نقش زنان در نهضت عاشورا
مقدمه
حدود 1400 سال پیش در سرزمینی به نام کربلا، در میان ریگزارهای خشک وبدون حیات، واقعهای شکل گرفت که با درخشش خود به ابدیت پیوست؛ «واقعة عاشورا»،رهبر آن کسی جز «حسین بن علی» نبود، حسینی که آیین ظلم و ستم را درهم کوبید.
امام حسین (ع) برای نجات انسانها به پاخاست و قیام کرد و در این راه حتیخاندان خود را هم به استقبال شهادت فرستاد. در کاروانِ حسین فقط یک عده سربازنظامی شرکت نداشت، بلکه کاروانی عاشق بودند از زن و مرد، پیر و جوان، کودک وبزرگسال، که ماجرای فداکاریها و جان فشانیهای هرکدام در تاریخ به جا مانده است.
به راستی امام حسین خوب میدانست که از مجرای تجهیزات نظامی، قدرتدرهم کوبیدن آن دستگاه پر قدرت و جبار را ندارد، ولی نقشة امام حسین (ع) برایرسیدن به هدف والای خود، چیز دیگری بود. نقشة او، به تصویر کشیدن فداکاری وجانبازی و شجاعت افراد کاروان بود و شعار آنها «هیهات مِنَ الذِّلَه».
در این میان، اگر نبود صبر و بردباری زنان هنگام مصائب و داغ عزیزانشان و اگرنبود پشتیبانی و حمایت همه جانبه (لفظی و عملی) آنان از همسران و فرزندان خود وتشویق آنان به حمایت از مولای خود تا سر حد جان، عاشورا به کجا میانجامید؟
به راستی نهضت عاشورا را بدون رشادتها و شجاعتها و بردباریهای بزرگبانوی کربلا، «زینب»، چگونه میتوان وصف نمود؟ آن گاه که زنان با احساسات خود بهفرزندان و همسرانشان روحیه میدادند و پرستاری مهربان بر بالین آنها بودند وبا سخنو ناله و زاریشان لرزه بر اندام دشمنان میانداختند، نادیده نمیتوان گرفت .
ما نیز به منظور تبیین هرچه بیشتر نقش زنان در نهضت عاشورا در این مقال بهبررسی و تحقیق در لا به لای صفحات تاریخ کربلا پرداختهایم تا شاید بتوانیم در اینسال، عزت و سربلندی زنان نهضت عاشورا را دریابیم و پویندة راه پر افتخار آنان باشیم.
راز همراهی زنان در کاروان
با توجه به نبوغ و علم و مهارتی که امام در اوضاع سیاسی اسلام داشت؛ از روینقشة صحیح و مجرای طبیعی، شروع به مبارزه کرد و هرچیزی که در پیشرفت مقصودشمؤثر بود، به کار بست. مؤثرترین عاملی که در پیشرفت هدف امام حسین دخیل بود،همراه آوردن و شرکت زنان در این نهضت عظیم دینی بود. اگر امام حسین با یک عده ازیاران و وابستگان خود به کوفه میرفت و شهید میشد، بلافاصله دستگاههای تبلیغاتیبنی امیه که در همه جا آماده و مجهز بودند و تمام پیشامدها را به نفع آنان توجیه میکرد،به کار میافتادند.
بر اثر تبلیغات سوء بنی امیه، مردم این قیام و جنگ را از جنگهای معمولی میاناعراب تلقی مینمودند و سر و صداها در مدت کمی خاموش میگشت و باز بنی امیه درکرسی سلطنت قرار میگرفت و بر مبنای مرام خود عمل میکرد، اما شرکت بانوان در اینقیام، نگذاشت نقشة شوم بنی امیه عملی شود.
مرحوم آیتی اصرار دارد که اهتمام زنان اهلبیت به خطبه و خطابه در فرصتهایمختلف، با بودن امام علی بن الحسین، همه برای این بوده که مانع تحریف حادثة کربلاشوند (چه لفظی و چه معنوی). متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیانکردند و هدفِ امام را هم تشریح کردند.
راز مطلب این است که حسین میخواهد از راه شهادت، مادهای تهیه کند که باتبلیغ روی آن، برای ابد دستگاه اموی را رسوا سازد و آیین ظلم و ستم آنان را محکومنماید.
مرگ و شهادت رکن اساسی و هستة مرکزی نقشة حسین است، اگر صحنةلرزانندة کربلا به وجود نیاید، زینب کبری و زین العابدین با کدام سرمایه میتوانند قدم درراه تبلیغ گذارند و با کدام حربه میتوانند پیکر ظلم اموی را در هم کوبند.
حسین میرود تا با جانبازی پرشکوه خود، این سرمایه را تهیه کند، میرود تا باایجاد یک صحنة شکننده، حربة لازم را به دست زینب و بازماندگان خود بسپرد. بههمین دلیل است که او خود تنها در این راه نمیرود، بلکه زنان و کودکان و جمیعبستگانش را نیز به همراه میآورد. به او گفتند: ای حسین، اکنون که خود عازم این سفرهول انگیز و خطرناک هستی، چرا کودکان و زنان را با خود میبری؟ محمد حنفیه، باچشمانی اشکبار اصرار میورزید که حسین از بردن زنان و کودکان خودداری کند، ولیحسین به همه یک جواب میداد و میفرمود: «نه، آنها نیز باید در این مسافرت با منباشند، خداوند خواسته آنان نیز لباس اسارت به تن داشته باشند.»
آری باید یک کاروان اسیر به راه افتد و در لباس اسارت، دربارة قتل حسین تبلیغکند و کوفه و شام را منقلب نماید.
نقشهای زنان در نهضت عاشورا
نقش اول ـ تبیین حقیقت قیام: قیام و مسافرت امام حسین از مکه به سوی کوفه،برای جنگ با بنی امیه نبود، بلکه برای نهی از منکر، تغییر بدعتها، اصلاح کار امت وآشکار ساختن حق و حقیقت بود.
همراه آوردن بانوان، نظر به اوضاع و احوال و عوامل طبیعی آن روز ، این مطلب راتأیید میکند که حرکت امام حسین از حجاز به سوی عراق به سبب دعوتنامههایی بودکه رجال بزرگ اهل کوفه به او نوشته بودند و خواستار سفر امام به کوفه بودند بر حسبوظیفة دینی به دستیاری و تشریک مساعی اهل کوفه، احکام و حقایق اسلام را ترویجکنند. وجود بانوان در این مسافرت حاکی از ا´ن بود که حضرت، دعوت کوفیان را از صمیمدل قبول کرده و با زن و فرزند به طرف آنها رهسپار گردیده است و خیال حیله و دورنگی وفرار در کار نبوده است. این معنی در تهییج اشخاصی که به وعدههای خود وفا نکردند، اثرمهمی داشت.
نقش دوم ـ تعیین حد فداکاری در راه دین: طبق آیات و روایات مختلف، مسلماندر راه دین و حفظ آن باید از مالو جان خویش بگذرد. امام حسین عملاً این مطلب را بهعموم مردم تعلیم داد. برای این که فطرت بشری طوری آفریده شده که در بیشتر وقتهااز جانبازی و کشته شدن خود چندان وحشتی ندارد، اما هنگامیکه متوجه شد در صورتتسلیم نشدن، زن و بچهاش گرفتار خواهند شد، در برابر دشمن تسلیم میگردد و اعتذارمینماید.
امام حسین در کربلا در شرایط سختی قرار گرفته بود. او و خانوادهاش، با یاران کم ونبودن آب و آذوقه، در میان سی هزار دشمن محاصره شده بودند. ناله و پریشانی خواهرانو دخترانش او را متأثر میسازد و مکرر از طرف دشمن به او تسلیم شدن در برابر یزیدپیشنهاد میشود. با این همه تا آخرین لحظه، عزت و شهامت خود را حفظ کرد، به خواریو ننگ ، تن نداد و در برابر ستمکاران سر تسلیم فرود نیاورد.
روز عاشورا که به تدریج نشانههای گرفتاری بانوان ظاهر میشد، آنان را به صبردعوت میکرد و به ثواب اجرهای پروردگار امیدوارمی ساخت. امام حسین با این رفتار وگفتار، ارزش و اهمیت دین را بیان نمود و به تمامی مسلمانان درس دینداری داد.
نقش سوم ـ گریه و ناله: خاندان امام حسین در جاهای مختلف و حساس طوریناله و گریه نمودهاند که حتی دشمنان را هم منقلب و متأثر ساختهاند. این گریهها آن روزمانند شعله سوزانی بود که بر خرمن هستی و کاخهای بیداد حکومت بنی امیه میافتاد ونابودش میکرد. شهادت امام حسین و یاران وی با آن وضع رقت بار، ا´نقدر مردم را متاثرنمیکرد که نالهها و گریههای بانوان، مردم را تحت تاثیر قرار میداد. ناله و گریة بانوان درروز عاشورا، مجلس ابن زیاد و یزید و سایر جاها پس از واقعه کربلا گویای یک نسیم جانافزا و حیات بخشی بود که هر ساعت بر پیکره این نهضت عظم میدمید، بر افروختهترمیکرد و درهمه جا ا´ن را زنده نگه میداشت و نمیگذاشت نفوذ بنی امیه ا´ن را از بین ببردوبی اثر نماید. در شهر کوفه، شام، مدینه وبین راهها با گریهها و نالههای جان سوزخود،طوری شهادت و واقعة عاشورا را مجسم میساختند، گویا مردم ا´ن واقعة اسف بار رادیدند.
نقش چهارم ـ اسیری بانوان: موضوع اسیری ا´ل پیامبر پس از کشتن عزیز انشانا´ن روز نظر تمامی مسلمانان کاری بود برخلاف منطق دین و قرا´ن، مخصوصاً با ا´ن وضعرقت بار. شکنجه و فشاری که در کربلا در راهها و در شهر شام به آنان روا داشتند. دیگربنی امیه نتوانست روی این عمل خلاف دین و قرآن خود، پردهپوشی کند، در نتیجه،دشمنی آنان با پیامبر و فرزندانش، قرآن و اسلام، جلوی چشم همه مردم آشکار شد.مسلمانان به تدریج حساب آنها را از اسلام و قرآن جدا کردند.
بانوان هم موضوع اسیری خود را با لحن انکار و اعتراض به کارهای بنی امیه درجاهای متعدد ذکر مینمودند و مردم را منقلب میکردند. هنگامیکه اهل شام از اهلبیتعصمت پرسیدند: شما کیستید؟ سکینه دختر امام حسین فرمود: «ما اسیران آل محمدهستیم».
در مجلس یزید، فاطمه دختر امام حسین صدا زد: ای یزید دختران رسول خدااسیر باشند؟
بر اثر این سخن حاضران و خانوادة یزید در پس پرده صدایشان به گریه بلند شد.
شکی نیست این نوع تأثّرات برای اسیری آل پیامبر، خشم و نفرت مردم را برامویان برانگیخت و حکومت آنها را در نظر مردم منفور و متزلزل ساخت و آنچه در کربلا،در کوفه و در مسیر شام به وقوع پیوست، سودمندترین تبلیغ بر ضد بنی امیه بود.
شیخ بهایی مینویسد: هنگامی که زنان اسیر وارد منزل شدند، زنهای آل ابیسفیان با چشمان پر از اشک از آنان استقبال کردند و دستهای آنان را بوسیدند و سه روزهمراه آنان به سوگواری پرداختند.
ابعاد حضور زنان در نهضت عاشورا
با نگاهی به تاریخ عاشورا، مشاهده میشود که زنانی که در صحنههای کربلاحضور داشتند با به عهده گرفتن نقشهای گوناگون، این نهضت را ماندگارکردند. در واقعدرسهای آموزنده این نهضت که بانوان فداکار ا´ن را عرضه کردند، هرکدام این واقعیت راآشکار میکند که نیمی از تاریخ وقایع عاشورا را زنان به دوش کشیدهاند. از جمله ابعادآموزندة این حضور میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهة پیکار و همدلی و همراهی با نهضتمردانة امام حسین و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوههای این حضور است. چههمکاری «طوعه» در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهی همسران برخی شهدای کربلا،چه اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایتهای شوهرانشان، مثل«زنخولی».
ـ آموزش صبر: روحیة مقاومت و تحمل زنان به شهادتها در کربلا، درس دیگرنهضت بود. اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات «زینب کبری» جلوهگر بود.
ـ پیام رسانی: افشاگریهای زنان و دختران کاروان کربلا، چه در اسارت و چه دربازگشت به مدینه، نشانة پاسداری از خون شهدا بود. بانوان در خطبهها و در گفتو گوهایپراکنده خویش که به تناسب زمان و مکان بود، امویان را نشانه گرفتند.
حضور زنان در همراهی بعضی انبیا و پیامبر خاتم و نهضت عظیم عاشورا نشانمیدهد که این حضور میتواند بار عاطفی را در این گونه حرکتها افزایش دهد، ضمناین که در پیام رسانی در ادامه حرکت نیز مؤثر بودهاند.
پرستاری: رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقشهای دیگر زنان درجبههها از جمله عاشوراست. نقش پرستاری و مراقبت حضرت زینب از امام سجاد از ایننمونههاست.
مدیریت: بروز صحنههای دشوار و بحرانی، استعداد افراد را شکوفا میسازد. نقشحضرت زینب در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اُسرا، درس مدیریت در شرایطبحران را میآموزد. وی مجموعة بازمانده را برای اهداف نهضت هدایت کرد و با هر اقدامخنثی کنندة نتایج عاشورا از سوی دشمن مقابله نمود و نقشة ا´نان را خنثی کرد.
ـ حفظ ارزشها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزشهای دینی واعتراض به هتک حُرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهای آلودهاست. زنان اهلبیت با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمههایشان غارت شده بود و با وضعنامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند؛ اما اعتراضکنان بر حفظ عفاف تأکیدمیکردند. ام کلثوم در کوفه فریاد کشید: «آیا شرم نمیکنید برای تماشای اهلبیت پیامبرجمع شدهاید؟»
وقتی هم که در کوفه در خانهای بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان، کسیوارد خانه شوند. در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز به شهر به شهر گرداندن بانواناعتراضکرد.
تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت بهاسیران واقعی درس آزادگی دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا: گریهها، شیونها، عزاداری برشهدا و تحریک عواطف مردم به ماجرای کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیرگذاشت و از این رهگذر ماندگارتر شد.
زنان نهضت عاشورا
زنانی که در نهضت عاشورا و در صحنههای گوناگون آن شرکت داشتند،عبارتانداز:
ـ زینب کبری:
زینب از زنان کربلاست که به «ام المصائب» معروف است. او بهبرادرش علاقة بسیار داشت و شوهرش یکی از متمولین عرب بود. بردباریش مانند امامحسن و شجاعتش مانند امام حسین بود.
همانا جبرئیل که به پیامبر پیام آورد که نام این دختر را زینب بگذار، گریان گردید.وقتی پیامبر سبب گریه را پرسید، عرض کرد: این دختر از آغاز زندگی تا پایان روزگارناپایدار، بی رنج نخواهد زیست. گاهی به درد مصیبت تو مبتلا و گاهی در غم پدر و زمانیبه دردِ فراق برادرش حسن دچار خواهد بود. افزونبر ا´ن به مصائب کربلا و نوائب دشتنینوا گرفتار میشود و چندان که مویش سفید و قامتش تا خواهد شد. آن وقت فاطمهعرض کرد: «یا ابتاه، چه ثواب دارد آن کس که بر دخترم زینب گریه کند؟» پیامبر فرمود:«ثواب او مثل ثواب کسی است که بر برادرش حسین گریه کند» گویند زینب در زناشویی باعبدالله شرط کرده بود که من به برادرم حسین علاقمندم و باید همه روزه مرا اجازهفرمایی حسینام را زیارت کنم و بر این منوال بود تا حسین مدفون شد.
امّ وهب: ام وهب زنی مسیحی بود که در دوران امام حسین مسلمان شد. او زوجةعبدالله بن عمیر کلبی بود و با همسرش از کوفه آمدند و به سیدالشهدا ملحق شدند. اموهب با عمود خیمه به میدان جنگ رفته بود و تا حسین (ع) او را به خیمه برنگرداند، بهحرف شوهر نبود. چون روز عاشورا پیش آمد، ما در وهب او را تحریض به جهاد نمود. وهب17 روز بود که عروسی کرده بود و هنگام عزیمت به کربلا زوجهاش به او گفت: تو را به خداقسم که مرا در این صحرا بیوه مگذار و جان خویش پاس بدار. مادر وهب گفت: ای فرزندسخن زن را از پس گوش گذار که بی رضای حسین و رضای من از شفاعت جدشبهرهای نخواهی برد. لاجرم زن وهب گفت: باشد که چون در راه پسر پیغمبر شهید شوی ودر بهشت برین جای کنی و با حورالعین همنشینی نمایی، مرا فراموش فرمایی. واجباست که در حضور امام با من عهد استوار نمایی که در بهشت جدا از من اقامت ننمایی.سپس هردو خدمت حضرت حاضر شدند و حسین چون این را شنید سخت بگریست ومسئلت او را به اجابت مقرون داشت و آن زن را مطمئن خاطر ساخت.
بنابر روایت صدوق در امالی، وهب عمود خیمه را کند و هفت یا هشت نفر را کشت.بعد اسیر شد و عمربن سعد گفت: سرش را جدا کردند و به جانب لشکر حسین انداختند.مادرش شمشیر وهب را گرفت و مبارزت کرد. امام حسین فرمود: بنشین مادر وهب، خداجهاد را از زنان برداشت، تو و پسر تو در بهشت میباشید با جد من.
مادر وهب عمود خیمه را برداشت و دو ن فر را کشت و امام حسین او را برگرداند.زوجة وهب رفت که خون از روی آن سرپاک کند. پس شمر او را دید. به غلام خود امر کردکه عمودی بر سر او زد. پس سرش شکست و کشته شد و او اول زنی بود که در لشکر امامحسین کشته شد.
ـ امّ البنین:
فاطمه بنت حزام ملقب به امالبنین مادر قمر بنی هاشم بود که اگر چهدر زمین کربلا حاضر نبود، اما چهار جوان او در رکاب حسین شهید شدند و او از ناله و گریهآرام نشد تا به جوار حق پیوست.
وقتی خبر شهادت فرزندانش در مدینه به ام البنین رسید، گفت: «از امام حسینمرا خبر دهید. فرزندانم و آنچه زیر آسمان کبود است، فدای حسین باد. چرا ابتدا از حالحضرت ابی عبدالله مرا مطلع نمیسازید؟»
این شدت علاقه به امام، تنها دلیل کوچک شمردن شهادت فرزندان خود در برابرشهادت امام حسین بود.
ـ فاطمه کبری:
فاطمه کبری (دختر امام حسین) در علم، عبادت و معنویت مقامبالایی داشت و از زنان مجاهد و نمونه محسوب میشد. ایشان همراه همسرش، حسنمثنی (فرزند امام حسن) در کربلا حضوری فعال داشت و شاهد مصائب دردناک عاشورابود.
هنگام هجوم وحشیانة امویان به خیمهها، فاطمه مورد هجوم و غارت قرار میگیردو گوشوارههایش را وحشیانه از گوشش درمیآورند. این سختی و شکنجه نتوانست ازروحیة قوی و شجاعت کم نظیر فاطمه بکاهد. او دختر حسین و برادرزادة زینب است. اوپیامرسان عاشوراست و باید همچون دختر علی پایههای کاخ ستمگران را درهم فروریزد. از این رو در مرکزقدرت عبیدالله (کوفه) با خطبهای غرّا ستم بنی امیه را افشا میکندو به دنیاپرستان میفهماند که خون حسین در رگهای فاطمهاش جوشان است. پس ازعاشورا ولید بن عبدالملک، مروان، همسر فاطمه را مسموم و شهید کرد و فاطمه که شدیداًبه همسرش وفادار بود، روی قبر شوهرش خیمهای برپا میکند و به مدت یکسالسوگواری میکند.
دلهم: یکی از کسانی که امام حسین از وی دعوت کرد، «زهیر بن قین» است؛ زهیراز کسانی بود که احتیاج داشت، دیگران استعداد پاکی و حق طلبی و فداکاری را دروجودش روشن کنند. نخستین گام را امام حسین در این راه برداشت. گام دوم را همسرزهیر، «دلهم» برداشت. هنگامیکه (زهیر) از مضمون دعوت سیدالشهدا آگاهی یافت،استقبال نکرد. بلکه قیافة او نشان میداد که چندان میلی به رفتن به کربلا ندارد. بهخصوص که امام حسین از وی خواسته بود که کسانش را نیز برای پیوستن به لشکر، همراهخویش ببرد. از همینجا دلهم برنامة خود را آغاز کرد. او به منظور تشویق زهیر، چنینگفت: «سبحان الله! فرزند رسول خدا از تو دعوت میکند که به یاریاش بشتابی. اما تو درقبول دعوت او تردید به دل راه میدهی! چه میشود که سخنش را بشنوی و هرچه زودترخود را به او برسانی!»
زهیر به تشویق این بانوی قهرمان، در سپاه امام حسین با شور و اخلاص جنگید ومیمنة سپاه را برعهده گرفت. سرانجام پس از کشتن 120 نفر، به شهادت رسید.
دلهم، کفنی به غلام زهیر داد که برو آقای خود را کفن کن. غلام که به قتلگاه رسیدو بدن امام حسین را برهنه دید، با خود گفت بدن آقای خود را کفن کنم و بدن امام حسینبرهنه بماند؟ هرگز چنین کاری نکنم. سپس کفن را بر حسین پوشانید و برای زهیر کفندیگری تهیه کرد.
ـ شهر بانو:
شهربانو زنی از نژاد ایرانی و همسر امام حسین بود. او یکی از بانواندشت کربلاست که کودکش در دشت کربلا به دست «هانی بن ثبیت» شهید شد. گفتهاندکه در کربلا طفلی از سراپرده برون شد و از وحشت و حیرت به راست نظر کرد. به ناگاهسنگین دلی به نام هانی بن ثبیت او را شهید نمود و گفتهاند که در وقت شهادت، مادرششهربانو ایستاده و یارای سخن گفتن و توان حرکت کردن نداشت و مخفی نماند اینشهربانو غیر از مادر امام زین العابدین است.
ـ امّ خلف:
امّ خلف زوجة مسلم بن عوسجه بود. گویند چون پسر مسلم، پدر راشهید دید مانند شیر شرزه بردمید و خواست به میدان جنگ برود. امام حسین فرمود: «ایجوان پدرت شهید شد تو نیز اگر شهید شوی مادرت چه کند؟» پسر مسلم خواست طریقمراجعت سپارد که مادرش شتاب زده راه برگرفت و گفت: «ای پسر، سلامت نفس را برنصرت پسر پیامبر اختیار میکنی؟ هرگز از تو رضا نخواهم شد و هنگامی که پسر بهشهادت رسید، مادر همی فریاد کرد: ای پسر شاد باش که هم اکنون از دستان ساقی کوثرسیراب خواهی شد.»
ـ رباب:
او دختر امرءالقیس، شاعر بزرگ عرب و همسر سیدالشهداست. دارای دوفرزند بود، یکی سکینه ـ عقیلة قریش ـ و دیگری عبدالله ـ که روز عاشورا در سنینشیرخوارگی در برابر چشمان حسرت زدة مادر کشته شد ـ به دنبال واقعة کربلا، راه اسیریشام را پیش گرفت و سرانجام به اتفاق بازماندگان مصیبت زدة حسین، به مدینه برگشت.
پس از مراجعت، اشراف قریش به خواستگاری او آمدند؛ لکن همه را جواب گفت.در مدینه هرگز به زیر سقف نرفت و همچنان به یاد همسر گرامی و فرزند دلبندش سوختو گداخت تا در گذشت. برخی گفتهاند: یکسال بر کنار قبر حسین عزاداری کرد، سپس بهمدینه بازگشت.
رباب یکی از شایستهترین زنان عصر خویش است. مرگ پرافتخار او یک سالبعد از واقعة کربلا اتفاق افتاد.
هنگامی که در شام بود، سر حسین را برداشت و در آغوش گرفت و گفت: «ایحسین عزیزم، هرگز تو را که در زیر نیزههای دشمن از پای درآمدی، فراموش نمیکنم. اورا در کربلا به خاک و خون کشیدند. خداوند کربلا را آب ندهد».
ـ اُمّ عمرو:
ام عمرو بن جناده از دیگر زنان کربلا بود که پسرش را به میدان جنگفرستاد تا شربت شهادت بنوشد و هنگامی که سرپسرش را به لشکرگاه امام حسینانداختند، آن را به سینه چسبانید و بوسید و گفت: «احسنت ای پسر من و ای مایة روشنیچشم من!» سپس سر را با تمام غضب به سوی دشمن پرتاب کرد. آنگاه عمود خیمه رابرگرفت و بر لشکر ابن سعد حمله برد و دو تن را کشت و به فرمان امام حسین بازگشت.
ـ فکهیه زوجه عبدالله بن اریقط: فکهیه، همسر عبدالله بن اریقط بود که برای اوپسری آورد و او را قارب نامید که در کربلا شهادت یافت و مادرش نیز با رباب همراه دیگراسیران به شام رفت.
ـ امّ اسحاق:
امّ اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله و همسر امام حسن مجتبی بود وپسرانش حسین بن حسن و طلحه بن حسن در کربلا حضور داشتند.
ـ
امّ کلثوم:
ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب، همسر مسلم بن عقیل و مادر عبداللهو محمد دو طفل مسلم بود که همگی در زمین کربلا حاضر بودند. گویند هنگامی که خبرقتل مسلم به حضرت امام حسین رسید، حمیده دختر مسلم را طلبید و دست نوازش برسر او کشید.
ام الثغر:
ام الثغر دختر عمرو همسر عقیل بن ابیطالب بود و جعفر بن عقیل از اومتولد گردید که هر سه در سرزمین کربلا حضور داشتند.
ام کلثوم: دختر عبدالله بن جعفر الطیار و دختر زینب است که با قاسم بن محمدبن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. و از دیگر زنان کربلاست.
ـ فاطمه صغری:
فاطمه صغری بنت الحسین، دختری کوچک بود که به سندتاریخ، چون حسین را شهید کردند و فاطمه از شهادت پدر آگاه شد، به زاری و سوگواریپرداخت.
ـ لیلی بنت مسعود:
لیلی دختر مسعود، بانوی حرم امیرالمؤمنین بود که پسرشعبدالله اصغر در رکاب سیدالشهدا شهید شد.
پیام رسانی زینب
وقتی امام حسین از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمد، زینب همراه برادرش بودو در واقع سرپرست بانوان و کودکان بود و تا آخرین توان در این سفر به برادر و نهضتبرادرش کمک کرد. با اینکه در سن 55 سالگی بود، بزرگترین و سختترین مصائب را درراه به ثمر رساندن اهداف عالیه برادرش امام حسین تحمل نمود. بانوان حرم، به خصوصخواهرش ام کلثوم و دختر برادرش سکینه و همسر برادرش رباب نیز کمال تحمل واستقامت را کردند.
زینب دو فرزندش محمد و عون را با خود به کربلا آورده بود و این دو نوجوان در راهحسین به شهادت رسیدند. چون کوهی استوار در برابر حوادث، ایستادگی کرد. اگر گریهمیکرد، گریهاش فریاد بر ضد ظلم بود. فریاد بیداری بود.
او پیامآور خون شهیدان بود، وگرنه به ابن زیاد نمیگفت: «جز زیبایی و سعادت،چیز دیگری ندیدم». او حتی وقتی به مدینه بازگشت، در هر فرصتی پیام شهیدان کربلا رابه مردم میرساند.
در عصر روز یازدهم (محرّم) که اسرا را آوردند، وقتی به قتلگاه رسیدند، همه بیاختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند. زینب خودش را به بدن مقدسابا عبدالله میرساند و آن را به وضعی دلخراش میبیند. بدنی بی سر و لباس. آنچنان نالهکرد که اشک دشمن جاری شد.
مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت، ولی در عین حال از وظایفخودش غافل نیست. پرستاری زین العابدین به عهدة اوست. نگاه کرد به زین العابدین،دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده، آن چنان ناراحت است، گویی میخواهد قالبتهی کند. فوراً بدن ابا عبدالله را رها کرد و آمد سراغ امام زینالعابدین: «پسر برادر! چرا تورا در حالی میبینم که میخواهد روح از بدنت پرواز کند؟» امام فرمود: «عمه جان! چطورمیتوانم بدن های عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟» زینب در همین شرایطشروع میکند به تسلیت خاطردادن به امام.
آینده اینجا کعبة اهل خلوص خواهد بود. زینب برای امام زینالعابدینروایتمیکند.
روز دوازدهم (محرّم) اسرا با طبل و شیپور وارد کوفه شدند و سرهای مقدس را بهاستقبال آنها بردند. در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص میدهد و اشاره کرد،عبارت تاریخ این است: «وَقد او مات الی الناس ان اسکتوا فارتدّت الانفاس و سکنتالاجراس؛ یعنی در آن هیاهو و قلقله که اگر هلهله میکردند صدایش به جایی نمیرسید،گویی نفسها در سینه حبس شد و صدای زنگها و هیاهو خاموش شد، مرکبها همایستادند.» در کوفه 20 سال پیش علی خلیفه بود. هنوز در میان مردم خطبه خواندن علیضرب المثل بود. راوی گوید: گویی علی زنده شده و سخن او از دهان زینب میریزد.
زینب در کوفه خطبهای قرائت نمود: «ای اهل کوفه قبیح باد روهای شما، چه پیشآمد شما را که از نصرت حسین دست برداشتید تا اینکه او را شهید کردید و اموال او راغارت کردید؟ اف بر شما، آیا میدانید خون طاهری را ریختید و کسی را کشتید که بهتر ازهمه جهانیان بود؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند که به زودی جزا خواهید شد به آتشیکه خاموش شدنی ندارد. من تا زنده هستم بر برادرم میگریم و بعد از این، چشمهایم بهاشکی که چون سیل جاری به صورت متراکم میباشد، خشک نخواهد شد.» سپس بانگبر اهل کوفه زد: «صدقه بر ما اهل بیت روا نیست. ای اهل کوفه مردان شما، مردان ما رامیکشند و زنان شما بر ما گریه میکنند. فردای قیامت خداوند متعال میان ما و شما حکمخواهد فرمود».
این سخنان که با عبارتهای شیوا از دلی سوخته برمیآید، همه را دگرگون کرد بهگونهای که شنوندگان دستها را بر دهان نهاده و دریغ میخوردند. واکنش مردم کوفهچنان بود که راوی میگوید: به خدا قسم مردم کوفه را در آن روز دیدم که بهت زده اشکمیریختند و از شدت اندوه، دستها را بر دهان گرفته و انگشتان خود را میگزیدند.
ویژگیهای زینب در ماجرای کربلا بسیار است. مهمترین ویژگیهای او رامیتوان در سه موضوع زیر خلاصه نمود:
1ـ تا برادرش امام حسین بود، یگانه حامی او بود و بعد از او از حجت خدا امامسجاد، حمایت کرد و در چندین مورد نگذاشت او را به قتل برسانند و خود را سپر او کرد.
2ـ او سرپرست یتیمان و بانوان بیسرپرست بود و تا آخرین لحظه از آنها حمایتکرد. حتی جیرة آب خود را برای کودکان میگذاشت و در عین حال نماز شبشترکنمیشد.
3ـ او پیامآور خون شهیدان بود. در کوفه و شام و مدینه و و هرجایی که فرصت بهدست میآورد از شهیدان و آرمانهای مقدس آنها میگفت و هدف قیام امام حسین رامشخص میکرد و مردم را بیدار مینمود. خطبة غرّای او در کوفه و شام عجیب صدا کرد.یزید را به لرزه انداخت و او را با کوبندهترین مطالب در برابر جمعیت محکوم ساخت، بهطوری که او در ظاهر اظهار پشیمانی کرد و جنایت را بر گردن عبیدالله بن زیادمیانداخت.
نتیجه
با بررسیهایی مختصر در تاریخ عاشورا، میتوان گفت که در این نهضت عظیمهرچند یزیدیان ، سپاه امام حسین (ع) را به قتل رساندند، ولی تا این مرحله فقط نیمی ازنقشه امام حسین اجرا شده بود و نیم دیگر آن، تبلیغ روی واقعة عاشورا و رسوایی دستگاهاُموی بود.
این وظیفة مهم و خطیر را چه کسانی باید انجام میدادند، جز بازماندگان کاروانسیدالشهدا بازماندگانی که اکثر آنها اطفال و زنان بودند. گرچه این زنان از ابتدا کههمسران و فرزندان عزیز خود را تشویق به جهاد در برابر سپاه کفر و حمایت از مولای خودمیکردند و از همان هنگام که از مجروحان جنگ پرستاری و دلجویی میکردند و به آنهادر جهت ادامه نبرد علیه باطل نیرو و روحیه میدادند، در این نهضت نقش داشتند.
بعد از واقعة عاشورا، اسیران با زبان گویا و نافذ خود و با شرح وقایع و مصیبتهایکربلا، رسوایی بزرگی برای خاندان بنی امیه به بار آوردند! تبلیغاتی که بزرگ بانوی کربلا،زینب 3 روی واقعة عاشورا با خطابههای آتشین خود انجام میداد، موجی از خشم ونفرت به سوی دودمان اموی سرازیر میساخت و افکار مردم را آمادة انقلاب مینمود.
جاودانگی عاشورا، پس از چهارده قرن حاصل کار همین بانوان بازمانده بود کهنگذاشتند این واقعه در صحرای خشک و سوزان کربلا دفن شود و فراموش شود ویا از یادبرود. زیرا «تاریخ کربلا یک تاریخ مذکر ـ مؤنث است. حادثهای که مرد و زن هردو در آننقش داشتهاند ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش.»
انقلاب اسلامی مردم ایران نیز نمونة همان نهضت عاشورا بود که زنان فداکاربسیاری در آن نقش داشتند. از این رو پس از پیروزی انقلاب یکی از وظایف زنان جامعهاین است که با الگوگیری از زینب و رشادتهای او و سایر بانوان کربلا، همواره یگانهحامی انقلاب و خونهای شهدا باشند و عزت و افتخاری را که حاصل خون هزاران شهیدپیرو امام حسین میباشد، قدر بدانند و حفظ نمایند.
منابع:
1ـ الفبای فکری امام حسین، محمدرضا صالحی کرمانی ، چاپ مشعل آزادی، 1351، تهران.
2ـ امام حسین آفتاب انقلاب اسلامی ، محمد محمدی اشتهاردی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، 1376.
3ـ حماسه حسینی ، ج1 ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، 1379.
4ـ حماسه حسینی ، ج3 ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، 1375.
5ـ جامعترین مقتل موضوعی به زبان فارسی ، محمد بن سلیمان تنکابنی ، دفتر نشر معارف اسلامی قم.
6ـ ره توشه راهیان نور (متون آموزشی طرح هجرت / 23) ، مرکز آموزش مبلغین،
انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، سال 1378.
7ـ زنان قهرمان ، ج2 ، احمد بهشتی ، انتشارات آیین جعفری ، 1368.
8ـ زنان نامدار در قرآن، حدیث و تاریخ ، ج2 ، احمد بهشتی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، 1368.
9ـ زنان نمونه ، علی شیرازی ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1378.
10ـ قیام حق ، محمد علی شرقی ، ج1 ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم،1368.
11ـ ویژهنامه گلستان قرآن ، دورة جدید، شمارة 60 ، ویژه نامه نمایشگاه حضرت سیدالشهدا.
12ـ فرهنگ عاشورا ، جواد محدثی ، انتشارات معروف ، 1374.
نقشآفرینى عاشورا در رویدادهاى سیاسى اجتماعى قرن نخست
جهانبخش ثواقب
نهضت اصلاحى و مقدس امام حسین (ع) حادثه عظیم و اثرگذارى در تاریخ اسلام مىباشد که از یک سو اوضاع سیاسى و اجتماعى موجود را دستخوش تغییرات اساسى کرده و از سوى دیگر نتایج روحى و معنوى عمیقى به جاى گذاشت .
برانگیختگى روحى و انقلاب علیه خود، بروز اخلاق متعالى در جامعه و طرد اخلاق تسلیمپذیرى و یاس، پیامدهاى مثبت قیام حسینى در جان افراد مىباشد . و از حیثسیاسى و اجتماعى، بازتاب سریع قیام امام حسین (ع)، وقوع قیامها و حرکتهاى متعددى در شهرهاى اسلامى بود که اوضاع نظام خلافت و ارکان حکومت اموى را متزلزل کرد . نویسنده در این مقاله سعى کرده استبا رویکردى تاریخى این حوادث را در قرن نخست پس از شهادت امام حسین (ع) تبیین نماید . وى ابتدا به اعتراض زید ابنارقم در مجلس ابنزیاد و نقش بسیار سازنده کاروان اسیران بهویژه امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) در گسترش و استمرار نهضتحسینى پرداخته، سپس قیام عبدالله بن عفیف ازدى، قیام مردم مدینه، قیام توابین و مختار در کوفه را به عنوان حرکتهاى متاثر از نهضت امام حسین (ع) مورد بررسى قرار داده است .
مقدمه
قیام امام حسین (ع) از جمله نهضتهاى اصلاحى و مقدس در تاریخ اسلام مىباشد که پیامدهاى گوناگونى را در عرصههاى سیاسى - اجتماعى، اخلاق و معنویت (انقلاب درونى)، و الهامبخشى و اثرگذارى (الگوسازى) در روند مبارزه مکتبى در پى داشته است . به عبارتى، این قیام هم پیامدهاى آنى داشت که در جغرافیاى حادثه یعنى حوزه اصلى یا مرکزى خلافت اسلامى (عراق، حجاز و شام) رخ نمود و اوضاع سیاسى موجود را دستخوش تحولاتى قرار داد و هم از جنبه الهامبخشى و تاثیرگذارى، در قیامهاى بعدى و مبارزات تاریخى شیعه و علویان مؤثر بود . از طرفى این قیام داراى نتایج روحى - روانى یا اخلاقى - معنوى مهمى بود که در نوع خود بىنظیر است . زیرا قیام کربلا توانست در جامعه اسلامى هم انقلاب درونى (تحول روحى) ایجاد کند و هم انقلاب برونى (حرکتها و جنبشهاى سیاسى) را دامن بزند .
این قیام در نوع خود از نظر خلق حماسههاى بىبدیل و نمایش هنرهاى جاودانه انسانى و ظهور کمالات معنوى و تبلیغ عملى رسالت الهى، بىهمتاست . جلوههاى ویژه بسیار و پیامهاى ناب فراوان دارد و تفسیر بارزى است از اندیشه متعالى حقیقتگرا در برابر تفکر مصلحتاندیشانه و دنیاگرایانه، تقابل دینمحورى با حکومتخواهى و سیاستزدگى و قدرتطلبى، رویارویى رهبرى دینى با ملوکیت و اشرافیت قبیلگى و امارت دنیوى (عرفى) .
پیامدهاى روحى و اخلاقى نهضت عاشورا
مظلومیت قیام امام حسین (ع) و پیامرسانى و آگاهىبخشى بازماندگان و حاملان رسالت عاشورایى موجب بروز یک تحول روحى و خوددرگیرى اخلاقى در جان جماعتخفته آن روز گردید، اگر چه در درازناى تاریخ نیز الگویى مؤثر در تصمیمگیرىهاى سرنوشتساز بوده است . در بعد اخلاقى و روحى مىتوان پیامدهاى زیر را براى این قیام مطرح نمود:
1 . برانگیختگى روحى و انقلاب علیه خود
این قیام توانست که افراد را علیه خود بشوراند و آنها را از درون دچار تحول و برانگیختگى نماید . وجدان خفته مردم سستعهد از نو بیدار شد و کوفیان از پیمانشکنى خود تاسف خوردند . قیام عاشورا، موجى شدید از احساس گناه در وجدان مسلمانان برانگیخت که از یک طرف شعله قیام و دستشستن از جان را در آنان برمىافروخت و از طرف دیگر، نفرت و دشمنى با عاملان فاجعه را در آنان تقویت مىکرد .
2 . بروز اخلاق متعالى در جامعه
قیام امام حسین (ع) که تجلى اخلاق عزت و سرافرازى در برابر اخلاق ذلت و تسلیمپذیرى بود، نوعى اخلاق بلندنظرانه که دیدگاه انسان را به دنیا و زندگى و دلبستگىهاى آن دگرگون مىساخت، پدید آورد که عمومیتیافتن آن مىتوانست جامعه را از بنیاد اصلاح کند . امام حسین (ع) و یارانش در مبارزه مکتبى خود بر ضد بنىامیه، اخلاق عالى اسلامى را با همه صفا و طراوت آن نشان دادند . در کربلا از امام حسین (ع) صفاتى ظهور کرد که نمایانگر تعالى روح و شان والاى او بود; صفاتى مانند: فداکارى و گذشت و ایثار، ایمان قوى، صبر، رضا و تسلیم، عمل بر محور حق، شجاعت روحى و صلابت .
3 . برانگیختن روحیه مبارزهجویى و طرد اخلاق تسلیمپذیرى و یاسآفرینى در میان مسلمانان
وضعیت اخلاقى حاکم بر جامعه اسلامى، اخلاق مصلحتاندیشى و گریز از مواجهه با ظلم و ستم بود . قیام عاشورا، این اخلاق تسلیمپذیرى را به اخلاق مبارزه و ایستادگى در برابر ظلم تغییر داد . این قیام با فروریختن موانع روحى و اجتماعى بازدارنده انقلاب، روح مبارزهجویى را در مسلمانان برانگیخت و آنان را علیه بنىامیه به حرکت واداشت .
در جامعه آنروز بر مردم اخلاق شکست و ناامیدى حاکم بود . خلق و خوى منفى، ترس و یاس در میان آنان رواج داشت . امام حسین (ع) کوشش کرد تا این اخلاق منفى و شکستپذیرانه را دگرگون سازد . او بر آن بود تا اخلاق جدید را در چشم امت و در وجدان و ضمیر او جایگزین کند تا از این شکست روحى که به آن تن داده بود رهایى یابد . از این رو امام همه نیرو و امکانات خویش را براى مبارزه تجهیز نمود و نه تنها خویش بلکه همه یاران و فرزندان و اهلبیتخود را در این راه فدا کرد تا راه را بر اخلاقیات شکستبربندد . بدین سان، امام با برنامهاى شگفتآور و دقیق، اراده و وجدان امتشکستخورده را به او باز گردانید و اخلاق شکستخوردگى را از ساحت او طرد نمود .
در اثر این قیام، بنیاد کاخ ظلم واژگون گردید و اسلام تجدید حیات یافت و رونقى در دین پدید آمد . این کار را امام (ع) بدین صورت انجام داد که با حرکات قهرمانانه خود شخصیت معنوى مسلمانان را بیدار و احیاء کرد، به آنان حس استغناء و بىنیازى و درس بردبارى در شداید داد و در آنها حماسهاى را که مرده بود زنده کرد . احساس بردگى و اسارتى را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامى حکمفرما بود، تضعیف کرد و ترس را فروریخت و به اجتماع اسلامى شخصیت داد; زیرا امویان شخصیت اسلامى را در میان مسلمانان از بین بردند .
امام حسین (ع) به عنوان یک مصلح توانست در ملت اسلام حماسه و غیرت ایجاد کند، حمیت و شجاعت و سلحشورى به وجود آورد و با شهادت خویش در پیکره امت اسلامى، خونى را به جوشش آورد که در رونق دوباره اسلام تاثیرگذار باشد . او با روشهاى خاص تبلیغى خود در طول مبارزه و قیام توانست پیام اسلام را به بهترین وجهى به مردم برساند و پس از شهادت وى، کاروان اسیران، حضرت على بنالحسین (ع) و حضرت زینب (س) بهترین مبلغ پیام او شدند که در آگاهى بخشى جامعه آن روز بسیار مؤثر بود . (1)
«شیخ علائلى» با ذکر عظمتهاى امام حسین (ع) که در کربلا به خوبى به نمایش گذاشته شد مانند: عظمت پایبندى به اصول (بعد اعتقادى)، عظمت صراحت در گفتار (بعد عملى)، عظمت قاطعیت در عمل، عظمت زیربار ظلم نرفتن، عظمت قهرمانى و عظمت کوچک شمردن مشکلات، درسهاى پر افتخارى را براى قیام او ذکر مىکند . (2) به اعتقاد وى، امام حسین (ع) اگرچه مصائب بس دردناک و تلخ دید اما درسى افتخارآمیز، آموزشى پر فضیلت و والا و انسانیتى بزرگ، یادى جاودان، و منزلت و مقامى بس بلند در نزد خداوند و مردم به جاى گذاشت . او به ما آموخت که چگونه گوهر انسانى خویش را نگه داریم و به خودآگاهى برسیم و چگونه در دفاع از کرامتخویش تا رسیدن به هدف از پاى ننشینیم و چگونه در راه اندیشه مقدس خویش عمل کنیم و چگونه یک رهبر اهل عمل را ارادهاى استوار و برنده و سازشناپذیر و کوبنده بایسته است . حسین (ع) بهترین نمونه خودآگاهى است و خودآگاهى را آن چنان که شایسته آن استبه ما آموخت . او عالىترین نمونه پاسدارى از کرامت انسانى و دفاع از آن و جانبازى در راه آن را به ما نشان داد زیرا نعمت کرامت، در نظر آزادگان با ارزشتر از نعمت وجود است . امام حسین (ع) به ما نمونه ارائه مىدهد که چگونه به عقاید مقدس خود و هدف عمومى خدمت کرد . او نمونه درخشانى از رهبر مبارزى را به ما نشان مىدهد که چون در میدان حق و باطل به پیکار فرو مىروند و جز با پیروز گردانیدن حق یا فدا شدن در راه آن، از میدان برنمىگردند . (3)
تحولات سیاسى و اجتماعى
بازتاب سریع قیام امام حسین (ع) در عرصه سیاسى وقوع قیامها و حرکتهاى متعددى در شهرهاى اسلامى بود که اوضاع نظام خلافت را کاملا دگرگون کرد . تحت تاثیر این قیام و پدیدار شدن ضعف و سستى در ارکان حکومتسفیانى، مردم به جنبش در آمدند و نظام اموى را مورد تهدید قرار دادند . این قیامها از نظر ماهیت و هدف چند دسته بودند . برخى متاثر از حرکت امام حسین (ع) بود و برخى نیز با بهره جستن از ضعف بنىامیه که ناشى از قیام و شهادت امام (ع) دستبه حرکتهایى زدند:
1 . واکنشهاى فردى هواخواهان شیعى امام حسین (ع) به صورت اعتراض یا درگیرى
2 . مبارزات و فعالیتهاى وابستگان و منسوبان امام حسین (ع)، (بنىهاشم) و علویان علیه نظام اموى
3 . قیامها و نهضتهاى گسترده مردمى به خونخواهى امام حسین (ع) و مبارزه با حکومت اموى
4 . شورشها و حرکتهایى که مدعیان قدرت در عرصه سیاسى موجود به منظور دستاندازى بر حکومت، و در نزاع قدرت برپا کردند .
5 . عملیات متعدد خوارج در عراق که در نتیجه تزلزل حکومت اموى، گسترش یافت .
در این قیامها انگیزههاى متفاوتى از: انگیزه دینى و اخلاقى و رضایتحقتعالى، خونخواهى از قاتلان امام حسین (ع)، دفاع از خاندان رسولالله (ص) و حقانیت آنها، سرنگونى حکومت اموى، رسیدن به حکومت و قدرت و ... وجود داشت . بنابراین مىتوان آنها را به قیامهاى: مذهبى، سیاسى و سیاسى - مذهبى تقسیم کرد .
قیامها و شورشهاى گستردهاى که در قلمرو خلافت اسلامى (در عراق، حجاز و شام) رخ داد تحولاتى را در عرصه سیاسى و اجتماعى پدیدآورد که نتیجه آن عبارت بود از:
1 . ضعف و تزلزل در ارکان حکومت اموى و منفورشدن امویان نزد مردم
2 . شکلگیرى دستهبندىهاى قبایلى در عرصه زورآزمایى قدرت
3 . رشد حرکتهاى انقلابىگرى شیعى و مبارزه علویان با نظام اموى
4 . تزلزل اندیشه سیاسى تبعیت محض از خلیفه
5 . محبوبیتیافتن خاندان على (ع) و رویکردى دوباره به پذیرش رهبرى آنان .
در واقع فاجعه هولناک کربلا و شهادت حسین بن على (ع) و یارانش و به اسارت رفتن خاندان نبوت و افشاگرىهاى سفیران انقلاب - امام على بن حسین (ع) و حضرت زینب (س) - در کوفه و شام، موجب بیدارى مردم شهرهاى مختلف و پى بردن به عمق جنایات بنىامیه گردید . در اثر این قیام، ماهیت واقعى حکومتسفیانیان براى مردم حقیقتطلب آشکار شد . بسیارى از مردم دریافتند که ماهیت این حکومت نه از نظر شکل و بنیان آن، و نه از نظر شیوه زمامدارى و اجراى قوانین و دستگاه قضاوت بر اساس اسلام نبوده بلکه ماهیتى غیر اسلامى دارد .
قیام عاشورا موجب در هم شکسته شدن چارچوب ساختگى دینى که امویان و حامیانشان تسلط خود را بر آن استوار ساخته بودند، شد و روح بىدینى جاهلیت را که روش حکومتیزید بود رسوا ساخت، در نتیجه نقش خلفا به عنوان حامیان اسلام زیر سؤال رفت و دینداران واقعى خلفا را نقطه مقابل و مخالف اسلام قرار دادند .
رفتار سیاسى دستگاه خلافت در برابر این حرکتها، پس از تسلط بر اوضاع نابسامان داخلى و رفع مشکلات، در اعمال سیاستهاى زیر متجلى شد:
1 . شدت یافتن سیاست فشار و سرکوب به ویژه بر عناصر مبارز شیعى به عنوان یکى از نیروهاى تهدید کننده پایههاى اقتدار خلفا ،
2 . سرکوب خشونتآمیز شورشها و هتک حرمتبه مقدسات و ارتکاب رفتارهاى ناروا و غیر اسلامى در برخورد با قیام کنندگان .
3 . گماشتن حکام خشن، سختگیر و سفاک بر نواحى شورشخیز به ویژه عراق به منظور مهار کردن مردم و جلوگیرى از وقوع شورشها .
اینگونه سیاستهاى خشن و سرکوبگرانه، براى شیعه پیامدهایى را به دنبال داشت از جمله:
1 . تغییر شیوه مبارزه ائمه شیعه از حرکتهاى جهادى به نهضت گسترده فکرى و فرهنگى
ائمه شیعه با این روش به فقه شیعه نظام بخشیدند و روند مبارزه مکتبى را با استفاده از ابزار «تقیه» حفظ نمودند، مانند استفاده امام سجاد (ع) از دعا و نیایش و حفظ و احیاى خاطره شهیدان کربلا، و نهضت عظیم فرهنگى امام باقر (ع) و امام صادق (ع) . البته این به معناى فروخوابیدن مبارزات علویان و طالبیین و عناصر انقلابى شیعى علیه نظام اموى نمىباشد که این مبارزات در خلال حکومت امویان همچنان ادامه داشت .
2 . مهاجرت برخى از شیعیان عرب (کوفى) به ایران در اثر کشتارها و فشارهایى که بر آنها اعمال مىشد، که خود موجب راه یافتن اندیشه شیعى به شهر قم و از آنجا به دیگر نقاط شد .
3 . رشد ادبیات حماسى و انقلابى شیعه
شاعران بزرگى با بهره جستن از حماسه عاشورا، این ادب حماسى را پروراندند . این ادبیات ضمن حفظ یاد و خاطره نهضت عاشورا و نشر پیام آن و بزرگداشت و تکریم اهلبیت و پیشوایان شیعه، روح مبارزه را علیه حکام ستمگر برافروخته نگاه مىداشت و در تحریک مردم به خیزش علیه بیدادگرىها مؤثر بود . ابوالاسود دئلى، کثیرعزه، فرزدق، کمیتبن زید اسدى، سید حمیرى، منصور نمرى، دیک الجن، دعبل خزاعى، ابن رومى، حمانى علوى، (4) و دیگران در زمره این شاعرانند .
همچنین، ضرورت حفظ خاطره قیام امام حسین (ع) و اهداف او موجب پدید آمدن ادب مدیحهسرایى و ظهور چهرههاى برجستهاى در این نوع شعر، و برپایى مجالس فضایل و مناقبخوانى، روضهخوانى و شمایلگردانى و هنر نمایشى تعزیه در میان شیعیان گردید که تا به امروز نیز در قالب هیئتهاى مذهبى نمودار است .
اینک به تبیین اجمالى تحولات سیاسى و اجتماعى متاثر از نهضت عاشورا خواهیم پرداخت .
1 . اعتراض زیدبن ارقم
از جمله فریادهاى اعتراضى که پس از واقعه کربلا علیه نماینده یزید در کوفه بلند شد از زید بن ارقم انصارى بود . وى هنگامى که دید ابنزیاد در مجلسى مملو از چهرههاى سرشناس شهر، بزرگان نظام حکومتى، فرماندهان نظامى و هیاتهاى نمایندگى قبایل مختلف و ... که در کوفه براى نمایش قدرت و پیروزى خود آراسته بود، با چوب بر دندانهاى مبارک حسین (ع) مىزند، گفت:
«به خدا قسم دیدم دو لب رسولالله (ص) بر این دو لب بود و بر آن بوسه مىزد» . آنگاه گریست و از نزد او برفت. وى به مردم مىگفت: «پسر فاطمه (س) را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید تا نیکان شما را بکشد و اشرار شما را برده کند . به ذلت رضا دادید، پس ملعون باد کسى که به خوارى رضایت دهد» . (5)
برخى منابع حکایت مىکنند که ابنزیاد، زید را مخاطب قرار داده و گفت:
«خداى چشمان تو را گریان بدارد، به خدا سوگند که اگر پیرمردى فرتوت و نادان نبودى و عقلت زایل نشده بود گردنت را مىزدم» . (6)
از جمله کسان دیگرى که عمل زیاد را در آن مجلس تقبیح کرد انس بن مالک است که خود یکى از راویان قضیه مىباشد . او مىگوید: هنگامى که عبیداللهبن زیاد سر بریده حسین (ع) را در مقابل داشت، دندانهایش را با چوبدستى مىکوبید و مىگفت که: چه زیبا بوده است . من به او گفتم: «به خدا سوگند که این عملت را تقبیح مىکنم چرا که خود دیدم این لبها را که تو مىکوبى رسول خدا آن را مىبوسید» . (7)
2 . افشاگرىها و پیام رسانىهاى بازماندگان واقعه
پس از شهادت امام حسین (ع) در دهم محرم سال شصت و یکم هجرى، دشمنان زن و فرزندان او و بازماندگان شهداى کربلا را اسیر و به کوفه و از آنجا به شام بردند . و ادامه رسالت کاروان هجرت و جهاد و شهادت امام حسین (ع) بر دوش کاروان اسیران به پیشوایى على بن الحسین (ع) و حضرت زینب (س) قرار گرفت و آن دو بزرگوار توانستند پیام خونین عاشوراییان را به شهرهاى اسلامى آن روز برسانند و مردم را به فجایع حکومتیزید و امویان آگاه سازند .
