سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

گرایش‏های دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا

گرایش‏های دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا
سیدعلی حسینی
کشور جمهوری فدرال آلمان با مساحت سیصد و پنجاه و هفت هزار کیلومتر مربع در شمال اروپای مرکزی و در جنوب دریای بالتیک و دریای شمال قرار دارد. از غرب با کشورهای هلند و بلژیک و فرانسه و از جنوب با سوئیس و اتریش و از شرق با چک واسلواکی و لهستان هم‏مرز است. جمعیّت این کشور در سال 1994، هشتاد و یک میلیون نفر و زبان رسمی مردم آن آلمانی است. واحد پول این کشور «مارک آلمان» است که 80/1 آن برابر یک دلار است.
کشور آلمان در صنعت، کشاورزی، بهداشت و دیگر دانش‏های بشری پیشرفت‏های چشمگیری داشته است و مظاهر و نمودهای تمدّن بشری در آن جلوه کرده و به گونه‏ای حیرت آور بالیده است.
علل رشد و پیشرفت
مناسب است، در آغاز این مقاله و قبل از بیان وضعیّت فرهنگی این کشور، اشاره‏ای به وضع اجتماعی و علل پیشرفت و موفقیّت مادی آنان داشته باشیم.
سخت‏کوشی و قانون‏گرایی و انضباط کاری و مسئولیّت‏شناسی و صرفه‏جویی و نیز بهره‏وری از روش‏های نوین در پیشبردِ اقتصاد و صنعت و کشاورزی در سایه تکامل دانش بشری، از عوامل موفقیّت صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... مردم آلمان و اروپا است.
تلاش پی‏گیر و کوشش چشم‏گیر مردان و زنان آن کشور تحسین برانگیز است و برای مسافران کشورهایی که چنین وضعی ندارند، بسی شگفت‏انگیز می‏نماید.
نگارنده خود شاهد بوده است، افرادی هر روز ساعت سه و نیم صبح به سرکار می‏روند و معمولاً تا چهار بعدازظهر و گاه تا نه شب در محلّ کارخود می‏مانند.1 کارهای مربوط به خانه را معمولاً در روز شنبه انجام می‏دهند و اشیای مورد نیاز یک هفته را همان روز می‏خرند و شب‏ها را زود می‏خوابند تا برای کار فردا بانشاط باشند.
کیفیّت کار کمتر از کمیّت آن نیست، چه آنان پیوسته و بی هیچ وقفه‏ای به کار خود ادامه می‏دهند.
دانشجویان رشته‏های مختلف نیز با تلاش پی‏گیر و کوشش چشم‏گیر و سخت‏کوشی به فعالیّت مشغول هستند و نتایج مطالعات و پژوهش‏های آنان تحسین برانگیز است.
فرمان‏برداری از قانون و انضباط اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی و وجدان‏کاری و پرهیز از اسراف ـ درست هزینه کردن‏ـ در غالب مردم مشاهده می‏شود.
مهم آن است که تلاش و کوشش و قانون‏گرایی و انضباط اجتماعی در زمره عادات مردم قرار گرفته و فرهنگ آنان شده است.
فعالیت‏های فرهنگی سنجیده، دراز مدت، مداوم و برنامه‏ریزی شده را می‏توان از عوامل بنیادین و مهم ایجاد این فرهنگ دانست.
وضعیت فرهنگی و اعتقادی در آلمان
پیروان مسیحیّت در آلمان
بر خلاف تصور گروهی از مردم، آلمانی‏ها سخت پایبند به دین و مذهب هستند. مذهب پروتستان2 را آنان بنیان گذارده‏اند و نزدیک به نیمی از مسیحیان آلمان، پیرو مذهب پروتستانند. دین رسمی آلمان دین مسیحیّت است و هر دو مذهب کاتولیک و پروتستان در آن کشور پیروان فراوانی دارند.
رهبران هر دو مذهب به اجرای مراسم مذهبی خود توجه‏ای خاص دارند و آن را با شکوه به‏جا می‏آورند و مرد و زن و پیر و جوان و حتی معلولان در آیین مذهبی کلیساها شرکت می‏کنند.
در عین حال کلیساهای فراوانی در شهرهای بزرگ و کوچک، متروک و بی‏مشتری است و چهره‏های رنگ پریده و غربت آن‏ها، از بی‏رغبتی مردم به آن‏ها حکایت دارد. به گفته برخی از محققان، موعظه‏های کشیشان ومبلّغان مسیحی به میزان نسبتا گسترده‏ای رنگ باخته و دیگر نمی‏تواند جان‏های تشنه معنویّت و خردهای جویای حقیقت را سیراب کند و در برابر فرهنگ مهاجم و سنّت ستیز و لرزاننده و براندازنده بنیاد خانواده کاری از پیش نمی‏برد.
مسلّح شدن بسیاری از کشیش‏ها به‏ویژه کشیشان کاتولیک به آخرین دستاوردهای دانش بشری، برای استحکام بخشیدن به باورهای مسیحیّت، از روش‏هایی است که مبلّغان مذهبی از آن سود می‏جویند. تکیه بر زخم‏های مزمن اجتماعی و خانوادگی که امروز بسان لکه‏های ننگی بر دامن جامعه غربی خودنمایی کرده و چهره رنگین آن را ننگین می‏نمایاند3، ابزار دیگری برای ترویج باورهای مسیحیّت است.
تبلیغات فراگیر مسیحیان برای جذب پیروان ادیان دیگر
برنامه‏های تبلیغی مسیحیان بسی فراتر از قلمرو همکیشان آنان است، آنان با مهارت در پی آنند تا هر جا مهاجری را ببینند، تور صیادی خود را بگسترانند.
یکی دو نمونه که خود شاهد آن بوده‏ام را برایتان می‏آورم؛
یک روز، زنگ آپارتمان به صدا درآمد، در را باز کردم، با چهره ناآشنای زن و مردی مواجه شدم. پس از احوال‏پرسی، مرد یاد شده جزوه‏ای را به من داد و پرسید به چه زبان‏هایی آشنایی دارید؟ جزوه را گرفتم و با سرعت ورق زدم. آن جزوه مخاطبان خود را به مسیحیّت دعوت کرده و پرسیده بود که آیا نمی‏خواهید به حقیقت راه یابید و به سعادت جاودان رهنمون شوید؟!! محتوای جزوه دعوت به ارتباط با مبلّغان کلیسا بود و به زبان‏های آلمانی و انگلیسی و عربی و... ترجمه و یک‏جا چاپ شده بود. در پاسخ گفتم، آماده‏ام و از مذاکره با کشیشان و خواندن کتاب‏ها و جزوهای شما با آغوش باز استقبال می‏کنم. در طول این چند دقیقه تنها آن مرد با من سخن می‏گفت و زن همراه ایشان که از تبار شرقی‏ها بود، بادقّت بسیار گفت‏وشنود ما را نظاره می‏کرد.
چند روز بعد یکی از شیعیان عرب از من پرسید، آیا می‏دانی مبشّران به خدا و مژده دهان راهیابی به حقیقت چه کسانی‏اند؟!! وی ادامه داد، یک بار به سراغ من آمدند و چون قاطعانه دست رد به سینه آنان زدم باز گشتند.
در مواردی نیز، کلیسا به مسلمانان کمک مالی کرده و پس از مدت‏ها ارتباط، که تنها جنبه کمک رسانی داشته، به آنان پیشنهاد تغییر دین را داده است.
برخی از کشیشان بینش بازتری دارند و تفاهم و گفت‏وگوی ادیان و سامان‏دهی جبهه واحد از مؤمنان و موحدان، در برابر هوا پرستی و زرگرایی و تزویر حاکم بر بازی سیاستمداران را ترجیح می‏دهند و عملاً «کثرت گرایی دینی» - پلورالیزم- را برتر می‏دانند. در یکی از مراکز فرهنگی شیعیان با کشیش جوانی به گفت‏وگو نشستم که بر پایه این مبنا، ارتباط صمیمانه‏ای با مسئول آن مرکز داشت و گاه پشتیبانی‏ها و حمایت‏های ارزنده‏ای می‏کرد.
مبلغان یهودی
لباس‏ها، ریش‏ها و ترکیب ویژه روحانیون یهودی در خیابان‏های شهرهای بزرگ و کوچک هلند و بلژیک و بسیاری از شهرهای آلمان، ناخودآگاه برای تازه واردان جلب نظر می‏کند، یهودیان با دور اندیشی و برنامه‏ریزی و بهره‏وری از امکانات کشورهای اروپایی، به‏ویژه نفوذ در دستگاه‏های تبلیغی و رسانه‏ها و از طریق تأسیس مراکز فرهنگی، به تبلیغاتی گسترده دست زده‏اند.
برپایه پژوهش برخی از فرهیختگان، یهودیان در پی آنند که «برلین» را بزرگترین پایگاه خود در آلمان کنند و به صورت یکی از کانون‏های اصلی خود در اروپا درآورند. آنان از چند سال پیش در این‏باره فعالیت‏های گسترده‏ای را آغاز کرده‏اند و متأسفانه با هیچ عکس‏العملی از سوی مسلمانان مواجه نشده‏اند.
مبلغان و پیروان یهودیت اگر زمینه را فراهم یابند، از نیش و کنایه به اسلام و مسلمانان دریغ نمی‏ورزند. یکی از مسلمانان ساکن هلند می‏گفت:
در یکی از کشورهای غربی، کنفرانسی بود، یک یهودی که در کنار من نشسته بود از نامم، به مذهب و دین من پی‏برد و خطاب به من گفت: دین شما از دین ما گرفته شده!.
مسلمانان آلمان
حضور چشم‏گیر مسلمانان و به‏ویژه زنان با پوشش اسلامی واقعیتی است که برای برخی ناخوشایند و برای گروهی باشکوه و ارزشمند است. در آلمان بیشترین جمعیّت مسلمان، ترکند. اینان پس از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیده‏اند و هر روز بر جمعیّت آنان افزوده شده و اکنون حدود سه و نیم میلیون ترک و کُرد در آلمان وجود دارد، که نزدیک به هفت درصد از آنان شیعه‏اند. ترک‏ها افزون بر شهرهای بزرگ در غالب شهرهای کوچک و شهرک‏ها و بسیاری از روستاها مسجد دارند. اوقاف ترکیه می‏کوشد، برنامه‏های مذهبی آنان را در اختیار گیرد و بر آن نظارت داشته باشد که توفیق چندانی نداشته است؛ به هر حال ترک‏ها تلاش کرده‏اند فرهنگ زبان و اعتقادات خود را در حد گسترده‏ای حفظ کنند.
مسلمانان ایرانی و عرب
در آلمان مسلمانان عرب از کشورهای مختلف اسلامی حضور دارند، دشواری‏های زندگی و فراز و فرود روزگار آنان را بدین سو کشانیده، ایرانیان و افغانیان و دیگر مسلمانان از آسیا و آفریقا نیز حضور دارند. این مسلمانان گرچه از ملیّت‏های مختلف هستند، اما اسلام محوری است که توانسته است همه آنان را به هم نزدیک کند. مسلمانان ملیّت‏های مختلف، وقتی یکدیگر را ملاقات کرده و کنار هم می‏نشینند، احساس خوشایندی به آنان دست می‏دهد، که در برخوردها و رفتار و گفتار آنان آشکار است. هر مسلمان خود را عضوی از پیکره شکوهمند خانواده بزرگ اسلام می‏داند و زمانی که در کنار دیگر اعضا نشسته، احساس غربت و تنهایی رخت بر می‏بندد و دل‏گرمی جای آن را می‏گیرد.
با این حال نباید از نظر دور داشت که میان مسلمانان اروپا، تفرقه و تشتّت بسیار است که بررسی عوامل و ادله آن فرصت دیگری می‏طلبد و این فشرده گنجایش آن را ندارد.
وضعیّت فرهنگی شیعیان
همان‏گونه که اشاره کردیم بر پایه برخی از آمارهای نه چندان دقیق حدود هفت‏درصد از مهاجران کرد و ترک، شیعه هستند. علاوه بر آن هشتاد هزار نفر از شیعیان لبنان و گروهی از ایران و افغانستان و عراق و پاکستان و هندوستان به آلمان کوچ کرده‏اند.
بسیاری از شیعیان، به مسایل مذهبی پای‏بند نیستند و یا تقیّد بسیار اندکی دارند، به‏گونه‏ای که تنها در شب عاشورا و شب قدر در مراسم مذهبی شرکت می‏کنند و به لحاظ ظاهر تفاوتی با آلمانی‏ها ندارند و با کمال تأسف نسل دوم آن‏ها نمی‏توانند به زبان مادری خود به خوبی سخن گویند و دست‏کم، نمی‏توانند به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و بدین‏سان از فرهنگ و دین خود یا ناآگاهند و یا آگاهی اندکی از آن دارند. در طول این سفر ایرانیان و شیعیان از بیم و هراس خود درباره آینده فرزندان‏شان سخن می‏گفتند، که شاهدی بر مشکلات فرهنگی آنان است.
ایرانیانی را دیدم که فرزندان‏شان کاملاً از آن‏ها جدا شده بودند؛ همسران برخی از آنان با بهره‏وری از قوانین آلمان طلاق گرفته و با مرد آلمانی بی‏دین یا مسیحی ازدواج کرده و با تکیه بر حمایت قانون از زنان، سرپرستی فرزندان شوهر سابق خود را نیز بر عهده داشتند.
با این حال هنوز شیعیان زیادی در آلمان هستند که پای‏بندی زیادی به مسایل مذهبی دارند، در بسیاری از شهرها، تجمع‏هایی را ایجاد کرده و حسیّنیه و یا مسجد و محفلی برای خود تشکیل داده‏اند و به مناسبت‏های مختلف گردهم آمده و در پی احیای جنبه‏های معنوی و دینی خود هستند.
در یک نگاه کلّی، در سال‏های اخیر، گرایش مسلمانان به اسلام، روند صعودی داشته، است اما چاره اساسی به طرح و برنامه و مقدمات و تدبیرهای فراتری نیاز دارد که در این مقاله به برخی از آن‏ها اشاره خواهد شد.
ضرورت‏های تبلیغ در اروپا
الف: اهداف تبلیغ
در اجرای هر برنامه‏ای، هدف، در تعیین خط مشی و راه و روش و بایدها و نبایدهای آن تأثیر فراوان دارد. از این رو تبیین اهداف تبلیغ در اروپا، ابهامات تبلیغ را می‏زداید و مبلِّغان را به روش‏ها و خط مشی‏های صحیح و مؤثر رهنمون می‏شود؛ به نظر می‏رسد تبلیغ در آن‏دیار برای اهداف زیر است:
1) حفظ فرهنگ شیعیان و پاسداری از ایمان و روحیه معنویت‏گرایی و دینداری متدیّنان و بالندگی و رشد و گسترش آن به ویژه در میان نسل دوم و سوم مهاجران؛
2) معرفی چهره واقعی اسلام و تشیّع برای همه مسلمانان در اروپا؛
3) ارائه اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به اهل کتاب و کافران؛
4) تبیین دیدگاه‏های فلسفی و کلامی و... اسلام و تشیّع، در دانشگاه‏ها و دیگر مجامع علمی و پژوهشی.
ب: راه‏کارهای مؤثر تبلیغی
برای وصول به اهداف یاد شده پیشنهادهای زیر مناسب به نظر می‏آید:
الف) تألیف و ترجمه کتاب‏های مختلف به زبان آلمانی برای نسل‏های دوم و سوم مهاجران؛
همان‏گونه که پیش‏تر آوردیم، غالب فرزندان مهاجران زبان مادری خود را نمی‏دانند و بسیاری از آنان، تنها با زبان آلمانی آشنایی دارند. این نوشته‏ها افزون بر این که می‏تواند چهره اسلام را برای همه آلمانی زبانان بنمایاند، می‏تواند برای همه مسلمانان مقیم آلمان که از ملیّت‏های مختلف هستند، سودمند و مؤثر باشد.
لذا وجود مراکزی در حوزه علمیه قم که بیش از پیش، اندیشه‏های شیعه را به زبان‏های مختلف ترجمه کرده و نشر دهند، ضروری است.
ب) ارائه برنامه‏های گوناگون پاسخ به پرسش‏ها و برآوردن نیازهای فکری مؤمنان و همه علاقه‏مندان به پژوهش درباره اسلام به زبان آلمانی و دیگر زبان‏های فراگیر جهانی، زیرا بسیارند کسانی که با تماشای این برنامه‏ها در منازل خویش از آن بهره می‏برند.
ج) آموزش زبان فارسی، از طریق شبکه جام جم و تدوین کتاب و نوار کاست و نوار ویدئو و...
در حال حاضر شبکه بین‏المللی صدا و سیما ـ جام جم‏ـ از محبوبیّت فراوانی در میان ایرانیان مقیم اروپا برخوردار است و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده می‏شود.
د) حضور در کنفرانس‏های اسلام‏شناسی و اعزام استادان شایسته به دانشکده‏های ادیان و اسلام‏شناسی و ارسال کتاب‏هایی که چهره واقعی تشیع را بنمایاند و منبعی برای اسلام شناسان غربی قرار گیرد.
ه••) تأسیس «جامعه شیعیان» به منظور سامان دادن به وضع فرهنگی شیعیان در سرتاسر آلمان.
شیعیانی که از کشورهای مختلف، بدان‏جا کوچیده‏اند، می‏توانند عضو این نهاد باشند و این نهاد قانونی می‏تواند از حقوق آن‏هابه عنوان، یک گروه با عزت، دفاع کند و چهره جذاب تشیّع را بنمایاند.
ویژگی این عنوان آن است که شیعیان کشورهای مختلف مانند ایرانی‏ها و ترک‏ها و عرب‏ها و پاکستانی‏ها و هندی‏ها و شیعیان آلمانی تبار به این نام حساسیتی ندارند و این مجموعه می‏تواند آنان را بر محور باورها و احکام و اخلاق شیعه گردآورد و به تدریج زمینه همدلی و وحدت افزون‏تر آنان را فراهم کرده و به‏آنان قوت و عزّت بخشد و ریشه‏های تفرقه و تشتّت و گاه عداوت را بخشکاند و نشاط و طراوت را برایشان به ارمغان آورد و زبونی و سستی و گاه خواری را از آنان بزداید.
چنین تشکّلی در صورتی موفّق می‏شود که بانیان آن شرح صدر داشته باشند و با رعایت «مصلحت بنیادین» و دوراندیشی، شیعیان را با سلیقه‏ها و گرایش‏های گونه‏گون اجتماعی و فرهنگی در بر گیرد و اندیشه‏های ناب تشیّع را فرا روی آنان نهد، که صد البتّه در دراز مدّت در تصحیح و سالم سازی گرایش‏ها و سلیقه‏های کژ، اثری مبارک خواهد داشت.
ج: تأثیر فعالیّت‏های فرهنگی در آلمان بر اروپا
فعالیت فرهنگی جامعه شیعیان آلمان می‏تواند ـ به دلیل سهولت ارتباط و رفت و آمد- بر کشورهای همجوار، از قبیل هلند و بلژیک و اتریش و دانمارک مؤثر باشد و با مراکز فرهنگی و مساجد و حسینیه‏ها و تجمع‏های شیعیان در کشورهای اروپایی ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد.
مسلمانان اروپا به آسانی می‏توانند در مجالس کشورهای همجوار شرکت کنند، -به عنوان نمونه در شب عاشورا گروهی از مسلمانان هلندی را مشاهده کردم که برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه‏السلام به آلمان آمده بودند- ارتباط مسلمانان در کشورهای اروپایی، بسیار آسان بوده و هیچ محدودیتی ندارد. به جز کشور انگلستان که به صورت جزیره‏ای جدا از مجموع کشورهای اروپایی است و رفت وآمد برای ساکنان دیگر کشورهای اروپایی مشکلاتی را در پی دارد، از این رو لندن برای تأسیس مؤسسه‏های فرهنگی بزرگ که تبلیغ در تمامی اروپا را هدف قرار داده‏اند، مناسب نیست، زیرا رفت و آمد با ماشین و قطار از آن کشور به سایر کشورهای اروپایی موانع و مشکلاتی را به همراه دارد و از سرعت و ابتکار برنامه‏های فرهنگی می‏کاهد.
با این حال در لندن سه‏هزار مرکز فرهنگی اسلامی ثبت شده است4 و شیعیان، مراکز فرهنگی نسبتا بزرگی دارند و اعتبارات قابل توجه‏ای را هزینه کرده‏اند. اگر مراکزی با این وسعت در برخی کشورهای اروپایی همجوار بود، تأثیر بیشتری در تبلیغ اسلام داشت.
اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، جای روحانیان فاضل و با تقوا خالی و کمبود مؤسسه‏های فرهنگی فعّال آشکار است و شیعیان آن کشورها مشتاق حضور روحانیان فاضل و دلسوز هستند.
د: شرایط مبلّغان
پاره‏ای از شرایط که می‏تواند در توفیق مبلغان در اروپا تأثیر کاملی داشته باشد، به قرار زیر است:
1) در اروپا روحانیانی در عرصه تبلیغ، به توفیقاتی بزرگ دست یافته‏اند که برای تبلیغ و گسترانیدن فرهنگ اسلامی، رهسپار آن دیار شده‏اند و امور دیگر برای آنان بی‏اهمیّت بوده است.
تجربه نشان می‏دهد، آن دسته از روحانیان که با ایثار و فداکاری و اخلاص در معرفی چهره تابناک اسلام کوشیده‏اند و در پی رسیدن به مال و منال نبوده‏اند، نه تنها در پاسداری و احیا و بالندگی اندیشه و معنویت مسلمانان، تأثیرات شگرفی داشته‏اند، بلکه توانسته‏اند، ده‏ها مسیحی را مسلمان کنند و نور قرآن و محبّت اهل بیت علیهم‏السلام را در جان‏هایشان بنشانند.
در طول مدّت اقامت با طلبه‏هایی دیدار کردم که به لحاظ علمی بضاعت چندانی نداشتند، امّا وجودشان لبریز از سوز و اخلاص و فداکاری بود و توانسته بودند در تقویت ایمان مسلمانان و هدایت اهل کتاب به توفیقات چشمگیری دست یابند. آنانی که چنین نبودند و به سمت تجارت و کارهای مشابه جذب شده بودند، نه تنها توفیقی نداشتند، بلکه آثار زیان‏باری نیز داشتند.
2) مبلِّغ باید با امور معنوی، روش‏ها و شیوه‏های معنوی و عرفان و اخلاق آشنایی داشته باشد. بسیاری در اروپا تشنه معنویت‏اند و دریافته‏اند که روش زندگی آنان بالاترین نیازهای آدمی را بر نمی‏آورد و فرجام این شیوه زندگی، ره‏به‏جایی نمی‏برد، از این رو به ادیان و مذاهب معنویت‏گرا گرایش یافته‏اند.
مبلّغان باید از قرآن و تفسیر آن نیز آگاه باشند و بتوانند از زلال گوارای آن، به تناسب نیازهای متغیّر آن دیار بهره برند، به ویژه آیات و روایات مربوط به اخلاق، آداب معاشرت و... که دستمایه‏ای عظیم است و می‏تواند در عرصه‏ها و صحنه‏های گونه‏گون مبلغّان را یاری رساند.
3) آشنایی با فرقه‏ها و مذاهب مختلف اسلامی، از دیگر موضوعاتی است که مبلّغان باید از آن آگاه باشند و با فقه اهل سنّت نیز آشنا باشند.
فراوان اتفاق می‏افتد که اهل سنّت، مسایل فقهی خود را از عالمان شیعه می‏پرسند، و مبلغ با پیروان فِرَق مختلف مواجه می‏شود.
4) از دیگر موضوعاتی که آشنایی با آن‏ها برای مبلّغان سودمند است و در بسیاری از موارد می‏تواند تبلیغات آن‏ها را به ثمر رساند، آگاهی از مسایلی است که مردم اروپا به آن‏ها حساسیّت دارند.
یکی از مهم‏ترین عناوین دراین‏باره، طبیعت و محیط زیست است که در زمره مسایل حسّاس و از معضلات بزرگ روزگار به حساب می‏آید.
تبیین دیدگاه اسلام و آیات و روایاتی که مربوط به طبیعت و محیط زیست است علاوه بر آن که پاسخی به یک مسأله اساسی و مبتلا به است، می‏تواند در جذب بسیاری از مردم مؤثر باشد.
در محافل و مجالس و گفت و شنودهای مختلف که این گونه مسایل رامطرح می‏کردم بسیار جذّاب و توجه برانگیز می‏نمود. به عنوان نمونه وقتی نشریه‏ای را که درباره «آب» است به یکی از مسئولان کتابخانه «برلین»، هدیه و قدری توضیح دادم، بسیار استقبال کرد و یک دوره از فهرست کتاب‏های عربی و فارسی کتابخانه برلین را که یازده جلد رحلی است به همراه میکروفیلم هشت نسخه خطی در اختیارم نهاد5. هم‏چنین یکی از مسئولان سفارت‏خانه ایران در بلژیک می‏گفت:
از ایران چند کتاب درباره طبیعت که برای کودکان فراهم آمده بود به آن‏جا بردم و به برخی از کانون‏های فرهنگی ارائه دادم، به قدری از آن‏ها استقبال کردند که تا این تاریخ هشت بار به چاپ رسیده است.
5) به دلایل مختلف مبلّغانی توفیق بیشتری می‏یابند که در محل تبلیغ‏شان زندگی می‏کنند. در عین حال باید ارتباط آن‏ها با حوزه علمیه قم استوار و پابرجا بوده و همواره از آخرین دستاوردهای حوزه بهره‏مند باشند.
هم‏چنین باید در مواجهه با مسایل جدید فکری و دینی و پاسخ‏گویی به مشکلات علمی، مرجع آنان پژوهش‏های حوزویان باشد.
این ارتباط تنگاتنگ می‏تواند برای حوزویان و مبلّغان جدید اعزامی از حوزه نیز سودمند باشد.
بریدگی یا ارتباط کم‏رنگ با حوزه علمیه آفتی است بزرگ، که به‏تدریج مبلّغان را به سستی می‏کشاند و از نیرو و توان و ابتکار آنان می‏کاهد و گاه مشکلات و مصیبت‏هایی مهم‏تر پدید می‏آورد که این فشرده گنجایش آن را ندارد.
والسلام
________________________________________
1. در طول مدت کار، زمان استراحت کمتر از یک ساعت است.
2. پروتستانprotest به معنای اعتراض و شکایت است. نهضت پروتستان را در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر بنیان نهاد. پروتستان‏ها ریاست پاپ را بر جهان مسیحیّت نمی‏پذیرند. ر.ک درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیّت، محمدرضا زیبایی‏نژاد و نیز (راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن ترجمه طاطه‏وس میکائلیان).
3. به عنوان نمونه می‏توان از برنامه‏های تلویزیونی که یک کشیش پروتستان به‏نام fliege اجرا می‏کند و مسایل و مشکلات روز خانوادگی آلمانی‏ها رابیان می‏کند، نام برد.
4. ر. ک نگین آلستر، یعقوبعلی برجی، ص 60 .
5. مناسب می‏نماید، اشاره کنم فتوکپی یازده رساله از رساله‏های جابربن حیان را نیز به دست آوردم که آن‏ها با مقدمه E.J.Holmyardاستاد دانشگاه کلیفتن بریسقل در ماه آگوست 1928 م به چاپ رسیده است. بر پایه مقدمه محقق در سال 1891م در بمبئی به چاپ رسیده است؛ این کتاب‏ها عبارتند از: کتاب‏البیان، کتاب‏الحجر، کتاب‏النور، رسالة‏الایضاح، کتاب‏الاسطقس الاوّل، کتاب‏الاسطقس الثانی، تفسیر کتاب‏الاسطقس، کتاب‏التجرید، کتاب‏الرحمة، کتاب‏الملک .

