایرانی است ؟ ! اساسا در وجود حسین ( ع ) یک چنین حماسه هائی نمی تواند وجود داشته باشد و علت شناخته نشدن حسین ( ع ) هم همین است . چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حماسه هاست ، کمتر افراد می توانند او را بشناسند . حالا ببینیم که واقعا چطور است ؟ شما در جهان یک شخصیت حماسی مانند شخصیت حسین بن علی ( علیهماالسلام ) از نظر شدت حماسی بودن و از نظر علو و ارتفاع حماسه یعنی جنبه های انسانی نه جنبه قومی وملی پیدا نخواهید کرد . حسین ( ع ) سرود انسانیت است ، نشید انسانیت است و به همین دلیل نظیر ندارد ، و به جرأت عرض می کنم که نظیر ندارد . شما در دنیا حماسه ای مانند حماسه حسین بن علی ( علیهماالسلام ) پیدا نخواهید کرد ، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و ارتفاع و انسانی بودن آن . و متاسفانه ما مردم این حماسه را نشناخته ایم . حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد ، یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک ، سیاه و ظلمانی که هر دو صفحه اش یا بی نظیر است و یا کم نظیر .
اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بی نظیر و یا کم نظیر می بینیم . یک وقت حساب کردم و ظاهرا در حدود بیست ویک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال هم نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود که تا این اندازه تنوع داشته باشد . البته در تاریخچه جنگهای صلیبی ، جنایتهای اروپائیها خیلی عجیب است و اینکه جرأت نمی کنم که بگویم حادثه کربلا از نظر زیادی جنایت نظیر ندارد ، چون توجه من یکی به جنگهای صلیبی و جنایتهایی است که مسیحیان در آن مرتکب شدند و یکی هم به جنایتهایی است که همین اروپائیها در اندلس اسلامی مرتکب شدند که آنهم عجیب است . تاریخ اندلس مرحوم آیتی را که دانشگاه چاپ کرده است بخوانید ، کتابی است بسیار تحقیقی و آموزنده . در این کتاب نوشته است : اروپائیها به صدهزار زن ومرد و بچه اجازه دادند که هر جا می خواهند بروند ، بعد که اینها راه افتادند ، پشیمان شدند و شاید هم از اول حقه زدند که اجازه حرکت دادند . به هر حال تمام این صدهزار نفر را کشتند و سر بریدند . شرقی هرگز از نظر جنایت به غربی نمی رسد . شما اگر در تمام تاریخ مشرق زمین بگردید ، دو جنایت را حتی در دستگاه اموی پیدا نمی کنید ، یکی آتش زدن زنده زنده ، و دیگری قتل عام کردن زنان ، ولی در تاریخ مغرب زمین این دو نوع جنایت فراوان دیده می شود . زن کشتن در تاریخ مغرب زمین یک امر شایعی است . هنوز هم باور نکنید که اینها روح انسانی داشته باشند . آنچه در ویتنام صورت می گیرد ادامه روحیه جنگهای صلیبی و جنگهای اندلس آنها است . این کار که چند صدهزار نفر را زنده زنده در کوره آتش بگذارند ولو این افراد جانی هم باشند ، کار مشرق زمینی نیست و از عهده مشرق زمینی چنین جنایتی برنمی آید . این کار فقط از عهده مغرب زمینی قرن بیستم برمی آید . این جنایت که در صحرای سینا دهها هزار سرباز را آب و نان ندهند تا از گرسنگی بمیرند برای اینکه اگر اسیر بگیرند باید به آنها نان بدهند ، فقط مال غربی است . شرقی این جور جنایت نمی کند . یهودی فلسطینی صد درجه شریفتر از یهودی غربی است . اگر مردم فلسطین یهودیهای ملی اهل همان فلسطین بودند که این جنایتها واقع نمی شد . این جنایتها همه مال یهودی غربی است . به هر حال من جرات نمی کنم بگویم جنایتی مثل جنایت کربلا در دنیا وجود نداشته است ، ولی می توانم بگویم در مشرق زمین وجود نداشته است . از این نظر حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است ، یک مصیبت است ، یک رثاء است . این صفحه را که نگاه می کنیم ، در آن ، کشتن بیگناه می بینیم ، کشتن جوان می بینیم ، کشتن شیرخوار می بینیم ، اسب بر بدن مرده تاختن می بینیم ، آب ندادن به یک انسان می بینیم ، زن و بچه را شلاق زدن می بینیم ، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن می بینیم . از این نظر قهرمان حادثه کیست ؟ واضح است وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگاه کنیم ، آن که می خورد قهرمان نیست ، آن بیچاره مظلوم است . قهرمان حادثه در این نگاه یزیدبن معاویه است ، عبیدالله بن زیاد است ، عمرسعد است ، شمربن ذی الجوشن است ، خولی است و یک عده دیگر . لذا وقتی که صفحه سیاه شمر نیست . در آنجا ، قهرمان حسین ( ع ) است . در آن صفحه ، دیگر جنایت نیست ، تراژدی نیست ، بلکه حماسه است ، افتخار و نورانیت است ، تجلی حقیقت و انسانیت است ، تجلی حق پرستی است . آن صفحه را که نگاه کنیم ، می گوئیم بشریت حق دارد به خودش ببالد . اما وقتی صفحه سیاهش را مطالعه می کنیم می بینیم که بشریت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آیه می بیند که می فرماید : قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک ( 1 ) مسلما جبرئیل امین در مقابل اعلام خدا که فرمود : انی جاعل فی الارض خلیفة ( 2 ) سؤالی نمی کند ، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را می دیدند و صفحه دیگر آن را نمی دیدند ، از خدا این سؤال را می کردند که آیا می خواهی کسانی را در زمین قرار دهی که فساد کنند و خونها بریزند ؟ و خدا در جواب آنها فرمود : انی اعلم ما لا تعلمون ( 3 ) من می دانم چیزی را که شما نمی دانید . آن صفحه ، صفحه ای است که ملک اعتراض می کند ، بشر سرافکنده است و این صفحه ، صفحه ای است که بشریت به آن افتخار می کند . چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم ؟ و چرا باید همیشه جنایتهای کربلا گفته شود ؟ چرا همیشه باید حسین بن
________________________________________
1 - ملائکه گفتند پروردگارا ! آیا کسانی را خواهی گماشت که در زمین فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود ، تو را تسبیح و تقدیس می کنیم ؟ سوره بقره ، آیه . 30
2 و 3 - سوره بقره ، آیه . 30
علی ( ع ) از آن جنبه ای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد ؟ چرا شعارهائی که به نام حسین بن علی ( علیهماالسلام ) می دهیم و می نویسیم ، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه می کنیم ، در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنائی آن می چربد . و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی می چربد پس باید اعتراف کنیم که یکی از جانیهای بر حسین بن علی ( علیهما السلام ) ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحه اش را می خوانیم ، و صفحه دیگرش را نمی خوانیم . جانیهای بر امام حسین ( ع ) آنهائی هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و می کنند . حسین ( ع ) را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند ، اما حسین ( ع ) که فقط این تن نیست ، حسین ( ع ) که مثل من و شما نیست ، حسین ( ع ) یک مکتب است و بعد از مرگش زنده تر می شود . دستگاه بنی امیه خیال کرد که حسین ( ع ) را کشت و تمام شد ، ولی بعد فهمید که مرده حسین ( ع ) از زنده حسین ( ع ) مزاحمتر است ، تربت حسین ( ع ) کعبه صاحبدلان است . زینب هم به یزید همین را گفت . گفت اشتباه کردی ، کد کیدک واسع سعیک ، ناصب جهدک فوالله لا تمحواذ کرنا ، و لا تمیت وحینا ، ( 1 ) هر نقشه ای که داری بکار ببر ولی مطمئن باش تو نمی توانی برادر مرا بکشی و بمیرانی ، برادر من زندگیش طور دیگر است ، او نمرد ، بلکه زنده تر شد . در آن وقت مرثیه گوها مثل مرثیه گوهای حالا نبودند . " کمیت " مرثیه گو بود ، " دعبل خزائی " مرثیه گو بود . همان دعبل خزائی که گفت پنجاه سال است که من دار خودم را بدوش کشیده ام . او طوری مرثیه می گفت که تخت خلفای
________________________________________
1 - بحارالانوار ، ج 45 ، ص 135 و اللهوف ، ص . 77
خود متوکل یک سرمغنیه ( 1 ) دارد ، یک وقتی با او کار داشت و سراغ او را گرفت ، گفتند نیست . گفت کجاست ؟ گفتند به مسافرت رفته است . بعد از مدتی که آمد ، متوکل از او سؤال کرد کجا رفته بودی ؟ جواب داد برای زیارت به مکه رفته بودم ، متوکل گفت الان که وقت زیارت مکه نیست ، نه ماه ذی الحجه است که وقت حج باشد ، و نه ماه رجب است که وقت عمره باشد ، و اصرار کرد که باید بگوئی کجا رفته بودی ، بالاخره معلوم شد این زن به زیارت حسین بن علی ( علیهماالسلام ) رفته بود که متوکل آتش گرفت ، فهمید نام حسین ( ع ) را نمی شود فراموشاند .
________________________________________
1 - سرمغنیه یعنی یک خانم خواننده رقاصه که سایر رقاصه ها را تهیه می کند و رئیس آنهاست .