سخنرانى حضرت زینب (یا ام کلثوم) در کوفه و سرزنش آن مردم، آنها را دگرگون کرد تا جایى که مردم دستبر هم مىزدند و گریه مىکردند . حضرت زینب با خطبه خود و جوابهاى کوبندهاى که به ابنزیاد داد، او را در کاخ خود در کوفه رسوا نمود . وقتى اسرا را به کاخ ابنزیاد آوردند، او خطاب به زینب گفت: خدا را شکر که شما را رسوا کرد و نشان داد که آنچه مىگفتید دروغى بیش نبود .
حضرت زینب (س) گفت:
«سپاس سزاوار خدایى است که ما را به محمد گرامى داشت . جز فاسق دروغ نمىگوید، جز بدکاره رسوا نمىشود و آن ما نیستیم; دیگرانند» .
ابنزیاد گفت: دیدى خدا با برادرت چه کرد؟
حضرت زینب در جواب گفت:
«از خدا جز خوبى ندیدم . برادرم و یاران او به راهى رفتند که خدا مىخواست . آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند اما تو پسر زیاد، خود را براى پاسخ آنچه کردى آماده کن» . (8)
همچنین در اثر سخنان کوبنده حضرت زینب (س) در شام، یزید در مرکز حکومتخود در پیش دیدگان مردم رسوا شد . وقتى یزید با عصا به دندانهاى امام حسین (ع) مىزد و مىگفت: «کاش بزرگان من که در بدر کشته شدند مىبودند و به من دست مریزاد مىگفتند و مىدیدند که انتقام آنها را از اولاد احمد گرفتهام» ، (9) حضرت زینب خطاب به او سخنانى بر زبان راند که تاثیر عمیقى بر مردم شام گذاشت و در دگرگونى اوضاع علیه یزید مؤثر بود:
«... . یزید پندارى اکنون که زمین و آسمان بر ما تنگ است، و چون اسیران شهر به شهرمان مىبرند، در پیشگاه خدا ما را ننگ است؟ و ترا بزرگوارى و آنچه کردى نشانه سالارى؟ به خود مىبالى و از کرده خویش خوشحالى; که جهان تو را به کام است و کارهایتبه نظام؟ نه چنین است، این شادى، تو را عزاست و این مهلتبراى تو بلاست.
اى پسر آزادشدگان، این آیینداد است که زنان و کنیزانت را در پرده نشانى و دختران پیغمبر را از این سو بدان سو برانى؟ حریم حرمتشان شکسته و نفسهایشان در سینه بسته، نژند بر پشتشتران و شتربانان آنان، دشمنان ..... با چوبدستى به دندان جگرگوشه پیغمبر مىزنى؟ و جاى کشتگانت را در بدر خالى مىکنى؟ که کاش بودند و مرا مىستودند . آنچه را کردى، خرد مىشمارى؟ و خود را بىگناه مىپندارى؟ چرا شاد نباشى؟ که دل ما را خستى و از رنجسوزش درون رستى و آنچه ریختى خون جوانان عبدالمطلب بود، ستارگان زمین و فرزندان رسول رب العالمین . و به زودى بر آنان خواهى درآمد، در پیشگاه خداوند متعال و دوستخواهىداشت که کاش کور بودى و لال ... .
خدایا حق ما را بستان و کسانى را که بر ما ستم کردند، به کیفر رسان . یزید! به خدا جز پوستخود را ندریدى و جز گوشتخویش را نبریدى و به زودى و ناخواسته بر رسول خدا در مىآیى . روزى که خویشان و کسان او در بهشت غنودهاند و خدایشان در کنار هم آورده است و از بیم و پریشانى آسودهاند .
... به زودى آن که تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده، خواهد دانست که زیانکار کیست و خوار و بىمایه چه کسى است . در آن روز داور، خدا و دادخواه، مصطفى و گواه بر تو، دست و پاهاست . اما اى دشمن و دشمنزاده خدا، من هم اکنون تو را خوار مىدارم و سرزنش تو را به چیزى نمىشمارم ... این دست جنایت است که به خون ما مىآلایند و گوشت ماست که زیر دندان مىخایند و پیکر پاک شهیدان است که گرگان بیابان از هم مىربایند ... . تو پسر مرجانه را به فریاد مىخوانى و او از تو یارى مىخواهد . با یارانت در کنار میزان ایستاده، چون سگان بر آنان بانگ مىزنى و آنان به روى تو بانگ مىزنند و مىبینى نیکوترین توشهاى که معاویه براى تو ساخت، کشتن فرزندان پیغمبر بود که گردنت انداخت . به خدا، که جز از خدا نمىترسم و جز به او شکوه نمىبرم، هر حیلهاى دارى به کار بر و از هر کوششى که توانى، دست مدار و دست دشمنى از آستین برآر، که به خدا این عار به روزگار ز تو شسته نشود ... .» (10)
بنا به نقل مقاتل و تواریخ، سخنانى نیز بین امام سجاد (ع) و یزید رد و بدل شد . سخنان امام به ویژه بر منبر شام در جمع مردم، (11) و نیز روشنگرىهایى که در برابر رفتار برخى از شامیان نمود (12) موجب آگاهى مردم از اصل واقعه و نگرانى و بیم یزید از عاقبت فاجعهاى که انجام داده گردید . شامیان دریافتند کسانى که با چنان وضع فجیعى در عراق کشته شدند، شورشى و خارج از دین نبودند . آنان خاندان کسى هستند که یزید به نام وى بر مسلمانان حکومت مىکند . امام سجاد (ع) در خطبه خود در حضور یزید ابتدا به تفصیل، خود و خاندانش را به مردم مىشناساند .
«... من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من پسر محمد مصطفایم ... . مردم، خداى تعالى ما اهلبیت را نیک آزمود، رستگارى، عدالت و پرهیزگارى را در ما نهاد و رایت گمراهى و هلاکت را به دشمنان ما داد . ما را به شش خصلتبرترى و بر دیگر مردمان سرورى داد . بردبارى و دانش، دلاورى و بخشش را به ما ارزانى فرمود، و دل مؤمنان را جایگاه دوستى و منزلت ما نمود . آمدوشد فرشتگان در خانه ما و فرود آمدنگاه قرآن آستانه ماست ...» . پس از آن که مؤذن در اذان گفت: اشهد ان محمدا رسولالله ، امام سجاد (ع) رو به یزید کرد و گفت: «یزید! محمد جد توستیا جد من؟ اگر گویى جد توست دروغ گفتهاى و اگر گویى جد من است، چرا پدرم را کشتى؟ و زنان او را اسیر گرفتى؟» سپس فرمود: «مردم! آیا میان شما کسى هست که پدر و جدش رسول خدا باشد؟» که به یکباره شیون از مردم برخاست . (13)
این سخنان و پیشامدهاى متعاقب آن علاوه بر آگاهى مردم (چه در کوفه و چه در شام) با عمق فاجعه و بر ملا شدن اهیتحکومتیزید، سبب شد که یزید به دلجویى از بازماندگان امام حسین (ع) برخیزد و آنان را بیش از این در دمشق نگاه ندارد و گویند حتى یزید دستور داد که جاى مناسبترى براى اسرا فراهم گردد . به نقل طبرى، یزید على بن الحسین را طلبید و گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را . اگر من با حسین بودم هر چه از من مىخواست مىدادم و به هر صورت بود مرگ را از او باز مىداشتم هر چند به بهاى نابودى بعض فرزندانم باشد . لیکن چنانکه مىبینى قضاى خدا چنین خواست! به من نامه بنویس هر چه مىخواهى انجام مىشود . (14) از این پس چندان که امام در شام بود به هنگام ناهار و شام او را نزد خود مىخواند . (15) بلاذرى نوشته استبه على بن الحسین گفت: «اگر دوست دارى نزد ما بمان هر چه بخواهى به تو مىدهیم اما او رفتن به مدینه را اختیار کرد و یزید وى را به مدینه فرستاد .» (16)
امام سجاد (ع) پس از بازگشتبه مدینه نیز فعالیتهاى خود را به شکلى دیگر ادامه داد . او با کنارهگیرى از حرکتهاى تند و مسلحانه موجود به دلیل حساسیت نظام اموى نسبتبه وى و ماهیتبرخى از رهبران این حرکتها، به مبارزهاى آرام و اثربخش در قالب زنده نگهداشتن یاد و خاطره قیام عاشورا، تبیین معارف اسلامى در قالب دعا و نیایش، بیان فضایل اهلبیت پیامبر (ص) و تداوم امامت و رهبرى شیعیان راستین، دست زد . او در نیایشهاى خود با تکرار صلوات و تحیتبر محمد و آل محمد (ص) نظام صالح و حکومتحق را به یادها مىآورد . یاد مربیان و رهبران عدالت و فداکاران را در جامعه زنده نگاه مىداشت و در جهت کوبیدن باطل و یارى حق و نگهبانى از اسلام، از خداوند توفیق طلب مىکرد . او همچنین کمک و هدایت گمراهان، رسیدگى به ناتوانان، یاد بىپناهان و پناه دادن به آنان را سرلوحه برنامهها و نیایشهاى خود قرار داد و بدین ترتیب، اخلاق نیک و شیوه تربیت فرزند صالح در اجتماع فاسد و مبارزه با اسراف را به مشتاقان مىآموخت .
برخورد و مبارزه با علماى دربارى، مراقبتبر جریان امور قضایى و مسائل داخلى جامعه اسلامى، بزرگداشتشعر و ارج نهادن به شاعران متعهد و متدین و ..... هر یک نمونهاى از کوششهاى حضرت سجاد (ع) در راستاى پاسدارى از حق در دوران امامتخود مىباشد . رساله حقوق آن حضرت یادگارى دیگر از تعالیم تربیتى و اخلاقى او است و روشى دیگر از مبارزه وى با نظام فاسد و مفاسد عصر خویش را نشان مىدهد . (17)
فعالیتهاى حضرت زینب در مدینه
حضرت زینب (س) نیز در مدینه اقداماتى را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (ع) و زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشتحکومتیزید گردید و این فعالیتها را براى بقاى خود خطر مىپنداشت . حضرت زینب (س) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادى از گروههاى عزادار از وى، به طرف مسجد پیامبر (ص) حرکت کرد و در مقابل درب ورودى روضه نبوى خطاب به پیامبر (ص) گفت:
«اى جد بزرگوارم، اى رسول خدا من پیامآور شهادت فرزند تو - برادرم - حسین هستم .» یا جداه یا رسولالله انا ناعیه الیک ولدک (اخى) الحسین» . (18)
این سخن گویى آتش قیامى بود که علیه امویان شعله مىگرفت . او با صبر و بردبارى در مدینه سعى نمود در تداوم رسالتبرادر بکوشد و آن را به انجام برساند . او مىبایست دستاوردهاى انقلاب عاشورا را گردآورده و اهدافش را منتشر نماید و مردم را آماده خونخواهى امام حسین (ع) نماید . حضور حضرت زینب در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه بر موقعیتخود بترسد و ادامه تلاشهاى او را براى این شهر و حتى مکه، خطرناک بپندارد، زیرا عبدالله بن زبیر در مکه قیام نموده بود و موج آن شورش، قیام حضرت زینب علیه یزید را در مدینه تقویت مىنمود . از این رو فرماندار مدینه نامهاى به سوى یزید نگاشت و او را از جریان امر و چگونگى خطر دعوت حضرت زینب (س) آگاه نمود . بلافاصله از سوى یزید دستورى دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، اما حضرت زینب (س) به موضعگیرى پرداخت و گفت:
«خدا مىداند چه بر سرما آمده است، یزید مردان برگزیده ما را به شهادت رسانید و ما را بر فراز محمل شتران به این سوى و آن سوى کشانید . به خدا قسم ما از این شهر خارج نمىشویم هر چند که خونهایمان ریخته شود .» (19)
اما سرانجام با حضور زنان بنىهاشم و اصرار آنها حضرت زینب (س) ناچار دومین هجرت خود را آغاز نمود در حالى که همچنان بر سر پیمان جهاد و تلاش خود استوار بود . در باره این که حضرت زینب (س) پس از تبعید از مدینه به چه مکانى رفته روایات آشفته است . بىشک حکومت از حضور او در مدینه و عراق جلوگیرى مىکرد . برخى روایات دلالتبر حضور او در مصر و ادامه زندگى در این شهر تا پایان عمر (سال 62 ه ق) دارد، برخى روایات نیز مقصد او را شام معین کرده و حتى مرقد آن حضرت را در دمشق، محلى که اینک بدین نام مشهور است، مىدانند . به هر حال، حضرت زینب، پس از شهادت برادر خویش، در حالى که در موقعیت هراسناکى قرار داشت و از تمامى جهات محاصره شده بود، رسالتبزرگ پیامآورى عاشورا را به خوبى انجام داد و پیام حق را با تمامى خروش خود، به همگان رسانید و کارى را به انجام رسانید که از توان دیگران خارج بود . (20)
«عبیدلى در اخبارالزینبات نوشته است که زینب کبرا (س) صریحا مردم را به قیام علیه یزید فرا مىخواند و مىگفت: باید حکومتیزید، تاوان عاشورا را بپردازد . (21)
زینب (س) از طرف امام سجاد (ع) نیابتخاصه داشت . احکام اسلامى را براى مردم بیان مىکرد و خانه او همواره محل مراجعه مردم بود . زینب (س) مىدانست که بنىامیه در صددند تا بهانهاى جستجو کنند و علىبنحسین (ع) را شهید نمایند . در کربلا چنین امکانى بود، که زینب (س) در برابر خیمه علىبنحسین (ع) ایستاد و از جان او مراقبت کرد . در کوفه، عبیدالله بنزیاد مىخواست على بن حسین (ع) را به این جرم که بالغ است و پاسخ ابنزیاد را داده بود، بکشد که زینب (س)، على بن حسین را در آغوش گرفت و مانع کشته شدن او شد . در شام، شرایط آنچنان دگرگون و صداى مردم آنقدر به گریه و پشیمانى بلند بود، که یزید نتوانست على بن حسین (ع) را به شهادت برساند . نمىبایست در مدینه بنىامیه چنین امکان و بهانهاى پیدا کنند و سلسله ولایت قطع شود . زینب (س) احکام و فتاوا را بیان مىکرد و محور مراجعه مردم بود ... . کار زینب (س) ابلاغ خون شهیدان بود; درخشش عاشورا در میان مردم، زنده نگاهداشتن خاطره شهیدان و راه شهیدان . (22)
3 . قیام عبدالله بن عفیف ازدى
فریاد اعتراض عبدالله بن عفیف ازدى غامدى در زمره اولین واکنشهاى تند و انقلابى بود که علیه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومتیزید در کوفه و عامل فاجعه هولناک عاشورا، و در هواخواهى امام حسین (ع) در همان مجلسى که عبیدالله براى نمایش پیروزى و قدرت خود آراسته بود، صورت گرفت . ابنعفیف از دلاورمردان شیعه بود که در پیکار جمل و صفین چشمان خود را از دست داده بود . وى هنگامى که ابنزیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: الحمد لله الذى اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته; سپاس خداى را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یارى داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین، و یارانش را کشت!» ، به پا خاست و گفت:
«اى پسر مرجانه; دروغگوى پسر دروغگو، تو و پدرت و کسى که تو را امارت داد و پدرش مىباشید، اى پسر مرجانه; فرزندان پیامبر را مىکشى و سخن راستگویان را مىگویى .» (23)
ابنزیاد از این حمله ناگهانى و حرکتشجاعانه و شگفت مبهوت شد چرا که این مرد با سخنان خود پردههاى جهالت و نادانى و حیلهگرى و خدعه را که ابنزیاد به کار گرفته بود به یک سو زد و حقیقت را براى برخى از مردم آشکار کرد . سخنان افشاگرانه ابنعفیف نمایانگر شعلههاى آتش شورش و قیام بود . از این رو ابنزیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد:
«اى دشمن خدا، گوینده آن سخنان منم، آیا خاندان پاکى را که خداوند در کتابش دامن آنان را از هرگونه پلیدى برى دانسته مىکشى و گمان مىبرى که همچنان بر دین اسلام هستى؟ کجایند فرزندان مهاجران و انصار که از این سرکش ملعون پسر ملعون انتقام گیرند؟ همان نفرین شده فرزند نفرین شده از زبان رسول پروردگار جهانیان» . (24)
ابنزیاد خشمگینانه به ماموران انتظامى خود دستور داد وى را دستگیر کنند و نزد او برند، ولى عبدالله افراد قبیله خود را به یارى فرا خواند و با کمک آنان توانست از دست مامورین رهایى یابد و به سلامتبه خانه خویش برود . لیکن ابنزیاد که با خطر جدى مواجه شده بود سراسیمه از منبر پایین آمد و به مقر حکومتى وارد شد و با مشاوران و کارگزاران نظامى خویش به مشورت نشست و سرانجام تصمیم گرفتبا این حرکت مبارزه نماید .
ابتدا عبدالرحمن بن محنف ازدى و گروهى از بزرگان قبیله ازد را دستگیر و به زندان انداخت . (25) و سعى کرد با ایجاد رعب و فشار بر آنان، بر عبدالله دستیابد . اقدام دیگر ابنزیاد آن بود که هیاتى متشکل از عمرو بن حجاج زبیدى، محمد بن اشعث و شبثبن ربعى و جمعى دیگر را به میان قبیله ازد فرستاد تا آنان را وادارد از حمایت عبدالله دست کشیده و این جمع بتوانند او را دستگیر نمایند . ولى ازدىها به همراهى قبایل یمنى با محافظت از عبدالله مانع از انجام ماموریت هیات شدند .
به زودى ماجراى عبدالله بن عفیف ازدى و جریان برخوردش با ابنزیاد در شهر کوفه پیچیده به سر زبانها افتاد و همگان از آن سخن مىراندند . اما سرانجام ابنزیاد از حربه اختلاف و تفرقه و خدعه استفاده کرد و با دامن زدن به روح اختلافات قبیلهاى میان دو قبیله مضر و ازد که سابقه اختلافات دیرینى با یکدیگر داشتند، آنها را درگیر جنگى ساخت که عده زیادى در این میانه کشته شدند . سرانجام با خیانت عمرو بن حجاج زبیدى از اشراف یمنى و شبثبن ربعى، و پراکنده شدن ازدىها در اثر افزون شدن لشکر ابنزیاد، عبدالله بن عفیف تنها در خانه خود باقى ماند و خانه توسط لشکریان محاصره و تصرف شد . نبردى سخت در گرفت و عبدالله با این که نابینا بود به راهنمایى دخترش با شمشیر دلاورانه از خود دفاع مىکرد تا آن که سرانجام با افزایش نظامیان، وى مغلوب و به اسارت درآمد . او را نزد ابنزیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند . (26)
گویند وقتى عبدالله بر ابنزیاد وارد شد، ابنزیاد به او گفت: «شکر خدایى را که تو را خوار کرد» ، او در پاسخ گفت: «اى دشمن خدا چگونه من خوار شدهام» . ابنزیاد گفت: «در باره عثمان چه مىگویى» ؟ عبدالله گفت: «اى پسر مرجانه، تو را به عثمان چه کار که صالح بود یا فاسد، نیکوکار بود یا بدکار، خدا او را آفریده و سرانجام نیز خدا در محکمه عدل خویش به دادگرى و حق به کارش رسیدگى خواهد کرد . اما از من راجع به خودت و پدرت و یزید و پدرش سؤال کن» . ابنزیاد گفت: «من از تو هیچ نمىپرسم جز آن که طعم مرگ را برکامتبچشانم» .
عبدالله گفت: «شکر و سپاس خداى را که پروردگار عالمیان است . من پیش از آن که مادرت مرجانه تو را بزاید از خداوند طلب شهادت مىکردم و از او مىخواستم که شهادتم به دست ملعونترین مخلوقات خدا و بدترین آنان که بسیار مورد نفرت و بغض الهى باشد، صورت گیرد . آن هنگام که چشمانم را از دست دادم از شهادت مایوس شدم . اما اینک خداى را سپاس مىگویم که پس از آن یاس و نومیدى دیگرباره خواستهام را اجابت نمود و شهادت را نصیبم کرده است و به من فهماند که از دور زمان این حاجت مرا برآورده کرده است» . (27)
در اینجا ابنزیاد دستور داد که گردنش را بزنند و سپس پیکر او را بر سر میدان به بالاى دار کشانیدند . (28) بدینسان، فریاد اعتراض یکى از نخبگان شیعى در حمایتخاندان رسولالله (ص) به یک قیام فراگیر تبدیل شد ولى با خیانتبرخى اشراف و قساوت ابنزیاد سرکوب شد . عبدالله اولین کسى بود که پس از واقعه کربلا، آتش انقلاب بر ضد امویان را برافروخته و تبلیغات دروغین نظام حکومتى را خنثى کرد . در پى این قیام، ابنزیاد دریافت که پیروزى نظامى نتوانسته آرزوى او را برآورده سازد و به جهت مقاومت و رویارویى مردم، پایه حکومت اموى لرزان شده است . زیرا مردم با حالت پشیمانى و سرخوردگى از حکومت روگردان مىشدند و از اینکه از یارى امام حسین (ع) سرباز زدند در خود احساس گناه مىکردند . همین احساس گناه آنها را واداشت که از اطاعتحکومتسرپیچى نموده، و با شعار «یالثارات الحسین» (خونخواهان حسین) دستبه قیام مسلحانه بزنند .
4 . قیام مردم (واقعه حره واقم)
از دیگر تحولات پس از انقلاب امام حسین (ع)، قیام مردم مدینه است که در ذیحجه سال 63 هجرى علیه بىعدالتى و ستمگرى نظام اموى و حکومتیزید به وقوع پیوست و توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شد که در تاریخ اسلام به نام «واقعه حره» شهرت دارد .
هنگامى که خبر شهادت امام حسین (ع) به مدینه رسید در جاى جاى شهر بر او نوحه سرایى و شیون و زارى مىکردند و بنىهاشم در خانههاى خود به سختى مىگریستند . (29) این فریادها به آرامى به اعتراض مبدل شد و گروهى از مردم از پرداخت درآمد زمینهایى که معاویه به زور از آنان گرفته بود، خوددارى مىکردند . با ناآرام شدن اوضاع مدینه، در ظرف دو سال سه حاکم عوض شد .
آنچه از روایات مورخان بر مىآید سه عامل در بروز این شورش مؤثر بوده است:
1 . بیعت و متابعت مردم مدینه با عبدالله بن زبیر که در مکه علیه یزید قیام کرده بود .
2 . ممانعت مردم از بردن «صوافى» و درآمد زمینهاى مدینه براى یزید .
3 . افشاگرى گروهى از مردم مدینه که به شام رفته و از نزدیک خصوصیات یزید را ملاحظه نموده بودند که فاقد شرایط امامت جامعه بود .
به نقل یعقوبى، زمانى که عثمان بن محمد والى مدینه گردید، «ابنمینا» طبق معمول سنوات براى بردن «صوافى» به مدینه آمد، گروهى از مردم از بردن آن اموال، که حق خویش مىدانستند جلوگیرى کردند، در این میان نزاعى لفظى بین والى و مردم رخ داد که منجر به شورش مردم و اخراج امویان از شهر گردید . (30)
بلاذرى مىنویسد: هنگامى که عبدالله [بن زبیر] برادرش عمرو را کشت مردم را به خلع طاعتیزید و جهاد با او فرا خواند . از مردم مدینه نیز در اینباره دعوت شد و به دنبال آن اهل حجاز اطاعت او را برگردن نهادند . عبدالله بن مطیع نیز از طرف پسر زبیر از مردم مدینه براى او بیعت گرفت، یزید از جریان باخبر شده و از حاکم خود خواست تا گروهى از بزرگان مدینه را براى دلجویى نزد او بفرستند ... (31)
اما روایت طبرى آن است که پس از نصب عثمان بن محمد که جوانى کار نیازموده بود به جاى ولید بن عقبه به حکومت مدینه وى براى خشنود کردن بزرگان مدینه، و آرام ساختن حوزه حکومتخود گروهى از بزرگان مدینه، از فرزندان مهاجر و انصار را به شام فرستاد تا خلیفه را از نزدیک ببینند و از بذل و بخششهاى وى برخوردار گردند . این گروه با آن که یزید به آنها بخشش کرد و درهم و دینار داد، رفتار او را از نزیک مشاهده کردند و چون به شهر باز گشتند، به عوض تمجید، در مسجد پیامبر (ص) شروع به بدگویى از یزید کردند و گفتند ما از نزد کسى مىآییم که «لیس له دین، یشرب الخمر، یغرف بالطنابیر و یضرب عنده القیان و یلعب بالکلاب; او دین ندارد، شراب مىنوشد، طنبور مىنوازد و بردگان نزد او مىنوازند و با سگان بازى مىکند» . بنابراین گفتند که ما شما را گواه مىگیریم که او را از خلافتخلع کردیم . (32)
افشاگرى گروه دیدار کننده با خلیفه از وضعیت او و نیز اخبار فعالیتهاى ابنزبیر که به مدینه رسید و نیز ضعف بنىامیه در حجاز موجب شور و هیجان در مردم شد و از یزید بیزارى جستند و او را از خلافتخلع و عثمان بن محمد والى یزید و بنىامیه را از شهر اخراج کردند . مردم شهر با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند . (33) خبر شورش مردم مدینه به دمشق رسید و یزید را خشمگین کرد . او ابتدا کوشید تا توسط عبدالله بن جعفر آنها را دعوت به آرامش کند (34) اما آنها نپذیرفتند، آن گاه نعمان بن بشیر از جمع انصار حامى اموىها را به مدینه اعزام کرد . او مردم را به «اطاعت از امام» و «لزوم رعایت جماعت» دعوت کرد (35) اما مردم نپذیرفتند . سرانجام یزید دوازده هزار سپاهى را به فرماندهى مسلم بن عقبهمرى، یکى از سرداران خونریز خود، و عاونتحصین بن نمیر سکونى به مدینه فرستاد . چون مردم شهر از آمدن مسلم با خبر شدند به جنبش در آمدند و خندق شهر را ترمیم کردند و فرماندهان آنان به حفاظت از شهر پرداختند . (36) عبدالله بن حنظله به مردم گفت:
«شما براى دین خروج کردهاید، در راه خدا امتحان نیک را تحمل کنید تا بهشت و بخشش الهى و رضوان خدا شامل شما شود . با بهترین و بیشترین نیرو و با کاملترین سلاح مهیا شوید» . (37)
سپاه شام مدینه را محاصره کرد ولى به فتح آن موفق نشد اما مروان بن حکم با فریفتن مردى که راهى را براى وى گشود وانستسپاه شام را وارد شهر کند . عبدالله بن مطیع عدوى (که قریشیان با او بیعت کرده بودند) و قریشىها فرار کردند ولى عبدالله بن حنظله و انصار مقاومت کردند . عبدالله جنگید تا کشته شد و شامیان از هر سو مردم را در محاصره گرفته و کشتند .
محرک اصلى مردم شام این بود که بدانها اجازه داده شد پس از فتح شهر سه روز به غارت شهر پرداخته و آنچه را مىخواهند از خانههاى مردم تصاحب کنند . در وقت اعزام سهمیه خویش را از بیتالمال به طور کامل گرفته و علاوه بر آن صد دینار نیز به آنان داده شد .
طبق وعده یزید، مسلم بن عقبه پس از فتح شهر سه روز مدینه را بر سپاه خود مباح کرد و شامیان به غارت اموال و تجاوز به زنان پرداختند و بسیارى از مردم شهر را کشتند . (38) در این واقعه هفتصد نفر از قریش و انصار و ده هزار نفر از بقیه مردم کشته شدند . (39) در میان مقتولین کسانى از میان صحابه پیامبر (ص) بودند که بعد از کشته شدن سرشان نیز جدا گردید . (40) آن گاه مسلم، باقى مانده مردم شهر را گرد آورد و آنان را میان کشته شدن یا پذیرفتن بردگى بدون قید و شرط یزید مخیر ساخت . (41) تعدادى شرط او را نپذیرفتند و کشته شدند و دیگران با وى بیعت کردند .
این واقعه در تاریخ اسلام بسیار هولناک است که مسلمانان را در شهر پیامبر و کنار مسجد و مدفن رسولالله به خاک و خون کشانیدند و به بهانه قتل عثمان در مدینه و این که مردم مدینه از اطاعتخلیفه زمان سرپیچى و از جماعت مسلمین خارج شده در کارنامه کوتاه مدت خلافتیزید رقم خورد .
قتل عام زن و مرد در واقعه حره و تجاوز به حرم مسلمانان که تا آن روز در جهان اسلام سابقه نداشت مردم شهر را دگرگون ساخت . ثروتمندان، سرکوفته و بىاعتنا به مقررات دینى و اخلاق اسلامى، به میگسارى و شنیدن آواز خنیاگران روى آوردند . مىتوان گفت در کنار تلاش عوامل بنىامیه براى گسترش فساد و عوامل دیگر، یکى از علل پرداختن آنان بدین منکرات براى آن بود که مىخواستند خود را از رنج درون و یا آنچه پیرامونشان مىگذرد بىخبر نگاه دارند . (42)
5 . قیام توابین در کوفه
یکى از بازتابهاى قیام امام حسین (ع) جنبش توابین بود که هسته رهبرى آن را شیعیان کوفه تشکیل مىدادند . اساس این قیام بر بازگشت از گناه، خونخواهى خاندان رسولالله (ص)، واگذرى حکومتبه آنان و شهادتخواهى بود . انگیزه کوفیان در قیام خود، احساس گناه به علتیارى نکردن امام بود . آنان خواستند ننگى را که مرتکب شده بودند با انتقام از قاتلان امام حسین (ع) و شهادت در این راه بشویند تا مورد بخشش خداوند قرار گیرند . اینان بر همین اساس و با تاثیر از آیه 54 سوره بقره (43) خود را «توابین» نامیدند .
شهادت امام حسین (ع) و یارانش و به اسارت بردن خاندان پیامبر (ص) و سخنان آتشین حضرت زینب (س) در برابر کوفیان و سرزنش آنان، در برانگیخته شدن احساس گناه در آنان مؤثر بود . قیام توابین را هواخواهان حضرت على (ع) به رهبرى پنج تن از رهبران شیعه کوفه تشکیل دادند، بزرگانى چون: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدى، عبدالله بن وال تیمى و رفاعة بن شداد بجلى . (44)
این افراد با یکصد نفر از شیعیان در خانه سلیمان گردهم آمدند و با یکدیگر سخن گفتند; از جمله به سستى در یارى رسانیدن به خاندان رسولالله (ص) و دورویى با آنان اشاره کردند و برخونخواهى شهدا و یا شهادت در این راه تاکید کردند و سرانجام بر رهبرى سلیمان، صحابه رسولالله (ص) و از بزرگان شیعه کوفه، به توافق رسیدند . سلیمان، عبدالله بن وال را مسؤول امور مالى و تدارک سلاح و تجهیزات قرار داد و خواستار کمک شیعیان شد . (45)
حرکت توابین تا قبل از اعلام عملیات نظامى به صورت پنهانى انجام مىشد و در این مرحله که در طول خلافتیزید ادامه داشت در صدد تبلیغ طرح انتقامى خود در محافل شیعه، عضوگیرى و تشکیل سازمان نظامى و فراهم آوردن اسلحه و دعوت و مکاتبه از شیعیان شهرهاى کوفه، بصره، مداین و دیگر شهرهاى عراق و نفوذ در مردم بودند . سلیمان و یارانش بر آن شدند که براى استحکام بخشیدن به عملیات و اجراى طرح، دیدارهایى پىدرپى داشته باشند و در ضمن آن موعد قیام را معین سازند . پس از مشورت به اتفاق تصمیم گرفتند که در آخر ربیع الثانى سال 65 هجرى در نخیله گرد هم آیند . نخستین گام اجرایى سلیمان، تلاش براى جلب نظر بزرگان کوفه و گسترش عملیات عضوگیرى و مکاتبه با شیعیان شهرهاى عراق بود . در این روابط، برنامههاى کلى قیام و قلمروى آن تشریح مىشد و سپس شرکت در مجمع نخیله مورد تاکید قرار مىگرفت . در نامههایى که سلیمان به اهالى مداین و بصره نوشته از دعوت مردم از امام حسین (ع) و سپس عدم همراهى آنان تا به شهادت رسیدن ایشان و به اسارت رفتن خاندانش و ظلم و ستمهایى که بر آنها وارد شده صحبت نموده و از مردم خواست که در قیام به خونخواهى امام حسین (ع) شرکت کنند . (46) این نامهها اثر مهمى بر شیعیان مداین و کوفه و بصره گذاشت و بسیارى بىدرنگ دعوت سلیمان را پذیرفتند و بدینسان دعوت توابین در محافل مخالف حکومت اموى و خونخواهان حسین (ع) نفوذ یافت . یاران سلیمان هیچ طالب منافع مادى نبودند و حتى پیروزى و شکست نیز براى آنان چندان فرقى نداشت، بلکه هدف اصلى آنها خونخواهى از حسین و توبه و تطهیر خود و واژگونى رژیم اموى و به قدرت رسیدن شیعیان بود . به عقیده ایشان، سکوت در برابر این مساله، خیانتبه شمار مىآمد و نقض پیمان الهى .
سلیمان از مرگ یزید (در چهاردهم ربیع الاول سال 64 ه . ق) استفاده کرد و یاران خود را به تبلیغ در میان مردم دستور داد تا آنان را به قیام فراخوانند . اما از آنجا که هنوز حاکمیتبنىامیه در عراق متزلزل نشده بود امکان بروز و ظهور براى آنها نبود، لذا کار تبلیغى خود را آغاز کردند و «دعات» خود را براى جمعآورى شیعیان و آماده ساختن آنها، به اطراف پراکندند .
به تدریج وضعیتبنىامیه رو به وخامت رفت . معاویه دوم فرزند یزید از خلافت کنارهگیرى کرد و شام براى آینده حکومت دچار درگیرى و آشفتگى شد . این درگیرى بین طرفداران «عبدالله بن زبیر» از یک طرف و حامیان مروان بن حکم از طرف دیگر بود . پیامد چنین مسالهاى ضعف حاکمیتبنىامیه در عراق بوده که پس از مدتى به برچیده شدن حاکمیت آنها انجامید تا این که عبدالملک در پایان دهه شصتباز عراق را به زیر سلطه اموىها در آورد . سلیمان از چنین موقعیتى بهرهگیرى کرده و در ادامه تلاشهاى خود شروع به جمع آورى جدى نیروها کرد . برخى از توابین با وقوع تحولات سیاسى در دمشق به سلیمان پیشنهاد کردند که از اوضاع نابسامان شام بهرهبردارى کند و فعالیت را علنى سازد ولى سلیمان با دوراندیشى و صلاحدید خود چنین پیشنهادى را نپذیرفت (47) زیرا مىدانست دعوت توابین هنوز ریشهدار نشده استبخصوص در کوفه که جبههاى متفرق داشت . بیشترین ترس سلیمان وجود فرصتطلبان کوفى و چاپلوسان دستگاه اموى بود . تاخیر در تاریخ قیام، به نفع توابین شد، چه بعد از مرگ یزید و آشفتگى حکومت، هواخواهان جنبش رو به افزایش نهادند و همین عامل سبب شد که جنبش از مرحله سرى و اختفا به مرحله علنى وارد شود .
در این هنگام حوادث مهمى بر جامعه کوفى تاثیر گذاشت و کوفه به مرکز پرجوش و خروش فعالیتسیاسى در آمد و به سرعتبه جهتگیرى علیه نظام اموى پرداخت . زیرا وقتى که قیام اعلام گردید کوفیان به دارالاماره یورش بردند و نماینده ابنزیاد را که در بصره بود، بیرون راندند . بزرگان و اشراف کوفه به اتفاق، شخصى به نام عامر ابن مسعود را انتخاب کردند (48) ولى این اقدام مصلحتجویانه نتوانست کوفیان را خشنود سازد . اشراف کوفه با بالا گرفتن قدرت ابنزبیر در حجاز به سازش با او روى کردند تا از این رهگذر منافع اقتصادى و سیاسى خود را حفظ کنند .
بر رویدادهاى کوفه، ظهور مختار ثقفى نیز اضافه شد که در جبهه شیعیان (توابین) انشعابى ایجاد کرد . گسترش دامنه عالیتسلیمان و یارانش سبب شد تا اشراف کوفه وحشتزده شوند و از عبدالله بن یزید انصارى، والى زبیرى شهر بخواهند مانع فعالیت آنها شود . عبدالله که خواهان خروج توابین از شهر بود تا به یارى آنان مانع ورود سپاه شام به عراق شود در سخنان خود براى مردم کوفه، توابین را تشویق به حرکتبر ضد عبیدالله بن زیاد کرد . این موضعگیرى باعثشد تا توابین از کوفه خارج شده و با عده قلیل خود در برابر سپاه شام قرار گیرند . در هر صورت چنین رفتارى باعثشد تا شیعیان به صورت علنى فعالیتخود را آغاز کنند (49) و براى رفتن به سمتشام خود را تجهیز کنند .
در زمانى که توابین جنبش خود را آغاز کردند، شهر کوفه و بصره به دست عمال عبدالله بن زبیر بود . عبیدالله بن زیاد با شنیدن اخبار شام از عراق فرار کرد و به علت این که تشکیلات دیگرى براى جایگزینى وجود نداشت، عبدالله بن زبیر که از سال 61 به بعد در مکه قدرت را به دست گرفته بود، عمال خود را روانه عراق کرد و بدین صورت «شرق اسلامى» به دست زبیرىها افتاد .
رفتن به سمتشام، مورد رضایتخود سلیمان نیز بود، با این که کسانى به او گفتند که قاتلین امام حسین (ع) در خود کوفه هستند اما سلیمان نیز اظهار مىکرد که مسبب اصلى ماجرا عبیدالله بن زیاد است . سلیمان همچنین گفت که جنگ در داخل کوفه باعثخواهد شد که ما برادر کشى به راه بیندازیم و طبعا دشمنان ما زیاد خواهند شد.(50) سلیمان در آغاز ماه ربیعالثانى سال 65 هجرى دعوت خود را با شعار «یالثارات الحسین» شروع کرد و یارانش را به نخیله فرا خواند، ولى برخلاف آن که شانزده هزار نفر با وى بیعت کرده بودند فقط چهار هزار نفر در نخیله فراهم شدند . (51)
یکى از دلایل کاهش یاران سلیمان، ظهور مختار ثقفى در این گیر و دار در کوفه بود . از نظر مختار که او نیز از شیعیان معروف بود و به خونخواهى امام حسین (ع) قیام خود را شروع کرد، قیام توابین نمىتوانست قدم مهمى به سوى هدفى که در نظر گرفته شده بود بردارد . او سلیمان را متهم کرد که فردى بىتجربه بوده و آگاهى جنگى و نظامى ندارد و لذا معتقد بود که این کار تنها به کشتن افراد شیعه مىانجامد . این تبلیغات باعث گردید که عدهاى از شیعیان گرد او جمع شوند و چنان که نقل شده با این گفتهها حدود یک چهارم کسانى که با سلیمان بیعت کردند به هواخواهى از مختار پرداختند . (52)
سلیمان ناگزیر دو نفر از یارانش را به کوفه فرستاد تا در میان مردم فریاد زنند هر که «بهشت را مىخواهد و خشنودى خدا و بازگشتبه سوى او را مىجوید در نخلیه به سلیمان بپیوندد» . (53) پس از سه روز هزار نفر به آنان پیوستند . سلیمان در جمع یاران خود گفت:
«هر که دنیا و حاصل آن را مىخواهد بداند ما سوى غنیمتى نمىرویم، ما جز رضایتخدا، پروردگار جهانیان، طلا و نقره و خز و دیبا همراه نداریم، فقط شمشیرهایمان را بر دوش داریم و نیزههایمان را به دست، با توشهاى به اندازه رسیدن در برابر دشمن، هر که هدفى جز این دارد با ما همراه نشود .» (54)
سلیمان روز پنجم ربیعالاخر با یاران خود از نخلیه حرکت کرد و پس از زیارت مرقد مطهر حسین بن على (ع) و سوگوارى و طلب بخشش از خداوند، به سوى شام حرکت کرد . در بین راه نامه عبدالله بن یزید انصارى به دست وى رسید که از او خواسته بود باز گردد تا به اتفاق بر دشمن هجوم برند ولى سلیمان پیشنهاد وى را نپذیرفت . (55) نیروهاى سلیمان در مسیر خود به نقطه «هیت» و بعد از آن به «قرقیسیا» رسیدند . در این شهر، زفربن حارث که در مخالفتبا مروان پس از درگیرىهاى شام، براى خود حکومتى برپا کرده بود، از توابین استقبال کرد و اطلاعات و اخبارى از وضعیت ابنزیاد و نیروهاى او در اختیار توابین گذاشت و مقدارى نیز آنها را با آذوقه و شتر و علوفه تجهیز نمود، و بعد از آن به سوى عینالورده به مقابله سپاه شام رفتند . (56) پس از مواجه شدن دو سپاه، شامیان از توابین خواستند تا به اطاعت عبدالملک بن مروان درآیند ولى سلیمان پاسخ داد: عبیدالله بن زیاد را تحویل ما بدهید تا او را به قصاص یاران مقتول خود بکشیم و عبدالملک را خلع و وابستگان عبدالله بن زبیر را بیرون کنیم و حکومت را به خاندان پیامبرمان (ص) که از جانب آنان به ما نعمت و شرف داده شده است، بسپاریم . (57)
سرانجام درگیرى آغاز شد . توابین در پیکارى نابرابر که شمارشان 3300 نفر و شامیها بیش از بیست هزار نفر بودند، (58) در دو روز آغازین نبرد با شعار «بهشت، بهشت اى باقیمانده ابوتراب، ابوترابیان، بهشت، بهشت» (59) به سپاه اموى حمله بردند و بسیارى از آنان را کشتند . بعدازظهر روز سوم، شامیان با تمام قوا بر توابین یورش آوردند و سلیمان و دیگر رهبران توابین جز رفاعة بن شداد تا شب کشته شدند . رفاعه که شاهد کشته شدن بیشتر توابین بود ادامه پیکار را بیش از این بىثمر دانست و با اصرار زیاد یاران خود را گرد آورد و به سوى عراق بازگشت . (60)
بدینسان جنبش توابین به رهبرى یکى از اصحاب رسولالله (ص) با همکارى یاران حضرت على (ع) شکل گرفت . دیدگاه آنان در باره رهبرى سیاسى امت اسلامى، واگذارى حکومتبه خاندان پیامبر (ص) بود . آنان به امامت الهى خاندان رسولالله (ص) پس از وى معتقد بودند و ائمه را وارث میراث نبوى مىدانستند . آنها با اینکه از وجود سپاه انبوهى که از «شام» به همراهى ابنزیاد مىآمدند، آگاه بودند، کمترین تردیدى به خود راه ندادند و حتى از نظر سیاسى کمترین ارزیابى درستى از وقایع و جریانات در کوفه داشتند . فکر تسخیر کوفه و کشتن قاتلان حسین بن على (ع) و تجهیز عراق در برابر شام، کمتر براى آنها مطرح بود . براى آنها یک چیز اهمیت داشت و آن «توبه» بود، توبهاى که با شهادت به دست مىآمد . سخنان، جملات و اشعارى که از توابین در جریان حملات به سپاه شام و در آخرین لحظات عمر روایتشده همگى متضمن مفهوم توبه و تجلى آن در رفتن از این دنیا و کسب فیض شهادت است .
بدون تردید شکست توابین، نتیجه عدم توازن میان دو سپاه اموى و توابین بود . امویان سپاهى آزموده و سازمانیافته داشتند و از امکانات مادى فراوان برخوردار بودند، در حالى که سپاهیان توابین، با آنکه سخت جانباز و سلحشور بودند ولى سازماندهى نظامى خوبى نداشتند . سلیمان نیز پیش از شروع نبرد به چنین واقعیتى معترف بود .
جنبش توابین که بنیادش بر استغفار و توبه استوار بود، بهسان جنبشهاى غیر سیاسى، فاقد هرگونه برنامه اصلاحى و اجتماعى بود با این حال از این سازمان برخوردار بود که توانستشیعیان را براى انتقام خون حسین (ع) به سوى خود جلب کند . چون برخى از عناصر آن، نیمه راه از پیکار بازگشتند و بعضى نیز از همکارى با سلیمان شانه خالى کردند، و بالاخره ظهور مختار در اوج شکوفندگى توابین، جبهه شیعه را به هم ریخت .
شکست نظامى توابین الزاما به معنى شکستسیاسى آنها نیست زیرا ایشان به آرمان خود رسیدند و بازتاب مثبتى بر جنبش پیکارجویانه شیعى داشتند; چنانچه اثر این بازتاب به سرعت در جامعه کوفه نمودار شد . در نتیجه تودهها مالامال از خشم شدند و کوفه آوردگاه قیام دایمى شیعیان علیه رژیم اموى گشت . کوفیان از هنگام بازگشتبقایاى توابین از عینالورده، همواره از تقصیرى که نسبتبه امام حسین (ع) مرتکب شده بودند خود را مورد نکوهش قرار مىدادند . به علت غیبت تنى چند از بزرگان شیعه، شیعیان کوفه نتوانستند موضع مهمى اتخاذ کنند و جبهه شیعه از هم گسیخته بود و نظر واحدى در باره تحولات سیاسى جدید نداشتند . وجود چنین شرایطى، فرصت مغتنمى بود براى مختار که سخت اوضاع را زیر نظر داشت . (61)
6 . جنبش مختار در کوفه
از دیگر تحولاتى که در کوفه به وقوع پیوست و در زمره پیامدهاى قیام امام حسین (ع) محسوب مىشود، قیام مختار است . مختار فرزند ابوعبیدة بن مسعود ثقفى سردار اسلام در جنگ جسر بود که در شمار شیعیان سرشناس کوفه به شمار مىرفت . در آغاز قیام امام حسین (ع)، مسلم بن عقیل فرستاده امام (ع) به کوفه در خانه مختار سکونت گزید و مختار با وى بیعت کرد . پس از شهادت مسلم، مختار به دست نیروهاى عمروبن حریث دستگیر و به فرمان عبیدالله بن زیاد زندانى گشت و در تمام مدتى که واقعه کربلا رخ داد او در زندان بود تا اینکه با وساطتشوهر خواهرش، عبدالله بن عمر آزاد شد و به حجاز رفت . در واقع ابنزیاد دستور داد تا مختار کوفه را ترک کند زیرا از تحریکات او علیه امویان بیم داشت . در مکه به عبدالله بن زبیر پیوست (62) زیرا در پارهاى اهداف از جمله مخالفتبا امویان متحد بودند، حتى در جریان محاصره مکه توسط سپاه شام، مختار نیز در کنار دیگران از حرم دفاع کرد . ولى این اتحاد به زودى از هم گسست و مختار در پى خواستههاى خود از ابنزبیر جدا شد و به کوفه رفت . قبل از آن وى با محمدبنحنفیه دیدار کرد و نقشه خود مبنى بر خونخواهى امام حسین (ع) و انتقام گرفتن از قاتلان آن حضرت را با او در میان گذاشت . مختار سکوت محمدبنحنفیه را براى خود اجازه تلقى کرد و در کوفه مردم را به قیام همراه خود فرا خواند و گفت:
«... . محمد بن على مرا به سوى شما فرستاده که من مورد اعتماد و وزیر و برگزیده و امیر او هستم و به من فرمان داده که با بىدینان بجنگم و به خونخواهى خاندان وى و دفاع از محرومان قیام کنم» . (63)
آمدن مختار به کوفه مصادف با قیام توابین در این شهر بود . تلاشها و تبلیغات مختار اگر چه در صف شیعیان اختلافى ایجاد کرد و گروهى از توابین بدو پیوستند لیکن در جلب شیعیان کوفه موفقیتآمیز نبود زیرا بیشتر شیعیان با سلیمان بن صرد بوده و حتى برخى ادعاى او را مبنى بر رابطهاش با محمدبنحنفیه را مورد انکار قرار دادند . (64)
پس از خروج توابین از کوفه، اشراف هوادار نظام اموى که از مختار و برنامههایش وحشت داشتند با بزرگ جلوه دادن خطر وى، حاکم زبیرى کوفه، عبدالله بن یزید را واداشتند تا او را زندانى کند . مختار در زندان بود که قیام توابین به پایان رسید و بقایاى آنها به شهر بازگشتند . وى از زندان به بزرگان شیعه نامهاى نوشت و خود را قاتل ستمگران و انتقام گیرنده از دشمنان و قاتلان معرفى کرد و آنان را به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و خونخواهى اهلبیت و دفاع از ضعیفان و نبرد با منحرفان دعوت کرد . (65)
مختار بار دیگر با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد و پس از آزادى به سازماندهى و فراهم آوردن زمینه قیام خود پرداخت و شیعیان را به همراهى خود دعوت کرد . در همان اثنا به فرمان ابنزبیر، عبدالله بن یزید از امارت کوفه معزول و به جاى او عبدالله بن مطیع قرشى که از هواداران سرسخت ابنزبیر بود گماشته شد . (66) مختار لازم بود که هر چه زودتر و پیش از آنکه ماموران والى جدید او را تحت مراقبت قرار دهند، موضعى مناسب برگزیند . گویند مختار ابتدا صلاح دید با امام زینالعابدین (ع) رابطه برقرار سازد و او را در جریان امر نهد ولى امام پاسخ مثبتى به او نداد . (67) از این رو او به ابن حنفیه روى آورد . (68) وى نمایندگانى به سوى محمدبنحنفیه فرستاد و او بنا به دلایلى به ویژه موقعیتش در میان شیعیان و نیز مراقبتسخت او از سوى ابنزبیر نتوانست پاسخ قاطعى به فرستادگان مختار بدهد . ولى از پاسخ مبهمى که به ایشان داد مىتوان دریافت که وى با قیام مختار مخالفتى نداشته است:
«از این که خدا ما را به وسیله هر که از بندگانش یارى دهد، مخالفتى نداریم» . (69)
موضع ابنحنفیه در قبال مختار، در اوضاع عمومى کوفه اثر نهاد زیرا نظر شیعیان به سوى ابنحنفیه که تا آن روز چندان شهرتى نداشت، جلب گردید ونیز مختار زعامتشیعیان را به دست گرفت و تعدادى از بزرگان شیعه که او را شایسته رهبرى مىدانستند به گردش جمع شدند و به نفع مختار به تبلیغ پرداختند . در این میان، گروهى از بزرگان شیعه در کوفه در باره نمایندگى مختار از طرف محمدبنحنفیه تردید داشتند . اینان به حجاز نزد محمدبنحنیفه رفتند و از او استفسار کردند . پاسخ محمدبنحنفیه به منزله پشتیبانى و همراهى با مختار تلقى شد و در نتیجه شیعیان کوفه به گرد مختار فراهم آمدند و زمینه قیام وى فراهم شد . (70) با این حال چند مانع بر سر راه مختار وجود داشت: یکى کینهتوزى شدید اشراف کوفه نسبتبه او بود . دیگر اینکه ابراهیم فرزند مالکاشتر از بزرگان قبیله مذحج در پیوستن به او تردید داشت . او همچون پدرش، اخلاص شدیدى نسبتبه حضرت على (ع) و خاندانش داشت و با امویان سخت دشمن بود ولى دیدگاهش با دیگر شیعیان متفاوت بود . از این رو در قیام توابین شرکت نجست و با قیام مختار با احتیاط برخورد کرد . زیرا قیام شیعه را فاقد یک برنامه منظم و اهداف روشن مىدید . لذا همواره با زعماى شیعه به ویژه با ابن حنفیه در تماس بود . مختار به پیشنهاد یاران خود براى جذب ابراهیم و استفاده از نیروى شیعى بسیار قبیله مذحج نزد وى رفت و سرانجام با اصرار زیاد او را موافق خود ساخت و گویا نامهاى که مختار بدو نشان داد که از طرف محمدبنحنفیه خطاب به او نوشته شده و گواهى همراهان مختار که شهادت دادند محمد خود این نامه را نوشته، ابراهیم را به این امر متقاعد ساخت، متن نامه چنین بود:
«... به ابراهیم بن مالکاشتر، من وزیر و فرد مورد اعتماد خویش را به سوى شما فرستادهام و از وى خواستهام با دشمنانم بجنگد و به خونخواهى خاندانم قیام کند . تو و عشیرهات و پیروانت او را یارى کنید» . (71)
همراهى ابراهیم چهره پرنفوذ و درخشان نظامى کوفه با مختار و رفت و آمد گسترده شیعیان با وى سبب شد تا عبدالله بن مطیع در صدد دستگیرى وى بر آید . ابنمطیع ماموران امنیتى خود را به نواحى مختلف کوفه اعزام کرد تا از قیام مختار جلوگیرى نمایند ولى این اقدامات، قیام مختار را یک روز به جلو انداخت . زیرا وقتى ابراهیم با تعدادى از یاران مسلح خود به سوى منزل مختار مىرفتبه رئیس ماموران امنیتى خلیفه برخورد و مورد اعتراض وى قرار گرفت و ابراهیم نیز با نیزهاى او را کشت . از این رو مختار که تصمیم داشت فردا شب قیام کند از این موقعیتسود جست و به یاران خود دستور داد شامگاه سه شنبه 12 ربیعالاول سال 66 ه . ق با شعار «یا لثارات الحسین» شیعیان را فراخوانند . (72)
بدینسان قیام آغاز گشت و سرانجام پس از سه روز جنگ و محاصره قصر عبدالله بن مطیع، وى فرار کرد و مختار و ابناشتر بر اوضاع شهر مسلط گشتند و فرمانده سپاه و اشراف را سرکوب کردند . مختار سپس در مسجد بر فراز منبر رفت و برنامه سیاسى و اصلاحى خود را اعلان داشت . محور این برنامهها عدالتگسترى در میان تودهها و همزیستى مسالمتآمیز با دیگر فرقهها بود . او در خطبه خود خطاب به مردم گفت:
«با من بر کتاب خدا و سنت پیامبرش و خونخواهى خاندان رسولالله (ص) و جهاد با منحرفان و دفاع از ضعیفان پیروى کنید» . (73)
مردم نیز با وى بیعت کردند .
عواملى چند در پیروزى مختار و تحقق آرزوى شیعیان در به حکومت رسیدن، مؤثر بود:
1 . تکیه بر مردم تحتستم امویان، چه عرب و چه غیر عرب (موالى) که از ستم امویان و طرفداران ابنزبیر به تنگ آمده بودند و آنها قیام مختار را وسیلهاى براى تحقق آرمانهاى اصلاح طلبانه خود مىدانستند .
