سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

شیوه‏هاى پرورش عزت نفس در سیره امام حسین علیه السلام

شیوه‏هاى پرورش عزت نفس در سیره امام حسین علیه السلام
عزت نفس، یکى از لوازم زندگى موفقیت‏آمیز است. فردى که مى‏خواهد در راه اهداف والاى خویش تمام مشکلات و موانع را از سر راه خود برداشته و به مراحل تعالى و تکامل برسد، باید عزت و کرامت نفس داشته و این موهبت‏خدادادى را در وجود خود بارور کند. ریشه بسیارى از محرومیتها، ناکامیها، عدم موفقیتها، انتخاب راههاى خلاف عرف و شرع، شکستن هنجارهاى مقدس جامعه، خیانتها، جنایتها و بزهکاریهاى گوناگون را مى‏توان در نداشتن عزت نفس و وجود عقده حقارت جستجو نمود. امام على علیه السلام مى‏فرماید: «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة؛آن کس که [بزرگى و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد.»
براى همین، به افرادى که از عقده حقارت رنج مى‏برند و براى خود هیچگونه ارزشى قائل نیستند، نمى‏توان اعتماد کرد و امرى از امور جامعه را به آنان سپرد. سایر افراد جامعه نیز از شر این افراد در امان نخواهند بود.
امام هادى علیه السلام فرمود: «من هانت علیه نفسه فلاتامن شره؛ کسى که نفس او در نزدش خوار و ذلیل باشد، از شر او ایمن مباش.»
کسى که به شخصیت‏خود توجه ندارد، مطمئنا در خوار کردن دیگران نیز باکى نخواهد داشت. بنابراین براى حفظ اجتماع مسلمانان و تقویت ارتباط دینى، عاطفى و فرهنگى میان افراد جامعه و جلوگیرى از شیوع گناه و انواع خلافها، باید روحیه عزت و کرامت نفس را در جامعه پرورش داده و تقویت نمود.
امام حسین علیه السلام داشتن عزت نفس را یکى از صفات ضرورى مؤمنین دانسته مى‏فرماید: «ایاک و ما تعتذر منه فان المؤمن لایسى‏ء ولایعتذر والمنافق کل یوم یسى‏ء و یعتذر؛از انجام کارهایى که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشه‏دار مى‏کند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد مى‏کند و نه پوزش مى‏طلبد، ولى منافق [که براى خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام مى‏دهد و پیوسته عذرخواهى مى‏کند.»
در سیره و سخن امام حسین علیه السلام موارد زیادى مى‏توان یافت که آن گرامى در آن موارد، با شیوه‏هاى مختلف در صدد پرورش و تقویت عزت نفس در نهاد افراد بوده است. در این فرصت‏به برخى از این شیوه‏ها گذرى خواهیم داشت تا علاوه بر اینکه رفتار و گفتار آن حجت الهى به عنوان الگوى سعادتمندان برایمان سرمشق باشد، با یکى دیگر از رمزهاى موفقیت رهبران الهى در جذب و جلب وجدانهاى بیدار و دلهاى مشتاق سعادت آشنا شویم.
تکریم کودکان
کودکانى که در دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگترها، بویژه والدین خود، برخوردار گردند، در زندگى آینده خویش افرادى عزتمند، موفق و داراى اعتماد به نفس خواهند بود؛ چرا که تکریم شخصیت کودکان ـ که روحى لطیف و حساس دارند ـ روحیه خودباورى و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقویت کرده و زمینه رشد اخلاقى و ایجاد صفات نیک را در وجودشان فراهم مى‏آورد و آنان را در آینده شخصیتى مستقل، خودباور و دور از عقده حقارت بار خواهد آورد. چند نمونه از تکریم شخصیت اطفال را در رفتار آن حضرت مرور مى‏کنیم:
1ـ عبدالله بن عتبه، از مشاهیر فقهاى اهل سنت، نقل مى‏کند که: روزى در محضر حضرت سید الشهداء علیه السلام بودم که فرزند آن حضرت (امام سجاد علیه السلام) که کوچک بود، وارد شد. امام او را به نزد خود خوانده و به سینه چسبانید، پیشانیش را بوسید و فرمود: «بابى انت ما اطیب ریحک و احسن خلقک؛پدرم به فدایت. چقدر خوشبو و زیبایى!»
2ـ جعید همدان یکى از یاران امام حسین علیه السلام مى‏گوید: روزى نزد حسین بن على علیهما السلام رفتم در حالى که او دخترش سکینه را بر سینه چسبانیده و نوازش مى‏کرد. وقتى که وارد شدم، امام به همسرش فرمود: اى خواهر قبیله کلاب! دخترت را از من بگیر! سپس با من در مورد انواع مردم به گفتگو نشست.
احترام به اندیشه‏ها و آراى دیگران
یکى از شیوه‏هاى کارساز در مسائل تربیتى و تبلیغى، احترام به اندیشه‏هاى دیگران است.
مربى و مبلغ، به این وسیله به مخاطبان خود شخصیت داده و در اعماق وجود آنان نفوذ مى‏کند.
با توجه کردن به تفکرات و خواسته‏هاى مخاطب، مى‏توان روحیه اعتماد به نفس را در او زنده کرده و عزت نفس وى را تقویت نمود.
روزى «حسن مثنى‏» فرزند امام مجتبى علیه السلام از یکى از دختران عمویش، امام حسین علیه السلام خواستگارى نمود. آن حضرت به او فرمود: «اختر یا بنى احبهما الیک؛ فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست دارى، انتخاب کن!» «حسن مثنى‏» از روى شرم و حیا سخنى نگفت. به این جهت، امام حسین علیه السلام فرمود: من دخترم فاطمه را به جهت‏شباهت زیادش به مادرم براى تو برگزیدم.
درود و سلام
یکى از روشهاى قرآنى در عزت دادن به افراد، سلام کردن و درود فرستادن به آنها است. خداوند متعال در قرآن کریم براى اینکه عظمت مؤمنان را روشن سازد، به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور مى‏دهد که به اهل ایمان سلام کند.
«و اذا جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم‏»؛«هرگاه کسانى که به آیات ما ایمان دارند به نزد تو آینده، به آنها بگو: سلام بر شما!»
این شیوه موفق قرآنى در سیره امام حسین علیه السلام نیز بطور روشن دیده مى‏شود. آن حضرت در ثواب سلام فرمودند: «للسلام سبعون حسنة؛ تسع و ستون للمبتدى و واحدة للراد؛براى سلام هفتاد حسنه مى‏باشد؛ شصت و نه حسنه براى سلام کننده و یک حسنه براى پاسخ دهنده.»
سلام کردن موجب تقویت‏حس خودباورى و عزت نفس در کسى که به او سلام مى‏شود خواهد شد و فردى که به او سلام داده و درود مى‏فرستیم، شایستگى و جایگاه خود را در منظر دیگران باور مى‏کند.
این شیوه الهى آنچنان مهم و باارزش است که امام حسین علیه السلام از آغاز کردن سخن بدون سلام کردن، نهى کرده و به فردى که پیش از اداى سلام، جویاى حال حضرتش شده بود فرمود: «السلام قبل الکلام عافاک الله. لا تاذنوا لاحد حتى یسلم؛خدا تو را عافیت و سلامتى دهد، سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است [. سپس فرمود:] تا کسى سلام نداده به او اجازه سخن گفتن ندهید.»
همچنین امام حسین علیه السلام کسى را که در ارتباطات اجتماعى و معاشرتهاى خانوادگى، از این شیوه پسندیده قرآنى بهره نگیرد، به عنوان خسیس‏ترین فرد قلمداد کرده و مى‏فرماید: «البخیل من بخل بالسلام؛بخیل کسى است که از سلام دادن بخل بورزد.»
در سیره اهل بیت علیهم السلام سلام به مسلمانان گناهکار و آلوده نیز پسندیده و تاثیرگذار است. امام حسین علیه السلام مى‏فرماید: ابن کوا از پدرم على علیه السلام پرسید: اى امیرمؤمنان! آیا بر گنهکاران نیز سلام مى‏دهى؟
على علیه السلام فرمود: خدا او را اهل توحید مى‏داند، آیا تو او را اهل سلام نمى‏دانى؟!
ارتباط کلامى با عبارات دلنشین
عموم مردم؛ اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان و زنان و مردان، در معاشرتهاى اجتماعى، نسبت‏به ارتباطات کلامى افراد بسیار حساس مى‏باشند و نوع لحن و صوت و انتخاب جملات در توجه و جذب آنان اهمیت فوق العاده‏اى دارد. سخنان محبت‏آمیز، دلربا و داراى بار عاطفى مثبت، در عمق جان مخاطبان تاثیر مى‏گذارد و عزت نفس را در آنان تقویت مى‏کند. انسانهایى که در الفاظ و عبارات خود کمال ادب و عفت را رعایت مى‏کنند، در نظر مخاطب عزیز و مکرم بوده و عموم مردم آنان را به دیده احترام و بزرگى مى‏نگرند. در واقع رعایت ادب و عفت و وجاهت در گفتار موجب عزت نفس براى گوینده و شنونده است. برخى از مشکلات و ناهنجاریها، تندخوییها، زورگوییها، بدبینیها، حقارتها و افسردگیها را مى‏توان با بکارگیرى عباراتى دلنواز و روحبخش از میان برداشته و درمان نمود.
رسول گرامى اسلام فرمودند: «من اکرم اخاه المسلم بکلمة یلطفه بها و فرج عنه کربته، لم یزل فى ظل الله الممدود، علیه الرحمة ما کان فى ذلک؛کسى که برادر مسلمان خود را با کلمه‏اى مهرآمیز تکریم نماید و غم را از [دل] او بزداید، در سایه بلند [لطف] خدا مى‏باشد و تا این صفت پسندیده در او باشد، همواره رحمت [الهى] بر او خواهد بود.»
در اینجا نمونه‏هایى از ارتباط کلامى حضرت ابا عبدالله علیه السلام با افراد خانواده، فرزندان و یارانش را بیان مى‏کنیم.
1ـ امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه، وقتى که همه خاندان و اهل بیت آن حضرت سوار بر محملها شدند، چنین ندا داد: «این اخى؟ این کبش کتیبتى، این قمر بنى هاشم؛ کجاست‏برادرم، کجاست‏سردار سپاهم، کجاست ماه بنى هاشم.» عباس علیه السلام هم پاسخ داد: «لبیک، لبیک، یا سیدى.
2ـ هنگامى که حضرت قاسم علیه السلام از شهادت خویش سؤال کرد، امام حسین علیه السلام او را چنین مورد خطاب قرار داد: «اى والله، فداک عمک، انک لاحد من یقتل من الرجال معى؛به خدا سوگند، همینطور است. عمویت فدایت‏باد. تو یکى از مردانى هستى که با من به شهادت خواهند رسید.»
3ـ وقتى با دخترش سکینه وداع مى‏کرد، براى آرامش وى که از فراق پدر بى‏تابى مى‏کرد چنین فرمود: «یا نور عینى! کیف لایستسلم للموت من لا ناصر له و لامعین اى نور چشم من! کسى که یار و یاورى ندارد چگونه تسلیم مرگ نباشد؟!»
4ـ آنگاه که امام حسین علیه السلام برادرش حضرت عباس علیه السلام را مى‏فرستاد تا از علت‏حرکت‏سپاه دشمن خبرى بیاورد، سخن خود را با این عبارت دلنشین ابراز مى‏داشت: «یا عباس! ارکب، بنفسى انت‏یا اخى، حتى تلقاهم، فتقول لهم: ما لکم؟! و ما بدالکم!؛ برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو و به نزد اینان برو و به آنان بگو: شما را چه شده و چه چیزى براى شما آشکار شده است؟!»
5ـ حضرت سید الشهداء علیه السلام در هنگام خداحافظى با فرزندش امام سجاد علیه السلام، در روز عاشورا، فرزندش را به آغوش کشیده و با کلمات مهرآمیزى که از اعماق جانش ریشه مى‏گرفت، به او فرمود: «یا ولدى! انت اطیب ذریتى و افضل عترتى و انت‏خلیفتى على هؤلاء العیال والاطفال؛پسرم! تو پاکیزه‏ترین فرزندان من هستى و بهترین خاندان من مى‏باشى، تو جانشین من در [سرپرستى] این زنان و کودکان خواهى بود.»
تقدیر و تشویق
تقدیراز دیگران و تشویق آنان به خاطر کارهاى پسندیده‏اى که انجام داده‏اند، در تقویت اعتماد به نفس و روحیه خودباورى و در نتیجه عزت نفس آنان، تاثیر به سزایى دارد. این راهکار موفق تربیتى آنچنان اهمیت دارد که مى‏توان گفت، کمتر عاملى همانند تقدیر و تجلیل در ایجاد خصلتهاى نیکو و تقویت اعتماد به نفس مى‏تواند مؤثر باشد. تشویق، استعدادهاى نهفته در نهاد آدمى را از قوه به فعلیت رسانده، و خلاقیتهاى درون او را شکوفا مى‏سازد. تحسین، تقدیر، تجلیل، اعطاى جایزه‏هاى مادى و معنوى، هدیه، بذل عاطفه و محبت، تکریم و تشکر، جلوه هایى از مظاهر تشویق مى‏باشد. در ذیل، مواردى از بهره‏گیرى امام حسین علیه السلام از شیوه کارآمد تشویق را بیان مى‏کنیم.
1ـ قدردانى از معلم
جعفر، یکى از فرزندان امام حسین علیه السلام، نزد معلمى به نام «عبدالرحمان سلمى‏» در مدینه آموزش مى‏دید. روزى معلم سوره حمد را به کودک آموخت. وقتى که کودک آن را بر امام حسین علیه السلام قرائت کرد، آن حضرت در مقابل این کار ارزشمند معلم از وى تجلیل کرده و بعنوان قدردانى، هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد. هنگامى که از آن حضرت پرسیدند: چرا این همه بخشش مى‏کنید؟! حضرت فرمود: «و این یقع هذا من عطائه؛ کجا این بخشش [من] با اعطاى او [که تعلیم الحمد لله رب العالمین است] مى‏تواند برابر باشد؟!» و آنگاه این اشعار را قرائت کرد:
اذا جاءت الدنیا علیک فجد بها
على الناس طرا قبل ان تتفلت
«هرگاه دنیا به تو روى آورد، قبل از آنکه از دستت‏برود، همه آن را به مردم ببخش.»
فلا الجود یفنیها اذا هى اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت
«نه بخشش، آن را ـ هرگاه روى آورد ـ از بین مى‏برد و نه بخل، آن را ـ هرگاه پشت کند ـ نگه مى‏دارد.»
2ـ تشویق نیکوکار
امام حسن مجتبى علیه السلام در یکى از سفرهایش راه را گم کرد. اتفاقا شب با چوپانى برخورد کرد، چوپان از امام حسن علیه السلام پذیرایى کرده و هنگام صبح راه را به آن حضرت نشان داد.
حضرت مجتبى علیه السلام هنگام خداحافظى به چوپان فرمود: من اکنون سراغ زمین زراعتى خود مى‏روم و بعد به مدینه بر مى‏گردم. سپس، وقتى را تعیین کرد تا آن چوپان خدمت امام مجتبى علیه السلام برسد. چوپان که از غلامان یکى از اهالى مدینه بود، در وقت معین اشتباها به محضر امام حسین علیه السلام آمد و به خیال اینکه به حضور امام حسن علیه السلام آمده، به حضرت سید الشهداء علیه السلام عرضه داشت: من همان بنده‏اى هستم که فلان شب میهمان من بودى و وعده دادى تا در این ساعت‏خدمت‏شما برسم. امام حسین علیه السلام متوجه شد که او از برادرش امام مجتبى علیه السلام در آن شب پذیرایى کرده است. به این جهت از او پرسید: اى غلام! تو برده چه کسى هستى؟ او نام یکى از اهالى مدینه را برد. امام پرسید: چند راس از گوسفندان اربابت در اختیار توست؟ چوپان گفت: سیصد راس.
امام حسین علیه السلام مولاى او را طلبید و از وى درخواست کرد تا گوسفندان را با همان غلام به وى بفروشد. وقتى که او اعلام رضایت نمود، آن حضرت غلام و گوسفندان را از صاحبش خرید و سپس غلام را آزاد نموده و گوسفندان را نیز به غلام بخشید.
آن حضرت موقع خداحافظى به غلام گفت: «ان الذى بات عندک اخى و قد کافاتک بفعلک معه؛ کسى که آن شب نزد تو ماند، برادر من بود. اکنون به پاس [قدردانى از] رفتار نیک تو با او، این پاداش را به تو دادم.
3ـ آزادى کنیز
انس بن مالک مى‏گوید: نزد امام حسین علیه السلام بودم که کنیزى از آن حضرت شاخه گلى را به حضرتش تقدیم کرد. امام حسین علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: «انت‏حرة لوجه الله؛ تو در راه خدا آزادى!» من به حضرت عرض کردم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردى؟! امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را در قرآن چنین ادب کرده و فرموده است: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها»؛«هرگاه به شما تحیتى گفته شد، پاسخ آن را به نیکوتر از آن یا مانند آن بدهید.» و سپس فرمود: تحیت‏بهتر، همان آزاد کردن اوست.
4ـ تجلیل از یک آزاده
نام نیک موجب مى‏شود که دیگران صاحب نام را تحسین کرده و در مورد او فال نیک بزنند. به این وسیله شخصیت او تقویت‏شده و روحیه اعتماد به نفس در او افزایش مى‏یابد. به این جهت، نام نیک براى صاحب نام فرح‏انگیز و نشاط آور مى‏باشد. والدین و مربیان دلسوز و آگاه در این مورد حساسیت‏خاصى داشته و در نامگذاریها کمال دقت را به عمل مى‏آورند. زمانى که پیکر خونین حر در آخرین لحظات زندگى به روى زمین افتاده بود، امام حسین علیه السلام به بالین وى آمد. آن حضرت در حالى که با دستهاى مبارک خود، صورت او را نوازش مى‏داد و خاک و خون از چهره‏اش پاک مى‏کرد، فرمود: «بخ بخ لک یا حر، انت‏حر کما سمیت فى الدنیا و الآخرة؛ به به! [احسنت] به تو اى حر! تو آزاد مردى چنانکه در دنیا و آخرت آزاده خوانده شدى.» سپس با تجلیل از مادر وى اضافه نمود: «والله ما اخطات امک اذ سمتک حرا، فانت والله حر فى الدنیا و سعید فى الآخرة؛به خدا سوگند! مادرت در این که تو را حر نامید، اشتباه نکرده است. به خدا قسم! تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهى بود.»
سخنان عزت آفرین
امام حسین علیه السلام افزون بر اینکه در عمل سعى مى‏کرد اطمینان به نفس را در وجود اشخاص زنده کند و حتى در یارى به محرومان و مستضعفان بیشتر از همه به حفظ آبرو، حیثیت و خدشه دار نشدن شخصیت آنان مى‏اندیشید، در گفتارهاى راهگشا و عزت بخش خود نیز به احیاى کرامت انسانى و عزت افراد اهتمام خاصى داشت. این نوشتار را با سخنى حکیمانه از آن گرامى که حاکى از عزت نفس و روح تسلیم‏ناپذیر آن حضرت در مقابل ستمگران و متجاوزان به حقوق مسلمانان مى‏باشد به پایان مى‏بریم.
چنانکه مى‏دانیم، گروهى از مردم، به خاطر فرار از مرگ به انواع ذلتها تن داده و به خاطر دو روز زندگى زودگذر دنیا براى همیشه عزت و کرامت‏خویش را فدا مى‏کنند، اما حسین بن على علیهما السلام در این مورد مى‏فرماید:
«الا و ان الدعى ابن الدعى قد رکز بین اثنتین: بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة، یابى الله لنا ذلک و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان نؤثر طاعة اللئام على مصارع الکرام؛ ناپاک فرزند ناپاک، (عبیدالله بن زیاد) مرا در پذیرش یکى از دو راه مجبور کرده است؛ بین مرگ [با عزت] و [زندگى با] ذلت. اما هیهات که ما ذلت و خوارى را بپذیریم، خداوند و رسولش و مؤمنین و دامنهاى پاک و غیرتمندان بر ما نمى‏پسندد که اطاعت فرومایگان و پست فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجیح دهیم.
پى‏نوشتها:
9
. عیون الحکم و المواعظ، ص 439.
. تحف العقول، ص 483.
. حیاة الامام الحسین، ج 1، ص 181.
. کفایة الاثر، ص 234؛ معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 82.
. ترجمة الامام الحسن علیه السلام، ص 159.
. مقاتل الطالبین، ص 122؛ کشف الغمه، ج 1، ص 579.
. انعام/54.
. تحف العقول، ص 248.
. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 358.
. تحف العقول، ص 248.
. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 359.
. کافى، ج 2، ص 206؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 376.
. فرهنگ عاشورا، ص 386؛ معالى السبطین، ج 1، ص 220.
. مدینة المعاجز، ج 4، ص 214.
. ناسخ التواریخ، ج‏2، ص‏360.
. تاریخ طبرى، ج 4، ص 315.
. موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 486.
. مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 222.
. موسوعة کلمات الحسین علیه السلام، ص 621.
. نساء/86.
. بحار الانوار، ج 44، ص 195.
. لواعج الاشجان، ص 147؛ لهوف، ص 192.
. لهوف ابن طاووس، ص 180.