گرایش‏های دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا

گرایش‏های دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا
سیدعلی حسینی
کشور جمهوری فدرال آلمان با مساحت سیصد و پنجاه و هفت هزار کیلومتر مربع در شمال اروپای مرکزی و در جنوب دریای بالتیک و دریای شمال قرار دارد. از غرب با کشورهای هلند و بلژیک و فرانسه و از جنوب با سوئیس و اتریش و از شرق با چک واسلواکی و لهستان هم‏مرز است. جمعیّت این کشور در سال 1994، هشتاد و یک میلیون نفر و زبان رسمی مردم آن آلمانی است. واحد پول این کشور «مارک آلمان» است که 80/1 آن برابر یک دلار است.
کشور آلمان در صنعت، کشاورزی، بهداشت و دیگر دانش‏های بشری پیشرفت‏های چشمگیری داشته است و مظاهر و نمودهای تمدّن بشری در آن جلوه کرده و به گونه‏ای حیرت آور بالیده است.
علل رشد و پیشرفت
مناسب است، در آغاز این مقاله و قبل از بیان وضعیّت فرهنگی این کشور، اشاره‏ای به وضع اجتماعی و علل پیشرفت و موفقیّت مادی آنان داشته باشیم.
سخت‏کوشی و قانون‏گرایی و انضباط کاری و مسئولیّت‏شناسی و صرفه‏جویی و نیز بهره‏وری از روش‏های نوین در پیشبردِ اقتصاد و صنعت و کشاورزی در سایه تکامل دانش بشری، از عوامل موفقیّت صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... مردم آلمان و اروپا است.
تلاش پی‏گیر و کوشش چشم‏گیر مردان و زنان آن کشور تحسین برانگیز است و برای مسافران کشورهایی که چنین وضعی ندارند، بسی شگفت‏انگیز می‏نماید.
نگارنده خود شاهد بوده است، افرادی هر روز ساعت سه و نیم صبح به سرکار می‏روند و معمولاً تا چهار بعدازظهر و گاه تا نه شب در محلّ کارخود می‏مانند.1 کارهای مربوط به خانه را معمولاً در روز شنبه انجام می‏دهند و اشیای مورد نیاز یک هفته را همان روز می‏خرند و شب‏ها را زود می‏خوابند تا برای کار فردا بانشاط باشند.
کیفیّت کار کمتر از کمیّت آن نیست، چه آنان پیوسته و بی هیچ وقفه‏ای به کار خود ادامه می‏دهند.
دانشجویان رشته‏های مختلف نیز با تلاش پی‏گیر و کوشش چشم‏گیر و سخت‏کوشی به فعالیّت مشغول هستند و نتایج مطالعات و پژوهش‏های آنان تحسین برانگیز است.
فرمان‏برداری از قانون و انضباط اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی و وجدان‏کاری و پرهیز از اسراف ـ درست هزینه کردن‏ـ در غالب مردم مشاهده می‏شود.
مهم آن است که تلاش و کوشش و قانون‏گرایی و انضباط اجتماعی در زمره عادات مردم قرار گرفته و فرهنگ آنان شده است.
فعالیت‏های فرهنگی سنجیده، دراز مدت، مداوم و برنامه‏ریزی شده را می‏توان از عوامل بنیادین و مهم ایجاد این فرهنگ دانست.
وضعیت فرهنگی و اعتقادی در آلمان
پیروان مسیحیّت در آلمان
بر خلاف تصور گروهی از مردم، آلمانی‏ها سخت پایبند به دین و مذهب هستند. مذهب پروتستان2 را آنان بنیان گذارده‏اند و نزدیک به نیمی از مسیحیان آلمان، پیرو مذهب پروتستانند. دین رسمی آلمان دین مسیحیّت است و هر دو مذهب کاتولیک و پروتستان در آن کشور پیروان فراوانی دارند.
رهبران هر دو مذهب به اجرای مراسم مذهبی خود توجه‏ای خاص دارند و آن را با شکوه به‏جا می‏آورند و مرد و زن و پیر و جوان و حتی معلولان در آیین مذهبی کلیساها شرکت می‏کنند.
در عین حال کلیساهای فراوانی در شهرهای بزرگ و کوچک، متروک و بی‏مشتری است و چهره‏های رنگ پریده و غربت آن‏ها، از بی‏رغبتی مردم به آن‏ها حکایت دارد. به گفته برخی از محققان، موعظه‏های کشیشان ومبلّغان مسیحی به میزان نسبتا گسترده‏ای رنگ باخته و دیگر نمی‏تواند جان‏های تشنه معنویّت و خردهای جویای حقیقت را سیراب کند و در برابر فرهنگ مهاجم و سنّت ستیز و لرزاننده و براندازنده بنیاد خانواده کاری از پیش نمی‏برد.
مسلّح شدن بسیاری از کشیش‏ها به‏ویژه کشیشان کاتولیک به آخرین دستاوردهای دانش بشری، برای استحکام بخشیدن به باورهای مسیحیّت، از روش‏هایی است که مبلّغان مذهبی از آن سود می‏جویند. تکیه بر زخم‏های مزمن اجتماعی و خانوادگی که امروز بسان لکه‏های ننگی بر دامن جامعه غربی خودنمایی کرده و چهره رنگین آن را ننگین می‏نمایاند3، ابزار دیگری برای ترویج باورهای مسیحیّت است.
تبلیغات فراگیر مسیحیان برای جذب پیروان ادیان دیگر
برنامه‏های تبلیغی مسیحیان بسی فراتر از قلمرو همکیشان آنان است، آنان با مهارت در پی آنند تا هر جا مهاجری را ببینند، تور صیادی خود را بگسترانند.
یکی دو نمونه که خود شاهد آن بوده‏ام را برایتان می‏آورم؛
یک روز، زنگ آپارتمان به صدا درآمد، در را باز کردم، با چهره ناآشنای زن و مردی مواجه شدم. پس از احوال‏پرسی، مرد یاد شده جزوه‏ای را به من داد و پرسید به چه زبان‏هایی آشنایی دارید؟ جزوه را گرفتم و با سرعت ورق زدم. آن جزوه مخاطبان خود را به مسیحیّت دعوت کرده و پرسیده بود که آیا نمی‏خواهید به حقیقت راه یابید و به سعادت جاودان رهنمون شوید؟!! محتوای جزوه دعوت به ارتباط با مبلّغان کلیسا بود و به زبان‏های آلمانی و انگلیسی و عربی و... ترجمه و یک‏جا چاپ شده بود. در پاسخ گفتم، آماده‏ام و از مذاکره با کشیشان و خواندن کتاب‏ها و جزوهای شما با آغوش باز استقبال می‏کنم. در طول این چند دقیقه تنها آن مرد با من سخن می‏گفت و زن همراه ایشان که از تبار شرقی‏ها بود، بادقّت بسیار گفت‏وشنود ما را نظاره می‏کرد.
چند روز بعد یکی از شیعیان عرب از من پرسید، آیا می‏دانی مبشّران به خدا و مژده دهان راهیابی به حقیقت چه کسانی‏اند؟!! وی ادامه داد، یک بار به سراغ من آمدند و چون قاطعانه دست رد به سینه آنان زدم باز گشتند.
در مواردی نیز، کلیسا به مسلمانان کمک مالی کرده و پس از مدت‏ها ارتباط، که تنها جنبه کمک رسانی داشته، به آنان پیشنهاد تغییر دین را داده است.
برخی از کشیشان بینش بازتری دارند و تفاهم و گفت‏وگوی ادیان و سامان‏دهی جبهه واحد از مؤمنان و موحدان، در برابر هوا پرستی و زرگرایی و تزویر حاکم بر بازی سیاستمداران را ترجیح می‏دهند و عملاً «کثرت گرایی دینی» - پلورالیزم- را برتر می‏دانند. در یکی از مراکز فرهنگی شیعیان با کشیش جوانی به گفت‏وگو نشستم که بر پایه این مبنا، ارتباط صمیمانه‏ای با مسئول آن مرکز داشت و گاه پشتیبانی‏ها و حمایت‏های ارزنده‏ای می‏کرد.
مبلغان یهودی
لباس‏ها، ریش‏ها و ترکیب ویژه روحانیون یهودی در خیابان‏های شهرهای بزرگ و کوچک هلند و بلژیک و بسیاری از شهرهای آلمان، ناخودآگاه برای تازه واردان جلب نظر می‏کند، یهودیان با دور اندیشی و برنامه‏ریزی و بهره‏وری از امکانات کشورهای اروپایی، به‏ویژه نفوذ در دستگاه‏های تبلیغی و رسانه‏ها و از طریق تأسیس مراکز فرهنگی، به تبلیغاتی گسترده دست زده‏اند.
برپایه پژوهش برخی از فرهیختگان، یهودیان در پی آنند که «برلین» را بزرگترین پایگاه خود در آلمان کنند و به صورت یکی از کانون‏های اصلی خود در اروپا درآورند. آنان از چند سال پیش در این‏باره فعالیت‏های گسترده‏ای را آغاز کرده‏اند و متأسفانه با هیچ عکس‏العملی از سوی مسلمانان مواجه نشده‏اند.
مبلغان و پیروان یهودیت اگر زمینه را فراهم یابند، از نیش و کنایه به اسلام و مسلمانان دریغ نمی‏ورزند. یکی از مسلمانان ساکن هلند می‏گفت:
در یکی از کشورهای غربی، کنفرانسی بود، یک یهودی که در کنار من نشسته بود از نامم، به مذهب و دین من پی‏برد و خطاب به من گفت: دین شما از دین ما گرفته شده!.
مسلمانان آلمان
حضور چشم‏گیر مسلمانان و به‏ویژه زنان با پوشش اسلامی واقعیتی است که برای برخی ناخوشایند و برای گروهی باشکوه و ارزشمند است. در آلمان بیشترین جمعیّت مسلمان، ترکند. اینان پس از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیده‏اند و هر روز بر جمعیّت آنان افزوده شده و اکنون حدود سه و نیم میلیون ترک و کُرد در آلمان وجود دارد، که نزدیک به هفت درصد از آنان شیعه‏اند. ترک‏ها افزون بر شهرهای بزرگ در غالب شهرهای کوچک و شهرک‏ها و بسیاری از روستاها مسجد دارند. اوقاف ترکیه می‏کوشد، برنامه‏های مذهبی آنان را در اختیار گیرد و بر آن نظارت داشته باشد که توفیق چندانی نداشته است؛ به هر حال ترک‏ها تلاش کرده‏اند فرهنگ زبان و اعتقادات خود را در حد گسترده‏ای حفظ کنند.
مسلمانان ایرانی و عرب
در آلمان مسلمانان عرب از کشورهای مختلف اسلامی حضور دارند، دشواری‏های زندگی و فراز و فرود روزگار آنان را بدین سو کشانیده، ایرانیان و افغانیان و دیگر مسلمانان از آسیا و آفریقا نیز حضور دارند. این مسلمانان گرچه از ملیّت‏های مختلف هستند، اما اسلام محوری است که توانسته است همه آنان را به هم نزدیک کند. مسلمانان ملیّت‏های مختلف، وقتی یکدیگر را ملاقات کرده و کنار هم می‏نشینند، احساس خوشایندی به آنان دست می‏دهد، که در برخوردها و رفتار و گفتار آنان آشکار است. هر مسلمان خود را عضوی از پیکره شکوهمند خانواده بزرگ اسلام می‏داند و زمانی که در کنار دیگر اعضا نشسته، احساس غربت و تنهایی رخت بر می‏بندد و دل‏گرمی جای آن را می‏گیرد.
با این حال نباید از نظر دور داشت که میان مسلمانان اروپا، تفرقه و تشتّت بسیار است که بررسی عوامل و ادله آن فرصت دیگری می‏طلبد و این فشرده گنجایش آن را ندارد.
وضعیّت فرهنگی شیعیان
همان‏گونه که اشاره کردیم بر پایه برخی از آمارهای نه چندان دقیق حدود هفت‏درصد از مهاجران کرد و ترک، شیعه هستند. علاوه بر آن هشتاد هزار نفر از شیعیان لبنان و گروهی از ایران و افغانستان و عراق و پاکستان و هندوستان به آلمان کوچ کرده‏اند.
بسیاری از شیعیان، به مسایل مذهبی پای‏بند نیستند و یا تقیّد بسیار اندکی دارند، به‏گونه‏ای که تنها در شب عاشورا و شب قدر در مراسم مذهبی شرکت می‏کنند و به لحاظ ظاهر تفاوتی با آلمانی‏ها ندارند و با کمال تأسف نسل دوم آن‏ها نمی‏توانند به زبان مادری خود به خوبی سخن گویند و دست‏کم، نمی‏توانند به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و بدین‏سان از فرهنگ و دین خود یا ناآگاهند و یا آگاهی اندکی از آن دارند. در طول این سفر ایرانیان و شیعیان از بیم و هراس خود درباره آینده فرزندان‏شان سخن می‏گفتند، که شاهدی بر مشکلات فرهنگی آنان است.
ایرانیانی را دیدم که فرزندان‏شان کاملاً از آن‏ها جدا شده بودند؛ همسران برخی از آنان با بهره‏وری از قوانین آلمان طلاق گرفته و با مرد آلمانی بی‏دین یا مسیحی ازدواج کرده و با تکیه بر حمایت قانون از زنان، سرپرستی فرزندان شوهر سابق خود را نیز بر عهده داشتند.
با این حال هنوز شیعیان زیادی در آلمان هستند که پای‏بندی زیادی به مسایل مذهبی دارند، در بسیاری از شهرها، تجمع‏هایی را ایجاد کرده و حسیّنیه و یا مسجد و محفلی برای خود تشکیل داده‏اند و به مناسبت‏های مختلف گردهم آمده و در پی احیای جنبه‏های معنوی و دینی خود هستند.
در یک نگاه کلّی، در سال‏های اخیر، گرایش مسلمانان به اسلام، روند صعودی داشته، است اما چاره اساسی به طرح و برنامه و مقدمات و تدبیرهای فراتری نیاز دارد که در این مقاله به برخی از آن‏ها اشاره خواهد شد.
ضرورت‏های تبلیغ در اروپا
الف: اهداف تبلیغ
در اجرای هر برنامه‏ای، هدف، در تعیین خط مشی و راه و روش و بایدها و نبایدهای آن تأثیر فراوان دارد. از این رو تبیین اهداف تبلیغ در اروپا، ابهامات تبلیغ را می‏زداید و مبلِّغان را به روش‏ها و خط مشی‏های صحیح و مؤثر رهنمون می‏شود؛ به نظر می‏رسد تبلیغ در آن‏دیار برای اهداف زیر است:
1) حفظ فرهنگ شیعیان و پاسداری از ایمان و روحیه معنویت‏گرایی و دینداری متدیّنان و بالندگی و رشد و گسترش آن به ویژه در میان نسل دوم و سوم مهاجران؛
2) معرفی چهره واقعی اسلام و تشیّع برای همه مسلمانان در اروپا؛
3) ارائه اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به اهل کتاب و کافران؛
4) تبیین دیدگاه‏های فلسفی و کلامی و... اسلام و تشیّع، در دانشگاه‏ها و دیگر مجامع علمی و پژوهشی.
ب: راه‏کارهای مؤثر تبلیغی
برای وصول به اهداف یاد شده پیشنهادهای زیر مناسب به نظر می‏آید:
الف) تألیف و ترجمه کتاب‏های مختلف به زبان آلمانی برای نسل‏های دوم و سوم مهاجران؛
همان‏گونه که پیش‏تر آوردیم، غالب فرزندان مهاجران زبان مادری خود را نمی‏دانند و بسیاری از آنان، تنها با زبان آلمانی آشنایی دارند. این نوشته‏ها افزون بر این که می‏تواند چهره اسلام را برای همه آلمانی زبانان بنمایاند، می‏تواند برای همه مسلمانان مقیم آلمان که از ملیّت‏های مختلف هستند، سودمند و مؤثر باشد.
لذا وجود مراکزی در حوزه علمیه قم که بیش از پیش، اندیشه‏های شیعه را به زبان‏های مختلف ترجمه کرده و نشر دهند، ضروری است.
ب) ارائه برنامه‏های گوناگون پاسخ به پرسش‏ها و برآوردن نیازهای فکری مؤمنان و همه علاقه‏مندان به پژوهش درباره اسلام به زبان آلمانی و دیگر زبان‏های فراگیر جهانی، زیرا بسیارند کسانی که با تماشای این برنامه‏ها در منازل خویش از آن بهره می‏برند.
ج) آموزش زبان فارسی، از طریق شبکه جام جم و تدوین کتاب و نوار کاست و نوار ویدئو و...
در حال حاضر شبکه بین‏المللی صدا و سیما ـ جام جم‏ـ از محبوبیّت فراوانی در میان ایرانیان مقیم اروپا برخوردار است و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده می‏شود.
د) حضور در کنفرانس‏های اسلام‏شناسی و اعزام استادان شایسته به دانشکده‏های ادیان و اسلام‏شناسی و ارسال کتاب‏هایی که چهره واقعی تشیع را بنمایاند و منبعی برای اسلام شناسان غربی قرار گیرد.
ه••) تأسیس «جامعه شیعیان» به منظور سامان دادن به وضع فرهنگی شیعیان در سرتاسر آلمان.
شیعیانی که از کشورهای مختلف، بدان‏جا کوچیده‏اند، می‏توانند عضو این نهاد باشند و این نهاد قانونی می‏تواند از حقوق آن‏هابه عنوان، یک گروه با عزت، دفاع کند و چهره جذاب تشیّع را بنمایاند.
ویژگی این عنوان آن است که شیعیان کشورهای مختلف مانند ایرانی‏ها و ترک‏ها و عرب‏ها و پاکستانی‏ها و هندی‏ها و شیعیان آلمانی تبار به این نام حساسیتی ندارند و این مجموعه می‏تواند آنان را بر محور باورها و احکام و اخلاق شیعه گردآورد و به تدریج زمینه همدلی و وحدت افزون‏تر آنان را فراهم کرده و به‏آنان قوت و عزّت بخشد و ریشه‏های تفرقه و تشتّت و گاه عداوت را بخشکاند و نشاط و طراوت را برایشان به ارمغان آورد و زبونی و سستی و گاه خواری را از آنان بزداید.
چنین تشکّلی در صورتی موفّق می‏شود که بانیان آن شرح صدر داشته باشند و با رعایت «مصلحت بنیادین» و دوراندیشی، شیعیان را با سلیقه‏ها و گرایش‏های گونه‏گون اجتماعی و فرهنگی در بر گیرد و اندیشه‏های ناب تشیّع را فرا روی آنان نهد، که صد البتّه در دراز مدّت در تصحیح و سالم سازی گرایش‏ها و سلیقه‏های کژ، اثری مبارک خواهد داشت.
ج: تأثیر فعالیّت‏های فرهنگی در آلمان بر اروپا
فعالیت فرهنگی جامعه شیعیان آلمان می‏تواند ـ به دلیل سهولت ارتباط و رفت و آمد- بر کشورهای همجوار، از قبیل هلند و بلژیک و اتریش و دانمارک مؤثر باشد و با مراکز فرهنگی و مساجد و حسینیه‏ها و تجمع‏های شیعیان در کشورهای اروپایی ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد.
مسلمانان اروپا به آسانی می‏توانند در مجالس کشورهای همجوار شرکت کنند، -به عنوان نمونه در شب عاشورا گروهی از مسلمانان هلندی را مشاهده کردم که برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه‏السلام به آلمان آمده بودند- ارتباط مسلمانان در کشورهای اروپایی، بسیار آسان بوده و هیچ محدودیتی ندارد. به جز کشور انگلستان که به صورت جزیره‏ای جدا از مجموع کشورهای اروپایی است و رفت وآمد برای ساکنان دیگر کشورهای اروپایی مشکلاتی را در پی دارد، از این رو لندن برای تأسیس مؤسسه‏های فرهنگی بزرگ که تبلیغ در تمامی اروپا را هدف قرار داده‏اند، مناسب نیست، زیرا رفت و آمد با ماشین و قطار از آن کشور به سایر کشورهای اروپایی موانع و مشکلاتی را به همراه دارد و از سرعت و ابتکار برنامه‏های فرهنگی می‏کاهد.
با این حال در لندن سه‏هزار مرکز فرهنگی اسلامی ثبت شده است4 و شیعیان، مراکز فرهنگی نسبتا بزرگی دارند و اعتبارات قابل توجه‏ای را هزینه کرده‏اند. اگر مراکزی با این وسعت در برخی کشورهای اروپایی همجوار بود، تأثیر بیشتری در تبلیغ اسلام داشت.
اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، جای روحانیان فاضل و با تقوا خالی و کمبود مؤسسه‏های فرهنگی فعّال آشکار است و شیعیان آن کشورها مشتاق حضور روحانیان فاضل و دلسوز هستند.
د: شرایط مبلّغان
پاره‏ای از شرایط که می‏تواند در توفیق مبلغان در اروپا تأثیر کاملی داشته باشد، به قرار زیر است:
1) در اروپا روحانیانی در عرصه تبلیغ، به توفیقاتی بزرگ دست یافته‏اند که برای تبلیغ و گسترانیدن فرهنگ اسلامی، رهسپار آن دیار شده‏اند و امور دیگر برای آنان بی‏اهمیّت بوده است.
تجربه نشان می‏دهد، آن دسته از روحانیان که با ایثار و فداکاری و اخلاص در معرفی چهره تابناک اسلام کوشیده‏اند و در پی رسیدن به مال و منال نبوده‏اند، نه تنها در پاسداری و احیا و بالندگی اندیشه و معنویت مسلمانان، تأثیرات شگرفی داشته‏اند، بلکه توانسته‏اند، ده‏ها مسیحی را مسلمان کنند و نور قرآن و محبّت اهل بیت علیهم‏السلام را در جان‏هایشان بنشانند.
در طول مدّت اقامت با طلبه‏هایی دیدار کردم که به لحاظ علمی بضاعت چندانی نداشتند، امّا وجودشان لبریز از سوز و اخلاص و فداکاری بود و توانسته بودند در تقویت ایمان مسلمانان و هدایت اهل کتاب به توفیقات چشمگیری دست یابند. آنانی که چنین نبودند و به سمت تجارت و کارهای مشابه جذب شده بودند، نه تنها توفیقی نداشتند، بلکه آثار زیان‏باری نیز داشتند.
2) مبلِّغ باید با امور معنوی، روش‏ها و شیوه‏های معنوی و عرفان و اخلاق آشنایی داشته باشد. بسیاری در اروپا تشنه معنویت‏اند و دریافته‏اند که روش زندگی آنان بالاترین نیازهای آدمی را بر نمی‏آورد و فرجام این شیوه زندگی، ره‏به‏جایی نمی‏برد، از این رو به ادیان و مذاهب معنویت‏گرا گرایش یافته‏اند.
مبلّغان باید از قرآن و تفسیر آن نیز آگاه باشند و بتوانند از زلال گوارای آن، به تناسب نیازهای متغیّر آن دیار بهره برند، به ویژه آیات و روایات مربوط به اخلاق، آداب معاشرت و... که دستمایه‏ای عظیم است و می‏تواند در عرصه‏ها و صحنه‏های گونه‏گون مبلغّان را یاری رساند.
3) آشنایی با فرقه‏ها و مذاهب مختلف اسلامی، از دیگر موضوعاتی است که مبلّغان باید از آن آگاه باشند و با فقه اهل سنّت نیز آشنا باشند.
فراوان اتفاق می‏افتد که اهل سنّت، مسایل فقهی خود را از عالمان شیعه می‏پرسند، و مبلغ با پیروان فِرَق مختلف مواجه می‏شود.
4) از دیگر موضوعاتی که آشنایی با آن‏ها برای مبلّغان سودمند است و در بسیاری از موارد می‏تواند تبلیغات آن‏ها را به ثمر رساند، آگاهی از مسایلی است که مردم اروپا به آن‏ها حساسیّت دارند.
یکی از مهم‏ترین عناوین دراین‏باره، طبیعت و محیط زیست است که در زمره مسایل حسّاس و از معضلات بزرگ روزگار به حساب می‏آید.
تبیین دیدگاه اسلام و آیات و روایاتی که مربوط به طبیعت و محیط زیست است علاوه بر آن که پاسخی به یک مسأله اساسی و مبتلا به است، می‏تواند در جذب بسیاری از مردم مؤثر باشد.
در محافل و مجالس و گفت و شنودهای مختلف که این گونه مسایل رامطرح می‏کردم بسیار جذّاب و توجه برانگیز می‏نمود. به عنوان نمونه وقتی نشریه‏ای را که درباره «آب» است به یکی از مسئولان کتابخانه «برلین»، هدیه و قدری توضیح دادم، بسیار استقبال کرد و یک دوره از فهرست کتاب‏های عربی و فارسی کتابخانه برلین را که یازده جلد رحلی است به همراه میکروفیلم هشت نسخه خطی در اختیارم نهاد5. هم‏چنین یکی از مسئولان سفارت‏خانه ایران در بلژیک می‏گفت:
از ایران چند کتاب درباره طبیعت که برای کودکان فراهم آمده بود به آن‏جا بردم و به برخی از کانون‏های فرهنگی ارائه دادم، به قدری از آن‏ها استقبال کردند که تا این تاریخ هشت بار به چاپ رسیده است.
5) به دلایل مختلف مبلّغانی توفیق بیشتری می‏یابند که در محل تبلیغ‏شان زندگی می‏کنند. در عین حال باید ارتباط آن‏ها با حوزه علمیه قم استوار و پابرجا بوده و همواره از آخرین دستاوردهای حوزه بهره‏مند باشند.
هم‏چنین باید در مواجهه با مسایل جدید فکری و دینی و پاسخ‏گویی به مشکلات علمی، مرجع آنان پژوهش‏های حوزویان باشد.
این ارتباط تنگاتنگ می‏تواند برای حوزویان و مبلّغان جدید اعزامی از حوزه نیز سودمند باشد.
بریدگی یا ارتباط کم‏رنگ با حوزه علمیه آفتی است بزرگ، که به‏تدریج مبلّغان را به سستی می‏کشاند و از نیرو و توان و ابتکار آنان می‏کاهد و گاه مشکلات و مصیبت‏هایی مهم‏تر پدید می‏آورد که این فشرده گنجایش آن را ندارد.
والسلام
________________________________________
1. در طول مدت کار، زمان استراحت کمتر از یک ساعت است.
2. پروتستانprotest به معنای اعتراض و شکایت است. نهضت پروتستان را در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر بنیان نهاد. پروتستان‏ها ریاست پاپ را بر جهان مسیحیّت نمی‏پذیرند. ر.ک درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیّت، محمدرضا زیبایی‏نژاد و نیز (راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن ترجمه طاطه‏وس میکائلیان).
3. به عنوان نمونه می‏توان از برنامه‏های تلویزیونی که یک کشیش پروتستان به‏نام fliege اجرا می‏کند و مسایل و مشکلات روز خانوادگی آلمانی‏ها رابیان می‏کند، نام برد.
4. ر. ک نگین آلستر، یعقوبعلی برجی، ص 60 .
5. مناسب می‏نماید، اشاره کنم فتوکپی یازده رساله از رساله‏های جابربن حیان را نیز به دست آوردم که آن‏ها با مقدمه E.J.Holmyardاستاد دانشگاه کلیفتن بریسقل در ماه آگوست 1928 م به چاپ رسیده است. بر پایه مقدمه محقق در سال 1891م در بمبئی به چاپ رسیده است؛ این کتاب‏ها عبارتند از: کتاب‏البیان، کتاب‏الحجر، کتاب‏النور، رسالة‏الایضاح، کتاب‏الاسطقس الاوّل، کتاب‏الاسطقس الثانی، تفسیر کتاب‏الاسطقس، کتاب‏التجرید، کتاب‏الرحمة، کتاب‏الملک .

گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام

گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام
با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع), درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درک و دید ما گذشته است .اکنون مرورى کوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, که پیش روى ما است : جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت . (1) و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (3) ابن اثیر در کتاب اسد الغابة می نویسد: کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه کارهاى پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن على (ع) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع) پیاده به کعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5)
احترامى که جامعه براى حسین (ع) قائل بود, بدان جهت بود که او با مردم زندگى میکرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه کاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم : روزى از محلى عبور می فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشکى می خوردند, امام حسین (ع) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , (6) خداوند متکبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم , شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعى می گوید: چون حسین بن على (ع) به شهادت رسید, بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند, علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شب ها به دوش می کشید و به خانه زن هاى شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.(8)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدى , با این که همه نوع وسایل شهوت رانى و کام جویى و کامروایى از قبیل پول , مقام , کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود. پدرش معاویه به جاى این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده اى نشان دهد, با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبکارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند.حسین بن على(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه اى قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد که درمفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9)
علائلى در کتاب سمو المعنى می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند, یکى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10)
آرى , مردى که وارث بی کرانگى نبوت محمدى است , مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد, بلکه او با همه خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداکاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایى می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود.
________________________________________
(1) عقد الفرید, ج 3, ص 143.
(2) ارشاد مفید, ص 214.
(3) مناقب ابن شهرآشوب , ج 3, ص 224 - اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(4) اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(5) ذکرى الحسین , ج 1, ص 152, به نقل از ریاض الجنان , چاپ بمبئى , ص 241 -انساب الاشراف .
(6) سوره نحل , آیه 22.
(7) تفسیر عیاشى , ج 2, ص 257.
(8) مناقب , ج 2, ص 222.
(9) الامامة والسیاسة , ج 1, ص 253 به بعد.
(10) از کتاب سمو المعنى , ص 104 به بعد, نقل به معنى شده است

ناپاکی نسل و حادثه عاشورا

ناپاکی نسل و حادثه عاشورا
نگاهی از سر بصیرت و بینایی به حماسه سرخ حسینی، مایه توجه و تعجب انسان به واژه هایی چون «ابن» و «بنت» در گفت و گوهای مختلف بین فرماندهان و سپاهیان دو سوی نبرد است. نخست حساسیت چشمگیری برای بیننده به وجود نمی آید؛ اما با نگرشی دوباره و پرگستره، حقایقی رخ می نماید؛ از جمله آن که بهره برداری از عاشورای دیروز، برای درس آموزی و عبرت پذیری امروز و فردا و فرداها خواهد بود.
این فراز از سخن را با گفتار امام حسین علیه السلام آغاز می کنیم. آن جا که مروان با اصرار به حاکم مدینه، خواستار بیعت فوری و همراه تهدید به قتل آن حضرت شد که امام در پاسخ مروان رو به او کرد و فرمود: «یا بن الزّرقاء! انت تقتلنی ام هو؟ کذبت، واللّه و اَثَمتَ».1
ای پسر زرقاء! (زن کبود چشم) آیا تو مرا می کشی یا ولید خواهد کشت؟! دروغ گفتی، به خدا سوگند گناه کردی.
امام، صبح عاشورا خار و خاشاک و هیزم های پشت خیمه ها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آن سو را نداشته باشد. شمر با نگاه به چنین صحنه ای، زشتی و پلیدی سیرت خویش را آشکار و رو به حضرت کرد و گفت: ای حسین! عجله کردی به سوی آتش در دنیا پیش از روز رستاخیز.
امام پس از اطمینان نسبت به گوینده سخن، که شمر است، در پاسخ به او فرمود:
«یابن راعیة المعزی انت اولی بها صِلیّا».2 ای پسر زن بزچران! تو سزاوارتری از من به ورود در آتش.
روز عاشورا به نیمه رسیده بود که امام علیه السلام با اتمام حجّت و ارایه شواهد بسیار در سخنان خود، سپاه سیه روی یزید را از قتل و خون ریزی بر حذر می داشت. اما تأثیری در دل های ناپاکان نداشت؛ از این رو، با فریادی رعد آسا در برابر دل ها و دیده های دو سپاه فرمود:
«الا انّ الدّعی بن الدّعی قد رکز بین اثنتین بین السّلّة و الذّلّة و هیهات منّا الذّلّة».3
آگاه باشید که آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بین دو چیز مخیّر ساخته است؛ شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن؛ هیهات که تن به ذلت دهیم.
در پی این سخن، حقیقتی ژرف و شگرف را برای تمامی انسان ها بازگو کرد و فرمود:
«یأبی اللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابت و طهُرَت و انوفٌ حمیّه و نفوسٌ ابیّه...».4
خداوند و رسول و مؤمنان برای ما خواری نپسندند و دامن های پاک که ما را پرورانده اند، شخصیت های با حمیت و مردان صاحب غیرت که هرگز به ما اجازه ندهند که طاعت فرومایگان را برکشته شدن شرافت مندانه ترجیح دهیم.
هنگامی که کاروان اسیران کربلا وارد دارالاماره، مرکز حکومت عبیداللّه بن زیاد شد، حضرت زینب علیها السلام خطاب به عبیداللّه، او را «ابن مرجانه» خواند و بنا به نقل دیگری، زید بن ارقم با مشاهده اهانت عبیداللّه به لب های سیدالشهداء علیه السلام پس از خروش و فریاد در مقابل او، برخاست و مجلس را ترک کرد و گفت:
«شما ای جماعت عرب! پس از امروز همگی برده گشتید؛ پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود نمودید!»5
عبدالله بن عفیف نیز همچون حضرت زینب و زید بن ارقم، وقتی سخن عبیداللّه بن زیاد را شنید که می گفت: خدای را شکر که امیر مؤمنان یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد و دروغ گو پسر دروغ گو، حسین بن علی و پیروان او را کشت. شتابان از جا بلند شد و فریاد بر آورد: «انّ الکذّاب ابن الکذّاب انت و ابوک و الذّی ولاّک و ابوه، یابن مرجانة اتقتلون ابناء النبیین و تتکلّمون بکلام الصّدّیقین!»6
دروغ گو پسر دروغ گو، تویی و پدرت و آن کسی که به تو حکم ولایت داد، یزید و پدر او. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را می کشید و مانند راست گویان سخن می گویید؟!
زیارت عاشورا؛ آیینه ای از تأثیر نسل
فرازهای فروزان زیارت عاشورا نمایانگر آموزه های زرّین از تأثیر نسل در دو سوی سپاه کفر و حق است. در این عبارات به خوبی از عوامل تربیتی:
الف. خانواده؛ یعنی پدر و مادر
ب. محیط تعلیم و تربیت و مربّی
ج. تأثیر محیط اجتماعی و فرهنگ عمومی
به عنوان زمینه ساز ساخت و پرداخت شخصیّت افراد آگاه می شویم و گستره این تعامل را نه در زندگی محدود چندین ساله، بلکه در افقی بی کران و نامحدود تا روز رستاخیز می توان مشاهده کرد. حال با هم این عبارات عبرت آموز و پدیده های تلخ و شیرین هریک را از نظر می گذرانیم.
نخست به جلوه های جاودان شخصیّت امام حسین علیه السلام می پردازیم:
1. السّلام علیک یا ابا عبداللّه
2. السّلام علیک یابن رسول اللّه
3. السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیّد الوصیّین
4. السّلام علیک یابن فاطمة سیّدة نساء العالمین
5. السّلام علیک یا ثاراللّه و ابن ثاره والوتر الموتور
در اوّلین جمله، حضرت را با کنیه مخاطب قرار داده، سلام می کنیم، دومین سلام ما «رایحه نبوّت» می دهد؛ زیرا اتصال سیدالشهداء علیه السلام را به نبوت و رسول خاتم بیان می کند تا افزون بر بیان جمال توحیدی، کمال نبوی نیز بر سلسله صفات آسمانی آن حضرت افزوده شود.
در سومین سلام به «ارتباط با امامت» حضرت اشاره می کنیم که در آن امامت علوی، سلسله جنبان باورهای ناب الهی است و در پی آن، سلام چهارم بیان می شود که اشاره به اتصال با ولایت کامل در ارتباط با برترین زنان آفرینش است.
پس از توجه به اتصال آن حضرت به چهار حلقه زرّین و زیبا و دلنشین (خدا، رسول، امام، حضرت فاطمه)، ارتباط خونین اما پرفروغ و جاودان آن عزیز را با «شهادت در راه خدا» و رسیدن به «اوج عزّت و عظمت مقام ثاراللّه» یاد آور شده است.
در بخش های دیگر زیارت عاشورا، آل زیاد، آل مروان و همه فرزندان امیّه، عبیداللّه پسر مرجانه و عمر پسر سعد بن ابی وقّاص را لعن می کنیم و می گوییم:
«لعن اللّه آل زیاد و آل مروان و لعن اللّه بن امیّة قاطبة و لعن اللّه ابن مرجانة و لعن اللّه عمر بن سعد...».
در فراز دیگر این زیارت می خوانیم:
«اللّهمّ انّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو امیّة و ابنُ آکلة الاکباد اللعین بن اللعین علی لسانک و لسان نبیّک صلّی اللّه علیه و آله فی کلّ موطن و موقف وقف فیه نبیّک صلّی اللّه علیه و آله، اللّهمّ العن اباسفیان و معاویة و یزید بن معاویه علیهم منک اللعنة ابدالابدین و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات اللّه علیه، اللّهمّ فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب».
پروردگارا! همانا این روز، روزی است که تبرّک جستند به این روز بنی امیه و فرزند هند جگرخوار، آن یزید ملعون فرزند ملعون بر زبان تو و بر زبان پیامبرت در هرجا و هر موقف و هر منزل که در آن، پیامبرت توقف داشت ـ که درود خدا بر او باد.ـ خدایا! لعنت فرست بر ابوسفیان و معاویه و یزید فرزند معاویه؛ بر آنان باد از طرف تو لعنت ابدی و جاوید و همیشگی. و این روزی است که آل زیاد و آل مروان شادی می کنند در این روز به خاطر کشتن [امام] حسین که درودهای خدا بر او باد؛ خدایا! لعن و نفرین و عذابت را بر آنان چند برابر کن.
در این دو بخش از زیارت با توجّه به واژه های «بنو»، «ابن» و «آل» عامل نخست و بسیار مهم و تأثیر گذار شخصیت افراد، یعنی دامان پدر و مادر و کانون خانه و خانواده ترسیم شده است و چهره زشت و ناپسند افراد منفی و منفور کربلا از این بُعد شخصیّتی نمایان گشته است.
همان گونه که پیشتر با «ابن آکلة الاکباد» یعنی یزید و «ابن راعیة المعزی» یعنی شمر آشنا شدیم؛ شایسته است پیش از هر سخنی، نسبت به گذشته شوم این افراد آشنا شویم و اشارات و کنایات سخنان امام حسین علیه السلام و زیارت عاشورا را با نگاهی محقّقانه به دست آوریم.
یزید کیست؟
«میسون»، مادریزید، زنی ناشایست بود که طبق گواهی بسیاری از منابع تاریخی، از راه نامشروع یزید را به دنیا آورد؛ گرچه معروف آن است که معاویه پدر یزید است.
افراد قبیله «میسون» مسیحی بودند و تمامی قبیله او مسلمان نشدند. بدین خاطر پس از آن که معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهری بادیه نشین و صحراگزینی در یزید همچون علاقه به شکار، اسب سواری، تربیت حیوانات و بازی با سگ و میمون، از تربیت خاصّ مسیحیان تأثیر پذیرفت و از این رو شراب خواری، رقص، غنا، سگ بازی و خوش گذرانی جزء طبیعت وجودی وی در آمد.
علاقه چشم گیر یزید به شعر و شعرسرایی و توصیف می، می گساری و معشوقه در اشعار او بیانگر روحیه ای به دور از سیاست و حکومت است. او از شجاعت، دلاوری و رزم های مشهور قبیله ای بهره ای نداشت و از ویژگی های گذشتگان خود همچون «عتبه» و «ولید» و یا عموی خود «شیبه» به کلّی دور بود؛ اما از نظر عیّاشی، خوش گذرانی، لهو و لعب شیفتگی خاصّی از خود نشان می داد.
از اشعار او این شعر است که:
وأجلس علی دکة الخمار و اسقینا دع المساجد للعبّاد تسکنها
و للمصلّین لادینا ولادنیا ان الذی شربا فی سکره طربا
مساجد را برای عابدان بگذار تا در آن سکنی گزینند و خود بر دکان شراب فروش نشین و به ما شراب بده. آن کس که شراب نوشد، در حالت خماری به طرب پردازد؛ در حالی که نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا.
عبیداللّه بن زیاد کیست؟
عبیداللّه در زمان حادثه عاشورا والی کوفه بود که شهادت امام حسین علیه السلام و یاران او به دستور وی انجام گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم می گویند؛ زیرا نام مادر او کنیزی زناکار و مجوسی به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا که اسرای اهل بیت علیهم السلام را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب علیها السلام خطاب به ابن زیاد، او را «ابن مرجانه» خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
عبیداللّه از سرداران مشهور اموی بود که در سال 54 هجری از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال 56 از آنجا عزل و به حکمرانی بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا علیه السلام و یاران او و اسارت اهل بیت علیهم السلام را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.7
عبیداللّه، فرزند زیاد بن ابیه است؛ زیاد کسی بود که به خاطر ارتباط فراوان مردان با مادرش، کسی نتوانست نسب او را مشخص کند و نام پدر وی را ذکر کند. از این رو، او را زیاد پسر پدرش (زیاد بن ابیه) می نامیدند. معاویه می کوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. بدین خاطر، او را زیاد بن ابی سفیان خطاب کرد. اما اقبال و استقبال از سوی عموم آشنایان با تاریخ خانوادگی زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه می نامیدند.
عمر بن سعد کیست؟
سعدبن ابی وقّاص از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و از اصحاب شورا است و از بزرگان عصر خود محسوب می شد. در این که نسب او چگونه بوده است، بین مورّخان اقوالی وجود دارد. امّا آنچه در باره سعد گفتنی است، آن است که با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام با اعتراف به حقّانیت و برتری آن حضرت، از همراهی و یاری امام سرباز زد و از منافقان عصر خود گردید.
روزی که معاویه طواف خود را پایان رسانید، سعد بن ابی وقّاص همراه او بود. وی با سرعت بسیار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جایگاه خود نشاند و به توهین و لعن امیرمؤمنان علی علیه السلام پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاویه دور کرد و گفت:
«اگر در من یک خصلت از خصال علی علیه السلام بود، محبوب تر بود برای من از هرچه آفتاب بر او تابیده باشد».
سپس به دامادی علی علیه السلام برای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، فرزندانی چون حسن و حسین علیهما السلام ، سخن پیامبر در روز خیبر در باره علی علیه السلام و کلام رسول خدا در غزوه تبوک نسبت به جایگاه علی علیه السلام برای او همانند هارون برای موسی، اشاره کرد و آرزوی یکی از این صفات را می کرد.
معاویه با شنیدن سخنان سعد، حرکت زشتی از خود نشان داد و رو به او کرد و گفت:
«تاکنون لئیم تر از امروز نبودی. پس چرا علی را یاری نکردی و از بیعت با او کوتاهی ورزیدی؟! اگر من از پیامبر همان را می شنیدم که تو شنیده ای، همانا خادم علی بودم تا زنده بودم!»8
به هر روی، عمر بن سعد فرزند چنین مرد منافقی است. و ویژگی های روحی و روانی ناشایستی نسبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از پدر به ارث برده بود؛ به گونه ای که جزء سرشت وی گردیده بود.
روایت شده است که روزی علی علیه السلام به هنگام ایراد خطبه، فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ بپرسید از من پیش از آن که مرا نیابید.
سعد بن ابی وقّاص سؤال کرد: یا علی! به من خبر ده که تعداد موهای سر و ریش من چقدر است؟
امام پاسخ داد: سؤالی کردی که خلیل من رسول خدا خبر داده بود که تو از من می پرسی و نیست در سر و ریش تو مویی مگر این که در ریشه آن، شیطان نشسته است و در خانه تو بزغاله ای است که فرزند من حسین را می کشد!9
شمر کیست؟
برای شمربن ذی الجوشن اسم های دیگری چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذی الجوشن، صاحب زره وجوشن می گفتند؛ زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپری بسته شده نشان می داد. او نخست از یاران علی علیه السلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن و حسین و در رکاب امام علیهم السلام حاضر بوده است. اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهی و اجتماعی چیره شد و سرانجام در لشکر عبیداللّه بن زیاد قرار گرفت.
روزی مادر شمر که زن بزچرانی بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانی که از کنار او می گذشت، تقاضای آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضای شیطانی خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد.10 از این رو امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود:
«یابن راعیة المِعْزی»؛ ای پسر زن بزچران!
تأثیر محبّت اهل بیت در زندگی
زیارت «جامعه کبیره»، دفتر معرفت امام شناسی است که آینه ای پرگستره از معارف نبوی و علوی در برابر دیده شیفتگان قرار می دهد. در فرازی از این زیارت چهار ویژگی برتر برای صاحبان ولایت می یابیم: و جعل صلاتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم:
1 ـ طیّباً لخلقنا
2 ـ و طهارةً لاَنفسنا
3 ـ و تزکیة لنا
4 ـ و کفّارة لذنوبنا
(خداوند) درود و صلوات ما را بر شما و ولایت شما را بر ما مایه:
1 ـ پاکی خلقت ما
2 ـ طهارت جان و دل ما
3 ـ تزکیه و تهذیب ما
4 ـ کفّاره گناهان ما قرار داد.
اهل بیت و معصومان علیهم السلام در اوج این طهارت و پاکی قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود براین حقیقت مهر تأیید زده و فرموده است:
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»؛ همانا خداوند می خواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
در زیارت «وارث»، بنیان خلقت اهل بیت علیهم السلام به گونه ای شفاف ترسیم شده است؛ زیرا خطاب به امام حسین علیه السلام چنین می گوییم:
«اشهد انّک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة باَنجاسها ولم تلبسک من مدلهمّات ثیابها...».
شهادت می دهم که تو نوری بودی در پشت های با رفعت پدران و رحم های پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید...
شهادت می دهم که تو نوری بودی در پشت های با رفعت پدران و رحم های پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید...
در پی این شهادت، نگاهی پربصیرت و بینش به معصومان می کنیم و با چنین نگرشی می گوییم:
«صلوات اللّه علیکم و علی ارواحکم و علی اجسادکم و علی اجسامکم و علی شاهدکم و علی غائبکم و علی ظاهرکم و علی باطنکم و رحمة اللّه و برکاته».
درود و صلوات خدا بر شما و بر ارواح شما و اجساد شما و اجسام شما و بر شاهد شما و بر غائب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما و رحمت الهی و برکات او بر شما باد.
این صفات تابناک سبب گردید که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به «حجورٌ طابت و طهرت»؛ دامان پاک و طاهر مادر خود اشاره کند. به یقین معرفتی این چنینی مایه و سرمایه پندار و گفتار شیعیان و شیفتگان در دعای «ندبه» است که به آخرین ذخیره الهی، حضرت مهدی(عجّ) رو می کنند و او را برترین مخلوقات یا «صدرالخلائق» می نامند و با واژه های پرمهر می گویند:
«این صدرالخلائق ذوالبرّ والتقوی، این ابن النبی المصطفی و ابن علیّ المرتضی و ابن خدیجة الغرّاء و ابن فاطمة الکبری»
کجاست بهترین مخلوقات که صاحب نیکی و پرهیزکاری است؟ کجاست پسر پیامبر برگزیده الهی و فرزند علیّ مرتضی و پور خدیجه سپیدرو و پسر فاطمه بزرگ و بزرگوار؟
چون به این بخش می رسیم، دعای ندبه حالت خطاب و درود به خود می گیرد و ما به طور مستقیم به حجّت الهی، حضرت ولیّ عصر(عجّ) رو می کنیم و می گوییم:
«بأبی انت و امّی و نفسی لک الوقاء و الحمی یابن السادة المقرّبین یابن النجباء الاکرمین یابن الهداة المهدیین یابن الخیرة المهذبین، یابن القطارفة الانجبین یابن الاطائب المطهرین یابن الخضارمة المنتجبین یابن القماقمة الاکرمین...».
پدرم و مادرم و جانم فدای توباد و سپر بلای وجودت ای پسر بزرگ مردان مقرّب! ای پسر نجیبان مکرّم! ای پسر راهنمایان راه یافته! ای پسر برگزیدگان پاکیزگان! ای پسر بزرگ مردان بانجابت! ای پسر پاکان پاکیزگان! ای پسر سروران برگزیدگان! ای پسر رؤسای باکرامت...
________________________________________
1- مقتل ابومخنف، ص 16 و 17.
2- همان، ص 221.
5- همان، ص 363.
6- همان، ص 369 و لهوف، ص 188.
7- ر.ک: سفینة البحار، ج 1، ص 580؛ معارف و معاریف، ج 4، ص 1530؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 640 و فرهنگ عاشورا، ص 305.
8- شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، ج 1، ص 370 و 371، به نقل از مروج الذهب، مسعودی.
9- امالی، شیخ صدوق، مجلس 28، ش 6؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 350 و 351 و بحارالانوار، ج 44، ص 256، ح 5.
10- بحارالانوار، ج 45، ص 5، 31، 56 و 336؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 237 و شفاءالصدور، ج 1، ص 378 ـ 375.
11- کفشهای مکاشفه، ص 205 و 206.