2 . جنبش شیعه مختار را فردى مورد تایید ابنحنفیه مىدانست و او را به عنوان یک سیاستمدار مبرز و جنگاور چیرهدست مىپذیرفت .
3 . حکومت زبیریان در کوفه هیچ تغییر سیاسى به جاى ننهاد و فاقد هرگونه برنامه اصلاحى بود .
4 . همکارى کارگزار ابنزبیر با برخى از قاتلان حسین (ع) در حکومت و جنگ با مختار اثر بدى در صفوف نیروهاى ابنزبیر نهاد و گروههایى از ایشان به مختار پیوستند .
5 . پیوستن ابراهیم بناشتر به مختار، موقعیت را به نفع مختار تغییر داد . ابناشتر همچنین به دلیل نفوذ قبیلهاى و وقعیتخاص در میان شیعیان و مقام برجسته نظامى خود در این پیروزى سهم به سزا داشت . (74)
پیروزى مختار با خونریزى مفرط و فشار ظالمانه همراه نبود زیرا وقتى که اشراف از او امان خواستند او پذیرفت . با اینکه مختار با سهولتبه قدرت رسید ولى مشکلاتى بر سر راه او به وجود آمد که حکومت نوپاى او را تهدید مىکرد . از یک طرف سپاه اموى به کوفه نزدیک مىشد و از سوى دیگر ابنزبیر همچنان پنجه بر نواحى جنوبى عراق افکنده بود .
رسیدن ابنزیاد با سپاه اموى به موصل، دشوارترین مرحله قیام مختار بود . او براى جلوگیرى از یورش دشمن به کوفه، نیرویى را به مقابله آنها اعزام کرد که با درگذشت فرمانده نیروها، یزید بن انس که سالخورده و بیمار بود، ناچار هفت هزار نیرو را به فرماندهى ابراهیم بناشتر فرستاد تا از پیشروى ابنزیاد در عراق جلوگیرى کند . (75)
علاوه بر پیکار بنىمروان با مختار، مشکل دیگر، طرح براندازى اشراف کوفه علیه مختار بود که از غیبت ابراهیم بن مالک اشتر سود جستند و گرد هم آمدند و یکدیگر را به جنگ با مختار فرا خواندند . حاکمیت مختار در کوفه، نفوذ قدرت وى و شیعیان، دفاع مختار از محرومان و موالى، خونخواهى خاندان پیامبر (ص)، اشراف کوفه را که در واقعه کربلا و شهادت مسلم بن عقیل دست داشتند به وحشت انداخت . در واقع حکومتشیعى در کوفه به ریاست مختار با منافع سیاسى و اقتصادى آنان ناهمساز بود . عدالتگسترى مختار در میان تودههاى محروم به ویژه موالى و لغو امتیازات بىمورد اشراف آنها را نگران مىساخت . اشراف به همراه هواداران خود محل فرمانروایى مختار را محاصره کردند، در نتیجه وى از ابراهیم بن مالک خواست که به کوفه برگردد و او نیز به یارى مختارآمد و توانست اشراف را سرکوب کند . (76)
6 - 1 . خونخواهى از قاتلان امام حسین (ع)
مختار پس از سرکوبى قیام اشراف کوفه، به خونخواهى خاندان رسول خدا (ص) پرداخت و به یاران خود دستور داد کسانى را که در کشتار روز عاشورا دست داشتند دستگیر و به قتل رساندند . مختار اموال و مستمرى مقتولان را به ایرانیانى که در خدمت وى بودند مىبخشید . (77) از جمله این کشته شدگان، شمربنذى الجوشن، خولى بن یزید اصبحى، عمر بن سعد بن ابىوقاص و پسرش حفص بودند . (78) برخى از اشراف به بصره فرار کردند و برخى نیز در همان کوفه مخفى شدند . مختار سرهاى این قاتلان را به مکه نزد محمدبنحنفیه فرستاد و او نیز از خداوند براى مختار پاداش نیکو خواست . (79) گویند وقتى مختار سرهاى عمر بن سعد و فرزندش را به مدینه فرستاد تنها در آن روز بود که امام على بن الحسین را خندان دیدند (80) زیرا قبل از آن امام سجاد در اکثر اوقات گریه کرده و ناراحتبود .
این حوادث مرزبندى خاصى را ایجاد کرد، شیعیان به کلى از گروههاى دیگر جدا شدند، اگر مختار تا قبل از آن کوشش در جذب همه جناحها داشت اینک تنها پشتوانهاش «شیعیان» بودند، در مقابل آنها، علاوه بر کسانى که طرفدار «بنىامیه» بودند، و طرفداران «آل زبیر» نیز حضور داشتند، تعداد این افراد کم نبود، (81) بسیارى به بصره رفتند (82) و بسیارى نیز در انتظار فرصت نشسته بودند .
6 - 2 . پیکار با عبیدالله بن زیاد
مختار دو روز پس از سرکوبى اشراف کوفه، ابراهیم بن اشتر را روانه جنگ با عبیدالله بن زیاد کرد . دو سپاه در کنار رودخانه خازر (پنج فرسخى موصل) با یکدیگر رو به رو شدند . شیعیان با فداکارى و جانبازى بر سپاه شام یورش آوردند و توانستند کستسختى بر سپاه مروانى وارد نمایند و بسیارى از آنان که فرار کردند در رودخانه غرق شدند . در این واقعه که در سال 67 هجرى رخ داد برخى از مهمترین رهبران شام که مدتها در جنگهاى مختلف بر ضد عراق شرکت کرده بودند، کشته شدند . عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر سکونى، شرحبیل بن ذىالصلاح حمیرى از جمله این افراد بودند که کشته شدند . ابراهیم سرهاى فرماندهان سپاه شام را به کوفه نزد مختار فرستاد و او نیز سرها را به حجاز ارسال کرد و امام على بن حسین (ع) از دیدن آنها خوشحال شد . ابراهیم پس از آن به موصل رفت و تمام سرزمین جزیره از دیار ربیعه تا دیار مضر را تصرف کرد و بر همه شهرهاى جزیره والیانى گمارد و خراج آنها را جمع آورى کرد . (83)
6 - 3 . تلاش براى گسترش قلمرو
مختار که پس از سرکوب اشراف و وابستگان به اموىها و زبیرىها، مشکل داخلى خود را حل نموده بود به فکر توسعه مناطق تحتحکومتخود افتاد . بصره مامن فراریان کوفه و پایگاه زبیریان در عراق، یکى از نقاط مورد توجه مختار بود که طبعا کانون خطر نیز براى او محسوب مىشد . اقدام مختار مىتوانست در جهت جذب شیعیان اندک آن دیار نیز باشد . مختار، مثنى بن مخربه رهبر شیعیان بصره را به این شهر فرستاد تا مردم را علیه ابنزبیر بشوراند لیکن در جنگى که درگرفت تعدادى از یارانش کشته شدند و خود به کوفه رفت و به مختار پیوست . (84)
نقطه دیگرى که مورد توجه مختار بود «حجاز» مقر اصلى ابنزبیر بود . مختار سعى داشتبه بهانه کمک به ابنزبیر در دفع حمله سپاه شام به حجاز، مدینه را تحت تسلط خود درآورد . اما با درگیرى نیروهاى اعزامى مختار با نیروهاى ابنزبیر، بسیارى از آنها کشته و بسیارى نیز گریختند . (85) از نامهاى که مختار براى محمدبنحنفیه فرستاده بر مىآید که هدف مختار از بین بردن دشمنان اهلبیت (ع) و رها کردن سرزمین حجاز براى حاکمیتشیعى بوده است . اگر چه ابنحنفیه در پاسخ نامه او که از وى اجازه خواسته بود تا سپاه بىشمارى را به سوى مدینه گسیل کند، با تمجید از او و نیتش نوشت:
«اگر من قصد جنگ داشتم مردمان زیادى بودند که به من ملحق مىشدند اما من خود کناره گرفتهام» . (86)
مدتى بعد ابنزبیر، محمدبنحنفیه و جمعى از بنىهاشم را که به مکه رفته بودند، براى بیعت تحت فشار قرار داد و چون از این کار سر باززدند ایشان را زندانى و حتى تهدید به آتش زدن نمود . ابنحنفیه طى نامهاى از مختار کمک خواست و او نیز با اعزام گروهى به مکه توانست آنها را آزاد نماید . این گروه با شعار «یا لثارات الحسین» به طرف زمزم، محل زندان بنىهاشم رفته و آنها را رها کردند . بین نیروهاى ابنزبیر و این گروه به دلیل عدم خونریزى در حرم درگیرى رخ نداد (87) و از آنجا که یاران مختار با چوب (نه با شمشیر) وارد مکه شدند به نام «خشبیه» شهرت یافتند .
6 - 4 . اتحاد اشراف کوفه و زبیرىها علیه مختار
سرکوبى اشراف کوفه و جستجوى مختار براى یافتن کشندگان خاندان رسولالله (ص) موجب فرار اشراف و برخى از قاتلان به بصره شد . از جمله آنان محمد بن اشعث کندى و شبثبن ربعى تمیمى بودند که با مصعب بن زبیر علیه مختار ائتلاف کردند . آنها حتى افرادى را نیز فرستادند تا با تبلیغ، مردم را از حمایت مختار باز دارند . تصرف سرزمین جزیره و گسترش اقتدار سیاسى و نظامى مختار و تشویق اشراف کوفه، مصعب بن زبیر را که از سوى برادرش والى بصره شده بود، مصمم به نبرد با مختار کرد . مصعب سپاهى از قبایل مختلف عرب و فراریان (اشراف) کوفه فراهم ساخت و به سوى کوفه حرکت کرد . مختار نیز سپاهى به شمار سى هزار نفر از اعراب و ایرانیان بسیج کرد و فرماندهى آن را به «احمر بن شمیط احمسى» واگذاشت، زیرا ابراهیم بن مالک از مختار کناره گرفته بود . او که اینک در موصل حاکمیتیافته بود حاضر به بازگشتبه کوفه براى حمایت از مختار نشد . دو سپاه در مذار، واقع در میسان بین واسط و بصره، روبهرو شدند . مصعب یاران مختار را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و بیعتبا عبدالله بن زبیر به عنوان امیرالمؤمنین فرا خواند . ابنشمیط نیز آنان را به کتاب خدا و سنت رسولش و بیعتبا امیر مختار و قرار دادن خلافت در خاندان رسولالله (ص) به شورا، فرا خواند . مصعب به سپاه مختار حمله کرد و آنان را شکست داد . احمر بن شمیط به همراه بسیارى از یاران خود کشته شدند و شمار زیادى از آنان فرار کردند . مصعب پس از پیروزى در مذار از راه خشکى و رودخانه فرات به سوى کوفه حرکت کرد . مختار نیز بقایاى سپاه خود را گرد آورد و به مقابله او رفت لیکن هنگامى که نبرد در گرفت مختار شکستخورد و بیشتر فرماندهانش کشته شدند . مختار و بقیه یارانش به قصر پناه بردند و سرانجام با تعدادى از یاران خود از قصر بیرون آمدند و جنگیدند تا کشته شدند . مصعب به شش هزار نفر که داخل قصر بودند امان داد و چون آنان بیرون آمدند به تحریک برخى از همراهان، دستور داد آنها را گردن زدند . (88) پس از کشته شدن مختار، ابراهیم بن مالک نیز با تقاضاى مصعب بدون مقاومت و اعتراضى به کوفه آمد و مصعب او را به گرمى پذیرفت (89) ولى هیچگاه به مقام خود باز نگشت . با سقوط حکومت مختار در کوفه، عراق در قلمرو زبیریان قرار گرفت و هواخواهان ابنزبیر در عراق به رهبرى مصعب بن زبیر حکومت را به چنگ آوردند . در نتیجه مبارزات شیعیان که در عراق داراى اهمیتبسزا بود به دلیل عدم وجود فرماندهان لایق و جنگاوران تیز چنگ دورهاى از رکود نسبى را پشتسر نهاد ولى این بدان معنى نبود که شیعیان نقش پیشتازانه خود را در انقلابات عراق فراموش کنند، بلکه مبارزات آنها تحت رهبرىها و اهداف مختلف ادامه یافت .
6 - 5 . ارزیابى شخصیت و قیام مختار
قضاوت در باره مختار و قیام او چندان ساده نیست زیرا اخبار مشحون از اتهامات، اغراض و گزافههایى است که چهره او را از یک شیعه انقلابى تا کذاب مدعى نبوت آشفته کرده است . ادله زیادى وجود دارد که حاکى از اعتقاد مختار و یارانش به تشیع و علاقه فراوان نسبتبه اهلبیت (ع) بود . او در محیطى شیعى رشد و تربیتیافت و نسبتبه مقام اهلبیتشناخت کامل داشت و در دوران حکومتخود به دفاع و خونخواهى از آنان پرداخت . مختار در دوران حکومتخود چندین بار هدایایى براى محمدبنحنفیه فرستاد تا بین خاندان رسولالله (ص) پخش کند (90) و با فداکارى بسیار از محمدبنحنفیه دفاع مىکرد، از جمله نجات او از زندان عبدالله بنزبیر . شواهدى بر حمایت محمدبنحنفیه از مختار نیز در دست است که مىتواند مؤید قیام مختار باشد . مختار با کشتن قاتلان امام حسین (ع) و یارانش، چندان على بن حسین (ع) و محمدبنحنفیه را خوشحال کرد که او را ستایش و دعا کردند . (91) یاران مختار او را هواخواه خاندان رسالت مىدانستند و دشمنانش او را دروغگو مىنامیدند، آن گونه که ابنزبیر به ابنعباس گفت: «خدا دروغگو را کشت» . ابنعباس پاسخ داد:
«خداوند رحمت کند مختار را که مردى دوستدار ما و آشنا به حقوق ما بود .» (92)
موضع مختار در انتقام گرفتن از اموىها و اشراف به خوبى مىتواند نشان دهد که براى رسیدن به هدف خود حاضر شد وقعیتخود را به خطر انداخته و به دستگیرى و قتل قاتلان امام حسین (ع) بپردازد . اما از آنجا که او ضربات زیادى بر پیکر اموىها وارد کرده و زبیرىها را نیز مورد حمله قرار داد، آنها کوشیدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند مانند: ادعاى نبوت، ادعاى مهدویتبراى ابنحنفیه، تاسیس فرقه کیسانیه، و نسبت دادن لقب کذاب به او، که بیشتر این نسبتها بعد از مرگ مختار به او داده شده است .
با وجود اشتباهاتى که مختار داشته، دلیل این مقدار حمله بر او براى ضرباتى است که بر پیکر اموىها وارد کرده است . بنىامیه بسیارى از رهبران خود را در جنگ با سپاه مختار از دست دادند . اما ابنزبیر نیز که از دشمنان اهلبیتبود، نمىتوانست نسبتبه مختار که براى حاکم کردن اهلبیت کوشش مىکرد بىتفاوت بماند . (93)
مختار در قیام خویش به یکى از هدفهاى اساسى خود یعنى خونخواهى خاندان رسولالله (ص) دستیافت . پس به کار بردن واژه شکستبراى او چندان زیبنده نیست . از سویى دیگر، برخى معتقدند مختار مردى جویاى نام و قدرت نیز بود و این ادعا در مخالفت وى با سلیمان بن صرد تجلى پیدا مىکند و در رفتار سیاسى و تصمیمگیرىهاى خود گاهى به ملاحظات دینى پشت پا مىزد و در برابر دشمنانش قول و عملش متفاوت بود . بعضى از برخوردها و اعمال او موجب رنجش و کنارهگیرى شیعیان مخلص از او مىشد . چنان که ابراهیم بن مالک از او کناره گرفت و نعمان بن صهبان راسبى از عباد شیعه بصره، که در خدمت وى بود به اشراف کوفه پیوست و کشته شد و عدى بن حاتم نیز نسبتبه مختار موضع بىتفاوتى داشت . (94) کنارهگیرى اینان در تضعیف موقعیتسیاسى و نظامى مختار بسیار مؤثر بود . چنان که کنارهگیرى ابراهیم بن مالک در شکستهاى نظامى مختار از مصعب بن زبیر بسیار تاثیر گذاشت . (95)
6 - 6 . نقش موالى در جنبش مختار
یک از بازتابهاى جنبش مختار، حضور گسترده موالى در این جنبش و سپس در حکومت وى بود . از جمله بیشتر سپاه بیست هزار نفرى ابراهیم بن مالک از ایرانیان مقیم کوفه بودند . (96) همچنین از سپاه سه هزار نفرى که به قصد تصرف مدینه فرستاد 2300 نفرشان از موالى بودند . (97) بسیارى از ایرانیان در سرکوبى شورش اشراف علیه مختار با وى همکارى داشتند . (98) ایرانیان تا هنگام کشته شدن مختار با وى همراهى کردند و از شش هزار نفرى که با وى در قصر متحصن شدند 5300 نفرشان ایرانى بودند . (99)
موالى در دوره معاویه مورد آزار و اذیت قرار داشتند به گونهاى که معاویه از جمعیت آنان به وحشت افتاد و دستور داد عدهاى از آنان را بکشند و بقیه را به کارهاى سخت وادارند . (100) این برخوردهاى ناروا، ایرانیان را به سوى مختار، که در سر لوحه برنامهاش دفاع از محرومان بود کشید و موالى نزد وى از محبوبیتبسیار برخوردار شدند . وى به ایرانیان مىگفت:
«شما آزاده و بزرگوار هستید، (101) شما از من هستید و من از شما هستم» . (102)
مختار ایرانیان را چنان گرامى داشت که دستور داد اموال و مستمرى کسانى که در کربلا به جنگ امام حسین (ع) رفته بودند به ایرانیان داده شود . رفتار مختار، اعتراض اشراف کوفه را در پى داشت . همین توجه و بزرگداشت موالى از سوى مختار سبب شد تا آنان با وى همراهى کنند و اموال فراوانى از عراق، جبل، اصفهان، رى و آذربایجان براى او بفرستند . (103) روابط گرم و صمیمى متقابل مختار و ایرانیان همچنین موجب همدلى و همراهى و گرایش ایرانیان با خاندان رسولالله (ص) و دشمنى سخت آنان با خاندان اموى گردید . علاقه و محبت متقابل خاندان پیامبر (ص) و موالى با یکدیگر و موضع یکسان آنان در مبارزه با امویان، موجب همکارى بیشتر این دو گروه مىگردید و هر دو، مورد اذیت و آزار و کشتار و شکنجه قرار مىگرفتند . نظام مروانى و عمال آنها به شدت با امامان شیعه و شیعیان آنان و موالى برخورد مىکرد به طورى که در دوران حکومتبیستساله حجاج بن یوسف ثقفى تعداد زیادى کشته شدند . (104)
تا قبل از قیام مختار، موالى نقش چندانى در جامعه عربى عراق بر عهده نداشتند گرچه از لحاظ علمى به تدریج و در اواخر قرن اول هجرى برترى خاصى یافتند، حرکت مختار باعثشد تا موالى به صورت یک نیروى قابل استفاده و قابل توجه در عراق ظهور کند و گرچه به خاطر قیام مختار به شدت سرکوب شد، اما همین بهرهگیرى، درصد نقش آنها را در جامعه افزایش داد . عبدالملک که احساس خطر فراوان از ناحیه موالى مىکرد احتمالا کوشید تا با توجه بیشترى به آنها، زمینه شورش آنان را از بین ببرد و به همین جهتسهم آنها را از بیتالمال بیش از مقدارى قرار داد که معاویه معین کرده بود . (105) حوادث بعدى نشان داد که از زمان مختار به بعد پیشرفت موالى ایران آغاز شده و با روى کار آمدن موالى توسط بنىعباس نقش آنها در جامعه اسلامى به نقطه اوج خود رسید . (106)
6 - 7 . مهاجرت اعراب کوفى به ایران
کشتار بىرحمانه ابنزبیر در پایان محاصره قصر کوفه به تحریک اشرافیتیمنى و جنایات حجاج، بعد از آن، برخى شیعیان کوفه را ناگزیر کرد که به مناطقى مهاجرت کنند که بتوانند بدون دغدغه خاطر در آن زندگى کنند; از آن جمله مهاجرت فرزندان سائب بن مالک اشعرى یکى از یاران مختار بود که از کوفه به ایران رفتند و در قم ساکن شدند . پس از مهاجرت آل سائب، عموزادگان آنان، فرزندان سعد بن مالک اشعرى با اقوام و وابستگان خود مجموعا هفتاد سوار بودند که در نظر داشتند به اصفهان بروند، ولى در قم سکنا گزیدند و در آن شهر عزت و شوکتیافتند .
اشعریان که به قم مهاجرت کردند دوستدار خاندان رسولالله (ص) بودند و موسى بن عبدالله بن سعد اشعرى، مذهب شیعه را اظهار کرد و دیگر ساکنان اهل قم نیز به پیروى وى مذهب شیعه را اختیار کردند . (107) مهاجرت اعراب به ایران اختصاص به اشعریان نداشت و گروههاى دیگرى نیز به قم مهاجرت کردند، یعقوبى در باره مردم قم مىنویسد:
«قومى هستند از مذحج و سپس از اشعریان و در آن، مردمى از عجمهاى کهن سکونت دارند و قومى هم از موالى که خود مىگویند که آنان موالى عبداللهبنعباس بن عبدالمطلب هستند .» (108)
بدینسان، مذهب شیعه پس از مهاجرت عناصر عربى یمنى (اشعرى و مذحجى) به قم به این شهر راه یافت و قم به شکل نخستین کانون و پایگاه شیعیان ایران درآمد و شعاع تشیع از این مرکز به شهرهاى اطراف، رى، کاشان، آوه، و سپس شمال ایران سرایت کرد .
7 . موضعگیرىهاى محمد حنفیه و ابنعباس
پس از واقعه کربلا و اوضاع دشوار حاکم، که امام سجاد (ع)، سلاح دعا را به عنوان مهمترین تاثیر اجتماعى در ایجاد پیوند مردم با خدا انتخاب کرد و سعى بر آن داشت تا با جنبشهایى که به نام شیعه بر پا مىشد مانند قیام توابین و مختار رابطهاى برقرار ننماید، دو شخصیت دیگر در فعالیتهاى سیاسى و گروهى مشارکت داشتند . یکى محمدبنحنفیه فرزند حضرت على (ع) و دیگرى عبداللهبنعباس که به عنوان مفسر قرآن داراى شهرت بود .
محمدبنحنفیه به دلیل علوى بودن براى شیعیان داراى اهمیتخاصى بود . با اینکه او داعیه رهبرى نداشت لیکن مختار در کوفه به نام او علم مخالفتبر افراشته بود و شخصى چون ابنزبیر او را براى اهداف خود خطرناک مىپنداشت . زیرا بنىهاشم به دلیل دشمنى عبدالله بن زبیر با خاندان پیامبر و علویان، حاضر به بیعتبا او نشدند . از این رو او، محمدبنحنفیه، ابنعباس و 17 تن از بنىهاشم را زندانى کرد تا اینکه فرستادگان مختار آنها را نجات دادند . (109) ابنحنفیه بارها نسبتبه سخنرانىهاى ابنزبیر که به عیبگویى از حضرت على (ع) مىپرداخت، صداى اعتراض بلند کرده و مشاجرات لفظى بین آنها به وجود مىآمد . این مساله موجب شد تا ابنزبیر دستور اخراج ابنحنفیه را بدهد که این امر موجب اعتراض ابنعباس نیز واقع گردید .
عبدالملک که قصد داشت از این اختلاف به سود خویش بهرهگیرى کند، ابنحنفیه را به شام دعوت کرد لیکن تمجیدهاى مردم از او و ذکر اوصاف وى موجب شد عبدالملک احساس خطر نموده و شرط ورود ابنحنفیه به دمشق را بیعتبا وى اعلام کرد، در نتیجه ابنحنفیه نپذیرفت و به مکه برگشت و در شعب ابىطالب سکنى گزید . بار دیگر بین او و ابنزبیر اختلاف بالا گرفت که منجر به اخراج وى به طائف گردید . در این زمان ابنعباس نیز از مکه اخراج شده و به طائف آمده و هر دو علیه ابنزبیر تبلیغ مىکردند . (110)
ابنعباس از مخالفان سر سخت ابنزبیر در مکه بود . او از ابتدا با ابنزبیر به مخالفتبرخاست . زمانى که هنوز یزید در قید حیات بود ابن عباس را به خاطر مخالفتش با ابنزبیر تشویق کرد زیرا گمان مىبرد که ابن عباس قصد دارد تا بنىامیه بر مکه تسلط یافته او با آنان بیعت کند . ولى ابنعباس در پاسخ نامه او به شدت وى را مورد حمله قرار داد و او را در خصوص کشتن امام حسین (ع) و فرزندان عبدالمطلب، و پدرش معاویه را به دلیل سنتهاى غلط و رواج بدعت و ایجاد گمراهى در جامعه سرزنش کرد . یزید در پاسخ نامه ابنعباس، او را متهم به شرکت در قتل عثمان کرد که ابنعباس نیز گفتبیش از همه خود پدرت معاویه مقصر است زیرا آنقدر در دادن کمک تاخیر کرد تا عثمان به هلاکت رسید . (111)
دیدگاه ابنعباس و ابنحنفیه این بود که خلافت وضع اسفبارى پیدا کرده و از مرحله نبوت و خلافتبه پادشاهى رسیده است . ابنعباس به مردم توصیه مىکرد که از هر دو گروه زبیرىها و اموىها فرار کنند زیرا آنها مردم را به جنهم دعوت مىکنند . (112) موضع ابنعباس در جریانات مکه در عهد ابنزبیر با محمدبنحنفیه کاملا هماهنگ بود و وى عمدتا به دفاع از ابنحنفیه مىپرداخت و بارها بر سر همین مسائل و مشابه آنها با ابنزبیر مشاجره مىکرد . حمایتهاى ابنعباس و نیز مخالفتهاى خود او منجر به اخراجش از مکه شد که به طائف رفت و اما آنجا نیز دست از مخالفتبرنداشت و در خطابى به مردم ماهیت فریبکارانه ابنزبیر را بر ملا کرد . او در همان طائف در سال 68 ه . ق.رحلت کرد و ابنحنفیه بر او نماز گزارد . (113)
در این زمان بین بنىهاشم اختلافى وجود نداشت اما بعدها به تدریجبین بنىالعباس و طالبیین اختلاف آغاز شد تا آنجا که در خلافت عباسیان، علویان و طالبیان تحت فشارهاى شدیدى قرار گرفتند .
پس از حاکمیت عبدالملک وى سیاست مماشات با بنىهاشم را در پیش گرفت و به حجاج نیز نوشت تا از ریختن خون بنىعبدالمطلب پرهیزکند زیرا آل ابوسفیان با دست زدن به چنین کارى حکومت را از دست دادند . (114)
________________________________________
1) دراینباره ر . ک: عادل ادیب، زندگانى تحلیلى پیشوایان ما ائمه دوازدهگانه، ترجمه اسدالله مبشرى، چاپ چهارم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى 1365، صص 146 - 153 . عبدالکریم هاشمىنژاد . درسى که حسین (ع) به انسانها آموخت، چاپ دهم، تهران، انتشارات فراهانى، بىتا . مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 3، چاپ یازدهم، تهران: انتشارات صدرا، 1370 .
2) ر . ک: عبدالله علایلى، برترین هدف در برترین نهاد (پرتوى از زندگى امام حسین (ع))، ترجمه محمد مهدى جعفرى، چاپ اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371، صص 123 - 130 .
3) همان، صص 130 - 133 .
4) در باره زندگى و مبارزات این شاعران ر . ک: صادق آیینهوند، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 1، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359 .
5) محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى یا تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 7، چاپ دوم، تهران: انتشارات اساطیر: 1362، ص 3066 . سبط بن الجوزى، تذکرة الخواص، بیروت: مؤسسه اهلالبیت، 1401ق، ص 231 . عزالدین على بن اثیر، کامل، ج 5، ترجمه عباس خلیلى، تهران، انتشارات علمى، بىتا، ص 193 .
6) محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج 2 (دو جلد در یک مجلد) ترجمه هاشم رسولى محلاتى، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1346، ص 119 . کامل ابناثیر، ج 5 ، ص 193 . احمد بن یحیى البلاذرى، انساب الاشراف، حققه و علق علیه محمدباقر المحمودى، الجزء الثالث، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1397 ه . ق، ص 207 .
7) ابن عساکر، تاریخ، ج 12، ص 24 . به نقل از: اسدحیدر، ترجمه مع الحسین فى نهضته، چاپ دوم، تهران: مؤسسه انتشارات طور، 1372، ص 319 .
8) تاریخ طبرى، ج 7، ص 3067 . محمد بن على ابناعثم کوفى، الفتوح، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1406 ق . ج3، ص 142 .
شهاب الدین احمد نویرى، نهایةالارب، ترجمه محمود مهدوى، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1365، ج 7، ص 200 .
خوارزمى، مقتل الحسین، نجف: مکتبة مفید، بى تا، ج 2، ص 42 . ابى مخنف، وقعة الطف، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، 1367، ص 262 . ارشاد، ج 2، صص 119 - 120 .
9) الفتوح، ج 3، ص 150و151 . تذکرةالخواص، ص 261 . سید بن طاووس، لهوف، ص 180و181 . ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 14 . شذرات الذهب، ج 1، ص 69 .
10) . خوارزمى، مقتل الحسین، ج 2، صص 64 - 66 . اللهوف، صص 81 - 79 . ابن طیفور، کتاب بلاغات النساء، بیروت: دارالنهضة الحدیثه، 1379ق . صص35 - 36 . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 45، صص 133 - 135 . ترجمه سیدجعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا (ع)، چاپ پنجم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1364، صص 256 - 260 .
نمونه دیگرى از برخورد حضرت زینب (س) با یزید آن گاه است که مردى از اهل شام از یزید خواست که فاطمه دختر امام حسین (ع) را به او ببخشد . حضرت زینب (س) به آن مرد گفت تو و یزید چنین حقى ندارید . یزید با خشم فریاد زد: تو دروغ مىگویى به خدا سوگند، من این حق را دارم و اگر بخواهم انجام مىدهم . زینب (س) گفت: به خدا سوگند دروغ مىگویى، که خداوند چنین حقى را براى تو قرار نداده، مگر اینکه از دین ما بیرون شده و آیین دیگرى گرفته باشى . یزید که سختخشمگین شده بود و ناسزا مىگفت گفت: به من چنین پاسخ مىدهى؟ پدر و برادر تو از دین خارج شدند . زینب (س) گفت: در پناه دین خدا و به واسطه آیین پدر و برادر من، تو و جدت رهنمون شدید . یزید گفت: اى دشمن خدا دروغ مىگویى؟ زینب گفت: تو امیرى، با تکیه بر قدرت خود ناسزا مىگویى» . (تاریخ طبرى، ج 7، ص 3073 . ارشاد، ج 2، صص 125 - 126). نهایة الارب، ج 7، ص 204 . وقعة الطف، ص 271و272، اللهوف، ص 79و80) .
11) در باره تفصیل این سخنان ر . ک: تاریخ طبرى، ج7، صص 3072و3078 . ابن عبدربه، العقدالفرید، ج5، بیروت: داراحیاء التراث العربى، 1409ق، ص 123 . کامل ابناثیر، ج5، صص200 - 201 . ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ترجمه رسولى محلاتى و غفارى، چاپ دوم، ص 123 .
12) نمونهاى از گفتگوى مرد شامى با حضرت على بن الحسین (ع) و استدلالهاى امام در پاسخ او در: مقتل خوارزمى، ج 2، صص61 - 62 . اللهوف سید بن طاووس، ص 74 . در باره خطبه امام سجاد (ع) در کوفه، ر . ک: اللهوف، صص67 - 66 و در باره سخنان او با ابنزیاد ر . ک: بلاذرى، انساب الاشراف ج 3، ص 207 و مقتل خوارزمى، ج 2، صص43 - 42 . کامل ابناثیر ج 5، ص 195 .
13) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 186 . مقتل خوارزمى، ج 2، صص 69 - 71 . و اندکى د ر: مقاتل الطالبیین، ص 124 . مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 129 . اسدحیدر، ترجمه مع الحسین فى نهضته، صص368 - 379 . الفتوح ابناعثم، ج 3، ص 154 و 155 .
14) تاریخ طبرى، ج 7، صص3074 - 3075 . ارشاد، ج 2، ص 126 . کامل ابناثیر، ج5، ص 202 .
15) تاریخ طبرى، ج7، ص 3074 .
16) انساب الاشراف، ص 217 و مقتل خوارزمى، ج 2 ص 74 . در خود شام افراد دیگرى نیز رفتار یزید را مورد سرزنش قرار دادند و بر او ایراد گرفتند . یکى از یاران پیامبر خدا (ص) به نام ابوبرزه اسلمى هنگامى که دید یزید با چوب خیزران بر دندانهاى حسین (ع) مىزند، گفت: اى یزید واى بر تو، لب و دندان کسى را چوب مىزنى که پیامبر (ص) آن لب و دندانها را مىبوسید و مىگفت: شما سرور جوانان بهشت هستید . خداوند قاتل شما را بکشد و لعنت کند و جهنم را که بد جایگاه و سرانجامى است، بهره آنان سازد . اى یزید، روز قیامت تو را مىآورند، در حالى که عبیدالله بن زیاد پشتوانه و شفیع توست و حسین (ع) را مىآورند و محمد (ص) شفیع اوست . یزید برافروخته و عصبى شد و فرمان داد که ابوبرزه را از مجلس اخراج کنند . (الفتوح، ج 3، ص 150 . انساب الاشراف، ج 3 ص 216 . تاریخ طبرى، ج 7، ص 3079 . کامل ابناثیر، ج 5 ص 198) على بن حسین مسعودى، مروج الذهب ومعادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 2، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347، ص 65 . در شام حتى مردم در مسجد جامع به گریه افتادند و با واقعیتها آشنا شدند حتى صداى گریه و عزادارى خانواده یزید نیز بلند شده بود تاریخ طبرى، ج 7، ص 3079)
17) جهت آشنایى با تحلیلى دراینباره ر . ک: محمدرضا حکیمى، امام در عینیت جامعه، چاپ پنجم، تهران: دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1365، صص 23 - 43 . جعفر شهیدى، زندگانى على بن الحسین (ع)، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366، صص 193 - 107 . محمد نصیرى (رضى)، تاریخ تحلیلى اسلام ، چاپ دوم، قم: دفتر نشر و پخش معارف، 1379، صص 151 - 152 . عادل ادیب، زندگانى تحلیلى پیشوایان ما، صص 154 - 159 .
18) جعفر النقدى، زینبالکبرى، ص 156 . المقرم، مقتل الحسین، ص 376 .
19) اسد حیدر، ترجمه مع الحسین فى نهضته (زندگانى امام حسین (ع)، ص 355، . سید عطاءالله مهاجرانى، پیامآور عاشورا، تهران: انتشارات اطلاعات، 1371، ص 348 .
20) در باره حضرت زینب ر . ک: حسن محمد قاسم، السیده زینب، صص 58 - 60 . خالد محمد خالد، ابناء الرسول، ص 193 . اسد حیدر، زندگانى امام حسین (ع)، صص 352 - 364 . سید عطاءالله مهاجرانى، پیامآور عاشورا، صص 343 - 353 . سید جعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا (ع)، صص 256 - 262 . قاضى طباطبایى، اول اربعین سید الشهدا (ع)، و عبیدلى، اخبار الزینبات .
21) اخبار الزینبات، ص 116 .
22) سید عطاءالله مهاجرانى، پیامآور عاشورا، صص 345 - 344 .
23) تاریخ طبرى، ج 7، ص3069 . ارشاد، ج 2، ص 121 . بلاذرى، انساب الاشراف، الجزء الثالث، ص 210 . کامل ابناثیر، ج 5، ص 196 .
24) ابناعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص230 .
25) مناقب خوارزمى، ج 2، ص 53 . ابناعثم، الفتوح، المجلد الثالث، ص 144 . انساب الاشراف، الجز الثالث، ص 210 .
26) بلاذرى، انساب الاشراف، الجزء الثالث، ص 210 . مناقب خوارزمى، ج2، صص 54 و 55 .
27) مناقب خوارزمى، ج 2، صص 54 - 55 . اسد حیدر، ترجمه مع الحسین فى نهضته، صص 324 - 330 .
28) اما عبیدالله کسان فرستاد و او [عبدلله بن عفیف] را بیاورد و بکشت و بگفت تا در شورهزار بیاویزند و آنجا آویخته شد» . (تاریخ طبرى، ج7، ص3070) . ابنزیاد فرستاد و او را کشید و کشت و نعش او را بر در مسجد به دار کشید . (کامل ابناثیر، ج 5، ص196) ... . گردنش را زدند و در جایى به نام سبخه او را به دار زدند . ارشاد، ج2، ص 122) .
29) تاریخ طبرى، ج 7، ص 3080و3081، بلاذرى، انساب الاشراف، الجزء الثالث، ص 217 . سبط ابن الجوزى، تذکرة الخواص، ص 240 . ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، ج2، چاپ سوم، تهران: مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362، ص 182 (گریه زنان کوفه و نیز مدینه) .
30) ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج2، ص189 . ابن قتیبه نیز شبیه این روایت را نقل کرده است: الامامة والسیاسه، ج 1، ص 206 .
31) انساب الاشراف، ج4، ص 31 . براى آگاهى از دیدگاه مسعودى در این باره ر . ک: مروج الذهب، ج 2، ص 73 .
32) تاریخ طبرى، ج7، ص3097 .
33) همان، صص 3099 - 3100 . ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج1، ص 210 . مسعودى گوید مردم مدینه به سردارى عبدالله بن مطیع عدوى و عبدالله بن حنظله انصارى غسیل الملائکه، به جنگ مسلم بیرون آمدند . مروج الذهب، ج 2، ص 73 .
34) الامامة و السیاسه، ج 1، صص 206 - 207 .
35) تاریخ طبرى، ج7، ص3099 .
36) همان، ص 3106 و 3103 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 190 .
37) ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، الجزء الاول، ص 210 .
38) ر . ک: ابناعثم، الفتوح، المجلد الثالث، ص 181، الامامة و السیاسه، الجزء الثانى، ص 10، والجزء الاول، ص 209، انساب الاشراف، ج4، ص23 . تاریخ طبرى، ج 7، صص 3103 - 3116 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 190 .
39) الامامة و السیاسه، الجزءالاول، ص 216، در باره نقلهاى متفاوت در باره تعداد کشتهها . ر . ک: انساب الاشراف، الجزءالرابع، ص42، الفتوح، ج5، ص295 . مروج الذهب مسعودى، ص 74 . رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج3، ص193 . مسعودى مىگوید از خاندان ابوطالب دو کس و از بنىهاشم از غیر خاندان ابوطالب 3 نفر کشته شدند . هفتادو چند نفر از سایر قریشیان و معادل آن از انصار و چهار هزار کس از مردم دیگر که شماره شد، به جز آنها که شناخته نشده بودند به قتل رسیدند .
40) ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، الجزء الاول، ص 213 .
41) تاریخ طبرى، ج 7، ص 3117 . تاریخ یعقوبى، ج2، ص190 . مروج الذهب، ج 2، ص 74 . الامامه و السیاسه، ج 1، ص 214 . ابوحنیفه دینورى، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران نشر نى، 1364، ص 311 . مسعودى، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1365، صص 282 - 283 .
42) بنگرید به: مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 71 و 72 و سید جعفر شهیدى، تاریخ تحلیلى اسلام، ص 191 . همو، زندگانى على بن الحسین (ع)، ص 103 .
43) فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم; اکنون به سوى خدا باز گردید و به کیفر جهالتخود به کشتن یکدیگر اقدام کنید . این در پیشگاه خدا براى شما بهتر است آنگاه از شما در گذشت که خدا توبهپذیر و مهربان است» . مروج الذهب، مسعودى، ج 2، ص 97 .
44) تاریخ طبرى، ج7، ص3170 . مروج الذهب، مسعودى، ج2، ص97 .
45) تاریخ طبرى، ج 7، صص 3180 - 3184 .
46) متن نامهها در تاریخ طبرى، ج7، صص3184 - 3188 .
47) ر . ک: تاریخ طبرى، ج7، ص3188 .
48) همان، ص 3190 .
49) در این باره ر . ک: همان، صص 3194 - 3191 .
50) همان، صص 3221 - 3222 . ابناعثم، الفتوح، ج 6، صص 66 - 65 .
51) کامل ابناثیر، ج6، ص16 . تاریخ طبرى، ج7، صص3219 - 3220 . مسعودى، التنبیه والاشراف ، ص 289 .
52) تاریخ طبرى، ج7، صص3214 - 3215 .
53) ابناعثم، الفتوح، ج 3، ص 231 .
54) تاریخ طبرى، ج 7، ص 3220 .
55) همان، ص 3223 .
56) همان، صص 3234 - 3231 . کامل ابناثیر، ج 6، صص 23 - 21 . مروج الذهب، ج2، ص98 .
57) تاریخ طبرى، ج7، ص3237 .
58) ابناعثم، الفتوح، ج3، ص245 .
59) مروج الذهب، ج2، ص98 .
60) تاریخ طبرى، ج7، صص3247 - 3239، مروج الذهب، ج2، ص99 .
61) ر . ک: ابراهیم بیضون، قیام توابین، ترجمه کریم زمانى، صص 66 - 65 .
رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج3، صص 210 - 198 . اصغر منتظر القائم، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهلبیت، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1380، صصص 312 - 307 .
62) ر . ک: تاریخ طبرى، ج7، صص 3203 - 3201 و 3206 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 201 .
63) تاریخ طبرى، ج7، ص3214، نیز تاریخ یعقوبى، ج2، ص201 . در باره علت جدایى مختار از ابنزبیر، ر . ک: مروج الذهب، ج2، ص78 .
64) ر . ک: تاریخ طبرى، ج7، ص3215 و ج8، ص3291 .
65) همان، ج7، ص3248 .
66) همان، ج8، ص3287 . نیز بنگرید به: تاریخ یعقوبى، ج2، ص201 .
67) برخى محققان، عدم پاسخ مثبت امام سجاد (ع) را ناشى از لزوم حفظ جان اهلبیت (ع) مىدانند نه اینکه امام (ع) او را طرد کرده باشد .
68) مروج الذهب مسعودى، ج2، ص78 .
69) تاریخ طبرى، ج8، ص3293 .
70) ر . ک: تاریخ طبرى، ج8، صص3294 - 3291 . تاریخ یعقوبى، ج2، ص201 .
71) تاریخ طبرى، ج 8، صص 97 - 3296 . دینورى، اخبار الطوال، ص 334 .
72) ابناعثم، الفتوح، ج3، صص 258 - 257 . تاریخ طبرى، ج 8، ص 3301 .
73) تاریخ طبرى، ج8، ص 3317 .
74) ابراهیم بیضون، قیام توابین، صص71 - 70 .
75) ابناعثم، الفتوح، ج2، ص286 . تاریخ طبرى، ج8، ص3329 . اخبار الطوال دینورى، صص338 - 337 .
76) تاریخ طبرى، ج8، ص3333 . ابناعثم، الفتوح، ج6، ص146، 149 و 151 . دینورى، اخبار الطوال، صص345 - 344 .
77) دینورى، اخبارالطوال، ص344 .
78) براى مشروح قضیه ر . ک: تاریخ طبرى، ج8، صص3365 - 3323 . اخبار الطوال دینورى، صص348 - 343 . ابناعثم، الفتوح، ج6، ص119 و 139 .
79) اخبار الطوال دینورى، ص340، 345 و 349 . تاریخ طبرى، ج8، ص3353 .
80) ابناعثم، الفتوح، ج6، ص123 . تاریخ یعقوبى، ج2، ص203 (دراین کتاب سر عبیدالله بن زیاد ذکر شده است).
81) رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج3، ص224 .
82) اخبار الطوال دینورى، ص345 و 348 .
83) همان، صص 341 - 338 . تاریخ طبرى، ج8، صص 3393 - 3384 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج5، ص 249 و 250 . ابناعثم، الفتوح، ج3، ص 315 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 202 . مروج الذهب، ج 2، ص 100 و 101 .
84) تاریخ طبرى، ج8، صص3361 - 3359 .
85) تاریخ طبرى، ج8، صص3369 - 3367 .
86) همان، ص3370 .
87) همان، صص3373 - 3371 . مروج الذهب مسعودى، ج2، صص82 - 81 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج2، تاریخ یعقوبى، ج2، صص207 - 205 .
88) مشروح آن در: تاریخ طبرى، ج8، صص3422 - 3394 . اخبار الطوال دینورى، صص351 - 348 . مروج الذهب، ج2، ص102 .
89) اخبار الطول دینورى، ص 352 .
90) ابناعثم، الفتوح، ج 3، ص 273، 287، 315 .
91) همان، ص 273و315 . ابن سعد، طبقات الکبرى، ج5، ص100 . ابن شهر آشوب (محمد بن على)، مناقب آل ابىطالب، بیروت: دارالاضواء، بىتا، ج4، ص144 . اصغر منتظر القائم، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهلبیت (ع)، ص321 .
92) ابناعثم، الفتوح، ج3، ص327 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج5، ص265 . درموردى دیگر ر . ک: تاریخ یعقوبى، ج2، ص209 .
93) ر . ک: رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج3، صص230 - 229 .
94) تاریخ طبرى، ج8، ص3339 و 3355 . ابناعثم، الفتوح، ج3، ص271 .
95) در این باره ر . ک: اصغر منتظر القائم، پیشین، صص322 - 321 . جهت آگاهى بیشتر ر . ک: ابوفاضل رضوى اردکانى، ماهیت قیام مختار، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، (1367) .
96) دینورى، اخبارالطوال، ص338 .
97) بلاذرى، انساب الاشراف، ج5، ص246 .
98) دینورى، اخبارالطوال، ص344 .
99) همان، ص351 و 353 (دینورى گوید4000تن ایرانى و 2000 تن عرب) تاریخ طبرى، ج8، ص3421 . مروجالذهب، ج2، ص102 گوید 7000نفر .
100) بلاذرى، انساب الاشراف، ج5، ص 394 .
101) دینورى، اخبارالطوال، ص344 .
102) تاریخ طبرى، ج8، ص3319 .
103) دینورى، اخبارالطوال، ص343 .
104) اصغر منتظر القائم، پیشین، صص352 - 324 .
105) ابن عبدربه، عقدالفرید، ج5، ص148 .
106) رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ص232 .
107) در باره تفصیل اعراب اشعرى و مهاجرت آنان از کوفه ر . ک: حسن بن محمد بن حسن قمى، تاریخ قم، ترجمه حسن بن على قمى، تصحیح جلالالدین تهرانى، تهران: انتشارات توس، 1361، ص295 - 258 .
108) یعقوبى، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356، ص49 .
109) مشروح آن در: تاریخ طبرى، ج8، صص 3373 - 3371 . کامل ابناثیر، ج6، صص 118 - 113 . در برخى روایات تعداد همراهان محمدبنحنفیه را 24 نفر ذکر کردهاند . تاریخ یعقوبى، ج2، ص205 . ابن عبدربه، عقدالفرید، ج5، ص161 . شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 20، ص 123 و 124 .
110) در باره مشاجرات محمدبنحنفیه و ابنزبیر و نیز موضع عبدالملک ر . ک: تاریخ یعقوبى، ج2، صص 207 - 205 . کامل ابن اثیر، ج6، صص118 - 116 - اخبار الطوال دینورى، ص352 . فتوح ابناعثم، ج6، صص 253 - 240 . مسعودى، مروج الذهب، ج2، ص 84 و 85 .
111) مشروح نامههاى ابنعباس و یزید در: تاریخ یعقوبى، ج2، صص189 - 185 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج4، ص18 . کامل ابناثیر، ج5، صص267 - 265 . مباحثه ابنعباس و ابنزبیر در: مروج الذهب، ج2، ص85 و 86 .
112) انساب الاشراف، ج5، ص196 .
113) تاریخ یعقوبى، ج2، ص207 . کامل ابناثیر، ج6، ص117 .
114) ابن عبدربه، عقدالفرید، ج 5، ص 149 . مسعودى، مروج الذهب، ج2، ص172 . در اینباره نیز بنگرید به: رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، صص 269 - 261
نقشآفرینى زنان صحابه در حماسه عاشورا
چکیده
در بیابان کوچک کربلا تمامى نمودهاى اصلى دین از ولایت گرفته تا نماز، حجاب، صبر، ایمان، امر به معروف و نهى از منکر، تولاّ و تبرّا با شرکت همه اقشار، از طفل شیرخوار گرفته تا کودک، نوجوان، جوان، کهنسال (از زن و مرد) تجلّى خاص یافته است.
در میان ابعاد وسیع عاشورا، خالق سبحان عنایتى خاص به زن نموده است تا در این طرّاحى الهى، بهترین شیوه اتصال زن را به ولایت الهى نشان دهد و راه دفاع از آن را بیاموزد، تا در کنار شهادت عزیزانش، نقشهاى گوناگون همسرى، مادرى، خواهرى و دخترى را در فرهنگ دینى ایفا نماید و خشونت، مادیّت و بردگى فرهنگ مادى را با عشق و ایثار بشکند و دیدگاهى نو را در منظر دینى به دنیا عرضه دارد.
کلیدواژهها: عاشورا، زنان، مبارزات سیاسى، جهاد، زنان صحابه، حمایت، شهادت، حجاب، سوگوارى.
مقدّمه
به راستى، اباعبداللّه الحسین علیهالسلام چه چیزى را مىخواست متحوّل سازد و براى این کار به چه ساختارى نیاز داشت؟ چگونه نیروى انسانى خود را ساماندهى کرد؟ چه سلاحى براى این قیام به کار گرفت؟ نظام اطلاعرسانى خود را چگونه طرّاحى کرد تا عاشورا در بیابان کربلا نمیرد؟ الگوى انتخابى او در گزینش نیروى انسانى شرکتکننده در واقعه کربلا چه بود؟
بیابان کوچک «کربلا» منطقهاى بود که دید انسان را به وسعت کره خاکى، یا به وسعت تمامى جهان گسترش داد. امام حسین علیهالسلام نگرشى وسیع نسبت به تمامى مشکلات بالقوّه و بالفعل را، که در راه رکود انسان بود، ایجاد کرد و ریشه اصلى بحران را مدّ نظر قرار داد، تا دامنه بحران را محدود به عاشورا و قیام امام ندانند و اثرات آن را بر پیکر فرهنگ و زندگى خود درک کنند. حضرت با طرّاحى نظام تبلیغى خود، جلوى تمامى حدسیات و شایعات را گرفت و جوّ روانى مردم را مخاطب خود ساخت و در مدت کمى به آنها که مىخواستند جامعه را از زیر نفوذ دین خارج کنند، بلکه دین را تحت نفوذ ضوابط غیردینى درآورند، فهماند که «ولایت» رمز جدایىناپذیر دین از سیاست است.
طرّاحى عاشورا
حضرت در طرّاحى خود، تمامى اهرمهایى را که دشمن براى رکود دین و خارج کردن آن از متن زندگى به کار گرفته بود، جمع نمود. بىشک، یکى از این محورهاى مهم «زنان» بودند.
نوع نگرش به زن، که دین مبین اسلام تلاش کرده بود آن را از تحقیر و تبعیض جدا کند و به رشد برساند تا زمینه فعالیت و کارآمدى او را فراهم کند، مجددا در تهدیدى جدّى قرار گرفت. زنان بر اساس سیاستهاى شوم دشمن، دوباره هزینه تلقّى شدند، نه سرمایه؛ بازیچه به نظر مىرسیدند، نه متفکر و متعهد؛ وسیلهاى بىاراده در دست دشمن معرفى گردیدند، نه انسانى مستقل. بر اساس این ضرورت بود که رسالت جدید زن نیز در عاشورا رقم زده شد، تا توجه تمامى انسانها به سوى زن به عنوان محل تجلّى ارزشهاى ولایى معطوف گردد. ثمره کامل تلاشهاى اهل بیت علیهمالسلام ، اینک در نسل دوم اسلام معلوم مىشد و زن با صدارت زینب کبرى علیهاالسلام ، مسئولیت اتصال آرمانها را به ساحت جامعه پیدا مىکرد.
متفکران مىگویند: هر قیامى دو جنبه دارد:
1. فلسفه قیام؛
2. شیوه قیام.
در طرّاحى شیوه قیام عاشورا نیز دو جنبه «شهادت» و «اسارت» مطرح بودند و زنان در آن سهمى بزرگ داشتند. «عاشورا» قیام یک امام با چند مرد و زن و کودک بود که نمونه عینى رسالت هر انسانى، اعم از زن و مرد، را نشان مىدهد.
در صدر اسلام، حضرت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله کوشید تا توجه را به سوى زنان معطوف دارد و براى این امر، خود به هدایت و سرپرستى زنان صحابه پرداخت و در جهت ارتقاى آگاهى و فرهنگ آنان قیام کرد. حرکتهاى حضرت زهرا علیهاالسلام در جانبدارى از امام على علیهالسلام و تداوم آن به وسیله حضرت زینب علیهاالسلام نشاندهنده این تلاش چشمه نور است که بسیارى از زنان صحابه در مکتب آنان درس آموختند و به حماسهسازى پرداختند. اما به همان میزان که پیشوایان دین در جهت رشد و تواناسازى آنان تلاش داشتند، دشمنان دین به بازگردان آنان به استضعاف و شىء شدن، اصرار مىورزیدند و ثمره کامل تلاش در تربیت زنان، در سال 61 در بیابان کوچک کربلا به بار نشست تا زنانى که به سبب جاهل نگهداشتنشان، کمتر توانسته بودند موقعیت راستین خود را دریابند، با دیدن عاشورا، وظایف و رسالت خود را دوباره مرور کنند و حضرت زینب علیهاالسلام که در طول قیام، پیامهاى رسالت خود را از برادر مىگرفت، در عصر عاشورا رسالت خود را آغاز کرد و آنچنان پرقدرت نظام تبلیغى خود را پیاده نمود که دشمن را مجبور به پاسخگویى به خود کرد و مردم را طالب پاسخ به سؤالات خود و کاهش پنهانکارى دستگاه ساخت.
طرّاحى «نظام پاسخگویى»، خود نوعى مبادله قدرت است که حضرت زینب علیهاالسلام با این شیوه، حاکمان را واداشت تا در برابر عملکردشان پاسخگو باشند، بهگونهاى که مردم آنها را مسئول دانستند و موظّف به این جوابگویى کردند!
زینب کبرى علیهاالسلام این کار را با تحقق سه هدفِ زمینهاى میسّر ساخت:
1. معرفى رهبر معنوى بر اساس فراهم کردن اطلاعات لازم براى مردم؛
2. ارزیابى عملکرد یزید و عمّالش در قبل و بعد از عاشورا؛
3. تحریض و آگاهسازى مردم به مقابله در برابر سیاستهاى دشمن.