عاشورا فرارروی ملل و نحل

عاشورا فرارروی ملل و نحل
عظمت و محتوای عاشورا، انگیره‌ها، اهداف و دستاوردهای فرهنگی غنی و ناب آن همواره در متن زندگی شیعیان و عمق باورهایشان جریان دارد. مسلمانان مظلوم جهان نیز برای نجات از جور ستمگران، قیام اباعبدالله(ع) را سرمشق و الگوی خود قرار می‌دهند. البته حادثه عاشورا چنان شکوهمند است که حتی بر اندیشه غیر مسلمانان نیز اثر گذاشته و سبب برانگیخته شدن عشق وعلاقه و احترام آنان به امام حسین(ع) شده است.
در این جا، به برخی از جنبه‌های اثرگذاری نهضت عاشورا در پهنة گیتی نگاهی کوتاه می‌افکنیم.
1. عاشورا و امام حسین(ع) از دیدگاه اندیشمندان بزرگ جهان 1
عظمت قیام، اوج فداکاری و ویژگی‌های دیگر امام حسین(ع) و یارانش، سبب شده که نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان، در بارة این نهضت و حماسه‌آفرینان عاشورا اظهار نظرهای بسیاری داشته، حتی برخی از نویسندگان غیرمسلمان دربارة این واقعه کتاب بنویسند. اکنون به برخی از این دیدگاه‌ها اشاره می‌کنیم.
جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی)
وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل امام حسین(ع) و مأمور به خون‌ریزی تشویق می‌‌کرد، آن‌ها می‌گفتند: چه مبلغی به ما می‌دهی؟ امّا انصارحسین(ع) به او گفتند: ما با تو هستیم و اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می‌خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.
آنطون بارا (اندیشمند مسیحی)
اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی، برای او منبری برپا می‌کردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا می‌خواندیم.
تاملاس توندون (رئیس سابق کنگرة ملّی هندوستان)
این فداکاری‌های عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع)، سطح فکر آدمی را ارتقاء بخشیده، و شایسته است خاطرة آن همیشه باقی بماند و یادآوری شود.
فردریک جِمس
درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا، اصول ابدی عدالت و ترحم و محبّت وجود دارد که تغییر‌ناپذیرند و همچنین می‌رساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و در راه آن پافشاری کند، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.
بنت الشاطی (نویسندة معروف مصری)
زینب، خواهر حسین‌بن علی، لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی‌امیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همة حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویّان و برپایی حکومت عباسیّان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب ـ قهرمان کربلا ـ
نقش برانگیزاننده داشت.
عباس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری)
جنبش حسین، یکی از بی‌نظیرترین جنبش‌های تاریخی است که تاکنون در زمینة دعوت‌های دینی یا نهضت‌های سیاسی پایدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی، دوام نیاورد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
چارلز دیکنز (نویسندة معروف انگلیسی)
اگر منظور حسین، جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود، من نمی‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.
محمد علی جناح (رهبر بزرگ پاکستان)
هیچ نمونه‌ای از شجاعت بهتر از این که حسین از لحاظ فداکاری و شهامت نشان داد، در عالم پیدا نمی‌شود. به عقیدة من، تمام مسلمانان باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی کنند.
ل. م. بوید
در طول قرون، افراد بشر همیشه جرئت و پردلی، عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته‌اند و به خاطر همین‌هاست که آزادی و عدالت ‌هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی‌شود. شهامت و این بود عظمت امام حسین و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می‌گویند، شرکت کرده‌ام، هر چند که 1300 سال از آن تاریخ گذشته است.
مهاتما گاندی (رهبر بزرگ هندوستان)
من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده‌ام و توجّه کافی به صفحات کربلا کرده‌ام بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از امام حسین پیروی کند. 2
توماس کارلایل (دانشمند انگلیسی)
بهترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم، این است که حسین و یارانش به خدا ایمان استوار داشتند. آن‌ها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق و باطل روبه‌رو می‌شوند، اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیّتی که داشت، باعث شگفتی من است.3
توماس ماساریک:
اگر چه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح، مردم را متأثّر می‌سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت می‌شود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب، این باشد که مصایب مسیح در برابر مصایب حسین، پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.4
ادوارد براون (پروفسور):
حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند. 5
واشنگتن ایرونیگ (تاریخ‌نگار امریکایی):
در زیر آفتاب سوان سرزمین خشک و در روی ریگ‌های تفتیدة عراق، روح حسین فنا ناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونة شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین.6
موریس دوکبرا:
اگر مورّخان ما حقیقت روز (عاشورا) را می‌دانستند و درک می‌کردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمی‌پنداشتند، زیرا پیروان حسین به واسطة عزاداری حسین می‌دانند که پستی و زیر دستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند و شعار پیشرو و آقای آن‌ها، تن به ظلم و ستم ندادن بود.7
بروکلمان کارل (خاورشناس و پژوهشگر آلمانی):
شهادت حسین علاوه بر نتایج و اثرات سیاسی، موجب تحکیم و اشاعة مذهب8 شیعه گردید و این مذهب، مرکز و مظهر تمایلات ضدّ غرب شد .
2. اثر گذاری قیام عاشورا بر جنبش‌های آزادی‌بخش جهان
قیام کربلا به صورت یک حادثه هر چند جانکاه در دل تاریخ مدفون نگشت و دیری نپائید که به یک حماسة جاویدان تبدیل شد. قیام حسینی به صورت قیام و انقلابی الگو آفرین و تاریخ ساز درآمد و الهام بخش جنبش‌های گوناگون در تاریخ گردید.
یکی از دستاوردهای مهمّ قیام کربلا، تبیین شیوه‌ای اصولی و بسیار مؤثّر در مبارزه با حکومت‌های سلطه‌گر و زورمدار بوده است. حادثة کربلا، یک قیام اسوه و یک سیرة عام برای تئوری انقلاب و یک پیام انقلابی ـ تاریخی است که برای هر عصری، پیام ویژه‌ای دارد. بر اساس ویژگی‌های شاخص نهضت امام حسین(ع)، میان جنبش‌های اسلامی در سراسر جهان اسلام، پیوند به وجود آمد و موج بیداری و انقلاب، مناطق وسیعی از جهان اسلام مانند مصر، سوریه، لبنان، عراق، ترکیه، افغانستان، پاکستان، الجزایر، تونس، مراکش، حجاز، اندونزی، هندوستان و ایران را در بر گرفت.
در بیشتر کشورهای اسلامی، ویژگی مردمی بودن روحانیّت، رسالت رهبری حرکت‌ها و جنبش‌ها را بر دوش رهبران دینی نهاد. «شاه ولی‌الله دهلوی» و فرزندش، «سیّد احمد خان هندی»، «سیّد جمال الدّین اسدآبادی»، «اقبال لاهوری»، «محمّد علی جناح»، «شیخ محمد عبده»، «شیخ عبدالرّحمان کواکبی»، «حسن البنا» و امام خمینی(ره)، نمونه‌هایی برجستة مبارزه بر ضدّ استکبار و طاغوت بر اساس نظام هدفمند انقلاب حسین بودند.
برخی از جنبش‌ها عبارتند از:
1. جنبش اسلامی شبه قارة هند
2. جنبش اسلامی در شمال آفریقا و کشورهای عربی (به ویژه مصر)
الف) جنبش سیّد جمال‌الدّین اسدآبادی در مصر
ب) جنبش شیخ محمّد عبده
ج) جنبش شیخ عبدالرّحمان کواکبی
د) جنبش حسن البنا
3. جنبش‌های اسلامی ایران
الف) جنبش تنباکو
ب) جنبش مشروطیّت
ج) جنبش سردار جنگل
ه‍) قیام شیخ محمّد خیابانی
و) جنبش آیت‌الله کاشانی
ز) جنبش فدائیان اسلام
ح) جنبش آزادی ایران
ط) جنبش امام خمینی (ره)
3. برداشت نمادین هالیوود از عاشورا 10
عاشورا و حماسة پر شکوه آن پدیده‌ای است که همواره رمز و راز نیروی پنهان و آشکار شیعیان و آزادی خواهان بوده است. قدرت این رمز و راز آن چنان است که دشمنان اسلام را همیشه در حیرت و شگفتی و سردرگمی فرو برده است. از همین رو، دشمنان، به ویژه صهیونیسم جهانی بر آنند تا با شبیه‌سازی و بهره‌گیری از این واقعه، برای دنیای پوشالی و خیالی خود، جلوه‌های مقدّس و آسمانی بیافرینند. برای مثال، در سه کنفرانس جهانی تورنتو، واشینگتن و اورشلیم، «فرانسیس فوکویاما» کتاب پایان تاریخ خود را ارائه کرد. این کتاب در برابر کتاب برخورد تمدّن‌ها اثر «ساموئل هانتینگتون» است. فوکویاما مدّعی است که خرده تمدن‌ها و فرهنگ‌های جزئی به دست فرهنگ غالب بلعیده می‌شوند و رسانه‌ها، دنیا را به سمت دهکدة واحد پیش می‌برند و به ناچار دنیا درگیر جنگی خانمان‌سوز خواهد شد. بنابراین، برای پیش‌گیری از این جنگ باید یکی را به عنوان کدخدایی بپذیریم و در ادامه ثابت می‌کند که کدخدا، امریکا است. فوکویاما می‌گوید: این نبرد حتمی است، ولی برندة آن غرب نخواهد بود و او با اسناد و مدارک ثابت می‌کند که برندة نبردِ آخرالزّمان، شیعیان هستند.
فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویّت شیعه» می‌گوید:
شیعه، پرنده‌ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرنده‌ای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ.
او بال سبز این پرنده را مهدویّت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادت‌طلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است، معرفی می‌کند.
فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیّتش بسیار است. او می‌گوید:
این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان می‌شود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین می‌برند، بیشتر می‌شود.
وی جنگ عراق و ایران را مثال می‌زند و می‌گوید:
این‌ها فاو را تسخیر کرده‌اند، می‌روند کربلا را هم بگیرند و این، یعنی فتح قدس، اگر کربلا را بگیرند، اینجا را هم قطعاً می‌گیرند.
او برای دفع این خطر پیشنهاد می‌کند با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقّف کنید.
فوکویاما، مهندسی معکوسی را برای شیعه و مهندسی صحیحی را برای خودشان طراحی می‌کند و می‌نویسد:
مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید. تا این را خط نزنید، نمی‌توانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویّت تجاوز کنید... برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد... ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی این‌ها را به رفاه‌طلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشه‌های امام زمانی از جامعة شیعه رخت می‌بندد... شما بیایید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولی فقیه بتراشید.
فوکویاما برای این کار، مکتب جدیدی به نام اونجلیس عرضه کرد. مکتبی که قدمتش به 1987 میلادی بر می‌گردد. طرفداران این مکتب معتقدند عیسای ناصری خواهد آمد. فوکویاما به آن‌ها توصیه می‌کند در فیلم‌هایشان هر چه را شیعیان دربارة امام زمان می‌‌گویند، بر شخصیّت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلم‌هایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفه‌های احساسی برنامه‌ های شهید آوینی، با همان تیپ‌ها و همان دیالوگ‌ها که شهید آوینی‌ می‌گفت.
فیلم نجات سرباز رایان با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛ فیلم نبرد پرل هاربر با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه‌ در عالم؛ فیلم زمانی سرباز بودیم با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیّات کربلای 5؛ فیلم سقوط شاهین سیاه، بازسازی صحنةکربلا، فیلم جن‌گیر که در آن از نمادهای اسلامی شیعه استفاده شده بود.
نکته:
در تمامی این فیلم‌ها، بر اساس نظریة فوکویاما، امام حسین(ع) و کربلا، یک طرف و سوی دیگر، شمر است. لباس هم بر اساس الگوی شیعی انتخاب شده است. لباس سربازان امریکایی، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است. در بعضی از این فیلم‌ها خون سربازان آمریکایی سبز است؛ آن هم به دلیل تقدّس این رنگ در آرمان‌های شیعی. هنر پیشه‌ها تا پایان فیلم ناشناخته‌اند و همچنین تا آخر فیلم فقط نقش‌های قدسی بازی می‌کنند.
4. نقش CIA در مقابله با فرهنگ عاشورا 11
از آنجا که مرجعیّت، روحانیّت و فرهنگ عاشورا و شهادت طلبی از عناصر مهمّ پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی و جنبش‌های ضدّ استعماری است، غرب تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا با سست کردن این دو، ضربة نهایی را به انقلاب اسلامی وارد کند. در همین راستا به تازگی کتابی به نام نقشه‌هایی برای جدایی مکاتب الهی در امریکا انتشار یافته که در آن گفت‌وگوی مفصّلی با «دکتر مایل برانت» ، یکی از معاونان سابق سیا (سازمان اطّلاعاتی امریکا) انجام شده است. او در این زمینه می‌گوید: «بعد از مدّت‌ها تحقیق به این نتیجه رسیدیم که قدرت رهبر مذهبی ایران و استفاده از فرهنگ شهادت در انقلاب ایران تأثیر گذار بوده است. ما همچنین به این نتیجه دست یافتیم که شیعیان بیشتر از دیگر مذاهب اسلامی، فعّال و پویا هستند. در این گردهمایی تصویب شد که بر روی مذهب شیعه، تحقیقات بیشتری صورت گیرد و طبق این تحقیقات، برنامه ‌ریزی‌هایی داشته باشیم. به همین منظور چهل میلیون دلار بودجه برای آن اختصاص دادیم و این پروژه در سه مرحله انجام شد. پس از نظرسنجی‌ها و جمع‌آوری اطّلاعات از سراسر جهان، به نتایج مهمّی دست یافتیم و متوجّه شدیم که قدرت مذهب شیعه در دست مراجع و روحانیّت است... این تحقیقات ما را به این نتیجه رساند که به طور مستقیم نمی‌توان با مذهب شیعه رودر رو شد و امکان پیروزی بر آن بسیار سخت است و باید پشت پرده کار کنیم. ما به جای ضرب‌المثل انگلیسی «اختلاف بینداز و حکومت کن» از سیاست «اختلاف بینداز و نابود کن» استفاده کردیم و در همین راستا، برنامه‌ریزی‌های گسترده‌ای را برای سیاست ‌های بلند‌مدت خود طرح کردیم، مانند حمایت از افرادی که با مذهب شیعه اختلاف نظر دارند و ترویج کافر بودن شیعیان به گونه‌ای که در زمان مناسب بر ضدّ آن‌ها توسط دیگر مذاهب اعلام جهاد شود. همچنین باید تبلیغات گسترده‌ای را بر ضدّ مراجع و رهبران دینی شیعه صورت دهیم تا آن‌ها مقبولیّت خود را در میان مردم از دست بدهند.
یکی دیگر از مواردی که باید روی آن کار می‌کردیم، موضوع فرهنگ عاشورا و شهادت طلبی بود که هر ساله شیعیان با برگزاری مراسمی این فرهنگ را زنده نگه می‌دارند و ما تصمیم گرفتیم با حمایت‌های مالی از برخی سخنرانان و مداحان و برگزارکنندگان اصلی این گونه مراسم که افراد سودجو و شهرت طلب هستند؛ عقاید و بنیان‌های شیعه و فرهنگ شهادت‌طلبی را سست و متزلزل کنیم و مسائل انحرافی در آن به وجود آوریم، به گونه‌ای که شیعه، یک جاهلِ خرافاتی در نظر آید. در مرحلة بعد باید مطالب فراوانی بر ضدّ مراجع شیعه جمع‌آوری شده و به وسیلة مداحان و نویسندگان سودجو انتشار دهیم و تا سال 1389، مرجعیّت را که سدّ راه اصلی اهداف ما هستند، تضعیف و آنان را به دست خود شیعیان و دیگر مذاهب اسلامی نابود کنیم و در نهایت تیر خلاص را بر این فرهنگ و مذهب بزنیم».
5. شهادت طلبی زنان فلسطینی 12
مکتب عاشورا، مکتب شهادت‌طلبی در راه آرمان‌های الهی است. مکتبی که جانبازی در آن ارزش محسوب می‌شود. مکتبی که عشق‌بازی در آن، برگرفته از آیات الهی است. خداوند در آیات متعدّدی، جایگاه بلند مجاهدان را بیان فرموده و با بشارت به آنان دربارة نعمت‌های اخروی و دنیوی، انگیزه‌های آنان را برای مبارزه تقویّت کرده‌ است. نمونة این آیات، آیة 74 سورة نساء، آیة 20 سورة فتح، آیة 95 سورة نساء و آیه‌های 86 تا 89 سورة توبه است. با توجّه به الگوهای فرهنگ شهادت طلبی و جهاد و مبارزه در راه حق که والاترین آن‌ها نهضت حسینی است، شهادت در راه حق و مبارزه با دشمنان اسلام به بزرگ‌ترین ارزش در جامعة فلسطین تبدیل شده است. زنان فلسطینی با بهره‌گیری از فرهنگ جهاد در راه خدا، شهادت طلبی را به عنوان راهی برای رسیدن به آرمان‌های الهی انتخاب کرده‌اند. از جمله فعّالیت‌های جهادی زنان فلسطینی، شرکت در عملیّات شهادت‌طلبانه است. زنانی که نامشان در شمار پویندگان این راه آمده است، عبارتند از:
الف) وفا ادریس
هنگامی که صهیونیست‌ها، شهر الرمله را در سال 1948 م. اشغال کردند، خانوادة وفا ادریس به اردوگاه الامعری در نزدیکی رام‌الله مهاجرت کرد. وفا در شرایط بسیار سخت اجتماعی زندگی می‌کرد و تنها فرزند خانواده بود. پیش از عملیّات استشهادی، وفا به مادر و دوستانش گفت: «شرایط بسیار دشواری است و هر لحظه ممکن است انسان به شهادت برسد.» شب فرا رسید و وفا به خانه نیامد خانوادة وفا به دنبال او گشتند. بعضی از دوستانش گفتند: « از ما خداحافظی کرد و گفت کاری می‌خواهم انجام دهم که همه شما را سرافراز خواهم کرد.» همه به جست و جوی وفا پرداختند تا این که خبر آمد وفا در خیابان یافای قدس به عملیّات استشهادی دست زده است. در این عملیّات (27/1/ 2002) دو صهیونیست کشته و یک صد نفر دیگر زخمی شدند.
ب) دارین ابوعشیه
دختری از روستای بیت وزن در نزدیکی شهر نابلس، دانشجوی رشتة اسلام‌شناسی دانشگاه البخاح و عضو انجمن اسلامی دانشجویان بود. عملیّات استشهادی ابوعشیه در پست ایست و بازرسی صهیونیست‌ها واقع در منطقة ظفه غربی در تاریخ (27/2/2002) رخ داد. مادر دارین ابوعیشه می‌گوید: «به قلبم الهام شد که عاقب دارین، شهادت است. دارین همیشه به من می‌گفت مادرم: برایم دعا کن به شهادت برسم و تو در بهشت با من باشی.»
ج) آیات الاخرس
از کارکنان اردوگاه الدهشیه در نزدیکی بیت لحم بود. وقتی که دانش‌آموزان به خانه باز می‌گشتند، آیات به دوستانشان گفت: « می‌خواهم کار مهمّی انجام دهم، ولی نمی‌توانم آن را بگویم.» آیات، وصیت‌نامة خود را به دوستش داد و به او تأکید کرد تا 24 ساعت آن را باز نکند. آیات با کیفی پر از مواد منفجره به طرف یکی از خیابان‌های قدس رفت و عملیّات شهادت‌طلبانه را انجام داد. در این عملیّات، یک صهیونیست کشته و ده‌ها نفر دیگر مجروح‌ شدند. این عملیّات در تاریخ 29/3/2002 رخ داد.
د) الهام الدسوقی
زمانی که صهیونست‌ها در آوریل 2002 به خانة آن‌ها در اردوگاه جنین حمله کردند، به عملیّات شهادت ‌طلبانه دست زد. بر اثر این عملیّات، دو افسر صهیونیست، کشته و ده نظامی اسراییلی دیگر مجروح شدند.
ه‍ ) عندلیب طقاطقه
پس از پایان جنگ جنین، لازم بود دنیا بداند که عملیّات تروریستی شارون شکست خورده است. عندلیب در آخرین خداحافظی خود با مادرش از او خواست تا برای یک خبر بسیار خوب آماده باشد. مادر عندلیب می‌گوید: «فکر کردم عصر، خواستگار برای دخترم می‌آید، ولی عندلیب اقدام به انجام عملیّات استشهادی کرده بود.» این عملیّات در تاریخ 12/4/2002 در شهر قدس انجام گرفت و هشت صهیونیست کشته و چهل نفر دیگر مجروح شدند.
و) هبه ضراغمه
از اهالی روستای طوباس از توابع اردوگاه جنین بود. وی در دانشگاه قدس در رشتة زبان انگلیسی تحصیل می‌کرد. هبه در تاریخ 19/5/2003 به شهر العفوله در فلسطین اشغالی رفت و در مرکز تجاری هکعیم به عملیّات استشهادی دست زد و سه نفر صهیونیست‌ را کشت و هفتاد نفر دیگر را مجروح ساخت.
ز) هنادی جرادات
وکیل 29 سالة فلسطینی بود. صهیونیست‌ها، برادر و نامزدش را که از مسئولان جنبش جهاد اسلامی فلسطین بودند، جلوی چشمانش به شهادت رساندند. هنادی پس از ختم قرآن برای هفتمین بار در طول عمرش، شب تا به صبح نماز خواند و از خدا خواست تا او را در مأموریتش موفّق کند. فردای آن روز به شهر حیفا رفت و وارد رستوران مکسیم شد. و با خون‌سردی غذا سفارش داد. سپس برای تسویه حساب به پای صندوق رفت. در این هنگام، دکمة کمربند انفجاری خود را فشار داد. بر اثر عملیّات استشهادی این زن فلسطینی که در 4/10/2003 رخ داد، 22 صهیونیست، کشته و 50 نفر دیگر مجروح شدند. بدین ترتیب، جرادات، نام خود را به عنوان اوّلین زن اسشتهادی در سال چهارم انتفاضه ثبت کرد.
ح) ریم الریاشی
مادر دو کودک و اوّلین بانوی استشهادی از منطقة غزّه بود. او در تاریخ 14/1/2004 در حالی که کمربند انفجاری به خود بسته بود، با دو عصا و لنگ‌لنگان از خروجی معبر ایریز در غزّه گذشت. در این هنگام، دستگاه بازرسی الکترونیکی شروع به آژیر کشیدن کرد. ریم الریاشی گفت: «در پای شکسته‌ام پلاتین نصب شده است». نظامیان اسرائیل، او را به اتاق بازرسی هدایت کردند تا با دقت بازرسی شود. ریم الریاشی نیز با فشار دکمه کمربند انفجاری، چهار نظامی رژیم صهیونیستی را به هلاکت رساند و ده نفر دیگر را مجروح ساخت.
ط) سنادر قدیح
وی از روستای عسبان در منطقه خان یونس و مادر چهار فرزند بود. زمانی که صهیونیست‌ها وارد روستای عسبان شدند تا باسم قدیح، همسر سنادر و از فرماندهان گردان‌های شهید عزّالدّین قسّام را دستگیر کنند، سنادر و باسم متوجّه شدند که نیروهای ویژة ترور صهیونیست‌ها، خانة آنان را محاصره کرده‌اند. سنادر و باسم دست به سلاح بردند، درگیری شدّت پیدا کرد. باسم از همسر خود خواست همراه با فرزندانش از خانه خارج شوند، ولی سنادر به همراه همسرش به مقاومت ادامه داد. باسم به شهادت رسید. ولی سنادر همچنان مقاومت می‌کرد. خلبان بالگرد رژیم صهیونیستی با شلیک چند فروند موشک به سمت سنگر سنادر، وی را به شهادت رساند.
ی) زینب علی ابوسالم
زینب در اردوگاه عسکر در نابلس ساکن بود. او در تاریخ 22/9/2004 به سمت مکانی رفت که تنها تعداد اندکی از آن خبر داشتند. وقتی زینب به ایستگاه اتوبوس یکی از شهرک‌های صهیونیست‌نشین واقع در قدس شرقی رسید، داخل اتوبوس صهیونیست‌ها شد و با فشار دادن دکمة انفجاری، دو نظامی صهیونست را به هلاکت رساند و شانزده نفر دیگر را نیز مجروح کرد.
________________________________________
1. فرهنگ عاشورا، صص 279 ـ 283، به نقل از: کتاب درسی که حسین به انسان‌ها آموخت، عبدالکریم هاشمی‌نژاد، ص 447؛ رهبر آزادگان و منابع دیگر.
2. بر شطی از حماسه و حضور، ص 283، به نقل از مجلة بصائر، ش 7 و 8، ویژه‌نامة محرّم، ص 25.
3. همان، ص 447.
4. همان، ص 451
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. همان.
10. متولّیان، مقالة «کربلا و بدل کاران» نشریة پویا، با تلخیص، ش 9، صص 78 ـ 81.
11. برگرفته از سخنان سیّد احمد خاتمی، نمایندة محترم مجلس خبرگان رهبری در تاریخ 16/6/1384 که در چهارمین اجلاس دورة سوم مجلس خبرگان رهبری ایراد شده است؛ مندرج در روزنامة کیهان، 3/7/1384 ، ش 18340، ص 6.
12. برگرفته از روزنامة کیهان