فاطمه زهرا علیها‏السلام زن در اندیشه ترقی زن در اندیشه ترقی

فاطمه زهرا علیها‏السلام زن در اندیشه ترقی زن در اندیشه ترقی
احمد آکوچکیان پیشگفتار انتظار ما از دین، در هر دو وجهه جهان درون و جهان بیرون، انتظار هدایت، انتظار راهبردن و مدیریت فرایند ترقی رو به آرمان رشد و کمال است. از این منظر به اولیاء دین می‏توان نظر کرد. نیاز ما به اولیاء نیز از حاجت و نیاز ما به هدایت الهی بر می‏خیزد. چه زندگانی آنان نور و هدایت است و به مثابه الگوئی برای تعلیم و تربیت انسان می‏باشد. اینان انسان هادی‏اند. هادی راستین و سنت بانو آنچه از قول و فعل و تقریر وی در نقل به ما رسیده، اصول و ارکان تجربه دینداری را در عرصه درون و بیرون، در اختیار ما می‏گذارد. فاطمه، ولیّ خداست و «انسان وجه اللّه‏» است، یعنی انسان ملکوتی حاضر در عرصه مُلک برای جهت بخشی زندگانی مردمان رو به آرمان پیشنهادی دین.
با آغاز وجهه روانشناختی تجربه دینی و تعالی خودی، دریافتیم که مخاطب اصیل پیامبران و اولیایی چون بانو، جان آدمیان می‏باشد و دین با خود آگاهی آغاز می‏شود و او الگوی سلوک و تعالی با آن وجوه خشیت، توکل، تفویض، رضا و تسلیم، محبت، خضوع و حیرت تا مرتبه ملکوت است.
انسان هادی و انسان سالک، پس از آن گذار در درون و عروج خودی، به سوی مردمان باز می‏آید و به تناسب اوصاف عصر مخاطب، دستاوردهای آن تجربه درونی را با مردمان خویش باز می‏گوید. تا مردم، خود از سر انتخاب و مشارکت تام، برای عدالت و قسط، قیام نمایند.
تحلیل ما، تحلیلی نیاز محور و غایت انگارانه است، تا نشان دهد که ما برای راهبردن زندگی خویش و تأمین اصیل‏ترین نیازهای درونی خود، نیازمند الگویی برای راهبری هستیم. ما سنت بانو را از دریچه نیاز محور و غایت انگار، فهم و معنا می‏کنیم.
روش انتخابی تحقیق فوق، در راستای کاربرد منطق سیستمی روش تحلیل گفتمان (DiscourseAnalysis)است، که مفاهیم اصلی تعالیم بانو از قبیل ترقی، ارزشها و هنجارهای توضیح دهنده وضعیت آرمانی مانند رستگاری، سعادت، عدالت و رشد، روند و فرایند، آرمان، وسیله، تاریخ، آزادی، عقل، ایمان، طبیعت، ولایت، قانون، انسان، متد، جامعه، اخلاق و سنت، و ... را بازنگری می‏کند. در این روش به تحلیل منطق حاکم بر گفتار( (Discourseخواهیم پرداخت که در درون آن، حیثیتی از جامعه موضوعیت پیدا می‏کند که به «مدیریت تغییر» می‏پردازد و واضح است که قدرت از لوازم وجودی مدیریت روابط و مناسبات حیات مدنی می‏باشد. چیزی که می‏توان آن را در راستای آرای سیاسی بانو در دوره حضور اصلاحیش برشمرد.
چند گاهیست مباحثات زن و توسعه ((Women In Development، حول گرایش گفتمان توسعه جنسیتی ((Gender Development، رونق افزونتری یافته و پرسش جدّیِ متبادر در ذهن، این است که نسبت فکر دینی با گرایش و گفتمان مزبور کدام است؟! داوری سزاوار در باره نظریه توسعه جنسیتی، پس از تنقیح نظریه دین شناختی ترقی و گفتمان تحقیق و توسعه‏ای، به عنوان خاستگاه تدوین نظریه تحقیق و توسعه زنان، ممکن خواهد بود.
برداشت نگارنده آن است که تبیین منطق ورود به این مباحثه، همچون منطق ورود به نظریه تحقیق و توسعه زنان، نسبت به اصل مباحثه، در شرایط موجود گفتگوهای یاد شده، در اولویت مطالعاتی می‏باشد و تنقیح قرائت برگزیده‏ای از نظریه زن، ترقی و دیدگاه دین شناختی ترقی با گرایش برنامه ریزی پذیری، با دو قید محوری ذیل می‏باشد:
یکی نوع نگرش کارآمد دین شناختی به مقوله مدیریت تغییر دیگری نوع نگرش ما به زن در چهار لایه انسان شناختی، زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی.
یک فرق جدّی میان مباحثات جدید توسعه‏ای در باره زن با مباحثات مرسوم حوزه‏های دینی آن است که مجموعه تعالیم فلسفی - کلامی، فقهی، اخلاقی و عرفانیِ مرسوم، یک نظام معین در باب «زن و ترقی» را توصیه می‏کنند. لیکن مباحثات جدید به ویژه گفتمان توسعه‏ای آن، نتوانسته است به وضعیت نهادینه‏ای برای قرائت مستند، روشن، روشمند، قابل استدلال و کارآمد از «زن و توسعه» در تعالیم دینی دست یابد؛ و البته این نارسایی از جمله به دلیل نوباوگی مباحثات و اقتضائات جهان جدید برای متکفلان دین پژوهی، عدم گذار از دوره عقل انتقادی در حوزه فکر دینی، مهیا نشدن زمینه‏ها و خاستگاههای تئوریک لازم برای تدوین گفتمان مزبور می‏باشد.
پرسش اصلی این تحقیق آن است که آیا تعالیم فاطمه زهرا علیها‏السلام ، امکان جریان یافتن در قالب یک الگوی مدیریت و راهبری تغییر انسانی پایدار و جامع‏نگر را در هر دو حوزه فردی (روانشناختی) و اجتماعی (علم الاجتماعی به مفهوم اعم) دارد؟ چگونگی فرآیند و ساختار درونی چنین نظریه‏ای، مورد توجه تحقیق فوق می‏باشد. پرسش مزبور از این تلقی بر می‏آید که انتظار ترقی بخشی و هدایت آفرینی دین، رکن نیاز به دین می‏باشد.
تحقیق تاکنون سه فصل را در میان گذارده است:
1 - فصل اول: شناختهای نخست؛ 2 - فصل دوم: اندیشه اصلاحی در منش فاطمی و بنیان انسانی آن؛ 3 - فصل سوم: تعالی روانشناختی در سنت بانو؛ و اینک نوبت به فصل چهارم رسیده است. تحقیق در این مرحله به توضیح محتوای نگرش به اندیشه مدیریت تغییر اجتماعی در سنت بانو می‏پردازد. مباحث این فصل می‏تواند خاستگاه ورود به بحث از نظریه تحقیق و توسعه زنان و به طور خاص رویکردِ جنسیتیِ آن و داوری روشن بینانه‏تری از مبحث «توسعه به تفکیک جنسیت» تلقی گردد.
قسمت اوّل تجربه دو وجهی دینی در سنت بانو
با بانو، دینداری با «خود»، آغاز می‏شود و از مجرای تعالی خودی به راهبری مناسبات اجتماعی مخاطب خویش بر مدار دستاوردهای آن تجربه درونی و در چهارچوبه نظام مطلوب اجتماعی مستَنبَط از دیدگاه دین، دست می‏دهد.
مبحث اوّل دو وجهه سنت بانو
بانو فاطمه زهرا علیها‏السلام ، در دوران زندگانی خویش دو گونه تجربه می‏آموزد و سنت او و قرائتی که از دین ارائه می‏کند، محصول این دو نوع تجربه یعنی تجربه درونی و بر فراز آن تجربه بیرونی می‏باشد. سنت بانو به مرور در بستر این دو تجربه، تفصیل بیشتری می‏یابد. بانو در تجربه درونی خویش، الهام و رؤیا و عروج و مراقبه و تفکر و نیایش و اخلاق داری و.... دارد. و در تجربه برونیش نیز در دوره‏های گوناگون، برای پدر، مادری می‏کند، همراه و رفیق جماعت دینداران و راهبر خویش است، در ساخت مدینه همپایی می‏کند، تدبیر منزل را بر عهده دارد، با علی همراه می‏باشد، به جنگ می‏رود، در امور سیاسی فعالیت و مشارکت می‏ورزد، با دشمنان شدّت و صلابت دارد، دوستان نادان و مدعیان همراهی، اما ناتوان را، نمی‏پذیرد، دوستی دوستان را پاس می‏دارد و امام و رهبر می‏پروراند. و بدینگونه، برای زن الگو با این تجربه‏ها و حضورهای بیرونی، سنت او جامعیت و تفصیل بیشتری می‏یابد و اجمالهای بسیاری از قرآن و سنت پیامبر را به تفصیل می‏آورد.
گام مبنا در اقتدای به بانو، تبعیت از تجربه درونی وی می‏باشد. آنچه که نیازهای عمیق انسانی و درونی خویش بیان داشتیم. همچنانکه پیروی از بانو، بر بنیان آن تجربه درونی و در گرو تبعیت از چگونگی حضور اجتماعی و تاریخی وی می‏باشد.
زنانگی بر منوالی که بانو سلوک می‏کرد، نوعی تجربه دیندارانه است. آن همه درونیّات و آداب و مواجید درونی (که تماما بر مدار عبودیت است) در او قابلیتهایی را مهیا می‏کند که برای بیرونیان نیز دستاوردهای تازه و عظیمی دارد و جهانی را به دنبال شخصیت خویش، شخصیت نوین می‏بخشد. حضور او همانا از مقوله فرستاده شدن (ارسال) و مأموریت است (ولقد ارسلنا رسلنا)، مأموریّت برای هدایت که جامعِ «تزکیه» و «تعلیم» و «تربیت» و «سیاست» است، یعنی ساختن فرد و جامعه.
عصر بانو، عصر تولد انسان تازه، عصر بحرانهای گذار و هم عصر شکل‏گیری بدعت و پایگاه ظلم‏ورزی و تحریف و انحراف است و هم از سویی بانو، انسانی درگیر و حاضر در همه زوایای راهبردی مسائل و مشکلات و آسانیها و فتحهای دوره خویش می‏باشد. از آغاز، تولد انسانی تازه را شاهد بوده و خود اولین باوردان این دیانت و انسان تازه است، بحرانهای گذار و تثبیت دیانت نو و خاتم را، با تمامی وجود تجربه می‏کند و حضوری مدبّرانه و از سر راهبری وضعیت، در این برهه‏ها دارد. او تحریف و بدعت را نیز که خود اولین قربانی سربلند آن است، افشا می‏کند و می‏کوشد تا پیشوای حق و عدل را بر مسند مدیریت اجتماع باز گرداند. اوست که در این برهه‏ها، دلیرانه‏ترین و عزتمندانه‏ترین حضور ممکن انسان هادی را، نشان می‏دهد.با عینی‏ترین و پیچیده‏ترین تجربه‏های سیاسی - اجتماعی، همپای روح بخشی و پاسداری کیان خانواده، و با انواع داد و ستدهای با بیرون، تجربه راهبرانه بانو، بسط می‏یابد.
وقتی می‏گوییم سنت بانو، یعنی همین انواع تجربه‏های درونی و بیرونی او در تفاعل همیشگی با واقعیتها، که می‏تواند در تداوم تجربه دیندارانه ما، الگوی سلوک و زندگانی درونی و بیرونی باشد. دیانت خاتم با مجموعه برخوردها و موضعگیریهای تدریجی و تاریخی بانو، بسط و تفصیل تازه‏ای می‏یابد. فاطمه علیها‏السلام ، از اوان طفولیت نزدیکترین پیوند را با قطب تجربه پیامبرانه، یعنی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دارد و همپای او تجربه ملموس حضور این تجربه را در دنیای بیرون با جنگ و صلح، با خوشی و ناخوشی، با غم و لبخند، با همیاری مؤمنان و مقابله دشمنان می‏آموزد. اوست که در هر عرصه، مواجهه‏ای خاص و درخور شرایط دارد. مواجهه با این رخدادهای انسانی و طبیعی، همه مندرج در سنت اوست. سنت بانو، عین تجربه تکامل یافته درونی و بیرونی اوست. اسلام درونی و اسلام سیاسی، اسلام زنانه و اسلام خانواده، با بانو بسط ارجمندی می‏یابد. وقتی می‏گوییم اسلامِ بانو، یک دین به شدت درونی، سیاسی، زنانه و خانوادگی است، معنایش آن است که بانو، درگیر سیاست شد، حضور راهبرانه در عرصه اجتماع داشت، وصف زنانگی آدمی را به عینه بروز می‏دهد و حضور در خانواده را با زندگی و سلوکش عرضه نمود. و اینک لبّ و گزیده آنهمه، به عنوان وجهه‏ای ارجمند از بسط تجربه بیرونی و درونی فاطمی، در اختیار ماست.
مبحث دوّم زن، تعالیِ دو وجهی در پیروی از بانو
تعالی خودی، وجهه درونی بالندگی یک تجربه عظیم دینی است که حضور در عرصه مناسبات اجتماعی و تربیت جانها و مدیریت فرایند تغییر در چهارچوب هر یک از نهادهای اجتماعی (مانند نهادهای خانواده، اقتصاد، آموزش و پرورش، حقوق و حکومت) و راهبری چگونگی دگرگونی در ارتباطات و مناسبات نهادهای یاد شده، وجهه بیرونی آن، شمرده می‏شود.
پس دریافتیم کیفیت دینداری در کانونی‏ترین مضمون آن، در گرو تجربه هدایت وحیانی درون است و سنت بانو را هم قابل و هم فاعل و هادی این تجربه می‏یابیم و رکن این تجربه را در سرشار سازی نیازهای عمیق انسانی یافتیم.
زندگانی بانو، خود نوعی تجربه پیامبرانه دین است؛ گوئیا او نیز گوش و دل و جانش مخاطب پیامها و فرمانهای خداوند است که وی را مکلّف و موظّف به ابلاغ آن پیامها و فرمانها می‏کند و بانو چندان به آن فرمان و آن سخن یقین می‏آورد و چنان در خود احساس اطمینان و دلیری می‏کند که آماده می‏شود در مقابل همه تلخی‏ها و تنگی‏ها و حمله‏ها و دشمنیها یک تنه بایستد و انجام وظیفه نماید، چرا که رسالت خاتم، یک تداوم است نه یک مقطع، پس تا قیام قیامت باقی می‏باشد. پس کتاب این رسالت نیز چنین خواهد بود و کتاب هادی باید آموزگار و شارحی از سنخ خود داشته باشد، یعنی انسان هادی و سنت هادی.
و زن امروز به پیروی سنت انسان هادی می‏تواند، هم تفسیر گر و شارح دین و سنت بانو باشد و هم در راستای آن تجربه بلند،در پی استنباط دیگری از دیانت الهی باشد. متفکران، پژوهشگران، آفرینندگان و فرهنگسازان، همه و همه در حوزه فرهنگی اسلام باید بر مدار گرایش به «حق بزرگ» به ادای «واجب سترگ» برخیزند، یعنی «احیای امر آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله » و به حیات انسان ساز و جامعه پرداز این هویت، که تدریجا تفصیل یافته، خدمت کنند و بر تکامل و فربهی آن بیفزایند و دِین خود را نسبت به این دین مقدس و سنت آن ولیّ ارجمند، ادا کنند و حقیقتا و نه مجازا راه بانو را پی بگیرند. اقتدا به این بزرگوار ایجاب می‏کند تجارب باطنی، اجتماعی و سیاسی وی را ادامه داده و با حفظ آن حقیقت ناب، گفتمان گسترده‏ای را با عالم درون و عالم بیرون سامان دهیم و آفریننده و دلیرانه و البته روشمند و خودنگاهبانانه در این میدان درآییم و از تقلید، شرح و تماشاگری به تحقیق، ابتکار، اکتشاف و بازنگری عبور کنیم.
سنت بانو و تجربه او آن مقدار که در نقل امروز در دست ماست، جهت پاسخ دهی به سؤالها و راه حل مشکلات و اقناع ذهن‏ها و روشن کردن راه‏ها و چشم‏ها و دل‏ها در متن واقعیت است و توسل به او ما را تا تحقق خواهانیِ هدایت راه می‏برد. راه قرب به خداوند و واسطه وصول به مقام تقرب، همین سنت هادی است.
مبحث سوم یک فاجعه ناگفته پنهان، در حال واشدگی و بیرون ریختگی
تاکنون آنچه بر او تأکید ورزیدیم دو امر بود: یکی تجربه دو وجهی دینداری در سنت بانو به عنوان دو وجه از فرایند بالندگی مطلوب و دیگری نقش کانونی و محوری تجربه درونی دین (یعنی همان وجهه روانشناختی فلاح) در امر دینداری و سلامت فرایند رشد و توسعه جامع نگر و پایدار.
دو فراز از سخنان دو بانوی الگو در حادترین، شفافترین و دلیرانه‏ترین حضور اجتماعی را تأمل کنیم تا دریابیم چرا متن و مایه اصلی کلام و رأی این بانوان این گونه است؟!
عنصر روانشناختی تجربه اجتماعی و به تعبیری عنصر درونی تجربه دینی، رکن مقوّم تجربه مزبور می‏باشد.
1 - یک جا سخن فاطمه علیها‏السلام در مسجد مدینه در آن بحبوحه کودتا و جو خفقان آن روزهای تاریک. بانو در مطلع سخنان خویش دارد که:
ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید و عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمتهایی که از شمار افزون است و پاداش از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش کرد و به درخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود. گواهی می‏دهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بی‏آلایش است. و پایبندان این اعتقاد، دلهای با بینش و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش است. خدایی که دیدگان، او را دیدن نتوانند و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند.
2 - و فراز دیگر، سخن بانو زینب کبری علیها‏السلام در کاخ پسر زیاد با او و مزدوران می‏باشد که دلیرانه در برابر وی رکن مقوّم قرائت شیعی را برای حضور راهبرانه در عرصه اجتماع، حماسه و اصلاح، توصیف می‏کند:
- سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گرامی داشت. جز فاسق دروغ نمی‏گوید. جز بدکاره رسوا نمی‏شود و آن ما نیستیم، بلکه دیگرانند.
- از خدا جز خوبی ندیدیم! برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا می‏خواست. آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند. اما تو! پسر زیاد! خود را برای پاسخ آنچه کردی آماده کن!
در این هنگامه‏های تلخ چه جای شکر و حمد و ثناست؟! مگر آنکه دریابیم این حضورِ در بیرون، از کانونی‏ترین سرّ سویدای وجود سالک، می‏تراود و بیرون می‏ریزد. «شکر» و «حمد»، بازگوی این حقیقت است که زن مسلمان عصر حاضر، در عرصه دنیاداری و اجتماع (بر مسند انواع بنیادهای انتفاعی و غیر انتفاعی و مجلس قانونگذاری و مسئولیتهای اجرایی)، اگر در اندرون، آن تجربه درونی وحدت بخش را در خویش مهیا ندارد:
1 - ابتدا در عمل ناخودآگاه به تبع بانیان نسبت دار و بی نسبتشان، پذیرای پراگماتیسم می‏شود؛ 2 - و در ادامه آن گرایش، سکولاریسم سر می‏رسد، اگر چه هنوز پوسته و قشر دینداری و نماز و.... و عمل آداب فقهی بر پا باشد.
3 - جنبش استیفای حقوق زنان در کالبد نیز، به فربهی مطلوب نزدیک می‏شود، لیک در اندرون دلها و روحها همراه با سر رسیدن ذاتی حقیقت سکولاریسم و تهی شدن آن از عنصر تجربت دینی و انسانی به پوکی می‏گراید.
رخدادی که می‏گوییم بسیار پیشتر، برای جامعه مردان ما رخ نموده است. لیکن نهضت زنان، از این فرآیند سکولار شدگی آسیب بیشتری خواهد دید. یک نتیجه این بحران در بنیاد اجتماع، به ویژه در نهاد خانواده و سازمانهای اجتماعی و خصوصا امور سیاسی قابل مشاهده است.
زن امروز با یک هشیاری دیندارانه می‏تواند با کمترین آسیب درونی، در فرآیند تنوع بخشی و فربه سازی و دلیر پروری تجربه درونی خود، حضور اجتماعی خود را با حفظ حدود و مرزهای اعتقادی‏اش با جنبش سکولار زنان ، با توفیق مستمر، قرین سازد.
و دیده‏ایم که چگونه خوبان و نیکان ما نیز آرام آرام بی اینکه خود هشیار باشند و خود آگاهانه مراقبت بورزند با آنها که پیشترها سلوک و اخلاق و شیوه زندگیشان را طعن می‏کردند و دور باششان می‏گفتند، در عملکرد و سلوک و دنیایشان تفاوتی ندارند.
- از خود می‏پرسیدیم که چگونه می‏توان با همان مراقبتها و هشیاریها، در عرصه بود و با همه در عرصه بودنها و دنیاداریها، دنیاپرست نشد؟! و....
- و باز می‏پرسیدیم؛ چگونه است که بانو همپای آن معراج دمادم درونی، آنگونه در خود احساس اطمینان و دلیری می‏کند که مهیای ایستادن در مقابل همه تلخی‏ها، تنگی‏ها، حمله‏ها و دشمنی‏ها می‏شود و حتی یک تنه به وقت خانه‏نشینی علی، انجام وظیفه می‏کند، و آن حضورِ دنیایش، با آن درجه از یقین آوری و شجاعت زایی و کوبندگی و درخشندگی همراه است و گوهر تجربه پیامبرانه او را تشکیل می‏دهد و ما در این سوی تاریخ در کمتر از یک دهه با تجربه اولین حضورهای سیاسی - اجتماعی خویش این گونه تأسف آور به پوکی رسیده‏ایم.
و به وضوح در می‏یابیم که بانو با تجربه پیامبرانه‏اش و آن معراج راستین در حیطه و حصار تجربه شخصی خویش باقی نمی‏ماند و بر اثر حصول و حلول این تجربه، با واسطه رسالت، مأموریتهای جدیدی، می‏یابد و به دلیل رسالت با واسطه و اصطفأ، انسان تازه‏ای می‏شود، یعنی حجت خدا بر دیگران. و اینک این انسان تازه، در میان خلایق است تا دین خدا را حیات بخشد به ویژه رکن تعالی خود و عدالت را و عالم تازه و آدم تازه‏ای بنا کند.

• جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
• چونکه در جان رفت، جان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
«دینداری» با بانو، در آن مرکزیت روانشناختی و تجربه‏های عمیق دینی درونی (احساس خشیت و محبت و هیبت و خضوع و طاعت نسبت به مبدأ تعالی و حیرت در جمال و جلال او و کشف رازهای عالم و مقصد زندگی آدمیان)، خاستگاه گوهری خود را می‏یابد. او با این جریان عمیق درونی در عرصه اجتماع حضور دارد. جریان این تجربه اندرونی را در حضور اجتماعی او می‏یابیم. از این مجراست که وحدت در عرصه دنیا و اجتماع به کثرت بدل می‏شود و در پرتو آن بنیان درونی عمیق، تجربتی، روی وحدت دوباره در خواهد آمد. همین انواع حضورها، حضورهایی مالامال از عناصر انسانی و تجربتی وحدت بخش اویند.
خواستاران تحقق خود از الگوهای ناب آدمیت، جویای آنند که با حداکثر استفاده از همه قابلیتهایشان، با دلالت خضر راه (انسان هادی)، خویشتن را فعلیت و تحقق بخشند و به مرتبه تقرّب (تقرّب شناختی و تقرّب رفتاری، تقرّب معرفی و تقرّب عبادی، تقرّب فردی و تقرّب اجتماعی، تقرّب فرهنگی و اجتماعی) رسند. اینان می‏دانند چیستند و کیستند و به کجا می‏روند.
انسان هادی همواره در میان ماست.
باید خواست و کوشید، و جست و جوشید، و شناخت و خروشید، و نیوشید و نوشید.
قسمت دوم سنت علم الاجتماعی بانو علیها‏السلام ، و دوره‏های تاریخی نگرش به آن گفتیم که نگاه به دین، تابع انتظار ما از آن است و این نیز خود تابعی از نوع گفتمان ترقی برگزیده می‏باشد. نگاه به سنت بانو نیز، در همین راستا شکل می‏گیرد. هر دوره‏ای از تاریخ گفتمان ترقی و هر گفتمان برگزیده، اقتضاء یک نحوه نگرش به سنت بانو را دارد.
مبحث اول اندیشه اجتماعی تفکر ترقی و خاستگاه نگرش به سنت علم الاجتماعی بانو علیها‏السلام
اندیشه اجتماعی جریان فکری ترقی در شناخت و تبیین امور و شؤون اجتماعی انسان و حیات جمعی آدمیان (مانند پدیده‏های اجتماعی، گروههای و اجتماعات و پیدایش و ثبات و تحول آنها و....)، از دیدگاههای گوناگون توصیفی - تحلیلی (در شناخت وضعیت موجود)، دیدگاه ارزشی و هنجاری (در تصویردهی از وضعیت مطلوب اجتماعی) و دیدگاه راهبردی (در ارائه سیاستها و برنامه‏های انتقال از وضع موجود به وضعیت مطلوب) در حوزه‏های گوناگون ادراکی (تجریدی، اعتباری و تجربی) تأثیر پذیرفته است. «اندیشه‏های توصیفی» در پی کشف تکوینیّات و واقعیتهای زندگی اجتماعی آدمیان‏اند، مانند اندیشه‏های اقتصادی، که جویای قوانین تکوینی حاکم بر پدیده‏های اقتصادی زندگی اجتماعی است؛ «اندیشه‏های دستوری» یا «هنجاری» یا «ارزشی»، تشریعات و ارزشهای زندگی اجتماعی را بیان می‏دارند؛ مانند شعب متعدد اندیشه‏های حقوقی که بیانگر احکام تشریعی حاکم بر مناسبات متقابل انسانهاست، از قبیل حقوق اساسی، حقوق اقتصادی، حقوق قضایی، حقوق جزایی و حقوق بین الملل. و حوزه سوم، اندیشه‏های تجویزی و کاوشگری راهکارها، سیاستها، راهبردها و برنامه‏های مدیریت وضعیت مورد توصیف، به سوی اهداف برگزیده ملت و دولت، می‏باشد.
دانستن وجهه علم الاجتماعی سنت فاطمه زهرا علیها‏السلام ، در گرو شناخت آن در قلمرو حوزه‏های پژوهشی و ادراکی یاد شده می‏باشد.
پیشتر نیز اشاره کردیم که تاریخ تحول فکر دینی همواره تابعی از تاریخ تحول گفتمان ترقی است. بدین ترتیب بررسی تاریخ تحول نگرش به سنت فاطمه زهرا علیها‏السلام ، نیز در راستای تاریخ تحول گفتمان دین شناختی ترقی، ممکن می‏باشد.
ترقّی (Progress) در مفهوم پیشینی آن، گرایش به تغییرات مطلوب، بادوام و مستمر در همه ابعاد و ارکان وجه نظرها و گرایشهای فردی و ساختار و رفتار و فرایند اجتماعی و در سیاست و اقتصاد است.
در فرایند شناخت وجهه علم الاجتماعی سنت بانو، دو سطح شناختی مورد توجه می‏باشد:
1 - اینکه بانو فاطمه زهرا علیها‏السلام ، به عنوان زن الگوی حاضر در عرصه مناسبت اجتماعی، از چه منظری دریافت می‏شود.
2 - اینکه منطق و نظریه تعالی و ترقی جامع‏نگر زن، در راستای آن سنت کدام است؟!
بدین صورت، نوع تئوری توسعه‏ای زنان در راستای گفتمان برگزیده، شکل می‏گیرد. مروری بر تاریخ تحول گفتمانهای ترقی در ایران معاصر، می‏تواند وضعیت امروز ما را در نگرش به دو سطح مذکور شناختی روشنی بخشد.
مبحث دوم خاستگاه مرسوم نگرش به سنت بانو
منظر، در حوزه مرسوم فکر دینی و نگرش غالب سنت عرفانی و ادبیات دینی صوفیانه حوزه‏های دینی به سنت اولیای معصومین علیهم‏السلام ، گفتمان تعالی فرد نگر می‏باشد.
اندیشه ترقی در نزد حکیمان و عارفان و اخلاقیون از سویی و فقیهان از سویی دیگر، در حوزه مرسوم فکر دینی با همه تفاوتهای بینش فیلسوفانه و عارفانه و فقیهانه ، را می‏توان به صفت نگرش تعالی فرد نگرانه متصف نمود. به تعبیری دیگر اراده برای ترقی در این دوره، عزم برای ترقی و بالندگی درون است که می‏توان «اراده تعالی و ترقی روانشناختی» نیز تعریف نمود. مهمترین ویژگی‏های این گفتمان در نگرش به مقوله ترقی و در راستای آن به سنت اولیای الهی بانوی بزرگ را می‏توان به قرار زیر فهرست کرد:
1 - نگرش آرمانی این گفتمان را در وجه غالب می‏توان، نگرش فردنگرانه یا روانشناختی و سلوک فردی دانست که عنصر بینش و نگرش اجتماعی در آن ضعیف است و دغدغه غالب در این گفتمان، تفسیر و تبیین ماهیت و راهکارهای رستگاری فردی است. در این منظر، فرد اصالت دارد و جمع و اجتماع ماهیت و هویتی اعتباری دارند. به این قرار، این نگره، هم به مفهوم اجتماعی و هم به مفهوم حقوقی، فردگرا می‏باشد. این گرایش، هم به غلبه و تأثیر و نفوذ فرد بر محیط و جامعه معتقد است و هم به اولویت و تقدم حقوق و مصالح فردی بر مصالح و حقوق اجتماعی، معتقد می‏باشد. قرائت عرفانی که از دین برآمده، از همین گفتمان است. این است که می‏بینیم نوع نگرشهای بر آمده از این سنت فکری، بانو را تنها در عرصه تجربه‏های درون دینی، در می‏یابند و تحلیل می‏کنند.
2 - انسان کامل و مدینه فاضله این گفتمان در عرصه‏ای ماورای مناسبات دنیایی (مانند حیثیت تاریخی، بشری، اجتماعی و جغرافیایی آدمیان و طبیعت جهان) جسته می‏شود و همواره تصویری ماورأ طبیعی دارد. وجهه غیبی و افلاکی اولیأ بر انسانیت و اقتضائات بشری و حضوری اجتماعی - تاریخی آنان ترجیح می‏گیرد. در این گفتمان، بهشت موعود در زمین نیست و بانو نیز، حقیقتی مافوق انسانی دارد. گوئیا که از غیب بر آمده و بی هیچ قرابتی با تاریخ و اجتماع و اوصاف زمینی به غیب الغیب رهسپار شده است.
هر گاه اصل بازگشت به خود و جویای روزگار وصل - که در وجهه روانشناختی و عرفانی تفسیر مناسب خود را دارد - به عنوان چشم انداز در تحلیل جامعه و حرکت تاریخ در نظر گرفته شود، این دیدگاه را به دست می‏دهد که جامعه آرمانی در گذشته تاریخ وجود دارد و فرایند رخ نموده برای بشریت، فرایند انحطاط و واپس گرایی بوده است و ظهور دولت موعود نتیجه انفجاری خلق الساعه در اوج وضعیت انحطاط است.
3 - نگره سنتی ترقی از آن رو که بینش روانشناختی و فرد نگرانه به امر ترقی و پیشرفت دارد، به نوعی نخبه‏گرایی روانشناختی باور دارد، زیرا راه تعالی را تنها برای معدودی از انسانها هموار می‏بیند.
4 - زمان و فضا در این گفتمان، خصلتی اثیری دارد و به جانب دیرند (Deuration) محض تمایل دارد، زمان و فضا امتداد و یا مقدار جریان ماده نیست و با آن نسبتی برقرار نمی‏کند و راه طرح نظریه کثرت ازمنه و اصالت واقع (Realism) زمان مایه بسته است. بدین ترتیب، ترقی در این گفتمان از مجاری مادی به ویژه واقعیات اجتماعی - تاریخی نمی‏گذرد و انواع زمانهای اجتماعی - تاریخی واقعی مورد توجه نیستند. یک نتیجه این تلقی آن است که بشریت و تاریخیت مجالی برای حضور در عرصه دین، معرفت دینی و حیات اولیأ الهی، ندارند.
5 - عقل مورد اعتنای این نگره، عقل کلی است و عقل محاسبه (Rational)، عقل جزوی یا عقل معاش و به تعبیری عقل ابزاری، مذموم است و یا دست کم مورد اعتنا نیست و مجالی برای حضور ندارد.
6 - ولایت بانو، ولایت عرفانی و باطنی است، البته این ولایت مترادف با مقوله ولایت به معنی زعامت سیاسی نیست. انسان هادی در این نگاه، به عنوان مظهر همه اسماء الهی و به تعبیری «مظهر اسم جامع الهی» یا «کون جامع» می‏باشد و همچون آیینه‏ای بازتابنده همه انوار الهی است و قوام تمامی عالم به اوست.
7 - راه وصل به چنین منزلت بلندی همانا «قرب فرائضی» و «قرب نوافلی» است.
در حدیث قدسی آمده است «بنده من به واسطه انجام نوافل و مستحبات، همواره، و مستمرا به من نزدیکتر و نزدیکتر می‏شود. چندان که من محب او شوم و بدینسان چشم و گوش او شوم در مرتبه ظهور تا بشنود به سمع من و ببیند به بصر من.» و بالجمله سالک در این مرتبه به شهود خویش در مرتبه ظهور مشاهده حق کند و مفتخر به تحلیات اسم ظاهر شود و از این مرتبه نیز ترقی کند و از ظاهر متوجه باطن شود تا آنکه قابل تجلی اسم جامع هوالباطن شود و مظهر تام هوالظاهر و الباطن گردد و حامل ردأ امانت و ولایت الهیه و قرب تام معنوی شود.
و این گونه است که بنده خداوند به نهایت قرب و یگانگی با حق یعنی به مرتبه ولایت می‏رسد؛ فانی در خداوند و قائم به او می‏شود و این فنا و قیام ولیّ خداوند، هر دو گونه قرب نقلی و فرضی و محبّی و محبوبی را در بردارد. باری راه همین است که شخص از او صاف بشری خویش بمیرد و به او صاف اللهی زنده شود. آنچه در حق‏تعالی است در وی متجلی شود و شخص وجود حقّانی و الهی پیدا کند، اما قائم به حق بودن چنان است که خداوند ظهور انسانی پیدا می‏کند. و زن اگر جویای تعالی است راه همین قرب فرضی و نفلی است؛و برای بانو مهمترین رسالت، دستگیری معنوی و ظاهری از سالکان طریق هدایت و پشتیبانی و حییانی و باطنی از آنان است. باری دغدغه اصلی سالک ما در این وادی درون روی در خویش است و البته جویندگان این وادی را مگر از سر اضطرار کاری با امر سیاست و تدبیر معاش جمعی، نیست.
آنچه از نگرش روانشناختی به بانو گفتیم نگرش غالب حوزه‏های مرسوم دینی است. آثار عرفانی، فلسفی و اخلاقی در باره بانو از این منظر نگاشته شده‏اند. کتاب «فاطمة الزّهرأ» گفتار عالم کبیر علامه امینی، از این منظر به تفسیر منزلت بانو پرداخته است:
حضرت صدّیقه علیها‏السلام سبب آفرینش عالم بوده است، همانگونه که پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم‏السلام ، علت خلقت بوده‏اند. و اینک حدیثی در اثبات این مطلب به روایت ابوهریره:
«رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: هنگامی که خدای تعالی حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید. آدم علیه‏السلام به جانب راست عرش نظر افکند. آنجا پنج شبه غرقه به نور در حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد:
خدایا قبل از آفریدن من، کسی از خاک خلق کرده‏ای؟ خطاب آمد: نه، نیافریدم. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیأت و صورت مانند خود می‏بینم چه کسانی هستند؟ خدای تعالی فرمود:
این پنج تن، از نسل تو هستند، اگر آنها نبودن، ترا نمی‏آفریدم، نامهای آنان را از اسامی خود مشتق کرده‏ام. اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را می‏آفریدم، نه عرش و کرسی را، نه آسمان و زمین را خلق می‏کردم، و نه فرشتگان و جن و انس را....
منم «محمود و این «محمد» است، منم «عالی» و این «علی» است، منم «فاطر» و این «فاطمه» است، منم «احسان» و این «حسن» است، و منم «محسن» و این «حسین» است.
به عزتم سوگند، هر بشری به مقدار ذرّه بسیار کوچکی، کینه و دشمنی آنها را در دل داشته باشد. او را در آتش دوزخ می‏افکنم، یا آدم،..... این پنج تن، برگزیدگان منند، و نجات و هلاک هر کس وابسته به حبّ و بغضی است که نسبت به آنها دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتی می‏خواهی به آنها توسل کن.
و در ادامه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: ما (پنج تن) کشتی نجاتیم، هر کس با ما باشد، نجات یابد، و هر کس از ما رو گردان شود، هلاک گردد. پس هر کس حاجتی از خدا می‏خواهد، به وسیله ما اهل بیت از حضرت حق تبارک و تعالی مسئلت نماید.» این روایت را «شیخ الاسلام حموینی» در "فرائد"و «حافظ خوارزمی» در "مناقب" و چند تن دیگر روایت نموده‏اند.
پس، انسان هادی، همان نفس قدسیِ معصوم است که از سُرادق عالم رُبوبی، برای هدایت انسان، بدین جهان می‏آید؛ و در واقع، حقیقت کلیه او مانند حقیقت کلیه قرآن کریم نازل می‏شود تا بتواند در دسترس بشر قرار گیرد، و انسانها را با «تزکیه و تعلیم»، به «هدایت اعظم» و «عبادت اکمل» و «قرب اتم» راهبر گردد و روشن است که طریقه «قرب اتم»، همانا محبت کامل است و توسل به آستانه اولیأ.
در این نگرش به منزلت انسان هادی، مشاهده می‏کنید که بانو چگونه با ذوق عارفانه تحلیل می‏شود، و راه برای نیل به آن مقام نوافلی که مقدمه آن سلوک بر وفق احکام فقهی می‏باشد، در پیش روست.
نهضت احیأ فکر دینی با حرکت آغازین از این گفتمان و به موازات تحول گفتمانهای ترقی در حوزه روشنفکری دینی در دو مرحله گفتمان تکاملی و توسعه‏ای و پایه گذاریها و بازسایهای مبانی مورد نیاز معرفت شناختی، روش شناختی و فلسفی - کلامی، و مسئله شناسی و مسئله داری اجتماعی و به ویژه در دید گرفتن تعالیم کلامی - فقهی از منظر اصل اراده تغییر اجتماعی، بینش مرسوم حوزه‏های دینی به اصل ترقی را به گونه‏ای بطئی، لیکن ریشه دار و ستبر و مستند، به سازمان فکری مبنا برای تدوین مستند، روشمند و نظام‏دار ترقی پیوند داده است. از جمله بر آمدگان این نهضت بازبینی تفسیری، برای احیای «امر آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) استاد محمد تقی جعفری در مثل دوره تفسیر نهج البلاغه، علامه امینی در مثل کتاب گرانقدر الغدیر؛ استاد محمد تقی شریعتی در مثل کتاب امامت، علامه شهید مرتضی مطهری در مثل حماسه حسینی و استاد سید جعفر شهیدی در مثل کتاب زندگانی فاطمه زهرا علیها‏السلام و استاد محمد رضا حکیمی در مثل قیام جاودانه و نیز کلام جاودانه، علامه شهید سید محمد باقر صدر می‏باشد، البته جلوه‏دار وجهه عینی این بپاخیزی، امام خمینی قدس‏سره است. با این گرامیان فکر دینی از تجربه صرف روانشناختی ترقی و تعالی با خمیر مایه‏ای از تجربه عارفانه و صوفیانه، در می‏گذرد و بر آنست که ولیّ بر اثر حلول و حصول آن تجربه عمیق عارفانه، مأموریت جدیدی احساس کند، انسان تازه‏ای شود، و این انسان تازه، عالم تاره و آدم تازه‏ای بنا کند و بر ماست که به احیای شناختی و اقدامی آن تجربه بلند که احیای مجموع جهاد و شهادتهای انسانی است، اقدام کنیم.
نگرش مرسوم و فردنگرانه از ترقی با ورود به دوره معاصر، دچار تحولی ماهوی به سوی نگره اراده تغییر اجتماعی گردید و بر پایه یک جنبش آغازین اصلاحی (جنبش اصلاحی سید جمال و هم اندیشان وی)، دو دوره عمومی نو اندیشی تکاملی و نگره توسعه‏ای را در حوزه روشنفکری دینی شاهد بوده است. این همه موجب شکل‏گیری گرایش فکری جدیدی از جمله در نگرش به دین و نیز مبحث زنان گردید.