زنان صحابه در واقعه عاشورا
الف. حمایت زنان پیش از واقعه عاشورا
1. زنان در هستههاى مقاومت: تاریخ عاشورا تاریخ دیگرى است؛ تاریخى مملوّ از عشق و ایثار و بندگى، و در این طرّاحى، زنان منزلتى خاص دارند. در تمامى نقشهاى مؤثر در واقعه کربلا، همچون ایجاد هستههاى مقاومت، حمایت، تشجیع، تشویق محارم خود به حمایت از ولىّ خدا و پیوستن به یاران امام و همراهى با زینب کبرى علیهاالسلام ، زنان شرکت داشتند. پیش از عاشورا، زمانىکه بسیارى از مردان از یارى اهلبیت علیهمالسلام در هراس بودند، شیرزنانى خود را سپر دفاع از حضرتش نمودند.
ماریه، از قبیله عبدالقیس و دختر سعد، زنى شیعه بود که خانهاش در کوفه مرکز تجمّع دوستداران اهل بیت علیهمالسلام و بحث و انتشار خبر از آنان بود. او افرادى همچون یزید بن نبیط با دو پسرش، غلامش عامر، سیف بن مالک و ادهم بن امیّه را به طرف کربلا گسیل داشت.(2)
2. حمایت زنان از امام حسین علیهالسلام :
1. در کوفه، زمانىکه همه دست از یارى مسلم بن عقیل (سفیر امام حسین علیهالسلام ) کشیدند، طوعه امّ ولد، اشعث بن قیس، زن اسید الحضرمى، او را پناه داد و از او پذیرایى کرد.(3)
2. دلهم بنت عمرو، زن زهیر بن القین، زمانىکه دریافت زهیر براى دیدار امام حسین علیهالسلام به سفیر امام جواب رد داده است، به تحریض او پرداخت و گفت: «اَیبعثُ الیکَ ابنُ رسولِ اللّهِ ثُمَّ لا تأتِیه؟ سبحانَ اللّه! لو اَتیتَهُ فَسمعتَ مِن کلامِه ثُمَّ انصرفتَ»؛(4) آیا پسر پیامبر به سوى تو سفیر مىفرستد و تو نزد او نمىروى؟ سبحاناللّه! برخیز و برو، سخن او را بشنو و بازگرد. زهیر پس از صحبت با امام خود، شادمانه به سوى دلهم بازگشت، وسایل خود را جمع کرد و دلهم را براى دورى از آسیبهاى احتمالى دشمن (پس از واقعه کربلا) طلاق داد و او را به همراه غلامش به سوى خاندانش فرستاد و خود به سوى امام شتافت.
3. همسر عبداللّه عمیر کلبى در «نخیله» (لشکرگاه) کوفه، لشکریان ابن زیاد را در حال حرکت دید، از همسرش پرسید: این سپاه کجا مىرود؟ گفت: مىروند با حسین بن على علیهالسلام بجنگند. زن آرزوى شهادت او را کرد و عبداللّه میل خود را براى شهادت با همسر خود در میان نهاد. زن گفت: چه فکر خوبى کردى! خدا تو را هدایت کند، مرا هم همراه خود ببر.(5)
ب. حمایت زنان پس از واقعه عاشورا
1. در لشکر ابن سعد:
1. اولین کلاه امام حسین علیهالسلام از خز بود. مردى از کنده آن را برداشت و زمانىکه نزد زنش ام عبداللّه آمد، آن را از خون شست؛ زنش گفت: آیا جامه پسر دختر پیامبر صلىاللهعلیهوآله را ربودهاى و در خانه من آوردهاى؟ بیرون برو! ... دوستانش مىگفتند که این مرد، همیشه مفلوک و بیچاره بود!(6)
2. خولى بن یزید سر امام حسین علیهالسلام را به کوفه برد، اما چون درِ کاخ عبیداللّه را بسته یافت، آن را به خانه خود برد، سر مبارک امام حسین علیهالسلام را زیر تشتى نهاد و نزد زن دوم خود، که از بنى اسد حضرمى ـ به نام نوار، دختر مالک بن عقرب ـ بود، رفت. زن گفت: چه خبردارى؟ گفت: برایت ارمغانى آوردهام که تا روزگار است، دولتمند باشى! اینک سر حسین علیهالسلام در سراى توست. زن گفت: واى بر تو! مردم زر و سیم مىآورند، تو سر پسر پیامبر صلىاللهعلیهوآله را مىآورى؟ به خدا سوگند! هرگز با تو در یک خانه نخواهم بود. از بستر برخاست و از خانه به صحن رفت و زن اول او را نیز خواند و با خود برد.(7)
زمانىکه مختار بر اوضاع مسلّط گردید، معاذ بن هانى را با اباعمره، که امیر پاسبانان خاص بود، به طلب خولى در انتقام خون امام حسین علیهالسلام فرستاد. او در بیت الخلأ پنهان شد. معاذ بن هانى به اباعمره گفت: او در سراى خویش است، او را بجوى. زن خولى بیرون آمد. او از زمانىکه همسرش سر امام حسین علیهالسلام را آورده بود، با او دشمن بود. فرستادگان مختار پرسیدند شوهرت کجاست؟ گفت: نمىدانم و به دست اشاره به بیتالخلأ کرد. بدانجا رفتند، دیدند زیر سبد بزرگى پنهان شده است. او را بیرون آوردند و کشتند.(8)
3. زمانىکه کعب بن جابر ـ یکى از سربازان ابن سعد ـ به منزل خود بازگشت، زن و خواهرش به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه زهرا علیهاالسلام را یارى کردى و سیّد قاریان را کشتى! به خدا قسم، دیگر با تو سخن نمىگوییم.(9)
4. عصر عاشورا در عظمت مصیبت و حمله دشمن به خیمه امام، واقعه عجیبى رخ داد؛ سربازى مىگوید: زنى را دیدم از «بنى بکر بن وائل» که با شوهرش در سپاه عمر سعد بود. هنگامى که دید سربازان بر زنان اهلبیت علیهمالسلام حمله بردهاند و خیمه آنان را غارت مىکنند، شمشیرى در دست گرفت و به جانب خیام آمد و گفت: اى آل بکر بن وائل، آیا دختران رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را تاراج مىکنند و شما مىنگرید؟ و گفت: «لا حکم الا لِلّه یا لثارات رسول اللّه!»؛(10) حکمى غیر از حکم خدا نیست، اى منتقمان خون رسولاللّه! و عجیب است که این شعار، که از زبان زنى از سپاه دشمن خارج گردید، شعار منتقمان واقعه عاشورا شد!
2. حمایت زنان در کوفه:
1. چون ابن سعد با اسیران به نزدیکى کوفه رسید، مردم شهر به نظاره گرد آمدند. راوى مىگوید: زنى مؤمنه از اهل کوفه از جاى بلندى که به اسیران اشراف داشت، گفت: شما اسیران کدام طایفهاید؟ گفتند: اسیران آل محمد علیهمالسلام ! آن زن فرود آمد، چادر و مقنعه و جامههاى دیگر بیاورد و به آنان داد تا خویشتن را بپوشانند.(11)
2. زمانىکه ابن زیاد در مسجد کوفه علیه خاندان رسالت و براى تثبیت موقعیت یزید به سخنرانى پرداخت و امام حسین علیهالسلام را دروغگو پسر دروغگو خطاب نمود، عبداللّه بن عفیف، که چشم راست خود را در صفّین و چشم چپ خود را در جنگ جمل در رکاب حضرت على علیهالسلام از دست داده بود، به پا خواست و به دفاع پرداخت. عمّال ابن زیاد درصدد دستگیرىاش بودند که با دفاع قبیلهاش بىثمر ماند. اما شبانه به خانهاش حملهور گشتند. دخترش فریاد زد و به پدر خبر داد. پدر شمشیر را از دختر گرفت و با راهنمایى دختر مىجنگید تا او را اسیر کردند و کشتند. دخترش فریاد مىزد: اى کاش مرد بودم، تا پیش روى تو با این نابکاران، کشندگان عترت پاک رسول، نبرد مىکردم!(12)
3. نقش زنان در مجلس یزید:
1. در دربار یزید، چون حضرت زینب علیهاالسلام سر برادر را دید، دست به گریبان برد و با سوز، فریاد زد: یا حسیناه! یا حبیبالله! یابن مکّه و منى! یابن فاطمة الزهراء سیدة النساء! یابن بنت المصطفى! راوى گوید: همه گریستند و یزید خاموش بود. زنى هاشمیه در سراى یزید بود، شیونکنان بر امام حسین علیهالسلام فریاد مىکشید: یا حسیناه! یا سیّد اهل بیتاه! یابن محمّداه!(13)
2. پس از سخنرانى حضرت زینب علیهاالسلام ، زمانىکه سر امام حسین علیهالسلام را به سرسراى یزید آویزان کردند و اسراى کربلا را به منزل یزید آوردند، زنان ابوسفیان پیش رفتند و دست و پاى دختران رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را بوسیدند و سه روز عزادارى کردند و آه و ناله نمودند! هند، زن یزید، چون سر امام حسین علیهالسلام را دید، جامه چاک کرد و از پرده به در آمد و با پاى برهنه سوى یزید شتافت و به او گفت: اى یزید، توگفتى که سر حسین علیهالسلام را در سراى من بالاى نیزه کنند؟ یزید برجست و او را پوشاند و گفت: اى هند، بر دخترزاده رسول صلىاللهعلیهوآله گریه و زارى مىکنى؟!(14)
نقش زنان در حادثه کربلا
نام بیست زن در واقعه عاشورا ثبت شده است که ظاهرا ده تن از آنان از اهل بیت علیهمالسلام بودند و بقیه از زنان صحابه. آرى، بیابان کربلا از صبح تا عصر دهم محرّم، تمامى تاریخ قیام را در خود جاى داد. اراده خداوندى بر ارائه صحنه جدیدى از عظمت وجودى انسان قرار گرفته بود و سرمایهگذارى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به دست نادره خلقت و على مرتضى علیهماالسلام به بار نشست. زنان حاضر در کربلا با دقت انتخاب شده بودند تا شیوه ایثار در راه مولاى خود را به نمایش بگذارند. بدین سبب، درجه فداکارى زنان صحابه بىمانند بود.
الف. آرزوى شهادت
در نقل آمده است که در شب عاشورا، امام حسین علیهالسلام پس از آنکه به اصحاب خود اجازه ترخیص داد، فرمود: هر کس که عیال با خود به همراه دارد، همین امشب او را به مأمنى برساند. فردا مردان ما کشته مىشوند و عیالهایمان به اسیرى مىروند. امام علیهالسلام نمىخواست سایر زنان در مصایب سخت اهلبیت علیهمالسلام شریک شوند. گویند: پس از آنکه على بن مظهر وارد خیمه خود شد، زنش پرسید: فرزند رسول خدا صلىاللهعلیهوآله درباره زنان چه گفت؟ ... على بن مظهر آنچه را حضرت فرموده بود، اظهار داشت. زن گریست و گفت: اى پسر مظهر، درباره من انصاف ندارى! تو مىخواهى خودت داخل بهشت شوى! ... على بن مظهر خدمت امام علیهالسلام رسید و عرض کرد: یابن رسول اللّه، این زن اسدیه حاضر نیست او را به محل امنى برسانم. هنوز امام علیهالسلام جوابى نگفته بود که زن از پشت خیمه، ناله خویش را بلند کرد و گفت: «یابنَ الزهراءِ الَسنا قابلاً لخدمةِ بناتکَ و اَخَواتکَ؟» اى پسر زهرا، آیا ما قابلیت خدمت براى دختران و خواهرانت نداریم؟!(15)
کاروان کربلا کاروان عشق است و عضویت در آن قابلیت مىخواهد. اذن ترخیص براى زنان، از سوى امام اعلام شد تا این اذن، غربالى باشد براى آنان که مىخواهند با سپر ایمان در رکاب ولىّ خدا بمانند و در این پهن دشت ولایت، مقابل لشکر عظیم دشمن به حماسهآفرینى بپردازند. زنان صحابه آنچنان که شوهر، برادر و پسر خود را بر دفاع از اهلبیت علیهمالسلام تحریض مىکردند، خود نیز چشم به دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام داشتند. آنان از آینده و اسیرى خود در ذهن تصویرى مبهم داشتند، اما در دل آرزوى شهادت و دیدار فاطمه زهرا علیهاالسلام مىکردند! گویى دخت على مرتضى علیهالسلام از هدف انتهایى خصم و اسارت و رسالت زنان، آنان را کاملاً باخبر نساخته بود. بدینسبب، زنان صحابه ضمن ایثار در دفاع از ولایت، عقیله بنى هاشم (زینب) را تنها تا کوفه همراهى کردند و کاروان اسارت و تبلیغ از کوفه به بعد، تنها در اختیار زنان اهل بیت علیهمالسلام قرار گرفت.
ب. پرتاب سر شهدا
زنان صحابه در دشت نینوا حماسههاى جاویدى از خود بر جاى نهادند؛ هفت تن از مادران حاضر در کربلا پس از آنکه لباس رزم را خود بر قامت پسرانشان پوشانیدند، نظارهگر شهادت آنان شدند و دشمن پس از شهادتشان، سرهاى آنها را از تن جدا کرد و با تحقیر، به سوى مادرانشان پرتاب نمود! اما آنان همه سرهاى پسرانشان را به سوى دشمن پرتاب کردند، فریاد زدند: «ما آنچه را در راه خدا دادهایم، پس نمىگیریم!»(16) از این هفت تن، سه تن را زنان صحابه تشکیل مىدادند:
1. عمر بن جناده ـ و به روایتى پسر مسلم بن عوسجه ـ جوانى بود که پدرش در کربلا تازه کشته شده بود. او در برابر مادر ایستاد، مادر به او گفت: اى پسرک من! بیرون برو و نزد پسر پیامبر جهاد کن. امام حسین علیهالسلام فرمود: پدر این جوان تازه کشته شده است و شاید مادرش از خروج وى راضى نباشد. آن جوان گفت: مادرم امر به خروج فرمود. آنگاه به میدان رفت و قوىترین رجزها را در مورد ولایت خواند و پس از مدتى توسط دشمن شهید شد. دشمن سر وى را به سوى مادرش پرتاب کرد. مادر سر را برداشت؛ چنانکه گویى براى او لاى لاى کودکى مىخواند! گفت: اى پسرک من! کار خوبى کردى. اى مایه خرّمى دل و روشنى چشم من! آنگاه سر را به جانب یکى از دشمنان پرتاب کرد و او را کشت. سپس عمود خیمه را کند و بر آنان تاخت و دو مرد را نیز کشت! امام حسین علیهالسلام به او امر به بازگشت نمود؛ او مراجعت کرد.(17)
2. عبداللّه بن عمیر نیز حمله کرد، چند تن را کشت و نزد مادر و زنش آمد، ایستاد و گفت: اى مادر، راضى شدى؟ مادر گفت: راضى نمىشوم، مگر آنکه نزد حسین علیهالسلام کشته شوى!(18) عبداللّه را کشتند و سرش را به سوى مادرش پرتاب کردند. مادر سر را برداشت، بوسید و به سوى دشمن پرتاب نمود. در اثر اصابت آن سر نیز مردى از دشمن کشته شد. آنگاه عمود خیمه را کند و دو نفر را کشت! امام حسین علیهالسلام فرمود: بازگرد، تو و پسرت نزد رسول خدایید؛ جهاد از زنان برداشته شده است. زن بازگشت و مىگفت: خدایا! ناامیدم مکن. امام علیهالسلام فرمود: خدا تو را ناامید نمىگرداند.(19)
زنان صحابه زنانى بودند که در گذرگاه شهادت و اسارت، به قافله فرزند فاطمه علیهاالسلام پیوستندو توفیق یافتند تا در جمعى که اراده خداوند به عظمت آنان تعلّق گرفتهبود،قرار گیرند.
ج. اصرار بر شهادت
امّ وهب عمودى برگرفت و نزد شوهر آمد و گفت: پیش این پاکان، ذریّه محمد علیهمالسلام کارزار کن! او، خود در صحنه کربلا، به دنبال شوهرش مىرفت. شوهر به او گفت: برگرد. او گفت: برنمىگردم تا با تو بمیرم! زن جامه شوهر را سخت چسبیده بود و سوى دیگرى مىکشید و مىگفت: تو را رها نمىکنم تا با تو کشته شوم. امام علیهالسلام زن را ندا داد و فرمود: خدا شما خاندان وهب را جزاى خیر دهد! به سوى زنان برگرد. خدا تو را رحمت کند! با آنان بنشین که جنگ بر زنان نیست.(20)
خواست و تقاضاى قلبى امّ وهب و حمایت او از امام، هر انسانى را به یاد شجاعتهاى نسیبه در اُحُد مىاندازد؛ او زمانىکه مردان فرار کردند، از جان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله دفاع نمود و پیامبر صلىاللهعلیهوآله در حق او و خاندان او همین دعا را فرمود.(21)
در میدان پرهیاهو و ستیز بىامان دشت کربلا، تنها پنج تن در میان دشمن ظاهر گشتند و در دفاع از امام علیهالسلام ابراز تسلیت کردند؛(22) غیر از حضرت زینب علیهاالسلام که در شهادت حضرت على اکبر علیهالسلام ظاهر شد و موجب تسلاّى خاطر برادر گردید، سه تن دیگر خواهر و مادر شهیدان بودند و پنجمین آنها همسر عبداللّه بن عمیر کلبى بود که نام خود را در ردیف شهداى کربلا ثبت نمود.
د. شهادت پس از همسر
همسر عبداللّه بن عمیر کلبى از خیمه بیرون آمد و نزد شوهر شهیدش شتافت. بالاى سر او نشست و خاک از روى او پاک کرد و گفت: بهشت، تو را گوارا باد! پس شمر به غلام خود، رستم، امر کرد که گرزى بر سر او بزند؛ که او در جاى خود شهید شد!(23)
شمر بغض درونى خود را در قیام و شجاعتهاى زنان با حمله به خیمههاى حرم حضرت اباعبداللّه علیهالسلام آشکار نمود و سعى کرد آتش درونى خود را بهگونهاى با این حرکات سبعانه نشان دهد.
زنان صحابه در خدمت به اهل بیت علیهمالسلام ، جسد تکّه تکّه شده عزیزان خود را رها کردند و در اسارت با سرهاى بر نیزه عزیزانشان به حرکت تاریخى خود در کنار اهل بیت علیهمالسلام ادامه دادند تا تاریخ، سند مظلومیت جدیدى در اوراق خود ثبت نماید. آنان قرار گرفتن در کنار فرزندان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را افتخارى براى خود قلمداد مىکردند و بر این لیاقت، دعاى شکر مىخواندند. هرچند آنان تا انتهاى رسالت زینب علیهاالسلام او را همراهى نکردند، اما چشمه جوشانى از عشق به ولایت را به نمایش گذارند.
ه . عظمت روحى زنان در عاشورا
زنان صحابه در روز عاشورا براى حمایت از امام خود، خروش مىنمودند و از عصر عاشورا با سکوت خود، قیام خاندان اهلبیت علیهمالسلام را حمایت کردند. عملکرد زنان در واقعه عاشورا، وسعتى از کشش روحى زن ارائه کرد که کمتر انسانى بر آن توانایى دارد.
زنان در وداع عزیزان خود اشک بسیار نریختند و کودکان را در تحمّل تشنگى و گرسنگى به صبر تشویق کردند و آنها را از مقابل مجاهدان به دور نگه داشتند، تا بىتابى آنها مقاومت دلیرمردان را در هم نشکند. زنان زمانىکه بدن غرقه به خون و تکّه تکّه شده عزیزانشان را نزدیک خیمه مىآورند، در مقابل امام علیهالسلام بىتابى نمىکردند، تا امام به رقّت کشیده نشود؛ حتى زمانىکه طفل شیرخوار امام حسین علیهالسلام على اصغر علیهالسلام را با تیر سه شعبه شهید کردند، رباب، مادر على اصغر رحمهالله ، پیش نیامد و امام علیهالسلام خواهر خود زینب علیهاالسلام را خواند و فرزند خود را به او داد.(24) زمانى که بدن حضرت علىاکبر علیهالسلام را آوردند، هیچیک از زنان جلو نیامدند. همچنین زمانىکه بدن غرقه به خون صحابه را مىآورند، عموما همسران و مادرانشان پیش امام نمىآمدند؛ شاید صاحب این خونهاى ریخته شده و بدنهاى تکّه تکّه شده را امام علیهالسلام مىدانستند و خود را براى عزادارى، بر امام برتر مىدیدند.
نقش حجاب زنان در حماسه عاشورا
در واقعه عاشورا، زنان مستقیما وارد میدان سیاست شدند و درسهایى را که از فاطمه زهرا علیهاالسلام در ماجراى «فدک» و در دفاع از ولىّ خود آموخته بودند، ارائه دادند و حماسهاى برپا کردند که تا تاریخ زنده است و قلب بشریت مىتپد، این قیام براى آنان پیام دارد. زنان در حین مصیبت و پس از آن، رسالت الهى خود را در حفظ حجاب فراموش نکردند. آن زمان که همه یاران امام شهید شدند و امام حسین علیهالسلام عازم میدان بود، براى خداحافظى و روشنگرى وظایف آنان، نزد ایشان آمد و فرمود: آماده مصیبت باشید. لباسهاى روى خود را سخت بپوشید. بدانید که خدا حامى شماست و از شما محافظت مىکند و از شرّ دشمنان نجاتتان مىدهد و عاقبت امورتان را ختم به خیر مىکند.(25)
امام حسین علیهالسلام اولین هشدار را در ملاحظات ظاهرى و پوشش زنان بیان داشت و زنان، که مىدانستند کار خصم جنبه مادى و اقتصادى دارد، زیورآلات و جامههاى اضافى خود را به سوى آنان پرتاب کردند، تا در پى غارت آنها، لحظهاى بیاسایند. زمانى که دشمن مىخواست اسرا را وارد شام نماید، امّ کلثوم از آنها خواست تا سرها را از محل زنان دور سازند، تا مردم با نگاه به سرهاى بریده، کمتر به محمل زنان نگاه کنند و دخترکان مقنعه از سر کشیده را با نگاه نیازارند! اما شمر ملعون با این درخواست، ابتدا محملها را وارد شهر کرد!
زنان با پیام امام، دو نوع پوشش براى خود انتخاب کرده بودند که پوشش اولیه با غارت دشمن از میان رفت. در مجلس یزید، سکینه دختر امام به گریه افتاد و زمانىکه یزید علت آن را جویا شد، فرمود «کیف لا یَبکى مَن لیس لها الستر تستر وجهها عنکَ و عن جُلساءِ مجلسِکَ؟»؛(26) چگونه گریه نکند کسى که پوشش و نقابى براى او نیست، تا صورت خود را از تو و مردان مجلست بپوشاند؟!
حضرت زینب علیهمالسلام شجاعانه در این مجلس، همچون پدر، برادر و مادرش خصم را به ذلّت کشاند و شخصیت متزلزل یزید را در مقابلش همچون برگى خشک شده در هم فشرد تا تجربه تاریخ عاشورا سنّت تاریخ استکبار شود که حجاب زن مسلمان بالاترین سلاح ایمان است.
بیشتر مکاتب و اندیشههاى علمى بشرى در طول تاریخ، حول دو محور اقتصاد و قواى جنسى، نظریات خود را ارائه دادهاند. گویى از زمانى که انسان خود را شناخت، خود را میان دو غریزه قوى مالکیت و شهوت اسیر دیده و براى به بند کشیدن آنها، به منظور دستیابى به سعادت، در پى روشى علمى مىگشته است. آنگاه که تفکرات در هالهاى از مذهب شکل مىگرفتند، برداشت از این دو غریزه بیشتر به صورت قناعت و رهبانیت خود را نشان مىداد، و آنگاه که تفکرات مادى بر جوّ عمومى جامعه حاکم مىشد، ربا، بىبندوبارى و گاه اشتراک در هر دو قسمت مطرح مىگردیدند.
شاید بدین سبب بود که دو گل در جهت مطامع استعمارى فرانسه، همیشه مىپرسید: آیا زنان (در مستعمرات فرانسه) عرف و عادات قدیم خود را رها کردهاند؟ به عبارت دیگر، میزان تأثیر سوء تبلیغات استعمار تا چه حد بوده است؟ آیا هنوز فرهنگ بومى خود را پاس مىدارند؟ یا در مقابل فرهنگ بیگانه، استقامت مىورزند؟ آیا در تاراج سرمایههاى وجودى خود به اشغالگران کمک مىکنند و برادران و پدران و پسران مملکت خود را کتف بسته به استعمار تحویل مىدهند؟ آیا هنوز استقلال خود را به اسارت در فرهنگ بیگانه ترجیح مىدهند یا تضمینکننده سیاستهاى سرمایهدارى از طریق خرید کالاهاى مصرفى هستند؟
آرى، هر جا جسم زن اسیر باشد، روح مرد نیز به اسارت مىرود، و در هر جامعهاى زن رشد داشته باشد، مردان نیز فعّالترند. ناپلئون مىگفت: اگر مىخواهید میزان تمدن و پیشرفت ملتى را بدانید، به زنان آن ملت نگاه کنید! برخى روایات متواتر نیز بلاى جامعه را افزایش زنانى مىداند که از اهداف متعالى دور شدهاند و سرمایههاى خود را، که مىتوانند سهم مهمى در رشد جامعه داشته باشند، زمینه سقوط و انحطاط جامعه قرار دادهاند.
و اینچنین عاشورا محکى شد براى زن تا اثبات کند که او هدف دشمن است و دشمن پس از کشتن مردان جامعه، به سراغ او خواهد آمد، و این براى دشمن درسى شد که اگر زن پاسدار ولایت و رهبرى دین گردد، قوىترین و پراستقامتترین فرد در مقابل دشمن خواهد بود.
دشمن، که حجاب زنان را قوىترین سلاح در تثبیت مدیریت ولایت مىدید، حجاب از سر آنان کشید، غافل از آنکه گرچه حجاب به زن ارزش مىدهد، اما آنکه حجاب را ارزش مىبخشد، زینبگونه بودن و زینبى رفتار کردن است! و خصم به دست خود، این ارزش را تثبیت کرد که حجاب را دو ارزش است:
1. پوشیده بودن؛
2. زینبگونه زیستن.
سهل بن ساعدى مىگوید: به دروازه دمشق رفتم، بیرقهایى پى در پى پیدا بودند و سوارى دیدم که بیرقى در دست داشت، پیکان از بالاى آن بیرون آمده و سرى بر آن بود که شبیهترین مردم به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بود! ناگاه دیدم از پشت سر وى زنانى بر استرانى بىروپوش سوارند. نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم: کیستى؟ گفت: سکینه بنت الحسین. گفتم: چه حاجتى دارى تا برآورم؟ من سهل ساعدى هستم، جدّ تو را دیدهام و حدیث او را شنیدهام. گفت: اى سهل! به حامل این سر بگو آن را به پیش ببرد، تا مردم مشغول نگریستن آن شوند و به حرم پیامبر صلىاللهعلیهوآله نگاه نکنند! سهل گفت: چهارصد دینار دادم تا آن کار را انجام دهد.(27)
عظمت رسالت زن در حفظ حرمت پوشش، در عاشورا مشخص گردید و پیام عاشورا به همراه مفهوم حجاب، تا زمان جارى است، انعکاس خواهد داشت. بدین سبب است که دشمنان، حجاب را جزو مهمترین محورهاى مبارزه خود قرار دادهاند؛ زیرا حجاب، لباس حمایت از ولایت است.
نقش سوگوارى زنان در واقعه عاشورا
لطف الهى در تجهیز عاطفه زن قرین شد و نقش ظریف عاطفه در تحوّلات روحى بشر با آمیختگى و نیرو گرفتن از مناجات اولیاى خدا عمیقتر گردید، تا وظیفه زن را در ایجاد تعادل و ثبات در محورهاى خانواده، اجتماع و تربیت نسل مدد نماید؛ زیرا این امور، زیربنایى از احساس و ایمان الهى را خواستار بودند و تأثیر گوشهاى از این امتیازات شگرف، آمادگى انقلاب درونى و تحوّل زن را به سوى حق تضمین نمود.
بدینسان، مىتوان وجود این نیرو را در تحوّل روحى زن به عنوان قوىترین محرّک او تعبیر نمود و بر این اساس، خطاب اصلى ذکر مصایب اهلبیت علیهمالسلام به سوى روح زن است و قوىترین عزاداران این سوگ را زنان تشکیل مىدهند؛ گویى زن مىخواهد با همراهى اسیران به عزادارى بپردازد و با نیروى ایمان، این کاروان را مجهّز نماید.
امام حسین علیهالسلام در سخنگویى و رویارویى تاریخى حق و باطل، زنى را انتخاب نمود تا اوراق نگاشته شده به خون شهدا را به تفصیل در تاریخ بیان دارد. رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله گریه کردن بر حضرت زینب علیهاالسلام را همچون گریستن بر برادراش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دانست و تأسّى به او را همچون چنگ زدن به ریسمان ولایت معرفى نمود تا این امر اتمام حجتى براى زن و شخصیت والاى او باشد.
عاشورا ایستگاه ارزشى سالیانه زن است که خود را بیابد و ارزیابى کند و فاصله راه را تا الگوى متعالى کمتر نماید؛ زیرا کربلا از تمامى جنبههاى تعالى گوشههایى در خود دارد. زنان صحابه در روز مبارزه، در دفاع از امام و تحریض عزیزان خود حماسهها آفریدند. زنان اهلبیت علیهمالسلام در تبلیغ و افشاگرى اعجاز نمودند، اما مجموعه کامل این جلوهها، همه در زینب علیهاالسلام گرد آمده بود. او در میان مادران داغدار، پسرانش را به میدان فرستاد، برادرانش را تکّه تکّه شده یافت و هفده تن از خاندانش را کشته دید؛ در عزادارى میان دشمن، ظاهر شد و در گردآورى بازماندگان، به تازیانهها و شماتتهاى دشمن وقعى ننهاد و در اسارت، همچون امیر بیان على علیهالسلام سخن گفت و در عبادتهاى شبانه خود، لحظهاى کوتاهى نکرد.(28) او نمونه کامل صبر است و راه چگونه الهى شدن زن را در طول تاریخ به او آموخت.
زینب علیهاالسلام مورّخ همان دفتر سیاسى ولایت شد که حضرت فاطمه علیهاالسلام آن را گشوده بود و زن مسلمان را در طول تاریخ با عظمت خود، آن درک کرد و در ذهن خود جاودانه ساخت.
عاشورا رمز انقلاب درونى زن است؛ مجموعهاى گردآورى شده از تمامى عوامل احساسى: کودک یتیم، زن داغدیده، تشنگى، گرسنگى، اسارت، شهادت، غارتزدگى، بیمارى، هتک حرمت، تازیانه و ...! و آنجا که زن مىبیند در دل شب، زنى تنها با رسالتى عظیم از خیمههاى نیمه سوخته، خیمهاى برپا مىکند و کودکانى را که بدنشان از تازیانه سیاه شده است و از ترس به سوى قتلگاه مىشتابند، گردآورده، آنان را با ذکر آینده قیام، آرام مىکند و آنگاه که همه مىخوابند، خود به عبادت مىایستد، مىفهمد که این عظمت، صورت جدیدى از تصویر زن است که باید آن را به خاطر سپرد و او را رها نساخت.
اگر دشمنان بگذارند که زن خسته قرن، اهلبیت علیهمالسلام را بشناسد و شخصیت خود را در مکتب آنان پرورش دهد، چنان جلوهاى از این مکتب بروز خواهد نمود که در تلألو آن، دلها جذب گردند و عقلها حق را بیابند. حقیقت این است که هنوز نقش تربیتى اهل بیت علیهمالسلام و تأثیر اعتقاد به آنها ناشناخته مانده است. آنها چشمههاى همیشه جوشان هدایتند که در پرتو انوارشان، فطرتها آسوده مىگردند و نیروها از هرز شدن به رشد مىرسند و در انعکاس قدرتش، تمامى مکاتب تربیتى دنیا به شگفت مىآیند.
1 کارشناس ارشد مدیریت.
2. ابومخنف، مقتل الحسین، ص 18.
3. همان، ص 45.
4. همان، ص 74.
5. شیخ عباس قمّى، نفس المهموم، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412 ق / 1992 م، ص 132.
6. همان، ص 192.
7. همان، ص 207.
8. همان، ص 364.
9. همان، ص 134.
10. شیخ عباس قمى، بیتالاحزان، ص 201.
11. شیخ عباس قمّى، نفس المهموم، ص 214.
12. ابومخنف، پیشین، ص 208.
13. شیخ عباس قمّى، نفس المهموم، ص 13.
14. همان، ص 265.
15. محمد واصف، انقلاب مقدّس حسین علیهالسلام ، 1386 ق، ص 153.
16. محمد سماوى، ابصار العین فى انصار الحسین، ص 132.
17. شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 152.
18. همان، ص 147.
19. همان، ص 148.
20. ابومخنف، پیشین، ص 124.
21. ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 8، ص 414 / محمّد بن عمر بن واقدى، مغازى، ج 1، ص 270.
22. خواهر مسلم بن عوسجه، مادر عبداللّه بن عمیر کلبى، مادر عمر بن جناده و به روایتى امّ وهب.
23. شیخ عباس قمّى، نفس المهموم، ص 139 / ابو مخنف، پیشین، ص 141.
24. سید بن طاووس، لهوف، ص 158.
25. گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام ، فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام ، ترجمه کتاب موسوعه الکلمات الامام الحسین علیهالسلام ، ص 549.
26. ملامحمد گرمرودى، اشکهاى خونین در سوگ امام حسین علیهالسلام ، ص 444.
27. شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 241.
28. بهگونهاى که حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در وداع آخر، به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: خواهرم، هرگز مرا در نمازهاى شبانهات فراموش نکن! (ذبیحاللّه محلاتى، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62)
نگاهى به آموزههاى تربیتى در زندگى حضرت خدیجه علیها السلام
حضرت خدیجه همسر گرامى رسول اکرم صلى الله علیه و آله، 68 سال پیش از هجرت نبوى صلى الله علیه و آله در شهر مکه به دنیا آمد . پدر وى خویلد بن اسد و مادرش فاطمه دختر زائدة بن اصم مىباشد . او در چهل سالگى با حضرت محمد صلى الله علیه و آله که 25 سال از عمر شریفش را سپرى کرده بود ازدواج نمود . بنابر قول مشهور ثمره ازدواج خدیجه شش فرزند به نامهاى قاسم، عبدالله، رقیه، زینب، امکلثوم و فاطمه علیها السلام بود . قبل از اسلام وى به خاطر دارا بودن صفات پسندیده و فضائل اخلاقى و پاکدامنى، «طاهره» لقب گرفت . ثروت خدیجه در میان اهل مکه بىنظیر بود و اهالى مکه با اموال وى به صورت مضاربهاى تجارت مىکردند . خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه آن ثروت را در اختیار حضرت رسول نهاد و بدین ترتیب از جنبه اقتصادى دین اسلام را تقویت نموده و در گسترش آن نهایت تلاش خود را به جاى آورد .
مقام او در نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به حدى بود که در مدت 25 سال زندگى مشترک با این بانوى با عظمت، آن حضرت به خاطر تکریم وى با هیچ زنى ازدواج نکرد و بهترین دوران جوانى خویش را به وى بخشید . بعد از رحلتحضرت خدیجه، رسول گرامى اسلام همیشه به یاد محبتها و تلاشهاى او بود . بنابر برخى اقوال خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با دو نفر دیگر بنامهاى «ابو هالة بن زراره تمیمى» و «عتیق بن عائذ مخزومى» نیز ازدواج کرده بود . این یاور با وفاى رسالتبعد از 25 سال زندگى در کنار حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در دهمین سال بعثت در 65 سالگى و در دهم ماه رمضان چشم از جهان فرو بست و قلب رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان را داغدار نمود .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پیکر پاک او را در حجون با دستهاى خویش به قبر گذاشت و از شدت حزن و اندوه سال وفات او را که با فاصله اندکى از رحلت ابوطالب علیه السلام رخ داده بود، عام الحزن (سال اندوه) نامید . امیرالمؤمنین على علیه السلام به پاس خدمات آن دو بزرگوار به جهان اسلام اشعارى جانسوز سروده و در بخشى از آن حزن و ماتم قلبى خویش را بیان داشته است:
اعینى جودا بارک الله فیکما
على هالکین لا ترى لهما مثلا
على سید البطحاء وابن رئیسها
وسیدة النسوان اول من صلى
مهذبة قد طیب الله خیمها
مبارکة والله ساق لها الفضلا
فبت اقاسى منهما الهم والثکلا
مصابهما ادجى الى الجو والهواء (1)
اى چشمان من! احسنتبر شما، [اشک بریزید] در فراق آن دو بزرگوارى که نظیر ندارند . بر سرور سرزمین بطحاء و فرزند رئیس آن و بر بانوى بانوان که نخستین نمازگزار بود [ . آن بانوى] پاکدامنى که خداوند خصلتهاى او را پاکیزه کرده است [ . بانوى ] مبارکى که خداوند برترى را به سوى او رانده است .
مصیبت این دو عزیز فضا را بر من تیره و تار ساخته و [از این پس] شبها را در اندوه و حزن این دو سر مىکنم .»
در این نوشتار بر آن شدیم که نقش این بانوى خجسته را در گسترش آموزههاى مکتب تربیتى اسلام مورد توجه قرار داده و مواردى قابل توجه از آن را به خوانندگان گرامى تقدیم داریم . به امید اینکه بتوانیم از این شخصیتبرجسته و بانوى نمونه در جهان اسلام درسها آموخته و با شناخت فضائل و مناقب آن بزرگوار، از او به عنوان اسوه و الگوى تربیتى پیروى کنیم .
1- فضائل اخلاقى و علمى
مطالعه تاریخ زندگى حضرت خدیجه علیها السلام نشان مىدهد که او هم در دوران جاهلیت و هم بعد از بعثتخاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله داراى فضائل اخلاقى و کمالات معنوى بوده است . او در جامعه خود به عنوان یک الگوى زن برتر، تاثیر بسزایى در گسترش صفات نیک انسانى داشته است . سخاوت، کرامت، ایثار و فداکارى، عفت و پاکدامنى، دوراندیشى و درایت و توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانى و صبر و استقامت، از جمله فضیلتهاى پسندیده ایست که صفحات تاریخ این زن نمونه را نشان مىدهد .
به همین جهت آن بانوى یگانه در میان زنان رسول خدا صلى الله علیه و آله شرایط هم کفو بودن را احراز نمود و یک همتاى واقعى براى حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود . عدم ازدواج مجدد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در زمان حیات خدیجه کبرى علیها السلام نشانگر جاذبههاى معنوى و فضائل اخلاقى بىشمار در وجود آن حضرت است، که بدون تردید برخوردارى از آن صفات نقش مهم و اساسى در زندگى رسول خدا صلى الله علیه و آله داشته است . به همین جهت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله این بانوى تربیتیافته را از برترین زنان بهشتى شمرده و مىفرماید: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنتخویلد وفاطمة بنت محمد ومریم بنت عمران وآثیة بنت مزاحم امراة فرعون (2) ; بهترین زنان اهل بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم [یعنى] زن فرعون .»
وفادارى این بانوى آسمانى در راه رسیدن به اهداف والاى همسر خویش، مورد توجه سیرهنویسان و محققان قرار گرفته است . او از اولین لحظات بعثت، به رسولخدا صلى الله علیه و آله ایمان آورد و تا آخرین لحظات برایمان خود پاى فشرد و لحظهاى شک و تردید به دل راه نداد .
گذشته از فضائل اخلاقى، او از کمالات علمى نیز برخوردار بود . تاریخ گواهى مىدهد که خدیجه در مورد دانش عصر خود اطلاعات فراوانى داشت و از کتابهاى آسمانى آگاه و از نظر عقل و درایت و زیرکى بر تمام زنان حتى بسیارى از مردان معاصر برترى داشت . بنابراین او داراى تمام کمالات و امتیازهایى بود که یک زن مىتواند داشته باشد .
با توجه به نکات یاد شده، خدیجه به عنوان اولین بانوى مسلمان در ترویج فرهنگ اسلامى و الگوهاى یک زن مسلمان و با کمال نقش والاى خود را ایفا کرده است و بانوان بسیارى از تربیت عملى وى درسها آموختهاند . اهمیت فضائل اخلاقى و کمالات انسانى در وجود این بانوى با فضیلت آنگاه به اوج خود مىرسد که نگاهى به وضع زن در ایام جاهلیت و قبل از بعثت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بیندازیم .
زن در آن روز نه تنها از حقوق خود محروم بود و با رقت آورترین وضع زندگى مىکرد، بلکه به عنوان مایه ننگ و عار و موجودى شوم زنده به گور مىشد . خدیجه در چنین عصرى اثبات نمود که یک زن نه تنها حق حیات دارد و باید حقوق مسلم خود را استیفا نماید، بلکه مىتواند با اعمال شایسته و تلاش و کوشش، به مرحلهاى برسد که خداوند متعال به او سلام برساند; همچنان که امام باقر علیه السلام از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مىکند: شبى که در معراج بودم، به هنگام بازگشت از سفر معراج به جبرئیل گفتم: اى جبرئیل! آیا خواستهاى از من دارى؟ گفت: خواهش من این است که از طرف خداوند و من، به خدیجه سلام برسانى . (3)
2- پرورش فرزندان صالح
بدون تردید، مادر به عنوان مؤثرترین عامل محیطى و وراثتى در پرورش و رشد شخصیت کودک نقش به سزایى دارد . حضرت خدیجه علاوه بر این که به نص قرآن مادر روحانى همه مؤمنین است، به عنوان مادرى شایسته و با ایمان در دامن خویش فرزندان نیک و صالحى براى رسولالله صلى الله علیه و آله تربیت نمود . وى شش فرزند براى پیامبر به دنیا آورد و در دامن پر مهر خویش پرورش داد که در میان آنها حضرت فاطمه علیها السلام از رتبه خاصى برخوردار است . دخترى که رهبرى اسلام بعد از پیامبر اکرم و على علیه السلام از نسل او پدید آمد و ادامه یافت .
این دختر با مادرش آنچنان ارتباط تنگاتنگ داشت که هنگام رحلتحضرت خدیجه، فاطمه علیها السلام که در حدود پنجسال داشتشدیدا بىتابى مىکرد و به دور پدر بزرگوارش مىچرخید و مىگفت: «یا ابه این امى; پدر جان! مادرم کجاست؟» حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسولالله! خداوند مىفرماید: سلام ما را به فاطمه برسان و به او اطلاع بده که مادرش خدیجه در خانههاى بهشتى با آسیه و مریم زندگى مىکند . (4)
این دختر پاکیزه، هنگام رحلت مادر وقتى احساس کرد که حضرت خدیجه شدیدا در فراق او و پدر ارجمندش ناراحت است و نگران تنهایى و بىیاورى حضرت محمد صلى الله علیه و آله مىباشد، به مادرش دلدارى داده و گفت: «یا اماه! لاتحزنى ولاترهبى فان الله مع ابى (5) ; مادر جان! اندوهگین و مضطرب نباش، زیرا خداوند یار و یاور پدرم مىباشد .»
امامان معصوم علیهم السلام نیز همیشه به وجود چنین مادرى افتخار مىکردند; همچنانکه حضرت مجتبى علیه السلام هنگامى که با معاویه مناظره مىکرد، در مورد یکى از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و سعادت و خوشبختى خود به نقش مادر در تربیت افراد اشاره کرده و فرمود: معاویه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثیله» مىباشد [و در دامن چنین زن پست و فرومایهاى پرورش یافتهاى] این گونه اعمال زشت از تو سر مىزند و سعادت ما خانواده در اثر تربیت در دامن مادرانى پاک و پارسا همچون خدیجه علیها السلام و فاطمه علیها السلام مىباشد . (6)
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا براى معرفى خویش و آگاه کردن دلهاى بیدار، به مادرش فاطمه علیها السلام و مادربزرگ شایسته و فداکارش حضرت خدیجه اشاره نموده و فرمود: «انشدکم الله هل تعلمون ان امى فاطمة الزهراء بنت محمد؟ ! قالوا: اللهم نعم . . . انشدکم الله هل تعلمون ان جدتى خدیجة بنتخویلد اول نساء هذه الامة اسلاما؟ ! قالوا: اللهم نعم (7) ; شما را به خدا قسم مىدهم! آیا مىدانید که مادر من «فاطمه زهرا» دختر محمد [مصطفى صلى الله علیه و آله ] است؟ ! گفتند: آرى [ . . . فرمود: ] شما را به خدا قسم مىدهم! آیا مىدانید که مادربزرگ من خدیجه دختر خویلد، نخستین زنى است که اسلام را پذیرفت؟ ! گفتند: آرى .»
حضرت خدیجه علاوه بر اینکه در دامان پر مهر و عطوفتخویش فرزندان پیامبر را پرورش داد، فرزندان شایستهاى را نیز قبل از ازدواج با پیامبر تربیت کرده بود که از جمله آنها هند بن ابى هاله مىباشد . او (هند) در مدت سه شبانه روزى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در هنگام هجرت در غار ثور مخفى شده بود، به همراه على علیه السلام دور از چشم مشرکان مکه محرمانه به پیامبر صلى الله علیه و آله آذوقه مىبرد و برمىگشت . وى مردى بزرگوار، شریف، فصیح و محدث بود و از شوهر دیگر خدیجه بنام ابى هالة بن زرارة تمیمى متولد شده بود . (8)
هند پسر خدیجه همان کسى است که امام حسن علیه السلام به عنوان دایى خود از وى نام مىبرد . وى اوصاف و شمایل رسول خدا صلى الله علیه و آله را براى امام مجتبى علیه السلام توصیف مىکرد و بسیار مورد علاقه رسولالله صلى الله علیه و آله بود . او بتهاى مشرکان را مىشکست (9) و در جنگ جمل در رکاب حضرت على علیه السلام به شهادت رسید . (10) و (11)
3- توجه به نیازهاى عاطفى و خواستههاى فرزندان
مهرورزى و محبتبه کودکان و رفع نیازهاى معنوى و عاطفى فرزندان، یکى دیگر از اصول تربیتى اسلام مىباشد . حضرت خدیجه به عنوان یک مادر دلسوز و مربى آگاه در این مورد حساسیت ویژهاى داشت . ماجراى زیر بیانگر این ویژگى حضرت خدیجه مىباشد .
در ایام بیمارى خدیجه که به مرگ وى انجامید، روزى اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد، او خدیجه را گریان و ناراحت مشاهده کرد و به او دلدارى داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب مىشوى، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدى، تو همسر رسول گرامى اسلام هستى و بارها تو را به بهشتبشارت داده است . با این همه چرا گریان و نگران هستى؟
خدیجه علیها السلام فرمود: اسماء! من در فکر این هستم که دختر هنگام زفاف نیاز به مادر دارد تا نگرانىها و اسرارش را به مادر بگوید و خواستههایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید، فاطمه علیها السلام کوچک است، مىترسم کسى نباشد که متکفل کارهاى وى در هنگام عروسى شود و برایش مادرى کند .
اسماء بنت عمیس گفت: اى بانوى من! نگران نباش من با تو عهد مىکنم که اگر تا آن موقع زنده ماندم به جاى تو براى فاطمه مادرى کنم و نیازهاى روحى و عاطفى وى را برطرف نمایم .
بعد از وفات خدیجه علیها السلام هنگامى که شب زفاف حضرت فاطمه علیها السلام فرا رسید، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: همه زنها از اتاق عروس خارج شوند و کسى در آنجا باقى نماند . همه رفتند، اما پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله متوجه شد که هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقى مانده است . فرمود: آیا نگفتم همه زنان بیرون روند؟ اسماء گفت: چرا یا رسولالله من شنیدم و قصد مخالفتبا فرمایش شما رانداشتم، ولى عهد من با خدیجه مرا بر آن داشت که در اینجا بمانم; چون با خدیجه پیمان بستهام که در چنین شبى براى فاطمه مادرى کنم . (12)
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله با شنیدن این سخن به گریه در آمد و فرمود: تو را به خدا سوگند براى این کار ایستادهاى؟ اسماء عرض کرد: آرى . پیامبر صلى الله علیه و آله دستبه دعا برداشته و براى اسماء بنت عمیس دعا کرد . (13)
همچنین حضرت خدیجه در مورد آینده دختر خردسال خویش خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دغدغههایى را به این ترتیب بیان نمود: یا رسولالله! این دختر من - با اشاره به حضرت فاطمه علیها السلام - بعد از من غریب و تنها خواهد شد . مبادا کسى از زنان قریش او را آزار برساند، مبادا کسى به صورتش سیلى بزند، مبادا کسى صداى خود را بر روى او بلند کند، مبادا کسى با او رفتارى تند و خشن داشته باشد . (14)
4- رعایت آیین شوهردارى
یکى از برنامههاى تربیتى اسلام، آموزش آیین شوهردارى به بانوان مىباشد . اگر به آمار اختلافات خانوادگى و طلاق و ناهنجارىهاى خانوادهها توجه شود، بخش قابل توجهى از این مشکلات به رفتارهاى بانوان و زنان و دختران جوان بر مىگردد و این همه، به خاطر ناآگاهى و عدم توجه به حقوق شوهران، رعایت نکردن آداب معاشرت، عدم آگاهى از اصول شوهردارى در اسلام است . حضرت خدیجه علیها السلام در ترویج آیین شوهردارى اسلامى و رعایتحقوق همسر، نهایت تلاش را به عمل مىآورد .
حضرت خدیجه علیها السلام با شیوههاى مختلفى فضاى خانواده را آرام نگاه داشته و امنیت روحى و روانى را براى شوهر و فرزندان برقرار و زمینه را براى رشد فضائل اخلاقى فراهم مىآورد . در اینجا به برخى از روشهاى تکریم شوهر و همسردارى حضرت خدیجه اشاره مىکنیم:
الف) ابراز محبت:
حضرت خدیجه در فرصتهاى مناسب به همسر گرامى خویش ابراز علاقه و محبت مىکرد . او در قالب اشعارى زیبا درباره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، مکنونات قلبى خویش را چنین ابراز مىدارد:
فلو اننى امشیت فى کل نعمة
ودامت لى الدنیا وملک الاکاسرة
فما سویت عندى جناح بعوضة
اذا لم یکن عینى لعینک ناظرة (15)
«اگر تمام نعمتهاى دنیا و سلطنتهاى پادشاهان را داشته باشم و ملک آنها همیشه از آن من باشد، به نظر من به اندازه بال پشهاى ارزش ندارد زمانى که چشم من به چشم تو نیفتد .»
ب) طرح غیرمستقیم خواستهها
بدون شک هر زنى از شوهر خویش انتظارات و توقعاتى دارد . این در خواستهاى معقول زن، اگر در محیطى محبتآمیز و همراه با حفظ حریمهاى اخلاقى باشد، امرى پسندیدهتر و جذاب خواهد بود . اگر این خواستهها به صورت غیرمستقیم انجام گیرد، در تحکیم روابط خانوادگى و افزایش محبت تاثیرى فوق العاده خواهد داشت . حضرت خدیجه علیها السلام خدمات زیادى را در خانه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله انجام داده و صدمات فراوانى متحمل شده بود، از این رو به صورت طبیعى مىتوانست انتظارات و توقعاتى را نیز از آن حضرت داشته باشد، اما او هیچگاه خواستههاى شخصى خویش را به صورت مستقیم بیان نمىکرد بلکه سعى مىکرد آنها را به عنوان یک پیشنهاد و یا خواهش غیر مهم و در کمال ادب و احترام مطرح نماید .
حضرت خدیجه در آستانه وفات خویش هنگامى که وصیتهاى خود را بیان مىکرد، آنها را در قالب یک گفت و گوى صمیمانه و محبتآمیز مطرح نمود . وى خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله عرض کرد: «یا رسولالله! چند وصیت دارم، البته من در حق تو کوتاهى کردم، مرا عفو کن .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هرگز از تو تقصیرى مشاهده نکردم . تو نهایت درجه تلاش خود را به کار گرفتى و در خانه من زحمات و مشکلات زیادى را متحمل شدى و تمام دارایى خود را در راه خدا مصرف کردى . حضرت خدیجه علیها السلام عرض کرد: یا رسولالله! مىخواهم خواستهاى را توسط دخترم فاطمه به شما برسانم و شرم دارم آن را مستقیما بازگو نمایم .
پیامبر از منزل خدیجه بیرون رفت . آنگاه خدیجه دخترش فاطمه را صدا کرد و به او گفت: عزیزم! به پدر بزرگوارت بگو که مادرم مىگوید: من از قبر هراسناکم، دوست دارم مرا در لباسى که هنگام نزول وحى به تن داشتى کفن کرده و در قبر بگذارى . فاطمه علیها السلام به نزد پدر آمده و پیام مادرش را رساند . پیامبر صلى الله علیه و آله آن لباس را براى خدیجه فرستاد . هنگامى که فاطمه علیها السلام آن را آورد، نشاط زایدالوصفى وجود خدیجه را فرا گرفت . آنگاه حضرت خدیجه با دلى آرام چشم از جهان فرو بست . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مشغول تجهیز و غسل و حنوط وى شد، هنگامى که خواستخدیجه را کفن کند، حضرت جبرئیل امین نازل شد و گفت: یا رسولالله! خداوند سلام مىرساند و مىفرماید: کفن خدیجه به عهده ماست و آن یک کفن بهشتى خواهد بود . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اول با پیراهن خود و از روى آن با کفن بهشتى خدیجه را کفن کرد .
ج) دلجویى و دلدارى همسر
خانواده کانون آرامش و راحتى بخش هر انسانى است . مردى که در بیرون خانه با هزاران مشکل و گرفتارى رو به روست و گاهى در راه رسیدن به هدف و کسب روزى حلال سخنان ناروا شنیده و لطمات روحى و جسمى زیادى را متحمل مىشود، انتظار دارد که کسى از وى دلجویى کرده و حرف دلش را شنیده و با کلمات شفابخش و برخوردهاى آسایش آفرین مرهم گذار دردهاى انباشته در دل او باشد .
حضرت خدیجه چنین همسرى براى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بود . مشرکان با سخنان توهینآمیز و اعمال وقیحانهاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را ناراحت مىکردند و از این ناحیه مشکلات فراوانى پیش روى پیامبر اکرم بود، اما همه این گرفتارىها به وسیله خدیجه علیها السلام جبران مىشد . او شخص پیامبر و مشکلات آن حضرت را آگاهانه درک مىکرد و بدین جهت در پیشرفت اهداف آن حضرت تلاش مىنمود و سخنانش را تصدیق مىکرد و او را از تمام غمها و غصهها مىرهانید .