عاشورا و انتظار (پیوندها، تحلیل‏ها و رهیافت‏ها)

عاشورا و انتظار (پیوندها، تحلیل‏ها و رهیافت‏ها)
مهدى (عج)، ادامه حسین علیه السلام است و «انتظار» ادامه عاشورا و برآمده از آن .
مهدى (عج)، فرزند حسین علیه السلام است و فرهنگ «انتظار» برآمده از فرهنگ «عاشورا» و انتظار حسین دیگرى را کشیدن . این دو پیوندى دیرین و مستحکم با یکدیگر دارند .
یکى پشتوانه فرهنگى و زمینه ساز، براى دیگرى است;
یکى رمز «حیات شیعه‏» است و دیگرى رمز «بقاى آن‏» ;
یکى رمز «قیام و به پا خاستن شیعه‏» است و دیگرى عامل «حفظ و استمرار آن‏» ;
«مهدى‏» علیه السلام وارث عاشورا است; همچنان که «حسین‏» علیه السلام وارث پیامبران است;
عاشورا، دریچه‏اى به «انتظار» است و انتظار، تجلى آرزوها و آمال کربلا;
فرهنگ عاشورا، دستمایه اساسى و مایه شکوفایى و بالندگى منتظران مهدى (عج) در عصر انتظار است .
پیوند «عاشورا و انتظار» و «حسین و مهدى‏» ، پیوند «والد» و «ماولد» و «نور على نور» است .
انتظار، کربلایى دیگر است‏به وسعت همه جهان و مصاف حق و باطل است در زمانى دیگر; با این تفاوت که این بار، حق پیروز است و چهره باطل، براى همیشه دفن مى‏شود . انتظار همان کربلا است در وسعت همه زمین و در مقطع دیگرى از تاریخ . در این مقطع، فکرهاى رشید از هر فرقه و ملتى، گلبانگ «دعوت مهدوى‏» را - که با ساخت و فطرت انسان‏ها همگون است - لبیک مى‏گویند .
انتظار، ثمره کربلا است . بدون کربلا انتظار بى‏معنا است . یاران مهدى، همه کربلایى‏اند و در فراز و فرود تاریخ، غربال شده و آبدیده‏اند . مگر مى‏توان بى عاشورا، انتظارى دیگر داشت؟ انتظار بى عاشورا، انتظار بى‏پشتوانه است .
«عاشورا» انتظار برآورده نشده شیعه است و «انتظار» عاشوراى برآورده شده شیعه .
حرکتى جهانى و به وسعت آمال همه انسان‏هاى تاریخ، پشتوانه و عقبه‏اى مى‏خواهد به استحکام کربلا که هرگز به سردى و خاموشى نگراید . (1)
«انتظار» ادامه عاشورا، غدیر و بعثت است و «ظهور» ، روز فرج و مخرج حسین (2) و ثمره خون او که در شریان تاریخ به جوش آمده است .
«انتظار» بشارتى است‏به حق، بر همه دردها و آلام شیعه در کربلا و تاریخ .
مهدى (عج)، همان کسى است که بارى را که حسین علیه السلام در مسیر کوفه، در کربلا به زمین گذاشت; به کوفه مى‏رساند .
مهدى علیه السلام پرچم افتاده حسین علیه السلام را بر خواهد افراشت و آرمان‏هاى بلند او را تحقق خواهد بخشید .
مهدى علیه السلام، بذرى را که حسین علیه السلام در کربلا کاشت و دیگر امامان آن را بارور کردند و خودش در دوران غیبت‏به حراست آن همت گماشت، با دستان پرتوانش غرس خواهد کرد .
«انتظار و عاشورا» دو بال پرواز شیعه است ; اگر این دو نبود، چشمه «غدیر» مى‏خشکید .
این پیوندهاى روشن و گویا، از نگاه نامحرمان نیز مخفى نمانده تا آن جا که مى‏گویند: شیعه با دو نگاه همراه است: «نگاه سرخ‏» و «نگاه سبز» ; عاشورا و ظهور، با الهام از یکى «انقلاب‏» مى‏کند وبا دیگرى آن را «استمرار» مى‏بخشد . (3)
براى ما دور ماندگان از صحنه عاشورا، یک راه بیشتر نمانده و آن ثبت نام در کلاس «انتظار» و درآمدن در خیل «منتظران‏» است که حقیقت انتظار، همان در خیمه حسین علیه السلام بودن است . آنان که در کربلا چکاچک شمشیرها را نچشیدند، باید مرارت «انتظار» را به جان بخرند . «عاشورائیان‏» ، پیمان خود را به آخر بردند و «مهدویان‏» با کوله‏بار فرهنگ شهادت ، چشم انتظارند تا آن عهدى که با خدا و رسول بر پاسدارى از حرم و حریم ثار الله بسته‏اند، به انجام برسانند: «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر» (4) .
یکم . پیوندها
پیوند دو فرهنگ «عاشورا» و «انتظار» از دلایل و شواهد متعددى برخوردار است . در این جا ضمن بیان آنها، به تحلیل و رهیافت‏هاى برخاسته از آنها نیز خواهیم پرداخت . (5)
1 . مهدى علیه السلام، فرزند حسین علیه السلام
صدها روایت، در این باب وارد شده است که در آنها تاکید شده، امام مهدى علیه السلام نهمین فرزند حضرت حسین علیه السلام است: «قائم هذه الامة هو التاسع من ولدى‏» . (6)
2 . مهدى علیه السلام، خونخواه حسین علیه السلام
در روایات متعددى، وارد شده است: «القائم منا اذا قام طلب بثار الحسین‏» ; (7) «بهذا القائم انتقم منهم‏» ; (8) امام باقر (ع) در مورد آیه «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلایسرف فى القتل‏» (9) مى‏فرماید: مقصود از «من قتل مظلوما» ، حسین بن على است که مظلوم کشته شد و ما اولیاى او هستیم و قائم ما چون قیام کند، در طلب انتقام خون حسین (ع) بر مى‏آید . . . مقتول حسین (ع) و ولى او قائم (عج) است . (10)
3 . یاد حسین علیه السلام، کلام نخستین مهدى علیه السلام
آن گاه که مهدى موعود ظهور کند، بین رکن و مقام مى‏ایستد و چنین ندا مى‏دهد:

• «الا یا اهل العالم! انا الامام القائم; الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین قتلوه عطشانا; الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین طرحوه عریانا;
• الا یا اهل العالم! انا الصمصام المنتقم; الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین طرحوه عریانا; الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین طرحوه عریانا;
الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین سحقوه عدوانا» . (11)
4 . «یا لثارات الحسین‏» ، شعار یاران مهدى علیه السلام
فضل بن شاذان نقل مى‏کند که شعار یاران مهدى «یا لثارات الحسین‏» (اى خونخواهان حسین) است:
«ان شعار اصحاب المهدى (عج) یا لثارات الحسین علیه السلام‏» . (12)
5 . یارى حسین علیه السلام، یارى مهدى علیه السلام
حضرت سکینه (س) نقل مى‏کند: امام حسین علیه السلام شبى در کربلا، خطاب به یاران خود فرمود: «. . . و قد قال جدى رسول الله صلى الله علیه و آله: ولدى حسین یقتل بطف کربلا غریبا وحیدا عطشانا فریدا . فمن نصره فقد نصرنى و نصر ولده الحجة و لو نصرنا بلسانه فهو فى حزبنا یوم القیامة; همانا جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: فرزند من حسین در زمین کربلا، غریب و تنها، عطشان و بى کس، کشته مى‏شود . کسى که او را یارى کند، مرا و فرزندش مهدى را یارى کرده است و هر کس به زبان خود، ما را یارى کند، فرداى قیامت در حزب ما خواهد بود» . (13)
6 . یکسانى القاب حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام
القاب «ثار الله‏» ، «الوتر الموتور» و «الطرید الشرید» ، القاب مشترک حسین علیه السلام و مهدى (عج) است: «ولکن صاحب هذا الامر الطرید الشرید الموتور بابیه . .» . (14)
«السلام علیک یا باب الله و السلام علیک یا ثار الله‏» . (15)
«المترقب الخائف و الولى الناصح ، سفینة النجاة . . . و الوتر الموتور» . (16)
7 . زیارت عاشورا
زیارت عاشورا - که زیارت مخصوص امام حسین علیه السلام است - در دو قسمت، از خون خواهى حسین علیه السلام در رکاب امام مهدى (عج) خبر مى‏دهد:
«ان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله‏» و «ان یرزقنى طلب ثارى [کم] مع امام هدى ظاهر ناطق بالحق منکم‏» .
8 . روز عاشورا و یاد مهدى علیه السلام
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: یکدیگر را در روز عاشورا این گونه تعزیت دهید:
«اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدى من آل محمد علیه السلام; خداوند اجر ما و شما را در صیبت‏حسین علیه السلام بزرگ گرداند و ما و شما را، از کسانى قرار دهد که به همراه ولى‏اش، امام مهدى از آل محمد علیهم السلام، طلب خون آن حضرت کرده، به خون‏خواهى او برخیزیم‏» . (17)
9 . عاشورا روز ظهور مهدى علیه السلام
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «کانى بالقائم یوم عاشورا یوم السبت قائما بین الرکن و المقام و بین یدیه جبرئیل ینادى . . . . (18) ; گویا قائم را مى‏بینم که روز عاشورا، روز شنبه بین رکن و مقام ایستاده و جبرئیل پیش روى او ندا مى‏کند . . .»
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «ان القائم صلوات الله علیه ینادى باسمه لیلة ثلاث و عشرین و یقوم یوم عاشوراء یوم قتل فیه الحسین بن على (19) ; قائم - درود خدا بر او باد - در شب بیست وسوم ماه رمضان به نامش ندا مى‏شود و در روز عاشورا، روزى که حسین بن على در آن کشته شد، قیام خواهد کرد» .
10 . میلاد حسین علیه السلام و یاد مهدى علیه السلام
در توقیع مبارک امام عسکرى علیه السلام براى قاسم بن علاء همدانى آمده است که: در روز تولد امام حسین علیه السلام، این دعا را بخوان: «اللهم انى اسئلک بحق المولود فى هذا الیوم الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها . . . المعوض من قتله ان الائمة من نسله و الشفاء فى تربته و الفوز معه فى اوبته و الاوصیاء من عترته بعد قائمهم و غیبته; خداوندا! من تو را به مقام مولود این روز مى‏خوانم . او پیش از آن که به دنیا چشم بگشاید و قبل از آن که تولد یابد، وعده و خبر شهادتش داده شد . آسمان و هر کس در آن بود و زمین و هر کس بر روى آن بود، بر او گریه کرد . . . . او که در عوض شهادت او، ائمه از نسل او شدند و شفا در تربت او قرار داده شد، فوز و رستگارى با او، در روز رجوع و بازگشت او و بازگشت اوصیاء از خاندان او، بعد از قائم آنان و سپرى شدن غیبت او مى‏باشد» . (20)
11 . میلاد مهدى علیه السلام و یاد حسین علیه السلام
شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان مى‏نویسد:
با فضیلت‏ترین اعمال شب نیمه شعبان - که باعث آمرزش گناهان است - زیارت امام حسین علیه السلام مى‏باشد . هر که مى‏خواهد، روح 124 هزار پیامبر با او مصافحه کند، امام حسین علیه السلام را زیارت کند . اقل زیارت آن حضرت آن است که به بالاى بامى رود و به سمت راست و چپ نگاه کند; سپس سر به جانب آسمان بلند کند و حضرت را با این کلمات زیارت کند: «السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک و رحمة الله و برکاته‏»
در قسمت «زیارات‏» نیز مى‏نویسد: احادیث‏بسیارى در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه شعبان وارد شده است . و بس است در این باب آنچه که به چندین سند معتبر از حضرت امام زین العابدین علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام وارد شده که: هر که بخواهد با او 124 هزار پیامبر، مصافحه کنند، زیارت کند قبر ابى عبدالله الحسین علیه السلام را در نیمه شعبان . به درستى که ملائکه و ارواح پیامبران، رخصت مى‏طلبند و به زیارت آن حضرت مى‏آیند . پس خوشا به حال آن که مصافحه کند با ایشان، و ایشان مصافحه کنند با او . پنج پیامبر اولوالعزم (نوح، ابراهیم، موسى‏و عیسى علیهم السلام‏و محمد صلى الله علیه و آله) نیز با ایشان‏اند . (21)
12 . شب قدر و یاد حسین علیه السلام
شب قدر، متعلق به امام زمان علیه السلام است و در این شب یکى از اعمال مستحبى، زیارت امام حسین علیه السلام است . شیخ عباس قمى مى‏نویسد:
«بدان که احادیث در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام در ماه مبارک رمضان - خصوصا شب اول و نیمه و آخر آن و به خصوص شب قدر - بسیار است . از حضرت امام محمد تقى علیه السلام منقول است که هر که زیارت کند، امام حسین علیه السلام را در شب بیست و سوم ماه رمضان - و آن شبى است که امید ست‏شب قدر باشد و در آن شب هر امر محکمى جدا و مقدر مى‏شود - مصافحه کند با او روح 124 هزار ملک و پیغمبر که همه رخصت مى‏طلبند از خداوند در زیارت آن حضرت در این شب .
از حضرت صادق علیه السلام مروى است: چون شب قدر مى‏شود، منادى از آسمان هفتم از بطن عرش ندا مى‏کند که حق تعالى هر کسى را که به زیارت قبر حسین علیه السلام آمده، آمرزید .
و در روایت دیگر است که هر که شب قدر نزد قبر آن حضرت باشد و دو رکعت نماز بگزارد، نزد آن حضرت یا آنچه که میسر شود و از حق تعالى بهشت و پناه از آتش را بخواهد; خداوند به او بهشت و پناه از آتش را عطا فرماید . ابن قولویه از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که هر که زیارت کند قبر امام حسین علیه السلام را در ماه رمضان و در راه زیارت بمیرد، حسابى نخواهد داشت و به او بگویند که بدون خوف و بیم داخل بهشت‏شو» .
13 . حسین علیه السلام در کلام مهدى علیه السلام
در دعاى ندبه آمده است: «این الطالب بدم المقتول بکربلا» و «این الحسن، این الحسین و این ابناء الحسین‏» .
و در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه آمده است: «فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرک المقدور و لم اکن لمن حاربک محاربا و لمن نصب لک العداوة مناصبا فلاندبنک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما ; اگر زمانه مرا به تاخیر انداخت و مقدورات از یاریت‏بازم داشت و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت‏بجنگم، ولى از بام تا شام در یاد تو سرشک غم از دیده مى‏بارم و به جاى اشک خون مى‏گریم .» . (22)
14 . زیارت حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام در عیدها
در عیدهاى اسلامى فطر، قربان و غدیر; زیارت این دو امام، وارد شده است . (23)
15 . کوفه، پایگاه مشترک حسین علیه السلام ، مهدى علیه السلام
امام حسین علیه السلام از مکه به سمت کوفه رفت و حضرت مهدى علیه السلام از مکه به سوى کوفه خواهد رفت و مقر حکومت‏خود را در کوفه قرار خواهد داد; یعنى، راه نیمه سیدالشهدا علیه السلام را به پایان خواهد رساند . (24)
16 . فرشتگان یاور حسین علیه السلام، یاوران مهدى علیه السلام
شیخ صدوق از امام رضا علیه السلام نقل مى‏کند:
«و لقد نزل الى الارض من الملائکة اربعة آلاف لنصره فوجدوه قد قتل فهم عند قبره شعث غبر الى ان یقوم القائم فیکونون من انصاره و شعارهم یا لثارات الحسین; (25) به تحقیق چهار هزار فرشته براى نصرت و یارى حسین [ علیه السلام] به زمین فرود آمدند . آنان هنگامى که نازل شدند، دیدند حسین [ علیه السلام] کشته شده است، از این رو، ژولیده و غبارآلود در نزد قبر آن حضرت، اقامت کردند و همچنان هستند تا این که قائم، قیام کند و آنان از یاوران و سپاه آن حضرت خواهند بود و شعارشان یا لثارات الحسین است‏» .
17 . رجعت‏حسین علیه السلام در دولت مهدى علیه السلام
امام محمد باقر علیه السلام مى‏فرمایند: امام حسین علیه السلام شب عاشورا به اصحابش فرمود: «. . . فابشروا بالجنة، فوالله انما نمکث ماشاء الله تعالى بعد ما یجرى علینا، ثم یخرجنا الله و ایاکم حین یظهر قائمنا فینتقم من الظالمین، و انا و انتم نشاهدهم فى السلاسل و الاغلال و انواع العذاب و النکال . . . ; بشارت باد شما را به بهشت، به خدا قسم که بعد از آنچه بر ما جارى شود، مکث‏خواهیم کرد آن قدر که خداى تعالى خواسته باشد، پس بیرون مى‏آورد ما و شما را در آن هنگامى که قائم ما ظاهر شود، پس انتقام خواهد کشید از ظالمان، و ما و شما مشاهده خواهیم کرد ایشان را در سلاسل و اغلال و گرفتار به انواع عذاب و نکال . . .» (26)
و امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، دوباره از «رجعت‏» خود سخن گفته، مى‏فرماید: «من اولین کسى خواهم بود که زمین شکافته مى‏شود و رجعت مى‏کنم‏» . (27)
18 . حسین علیه السلام در سوگ مهدى علیه السلام
امام صادق علیه السلام درباره آیه شریفه «ثم رددنا لکم الکرة علیهم‏» (28) مى‏فرماید: «مقصود زنده شدن دوباره امام حسین علیه السلام و هفتاد تن از اصحابش در عصر امام زمان است; در حالى که کلاه‏خودهایى طلایى بر سر دارند و به مردم، رجعت و زنده شدن دوباره حضرت حسین علیه السلام را اطلاع مى‏دهند تا مؤمنان به شک و شبهه نیفتند» .
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «حسین علیه السلام با اصحابش مى‏آیند و هفتاد پیامبر آنان را همراهى مى‏کنند; چنان که همراه موسى علیه السلام هفتاد نفر فرستاده شدند . آن‏گاه حضرت قائم علیه السلام انگشتر را به وى مى‏سپارد و امام حسین علیه السلام غسل و کفن، حنوط و دفن حضرت قائم را بر عهده مى‏گیرد» . (29)
19 . مهدى علیه السلام و زنده نگه‏داشتن یاد عاشورا
در این باب، داستان‏هاى متعددى است که از میان آنها، داستان علامه بحرالعلوم (30) ، گواه خوبى بر عشق و علاقه وافر حضرت حجت علیه السلام به عزادارى و زنده نگه داشتن یاد عاشورا و شهداى کربلا است .
20 . مهدى علیه السلام و سفارش به زیارت عاشورا
محدث نورى (ره) حکایت‏سید رشتى را چنین نقل مى‏کند که حضرت به سید دستور خواندن نافله (خصوصا نافله شب)، زیارت جامعه و زیارت عاشورا را مى‏دهد و بعد از آن مى‏فرماید: شما چرا نافله نمى‏خوانید؟ نافله، نافله، نافله! شما چرا عاشورا نمى‏خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا! و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمى‏خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه! (31)
21 . مهدى علیه السلام در سوگ حسین علیه السلام
علامه امینى (ره) در الغدیر (32) مى‏گوید: در میان اصحاب ما مشهور است که در هر مجلسى قصیده ابن عرندس خوانده شود، موجب تشریف فرمایى حضرت بقیة الله - روحى له الفداه - به آن مجلس مى‏شود . ما براى تیمن و تبرک چند بیت این قصیده را ذکر مى‏کنیم .