نظرات علما و مراجع پیرامون عزاداری امام حسین (ع)

نظرات علما و مراجع پیرامون عزاداری امام حسین (ع)
مرحوم علامه امین عاملی قدس‏سره درباره‏ی قمه‏زنی و مراسم عزاداری حسینی می‏نویسد:
قمه‏زنی و اعمالی دیگر از این قبیل در مراسم عزاداری حسینی به حکم عقل و شرع حرام است و زخمی ساختن سر، که نه سود دنیوی دارد و نه اجر اخروی، ایذاء نفس است که خود در شرع حرام است و در مقابل این عمل، شیعه‏ی اهل بیت را در انظار مردم مورد تمسخر قرار داده و آنها را وحشی قلمداد می‏کنند و شکی نیست که این اعمال ناشی از وساوس شیاطین بوده و موجب رضایت خدا و پیامبر و اهل بیت اطهار نیست و البته تغییر نام این اعمال در ماهیت و حکم شرعی آن که حرمت است، تغییری نمی‏دهد1.
چند استفتاء از مقام معظم رهبری درباره قمه زنی و عزاداری
1ـ آیا قمه زدن در عزاداری امام حسین علیه‏السلام چه حکمی دارد؟
جواب: اگر موجب وهن مذهب در زمان حاضر و یا مستلزم خوف خطر جان یا ضرر معتنی به باشد جایز نیست.
2ـ پدر و مادری که نذر می‏کنند اگر خدا به آنان فرزند پسر داد روز عاشورا به سر او تیغ بزنند و آن پسر بعد از بلوغ روزهای عاشورا قمه بزند آیا این نذر صحیح است و آیا بر آن پسر عمل به نذر والدین واجب است؟
جواب: صحت چنین نذری محل اشکال است و در هر صورت وفا به آن بر فرزند واجب نیست.
3ـ اگر قمه زدن در عزاداریها موجب مرگ کسی شد آیا این عمل خودکشی و گناه محسوب می‏شود.
جواب: اگر با خوف خطر جان اقدام کرده باشد حکم انتحار دارد.
4ـ آیا سوراخ کردن گوشت بدن و قفل زدن و وزنه آویزان کردن به بهانه عزاداری بر امام حسین علیه‏السلام که اخیرا شایع شده است جایز است؟
جواب: چنین اعمالی که موجب وهن مذهب در انظار عموم است صورت شرعی ندارد.
5ـ عزادارانی که خودشان را در مقابل مزار مقدس ائمه علیهم‏السلام به خاک می‏اندازند و سینه و صورت خود را به خاک می‏مالند و خراشیده می‏کنند و خون جاری می‏شود و با همان حال به داخل حرم ائمه علیهم‏السلام وارد می‏شوند چه صورت دارد؟
جواب: اینگونه رفتارها که از شیوه اظهار تأثر و عزاداری سنتی به دور است صورت شرعی ندارد بلکه اگر موجب ضرر معتنی به بدنی و یا وهن مذهب در انظار عموم باشد جایز نیست.
استفتائات از حضرت آیة‏اللّه‏ العظمی مکارم شیرازی
1 ـ آیا زنجیر زنی و قمه‏زنی و شمشیر زنی در عزاداری امام حسین علیه‏السلام جایز است؟
جواب: بی‏شک مراسم سوگواری خامس آل عبا علیه‏السلام از افضل قربات است، ولی نباید کاری کرد که موجب وهن مذهب در نظر دیگران شود.
2ـ آیا تعزیه و شبیه خوانی اشکال دارد و اگر اشکال نداشته باشد بفرمایید که اگر مرد لباس زنان را در تعزیه بپوشد و به جای او بخواند اشکال دارد؟ و آیا صدای شیپور و طبل و دهل در تعزیه حرام است یا خیر؟ در پایان مستدعی است شرایط تعزیه خوانی را بیان فرمایید.
جواب: شبیه خوانی اگر با دروغ و آلات لهو توأم نباشد و موجب توهین به مقام شامخ حسین بن علی علیهما‏السلام یا سایر شهدا نشود اشکالی ندارد واحتیاط آن است که مردان لباس زنان را نپوشند.
3ـ آیا شبیه خوانی ـ که نمایش مذهبی است و درباره‏ی واقعه‏ی عاشورا یا اربعین حسینی علیه‏السلام برگزار می‏گردد ـ جایز است؟
جواب: اگر امر خلاف شرعی در آن نباشد و موجب هتک مقدّسات نشود اشکالی ندارد.
4ـ سینه زدن با تیغ و یا زنجیر زدن با زنجیری که دارای چاقو و یا تیغ می‏باشد و منجر به زخمی شدن بدن و جاری شدن خون می‏شود، چه حکمی دارد؟
جواب: همان گونه که قبلاً نیز اشاره کرده‏ایم، مسئله‏ی عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام در هر زمان و در هر مکان از افضل قربات و مایه‏ی تقویت روح ایمان و شهامت اسلامی و ایثار و فداکاری و شجاعت در مسلمین است، ولی کیفیت عزاداری باید چنان باشد که بهانه‏ای به دست دشمنان اسلام ندهد و موجب سوء استفاده از آن نشود و این مراسم عظیم و پرشکوه تضعیف نگردد و به همین جهت از کارهایی که موجب وهن مذهب است باید پرهیز شود.
5ـ نظر مبارک را در رابطه با کیفیت مطلوب نحوه‏ی برگزاری عزاداری سالار شهیدان علیه‏السلام بیان فرمایید؟
جواب: بهترین شیوه‏ی عزاداری، تشکیل مجالس با شکوه و ذکر اهداف مقدس امام حسین علیه‏السلام و تاریخچه‏ی کربلا و تحلیل فرازهای آن و مراسم سوگواری، و همچنین تشکیل دسته‏جات عزاداری با شکوه، توأم با شعارهای بیدار کننده و سازنده و پخش جزوه‏ها و پوسترهای حساب شده و پرمحتوا و استفاده از پلاکاردها یا شعارهای جالب و جاذب و روشن کننده‏ی اهداف عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام و مانند آن است.
6ـ در آستارا، سنتی است که مردم به آن اعتقاد راسخ دارند، مسئله بدین صورت است که: روز تاسوعا و عاشورا عَلَمی که در تمام مناطق مرسوم است در دست افراد خاصی می‏دهند که آن فرد با حرکتهای مخصوص و حتی گاهی با حمله‏ور شدن به زنان و مردان و ترساندن بچه‏ها و به تعبیر مردم: علم را جوش می‏آورند و آن را نسبت به امام حسین علیه‏السلام می‏دهند، مردم دور آن جمع می‏شوند و می‏گویند علم فرد را دنبال خود می‏برد، وقتی علم بعضی از افراد را زخمی می‏کند به معنای آن است که آن فرد، انسان بدی است و با دیده‏ی تردید به عَلَم نگاه کرده است. متأسفانه عَلَم در دست افراد معلوم الحال به جوش می‏آید و گاهی افراد متدین و وجیه را زخمی می‏کند، نظر شما را در این مورد خواستاریم؟
جواب: عزاداری حضرت خامس آل عبا علیه‏السلام از موجبات مهم تقویت دین است ولی نباید آن را آلوده به این گونه کارهای نادرست کرد که موجب اذیت و آزار عزاداران و هتک حرمت افراد آبرومند می‏شود.
7ـ در شرایطی که دشمنان اسلام سعی در منزوی کردن مسلمانان دارند و با حیله‏هایی می‏خواهند اسلام را خرافی و مسلمانان را بی‏منطق معرفی کنند، انجام برخی اعمال که در متن دین وجود نداشته و در بعضی مناطق عده‏ای در تظاهر به اسلام و تعظیم شعائر، مرتکب آن می‏شوند که احیانا موجبات وهن شیعه و عزاداری را فراهم آورده است، چه حکمی دارد؟
جواب: لازم است در این شرایط و اوضاع پیروان اهل بیت علیهم‏السلام و عاشقان مکتب حسینی از هر کاری که موجب وهن این مراسم می‏شود بپرهیزند و به جای آن به سراغ مراسمی بروند که عظمت اهداف حسینی را بیش از پیش آشکار می‏سازد و اگر جمعی از بزرگان فقهای پیشین (قده) در عصر و زمان خود بعضی از این کارها را به دلایلی اجازه فرموده‏اند، هرگاه در عصر و زمان ما بودند مسلما نظر دیگری داشتند. خداوند همه‏ی ما را از پیروان مکتب آن بزرگوار و جان نثاران او قرار دهد.
8ـ در شهرستان ما مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا و سایر ایام به صورت تعزیه خوانی برگزار می‏شود، تا شش سال قبل که فقط در محل ما برگزار نمی‏شد اهالی محل به محلات دیگر جهت دیدن تعزیه می‏رفتند و در آن محلات با مشکلات زیادی مواجه می‏شدند لهذا تصمیم گرفتیم این مراسم را در محل خودمان برگزار کنیم نظر شما چیست آیا در این شرایط تعزیه خوانی جایز است؟
جواب: چنانچه تعزیه خوانی مشتمل بر امر حرامی مانند دروغ یا هتک حرمت امامان بزرگوار و بزرگان دیگر و امثال اینها نباشد و مانع مجالس سخنرانی و نماز نگردد اشکالی ندارد.
9ـ آیا استفاده از وسایلی که به شکل صلیب هستند و درماه محرم الحرام در جلوی صف عزاداری حمل می‏شود جایز است؟
جواب: این علامتها تداعی صلیب را نمی‏کنند ولی عزاداری هر چه ساده‏تر باشد بهتر است.
10ـ آیا پول دادن به مرثیه سرایانی که در لابه‏لای اشعار و سخنان خود بعضی از مصایب بی‏مدرک یا ضعیف السند را نقل می‏کنند و یا با غنا می‏خوانند جایز است و آیا نقل این گونه مطالب به عزاداری ضربه نمی‏زند؟
جواب: پول را در برابر کارهای مشروع آنها بدهند و نسبت به کارهای خلاف، نهی از منکر کنند.
متن جوابیه آیة‏اللّه‏ العظمی مکارم شیرازی به سؤالات مختلف مردم درباره‏ی وظایف مسلمانان در ایام عاشورا و مراسم عزاداری حسینی علیه‏السلام
بدون شک عزاداری سالار شهیدان از افضل قربات و احیای خون آنان مایه‏ی نجات در دنیا و آخرت است.
افراد ناآگاه و بی‏خبر، حادثه خونین کربلا را مربوط به گذشته می‏پندارند، و از تکرار سوگواری‏ها در هر سال دچار تعجّب می‏شوند، در حالی که آگاهان آن را مربوط به یک جریان مهم و مستمر در سراسر زندگی بشر می‏دانند، که در کربلا به اوج خود رسید، و به عنوان یک الگوی جاودانه در تاریخ ماند. و آن جریان مبارزه با کفر و ظلم و بیدادگری وترجیح مرگ سرخ توأم با آزادگی بر زندگی ذلت بار و ننگین است.
آنها می‏گویند چرا شما برای حادثه‏ای که مربوط به سیزده قرن پیش است اشک می‏ریزید؟ ولی نمی‏دانند که اشک ما اعلان جنگ ما به ظالمان و بیدادگران و زشت کاران در هر زمان است. قطره‏های اشکی که از روی معرفت نسبت به اهداف والای حسین علیه‏السلام و یارانش جاری می‏شود گلوله‏های آتشینی است بر ضد تبهکاران و جنایتکاران تاریخ، و گوهرهای گرانبهایی است برای هدیه به مظلومان و ستمدیدگان و ملّتهای دربند، و این است معنی «کل یوم یوم عاشورا و کل ارض ارضِ کربلا».
و به همین دلیل همیشه طاغوتها و دشمنان اسلام از انجام این مراسم در هراسند و می‏خواهند آن را به تعطیل بکشانند.
و درست به همین دلیل ما می‏گوییم به هر قیمت که ممکن شود باید این مراسم حفظ گردد، حتی در بعضی از کشورها که دشمنان اهل بیت قصد خاموش کردن این چراغ فروزان را داشتند و از ما سؤال کردند گفتیم به هیچ قیمت عقب نشینی نکنید، ولو بَلَغَ ما بَلَغ، و هر چند خون خود را در این راه نثار کنید.
درست است که این مراسم ذاتا مستحب است ولی زنده نگه داشتن آن در مواردی از اوجب واجبات است.
در اینجا لازم می‏دانم همه‏ی برادران و خواهران ایمانی را به چند نکته توجه دهم:
1ـ باید همه بکوشند با خالصترین نیّات در این مراسم شرکت جسته، و قلب و روح خود را در اختیار سالار شهیدان قرار دهند، و به اهداف والای این قیام بزرگ تاریخ اسلام و بشریّت بیاندیشند، و گویندگان عزیز و نویسندگان محترم اهداف مهم این قیام پربار را تشریح کرده، و سوگواران را روز به روز با آن آشناتر سازند تا مصداق کامل «عارفا بحقّه» حاصل گردد.
2ـ برادران و خواهران ایمانی باید خلوص این مراسم را از اموری که مخالف شرع اسلام و دستورهای پیشوایان بزرگ دین است حفظ کنند و از هر کاری که بهانه به دست دشمنان می‏دهد بپرهیزند و نیز از اعمالی مانند قمه زدن و قفل در تن کردن وامثال آن که رهبر معظم انقلاب در بیانات پربار خود به آن اشاره نمودند اجتناب جویند.
زیرا این اعمال دست آویزی به دست دشمنان خواهد داد تا کلّ این مراسم عظیم و سازنده را زیر سؤال برند، قمه را باید بر سر دشمن کوبید نه بر سر دوست، قفل را باید بر دهان دشمن زد، نه بر تن دوست، درست است که انگیزه این افراد عشق به امام حسین علیه‏السلام و مکتب اوست ولی باید توجه داشت که مقدس بودن انگیزه به تنهایی کافی نیست باید نفس عمل هم مقدّس باشد، کیفیّت عزاداری یا باید در نصوص اسلامی وارد شده باشد و یا مشمول عمومات و اطلاقات ادلّه گردد، و این گونه کارها مسلما نه منصوص است و نه مصداق عزاداری در عرف عقلا و اهل شرع، به علاوه موانعی نیز از نظر شرع در برابر آن قرار دارد، و به تعبیر دیگر نه مقتضی شمول عمومات موجود است و نه مانع مفقود.
درست است که جمعی از بزرگان فقهای پیشین قدس اللّه‏ اسرارهم اجازه بعضی از این امور را در عصر خود به دلایل خاصی داده‏اند ولی آنها هم اگر در عصر ما و شرایط زمان ما بودند به یقین طور دیگری فتوی می‏دادند.
3ـ باید توجه داشت که هدف اصلی قیام امام حسین علیه‏السلام همان گونه که در وصیت تاریخی معروف آن حضرت آمده احیای امر به معروف و نهی از منکر بود. بر همه عاشقان مکتبش لازم است این دو فریضه الهی و قرآنی را زنده کنند و به امام و پیشوای بزرگشان اقتدا نمایند، و از طریق صحیح و حساب شده با منکرات به مبارزه برخیزند، و با گفتار و اعمال خود معروف را زنده کنند.
خداوندا همه‏ی ما را از پیروان راستین مکتب آن بزرگوار قرار ده، و مشمول شفاعتش در دنیا و آخرت بنما. آمین یا رب العالمین. (قم ـ ناصر مکارم شیرازی 26/3/73 مطابق با ششم محرم الحرام1415)
نظر حضرت آیة اللّه‏ صالحی مازندرانی پیرامون قمه‏زنی
باسمه العلیم
از منابع فقه چه لُبیّه و چه لفظّیه بالخصوص او بالاطلاق او العموم جواز و اباحه قمه زنی = فضلاً از رجحان آن = در مراسم عزاداری سالار شهیدان امام حسین علیه‏السلام مستفاد نمی‏گردد، بلکه مقتضای ادلّه و عناوین ثانویّه حرمت و عدم جواز است لذا اجتناب از آن واجب و لازم است.
برادران ایمانی می‏دانند که قمه را باید بر فرق قمه کشان خائن و قدّاره بندان جانی زد. (قم المقدّسة، اسماعیل الصالحی المازندرانی محرم الحرام 1415 ـ خرداد 1373)
نظر حضرت آیة‏اللّه‏ جوادی آملی پیرامون قمه زنی:
چیزی که مایه وهن اسلام و پایه هتک حرمت عزاداری است جایز نیست، انتظار می‏رود از قمه زنی و مانند آن پرهیز شود. (4 محرم الحرام 1415 جوادی آملی)
نظر حضرت آیة‏اللّه‏ نوری همدانی پیرامون عزاداری و قمه‏زنی
از آنجا که مکتب سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه‏ علیه‏السلام مکتب امر به معروف و نهی از منکر و چشمه‏ی جوشان ارزشهای اسلامی است و تاریخ خونبار عاشورا همیشه با آفریدن حماسه‏ها و موجها و با به حرکت درآوردن احساسات و عواطف الهام بخش کلیّه‏ی نهضت‏ها و قیامهایی که علیه ظالمان و جبّاران روزگار صورت گرفته بوده است و همواره مجاهدین اسلام با قیامهایی علیه ظلم و ستم به جا آوردند ـ که نمونه‏ی آن را در زمان خود دیدیم ـ نام حسین بر لب و اشک حسینی در چشم و هوای کربلا و عاشورا در سر داشتند تا موفق شدند که پیروزی خون بر شمشیر را ثابت و بیان بلند حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم «حسین منی و انا من حسین» را معنا کنند و ایام محرم و عاشورا همیشه زنده کننده‏ی آن خاطره و به جوش آورنده‏ی خونهایی است که در دل علاقه‏مندان این مکتب موج می‏زند لذا لازم است مخصوصا در جهان کنونی که دشمنان اسلام از اسلام سیلی خورده و منافع نامشروع خود را از دست رفته می‏بینند و در فکر انتقام گرفتن از اسلام ناب محمّدی هستند مراسم عزاداری کار زینبی بکند یعنی با منطق اسلام توأم و از هر گونه حرکتی که این دین مقدّس را بی‏منطق قلمداد نماید منزّه باشد و عزاداران محترم و متعهّد به جای اینکه قمه را بر فرق خود بکوبند در فکر آن باشند قمه را بر سر دشمنان اسلام که اراضی آنان را اشغال و در فکر تضعیف آنان می‏باشند و منابع آنان را غارت و بالاخره هر روزی با ترفند جدیدی حیات اسلامی آنها را به مخاطره می‏اندازند بکوبند. خداوند توفیق بیشتر برای پیمودن این راه به همه‏ی مسلمانان عنایت بفرماید. (7 محرم الحرام 1415 الاحقر حسین نوری همدانی)
نظر حضرت آیة‏اللّه‏ العظمی فاضل لنکرانی درباره قمه‏زنی
با توجه به گرایشی که نسبت به اسلام و تشیع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در اکثر نقاط جهان پیدا شده و ایران اسلامی به عنوان ام القرای جهان اسلام شناخته می‏شود و اعمال و رفتار ملت ایران به عنوان الگو و بیانگر اسلام مطرح است لازم است در رابطه با مسائل سوگواری و عزاداری سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام به گونه‏ای عمل شود که موجب گرایش بیشتر و علاقمندی شدیدتر به آن حضرت و هدف مقدس وی گردد پیدا است در این شرایط مسئله قمه زدن نه تنها چنین نقشی ندارد و بلکه به علت عدم قابلیت پذیرش و نداشتن هیچ گونه توجیهی نتیجه سوء بر آن مترتب خواهد شد لذا لازم است شیعیان علاقمند به مکتب امام حسین علیه‏السلام از آن خودداری نمایند و چنانچه در این مورد نذر وجود داشته باشد نذر واجد شرایط صحت و انعقاد نیست. (محمد فاضل، 4 محرم الحرام، 1415)
نظر حضرت آیة‏اللّه‏ مشکینی در پاسخ به سؤال از قمه زنی
بعد التسلیم و التحیة امور مذکوره فوق بنفسه در شرع اسلام مورد اشکال و بلکه بعضی از آنها ذاتا محرم است مسلمین باید از وارد کردن آنها در مراسم تعزیه حضرت حسین علیه‏السلام که یکی از عبادات است جدا خودداری نمایند علاوه آن که عزاداری آن حضرت عمل عبادی سیاسی است پس باید از مخلوط شدن کارهایی که جنبه سیاسی آن را مخدوش ویا به عنوان خرافیت و وهن اسلام می‏بخشد اجتناب نمود گذشته از اینها اعمال فوق مورد نهی مقام معظم ولایت امر مسلمین قرار گرفته و حکم معظم له واجب الاتباع است خداوند بر ملت معتقد و هوشیار و سیاست فهم ایران توفیق تبعیت از احکام الهی و عزاداری مورد رضایت حضرت بقیة‏الهی عنایت فرماید. (8 محرم الحرام 1415، هجری قمری، علی مشکینی)
________________________________________
1 ـ اعیان الشیعه، ج 10، ص 363.