علامه سید شرف الدین در این مورد مىنویسد: «او مدت 25 سال با پیامبر صلى الله علیه و آله زندگى کرد بدون آنکه زن دیگرى در زندگى او شریک شود و اگر در حیات باقى مىماند، پیامبر باز هم شریک دیگرى انتخاب نمىکرد . او در تمام طول زندگى زناشویى شریک درد و رنج پیامبر صلى الله علیه و آله بود، زیرا با مال خود به او نیرو مىبخشید و با گفتار و کردار از او دفاع مىنمود و به او در مقابل عذاب و درد کافران که در راه رسالت و اداى آن نصیبش مىکردند تسلى مىداد . او به همراه على علیه السلام هنگام نزول نخستین وحى آسمانى به پیامبر صلى الله علیه و آله، در غار حرا بود . (16) »
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مورد همسر گرامى خویش مىفرماید: «خدیجه زنى بود که چون همه از من روى مىگردانیدند او به من روى مىکرد و چون همه از من مىگریختند، به من محبت و مهربانى مىکرد و چون همه دعوت مرا تکذیب مىکردند به من ایمان مىآورد و مرا تصدیق مىکرد .
در مشکلات زندگى مرا یارى مىداد و با مال خود کمک مىکرد و غم از دلم مىزدود . (17) »
خدیجه آنچنان در روح و جان همسر بزرگوارش تاثیر گذاشته بود که مدتها بعد از رحلتحضرت خدیجه علیها السلام، هرگاه حضرت رسول صلى الله علیه و آله گوسفندى را ذبح مىکرد، مىفرمود سهمى هم به دوستان خدیجه بفرستید، زیرا من وستخدیجه را هم دوست مىدارم .
5- برترین معیارهاى انتخاب همسر
هر جوانى در زندگى خویش نیاز به ازدواج دارد و ازدواج در اسلام، یک امر مقدس و عبادت محسوب مىشود . دختر و پسرى که مىخواهند به سوى امر مقدس ازدواج قدم بردارند، اولین گام را از خود دوستى به سوى غیردوستى بر مىدارند، آنان با امضاى پیمان مقدس زناشویى از دایره خودخواهى بیرون رفته و با وارد شدنبه مرحله جدیدى از زندگى، بخشى از کمبودهاى خود را جبران مىکنند که از جمله آنها مىتوان به بقاى نسل، رسیدن به آرامش و سکون، تکمیل و تکامل، تامین نیاز جنسى، سلامت و امنیت اجتماعى و تامین نیازهاى روحى و روانى اشاره کرد . اما در این میان مهمترین دغدغههاى هر دختر و پسر جوان که در آستانه ازدواج قرار مىگیرد، برترین معیارها و ملاکهاى ازدواج در انتخاب همسر آیندهاش مىباشد .
حضرت خدیجه علیها السلام به عنوان الگوى دختران و زنان مسلمان در مورد انتخاب حضرت محمد صلى الله علیه و آله به عنوان همسر آینده خویش ملاکها و اصولى را مطرح مىکند که از گفت و گوى وى با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله معلوم مىشود .
خدیجه هنگام پیشنهاد ازدواج با رسول خدا صلى الله علیه و آله به وى گفت: به خاطر خویشاوندیتبا من، بزرگواریت، امانتدارى تو در میان مردم، اخلاق نیک و راست گوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم . (18)
ارزش این انتخاب خدیجه آنگاه نمایان مىشود که بدانیم او در آن هنگام، موقعیتى عالى و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امکانات و زمینهها براى ازدواج وى با هر یک از جوانان نامدار و ثروتمند قریش فراهم بود .
پىنوشتها:
1) بحار الانوار، ج35، ص143; دیوان امام على علیه السلام، ص359 و مستدرک سفینة البحار، ج4، ص73 .
2) مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج2، ص186 .
3) بحارالانوار، ج18، ص385 .
4) امالى شیخ طوسى، ص175 .
5) فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیها السلام، ص164 .
6) الاحتجاج، طبرسى، ج1، ص282 .
7) الامالى شیخ طوسى، ص463 .
8) همان .
9) اکمال الکمال، ج1، ص119 .
10) مکارم الاخلاق، ص11 .
11) برخى از متفکران اسلامى معتقدند که حضرت خدیجه قبل از حضرت رسول صلى الله علیه و آله ازدواج نکرده بود و فرزندانى همچون هند خواهرزادگان وى بودند که حضرت خدیجه آنان را در دامان خود پرورش داد .
12) اعیان الشیعه، ج1، ص380 .
13) شجره طوبى، ج2، ص334 .
14) همان .
15) مستدرک سفینة البحار، ج5، ص44 .
16) خدیجه، على محمد على دخیل، ص31 .
17) بحارالانوار، ج43، ص131 .
18) کشف الغمه، ج2، ص132 .
نماز و آموزههای مکتب عاشورایی امام حسین (ع)
عاشورا از آن واژههایی است که نمیتوان برایش، واژه مترادف و هم معنایینوشت. اگر بگوییم عاشورا زیباترین و با مفهومترین تابلوی هستی است، سخنی به گزافنگفتهایم، زیرا در هیچ تابلویی و در هیچ دورانی، این همه مفاهیم، به طور فشرده و کامل وزیبا در کنار هم و در یک جا گرد هم نیامده است.
در این تابلو در میدان جنگ در حساسترین لحظههای تاریخ، امام و یارانشزیباترین تصویر تاریخ را در نماز ظهر عاشورای خود آفریدند.
نماز ظهر عاشورا، نیایش سرخی است سرشار از رمز و راز، و کهکشانی است اززیبایی و معنا.
کربلا و عاشورا کلاس درس فراگیر و تکرار ناشدنی است که میتوان تا ابد آن رامایه و دست مایة پرورش نسلها قرار داد. ولی سوگ مندانه باید گفت: «عاشورا، چونامامان مظلوم شده است».
و اگر امروز در تار و پود جهان و خاصه کشورهای اسلامی با مشکلات متعدد ومعنوی روبه رو هستیم همه و همه به خاطر دور افتادن از روحیة عزت و افتخار حسینیاست.
شرایط سیاسی اجتماعی ضرورت رجوع به روحیة عزت و افتخار جهت رسیدن بهسعادت اجتنابناپذیر مینمایاند. لذا در این مقال به بررسی چند علت از علل عاشورایحسینی میپردازیم.
عوامل به وجود آمدن عاشورا
الف: عصر امام حسین (ع) عصری است که اندیشهها فلج و شخصیتها فروختهشدهاند و وفاداران و مردان واقعی تنها، یا گوشه نشین اند، مردمان جامعه ـ اعم از جوانان وپیران ـ مأیوس یا منحرف گشتهاند، اعوان و انصار پیامبر (ص) و علی (ع) و یاران حقیقیاسلام یا در، گذشته شهید شده یا توسط حکومت جابرانه خفه و خاموش شده و گاه خریدهشدهاند و بالاخره عصری بود همچون نیمه شبی که نه تنها قصد نداشت صبح شود، بلکهدستگاه حاکم وضعیت را به سوی اوضاعی وخیمتر و بحرانیتر پیش میبرد.
هیچ کس نمیخواست یا نمیتوانست فریاد اعتراض را از این وضعیت در دهد وآنهایی هم که میخواستند کوچکترین حرکتی کنند و پایگاهی از حقیقت بر افرازندحکومت سیاه آنان را در هم شکسته و ویران میکرد؛ حکومتی که رگهای حیاتیاشوابسته به فساد و میگساری و خوش گذرانی بود. در چنین مقطعی امام حسین (ع) بهعنوان وارث و یادگار امامت و به عنوان یک رهبر الهی، ساکت بودن خود را برابر میداند باتبدیل شدن دین الهی «فقط» به یک نام و آن، سرپوش برای تمام مفاسد و جلوه دادنجنایتها و به هدر رفتن تمام کوشش هایی که جدش پیامبر (ص) ، پدرش علی (ع) وبرادرش امام حسن (ع) و سایرین برای دین نموده بودند.
«مسئولیت پذیری» امام (ع) را بر آن داشته بود تا در برابر قبضة قدرت و حکومتـ که حق مسلم سیدالشهدا بود و به وسیله حاکم ستمگر زمان تسخیر شده و خود را در پناهفریبندهترین جامة تقوا و توحید و ریاکاری بر اریکة سلطنت و قدرت تحکیم نموده بود، ـبه پا خیزد و این در حالی بود که امام (ع) از جهت سلاح و سرباز برای مقابله دارایهیچگونه امکاناتی نبود و از قدرت جدّش و پدر و برادرش؛ یعنی حکومت اسلام و جبههحقیقت و عدالت حتی یک شمشیر یا یک سرباز نمانده بود، در عوض بنی امیهپایگاههای اجتماعی را فتح کرده بود با این وجود، برای امام (ع) مسئولیت ایمانی وآگاهی، بالاتر از هر وضعی بود و «نتوانستن او را از بایستن معاف نمیکرد».
بنابراین از مدینه خارج و به مکه آمد و آن جا رو به تمام حاجیان میفرماید:
«من به سوی مرگ میروم» و از مکه خارج و به طرف کوفه به راه افتاد و در واقع بهسوی آن حادثه عظیم رهسپار گشت.
امام حسین (ع) با ترک طواف و عزم به سوی میدان نبرد پیام بزرگ «تأسیسحکومت الهی» را به جهانیان، به خصوص کشورهای استعمارزده امروزی میرساند که درغیر این صورت چرخیدن به دور کعبه با چرخیدن به دور بت خانه یکسان خواهد بود.
پس حسین (ع) عاشورا را میراث ماندگار خویش ساخت تا فریاد اعتراض خود رااز وضعیت حاکم به گوش همگان برساند، تا به نام دین مفسده بازی نشود و دین خدا بابرتری سرخی خون بر سیاهی شمشیر پیروز شود.
ب) در پاسخ به این که چرا امام حسین (ع) جنگ نمود و امام حسن (ع) صلح رابرگزید؟ باید گفت:
امام حسین (ع) در مقام یک امام معصوم که از هر گونه خطا و اشتباه مصون استمیداند که تن دادن به صلح، امضا و تثبیت عملکردها و کارکردهای حکومت زمان،برابری با زوال اسلام و ارزشهای اسلامی در سایه پیرایههای زهد ریایی به صورت فسادو تجاوز آشکار میباشد. لذا اگر چه نه سپاه دارد و نه سلاح، اما نتوانستن او را از بایستنمعاف نمیکند.
میداند که صلح تماماً شر و نابودی در پی خواهد داشت و قیامش به همان اندازهمیتواند برای اسلام حیاتی و مهم باشد که صلح برادرش آن را نجات بخشید و علت اینامر تغییر کردن شرایط و اوضاع زمانه بود.
در تفاوت این دو روش باید یادآور شد که موقعیت سیاسی امام حسن باامامحسین 8 به تبع شرایط بعدی تغییر کرده بود؛
به بیان روشنتر امام حسین (ع) در مسند «خلافت» به عنوان وارث حکومتعلی (ع) به مقابله با نیروهای طاغی برخاست، حال آن که موضع امام حسین (ع) یک«معترض» در مقابل حکومت موجود بود و درست در نقطه مقابل روش امام حسن قرارداشت. پس شرایط کاملاً متفاوت بود و راهی جز مبارزه نبود.
ج) امام حسین (ع) میداند که صلح با یزید، به معنای بیعت با اوست، نه صلحنامهای که شرایطش را امام (ع) بنویسد. بیعت با یک جوان شهوت پرست که به صورتعلنی مست مینمود.
امام حسین (ع) بسیار روشن میدانستند که گذشته از همه مفاسد یزید دو مفسدهمهم در بیعت با یزید وجود دارد که در مورد معاویه و صلح امام حسن (ع) وجود نداشت:
یکی این که بیعت با یزید، تثبیت خلافت موروثی از طرف امام حسین (ع) بود؛یعنی مسئله فرد مطرح نبود، مسئله خلافت موروثی مطرح بود.
مفسدة دوّم، مربوط به شخصیت خاص یزید بود که وضع آن زمان را از هر زماندیگر متمایز مینمود.
او نه تنها فردی فاسق و فاجر بود ،بلکه متظاهر و مبتنی بر فسق بود و شایستگیسیاسی هم نداشت؛ حال آن که معاویه و بسیاری از خلفای بنی عباس هم، مردمان فاسقو فاجری بودند ولی یک مطلب را کاملاً درک میکردند و آن این که میفهمیدند اگربخواهند ملک و قدرتشان باقی بماند، باید تا حدودی مصالح اسلامی و شئون اسلامی رارعایت کنند. همچنین این را درک میکردند که اگر اسلام نباشد آنها هم نخواهند بود،ولی یزید این شعور را نداشت آدم متهتکی بود، و به مردم و اسلام و حدود آن بی اعتناییمینمود.
ما و عاشورا در صحنه سیاسی
اگر حضرت امام حسین (ع) در راه پیمان خویش با خدا از هیچ دارایی حتیخانوادهاش دریغ ندارد، پس چرا ما باید حتی در مسائل دینی و شرعی چون نماز، زکات،خمس و غیره کوتاهی کنیم.
مگر نه این که دین خدا و جامعه اسلامی پابرجا نمیشود، جز در سایه مردان وزنان پاک و فداکار که دستورات اسلام و اوامر الهی را احیا میکنند.
در رأس اهداف نهضت حسینی (ع) باید از «اقامه عدل» یاد کرد. امری کهبزرگترین هدف انبیا بوده است: ( لقد ارسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزانلیقوم الناس بالقسط ) .
مقام معظم رهبری در تفسیر این آیه معتقدند که انزال کتابهای الهی و ارسالرسل برای این بوده است که قسط و عدل در میان جوامع حاکم شود؛ یعنی نهادهای ظلمو زورگویی و فساد از میان برداشته شود.
لذا رویکرد عدالت خواهانه و سمتگیری «اصلاح طلبانه» حرکت امام حسین (ع) با شرایط کنونی جامعة امروز ما مشابهت هایی دارد.
امام حسین (ع) فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی»
نهضت احیاگری و بازگشت به اسلام ناب محمدی (ص) سرلوحة حرکت اصلاحیامام حسین (ع) بود.
امروز در جامعه ما سخن از «قرائتهای متعدد» و «اصلاحات» بر سر زبانهاست.امری که یکی از پایههای شکلگیری نهضت اباعبدالله الحسین (ع) بود. امام حسین (ع) اصلاحات را تعریف کرد و برای آن راهکار ارائه نمود.
مبارزه با رویکردی که خاندان بنی امیّه طی آن «امامت» را به «سلطنت» تبدیلکرده بودند و با عنوان قرائتهای مختلف و نمادهای متعدد، نماد راستین اسلام نابمحمدی (ص) ـ که وجود مبارک اباعبدالله الحسین (ع) بود ـ را اهتمام ویژهای به خرج دادهبودند تا به حاشیه برانند.
لذا امام حسین (ع) نهضت افشاگرانه و روشنگرانه خود را بر علیه یزید و سلطنتبنی امیه بر پا کرد و برای شفاف سازی مرز میان حق و باطل فرمود: «مثلی لایبایع مثله».
او با عدم تمکین از بیعت با یزید فریاد ماندگار در تاریخ را برآورد که «هیهات مناالذلة».
بدین سان حرکت عزت بخش و افتخار آفرین خود را که نمادی از اقتدار،ایستادگی و حق باوری بود، برای همیشه تاریخ به جهانیان آموخت.
سوگمندانه باید گفت که امروزه در کشور جریانهای سیاسی و نحلههای فکریکه در صدد احیای تفکر امثال یزید در استقرار سلطنت باشند، هستند.
این به ظاهر مدعیان روشنفکری که به جامعه نخبگان و روشنفکران متعهدکشور خیانت میکنند، بر این باورند که «حکومت دینی» با شرایط و اقتضائات کنونی دنیاسازگار نیست. لذا باید در راستای «جهانی شدن» ما نیز «سکولاریسم» را در جامعهمستقر کنیم.
برخی به ظاهر از این مدعیان اصلاحطلبی و مردم سالاری بر این باورند کهاصلاحات بر اساس قرائت آنها ذوب شدن در سیطرة استکباری است که امروزه «جهانیشدن» مترادف آن است. آنان به این نتیجه رسیدهاند که باید برای چنین کاری ساز و کارمناسب طراحی کرد و لذا دین، باید از صحنه اجتماعی رخت بر بندد و «دین فردی» و یا«دین حداقلی» جایگزین آن شود و از عرصه حکومت، جامعه و سیاست «دین زدایی»گردد.
«دشمنشناسی» یکی از مؤلفههای بزرگ نهضت حسین (ع) بود. امروزه درجامعه ما جریانهایی هستند و متأسفانه، کسانی که به دلیل اهمال و مسامحه برخیمسئولان و نهادها، در ارکان نظام نفوذ کردهاند و سخن از وجود دشمن خارجی را «توهمتوطئه» میپندارند.
«دنیا گرایی خواص» یکی از بسترهای مهم شکلگیری نهضت امام حسین (ع) که منجر به شهادت امام (ع) گردید.
«خواص» با قرار دادن موقعیتهای سیاسی - اجتماعی ویژه به خود و بعضاً بامباهات پیشینة مبارزاتی خود در گذشته «خواهان امتیاز ویژه» از حکومت بودند.
دنیاطلبی و اشرافی گری آنان از یک سو و نیاز به «گلادیاتورهای بزرگ» برایحضور در «بزنگاههای تاریخ» داشت، موجب شد که بسیاری از «خواص» ابتدا به نهضتامام حسین (ع) بپردازند و او را از این کار بازدارند.
آن گاه که این حربه مؤثر نیفتاد، برای رسیدن به ثروت، مقام و شهرت برای قرارگرفتن در اردوگاه باطل از یکدیگر سبقت میگرفتند.
برخی برای اثبات مراتب جان نثاری بیشتر به یزید در پرتاب تیر به خیمة سالارشهیدان، خود پیشگام شدند.
شرایط امروزی ما اگر نه همة مولفهها، بسترها، و زمینههای نهضت حسینی (ع) رادارا نمیباشد، اما در مواردی مشابهت فراوان دارد.
امروز مشاهده میگردد که اپوزیسیون ضد انقلاب، منافقین، سلطنت طلبان خارجنشین همراه با استکبار جهانی و در رأس آن آمریکای جنایتکار «تمامیت ارضی»،«کیان»، «هویت»، «آرمانها» و «انقلاب، نظام، امام و رهبری» را نشانه گرفتهاند. و با بهکارگیری بنگاههای سخن پراکنی و با تکیه بر امپراتوری رسانهای خود، بسیج گستردهایبرای «خاموش کردن صدای حق» میباشند.
صد افسوس که غافلان و مرعوبان داخلی نیز در یک همگرایی حیرت آور دراردوگاه دشمن قرار گرفتهاند و هزاران افسوس که باز «خواص» و آن هم از نوع«گلادیاتورها» در این صف نقش آفرینی میکنند.
در شرایطی که مبارزه اقتصادی، رانت خواری و مقابله با تبعیض، فساد و فقر باتحقق هدف بزرگ «عدالت» به عنوان رویکرد عصر سوّم انقلاب اسلامی نور امیدی را دردل همگان برافروخته است. باز همین خواص هستند که به صورت مختلف در کار و راهاین کار بزرگ مانع تراشی میکنند و برخی از آن به عنوان «بازی» و «شوخی» یادمینمایند.
امروز کسانی از «حاکمیت دوگانه» در ساختار حکومتی ایران سخن میگویند ولزوم عبور از هر آن چه که مانع باشد را بیان میکنند، ایشان همان کسانی هستند که بانظریه «فتح سنگر به سنگر»، «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» به انحصارطلبی رویآوردند و پس از آن که بازار شعارهای آنها رو به خاموشی گرایید عبور از «خاتمی»، «عبوراز قانون اساسی» و امروز «عبور از نظام» را در قالب نظر به حاکمیت دوگانه تئوریزهمیکنند.
این همان اقدامی است که موجب خوشحالی آمریکا و سردمداران کاخ سفیدگردید و خانم آلبرایت وزیر خارجه اسبق آمریکا گفت: «شاگردان خوب من اصلاحات را درایران دنبال میکنند».
برای جلوگیری از این گونه انحرافها باید گفت عنصر «امر به معروف و نهی ازمنکر» را به عنوان یک فریضه الهی باید زنده کرد و با دنیا گرایی خواص به شدت مقابلهنمود و هیچ گونه سازش و مسامحهای را در این مسیر نپذیرفت.
احیای امر به معروف و نهی از منکر
چه بسیار درس مهمی که شاید بزرگترین کلید نجات جامعه ما باشد. اگر خاندانبنی امیه در تبلیغات خود، خویش را از خاندان رسول خدا قلمداد کرده و اسلام را وارونه بهمردم نشان داده بودند و حسین (ع) با قیام خویش با محوریت امر به معروف و نهی ازمنکر، همه این توطئهها را به هم ریخت و اسلام اموی را از اسلام ناب محمدی جداساخت.
اکنون نیز ما باید همان طریق را بپیماییم، اگر تبلیغات استعمار و اجانب میکوشدتا اسلام را به عنوان روشها و حرفهای متفاوت از صحنه زندگیها خارج کند، اگرمیکوشد تا مسیر افکار را از مسیر اسلام منحرف سازد.
باید با سلاح «امر به معروف و نهی از منکر» به مقابله آن رفت، برای نجات دین ووطن اسلامی.
نماز در فرهنگ عاشورا
بدون شک امام حسین (ع) میتوانست نماز ظهر را به صورت فرادا و در خیمه خودبخواند، اما پیش روی دشمن نماز امام حسین (ع) در ظهر عاشورا غیر از جنبه معنوی،دارای بعد سیاسی و اجتماعی نیز بود؛ یعنی اگر عاشورا عالیترین و نابترین جلوههایارزش الهی و انسانی، نقطه اوج و قله رفیع تابناکترین آموزهها و مفاهیم ولایت است، واگر عاشورا را تحقق آرمانها و تبلور صداقت اسلام بدانیم. پس نماز ظهر عاشورا نمایندهتمام عیار ارزش و اعتبار است که نماز در این مکتب آسمانی دارد. و از این منظر نماز ظهرعاشورا پیام نهضت حسین (ع) را دارد.
پس نماز چنان که ستون دین است، یکی از ارکان و مؤلفههای نهضت حسینی نیزمیباشد.
نماز ظهر عاشورا روایتی است که از جنس آسمان که هر صاحب دلی را متحیّرمیکند و به تحقیق، در مقام عمل بالاترین تأکید و سفارش بر اهمیت جایگاه فریضةنماز است.
زیبایی و صلابت نماز شکوهمند ظهر عاشورا آن چنان است که تمامی راویان،مورّخان و ادیبان در آثار خویش از آن با عظمت بی نظیری یاد کردهاند و مقام الهی وپایمردی ملکوتی آن حضرت را در بر پا داشتن این فریضه مقدّس در میدان جهاد و درهنگامه خطر و مصیبت ستودهاند.
ابن اثیر و دیگر مورخان در باب نماز ظهر عاشورا نگاشتهاند:
«ابوثمامه صیداوی، که نامش عمرو بن عمرو، و از شمار یاران حضرت امامحسین (ع) بود، نگاهی به آسمان افکند و متوجه شد که زوال ظهر و هنگامه نماز فرارسیده است؛ از این رو پیش امام آمد و عرض کرد:
«جانم به فدایت! میبینم مردمان به تو نزدیک گشتهاند و سوگند به خدا! که توکشته نخواهی شد قبل از این که من در پیش روی شما کشته شوم. اما دوست دارم درحالی خدا را ملاقات کنم که این نمازی که وقت آن نزدیک شده است، خوانده باشم».
امام حسین (ع) سر به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «ذَکرتَ الصلاة جَعَلَکَ اللهُمن المصلّین الذاکرین، نعم هذا اول وقتها» .
گرمای شدید هوا، تشنگی فراوان، بی شرمی دشمنان، خطر تیرها و یورشهایبی امان، اندوه شهادت یاران و بسیاری از علل و عوامل دیگر، هیچ کدام در آن روزتاریخی نتوانست کوچکترین خللی در برپایی این فریضة مقدس ایجاد نماید و امام (ع) این گونه راه را بر همة بهانه گران و مستمسکان برای ترک نماز بست و اهمیت و عظمتآن را یادآور شد.
حضرت امام حسین (ع) انگیزه بزرگ خود را در انقلاب کبیر عاشورا، امر به معروفو نهی از منکر و احیای دین جدّ گرامی خویش معرفی میکند و مگر نه این که ستون دینجدّ عظیم الشأن او نماز است؟ پس نماز را همان گونه که جدش سفارش فرموده نبایدسبک شمرد و نماز را میبایست «اول وقت» به جای آورد. و این حقیقت بزرگ در عاشورابه صورت واقعیتی عینی به ظهور در آمد.
از سوی دیگر، امام حسین (ع) با نماز ظهر عاشورایش به تمام وجدانهای بیدارثابت کرد که هدف او از بر پایی نهضت عاشورا «دین خواهی» و عمل به تکلیف بوده استو نه خواستههای دنیوی و هواهای نفسانی.
امام (ع) با اقامه نماز ظهر عاشورا، صداقت، خلوص، ایمان و اصالت خود را بهعنوان رهبری الهی به اثبات رسانید. نماز ظهر عاشورا تفاوت بزرگ نهضت عاشورا بهعنوان یک نهضت الهی با سایر نهضتها است.
تاثیر شگرف نماز ظهر عاشورا را در همین گلچینی آن نیز میتوان به نظارهنشست و اندیشید که در این نماز چه عاملی وجود داشت که قرار از کف عدهای ربود و آنانرا از وصف دشمنان امام (ع) به صف دوستان او کشاند؟ چه جاذبهای در این نماز موجبشد تا گروهی به جانبازی برخیزند و فرزند و عیال و خانمان و حال و آینده خود را در راه خدابه فراموشی بسپارند و مهیای سختترین مصایب شوند؟
و نکته دیگری که در این باب شایان ذکر است، آن که سپاهیان یزید - که خود راخلیفه مسلمین معرفی میکرد - با حمله به امام (ع) و عدم رعایت حرمت نماز، ماهیّتپلید و ضد دینی خود را برملا کردند و خود موجبات رسوایی خود را فراهم آورند.
«نماز ظهر عاشورا نهاد پاکی ابر مردی است که زندگی را عقیده و جهاد میدانستو سرانجام مرگ شرافتمندانه در راه خدا را بر ذلت و ننگ زندگی با ستمکاران برگزید».
آری، حسین (ع) خود و یارانش هر یک آیاتی مجسم از نماز ظهر عاشورا هستند واین که ما در پس قرنها شهادت میدهیم: «اشهد أنّک قد أقمت الصلوة» از این رو استکه جهانی از عشق و فداکاری و مهر و عطوفت در نماز ظهر عاشورا جلوهگر شد؛ از اینروست که آوای نورانی «انی احب الصلوة» حسین (ع) و نماز ظهرش کار صد اعجاز برایحفظ دین کرد و از این روست که حسین (ع) از هر چه گذشت، جز نماز اول وقت ظهرعاشورا.
• نازم به قیام و قامت والایت نازم به نماز ظهر عاشورایت هنگامه عشقچشم چون دریانت
• خاموش در آن میانه غوغا کردی هنگامه عشقچشم چون دریانت هنگامه عشقچشم چون دریانت
تجلی نماز ظهر عاشورا در ادبیات فارسی
در طول تاریخ حیات بشری چه بسیار وقایع بزرگی پدید آمده که به رغم تمامیبزرگی و عظمتشان، هرگز مورد اعتنا و توجه ادیبان و سخنوران قرار نگرفته و یا ورود اینوقایع به قلمرو هنر و ادبیات بسیار کوتاه و کمرنگ بوده است.
اما نهضت بزرگ عاشورا واقعهای است که قرنها و قرنها چون نگین درخشان برتارک ادبیات درخشیده است و چه بسیار شاعران نکته سنجی که به سبب ارادت بهپیشگاه مقدس امام حسین (ع) اشعار فراوانی در مدح و منقبت آن حضرت سرودهاند و براین شور آسمانی هیچ نقطه پایانی وجود نداشته است.
به تحقیق میتوان ادعا نمود که تاکنون در خصوص هیچ واقعهای، همانند قیامکربلا تا این اندازه اثر هنری خلق نشده و در این میان نماز ظهر عاشورا نیز هموارهموضوعی شگرف و خارق العاده مورد تحسین و تمجید سخن سرایان چیره دست قرارگرفته است و شاعران در توصیف مقام ارجمند و خلوص صادقانة آن حضرت در روزعاشورا به ترسیم نماز ظهر عاشورا پرداختهاند.
نماز ظهر عاشورا، دارای مضامین بدیع و والایی است؛ مضامین متعددی که هریک دنیایی است از زیباترین جلوههای آسمانی.
این نماز آمیزهای است از حماسه، دین خواهی، مظلومیت، شرف، آرمانگرایی،حقانیت، اصالت، تعهد و... . از آن جا که بیان تمامی آثار در این مجال نمیگنجد، لذا دراین فرصت به ارائه گلچینی از گلزار ادبیات پارسی بسنده میکنیم:
یاور همدانی:
• نیایش را با صوت جلی خواند چه شوری ظهر عاشورا به پا کرد نمازی که حسین بن علی (ع) خواند
• صفای سینه صافی دلی خواند نمازی که حسین بن علی (ع) خواند نمازی که حسین بن علی (ع) خواند
محمود قاری:
• در هر نفسش سوز و گداز است حسین (ع) میخواند نماز آخرین را در خون یعنی که فدایی نماز است حسین (ع)
• سرچشمه هر راز و نیازی است حسین (ع) یعنی که فدایی نماز است حسین (ع) یعنی که فدایی نماز است حسین (ع)
کاظم جیرودی:
• حسین (ع) از خون پاکش تا وضو کرد نماز از حرمت خون شهیدان خدا داند که کسب آبرو کرد
• وصال روی جانان آرزو کرد خدا داند که کسب آبرو کرد خدا داند که کسب آبرو کرد
سیف الله خادمی:
• آن تابش بی غروب در پهنة دشت بگذشت زهر چه داشت حتی سرو جان اما زنماز خویش هرگز نگذشت
• از معرکه کرب و بلا باز نگذشت اما زنماز خویش هرگز نگذشت اما زنماز خویش هرگز نگذشت
رضا خیری:
• سرو آزاد تویی، لاله و شمشاد تویی تا ابد چون به احیای نماز است قیام تو حسین (ع) من فدای عطش سرخ کلام تو حسین (ع)
• در افق عاطفه فریاد تویی من فدای عطش سرخ کلام تو حسین (ع) من فدای عطش سرخ کلام تو حسین (ع)
کریمی مراغهای:
• نازم به عاشقی که در عشق باز کرد تا هر بشر بداند اهمیت نماز با خون وضو گرفت و شروع نماز کرد
• در خاک و خون تپیدن او کشف راز کرد با خون وضو گرفت و شروع نماز کرد با خون وضو گرفت و شروع نماز کرد
محمد ابوالقاسم جندقیان:
• خاک دشت کربلا را مُهر هر سجاده کرد پاسدار خون پاکان جهان باشد نماز
• پاسدار خون پاکان جهان باشد نماز پاسدار خون پاکان جهان باشد نماز
کامران شرفشاهی:
• قامت به نماز ظهر عاشورا بست آموخت به ما نماز را اول وقت
• آموخت به ما نماز را اول وقت آموخت به ما نماز را اول وقت
نیلوفر صفایی:
• در سایه قنوت تو راه نجات ماست از آخرین نماز تو، دین خدا به پاست
• از آخرین نماز تو، دین خدا به پاست از آخرین نماز تو، دین خدا به پاست
و.... هر یک از اشعاری که درباره نماز ظهر عاشورا سروده شده، گواه دیگری برعمق زیبایی و معنای آسمانی این نماز شکوهمند است.
نتیجه
امامان شیعه، همواره در طول تاریخ با تحمل رنجها و مصایب بی شمار، راه رابرای پیروان و یاران خویش هموار ساخته و کوشیدهاند آنها را به اهداف اصلی و غایتآفرینش متوجه سازند.
امام حسین (ع) سومین امام این سلسله وقتی کاندیدای چنین امر بزرگی شد، دراین راه از همه چیز و همه دارایی خویش حتی خانواده و فرزندان خویش مضایقه ندارد وهرگز نیز راضی نیست کسی در این راه اجباراً همراه او بیاید، لذا شب عاشورا چراغها راروشن نمیکند، تا آنها که دل در گرو دنیا دارند مرخص شده و فقط احرار خالص بمانند.
امام حسین (ع) و یاران به ظاهر اندکش پیام خونین خودشان را روی صفحهلرزان هوا ثبت میکنند، ولی چون توأم با رنگ قرمز و خون بود، در دلها حک شد و امروزهمیلیونها افراد از عرب و عجم این پیام حسین (ع) را به دل دارند:
«انّی لا اری الموت الّا سعادة و لا الحیوة مع الظالمین الّا برما».
اکنون ما در سایة این میراث گران بهای حسین (ع) هرگز چیزی کم نخواهیمداشت، به شرط آن که «تجلی عملی این امانت را در زندگی خویش به ظهور برسانیم و ازسایه سیاه و خطرناک غفلت و تحریف و احساس گرایی محض بر حذر باشیم».
نقش نهضت امام حسین علیه السلام در عزت جامعه اسلامى
گرچه در نگاه نخست پس از نهضتسیدالشهداء علیه السلام جز تعداد انگشتشمارى از شیعیان بر باورهاى شیعه باقى نماندند و اکثر یاران راستین ابى عبدالله علیه السلام در روز عاشورا به فوز شهادت نائل گردیدند، ولى سکوت خفتبار برخى از مسلمانان نسبتبه سلاطین جور شکست و جرات امر به معروف و نهى از منکر در میان امت پیامبر صلى الله علیه و آله رشد یافت و این همان عزتى بود که امام حسین علیه السلام با قیام خونین خویش براى جامعه اسلامى به ارمغان آورد.
نوشتار حاضر در صدد استبا بهرهگیرى از حوادث تاریخى نخستین سالهاى پس از عاشورا، حقیقت مزبور را براى خوانندگان تبیین نماید.
براى درک میزان تاثیر نهضتسیدالشهداء علیه السلام بر عزت جامعه اسلامى ابتدا باید در مورد ماهیتبنى امیه و وضعیت جامعه اسلامى قبل از نهضتسیدالشهداء علیه السلام مطالعه کرد تا از این رهگذر تحول جامعه اسلامى پس از نهضت امام حسین علیه السلام مورد بررسى قرار گیرد.
ماهیت، سیاستها و اهداف امویان تا سال 61 هجرى
الف) مبارزه رو در رو با اسلام:
بنى امیه، پیش از پیروزى اسلام قدرت برتر مکه و حتى جزیرة العرب به حساب مىآمدند؛ یعنى، هم از حیث نظامى و هم از یثسیاسى و اقتصادى قدرت درجه اول شمرده مىشدند. آنان پس از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله، به شدت با دعوت آن حضرت مخالفت کردند، چرا که حاکمیت ارزشهاى اسلامى را با منافع دنیوى خویش در تضاد مىدیدند. از این رو علىرغم تساهل با سایر ادیان مکه، با اسلام به سختى به مبارزه پرداختند. آنان پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان را تحتسختترین فشارها قرار دادند؛ بطورى که مسلمانان براى حفظ دین و انجام مناسک خویش دست از مال و منال و خاندان خود کشیدند و به ناچار به حبشه و مدینه هجرت کردند، ولى کفار قریش به سرکردگى بنى امیه همچنان به تعقیب آنها ادامه داده افرادى را به حبشه فرستادند تا پادشاه حبشه را به اخراج مسلمانان وادار نمایند.
آنان سه جنگ سنگین، خونین و خسارت بار را بر حکومت نوپاى پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه تحمیل کردند و در برخى از این جنگها ضربههاى سختى به مسلمانان وارد نمودند. هدف اصلى آنان در این جنگها قبل از هر چیز نابودى اسلام و کشتن پیامبر صلى الله علیه و آله بود، ولى در پرتو مجاهدتهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام و اصحاب راستین آن حضرت و در سایه امدادهاى غیبى خداوند متعال، سرانجام مسلمانان پیروز شدند و مکه را فتح کردند.
روز فتح مکه نیز ابوسفیان و فرزندانش تنها از روى ترس اسلام آوردند و سیاست دشمنى علنى و حمله از بیرون را به ستیز پنهان و نفوذ از درون تغییر دادند.
ب) نفوذ در حکومت اسلامى:
آنان که از نابودى اسلام از طریق جنگ مسلحانه کاملا نومید شده بودند این بار تصمیم گرفتند با نفوذ در ارکان جامعه اسلامى و اشغال مفصلهاى حساس دستگاههاى تصمیمگیرى جامعه، بار دیگر بر مسلمانان سیطره یابند. از این رو ابتدا مناطق مفتوحه شامات را بدست گرفتند. اول یزید بن ابىسفیان و بعد از مرگ او برادرش معاویه فرمانده نیروهاى نظامى و حاکم شام شدند.آنها در زمان عثمان قلمرو نفوذ خود را گسترش داده ریاست دفتر عثمان و فرماندارى کوفه و مصر را نیز تصاحب کردند واز آنجا که فرماندارى کوفه بر تمام مناطق ایران نیز نظارت داشت، مىتوان گفت ایران هم تحت نفوذ بنىامیه قرار گرفت.
ج) عملیات استحاله:
آنان پس از نفوذ در دستگاههاى اجرایى و اقتصادى و سیاسى جهان اسلام، عملیات استحاله را آغاز کردند. یکى از مهمترین روشهاى استحاله آنها شکستن حرمت احکام اسلام از طریق رواج فساد اخلاقى و اقتصادى و ادارى و تحریک احساسات مسلمانان بود. براى روشن شدن بحثبه نمونههاى زیر توجه کنید:
1ـ ولید بن عقبة بن ابى معیط رسما در کوفه شراب خورد و در محراب عبادت هنگام نماز صبح از فرط شرابخوارى استفراغ کرد. این عمل، سخت مسلمانان کوفه را خشمگین ساخت، بطورى که یکى از نمازگزاران (عتاب بن غیلان) گفت: «و الله لا اعجب الا ممن بعثک الینا والیا و علینا امیرا؛قسم به خدا جز از کسى که تو را والى و امیر ما قرار داده تعجب نمىکنم.»
2ـ سعید بن عاص رسما به مردم کوفه گفت: «انما هذا السواد فطیر لقریش؛سرزمینهاى سرسبز عراق، کالاى بى مقدار قریش است.»
این سخن بیانگر به یغما بردن حقوق فاتحینى بود که با جانبازیهاى خود این مناطق را فتح کرده و اکنون براساس حق اسلامى خویش مىبایست از محصولات آن استفاده کنند. از این رو اعتراض مردم را برانگیخت؛ مالک اشتر فرمود: «اتجعل ما افاء الله علینا بظلال سیوفنا و مراکز رماحنابستانا لک و لقومک؟؛آیا این [زمینهاى سرسبزى را] که خداوند در ازاى شمشیر زدنها و فرود آمدن نیزههایمان به عنوان غنیمتبه ما عطا فرموده، مال خود و قومت مىخوانى؟»
3ـ عبدالله بن سعد بن ابى سرح با ظلم و ستم خود، مردم مصر را به تنگ آورد به گونهاى که عده زیادى از مسلمانان از مصر به مدینه آمده و از او شکایت کردند ولى شکایت آنان موجب به خطر افتادن جان خودشان گردید، زیرا هنگام بازگشت در میان راه غلام عثمان را در حالى که حامل نامهاى براى عبدالله بن سعد بود دیدند، مشکوک شده نامه را گشودند، معلوم گردید حاوى دستورى از طرف عثمان به عبدالله بن سعد مبنى بر دستگیرى و به دار کشیدن برخى از معترضان است.این امر آتش خشم آنان را بر افروخت و از همان جا راهى مدینه شدند و علیه عثمان انقلاب کردند.
این برخوردها مردم شهرهاى مختلف را به تنگ آورد تا آنجا که خواهان عزل عثمان شده، او را کشتند.
د) قدرتطلبى معاویه و فروپاشى حکومت دینى:
معاویه گمان مىکرد با کارشکنیهاى بنىامیه و عزل عثمان حکومتبه دست او خواهد افتاد، روى همین جهتبه زبان از عثمان حمایت مىکرد ولى در عمل زمینه انتقال قدرت از عثمان به خود را فراهم مىساخت. وى دوازده هزار نیرو در شام به عنوان حمایت از عثمان بسیج کرده بود، ولى کمى بیرون از شهر شام آنها را متوقف نمود و از ادامه حرکت آنان به سوى مدینه ممانعت کرد. سپس خود به مدینه آمد و به عثمان گفت: آمدهام تا از نظر شما مطلع گردم، آنگاه برگردم و نیروها را بیاورم. عثمان کید او را فهمید و گفت: «لا و الله، و لکنک اردت ان اقتل فتقول: انا ولى الثار؛ قسم به خدا! چنین نیست. تو مىخواهى من کشته شوم و تو بگویى من صاحب خون [عثمان] هستم.»
معاویه دنبال فرو افکندن حکومت عثمان و تحکیم قدرت خویش بود، ولى با تلاش بزرگانى چون مالک اشتر و عمار یاسر و محمد بن ابى بکر، مردم بعد از قتل عثمان با على علیه السلام بیعت کردند و بنى امیه به هدف خود یعنى بنیانگذارى سلطنت اموى نرسیدند. البته آنان آرام ننشستند و عملیات تضعیف حکومت دینى را با تغییر شیوه ادامه دادند.
امام على علیه السلام ماهیت ضد اسلامى آنان را مىشناختبطورى که مىفرمود: «و الذى فلق الحبة و برا النسمة ما اسلموا ولکن استسلموا و اسروا الکفر؛ قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، آنها اسلام نیاوردند لکن به ظاهر تسلیم شدهاند و کفر خود را پنهان کردهاند.»
و شاید به همین جهت در همان روزهاى نخستخلافت، همه کارگزاران اموى را عزل کرد.
امویان این بار علاوه بر ادامه استحاله درونى جامعه اسلامى از طریق ایجاد اختلاف بین گروهها و دستهجات بیعت کننده با امیرمؤمنان علیه السلام، بطور همزمان مبارزه علنى و بیرونى را مانند صدر اسلام آغاز کردند. ابتدا طلحه و زبیر را به جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام تحریک کردند. مروان بن حکم بطور علنى در جنگ جمل شرکت نمود و اوضاع را به دقت زیر نظر اشتبه گونهاى که وقتى علائم پشیمانى را در طلحه مشاهده کرد در همان میدان نبرد از پشتبه سویش تیر افکند و او را از پاى در آورد.
معاویه نیز به محض اطلاع از بیعت مردم با على علیه السلام طى نامهاى بیعتخود را با طلحه و زبیر اعلان کرد و از آنها خواستبه خونخواهى عثمان برخیزند.
سپس در جنگ صفین خود مستقیما روبروى امیرمؤمنان علیه السلام قرار گرفت و وقتى از پیروزى نظامى در میدان نبرد نومید شد از طریق تزویر و تطمیع عناصر فرصت طلب، سپاه کوفه را فریفت و بدین وسیله مقاومتسپاه حضرت را شکست و دستبه غارت شهرهاى تحت نظارت و حکومت على علیه السلام زد. و سرانجام با بهرهگیرى از زر و زور و تزویر اقتدار حکومت امام على علیه السلام و فرزند گرانقدرش امام حسن علیه السلام را متلاشى کرد.
در نهایتبه سال 41 هجرى با شهادت امام على علیه السلام زمینه فروپاشى حکومت دینى و تبدیل خلافت اسلامى به سلطنت طاغوتى فراهم آمد و معاویه رسما در سخنرانى خویش در میان جمعیت کوفه پس از صلح امام حسن علیه السلام گفت: «انى ما قاتلتکم لتصلوا و لالتصوموا و لالتحجوا و لا لتزکوا انکم لتفعلون ذلک انما قاتلتکم لاتامر علیکم؛من با شما نجنگیدهام تا نمازگزارده و روزه گرفته و حجبه جا آورید و زکات بپردازید. شما اینها را انجام مىدهید. من با شما جنگیدهام تا بر شما حکومت کنم.»
بنى امیه با همه تلاشهایى که کردند، به هدف نهایى خویش که هدم و مسخ اساس دین بود نایل نیامدند و معاویه تحت فشار افکار عمومى شعائر اسلامى را رعایت مىکرد و به حریم اعتقادات و اصول و فروع دین تجاوز علنى و رسمى نمىکرد، ولى از استمرار حیات شالودههاى دین غمگین و ملول بود. این حقیقتى است که وى در ملاقات با مغیرة بن شعبه ابراز داشته است.
مغیره از او درخواست کرد: حال که به قدرت رسیدهاى قدرى با بنىها شم ملایمتر رفتار کن تا نام نیکى از خویش باقى گذارى. اما معاویه محو شدن نام خلیفه اول و دوم را شاهد آورده، با اشاره به شهادت به رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله در اذانهاى پنجگانه گفت: «و اى ذکر یدوم بعد هذا؛پس از این دیگر چه نامى باقى خواهد ماند؟»
معاویه از زنده بودن نام پیامبر صلى الله علیه و آله در جامعه سخت ناراحتبود و اگر فرصت مناسبى مىیافت، یاد پیامبر صلى الله علیه و آله را از خاطرهها محو مىکرد.
ه) یزید و عزم نابود کردن اساس دین:
معاویه تا زمان مرگ به هدف خویش نرسید ولى یزید سیاست پنهان پدر را آشکارا دنبال کرد و با عزم نابود کردن اساس دین و انکار رسالت و وحى و نبوت و معاد و قیامت و گرفتن انتقام کشتههاى کفار قریش در جنگ بدر به میدان آمد. بهترین گواه بر این مدعا سخنى است که هنگام ملاقات با سر مطهر حسین بن على علیهما السلام بر زبان جارى کرده و در حقیقتبا گفته خویش کفر خود را علنى نمود. او این شعر را در آن هنگام قرائت کرد:
لیت اشیاخى ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
لعبتها شم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحى نزل
لست من خندف ان لم انتقم
من بنى احمد ماکان فعل
«اى کاش بزرگانم که در جنگ بدر کشته شدند حضور داشتند و جزع و ناله قبیله خزرج را از ضرب نیزه مىشنیدند.
بنىها شم با پادشاهى بازى کردند، نه خبرى [از آسمان] آمده بود و نه وحى اى نازل گردید. من از قبیله خندف نباشم اگر از فرزندان احمد به خاطر آنچه انجام داده انتقام نگیرم.»
بیت نخست از این ابیات، شعرى بود که ابن زبعرى یکى از کفار مکه هنگام پیروزى کفار در جنگ احد سروده بود.
تمسک به این اشعار نشانگر آن بود که اساسا یزید مىخواهد تیر خلاص را به پیکره نیمه جان دین بزند.
بنابراین تا قبل از یزید، بنى امیه موفق گردیدند حکومت دینى را فرو ریخته، ارزشهاى اصیل اسلامى جامعه را به ارزشهاى بدیل جاهلى تغییر دهند، ولى از این پس بناى نابودى و مسخ اساس دین و ارکان و اصول آن را در سر مىپروراندند. از این رو وقتى یزید روى کار آمد، سیدالشهداء علیه السلام به این راز پنهان و هدف شوم اشاره نموده فرمودند: «و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ دیگر باید فاتحه اسلام را خواند که امت [اسلامى] به حاکمى مانند یزید مبتلا شده باشد.»
فرایند تضعیف عزت مسلمانان از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله تا عصر عاشورا
الف) احیاء تعصبات قومى و قبیلگى:
پس از پیامبر صلى الله علیه و آله بار دیگر تعصبات قومى و قبیلگى در میان مردم زنده شد و دقیقا به خاطر همین عصبیتها در بیعتبا امیرمؤمنان علیه السلام سستى به خرج داده، افسار جامعه را بدست کسانى سپردند که خود بارها به ضعف و ناتوانى خویش براى اداره جامعه در زبان و عمل اعتراف کردند. عمر در مورد تاثیر تعصبات قومى در کنار گزاردن امیرمؤمنان علیه السلام به ابن عباس گفت: «قریش خوش نداشتند تا رسالت و خلافت هر دو در میان بنىهاشم باشد و در نتیجه شما به قوم خودتان فخر بورزید و مغرور شوید.»
ب) تجمل گرایى:
وقتى دست جامعه اسلامى از دامن ولایت کوتاه شد، دچار مشکلات متعددى گردید؛ مشکلاتى چون، تبعیض در تقسیم بیتالمال، بىمبالاتى نسبتبه مسائل فرهنگى و حفظ دستاوردهاى عصر بعثت، بىتوجهى به پاسدارى از ارزشها، روى کار آمدن شخصیتهاى فرو مایه و مسئلهدار، حذف چهرههاى شایسته، گسترش روحیه نفاق، شیوع بىاعتمادى، پیدایش بدعتهاى ناروا، و سرانجام مهمترین آنها رواج تجملگرایى و دنیاطلبى که مادر بسیارى از مصائب شد. یاران نزدیک پیامبر صلى الله علیه و آله و بزرگان اصحاب به مال و منال و خرید خانههاى متعدد و زمین و املاک فراوان مبتلا شدند و مجاهدان نامدار، به ثروتمندان بى درد مبدل گردیدند. مسعودى آمار ثروت برخى از آنها را به شرح ذیل نقل کرده است.
طلحه: روزانه هزار دینار از غلات زمینهاى عراق، و بیش از این مقدار از زمینهاى شرات، درآمد داشت.
زبیر: خانهاى وسیع در بصره داشت که پایگاه تجار و ثروتمندان بوده و خانههایى در مصر و کوفه و اسکندریه، و نیز پنجاه هزار دینار نقد، هزار اسب، هزار کنیز و [غلام] داشت.
عبدالرحمان بن عوف: صد اسب، صد شتر و ده هزار گوسفند داشت، به علاوه سهم هر یک از چهار زنش پس از مرگش از یک هشتم ارث، هشتاد و چهار هزار گردید.
زید بن ثابت: یکصد هزار دینار اموال منقول و غیرمنقول داشت و طلاهایش را با تبر بین وراث تقسیم کردند.
عثمان بن عفان: یکصد و پنجاه هزار دینار و یک میلیون درهم و زمینهاى کشاورزى در وادى القرى و حنین و غیره به ارزش یکصد هزار دینار و تعداد زیادى اسب و شتر داشت.
ج) انحراف خواص و عوام:
وقتى خواص اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله به دنیا چسبیدند و ارزشهاى دینى را فراموش کردند، رفته رفته سنت پیامبر صلى الله علیه و آله جاى خود را به سنتهاى جاهلى داد و بسیارى از اصحاب در زبان از پیامبر صلى الله علیه و آله یاد مىکردند و در عمل بر خلافتسیره آن حضرت عمل کرده از روشهاى دوران جاهلیت پیروى مىنمودند. در چنین شرایطى زمینه رشد مجدد امثال معاویه فراهم آمد. چرا که آنها بیش از سایران در اشرافیتسابقه داشته و زندگانى شاهانهاى در شام براى خود رقم زده بودند.
وقتى ارزشها تغییر کرد و سوابق دینى و افتخارات جهادى رزمندگان و ایثارگران صدر اسلام قیمتخود را از دست داد و روحیه امر به معروف و نهى از منکر از بین رفت، شوکت و عظمتخواص اهل حق فرو پاشید؛ چرا که امتیاز آنها به امورى بود که امروز رنگ باخته بود.
از سوى دیگر انحراف خواص موجب انحراف عوام گردید. آنها نیز براساس معیارهاى دوران جاهلیت نو به صورت ناخودآگاه در قبال صاحبان زر و زور کرنش مىکردند و در مقابل اشراف احساس کمبود نموده، سلطه اشراف ضعیف الایمان را مىپذیرفتند.
د) سلطه بنى امیه و تحقیر مسلمانان:
حاصل این فرایند این بود که بنىامیه به آسانى بر مردم مسلط گشتند؛ به طورى که اگر در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان یک حزب شکستخورده سیاسى در حاشیه مجالس حل و عقد جامعه اسلامى مىنشستند، پس از پیامبر صلى الله علیه و آله رفته رفته صدر نشین مجالس شدند و حتى اصحاب با سابقه مهاجر و انصار را تحقیر و تهدید مىکردند.
ابنابىالحدید مىنویسد: در اواخر خلافت عثمان، معاویه در جمع بزرگان اصحاب حاضر شد و به بهانه دفاع از عثمان با کمال جسارت آنها را تحقیر کرد و خود و پدران بتپرستش را به نیکى و بزرگى ستود. او گفت: «اى مهاجران، شما مىدانید هر یک از شما پیش از اسلام در میان قومتان فردى ورشکسته و گم نام بودید و امور اجتماع بدون نظرخواهى از شما رتق و فتق مىشد، تا اینکه خداوند رسولش را مبعوث کرد و شما سبقت جسته، زودتر به او پیوستید. پس شما تنها به واسطه سبقتتان سیادت یافتهاید، بطورى که امروز مىگویند: رهط فلان، آل فلان، وگرنه پیشتر شما قابل ذکر نبودید.» طبق گزارش تاریخ، همه اصحاب حاضر در مجلس سخنان تحقیرآمیز معاویه را تحمل کردند. تنها کسى که در مقابلش ایستاد، امیرمؤمنان علیه السلام بود. آن حضرت فرمودند: «اى پسر زن کثیف، تو را چه به این حرفها....» سپس برخاستند و از مجلس خارج شدند.
ه) ضعف و ذلتخواص و عوام:
این ماجرا از یک سو میزان سلطه بنىامیه و از سوى دیگر احساس وحشت و حقارت بزرگان اصحاب را نسبتبه آنان نشان مىدهد. وضع به گونهاى شده بود که اگر کسى از بنىامیه مرتکب جنایتى مىشد و طبق دستورات شرع مستوجب حد شرعى مىگردید، مسلمانان جرات نمىکردند حد الهى را بر او جارى کنند.
طبق نقل مسعودى، وقتى ولید به جرم شرابخوارى محکوم به شلاق شد، کسى از اصحاب جرات نکرد حد را بر او جارى کند، تا اینکه امیرمؤمنان علیه السلام شلاق را برداشت و او را به سزایش رساند.
این ذلت و خوارى در برابر بنىامیه و احساس وحشت و خود باختگى در برابر امویان، محصول سیاست تساهل خلیفه اول و دوم در برابر بنىامیه و سیاستهاى غلط آنان در زمینه امور اقتصادى و فرهنگى جامعه بود که با ضعفهاى شخصیتى و تعصبات قومى و بىمبالاتى مضاعف عثمان افزایش یافت و پس از عدم موفقیت مسلمانان در جنگ صفین و تحمیل صلح بر امام حسن علیه السلام و سلطه معاویه بر کل جهان اسلام به اوج خود رسید. بطورى که معاویه در دوران خلافتخود به آسانى مىتوانست قیام متنفذترین شخصیتهاى شیعه را در کانون مخالفان خود یعنى کوفه در نطفه خفه کند، کما اینکه به آسانى قیام حجربن عدى کندى را کنترل و خود حجر و فرزند و یارانش را به شهادت رساند.