• ا یقتل ظمآنا حسین بکربلا و والده الساقى على الحوض فى غد فوالهف نفسى للحسین و ما جنى علیه غداة الطف فى حربه الشمر
• و فى کل عضو من انامله بحر و فاطمة ماء الفرات لها مهر علیه غداة الطف فى حربه الشمر علیه غداة الطف فى حربه الشمر
22 . مصیبت‏حسین علیه السلام و تعجیل در فرج
صاحب مکیال المکارم مى‏گوید: یکى از دوستان صالحم برایم نقل کرد که مولایمان حضرت حجت علیه السلام را در خواب دیدار کرده بود و حضرتش سخنى فرموده بود که مضمونش این است: «انى لادعوا لمؤمن یذکر مصیبة جدى الشهید، ثم یدعو لى بتعجیل الفرج و التایید; همانا من براى هر شیعه‏اى که مصیبت جد شهیدم را یاد کند و سپس براى تعجیل فرج و تایید [امر من] دعا کند، من [نیز] براى او دعا خواهم کرد» . (33)
23 . سختى مصیبت
مصیبت‏حسین علیه السلام سخت‏ترین مصیبت‏ها است:
«. . . فرزند تو به مصیبتى گرفتار مى‏شود که مصیبت‏ها در کنار آن کوچک خواهد بود» (34) .
«لا یوم کیومک یا اباعبدالله‏» (35) .
مهدى (ع) نیز مصیبتش طولانى و محنتش شدید است . او شاهد همه رنج‏ها و مصیبت‏هایى است که بر تمامى انسان‏ها و فرد فرد شیعیانش وارد مى‏شود:
«انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم . . . ; (36) ما در رسیدگى و سرپرستى شما کوتاهى و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‏ایم .»
24 . اصلاح‏گرى
امام حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام دو اصلاح‏گر سترگ‏اند . حسین علیه السلام مى‏گوید: «انما خرجت لطلب الاصلاح‏» .
در مورد مهدى نیز آمده است: «لیصلح الامة بعد فسادها (37) ; خداوند به وسیله حضرت مهدى علیه السلام این امت را پس از آن‏که تباه شده‏اند، اصلاح مى‏کند» .
25 . بیعت نکردن با طاغوت
امام حسین علیه السلام مى‏فرماید: «لا والله لا اعطیکم اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید; نه به خدا قسم دستم را از روى خوارى و ذلت‏به شما ندهم و مانند بردگان فرار نمى‏کنم .»
مهدى علیه السلام نیز بیعت هیچ طاغوتى را به گردن ندارد .
«ما منا احد الا و یقع فى عنقه بیعة لطاغیة زمانه الا القائم . . . لئلا یکون لاحد فى عنقه بیعة اذا خرج ذاک التاسع من ولد اخى الحسین; (38) هر کدام از ما (اهل بیت علیهم السلام) در زمان خود بیعت‏حاکمان و طاغوت‏هاى زمان را (از روى تقیه) به عهده داریم، مگر قائم . . . تا هنگامى که قیام مى‏کند بر گردنش یعت‏حاکمى نباشد او نهمین فرزند برادرم حسین است .»
26 . آرزوى شهادت در رکاب حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام
دو آرزو در روایات ما مطلوب است; یکى بودن در کربلا و شهادت در رکاب حسین و دیگرى فیض جهاد و شهادت در رکاب امام مهدى علیه السلام:
«یا لیتنى کنت معکم فافوز فوزا عظیما» (39) .
«اللهم انى اجدد له فى صبیحة یومى هذا . . . و اجعلنى من انصاره . . . و المستشهدین بین یدیه . . . فاخرجنى من قبرى مؤتزرا کفنى شاهرا سیفى . . .» (40) .
دوم . تحلیل‏ها
1 . عاشورا، پشتوانه فرهنگى انتظار
فرهنگ «عاشورا» ، زمینه‏ساز فرهنگ «انتظار» است . «انتظار» ادامه عاشورا است و چشم به راه حسین دیگرى نشستن در کربلایى به وسعت جهان .
فرهنگ «عاشورا» آن چنان در روح انسان‏ها، رسوخ کرده و آتش عشقش، شراره‏اى در دل‏ها انداخته که بدون تردید، مؤثرترین و پایدارترین عنصر فرهنگ‏ساز، براى شیعیان و تمامى انسان‏هاى آزاده عالم است . به گفته امام راحل (ره): «ما هر چه داریم از محرم و صفر داریم‏» .
2 . اشتراک در اهداف
هدف مهدى علیه السلام، نجات انسان‏ها از بردگى فکرى و برداشتن زنجیرهاى اسارت از آنان است .
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل; هنگامى که قائم قیام کند، هر آینه باطل از بین مى‏رود» . (41)
هدف امام حسین علیه السلام نیز در زیارت «اربعین‏» چنین بیان شده است:
«و بذل مهجة فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضالة; خون خود را تقدیم تو کرد، تا انسان‏ها را از نادانى و گمراهى رهایى بخشد» .
پس هدف هر دو، احیاى دین و جلوگیرى از انحطاط ارزش‏ها است .
3 . مشابهت در زمانه
حسین علیه السلام زمانه خود را چنین توصیف مى‏کند: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الهوى لایترک عنه; آیا نمى‏بینید که به حق عمل نمى‏شود و از باطل خوددارى نمى‏گردد» ، (42) «فان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت; همانا در شرایطى هستیم که سنت پیامبر، از بین رفته و بدعت‏ها زنده شده است‏» . «و على الاسلام السلام اذا قد بلیت الامة براع مثل یزید; اگر حاکم امت، فردى همچون یزید باشد، پس باید فاتحه اسلام را خواند».
زمانه مهدى علیه السلام نیز چنین است: «یعطف الهوى على الهدى، اذا عطفوا الهدى على الهوى و یعطف الراى على القرآن، اذا عطفوا القرآن على الراى . . . و یحیى میت الکتاب والسنة; چون مهدى قیام کند، خواهش‏هاى نفسانى را به هدایت آسمانى، باز گرداند; پس از آنکه رستگارى را به هواى نفس بازگردانده باشند . آرا و افکار را پیرو قرآن کند، پس از آنکه قرآن را تابع راى خود گردانده باشند . . . پس مهدى به شما نشان خواهد داد که روش عادلانه در حکومت، چگونه است و آنچه را که از کتاب و سنت متروک مانده، زنده خواهد ساخت‏» . (43)
زمانه مهدى علیه السلام و حسین علیه السلام، در انحراف فکرى، فساد اجتماعى، رواج بى‏دینى و بدعت در سطح جهانى، مشابه یکدیگر است .
مشابهت در زمانه، ابعاد متعددى دارد; از تبلیغات جبهه باطل گرفته تا حاکمیت‏خلفاى جور و غربت دین در عرصه زندگى و جامعه . تبلیغات بنى‏امیه و معاویه علیه اهل بیت علیهم السلام و امام حسین علیه السلام (44) ، شباهت زیادى به تبلیغات کشورهاى استکبارى و صهیونیست‏ها، علیه ایران اسلامى دارد .
4 . مشابهت در یاران
یاران حسین علیه السلام بهترین یاران و فدایى او بودند . آنان از معرفت، محبت، اطاعت و تسلیم نسبت‏به امام خود و سبقت در اجراى خواسته‏ها و فرامین او برخوردارند و در عبادت، صداقت، اخلاص و شجاعت‏یگانه دوران بودند .
یاران مهدى علیه السلام نیز چنین‏اند: «هم اطوع له من الامة لسیدها; آنها مطیع‏تر از کنیز نسبت‏به مولاى خود هستند» . (45)
«کدادون جاحدون فى طاعته; (46) یاران مهدى (عج) در فرمانبردارى از حضرتش، بسیار کوشا و مصمم‏اند» .
«لهم یسبهم الاولون و لایدرکهم الآخرون; (47) آنان [در شایستگى‏ها و امتیازات بر اوج رفیعى‏اند] نه از نسل‏هاى گذشته، کسى از آنان پیشى گرفته و نه از آیندگان، کسى به مقام والاى آنان مى‏رسد» .
«رهبان باللیل لیوث بالنهار، کان قلوبهم زبر الحدید; عابدان شب و شیران روزند، [در شجاعت] قلوبشان همچون پاره‏هاى آهن است‏» . (48)
5 . ضرورت درگیرى و نبرد
درگیرى بین حق و باطل، ایمان و کفر، یک ضرورت است; چون حقیقت «ایمان‏» ، حرکت و رویش و خصلت «کفر» ایستادگى و ماندگى است .
ساده اندیشى است اگر گمان شود، مسائل و مشکلات، تنها با گفت‏وگو حل مى‏شود . باید به فکر پس از گفت‏وگو هم بود که اگر زیر بار حق نرفتند و یا خواستند بر ظلم خود باقى بمانند، چه باید کرد؟ پس از گفت‏وگو و دو گروه شدن، مخاصمه و درگیرى هم هست‏یا نه؟ «فاذا هم فریقان یختصمون . . .» (49) . به راستى آیا مشکل اسرائیل و فلسطین، با گفت‏وگو حل مى‏شود؟ آیا آمریکا باگفت‏وگو حاضر است، از خوى استکبارى خود دست‏بردارد؟
نبرد حسین علیه السلام و یزید، جنگ مهدى علیه السلام و مستکبران، نبرد حق و باطل است; یکى در محدوده کربلا و دیگرى در وسعت همه زمین .
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «لیس شانه الا السیف; (50) او فقط شمشیر را مى‏شناسد» .
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «یکفون سیوفهم حتى یرضى الله عزوجل; (51) [یاران قائم شمشیرهاى خویش را بر زمین نمى‏نهند تا این که خداى عزوجل راضى شود» .
6 . منتظران مهدى علیه السلام، پرورش یافتگان مکتب عاشورا
یاران مهدى علیه السلام، همه عاشورایى‏اند و در مکتب حسین علیه السلام پرورش یافته و بالیده‏اند .
کسانى مى‏توانند در رکاب مهدى علیه السلام باشند و امام حق را یارى رسانند که در مکتب «عاشورا» آبدیده شده و معیار جنگ و صلح را از او آموخته باشند که حسین علیه السلام خود معیار سلم و حرب و تولا و تبرا است.
7 . سختى و مشکلات راه
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «قیام امام زمان علیه السلام نشانه هایى دارد» . راوى پرسید: آنها چیستند؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «ذلک قول الله عزوجل و لنبلونکم بشى‏ء من الخوف و الجوع (52) لو قد خرج قائمنا، لم یکن الا العلق و العرق و القوم على السروج; (53) این سخن خداوند است که «شما را با گرسنگى و ترس آزمایش مى‏کند» ; هنگامى که قائم ما قیام کند، خون است و عرق ریختن و سوار بر مرکب‏ها بودن در میدان‏هاى مبارزه‏» .
8 . پیوستن و جدا شدن یاران
به کاروان حسین علیه السلام کسانى پیوستند که امید پیوستنشان نبود، همچون زهیر و حر که یکى عثمانى بود و در صفین بر علیه على علیه السلام شمشیر زده و دیگرى فرمانده سپاه عمر سعد بود . و کسانى به بهانه‏هاى واهى نپیوستند، همچون طرماح بن عدى و یا پیوستند و جدا شدند و سعادت شهادت در کنار حسین علیه السلام را نداشتند; چه آنانى که در میانه راه جدا شدند و چه آنانى که در کربلا، از میدان معرکه گریختند .
در مورد یاران مهدى علیه السلام نیز داریم:
قال الصادق علیه السلام: «اذا خرج القائم یخرج من هذا الامر من کان یرى انه من اهله و دخل فیه شبه عبدة الشمس والقمر; (54) هنگامى که قائم قیام کند از امر [ولایت] او کسانى بیرون مى‏روند که همواره چنین به نظر مى‏رسید از یاران او باشند . و به امر [ولایت] او در مى‏آیند آنانى که شبیه خورشید پرستان و ماه پرستانند .»
در مورد یهودیان جزیرة‏العرب، نیز داریم که منتظر آمدن پیامبر بودند . اما وقتى آمد، به او کافر شدند . «فلما جائهم ما عرفوا کفروا به‏» (55) از حسین نیز تقاضا کردند که بیاید و نامه‏ها نوشتند، اما هنگامى که آمد، به او پشت کردند و خون او را ریختند .
9 . الهام پذیرى هر دو فرهنگ
حسین علیه السلام با شهادت خود، پایه گذار فرهنگ شهادت شد و این فرهنگ، آن چنان در فرهنگ مسلمین ریشه دواند و در دلها جا باز کرد که به عنوان الگو، سرآغاز بسیارى از حرکتها و قیامهاى حق طلبانه در سرزمین پهناور اسلامى بر علیه خلفا و حاکمان ستمگر، شد . در عراق; بصره و کوفه (سلیمان بن صرد، مختار، زید بن على)، در حجاز; مدینه و مکه، در خراسان (یحیى بن زید) (56) . و هنوز هم همه عدالت‏خواهان و مردان تاریخ، مى‏گویند باید پا جاى پاى حسین و شهداى کربلا گذاشت (گاندى .)
انتظار نیز به عنوان یکى از بزرگترین، قوى‏ترین و انگیزه سازترین آرمان‏هاى انسانى، نقش بى بدیلى در از بین بردن یاس و ناامیدى و پیروزى نهایى مظلومان بر مستکبران دارد «و نریدان نمن . . . و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین‏» . همچنان که مى‏تواند به عنوان یک راهبرد اساسى و کلیدى در تمامى ابعاد سیاسى - اجتماعى، تربیتى و فکرى یک جامعه تاثیر گذار باشد . از طرف دیگر منتظر ظهور مصلح، خود باید صالح باشد .
امام صادق علیه السلام فرمود: «ان لنا دولة یجى‏ء بها الله اذا شاء ثم قال: من سره ان یکون من اصحاب القائم علیه السلام فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر; (57 ) ما دولت و حکومتى داریم و خداوند، هرگاه بخواهد این دولت ظهور خواهد کرد و اگر کسى خوشحال و خشنود مى‏شود که از یاران مهدى علیه السلام باشد; پس منتظر باشد و در حال انتظار، اهل ورع و اجتناب از گناهان و اهل محاسن و مکارم اخلاق باشد» .
«یخرج اناس من المشرق و یوطئون للمهدى سلطانه; گروهى از مشرق زمین به پا خاسته و زمینه ساز حکومت امام مهدى علیه السلام مى‏شوند» .
10 . زوال دولت‏هاى باطل
حسین علیه السلام، با شهادت خود، باعث رسوایى و در نتیجه نابودى دولت‏بنى امیه شد . مهدى علیه السلام نیز با ظهور خود، باعث رسوایى و تزلزل تمامى دولت‏هاى مستکبر، خواهد شد:
«اذا قام القائم ذهب دولة الباطل; (58) هنگامى که قائم قیام کند، هر ولت‏باطلى از بین مى‏رود» .
در دعاى ندبه، ندا سر مى‏دهیم:
«این قاصم شوکة المعتدین؟ این هادم ابنیة الشرک و النفاق؟ این مبید اهل الفسوق و العصیان و الطغیان؟ . . . ; (59) کجا است درهم شکننده شوکت متجاوزان؟ کجا است ویران کننده بناهاى شرک و نفاق؟ کجا است نابودکننده اهل نادرستى و عصیان و طغیان؟ . . .» .
در روایات نیز آمده است:
«و لایکون ملک الا للاسلام; (60) در آن روز حکومتى جز حکومت اسلام، نخواهد بود» .
«یبلغ سلطانه المشرق و المغرب; (61) دولت مهدى (عج) شرق و غرب جهان را فرا گیرد» .
«اذا قام القائم لایبقى ارض الا نودى فیها شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله; (62) هنگامى که مهدى (عج) قیام کند زمینى باقى نمى‏ماند مگر آن که گلبانگ توحید و رسالت پیامبر در آن بلند گردد» .
11 . تکیه بر سنت‏هاى الهى
سنت‏خداوند چنین است که تا تحولى در وجود انسان‏ها پدید نیاید، وضعیت جامعه و اجتماع آنان، دگرگون نخواهد شد: «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏» (63) و سنت‏هاى الهى تخلف‏ناپذیر است: «ولن تجد لسنة الله تبدیلا» . (64)
ظهور مهدى علیه السلام زمینه‏هاى مردمى و عده و عده‏اى را مى‏طلبد که باید فراهم شود و این به عهده ما است; گرچه اگر ما کارى نکنیم، ظلم فراگیر و باطل خود زمینه ساز عدالت و حق خواهد بود; چون باطل رفتنى است: «قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» . (65)
البته این بدان معنا نیست که از امدادهاى غیبى و معجزات استفاده نمى‏شود; بلکه امدادهاى غیبى نیز از سنت‏هاى الهى است . و فرآیند خاص خود را دارد . به شهادت قرآن، پس از به کار گرفتن تمامى استعدادها، تلاش‏ها، تحمل سختى‏ها و شداید و طلب و درخواست انسان‏ها، امداد و عنایت الهى فرا خواهد رسید: «ان تنصرالله ینصرکم‏» (66) و «. . . ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم الباساء والضراء و زلزلوا حتى یقول الرسول و الذین آمنوا معه متى نصر الله الا ان نصر الله قریب‏» (67) .
از شرایط اساسى ظهور حضرت حجت زمینه‏هاى مردمى است:
«ان المهدى لایخرج حتى تقتل النفس الزکیة . . . فاتى الناس المهدى فزفوه کما تزف العروس‏» . (68)
«. . . انه لایخرج حتى لایکون غائب احب الى الناس منه مما یلقون من الشر» . (69)
12 . نقش زنان
نقش زنان، در هیچ حرکتى از حرکت‏هاى اسلامى و شیعى - از صدر اسلام تاکنون - به اهمیت و برجستگى نقش زن در قیام «عاشورا» نبوده است .
«عاشورا» تنها صحنه‏اى است که در آن «زن‏» ، در متن قرارداد و نه حاشیه و نقش زن شیعى در آن، پررنگ و پرحضور است و شاید یکى از رمزهاى جاودانگى آن همین باشد . نقش «زینب‏» ، این شیرزن دریادل کربلا و همسر و دختران امام حسین علیه السلام - به عنوان پیام‏آوران واقعه عاشورا - از جایگاه خاصى برخوردار است . نقش ام وهب، دلهم (زن زهیر)، طوعه، مارى (70) و حتى زنان قبیله بنى همدان (71) ، غیر قابل کتمان است .
مرحوم حاج شیخ ملاسلطان على تبریزى - که از جمله عابدان و زاهدان بود - در عالم رؤیا خدمت امام زمان علیه السلام رسید و عرض کرد: آیا این که فرمودید: «فلاندبنک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما» صحیح است؟ فرمود: آرى، صحیح است .
عرض کردم: آن کدام مصیبت است که به جاى اشک، خون گریه مى‏کردید؟ آیا مصیبت‏حضرت على اکبر است؟
حضرت فرمود: اگر على اکبر هم بود، در این مصیبت‏خون مى‏گریست .
- آیا مصیبت‏حضرت عباس است؟
- اگر عباس هم بود، در این مصیبت‏خون مى‏گریست .
- آیا مصیبت‏حضرت سیدالشهدا علیه السلام است؟
- اگر سیدالشهدا علیه السلام هم بود، در این مصیبت‏خون مى‏گریست .
- پس کدام مصیبت است؟
- مصیبت اسیرى زینب . (72)
در قیام حضرت مهدى علیه السلام نیز چنین است و زنان از جایگاه ویژه‏اى برخوردار خواهند بود . نقش زن در عصر ظهور، همچون نقش مدعیان امروز و طرفداران حقوق زن نیست که او را تا سرحد یک کالا و وسیله‏اى براى لذت‏طلبى و عیاشى تنزل داده‏اند .
جابربن یزید جعفى از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند:
و یجى‏ء والله ثلاث ماة و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امراة یجتمعون بمکة على غیر میعاد قزعا کقزع الخریف; (73) به خدا سوگند 313 نفر مى‏آیند که پنجاه تن از آنان زن هستند که بدون هیچ قرار قبلى، در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد» .
ام سلمه نیز از پیامبر صلى الله علیه و آله چنین روایت کرده است: «یعوذ عائذ من الحرم فیجتمع الناس الیه کالطیر الوارد المتفرقة حتى یجتمع الیه ثلاث ماة و اربعة عشر رجلا فیه نسوة فیظهر على کل جبار و ابن جبار (74) ; در آن هنگام پناهنده‏اى به حرم امن الهى پناه مى‏آورد و مردم همانند کبوترانى که از چهار سمت‏به یک سو هجوم مى‏برند به سوى او جمع مى‏شوند تا این که در نزد آن حضرت سیصد و چهارده نفر گرد آمده که برخى از آنان زن مى‏باشند که بر هر ستمگر و ستمگر زاده‏اى پیروز مى‏شوند» .
13 . دشوارى حفظ دین
در دوران امام حسین علیه السلام بر اساس بدعت‏هاى خلفا و تبلیغات بنى امیه، دین بى ارزش و بازار دنیا پررونق بود: «الناس عبید الدنیا و الدین على السنتهم ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون; مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان مى‏باشد، مادامى که زندگى دنیاى آنها تامین شود . اما همین که در بوته امتحان قرار گرفتند، دین داران کم خواهند بود» . (75)
اگر نبود حسین علیه السلام - این خط روشن ولایت و وارث پیامبران - چراغ دین، آخرین کورسوهاى خود را مى‏زد.
در عصر انتظار نیز حفظ دین، از سخت‏ترین کارها است . امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «ان لصاحب هذا الامر غیبة، المتمسک فیها بدینه کالخارط لشوک القتاد بیده - ثم اوما ابوعبدالله علیه السلام بیده هکذا . قال: فایکم تمسک شوک القتاد - ثم اطوق ملیا ثم قال: ان لصاحب هذا الامر غیبة فلیتق الله عبد عند غیبته و لیتمسک بدینه; (76)
براى صاحب این امر (حضرت مهدى علیه السلام) غیبتى خواهد بود . هر کس در روزگار غیبت او دین خود را حفظ کند، مانند کسى است که تیغ‏هاى تیزگیاه قتاد را با دستش صاف و هموار سازد; سپس حضرت با دست [مبارک] خویش اشاره فرمود که چگونه با دست، تیغ‏هاى قتاد را باید هموار ساخت . آنگاه افزود: کدام یک از شما تا به حال توانسته است، خارهاى خنجرگونه قتاد را به دست‏بگیرد؟
سپس حضرت سر به زیر افکند و مدتى سکوت کرد; آن گاه افزود: براى صاحب این امر، غیبتى است که در روزگار دشوار غیبت، هر بنده خدایى باید تقوا پیشه کند و دینش را حفظ نماید» .
در روایتى دیگر، آمده است:
«من ثبت على ولایتنا فى غیبة قائمنا، اعطاه الله اجر الف شهید مثل شهداء بدر و احد; (77) کسى که در روزگار قائم ما، در امر ولایت ما ثابت قدم و استوار باقى بماند و نلغزد، چنان است که خداوند پاداش هزارشهید مانند شهداى جنگ‏هاى بدر و احد به آنان عطا مى‏فرماید» . 
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «یاتى على الناس زمان یغیب عنهم امامهم . فیا طوبى للثابتین على امرنا فى ذلک الزمان; (78)
روزگارى بر مردم خواهد آمد که امام و پیشواى ایشان از [چشم] آنان غایب و پنهان مى‏گردد . پس خوشا بر احوال کسانى که در آن زمان (غیبت در امر ولایت) ثابت قدم و استوار مى‏مانند» .
حضرت در ادامه، فضایل فراوانى براى کسانى که دین خود را حفظ مى‏کنند، بیان مى‏دارد که این فضایل زیاد، به جهت‏سنگینى و عظمت کار آنان است .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اللهم لقنى اخوانى، مرتین . . . لاحدهم اشد بقیة على دینه من خرط القتاد فى اللیلة الظلماء او کالقابض على جمر الغضاء، اولئک مصابیح الدجى ینجیهم الله من کل فتنة غبراء مظلمة; (79)
بارالها! مرا به دیدار برادرانم نایل گردان . . . هر یک از ایشان در پایدارى و استوارى در دین، از کسى که در دل تیره شب، شاخه پرتیغ گیاه قتاد را، با کف دست صاف و هموار مى‏سازد، پایدارتر است; یا همانند کسى که صبورانه پاره آتشى را بر دست گیرد و در آن حال در دین خویش استوار باشد . آرى، ایشان چراغ‏هاى هدایت [در شب تاریک و دیجور] هستند . خداوند ایشان را از هر فتنه تیره و تار رهایى مى‏بخشد» .
14 . سازش ناپذیرى
حسین علیه السلام در رد درخواست‏یزید بر بیعت، با قاطعیت مى‏گوید: «مثلى لایبایع مثله‏» ; (80) حضرت مهدى علیه السلام نیز با هیچ‏کس سر سازش ندارد . امام باقر و صادق علیهما السلام مى‏فرمایند: «لیس شانه الا السیف; او فقط شمشیر را مى‏شناسد» (81) ، «یقتل اعداء الله حتى یرضى الله; دشمنان خدا را مى‏کشد تا خدا راضى گردد» . (82)