نقش امام خمینى (ره ) در خرافه زدایى و بازسازى فرهنگ عاشورا

نقش امام خمینى (ره ) در خرافه زدایى و بازسازى فرهنگ عاشورا
 ((خرافه )) در وادى تعریف ادیبان فرهنگ نویس , درباره واژه ((خرافه )) معانى زیر را آورده اند:
- آنچه از میوه چیده شود.
- سخن خوش که از آن خنده آید.
- افسانه , حدیث دروغ , کلام باطل و افسانه اى که اصل ندارد.
- عقیده باطل و بى اساس . ((خـرافـات )) جـمـع ((خـرافـه )) اسـت و آن نـیـز به ترهات , داستانهاى شب , مـوهـومـات ,سـخـنـان بـیـهـوده و پـریـشـان که خوشایند باشند, معنى شده است . (367) وجـه تـسـمیه اباطیل و اساطیر به ((خرافه )) به طورى که از روایات برمى آید از آنجاست که در صدر اسلام , مرد پرى زاده اى (جن زده ) به نام ((خرافه )) - از قبیله غـدره -مـشـاهدات خود از پریان را براى دیگران بازگو مى کرد. از آنجا که باور کـردن چنین گفته هایى مشکل و غیرطبیعى مى نمود, مردم سخنان او را دروغ مـى پـنـداشـتـنـد ومـى گـفـتـند: ((هذا حدیث خرافة و هى حدیث مستملح کذب )) (368) این سخن ((خرافه )) است , هرچند که دروغ نمکین است . در روایـتـى آمـده اسـت کـه : روزى در حضور پیامبر خدا(ص ) از حدیث خرافه سـخـن بـه میان آمد. حضرت فرمود: ((رحم اللّه خرافة انه کان رجلا صالحا...)) و سپس گرفتارى او به دست جنیان را توضیح داد. (369) و در روایـت دیـگـرى از عـایـشـه - همسر حضرت رسول (ص ) - نقل شده است کـه :روزى پـیـامبر خدا(ص ) داستانى را براى زنانش تعریف مى کرد. یکى از آنها گـفـت :گـویـا ایـن ((حـدیث خرافه )) است . حضرت فرمود: آیا هیچ مى دانید خرافه کیست ؟ خـرافـه مـردى از قـوم ((غدره )) بود که مدتى به اسارت جنیان درآمد و پس از آزادى ومـراجعت , آنچه از کارهاى عجیب و غریب آنان دیده بود بازگو مى کرد, این بود که مردم چنین داستانهایى را ((حدیث خرافه )) نامیدند. (370
بـه طـور کـلى آنچه از نوشته ادیبان و لغت شناسان برمى آید این است که : اساسا ظهورواژه خرافه در مفهوم صرف , گفتارهاى افسانه اى محدود و مصطلح بوده اسـت . اماگذشت زمان توانسته مفهوم آن را توسعه بخشد و علاوه بر اطلاق آن به اباطیل واکاذیب اساطیرى , به عقاید باطل و عملکردهاى جاهلانه و بى اساس , وموهوم پرستى نیز تسرى یابد. تا آنجا که امروزه در اصطلاح عامه , رواج آن بیشتر دراطلاق مفهوم اخیر است . بـنـابـرایـن , ((هـر عـقیده و عملى که متکى به دلایل علمى و یا مستند به نص آسـمـانـى ویـا آزمـایـش عـمـلـى صـحـیـح نـبـاشد خرافى و پوچ و بى ارزش است .)) (371) به بیانى دیگر: اعتقاداتى که متکى به علم نیست , یعنى انسان یقین به آن ندارد و یـایـقـیـن بـه دخـالـت داشـتـن آن در خیر و شر خود ندارد, اعتقادات خرافى محسوب مى شود. (372)
زمینه هاى ظهور خرافات
شـنـاسـایـى مـبـنـاى عمومى خرافات شایان دقت است . زیرا خرافه پذیرى یکى ازمعضلات اجتماعى است که از گذشته هاى بسیار دور, دامنگیر بشریت بوده و هـرقـوم و مـلتى با نوعى از خرافات دست و پنجه نرم کرده است . حتى در عصر حـاضـرکـه بـه دوران شـکـوفـایـى علم و صنعت , و سیر تکاملى انسان از وادى سـخـت افـزارى بـه سـوى نرم افزارى شهرت یافته , و انسان داعیه شکستن اسرار درونى هسته هاى فیزیکى و نفوذ در کرات دیگر آسمانى را دارد, هنوز هم ابر تیره خرافات در شرق وغرب عالم سایه انداخته است . در ایـن مـیـان هـرچـنـد غـرب بـا اسـتـخـدام بـیشترى عوامل و دستگاههاى تبلیغاتى جهان , قصد تبرئه خود از وجود خرافات را دارد و سالها نسبت به ظهور و نمود آن در مشرق زمین کوشیده و همچنان مى کوشد, ولى واقعیتهاى موجود برخلاف آن حکم مى کند, و آنچه مى نماید این است که بدون مبالغه اگر خرافات از نـوع غـربـى واروپـایـى را بیش از نوع شرقى آن ندانیم , باید اعتراف کنیم که اروپـایـیـان در پیروى ازخرافات دست کمى از شرقیها ندارند. با این تفاوت که با گـسـتـرش افـکـار اسلامى ونمود واقعیتهاى فرهنگ دینى , با چنین خرافاتى مبارزه شده و از آن روزبه روز کاسته مى شود, در حالى که رکود و جمود حاکم بر فـرهـنـگ مـادى غـربـى - کـه فـاقـد قدرت واصالت معنوى نیز هست - روند فـزونـى بـخـش خـرافـات را مـؤثر گردیده و آنان را درکجراهه ها و پرتگاههاى انـحـطـاط اخـلاق آنـچنان گرفتار نموده است که متداول ترین خرافات آنان از قـبیل : نحوست عدد 13, نحوست گذشت از زیر نردبان , خوردن نان و شراب در عـیـد مخصوص به نیت حلول مسیح در آنها, اعتقاد به نعل اسب به عنوان طلسم سـعـادت , گـسترش اعتقاد و اقبال به جادوگران و فالگیران و... (373) را در مقابل آن انحطاط معنوى باید به هیچ انگاشت . پـرداخـتـن بـه ایـن مـوضـوع و شـمارش گونه هاى فراوان خرافات غربیان از حـوصـلـه بـحث ما خارج است . و به آنچه که در ظهور و بروز خرافات مدخلیت داردمى پردازیم . مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى نویسد: ((انسان عقاید و آرایش از فطرت سرچشمه مى گیرد - فطرتى که او را وادار به بـحث و کنجکاوى درباره علل موجودات مى کند و از نظر عمل نیز طبیعت او را بـه تـکـامل واقعى و حقیقى دعوت مى نماید - لذا در هیچ قسمت حاضر نیست , پـیـروى ازعـقاید خرافى که متکى به جهالت و نادانى است بکند, ولى عواطف و احـسـاسـات بـاطـنـى - مخصوصا ترس و امید - که تحت تاثیر خیالات تحریک مـى شـود, درپاره اى از موارد وادار به قبول عقاید خرافى مى کند... براى دیگران نـیـز نقل مى کند وهمان احساسات و تصورات را در او به وجود مى آورد و کم کم این عقیده خرافى وبى اساس در میان مردم منتشر مى گردد. و گـاه مـى شـود کـه به دنبال این تصورات , حس دفاع انسان تحریک مى شود و قـوه خـیـالیه او را وادار به انجام اعمالى خرافى براى دفع شر این موجود موهوم مـى کـنـد وچـه بـسـا بـه دیـگران هم تعلیم داده و به صورت یک سنت خرافى رایج مى گردد (374) بـنـابـراین , با اطمینان مى توان پذیرفت که یکى از خصایص تاریخى منفى دین , این بوده که احساسات و تصورات و اعتقادات و تعبدات مذهبى مردمان , همواره درمـعـرض جـهـالـت , خـرافـات , قـالـبـى شدن و تعجب آلود شدن و انحطاط بـوده اسـت , (375) کـه در طـول زمـانـهـا بـه شـکـلهاى ((بت پرستى , ارباب انواع ,شخصیت پرستى , تقلید از سنتهاى آبا و اجدادى )) (376) , حب و بغضهاى افـراطى ,پیروى از هوا و هوسها و انواع جعلیات و بدعتها به تناسب زمان و مکان , ظهور وبروز داشته است . در بـاب عـلـل خـرافـه پـذیـرى حـس مـذهـبـى , مـکـاتب و فلاسفه غرب نیز دیـدگـاهـهایى دارند و در این مورد به بحث و بررسى نشسته اند. هگل , کنت , و فـیـلسوفان تجربى همچون کانت , راسل , ویتگنستاین , کارناب و آمیر هرکدام از دیـدگـاهـى و از بـعـدى بـه مـوضـوع پـرداخـتـه اند. اما از آنجایى که مبانى و دیدگاههاى آنان در آیینه فلسفه متکامل اسلامى و از دیدگاه عقلانى , خالى از ایراد و انتقاد منطقى نیست , و ازطرفى وارد شدن به آرا و نظریات مزبور مستلزم نقادى و رفع ابهامات خواهد بود -که ما در این مقاله بر چنین موضعى نیستیم - لذا از آن صرف نظر مى کنیم و به راههاى درمان این آسیب اجتماعى مى پردازیم .
چگونه باید خرافه زدایى کرد؟
مـرحـوم عـلامـه طباطبایى بر این باور است که : ((دانشمندان و خواص مردم , پـیـوسـتـه بـراى مـحو آثار این خرافات که در ارواح عامه مردم جاى گرفته به لـطایف الحیل به فعالیت پرداختند تا مردم آگاه و بیدار گردند, ولى این دردى اسـت کـه طـبـیـب را خـسته کرده است , زیرا انسان از طرفى در آراى نظرى و مـعـلـومـات حـقیقى و خالى از تقلیدنیست و از طرف دیگر داراى احساسات و عواطف نفسانى است . متاسفم که به اطلاع خوانندگان برسانم که دانشمندان تا بـه امروز در معالجه این درد, پیروزى وموفقیت نیافته اند... (اما) راهى که قرآن مجید در این قسمت پیموده است این است که :
1 - در مـرحـله آراى نظرى به انسان دستور مى دهد که از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنند. هیچ فردى حق ندارد بدون علم یک کلمه سخن بگوید.
2 - در قـسـمـتـهـاى عملى امر مى کند که افراد در جستجوى عملى باشند که مـوردپسند خدا باشد و نزد او باقى باشد. اگر عمل مطابق خواسته دل هم باشد سـعـادت دنـیا و آخرت (هردو) در آن است . و اگر حرمان از خواهش دل در کار است اجرعظیمى در نزد خدا دارد که : و ما عنداللّه خیر و ابقى )) (377)
خرافه ستیزى عملى در صدر اسلام
بـه طـورى کـه گـفـتـیـم , خـرافـه پـذیـرى از بیماریهاى مزمن , واگیردار و صـعـب الـعـلاج اجـتـماعات بشرى است که نیاز به درمان و پیشگیرى از نفوذ و گسترش آن دارد.به لحاظ اینکه معمولا همگان را مبارزه لفظى مفید نمى افتد, شـواهد تاریخى نشان مى دهد که پیشوایان اسلامى و گاهى به تبع آنان خلفا نیز به مبارزه عملى با خرافات برخاسته اند که ذیلا به نمونه هاى اشاره مى شود:
1 - ((جـامـعـه عـرب پـسـرخـوانده را مانند پسر واقعى فرض مى کردند. پیامبر مامورگردید که این روش غلطى را به وسیله ازدواج با ((زینب )) که سابقا همسر پـسـرخـوانده او (زید) بود, از بین ببرد و این شیوه ناستوده را با عملى که اثر آن بیش از گفتن وجعل قانون است , از میان مردم عرب بردارد, و این ازدواج علتى جـز ایـن نـداشـته است . از آنجا که کمتر کسى جرئت داشت که این برنامه را در دنیاى آن روز - که ازدواج با پسرخوانده قبح مصنوعى غریبى داشت - اجرا کند, خداوند پیامبر رارسما براى این کار دعوت فرمود, چنانکه مى فرماید, (378) هـنـگـامـى کـه زیـد, زیـنـب را طلاق داد, او را به ازدواج تو درآوردیم تا براى مـؤمـنـان دربـاره هـمـسران پسرخوانده خود, زمانى که آنها را طلاق مى دهند محدودیتى نباشد.)) (379)
2 - ((روزى که ابراهیم درگذشت , آفتاب گرفت . گروهى بى خبر از نوامیس و قـوانـین طبیعى جهان , تصور کردند که آفتاب براى مرگ ابراهیم گرفته است . بـه طـور مـسلم چنین اندیشه باطل , اگرچه افسانه و موهوم بود, ولى در ظاهر بـه نـفع پیامبر تمام مى شد و اگر پیامبر یک رهبر عادى و مادى بود جا داشت بر این اندیشه , صحه وامضا بگذارد و از این راه عظمت و بزرگى خود را ثابت نماید. ولـى او بـرخـلاف چنین تصورى برفراز منبر رفت و مردم را از حقیقت امر آگاه ساخت و فرمود: هان اى مردم بدانید: ((ان الـشـمس و القمر آیتان من آیات اللّه , یجریان بامره , مطیعان له لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته - آفتاب و ماه از نشانه هاى قدرت خدا هستند. آنها بر طبق سـنـن طـبـیـعـى و قـوانـینى که خدا بر آنها مقرر داشته است در مسیر خاصى مى گردند, هرگزبراى مرگ کسى و یا تولد کسى نمى گیرند...)) (380)
3 - هـنـگـامـى کـه امـیرالمؤمنین على (ع ), عازم جنگ با خوارج بود, منجمى بـه نـام سـافـربـن عـفیف الازدى (381) (برادر اشعث بن قیس ) به آن حضرت گـفـت : ((لاتـحـاربـهـم الـیـوم فـان الـقـمـر فـى الـعـقـرب , فقال قمرنا ام قمرهم ؟)) (382) امـروز بـراى جـنـگ اقـدام نـکـنـید, زیرا که قمر در عقرب است , (حضرت در یک پاسخى متقن و اعجازآمیز) فرمود: آیا قمر ما در عقرب است یا قمر آنها؟ یعنى باچنان فرضى , شکست متوجه ما خواهد بود یا متوجه دشمن , و یا هردو سـپـس حـضـرت , بـراى ایـنکه این سخن به تضعیف روحیه اصحاب و سربازان اسلام نینجامد و از آنان کاملا رفع ابهام نماید, رو به سوى منجم کرد و پرسید: ((آیـا مـى دانـى کـه در شـکـم این حیوان چیست ؟ نر است یا ماده ؟ گفت اگر حساب کنم مى دانم . فرمود: هرکه این سخن تو را باور کند, قرآن را دروغ شمرده اسـت کـه مـى فرماید: به راستى نزد خداست علم به ساعت , و او باران فرو بارد و بـداند که دررحم چیست . کسى نمى داند که فردا چه پیش آید و نمى داند که در کـدام سرزمینى مى میرد... اى منجم کـه مـا را بـازمـى دارى حـرکـت مـى کـنـیم . (383) سپس دستور داد که اى (384) به نام خدا, قدم رو و در همان صحنه سفارش کرد که : ((ایـهـا الـنـاس , ایـاکم و تعلم النجوم , الا ما یهتدى به فى بر او بحر, فانها تدعوا الى الکهانة ...)) (385) اى مـردم سـتـارگـان )برحذر باشید, جز آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را هدایت کند, چه اینکه نجوم به سوى کهانت دعوت کند... (386) پـس زمـانـى کـه آن حـضرت , پیروزمندانه از جنگ فراغت یافت , خدا را حمد و سـپـاس کرد و فرمود: ((اگر در ساعتى که منجم به ما پیشنهاد مى کرد حرکت مـى کـردیـم ,اشـخاص نادان مى گفتند: در زمانى که منجم گفته بود حرکت کردند, و در نتیجه به پیروزى رسیدند.)) (387)
4 - شـبـى رسـول خـدا(ص ) بـا جـمـعى از اصحاب در نقطه اى نشسته بودند, ناگاه ستاره اى دنباله دار درخشیدن گرفت و پس از طى فاصله اى خاموش شد. حـضـرت رو بـه حاضران کردند و پرسیدند: در گذشته (ایام جاهلیت ) راجع به چنین حادثه اى چه عقیده اى داشتید؟ پاسخ دادند: این حادثه جوى را نشان تولد مـولودى عظیم ویا مرگ شخصیتى عظیم مى دانستیم اینک دانسته باشید,این حادثه فلکى نه به موت کسى مرتبط است و نه به حیات کسى . (388)
5 - در مـقـدمه کتاب ((الاصنام کلبى )) آمده است : بیعة الرضوان (که در واقعه ((صـلـح حـدیبیه )) حضرت رسول از اصحاب , بیعت خواست و بیعت نمودند, و آیـه اى درایـن بـاب نـازل شـده ) در زیـر ((شـجـره )) و درختى واقع شده بود. مـسلمانان به یادگار آن بیعت , که به ((بیعة الرضوان )) موسوم شده , و نزول آیه در زیـر آن شـجـره , آن درخت رابا یک نوع احترام مى نگریستند. خلیفه ثانى در روزگـار خـلافـت خـود, دسـتور داد تاآن درخت را از بیخ برکنند تا نکند طبع خرافه ساز بشر این درخت را به مرور زمان به سرحد ((الوهیت )) برساند (389)
6 - حـضـرت امیرالمؤمنین على (ع ) در مسیر صفین , گذرش از شهر ((انبار)) افـتـاد.مردم آن شهر به استقبال شتافتند. با مشاهده آن حضرت از اسبهاى خود پیاده شده و در رکاب ایشان به هلهله و پایکوبى پرداختند... حضرت فرمود: ((مـا اردتـم بـهـذا الذى صنعتم ؟)) چرا چنین مى کنید؟ منظور شما از این کار چـیـسـت ؟گـفـتـند: عادت ما بر این است و ما اینگونه بزرگان خود را احترام مى گذاریم . فـرمـود: ((اما هذا الذى زعمتم انه فیکم خلق تعظمون به الامراء. فواللّه ما ینفع ذلک الامراء و انکم لتشفون انفسکم و ابدانکم , فلا تعودوا له امـا آنـچـه را بـه عـنوان بزرگداشت از فرمانروایان پنداشته اید, به خدا سوگند بـراى امـیـران , ایـن کار شما سودى ندارد, جز اینکه موجب زحمت شما و اذیت بدنهاى شما خواهد شد. پس دیگر تکرار نکنید (390) بـه طـور کـلى آنچه از تاریخ برمى آید این است که دنیاى جاهلیت قبل از اسلام , مـدتـى را در یک دوران فترت دینى و خلا رسالت به سر برده است . خلا به وجود آمده راصدها و هزاران افکار و اعمال خرافى تسخیر نموده است که ما نمونه هاى بسیارى را در کتب مربوطه مى توانیم مطالعه کنیم . خـوشبختانه ظهور دین مبین اسلام و روشنگریهاى آن توانست به اکثر خرافات درگذشته خط بطلان بکشد, آنها را راهى موزه هاى تاریخى اجتماعى بشر نماید و علم و تعقل و تدبر توحیدى را جایگزین مقولات اساطیرى گرداند. اما با اینهمه جوامع بشرى هیچگاه نتوانسته از خرافات گذشته کاملا خود را پاکسازى کند و ازاندیشه هاى خرافى ساز و خرافه پرداز در امان بماند. شـایـد عـمـده عـلـت پـیـروزى سـریـع اسـلام بـر آن هـمـه خرافات جاهلى و عـقـیـم سـازى مـغزهاى خرافه پرداز, این بود که اعتقادات موجود آن روز جلوه مـذهـبـى بـه خودنگرفته بود و اگر گرفته بود تنها در تبعیت از آداب و رسوم پـیشینیان خلاصه مى شد,و پایه و دلیل محکمى بر اعتقاد خود نداشتند, هرچند کـه اکـثریت آنها, مدتها بدان متوسل مى شدند و به راحتى حاضر به اعراض از آن نبودند. (391) ((و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه آبائنا...)) (392) مـهـمـتـریـن بـدعـت و خـرافات و خطرناک ترین خرافات , در تاریخ ادیان آنجا شـکـل گـرفته که عنصر خرافات با عنصر شریعت آمیخته شده و معجون جدید اعتقادى , بارنگ و بوى مذهبى از آن تولد یافته است . پیشوایان اسلامى در مورد چـنین اعتقادات و اعمال ناشى از آن , اصطلاحا واژه ((بدعت )) را برگزیده اند و در بـیـان عـلـمـاى اسلامى گاهى از آن به عنوان ((تشریع )) در معنى مترادف بدعت , استفاده شده است . امام خمینى (ره ) مى نویسند: ((تـشریع , یعنى وارد کردن به دین چیزى را که از دین نیست . این مساوى است بابدعت .)) (393) و بـنا به دیدگاهى , ((بدعت )) امرى است مافوق ((تشریع )). در حقیقت , تفاوت بـیـن بـدعـت و تشریع در این است که در صدق بدعت , دعوت مردم به عمل به بدعت ,وجود دارد, اما در تشریع , چنین شرطى وجود ندارد. (394) پیشوایان دین مبین اسلام , به لحاظ احساس بیشترین خطر از جانب بدعتگزاران ودیـن تـراشان در عالم اسلام , پى درپى مسلمانان را مخاطب قرار داده و همواره نسبت به خطرات و عواقب وخیم آن هشدار داده اند. پیامبر گرامى اسلام فرموده اند: ((کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الى النار.)) هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى مسیرش به سوى آتش است . (395) على (ع ) فرمود: ((انما الناس رجلان , متبع شرعة و مبتدع بدعة )) بـه راسـتـى کـه مـردم دو گـروهـنـد: یـکـى پـیـرو راه شـرعـى و یـکـى پدیده آرنده بدعتى . (396) رسول خدا(ص ) فرمودند: ((من اعرض عن صاحب بدعة بغضا له , ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (397) آن کـه از بـدعت گذارى , خشمگینانه روى برگرداند, خداوند به قلب او ایمان واطمینان مى بخشد. همچنین فرمود: ((من ارعب صاحب بدعة ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (398) هـرکـس بـدعتگذاران را (در اثر قیام و مبارزه با آن ) بترساند, خداوند قلب او را باآرامش و ایمان پر مى کند. و در حـدیـث دیـگـر, از بـاب اتـمام حجت بر تمام عالمان و دانایان امتش , ابلاغ فـرمـودکـه : در زمـان ظهور بدعتها و اعتقادات خرافى ساکت نباشند و با بیان عـلمى نسبت به تخطئه آن قیام نمایند و اگر کسى چنین نکرد, لعنت خدا بر او باد ((اذا ظـهـرت الـبـدع فـى امـتـى , فـلـیظهر العالم علمه , فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه )) (399)
عاشورا و خرافه بندیها
واقـعـیـت ایـن اسـت کـه اسلام توانست با آموزشها و روشنگریهاى خود, تا حد زیادى بر خرافات و افکار باطل فایق آید و اجتماع متحول از دوران جاهلیت را که هنوزآبستن انواع خرافات بودند, تحت هدایت و رهنمودهاى اسلامى عقیم سازد. امـا بـه دنـبـال فـتـرت حـاکـمیت واقعى اسلام , که قرنها بر کشورهاى اسلامى مـسـتولى گردید و به تبع آن انواع روایات و احادیث سراسر کذب و ساختگى را وارد درصـحـیـفـه نـاب کلام معصومین (ع ) کرد, بدعتها و خرافاتى نیز همانند عـلـفهاى هرز دربوستان اسلامیت روییدند و سر برآوردند. و در قرون اخیر تولد کشورهاى استعمارگر که جز دین ستیزى و دنیاسوزى کشورهاى مسلمان نشین و مـسـتـضـعـف جـهان هدفى را دنبال نمى کردند, در راستاى پرورش خرافات کهنه شده و از یاد رفته ,با حرص و ولعى تمام به آبیارى و احیاى آن گیاهان هرز هـمـت گـمـاشتند و چه بسافتنه هایى را نیز به بار آوردند. و در این میان اساسا بیشترین سرمایه گذارى استعمار ازلحاظ دین ستیزى , با درک حقایق موجود در ادیـان و مـکـاتـب , در حول و حوش جهان تشیع صورت پذیرفت و آنچه در توان داشتند در این راه دریغ نورزید. روزى بـا سبز نمودن ((باب )) و ((بهاء)), ((مهدویت )) را هدف تیر خرافات قرار دادنـد وروزى دیـگـر بـا عـلم کردن ((کسروى )), اساس اسلام , یعنى ((وحى و خاتمیت )) را. و دراین اواخر به طرح شخصیت معکوسى به نام ((سلمان رشدى )) پرداختند, تا بااستفاده از روایات جعلى و خرافى و وارده در کتب حدیثى و روایى بـه بـزرگ نـمـایى افسانه ((غرانیق )) همت گمارد و قرآن و پیامبر خاتم (ص ) را مـورد اهانت و استهزا قراردهد و ((آیات رحمانى )) را به خیال باطل خود ((آیات شـیـطـانى )) قلمداد نماید, که ناگاه هدف فتواى مشهور امام خمینى (ره ) قرار گرفت و ناکام ماند, که گفته اند: ((مدعى خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد)) در طـول تـاریـخ , بـا ظـاهـر شـدن دست هر تعرضى به ساحت مقدس اسلام و قـرآن ,علما و فقهاى اسلامى با مبارزه بى امان خود در قطع و طرد آن دستهاى جـنـایتکارکوشیده اند و تا سرحد شهادت پیش رفته اند. تنها موضوعى که به نظر مـى رسـد بـه بلنداى مظلومیت حسین بن على (ع ) مظلوم و بى یاور مانده است , همان ((عاشورا)) و((حماسه عاشوراى حسینى )) است . (400) صـرف نـظـر از تـحریفات و پیرایه هاى لفظى و معنوى که آگاهانه و ناآگاهانه سیماى حماسى و تابناک عاشورا را در هاله اى از ابهام و تاریکى فرو برده و زورق گـلـرنـگ شـهـادت را شـکسته است , بحران خرافات و بدعتها نیز در این میان صلابت وشجاعت و پیام دهى و خیزش آورى عاشورا را تضعیف نموده و از فحواى بـلـنـدتوحیدى و از هیمنه عبودیت آن کاسته است , به طورى که منشور حریت ورهـایـى بـخـش نـقش بسته در رایت حسینى , در ریختن قطره اشکى که بوى معجزه صلیب ترسایان از آن متظاهر است خلاصه شده و ((چندان جنبه عاطفى واقـعـه عـاشـورا اهـمـیت یافته است که هرچیز براى رسیدن به دریاى عواطف مخاطبان ,مجاز و مشروع تلقى گردیده است .)) احـیـاى سـیـرت و سـنـت نـبوى (ص ) و ائمه اطهار(ع ) در این زمینه , بهترین الـگـوى خـداپـسـنـدى اسـت که مى تواند ما را در راهیابى به شیوه هاى صحیح عـزادارى بـرحـسـیـن بـن عـلـى (ع ) رهـنـمـون شـود و در اصـلاح اسلوبهاى خرافى گرایانه مددرساند.
روشهاى عزادارى در سیره و سنت
روایـات مـعـتـبـر حـکـایـت از عـزادارى و اشـکریزى پیامبران عظام - علیهم الـتحیة والسلام - بر حسین بن على (ع ) در روزگارانى که هنوز حسینى قدم به عـرصه وجودنگذاشته است , دارد. و پیامبر خدا(ص ) نیز در روز تولد حسین , آن دلـبـنـد گـرامـیش ودر دیگر مناسبتها, به یاد عاشورا اشک مى ریزد و بر گریه حسین تاب نیاورده ومى فرماید: ((گریه او مرا آزار مى دهد)). (401) گاه مى بینى که حسینش را در بر مى گیرد, و به سینه مى چسباند, با خاطرى پریشان به مجلس اصحاب وارد مى شود و از کشتنش خبر مى دهد گـاهـى , تـربـت او را بـه دست گرفته , مى بوید, زیر و رو مى کند, مى بوسد رابـه حـضـور جـمـعـیـت اصحاب مى آورد و اشک مى ریزد. و پى درپى , مجالس سوگوارى در خانه همسران خود برپا مى دارد (402) پدر بزرگوارش - امیرالمؤمنین على (ع ) - در مسیر صفین چون به کربلا رسید, درسمتى از لشکر ایستاده و نگاهى به راست و چپ کرده , سیلاب اشکش سرازیر شـدو فـرمـود: ((هـذا کـربلا یقتل فیه قوم یدخلون الجنة بغیر حساب ...)) اینجا کـربـلاسـت ,گـروهـى در آن کـشـتـه خـواهند شد که بى حساب وارد بهشت شوند... (403) خود ((سیدالشهدا))(ع ) مى فرمود: ((انا قتیل العبرة لا یذکر فى مؤمن الا استعبر)) من کشته ام براى اشک , مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه اش گیرد. (404) چـرا چنین نباشد؟ در حالى که عظمت مصیبت آن پیشواى بزرگ الهى داغى بر سینه اهل ایمان نهاده که هر آن با یادش شعله مى زند: النبى (ص ): ((ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین )) (405) و خـداونـد مـتـعـال مـحبت فوق العاده حسین (ع ) را در قلوب مؤمنان سارى و جارى ساخته است . النبى (ص ): ((ان للحسین محبة مکنونة فى قلوب المؤمنین )) (406) و ((حسین شناسى )) همواره در نهانخانه دل مؤمنان آشیانه زده است . النبى (ص ): ((ان الحسین (ع ) فى بواطن المؤمنین معرفة مکنونة )) (407) آرى , چـنـیـن ودیعه مبارکى در نهاد ایمان داران , هرچند در اثر ایجاد انحرافات واخـتـلافـات مـغرضانه در قشر وسیعى از ملل اسلامى به خاموشى گراییده و ازره آوردهـاى آن مـحروم مانده اند, ولى در جهان تشیع همان حرارت و محبت ومعروفت درونى , زنده و جاوید مانده و ان شاءاللّه خواهد ماند. اسـاسـا در تـاریـخ پـرفـراز و نـشـیـب سراسر مبارزه شیعه با دستگاههاى جبار وسـتـم پـیـشـه , در دورانـهـاى سـخت اختناق , پیروى از حسین (ع ) و حماسه عاشوراى حسینى , مهمترین عامل حرکت و نهضت محسوب مى شود. این مشعل هدایت وسعادت همواره با عنصر بى بدیل ((اشک )) فروزش یافته و جهان تشیع , نسل به نسل آن را به میراث برده اند, تا ستیغهاى بلند عزت و عظمت را براى خود کسب نمایند. امـام خـمینى (س ) مى فرمودند: ((ما ملت گریه هستیم و با همین اشکها سیل جـریـان مـى دهـیـم و سـرهـایـى کـه در مـقـابـل اسـلام ایـسـتاده است خرد مى کنیم .)) (408) بـا ایـن وصـف ((گریه )) براى سالار شهیدان (ع ) از رمز و راز خاصى برخوردار بـوده وقـطرات اشک که زبان دل و ترجمان محبت است , باران رحمت و غفران الهى رابراى عزاداران واقعى به همراه دارد. امـا بـایـد تـوجـه داشت که عزادارى بر امام حسین (ع ), با همه اهمیتى که باید قایل باشیم در مبانى اعتقادى اسلامى از یک عمل مستحب و یا مستحب مؤکد پا فـراتـرنـمـى گـذارد. بنابراین هرچند غافلان از این عمل استحبابى در محکمه وجـدان دیـنـى مـورد مذمت بوده و به علت اعراض از پاداش نیکوى الهى دچار نقصان و خسران هستند, ولى در پیشگاه عدل الهى مستوجب مجازات و مؤاخذه نیستند.
پـس ضـرورت دارد کـه در تـرازوى تـدبر و تفکر صحیح اسلامى سنجید که در پـیـشگاه خداوندى , غافلان از ثواب عزادارى بیشتر مقصرند یا خرافه گرایان در لفافه عزادارى و اشکریزان و اشک درآوران هنرمند و حرفه اى آیـا ائمـه مـعـصـومـیـن (ع ) بـه عـنـوان اسـلام مجسم , که الگوى رفتارى ما را تـشـکـیـل مى دهند و با علم لدنى بر تمام علوم و امور حوادث گذشته و آینده , عـالـم تـر وواقف تر هستند, و نسبت به حسین بن على (ع ), از من و تو نزدیک تر و پرمحبت ترند,کدام شیوه هاى عزادارى را آغاز مى کرده اند؟ آیا در تاریخ زندگى حضرت امام زین العابدین (ع ) به عنوان فرزند سالار شهیدان ونـاظـر بـر تمام وقایع هولناک و مصیبت بار عاشورا, در مدت عمر شریفش , جز ذکرمصایب عاشورا و گریه کردن سیاسى , عاطفى عمل دیگرى نمى توان یافت ؟ آیـا آن حـضـرت هـیچ وقت پس از واقعه جانگداز کربلا و اتمام دوران اسارت , به یادروزهایى که دشمن از کربلا تا شام وى را بسته به زنجیر راه برده بود, خود را بـه زنـجیرکشیده بود؟ یا به یاد عاشورا بر سر و سینه و پشت خود زنجیر کوبیده بـود؟ آیـا بـراى زنـده نگهداشتن واقعه عاشورا, به رسم عزادارى خراشى بر سر و صورت انداخته بود؟ آیا آن حضرت حتى در گذر از قتلگاه در اثر شدت مصیبت سیلى بر رخسارخود کوبیده بود؟ آیا سراسر محرم و صفر را لباس مکروه سیاه بر تن کرده بود؟و...؟ حـال اگـر مـا از ائمـه دیـن , در خـصـوص عزادارى , خارج از شئون اسلامى و شخصیت انسانى کارى را سراغ نداریم , پس با کدام تاسى , مراسم تبرک با نام و یاد حسین (ع )را اینچنین با رنگ خرافات و تحریفات آمیخته ایم ؟ لازم بـه یـادآورى اسـت که شئون خارج از دایره نصوص قرآن و سنت را به شرح زیرمى توان دسته بندى کرد: الـف : هـرچـنـد در کتاب و سنت بر تایید و اثبات امرى دلیلى وجود ندارد, ولى انـجـام آن بـه خـیر و صلاح فرد یا جامعه بوده و کار معقولى تشخیص داده شده اسـت .بـدیهى است که چنین امورى به امضاى شرع مقدس اسلام خواهد رسید. ((کل ماحکم به العقل حکم به الشرع ))
ب : کـتـاب و سـنـت بـا ایـنـکـه از امـورى نهى کرده است , ولى عواملى آنها را على رغم فقدان دلیل عقلى و منطقى در چارچوبهاى دینى و عبادى قالب بندى نـمـوده و مـردم را بـه تـبـعـیت از آن واداشته است , که اصطلاحا ((بدعت )) یا ((خرافات )) نامیده مى شوند. واضح است که شریعت نبوى (ص ) با چنین کارهاى ناپسندى نظر موافقى نداشته وعـامـلـیـن آن را مـسـتوجب مؤاخذه مى داند. از آن جمله است , ((قمه زنى )), ((قـفـل آویـزى از بـدن )), ((زنـجـیرزنى )), سیلى زدن به سر و صورت و سینه بـه طورى که بدن سرخ وکبود و مجروح شود, کشیدن صورت و بدن در صحن مشاهده مشرفه و خونى کردن آنها, و غیره , شرعا از امور حرام هستند, هرچند که در قالب عزادارى براى حسین بن على (ع ) تلقى گردند حـال جـاى سـئوال ایـنـجاست , که با ابداع چنین روشهاى عزادارى - از دوران صـفـویه تا حال - چرا علماى اسلام , اکثرا در مقابل آن سکوت اختیار کرده اند؟ و چرا به طورجدى با آن به مبارزه برنخاسته اند؟ سـئوال بـجایى است که تامل و تحقیق بیشترى را مى طلبد, ولى آنچه از شواهد وقـرایـن بـرمـى آیـد, این است که رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران , با نفوذ دولـت قـدرتـمـنـد عـثمانى به قسمتهاى شمالى ایران , مقارن بوده است . بروز تـعصبات مذهبى شیعه در مقابل دولت سنى مذهب عثمانى از یک طرف و نشان دادن قـوه شـهامت و شجاعت و عزم ملى در طرد عوامل و افکار بیگانه از کشور ایران از طرف دیگر, به اتخاذ چنین روشهایى در ایام سوگوارى عاشورا دامن زده است . بـنـابراین , لحاظ نمودن مصالح اجتماعى و سیاسى آن روز, سکوت را بر علماى بـلادآن روز تـکـلـیـف نموده است . اما سکوت ابتدایى همان و گسترش دامنه خـرافـات درعوام الناس همان . سپس روند فرآیند خرافات چنان در اعماق حس مـذهـبـى بـعـضـى از اجـتماعات ریشه مى زند که قدرت اعتراض از علما سلب مـى گـردد, نـاگـزیـر ((تقیه )) و((اجماع سکوت )) سه قرن متوالى بر حوزه ها حکمفرما مى شود. تـا ایـنـکـه در یـک قـرن گـذشـتـه به دنبال نهضت اصلاح طلبى مرحوم سید جـمـال الـدیـن اسـدآبـادى , از مـیان روحانیت شیعه , مرحوم ((محدث نورى )) (صـاحـب مستدرک الوسائل )) قد علم کرده و با نگارش کتاب ((لؤلؤ و مرجان )) تحریفات عاشورا را متذکرمى شود. (409) ((پـس از ایشان مرحوم سید محسن امین عاملى (صاحب اعیان الشیعه ) در این راه گـام نـهاد, که بى شک اصولى ترین , ریشه اى ترین , مهمترین و اثربخش ترین تـاثـیـر از آن ایـشـان اسـت . او نـزدیـک به یک قرن پیش (1319 ه.ق ) به اصلاح عـزاداریـهاى منطقه دمشق پرداخت و طولى نکشید که دامنه کار وى به تمامى بلاد عربى سرایت کرد. اوبرخلاف دیگران خطر را جدى گرفت و تمامى راهها را بر تحریف بست ... براى تسهیل اصلاح عزاداریها, خود کتابى مفصل در زندگانى چهارده معصوم نگاشت ,به نام ((المجالس السنیه )), رساله اى نگاشت در توضیح مرامش و رد مخالفین , به نام ((التنزیه فى اعمال الشبیه )) (که به فارسى ترجمه شـده اسـت ) و بـالاخـره عـملا جلوى اعمال خلاف به اعتقاد خویش (قمه زدن , زنـجـیـرزدن , استفاده از طبل و شیپور...) راگرفت . البته مخالفینش نیز بیکار ننشستند. در لبنان و عراق شدیدترین حملات را به او نمودند و حتى وى را خارج از دیـن و ((اموى )) نامیده اند, چراکه حرفهایش باسخنان اهل تسنن شباهتهایى داشت . مهمترین مدافع وى , مرحوم ((سید ابوالحسن اصفهانى )) (صاحب وسیلة النجاة ) بود که فتوایى بدین مضمون صادر نمود: ((اسـتـفـاده از شـمـشـیـر, زنـجـیـر, طبل , بوق و (آنچه شبیه به آن است ) در دستجات عزادارى عاشورا, حرام و غیرشرعى است )). مرحوم ((سید هبة الدین حسینى شهرستانى )) (صاحب الاسلام و الهیئت ) نیز از وى حـمـایـت مـى کـرد. امـا عـلـمایى چون ((سید عبدالحسین شرف الدین )), ((عـبـداللّه سـبیتى )), ((مرتضى آل یاسین )), ((عبدالحسین حلى )) و ((محمد حسین مظفر)) با وى مخالفت نمودند. (410) در یـک بررسى اجمالى , دوراندیشى و دید بى حشو و زواید مرحوم امین عاملى , بـرخواننده روشن مى گردد. ایشان زمانى سخن از آبروى تشیع در انظار جهانیا مـى گویدکه بسیارى نه تنها به آبروى شیعه در ناحیه خودشان نمى اندیشیدند, بـلـکـه آبـروى مـذهب جعفرى را در میان جمهورى غیرشیعه مى بردند. و البته برخورد نزدیک مرحوم امین با ساکنین اروپا, در سوریه , الجزایر, مصر و لبنان , در این دوراندیشى بى تاثیر نیست . ایـشـان در راسـتاى خرافه زدایى از چهره تابناک عاشورا در کتاب اعیان الشیعه چنین مى نویسند: ((ان اللّه سبحان و تعالى اوجب انکار المنکر بقدر الامکان بالقلب او الید او اللسان ومن اعظم المنکرات اتخاذ البدعة سنة والسنة بدعة والدعایة الیها و ترویجها... (و مـنـهـا ایـذاء الـنـفـس و ادخـال الـضـرر عـلـیها) بضرب الرؤوس و جرحها بالمدى والسیوف حتى یسیل دمها و بضرب الظهور سلاسل الحدید و غیر ذلک . و تـحـریـم ذلک ثابت بالعقل والنقل و ما هو معلوم من سهولة الشریعة و سماحتها الـذى تمدح به رسول اللّه (ص ) بقوله : ((جئتکم بالشریعة السهلة السمحاء)) و من رفـع الـحـرج والـمـشـقة فى الدین بقوله تعالى ((ما جعل علیکم فى الدین من حرج ...)) (411) یـعـنـى : هـمـانـا خـداوند سبحان مخالفت با کارهاى زشت و حرام را تا آنجا که مـیـسـراست , به وسیله قلب و دست و زبان واجب فرموده است . و از بزرگترین قـمـاش منکرات , بدعت را به جاى سنت گرفتن و سنت را بدعت فرض کردن و ترویج وفراخوانى مردم به سوى آن فکر باطل است . از جـمـلـه مـنـکـرات و بـدعتهاست : ایذاى جسم و زیان رسانى به آن , به وسیله قـمـه زنى تا جایى که خون جارى شود و زنجیرزنى به پشت و امثال آن , در حالى که حرمت آن کارها عقلا و شرعا ثابت شده است و با توجه به ((اصل آسان گیرى اسـلام )) کـه پـیامبراسلام بدان مباهات مى نماید و مى فرماید: ((براى شما دین راحت و آسانى آورده ام ))و با توجه به ((اصل عدم دشوارى و مشقت در دین )) که خـداى تـعـالـى در قـرآن مـتـذکـرگردیده است , حقیقت مطلب کاملا آشکار مى گردد. مـرحـوم امـیـن عـامـلـى در ادامه مى افزاید: قمه زدن , مذهب و اهل مذهب را بى آبرومى کند و مورد نفرت قرار مى دهد. این کار شیعه را افرادى جاهل , دیوانه و دور ازدستورات پسندیده شرع معرفى مى کند. امـامـان مـا - عـلـیـهم السلام - فرموده اند: (شما شیعیان و محبین ما) براى ما زیـنـت بـاشید نه مایه سرافکندگى , و چنان باشید که بگویند ((خدا بر جعفربن مـحـمـد(ص )رحـمـت فـرستد که چه پسندیده است و آنچه به یارانش آموخته اسـت )) آن وقـت بـنـگرید به عکسهاى قمه زنان که در مطبوعات و کوى و برزن انتشار مى یابد آیـا ایـن اسـت درس مـکـتـب امـام صادق (ع )؟ در زمان ائمه (ع ) هرگز چنین کارهایى انجام نمى شد و از آنان اجازه اى در این باره حتى در زمانى که جو جامعه بـا آنـان بـود(مـانـنـد اوایـل حـکـومـت عـبـاسـیـان و عـهـد خلافت مامون ) ندیده ایم . (412) مـتـاسـفـانـه ایـن جـوش و خـروش عـالـمانه صاحب ((اعیان الشیعه )) و موج خرافه ستیزى وى از سوى اندیشه هاى متحجرانه و مصلحت گرایانه , اجازه ورود به ایران را نیافت ,در نتیجه ((اجماع سکوت )) همچنان تداوم پیدا کرد. حـتـى بـعدها به رغم ظهور ((شخصیت معکوسى )) به نام ((کسروى )) (1296 - 1324هـ.ش ) کـه در نـوشـته هاى مسموم و مغرضانه خود به نامهاى ((ورجاوند بـنـیاد)),((پرچم )), ((پیمان )) و بویژه ((شیعى گرى )) از نثار هیچگونه اتهامى علیه شیعه دریغ ‌نورزیده , و با علم کردن خرافاتى از همین قماش , جهان تشیع را به خرافه پرستى متهم مى نمود, باز از سوى علماى طراز اول آن روز حوزه در رد اتهامات وارده فریادى بلند نگردید. در ایـن مـیـان تـنـهـا حـنـجـره اى کـه مـى غرد و به افشاگرى مشرب فکرى ((کـسـروى ))مـى پـردزاد و بـه دفـاع از ارزش هـاى اسلام کمر همت مى بندد, هـمـشـهـرى کسروى ,مرحوم ((حاج شیخ سراج انصارى )) است . وى که از تبار حـوزویـان سـخـت کـوش ومبارز به شمار مى رود و محضر علمى ((آیت اللّه سید هبة الدین شهرستانى )) - مدافع ((مرحوم امین عاملى )) - را درک کرده و ترجمه فـارسى کتاب ((الاسلام و الهیئت ))ایشان را منتشر نموده است , (413) و خود داراى تـالـیفاتى بوده و کتابهاى ((شیعه چه مى گوید)) و ((نبرد با بیدینى )) را صـرفـا در رد عـقـاید باطل و دروغبافیهاى کسروى تالیف و نشر داده است , در قسمتى از سخنانش چنین مى نویسد: کـسـروى کـه اسـتـاد نیرنگ است , میدان وسیعى را در این زمینه براى اجراى مـقـاصـدخود باز دیده و خرافاتى را که نمى دانم از چه سبب و از کجا پیدا شده اسـت ((شـیـعـى گرى )) به رخ ‌شیعیان کشیده است ... مثلا خرافاتى نظیر قمه زدن و زنجیرزدن و قفل به تن کردن ومانند آنها را بیشتر اهمیت داده است ... (در حالى کـه ) قـمـه زدن و مـانـنـد آن به هیچ وجه مربوط به دین نبوده و اساسا در نظر دانـشـمـندان حرام بوده است ونپذیرفتن نادانان دلیل بر بدى دین نخواهد بود. بـه طـورى کـه کـسـروى به حرف هیچکس گوش نداده و نمى دهد, همچنین نادانها هم همین طور بوده و هستند واینها دلیل بر ناتوانى دین نیست , بلکه دلیل بر سستى توده است . (414) پس از مرحوم حاج سراج نیز على رغم توسعه علمى و فکرى حوزه ها, روندسکوت هـمـچـنـان بـر حـوزه هـا مـسـتولى مى شود, و تنها گاه به گاه , نوشته هایى از شـهـیـدهـاشمى نژاد, در کتاب ((درسى که حسین (ع ) به انسانها آموخت )) و از شـادروان دکـتـرعـلـى شـریـعتى , بیشتر در کتاب ((تشیع علوى و صفوى )) و سـخـنـرانـیهایى از شهیدمطهرى تحت عنوان ((تحریفات عاشورا)) این فضاى سکوت را مى شکند. اما عدم حمایت علنى مراجع از این افکار روشنگرانه , مانع از مقبولیت و تبعیت آن در میان عامه مردم است . ((شهید هاشمى نژاد)) در کتاب فوق الذکر - که در سال 1347 ه.ش منتشر شده -مى نویسد: بـا کمال تاسف گاهى به نام عرض ارادت به پیشگاه مقدس حسین (ع ) کارهایى انجام مى شود که در برابر دنیاى روز موجب شرمسارى و سرافکندگى است . کـارهایى که نه با مقررات اسلامى سازش دارد و نه از نظر منطق صحیح و قابل درک اسـت . بـراى نـمـونـه بـایـد مـوضـوع ((قـمه زدن )) را یاد کرد. این عمل ناراحت کننده وچندش آور نه تنها با هیچ اصلى قابل تفسیر نیست , بلکه مخالفین و دشـمـنـان اسلام در داخل و خارج از آن به صورت یک حربه مؤثر و قاطع علیه آیین مقدس مااستفاده مى کنند... (415) بـالاخـره کـار بـدیـن مـنـوال بـود که روشنگریها کار خود را ساخت و سیماى انـقـلاب ,نقاب از چهره برانداخت و قیام مردمى علیه رژیم شاهنشاهى آغازیدن گرفت . باحلول ماه محرم سال 57, مردم ایران با پیامى از امام (ره ) مواجه شدند که در آن چنین آمده بود: ((اکـنـون که ماه محرم چون شمشیر الهى در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم وخطباى محترم و شیعیان عالیمقام سیدالشهدا - علیه الصلوة والسلام - اسـت بـایدحد اعلاى استفاده را از آن بنمایند و با اتکا به قدرت الهى , ریشه هاى بـاقـیـمـانـده ایـن درخـت ستمکارى را قطع نمایند که ماه محرم , ماه شکست قدرتهاى یزیدى وحلیه هاى شیطانى است ...)) (416) بـا ایـن پـیـام , مـحرم و عاشورا حقیقت اصلى خود را بازیافت و به چنان شعور و بـلـوغ فـرهنگى و سیاسى انجامید که اکثر خرافه کاریهاى متداول عاشورا در آن سـال رنـگ بـاخـته و به باد فراموشى سپرده شد. اما متاسفانه در سالهاى بعد از پـیـروزى انـقـلاب عـلاوه بر اینکه خرافات دوباره جان گرفته و تجدید شدند, شکلهاى دیگرى نیز -آگاهانه و ناآگاهانه - بر آن افزوده شد. اگر در تعدادى از شـهـرها به ((قمه زنى )) روزعاشورا بسنده مى شد, مشاهده گردید که در قالب هـیـئتها و دسته جاتى , به اربعین ,28 صفر, آخر صفر و حتى به نیمه رجب - روز وفـات حـضرت زینب کبرى (س ) -نیز سرایت پیدا کرد. وانگهى کار تا آنجا پیش رفـت کـه تـعـدادى از دسته جات در ورودبه صحن مطهر ثامن الائمه (ع ) بدون تـوجـه بـه آداب زیارت و ضرورت طهارت وپاکیزگى و حفظ وقار و طمانینه و خواندن ادعیه و تلاوت قرآن در مشاهد مشرفه ,برخى به حالت چهار دست و پا و هـرهـرکـنـان و برخى دیگر به طور خزنده و کشیدن صورت روى سنگفرشهاى صـحـن حـرم و خونى کردن آن و عده اى زنجیر وسیلى زنان به سر و صورت , به آداب زیارت و ایـن در حـالـى اسـت که عاملین آن در متن تشیع و اسلام ناب محمدى (ص ) تـحـت لواى حکومت و فرهنگ اسلامى زندگى مى کنند و خود را پیروان پر و پا قـرص دیـن و فـقـاهـت مـى دانـنـد اجتماعى چنین کارهایى در فقه اسلامى نیز: خراش پوست سر و صورت - بى آنکه خـون بیاید -((یک شتر)), و مجروح کردن سر و صورت و... به طورى که مقادیر کمى وارد گوشت شود, ((دو شتر)) دیه دارد. همچنین در سیلى زدن به صورت و دیـگـر اعـضـاى بـدن بـه طـورى کـه سـرخ شـود نـیـز ((دیه )) منظور شده است , (417) و در حدیثى از حضرت امیرالمؤمنین (ع ) آمده است که : ((نهى (رسول اللّه (ص )) عن تصفیق الوجه )) پیامبر خدا(ص ) از سیلى زدن بر صورت منع کرده است . (418) آنـگاه اضافه کن بر آن استفتا از امام خمینى (ره ) را درباره قمه زنى که در جراید چندسال قبل انتشار یافت , و در آن امام (س ) به ترک چنین عملى نظر دادند. بـنـابـرایـن بـایـد تـوجـه داشـت که اگر امام (ره ) در پیامهاى خویش به حفظ ((عـزادارى سـنـتـى )) سفارش داشتند, ساحت مقدس فقاهتى ایشان از تایید و پذیرش روالهاى خرافى و حرابه شرعى کاملا مبرا و به دور است . چـشـم انـدازى بـه قـول و فـعـل بـنـیـانـگـذار جـمهورى اسلامى ایران مبین چـگـونـگى موضعگیرى ایشان در مقابل روشهاى مرسوم در دسته جات حسینى است . امام (ره ) در بیان مثال از دسته جات حسینى , تنها, ((سینه زنى و نوحه سرایى )) را نـام بـرده و آن را لـفـظـا تـایـید نموده اند و به اقسام دیگر به هیچوجه اشاره اى نکرده اند.به عنوان مثال مطلب زیر را بنگرید: ((شـمـا گـمـان نـکـنـیـد که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دسته جات ((سـیـنـه زنى ونوحه سرایى )) نبود, 15 خرداد پیش مى آمد...)). (419) در این عاشورا به همان سنتهاى سابق عمل کنند... و دسته جات سینه زنى و نوحه خوانى به همان قوت خودش باشد. (420) و در مقام عمل نیز ما شاهد بودیم که امام (ره ) در طول زعامت و فقاهت خویش وولایـت امـر دهـسـالـه در ایـن کـشور, هیچگاه در مناسبت هاى عزادارى , جز دسـتـه جـات سینه زنى و نوحه سرایى را به حضور نپذیرفتند. و حتى در روزهاى عاشورا هم لباس سیاه بر تن نکردند. بـالاخـره پـالایـش عـاشـورا از تـحـریـفـات و خـرافـات , مطلبى است که باید بـه صـورت جـدى بررسى و دنبال شود. اگر سخن جز این نیست که ما زنده به عـاشـوراى زنـده هـسـتیم , پس باید تشکلهایى را در اصلاح آن به وجود آوریم و عـوامـل تـحـریف رابشناسیم و بشناسانیم . خوشبختانه موضعگیریهاى شجاعانه مـقـام مـعـظـم رهبرى طى دو سال گذشته , فضاى کاملا مساعدى را در این خصوص پدیدار ساخته است . بـراى خـرافـه زدایـى و اصـلاح ابتدایى عزاداریها و دسته جات حسینى مواردى راپیشنهاد مى نماید:
1 - پـاسـدارى از ارزشهاى عاشورایى ایجاب مى نماید که خطباى محترم نسبت بـه عموم خطابه ها به عزادارى تجدیدنظر نموده و موقعیتهاى زمانى و مکانى را دراین باره لحاظ فرمایند.
2 - واقـعـیـت ایـن اسـت کـه عـلى رغم فریادهاى مقام معظم رهبرى مبنى بر ایـنکه ((تحریفهاى حماسه عاشورا باید زدوده شود)) (421) و دستور معظم له به علماى بلاد که ((نگذارید مفاهیم و کارهاى تحریف آمیز و غلط چشمها و دلها را از چـهره مبارک و منور سیدالشهدا منصرف کند)) (422) متاسفانه از طرف عـلماى بلادبه علت ذهنیتهاى قبلى , تحول در خور صورت نپذیرفت . امید است کـه در کـلیه شهرها طى اجتماعات و سمینارهایى با حضور روحانیت و مداحان اهـل بـیـت وشـعـرا و... مـوضوع به طور جدى شکافته شده و نتایج به مورد اجرا گذاشته شود.
3 - در تـعـدادى از هـیـئت هـاى هفتگى حسینى , عزاداریهاى چندساعته را بر فراگیرى قرآن و حدیث و اخلاق و فقه اسلامى مقدم داشته اند, در نتیجه کثرت ایـن بـرنـامـه چـه بـسـا مـوجب تضییع واجبات و ورود اخبار جعلى و خرافى به عـزاداریـها شده ومحرمات را نیز به دنبال مى آورد, لذا علماى بلاد و سازمانهاى تبلیغات اسلامى موظف به کنترل و بیان رسالت خویش در این خصوص باشند, تا ان شـاءاللّه نـسـبـت به خرافه زدایى از سیماى منور حماسه عاشورا و جهان تشیع توفیق حاصل گردد.