در سایر شهرهاى حجاز و مصر و ایران و غیره نیز وضع به همین منوال بود. ترس از بنىامیه در کانون دلهاى مسلمانان نشسته بود. یا از آنها مىترسیدند و یا از پیروزى بر آنها نومید گردیده، نسبتبه عملکردشان بىتفاوت شده بودند و یا مجذوب قدرت و اموالشان شده به آنها پیوستند.
از این رو وقتى سیدالشهداء علیه السلام قیام خویش را آغاز کرد، برخى مانند عبدالله بن جعفر و عبدالله بن مطیع تلاش مىکردند حضرت را از تصمیم خویش منصرف نمایند.
و برخى دیگر همچون احنف بن قیس چون پست و مقام و مال و منالى نزد سیدالشهداء علیه السلام نمىدیدند، از یارى آن حضرت سرباز زدند.
عبدالله بن جعفر به حضرت گفت: «از راهى که برگزیدهاید برایتان نگرانم که مبادا به هلاکتشما و نابودى اهل بیتتان بیانجامد.»
عبدالله بن مطیع گفت: «و الله اگر آنچه را که [امروز] در دستبنى امیه است [یعنى حکومتشان را] بطلبى، شما را مىکشند و اگر شما را بکشند بعد از شما هرگز از کسى نمىهراسند.»
این جملات حاکى از آن است که ترس از بنى امیه در دلهاى برخى لانه کرده، از پیروزى بر آنها مایوس شده بودند و برخى دیگر تحت نفوذ فرهنگى بنى امیه، عقاید دنیا مدارانه و مالپرستانه و جاهطلبانه پیدا کردند. و شاید از همین رو عوام مردم به پیروى از خواص روحیه شهادتطلبى و ظلم ستیزى را از کف داده و از امر به معروف و نهى از منکر دستشستند و در عین علاقه به سیدالشهداء علیه السلام به خاطر ترس از امویان و یا طمع به دنیا از شرکت در نهضت امام حسین علیه السلام دورى جستند.
بنابراین در جمعبندى از اوضاع سیاسى و اجتماعى عصر امامت امام حسین علیه السلام باید گفت: در جامعه آن روز حکومت دینى از بین رفت، خلافتبه سلطنت مبدل گردید، ارزشهاى دینى مسخ شده، جامعه از فرهنگ دینى تهى شد و مردم در اثر مرعوب شدن در برابر امویان، با حقارت، تسلیم وضع موجود گردیده از اصلاح امور نومید شدند.
زیرا امویان با در دست گرفتن حکومت و تبدیل حاکمیت دینى به سلطنت و پادشاهى، عزت و اقتدار مسلمانان را از بین بردند و با اهانتبه ارزشها و هتک مقدسات، عزت اسلامى مسلمانان را پایمال ساختند. اکنون یزید مىخواستبا مسخ اصول و فروع و فروپاشى ستونها و شالودههاى اساسى اسلام چون وحى و نبوت و نماز و روزه و حج، آخرین ضربه را بر پیکر جامعه اسلامى بزند و به مسلمانان اعلان کند که اسلام هیچ خیرى براى آنان نداشته، دین آنان نه قدرت اداره جامعه را دارد و نه مایه عزت افراد است.
تاثیر نهضت عاشورا در احیاى عزت امت اسلامى
در چنین وضعى سیدالشهداء علیه السلام به مبارزه برخاست و به امویان و دشمنان اسلام فهماند که قدرت غیرت اسلامى به حدى است که اگر در کالبد یک جمع کوچک دمیده شود مىتواند بنیان یک حکومت جبار و قدرتمند را به لرزه درآورد. اسلام مىتواند مایه عزت مسلمانان در برابر ظلم ظالمان و ملامت ملامتگران و تحقیر و تمسخر کفار باشد.
قیام سیدالشهداء علیه السلام و یارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبتبه بنىامیه تا حد زیادى از بین برد؛ بطورى که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندین قیام در حجاز و عراق بر علیه امویان هستیم. قیامهایى که هر یک نشانگر رشد غیرت دینى جامعه اسلامى و پیامآور عزت مسلمانان مىباشد.
ناگفته پیداست مهمترین کار کرد قیام امام حسین علیه السلام حفظ و بقاى اسلام بود. بنىامیه در زمان خلافتیزید در پى ویران کردن بنیادهاى دین پیامبر صلى الله علیه و آله یعنى توحید و نبوت و نماز و روزه و... بودند، ولى امام علیه السلام با حماسه خونین خویش چهره کریه بنىامیه را فاش کرد و با از بین بردن مشروعیت و مقبولیتبنىامیه، بقاى اصول اعتقادات و مسلمات دین را تضمین نمود. از این رو وقتى ابراهیم پسر طلحة بنعبیدالله در شام از امام سجاد علیه السلام پرسید [اگر در جنگ جمل جدت پیروز شد] حالا چه کسى پیروز شده است؟ امام علیه السلام در پاسخ او فرمودند: «اذا اردت ان تعلم من غلب، و دخل وقت الصلاة، فاذن ثم اقم؛ اگر مىخواهى بدانى چه کسى پیروز شده است، هنگام فرا رسیدن وقت نماز ابتدا اذان بگو و سپس نماز را اقامه کن.»
این سخن نشانگر آن است که هدف نهضتسیدالشهداء علیه السلام در درجه نخستحفظ اسلام و استمرار شهادت به توحید و نبوت بر ماذنههاى جامعه بود، چرا که اگر این مؤلفههاى مهم از صفحه جامعه محو مىشد دیگر چیزى از اسلام باقى نمىماند.
البته کارکرد نهضت عاشورا تنها در این مقوله خلاصه نمىشود. نهضت ابى عبدالله در احیاى فرهنگ شهادتطلبى و ایثار و ظلمستیزى و نفرت انگیزى نسبتبه سلاطین اموى و بازگشتبه سوى اصالتهاى عصر نبوى نقش مهمى ایفا نمود و همه اینها موجب بازگشت عزت از دست رفته مسلمانان گردید.
به دیگر سخن، نهضت عاشورا روح مقاومت اسلامى را در جامعه زنده کرد و بر کالبد نیمه جان و بىرمق مسلمانان روح حقطلبى دمید. اکنون براى روشن شدن این حقیقتبه برخى از قیامهاى حق طلبانه شهرهاى مدینه و کوفه به عنوان دو مرکز اصلى حجاز و عراق در حد این مقال کوتاه اشاره مىکنیم.
برخى از قیامهاى متاثر از قیام امام حسین علیه السلام
1ـ شورش مردم مدینه:
قیام مردم مدینه یا جنگ حره یکى از مهمترین مظاهر انقلاب روحى مسلمانان و آمادگى براى قیام علیه امویان بود. این قیام به سال 62 هجرى به وقوع پیوست.ماجرا از این قرار بود که وقتى والى یزید در مدینه (عثمان بن محمد بن ابى سفیان) خواست طبق سنوات گذشته صوافى (مالیات ویژه خلیفه) گندم و خرما را از مردم مدینه بگیرد و براى دارالخلافه یزید بفرستد، آنها ممانعت کردند.
قبل یا بعد از این ماجرا عدهاى از نمایندگان مردم مدینه به شام رفتند و بىمبالاتى یزید را نسبتبه دین از نزدیک دیدند. این موضوع موجب تحریک احساسات دینى آنان شد به گونهاى که هنگام بازگشتبه مردم گفتند: «یزید دین ندارد، شرب خمر مىکند، طنبور مىزند و کنیزان نزدش مىنوازند و با سگها بازى مىکند.»
در پى این وقایع، مردم به خشم آمده، امویان را سنگسار نموده از شهر بیرون کردند.
این حرکت از مردم مدینه بسیار حیرتانگیز بود، چرا که آنها بر خلاف مردم کوفه گرایش شیعى چندانى نداشتند. آنها همان کسانى بودند که هنگام حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به خاطر ترس از بنىامیه از همراهى با آن بزرگوار خوددارى کرده بودند. ولى دو سال پس از شهادت آن حضرت خود در برخورد با بنىامیه پیش قدم شدند.
2ـ قیام توابین:
شیعیان کوفه پنجسال پس از شهادت امام حسین علیه السلام به سال 65 هجرىبه فرماندهى «سلیمان بن صرد خزاعى» و همکارى بزرگانى چون مسیب بننجبه، عبدالله بن سعد بن نفیل، رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال، «نهضت توابین» را بر پا نمودند.آنها از کاهلى خویش در یارى سیدالشهداء علیه السلام در جنگ با بنىامیه سخت پشیمان گردیده و توبه خود را جنگ با آنان تا سر حد کشته شدن قرار دادند.آنها تقریبا با چهار هزار نیروى جنگى از کوفه حرکت کردند،ابتدا به زیارت قبر سیدالشهداء علیه السلام در کربلا رفتند و از سستى خویش در مبارزه با بنىامیه و یارى ابى عبدالله علیه السلام با اشک و آه توبه کردند، سپس یکایک با آن حضرت وداع کردهبه سوى شام به راه افتادند.
وقتى با سپاه اموى روبرو گردیدند، در مقابل پیشنهاد شامیان که از آنها خواستند با عبدالملک مروان بیعت کنند، بدون هیچگونه نرمشى گفتند: باید عبیدالله بن زیاد را تسلیم و عبدالملک را عزل کنید و حکومت را به اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله بسپارید.
توابین پس از چند روز جنگ شجاعانه ـ که در مراحل اولیه با پیروزى آنان همراه بود ـسرانجام به علت ملحق شدن نیروهاى تازه نفس به سپاه اموى شکستخوردند و اکثریت قاطع آنها به شهادت رسیدند.
توابین همانهایى بودند که از ترس بنىامیه و ابن زیاد از یارى سید الشهداء علیه السلام سرباز زدند، ولى پس از شهادت ابىعبدالله علیه السلام جبههاى ذلت را از تن بیرون کرده مردم را به احیاى قرآن و ارزشهاى ناب عصر نبوى و خونخواهى اهل بیت علیهم السلام دعوت کردند. همانها که با یزید دستبیعت داده و از ترس بنىامیه مهمان خویش را بدست گرگهاى درنده کوفه سپردند، حال چنان شهامتى یافتند که امویها را بى دین و لامذهب مىخواندند و تا پاى جان در مساف با آنها ایستادگى کردند.
عبیدالله بن عبدالله سخنگوى توابین هنگام فراخوان مردم به جهاد مىگفت: «انا ادعوکم الى کتاب الله و سنة نبیه و الطلب بدماء اهل بیته و الى جهاد المحلین والمارقین فان قتلنا فما عندالله خیر للابرار و ان ظهرنا رددنا هذا الامر الى اهل بیت نبینا؛ من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و به خونخواهى اهل بیت او و جهاد با پیمان شکنان و خارج شوندگان از دین دعوت مىکنم. پس اگر کشته شویم، آنچه نزد خداستبراى پاک سیرتان بهتر و اگر پیروز گردیم، امر حکومت را به اهل بیت پیامبرمان باز مىگردانیم.»
جملات فوق برانگیخته شدن غیرت مذهبى و عزت اسلامى توابین را به روشنى نشان مىدهد و این نتیجه تاثیر خون سیدالشهداء علیه السلام بود که روح خروش دینى را در کالبد مرده و بىجان شیعیان کوفه دمید، به طورى که هنگام ترک کوفه براى نبرد با سپاه ابن زیاد فریاد مىزدند: «انا لا نطلب الدنیا و لیس لها خروجنا؛ما طالب دنیا نیستیم و قیام ما براى دنیا نیست.»
توابین به خاطر یارى نکردن سیدالشهداء علیه السلام به شدت احساس شرم و ذلت مىکردند و تنها راه پاک شدن خود را شرکت در حماسهاى خونین و آزاد مردانه در مقابل بنىامیه مىدیدند، از این رو در میدان نبرد چنین رجز مىخواندند:
ارحم الهى عبدک التوابا
ولاتؤاخذه فقد انابا
یا رب انى تائب الیکا
قد اتکلتشدتى علیکا
پروردگارا! به بنده تائب خویش رحم کن و او را بازخواست مفرما که [از گناهان خویش نادم است و] زارى مىکند.
اى پروردگار من! به سوى تو توبه مىکنم و در گرفتاریم بر تو توکل مىنمایم.»
3ـ قیام مختار:
پس از قیام توابین به سال 65هجرى قیام مختار با حمایتخیل کثیرى از مردم کوفه به خصوص موالى و غلامان تهى دست کوفه آغاز گردید که تا سال 67 هجرى استمرار یافت. این قیام در ماهیتخود اهدافى چون احیاى قرآن و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و تقاص از قاتلان سیدالشهداء علیه السلام را تعقیب مىکرد.
مختار اشراف کوفه را که در خلال نهضت عاشورا به عبیدالله بن زیاد پیوسته، زمینه شهادت امام حسین علیه السلام را فراهم آوردند، سرکوب کردو به سال 67 هجرى لشکرى به فرماندهى ابراهیم بن مالک اشتر به جنگ با امویان به طرف شام فرستاد. ابراهیم در موصل پس از نبرد سختى سپاه دوازده هزار نفرى عبیدالله بن زیاد را شکست داد و او را به هلاکت رساند.
آنها با شعارهایى چون «یا لثارات الحسین؛ اى قوم بیایید براى انتقام خون حسین»؛سنت اهل بیت علیهم السلام را زنده نمودند و شاید از همینرو شیعیان از هر سوى به مختار پیوستند.این موضوع نشانگر آنست که در جامعه آمادگى فراوانى براى ظلم ستیزى و احیاى اصالتهاى عصر نبوى ایجاد شده بود و مختار از این فرصت استفاده کرد و بر پا کنندگان فاجعه عاشورا را یکى پس از دیگرى تعقیب و به قتل رساند. از این رو اهل بیت علیهم السلام در کلماتشان از وى تعریف کردهاند. وقتى سر عبیدالله بن زیاد معلون را براى امام سجاد علیه السلام فرستادند، بنا به نقلى، حضرت فرمودند: «جزى الله المختار خیرا؛خدا به مختار جزاى خیر بدهد.»
و یا امام باقر علیه السلام در موردش فرمود: «فانه قتل قتلتنا و طلب بثارنا؛او قاتلان ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت.»
حرکت مختار نماد روشنى از خودآگاهى و بیدارى کوفیان در قبال ظلم و فساد بنى امیه است. در حقیقت قیام امام حسین علیه السلام از یک سو براى همه ثابت کرد که خلافتبنى امیه خلافت جور و حکومت کفر است و از سوى دیگر روح شهادتطلبى و شجاعت و پایمردى را در مسلمانان زنده نمود. از این رو به آسانى از قیامهاى ضداموى که در حقیقت قیام علیه کفر و نفاق بود استقبال کرده و ترس از دست رفتن جان و مال و زندگى، جلودارشان نبود.
ابىعبدالله علیه السلام با حماسه خویش مرز حق و باطل را جدا کرد و در پى شفاف شدن مرزها در جامعه دو دسته نمایان شدند، عدهاى به جبهه حق و عدهاى دیگر به جبهه باطل ملحق گردیدند. آنان در جریان قیام مختار و توابین و زید بن على و غیره روبروى هم ایستادند در حالیکه قبل از شهادت سیدالشهداء علیه السلام چنین قیامهایى را مشاهده نمىکنیم، مگر قیام حجر بن عدى که بسیار محدود بود.
گرچه قیامهایى چون قیام توابین و مختار و زید بن على برخى دیررس یا زودرس بودند و بعضى از رنگ و لعاب قیامهاى اصیل شیعى برخوردار نبودهاند، ولى غالبا ماهیت آنها ماهیت ظلم ستیزانه و حقطلبانهاى بود که براى مبارزه با مفاسد حکومتشکل گرفت و به همین دلیل موجب عزت مسلمانان گردید.
آنچه بدان اشاره شد نمونههایى از قیامهاى متاثر از قیام امام حسین علیه السلام بود و الا در طول تاریخ اسلام، قیامهاى زیادى صورت گرفته است که نشات گرفته از قیام و عزت خواهى امام حسین علیه السلام است. نمونه بارز این قیامها و انقلابها، انقلاب شکوهمند اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى رحمه الله است که نه تنها موجب عزت مردم ایران بلکه زمینه عزت و افتخار جهان اسلام را فراهم آورد.
حاصل سخن
سیدالشهداء علیه السلام با شهادت خویش چند هدف بسیار گرانسنگ را محقق نمود.
نخست آنکه: اساس دین را از خطر اضمحلال و نابودى نجات داد و مرز میان اسلام حقیقى را با آنچه در آن روزگار به نام اسلام معروف و موصوف بود جدا کرد.
دوم آنکه: زمینه بیدارى امت اسلامى را فراهم ساخت، چرا که تا قبل از این تاریخ مردم در حیرت ضلالت و گمراهى به سر مىبردند و فرهنگ جاهلى در تار و پود رفتار و گفتارشان تنیده بود و گمان مىکردند که اسلام با سکوت در مقابل ظلم و فساد همخوانى، و با بىتفاوتى نسبتبه منکرات سازگارى دارد.
سوم آنکه: با بیدار کردن وجدان مسلمانان، زمینه تبیین مبانى و فروعات اسلام اصیل را در مقابل اسلام بدیل فراهم نمود، بطورى که پس از شهادت آن بزرگوار دلها متوجه وجود نورانى امام سجاد علیه السلام گردید و مختار براى مشروعیتبخشیدن و استحکام پایه قیام خویش به امام سجاد علیه السلام متوسل شد.
چهارم آنکه: خون سیدالشهداء علیه السلام روحیه شهادتطلبى و شهامت مبارزه با بنىامیه را زنده کرد و این امر خود زمینهساز قیامهاى متعدد ضد اموى گردید و قیامهاى بزرگى در طول تاریخ اسلام به پیروى از قیام امام حسین علیه السلام براى رهایى، آزادى و استقلال مسلمانان از دستحاکمان مستبد و فریبکاران جهانى صورت گرفت.
پىنوشتها:
. رک: احمدبن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1411 ق، ج 1ـ 2، ص 244 و 262.
. رک: مجله معرفت، ش 38، مقاله امام على علیه السلام و تساهل خواص، ص 93.
. رک: علىبنالحسن، مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالفکر، تحقیق: محیى الدین عبدالحمید، 1409 ق، ج 2، ص 344 و 345.
. پیشین، ج 2، ص 346.
. رک: پیشین، همانجا.
. رک: ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، داراحیاء التراث العربى، تحقیق مکتب التراث، ط 1، 1408، ج 2، ص 287.
. احمد، یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، قم، رضى، 1414، ج 2، ص 175.
. نهجالبلاغه، نامه 16 و ابنابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، 1385 ق، ط 2، ج 4، ص 31.
. ر. ک: یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 179.
. پیشین، ج 2، ص 182.
. ابنابىالحدید، پیشین، ج 1، ص 231.
. محمد بن محمد، مفید، الارشاد، تحقیق آل البیت، قم، 1413، ج 2، ص 14.
. ر. ک: ابنابىالحدید، پیشین، ج 5، ص 129 و 130.
. على بنموسى، الملهوف على قتلى الطفوف، دارالاسوه، 1414، ص 214 و 215.
. ابن هشام، السیرة النبویه، بیروت، داراحیاء التراث، ج 3، ص 153.
. على بن موسى، پیشین، ص 99.
. محمد بن جریر، طبرى، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 ق، ج 2، ص 103.
. رک: مسعودى، پیشین، ج 2، ص 341 تا 343.
. رک: ابنابىالحدید، پیشین، ج 1، ص 339.
. ر. ک: مسعودى، پیشین، ج 2، ص 345.
. شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 68.
. پیشین، ج 2، ص 72.
. شیخ طوسى، الامالى، تحقیق مؤسسة البعثه، قم، ط 1، 1414 ق، ص 677، ح 1432/11.
. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 251.
. پیشین، ج 2، ص 250.
. طبرى، پیشین، ج 3، ص 350.
. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 250.
. رک: مسعودى، علىبن الحسن، التنبیه و الاشراف، دارالصاوى، قاهره، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوى، ص 269.
. رک: بلاذرى، احمدبن یحیى، انساب الاشراف، مکتبة المثنى، ج 5، ص 204 تا 207.
. رک: احمدبن اعثم، پیشین، ج 5ـ 6، ص 214 و 215.
. مسعودى، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص 269.
. ابن اعثم، پیشین، ج 5ـ 6، ص 89.
. رک: بلاذرى، پیشین، ج 5، ص 210 و طبرى، پیشین، ج 3، ص 416.
. طبرى، پیشین، ج 3، ص 416.
. رک: بلاذرى، پیشین، ج 5، ص 210 و 211.
. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج 2، ص 97، نقل از رسول جعفریان، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، سازمان تبلیغات، بهار 1372، ص 171.
. طبرى، پیشین، ج 3، ص 409.
. ابن اعثم، پیشین، ج 5ـ 6، ص 222 و 223.
. مسعودى، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص 270.
. ر. ک: ابن اعثم، پیشین، ج 6، ص 241.
. رک: پیشین، ج 6، ص 259 تا 262.
. مسعودى، پیشین، 270.
. ابن اعثم، پیشین، ج 6، ص 233.
. پیشین، ج 6، ص 235.
. شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال، تحقیق مصطفوى، دانشگاه مشهد، 1348، ص 127، ح 203.
. پیشین، ص 125، ح 197.
هدف سیاسی: شهادت
باید به این نکته توجه کرد که اصولا برداشت سیاسی از کربلا در میان آثاری که پیش از این یاد شد، صرفا در این خلاصه نمیشد که امام حسین علیهالسلام به هدف دستیابی به حکومت چنین اقدامی را کرده است. بلکه از دید برخی از همان نویسندگان، اساسا این مطلب مورد انکار قرار گرفته و آنان شهادت را هدف گرفتهاند. این مطلبی است که البته نه در یک قالب سیاسی صرف، اما به هر حال به عنوان یک تحلیل، از قبل وجود داشت. ابنطاوس در مقدمهی لهوف پس از آن که اخبار مربوط به شهادت امام حسین علیهالسلام را از پیش از واقعهی کربلا میآورد، اشاره به اشکال کسانی میکند که «لا یعرف
242
حقائق شرف السعادة بالشهادة» نمیتوانند شهادت را به عنوان یک سعادت درک کنند؛ کسانی که آن را تهلکه و خودکشی معنا کردهاند. وی در پاسخگویی به این اشکال به روایتی از ابوایوب انصاری استناد میکند که آیهی «و لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکة» را درست عکس این نظر، تفسیر میکند. **زیرنویس=لهوف، ص 17 -16.@.
در میان معاصرین کسانی چون دکتر شریعتی را میتوان نام برد که برداشت سیاسی خود را از دل مفهوم شهادت به دست میآورد و در کنار آن رسما این امر را که امام حسین علیهالسلام برای تصاحب حکومت قیام کرده، انکار میکند. **زیرنویس=وی در سخنرانی شهادت خود به رغم ستایشی که از دانش نویسندهی «شهید جاوید» میکند، بر«اختلافی نظر علمی»خود با وی تأکید میورزد که به نظر او «اختلاف نظر اساسی» است. وی نظر صالحی را منطبق با واقعیتهای خارجی و تاریخی آن روزگار نمیداند بنگرید: شهادت، صص 36 - 35.@. در اصلی، برداشت سیاسی میتوانست تحت این عنوان باشد که امام با اقدام فداکارانهای که انجام داد، کوشید تا مردم را به مبارزهی علیه حکومت دارد. از این زوایه، گریه و عزاداری، نه به عنوان یک برداشت صوفیانه، بلکه به عنوان یک اقدام سیاسی میتوانست مورد استفاده قرار گیرد. پذیرفتن این امر که همانند بسیاری از رهبران فداکار عالم خواسته است تا خون خود را برای آبیاری اسلام بریزید، برای برخی از کسانی که در برداشت سیاسی راه افراط را پیمودهاند، دشوار بوده است.این سؤال که «کشته شدن حسین بن علی علیهالسلام چگونه ممکن است باعث ترویج دین و پیشرفت اسلام شود» سؤالی است که برای آقای صالحی به صورت مشکلی درآمده است که به قول خودش «هنوز برایمان حل نشده است.» **زیرنویس=شهید جاوید، ص 326 (بحث آیا کشتن امام به سود اسلام بود؟).@.
نامبرده نتایج مختلفی را که میتوان بر کشته شدن امام حسین علیهالسلام از قبیل رسوایی بنیامیه و یا نظایر آن مطرح کرد، غیر قابل قبول عنوان کرده است، اما این نکته را که ممکن است کسی به خاطر این قبیل نتایج، دست به چنین اقدام فداکارانه زده باشد، نپذیرفته است. اگر در اصلی این مطلب تردیدی نباشد، که نیست، ممکن است پذیرفت که کسی که خود چنین کرده، نتایجی را در نظر داشته، هر چند ممکن است از
243
دید ایشان آن نتایج محقق نشده باشد. این نیز گفتنی است که بسیاری از انقلابیونی که در دهههای اخیر دربارهی امام حسین علیهالسلام کتاب نوتشند، به راحتی پذیرفتند که امام حسین علیهالسلام خواست خونش ریخته شود تا اسلام زنده گردد. در این جمله میتوان از شهید هاشمینژاد یاد کرد که در کتاب درسی که حسین به انسانها آموخت این دیدگاه را پذیرفته است.
سخن آخر
آنچه باقی میماند شرح این نکته است که در انقلاب اسلامی، با رهبری قوی، متین و انقلابی رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیةالله العظمی امام خمینی - قدس الله نفسه الزکیة و حشره الله مع اجداده الطاهرین - گرایش به برداشت سیاسی تقویت شده و آن امام در مقاطع مختلفی در این زمینه سخن گفتند. مجموعهی این سخنان در مجموعهای تحت عنوان قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی چاپ شده که بررسی آن، بر اساس آنچه تا کنون گفتهایم، مقال دیگری را میطلبد. عجالتا دو جمله از سخنان امام را به عنوان حسن ختام این مقال میآوریم. ایشا در جایی فرمودهاند:
وقتی که حضرت سیدالشهدا آمد مکه، و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگی بود، تمام حرکات حضرت، حرکات سیاسی بود، اسلامی - سیاسی، و این حرکت اسلامی، سیاسی بود که بنیامیه را از بین برد و اگر این حرکت نبود، اسلام پایمال شده بود. **زیرنویس=صحیفهی نور، ج 18، ص 140.@.
و در جای دیگری فرمودهاند:
سیدالشهداء آمده بود حکومت هم میخواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال میکنند که حضرت سید الشهداء برای حکومت نیامده خیر، اینها برای حکومت آمدند ابرای این که باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند باشد. **زیرنویس=صحیفهی نور، ج 20، ص 190.@.
244
آثار نهضت امام حسین
تأثیر نهضت امام حسین در سقوط امویان
برای زوال و سقوط یک دولت، یک سری عوامل نزدیک وجود دارد، یک سری عوامل دور که هر دو در جای خود اهمیت دارد. عوامل دور ممکن است از نظر زمانی با زمان سقوط فاصله داشته باشد، اما بیتردید و به دلالیل تاریخی، نقش مهمی در زوال یک دولت دارد.در سقوط یک دولت عوامل نزدیک، مثل انقلابی فراگیر یا حملهی خارجی، وقتی مؤثرند که بیاد دولت محاکم ضعیف شده باشد؛ یعنی در جذب پشتوانهی مردمی و ملی برای حمایت از خود ضعیف باش. اگر این ضعف نباشد، انقلاب فراگیر محقق نمیشود، یا اگر حملهی خارجی صورت گیرد، حمایت مردمی، میتواند دولت را نجات میدهد. بنیامیه سال 41 به قدرت رسیدند. سال 61 انقلاب عاشورا بود، سال 132 یعنی هفتاد و یک سال بعد، امویان سقوط کردند.
اکنون پر سش این است: عاشورا چه تأثیری بر سقوط امویان داشت؟ به نظر میرسد عاشورا از دو زاویه در سقوط دولت اموی تأثیر داشت:
جهت اول: زیر سؤال بردن اسلامیت دولت بنیامیه؛ این مطلب در سخنان حضرت امام حسین علیهالسلام آنجا که به معرفی یزید و ویژگیهای وی میپردازد فراوان است. آن حضرت با تعبیر «علی الاسلام السلام» اسلامیت دولت یزید و طبعا دولت اموی را زیر سؤال میبرد.امام، روی سگبازی و مشروبخواری یزید انگشت میگذارد و از تغییر احکام و رواج بدعتها سخن میگوید.
245
دولت اموی که اساس آن با حیلهگری معاویه آغاز شده بود، تلاش زیادی داشت تا خود را اسلامی نشان دهد، در اوج فساد اخلاقی حاکم بر دستگاه اموی، مسجدسازی وجود داشت. عبدالملک در اوج حمله به حجاز و مسلط کردن حجاج بر مردم، جامع اموی میساخت، مسجد الاقصی و مسجد صخره را در بیتالمقدس تعمیر کمیکرد. حتی به عهد ولید مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه را بازسازی و طلاکاری کردند. به علاوه فتوحات را پیش میبردند. به طور مسلم فتوحات عصر بنیامیه بیشتر از زمان خلفای اول و بیشتر از زمان عباسیان بوده.
اما آیا اینها اسلامیت بود؟ اسلامیت اهل بیت، اسلامتی دیگری بود. اسلام اموی متفاوت با این اسلام بود. این فریبکاری دولت اموی به جای آن که در جهت حفظ هویت دینی مردم، حفظ اخلاق اسلامی، زنده نگاه داشته عرفان حقیقی، رعایت عدالت اسلامی و رسیدگی به حقوق مردم تلاش کند، برای بدست آوردن غنائم بیشتر کشورگشایی کرد و برای فریب مردم مساجد باشکوه میساخت. در قرآن وقتی صحبت از آبرسانی به حجاج و جهاد فی سبیل الله و مقایسهی آنهاست، خداوند به روشنی جانب جهاد فی سبیلالله را میگیرد. البته فتوحات، میتواسنت جهاد فی سبیل الله باشد، اما بنیامیه در اندیشهی منافع مادی آن بودند. همین امویان فاسق، برای گرفتن پول بیشتر، اسلام آوردن مردم خراسان را نمیپذیرفتند و تا مدتها با این که آنها مسلمان شده بودند، هنوز آنها را ذمی دانسته جزیه از آنان میگرفتند. **زیرنویس=تاریخ الطبری، ج، 7، ص 55؛ الکامل، ج 5، ص 148.@.
البته مسلمانانی که در جبهههای نبرد میجنگیدند؛ طارق بن زیادها و دیگران، شاید واقعا مجاهد فی سبیل الله بودند. وقتی ماهیت دولت اموی برای چنین مردمانی آشکار میشود، فتوحات هم متوقف میشود. چنان که در خراسان چنین شد. در قیام دیر الجماجم وقتی مردم عراق به فرماندهی عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بن قیس در سال 71 برای فتح سیستان رفته بودند، به خاطر شدت فشار و ستم حجاج، با همان لشکر، به سوی عراق بازگشتند تا دولت اموی را سرنگون کنند.
جهت دوم تأثیر نهضت امام حسین علیهالسلام در سقوط دولت اموی آن بود که از ابتدای
246
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله دو گروه برای به دست گرفتن رهبری جامعهی اسلامیمطرح بودند. بنیهاشم و بنیامیه. این دو گروه به دلایل متفاوتی پس از رحلت آن حضرت نتوانستند حکومت را در دست بگیرند و در عوض، برخی از گروههای میانی موفق به تصاحب قدرت سیاسی شدند. اندکی بعد، بنیامیه، طی حوادث دوران عثمان تا شهادت امام علی علیهالسلام بر اوضاع غلبه کردند. در این وقت، تنها رقیب آنان بنیهاشم بودند که در حکومت امام علی علیهالسلام و فرزندش امام حسین علیهالسلام این مسأله نمودار شد. نهضت کربلا بار دیگر نشان داد که گروه دیگر، همچنان فعال است و رهبری جریان مخالف را برعهده دارد و آماده است تا با ساقط کردن حکومت اموی، یک دولت هاشمی و علوی تأسیس کند. به لحاظ سیاسی و برای تعمیق بخشیدن ادعای علویان برای حکومت در دورهی بعد، این نکتهی کمی نبود. به واقع، در اوج فشار امویان،نهضت کربلا، فعال بودن بنیهاشم و اهل بیت را نشان داد. برای مثال، سالهای پایانی دولت اموی شعار الرضا من اهل بیت بود که جوهرهی رهبری را در مبارزهی سیاسی بر ضد امویان تعریف کرد. این بنیهاشم بودند که دولت اموی را سرنگون کردند و در واقع عشق به اهل بیت بود که دولت اموی را برانداخت.
اهل بیت این قداست خود را از کجا آوردند. این احساس سیاسی هوادار بنیهاشم از کجا آمده است؟ به نظر میرسد یکی از بزنگاههای اصلی در اینجا این احساس، نهضت کربلا بوده است. در آن حادثه، شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بین شانزده تا 25 نفر به شهادت رسیدند. چطور مردم میتوانستند این ماجرا را فراموش کنند؟ مظلومیت را از آنان یاد ببرند و به آن بیتوجه باشند؟
البته نباید تصور کرد که علت سقوط بنیامیه تنها در همین جهت بوده است. مهم آن است که وقتی رهبری ماجرا به دست بنیهاشم میافتد، باید ریشهی بخشی از سقوط را در مظلومیت این خاندان جستجو کرد.
البته و معالاسف، شاخهی بنیعباس (از بنیهاشم) از فرصت استفاده کرد و آنچنان که شرح آن در تواریخ آمده، با توجه به ابهامی که برای بسیاری از مردم در تعریف اهل بیت و «الرضا من آل محمد» به وجود آورد و با تلاش برخی از ایادی خود مانند
247
ابومسلم خراسانی، سوار بر مرکب خلافت شد. هر چند ابومسلم خود اولین قربانی این دولت بود و پاداشش را خیلی زود گرفت.
قیام امام حسین یک قیام اسوه
اصولا از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامی که فی حد نفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخی انجام گرفته و پروندهی آن همانجا بسته میشود؛ چه موفق باشد چه ناموفق، البته ممکن است در عبرتهای تاریخی از آن یاد شود و مورد بازبینی قرار گیرد و تحلیل شود.
دوم نوعی دیگر از قیامها که تعدادشان واقعا انگشت شمار است. قیامهایی است که حالت اسوه برای دورههای بعد پیدا میکند. برای نمونه در تاریخ ایران، قیام کاوه آهنگر چنین حالتی پیدا کرده است. این تصویری است که فردوسی از آن برای ما ارائه کرده و قاعدتا میبایست تا روزگار وی همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد.
در ادبیات اسلامی، به ویژه ادبیات شیعی، قیام امام حسین علیهالسلام حالت نوعی الگو و اسوه را یافته است. یعنی از حالت یک واقعه در یک زمان درآمده، تعمیم یافته و نوعی بیزمانی یا فرازمانی در آن لحاظ شده است. از این مهمتر، به صورت عاطفی، با هویت یک فرد شیعه ممزوج شده و به نوعی جزو معتقدات او در آمده است.
روشن است که شمار این قبیل قیامها و شهادتها اندک است. در شهادتها، میتوان به شهادت بسیاری از علما و مجاهدان و سربازان اشاره کرد که شهادتشان فراموش میشود و در عوض تعدادی از آنها حالت اسوه پیدا میکنند که این دلایل خاص خود را دارد. برای مثال شهید فهمیده در تاریخ جنگ ایران و عراق چنین موقعیتی را به دست آورده است. چنان که در تاریخ شیعه، شهید اول و شهید دوم تا اندازهای همین موقعیت را دارند. اینها بسته به نوع شهادت، کیفیت رخداد، دلایل شهادت و شرایطی است که آن حادثه در آنها اتفاق میافتد. نهضت امام حسین علیهالسلام از این زاویه، به صورت قیامی درآمد که حالت فرازمانی پیدا کرد. دلیلش هم این بود که ارزشهایی که در آن مطرح شد، واقعا ارزشهای زمانی
248
نبود. یعنی درست است که علیه یزید بود؛ اما به قدری این ارزشها کلی و فراگیر بوده و هست، که مربوط به هیج زمانی نبوده و نیست. لذاست که در زیارت وارث امام حسین علیهالسلام از زاویهی تاریخی و ارزش فراگیر و فرازمانی، در ادامهی مسیر انبیاء مطرح میشود و وارث آنان تلقی میگردد.
مسائل دیگری هم در این جاودانگی مؤثر بود. این قیام با کیفیت خاصی انجام شد. رهبر آن فردی با اهمیت و نوادهی پیامبر صلی الله علیه و آله بود. حالت تسلیم ناپذیری داشت؛ شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در حادثهی یاد شده به شهادت رسیدند. به علاوه به دلیل اهمیت مفهوم امام در شیعه، تأکید خاصی روی این قیام صورت گرفت. بعد از آن، این قیام، الگوی همهی قیامهای بعدی شد؛ در حالی که در دنیای اسلام، قیامهای فراوان دیگری از سوی علویان و غیر علویان صورت گرفت که هیچ کدام چنین حالتی را در تاریخ اسلام به خود نگرفته است.
تأثیر مشخص قیام امام حسین روی قیامهای پس از آن
باید توجه داشت که قیام امام حسین علیهالسلام جدای از آنچه که مربوط به عدم اجرای شریعت و مبارزه با منکر بود، در اصل خط بطلانی بر مشروعیت سلطنت بنیامیه بود. بنابراین یکبار دیگر، پس از تلاشهای امام علی علیهالسلام از سوی امام حسین علیهالسلام که نواده پیامبر صلی الله علیه و آله بود، بر این اصل تکیه شد که امامت حق امویان نیست. این نکتهای است که قیام عاشورا آن را استمرار بخشید و سرلوحهی برنامهی سایر علویان مانند زید بن علی و فرزندش یحیی و دیگرانی بود که قیام را پیشهی خود ساختند.
نکتهی دیگری شعارهایی بود که امام حسین علیهالسلام مطرح کرد. اگر هدف امام را از قیام در سخنرانیهای ایشان مرور کنیم، با آنچه که به عنوان شعار در سایر قیامهای شیعی آمده، به مقدار زیادی تطبیق میکند. این اهداف معمولا در بحث بیعت مطرح میشود یعنی مردمی که با یک رهبر انقلابی موافقت دارند، بر سر تحقق اهدافی با او بیعت میکنند. این بیعت از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و بعدها در زمان خلفای بعد هم تکرار شد چنان که در کربلا نیز. نخستین رکن بعیت در قیام علوی، دعوت مردم به کتاب
249
خدا و سنت رسول بود که به نوعی اشاره به عدم مشروعیت سنت خلفا بود؛ زیرا برای سنیان این ماجرا از زمان خلافت عثمان آغاز شده بود که مبنای بیعت عمل به کتاب خدا، سنت رسول و سنت شیخین باشد؛ چیزی که امام علی علیهالسلام نپذیرفته بود.
قیام مسلحانه بر ضد حکومت جور و در جهت امر به معروف و نهی از منکر در شکل فراگیر آن، در همهی این قیامها مورد توجه است. این هدف مهمی بود که امام حسین علیهالسلام در قیامش مطرح کرد و اصولا مشروعیت به آن داد. میدانیم که در میان جماعت اهل سنت، چنین چیزی مقبول نیست و اصولا قیام مسلحانه پذیرفته نیست.البته درگذشته، مرجیان به قیام مسلحانه اعتقاد داشتند؛ چنان که روزگاری دستهای معتزله هم بر همین باور بودند. خوارج نیز چنین میاندیشند.
نکتهی دیگر بیعت بر سر پذیرفتن امامت علویان بود که از ارکان نظریهی سیاسی شیعه به حساب میآمد و همه جا گفته میشد امام باید از اهل بیت باشد. تعبیر رایج آن در اواخر دورهی اموی «الرضا من آل محمد» بود. برای مثال در بیعت حسین بن علی معروف به شهید فخ که در سال 169 قیام کرد آمده است: ادعوکم الی الرضا من آل محمد و علی أن نعمل فیکم بکتاب الله و سنة نبیه و العدل فی الرعیة، و القسم بالسویة. **زیرنویس=مقاتل الطالبیین، ص 378.@.
حتی در قیام توابین هم این نکته را مییابیم که اظهار کردند، اگر پیروز شدیم حکومت را به دست اهل بیت میسپریم. عدالتگرایی که با مفهوم تقسیم بالسویه عنوان میشد و از زمان امام علی علیهالسلام رایج گشته بود، در این بیعتها مورد تأکید قرار میگرفت.
امامان شیعه و مسألهی قیام
آنچه در اینباره میتوان گفت: این است که کربلا در میان شیعیان امامی، بیش از آن که یک حادثهی سیاسی و قابل تقلید در عرصهی سیاست باشد، به صورت یک تراژدی و حادثهی خونبار و مقدس مورد توجه قرار گرفت. در واقع علویان زیدی، و بیشتر از نسل امام حسن علیهالسلام راه قیام انقلابی را پذیرفتند که اصل آن برگرفته از کربلا و تقلیدی از حرکت امام حسین علیهالسلام بود؛ پیشینهی سیاسی آن هم باز به جمل و صفین میرسید؛ زیرا
250
آن دو حرکت هم به نوعی مبارزهی علیه طغیانگری و ستمگری حکام داخلی داشت. با این حال، و به رغم آن که در میان شیعیان امامی، بعد سیاسی انقلابی کربلا کمتر مطرح گردید، اما به نوعی ارزشهای سیاسی نهفته در آن بسیار بیش از آنچه میان زیدیان مطرح بود، به دورههای بعدی انتقال یافت. در واقع، عدم تقلید از آن حرکت، دلایل خاصی داشت و بیشتر به ناهموار بودن شرایط سیاسی جامعه برای تکرار چنان پدیدهای بود؛ بنابراین در صورتی که شرایط مناسبی پدید میآمد، همان ارزشهایی سیاسی نهفته میتواست به بهترین وجه زنده شود. این تجربه در انقلاب اسلامی صورت گرفت و از بعد سیاسی کربلا به خوبی بهرهگیری شد.
نقش زنان در نهضت حسینی
یکی از شگفتیهایی که در حادثة کربلا به وضوح مشاهده میشود، و چهرةحماسی حادثة عاشورا را برجستهتر میسازد، حضور فعال همة اقشار اجتماع در تولد آنتحوّل عظیم بوده است.
کاروانی که از شهر مکّه و از لابه لای مناسک حج راه خویش را یافته وراهیسرزمین حماسه و عشق «کربلا» میشود، کاروانی است متشکل از زن، مرد، پیر، جوان،نوجوان، خردسال و حتی کودک شیرخوار و غلام و برده.
بررسی داستان کربلا و نقش اقشار مختلف اجتماعی در این حرکت پیام آور نکاتقابل توجهی است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) ایجاد تحولهای اجتماعی،
تنها با تحوّل در کلیة اقشار اجتماع متصوروممکن است.
ب) ( اِنَّ اللّه لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ )
برخلاف قوم حضرت موسی (ع) که او را در برابر صحنة نبرد با دشمنان تنها گذاردهو رها میکردند و میگفتند: ( اءِذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلااءِنّا ههُنا قاعِدُونَ ) ؛ موسیتو وخدایت به جنگ بروید ما همین جا مینشینیم و منتظر نتیجة نبرد میشویم.
در کربلا امام حسین (ع) همراهانی داشت که اگرچه اندک بودند، اما در برابرتوصیههای اکید آن حضرت به ترک نمودن صحنة نبرد هرگز او را تنها نگذاردند. در اینمیان، سهم بانوان، گاه سنگینتر از سهم مردان کاروان بود، به ویژه که پس از عصرعاشورا و شهادت امام حسین (ع) با تحمل اسارت و آزار همواره بر اهداف حسینی پایفشردند و مکتب عاشورا را زنده نگهداشتند.
ج) امامان معصوم و رهبران اجتماعی میبایست با همة اقشار اجتماع مرتبط بودهو چون پدری مهربان که با همة اعضای خانواده مرتبط است، از حضور و نقش همة اقشاراجتماعی در عرصة تحولات اجتماع استقبال نمایند. آنچه این مجموعه در صدد بیان آناست بررسی حضور و نقش بانوان در حادثة کربلاست. بر خلاف تصور مألوف، حادثة کربلایک جریان حماسی و عرفانی ویژة مردان نیست، بلکه نقش بانوان در این راستا چنانمشهود و واضح است که به جرأت میتوان گفت: اگر فداکاری ها و از خود گذشتگی هایبانوان و به ویژه حضرت زینب کبری''( 3 ) نبود، هرگز خون امام حسین (ع) در مجرایصحیحی که بنیان یک انقلاب بود و به جاودانگی انجامید، جریان نمییافت. اگر روشنگریهای بانوان کاروان کربلا نبود، هرگز خبر حادثة کربلا به رغم تصور دشمنان با اینسرعت و صراحت در اقصی نقاط کشور پهناور اسلامی آن زمان منتشر نمیشد و یا چنانکه در بعضی حوادث اجتماعی دیگر دیده میشود، دست خوش تحریف یا تغییر و ابهاممیشد.
هدف از بررسی نقش بانوان در عرصة حادثة کربلا، بیان شگفتی هایی است کهزنِ مسلمان میتواند در عین حفظ حجاب و عفّت و در عین برخورداری از ارزشهاییک زن مسلمان لرزشهای اجتماعی و فرهنگی بیافریند. او میتواند با وفاداری به مقامولایت و امام معصوم و رهبر و مقتدای خویش مثمر ثمرات بنیادین اجتماعی باشد و بدوننیاز به طرح پیش فرض هایی چون فمنیسم و تساوی حقوق زن و مرد در عین حفظ جایگاه شخصیتی و اجتماعی خویش در ایجاد تحولات اجتماعی، چنان موثر باشد که همهجا نامش و یادش و حماسة اش تلألؤ نام امام معصوم (ع) قرار گیرد و همچون چراغ روشنیفرا راه آیندگانباشد.
گفتنی است که نقش بانوان در کربلا تنها ویژة کسانی نبود که قافله را همراهیمیکردند. گاه بانوانی در این حرکت صاحب نقش و اثر بودهاند که اصلاً موفق به حضور درکربلا نگردیدند، ولی نقش مؤثر آنان غیر قابل انکار است. از این دسته میتوان به نقشبانوی پیراسته و مهذّبی، چون امالبنین همسر حضرت امیرمؤمنان (ع اشاره کرد، با آن که در کربلا حاضر نبود، ولی چهار گل به آستان حسینی تقدیم داشت و پرچمدار سپاه سیدالشهدا از دامان وی بود. او هم چنین با سوگواری پیوستة خود در شهرمدینه همواره یاد شهیدان کربلا را زنده میداشت و حوادث دلخراش و مصایب کربلا رایادآور میشد.
به این ترتیب در این مجموعه کوشش میشود، تا نقش بانوان را در ده بخشمجزّا تقسیم و بررسی نموده. اگر چه به یقین این مختصر نمیتواند انعکاس کامل همةحقایق باشد که گفتهاند: آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید. بدانامید که اسوة نیکو و الگوی شایستة همة کسانی باشد که میکوشند تا با متابعت از اولیایدین، راه صحیح هدایت را بپیمایند.
1ـ بانوانی که در کربلا به شهادت رسیدند
اکنون شایسته است جهت تیّمن و تبرک، سخن را با نام بانوان سعادت مندی آغازکنیم که با نثار خون خود بر پهنای زمین کربلا نام خود را در جوار نام شهیدان کربلاجاودانه گردانیدند.
«یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیماً»
از این گروه میتوان به نام «ام وهب» همسر عبدالله بن عمیر کلبی یکی ازشهیدان کربلا اشاره کرد.
ابو مخنف، راوی اولین مقتل شهیدان کربلا، میگوید:
عبدالله بن عمیر کلبی به میدان جنگ رفت و با حضور او کارزار سختی در گرفت،به گونهای که گرد و غبار این زد و خوردها از افق دید میکاست.
وقتی گرد و غبار میدان فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر از خیمهها خارج شد وبه سوی میدان شتافت و چون با منظرة شهادت همسرش مواجه شد، خود را به نزدیکبدن او رسانید و بالای سرش نشست و پیوسته میگفت: بهشت گوارای تو باد. امیدوارمخدا مرا نیز در کنار تو بپذیرد. چیزی نگذشت که شمر به غلامش رستم دستور داد، تا باستون خیمه بر سرش بکوبد. عمود آهنین سرش را شکافت. او نیز در جای گاه شهیدانکربلا جای گرفت.
هم چنین، عاتکه فرزند مسلم بن عقیل نیز از کسانی بود که در اثر حملة دشمن بهخیام، زیردست و پای اسبان قرار گرفت و به گونهای سخت و مشقتآور به شهادت رسید.
هم چنین، نام هانیه، نوعروسی که در کربلا به همراه همسرش از روز اول محرم ودر مسیر حرکت سیدالشهداء اسلام آورده و به کاروان آن حضرت ملحق گردیدند، ازشهیدان کربلا شمرده شده است. او نیز پس از شهادت همسرش وارد میدان شد و چون برسر جسد بی جان همسرش نشست، غلام شمر او را به شهادت رسانید.
گروه دیگری از بانوان که تأثیر حضور آنان در کربلا غیرمستقیم بود، بانوانی بودندکه با تقدیم فرزندانشان به آستان حسینی، در یاری گری فرزند غریب رسول اکرم (ص) سهم داشتند.
از این دسته، میتوان به نام «ام البنین» اشاره کرد که مادر پرچمدار سپاه حسینیاست. او علاوه بر تقدیم فرزند رشیدش اباالفضل العباس به آستان حسینی، سه تن دیگراز فرزندانش را به گلستان حسینی تقدیم کرد و از این روی سهم به سزایی در کربلاداشت.
ام لیلا مادر حضرت علیاکبر (ع) همسر امام حسن و مادر قاسم بن الحسن (ع) ورباب همسر با وفای سیدالشهدا که فرزندش علیاصغر (ع) را به آستان حسینی تقدیمکرد، نیز از این گروه بانوان سعادت منداند.
بخشی از این گروه، زنانی بودند که خود در خیمههای حسینی صحنة شهادتفرزندانشان را نظاره میکردند و در کربلا حضور داشتند. از آن جمله حضرت زینبکبری بود که دو فرزندش «عون و محمد» در کربلا به شهادت رسیدند.
لیلی'' مادر حضرت علیاکبر، مادر قاسم بن حسن (رمله)، مادر عمرو بن جنادة وعبدالله بن مسلم از این گروه بودند.
دستة سوم، بانوان بزرگواری بودند که ضمن حضور در کربلا، همسرانشان را بهآستان حسینی تقدیم داشتند. از این دسته میتوان به نام «ام هانی» فرزند امیرمؤمنان و«ام کلثوم» دختر حضرت زینب اشاره کرد.
هم چنین همسر عبدالله بن عمیر کلبی و همسر جنادة بن کعب انصاری از اینقسم بانوان اند. اگر چه تأثیر بانوانی، چون همسر زهیر «دلهم» با آن که در کربلا حاضرنبود، کمتر از تأثیر حضور اینان نبود. به ویژه آن که زهیر از مشورت با او، توفیق و سعادتیاری سیدالشهدا را دریافت. یکی از همراهان زهیر بن قین که در بازگشت از سفر حجبا او هم سفر بود، گوید: ما به ناچار با قافله حسینی که راه به سوی کربلا میپیمود، هممسیر بودیم. به همین جهت زهیر میکوشید که هر کجا قافلة حسینی توقف میکند، اوحرکت کند و بالعکس، تا آن که به ناچار در یکی از منازل، هر دو در یک بیابان توقفکردیم. مشغول صرف غذا بودیم که فرستادة امام حسین (ع) آمد و زهیر را به نزد خویشخواند. زهیر نمیخواست آن حضرت را در این سفر همراهی کند، به همین جهت از دیدنفرستادة او خیلی ناراحت شد. ولی «دلهم» همسر زهیر گوید، به او گفتم: سبحان ا...!نمیخواهی به پسر رسول خدا جواب مثبت بدهی؟ میتوانی نزد او بروی و سخنش رابشنوی و بازگردی. زهیر به پیشنهاد همسرش و علی رغم میل باطنی خود به سوی خیامحسینی رفت و از جمله برجستهترین یاران حسینی و در شمار شهیدان سرشناس دشتگلگون کربلا جای یافت.
4ـ بانوانی که همسر و فرزند خود را تقدیم نمودند
از این قسم میتوان بانویی به نام «بحرّیه» را نام برد که وی همسر جنادة بن کعبانصاری خزرجی و مادر عمرو بن جنادة است.
جنادة از یاران سیدالشهدا : بود که در جریان اولین حملة دشمن به شهادترسید. پس از شهادت این صحابی با وفا، فرزند نوجوان او که یازده سال بیشتر نداشتخدمت امام حسین (ع) رسید و اجازة میدان خواست. امام حسین (ع) فرمود: این نوجوانپدرش در جنگ کشته شده و ممکن است مادرش ناراضی باشد.
امّا عمرو پاسخ داد: مادرم به من دستور داده که در جنگ شرکت نمایم. در نقلدیگری چنین آمده که امام حسین (ع) به او فرمود: پسرم! پدرت به شهادت رسیده و اگر توهم کشته شوی، مادرت در این بیابان به چه کسی پناه ببرد؟
جوان با شنیدن سخن امام خواست برگردد، امّا مادرش به او گفت: پسرم! آیاسلامتی خودت را بر یاری پسر رسول خدا (ص) ترجیح میدهی؟ نوجوان به سوی میدانرزم شتافت و جنگید تا به شهادت رسید.
دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به سوی خیمهها پرتاب کرد. مادر جلو آمد سرشرا برداشت و گفت: آفرین پسرم. آن گاه سر بریده را برداشت و آن را چنان به سوی دشمنپرتاب کرد که با ضربة آن یکی از دشمنان به هلاکت رسید و خودش عمود خیمهای را ازجا کند و رجز خوانان به سوی دشمن حمله کرد که امام (ع) در حق او دعا کرد و او را بهخیمه باز گرداند.
از دیگر بانوان این دسته میتوان به ام کلثوم صغری'' (رقیه) دختر امیرمؤمنان (ع) اشاره کرد که همسر مسلم بن عقیل سفیر امام حسین (ع) بود. او که در مسیر کربلا خبرشهادت همسرش را دریافت، در روز عاشورا فرزندش را نیز به آستان حسینی تقدیم کرد.