15 . تلاش جهت جذب و نیروسازى
حسین علیه السلام، مدام به فکر جذب نیرو و تربیت و سازندگى بود . و با نامه به شهرهاى مختلف و سفرهاى خود و با زندگى ساده و انفاق‏هاى خود، سعى در جذب و تالیف قلوب و تربیت و پرورش آنان داشت . او دو سال پیش از مردن معاویه، در «منا» ، جمعى بالغ بر هزار نفر از صحابه و تابعان را گرد آورد و تمامى فضایل اهل بیت را به همراه ویژگى‏هاى دشمنان آنان، از قرآن بر آنان خواند .
آن حضرت در دوره یزید، در سفر خود از مکه به کربلا، از سیاست جذب نیرو چشم نپوشید و افرادى همچون زهیر و حر را جذب نمود .
مهدى علیه السلام فرزند حسین علیه السلام نیز در میان ما و در حال تلاش و نیروسازى است و لحظه‏اى از این مهم غافل نیست:
«ان یکون صاحبکم المظلوم، المجحود حقه، صاحب هذا الامر یتردد بینهم و یمشى فى اسواقهم و یطا فرشهم و لایعرفونه حتى یاذن الله له ان یعرفهم نفسه; (83) صاحب این امر . . . در میان آنان راه مى‏رود، در بازارهایشان رفت و آمد مى‏کند . روى فرش‏هایشان گام برمى‏دارد; ولى او را نمى‏شناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفى کند .
در جلد دوم موسوعه امام مهدى (تالیف شهید محمد صدر) داستان‏هایى شنیدنى و موثق در این باره آمده است.
15 . انتظار
پیامبر صلى الله علیه و آله از خیلى پیش‏ترها، خبر شهادت امام حسین علیه السلام را داده بود . امام على علیه السلام نیز مى‏فرمود: «هیهنا مناخ رکاب و مصارع عشاق‏» . این اخبار تا آن جا بود که کسانى، از مدت‏ها پیش در منطقه کربلا اقامت گزیده و منتظر یارى فرزند رسول خدا بودند و سرانجام به آرزوى خود رسیدند . (84)
پیامبر صلى الله علیه و آله و تمامى ائمه علیهم السلام، بشارت ظهور مهدى علیه السلام و دولت کریمه او را داده‏اند و باید منتظر بود که: «افضل الاعمال انتظار الفرج‏» .
16 . طلب یارى
فریاد استنصار و طلب یارى حسین علیه السلام، هنوز هم از رواق تاریخ به گوش مى‏رسد: «هل من ناصر ینصرنى; هل من مغیث‏یغیثنا; هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله‏» .
فریاد استنصار مهدى علیه السلام، نیز همواره بلند است . آیا کسى هست که مهدى آل محمد را یارى کند؟ آیا کسى هست عشق مرا در دل‏ها زنده کند؟ و انسان‏هاى بریده از مرا، با من پیوند زند؟
مى‏گویند با شنیدن فریاد «هل من ناصر حسینى‏» ، گهواره على اصغر تکان خورد! آیا با شنیدن «هل من ناصر مهدوى‏» نیز، دلى هست که بلرزد و با امامش عهد و پیمانى ببندد و به کمک او برخیزد؟ آن هم در این عصر وانفسا؟ !
«او در روز ظهور خود به دیوار کعبه تکیه داده بانگ بر مى‏دارد: «اى مردم! ما از خداوند یارى مى‏جوییم . هر که مى‏خواهد ما را اجابت کند . . . از شما مى‏خواهم که به حق خدا و به حق رسول خدا و به حق خودم بر شما - که حق قرابت رسول‏الله (ص) مى‏باشد - ما را کمک کنید و کسانى را که به ما ظلم مى‏کنند، از ما بازدارید که ما را ترسانده و بر ما ظلم کرده‏اند . از شهر و فرزندانمان جدا کرده، بر ما ستم روا داشتند و شوریدند . اهل باطل حقمان را گرفته، بر ما افترا بستند . خدا را درباره ما در نظر آورید! ما را تنها نگذاشته، خوارمان نکنید . یاریمان کنید که خداوند شما را یارى مى‏کند» . (85)
17 . تدبیر و مدیریت
مدیریت‏حسین علیه السلام، مدیریتى بى‏نظیر است . این‏که جماعتى اندک در برابر سپاهى سى هزار نفرى، از پگاه صبح تا هنگام عصر مقاومت کنند; حکایت از مدیریت عالى و تدبیر بلند حسین (ع) دارد . او با تشکیل میمنه و میسره و علمدار و قرار گرفتن خود در قلب سپاه، به عنوان فرمانده و قرار دادن خیمه‏ها در جایگاهى مناسب - به طورى که پشت آن نهرى خشک‏شده باشد - و ریختن نى و هیزم در آن و آتش زدن آنها در فرصتى مناسب و خیمه‏ها را در کنار هم بستن و . . . به طورى که دشمن نتواند آنها را محاصره کند و تنها از روبه‏رو با آنها بجنگد، نشان داد که از تدبیر و مدیریتى بى‏نظیر برخوردار است . امام با تسلطى شگرف تمامى صحنه‏ها را زیر نظر داشت و هم‏چون یک فرمانده پیروز تا آخرین لحظه، ذره‏اى ترس و واهمه به خود راه نداد . او در شب عاشورا از تمام منطقه نبرد، بازدید کرد و با گفت‏وگوى با اصحاب و اهل حرم همه آنان را به آمادگى و وسعت رسانید و خود و اهل‏بیت و اصحابش، با عبادت و دعا شب را به صبح رساندند . کسانى که صبح پرکارى دارند، باید شب‏ها را به پا خیزند و با خالق خود به راز و نیاز بپردازند .
«یا ایها المزمل قم اللیل . . . ان لک فى النهار سبحا طویلا» (86)
مهدى علیه السلام نیز در مدیریت و تدبیر، همچون جد بزرگوار خود حسین (ع) است . تشکیل یک حکومت جهانى و اداره همه انسان‏ها مدیریتى مى‏خواهد سترگ، به ظمت‏سینه مهدى (ع) که: آلة الریاسة سعة الصدر .
سوم . رهیافت‏ها
با پیوندها به تحلیل مى‏رسیم و با تحلیل‏ها به رهیافت‏ها . هر کدام از تحلیل‏ها، مى‏تواند پیام آور رهیافت‏یا رهیافت‏هایى باشد . آن جا که یوسف علیه السلام با خواب عزیز مصر، به دو برنامه هفت‏ساله مى‏رسد و مصر را از قحطى و گرسنگى نجات مى‏دهد . چرا نتوان با این همه پیوند و تحلیل، به رهیافت‏ها و در نتیجه به برنامه‏ریزى و موضع‏گیرى مناسب رسید؟ ! .
این رهیافت‏ها (هم چون سیره تربیتى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و مدیریتى آن حضرت)، مى‏تواند اساس برنامه‏ریزى‏هاى راهبردى و کلان جامعه منتظر و حکومت دینى باشد .
1 . تبیین فرهنگ عاشورا
اگر «عاشورا» پشتوانه فرهنگى «انتظار» است; پس در جهت تبیین حرکت عاشورا و نیز برگزارى هر چه باشکوه‏تر مراسم عاشورا و معرفى اسوه‏هاى جاویدان آن، باید تلاش دو چندان کرد .
خیلى فرق است‏بین این که به «عاشورا» ، به عنوان پشتوانه و عقبه فرهنگى و الهام‏پذیر انتظار نگاه شود; یا یک سنت‏برخاسته از عواطف و احساسات قومى .
رسانه‏هاى عمومى - به خصوص صدا و سیما - ، حوزه‏هاى علمیه و مراکز فرهنگى، نقشى حیاتى و اساسى در غنا بخشیدن به این فرهنگ دارند .
«کربلا» دانشگاه بزرگى است‏با کلاس‏ها و درس‏هاى بسیار . ابعاد و آموزه‏هاى این دانشگاه بزرگ، هنوز هم بر بسیارى پوشیده است . باید در این دریاى عمیق گسترده پربار، غواصانى ماهر و زبردست، به صید بپردازند تا لؤلؤها و مرواریدهاى گران‏بهاى آن را به چنگ آورده، در اختیار خواستاران و خریداران قرار دهند .
هنوز هم این حرکت عظیم و منشور بى نهایت، زوایاى پنهان و ابعاد گسترده‏اى دارد که تنها بر عاشقان رخ مى‏نماید . این غزال گریز پا در کمند هر کس نمى‏افتد! پرورش یافتگان مکتب مهدوى، امام حسین علیه السلام را به عنوان معیار «سلم و حرب‏» و منشا «الهام‏پذیرى‏» مى‏دانند . باید این معیار براى همگان به خوبى تبیین شود .
2 . تبیین دین
عصر حسین علیه السلام، عصر غربت دین بود و عصر انتظار نیز چنین است . قیام حسین و فرزندش مهدى علیه السلام براى احیاى دین است . منتظر مهدى، باید از دین و ضرورت، قلمرو، و زبان آن و . . . تحلیلى عمیق داشته باشد; تا در این عصر - که عصر شبهات و فتنه‏ها است - بتواند زمینه ساز حرکت مهدى (عج) باشد .
3 . الگو سازى
حسین علیه السلام و یارانش الگوى منتظران‏اند; از این رو باید در مبانى فکرى و ویژگى‏هاى رفتارى و تربیتى آنان، درنگى شایسته کرد .
4 . فرهنگ بسیح
ضرورت درگیرى و نبرد، بایستگى «فرهنگ بسیج‏» را به عنوان یک راهبرد اساسى، فراروى حکومت دینى قرار مى‏دهد . تقویت این نهاد مقدس، زمینه‏سازى براى ظهور است .
باید از کسانى که در هشت‏سال دفاع مقدس، از نبرد نهراسیدند و سختى‏ها و مشکلات راه را به جان خریدند، تجلیل کرد و سینما و ادبیات دفاع مقدس را - نه به عنوان یک تفنن - که به عنوان یک ضرورت و هدف راهبردى نظام، پى گرفت . سیج‏برخاسته از فرهنگ جبهه و شهادت است . و به گفته امام راحل «مدرسه عشق است‏» . این رهیافت‏شاخصه و معیار اساسى در انتخاب مسؤولان و کارگزاران است . ترویج این فرهنگ و نهادینه کردن آن، باعث مى‏شود که هر کس تکلیف خود را با مهدى علیه السلام روشن کند; تا در اوج نبرد با اسبى که در خیمه مخفى کرده، فرار نکند و مهدى علیه السلام را همچون حسین علیه السلام تنها نگذارد .
5 . معرفت امام
کسانى مى‏توانند شعار خود را «یا لثارات الحسین‏» قرار دهند که به مقام «ابوت با امام‏» رسیده باشند تا بتوانند خونخواه او باشند; این ممکن نیست مگر با معرفت‏به حق امام علیه السلام . شعار «یا لثارات الحسین‏» فقط یک شعار برخاسته از عواطف و عصبیت‏هاى قومى و نژادى نیست; بلکه برخاسته از معرفت‏به «حق ولایت امام‏» است . این معرفت، معرفت‏به حسب و نسب و فضایل آنان نیست; بلکه عرفان به حق ولایت آنان است . «الست اولى بکم من انفکسم‏» و «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم‏» . آنان از ما به ما آگاه‏تر و مهربان‏تراند و از همه کشش‏هاى نفسانى آزادند .
این شعار، شعار کسانى است که در تولد دوم (87) خود، رسول و امام را به ابوت برگزیدند و با درک اضطرار به وحى و حجت، از همه تقلیدها، تلقین‏ها، هوس‏ها، غریزه‏ها و . . . جدا شدند و در این تولد دوباره، رسول و امام را به عنوان مربى خود انتخاب کردند که: «انا و على ابوا هذه الامة‏» .
این درک از امام و این آگاهى از حق ولایت ایشان، ما را به مقام ابوت و در نتیجه خونخواهى آنان مى‏رساند; آن هم نه پدر جسمانى من که پدر روحانى، مربى، هادى و پیشواى من; آن هم پدرى که «مصباح‏» ، «سفینه‏» (88) ، «میزان‏» (89) ، «وارث‏» (90) ، «امین‏» (91) و «اسوه‏» (92) است و سبب سعادت و رستگارى (93) ، امنیت، حفظ، نجات (94) ، عزت، قبولى اعمال (95) من و . . . است .
این نگاه به امام و آگاهى از شؤون و آثار ولایت آنان، ثمرات و بارهاى زیادى با خود دارد و فاصله گرفتن از آن، ضررهاى جبران‏ناپذیرى با خود به همراه دارد . از گام‏هاى اساسى تمامى مراکز فرهنگى و آموزشى، تبیین دقیق این معنا از امامت - به عنوان رکن رکین اعتقادى انقلاب - است .
6 . عزت
«عزت‏» ، اساس حرکت‏حسینى و مهدوى است و مى‏تواند اساس سیاست راهبردى حکومت دینى در سطح روابط بین المللى باشد . حکومت دینى - به عنوان زمینه ساز دولت کریمه مهدوى - از هرگونه رابطه و مذاکره‏اى که شائبه ذلت داشته باشد، پرهیز مى‏کند . منتظر «دولت عزیز» (تعز بها الاسلام و اهله) (96) ، خود باید عزیز باشد . حسین علیه السلام هم مى‏فرمود: «هیهات منا الذلة‏» .
7 . تنش‏زدایى
حسین علیه السلام آغاز کننده جنگ نبود - گرچه دشمن در تیررس او بود - چرا که درگیرى، پس از تبیین و اتمام حجت است; آن هم پس از آن که دشمن آغاز کننده باشد .
منتظران مهدى نیز دو سیاست «عزت‏» و «تنش‏زدایى‏» را با هم دارند .
8 . آمادگى
ضرورت درگیرى و نبرد، بایستگى آمادگى و تجهیز را با خود دارد . باید از الان به فکر عده و عده بود و با تهیه نیرو و اسلحه، در اندیشه روز مصاف حق و باطل بود تا این بار وعده خداوند به دست منتظران تحقق یابد . آمادگى براى نبرد نهایى، از مهم‏ترین سیاست‏هاى راهبردى حکومت‏هاى دینى است .
9 . جذب نیرو و تبلیغ
آن جا که حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام از جذب نیرو و تبلیغ دین دست نمى‏کشند; تکلیف منتظران و پیروان آنان مشخص است . جذب نیرو و تبلیغ در سطح داخلى و خارجى، از تکالیف عمده حکومت‏هاى دینى، به عنوان زمینه سازان دولت کریمه مهدوى است .
10 . اخلاق
فریاد «هل من ناصر» حسینى و مهدوى، همواره به گوش مى‏رسد باید این فریاد را پاسخ گفت; اما چگونه؟ امیرالمؤمنین علیه السلام و امام صادق علیه السلام این چگونگى را پاسخ مى‏دهند:
«اعینونى بورع واجتهاد و عفة و سداد (97) ; با پرهیزکارى و تلاش فراوان و پاکدامنى و راستى مرا یارى دهید» .
«من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر (98) ; کسى که دوست دارد، از یاران قائم باشد; باید منتظر باشد و در همان حال، از گناهان اجتناب ورزد و خود را به اخلاق نیکو بیاراید .»
ترویج اخلاق و فضایل اخلاقى، به عنوان راهبردى اساسى در حکومت دینى مطرح است . این سیاست کلان و راهبردى به همراه راه کارهاى اجرایى آن مى‏تواند به عنوان یک هدف و معیارى براى نقد تمامى ارگان‏هاى فرهنگى و آموزشى - تبلیغى باشد .
11 . عنایت‏بیشتر به زنان
با توجه به نقش زنان در قیام مهدى علیه السلام و حضور آنان در دولت کریمه، باید براى رشد، اعتلا و بالندگى این قشر مهم و مظلوم در طول تاریخ، سرمایه‏گذارى جدى صورت گیرد . به نظر مى‏رسد تاکنون آن گونه که شایسته و در خور منزلت زنان است، کارى بایسته براى آنان صورت نگرفته است . هنوز در سطح حوزه‏ها، مراکز علمى - فرهنگى و مدیریت‏هاى میانى و کلان جامعه، نقش زن در حاشیه است . باید براى تربیت و تحصیل زنان، سرمایه‏گذارى‏هاى اساسى صورت گیرد . غفلت از این نگاه راهبردى، ضرر و زیان‏هاى جبران ناپذیرى به انقلاب اسلامى وارد ساخته است . از این رو تلاش دو چندان و عزمى جزم، جهت جبران این ضایعه، مى‏طلبد .
________________________________________
1) پیامبر (ص) مى‏فرماید: «ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا» . مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318، ب 49 ابواب المزار، ح 13 .
2) فاجعل لنا من امرنا فرجا و مخرجا یا ارحم الراحمین‏» دعاى امام حسین علیه السلام . پیامبر در جاى دیگر مى‏فرماید: «ان للحسین فى بواطن المومنین معرفه مکتومة‏» بحارالانوار، ج 43، ص 272 . امام صادق (ع) نیز فرموده است: «من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین و حب زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین و بغض زیارته‏» کامل الزیارات، ص 143 .
3) ر . ک: مجله موعود، دکتر بلخارى، شماره‏هاى 26 و 25 .
4) احزاب (33)، آیه 23 .
5) به برخى از این پیوندها در شماره قبلى همین مجله در مقاله «حسین (ع) و مهدى (ع) » اشاره شده است .
6) ر . ک: منتخب الاثر، ص 140- 139 و 254- 264 .
7) بحارالانوار، ج 10، ص 150 .
8) دلائل الامامة، طبرى، ص 239 .
9) اسراء (17)، آیه 33 .
10) تفسیر برهان، ج 2، ص 419 .
11) الزام الناصب فى اثبات الحجة الغائب، یزدى حائرى‏پور، ج 2، ص 282 .
12) النجم الثاقب، ص 469 و نیز ر . ک: مستدرک الوسائل، ج 1، پ 47، «به نقل از امام صادق علیه السلام‏» .
13) معالى السبطین، ج 1، ص 208; ریاض القدس، ج 1، ص 263; وقایع الایام خیابانى، ص 284; ناسخ التواریخ، ج 2، ص 158 (به نقل از سحاب رحمت، ص 343 .)
14) کمال الدین، ج 1، ص 318 .
15) مصباح الزائر، سید بن طاووس، به نقل از ربیع الانام فى ادعیة خیر الانام، ص 367 .
16) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر (عج .)
17) مصباح المتهجد، مفاتیح الجنان .
18) الغیبة، شیخ طوسى، ص 274 .
19) همان .
20) مجله انتظار، ش 2، ص 182 و نیز ر . ک: حماسه عاشورا به بیان حضرت مهدى، ص 115 .
21) مجله انتظار، ش 2، ص 183 .
22) بحارالانوار، ج 43، ص 272 . البته چنانچه دعاى ندبه از جانب امام زمان (ع) باشد .
23) ر . ک: مفاتیح الجنان، در اعمال هر یک از این روزها .
24) مجله انتظار، ش 2، ص 178 .
25) امالى صدوق، مجلس 27; بحار الانوار، ج 44، ص 285 .
26) گزیده کفایة المهتدى، ص 105 و 106، ح 19 .
27) بحار الانوار ج 53، ص 62 ; ایقاظ، ص 352; فوز اکبر، ص 36 .
28) اسراء، 6 .
29) ایقاظ، ص 368 .
30) ر . ک: مجله انتظار، شماره 2، ص 188 و نیز ر . ک: صالحان صالح، ص 187 و خلاصه العبقرى الحسان، صص 34، 110، 187، 219، 242 و پادشه خوبان و سوگمندان ولایى .
31) النجم الثاقب، ص 60، مفاتیح الجنان بعد از زیارت جامعه .
32) الغدیر، ج 7، ص 14 .
33) مکیال المکارم، ج 2، ص 46 .
34) بحارالانوار، ج 46، ص 245، به نقل از مکیال المکارم .
35) همان، ج 45، ص 18 .
36) احتجاج طبرسى، ج 2، ص 596 .
37) بحارالانوار، ج 51، ص 83 (به نقل از رسول اکرم صلى الله علیه و آله .)
38) بحارالانوار، ج 51، ص 132 و نیز ر . ک: همان، ص 135 و کمال الدین، ص 480 .
39) مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین ( علیه السلام .)
40) همان، دعاى عهد .
41) کافى، ج 8، ص 278 .
42) تحف العقول، ص 245 .
43) نهج البلاغه، خ 138 .
44) تبلیغات بنى‏امیه تا آن جا بود که مردم شام، بنى‏امیه را اهل‏بیت پیامبر مى‏دانستند . عبدالله بن على وقتى از شام برگشت، گفت: انهم ما علموا لرسول الله قرابة و لااهل بیت‏یرثونه غیربنى‏امیة . مسعودى نیز در مروج الذهب (ج 3، ص 44) نقل مى‏کند: «از یکى از بزرگان اهل شام که اهل راى و عقل بود سؤال شد: ابوتراب کیست که این خطیب او را لعن مى‏کند؟ جواب داد: من فکر مى‏کنم یکى از دزدان فتنه‏انگیز باشد .
ابن‏ابى‏الحدید، از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند: سخت‏ترین زمان براى شیعیان ما زمان معاویه بود که در هر شهرى آنها را مى‏یافتند به قتل مى‏رساندند و دست و پاى آنها را مى‏بریدند تا در زمان حاکمیت عبیدالله بن زیاد و حجاج در کوفه که مردم بیشتر دوست داشتند به آنها کافر و زندیق بگویند تا شیعه على علیه السلام .(زمینه‏هاى قیام امام حسین علیه السلام، ص 250 .)
45) بحارالانوار، ج 52، ص 308 .
46) همان، ص 311 .
47) معجم احادیث الامام المهدى علیه السلام، ج 3، ص 100 (به نقل از مستدرک حاکم، ج 4، 54 .)
48) بحارالانوار، ج 52، ص 386 .
49) نمل (27)، آیه 45 .
50) الغیبة، نعمانى، ص 233 .
51) بحارالانوار، ج 52، ص 27 .
52) کمال الدین، ج 2، ص 694 .
53) بحار الانوار، ج 52، ص 59 (امام رضا علیه السلام .)
54) الغیبة نعمانى، ص 171; بحارالانوار، ج 52، ص 364 .
55) بقره (2)، آیه 89 .
56) ر . ک: پیامدهاى عاشورا، سید ابوالفضل اردکانى .
57) منتخب الاثر، ص 497، فصل 10، باب 2، ح 9 .
58) کافى، ج 8، ص 38 (امام باقر علیه السلام .)
59) دعاى ندبه .
60) الملاحم و الفتن، ج 2، ص 66 .
61) کمال الدین، ج 1، ص 331 (امام باقر علیه السلام .)
62) بحارالانوار، ج 52، ص 340 (امام صادق علیه السلام .)
63) رعد (13)، آیه 11 .
64) احزاب، 62 .
65) اسراء، 81 .
66) محمد (47)، آیه 7 .
67) بقره (2)، آیه 214 .
68) معجم احادیث الامام المهدى، ج 1، ص 478; الملاحم و الفتن، سید ابن طاووس ص 139، ب 63 .
69) عقد الدرر، ص 94 .
70) وى اهل بصره و خانه‏اش، کانون شیعیان امام على علیه السلام بود . از آن کانون تنى چند به یارى حسین علیه السلام شتافتند و شهید شدند; گرچه خود وى نیامد .
71) پس از مردن یزید، برخى از بزرگان و اشراف کوفه تصمیم گرفتند عمرسعد را به عنوان امیرخود برگزینند . زنان قبیله بنى‏همدان تا این خبر را شنیدند، هلهله کنان داخل مسجد شدند و از این کار ممانعت کردند . آنان مى‏گفتند شما مى‏خواهید کسى را حاکم کنید که فرزند رسول خدا را به شهادت رسانده است؟
72) العبقرى الحسان، ج 1، ص 98 .
73) بحارالانوار، ج 53، ص 223 .
74) مجمع الزوائد، ج 7، ص 315; معجم احادیث الامام المهدى، ج 1، ص 500 .
75) تحف العقول، ص 249; بحارالانوار، ج 44، ص 192 .
76) بحارالانوار، ج 52، ص 135 .
77) همان، ج 53، ص 135 .
78) همان .
79) همان، ج 52، ص 124 .
80) بحارالانوار، ج 44، ص 325 .
81) کمال الدین، ج 1، ص 331 .
82) الغیبة شیخ طوسى، ص 32 .
83) الغیبة نعمانى، ص 84 و نیز ر . ک: همان، ص 72 .
84) ر . ک: تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 14، ص‏216 و نیز ر . ک: ص 224 .
85) بحارالانوار، ج 52، ص 238 .
86) مزمل (73)، آیات 1- 5 .
87) لن یلج فى ملکوت السماء من لا یولد مرتین‏» (از کلمات حضرت مسیح علیه السلام .) به ملکوت آسمان راه نمى‏یابد; مگر کسى که دو بار متولد شود . تولد اول ما در ملک است و در این تولد پدر ما همان پدر شناسنامه‏اى ما است . با تولد دوم و در آمدن از شکم غریزه‏ها و تقلیدها مى‏توان به ملکوت آسمان راه یافت و در این تولد رسول و على پدر ما و مربى ما هستند .
88) ان الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة‏» .
89) على میزان الاعمال‏» .
90) اشاره به زیارت وارث که ائمه علیهم السلام وارث فرهنگ وحى‏اند و از آن پاسدارى کرده و آن را از دستبرد حوادث حفظ مى‏کنند .
91) اشاره به زیارت امین الله .
92) لکم فى اسوة‏» . از سخنان امام حسین علیه السلام .
93) و فاز الفائزون بولایتکم‏» مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره .
94) ولایة على بن ابى‏طالب حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى‏» .
95) بموالاتکم تقبل الطاعة المفترضة‏» مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره .
96) مفاتیح الجنان، دعاى افتتاح .
97) نهج البلاغه، نامه 45 .
98) منتخب الاثر، ص 497 .