367- لغتنامه دهخدا, ذیل خرافه
368- بنگرید به : همان
369- الاصـابـة فـى تـمـیـیـز الـصـحابه / عقلانى / نشر دار احیاء التراث العربى , بیروت /1/ 423
370- همان
371- راه تـکـامـل / احـمـد امـیـن / تـرجـمـه ادیـب لارى , احـمـد بـهـشتى / دارالکتب الاسلامیه / 6/ 209
372- الـمـیـزان / طباطبایى , محمد حسین / ترجمه مکارم شیرازى , ناصر/ چاپ دوم /2/ 320
373- بنگرید به : راه تکامل / 6/216, 209
374- ترجمه المیزان / 2/ 320
375- مقاله منتشرنشده ((خرافه پذیرى حس مذهبى ))/ فراستخواه , مقصود
376- همان
377- معنویت تشیع / طباطبایى , محمد حسین / نشر تشیع قم / 248 ـ 246
378- فروغ ابدیت / سبحانى , جعفر/ چاپ اول / 2/ 525
379- احزاب / 37
380- فروغ ابدیت / 2/ 803
381- الکامل فى التاریخ / ابن اثیر/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت / 2/ 404
382- شـرح نـهـج الـبـلاغـه / ابـن ابـى الـحـدیـد/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت /19/ 376
383- امالى , شیخ صدوق / نشر کتابخانه اسلامیه , تهران / 1362/ 415
384- نهج البلاغه / صبحى , صالح / خطبه 79
385- همان
386- ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه / امامى و آشتیانى / 1/ 179
387- الکامل فى التاریخ / 2/ 404
388- اسـلام و عـقـایـد و آراء بـشـرى یـا جاهلیت و اسلام / نورى , یحیى / چاپ ششم /541 ـ به نقل از درالمنثور
389- همان / پاورقى ص 486
390- شرح نهج البلاغه , ابن ابى الحدید/ 30/ 2030
391- بنگرید به : همان / 19/429 ـ 383, و, اسلام و عقاید و آراء بشرى یا جاهلیت و اسلام
392- لقمان / 21
393- مجله فقه / شماره اول ـ پائیز 1373/ 332/ مقاله یعقوبعلى برجى
394- همان / 335
395- همان
396- غـرر الـحـکـم و درر الـکـلـم / آمـدى / ترجمه , انصارى , محمدعلى / چاپ هشتم /1/ 296
397- میزان الحکمة / محمدى رى شهرى / چاپ اول / 1/ 382
398- همان
399- کافى / 1/ 54
400- حوزه / 39/ 19
401- راه و روش مـا راه و روش پـیـامـبـر مـاست / امینى , عبدالحسین / ترجمه موسوى همدانى / چاپ دوم , تهران / 219
402- همان / 225
403- الارشاد/ شیخ مفید/ ترجمه رسول محلاتى / نشر علمیه اسلامیه / 1/ 333
404- امالى / شیخ صدوق / چاپ تهران , 1362/ 137
405- مستدرک الوسائل / نورى , میرزا حسین / چاپ قدیم / 2/ 217
406- فلسفه اخلاق / مطهرى , مرتضى / انتشارات صدرا/ چاپ اول / 113
407- البحار/ مجلسى , محمد باقر/ 43/ 272
408- شـوق دیـدار/ رکـنى , محمد مهدى / نشر آستان قدس رضوى / چاپ اول / 197
409- بـنـگـریـد بـه : روزنـامـه سـلام / 884/28 خـرداد 1373/ ـ مقاله مرزبان حماسه عاشورا
410- همان
411- اعیان الشیعه / امین عاملى , سید محسن / 10/ 373
412- روزنامه سلام / 28 خرداد 1373
413- اسلام و هیئت / شهرستانى , سید هبة الدى / ترجمه سید هادى خسروشاهى آمقدمه ـ / چاپ سوم / 22
414- نبرد با بیدینى / انصارى , سراج / چاپ دوم / 61 ـ 58
415- درسـى کـه حـسـیـن (ع ) بـه انـسـانها آموخت / هاشمى نژاد, عبدالکریم / چاپ ششم / 404
416- صحیفه نور/ 3/ 226
417- تحریرالوسیله / امام خمینى / با ترجمه على اسلامى / 4/427 ـ 420
418- امالى / شیخ صدوق / 424
419- اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینى / چاپ اول / 85
420- صحیفه نور/ 15/ 208
421- روزنامه اطلاعات / 4 خرداد 1374
422- همان

نقش امام خمینى (ره ) در خرافه زدایى و بازسازى فرهنگ عاشورا

نقش امام خمینى (ره ) در خرافه زدایى و بازسازى فرهنگ عاشورا
 ((خرافه )) در وادى تعریف ادیبان فرهنگ نویس , درباره واژه ((خرافه )) معانى زیر را آورده اند:
- آنچه از میوه چیده شود.
- سخن خوش که از آن خنده آید.
- افسانه , حدیث دروغ , کلام باطل و افسانه اى که اصل ندارد.
- عقیده باطل و بى اساس . ((خـرافـات )) جـمـع ((خـرافـه )) اسـت و آن نـیـز به ترهات , داستانهاى شب , مـوهـومـات ,سـخـنـان بـیـهـوده و پـریـشـان که خوشایند باشند, معنى شده است . (367) وجـه تـسـمیه اباطیل و اساطیر به ((خرافه )) به طورى که از روایات برمى آید از آنجاست که در صدر اسلام , مرد پرى زاده اى (جن زده ) به نام ((خرافه )) - از قبیله غـدره -مـشـاهدات خود از پریان را براى دیگران بازگو مى کرد. از آنجا که باور کـردن چنین گفته هایى مشکل و غیرطبیعى مى نمود, مردم سخنان او را دروغ مـى پـنـداشـتـنـد ومـى گـفـتـند: ((هذا حدیث خرافة و هى حدیث مستملح کذب )) (368) این سخن ((خرافه )) است , هرچند که دروغ نمکین است . در روایـتـى آمـده اسـت کـه : روزى در حضور پیامبر خدا(ص ) از حدیث خرافه سـخـن بـه میان آمد. حضرت فرمود: ((رحم اللّه خرافة انه کان رجلا صالحا...)) و سپس گرفتارى او به دست جنیان را توضیح داد. (369) و در روایـت دیـگـرى از عـایـشـه - همسر حضرت رسول (ص ) - نقل شده است کـه :روزى پـیـامبر خدا(ص ) داستانى را براى زنانش تعریف مى کرد. یکى از آنها گـفـت :گـویـا ایـن ((حـدیث خرافه )) است . حضرت فرمود: آیا هیچ مى دانید خرافه کیست ؟ خـرافـه مـردى از قـوم ((غدره )) بود که مدتى به اسارت جنیان درآمد و پس از آزادى ومـراجعت , آنچه از کارهاى عجیب و غریب آنان دیده بود بازگو مى کرد, این بود که مردم چنین داستانهایى را ((حدیث خرافه )) نامیدند. (370
بـه طـور کـلى آنچه از نوشته ادیبان و لغت شناسان برمى آید این است که : اساسا ظهورواژه خرافه در مفهوم صرف , گفتارهاى افسانه اى محدود و مصطلح بوده اسـت . اماگذشت زمان توانسته مفهوم آن را توسعه بخشد و علاوه بر اطلاق آن به اباطیل واکاذیب اساطیرى , به عقاید باطل و عملکردهاى جاهلانه و بى اساس , وموهوم پرستى نیز تسرى یابد. تا آنجا که امروزه در اصطلاح عامه , رواج آن بیشتر دراطلاق مفهوم اخیر است . بـنـابـرایـن , ((هـر عـقیده و عملى که متکى به دلایل علمى و یا مستند به نص آسـمـانـى ویـا آزمـایـش عـمـلـى صـحـیـح نـبـاشد خرافى و پوچ و بى ارزش است .)) (371) به بیانى دیگر: اعتقاداتى که متکى به علم نیست , یعنى انسان یقین به آن ندارد و یـایـقـیـن بـه دخـالـت داشـتـن آن در خیر و شر خود ندارد, اعتقادات خرافى محسوب مى شود. (372)
زمینه هاى ظهور خرافات
شـنـاسـایـى مـبـنـاى عمومى خرافات شایان دقت است . زیرا خرافه پذیرى یکى ازمعضلات اجتماعى است که از گذشته هاى بسیار دور, دامنگیر بشریت بوده و هـرقـوم و مـلتى با نوعى از خرافات دست و پنجه نرم کرده است . حتى در عصر حـاضـرکـه بـه دوران شـکـوفـایـى علم و صنعت , و سیر تکاملى انسان از وادى سـخـت افـزارى بـه سـوى نرم افزارى شهرت یافته , و انسان داعیه شکستن اسرار درونى هسته هاى فیزیکى و نفوذ در کرات دیگر آسمانى را دارد, هنوز هم ابر تیره خرافات در شرق وغرب عالم سایه انداخته است . در ایـن مـیـان هـرچـنـد غـرب بـا اسـتـخـدام بـیشترى عوامل و دستگاههاى تبلیغاتى جهان , قصد تبرئه خود از وجود خرافات را دارد و سالها نسبت به ظهور و نمود آن در مشرق زمین کوشیده و همچنان مى کوشد, ولى واقعیتهاى موجود برخلاف آن حکم مى کند, و آنچه مى نماید این است که بدون مبالغه اگر خرافات از نـوع غـربـى واروپـایـى را بیش از نوع شرقى آن ندانیم , باید اعتراف کنیم که اروپـایـیـان در پیروى ازخرافات دست کمى از شرقیها ندارند. با این تفاوت که با گـسـتـرش افـکـار اسلامى ونمود واقعیتهاى فرهنگ دینى , با چنین خرافاتى مبارزه شده و از آن روزبه روز کاسته مى شود, در حالى که رکود و جمود حاکم بر فـرهـنـگ مـادى غـربـى - کـه فـاقـد قدرت واصالت معنوى نیز هست - روند فـزونـى بـخـش خـرافـات را مـؤثر گردیده و آنان را درکجراهه ها و پرتگاههاى انـحـطـاط اخـلاق آنـچنان گرفتار نموده است که متداول ترین خرافات آنان از قـبیل : نحوست عدد 13, نحوست گذشت از زیر نردبان , خوردن نان و شراب در عـیـد مخصوص به نیت حلول مسیح در آنها, اعتقاد به نعل اسب به عنوان طلسم سـعـادت , گـسترش اعتقاد و اقبال به جادوگران و فالگیران و... (373) را در مقابل آن انحطاط معنوى باید به هیچ انگاشت . پـرداخـتـن بـه ایـن مـوضـوع و شـمارش گونه هاى فراوان خرافات غربیان از حـوصـلـه بـحث ما خارج است . و به آنچه که در ظهور و بروز خرافات مدخلیت داردمى پردازیم . مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى نویسد: ((انسان عقاید و آرایش از فطرت سرچشمه مى گیرد - فطرتى که او را وادار به بـحث و کنجکاوى درباره علل موجودات مى کند و از نظر عمل نیز طبیعت او را بـه تـکـامل واقعى و حقیقى دعوت مى نماید - لذا در هیچ قسمت حاضر نیست , پـیـروى ازعـقاید خرافى که متکى به جهالت و نادانى است بکند, ولى عواطف و احـسـاسـات بـاطـنـى - مخصوصا ترس و امید - که تحت تاثیر خیالات تحریک مـى شـود, درپاره اى از موارد وادار به قبول عقاید خرافى مى کند... براى دیگران نـیـز نقل مى کند وهمان احساسات و تصورات را در او به وجود مى آورد و کم کم این عقیده خرافى وبى اساس در میان مردم منتشر مى گردد. و گـاه مـى شـود کـه به دنبال این تصورات , حس دفاع انسان تحریک مى شود و قـوه خـیـالیه او را وادار به انجام اعمالى خرافى براى دفع شر این موجود موهوم مـى کـنـد وچـه بـسـا بـه دیـگران هم تعلیم داده و به صورت یک سنت خرافى رایج مى گردد (374) بـنـابـراین , با اطمینان مى توان پذیرفت که یکى از خصایص تاریخى منفى دین , این بوده که احساسات و تصورات و اعتقادات و تعبدات مذهبى مردمان , همواره درمـعـرض جـهـالـت , خـرافـات , قـالـبـى شدن و تعجب آلود شدن و انحطاط بـوده اسـت , (375) کـه در طـول زمـانـهـا بـه شـکـلهاى ((بت پرستى , ارباب انواع ,شخصیت پرستى , تقلید از سنتهاى آبا و اجدادى )) (376) , حب و بغضهاى افـراطى ,پیروى از هوا و هوسها و انواع جعلیات و بدعتها به تناسب زمان و مکان , ظهور وبروز داشته است . در بـاب عـلـل خـرافـه پـذیـرى حـس مـذهـبـى , مـکـاتب و فلاسفه غرب نیز دیـدگـاهـهایى دارند و در این مورد به بحث و بررسى نشسته اند. هگل , کنت , و فـیـلسوفان تجربى همچون کانت , راسل , ویتگنستاین , کارناب و آمیر هرکدام از دیـدگـاهـى و از بـعـدى بـه مـوضـوع پـرداخـتـه اند. اما از آنجایى که مبانى و دیدگاههاى آنان در آیینه فلسفه متکامل اسلامى و از دیدگاه عقلانى , خالى از ایراد و انتقاد منطقى نیست , و ازطرفى وارد شدن به آرا و نظریات مزبور مستلزم نقادى و رفع ابهامات خواهد بود -که ما در این مقاله بر چنین موضعى نیستیم - لذا از آن صرف نظر مى کنیم و به راههاى درمان این آسیب اجتماعى مى پردازیم .
چگونه باید خرافه زدایى کرد؟
مـرحـوم عـلامـه طباطبایى بر این باور است که : ((دانشمندان و خواص مردم , پـیـوسـتـه بـراى مـحو آثار این خرافات که در ارواح عامه مردم جاى گرفته به لـطایف الحیل به فعالیت پرداختند تا مردم آگاه و بیدار گردند, ولى این دردى اسـت کـه طـبـیـب را خـسته کرده است , زیرا انسان از طرفى در آراى نظرى و مـعـلـومـات حـقیقى و خالى از تقلیدنیست و از طرف دیگر داراى احساسات و عواطف نفسانى است . متاسفم که به اطلاع خوانندگان برسانم که دانشمندان تا بـه امروز در معالجه این درد, پیروزى وموفقیت نیافته اند... (اما) راهى که قرآن مجید در این قسمت پیموده است این است که :
1 - در مـرحـله آراى نظرى به انسان دستور مى دهد که از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنند. هیچ فردى حق ندارد بدون علم یک کلمه سخن بگوید.
2 - در قـسـمـتـهـاى عملى امر مى کند که افراد در جستجوى عملى باشند که مـوردپسند خدا باشد و نزد او باقى باشد. اگر عمل مطابق خواسته دل هم باشد سـعـادت دنـیا و آخرت (هردو) در آن است . و اگر حرمان از خواهش دل در کار است اجرعظیمى در نزد خدا دارد که : و ما عنداللّه خیر و ابقى )) (377)
خرافه ستیزى عملى در صدر اسلام
بـه طـورى کـه گـفـتـیـم , خـرافـه پـذیـرى از بیماریهاى مزمن , واگیردار و صـعـب الـعـلاج اجـتـماعات بشرى است که نیاز به درمان و پیشگیرى از نفوذ و گسترش آن دارد.به لحاظ اینکه معمولا همگان را مبارزه لفظى مفید نمى افتد, شـواهد تاریخى نشان مى دهد که پیشوایان اسلامى و گاهى به تبع آنان خلفا نیز به مبارزه عملى با خرافات برخاسته اند که ذیلا به نمونه هاى اشاره مى شود:
1 - ((جـامـعـه عـرب پـسـرخـوانده را مانند پسر واقعى فرض مى کردند. پیامبر مامورگردید که این روش غلطى را به وسیله ازدواج با ((زینب )) که سابقا همسر پـسـرخـوانده او (زید) بود, از بین ببرد و این شیوه ناستوده را با عملى که اثر آن بیش از گفتن وجعل قانون است , از میان مردم عرب بردارد, و این ازدواج علتى جـز ایـن نـداشـته است . از آنجا که کمتر کسى جرئت داشت که این برنامه را در دنیاى آن روز - که ازدواج با پسرخوانده قبح مصنوعى غریبى داشت - اجرا کند, خداوند پیامبر رارسما براى این کار دعوت فرمود, چنانکه مى فرماید, (378) هـنـگـامـى کـه زیـد, زیـنـب را طلاق داد, او را به ازدواج تو درآوردیم تا براى مـؤمـنـان دربـاره هـمـسران پسرخوانده خود, زمانى که آنها را طلاق مى دهند محدودیتى نباشد.)) (379)
2 - ((روزى که ابراهیم درگذشت , آفتاب گرفت . گروهى بى خبر از نوامیس و قـوانـین طبیعى جهان , تصور کردند که آفتاب براى مرگ ابراهیم گرفته است . بـه طـور مـسلم چنین اندیشه باطل , اگرچه افسانه و موهوم بود, ولى در ظاهر بـه نـفع پیامبر تمام مى شد و اگر پیامبر یک رهبر عادى و مادى بود جا داشت بر این اندیشه , صحه وامضا بگذارد و از این راه عظمت و بزرگى خود را ثابت نماید. ولـى او بـرخـلاف چنین تصورى برفراز منبر رفت و مردم را از حقیقت امر آگاه ساخت و فرمود: هان اى مردم بدانید: ((ان الـشـمس و القمر آیتان من آیات اللّه , یجریان بامره , مطیعان له لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته - آفتاب و ماه از نشانه هاى قدرت خدا هستند. آنها بر طبق سـنـن طـبـیـعـى و قـوانـینى که خدا بر آنها مقرر داشته است در مسیر خاصى مى گردند, هرگزبراى مرگ کسى و یا تولد کسى نمى گیرند...)) (380)
3 - هـنـگـامـى کـه امـیرالمؤمنین على (ع ), عازم جنگ با خوارج بود, منجمى بـه نـام سـافـربـن عـفیف الازدى (381) (برادر اشعث بن قیس ) به آن حضرت گـفـت : ((لاتـحـاربـهـم الـیـوم فـان الـقـمـر فـى الـعـقـرب , فقال قمرنا ام قمرهم ؟)) (382) امـروز بـراى جـنـگ اقـدام نـکـنـید, زیرا که قمر در عقرب است , (حضرت در یک پاسخى متقن و اعجازآمیز) فرمود: آیا قمر ما در عقرب است یا قمر آنها؟ یعنى باچنان فرضى , شکست متوجه ما خواهد بود یا متوجه دشمن , و یا هردو سـپـس حـضـرت , بـراى ایـنکه این سخن به تضعیف روحیه اصحاب و سربازان اسلام نینجامد و از آنان کاملا رفع ابهام نماید, رو به سوى منجم کرد و پرسید: ((آیـا مـى دانـى کـه در شـکـم این حیوان چیست ؟ نر است یا ماده ؟ گفت اگر حساب کنم مى دانم . فرمود: هرکه این سخن تو را باور کند, قرآن را دروغ شمرده اسـت کـه مـى فرماید: به راستى نزد خداست علم به ساعت , و او باران فرو بارد و بـداند که دررحم چیست . کسى نمى داند که فردا چه پیش آید و نمى داند که در کـدام سرزمینى مى میرد... اى منجم کـه مـا را بـازمـى دارى حـرکـت مـى کـنـیم . (383) سپس دستور داد که اى (384) به نام خدا, قدم رو و در همان صحنه سفارش کرد که : ((ایـهـا الـنـاس , ایـاکم و تعلم النجوم , الا ما یهتدى به فى بر او بحر, فانها تدعوا الى الکهانة ...)) (385) اى مـردم سـتـارگـان )برحذر باشید, جز آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را هدایت کند, چه اینکه نجوم به سوى کهانت دعوت کند... (386) پـس زمـانـى کـه آن حـضرت , پیروزمندانه از جنگ فراغت یافت , خدا را حمد و سـپـاس کرد و فرمود: ((اگر در ساعتى که منجم به ما پیشنهاد مى کرد حرکت مـى کـردیـم ,اشـخاص نادان مى گفتند: در زمانى که منجم گفته بود حرکت کردند, و در نتیجه به پیروزى رسیدند.)) (387)
4 - شـبـى رسـول خـدا(ص ) بـا جـمـعى از اصحاب در نقطه اى نشسته بودند, ناگاه ستاره اى دنباله دار درخشیدن گرفت و پس از طى فاصله اى خاموش شد. حـضـرت رو بـه حاضران کردند و پرسیدند: در گذشته (ایام جاهلیت ) راجع به چنین حادثه اى چه عقیده اى داشتید؟ پاسخ دادند: این حادثه جوى را نشان تولد مـولودى عظیم ویا مرگ شخصیتى عظیم مى دانستیم اینک دانسته باشید,این حادثه فلکى نه به موت کسى مرتبط است و نه به حیات کسى . (388)
5 - در مـقـدمه کتاب ((الاصنام کلبى )) آمده است : بیعة الرضوان (که در واقعه ((صـلـح حـدیبیه )) حضرت رسول از اصحاب , بیعت خواست و بیعت نمودند, و آیـه اى درایـن بـاب نـازل شـده ) در زیـر ((شـجـره )) و درختى واقع شده بود. مـسلمانان به یادگار آن بیعت , که به ((بیعة الرضوان )) موسوم شده , و نزول آیه در زیـر آن شـجـره , آن درخت رابا یک نوع احترام مى نگریستند. خلیفه ثانى در روزگـار خـلافـت خـود, دسـتور داد تاآن درخت را از بیخ برکنند تا نکند طبع خرافه ساز بشر این درخت را به مرور زمان به سرحد ((الوهیت )) برساند (389)
6 - حـضـرت امیرالمؤمنین على (ع ) در مسیر صفین , گذرش از شهر ((انبار)) افـتـاد.مردم آن شهر به استقبال شتافتند. با مشاهده آن حضرت از اسبهاى خود پیاده شده و در رکاب ایشان به هلهله و پایکوبى پرداختند... حضرت فرمود: ((مـا اردتـم بـهـذا الذى صنعتم ؟)) چرا چنین مى کنید؟ منظور شما از این کار چـیـسـت ؟گـفـتـند: عادت ما بر این است و ما اینگونه بزرگان خود را احترام مى گذاریم . فـرمـود: ((اما هذا الذى زعمتم انه فیکم خلق تعظمون به الامراء. فواللّه ما ینفع ذلک الامراء و انکم لتشفون انفسکم و ابدانکم , فلا تعودوا له امـا آنـچـه را بـه عـنوان بزرگداشت از فرمانروایان پنداشته اید, به خدا سوگند بـراى امـیـران , ایـن کار شما سودى ندارد, جز اینکه موجب زحمت شما و اذیت بدنهاى شما خواهد شد. پس دیگر تکرار نکنید (390) بـه طـور کـلى آنچه از تاریخ برمى آید این است که دنیاى جاهلیت قبل از اسلام , مـدتـى را در یک دوران فترت دینى و خلا رسالت به سر برده است . خلا به وجود آمده راصدها و هزاران افکار و اعمال خرافى تسخیر نموده است که ما نمونه هاى بسیارى را در کتب مربوطه مى توانیم مطالعه کنیم . خـوشبختانه ظهور دین مبین اسلام و روشنگریهاى آن توانست به اکثر خرافات درگذشته خط بطلان بکشد, آنها را راهى موزه هاى تاریخى اجتماعى بشر نماید و علم و تعقل و تدبر توحیدى را جایگزین مقولات اساطیرى گرداند. اما با اینهمه جوامع بشرى هیچگاه نتوانسته از خرافات گذشته کاملا خود را پاکسازى کند و ازاندیشه هاى خرافى ساز و خرافه پرداز در امان بماند. شـایـد عـمـده عـلـت پـیـروزى سـریـع اسـلام بـر آن هـمـه خرافات جاهلى و عـقـیـم سـازى مـغزهاى خرافه پرداز, این بود که اعتقادات موجود آن روز جلوه مـذهـبـى بـه خودنگرفته بود و اگر گرفته بود تنها در تبعیت از آداب و رسوم پـیشینیان خلاصه مى شد,و پایه و دلیل محکمى بر اعتقاد خود نداشتند, هرچند کـه اکـثریت آنها, مدتها بدان متوسل مى شدند و به راحتى حاضر به اعراض از آن نبودند. (391) ((و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه آبائنا...)) (392) مـهـمـتـریـن بـدعـت و خـرافات و خطرناک ترین خرافات , در تاریخ ادیان آنجا شـکـل گـرفته که عنصر خرافات با عنصر شریعت آمیخته شده و معجون جدید اعتقادى , بارنگ و بوى مذهبى از آن تولد یافته است . پیشوایان اسلامى در مورد چـنین اعتقادات و اعمال ناشى از آن , اصطلاحا واژه ((بدعت )) را برگزیده اند و در بـیـان عـلـمـاى اسلامى گاهى از آن به عنوان ((تشریع )) در معنى مترادف بدعت , استفاده شده است . امام خمینى (ره ) مى نویسند: ((تـشریع , یعنى وارد کردن به دین چیزى را که از دین نیست . این مساوى است بابدعت .)) (393) و بـنا به دیدگاهى , ((بدعت )) امرى است مافوق ((تشریع )). در حقیقت , تفاوت بـیـن بـدعـت و تشریع در این است که در صدق بدعت , دعوت مردم به عمل به بدعت ,وجود دارد, اما در تشریع , چنین شرطى وجود ندارد. (394) پیشوایان دین مبین اسلام , به لحاظ احساس بیشترین خطر از جانب بدعتگزاران ودیـن تـراشان در عالم اسلام , پى درپى مسلمانان را مخاطب قرار داده و همواره نسبت به خطرات و عواقب وخیم آن هشدار داده اند. پیامبر گرامى اسلام فرموده اند: ((کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الى النار.)) هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى مسیرش به سوى آتش است . (395) على (ع ) فرمود: ((انما الناس رجلان , متبع شرعة و مبتدع بدعة )) بـه راسـتـى کـه مـردم دو گـروهـنـد: یـکـى پـیـرو راه شـرعـى و یـکـى پدیده آرنده بدعتى . (396) رسول خدا(ص ) فرمودند: ((من اعرض عن صاحب بدعة بغضا له , ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (397) آن کـه از بـدعت گذارى , خشمگینانه روى برگرداند, خداوند به قلب او ایمان واطمینان مى بخشد. همچنین فرمود: ((من ارعب صاحب بدعة ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (398) هـرکـس بـدعتگذاران را (در اثر قیام و مبارزه با آن ) بترساند, خداوند قلب او را باآرامش و ایمان پر مى کند. و در حـدیـث دیـگـر, از بـاب اتـمام حجت بر تمام عالمان و دانایان امتش , ابلاغ فـرمـودکـه : در زمـان ظهور بدعتها و اعتقادات خرافى ساکت نباشند و با بیان عـلمى نسبت به تخطئه آن قیام نمایند و اگر کسى چنین نکرد, لعنت خدا بر او باد ((اذا ظـهـرت الـبـدع فـى امـتـى , فـلـیظهر العالم علمه , فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه )) (399)
عاشورا و خرافه بندیها
واقـعـیـت ایـن اسـت کـه اسلام توانست با آموزشها و روشنگریهاى خود, تا حد زیادى بر خرافات و افکار باطل فایق آید و اجتماع متحول از دوران جاهلیت را که هنوزآبستن انواع خرافات بودند, تحت هدایت و رهنمودهاى اسلامى عقیم سازد. امـا بـه دنـبـال فـتـرت حـاکـمیت واقعى اسلام , که قرنها بر کشورهاى اسلامى مـسـتولى گردید و به تبع آن انواع روایات و احادیث سراسر کذب و ساختگى را وارد درصـحـیـفـه نـاب کلام معصومین (ع ) کرد, بدعتها و خرافاتى نیز همانند عـلـفهاى هرز دربوستان اسلامیت روییدند و سر برآوردند. و در قرون اخیر تولد کشورهاى استعمارگر که جز دین ستیزى و دنیاسوزى کشورهاى مسلمان نشین و مـسـتـضـعـف جـهان هدفى را دنبال نمى کردند, در راستاى پرورش خرافات کهنه شده و از یاد رفته ,با حرص و ولعى تمام به آبیارى و احیاى آن گیاهان هرز هـمـت گـمـاشتند و چه بسافتنه هایى را نیز به بار آوردند. و در این میان اساسا بیشترین سرمایه گذارى استعمار ازلحاظ دین ستیزى , با درک حقایق موجود در ادیـان و مـکـاتـب , در حول و حوش جهان تشیع صورت پذیرفت و آنچه در توان داشتند در این راه دریغ نورزید. روزى بـا سبز نمودن ((باب )) و ((بهاء)), ((مهدویت )) را هدف تیر خرافات قرار دادنـد وروزى دیـگـر بـا عـلم کردن ((کسروى )), اساس اسلام , یعنى ((وحى و خاتمیت )) را. و دراین اواخر به طرح شخصیت معکوسى به نام ((سلمان رشدى )) پرداختند, تا بااستفاده از روایات جعلى و خرافى و وارده در کتب حدیثى و روایى بـه بـزرگ نـمـایى افسانه ((غرانیق )) همت گمارد و قرآن و پیامبر خاتم (ص ) را مـورد اهانت و استهزا قراردهد و ((آیات رحمانى )) را به خیال باطل خود ((آیات شـیـطـانى )) قلمداد نماید, که ناگاه هدف فتواى مشهور امام خمینى (ره ) قرار گرفت و ناکام ماند, که گفته اند: ((مدعى خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد)) در طـول تـاریـخ , بـا ظـاهـر شـدن دست هر تعرضى به ساحت مقدس اسلام و قـرآن ,علما و فقهاى اسلامى با مبارزه بى امان خود در قطع و طرد آن دستهاى جـنـایتکارکوشیده اند و تا سرحد شهادت پیش رفته اند. تنها موضوعى که به نظر مـى رسـد بـه بلنداى مظلومیت حسین بن على (ع ) مظلوم و بى یاور مانده است , همان ((عاشورا)) و((حماسه عاشوراى حسینى )) است . (400) صـرف نـظـر از تـحریفات و پیرایه هاى لفظى و معنوى که آگاهانه و ناآگاهانه سیماى حماسى و تابناک عاشورا را در هاله اى از ابهام و تاریکى فرو برده و زورق گـلـرنـگ شـهـادت را شـکسته است , بحران خرافات و بدعتها نیز در این میان صلابت وشجاعت و پیام دهى و خیزش آورى عاشورا را تضعیف نموده و از فحواى بـلـنـدتوحیدى و از هیمنه عبودیت آن کاسته است , به طورى که منشور حریت ورهـایـى بـخـش نـقش بسته در رایت حسینى , در ریختن قطره اشکى که بوى معجزه صلیب ترسایان از آن متظاهر است خلاصه شده و ((چندان جنبه عاطفى واقـعـه عـاشـورا اهـمـیت یافته است که هرچیز براى رسیدن به دریاى عواطف مخاطبان ,مجاز و مشروع تلقى گردیده است .)) احـیـاى سـیـرت و سـنـت نـبوى (ص ) و ائمه اطهار(ع ) در این زمینه , بهترین الـگـوى خـداپـسـنـدى اسـت که مى تواند ما را در راهیابى به شیوه هاى صحیح عـزادارى بـرحـسـیـن بـن عـلـى (ع ) رهـنـمـون شـود و در اصـلاح اسلوبهاى خرافى گرایانه مددرساند.
روشهاى عزادارى در سیره و سنت
روایـات مـعـتـبـر حـکـایـت از عـزادارى و اشـکریزى پیامبران عظام - علیهم الـتحیة والسلام - بر حسین بن على (ع ) در روزگارانى که هنوز حسینى قدم به عـرصه وجودنگذاشته است , دارد. و پیامبر خدا(ص ) نیز در روز تولد حسین , آن دلـبـنـد گـرامـیش ودر دیگر مناسبتها, به یاد عاشورا اشک مى ریزد و بر گریه حسین تاب نیاورده ومى فرماید: ((گریه او مرا آزار مى دهد)). (401) گاه مى بینى که حسینش را در بر مى گیرد, و به سینه مى چسباند, با خاطرى پریشان به مجلس اصحاب وارد مى شود و از کشتنش خبر مى دهد گـاهـى , تـربـت او را بـه دست گرفته , مى بوید, زیر و رو مى کند, مى بوسد رابـه حـضـور جـمـعـیـت اصحاب مى آورد و اشک مى ریزد. و پى درپى , مجالس سوگوارى در خانه همسران خود برپا مى دارد (402) پدر بزرگوارش - امیرالمؤمنین على (ع ) - در مسیر صفین چون به کربلا رسید, درسمتى از لشکر ایستاده و نگاهى به راست و چپ کرده , سیلاب اشکش سرازیر شـدو فـرمـود: ((هـذا کـربلا یقتل فیه قوم یدخلون الجنة بغیر حساب ...)) اینجا کـربـلاسـت ,گـروهـى در آن کـشـتـه خـواهند شد که بى حساب وارد بهشت شوند... (403) خود ((سیدالشهدا))(ع ) مى فرمود: ((انا قتیل العبرة لا یذکر فى مؤمن الا استعبر)) من کشته ام براى اشک , مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه اش گیرد. (404) چـرا چنین نباشد؟ در حالى که عظمت مصیبت آن پیشواى بزرگ الهى داغى بر سینه اهل ایمان نهاده که هر آن با یادش شعله مى زند: النبى (ص ): ((ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین )) (405) و خـداونـد مـتـعـال مـحبت فوق العاده حسین (ع ) را در قلوب مؤمنان سارى و جارى ساخته است . النبى (ص ): ((ان للحسین محبة مکنونة فى قلوب المؤمنین )) (406) و ((حسین شناسى )) همواره در نهانخانه دل مؤمنان آشیانه زده است . النبى (ص ): ((ان الحسین (ع ) فى بواطن المؤمنین معرفة مکنونة )) (407) آرى , چـنـیـن ودیعه مبارکى در نهاد ایمان داران , هرچند در اثر ایجاد انحرافات واخـتـلافـات مـغرضانه در قشر وسیعى از ملل اسلامى به خاموشى گراییده و ازره آوردهـاى آن مـحروم مانده اند, ولى در جهان تشیع همان حرارت و محبت ومعروفت درونى , زنده و جاوید مانده و ان شاءاللّه خواهد ماند. اسـاسـا در تـاریـخ پـرفـراز و نـشـیـب سراسر مبارزه شیعه با دستگاههاى جبار وسـتـم پـیـشـه , در دورانـهـاى سـخت اختناق , پیروى از حسین (ع ) و حماسه عاشوراى حسینى , مهمترین عامل حرکت و نهضت محسوب مى شود. این مشعل هدایت وسعادت همواره با عنصر بى بدیل ((اشک )) فروزش یافته و جهان تشیع , نسل به نسل آن را به میراث برده اند, تا ستیغهاى بلند عزت و عظمت را براى خود کسب نمایند. امـام خـمینى (س ) مى فرمودند: ((ما ملت گریه هستیم و با همین اشکها سیل جـریـان مـى دهـیـم و سـرهـایـى کـه در مـقـابـل اسـلام ایـسـتاده است خرد مى کنیم .)) (408) بـا ایـن وصـف ((گریه )) براى سالار شهیدان (ع ) از رمز و راز خاصى برخوردار بـوده وقـطرات اشک که زبان دل و ترجمان محبت است , باران رحمت و غفران الهى رابراى عزاداران واقعى به همراه دارد. امـا بـایـد تـوجـه داشت که عزادارى بر امام حسین (ع ), با همه اهمیتى که باید قایل باشیم در مبانى اعتقادى اسلامى از یک عمل مستحب و یا مستحب مؤکد پا فـراتـرنـمـى گـذارد. بنابراین هرچند غافلان از این عمل استحبابى در محکمه وجـدان دیـنـى مـورد مذمت بوده و به علت اعراض از پاداش نیکوى الهى دچار نقصان و خسران هستند, ولى در پیشگاه عدل الهى مستوجب مجازات و مؤاخذه نیستند.
پـس ضـرورت دارد کـه در تـرازوى تـدبر و تفکر صحیح اسلامى سنجید که در پـیـشگاه خداوندى , غافلان از ثواب عزادارى بیشتر مقصرند یا خرافه گرایان در لفافه عزادارى و اشکریزان و اشک درآوران هنرمند و حرفه اى آیـا ائمـه مـعـصـومـیـن (ع ) بـه عـنـوان اسـلام مجسم , که الگوى رفتارى ما را تـشـکـیـل مى دهند و با علم لدنى بر تمام علوم و امور حوادث گذشته و آینده , عـالـم تـر وواقف تر هستند, و نسبت به حسین بن على (ع ), از من و تو نزدیک تر و پرمحبت ترند,کدام شیوه هاى عزادارى را آغاز مى کرده اند؟ آیا در تاریخ زندگى حضرت امام زین العابدین (ع ) به عنوان فرزند سالار شهیدان ونـاظـر بـر تمام وقایع هولناک و مصیبت بار عاشورا, در مدت عمر شریفش , جز ذکرمصایب عاشورا و گریه کردن سیاسى , عاطفى عمل دیگرى نمى توان یافت ؟ آیـا آن حـضـرت هـیچ وقت پس از واقعه جانگداز کربلا و اتمام دوران اسارت , به یادروزهایى که دشمن از کربلا تا شام وى را بسته به زنجیر راه برده بود, خود را بـه زنـجیرکشیده بود؟ یا به یاد عاشورا بر سر و سینه و پشت خود زنجیر کوبیده بـود؟ آیـا بـراى زنـده نگهداشتن واقعه عاشورا, به رسم عزادارى خراشى بر سر و صورت انداخته بود؟ آیا آن حضرت حتى در گذر از قتلگاه در اثر شدت مصیبت سیلى بر رخسارخود کوبیده بود؟ آیا سراسر محرم و صفر را لباس مکروه سیاه بر تن کرده بود؟و...؟ حـال اگـر مـا از ائمـه دیـن , در خـصـوص عزادارى , خارج از شئون اسلامى و شخصیت انسانى کارى را سراغ نداریم , پس با کدام تاسى , مراسم تبرک با نام و یاد حسین (ع )را اینچنین با رنگ خرافات و تحریفات آمیخته ایم ؟ لازم بـه یـادآورى اسـت که شئون خارج از دایره نصوص قرآن و سنت را به شرح زیرمى توان دسته بندى کرد: الـف : هـرچـنـد در کتاب و سنت بر تایید و اثبات امرى دلیلى وجود ندارد, ولى انـجـام آن بـه خـیر و صلاح فرد یا جامعه بوده و کار معقولى تشخیص داده شده اسـت .بـدیهى است که چنین امورى به امضاى شرع مقدس اسلام خواهد رسید. ((کل ماحکم به العقل حکم به الشرع ))
ب : کـتـاب و سـنـت بـا ایـنـکـه از امـورى نهى کرده است , ولى عواملى آنها را على رغم فقدان دلیل عقلى و منطقى در چارچوبهاى دینى و عبادى قالب بندى نـمـوده و مـردم را بـه تـبـعـیت از آن واداشته است , که اصطلاحا ((بدعت )) یا ((خرافات )) نامیده مى شوند. واضح است که شریعت نبوى (ص ) با چنین کارهاى ناپسندى نظر موافقى نداشته وعـامـلـیـن آن را مـسـتوجب مؤاخذه مى داند. از آن جمله است , ((قمه زنى )), ((قـفـل آویـزى از بـدن )), ((زنـجـیرزنى )), سیلى زدن به سر و صورت و سینه بـه طورى که بدن سرخ وکبود و مجروح شود, کشیدن صورت و بدن در صحن مشاهده مشرفه و خونى کردن آنها, و غیره , شرعا از امور حرام هستند, هرچند که در قالب عزادارى براى حسین بن على (ع ) تلقى گردند حـال جـاى سـئوال ایـنـجاست , که با ابداع چنین روشهاى عزادارى - از دوران صـفـویه تا حال - چرا علماى اسلام , اکثرا در مقابل آن سکوت اختیار کرده اند؟ و چرا به طورجدى با آن به مبارزه برنخاسته اند؟ سـئوال بـجایى است که تامل و تحقیق بیشترى را مى طلبد, ولى آنچه از شواهد وقـرایـن بـرمـى آیـد, این است که رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران , با نفوذ دولـت قـدرتـمـنـد عـثمانى به قسمتهاى شمالى ایران , مقارن بوده است . بروز تـعصبات مذهبى شیعه در مقابل دولت سنى مذهب عثمانى از یک طرف و نشان دادن قـوه شـهامت و شجاعت و عزم ملى در طرد عوامل و افکار بیگانه از کشور ایران از طرف دیگر, به اتخاذ چنین روشهایى در ایام سوگوارى عاشورا دامن زده است . بـنـابراین , لحاظ نمودن مصالح اجتماعى و سیاسى آن روز, سکوت را بر علماى بـلادآن روز تـکـلـیـف نموده است . اما سکوت ابتدایى همان و گسترش دامنه خـرافـات درعوام الناس همان . سپس روند فرآیند خرافات چنان در اعماق حس مـذهـبـى بـعـضـى از اجـتماعات ریشه مى زند که قدرت اعتراض از علما سلب مـى گـردد, نـاگـزیـر ((تقیه )) و((اجماع سکوت )) سه قرن متوالى بر حوزه ها حکمفرما مى شود. تـا ایـنـکـه در یـک قـرن گـذشـتـه به دنبال نهضت اصلاح طلبى مرحوم سید جـمـال الـدیـن اسـدآبـادى , از مـیان روحانیت شیعه , مرحوم ((محدث نورى )) (صـاحـب مستدرک الوسائل )) قد علم کرده و با نگارش کتاب ((لؤلؤ و مرجان )) تحریفات عاشورا را متذکرمى شود. (409) ((پـس از ایشان مرحوم سید محسن امین عاملى (صاحب اعیان الشیعه ) در این راه گـام نـهاد, که بى شک اصولى ترین , ریشه اى ترین , مهمترین و اثربخش ترین تـاثـیـر از آن ایـشـان اسـت . او نـزدیـک به یک قرن پیش (1319 ه.ق ) به اصلاح عـزاداریـهاى منطقه دمشق پرداخت و طولى نکشید که دامنه کار وى به تمامى بلاد عربى سرایت کرد. اوبرخلاف دیگران خطر را جدى گرفت و تمامى راهها را بر تحریف بست ... براى تسهیل اصلاح عزاداریها, خود کتابى مفصل در زندگانى چهارده معصوم نگاشت ,به نام ((المجالس السنیه )), رساله اى نگاشت در توضیح مرامش و رد مخالفین , به نام ((التنزیه فى اعمال الشبیه )) (که به فارسى ترجمه شـده اسـت ) و بـالاخـره عـملا جلوى اعمال خلاف به اعتقاد خویش (قمه زدن , زنـجـیـرزدن , استفاده از طبل و شیپور...) راگرفت . البته مخالفینش نیز بیکار ننشستند. در لبنان و عراق شدیدترین حملات را به او نمودند و حتى وى را خارج از دیـن و ((اموى )) نامیده اند, چراکه حرفهایش باسخنان اهل تسنن شباهتهایى داشت . مهمترین مدافع وى , مرحوم ((سید ابوالحسن اصفهانى )) (صاحب وسیلة النجاة ) بود که فتوایى بدین مضمون صادر نمود: ((اسـتـفـاده از شـمـشـیـر, زنـجـیـر, طبل , بوق و (آنچه شبیه به آن است ) در دستجات عزادارى عاشورا, حرام و غیرشرعى است )). مرحوم ((سید هبة الدین حسینى شهرستانى )) (صاحب الاسلام و الهیئت ) نیز از وى حـمـایـت مـى کـرد. امـا عـلـمایى چون ((سید عبدالحسین شرف الدین )), ((عـبـداللّه سـبیتى )), ((مرتضى آل یاسین )), ((عبدالحسین حلى )) و ((محمد حسین مظفر)) با وى مخالفت نمودند. (410) در یـک بررسى اجمالى , دوراندیشى و دید بى حشو و زواید مرحوم امین عاملى , بـرخواننده روشن مى گردد. ایشان زمانى سخن از آبروى تشیع در انظار جهانیا مـى گویدکه بسیارى نه تنها به آبروى شیعه در ناحیه خودشان نمى اندیشیدند, بـلـکـه آبـروى مـذهب جعفرى را در میان جمهورى غیرشیعه مى بردند. و البته برخورد نزدیک مرحوم امین با ساکنین اروپا, در سوریه , الجزایر, مصر و لبنان , در این دوراندیشى بى تاثیر نیست . ایـشـان در راسـتاى خرافه زدایى از چهره تابناک عاشورا در کتاب اعیان الشیعه چنین مى نویسند: ((ان اللّه سبحان و تعالى اوجب انکار المنکر بقدر الامکان بالقلب او الید او اللسان ومن اعظم المنکرات اتخاذ البدعة سنة والسنة بدعة والدعایة الیها و ترویجها... (و مـنـهـا ایـذاء الـنـفـس و ادخـال الـضـرر عـلـیها) بضرب الرؤوس و جرحها بالمدى والسیوف حتى یسیل دمها و بضرب الظهور سلاسل الحدید و غیر ذلک . و تـحـریـم ذلک ثابت بالعقل والنقل و ما هو معلوم من سهولة الشریعة و سماحتها الـذى تمدح به رسول اللّه (ص ) بقوله : ((جئتکم بالشریعة السهلة السمحاء)) و من رفـع الـحـرج والـمـشـقة فى الدین بقوله تعالى ((ما جعل علیکم فى الدین من حرج ...)) (411) یـعـنـى : هـمـانـا خـداوند سبحان مخالفت با کارهاى زشت و حرام را تا آنجا که مـیـسـراست , به وسیله قلب و دست و زبان واجب فرموده است . و از بزرگترین قـمـاش منکرات , بدعت را به جاى سنت گرفتن و سنت را بدعت فرض کردن و ترویج وفراخوانى مردم به سوى آن فکر باطل است . از جـمـلـه مـنـکـرات و بـدعتهاست : ایذاى جسم و زیان رسانى به آن , به وسیله قـمـه زنى تا جایى که خون جارى شود و زنجیرزنى به پشت و امثال آن , در حالى که حرمت آن کارها عقلا و شرعا ثابت شده است و با توجه به ((اصل آسان گیرى اسـلام )) کـه پـیامبراسلام بدان مباهات مى نماید و مى فرماید: ((براى شما دین راحت و آسانى آورده ام ))و با توجه به ((اصل عدم دشوارى و مشقت در دین )) که خـداى تـعـالـى در قـرآن مـتـذکـرگردیده است , حقیقت مطلب کاملا آشکار مى گردد. مـرحـوم امـیـن عـامـلـى در ادامه مى افزاید: قمه زدن , مذهب و اهل مذهب را بى آبرومى کند و مورد نفرت قرار مى دهد. این کار شیعه را افرادى جاهل , دیوانه و دور ازدستورات پسندیده شرع معرفى مى کند. امـامـان مـا - عـلـیـهم السلام - فرموده اند: (شما شیعیان و محبین ما) براى ما زیـنـت بـاشید نه مایه سرافکندگى , و چنان باشید که بگویند ((خدا بر جعفربن مـحـمـد(ص )رحـمـت فـرستد که چه پسندیده است و آنچه به یارانش آموخته اسـت )) آن وقـت بـنـگرید به عکسهاى قمه زنان که در مطبوعات و کوى و برزن انتشار مى یابد آیـا ایـن اسـت درس مـکـتـب امـام صادق (ع )؟ در زمان ائمه (ع ) هرگز چنین کارهایى انجام نمى شد و از آنان اجازه اى در این باره حتى در زمانى که جو جامعه بـا آنـان بـود(مـانـنـد اوایـل حـکـومـت عـبـاسـیـان و عـهـد خلافت مامون ) ندیده ایم . (412) مـتـاسـفـانـه ایـن جـوش و خـروش عـالـمانه صاحب ((اعیان الشیعه )) و موج خرافه ستیزى وى از سوى اندیشه هاى متحجرانه و مصلحت گرایانه , اجازه ورود به ایران را نیافت ,در نتیجه ((اجماع سکوت )) همچنان تداوم پیدا کرد. حـتـى بـعدها به رغم ظهور ((شخصیت معکوسى )) به نام ((کسروى )) (1296 - 1324هـ.ش ) کـه در نـوشـته هاى مسموم و مغرضانه خود به نامهاى ((ورجاوند بـنـیاد)),((پرچم )), ((پیمان )) و بویژه ((شیعى گرى )) از نثار هیچگونه اتهامى علیه شیعه دریغ ‌نورزیده , و با علم کردن خرافاتى از همین قماش , جهان تشیع را به خرافه پرستى متهم مى نمود, باز از سوى علماى طراز اول آن روز حوزه در رد اتهامات وارده فریادى بلند نگردید. در ایـن مـیـان تـنـهـا حـنـجـره اى کـه مـى غرد و به افشاگرى مشرب فکرى ((کـسـروى ))مـى پـردزاد و بـه دفـاع از ارزش هـاى اسلام کمر همت مى بندد, هـمـشـهـرى کسروى ,مرحوم ((حاج شیخ سراج انصارى )) است . وى که از تبار حـوزویـان سـخـت کـوش ومبارز به شمار مى رود و محضر علمى ((آیت اللّه سید هبة الدین شهرستانى )) - مدافع ((مرحوم امین عاملى )) - را درک کرده و ترجمه فـارسى کتاب ((الاسلام و الهیئت ))ایشان را منتشر نموده است , (413) و خود داراى تـالـیفاتى بوده و کتابهاى ((شیعه چه مى گوید)) و ((نبرد با بیدینى )) را صـرفـا در رد عـقـاید باطل و دروغبافیهاى کسروى تالیف و نشر داده است , در قسمتى از سخنانش چنین مى نویسد: کـسـروى کـه اسـتـاد نیرنگ است , میدان وسیعى را در این زمینه براى اجراى مـقـاصـدخود باز دیده و خرافاتى را که نمى دانم از چه سبب و از کجا پیدا شده اسـت ((شـیـعـى گرى )) به رخ ‌شیعیان کشیده است ... مثلا خرافاتى نظیر قمه زدن و زنجیرزدن و قفل به تن کردن ومانند آنها را بیشتر اهمیت داده است ... (در حالى کـه ) قـمـه زدن و مـانـنـد آن به هیچ وجه مربوط به دین نبوده و اساسا در نظر دانـشـمـندان حرام بوده است ونپذیرفتن نادانان دلیل بر بدى دین نخواهد بود. بـه طـورى کـه کـسـروى به حرف هیچکس گوش نداده و نمى دهد, همچنین نادانها هم همین طور بوده و هستند واینها دلیل بر ناتوانى دین نیست , بلکه دلیل بر سستى توده است . (414) پس از مرحوم حاج سراج نیز على رغم توسعه علمى و فکرى حوزه ها, روندسکوت هـمـچـنـان بـر حـوزه هـا مـسـتولى مى شود, و تنها گاه به گاه , نوشته هایى از شـهـیـدهـاشمى نژاد, در کتاب ((درسى که حسین (ع ) به انسانها آموخت )) و از شـادروان دکـتـرعـلـى شـریـعتى , بیشتر در کتاب ((تشیع علوى و صفوى )) و سـخـنـرانـیهایى از شهیدمطهرى تحت عنوان ((تحریفات عاشورا)) این فضاى سکوت را مى شکند. اما عدم حمایت علنى مراجع از این افکار روشنگرانه , مانع از مقبولیت و تبعیت آن در میان عامه مردم است . ((شهید هاشمى نژاد)) در کتاب فوق الذکر - که در سال 1347 ه.ش منتشر شده -مى نویسد: بـا کمال تاسف گاهى به نام عرض ارادت به پیشگاه مقدس حسین (ع ) کارهایى انجام مى شود که در برابر دنیاى روز موجب شرمسارى و سرافکندگى است . کـارهایى که نه با مقررات اسلامى سازش دارد و نه از نظر منطق صحیح و قابل درک اسـت . بـراى نـمـونـه بـایـد مـوضـوع ((قـمه زدن )) را یاد کرد. این عمل ناراحت کننده وچندش آور نه تنها با هیچ اصلى قابل تفسیر نیست , بلکه مخالفین و دشـمـنـان اسلام در داخل و خارج از آن به صورت یک حربه مؤثر و قاطع علیه آیین مقدس مااستفاده مى کنند... (415) بـالاخـره کـار بـدیـن مـنـوال بـود که روشنگریها کار خود را ساخت و سیماى انـقـلاب ,نقاب از چهره برانداخت و قیام مردمى علیه رژیم شاهنشاهى آغازیدن گرفت . باحلول ماه محرم سال 57, مردم ایران با پیامى از امام (ره ) مواجه شدند که در آن چنین آمده بود: ((اکـنـون که ماه محرم چون شمشیر الهى در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم وخطباى محترم و شیعیان عالیمقام سیدالشهدا - علیه الصلوة والسلام - اسـت بـایدحد اعلاى استفاده را از آن بنمایند و با اتکا به قدرت الهى , ریشه هاى بـاقـیـمـانـده ایـن درخـت ستمکارى را قطع نمایند که ماه محرم , ماه شکست قدرتهاى یزیدى وحلیه هاى شیطانى است ...)) (416) بـا ایـن پـیـام , مـحرم و عاشورا حقیقت اصلى خود را بازیافت و به چنان شعور و بـلـوغ فـرهنگى و سیاسى انجامید که اکثر خرافه کاریهاى متداول عاشورا در آن سـال رنـگ بـاخـته و به باد فراموشى سپرده شد. اما متاسفانه در سالهاى بعد از پـیـروزى انـقـلاب عـلاوه بر اینکه خرافات دوباره جان گرفته و تجدید شدند, شکلهاى دیگرى نیز -آگاهانه و ناآگاهانه - بر آن افزوده شد. اگر در تعدادى از شـهـرها به ((قمه زنى )) روزعاشورا بسنده مى شد, مشاهده گردید که در قالب هـیـئتها و دسته جاتى , به اربعین ,28 صفر, آخر صفر و حتى به نیمه رجب - روز وفـات حـضرت زینب کبرى (س ) -نیز سرایت پیدا کرد. وانگهى کار تا آنجا پیش رفـت کـه تـعـدادى از دسته جات در ورودبه صحن مطهر ثامن الائمه (ع ) بدون تـوجـه بـه آداب زیارت و ضرورت طهارت وپاکیزگى و حفظ وقار و طمانینه و خواندن ادعیه و تلاوت قرآن در مشاهد مشرفه ,برخى به حالت چهار دست و پا و هـرهـرکـنـان و برخى دیگر به طور خزنده و کشیدن صورت روى سنگفرشهاى صـحـن حـرم و خونى کردن آن و عده اى زنجیر وسیلى زنان به سر و صورت , به آداب زیارت و ایـن در حـالـى اسـت که عاملین آن در متن تشیع و اسلام ناب محمدى (ص ) تـحـت لواى حکومت و فرهنگ اسلامى زندگى مى کنند و خود را پیروان پر و پا قـرص دیـن و فـقـاهـت مـى دانـنـد اجتماعى چنین کارهایى در فقه اسلامى نیز: خراش پوست سر و صورت - بى آنکه خـون بیاید -((یک شتر)), و مجروح کردن سر و صورت و... به طورى که مقادیر کمى وارد گوشت شود, ((دو شتر)) دیه دارد. همچنین در سیلى زدن به صورت و دیـگـر اعـضـاى بـدن بـه طـورى کـه سـرخ شـود نـیـز ((دیه )) منظور شده است , (417) و در حدیثى از حضرت امیرالمؤمنین (ع ) آمده است که : ((نهى (رسول اللّه (ص )) عن تصفیق الوجه )) پیامبر خدا(ص ) از سیلى زدن بر صورت منع کرده است . (418) آنـگاه اضافه کن بر آن استفتا از امام خمینى (ره ) را درباره قمه زنى که در جراید چندسال قبل انتشار یافت , و در آن امام (س ) به ترک چنین عملى نظر دادند. بـنـابـرایـن بـایـد تـوجـه داشـت که اگر امام (ره ) در پیامهاى خویش به حفظ ((عـزادارى سـنـتـى )) سفارش داشتند, ساحت مقدس فقاهتى ایشان از تایید و پذیرش روالهاى خرافى و حرابه شرعى کاملا مبرا و به دور است . چـشـم انـدازى بـه قـول و فـعـل بـنـیـانـگـذار جـمهورى اسلامى ایران مبین چـگـونـگى موضعگیرى ایشان در مقابل روشهاى مرسوم در دسته جات حسینى است . امام (ره ) در بیان مثال از دسته جات حسینى , تنها, ((سینه زنى و نوحه سرایى )) را نـام بـرده و آن را لـفـظـا تـایـید نموده اند و به اقسام دیگر به هیچوجه اشاره اى نکرده اند.به عنوان مثال مطلب زیر را بنگرید: ((شـمـا گـمـان نـکـنـیـد که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دسته جات ((سـیـنـه زنى ونوحه سرایى )) نبود, 15 خرداد پیش مى آمد...)). (419) در این عاشورا به همان سنتهاى سابق عمل کنند... و دسته جات سینه زنى و نوحه خوانى به همان قوت خودش باشد. (420) و در مقام عمل نیز ما شاهد بودیم که امام (ره ) در طول زعامت و فقاهت خویش وولایـت امـر دهـسـالـه در ایـن کـشور, هیچگاه در مناسبت هاى عزادارى , جز دسـتـه جـات سینه زنى و نوحه سرایى را به حضور نپذیرفتند. و حتى در روزهاى عاشورا هم لباس سیاه بر تن نکردند. بـالاخـره پـالایـش عـاشـورا از تـحـریـفـات و خـرافـات , مطلبى است که باید بـه صـورت جـدى بررسى و دنبال شود. اگر سخن جز این نیست که ما زنده به عـاشـوراى زنـده هـسـتیم , پس باید تشکلهایى را در اصلاح آن به وجود آوریم و عـوامـل تـحـریف رابشناسیم و بشناسانیم . خوشبختانه موضعگیریهاى شجاعانه مـقـام مـعـظـم رهبرى طى دو سال گذشته , فضاى کاملا مساعدى را در این خصوص پدیدار ساخته است . بـراى خـرافـه زدایـى و اصـلاح ابتدایى عزاداریها و دسته جات حسینى مواردى راپیشنهاد مى نماید:
1 - پـاسـدارى از ارزشهاى عاشورایى ایجاب مى نماید که خطباى محترم نسبت بـه عموم خطابه ها به عزادارى تجدیدنظر نموده و موقعیتهاى زمانى و مکانى را دراین باره لحاظ فرمایند.
2 - واقـعـیـت ایـن اسـت کـه عـلى رغم فریادهاى مقام معظم رهبرى مبنى بر ایـنکه ((تحریفهاى حماسه عاشورا باید زدوده شود)) (421) و دستور معظم له به علماى بلاد که ((نگذارید مفاهیم و کارهاى تحریف آمیز و غلط چشمها و دلها را از چـهره مبارک و منور سیدالشهدا منصرف کند)) (422) متاسفانه از طرف عـلماى بلادبه علت ذهنیتهاى قبلى , تحول در خور صورت نپذیرفت . امید است کـه در کـلیه شهرها طى اجتماعات و سمینارهایى با حضور روحانیت و مداحان اهـل بـیـت وشـعـرا و... مـوضوع به طور جدى شکافته شده و نتایج به مورد اجرا گذاشته شود.
3 - در تـعـدادى از هـیـئت هـاى هفتگى حسینى , عزاداریهاى چندساعته را بر فراگیرى قرآن و حدیث و اخلاق و فقه اسلامى مقدم داشته اند, در نتیجه کثرت ایـن بـرنـامـه چـه بـسـا مـوجب تضییع واجبات و ورود اخبار جعلى و خرافى به عـزاداریـها شده ومحرمات را نیز به دنبال مى آورد, لذا علماى بلاد و سازمانهاى تبلیغات اسلامى موظف به کنترل و بیان رسالت خویش در این خصوص باشند, تا ان شـاءاللّه نـسـبـت به خرافه زدایى از سیماى منور حماسه عاشورا و جهان تشیع توفیق حاصل گردد.