5ـ بانوانی که علی رغم اصرار همسرانشان خاندان حسینی را ترک نکردند
از خلال حدیث طولانی و زیبایی که از زبان شیرزن کربلا حضرت زینب کبری'' 3 در بیان حوادث شب عاشورا و احوال خیام حسینی در آن شب شنیدهایم در مییابیم که:پس از آن که امام حسین (ع) با یاران ثابت قدم خود اتمام حجت نمود و بیعت خویش را ازآنان برداشت تا بازگردند، ولی هرگز کسی بازنگشت به آنان فرمود: خدا شما را رحمت کندو به شما جزای خیر عنایت فرماید؛ اکنون هر که به همراه خود خانمی آورده برخیزد و او رابه قبیلة بنیاسدـ در نزدیکی زمین کربلاـ بسپارد. بانوانی که به همراه من هستند، پس ازمرگ من به اسارت دشمن در میآیند، میترسم که زنان شما هم اسیر شوند، پسبرخیزید و آنها را به بنیاسد بسپارید. علی بن مظاهر با شنیدن این سخن از جایبرخاست و به سوی خیمه رفت. همسرش با دیدن او به احترام از جای برخاست و پرسید:شنیدم که غریب فاطمه در میان شما خطبه میخواند، اما در پایان جمله هایی فرمود کهبه خاطر همهمة مجلس، چیزی نشنیدم. آن جناب در جمع شما چه فرمود؟
علی بن مظاهر، پیغام امام را ابلاغ کرد و گفت: اکنون برخیز تا به سوی قبیلةبنیاسد برویم و من تو را به آنها ملحق نمایم.
اما همسر علی بن مظاهر با شنیدن این سخنان از جای برخاست و سرش را بهعمود خیمه کوبید و اظهار داشت: به خدا قسم بیانصافی کردی، ای پسر مظاهر! آیا برایتو سهل است که دختران رسول خدا (ص) به اسارت بروند و من از اسارت دشمن در امانباشم؟ برایت سهل است که چادر از سر بانوان اهل بیت بردارند و من چادر بر سر داشتهباشم؟ برایت سهل است که زینتهای دختران رسول خدا (ص) را بربایند و من خود را بهزینت مزین کرده باشم؟ آیا میخواهی تو روز قیامت نزد رسول خدا (ص) به خاطر یاریفرزندش روسفید باشی و من نزد فاطمة زهرا 3 روسیاه؟ به خدا سوگند! که شما با مرداناهل بیت : همراهی میکنید، ما نیز زنانشان را تنها نمیگذاریم.
علی بن مظاهر با دیدگان گریان نزد فرزند رسول خدا (ص) بازگشت و عرض کرد:همسرم با آن که از قبیلة بنیاسد است، اکنون از رفتن خودداری میکند و میخواهد با شماهمراهی نماید. امام با شنیدن این خبر گریست و فرمود: خداوند به شما از جانب ما جزایخیر عنایت فرماید.
6ـ بانوانی که خانههاشان مرکز تجمع شیعیان و بحث و تحلیلهای سیاسی بود
در میان اهل کوفه که به تعبیر حضرت زینب 3 اهل دروغ و فریب کاری بودند ورفتار ناجوان مردانهشان با حضرت علی (ع) و مسلم بن عقیل سفیر امام حسین (ع) و خودآن حضرت شهره گردیده است. گاه بانوان غیرت مندی چون «ماریة عبدیه» را میبینیمکه نه تنها در دل هوای یاری سیدالشهدا را دارد، که خانهاش را در مرکز حوادث توطئهآمیزعبیدالله به محلی امن برای هواداران سیدالشهدا تبدیل میکند. این بانوی شیعه - که ازطایفه «عبدالقیس» بود و او را ماریة بنت سعد مینامیدند - مرکزی برای گفت و شنودها وتحلیل اخبار سیاسی آن روز به نفع سیدالشهدا : دایر نموده بود. وقتی این خبر به گوشابن زیاد رسید، به عاملانش دستور داد از این عمل ممانعت کنند و راه منزل این بانو رابرای شیعیان مشتاق سدّ نمایند. اما این بانو، اگرچه خود در عرصة کربلا حضور نیافت،توانست مردان جنگی را از خلال مباحث این خانه راهی کاروان حسینی نماید. از آنجمله یزید بن ثبیت و دو فرزند عبدا...و عبیدا...بن یزید از خلال مباحث و نقد وتحلیلهای سیاسی در این خانه بود که راه خویش را یافتند و به مکه برای یاری فرزندرسول خدا (ص) شتافتند.
6 ـ 1 ـ بانویی که به حضرت مسلم (ع) در شهر کوفه پناه داد و خانهاشرا در
اختیار او گذارد
از این دسته از بانوان که به گونة غیرمستقیم فرزند رسول خدا (ص) را یاری کردند،میتوان از «طوعه» بانوی مجاهد و شیرزنی نام برد که در شهر نامردان - شهر پیمانشکنان کوفه - به سفیر سیدالشهدا : پناه داد و او را در غربت شهر کوفه تنها نگدارد.طوعه همان بانوی سعادت مندی است که یک شب، سفیر سیدالشهدا : در خانهاششب تا صبح را با عبادت به سرآورد و آمادة فوز عظیم شهادت گردید.
6ـ 2 ـ بانویی از طایفة بکر بن وائل
پس از شهادت امام حسین (ع) و یاران با وفایش در کربلا، لشگر عمر سعد بهسوی خیمههای حسینی هجوم آورده، به غارت و آتش زدن خیام و آزار اهل حرم اقدامنمودند. در این میان، یکی از بانوان که لشکر عمر سعد را همراهی میکرد و از قبیلة بکربن وائل بود، با دیدن این منظره شمشیر کشید و به سوی خیمة بانوان شتافت و صدا زد:ای آل بکر بن وائل! چگونه ایستادهاید و غارت خیمههای دختران رسول خدا (ص) را تماشامیکنید؟ مردانگی و غیرتتان کجا رفته؟ آن گاه با شعار یا لثارات رسول ا... (ص) به حمایتاز بانوان اهل بیت پرداخت. سخن از دل برخاستة این بانو، سرلوحة قیامهای شیعی شد وبه همین جهت قیام هایی که پس از آن برای خون خواهی امام حسین (ع) انجام یافت،غالباً با شعار یالثارات الحسین (ع) شناخته میشد.
6 ـ ـ بانوان قبیلة بنیاسد
مطابق نقل مورخّان، بانوان قبیلة بنیاسد که در نزدیکی سرزمین کربلا بودند،پس از شهادت امام حسین (ع) به سرزمین کربلا آمده و چون دیدند که سپاه عمر سعد،کشتگان خود را دفن کرده، ولی شهیدان اهل بیت : و یاران امام حسین (ع) را بابدنهای پاره پاره بر روی زمین رها کردهاند، نزد همسرانشان رفتند و گفتند: شما درپیشگاه خدا چه عذری دارید که فرزندان او را یاری نکردید. اکنون که از سعادت حمایتآل پیغمبر محروم شدید، برخیزید و این پیکرهای به خون آغشته را دفن کنید و راضینشوید که بیش از این آفتاب بر این بدنها بتابد.
مردان قبیلة بنیاسد با شنیدن این سخنان غیرت ورزیدند و به دفن شهیدانکربلا اقدام نمودند....همین بانوانِ سعادتمند بودند که در اربعین شهدای کربلا سه روزحضرت زینب 3 و همراهان او را در کربلا تنها نگذاردند و با همدردی با آنان، خود را درمصیبت اهل بیت شریک دانستند.
7ـ بانوانی که بر همسرانشان به خاطر یزیدی بودن آنها شوریدند
الف) عیوّف، همسر خولی
عمر سعد پس از واقعة کربلا، سرِ مقدس امام حسین (ع) را به خولی بن یزیداصبحی داد، تا نزد ابن زیاد ببرند. منزل خولی در یک فرسخی کوفه بود؛ شب یازدهمخولی سر سیدالشهدا : را به خانه آورد تا صبحگاهان نزد ابن زیاد ببرد.
خولی دو همسر به نامهای «عیوف» و «نوار» داشت. عیوف از مسلمانان مدینه(انصار) بود و سخت دل بستة اهل بیت عترت و طهارت بود. خولی که از علاقة همسرشبه اهل بیت : مطلع بود، سر را مخفیانه درون تنوری پنهان کرد، ولی عیوف نیمههایشب نوری دید که از تنور به آسمان ساطِع بود. او با اندوه فراوان از جای برخاست و شیونکنان در سوگ سیدالشهدا : لباس ماتم به تن کرد.
ب) نوار، همسر خولی
خولی همسر دیگری به نام «نوار» داشت. آن هنگام که خولی به ناچار سر بریدةامام حسین (ع) را به خانه برد، تا در فرصت مناسب به کاخ ابن زیاد ببرد، همسرش متوجهشد و به او گفت:
وای بر تو! مردم طلا و نقره به خانههاشان میبرند و تو سر فرزندِ رسول خدا (ص) رابه خانه آوردهای؟ به خدا سوگند! دیگر هرگز مرا در خانة خویش نخواهی دید و به اینترتیب از همسرش جدا شد. او میگفت: نوری دیدم که از آن سر به سوی آسمان میرفتو پرندگان سفیدی در اطراف آن تا صبح در پرواز بودند.
ج ـ هند، همسر یزید
هند فرزند عبدا...بن عامر در خانوادهای یهودی متولد شده بود. او در اثر یکبیماری مادرزادی فلج بود. پدرش برای درمان وی پزشکان فراوانی را تجربه کرده بود،ولی نتیجهای نگرفت. بهمین جهت به رسم آن روز در شهر مدینه او را به خانة حضرتعلی (ع) برد تا اگر در این خانه شفا یافت، او را به کنیزی در آن خانه بگذارد.
هند به دست امام حسین (ع) شفا یافت و به همین جهت در این خانه ماند و پساز شهادت حضرت علی (ع) برای کنیزی به خانة امام حسن (ع) رفت. در زمان خلافتمعاویه به حسب تقدیر به ازدواج یزید درآمد و از مدینه رفت. امّا به جهت آن که همةخاطرات دوران کودکی و نوجوانی او متعلق به شهر مدینه و خانة اهل بیت : بود، سختبه این خانه دل بسته بود.
او که در شهر شام بود و از داستان حوادث کربلا خبری نداشت؛ روزی به همراه یکیاز بانوان به خرابة شام رفت، تا از اسیرانی که به تازگی آنها را به شام آورده بودند، دیدنکند. حضرت زینب 3 و ام کلثوم (ع) با دیدن هند او را شناختند، اما هند متوجه این امرنشد. به همین جهت از کاروان اسیران سؤال کرد: شما از کدام شهرها به این جا آمدهاید؟ابتدا کسی پاسخی نداد، ولی چون سؤال را تکرار کرد؛ حضرت زینب فرمود: از شهرمدینه هستیم. هند با شنیدن نام مدینه از جای برخاست و گفت: بهترین سلامهای منبر اهل مدینه. سپس گفت: میخواهم در مورد خانهای از شهر مدینه سؤال کنم. آیا شماخانه و خاندان حضرت علی (ع) را در این شهر میشناسید؟ حضرت زینب بازپرسیدند: از کدام یک از اعضای این خاندان میپرسی؟
هند گفت: میخواهم از احوال حسین (ع) و برادران و فرزندان او و خانم زینبوخواهرش امکلثوم و سایر بانوان بپرسم. حضرت زینب 3 با گریة جان سوزی در پاسخ اوفرمود: اگر از خانة علی (ع) میپرسی، ما خانة او را در شهر مدینه ترک کردهایم و منتظریمتا خبر مرگ بستگانش را به آن خانه ببریم. اما اگر از حسین (ع) میپرسی، سر بریدهایکه در برابر یزید نهاده شده، از آنِ حسین است. و اگر از عباس و سایر فرزندان علی (ع) میپرسی، ما آنها را در کربلا با بدنهای قطعه قطعه شده بر روی خاک رها کرده و به اینجاآمدهایم. اگر از زینب و ام کلثوم میخواهی، بدانی، من زینب 3 دختر علی (ع) و این همخواهرم امکلثوم هست.
هند با شنیدن این سخن شیون سر داد و نعرهکشان میگفت: آه، امام من، آقایمن حسینِ! کاش پیش از این مرده بودم و دختران فاطمه 3 به این حال نمیدیدم. و آنچنان گریست که بی هوش بر روی زمین افتاد. وقتی به هوش آمد، حضرت زینب 3 کوشید تا او را آرام کند و به خانه برگرداند، ولی هند پیوسته گفت: به خدا سوگند! به خانهنمیروم، تا آن که برای آقا و مولایم اباعبدا...الحسین (ع) اقامة ماتم و عزا کنم و همةبانوان هاشمی را با خود به خانه ببرم. هند در میان یک مجلس عمومی، بر یزید به خاطراین بدرفتاری با خاندان اهل بیت : شورید و او را سرزنش کرد و یزید هم به ناچار گناه رابه گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد....
8ـ بانوانی که با افشاگری و خطبهخوانی پیام عاشورا را فریاد کردند
اگرچه در این خصوص برجستهترین شخصیت مورد ذکر حضرت زینب 3 استکه پیام خط سرخ حسینی را به شیوة زیبایی که ویژگی خاندان اهل بیت : بود، فریادکرد. امّا در مسیر این کاروان با حرکتهای زیبای دیگری نیز در این خصوص مواجهمیشویم، از آن جمله:
الف) ام کلثوم
ام کلثومدر شهر کوفه در روز یازدهم محرّم در خطاب سرزنشآمیز به اهلکوفه چنین فرمود:
«ای اهل کوفه، وای به حالتان! با حسین (ع) چه کردید؟ او را تنها گذاشتید، به قتلرسانیدید و اموالش را به غارت بردید و خود را وارث او شمردید. زنانش را اسیر کرده، و آزاردادید. هلاکت بر شما باد، از رحمت خدا به دور باشید! که مصیبت بزرگی آفریدید! آیامیدانید بار چه گناه سنگینی را بر دوش خود نهادهاید و چه خونهای پاک و مطهری را برزمین ریختید؟ و چه اموال محترمی را به غارت بردید؟ شما برترین انسان پس از پیامبررا کشتید».
«قساوت باد شما را که از رحمت و مهربانی به دورید. به درستی که یاران خدارستگارانند و حزب شیطان زیان کاران».
سپس در خلال اشعاری که سرود. فرمود:
شما برادرم را به گونه زجر و سختی به شهادت رسانیدید، وای بر شما...! که بهزودی آتش پاداشتان خواهد بود. خونی را بر زمین ریختید که خدای آن را محترم شمردهبود و قرآن و سپس رسول خدا ریختن آن را حرام. آتش روز قیامت پاداشتان باد که بهیقین در آن جاودانهاید. من پیوسته تا زندهام بر برادرم میگریم، بر آن برادری که پس ازرسول خدا (ص) برترین بود و اشک هایم همچون سیل و باران پیوسته بر گونههایم جاریمیشوند و هرگز خشک نخواهند شد».
صاحبان مقاتل گویند: پس از آن که امکلثوم این عبارات را بیان کرد، مردم از گریهو شیون جنجالی به پا کردند و خاک بر سر خود میریختند و صورت میخراشیدند و سیلیبه صورت میزدند و واویلا میگفتند. سید بن طاووس در لهوف و محدث قمی در نفسالمهموم میفرماید:
پس از استماع این خطبه، مردان به سختی گریستند و هرگز دیده نشد، مردم بهشدت آن روز گریه کنند.
ب) رباب همسر باوفای امام حسین (ع)
رباب یکی از همسران سیدالشهدا : بود که در کربلا کودک شیرخوارهاش درمیان دستان امام حسین (ع) شربت شهادت نوشید و خود نیز به همراهی کاروان کربلا تاشام رفت. او در مجلس جشن یزید در شام چون سر بریدة امام (ع) را دید سر را در آغوشگرفته بوسید و در ضمن اشعاری فرمود:
آه حسینم! من هرگز حسین را که در برابر تیر و نیزة دشمنان قرار گرفت، فراموشنمیکنم. حسین را در کربلا فریب دادند، دعوت کردند و سپس با لب تشنه به شهادترسانیدند. خداوند دشمنانش را در قیامت سیراب نگرداند.
این اشعار که در آن مجلس بیان گردید، سندی شد که شهادت امام (ع) را به دستدشمنان اثبات میکرد و گرنه چه بسا دشمن در صدد آن بود که شهادت امام را مخفیداشته و چنان وانمود کند که در اثر بیماری از دنیا رفته است.
این بانوی سعادتمند وقتی که در اربعین، کاروان به کربلا بازگشت، همراه آن بهمدینه نرفت و مدت یک سال در کنار قبر امام حسین (ع) خیمه زد و به سوگواری پرداختو گریست و عهد کرد که زیر آفتاب بنشیند و هرگز زیر سایه نرود، چون بدن امامحسین (ع) را زیر آفتاب کربلا دیده بود و سوگند یاد کرد که هرگز موهایش را شانه نزند.
صاحب مقتل لواعج الاشجان گوید: او پس از واقعة کربلا یک سال بیشتر زندهنماند و در این مدت هرگز زیر سایهبان نرفت.
ج) فاطمه صغری
فاطمه بنت الحسین (ع) فرزند سیدالشهدا و مادرش ام اسحق بود. وی نیز در کوفهپس از خطبة حضرت زینب 3 با رشادت ویژهای که شایستة فرزندی امام حسین (ع) است ابراز سخن کرد. او فرمود:
«ای اهل کوفه، ای اهل مکر و فریب! ما را کافر شمردید و ریختن خونمان راحلال؟ خون از شمشیرهاتان میچکد و شادمانی میکنید؟ به زودی عذاب بر شما نازلمیشود. وای بر شما! با چه دستی بر ما ظلم کردید؟ و چگونه نفسی شما را بر کشتن ماترغیب کرد؟ چگونه پاهایتان یاری کرد که به جنگ ما بیایید؟ قلب هایتان را قساوتگرفته و بر دل هایتان مهر زده شده است؟ چشمها و گوش هایتان از شنیدن و دیدن آیاتالهی ناتوان گردیدهاند و شیطان عمل زشت شما را برایتان زیبا جلوهداد و بر چشمها یتانپردهای نهاد، که دیگر هدایت نمیشوید.
«ای مردم کوفه هیچ میدانید که چند خون از رسول خدا بر ذمّة شماست که از شماطلب خواهد کرد؟ آن مکرها و حیلهها که با برادرش علی بن ابی طالب کردید. حال با
این همه ظلم و مکرها عدهای بر این اعمال زشت به دیدة فخر و بزرگ منشی مینگرند.آیا به کشتن مردمی مینازید که خداوند آنان را به پاکی ستود و پلیدی را از آنان
دور کرد؟ پس خشم خود را فرو برید که البته برای هر کس آنچه پیش میفرستد، باقیخواهد ماند.
سخن که به این جا رسید، اهل کوفه با چشمان گریان نزد دختر رسول آمدند و از اوخواستند که خاموش شود و بیشتر آنان را رسوا نگرداند.
9ـ بانوانی که در کربلا امانتدار امامت بودند
الف) ام سلمه
ام سلمه، یکی از برترین همسران پیامبر پس از حضرت خدیجه 3 بانوی بزرگوارو والا مقامی بود که به جهت شخصیت وی، اوّلاً: آیة تطهیر در شأن اهل بیت : در خانةاو نازل شد. به علاوه رسول خدا (ص) داستان کربلا و مصائب سیدالشهدا : را بر او بازگونموده و خاک کربلا را برایش به ودیعه نهاده بود که به محض وقوع آن حادثه عظیم وهولناک از آن مطلع گردد، که هم چنین نیز شد. عصر عاشورا، اهل مدینه دیدند که از خانةامالمؤمنین «ام سلمه» صدای شیون برخاست، چون علت را جویا شدند. فرمود: اکنون درعالم رؤیا پیامبر را دیدم که غبارآلود و خسته بود. پرسیدم یا رسولا...!کجا رفته بودی کهچنین غبار آلودهای؟ فرمود: اکنون از کربلا برمیگردم و شاهد شهادت فرزندم حسین (ع) بودم. ام سلمه گوید: چون از خواب بیدار شدم، به سوی تربتِ کربلا دویدم، دیدم خونِ تازه،درون شیشه میجوشد؛ دانستم که حسین در کربلا به شهادت رسید.
به همین سبب اولین مجلس عزای امام حسین (ع) در مدینه مقارن با شهادتامام حسین (ع) در خانةام سلمه برگزار گردید و اهل مدینه او را در این ماتم تسلامیدادند.
ام سلمه، یکی از بانوانی بود که امام حسین (ع) به هنگام خروج از مدینه با اوخداحافظی کرد و او را «مادر» خطاب نمود. او به اصرار میکوشید تا امام (ع) را از مأموریترفتن به کربلا به خاطر عواقب آن باز دارد، ولی امام حسین (ع) این امر را مشیت پروردگارشمرد.
امام باقر (ع) فرمود: هنگامی که امام حسین (ع) به سوی عراق رهسپار گردیدوصیت نامه و کتاب هایش را به ام سلمه سپرد و فرمود: هنگامی که فرزند بزرگم، نزد توآمد و وصیت نامه را طلب کرد، آنها را به او بده. توجه به اهمیت این امانت، میتواندبیانگر شخصیت یگانة این بانوی بزرگوار باشد.
ب) فاطمه بنت الحسین
فاطمه دختر امام حسین (ع) نیز یکی از بانوان محترمی بود که امام حسین (ع) امانتهای امامت را به او سپرد، تا به امام سجاد (ع) برساند.
ج ـ حضرت زینب
بیشک، یکی از برجستهترین بانوانی که امانتهای امامت را به نحو شاخص وویژهای حمل نمود و در زمان شایسته به صاحب آن امام عصر خویش، حضرت سجاد (ع) تحویل داد؛ حضرت زینب کبری'' 3 بود که نقش ویژه و شاخص این بزرگوار در حوادثکربلا برجستهتر از آن است که نیازی به ذکر و تحلیل آن باشد.
10ـ بانوانی که عزّت اهلبیت را پاس داشتند
اگرچه بانوانی که کاروان حسینی را همراهی میکردند از طبقات مختلف اجتماعیبودند، بانوانی، چون «کبشه» ام سلیمان، کنیزی بود که همسرش از یاران امام حسن (ع) بود و وقتی به عنوان پیک امام حسن (ع) به سوی اشراف بصره رفت به دستور عبیدالله اورا به شهادت رسانیدند. در کربلا به همراه پسرش افتخار همراهی سیدالشهدا (ع) و حضوردر رکاب آن حضرت را یافت و پس از شهادت فرزندش به همراه اهل بیت به اسارت بهشام رفت و سپس به مدینه بازگشت. و یا ام وهب که بانویی تازه مسلمان بود... حضوربزرگوارانی چون «فضه» کنیز حضرت زهرا 3 به جمع کاروانیان کربلا، معنایی دیگرمیبخشید. این جمع به ظاهر ناهمگون و متفاوت در یک خصوصیت اشتراک یافتند کهآن غیرتمندی شان، در پرتو عزّت اهل بیت : بود. مطابق تواریخ وقتی امام حسین (ع) برای وداع آخر نزدیک خیمهها آمد، بانوان را یک یک به نام صدا کرد و از آنان خداحافظیکرد و فرمود:
«استعدّوا للبلاء... و لاتشکوّا؛
خود را برای بلایا و مصایب آماده کنید و هرگز شکایت نکنید که اجرتان کممیشود. مصایب بانوان چندان سخت بود که امام حسین (ع) در وداع آخر خودمیگریست. وقتی حضرت زینب 3 علت را جویا شدند فرمودند: « کیف لاابکی و عمّاقلیل تساقون بین العِدی'' ؛ چگونه نگریم که میدانم به زودی شما را به اسارت میبرند.
اگرچه در طول تاریخ کربلا به نامهایی از بانوان بر میخوریم که گاه به همراههمسر و فرزند خویش به کربلا آمده و آنها را در راه نهضت حسینی فدا کردند و خم به ابرونیاورده و خود به اسارت رفتند، تا با اهل بیت امام حسین (ع) مواسات کنند، اما به یقینتوجه به حوادث پس از شهادت امام حسین (ع) همواره از ممیزاتی است که به وجود بانواندر کاروان حسینی معنا میدهد. به یقین این بانوان بودند که حوادث عاشورا را روایتکردند و سینه به سینه و منزل به منزل در طول سفر کربلا تا شام یاد شهیدان و اهداف آنهارا زنده نگه داشتند. این بانوان بودند که با حفظ عزّت اهل بیت : با وجود همة مصایبروز عاشورا و شب و روز یازدهم و پس از آن تا شام که امام سجاد (ع) نزدیک سی و سهسال بر آنها گریست، خم به ابرو نیاوردند و ذرهای عقب نشینی نکردند و با تحمل همةسختیها و شداید هر کجا کاروان کربلا پا میگذاشت، زمینة قیام و انقلابی را فراهممیکردند؛
چنان که حضور آنان در شهر شام ـ مرکز خلافت یزید ـ چنان کار را بر یزید دشوارکرد که ناچار شد در مقابل کارهای زشت خود زبان به عذرخواهی بگشاید و گناه را به گردندیگران بیندازد و از آن مهمتر آن که به کاروانیان اجازه دهد درون کاخ او مجلس ماتمحسینی به پا کنند و بر سوگ امام شهیدان بگریند و....
اگر چه در کربلا درسهای متفاوتی نهفته است و این حضور بانوان در آن مرحلةحسّاسِ تاریخ، بیانگر نقش حساس آنان در اجتماع میتواند باشد، اما به یقین درسدیگری که از این داستان میتوان آموخت آن است که کربلا صحنة نمایش توفیقهایالهی بود. که « فی تقلُّب الأحوالِ عِلْمَ جواهرُ الرّجال ؛ در سختیها جوهرة انسانها آشکارمیشود». کربلا نمایش حضور بانوی کنیزی چون: فکیهه در کنار بانوی متمولّی چوندُلهم همسر زهیر است. نمایش نقش بانوانی که آسیهوار در خانة فرعون زمان بر اوشوریدند و خود راه خویش را یافته و رسالت خود را به انجام رسانیدند و سالها پس از آنهم، بانویی چون ام البنین با یاد مصایب کربلا همه روزه مصایب کربلا را در برابر دیدگاناهل مدینه زنده میکرد و بر مصایب راد مردانِ حقیقتی سترگ اشک میریخت.
سخن را با کلامی از رهبر فرزانة انقلاب به پایان میبریم که فرمود:
«اگر کشور بتواند جامعة زنان را با تکیه بر تعلیمات اسلامی با همان معارفی کهاسلام خواسته آشنا کند، من تردیدی ندارم که پیشرفت و ترقی کشور در آینده مضاعفخواهد شد. در هر میدانی که بانوان مسئولانه وارد شوند، پیشرفت در آن چندین برابرخواهد شد. خصوصیت حضور خانمها در میدانهای مختلف این است که وقتی زنِخانواده وارد میدان میشود؛ یعنی همسر و فرزند او هم وارد شدهاند. حضور مرد به اینمعنانیست.»
منابع
1. قرآن کریم
2. موسوعة کلماتالحسین (ع) ، معهدتحقیقات باقرالعلوم،نشردارالمعروف، 1373 ه ش.
3. ابصار العین، سماوی، ترجمه: عقیقی بخشایشی، نشر: نوید اسلام، 1368.
4. سوگنامه آل محمد (ص) : محمد محمدی اشتهاردی نشر: ناصر، 1369.
5. مقتل الحسین (ع) ، مقرّم، نشر: دارالاضواء، بیروت، 1420 ه ق.
6. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، نشر: مکتبه اسلامیه، 1410 ه ق.
7. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، نشر: آفتاب، 1363.
8. منتخب التواریخ: خراسانی، نشر: مکتبه اسلامیه، 1347.
9. وقایع الایام، خیابانی، نشر: مکتبه مصطفوی، 1410 ه ق.
10. لهوف علی قتل الطفوف، ابن طاووس، نشر: شریف رضی، 1371.
11. لواعج الاشجان، سید محسن امین، نشر: دارالتعارف بیروت، 1402ه .ق.
12. محدثات شیعه، نهلا غروی نائینی، نشر: امین، 1372.
13. مقتل الحسین. ابی مخنف، نشر: دارالکتاب، 1405 ه ق.
فاطمه زهرا علیهاالسلام الگوى مبارزه سیاسى زن امروز
چکیده
عملکرد سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام در دفاع از حریم ولایت، پس از دوران رحلت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله تا زمان شهادت ایشان، از فرازهاى مهم تاریخ اسلام است که در این مقاله، نحوه مبارزات و برخوردهاى حضرت زهرا علیهاالسلام با غاصبان خلافت و شیوههاى سیاسى اتخاذ شده براى رسیدن به هدف، با محور دفاع از ولایت و امامت مورد بررسى قرار گرفتهاند.
کلیدواژهها: حضرت زهرا علیهاالسلام ، امامت، مبارزه سیاسى، پایگاه سیاسى، انقلاب درونى، سکوت، فدک، وصیت، شهادت.
مقدّمه
گرایش به الگو و پىروى از مُد نیاز بشرى است که در جهت کمالگرایى و تکاملطلبى به طور فطرى در درون انسانها نهاده شده است و علم امروز آن را «همانندسازى» مىنامد. از اینرو، مشاهده مىکنیم که نیاز به الگو و الگودهى به نسلها، در آموزههاى دینى به طور آشکار مورد توجه قرار گرفته است و قرآن به صراحت، به معرفى الگوها و اسوههاى «مثبت» و «منفى» مىپردازد؛ و اسوههاى مثبت ثابتى را مطرح مىکند که در تمام عصرها و براى همه نسلها قابل اتّکا و پىروى در عمل هستند.
در معرفى الگو، آن نوع رفتارهاى اجتماعى به عنوان «مدل» یا «راهنماى عملى» مدّ نظر قرار مىگیرند(2) که از دیدگاه اسلام، در قرآن و روایات (آموزههاى دینى پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام ) به عنوان نمونه و الگوى عملى معرفى شدهاند. رمز ماندگارى الگوها(3) «زنده بودن تفکر و اندیشه الگوهاى مطرح شده»، «همسویى سیره و سخن آنان با فطرت انسانها»، «یکسانبینى جهانبینى و آرمانها» و «شناخت پیروان آنان» قابل توجه و حایز اهمیت است. هر قدر این شناخت وسیعتر و عمیقتر باشد بهتر مىتوان محتواى پیام و گفتار و رفتار آنان را به دست آورد و از آنها در جهت رسیدن به سعادت و تکامل و تحقق ارزشهاى فطرى و الهى بهره برد.
شناخت و معرفت نسبت به الگوهاى شایسته، مانع از هدر رفتن یگانه سرمایه آنها (عمر) مىشود. از اینرو، امام خمینى رحمهالله با تأسّى به الگوهاى عملى در اسلام مىفرماید: «ما باید سرمشق از این خاندان [خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله ] بگیریم؛ بانوان ما از بانوانشان و مردان از مردانشان، بلکه همه از همه آنها. الگوى حضرت زهرا علیهاالسلام الگوى پیغمبر است.»(4) اما رسالت و تکلیف بر شناخت معصومان علیهمالسلام ، ما را بر آن مىدارد که عملکرد آنها را مورد بررسى قرار دهیم. با توجه به اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام الگوى عملى و عینى براى زنان مسلمان است که مىتواند در همه زمینهها سرمشق نسل امروز و فردا قرار گیرد، در این مقاله، به اختصار به ابعاد سیاسى زندگى حضرت فاطمه علیهاالسلام و مبارزات ایشان در دفاع از حریم ولایت و امامت مىپردازیم.
مبارزهاى که ریحانه نبى در حسّاسترین دوران آغاز کرد، از زمان آغازین انحراف جامعه پس از رحلت نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله ، به عنوان مهمترین و محورىترین حرکت سیاسى جامعه محسوب مىشد. هنگامى که او تعدّى غاصبان خلافت را به حریم ولایت و امامت دید، با تمام قوا و با روشهاى خود، براى دفاع از این حریم وارد عرصه فعالیتهاى سیاسى شد و در طول 75 روز (و به قولى 95 روز) همچون پروانه وجود خویش را براى تثبیت امامت، فداى ولایت کرد. امام خمینى رحمهالله در بیان عملکرد آن حضرت و درک عظمت آن حضرت چه زیبا فرمودند:
«زنى که هر کس با هر بینش، درباره او گفتارى دارد و از عهده ستایش او نیز برنیامده. احادیثى را که از خاندان وحى رسیده به اندازه فهم مستمعان بوده و دریا را در کوزهاى نتوان گنجاند و دیگران هر چه گفتهاند به مقدار فهم خود بوده، نه به اندازه مرتبت او ...»(5)
جایگاه سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام
کانون تربیت سیاسى فاطمه زهرا علیهاالسلام
تولّد فاطمه زهرا علیهاالسلام در دوران جاهلیت و شیوه رفتار پیامبر صلىاللهعلیهوآله با این انسان الهى از ابتدا یک امر سیاسى (تکلیف الهى) بود. او در کانون سیاست و بحرانهاى جامعه رشد مىکرد و تربیت مىیافت و همراه با تحوّلات و بحرانها، درس مىآموخت و شیوههاى حضور در صحنه را عملاً آموزش مىدید. رسالت پیامبر صلىاللهعلیهوآله زدودن خرافات جاهلیت و معرفى جایگاه شامخ زن در آفرینش بود و رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله در رفتار خود با فاطمه زهرا علیهاالسلام ، سعى داشت نگرش جامعه را به سوى زن از ابعاد شهوانى لهو و لعب، به ابعاد ملکوتى و ظرافتهاى روحى و نقش تربیتى و مدیریتى زن تغییر دهد.
مقام و موقعیت ممتاز حضرت فاطمه علیهاالسلام و تثبیت جایگاه محکم او در انجام رسالت الهى بهگونهاى بود که پیامبر صلىاللهعلیهوآله در موقعیتهاى گوناگون، همواره بر دستان فاطمه زهرا علیهاالسلام بوسه مىزد؛ هرگاه صدیقه مرضیه در جمعى وارد مىشد که پیامبر در آن میان بودند، به احترام آن حضرت از جاى خویش بلند مىشدند و او را در جایگاه خود مىنشاندند؛(6) هنگام خروج از مدینه، از آخرین فردى که خداحافظى مىکردند فاطمه علیهاالسلام بود و هنگام ورود به شهر هم به دیدار اولین کسى که مىشتافتند باز هم راضیه مرضیه علیهاالسلام بود.(7)
مشروعیت بازیگران سیاسى
مشروعیت بازیگران و رهبران سیاسى در هر جامعهاى مستلزم پیشنیازهایى است تا مردم جامعه با توجه به عملکردها و رفتار رهبران سیاسى مشروع و مقبول جامعه، نسبت به افراد جدید، شناخت و آگاهى لازم را به دست آورند و بتوانند نسبت به شخصیتهاى تازه وارد در امور سیاسى و اجتماعى جامعه و مشارکت آنان آگاهى کسب کنند و شخصیتهاى جدید را به عنوان رهبران آینده جامعه بشناسند. در صحنه سیاسى جامعه عرب جاهلى، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با کردار، گفتار و عمل خویش در مورد خاندان نبوّت و امامت حضرت على و فرزندانش و نقش فاطمه زهرا علیهاالسلام (8) در ارتباط با نبوّت و امامت و رضایت الهى، شناختهاى لازم را به جامعه مىدادند و در کلام و گفتار خود، مواضع اهل بیت علیهمالسلام را با عبارتهاى گوناگون تحکیم مىکردند. پیامبر در طول دوران رسالت خود، براى رشد و استقلال فرهنگى مردم تلاش و کوشش بسیار کردند تا جامعه را نسبت به آینده آگاه سازند.
از سوى دیگر، پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله در زمینه مسئولیت و رهبرى زنان، راضیه مرضیه علیهاالسلام را براى پذیرش این رسالت الهى تربیت کردند. فاطمه زهرا علیهاالسلام اولین درس را در بحرانىترین شرایط سیاسى و اقتصادى ـ یعنى در محاصره «شعب ابىطالب» آموخت(9) و به تدریج، با علم لدنّى که داشت، مجالس بحث و وعظ و درسهاى تفسیر و احکام در مدینه براى بانوان جامعه دایر کرد.(10)
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با سخنان گهربار خود درباره جایگاه فاطمه زهرا علیهاالسلام نزد خدا،(11) نزد آن حضرت(12) و جامعه، در شیوههاى برخورد با فاطمه زهرا علیهاالسلام ، ازدواج با حضرت على علیهالسلام ،(13) ماجراى مباهله با مسیحیان نجران و حضور حضرت زهرا علیهاالسلام در آن جمع،(14) محدودکردن دایره اهل بیت علیهمالسلام (15) و اشخاص آن، با احادیث گوناگون، مانند حدیث «کساء»،(16) «سفینه نوح»،(17) «ثقلین»(18) و ماجراى غدیر خم،(19) رسالت خود را به پایان رساندند و جامعه را براى پذیرش امامت حضرت على علیهالسلام آماده ساختند.
اما متأسفانه جاهلیت چنان در تار و پود جامعه ریشه دوانده بود که پس از رحلت ایشان، در ماجراى «سقیفه بنى ساعده» در فضاى آکنده از اندوه و غم و ماتم رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله ، بازیگران سیاسى چنان جوّ را تغییر دادند و سریع عمل کردند که مقام خلافت را، که حق مسلّم حضرت على علیهالسلام بود، غصب کردند.(20) انحراف و تخریب افکار عمومى و جنگ قدرت از کودتاى «سقیفه بنى ساعده» آغاز شد. جامعه اسلامى نیز که حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله در طول دوران نبوّت خود، ساختار آن را پىریزى کرده بودند، با حرکت کودتاگران سقیفه و زنده کردن ارزشهاى جاهلى و روحیه ناسیونالیستى و سکوت یاران سُستاراده و فرصتطلبان دچار انحراف شد.
حضرت زهرا علیهاالسلام هم، که در بطن مسائل سیاسى جامعه و بحرانها رشد کرده و تربیت یافته بود و رسالت دفاع از حق و حقیقت را بر عهده داشت، با بصیرت و آگاهى عمیق نسبت به توطئهاى که مسیر امامت را منحرف ساخته بود، هشیارانه وارد عرصه جامعه شد و به صورت یک سیاستمدار آگاه و مدافع حریم امامت، در صحنه جامعه حضور جدّى و فعال یافت و رهبرى دفاع از امامت را برعهده گرفت.(21) او زنى است تربیتشده الهى و پیامبر زمان خود. پذیرش رهبرى امام على علیهالسلام از سوى یک زن، با تفکر موجود جاهلى نسبت به زن تضاد داشت؛ اما از سوى دیگر، با پیشذهنیتهایى که پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله درباره حضرت زهرا علیهاالسلام در جامعه ایجاد کرده بودند، کاملاً همخوانى داشت و هنوز وجود گوهر گرانقدرى همچون فاطمه زهرا علیهاالسلام به عنوان قوىترین رکن سیاسى جامعه براى تشخیص و شناخت حق از باطل مطرح بود.
دخت گرامى حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله به خاطر بیدارى جامعه و آگاهى مردم در انحراف آغازین خود، فعالیتهاى سیاسى خود را آغاز نمود. بررسى فعالیتها و روشهایى که فاطمه زهرا علیهاالسلام اتخاذ کرد، نمونهاى است که نشان مىدهد اسلام مىخواهد افراد جامعه، اعم از زن و مرد، همیشه نسبت به مسائل جامعهاى که در آن زندگى مىکنند، آگاهى و شناخت لازم داشته باشند تا بتوانند در امور سیاسى جامعه مشارکت کنند و حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام ، سدشکنِ تفکر غلط جاهلیّت نسبت به زن بود که با تمام وجود، سرشار از عشق الهى و رسالت نبى، دفاع از امامت و ولایت را رهبرى کرد.
روشهاى مبارزه سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام
الف. تهدید غاصبان خلافت
پس از رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله هنگامى که حضرت على علیهالسلام در حال غسل و کفن و دفن پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود، بعضى از بازیگران سیاسى با مسموم کردن جوّ، در «سقیفه بنى ساعده» خلافت را غصب کردند(22) و خلیفهاى را بر خلاف حدیث غدیر خم و خط مشى پیامبر و رسالت الهى انتخاب نمودند. عدهاى از بازیگران سیاسى براى مشروعیت بخشیدن به خلیفه وقت و مقبولیت خلافت غصب شده و بر حق نشان دادن آن و سرپوش گذاردن بر مسیر انحرافى، بیعت گرفتن از خلیفه ذى حق را عَلَم کردند و براى بیعت گرفتن از حضرت على علیهالسلام به در خانه فاطمه علیهاالسلام آمدند، ولى با امتناع حضرت فاطمه علیهاالسلام در گشودن در مواجه شدند. به همین دلیل، دَرِ خانه او را به آتش کشیدند،(23) فاطمه علیهاالسلام را مورد هجوم قرار دادند(24) و او از شدت درد بىهوش شد و فرزند خود را سقط کرد. آنان حضرت على علیهالسلام را براى بیعت گرفتن با خلیفه وقت به مسجد بردند. زمانى که حضرت فاطمه علیهاالسلام به هوش آمد، سراغ امام بر حق، على علیهالسلام ، را گرفت. وقتى متوجه شد که او را به مسجد بردهاند، بلافاصله دست فرزندان خردسالش حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و به مسجد رفت.(25) هنوز مردم عوام جامعه و مهاجران و انصار برخوردهاى باکرامت و بزرگوارانه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با فاطمه زهرا علیهاالسلام و سخنان پیامبر را نسبت به دخت گرامىاش از یاد نبرده بودند و احترام و تکریم خود را نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام در باطن ضمیر خویش در نظر داشتند. وقتى که فاطمه زهرا علیهاالسلام به مسجد رفت و غاصبان خلافت را تهدید کرد که اکنون خدا را به یارى مىطلبم، با تهدید او، غاصبان خلافت تا حدى جا خالى کردند و از بیعت گرفتن با حضرت على علیهالسلام دست برداشتند و در این مبارزه، فاطمه زهرا علیهاالسلام با پیروزى به خانه برگشت.(26)
ب. تحتتأثیر قرار دادن افکار عمومى جامعه (گریه کردن)
در مرحله دیگر، فاطمه زهرا علیهاالسلام تاکتیک «گریه» را انتخاب کرد(27) و به عنوان یک حربه سیاسى از آن بهره برد. صدیقه طاهره علیهاالسلام محل گریه خود را مرکز اجتماع مسلمانان(28) قرار داده بود؛ بر سر قبر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ، شهداى احد و قبرستان بقیع مىرفت و در این اقدام، همراه کودکان خردسالش (براى تحت تأثیر قرار دادن جامعه) و در ساعات شب و روز با ذکر مرثیههایى در فقدان پدر بزرگوار خویش(29) و انحراف امّت پس از رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله سعى مىکرد جامعه خفته را بیدار سازد.
ج. سخنرانى (با تکیه بر فدک)
حربه سیاسى دیگر، سخنرانى با تکیه بر غصب «فدک» بود(30) که به دنبال غصب آن توسط خلیفه وقت، فاطمه زهرا علیهاالسلام بار دیگر از این حرکت رژیم حاکم به عنوان یک حربه سیاسى و فرصت مناسب سیاسى براى روشن ساختن اذهان جامعه در غصب خلافت مسلّم حضرت على علیهالسلام استفاده کرد. در حقیقت، فاطمه زهرا علیهاالسلام به نام غصب حق مالکیت خویش، به اعتراض سیاسى و استیضاح حاکم وقت پرداخت و به مسجد رفت و خطبه خواند.(31)
در این خطبه، چند فراز و نمود خاص وجود دارند. فاطمه زهرا علیهاالسلام در ابتدا، با یادآورى رسالت پیامبر و دفاع از رهبرى و امامت بر حق حضرت على علیهالسلام و حق مالکیت خویش بر فدک از لحاظ قانون ارث در اسلام، با سازشکاران سیاسى اتمام حجت کرد. ایشان در فرازى از آن خطبه مىفرماید:
«هان اى مردم! بدانید من فاطمهام و پدرم محمّد صلىاللهعلیهوآله ، انتها و ابتداى کلامم یکى است؛ هرگز آنچه مىگویم غلط نبوده و آنچه انجام مىدهم ظلم نیست.»(32)
نکته بارز در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام این است که آن حضرت با فصاحت و بلاغت خاصى به دفاع از مقام ولایت و امامت حضرت على علیهالسلام مىپردازد. در فرازى از این خطبه مىفرماید:
«... و چون خداوند پیامبرش را به خانه انبیا فراخواند، جایى که برگزیدگانش زندگى مىکنند، خارهاى نفاقتان سر برون آورد و پوشش دینتان رنگ باخت و صداى سرکرده گمراهان درآمد و پستمهرهاى ذلیل و ناشناخته ظهور کرد و نازپرورده جاهلان مفسد زمزمه سر داد. پس بر دلها و زندگىتان سوار شد ... و شما بر حق غضب کردید...»(33)
دفاع از حریم ولایت توسط یک زن و بذرى که او در مسجد با سخنان مستدل و منطقى خود کاشت، بعدها در بیعت مردم با حضرت على علیهالسلام (پس از قتل عثمان) به ثمر نشست.
در فراز دیگرى از این حرکت سیاسى، حضرت زهرا علیهاالسلام به دفاع از ارث زن در اسلام مىپردازد؛ دفاع از مالکیت بر حق زن. این حرکت بر خلاف راه و رسم موجود در افکار جاهلى بود که در بعضى از اذهان رسوخ داشت. اما آنچه را اسلام حق مىدانست براى فاطمه زهرا علیهاالسلام معیار و محک بود، نه عرف و سنّتهاى جاهلى. آن حضرت توانست با حضور در مرکز اجتماع مسلمانان و مهمترین مکان معتبر سیاسى ـ یعنى مسجد ـ به محاجّه با خلیفه وقت بپردازد و او را به استیضاح بکشاند و با رسوایى سیاسى حاکمان وقت، تا حد زیادى مشروعیت آنان را زیر سؤال برد و رسمهاى جاهلیت را درهم بشکند(34) و نشان دهد که هیچ حکومتى نمىتواند حق و مال کسى را غصب کند، حتى اگر این حق متعلّق به یک زن باشد.
د. رایزنى سیاسى
حضرت فاطمه علیهاالسلام همچون سیاستمدارى قهرمان، به تکلیف و رسالت الهى خویش عمل مىکرد و براى روشنساختن افکار عمومى از انحراف مسیر امامت، چهل شبانهروز(35) دست حسن و حسین علیهماالسلام را مىگرفت و سوار بر مرکبى مىشد و همراه با حضرت على علیهالسلام به درِ خانه مهاجر و انصار مىرفت تا آنها را نسبت به غفلتى که دچار آن شدهاند و انحراف موجود، بیدار سازد و غافلان و راحتطلبان را هوشیار سازد. فاطمه زهرا علیهاالسلام در حقیقت، با رایزنى سیاسى خود، با یاران رسول صلىاللهعلیهوآله اتمام حجت مىکرد و همچون دیپلماتى آگاه، با حضور خویش سعى مىنمود مسیر انحراف امّت را روشن سازد و مسیر واقعى را که امامت على علیهالسلام است و نیز حریم ولایت را روشن و بىپیرایه ارائه دهد تا در فرداى قیامت، براى صاحبان زر و زور و تزویر و عافیتطلبانى که فریب خوردهاند، بهانهاى وجود نداشته باشد.
ه. اعتصاب سخن (سکوت سیاسى)
در مسیر دفاع از حریم ولایت و امامت، فاطمه زهرا علیهاالسلام شیوه مبارزاتى دیگرى را با سکوت خود آغاز کرد، و آن «اعتصاب سخن» با حاکمان وقت بود.(36) صدیقه طاهره علیهاالسلام شیوهاى سیاسى را آغاز کرد که تداومدهنده تاکتیکها و شیوههاى مبارزاتى قبلى آن حضرت بود. تمامى این شیوهها در راستاى یکدیگر معنا مىدهند. آن حضرت با اتخاذ حرکتهاى سیاسى خاص از قبیل گریه در مراکز شلوغ و محل عبور و مرور مسلمانان، حضور در مسجد و مراجعه به خانههاى مهاجر و انصار ـ که تمامى آنها با حضور قوى آن حضرت در صحنه مبارزات سیاسى همراه بودند ـ جامعه را از لحاظ افکار، تحتتأثیر قرار داد، ولى ناگهان شیوه مبارزه سیاسى خود را تغییر داد و سکوت اختیار کرد.
این تاکتیک و شیوه جدید در اذهان جامعه، که به حضور آن حضرت در صحنه عادت داشتند، سؤال ایجاد مىکرد و مسئلهبرانگیز بود که چه شده است که فاطمه زهرا علیهاالسلام سکوت کرده است؟ این تغییر رویه به طور طبیعى، توجه اجتماع را جلب مىکرد و افکار عمومى را به تکاپو وامىداشت تا در پى یافتن علت آن باشند. فاطمه علیهاالسلام در محاجّه خود عهد کرد که دیگر با خلیفه سخن نگوید.(37) پس از حضور خلیفه در خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام و گفتوگوى کوتاه آنها با حضرت فاطمه علیهاالسلام که حضرت على علیهالسلام در این میان پیامبر سخن مابین فاطمه علیهاالسلام و خلیفه وقت بود،(38) و گرفتن اعتراف از خلیفه وقت مبنى بر مقام شامخ حضرت فاطمه علیهاالسلام از زبان پیامبر در اینکه رضایت فاطمه رضایت خدا و خشم او خشم خداست، فاطمه زهرا علیهاالسلام مشروعیت خلیفه را زیر سؤال برد و اذهان جامعه و افکار عمومى را در مشروعیت خلیفه وقت دچار تردید کرد که فاطمه علیهاالسلام حق را مىگوید و امامت حقى است غصب شده توسط خلیفه وقت! پس از اینکه آن حضرت از خلیفه وقت اعتراف گرفت، قسم خورد که دیگر با او سخن نگوید و با این دیدار و سخن فاطمه زهرا علیهاالسلام ، مشروعیت حاکمان وقت بیش از گذشته زیر سؤال رفت و در بسیارى از اذهان که نادانسته و تحتتأثیر جوّ موجود بیعت کرده بودند، شک و تردید و پشیمانى ایجاد شد و بدینسان، این حربه بسیار مؤثر واقع گردید.
و. ایجاد انقلابى درونى در خانهها
شیوه مبارزاتى دیگر فاطمه زهرا علیهاالسلام دادن آگاهى و رشد سیاسى به زنان مهاجر و انصار بود که بدینوسیله، آتش مبارزه در خانوادههاى مدینه وارد مىشد. این مبارز سیاسى شکستناپذیر، که تمام تاب و توان خود را در دفاع از حریم ولایت و امامت قرار داده بود، به علت تلاش بیش از حد، ناتوان شد. به همین دلیل، پس از مدتى فاطمه زهرا علیهاالسلام به علت بیمارى و ضعف، در خانه بسترى شد. وقتى خبر بیمارى آن حضرت در مدینه پیچید، زنان مهاجر و انصار، که وامدار تعلیم و تربیت فرهنگى آن حضرت بودند، براى عیادت او به خانهاش آمدند. وقتى از حال آن حضرت جویا شدند، از حال خود نگفت، بلکه در دفاع از حریم ولایت به سخن پرداخت(39) و از سستى مردانشان سخن راند که حق را فراموش کردهاند و سکوت اختیار نمودهاند. بازتاب سخنان دخت پیامبر به تدریج، در درون خانهها آتشى به پا کرد و انقلابى پرخروش را جهت داد که به حریم خانهها راه یافت و نطفههاى آگاهى و شعور را بارور کرد.
این شیوه مبارزه نشان مىدهد اگر در جامعهاى به جاى مشغول ساختن زنان به خود، براى آنها کار فرهنگى و فکرى صورت گیرد و به آنان آگاهى سیاسى داده شود، آنان بهتر مىتوانند در شناخت حق و حقیقت بدون تعارفهاى دیپلماتیک و بازىهاى سیاسى وارد صحنه شوند و به دفاع بپردازند. مصداق این حقیقت در انقلاب اسلامى ما نمود پیدا کرد؛ حضور زنان و پیشتازى آنان در صحنه مبارزات انقلاب و پشتیبانى از جنگ و فعالیتهاى پشت جبهه این نظریه را ثابت مىکند که حرکت زنان ایران وامدار مبارزات سیاسى اسوه و الگوى زنان جهان حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است.
ز. وصیتنامه سیاسى
تاکتیک کوبنده دیگرى که صدیقه طاهره علیهاالسلام اتخاذ کرد و ضربه سهمگینى بر حکومت وقت وارد آورد، وصیتنامه سیاسى آن حضرت است؛ وصیتنامهاى که براى بیدار ساختن افکار خفته و توجه افکار عمومى و عدم بهرهبرداى حاکمان سیاسى وقت از مراسم سوگوارى و دفن آن حضرت نگاشته شد.(40)
حضرت زهرا علیهاالسلام در وصیتنامه سیاسى خود تأکید مىکند که حضرت على علیهالسلام ، ولىّ بر حق، باید به آن عمل کند؛ چنانکه تا بدان روز هیچ سیاستمدارى چنین آگاهانه و مدبّرانه و با آن ظرافتهاى سیاسى، عمل نکرده بود، بلکه شیوهاى بکر و تازه بود که از سوى سیاستمدارى حرفهاى به خاطر دفاع از حریم ولایت و تحقیر موقعیت سیاسى خلیفه وقت اتخاذ شده بود.
حضرت فاطمه علیهاالسلام وصیت کرد که احدى از کسانى که به او ستم کردهاند در تشییع جنازهاش حاضر نشوند و شبانه او را دفن کنند.(41) در حقیقت، با این وصیتنامه، حربه سیاسى از دست حاکمان وقت گرفته شد. آنان مىخواستند در مرگ آن حضرت با مرثیهسرایى و اشک و ماتم و ارادت به آن حضرت و تأسف از رحلت او، مخالفتها و مبارزات حضرت زهرا علیهاالسلام را در دفاع از حریم ولایت تحتالشعاع قرار دهند و خلافت غاصبانه خود را در اذهان جامعه برحق جلوهگر سازند. اما دفن شبانه آن حضرت و نامشخص بودن مکان دفن ایشان، این سؤال را در میان امّت اسلامى ایجاد کرد که چرا دخت گرامى پیامبر و یگانه گوهر گرانقدر او چنین وصیّتى کرده است؟
با عمل به وصیّت آن حضرت توسط حضرت على علیهالسلام ، اذهان جامعه دچار شک و تردید شد و تا حد زیادى مشروعیت خلیفه وقت زیر سؤال رفت و مظلومیت آن حضرت بیشتر نمایان گردید و اینکه چرا حضرت زهرا علیهاالسلام در مدت 75 (و به قولى 95) روز با تمام تاب و توان، با شیوههاى گوناگون تلاش کرد تا مسیر انحرافى امّت را روشن سازد که چرا امام بر حق على علیهالسلام را تنها گذاشتهاند و کجراههاى را انتخاب کردهاند که خلاف حق و حقیقت است، در حالى که على علیهالسلام بر حق است؟
تأثیر الگوى فاطمى در انقلاب اسلامى
از مجموع مباحث مطرح شده در صفحات قبل، مىتوان با اطمینان خاطر گفت: اسلام در نگرش خود به زن، با آفرینش ریحانه نبى و انسیه حوراء، نشان داد که دین جامعى است که زن تحقیر شده در جاهلیت دیروز و غربزده امروز را نه تنها باور ندارد، بلکه تقبیح مىکند و الگوى ایدهآل زن مسلمان را فاطمه زهرا علیهاالسلام مىداند تا بهانه براى هیچ زن مسلمانى باقى نماند که ما اسوه و الگویى نداشتیم تا با تمسّک به او بتوانیم انحراف و باطل را تشخیص دهیم و یا به خود اجازه دهیم که وارد عرصههاى مختلف اجتماعى، سیاسى و فرهنگى شویم. البته زنان مسلمان ایران با خودباورى به توان والاى خویش و با شناخت فاطمه زهرا علیهاالسلام و مبارزات او، توانستند با حفظ کرامت، عزّت نفس و عصمت و تقوا، براى دفاع از آرمانهاى خمینى کبیر رحمهالله و انقلاب اسلامى و تشکیل حکومت اسلامى شجاعانه وارد صحنه شوند و با مجاهدتها و ایثارهاى خود، انقلاب عظیم اسلامى ایران را به پیروزى برسانند.