عاشورا، اخلاق و قدرت

عاشورا، اخلاق و قدرت
چکیده: چالش اخلاق و قدرت یکى از نمادهاى نهضت عاشوراست که آن را از اغلب نهضت‏ها جدا مى‏سازد . این چالش، نهضت عاشورا را فراتر از پدیده‏هاى عادى سیاسى برده و از آن الگویى آرمانى، معنوى و اخلاقى ساخته است . الگویى که هم هدف و هم وسیله آن اخلاقى است، بر خلاف ماکیاولیسم که براى دست‏یابى به هدف، استفاده از وسایل غیراخلاقى را نیز مجاز مى‏شمرد .
یکى از نماها و نمودهاى نهضت‏حسینى، چالش اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست است و همین چالش، خود یکى از ویژگى‏هاى منحصر به فردى است که پدیده کربلا، عاشورا، را از پدیده‏اى سیاسى فراتر مى‏برد و آن را در ساحت الگویى آرمانى، معنوى و اخلاقى مى‏نشاند و بدان خصلتى فراتاریخى مى‏بخشد .
1 . اخلاق یا اتیک (1) - متفاوت و متمایز از اخلاقیات (2) - اصول و ارزش‏هاى جاودانه و متعالى مطلقى است که به مثابه امورى بالذات و لنفسه، از قداست‏برخوردارند; مطلوبیتشان ابزارى، آلى و مقدماتى نیست، بلکه ذاتى است . در واقع، اصول و ارزش‏هاى اخلاقى، موضوعیت دارند; نه طریقیت .
این اصول و ارزش‏ها توجیهشان را از منبعى دیگر اخذ نمى‏کنند و معیار سنجش آنها در خارج از آنها نیست، بلکه امورى خودموجه، خودمعیار و خودبنیاد هستند و شاید بتوان گفت ریشه در حقیقت، فطرت و ذات انسان به عنوان انسان دارند; ذاتى که از جنس روح خداست و انسانى که خویشاوند خداست . برخلاف اخلاقیات که چیزى جز عرف، عادت، سنن و رسوم قومى، ملى، طبقاتى، نژادى و ... نیست و همبسته و وابسته زمان و مکان و تابعى از متغیر ظرف تاریخ و جغرافیا و مظروف اجتماعى اقتصادى آنها مى‏باشد .
2 . یکى از جنبه‏هاى مسئله‏آفرین و چالش‏زاى اخلاق، در نسبت و رابطه آن با قدرت نهفته است . کوشش بسیارى از حکیمان، مصلحان و فیلسوفان اخلاق و سیاست معطوف بدان بوده است که منطقه‏اى مشترک را شناسایى یا تاسیس کنند که اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست در آن وحدت یابند و به همزیستى بپردازند، سیاست و قدرت عرفى، لباس اخلاق قدسى به تن کند، میان هدف‏ها، غایات و آرمان‏هاى اخلاقى با ابزار، وسایل و روش‏هاى سیاسى یا بالعکس، تناسب، هماهنگى و همجنسى برقرار گردد و در نهایت، سیاست، اخلاقى شود و اخلاق، سیاسى گردد .
تاریخ کمتر نمونه‏اى را در توفیق چنین تلفیق و ترکیبى به دست داده است; زیرا اخلاق به اقلیم آرمان تعلق داشته و دارد، ولى قدرت سوار بر مرکب واقعیت است و برداشتن فاصله واقعیت و آرمان، در تحقق خارجى، عینى و واقعى، دستخوش امتناع و عدم امکان بوده است .
3 . به‏طور کلى میان ابزار، وسایل و روش‏ها با اهداف، غایات و مقاصد - از حیث نسبتشان با نیکى، خیر، زیبایى و حقیقت - چهار نوع رابطه محتمل و قابل تصور است:
الف . وسیله غیراخلاقى، هدف غیراخلاقى;
ب . وسیله اخلاقى، هدف اخلاقى;
ج . وسیله غیراخلاقى، هدف اخلاقى;
د . وسیله اخلاقى، هدف غیراخلاقى .
روشن است که تاکنون، هیچ کس در عالم سیاست و قدرت، خود را مدعى و طرفدار گونه اول و چهارم نسبت‏هاى چهارگانه مذکور معرفى نکرده است . آنان که مدافع وسیله غیراخلاقى در عرصه قدرت و سیاست‏بوده‏اند، پیوسته کوشیده‏اند آن را با هدف اخلاقى، قصد خیر و غایت نیک مورد ادعا، توجیه و مشروع سازند .
ماکیاولیسم، مکتب و نظریه‏اى سیاسى و نوعى فلسفه قدرت است که هدف و غایت را مباح و توجیه‏کننده وسایل و روش‏هاى غیراخلاقى مى‏داند . این نظریه در طول تاریخ، در واقعیت‏سیاست‏سیاستمداران و قدرت صاحبان قدرت و حکومت وجود داشته است، هر چند که افتخار جمع‏بندى و انتزاع تئورى از واقعیت، در به نام ماکیاولى قرن شانزدهم میلادى به ثبت رسیده است! یزید و ابن زیاد و عمال قدرت اموى که نقش‏هاى سیاه نمایشنامه کربلا را ایفا کردند، همگى نمونه‏هاى عینى و برجسته ماکیاولیست‏هاى ماقبل ماکیاولى در تاریخ اسلام و عرب هستند .
اما یزید و ابن زیاد، حتى هدف و قصد نیکى نداشتند . آنان قدرت و سیاست را معطوف به حقیقت، زیبایى و خیر نکرده بودند، بلکه دشمنان حسین علیه السلام، هم در هدف و هم در وسیله، پشت‏به حق و عدل و روى در باطل و ستم داشتند . نهضت‏حسین علیه السلام، از این منظر چه پیامى براى شیعیان حسین علیه السلام دارد؟ آیا مى‏توان در هدف، «حسینى‏» و در روش، «یزیدى‏» بود؟
تجربه تاریخى بارها به اثبات رسانده است که ابزار، وسایل و روش‏ها، در نهایت، اهداف و غایات را نیز از سنخ و جنس خود مى‏کنند و نمى‏توان با «نهضت‏خشونت‏» ، «نظام عطوفت‏» ، ساخت; با دیوار «کج‏» ، کاخ «راست‏» بنا کرد; با مرکب ظلم به منزل عدل رسید و در یک کلمه، بهشت را بر بنیاد جهنم برافراشت! مقصد جداى از مسیر نیست .
نمى‏توان در آخرین منزل قبل از هدف، ناگهان ماهیت و گوهر روان‏شناختى، جامعه‏شناختى و هستى‏شناختى آدم و عالم قدرت و سیاست و جامعه و ... را، با «نفخه کن فیکونى‏» دگرگون ساخت و از دل آدم و عالم جهنمى، نوزادى بهشتى را به ظهور رساند، کل یعمل على شاکلته ... .
4 . کربلا و عاشورا، از یک منظر، عرصه تقابل «اخلاق‏» و «قدرت‏» است . نهضت‏حسینى، فراتر از سیاست - به معناى مصطلح و بالفعل کلمه - نهضتى آیاتى، معنوى و اخلاقى است . اخلاق نهضت‏حسین علیه السلام رویه دیگرى از اخلاق نظام على علیه السلام را به نمایش مى‏گذارد: نهضت فضیلت!
همان‏گونه که على علیه السلام در نظام خود، اعمال «زور» گرگى و «تزویر» روباهى را روا نمى‏دانست، حسین علیه السلام نیز در نهضت‏خویش، چراغ اخلاق و فضیلت را پیشاپیش سیاست و قدرت راه مى‏برد و به دلیل همین خصلت ویژه است که نمى‏توان نهضت‏حسینى را به سطح سایر نهضت‏هاى سیاسى - نظامى تاریخ تقلیل داد .
نهضت کربلا، عاشوراى حسینى، خود یک تیپ ایده آل (3) است، الگو و سرمشقى که قابل مقایسه با نمونه‏هاى به ظاهر مشابه و همسان نیست . خلوص آرمانى، اخلاقى و معنوى نهضت‏حسین آن‏گاه آشکار مى‏گردد که آن را در مقایسه با دو نمونه «دشمن‏» و «رقیب‏» ، مورد بررسى و مطالعه تطبیقى و تحلیل قرار دهیم . «نظام‏» یزیدى «دشمن‏» و «نهضت‏» عبدالله بن زبیر «رقیب‏» هضت‏حسینى و هم روزگار آن است .
«نظام دشمن‏» و حا کم یزیدى که نهضت‏حسینى در برابر آن قد علم مى‏کند، نمونه نظامى است که براى «حفظ‏» قدرت و حکومت، از هیچ ستم، جنایت و امحاء ارزش‏ها و اصول اخلاق و فضیلت فروگذار نمى‏کند و «نهضت رقیب‏» عبدالله بن زبیر، نمونه نهضت و قیامى سیاسى - نظامى است که براى کسب و تصرف قدرت، از هر وسیله و ابزارى، هر چند غیراخلاقى و نامشروع، بهره مى‏جوید .
نهضت‏حسینى، نمونه عالى و خالص دومین نسبت از نسبت‏هاى چهارگانه سابق‏الذکر است، همچنان که نظام یزید نمونه عالى و خالص نخستین نسبت مى‏باشد . به همین دلیل است که بر خلاف منطق و موقعیت نسبى، مشروط و خاکسترى واقعیت‏هاى بشرى و تاریخى، منطق مطلق موجود در واقعیت کربلا و عاشورا، آن را در شمار اسطوره‏ها قرار داده است .
نهضت‏حسینى، الگویى فرا واقعیت‏براى اخلاقى کردن سیاست و نهضت و هدایت قدرت از سوى فضیلت است . همچون کمال که هیچ‏گاه نمى‏توان بدان رسید، اما به مثابه فانوسى دریایى، در اقیانوس ظلمانى و پر تلاطم سیاست و قدرت، باید کشتى بدان سو راند .
5 . نهضت‏حسینى، قیام آگاهى، ایمان و انتخاب و اختیار آدمى به مفهوم ناب و خالص این همه است . حضور و شهودى با تمام آگاهى، ایمان و آزادى در میدان مبارزه حق و باطل، عدالت و ستم . شب عاشورا، خطبه حسین علیه السلام رفتن‏ها و ماندن‏ها، منطق کربلا، عاشورا را از منطق همه نهضت‏هاى سیاسى نظامى معطوف به براندازى نظام حاکم و تصرف قدرت و حکومت، متمایز مى‏سازد .
مقایسه شخصیت‏ها و پرسوناژهاى این نمایشنامه تاریخى - اسطوره‏اى انگیزه‏ها، اهداف و منش و کنش آنان در دو سوى میدان، به گونه‏اى ستیز اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست، ارزش و سود را به تصویر مى‏کشد .
نمایشگاه تقابل صداقت است‏با دروغ، امانت‏با خیانت، عدالت‏با ستم، صلح‏خواهى با جنگ‏طلبى، وفاى به عهد با پیمان شکنى، دعوت با خشونت، آزادى با ارعاب، عقیده با ترس، مدارا و مروت با جفاکارى و رعونت، و سرانجام سیراب کردن دشمن با دریغ داشتن قطره‏اى آب از حلقوم کودکى شیرخواره!
نهضت‏حسینى به عنوان نهضت‏حقیقت، عدالت و اخلاق، از منطقى متفاوت با سایر نهضت‏هاى سیاسى - نظامى معطوف به قدرت برخوردار بود و به همین دلیل، نمى‏توان روش‏ها و تاکتیک‏هاى آن را با معیارها و مقیاس‏هاى چنان نهضت‏هایى سنجید .
اشاره
1 . آقاى آقاجرى اخلاق را اصول و ارزش‏هایى مى‏دانند که ارزش و مطلوبیتشان ذاتى است و موضوعیت دارد و وابسته به زمان و مکان و قوم و ملت‏خاصى نیست، بلکه امرى انسانى و خودبنیاد است و ریشه در انسانیت دارد . این دیدگاه اگر به عنوان نظر شخص آقاى آقاجرى ملاحظه شود، دیدگاهى درست و قابل دفاع است، اما اگر بخواهند آن را به همه متفکران نسبت دهند، نمى‏توان گفت که دیگران هم با این دیدگاه موافق هستند . دیدگاه‏هاى نسبى‏گرایانه، که در دوران مدرنیته رواج و حاکمیت نسبى یافته‏اند، بر آن‏اند که اخلاق چیزى جز اخلاقیات نیست . یعنى هر قوم و ملتى اخلاقیات ویژه خودش را دارد و همان هم براى او مطلوب است و چیزى به نام اخلاق که داراى ویژگى‏هاى یاد شده باشد، وجود ندارد . بسیارى از فلسفه‏هاى سیاسى این روزگار نیز بر پایه چنین دیدگاهى در اخلاق بنیان نهاده شده‏اند .
2 . یکى از عواملى که به رواج ماکیاولیسم در سیاست کمک مى‏کند، نسبى اندیشى در اخلاق است . نسبى اندیشى اخلاقى زمینه توجیه هر نظریه‏اى را فراهم مى‏آورد و با استفاده از آن هر نوع اخلاق سیاسى، از جمله ماکیاولیسم، قابلیت دفاع پیدا مى‏کند . بنابراین آنچه مى‏تواند مانع ماکیاولیسم سیاسى بشود، اصلاح مبناى اخلاقى آن است که با بازگشت‏به اصول جاودان و فراگیر اخلاقى امکان‏پذیر است .
3 . اینکه تاریخ کمتر نمونه‏اى را در توفیق تلفیق «اخلاق‏» و «سیاست‏» داشته است، مربوط به این مى‏شود که آن اخلاق ثابت و فراگیر مبناى سیاست قرار نگرفته است و بر اخلاق سودجویانه و مصلحت‏طلبانه برجاى آن نشسته است . بنابراین نباید علت آن را صرفا در این جست که قدرت بر مرکب واقعیت‏سوار است و اخلاق به اقلیم آرمان تعلق دارد . درست است که قدرت با واقعیت‏هاى ملموس سر و کار دارد، اما اخلاق نیز بى‏ریشه در واقعیت نیست . منتها تفاوت در اینجاست که ما آدمیان به دلیل عجول بودن و نداشتن دوراندیشى، تنها به مصالح آنى و عاجل خود فکر مى‏کنیم و در اندیشه ساختن فرداهاى دورتر نیستیم . اگر نهضت‏حسینى یا علوى الگوهایى فراتاریخى براى بشریت‏ساخته‏اند که پس از قرن‏ها انسان‏هایى همچون مهاتماگاندى، امام خمینى رحمه الله و دیگر مبارزان با ظلم و استبداد از آنها الگو مى‏گیرند، معلوم مى‏شود آن نهضت‏ها به‏گونه‏اى در کار خویش توفیق یافته‏اند و البته فهم این پیروزى براى انسان‏هاى هم عصر آن بزرگان میسر نبوده است .
امروز آرمان‏هاى علوى و حسینى، جاى خود را در میان واقعیت‏ها نیز گشوده‏اند و دل‏هاى بسیارى از انسان‏ها را به خود مشغول داشته‏اند و در مقابل نامى از یزید و یزیدیان نیست و آثارشان از واقعیت نیز محو شده است . بنابراین، با کمى دوراندیشى مى‏توان توازن دیگرى میان ارزش‏ها و واقعیت‏ها برقرار ساخت .
4 . این نکته آقاى آقاجرى که «مقصد، جداى از مسیر نیست‏» و نمى‏توان «بهشت را بر بنیاد جهنم ساخت‏» سخنى کاملا درست است و به معناى نفى ماکیاولیسم در سیاست است . معناى این سخن، تایید گفته پیشین ماست که واقعیت نیز آن‏گونه که ماکیاولیسم مى‏خواهد در چنگال طالبان قدرت نیست و نمى‏توان با ابزارهاى غیراخلاقى، واقعیت‏هاى اخلاقى را به چنگ آورد . بنابراین نظریه ماکیاولى در واقع به گونه اول از چهارگونه رابطه میان ابزارها و مقاصد باز مى‏گردد و با وسیله غیراخلاقى، جز به هدف غیراخلاقى نمى‏توان رسید . علت این امر هم آن است که هدف، جزئى از مسیر است . در عالم انسانى، سلوک هدف است و آنچه امروز مى‏کنیم جداى از آنچه به آن مى‏رسیم، نیست . دین‏دارى نیز همان سلوک در طریق حق است و شریعت نیز مفهومى جز این ندارد .
________________________________________
1. Ethich
2. Morality
3. Idealtype

«عاشوراپژوهی»