367- لغتنامه دهخدا, ذیل خرافه
368- بنگرید به : همان
369- الاصـابـة فـى تـمـیـیـز الـصـحابه / عقلانى / نشر دار احیاء التراث العربى , بیروت /1/ 423
370- همان
371- راه تـکـامـل / احـمـد امـیـن / تـرجـمـه ادیـب لارى , احـمـد بـهـشتى / دارالکتب الاسلامیه / 6/ 209
372- الـمـیـزان / طباطبایى , محمد حسین / ترجمه مکارم شیرازى , ناصر/ چاپ دوم /2/ 320
373- بنگرید به : راه تکامل / 6/216, 209
374- ترجمه المیزان / 2/ 320
375- مقاله منتشرنشده ((خرافه پذیرى حس مذهبى ))/ فراستخواه , مقصود
376- همان
377- معنویت تشیع / طباطبایى , محمد حسین / نشر تشیع قم / 248 ـ 246
378- فروغ ابدیت / سبحانى , جعفر/ چاپ اول / 2/ 525
379- احزاب / 37
380- فروغ ابدیت / 2/ 803
381- الکامل فى التاریخ / ابن اثیر/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت / 2/ 404
382- شـرح نـهـج الـبـلاغـه / ابـن ابـى الـحـدیـد/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت /19/ 376
383- امالى , شیخ صدوق / نشر کتابخانه اسلامیه , تهران / 1362/ 415
384- نهج البلاغه / صبحى , صالح / خطبه 79
385- همان
386- ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه / امامى و آشتیانى / 1/ 179
387- الکامل فى التاریخ / 2/ 404
388- اسـلام و عـقـایـد و آراء بـشـرى یـا جاهلیت و اسلام / نورى , یحیى / چاپ ششم /541 ـ به نقل از درالمنثور
389- همان / پاورقى ص 486
390- شرح نهج البلاغه , ابن ابى الحدید/ 30/ 2030
391- بنگرید به : همان / 19/429 ـ 383, و, اسلام و عقاید و آراء بشرى یا جاهلیت و اسلام
392- لقمان / 21
393- مجله فقه / شماره اول ـ پائیز 1373/ 332/ مقاله یعقوبعلى برجى
394- همان / 335
395- همان
396- غـرر الـحـکـم و درر الـکـلـم / آمـدى / ترجمه , انصارى , محمدعلى / چاپ هشتم /1/ 296
397- میزان الحکمة / محمدى رى شهرى / چاپ اول / 1/ 382
398- همان
399- کافى / 1/ 54
400- حوزه / 39/ 19
401- راه و روش مـا راه و روش پـیـامـبـر مـاست / امینى , عبدالحسین / ترجمه موسوى همدانى / چاپ دوم , تهران / 219
402- همان / 225
403- الارشاد/ شیخ مفید/ ترجمه رسول محلاتى / نشر علمیه اسلامیه / 1/ 333
404- امالى / شیخ صدوق / چاپ تهران , 1362/ 137
405- مستدرک الوسائل / نورى , میرزا حسین / چاپ قدیم / 2/ 217
406- فلسفه اخلاق / مطهرى , مرتضى / انتشارات صدرا/ چاپ اول / 113
407- البحار/ مجلسى , محمد باقر/ 43/ 272
408- شـوق دیـدار/ رکـنى , محمد مهدى / نشر آستان قدس رضوى / چاپ اول / 197
409- بـنـگـریـد بـه : روزنـامـه سـلام / 884/28 خـرداد 1373/ ـ مقاله مرزبان حماسه عاشورا
410- همان
411- اعیان الشیعه / امین عاملى , سید محسن / 10/ 373
412- روزنامه سلام / 28 خرداد 1373
413- اسلام و هیئت / شهرستانى , سید هبة الدى / ترجمه سید هادى خسروشاهى آمقدمه ـ / چاپ سوم / 22
414- نبرد با بیدینى / انصارى , سراج / چاپ دوم / 61 ـ 58
415- درسـى کـه حـسـیـن (ع ) بـه انـسـانها آموخت / هاشمى نژاد, عبدالکریم / چاپ ششم / 404
416- صحیفه نور/ 3/ 226
417- تحریرالوسیله / امام خمینى / با ترجمه على اسلامى / 4/427 ـ 420
418- امالى / شیخ صدوق / 424
419- اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینى / چاپ اول / 85
420- صحیفه نور/ 15/ 208
421- روزنامه اطلاعات / 4 خرداد 1374
422- همان