این حضور قوى نشان داد اگر زن ایرانى و مسلمان با شناخت وسیع و آگاهى از اسلام ناب محمّدى صلىاللهعلیهوآله به دور از انحرافات و خرافات و پیرایههایى که اسلام را پوشاندهاند رشد یابد، به راحتى مىتواند رفتارها و نگرش فرهنگى خود را اصلاح کند و با این نگرش، چنان حضورى قوى در صحنههاى گوناگون سیاسى و اجتماعى خواهد داشت که هیچ هماوردى براى او وجود نخواهد داشت.
امام خمینى رحمهالله در پیروزى و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامى، مهمترین و مؤثرترین عامل را حضور پرشور و پرتوان زنان در صحنه سیاسى جامعه قلمداد کردند که این شیرزنان با رشد و آگاهى اسلامى و الهى خود توانستند حتى قوىتر از مردان در جامعه حضور یابند. از اینرو، ایشان مىفرماید:
«آنچه که در ایران بزرگتر از هر چیز بود تحوّلى است که در بانوان ایران حاصل شد. بانوان ایران در این نهضت انقلاب سهم بیشترى از مردان دارند و امروز هم، که در پشت جبههها مشغول فعالیت هستند، سهم آنها بیشتر از دیگران است.»(42)
نکته جالب در میان سخنان حضرت امام رحمهالله ، شناخت روانشناسانه و عمیق ایشان نسبت به روحیه زن، بخصوص «زن مسلمان ایرانى» است که بدان اشاره مىکنند. هدف زنان ما در مبارزات سیاسى و حضور در صحنههاى گوناگون جامعه، کسب جاه و مقام نیست و ـ همانگونه که اشاره شد ـ فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز هرگز به خاطر منافع فردى و شخصى خود وارد مبارزه سیاسى نشد، بلکه با توجه به رسالت الهى، که بر دوش داشت، و در جهت دفاع از حریم امامت و ولایت، با استفاده از حربههاى گوناگون سیاسى وارد صحنه گردید و چنان حماسه شکوهمند و ایثار و از جانگذشتگى را تا مرز شهادت به نمایش گذاشت. امام راحل رحمهالله هم به این بعد روحى و عرفانى زن اشاره مىنماید که زنان مسلمان جامعه اسلامى به خاطر دفاع از اسلام و قرآن وارد صحنه سیاسى شدند و به همین خاطر، باید این حضور قوى را حفظ کنند، نه اینکه چون زن هستند باید در کنج عزلت به سر برند و خانهنشینى اختیار کنند و تابع محض حوادث و رویدادهاى جامعه باشند. ایشان مىفرماید:
«خانمها براى اینکه یک چیزى ـ مثلاً ـ دستشان بیاید یا فرض کنید که صاحب منصب بشوند نمىآیند بیرون، خودشان و بچههایشان را به کشتن بدهند. این اسلام و قرآن است که خانمها را آورده است بیرون و همدوش مردها، بلکه جلوتر از مردها وارد صحنه سیاست کرده است.»(43)
در جاى دیگر، ایشان حضور و دخالت بانوان در مسائل سیاسى را به عنوان تکلیف براى آنان قلمداد کرده، مىفرماید:
«سیاست یک ارثى نیست که مال دولت باشد، خانمها حق دارند در سیاست دخالت بکنند و تکلیفشان این است.»(44)
و مقام معظّم رهبرى نیز بارها به این مسئله اشاره کرده که زنان باید در عرصههاى سیاسى فعّال باشند و لازمه یک نظام اسلامى حضور پرقدرت و آگاهانه اقشار اجتماع، بخصوص، بانوان است. ایشان مىفرماید:
«در نظام اسلامى، زنان باید از درک سیاسى برخوردار باشند، فنّ خانهدارى و همسردارى را بدانند و در صحنه فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى، علمى و خدمات، مظهر عصمت و طهارت و مناعت باشند.»
زن مسلمان ایرانى با داشتن الگویى همچون صدیقه طاهره علیهاالسلام توانست با حضور خود در صحنههاى پرشور دوران وحشتزاى طاغوت، حماسه انقلاب اسلامى را به منصّه ظهور برساند و سختىها و مرارتهاى هشت سال جنگ تحمیلى را به جان بخرد و با ایثارگرىهاى خود در پشت جبهه و گاه در درون جبهه و نیز تهاجم فرهنگى دشمن، توطئههاى دشمن را نقش بر آب سازد و با تمسّک به حبلالمتین زهراى اطهر علیهاالسلام به عنوان الگو و اسوه در صحنههاى گوناگون جامعه حضور یابد و فریب تبلیغات مغرضانه و مزوّرانه فریبکاران زر و زور و تزویر را نخورد و چه زیبا و دلنشین مقام معظّم رهبرى فرمود:
«زنان مسلمان در زندگى شخصى، اجتماعى و خانوادگى خود باید زندگى حضرت فاطمه علیهاالسلام را از جهت خردمندى، فرزانگى و عقل و معرفت الگو و سرمشق قرار دهند؛ از بُعد عبادت، مجاهدت، حضور در صحنه تصمیمگیرىهاى عظیم اجتماعى، خانهدارى، همسردارى و تربیت فرزندان صالح از زهراى اطهر علیهاالسلام پىروى کنند.»(45)
نگرش فاطمى در بیدارى زن مسلمان
در جهان امروز، جامعه مسلمانان به عنوان دومین جامعه بزرگ مذهبى است که بیش از 5/1 میلیارد عضو دارد که روز به روز در حال گسترش است و زنان نیز بیش از نیمى از این جامعه را تشکیل مىدهند. در چنین جامعهاى، شناخت الگوى راستین براى زنان مسلمان مىتواند تأثیر شگرفى بر جاى بگذارد. یکى از بزرگترین درسهاى عملى از حضرت زهرا علیهاالسلام حضور فعّال در صحنههاى اجتماعى ـ سیاسى با حفظ عفّت و حجاب و ارزشهاى وجودى زن است که در انقلاب اسلامى، جلوه یافت و الگویى براى زنان مسلمان در سطح جهان گردید. تأسّى به اسوه و الگوى برتر زنان جهان، حضرت زهرا علیهاالسلام ، گامى نوین و حرفى نو مطرح ساخت که زن مسلمان در اقصا نقاط جهان، از آسیا تا آفریقا، از اروپا تا آمریکا، مىتواند با تکیه بر الگوى عملى فاطمى، به خودباورى و احیاى هویّت اسلامى دست یازد؛ همچنان که زنان مسلمان در سطح جهان با احیاى عزّت اسلامى و مبارزه با ساختارهاى موجود و جنبشهاى فمنیستى و قوانین موجود در جهت تثبیت ارزشهاى زن مسلمان گام برداشتند.
قدرت یافتن جنبشهاى زنان مسلمان و حضور آنها در عرصههاى بیدارى و حقطلبى نماد بارزى است که با پىروى از الگوى آموزههاى دینى فاطمى به وجود آمده است؛ بهگونهاى که رسانههاى غربى همواره از تأثیر انقلاب اسلامى و تغییر رویه زنان مسلمان در سراسر جهان سخن گفتهاند؛ صحبت از زنانى که روزى در فرهنگ برهنگى غوطهور بودند و امروز با شناخت حقیقت وجودى خویش، در جبهه جنگ و جهاد و شهادت تا مرحله ایثار جان نیز گام نهادهاند. الدستور در یکى از گزارشهاى خود به این موضوع اشاره کرده، مىنویسد: بیدارى زنان لبنانى، آنان را به مسلسل کلاشینکف و بمبهاى مولوتف مجهّز ساخت. اردوگاه زینبیه در بعلبک، که زیر نظر دفتر زنان انقلابى وابسته به دایره جنبشهاى آزادىبخش اداره مىشود، اینک به عنوان مکانى مقدّس براى فعالیت زنان جنوب لبنان به شمار مىرود.(46)
نیویورک تایمز در گزارش دیگرى با تکیه بر بیدارى زنان مسلمان و تلاش آنها براى احقاق حقوق واقعىشان مىنویسد: جنبشهاى زنان در کشورهاى اسلامى بسیار قوى و متشکّل مىباشد و زنان در این کشورها، فعالیتهاى زیادى براى کسب حقوق خود در چارچوبهاى غیرمذهبى و مذهبى انجام مىدهند ... در تمام دنیاى اسلام، از شمال آفریقا و خاورمیانه تا جنوب شرقى آسیا، انواع گوناگونى از افراد و گروههاى حقوق زنان، با فرهنگهاى متفاوت، اما مشترک در داشتن ایمان قوى در حال ایجاد جنبش هستند.(47)
امید است زنان مسلمان ایران و جهان با حضور بیدارگرانه خود و کسب آگاهى نسبت به مسائل اسلامى و شناخت اسلام واقعى، با داشتن الگوهایى همچون حضرت زهرا علیهاالسلام ، که افتخار زنان جهان است، بیش از پیش این موهبت و رحمت الهى را درک کنند و حضور خود را در صحنههاى گوناگون جامعه در چارچوب اسلامى تداوم بخشند.
نتیجه مبارزه
اگر مبارزات سیاسى فاطمه زهرا علیهاالسلام در دفاع از حریم امامت و ولایت نبودند جریان امامت در همان «سقیفه بنى ساعده» خاتمه مىیافت. اما خداوند اراده کرده بود که ریحانه نبى و همسر ولایت بار سنگین مبارزات سیاسى را در مدت کوتاهى بر دوش بگیرد و جامعه خفته را بیدار سازد و همچون پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله رسالت را به امامت متصل سازد و وجود آن حضرت، تجلّىبخش امامت بود. دفاع فاطمه زهرا علیهاالسلام از حریم امامت و ولایت بود که توانست از قتل حضرت على علیهالسلام جلوگیرى کند و تا حدى جوّ متشنّج سیاسى آن روز مدینه را کنترل نماید و حقّانیت حضرت على علیهالسلام را به مرور زمان ثابت کند تا در سالهاى بعد، با بیعت مردم با حضرت على علیهالسلام مسیر امامت تداوم یابد و فرزندان آن حضرت ادامهدهنده خطمشى سیاسى و مبارزاتى مادر نمونهشان باشند. همو بود که دخترى همچون زینب علیهاالسلام را در کانون تربیتى خویش پرورش داد تا در کربلا ادامهدهنده و پیامبر خون امام حسین علیهالسلام باشد.
مبارزات سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام نشان دادند که یک زن، که عنصر پیونددهنده بین رسالت و امامت است، چگونه مىتواند با جثه ضعیف خود و روح عظیم الهى خویش، بار سنگین مبارزه را بر دوش کشد و با جان و مال خود تا آخرین نفس، خط الهى را دنبال کند و فریب سیاستپیشگان زر و زور و تزویر را نخورد و نشان دهد که در سختترین عرصههاى سیاسى و اجتماعى جامعه، که حتى مردان رزمدیده و مقاوم هم دچار تزلزل مىشوند، یک زن ایستا و مقاوم مىتواند در مقام دفاع از حق و ولایت بایستد و رسالت خویش را جانانه به ثمر برساند.
حضور سیاسى فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان داد که یک زن با آگاهى و اتخاذ شیوههاى سیاسى مدبّرانه مىتواند در صحنههاى گوناگون جامعه به مبارزه بپردازد. این حضور نه تنها تفکر «عدم حضور زن در اجتماع» را نفى مىکند، بلکه انحصار حضور مردان در عرصههاى سیاسى را به نقّادى مىکشاند و بر آن مهر ابطال مىزند.
راضیه مرضیه علیهاالسلام با زندگى و مبارزه خود، در عرصههاى گوناگون اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، عبادى، خانهدارى، همسردارى، تربیت فرزند و بخصوص در صحنههاى گوناگون سیاسى، نشان داد که یک زن مىتواند با حفظ حریم عفّت و ارزشهاى انسانى، در تمامى عرصههاى جامعه حضور داشته باشد و اسلام چنین مىخواهد که زن نیز همچون مرد، در تمام عرصههاى جامعه عنصرى فعّال و پویا باشد و با پیروزى انقلاب اسلامى، این تحوّل و نگرش نسبت به زن در جامعه ایجاد شد و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، حضرت امام خمینى رحمهالله ، و مقام معظّم رهبرى، حضرت آیةالله خامنهاى، نیز در سخنان خود بر این امر تأکید داشته و صحّه گذاشتهاند.
دخت گرامى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و انسیه حورا، حضرت فاطمه علیهاالسلام ، با اخلاق و رفتار و کارنامه عملى و فکرى خویش، مکتبى را براى زنان پایهگذارى کرد که زمزم تکامل و تعالى و چشمهسار والاى کرامت انسانى است، که زنان امروز نیز با تأسّى به این اسوه و الگوى برتر، مىتوانند به گسترش ارزشهاى دینى بپردازند و با ایجاد حسّ مسئولیتپذیرى، خودسازى، روحیه شهادتطلبى، دفاع، انفاق و ایثار و استقامت و پایدارى و صبر، تلاش کنند تا در جهان امروز، به جایگاه حقیقى خویش دست یابند و بدینوسیله، با بازبینى سنّتهاى جاهلى و احقاق حقوق الهى و شرعى و تکیه بر هویّت اسلامى، با حفظ حجاب به عنوان نماد استقامت(48) و پایدارى، مسیر فاطمى را ادامه دهند. بىسبب نیست که یوسف زهرا علیهاالسلام الگوى تمام عیار خویش را در زمان ظهور اینگونه معرفى مىکند:
«فى ابنة رسولاللّه لى اسوةٌ حسنه»؛ در دختر رسول خدا، فاطمه زهرا علیهاالسلام براى من، اسوهاى نیکو و شایسته است.
1 کارشناس ارشد علوم سیاسى و مسئول آموزش و پژوهش سازمان تبلیغات اسلامى استان تهران.
2. جمشید هاشمیانفر، رضایت جوانان و گرایش آنها به الگوى خودى، ص 1.
3. محمدرضا شرفى، جوان و نیروى چهارم زندگى، ص 17.
4. روحالله موسوى خمینى، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1366، ج 5، ص 283.
5. امام خمینى، در جستجوى راه از کلام امام رحمهالله ، دفتر سوم: زن، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1363، ص 129.
6. عایشه مىگوید: «فاطمه در سخن گفتن، شبیهترین مردم به رسول خدا بود؛ وقتى بر پغمبر وارد مىشد، آن حضرت دستش را مىگرفت و مىبوسید و بر جاى خود مىنشانید. هر گاه رسول خدا بر فاطمه وارد مىشد، به احترام پدر از جاى برمىخاست، دست آن حضرت را مىبوسید و در جاى خود مىنشانید.» (على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّه، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ق، ج 2، ص 79 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ترجمه محمدجواد نجفى، تهران، اسلامیه، 1354، ج 43، ص 6 و نیز ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، زندگانى حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، تهران، میقات، 1366.)
7. قال ابوجعفر علیهالسلام : «کان رسول اللّه اذا اراد السفرَ سلّم على من اراد التسلیم علیهم من اهله، ثمّ یکون آخر من یسلّم علیه فاطمة علیهاالسلام فیکون وجهُه الى سفره من بیتِها و اذا رجع بدا بها»؛ امام باقر علیهالسلام فرمود: زمانى که رسول خدا اراده سفر داشت، با کسانى از اهل بیتش که قصد خداحافظى با آنها داشت خداحافظى مىکرد، سپس آخرین کسى که با او خداحافظى مىکرد، فاطمه بود و از خانه فاطمه به سفر مىرفت و زمانى که برمىگشت، ابتدا بدان وارد مىشد. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 83 و نیز ر. ک: سیدجعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا علیهاالسلام ، چ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365.)
8. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحیح سید هاشم رسول محلاّتى، قم، علاّمه، ج 3، ص 141 / على بن عیسى الاربلى، پیشین، ج 2، ص 92.
9. ابن شهر آشوب، پیشین، ج 1، ص 60، ص 71، ص 174 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 18، ص 187 و ص 209.
10. امام حسن عسکرى علیهالسلام فرمودند: زنى خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: مادر ناتوانى دارم که در امر نماز به مسئله مشکلى برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاده است که سؤال کنم، و مسئله را مطرح نمود. حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب آن مسئله را داد. آن زن سؤال دوم و سوم را کرد و سپس تا ده مسئله از حضرت پرسید و حضرت علیهاالسلام همه را پاسخ داد. سپس آن زن از کثرت سؤال خجالت کشید و عرض کرد: اى دختر رسول خدا، دیگر مزاحم نمىشوم، خسته شدید، حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خجالت نکش! هر سؤالى دارى بگو تا جواب دهم. من از سؤالات تو خسته نمىشوم و با کمال میل جواب مىدهم. اگر کسى اجیر شود که بار سنگینى را بر بام حمل کند و در ازاى آن، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته مىشود؟ زن پاسخ داد: نه. حضرت فرمود: خدا در برابر هر مسئله آنقدر به من ثواب مىدهد که بیشتر است از اینکه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد. با وجود این، آیا از جواب دادن مسئله خسته مىشوم؟ (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 22، ص 31.)
امام حسن عسکرى علیهالسلام مىفرماید: دو نفر زن که یکى مؤمن و دیگرى معاند بود، در یک مطلب دینى با هم نزاع داشتند؛ براى حل اختلاف خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام آمدند. چون حق با زن مؤمن بود، حضرت فاطمه علیهاالسلام گفتارش را با دلیل و برهان تأیید کرد و بدین وسیله، بر زن معاند پیروز گشت. حضرت فاطمه علیهاالسلام به زن مؤمن گفت: فرشتگان خدا بیشتر از تو شادمان گشتند و غم و اندوه شیطان و پیروانش نیز بیش از غم و اندوه زن معاند مىباشد. (عبداللّه بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ج 11، ص 627 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 8.)
در پاسخگویى به سؤالات پیامبر صلىاللهعلیهوآله که در مسجد از پیروانش مىپرسید، على علیهالسلام همان سؤالات را از فاطمه علیهاالسلام مىپرسید و به پیامبر پاسخ مىداد. (طبرسى، احتجاج، ج 1، ص 11 / عبداللّه بحرانى اصفهانى، پیشین، ج 11، ص 223 / قاضى نورالله شوشترى، احقاق الحق، تعلیقات شهابالدین مرعشى نجفى، قم، مکتبة آیةاللّه مرعشى نجفى، 1403 ق، ج 10، ص 257 و 233 و 226 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 94.)
11. قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : «اولُ شخصٍ تدخل الجنةَ فاطمة»؛ اول کسى که وارد بهشت مىشود، فاطمه است. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 44) امام باقر علیهالسلام فرمودند: «به خدا! اى جابر، در روز قیامت حضرت فاطمه شیعیان و دوستانش را جدا مىکند؛ همچنانکه پرنده دانه خوب را از دانه بد جدا مىکند. (محمّدباقر مجلسى، پیشین و نیز ر. ک: سیدمحمّد کاظم حائرى قزوینى، فاطمه از ولادت تا شهادت، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1365.)
12. قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : «فاطمةُ بضعةٌ مِنّى مَن سرّها فقد سرّنى و مَن ساءها فقد سائنى»؛ پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: فاطمه پاره تن من است؛ کسى که او را خشنود کند همانا مرا خشنود کرده است و هر کس وى را ناراحت کند، مرا ناخشنود ساخته است. (محمّد بن نعمان مفید «شیخ مفید»، الامالى، ترجمه حسین استاد ولى، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1364، ج 2، ص 259.) قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله : «اذا اشتقتُ الى الجنةِ قَبَّلتُ غُرَّ فاطمة»؛ هر گاه شوق بهشت در دلم پیدا مىشود گلوى فاطمه را مىبوسم. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ص 52.) قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله : «فاطمة اُعزُّ البریّةِ عَلىّ»؛ فاطمه عزیزترین خلق نزد من است. (همان، ج 43، ص 39.)
13. حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله خطاب به على علیهالسلام مىفرماید: «جبرئیل از جانب خداوند برایم پیام آورد که یا محمّد! خدا تو را از بین مخلوقاتش برگزید و به رسالت انتخاب کرد، على علیهالسلام را برگزید و برادر و وزیر تو قرار داد، باید دخترت را با او کابین ببندى. مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است. خدا دو فرزند پاک و نجیب و طیّب و طاهر و نیکو به آنان عطا خواهد کرد.» (محمّد باقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 127 / على بن عیسى الاربلى، پیشین، ص 95 / ذبیح الله محلاّتى، ریاحین الشریعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368، ج 1، ص 157.)
14. «فَمَن حاجَّک فیه مِن بعدِ...» (آل عمران: 61)؛ کسانى که پس از ورود علم بر تو، جدال مىکنند به آنها بگو: بیایید تا ما فرزندان خودمان را و شما هم فرزندان خودتان را و ما زنان خودمان را و شما هم زنان خودتان را و ما نفوس خودمان را و شما هم نفوس خودتان را (براى مباهله و نفرین) دعوت کنیم و از خدا تقاضا نماییم که دروغگویان را مورد طرد و لعن خود قرار دهد. (ر. ک: ابراهیم امینى، فاطمه زهرا علیهاالسلام بانوى نمونه اسلام، چ هفتم، قم، شفق، 1373، ص 100.)
15. آیه تطهیر: «انّما یُریدُ اللهُ لِیُذهبَ عنکُم الرِجسَ اهلَ البیتِ و یُطهِّرکم تطهیرا.» (احزاب: 33) ابن عبّاس مىگوید: روزى حضرت على علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین علیهماالسلام نزد پیغمبر بودند، فرمود: «خدایا، تو مىدانى که اینان اهل بیت من و گرامىترین مردم هستند، دوستانشان را دوست بدار و با دشمنانشان دشمنى کن؛ یارىکنندگانشان را یارى فرما؛ از تمامى بدىها پاکشان گردان؛ از تمام گناهان محفوظشان بدار؛ به واسطه روحالقدس تأییدشان فرما.» سپس فرمود: «یا على! تو امام امّت و جانشین من هستى.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 24.) زمانى که آیه 22 سوره روم (قُل لا اسئلکم علیه ...) نازل شد که مىفرماید: «اى پیامبر (به مردم بگو) از شما در مقابل پیامبرى اجرى نمىخواهم، مگر دوستى با نزدیکانم»، گفتند: اى پیامبر خدا! چه کسانى نزدیکان تو هستند که واجب است آنان را دوست بداریم؟ حضرت فرمودند: على و فاطمه و فرزندان آنها.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 252.)
16. «جابر بن عبداللّه انصارى از حضرت زهرا علیهاالسلام نقل مىکند: روزى پدرم بر من وارد شد و فرمود: سلام بر تو، اى فاطمه. عرض کردم: بر شما باد سلام خدا. فرمود: در بدن خود احساس ناتوانى مىکنم. عرض کردم: پدر جان! شما را به خدا مىسپارم تا ضعف از شما رخت بربندد. فرمود: عباى یمنى را بیاور و مرا با آن بپوشان ... سپس من و حسن و حسین و على علیهالسلام به فرموده پیامبر در زیر عبا جمع شدیم. بعد از آن، پیامبر طرفین عبا را گرفته، دست راست خود را به سوى آسمان بلند کردند و عرضه داشتند: پروردگارا! اینان اهل بیت و خاصان و یاران مناند.» (ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، چ 16، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1378، ج 17، ص 298 ـ 303 / قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 2، ص 554 ـ 557.)
17. قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله : «مَثَلُ اهلِ بیتى فیکم مَثَلُ سفینةِ نوحٍ مَن رکبها نجا و مَن تَخلَّف عَنها رخّ فى النار»؛ رسول خدا فرمود: مثل اهل بیتم در میان شما، مانند کشتى نوح است؛ هر کس که بر آن سوار شود، نجات یابد و کسى که از آن تخلّف نماید، در آتش مىافتد. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 23، ص 122 / شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، ترجمه حمیدرضا مستفیذ و على اکبر غفّارى، تهران، صدوق، 1373، ج 2، ص 27.)
18. «اِنّى تارکٌ فیکم الثقلینِ ما اِن تمسَّکتم بهما لن تَضلّوا بعدى؛ احدهُما اَعظمُ مِن الآخِر: کتابَ اللهِ ـ عزّوجلّ ـ حبلٌ ممدودٌ مِن السماءِ الىَ الارض و عترتى اهلُ بیتى، و لن یفترقا حتّى یَرِدا علىّ الحوضَ فانظروا کیف تَلحقُوا بِى فیهما»؛ همانا دو چیز گرانبها در میان شما بر جاى مىگذرام که تا وقتى به آن دو تمسّک بجویید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد؛ یکى از آن دو بزرگتر، گرامىتر و مهمتر از دیگرى است: اینها کتاب خدا، و عترت و خاندان من مىباشند. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا در حوض کوثر بر من وارد گردند. پس بنگرید که نسبت به آن دو، چگونه به من ملحق خواهید گشت. (محبّالدین احمد طبرى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، بیروت، دارالکتب العربیه، 1397 ق، ص 16.)
19. قالت فاطمه علیهاالسلام : «اَنسیتم قولَ رسولِ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله یوم غدیر خمٍ: مَن کنتُ مولاه فعلىٌّ مولاه؟ و قوله صلىاللهعلیهوآله : انتَ مِنّى بِمنزلةِ هارونَ مِن موسى؟» فاطمه زهرا علیهاالسلام مىفرمود: «آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا را در روز غدیر که فرمود: هر که من مولا و رهبر اویم، على نیز مولاى اوست؟ و آیا فراموش کردید که به على علیهالسلام فرمود: یا على! موقعیت تو نسبت به من همانند هارون به موسى پیامبر است؟» (قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 21، ص 26 و 27 / عبدالحسین امینى، الغدیر، ترجمه اکبر ثبوت و محمّد شریف رازى، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامى، 1363، ج 1، ص 58.)
20. عبدالحسین امینى، پیشین، ج 7، ص 75.
21. البته پیامبر صلىاللهعلیهوآله در این زمینه به حضرت زهرا علیهاالسلام هشدار لازم را داده بودند و در هنگام رحلت خویش فرمودند: «دخترم! بعد از من مورد هجوم و ستم قرار خواهى گرفت. پاره تنم! هر کس تو را آزار دهد مرا آزرده و آنکه به تو بپیوندد، به من پیوسته ...؛ زیرا که تو از منى و من از تو ... هر کس از مردم به تو ستم کند، نزد خدا از او شکایت مىکنم.» (قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 19، ص 160 / محمّدباقر مجلسى، ج 43، ص 177.)
22. على بن محمّد بن المغازلى، مناقب آل ابىطالب، ترجمه شهاب الدین مرعشى نجفى، طهران، المکتبة الاسلامیه، 1394 ق، ص 18 / اخطب ابى بکر خوارزمى، المناقب، نجف اشرف، المطبعة الحیدریه، 1385 ق، ص 94 / عبدالحسین امینى، پیشین، ج 1، ص 272 / قاضى نورالله شوشترى، پیشین، ج 6، ص 256.
23. ر.ک: نعمتاللّه قاضى، اسرار سیاسى اسلام و بررسى زندگى زهراى بتول و فرزندانش، تهران،پیروز،1349.
24. محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 53، ص 18 و 19 / ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ترجمه و شرح محمّد ابوالفضل ابراهیم، ج 14، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1385 ق، ص 193 / محمّد بن جریر طبرى، دلائل الامامه، بیروت، الدراسات الاسلامیه، 1413 ق، ص 45.
25. ابن قتیبه دینورى، الامامة والسیاسة، ترجمه ناصر طباطبائى، تهران، ققنوس، 1380، ص 12 ـ 20.
26. «هنگامى که فاطمه علیهاالسلام با عدهاى از زنان دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و در حالى که پیراهن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را همراه داشت، در دفاع از امام خود به مسجد رفت و پیراهن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را بر در مسجد آویزان نمود و آن جمع وقتى خشم فاطمه زهرا علیهاالسلام را دیدند (در این هنگام ستونهاى مسجد لرزیدند.) به همین دلیل، غاصبان عقبنشینى کردند و على علیهالسلام به سلمان گفت: دختر پیامبر را دریاب! به خدا قسم مىبینم که مدینه همچون طومارى مىخواهد به هم بپیچد و اهلش را فرو برد و غاصبان از ترس غضب فاطمه علیهاالسلام ، على علیهالسلام را رها کردند. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 198 / ابن ابى الحدید، پیشین، ج 2، ص 52 و ج 6، ص 48 / ابراهیم امینى، پیشین، ص 146 و 149.)
27. عدهاى از حضرت على علیهالسلام خواهش کردند که «تمنّاى ما از حضرتت این است که بازمانده نبوّت را بخواهید یا شب را براى نوحهسرایى بر پدر اختیار نموده و روز آرام گیرد و یا بالعکس آن را برگزیند و زهرا علیهاالسلام بعد از آگاهى از خواست مردم، روش سوگوارى خود را تغییر داد و گاه بر سر قبر حمزه و شهداى احد مىرفت و گاه در بقیع حاضر مىگشت و سوگوارى مىنمود و یا دست طفلان خود را مىگرفت و نزد پدرش مىرفت.» (محمّد باقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 193 / سید احمد علم الهدى، اشکهاى فاطمه علیهاالسلام ؛ پشتوانه على علیهالسلام ، تهران، صدر، 1369، ص 38.)
28. ر. ک: شیخ عبّاس قمى، رنجها و فریادهاى فاطمه علیهاالسلام ، ترجمه محمدى اشتهاردى، قم، ناصر، 1369.
29. حضرت زهرا علیهاالسلام گاه با فرزندان خود درد دل مىکرد و مىفرمود:« کجا رفت آن کسى که شما را دوست مىداشت؟ کجا رفت آن کس که براى شما از همه مهربانتر بود؟ دیگر او نیست تا از در وارد شود. دیگر او نیست تا شما را بر شانه خود سوار کند.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 181 / ذبیحاللّه محلاتى، پیشین، ج 1، ص 245.)
30. ر. ک: شهیدمحمّدباقر صدر، فدک در تاریخ، ترجمه محمود عابدى، تهران، روزبه، 1360 و نیز ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، حضرت زهرا علیهاالسلام و ماجراى غمانگیز فدک، مشهد، انجمن محبّان فاطمه، 1365، ص 18.
31. میرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1363، ج 1، ص 144 و نیز ر. ک: سیدجمالالدین دینپرور، فاطمه بر کرسى رهبرى، تهران، روزبه، 1355، خطبه حضرت در مسجد خطاب به ابوبکر.
32. آواى کوثر؛ خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1376، ص 49.
33. همان، ص 56 و 57 و نیز ر. ک: سیدعزالدین حسینى زنجانى، شرح خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1365.
34. علاءالدین هندى، کنزالعمّال، ج 3، بیروت، مؤسسة الرساله، 1409 ق، ص 20 / جلالالدین عبدالرحمن سیوطى، تاریخ الخلفاء، تحقیق محیىالدین عبدالحمید، تهران، الحوراء، 1382، ص 68 و نیز ر. ک: سیدجعفر شهیدى. زندگانى تأثیرانگیز فاطمه دختر محمد صلىاللهعلیهوآله ، تهران، حافظ، بىتا.
35. ابن قتیبه دینورى، پیشین، ج 1، ص 12 / ابن ابى الحدید، پیشین، ج 2، ص 5.
36. حضرت زهرا علیهاالسلام پس از خطابه غرّاى خود در مسجد و دفاع از فدک و استیضاح خلیفه وقت، رسما به ابوبکر اعلام کرد: «اگر فدکم را پس ندهى تا زنده هستم با تو صحبت نمىکنم.» به همین دلیل، هر جا به ابوبکر برخورد مىکرد، صورتش را برمىگردانید و با او حرف نمىزد. (على ابن عیسى الاربلى، پیشین، ج 2، ص 103 / محمّد بن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ج 8، ص 26 و 210 / جلالالدین سیوطى، پیشین، ص 67 / و نیز ر. ک: حسن سعید، پیام فاطمه علیهاالسلام ، تهران، مدرسه چهل ستون، 1350، ص 35.)
37. حسن سعید، پیشین، ص 54 / محمّد دشتى، تحلیل و بررسى حوادث ناگوار زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام ، قم، نشر امام على علیهالسلام ، 1378، ص 150 ـ 170.
38. دو تن از علماى اهل سنّت نیز به این مسئله اشاره کردهاند. (ابوالحسن مسلم قشیرى نیشابورى، صحیح مسلم، تحقیق موسى شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، ج 4، بیروت، مؤسسه عزّالدین، 1407 ق، ص 125.) در صحیح بخارى، ج 4، ص 63 آمده است: «عدهاى از عایشه نقل کردهاند فاطمه علیهاالسلام بر ابابکر غضب کرد و با او سخن نگفت و همچنان بر این حال بود تا از دنیا رفت.»
39. خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام در هنگام عیادت زنان مهاجر و انصار از ایشان، ر. ک: على ابن عیسى الاربلى، پیشین، ج 2، ص 18 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 158 / محمّد دشتى، پیشین، ص 178 / محمّد بن جریر طبرى، پیشین، ص 39 / ابن شهر آشوب، همان، ج 2، ص 205 / ابن ابىالحدید،همان،ج65،ص20.
40. حضرت زهرا علیهاالسلام وصیت کرد: مرا شبانه، در آن هنگام که دیدهها همگى به خواب رفتهاند، دفن کن و حضرت على علیهالسلام نیز چنین کرد. (محمد بن اسماعیل بخارى، پیشین، ج 5، ص 139 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 183 و ص 214 / قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 10، ص 453.)
41. از حضرت على علیهالسلام سؤال شد که علت دفن حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در شب چیست؟ ایشان فرمودند: «او از مردمانى (ملتى) خشمگین بود و کراهت داشت بر جنازهاش حاضر شوند و حرام است بر دوستان آنان و دشمنان فاطمه علیهاالسلام که بر فرزندان آن حضرت نماز گزارند.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، باب 37، ص 209.)
42. امام خمینى رحمهالله ، پیشین، ص 99.
43. همان، ص 91.
44. همان، ص 38.
45. جزوه «میلاد کوثر فاطمه زهرا علیهاالسلام »، تهران، دفتر امور خواهران سازمان تبلیغاتاسلامىاستان تهران،ص12.
46. الدستور، چاپ انگلستان، 1/4/1985 م.
47. نیویورک تایمز، چاپ آمریکا، 12/5/1996 م.
48. میدل ایست تامیز، چاپ قبرس، 12/11/1983 م.
فرهنگ عاشورا، آسیبها و تحریفها (قسمت دوم)
6.نقش حکومتها و تاریخ نگاران دربارى
یکى از موضوعهاى تحریفشناسى عاشورا، شناخت نقش حاکمان جور، به ویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و از سوى دیگر، تحریفهایى است که از طرف تاریخ نگاران طرفدار مکتب عثمانى، اموى و تأثیر پذیرفتگان از آنها به وجود آمده است. نخستین انحرافى که امویان مىخواستند به وجود آوردند، آن بود که شهادت امام حسین (علیه السلام)را به قضاى الهى و خواست خداوندى نسبت دهند و خود را مبرا سازند. گفتار ابن زیاد با زینب کبرى (سلام الله علیها) در همین جهت است.
تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (علیه السلام)را به عنوان فردى شورشى و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنى خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعى امام (علیه السلام)نیز از ابتداى حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانىهاى افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثى کند و مسیر خود را به درستى بشناساند.
تحریف دیگرى که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن مىکوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. براى این منظور، گفتند که عاشورا، روزى است که کشتى نوح بر زمین نشسته یا روزى است که فرعونیان در رود، غرق شدند. در حالى که اصولا عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز مىگردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا مىخوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضعگیرى کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.
اما از سوى تاریخ نگاران عثمانى و اموى نیز تحریفاتى در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایى از آن را در مکتب تاریخ نگارى در شام و ایران و برخى دیگر از تاریخ نگاران مشاهده مىکنیم. نمونه هایى از این تحریفها را بر مىشماریم:
نخست آن که کوشیدند چهرهاى از حسین بن على (علیه السلام)تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردى جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزى و تند زبان بوده است و طبیعى است که قتل چنین فردى، مىتواند روا و جایز باشد.
تحریف دیگر، آن است که امام (علیه السلام)را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وى را، براى به دست آوردن دنیا و امارت معرفى کردهاند، به طورى که کسانى چون عبدالله بن عمر، امام را از پى دنیا بودن باز مىدارند.
تحریف دیگر، در خواست ملاقات و بیعت امام حسین(علیه السلام)با یزید است که در مکاتبه عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد به نقل از امام (علیه السلام)آورده شده و در تاریخ دمشق ابن عساکر و در کتابهایى چون تاریخ ابن کثیر، ذهبى و دیگران گزارش شده است، در حالى که هم به لحاظ عقلى و هم تاریخى قابل خدشه است.
تحریف مهم دیگرى که از سوى این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش براى تبرئه یزید از قتل امام حسین(علیه السلام)و مقصر جلوه دادن عبید الله بن زیاد به تنهایى است، به طورى که از گریه یزید بر امام حسین (علیه السلام)، نفرین و لعن ابن زیاد، مهربانى او با اسیران و اظهار ناخشنودى یزید از کشته شدن امام حسین (علیه السلام)سخن گفتهاند.البته این سخنان نیز به دلایل تاریخى معتبر دیگرى که خود این گروه نیز نقل کردهاند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.
دلایل تاریخى اى چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه ، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید، چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (علیه السلام)و اشعار او در این هنگام، آویختن سرهاى شهیدان بر دروازههاى شام به مدت سه روز، همگى نشان دهنده نقش کلیدى یزید در شهادت امام حسین (علیه السلام)و عوام فریبىهاى او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلى یزید و کارهاى زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدى در این مسأله باقى نمىگذارد.
تحریف مهم دیگرى که از سوى ابن خلدون و پوشش تحلیل تاریخى صورت گرفته و باید آن را تحریفى معنوى به شمار آورد، آن است که عدم موقعیتسنجى و حرکت شکست خورده رابه امام نسبت مىدهد و در واقع، روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش مىکشاند.
7. تعصبهاى بى جا و جمود فکرى
تعصبهاى بى جا و خشک مغزى، تباهگر اندیشه و فکر است و همین مسأله، از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینى است .
این موضوع ،از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یا خلاف موضوعى باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایى از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانى و اموى با قیام امام حسین (علیه السلام)از سویى، و ساختن نقل قولها و حکایات و روایاتى براى افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخى تاریخ نویسان و مقتل نگاران از سوى دیگر است .
جزم اندیشى نیز قسم دیگرى از آن است. براى مثال، تعصب بسیارى از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (علیه السلام)براى شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طورى که هیچ سخنى را در این موضوع نمىپذیرند و گوینده آن را سر زنش مىکنند، از این دست تعصبات است .
قسم دیگر، تعصب به اجراى شیوه خاصى از عزادارى است که ممکن است براى برخى به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران بابیان و دلایلى آن را نکوهش مىکنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزى حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار مىورزند، مانند مسأله قمه زنى .
8. تمسک به روایات تسامح در ادله سنن
در بسیارى موارد، وقتى به کسانى که اخبار و روایات مجعول و نادرست نقل مىکنند اعتراض مىشود، در پاسخ، به روایات تسامح در ادله سنن استناد و تمسک مىکنند؛ یعنى این افراد، نوعى دلیل فقهى براى آن چه مىگویند و مىنویسند، مىآورند. اما باید دید که واقعیت مطلب چیست ؟
توضیح این که روایاتى داریم مبنى بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که براى عملى ثوابى قرار دادهاند و آن عمل رابه امید رسیدن به آن ثواب به جاى آورد، آن ثواب رابه او خواهد داد، هر چند پیغمبر (صلی الله علیه و آله سلم) آن را نفرموده باشد».
برایناساس ،سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است ؛ چنان چه شیخ مفید در تمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل مىکند، به جز باب مقتل ابى عبد الله (علیه السلام)البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقى است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقى است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسئله نیز چنین است:
1. اساسا این موضوع در جایى است که روایتى ضعیف در کتابهاى قدما و کسانى که نزدیک به عصر ائمه بودهاند، وجود داشته باشد ؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امروزیان باشد.
2. این مسئله، به حوزه ثواب و عقاب داشتن عملى باز مىگردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزههاى جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخى سرایت داد. چرا که بررسى تاریخ روش خاص خود را دارد.
3. روایت ضعیف، روایتى است که سلسله راویان یا بعضى از آنها فاسق باشند، یا براى خبر، سلسله سندى وجود نداشته باشد، و یا یکى از راویان ذکر شده باشد. ولى در نقل روایت ضعیف هم، مىباید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسى، اگر چه دروغگو، از هر کتابى، اگر چه بى پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتى را نقل کرد.
4. بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولى روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روى اخبار موهون را در بر نمىگیرد. اخبار موهون، اخبارى است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب مىشود. بسیارى از روضهها و نقلهاى مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست!
5. در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آنها را با اصول استنباط اسلامى و روایات صحیح و کلیات دینى تعارض نداشته باشند.
6. مشکل و مسئله امروز و دیروز ما این است که بسیارى از مصیبتهاى مشهور در میان مداحان، روضه خوانان و مردم، در کتابهاى سیره و اصحاب مناقب، حتى به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبتها و نقلهاى ساختگى به شمار مىآیند.
9. جمود تاریخى و گویا نشدن تاریخ
ابن خلدون مىگوید:
یکى از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست.
بر این اساس، مىتوان یکى از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپرورى دادههاى تاریخى، توسط آگاهان به آن در حوزههاى گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پى دارد: ایستایى، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنى و عینى از گذشته به حال و عدم بهرهگیرى مناسب از آن مىشود که نتیجه این مسئله، پوسیدگى از درون و نیز عدم آزادگى است و دوم، بهرهگیرى و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بى مایه یا مغرض است که به انحراف آن مىانجامد.
یکى از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست.
بنابراین، همواره باید ژرف نگران، بر اساس آگاهى از زمان و همه جانبهنگرى، با تکیه بر دادههاى صحیح و پالایش پیرایهها و اطلاعات دقیق و عمیق، به بازپرورى، باز سازى و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزههاى جدید براى توانمند ساختن فرهنگ عاشورا و عزادارى دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایى یابد.
10. سهل انگارى و تسامح منفى در به کارگیرى روشها
تفکرى که امرزه وجود دارد و در گذشته با شدت بیشترى جریان داشته، این است که مسایل مربوط به عزادارى سیدالشهدا (علیه السلام)و روشهاى به کار گرفته شده در آن را، تافتهاى جدا بافته از مجموعه مسایل دینى مىداند. از این رو، انجام آن به هر گونهاى، درست است و ثواب دارد و احکام موضوعات عبادى بر آن حمل نمىشود بنابراین، ریا، دروغ و... چنان چه در راه ترویج و تقویت عزادارى ابى عبد الله (علیه السلام)باشد، بىاشکال است. به طور قطع ما هیچ سند دینى که بر این مسأله دلالت داشته باشد، نداریم. به نظر مىآید که بیشتر گذرى روان شناختى از برخى روایات عزادارى بدین مسأله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. براى مثال ،در روایتى از امام صادق (علیه السلام)آمده است.
... هر کس در مرثیه حسین (علیه السلام)بیتى بخواند، پس بگرید- و به گمانم فرمود - یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت براى اوست.
برداشت نادرست از این نوع روایات - که کم هم نیست - موجب شد تا آن را امرى غیر عبادى و توصلى (از نظر فقهى) بپندارند و هر نوع عزادارى و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخى دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینى به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکى از عالمان دینى اصفهان نیز گفته بود:
این کار، کار عشق است ؛ ربطى به دین ندارد.
مرحوم سید عبد الحسین شوشترى، از منظرى فقهى به کالبد شکافى مسأله عبادى بودن عزادارى پرداخته و طرح توصلى بودن عزادارى را، شبههاى براى گمراهى عوام دانسته است. وى دلایل تعبدى بودن امر عزادارى را، اجماع بر شرط بودن نیت در صحت و درستى آن، اصالت تعبدى بودن هر امر مأثور، استقراى تام در تعبدى بودن اعمالى از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملى که همه آنها تعبدى هستند، بر مىشمارد. .وى سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلى و تعبدى در عزادارى جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدى بودن آن لازم نیست، مىپردازد و آن را مردود مىداند؛ چرا که بر این اساس ،تمام عبادتهاى باطل، مطلوب و مشروع مىگردد. آن گاه مىنویسد:
این توهم فاسد باعث شده براى توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیلهاى متوسل شود ولو به منکرات و محرمات و بدعتهاو...و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتى که در ضمن طاعتى انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (علیه السلام)مىفرماید: «اطاعت خدا نمىشود از آن جهت که معصیت او مىشود»
آرى به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخى عزادارىها، به مجمعى از گناهان و سخنان و رفتارهاى نامطلوب تبدیل مىشود و آن چه ناسزاست، سزاوار شمرده مىشود. توجیه آنان نیز این است که «براى امام حسین باشد؛ ایرادى ندارد» ؛ یعنى به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه مىکند» نمود مىیابد و به قول شهید مطهرى، مىگویند الغایات تبررّ المبادى ؛ نتیجهها، مقدمات را تجویز مىکند، در حالى که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیلهها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیشتر به هدم آن هدف خواهد انجامید.
با کمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخى عالمان دینى و بسیارى از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازى هایى است که درباره رقیّه صورت مىگیرد.
در حالى که در وجود شخصیتى به نام رقیه تردید وجود دارد ؛ براى وى از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته مىشود. یا زبان حال هایى که به جز نارسایى و تحریف مفهومى، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار مىآید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخى مىآید ؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین ابالفضل (علیه السلام)نیز در اجراى مداحىها، روضهخوانىها و دستهها، هر نوع شیوهاى به کار برده مىشود و آنگاه با نام حسین (علیه السلام)توجیه مىشود.
11. هراس نخبگان از عوام یا عوام زدگى آنان
از جمله عواملى که در گسترش و شیوع تحریفات و آسیبهاى عزادارى و رشد و نهادینه شدن آنها نقش داشته، سکوت یا تأیید و حمایت نخبگان دینى از این گونه مسایل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان، آگاهان، بزرگان و نخبگان جامعه، به ویژه نخبگان دینى آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیتهاى سطحى و زیرین جامعه را بشناسند، عوامل رشد و انحطاط را دریابند و به موقع و با روش مناسب، از خود واکنش نشان دهند. اگر همین نخبگان، به هر جهت از انجام وظیفه خود بازمانند، کوتاهى کنند و یا دچار اشتباه شوند، سیر انحراف و انحطاط شتاب بیشترى مىگیرد.
به نظر مىرسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکى از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز مىتواند باشد:
یکى هراس نخبگان از عوام که با مخالفت و مقاومت جدى آنان روبه رو گردند و توفیقى نیابند و خود نیز جایگاه اجتماعى شان را از دست بدهند، یا آنکه اقدام در برابر آن را، بى فایده و پر ضرر دانستهاند و از این رو، به ورطه «محافظه کارى» در معناى غیر مثبت آن غلتیدهاند.
دلیل دوم نیز همسویى کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخى از آنهاست که به عوام زدگى تعبیر مىشود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و نقش اصلاحى ایفا نمىکند، که در پى ساختن دستاویزى دینى و توجیه شرعى براى خرده فرهنگهاى عوام نیز بر مىآید که ممکن است از روى ساده اندیشى و یا غرض ورزى باشد.
پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومى مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینى را، از جهتهاى گوناگون مىتوان به دیدهبان، پزشک جراح یا چیزهاى دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن اگر چه با واکنش منفى نیز مواجه شود، وظیفه او است.
گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیدههاى تحریفآمیز، به دلیل هراس از تضعیف و یا تخریب پایهها و هنجارهاى اعتقادى مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگرى و دور بینى است ؛ چرا که اگر این تحریفها در آینده از پرده بیرون افتد ـ که به طور حتم چنین است ـ خطرش براى مبانى اعتقادى، صدها برابر بیشتر است.
12. تبدیل شدن عزادارى به عادت
این مقوله، از آسیبهاى کلى مربوط به آداب دینى است. منظور از عادت نیز، آن چیزى است که بار اندیشهاى، برهانى و معنایى خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهاى تکرارى تبدیل شده است.
یکى از دلایل مهمى که فرهنگ عزادارى به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزههاى اصلاحى و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفى این حادثه قوى است. از این رو، ظرفیت عادت پذیرى آن، به شدت افزایش مىیابد. بسیارى از آسیبهاى فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه مىگیرد. هنگامى که موضوعى به عادت تبدیل شد، دیگر براى انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانى مىشود. در چنین صورتى، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایى آن، انتظارى بى معناست ؛ چرا که از هر تأمل عقلانى و حتى در حد افراط آن ؛ هر گونه تأمل عرفانى نیز تهى است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزى دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعى، مىتواند اثر نامطلوبى نیز داشته باشد ؛ یعنى نقش توجیهگر و تخدیر گرانه به خود بگیرد. گاهى توجیهگر کار زشت به جا آورندگان مىشود، گاه، دغدغههاى وجدان را کاهش مىدهد و گاه نفس ملامتگر را به خاموشى وا مىدارد.
13. آمیخته شدن فرهنگهاى قومى و سرزمینى با عزادارى
عزادارى، سنتى اجتماعى و مردمى است. از این رو، هر ملتى و هر سرزمینى، از پیش شکل خاص عزادارى خود را دارد و عزاى امام حسین (علیه السلام)را، بر همان پایه تبیین و تعریف مىکند. البته به تلقینها و نمادهایى نیز دست مىیازد، ولى قالب اصلى و کلى، همان قالب عزادارى خویش است. بدین جهت، نه تنها شکل و ظاهر و ریشه عزادارى به شیوه فرهنگى و قالب عزادارى سرزمینها و ملتهاى مختلف وابسته است، که گاه روحیات و خلقیات یک قوم وملت نیز، در شکل روایت و باز سازى و تفسیر حادثه نیز مؤثر است. از این رو، همانگونه که زبانها و الفاظ از قومى به قوم دیگر، و از سرزمینى به سرزمین دیگر متفاوت است، شیوههاى عزادارى و شدت و ضعف آن و چگونگى برداشت و تجسم نهضت عاشورا، مىتواند براساس ویژگىهاى فرهنگى و اجتماعى آنان متفاوت باشد. بدین سان، فرهنگ عزادارى مردم عراق، پاکستان، اردن، بحرین، لبنان، ترکیه و نقاط دیگر جهان، هر یک به تناسب فرهنگ کلى مردمان آن، با یکدیگر متفاوت است. اگر چه این هم سازى میان گرامى داشت امام حسین (علیه السلام)و نهضت عاشورا، با فرهنگ عزادارى کلى یک ملت و سرزمین، طبیعى به نظر مىرسد، باید نکتهاى را در نظر داشت و آن، تلاش براى هماهنگ ساختن و قاعدهمند کردن عزادارى سید الشهداء بر اساس فرهنگ یک ملت با فلسفه و اهداف و روح قیام است.
این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیرى مىکند، به اعتلاى فرهنگ عمومى جامعه نیز مىانجامد. البته مسئله دیگر که بسى مهمتر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزادارى قومى توسط قوم دیگر و ملتى توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالبهاى شکلى آن است. نمونههاى بارز آن، ورود قمه زنى از ترکیه عثمانى و یا به روایتى از مسیحیت و زنجیر زنى از هندوستان به عزادارىهاى ایران و عراق است.
14.ضعف دانش و بینش عمومى
فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفى است. در این زمینه، میزان و سطح سواد عمومى جامعه، عامل مهمى است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروههاى سنى تأثیرگذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد. به یقین، در جامعهاى که بیشتر افراد آن، بى سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوى دیگر، اظهار مطالب درست و علمى و عمیق از سوى عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آنها دشوار است.
مسئله دیگرى که ارتباط محکمى با دانش عمومى پیدا مىکند، بینش عمومى است که با سطح کیفى دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومى ـ که یکى از ارکان آن دانش است ـ بالا باشد، روحیه پرسشگرى، نقادى و نقد پذیرى و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانى براى طرح کنندگان مطالب سست و بى پایه، و اعتلاى جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.
پىنوشتها:
1- چشمه خورشید، دفتر اول، 1374ش، ص 429.
2-حماسه حسینى، ج 1، ص 76.
3-قیام مسیحى، میشل توماس، برگردان حسین توفیقى، قم، مرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. چ1، 1377، ص 87 ـ 89.
4-حماسه حسینى، ج 1، ص 77.
5-نگرشى انتقادى ـ تاریخى به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایى، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381، ص 135.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابى سوگوارىهاى نمایشى، ص 385. 8-دیوان سروش اصفهانى، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسى، حسن گل محمدى، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151. 9-حماسه حسینى، ج 1، ص 95.
10-همان، ص 41.
11-همان، ص 44.
12-همان، ص42.
13-همان ص 45.
14-همان، ج،
15-اسرار الشهادت، فاضل در بندى، ج 3، ص 43.
16-همان، ج3،ص 40.
17-محرق القلوب ،ملا مهدى نراقى، چ سنگى، صص 101-102
18-حماسه حسینى، ج1، ص41.
19-حماسه حسینى، ج1، ص46
20-همان، ج1، ص 286.
21-روضة الشهدا، ملا حسین کاشفى، تصحیح، علامه شعرانى، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371ق، صص 321و 346.
22-منتخب طریحى، فخر الدین طریحى، قم، ص 131، بىتا.
23-گنجینه اسرار، عمان سامانى، تصحیح: فریدون حداد سامانى، شهر کرد، عمان، چ1، 1371ش، ص 51. سروش اصفهانى نیز شعرى در این باره دارد .ر.ک: عاشورا و شعر فارسى ص 158.
24-حماسه حسینى، ج 1، ص 26.
25-همان، ص 50.
26-لهوف، سید بن طاووس، برگردان: عباس عزیزى، صص 216ـ 217.
27-حماسه حسینى، ج 1، ص 362.
28-نگرشى انتقادى ـ تاریخى به ادبیات عاشورا، ص 138. 29-همان، ص 138.
30-ارزیابى سوگوارى نمایشى، صص 217ـ 221، با تلخیص