«عاشوراپژوهی»
در تاریخ دین پژوهی معاصر به سبب طرح وارائه تئوری های مختلف ونقد آن ها جایگاه خاصی یافته است. این نظریه ها عموما از ابعاد مختلفی قابل نقد و بررسی هستند: نقد درونی، نقد بیرونی و نقد زیرساختی. در نقد درونی به ارزیابی لایه های اصلی و درونی مانند استدلال ها، مسائل و نظریه ها پرداخته می شود؛ چنان که در نقد و ارزیابی برون ساختاری، با رسالت، روش، تاریخ و مقایسه یک نظریه با نظریه های دیگر و... سر و کار خواهیم داشت. در نقد بنیادین و زیرساختاری نیز مبانی، اصول و ارکان یک تئوری با تئوری یا تئوری های دیگر به صورت اساسی اختلاف دارد بی آن که از آن نظریه سخنی به میان آید.
یکی از برجسته ترین نظریه ها در عاشوراپژوهی، نظریه استاد مطهری است که در دو مجلد با عنوان حماسه حسینی در اختیار محققان قرار دارد. این کتاب در سال های اخیر مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت که تأمل و درنگ در آن نقدها، عاشوراپژوهیِ ما را عمق و پویایی می بخشد. در قلمرو آن نقدها می توان با رویکردهای مختلفی چون: رویکرد تاریخی، رویکرد قرآنی و حدیث شناختی، رویکرد فلسفی و کلامی، رویکرد جامعه شناختی یا اجتماعی و... به بحث و بررسی پرداخت.
این بررسی فشرده در صدد آن است که با رویکرد نقد بیرونی، بر مبانی معرفتی و پیش فهم های عاشوراشناسی کتاب حماسه حسینی و ناقد آن دریچه ای بگشاید. مباحث ما در دو مرحله کلان به انجام خواهد رسید: عاشوراشناسی و ساختارهای معرفتی، ساختار معرفتی استاد مطهری و دستگاه معرفتی ناقد.
1. عاشوراشناسی و ساختارهای معرفتی
در تاریخ تمدن اسلامی، عاشوراشناسی سه رویکرد یا ساختار معرفتی را تجربه کرده است: ساختار معرفتی رازمدارانه، ساختار معرفتی راززدایانه یا خردمدارانه و ساختار معرفتی جامع که می خواهد عاشورا را به طور جامع و همه جانبه مورد شناسایی و تعمق قرار دهد.
ساختار معرفتی نخست بر ابعاد متافیزیکی و باطنی رخداد عاشورا تأکید می کند و می کوشد در پرتو اسرار عرفانی و باطنی، ظواهر واقعه را تفسیر و تبیین کند. مولوی در غزل معروف خویش به این ساختار معرفتی عنایت دارد، آن جا که می گوید:
• بلاجویان دشت کربلایی پرنده تر ز مرغان هوایی کجایید ای سبک روحان عاشق
• کجایید ای شهیدان خدایی کجایید ای سبک روحان عاشق کجایید ای سبک روحان عاشق
در دوره صفویه نیز که عرفان و تصوف به طور جدی توسعه یافته بود، محتشم کاشانی در دوازده بند معروف خود به ابعاد عرفانی و باطنی عاشورا، بهای بیشتری داد و از جنبه های عقلانی و اجتماعی این رخداد به کلی چشم پوشی کرد. برای مثال، برای مرحوم محتشم بعد از چهره تراژدیک و غمبار عاشورا، بعد عرفانی و متافیزیک رخداد بسیار مهم و برجسته بوده است. بشنوید:
• اهل ستم به پهلوی خیر النسا زدند کندند از مدینه و در کربلا زدند وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
• آن در که جبرئیل امین بود خادمش وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
و یا:
• گلگون کفن به عرصه محشر قدم زنند در حشر صف زنان، صف محشر به هم زنند آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز
• فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت(ع) جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا از صاحب حرم چه توقع کنند باز از صاحب حرم چه توقع کنند باز
تبیین رازمدارانه عاشورا در چکامه عرفانی و شاهکار بی نظیر مرحوم عمان سامانی (1258 ـ 1322 ه .ق) در عهد قاجار به اوج خود رسید. او در بخش آغازین گنجینة الاسرار خود رخداد عاشورا را برخاسته از منطق و سنت امتحان الهی و رابطه حضرت حق با عاشقان و اولیای خود می داند و می گوید:
• بلکه این معشوق را آئین بود خودنمایی کرد و دل ها صید کرد پیش گیرد شیوه عاشق کشی ره به کوی عقلشان کمتر دهد اشک های سرخ و روی زردشان مغز پر آتش دل پر دودشان زانکه عاشق را دلی باید پریش روی چون گلشان کند همچون زریر رنگ عاشق زعفرانی خوش تر است قوت جوع و جامه عریانی خوش است خود کشدشان بازگردد خود دیت خود کند ویران، دهد خود تمشیت
• باز گوید رسم عاشق این بود چون دل عشاق را در قید کرد امتحانشان را زروی سرخوشی در بیابان جنونشان سردهد دوست می دارد دل پردردشان چهره و موی غبارآلودشان دل پریشانشان کند چون زلف خویش خم کندشان قامت مانند تیر یعنی این قامت کمانی خوش تر است جمعیتشان در پریشانی خوش است خود کند ویران، دهد خود تمشیت خود کند ویران، دهد خود تمشیت
مرحوم عمان با همین منطق به تبیین اسرار عرفانی رخداد عاشورا می پردازد. واقعه شهادت اصحاب و اهل بیت حضرت(ع)، وداع امام حسین(ع)، شهادت طفل شش ماهه، آمدن سپاه زعفر جنی به یاری آن حضرت و... را بسیار هنرمندانه با رویکرد عرفانی به تصویر می کشد و در پایان شاهکار عرفانی خود، نهایت و فرجام عشق را که اتحاد عاشق با معشوق و کنار رفتن پرده دوئیت است، مطرح می کند؛ می گوید:
• یکه تاز عرصه میدان عشق هم سلام و هم تحیت هم مر ترا بر جسم و بر جان آفرین روسپیدی از تو عشاق مراست من توام ای من تو در وحدت تو من بندگی کردی خدایی حق تو راست در رهت من هر چه دارم می دهم هرچه بودت داده ای اندر رهم
• جبرئیل آمد که ای سلطان عشق پیام دارم از حق بر تو ای فرخ امام گوید ای جان حضرت جان آفرین محکمی ها از تو میثاق مراست این دوئی باشد زتسویلات ظن مصدری و ماسوا مشتق تو راست هرچه بودت داده ای اندر رهم هرچه بودت داده ای اندر رهم

• محرم اسرار ما از یار ما لیک تا اندازه ای بیگانه ای وآنکه از نزدش پیام آورده ای بی تو رازش جمله در گوش من است. پرده کم شو در میان ما و دوست در میان ما و او حایل مشو وز دل و جان برد جانان را نماز چار تکبیری بزد بر هر چه هست با وضوئی از دل و جان شسته دست
• شاه گفت: ای محرم اسرار ما گرچه تو محرم به صاحب خانه ای آن که از پیشش سلام آورده ای بی حجاب اینک در آغوش من است جبرئیلا رفتنت زاین جا نکوست رنجش طبع مرا مایل مشو از سر زین بر زمین آمد فراز با وضوئی از دل و جان شسته دست با وضوئی از دل و جان شسته دست
این منطق در عاشوراشناسی در قالب هنر تعزیه، شعر و تألیف و تصنیف ادامه می یابد و هرگز شعله های پرالتهاب آن به سردی نمی گراید.
عاشوراپژوهی در رویکرد راززدایانه، در جهت عکس رویکرد عرفانی قرار دارد. سابقه تاریخی این رویکرد، به اندیشه واصول مکتب یا دکترین معتزله در دین شناسی بازمی گردد. آنان در برابر مکتب کلامی اهل حدیث و عرفان و تصوف، راه عقل و برهان را در پیش گرفتند. این رویکرد در دین شناسی با آغازنهضت ترجمه فرهنگ و فلسفه یونان در عهد عباسی ـ به ویژه در عصر مأمون ـ قوت بیشتری گرفت، زیرا حمایت بی دریغ از اصول معتزله و ترجمه فلسفه یونان، یکی از مهم ترین اصول سیاست مأمون بود.
این جریان در اندیشه «اسحق کندی» «فارابی» و «ابن سینا» ادامه یافت؛ چنان که پس از غلبه عرفان جامع «محی الدین» و پیروان وی در فاصله قرن ششم تا قرن هشتم هجری، دوباره عقل گرایی و راززدایی در تمدن اسلامی توسط «ابن رشد» و «ابن خلدون» از سرگرفته شد.
ابن رشد می کوشید تا میان دین و فلسفه یا خردورزی پیوند ایجاد کند و ابن خلدون نیز با تأکید بر لزوم طبیعت شناسی حوادث تاریخی و فلسفة الاجتماع، در صدد عقلانی کردن تاریخ و امور اجتماعی برآمد. پس از آنان در عهد تمدن صفوی نیز «میرداماد» از حامیان فلسفه مشّائی است.

با ورود اندیشه های غربی ، راززدایی از زمان مشروطه در ایران چهره دیگری به خود می گیرد. «احمد کسروی» بر ضرورت پالایش دین از آموزه های رازآلود و عرفانی تأکید می کند و حزب توده در عصر رضاشاه پهلوی و محمدرضا شاه، بر لزوم دین زدایی به طور کلی اصرار می ورزد تا آن که در دهه های چهل و پنجاه، سه جریان فکری راززدایانه با رویکردهای متفاوت به ظهور می رسند: یکی راززدایی سازمان مجاهدین با رویکرد التقاطی در مواجهه با ایدئولوژی چپ مارکسیست ـ لنینیست که در کتاب راه حسین(ع) مطرح شد و دوم عاشوراشناسی مرحوم دکتر شریعتی با رویکرد انقلابی و حماسی که با عناوین شهادت و حسین(ع) وارث آدم به چاپ رسید.
این دو رویکرد، هر چند در مبانی و اصول فکری از یکدیگر متمایزند، ولی در رویکرد راززدایی و عرفان گریزی مشترکند. هر دو می کوشند تا چهره ای عرفی و عقلانی از رخداد عاشورا به نمایش بگذارند.
جریان سوم، جریان فکری کتاب شهید جاوید با رویکرد عقلانی بود که از لزوم تبیین عاشورا با روش عرفی و فارغ از جنبه های عرفانی و متافیزیکی حمایت می کرد. در این میان، آیا می توان رویکرد تاریخی و فقهی تبیین عاشورا را در عداد ساختارهای معرفتی راززدایانه قرار داد؟ به نظر می رسد پاسخ به نوع برخورد ما با فقه و تاریخ بستگی داشته باشد؛ چنان که رویکرد حماسی یا عقلانی به عاشوراشناسی، با نگرش عرفانی و رازمدارانه مانعة الجمع نیست.

در برابر دو ساختار معرفتی یادشده، ساختار معرفتی جامع قرار دارد که به جای حمایت از واگرایی میان رازمداری و راززدایی در معرفت عاشورا، از همگرایی میان خردورزی و عرفان و ظاهرگرایی و باطن مداری حمایت می کند. این ساختار معرفتی یا رویکرد جامع نگرانه نیز در تاریخ فرهنگ و معرفت دینی سابقه طولانی دارد. ابن سینا در اشارات در تبیین مقامات عارفان در نمط نهم از عرفان و رازهای عرفانی با منطق عقل و برهان دفاع کرد و مدعیات عرفانی را به طور جدی قابل قبول، بلکه مورد غبطه و حسرت دانست. او گفت:
جل جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد او یطلع علیه الا واحد بعد واحد. ولذلک فانّ ما یشتمل علیه هذا الفن ضحکة للمغفل عبرة للمحصل. فمن سمعه فاشمأز عنه فلیتهم نفسه لعلها لاتناسبه. وکل میسر لما خلق له؛ حضرت حق منزه است از این که آبشخور هر تشنه ای باشد و یا کسی بر او آگاهی یابد جز یگانه ای بعد از یگانه ای. به همین سبب آن چه که عرفان در بردارد، برای غافل مسخره و برای اهل تحقیق و معرفت مایه عبرت است. بنابراین، کسی که آن را بشنود و ابراز ناخوش آیندی کند، باید خود را متهم سازد که شاید با آن سنخیت و تناسب ندارد. هر کسی توان کاری را دارد که برای آن آفریده شده است.

پس از ابن سینا، شیخ اشراق میان برهان عقلی و ذوق عرفانی جمع کرد و حکمة الاشراق را در خور کسانی دانست که در هر دو زمینه صلاحیت دارند و در مقدمه فلسفه خویش تصریح نمود که فلسفه جویان ضدعرفان و عرفان گرایان برهان ستیز دنبال حکمة الاشراق نروند که هیچ بهره ای از آن نخواهند برد. تاریخ تمدن اسلامی بعد از وی شاهد ظهور بزرگانی چون محی الدین عربی، مولوی و پیش از وی «سنایی» و «صدرالدین قونوی» و «ابن ترکه» است که هر کدام از مدافعان بی چون و چرای اتحاد برهان و عرفان و عقل و عشق بودند. تا آن که در عهد صفوی مرحوم ملاصدرای شیرازی به ظهور می رسد و مکتب فلسفی خویش را بر اساس اتحاد عرفان و برهان و قرآن قرار می دهد و به نزاع تاریخی میان عرفان و فلسفه و عقل و عشق پایان می دهد.
پس از ملاصدرا، باید مکتب فلسفی و مشرب عرفانی او در تمامی عرصه های دینی، طبیعی، سیاسی، هنری و ادبی، تعلیم و تربیت، تاریخ پژوهی و عاشوراشناسی حضور می یافت و ایفای نقش می نمود، ولی با کمال تأسف این حضور تحقق نیافت وجز اندکی از فرزانگان و دانشوران چون سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، امام خمینی، علاّمه طباطبایی و... به جذب و اقتباس آن همت نگماشتند.
2. ساختار معرفتی استاد مطهری و دستگاه معرفتی ناقد
ساختار معرفتی استاد مطهری و مبانی دین شناسی وی، تداوم مبانی معرفتی مرحوم ملاصدرا در جمع میان عرفان و برهان و قرآن است. با این تفاوت که مرحوم مطهری، علاوه بر عنایت کامل به ارکان معرفتی سه گانه، در بعد اجتماعی، حماسی، اطلاعات برون دینی و رویکرد جامع به پدیده های زمان و رخدادهای زمانه نیز برجسته بوده است که از مجموعه این اصول می توان به «اصول مکتب نوصدرایی» تعبیر نمود.
کتاب حماسه حسینی، مانند سیره نبوی و سیره ائمه اطهار او، بر اساس مکتب و ساختار معرفتی ایشان نوشته شده است. اصولاً عاشوراپژوهی مبتنی بر رازمداری و راززدایی که تمامی عرصه های عاشوراشناسی را تحت سیطره خود قرار داده بود، با عاشوراشناسی استاد مطهری وارد مرحله نوینی می شود که با دو مشرب و جریان فکری افراطی و تفریطی پیش از خود تمایز و اختلاف بنیادین دارد. حماسه حسینی استاد مطهری در صدد آن نیست که عاشورا را به عنوان یک رخداد بریده از زندگی اجتماعی و رابطه صرف میان عاشق و معشوق قلمداد کند، هم چنان که در مکتب نوصدرایی او رخداد عاشورا عرصه نمایش یک متفکر عاقل صرف همانند صدها عاقل فرزانه متعارف و یا انقلابی و مجاهد عادی دیگر نیست. در مکتب معرفتی مرحوم مطهری میان دین و دنیا و عقل و عشق و عرفان و فیزیک و متافیزیک رابطه ناگسستنی و منطقی حکم فرماست. در نگرش او، شخصیت های ربانی و الهی دارای منطق خاص و سبک زندگی خاصند؛ همان گونه که خردورزی آنان، عرفان آنان و حماسه آنان از نوع خردورزی فیلسوفان یا سیاستمداران و عرفان صوفیان و حماسه کشورگشایان نیست. در نگرش او، شخصیت امام حسین(ع) به همین دلیل الگو است وگرنه عقلا و مبارزان دیگری که می توانند الگو باشند، کم نیستند. آن چه که آن حضرت را الگوی بی نظیر و بی همتا می سازد صرفا همین شخصیت منحصر به فرد اوست.

استاد مطهری بر اساس ساختار معرفتی یادشده به تحریف شناسی عاشورا می پردازد، زیرا از دیدگاه او، در منطق انسان کامل و ربانی، رفتارهای ضدعقل و تناقض آمیز محکوم و مردود است؛ همان گونه که انسان ربانی دارای علم و فهم برتر است. او در عین عاقل بودن عاشق و عارف است، چنان که در عین آسمانی بودن، زمینی است. پس نباید جنبه های آسمانی و عرفانی عاشورا را خرافی و غیرعقلایی قلمداد نمود و یا گمان نمود که پذیرفتن جنبه های عرفانی و فوق عقل عادی، رخداد عاشورا را از الگو بودن خارج می کند، بلکه باید دانست که انبیا و اولیا آمده اند تا به ما زمینیان آسمانی زیستن در زمین را بیاموزند، وگرنه دعوت به عقلایی زیستن در زمین که از هر عاقلی ساخته است.
از این رو، بدیهی است که مرحوم مطهری با عاشوراشناسی های یک جانبه، چون: عاشوراشناسی کتاب شهادت یا حسین وارث آدم مرحوم شریعتی که صرفا به جنبه حماسی و انقلابی شخصیت امام حسین(ع) آن هم با مبانی معرفتی غیرجامع می پردازد موافق نباشد؛ چنان که با عاشوراپژوهی عقلانی و راززدایانه نیز موافق نیست.

نویسنده محترم شهید جاوید که ناقد تفصیلی کتاب حماسه حسینی استاد مطهری نیز هست، در مقدمه کتاب خود به طور صریح و روشن از مبانی فکری و ساختار معرفتی خود در تحلیل عاشورا پرده برداشته و می نویسد:
در این کتاب قیام امام حسین(ع) بر اساس جنبه بشری و در سطح زندگی اجتماعی مورد بحث واقع شده تا حرکت آن حضرت بتواند سرمشق مردم دیگر باشد. بدیهی است وقتی که قیام امام از جنبه بشری بررسی می شود، نباید تصور شود که از جنبه ملکوتی حضرتش چیزی کم شده، زیرا این نکته بر همه کس روشن است که بیت رسالت به وسیله جنبه الهی از خداوند کسب فیض می کند.
در فراز دیگری مبنای خود را مبنای علما دانسته و هم آن را موجب اسوه بودن عمل امام(ع) و سرمشق بودن رفتار او تلقی کرده است:
کتاب حاضر، نهضت عظیم حسین بن علی(ع) را از نظر مجاری عادی و با صرف نظر از علم غیب امام بررسی کرده تا هم طبق اتفاق هر دو گروه از علما رفتار کرده باشد و هم عمل سبط پیغمبر(ص) بتواند سرمشق مردم دیگر واقع گردد.

و در عبارتی دیگر تأکید می ورزد که عمل امام حسین(ع) با صرف نظر از مقام امامت او مطابق با دیدگاه یک سیاستمدار ورزیده و بافراست است. او روش کتاب را بررسی رخداد بر اساس مجرای کارهای عقلائی و مجاری طبیعی می داند تا مکتب آن حضرت بتواند اسوه و الگو باشد. مؤلف محترم با همین مبانی و پیش فهم ها است که به نقد کتاب حماسه حسینی می پردازد. در پشت جلد کتاب آمده است: «کتاب حاضر از دو بخش تشکیل می شود: یک بخش جنبه دفاعی دارد و پاسخ به مطالبی است که شهید مطهری ـ رضوان اللّه علیه ـ به نویسنده کتاب شهید جاوید نسبت داده اند و... . در بخش دیگر کتاب، بحث درباره نقاط ضعفی است که به نظر نویسنده شهید جاوید در نوشته های استاد شهید وجود دارد؛ از قبیل این که آن شهید سعید در جاهایی به منابع بی اعتبار استناد کرده اند، یا تحلیل هایی ارائه داده اند که با واقعیت ها منطبق نیست، یا میان سخنانشان تعارض هایی دیده می شود، یا برداشت هایی از گفتارها و رفتارهای امام حسین(ع) کرده اند که قیام امام را از الگو بودن ساقط می کند، یا مطالب تاریخی را با اعتماد به حافظه بر خلاف آن چه در متن تاریخ هست نقل کرده اند. از این رو لازم بود این نقاط ضعف مورد نقد و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

خاطرنشان می سازیم که مشکل اصلی در این میان، فقط اختلاف در پیش فهم ها و زیرساخت های معرفتی است که در مقدمه شهید جاوید به آن ها تصریح شده است. ناقد محترم بر ضرورت تفکیک میان بعد باطنی شخصیت امام حسین(ع) و رفتار ظاهری حضرت و لزوم انسان عادی تلقی کردن امام تأکید دارد، ولی استاد مطهری تنها امتیاز امام(ع) را همان شخصیت ممتاز او که از معرفت متعالی و ایمان او سرچشمه می گیرد و او را از عقلای غیرالهی جدا می سازد، می داند. ناقد محترم به طور جدی ظاهرگرا و گریزان از باطن و رازمداری است و رازآلودی را نفی اسوه بودن امام(ع) تلقی می کند، ولی استاد مطهری در عین تأکید بر لزوم عرف و عقل و بعد بشری معصومین(ع) این بعد را ملازم با باطن و جنبه های الهی و آسمانی می داند و تفکیک میان آن دو را به مفهوم سکولاریزه کردن شخصیت امام(ع) و نفی کامل هویت انبیا و اولیای الهی می داند. مبانی معرفتی ناقد، شبیه مبانی معرفتی کانت در تفکیک میان عقل نظری و گرایش دینی و مکتب فلسفی و یتگنشتاین در تفکیک میان حیات علمی و حیات دینی و زبان آن دو است که هر دو نگرش در منطق و مکتب استاد مطهری غیرقابل دفاع هستند. چنان که تفکیک میان ظاهر و باطن یا جوهر و عرض فاقد مبنای فلسفی و دینی است.

از سوی دیگر، مگر در قرآن و نهج البلاغه به طور گسترده درباره علم لدنی، معجزه پیامبران(ع) و فرشتگان و مقامات معنوی پیامبران و اولیای الهی سخن به میان نیامده است؟ اینک آیا می توان این همه آموزه ها را بی ربط با زندگی و سعادت بشر و مشتی آموزه های مربوط به آسمان و عالمی بی ربط با عالم زمینی دانست؟! البته تأکید بر این اصل به مفهوم این نیست که استاد مطهری عاشورای حسینی را بر مبنای علم غیب امام(ع) و صد در صد آسمانی معرفی کرده است، بلکه هدف او تأکید بر لزوم تعمق و همه جانبه نگری در پژوهش است. ما بر این باوریم که همان گونه که تبیین عاشورا بر مبنای باطن مداری محض، به تحریف آن رخداد بی نظیر می انجامد، تبیین زمینی و عقلانی آن نیز به تحریف و وارونه سازی آن خواهد انجامید. تنها راه برون رفت از این مخمصه، تجدیدنظر جدی در پیش فهم ها و زیرساخت های مربوط به دین شناختی و عاشوراپژوهی است.
گذشته از مشکلات پیش فهمی و زیرساخت شناختی فاحش ناقد حماسه حسینی، یک سلسله مدعیات و نسبت هایی در نقد مشاهده می شود که نمی توان آن ها را ناشی از مشکل زیرساختی و پیش فهمی دانست. برای نمونه، به استاد مطهری نسبت می دهد که او طرفدار کشته شدن هرچه بیشتر یاران امام(ع) است! و این که از دیدگاه او امام حسین(ع) دیگران را به کشته شدن ترغیب می کرد! در حالی که در نزد استاد مطهری، منطق امام(ع) منطق آزادگی و کرامت و دوری از ذلت و خواری و عدم سکوت در برابر رژیم منحط یزید است، خواه زنده بماند و خواه کشته شود. آن حضرت دیگران را نیز به این اصل دعوت می کرد نه به کشته شدن و خود را هلاک کردن. آیا به راستی این نکته بدیهی که مکرر در حماسه حسینی استاد مطرح می شود، بر ناقد محترم پوشیده مانده است؟! در کتاب ناقد حماسه، علاوه بر نقدهای برخاسته از مشکل مبنایی و زیرساختی، از این قبیل نسبت های عجیب نیز به چشم می خورد که منشأ معرفتی آن معلوم نیست.
حاصل سخن
در عاشوراپژوهی، مانند هر پژوهش دیگری، پیش از هر چیز باید به شناخت زیرساخت های معرفتی همت گماشت؛ چنان که در نقد و ارزیابی نظریه های عاشوراشناختی، پیش فهم شناسی آن ها رکنی اساسی است. منشأ اصلی اختلاف و تمایز یا تقابل میان نظریه های عاشورا شناختی نیز در پیش فهم های آن ها نهفته است. عاشوراشناسی استاد مطهری، بر پیش فهم های خاص مکتب نوصدرایی او که اوج جریان جامع نگر در تاریخ دین پژوهی است تکیه دارد که در آن، میان عرفان و برهان، ظاهر و باطن، فیزیک و متافیزیک و عرفان و سیاست و حماسه پیوند عمیق برقرار می شود. از این رو، عاشوراشناسی او نیز از عاشوراشناسی فقیهانه، صوفیانه، سیاستمدارانه و خردورزانه رازگریزانه فاصله می گیرد ولذا با عاشوراشناسی کتاب شهادت و حسین(ع) وارث آدم و شهید جاوید همگام نمی شود.
ناقد حماسه حسینی، در نقد خود به جای تأمل در پیش فهم های شهید مطهری و تصحیح پیش فهم های خود، به سراغ نقد عاشوراشناسی استاد مطهری رفته و بر اساس پیش فهم های غیرقابل دفاع و ناتمام خود، در عاشوراپژوهی او به مناقشه پرداخته است. بنابراین، آن چه در کتاب چهارصد و شصت صفحه ای خود به عنوان «برداشت های ابتدایی»، «تناقضات»، «اشتباهات تاریخی» و «اعتماد به منابع بی اعتبار» به استاد مطهری نسبت داده، به طور عمده و غالبا از بی توجهی وی به لزوم تأمل در زیرساخت های معرفتی استاد مطهری و خود ناشی شده است. پس ناقد حماسه باید پیش از هر چیز به محکم کردن پای بست خانه معرفتی خود توجه کند و خشت اول دین پژوهی خویش را درست بگذارد و آن گاه به ارزیابی عاشوراشناسی دیگران بپردازد.