نقش تـربیتی بانوان در مقابله با آسیب‏های فرهنگی و اجتماعی

نقش تـربیتی بانوان در مقابله با آسیب‏های فرهنگی و اجتماعی
مقدمه
امروزه نقش مؤثر زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی و پیشگیری از انحرافات اجتماعی بر کسی پوشیده نیست زیرا زنان در فرهنگ‏سازی بیشترین نقش را دارند و همین نقش مؤثر و کلیدی، موجب شد که نوک تیز حمله دشمن در جهانی شدن و استحاله فرهنگی متوجه زنان جامعه گردد. آنان به خوبی دریافتند که اگر موفق به تغییر فرهنگ زنان یک قوم گردند، می‏توانند تمامیت فرهنگ آن جامعه را متأثر کرده و تغییر دهند. از این‏رو دشمن تمامی تلاش خود را مصروف تغییر فرهنگ زنان جامعه ما نمود و بر همگان روشن است همان طور که زنان قادر به سازندگی فرهنگ خانواده و جامعه می‏باشند به همان نسبت توان تخریب فرهنگ جامعه را دارند و طبیعی است که زنان جامعه از عمده‏ترین و تأثیرگذارترین عناصر مقابله با تهاجمات فرهنگی، می‏باشند.
اما اینکه زنان جامعه تحت چه شرایطی در مقابل فرهنگ بیگانه آسیب‏پذیر می‏شوند و به بیان دیگر، ریشه این همه ناکامی در عرصه فرهنگ و ذبح ارزشهای دینی و اخلاقی در قشر زنان در جامعه ـ که متأسفانه ما شاهد و ناظر آن هستیم ـ در کجاست و در چه موقعیت و با ایجاد چه زمینه‏هایی زنان بیشتر دچار آسیب‏های فرهنگی می‏شوند و امکان رویارویی با تهاجمات فرهنگی را از دست می‏دهند. این مسأله از ضروری‏ترین مباحثی است که باید به آن پرداخت.
در این مقاله سعی بر این است که بیشتر به عواملی که موجب تضعیف نقش تربیتی زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی می‏شود، پرداخته شود. اما مهم‏تر از آن، آسیب‏شناسی این مسأله است و اینکه چرا زنان ما علی‏رغم اینکه می‏توانند نقش‏آفرینی مؤثری در فرهنگ‏سازی و مقابله با جنگ فرهنگی داشته باشند، همان طور که در هشت سال دفاع مقدس این مسأله به اثبات رسید، متأسفانه، در این مورد، یک نقش منفعل پیدا کرده‏اند و بیشتر تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار می‏گیرند به جای اینکه بتوانند نقش فعالی در مقابله با تهاجمات فرهنگی داشته باشند. به نظر می‏رسد که مهم‏ترین خدمت فرهنگی که در این عرصه می‏شود به جامعه ارائه داد آسیب‏شناسی مسائل زنان در مقابل تهاجمات فرهنگی است چرا که هر گونه برنامه‏ریزی فرهنگی برای ارتقاء سطح علمی و فرهنگی و نهایتا افزایش سطح مقابله آنان با فرهنگ مهاجم، منوط به شناختن نقاط آسیب‏زاست.
ضرورت آسیب‏شناسی تربیتی
زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی
از آنجا که «ثمربخشی تلاش دست‏اندرکاران نظام تربیتی هر جامعه بر آسیب‏شناسی تربیتی، به مفهوم شناخت و تحلیل موانع جریان تربیت و تبیین چگونگی برخورد مؤثر با این عوامل، متوقف است»، بر این اساس، همه تلاشهای گسترده و متنوع در حوزه تربیتی زنان را بایستی تحت دو عنوان «ایجاد مقتضیات» و «رفع موانع» بررسی نمود. تربیت زنان در مفهوم خاص آن یعنی «مجموعه تدابیر و اقدامات سنجیده و منظم تربیتی به منظور پرورش و تقویت ایمان و ایجاد التزام نسبت به باورها، هنجارها، ارزشها، احکام و دستورات دینی» مستلزم شناخت موانع می‏باشد و به بیان دیگر هر گونه برنامه‏ریزی برای تربیت زنان نیازمند آسیب‏شناسی است و به لحاظ اهمیت، اولویت و ضرورت غیرقابل انکار توجه به تربیت زنان در جامعه اسلامی، این بحث از جایگاه ویژه‏ای برخوردار می‏باشد.
در مقاله «آسیب‏شناسی مقابله زنان با تهاجم فرهنگی»، نویسنده در جستجوی یافتن اهم عوامل تأثیرگذار در فرهنگ‏پذیری از غرب در جامعه زنان است، و به اموری چون پست انگاشتن نقش‏های زنانه، نادیده انگاشتن نهاد خانواده، بی‏اعتنایی به ارزشهای اخلاقی، خدا فراموشی، عدم کنترل و نظارت اجتماعی، عدم اشتغال مفید و استفاده از فرصت‏ها و همچنین عدم معرفت زنان نسبت به حقوق و جایگاه زن در اسلام به عنوان مهم‏ترین عوامل زمینه‏ساز تأثیرپذیری از فرهنگ غرب می‏پردازد. اگر چه عوامل تأثیرگذار دیگری هم وجود دارد که مجال پرداختن به آنان در این نوشتار نمی‏باشد.
پست انگاشتن نقش‏های زنانه
یکی از مهم‏ترین عوامل آسیب‏زای زنان در تهاجمات فرهنگی که موجب می‏شود زنان جامعه ما متأثر از فرهنگ غرب شوند و توان رویارویی و مقابله با آن را از دست دهند، مسأله پست انگاشتن نقش‏های زنانه است. نقش‏های حیاتی همچون زایش که استمرار نسل بشریت بدان بسته است و تربیت فرزند که زن را در جایگاه انحصاری مربی بشریت می‏نشاند و تدبیر منزل و گرم نگه داشتن کانون خانواده که سلول تشکیل دهنده جامعه است.
نگرش پست‏انگارانه به نقشهای عظیم حیاتی، علاوه بر اینکه زنان را از استمرار ایفاء این نقشها همراه با عزت و رضایت بازمی‏دارد، سبب می‏شود نقش خود را در هدایت اعضای خانواده و مقابله با تهاجمات فرهنگی بسیار کمرنگ بیانگارند و نهایتا به جای فعال برخورد کردن دچار انفعال گردند و به جای مقابله با ضد ارزش‏ها خود رنگ و روی ارزشهای غربی را بگیرند. مادری که برای نقش مادری خود در منزل ارزش و اهمیت قائل نباشد و نداند که چقدر در سعادت یا شقاوت جامعه می‏تواند مؤثر و مفید باشد، طبیعی است که توان رویارویی با تهاجمات فرهنگی را در خود نمی‏بیند.
متأسفانه یکی از تلاشهای عمده استحاله گران فرهنگی برای کاستن نقش زنان در عرصه‏های مختلف تأثیرگذاری، این بود که نقش مادری را یک نقش غیرفعال و منفعل قلمداد نمایند. وقتی نظریه‏پرداز فمینیسم خانم «سیمون دوبوار» مطرح می‏نماید که مادری یک نقش منفعل، در قبال نقش فعال آقایان می‏باشد و از عمده‏ترین توصیه‏های ایشان به زنان این است که زیر بار مسئولیت مادری نروند و دست و پای خود را با مشکلات ناشی از این مسأله نبندند. این القاء و این طرز تفکر، آرام آرام مسأله مادری و اهمیت و تأثیر آن را در جامعه در منظر زنان روبه افول می‏گذارد و به جایی می‏رسد که یک خانم خانه‏دار فقط صرف اینکه مشغله دیگری جز مادری و خانه‏داری ندارد، این را برای خود یک ننگ و ضدارزش می‏داند و دچار اضطرابات روانی و مشکلات عدیده‏ای می‏گردد و کار خود را یک کار غیرمفید تلقی می‏کند و تمام تلاش او مصروف این می‏گردد که در هر صورت یک شغلی را برای خود دست و پا کند تا احساس کند که عضوی مفید و مؤثر در جامعه می‏باشد. حتی اگر این شغل از نظر رتبه اجتماعی در پائین‏ترین مرتبه باشد، او آن را مفید می‏داند ولی مسئولیت مادری و کار با ارزش خانه‏داری را یک کار غیرمفید و غیرضروری می‏بیند و به این شکل نقش‏آفرینی زنان در عرصه حیات بی‏ارزش قلمداد می‏شود، و این خود از عمده‏ترین آسیب‏های فرهنگی در عرصه تهاجمات می‏باشد.
از نظر روانشناسان وقتی فردی نقش خود را در جامعه یک نقش غیرمفید و غیرارزشمند بداند، دچار نوعی احساس حقارت، خود کم‏بینی و از خود بیگانگی می‏شود و درصدد جبران این مسأله برمی‏آید و متأسفانه عمدتا برای جبران، سعی می‏کند با پناه آوردن به فرهنگ بیگانه و تشبه به آنان و ایجاد مشغله‏های کاذب مثل رفتن به ویدئوکلوپ‏ها، سالن‏های بدنسازی و مسائلی از این قبیل، جبران احساس حقارت و کهتری خود را نماید.
و این مسأله خود، برداشتن اولین گام برای اثرپذیری از فرهنگ غرب می‏باشد و آرام آرام بدون اینکه خود متوجه شود در عرصه تأثیرپذیری از فرهنگ غرب قرار می‏گیرد و آسیب‏پذیر می‏شود و باید توجه داشت که دشمن هم بیشترین کمینگاه‏های خود را در این مراکز قرار داده است.
نادیده انگاشتن نهاد خانواده
ازدواج و تشکیل خانواده، مطمئن‏ترین راه سلامت و امنیت جامعه است. هنگامی که مبانی خانواده مستحکم باشد و جوانان به ازدواج و تشکیل خانواده بپردازند، انحطاط، سرگردانی، طغیان، تجاوز جنسی و شیوع بیماری‏های خطرناک جنسی به طرز چشمگیری کاهش می‏یابد. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی و پژوهش کانون‏های اصلاح و تربیت ایران، بیشتر افرادی که به نوعی به انحراف کشیده می‏شوند از فضای گرم و عاطفی خانواده محروم بوده و آغوش پدر و مادر را تجربه نکرده‏اند (دکتر شکوه نوابی‏نژاد ـ 79).
هر گونه تغییر مثبت یا منفی در خانواده، در جامعه بزرگ انسان‏ها نیز تأثیر مستقیم دارد. ثبات یا بی‏ثباتی خانواده مستقیما بر جامعه تأثیرگذار است. در جوامعی که ارزش‏های خانواده متزلزل می‏گردد بی‏شک ارزش‏های اخلاقی عمومی نیز سقوط خواهد کرد.
«ادل هارل» متخصص انستیتوی امور شهری در واشنگتن در این رابطه خاطرنشان می‏کند حدود 30% از پرونده‏های قتل و تجاوز و دزدی و حملات خشونت‏آمیز مربوط به کسانی است که دارای خانواده‏های از هم گسیخته‏اند که با پدر و مادر زندگی نمی‏کنند. به گفته «هارل»، نفوذ فرهنگ گانگستری در بین جوانان که محصول خانواده‏های از هم پاشیده است، از عوامل مهم افزایش جنایات در آمریکاست.
تحقیقات در مراکز کانون اصلاح و تربیت هم نمایانگر همین مسأله است. به هر حال، یکی از عوامل مهمی که توفیق مهاجمان را در تأثیرگذاری بالا می‏برد و زنان جامعه را آسیب‏پذیر می‏نماید، ایجاد تزلزل در کانون‏های خانواده است چرا که در صورت تزلزل در کانون خانواده به عنوان مهم‏ترین نهاد اجتماعی، تحول کلی در نظام ارزشی و فرهنگی جامعه ایجاد می‏شود. الان این گونه القاء می‏شود که رفتارهای ناهنجار و ستمهای روا شده بر زن به خاطر وجود نهاد خانواده و ازدواج قانونی و شرعی است و سعی بر این است که قداست و سلامت این نهاد ارزشمند شکسته شود و عرضه تئوری‏های ناهنجاری چون «ازدواج آزاد»، جداانگاری مناسبات جنسی از روابط خانگی و باروری و تولیدمثل، خانواده‏های تک والدینی، معاشقه آزاد و ... آفت دیگری است که پی‏آوردها و عوارض جبران‏ناپذیر فراوانی را برای جامعه بشری سبب شده است که مهم‏ترین آنها ایجاد بحران روحی زنان بی‏عاقبت و عقبه، بی‏پناه و پشتیبان، غم زده و شکست خورده در حوزه عاطفی از عمده‏ترین معضلات این مسأله است. وجود همین بحران برای برخورد منفعلانه زنان در قبال فرهنگ غرب کفایت می‏نماید و همین مسأله موجب می‏شود که دشمن بیشترین موفقیت را در تغییر فرهنگ زنان به دست آورد و در چنین فضایی امکان هر گونه مقابله و رودررویی با تهاجمات فرهنگی در زنان از بین می‏رود.
به همین جهت است که غرب برای ایجاد همسانی بین فرهنگ زنان جامعه ما با فرهنگ خودشان، در پی دگرگونی در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومی و تضعیف نقش ویژه مادران در نهاد خانواده می‏باشد. به عقیده خانم «سیمون دوبوار» نظریه‏پرداز فمینیسم آنچه زن را در قید بندگی نگه می‏دارد، دو نهاد عمده ازدواج و مادری است! وی نظام خانواده را به عنوان رکنی برای حیات اجتماعی و پرورش انسان‏های سالم به شدت مورد حمله قرار می‏دهد و ازدواج را نوعی فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان می‏داند!
فمینیست‏های رادیکال هم، نسخه جدایی زنان از مردان را برای رهایی زن از زیر سلطه مرد می‏پیچند. و نظریه «زوج آزاد» را به عنوان مهم‏ترین راهکار برای رهایی از بردگی ازدواج می‏دانند. چرا که این ازدواج نوعی همزیستی مشترک میان زن و مرد است که بر مبنای آن، هیچ مسئولیت حقوقی بر عهده طرفین نمی‏آید، بلکه فقط پاسخی به نیازهای جنسی، بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفی آن است.
اما در اسلام، خانواده هسته اصلی جامعه است و محبوبترین بنا در نزد خداوند، بنای خانواده است و ازدواج یکی از مهم‏ترین سنت‏های نبوی و جزء عوامل اصلی برای حفظ دین به حساب می‏آید که اعراض از آن، مسلمانان را از صف پویندگان راه رسالت خارج می‏نماید.
آنچه که آسیب‏پذیری زن را در مقابل تهاجمات بی‏امان دشمن افزایش می‏دهد، تزلزل خانواده و نادیده انگاشتن نقش این نهاد مهم اجتماعی و مهم‏تر از آن کمرنگ کردن نقش محوری مادر در کانون خانواده است، زنان را با واژه‏های بسیار دلپذیر و غرورآفرین، از کانون‏های گرم خانواده به بهانه‏های مختلف به بیرون از منازل می‏کشانند و ضمن اینکه کانون خانواده را از حضور گرم و عاطفی مادران محروم می‏کنند، آرام آرام فرهنگ خود را به آنها القاء می‏نمایند.
در آموزه‏های دینی بیشترین تأکید بر شوهرداری، خانه‏داری و تدبیر منزل به عنوان عامل بسیار مؤثر و مفید برای حفظ سلامت زن و اجتماع می‏باشد.
و تأکید شده باید محیطی سالم و امن فراهم شود تا زنان بتوانند ضمن ارتقای سطح علمی ـ فرهنگی خود و ایفای نقش اجتماعی، به مسأله مادری و همسری که اصیل‏ترین نقش زن است بهتر بپردازند و خانواده‏ها از وجود زنان سرشار از علم و حکمت و عاطفه و محبت محروم نباشند.
حضرت زهرا(س) در باره تقسیم کاری که توسط پیامبر اکرم(ص) صورت پذیرفت و کار بیرون را به حضرت علی(ع) و کار داخل منزل را به دخترش محول کرد، فرمود: فقط خدا می‏داند که من چقدر از این تقسیم کار خشنود گردیدم. باید توجه داشت که حضرت زهرا(س) در عین حضور فعال و پرعاطفه خود در منزل از ایفای مسئولیت‏های علمی ـ اجتماعی و سیاسی خود غافل نبود و در هر زمان که ضرورت اقتضاء می‏نمود از منزل خود خارج شده و به انجام رسالت‏های دیگر خود که اقتضای مسلمان بودن ایشان بود، می‏پرداخت. و آن همه نقش‏آفرینی حضرت در دفاع از اسلام و ولایت در طول زندگی کوتاه و پربار، خود دلیلی است بر این مطلب.
بی‏اعتنایی به ارزشهای اخلاقی
اهمیت اخلاق و تزکیه نفس در سلامت انسانها و جوامع مختلف و نجات آنها از مشکلات و مفاسد اجتماعی و تهاجمات فرهنگی بر کسی پوشیده نیست.
در فرهنگی که بر اساس بینش اومانیستی و لیبرالیستی، انسان را به آزادی بدون قید و بند دعوت می‏نماید و به او می‏گوید هر چه می‏خواهی بخور و هر چه می‏خواهی بپوش و هر کاری را که تمایل داری انجام ده، بر اساس این بینش دیگر معنای معقولی برای صحبت از حجاب و عفت و... نمی‏ماند، در چنین فرهنگی اصل بر برهنگی است و حجاب حالتی است که انسان در پذیرش یا رد آن آزاد است. با این مبنا دیگر مسأله‏ای به نام اخلاق، نهاد خانواده و ارزش‏های دیگر قداستی نخواهد داشت. در چنین فضایی افراد در مقابل تهاجمات فرهنگی، آسیب‏پذیر می‏شوند و شدیدا متأثر از فرهنگ بیگانه.
یکی از تلاش‏های عمده دشمن برای توفیق یافتن در تحقق اهداف شومش، مسأله ایجاد حالت بی‏اعتنایی به ارزش‏های اخلاقی است. او می‏کوشد تا با شکستن قداست و حرمت ارزشها در منظر فرد، او را نسبت به مسائل ارزشی، لاابالی و دچار اباحه‏گری نماید و فرد وقتی دچار اباحه گری گردید، دیگر امکان مقابله با تهاجمات بی‏امان فرهنگی را هم از دست می‏دهد و دقیقا دشمن همین طرح شوم را در رابطه با زنان جامعه اسلامی ما به اجرا گذاشت. با نقش‏ها و تاکتیک‏های بسیار کارشناسانه و دقیق، ابتدا هجمه‏ای ناجوانمردانه به نظام ارزشی زنان وارد نمود و با ایجاد شبهه و تردید نسبت به مقدساتی مثل حجاب، عفت، حیا و... باور زنان را نسبت به این ضرورت‏های دینی دچار تزلزل نمود و بعد هم مسأله ارزشی مهم حجاب را به عنوان یک عامل ضدارزش و وسیله دست و پا گیر و عاملی برای به بندگی کشیدن زن مطرح نمود و سپس با رواج الگوهای ساخته شده دست خود، زنان را به سوی بدحجابی و بی‏حجابی کشاند و متأسفانه در این عرصه توانست توفیقات زیادی را هم به دست آورد. وقتی دژ مستحکم حیاء و عفت در هم ریخته شد، متأسفانه دیگر هیچ گونه امکان مقابله با تهاجمات فرهنگی برای زنان وجود ندارد و آرام آرام آنان را به سوی هتک حرمت و ذبح تمامی ارزشهای اخلاقی و انسانی سوق می‏دهند.
نگاهی دقیق به تلاش گسترده دشمن در سالهای اخیر به تخریب ارزش‏های دینی و اخلاقی در مراکز علمی ـ فرهنگی، مؤید این مطلب است. اگر هر روز می‏بینیم که یکی از ارزشهای دینی در بردهای دانشجویی ناجوانمردانه مورد هجوم قرار می‏گیرد و شبهات پی در پی به نظام فکری و اعتقادی دختران دانشجو وارد می‏گردد، آیا انتظار می‏رود در این فضا دانشجوی تازه‏واردی که به دلیل اشتغال به تحصیل در طول دوران دبیرستان، کمتر به فکر تقویت بنیان‏های فکری و عقیدتی خود بوده است و در این زمینه دچار عوامزدگی می‏باشد، هنگام مواجهه با این محیط مسموم، بتواند مقاومت نماید. طبیعی است که ما در دانشگاه‏ها شاهد فروپاشی نظام اعتقادی دختران جوان باشیم و تعارض‏های شدیدی که آنان دچار می‏گردند و نهایتا رنگ باختن ارزش‏های دینی و اخلاقی آنها در چنین فضای آلوده، امری اجتناب‏ناپذیر است و کسانی که از نزدیک با این قشر سروکار دارند، دقیقا شاهد این فاجعه بزرگ می‏باشند.
به هر حال یکی از راهبردهای مؤثر دشمن در نبرد فرهنگی، ایجاد روحیه بی‏اعتنایی نسبت به ارزشهای اخلاقی است. با رواج این مسأله که ارزش‏ها اموری اعتباری هستند و پایه و اساسی ندارند و تابع یک سلسله شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص هستند و از هیچ گونه قداست و حرمتی برخوردار نمی‏باشند، آرام آرام تأثیر خود را بر فرهنگ ارزشی جوانان ما می‏گذارند و زنان هم با تأثیرپذیری از فرهنگ بیگانه، دگرگون می‏شوند. در این صورت است که دیگر زنان ما حاضر نخواهند شد که برای حفظ ارزش‏های دینی و اخلاقی پایداری نمایند.
دشمن برای تخریب ارزش‏ها با استفاده از تئوری محتاج نان کردن و سرگرم نمودن به لهویات، به گونه‏ای برنامه‏ریزی نمود که با ایجاد نیازهای کاذب اقتصادی و همچنین ایجاد سرگرمی‏های پوچ، یک اقدام مؤثر جهت تغییر ارزش‏ها در قشر زنان ایجاد نمود. به صورتی که برخی زنان جامعه ما به این باور رسیدند که صرف وجود یک حقوق و اکتفاء به درآمد همسر، کفایت امور اقتصادی را نمی‏نماید پس باید حتما به دنبال اشتغال بود و این فکر به صورت جدی در جامعه زنان ایجاد شد و در واقع با توجه به نیازهای کاذب اقتصادی که ایجاد شد، واقعا هم حقوق مردان پاسخگوی رفع نیازها نبود و از سوی دیگر با ایجاد این تفکر که زنان نیاز به تنوع، تفریح و ... دارند آنان را از منازل بیرون کشیدند. نتیجه این اقدام، سست شدن بنیان خانواده و بازداشتن آنها از اصیل‏ترین نقش آنها که همان نقش همسری و مادری است، گردیده و با یورش به نظام ارزشی زن، سعی کردند او را دچار تغییر در نظام ارزشی نمایند تا جایی که دیگر هیچ گونه اثری از پایبندی و احساس مسئولیت و ایثار و فداکاری که از ویژگی‏های زن ایرانی و مسلمان در قبال خانواده بود، باقی نمانَد و چه بسا اگر به هوش نباشیم و اقدامات لازم را معمول نداریم، به آنجا برسند.
خدا فراموشی
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون (1)».
مطابق این آیه فراموشی خودِ رحمانی و ملکوتی، منجر به خدا فراموشی می‏شود. علامه طباطبائی در این رابطه می‏گوید که:
این آیه عکس نقیض حدیث معروف نبوی است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». یعنی اگر انسان خود را نشناخت، مطمئنا خالق خود را هم نمی‏شناسد. پس اگر انسان در اثر نادانی، غفلت از حقیقت خویش و فراموشی خدای سبحان، به خودفراموشی برسد، در واقع از هسته مرکزی خویش که همان فطرت الهی، توحیدی و کمال‏طلب است فاصله می‏گیرد که نتیجه آن مرگ ارزش‏های فطری و گرایش‏های عالی انسان است. این حقیقت در احادیث نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است که از جمله آنها کلام نورانی امیر بیان حضرت علی(ع) که می‏فرماید:
«من لم یعرف نفسه بعُد عن سبیل النجاة و خبط فی الضلال و الجهالات؛(2)
کسی که خودش را نشناسد از راه نجات دور می‏شود و در گمراهی و نادانی‏ها غوطه‏ور می‏گردد.»
طبق حدیث مذکور، ریشه انحرافات فردی و اجتماعی جهل به خود می‏باشد که در اثر فراموشی خداست.
یکی از دلایل ایجاد این همه بلایای فرهنگی و اجتماعی در نظام اجتماعی، مسأله خدا فراموشی است. اگر آمار طلاق، دزدی و انحرافات اخلاقی و... را در بین زنان جامعه نسبت به گذشته بالا می‏بینیم به جهت این است که در پی تهاجمات فرهنگی دشمن، خدا فراموشی در بین افراد جامعه پدید آمده است.
عدم توجه به آخرت و یاد خداوند، مهم‏ترین عامل برای ایجاد زمینه تاخت و تاز شیطان و شیطان نماهاست. همان طور که در آیه مبارکه قرآن آمده است: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیّض له شیطانا فهو له قرین ...(3)؛ هر کس از یاد خدا رخ بتابد شیطان را برمی‏انگیزیم تا یاور و همنشین دائم وی باشد»، در اثر فراموشی خداست که گرفتاری‏ها و ناهنجاری‏ها در جامعه گسترش پیدا می‏نماید. اگر یک نگاه جامعه‏شناسانه و دقیق به معضلات اجتماعی و انحرافات اخلاقی داشته باشیم بسیاری از آنها ریشه در همین مسأله دارد. چرا که یکی از عوامل عمده و مهم بازدارنده انسان از گناه و مفاسد، ذکر و یاد خداست. همان طور که در آیه مبارکه آمده است، اگر یاد خدا نباشد همنشین انسان شیطان می‏شود و طبق آیات دیگر قرآن، کار شیطان: ایجاد گمراهی (60 / نساء)، غرور (120 / آل عمران)، عداوت و بغضاء (91 / مائده)، نزاع و درگیری (53 / اسراء)، امر به فحشاء و منکر (21 / نور)، زیبا جلوه دادن اعمال سوء (38 / عنکبوت)، جدال و درگیری (121 / انعام)، تبذیر و اسراف (27 / اسراء)... می‏باشد.
اگر در بین زن و شوهر عداوت و نزاع و درگیری و جدال وجود دارد و تحمل و مقاومت خانم‏ها در قبال مشکلات و مسائل اجتناب‏ناپذیر زندگی دنیایی کاهش یافته است و یا فحشاء و منکر در جامعه رواج پیدا نموده و اعمال زشت و ناپسند به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نمود پیدا نموده است و تبذیر و اسراف به جای صفت ارزشمند قناعت قرار گرفته و کمتر روحیه صبر و تحمل و ایثار و همدلی و همکاری در جامعه وجود دارد آیا چیزی جز فراموشی یاد خدا و نزدیکی به شیطان است؟ و آیا اینها جز نتایج نزدیکی دایم و همنشینی با شیطان است.
جامعه ما کم و بیش تبدیل به جامعه‏ای شده است که در یک مقاطع خاصی رویکرد مقطعی نسبت به یاد و ذکر خدا دارد و افراد با حضور در محافل و مجالس مذهبی، این نیاز روانی خود را پاسخ می‏دهند. ذکر و یاد خدا به صورت مقطعی به طور طبیعی نمی‏تواند در بازدارندگی انسان از فحشاء و فساد و مسائل ضداخلاقی تأثیرگذار باشد و تنها زمانی یاد و ذکر خداوند می‏تواند ما را از فحشاء و زشتی‏ها بازدارد که به صورت مستمر و دایم باشد و در حال حاضر جامعه ما فقط در اوقاتی خاص اکتفا به ذکر و یاد خدا می‏نماید و در بقیه اوقات آن گونه زندگی می‏کند که خود می‏خواهد و یاد خداوند را به فراموشی می‏سپارد؛ این است که از آثار خوب این مسأله هم بی‏بهره می‏ماند. البته دشمن با ایجاد اشتغالات فکری و ذهنی کاذب و غیرواقعی سعی در فراموشیِ یاد خدا می‏کند چرا که در این صورت است که می‏تواند نقشه‏های شیطانی خود را به اجرا گذارد.
عدم کنترل و نظارت اجتماعی
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار در رفتار و فرهنگ جامعه، مسأله کنترل و نظارت اجتماعی است. اصل کنترل اجتماعی مفهومی مهم در جامعه‏شناسی است. امروزه دانشمندان غربی به ویژه اندیشمندان اجتماعی، به طور جدی آن را مطرح و پیگیری می‏کنند و در سه دهه اخیر مسأله کنترل اجتماعی بسیار جدی در حوزه فکر و اندیشه صاحب نظران تعقیب می‏شود.
چنانکه «دورکیم» می‏نویسد:
«انسان هر چه بیشتر داشته باشد، بیشتر هم می‏خواهد و برآورده شدن هر نیازی به جای کاستن از آرزوهای انسان، نیازهای تازه‏ای را برمی‏انگیزد. از این سیری‏ناپذیری طبیعی نوع بشر، چنین برمی‏آید که آرزوهای انسان را تنها با نظارت‏های خارجی، یعنی با نظارت اجتماعی می‏توان مهار کرد.(4)».
دورکیم در ضرورت کنترل تا آنجا پیش می‏رود که یکی از عوامل ناهنجاری را عدم نظارت و کنترل اجتماعی می‏داند. لوئیس کوزر به نقل از دورکیم می‏نویسد:
«هر گاه نفوذ نظارت کننده جامعه به گرایش‏های فردی، کارآیی خود را از دست بدهد و افراد جامعه به حال خود واگذار شوند جامعه به بی‏هنجاری دچار خواهد شد(5)».
در آموزه‏های دین اسلام هم مسأله نظارت و کنترل اجتماعی به صورت خیلی جدی مطرح شده است. از رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و امام صادق(ع) در این خصوص روایات متعددی وارد شده است. از جمله این روایت را امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل کرد که رسول خدا(ص) فرمود:
«هرگاه هنجارشکنی، حریم‏شکنی و معصیت خدا به صورت علنی و آشکار صورت پذیرد، هر چند هنجارشکنان اندک و اکثریت مردم، افرادی قانونمند و هنجارمند باشند، ولی این اکثریت نظارت و کنترل را رها کنند، عذاب خواهند شد.»
آن گاه امام صادق(ع) خود دلیل عذاب اکثریت بی‏توجه به نظارت اجتماعی را این چنین بیان فرمود:
«و ذلک انه یذل بعلمه دین الله و یقتدی به اهل عدوة الله(6)». یعنی خدا اکثریت هنجارمند، ولی بی‏توجه به نظارت اجتماعی را به این دلیل عذاب می‏کند که آنان با ترک نظارت و کنترل بر افراد هنجارشکن، به کجروان جامعه فرصتی می‏دهند تا به صورت علنی و آشکار، دین خدا و عقاید و باورهای عمومی مسلمانان را به تدریج ضعیف و هنجارشکنان احساس پیروزی کنند و فرهنگ دینی به حاشیه برود و فرهنگ کجرو غالب گردد.
حضرت علی بن ابی‏طالب(ع) نیز در وصیت خویش به فرزندانش در خصوص بی‏توجهی به نظارت و کنترل انحرافات یادآور می‏شود که هرگاه نظارت بر رفتارها را رها کنید، نتیجه آن تسلط انسانهای هنجارشکن و کجرو و منحرف بر جامعه صالحان است. در آن صورت طلب خیر و استمداد از خدای سبحان سودی ندارد و خدا پاسخ مثبت نخواهد داد. زیرا تسلط افراد کجرو و منحرف بر فرهنگ جامعه، نتیجه سستی و بی‏توجهی شما به وظیفه اجتماعی خود، یعنی نظارت و کنترل اجتماعی می‏باشد(7).
در نامه 31 نهج البلاغه حضرت بخصوص ضرورت کنترل و نظارت همسران به عنوان مدیر خانه بر خانم‏ها را به فرزندشان امام حسن(ع) سفارش می‏کند:
«زنان را در پرده حجاب نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند [از اختلاط‏های فسادآور مانع شوید]، زیرا که دقت در پوشش، عامل سلامت و استواری آنان است. بیرون رفتن [و تبرّج و خودنمایی آنان در اجتماع] زنان بدتر از آن نیست که افراد غیرصالح را در میانشان آوری.»
همان طور که ملاحظه می‏کنید این رهنمود امام ضرورت کنترل و نظارت بر خانواده را گوشزد می‏کند. به هر حال بر صاحبان فکر و اندیشه این مسأله پوشیده نیست که هر جامعه‏ای برای آن که از سلامت لازم برخوردار باشد و بتواند فرهنگ اصیل خود را حفظ نماید، باید از نظارت و کنترل اجتماعی برخوردار باشد. و اگر مرزهای کشور به سوی تمامی ابزارهای حرمت‏شکن، باز باشد و مسئولان کشور هیچ گونه محدودیت و کنترل بر ورود فرهنگ بیگانه در کشور نداشته باشند، طبیعی است که نتیجه این سهل‏انگاری غلط چیزی جز به نابودی کشاندن حیات فرهنگی آن جامعه از طریق دشمنان نخواهد بود.
عدم آشنایی با حقوق و جایگاه زنان
در اسلام
به نظر نگارنده یکی از عواملی که توفیق مهاجمان را در عرصه تهاجمات فرهنگی افزایش داد، عوامزدگی زنان و دختران جوان در حوزه بینش و معرفت دینی بود. دشمن با سوء استفاده از این نقطه ضعف بارز در بین زنان و دختران جوان، شروع به سمپاشی و ایجاد شبهات و تردیدهای مکرر نسبت به جایگاه و حقوق زنان در اسلام کرد. آنان با
تمسک به برخی از روایات و آیات و با بهره‏گیری از بعضی از متون دینی، هجومی گسترده بر نظام عقیدتی زنان بالاخص دختران دانشجو وارد کردند و متأسفانه دختران جوان جامعه دینی هم با توجه به اینکه از کمترین اطلاعات در زمینه مسائل زنان برخوردار بودند، شدیدا تحت تأثیر این القائات سوء و به ظاهر مدافعانه و حق‏طلبانه قرار می‏گرفتند و نگرش منفی نسبت به دین و اعتقادات در آنان ایجاد می‏شد و این مسأله زمینه گرایش به مظاهر غرب و غرب‏زدگی و رویکرد آنان به سوی دگراندیشان را فراهم می‏نمود. متأسفانه اقدام لازم جهت آشنایی زنان با حقوق و جایگاه خود در اسلام صورت نگرفته است. مسأله‏ای که مکرر مقام معظم رهبری روی آن تأکید ورزید ولی اقدام جدی و مؤثری در این راستا صورت نپذیرفت و کمتر زمینه برای ارتقاء سطح علمی و معرفتی زنان ایجاد شد. شاید گفته شود ایجاد این همه فرصت‏های تحصیلی برای دختران و زنان، ایجاد دانشگاه‏ها، حوزه‏های علمیه ویژه زنان، زمینه‏سازی جهت ارتقاء سطح علمی زنان بوده است؛ در حالی که باید به این مهم
اذعان داشت که آن چه در این راستا صورت گرفت، هیچ کدام منجر به روشنگری و ارتقاء سطح علم و معرفت و بینش زنان نشد بلکه منجر به ارتقاء سطح مدرک آنان شد، ولی کمتر به تقویت بنیان‏های دینی و اعتقادی آنان پرداخته شد، از این‏رو وقتی در معرض تهاجمات گسترده و سهمگین دشمن در حوزه مسائل زنان قرار می‏گیرند، کمتر توان دفاع و ایستادگی از خود نشان می‏دهند و غالبا دچار انفعال می‏گردند. از این‏رو باید یک نهضت فراگیر و مؤثر در راستای ارتقای بینش زنان نسبت به رسالت‏های آنان و جایگاه بلند و رفیعی که در آموزه‏های دینی برای این قشر قائل شده و حقوق زنان، صورت گیرد و به نظر می‏رسد که هر چه سطح معرفت و شناخت زنان ارتقاء یابد، از میزان آسیب‏پذیری آنان از فرهنگ بیگانه کاسته خواهد شد.
عدم اشتغال مفید و عدم استفاده
درست از فرصت‏ها
یکی از عوامل آسیب‏زا و زمینه‏ساز انحرافات اجتماعی ـ اخلاقی، وجود بی‏کاری و فرصت‏هایی است که افراد برنامه‏ریزی منسجم و صحیح و اصولی برای آنها ندارند. چرا که فرصت‏های زیاد بدون برنامه، عامل جذب شیطان و نقشه‏های شیطانی است از این‏رو پیامبر اکرم(ص) وقتی جوانی را دید که بی‏کار نشسته و از روی بیهودگی با چوب روی زمین خط می‏کشد، طبق نقل فرمود: «این حالتی است که خداوند از روی غضب و خشم به تو نگاه می‏کند و بهترین فرصت است برای اینکه شیطان به سراغ تو بیاید.»
تحقیقات و تجربیات نشان می‏دهد، بیشترین افرادی که در معرض انحراف اخلاقی قرار می‏گیرند، کسانی هستند که از اوقات بی‏کاری بیشتری برخوردارند. متأسفانه یکی از عمده‏ترین مشکلات زنان در جامعه ما، وجود اوقات بی‏کاری و بدون برنامه در زندگی آنان است؛ زیرا با ماشینی شدن زندگی، مسؤلیت‏های خانه‏داری کاهش یافته است. یکی از عمده‏ترین رسالت‏های متولیان تعلیم و تربیت، این است که تدابیری جهت ایجاد اشتغالات و سرگرمی‏های مفید و مؤثر برای زنان را فراهم نمایند. لازم به ذکر است که منظور از اشتغال، الزاما ایجاد یک شغل رسمی و بیرون از منزل نیست، بلکه منظور ایجاد زمینه‏هایی است برای اینکه زنان با استفاده از آنها، بتوانند فرصت‏های بی‏کاری و اوقات فراغت خود را به صورت مفید پر کنند. همچنین ایجاد مراکز امن فرهنگی، با اهداف تربیتی صحیح می‏تواند ضمن این که موجب ارتقاء سطح علمی ـ فرهنگی زنان گردد، وسیله‏ای برای پر کردن وقت خانم‏ها و دختران جوان باشد و با ایجاد فرصت‏های شغلی که خانم‏ها ضمن این که در منزل هستند و به امور خانه و خانه‏داری می‏پردازند، بتوانند بخشی از اوقات خود را به این امور اختصاص دهند تا ضمن کمک اقتصادی به خانواده، بتوانند از اوقات بی‏کاری خود به خوبی بهره گیرند.
وجود اوقات بیکاری علاوه بر آن که می‏تواند زمینه‏ساز انحرافات باشد، از نظر روحی و روانی هم تأثیر بسیار منفی روی زنان دارد و یکی از علل عمده وجود ناراحتی‏های اعصاب و افسردگی که به صورت فزاینده در خانم‏های خانه‏دار رو به افزایش است، همین مسأله می‏باشد. البته توجه به این نکته در این بخش اهمیت دارد که ضرورت ایجاد اشتغال نسبی، مفید و مؤثر برای زنان، نباید ما را دچار افراط و تفریط نماید و با ایجاد اشتغالات زیاد، موجب خستگی جسمی و روحی زنان گردیم و نشاط و سلامت آنان را برای سرپرستی معنوی خانواده کاهش دهیم و زمینه ایجاد مشکلات و مسائل عدیده دیگری را فراهم نماییم. به هر حال، باید توجه داشت که اشتغال زنان با گستره و رویه‏ای خلاف عرف و فرهنگ ملی و بی‏انطباق با مبانی دینی و سیره پیشوایان دینی(ع)، معضلاتی را گریبانگیر خانواده و جامعه می‏کند. باید به این مهم توجه داشت که اسلام، بار تأمین هزینه‏های زندگی را از دوش خانم‏ها برداشته و مردان عهده‏دار این مسئولیت مهم می‏باشند. لذا ضرورت ندارد که خانم‏ها به صورت اجباری به دنبال کار بگردند و آن چه که به عنوان یک ضرورت مطرح می‏شود ایجاد برنامه‏ها و اشتغالاتی مفید جهت استفاده بهینه از اوقات فراغت خانمها است که باید به جد به آن پرداخت و برای آن برنامه‏ریزی نمود.
جمع بندی و راهکارهای پیشنهادی
در جمع بندی مجموعه مباحثی که به آن پرداخته شد می‏توان به چند نکته اساسی اشاره کرد:
دشمن با استفاده از نقطه ضعف‏هایی چون عدم شناخت زنان نسبت به حقوق و تکالیف و مسئولیت‏های خویش، نادیده انگاشتن نهاد خانواده و سست کردن پایه و بنیان آن، پست انگاشتن نقش‏های زنانه، و ایجاد روحیه بی‏اعتنایی به ارزش‏های اخلاقی از یک سو، و با ارائه وعده‏های فریبنده از سوی دیگر، بهترین بهره را برای همسان‏سازی فرهنگی زنان ما با فرهنگ غرب برداشت؛ همان طور که حضرت علی(ع) در نهج البلاغه به زیبایی به آن اشاره می‏فرماید: فاسدان، تخم گناه افشاندند و با آب غرور و فریب آبیاری کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود برداشتند!
همان طور که ملاحظه می‏شود در جامعه ما، افراد فاسد و مهاجم، تخم گناه را در جامعه افشاندند و با وعده و وعیدهای دروغین و دهان پرکن به ایجاد زمینه برای رشد گناه و شیوع آن پرداختند و نهایتا هم، ماحصلی جز تزلزل خانواده، افزایش آمار طلاق، بالا رفتن آمار جرم و جنایت و زیاد شدن افراد لاابالی و هرزه و معتاد ... ارمغان دیگری برای جامعه ما نداشت.
برای تضعیف نقش مهاجمان در فرهنگ‏سازی، ضرورت دارد که به مسائل ذیل توجه داشته باشیم:
ـ توجه به رهنمودهای امام خمینی و مقام معظم رهبری در مورد زنان به عنوان بهترین مفسران و تبیین‏کنندگان جایگاه زن در اسلام.
ـ اهتمام جدی مسئولان و متولیان امر به برنامه‏ریزی اصولی برای جلب مشارکت زنان در عرصه‏های سیاسی ـ فرهنگی و دینی به گونه‏ای که موجبات تزلزل خانواده و فرهنگ را سبب نشود.
ـ زمینه‏سازی برای اصلاح نگرش فرهنگ عمومی نسبت به زنان و فضاسازی جهت پذیرش تحلیل صحیح مباحث زنان.
ـ به طراحی برنامه‏ای که منجر به رشد و تعمیق همه جانبه بینش زنان گردد، توجه شود بالاخص آشنایی زنان با حقوق و جایگاه زن در اسلام از ضروریات است.
ـ فراهم کردن زمینه برای خداباوری و ارتقاء روحیه آخرت گرایی هر چه بیشتر در زنان و دختران جهت حل معضلاتی چون افزایش سطح طلاق، تزلزل خانواده، زنان و فرزندان بدون سرپرست، اعتیاد و فحشاء و ... که تأثیرپذیری در فرهنگ و همسانی با فرهنگ غرب برای جامعه دینی ما به ارمغان آورده است و در نهایت دوری از هرگونه اعمال سلیقه شخصی و دوری از افراط و تفریط در حوزه مسائل زنان، می‏تواند در پیش‏گیری از تأثیر پذیری زنان از فرهنگ غرب، مؤثر باشد.
مـنابع: ــــــــــــــــــــــــــــ
ـ شریف مرتضی ـ شرح الغرر و الدرر، ص426.
ـ کوزر لوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‏شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علمی، چاپ ششم، 1376.
ـ میزان الحکمة، محمد محمدی ری‏شهری، مکتب الاعلام الاسلامی، 1376.
ـ نظارت و کنترل اجتماعی، حجة‏الاسلام و المسلمین حسن غفاری‏فر، کتاب زنان، شماره 17.
ـ المیزان، سیدمحمدحسین طباطبائی.
ـ اچ ترنر، جاناتان «مفاهیم کاربردی جامعه‏شناسی»، ترجمه محمد فولادی و عزیزالله بختیاری، نشر مؤسسه امام خمینی(ره)، 1378.
ـ تربیت اسلامی ویژه آسیب‏شناسی تربیت اسلامی، مرکز مطالعات و تربیت اسلامی با مشارکت ستاد اعتلاء و هماهنگی دروس دینی، قرآن و عربی وزارت آموزش و پرورش.
ـ کتاب نقد، فصلنامه انتقادی، فلسفی، فرهنگی، شماره 17، فمینیزم.
ـ مجموعه مقالات هم‏اندیشی، بررسی مسائل و مشکلات زنان اولویت‏ها و رویکردهاـ 1379.
پی‏نوشتها: ــــــــــــــــــــــــــ
1ـ حشر، 19.
2ـ شرح غرر و الدرر، ص 426.
3ـ زخرف، 36.
4ـ کوزر لوئیس، ص 191.
5ـ همان ص 192 .
6ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 413.
7ـ میزان الحکمة، ج 6، ص 262؛ حسن غفاری فرد ـ 81.

نقش زن در قیام عاشورا

نقش زن در قیام عاشورا 
  نقش زن پس از عاشورا
پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالت‏سنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید . آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، می‏بایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبه‏های پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر می‏بردند را از حقانیت راه امام حسین ( علیه‏السلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب ( علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند . این جاست که به هدف والای امام حسین ( علیه‏السلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی می‏بریم .
شهید مطهری می‏فرمایند: «... ابا عبدالله ( علیه‏السلام) اهل بیت‏خودش را حرکت می‏دهد، برای این که در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند . برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب ( علیهاالسلام) تجلی می‏کند و از آن به بعد به او واگذار شده بود .» (1)
فعالیت‏ها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، می‏توان به دو بخش تقسیم نمود:
1 - حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا
2 - نقش و فعالیت‏سایر بانوان، در این نهضت
حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا
همان گونه که می‏دانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشت‏خونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب ( علیهاالسلام) با امام حسین ( علیه‏السلام) در انجام مسؤولیت‏ها را می‏توان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیت‏ها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیه‏السلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد .
اما اصلی‏ترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی می‏شود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیه‏السلام) دستخوش تحریف می‏گردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار می‏گرفت .
تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیه‏السلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و ... مسؤولیت‏های سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .
سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسه‏ها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگری‏های آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاش‏های حضرت زینب ( علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود .
و مدینه (4) ، به افشاگری بنی امیه اقدام نمود و چهره کریه‏شان را به مردم نشان داد; و این خود قیامی دیگر شد، برای براندازی دستگاه فاسد خلافت .
خطابه‏های پرشور حضرت زینب ( علیهاالسلام) هراسی عظیم در دل بنی امیه پدید آورد و به همین جهت، ایشان را به مصر تبعید نمودند; (5) اما غافل از این که این زن فصیحه بلیغه پیام شهادت را به مصر نیز خواهد برد، و سرانجام، این اسطوره صبر و ایثار در 15 رجب سال 62 هجری، در تبعید، به ملکوت اعلی پیوست . (6)
گر چه زینب ( علیهاالسلام) اندکی بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگی نکرد، ولی در همین مدت اندک، کنگره‏های کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشورای امام حسین ( علیه‏السلام) را تا ابد ماندگار کرد .
نقش سایر زنان پس از قیام
غیر از زینب ( علیهاالسلام)، عده دیگری از زنان نیز بودند که به رهبری و مدیریت‏حضرت ( علیهاالسلام)، کارهای تبلیغی و فرهنگی بسیاری پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تاثیر زیادی بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد .
نقش آفرینی زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، می‏توان مورد بررسی قرار داد:
1 - نقش عملی زنان پس از قیام عاشورا
بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبت‏به فاجعه‏ای که از سوی دستگاه غاصب یزید بر امام حسین ( علیه‏السلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند . و جالب این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آن‏ها می‏پردازیم .
- زنی از قبیله بنی بکر
بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متاثر شده، شمشیر به دست می‏گیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم می‏برد و به قوم خود می‏گوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند; برای خون‏های رسول خدا (صلی‏الله علیه‏و آله) قیام کنید .»
همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند . (7)
- زنان بنی اسد
پس از پایان جنگ، بدن‏های مطهر شهدا بر روی زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسی جرات نداشت که برای دفن و کفن اجساد قدم بردارد; چرا که طبق دستور عمر سعد، ماموری بر بدن‏ها گمارده شده بود . در این وضعیت، زنان قبیله بنی اسد که در نخلستان‏های نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوی میدان هجوم بردند . مردان آن‏ها با دیدن حرکت‏شجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند . (8)
- ام عبدالله
او همسر «مالک بن نسیر» بود . شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید . پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید . اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر (صلی‏الله علیه‏و آله) را به خانه آورده‏ای؟ آن را از پیش من ببر .» (9)
و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت .
- نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد . همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبت‏به او ابراز انزجار نمود . سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست . در کتب تاریخی، از مشاهدات وی در این شب، نسبت‏به حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است . (10)
- زنان آل ابی سفیان
سخنرانی‏ها و خطابه‏های پر شور حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابی سفیان از این واقعه متاثر شده، مراسم نوحه سرایی و گریه و شیون برای امام حسین ( علیه‏السلام) و یارانش بر پا دارند . (11) و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبت‏به عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند .
- هند همسر یزید بن معاویه
پس از افشاگری زینب کبری ( علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متاثر و ناراحت‏شده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین ( علیه‏السلام) اعتراض نمود و گفت: «ای یزید! آیا تو دستور داده‏ای سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتی؟»
یزید مضطرب شد و برای گریز از کاری که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضی نبودم .» (12)
نکته قابل تامل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکت‏شوم همسرش می‏باشد که با این اعتراض، ضربه سختی بر حکومت‏شوهر خود وارد کرد .
این‏ها نمونه‏هایی از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود . اما بانوان دیگری هم با کردار خویش، در جبهه‏ای تبلیغی به مبارزه علیه آل ابی سفیان پرداختند . ایشان از همراهان و پیروان امام حسین ( علیه‏السلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند .
- رباب همسر امام حسین ( علیه‏السلام)
رباب همسر امام حسین ( علیه‏السلام)، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس‏» بود . او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خواره‏اش علی اصغر بود . وی پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد . (13)
در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانه‏اش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بی سقف روزگار گذراندند . چون به او گفته می‏شد که از زیر آفتاب سوزان برخیز . با گریه و شیون می‏گفت: من با چشمان خود حسین ( علیه‏السلام) را دیدم که گرمی آفتاب، بدن او را می‏گداخت . (14)
و این خود نوعی مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمالش بود . رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را برای قیام‏های دیگر مردمی فراهم سازد .
- زنان مدینه و بنی هاشم
بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا (صلی‏الله علیه‏و آله) رفتند و مراسم عزاداری برپا نمودند . (15)
آنان بدون هیچ هراسی از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دست‏به اقدامی مهم زدند . آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر (صلی‏الله علیه‏و آله)، با زیرکی و تیزبینی، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است . و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایی می‏کردند . (16)
امام صادق ( علیه‏السلام) نیز در این زمینه می‏فرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد . دودی نیز از خانه بنی هاشم برنخاست تا پنج‏سال که عبیدالله بن زیاد کشته شد .» (17)
و این نشانگر نقش اساسی و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضت‏حسینی بود . اینان با عزاداری‏های پی در پی، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومت‏بیدادگر یزید برخاستند و با حرکت‏های مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام می‏شد، در اذهان تاثیر به سزایی گذاشتند .
زنان انصار (18) نیز به همراهی زنان بنی هاشم، زمینه را برای شروع مبارزاتی نو بر ضد دستگاه بنی امیه فراهم ساختند، و با شعور دینی و سیاسی خویش، گامی بلند در احیای نهضت عاشورا برداشتند .
2 - نقش سخنرانی و خطابه‏های زنان پس از قیام
علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابه‏ها و سخنرانی‏های بانوان هاشمی را می‏توان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومت‏یزید دانست; چرا که اگر نبود این افشاگری‏ها، جامعه خفته آن روز متحول نمی‏گردید و ندای حق‏طلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمی‏شد .
همان گونه که گذشت، امام سجاد ( علیه‏السلام) و زینب کبری ( علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند . آن‏ها با اخطارها، هشدارها و بیدار باش‏ها، ضربه سنگینی بر آل امیه وارد نمودند . اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و لاغت‏بودند، نقش مهمی در خنثی‏سازی تبلیغات مسموم اموی داشتند . زنانی چون ام کلثوم (19) و فاطمه صغری دختر (20) امام حسین ( علیه‏السلام) و ... .
نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی، (21) زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند . (22)
اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آن‏ها را در موقعیتی قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند . آنان هر جا رسیدند، از فرصت‏ها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند .
خطبه‏های پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان تاثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیام‏هایی چون قیام توابین و قیام مختار گردید .
علاوه بر آن، این سخنرانی‏ها و روشنگری‏ها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشه‏ها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی، ایجاد ارزش‏های اخلاقی جدید و ... از جمله این دستاوردهاست .
تامل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، می‏تواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوه‏گر نماید و درسی باشد برای زنان در عصرهای مختلف، برای وصول به اهداف عالیه اسلام .
پی‏نوشت‏ها:
1 - مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 289 .
2 - ر . ک: سید بن طاووس، لهوف، ص 165 .
3 - ر . ک: همان، ص 202 .
4 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، جنبش‏های شیعی در تاریخ اسلام، ص 522; حسین عماد زاده، حضرت زینب کبری، ص 150 .
5 - همان، ص 522 .
6 - همان .
7 - فاطمه رجبی، زن در حماسه کربلا، ص 70 .
8 - همان، ص 74 .
9 - محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 3055 .
10 - حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم (ترجمه فارسی)، ص 478 .
11 - محمد بن جریر طبری، همان، ص 3080; حاج عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 433 .
12 - همان، ص 3079 .
13 - حسین عمادزاده، همان، ص 307 .
14 - هاشم معروف الحسنی، همان، ص 522 .
15 - حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 344 .
16 - همان، نفس المهموم، ص 302 .
17 - همان، ص 604 .
18 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، همان، ص 528 .
19 - ر . ک: سید بن طاوس، لهوف، ص 178; علی نظری منفرد، قصه کربلا، ص 438 .
20 - ر . ک: همان، ص 172 .
21 - علی نظر منفرد، همان، ص 405