زن‌ در نگاه‌ علم‌

زن‌ در نگاه‌ علم‌
کتاب، حاصل‌ تحقیقات‌ جمعی‌ از محققان‌ بنیاد پژوهشهای‌ آستان ‌قدس‌ رضوی (گروه‌ زن) تحت ‌نظر حجة‌الاسلام‌ والمسلمین‌ آقای‌ محمد حکیمی‌ است‌ که‌ بزودی‌ به‌ بازار تحقیق‌ عرضه‌ خواهد شد.
کتاب‌ با ذکر پیشینة‌ تاریخی‌ مظلومیت‌ زنان، توضیح‌ می‌دهد که‌ چگونه‌ در طول‌ تاریخ‌ و در جوامع‌ بشری‌ شرق‌ و غرب، علیرغم‌ تعالیم‌ انبیأ(ع)، ستم‌ و اهانت‌هائی‌ علیه‌ زنان‌ اِ‌عمال‌ شده‌ و برخی‌ از این‌ موارد برخلاف‌ تصریحات‌ شریعت‌ الاهی، به‌ دین‌ نیز نسبت‌ داده‌ شده‌ است.
یهودیان، زنان‌ را به‌ حد‌ اشیأ و املاک، تنزل‌ می‌دادند. در جهان‌ مسیحی‌ نیز تا قرن‌ هفتم‌ میلادی‌ به‌ جدایی‌ زن‌ و مرد در آفرینش، اصرار ورزیده‌ می‌شد و تصاحب‌ زنان‌ از طریق‌ ربایش، اسارت‌ و خرید و فروش‌ انجام‌ می‌شد. در چنین‌ شرایطی، زن‌ استقلال‌ اقتصادی‌ و اجازه‌ تصرف‌ در اموال‌ را نداشت. در برخی‌ منابع‌ کهن‌ چین‌ از زن‌ به‌عنوان‌ آب‌ ناپاک، تعبیر شده‌ و نزد هندوان، سوزاندن‌ زنان‌ همراه‌ با جسد مردان‌ مورد پذیرش‌ همگان‌ و از هنجارهای‌ هندوئی‌ به‌شمار می‌آمد که‌ پرهیز از آن‌ دشوار بود. در زمان‌ جاهلیت، اعراب‌ نیز مقام‌ زن‌ را پایین‌ آورده‌ و دختران‌ را زنده‌به‌گور می‌کردند. در تمدنهای‌ کهن‌ و بنحوی‌ در جوامع‌ مدنی‌ امروزین، ستم‌ و بیدادگری‌ بر زنان‌ رواج‌ داشته‌ است. در تمدنهای‌ بین‌النهرین‌ و از جمله‌ در مقررات‌ حمورابی، زن‌ جزء املاک‌ و دارایی‌ مرد به‌شمار می‌آمد. در یونان‌ باستان‌ نیز زنان‌ همانند حیوانات‌ مورد معامله‌ قرار گرفته‌ و او را سلاله‌ شیطان‌ و پائین‌تر از حیوان‌ هم‌ می‌خواندند. در جهان‌ مسیحی‌ نیز وضعیت‌ تیره‌ و تار زنان‌ ادامه‌ یافت. چنانچه‌ موضوع‌ کنفرانس‌ برگزار شده‌ در سال‌ 568 م‌ در فرانسه، این‌ مسأله‌ بود که‌ آیا زن، انسان‌ است‌ یا خیر؟ و پس‌ از مباحثات‌ فراوان، سرانجام‌ نتیجه‌گیری‌ شد که‌ زن، انسان‌ است‌ اما فلسفة‌ مستقلی‌ برای‌ آفرینش‌ او وجود دارد و تنها فلسفة‌ آفرینش‌ او منحصر در خدمت‌ به‌ مرد است. حتی‌ در قرن‌ 18 و پس‌ از انقلاب‌ کبیر فرانسه‌ و در عصر شکوفائی‌ لیبرالیزم‌ و اومانیزم‌ نمایندگان‌ مجلس‌ فعالیت‌ زنان‌ را در خارج‌ از خانواده‌ برای‌ نظم‌ عمومی‌ خطرناک‌ شمردند و زنان‌ را از هر فعالیتی‌ در خارج‌ از خانه‌ ممنوع‌ کردند.()
در انگلستان‌ نیز زن‌ مملوک‌ مرد و قابل‌ خرید و فروش‌ بود. حتی‌ امروزه‌ هم‌ در فرهنگ‌ انگلوساکسونها گرچه‌ موقعیت‌ زن‌ دگرگون‌ شده‌ اما هنوز در مقایسه‌ با مردان‌ در موقعیتهای‌ بسیار پایین‌تری‌ قرار دارند.() در تمام‌ جوامع‌ این‌ وضعیت‌ قابل‌ تشخیص‌ است. اینک‌ فصولی‌ از کتاب‌ را به‌ اختصار ذکر می‌کنیم:
 ‌1. نفی‌ کرامت‌ انسانی‌ زنان‌
در این‌ فصل، توضیح‌ داده‌ می‌شود که‌ نخستین‌ مسأله، تعریف‌ زن‌ است‌ اما در آن‌جا که‌ «قدرت»، اصل‌ می‌شود فرد فاقد قدرت‌ هویتی‌ ندارد:
«در بریتانیا زنان‌ متأهل‌ عموماً‌ نام‌ خانوادگی‌ شوهرانشان‌ را می‌گیرند و اغلب‌ ضمیمه‌ شوهران‌ و فرزندانشان‌ محسوب‌ می‌شوند، بی‌آن‌که‌ دارای‌ هویت‌ اجتماعی‌ جداگانه‌ای‌ باشند. حتی‌ وقتی‌ زنان‌ متاهل‌ به‌ کارمزدی‌ اشتغال‌ دارند، اغلب‌ همچنان‌ هویت‌ آنان‌ را تبعی، تلقی‌ می‌کنند... بندرت‌ از زنان‌ می‌پرسند که‌ خودشان‌ چه‌ کار می‌کنند.»()
مرد یا جنس‌ نر به‌ دلیل‌ برخورداری‌ از قدرت، نیروی‌ محور را تشکیل‌ می‌دهد. ویژگیهای‌ وی‌ دربر گیرنده: شجاعت، قدرت، سخاوت، عقلانیت، ابتکار و خلاقیت‌ و... می‌باشد، اما پیرامونیان‌ افرادی‌ ضعیف، ترسو، حیله‌گر و غیرخلاق‌ پنداشته‌ می‌شوند. لامحاله‌ آنان‌ که‌ از ویژگیهای‌ مردانه‌ برخوردار نیستند از امتیاز انسان‌ بودن‌ محروم‌ می‌شوند و یا در برزخ‌ انسان‌ و حیوان‌ قرار می‌گیرند و یا انسانی‌ معرفی‌ می‌گردند که‌ پست‌تر از نوع‌ قدرتمند می‌باشند() در نتیجه، مرد نمونه‌ کامل‌ و برجسته‌ «بشریت‌ عام» تلقی‌ می‌شود؛ باوری‌ که‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ تاریخی‌ بصورت‌ یک‌ اندیشه‌ هژمونی‌ و مسلط‌ بر افکار انسانها حکومت‌ کرده‌ و می‌کند.
به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ تمایل‌ به‌ داشتن‌ اولاد ذکور 55 تا 65 درصد بیشتر از دختران‌ است.()
آیا چنین‌ رفتاری‌ با زنان، چنان‌که‌ برخی‌ از مکاتب‌ و جوامع، تبلیغ‌ می‌کنند، ناشی‌ از اراده‌ خداوند است؟ آیا طبیعت‌ چنین‌ نظمی‌ را سامان‌ داده‌ است؟ و یا زیست‌شناسی‌ باید مسؤ‌ول‌ القای‌ این‌گونه‌ تفاوتها پنداشته‌ شود؟ بسیاری‌ از پژوهشگران‌ با تکیه‌ بر رفتار متفاوت‌ جوامع‌ با زن‌ و مرد، چنین‌ نتیجه‌ گرفته‌اند که‌ رفتار اجتماعی، مقصر اصلی‌ به‌شمار می‌رود.() بدون‌ تردید، رفتار اجتماعی، علت‌العلل‌ همة‌ مسائل‌ نمی‌باشد و ستم‌های‌ جنسی، هیچ‌ مبنای‌ فرابشری‌ ندارد بنابراین‌ دور از واقعیت‌ نیست‌ که‌ گفته‌ شود مسؤ‌ول‌ ستمهای‌ روا داشته‌ شده‌ بر زنان، خود آن‌ جامعه‌ می‌باشند.
زنان‌ بگونه‌ای‌ در جوامع‌ باستان، میانی‌ و جدید به‌عنوان‌ موجود فرعی‌ و درجه‌ دو مطرح‌ بوده‌اند. در زمینه‌های‌ حق‌ مالکیت، دانش‌اندوزی‌ و موقعیت‌ اجتماعی‌ نیز زنان‌ (بجز از برخی‌ استثناها) فرصت‌ عرض‌ اندام‌ جدی‌ نیافتند. در جوامع‌ باصطلاح‌ توسعه‌ یافته‌ نیز زنان‌ از کرامت‌ انسانی‌ خود، برخوردار نیستند.
 ‌2. خشونت‌
کاربرد زور و خشونت، سابقه‌ دیرینه‌ در تاریخ‌ دارد و یکی‌ از نمونه‌های‌ مهم‌ آن، خشونت‌ جنسی‌ است. گذشته‌ از روابط‌ همدلانه‌ بین‌ دو جنس، موارد و شواهد بسیاری‌ از روابط‌ سلطه‌گرانه‌ و سلطه‌پذیر وجود دارد که‌ در چارچوب‌ آن، زنان‌ مورد ستم‌ و خشونت‌ قرار گرفته‌اند. چنین‌ رفتاری‌ تا آن‌جا شکل‌ پایدار و تکرار شونده‌ به‌ خود گرفته‌ است‌ که‌ افزون‌ بر شوهر، پدر و برادر شوهر و در مواردی‌ پسر، نسبت‌ به‌ زن، اعمال‌ خشونت‌ کرده‌اند.
خشونت‌ چیست؟ و به‌ شکل‌ ویژه، خشونتهای‌ اعمال‌ شده‌ بر زنان‌ چیست؟ خشونت‌ تمام‌ رفتارهایی‌ را که‌ مرد برای‌ ایجاد یا دوام‌ سلطه‌ بر رفتار زن‌ اعمال‌ می‌کند، دربر می‌گیرد. رفتارهای‌ خشونت‌آمیز، اشکال‌ و انواع‌ مختلف‌ دارند: فیزیکی، روانی، اقتصادی‌ و جنسی. ضرب‌ و جرح، کشیدن‌ موی‌ سر، سوزاندن، هل‌ دادن‌ و...، خشونتهای‌ بدنی‌اند و تعقیب، تجسس، بدرفتاری‌ کلامی‌ و استهزأ، تهدید به‌ آزار و یا کشتن‌ زن‌ و اطرافیانش، دشنام‌ و ناسزا، اهانت‌ و تحقیر و بطور کلی‌ تمام‌ رفتارهایی‌ که‌ موجب‌ برهم‌ زنی‌ تعادل‌ روانی، کاهش‌ اعتماد به‌ نفس‌ و پیدایش‌ روحیه‌ خود نابودسازی‌ می‌شود، همچنین‌ ممنوعیت‌ بدون‌ دلیل‌ ملاقات‌ با دوستان‌ و اقوام، زندانی‌ شدن‌ در منزل‌ و عدم‌ جواز تکالیف‌ اجتماعی، در محدودة‌ خشونت‌ روانی‌ قرار می‌گیرد. خشونت‌ اقتصادی‌ یعنی‌ پرهیز از ادأ نفقه، سوءاستفاده‌های‌ مالی‌ از زن، صدمه‌ زدن‌ به‌ اشیأ و لوازم‌ مورد توجه‌ و علاقه‌ زن، اجرای‌ سیستم‌ جیره‌بندی‌ سفت‌ و سخت‌ و پنهان‌ ساختن‌ درآمد واقعی‌ از زن‌ است. خشونت‌ جنسی‌ دربرگیرنده‌ رفتارهای‌ خشونت‌آمیز در روابط‌ جنسی‌ و استفاده‌ قهرآمیز و مضر‌ از زن‌ می‌شود. آزار جنسی‌ از جمله‌ در محل‌ کار توسط‌ افراد دارای‌ اقتدار شغلی‌ صورت‌ می‌گیرد.
«بر پایه‌ گزارشهای‌ شخصی، برآورد گردیده‌ است‌ که‌ در انگلستان‌ از هر ده‌ زن، هفت‌ زن‌ در دورة‌ زندگی‌ شغلی‌ خود به‌ مدت‌ طولانی‌ دچار آزار جنسی‌ می‌گردند. در مورد تجاوز جنسی‌ نیز بررسی‌ در لندن‌ آشکار ساخت‌ که‌ از هر شش‌ تن، یک‌ تن‌ مورد تجاوز قرار گرفته‌ بود...»()
این‌ زنان‌ در عرصه‌های‌ گسترده‌ فوق‌ مورد ستم‌ قرار گرفته‌ و می‌گیرند اما بیشتر اوقات‌ به‌ دلایلی‌ مانند ترس‌ و خجالت‌ و یا طبیعی‌ پنداشتن‌ ستم‌پذیری‌ و یا کاستیهای‌ حقوقی‌ نمی‌توانند از خود دفاع‌ کنند.
«مردان‌ در آن‌ جوامع‌ از هر طبقه‌ اجتماعی، با هر میزان‌ سواد و تحصیلات‌ و با هر نوع‌ وابستگی‌ قومی‌ زن‌ خود را کتک‌ می‌زنند و از طرف‌ دیگر زن‌ نیز بدون‌ توجه‌ به‌ طبقه‌بندی‌ اجتماعی‌ خود، سطح‌ سواد و تحصیلات‌ و وابستگیهای‌ قومی‌ ممکن‌ است‌ از شوهر خود کتک‌ بخورد.»()
منشأ استفاده‌ از زور، معمولاً‌ با نوع‌ تلقی‌ و وجود سود و منفعت‌ در روند به‌کارگیری‌ خشونت‌ قابل‌ تحلیل‌ است. خصم‌انگاری‌ زن‌ از سوی‌ مرد در برخی‌ جوامع‌ به‌ چشم‌ می‌خورد.
 ‌3. استثمار
صرف‌ نظر از برخی‌ موارد استثنایی، جنس‌ مؤ‌نث‌ نمونه‌ آشکار و در عین‌ حال، فراموش‌ شده‌ استثمار و بهره‌کشی‌ در گذشته‌ و حال‌ به‌شمار می‌رود؛ پدیده‌ای‌ که‌ در فرهنگ‌ الاهی‌ استوار بر پایه‌ فطرت‌ و فارغ‌ از سود و منفعتهای‌ زودگذر، کاملاً‌ محکوم‌ و نکوهیده‌ است.
استثمار و بهره‌کشی‌ از زنان‌ چه‌ عرصه‌هایی‌ را در بر می‌گیرد؟ عرصه‌ بسیار گسترده‌ای‌ که‌ مهمترین‌ آنها عدم‌ بهره‌مندی از فرصت‌ مالکیت، کار بیشتر و مزد کمتر، عدم‌ دریافت‌ امکانات‌ کافی‌ در خانواده، سود تغذیه، کاستیهای‌ قانونی‌ و... می‌باشد. مالکیت‌ که‌ در حیات‌ بشری‌ نقش‌ اساسی‌ بازی‌ می‌کند از شاخصهای‌ مهم‌ توزیع‌ درآمد و منابع‌ آن‌ در میان‌ لایه‌های‌ مختلف‌ اجتماعی‌ و از جمله‌ دسته‌های‌ جنسیتی‌ است.
«بین‌ دوسوم‌ تا سه‌ چهارم‌ کار در کل‌ دنیا توسط‌ زنان‌ انجام‌ می‌شود. آنها 45 درصد از غذای‌ دنیا را نیز فراهم‌ می‌کنند. در حالی‌ که‌ فقط‌ 10 درصد از درآمد جهان‌ و یک‌ درصد از دارایی‌ جهان‌ به‌ زنها تعلق‌ می‌گیرد و قسمتی‌ از این‌ یک‌ درصد به‌ مردانی‌ تعلق‌ دارد که‌ برای‌ فرار از دادن‌ مالیات‌ به‌ اسم‌ زنان‌ کرده‌اند.» این‌ آمار بیشتر بر تجربه‌ کشورهای‌ غربی‌ استوار است‌ و وضعیت‌ دارایی‌ زنان‌ در کشورهای‌ دیگر دنیا بهتر نیست.»()
ادارة‌ سرشماری‌ امریکا اعلام‌ داشته‌ است، در این‌ کشور 14 درصد به‌نام‌ زنانی‌ که‌ عنوان‌ ریاست‌ خانواده‌ را دارند، ثبت‌ شده‌ است. در آفریقا بیشتر زنان‌ به‌عنوان‌ زن‌ نمی‌توانند زمینی‌ را مالک‌ شوند. مگر آنکه‌ شوهران‌ آنها در قید حیات‌ باشند. زنان‌ می‌توانند زمینهای‌ شوهران‌ خود را که‌ در شهرها مشغول‌ کار هستند، کشت‌ کنند اما اجازه‌ مصرف‌ ندارند.
«تبعیض‌ علیه‌ زنان‌ در زمینه‌ حق‌ تملک، نه‌تنها روی‌ قدرت‌ اقتصادی‌ زن‌ بلکه‌ حقوق‌ اجتماعی، جسم‌ او و فرزندان‌ او تاثیر می‌گذارد.»()
با در نظر گرفتن‌ جایگاه‌ والای‌ زن‌ و خانواده‌ در تربیت‌ و شخصیت‌دهی‌ کودکان‌ سازنده‌ جامعه، براحتی‌ مشخص‌ می‌گردد که‌ آثار و پیامدهای‌ سود و زیانبار محرومیت‌ زن‌ از حق‌ تملک‌ دارایی‌ و درآمد به‌ شخص‌ او و کودکانش‌ محدود نمی‌شود بلکه‌ جامعه‌ را نیز متاثر می‌سازد.
گاهی‌ اوقات، استثمار و بهره‌کشی‌ از زنان‌ در قالب‌ کار زیاد و دستمزد اندک، جلوه‌ می‌کند. سیاست‌ استخدامی‌ زنان‌ و کودکان‌ به‌خاطر مزد کم، یک‌ سیاست‌ جهانی‌ است‌ که‌ در گذشته‌ و حال‌ دنبال‌ می‌شود. سیاست‌ پرداخت‌ تبعیضی، چنانچه‌ به‌ دلیل‌ ناتوانی‌ زنان‌ در برخی‌ از کارها باشد می‌تواند قابل‌ توجیه‌ باشد حال‌ آنکه، این‌ تبعیض‌ در مواردی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد که‌ زنان‌ مهارت‌ و کارایی‌ مساوی‌ یا حتی‌ بیشتری‌ دارند. در کارخانه‌های‌ کرک‌ پاک‌کنی، وجین، خیاطی‌ و دیگر کارهایی‌ که‌ با مهارت‌ و سرعت‌ دست‌ ارتباط‌ دارد، زنان‌ همچنان‌ بمراتب‌ کمتر از مردان‌ حقوق‌ و دستمزد دریافت‌ می‌دارند. براساس‌ برخی‌ از آمارهای‌ پایان‌ دهه‌ 80 میلادی، زنان‌ و مردان‌ همسن‌ و سال‌ از لحاظ‌ درآمدی‌ بسیار تفاوت‌ داشتند. مثلاً‌ درآمد زنان‌ 54 - 45 سال‌ تنها به‌ 59 درصد متوسط‌ درآمد مردان‌ در همان‌ سنین‌ بالغ‌ می‌شد. این‌ درصورتی‌ است‌ که‌ در برخی‌ موارد، زنان‌ مدت‌ بیشتری‌ از مردان‌ کار می‌کنند. چنانچه‌ در برخی‌ از کشورها زنان‌ روزانه‌ تا 4 ساعت‌ بیشتر از مردان‌ کار می‌کنند. مظلومیت‌ زنان‌ درصورتی‌ بیشتر نمایان‌ می‌شود که‌ مرد و زن‌ هر دو شاغل‌ باشند؛ زیرا مردان‌ برحسب‌ عادت‌ دیرینه، با ورود به‌ خانه‌ کار و وظیفه‌ خود را پایان‌ یافته‌ تلقی‌ می‌کنند اما زنان‌ قبل‌ از رفتن‌ به‌ سر کار یا پس‌ از بازگشتن، کار خانه‌ را هم‌ انجام‌ می‌دهند.
«طبق‌ برآورد پژوهشگران، در هند مردان‌ 80 درصد از درآمدی‌ را که‌ به‌دست‌ می‌آورند صرف‌ خودشان‌ می‌کنند.... کارگران‌ مهاجر افریقایی‌ فقط‌ 10 درصد از درآمد خود را برای‌ خانواده‌شان‌ می‌فرستند.... در امریکا هم‌ تعداد بی‌شماری‌ از مردان‌ همسران‌ و فرزندان‌ خود را رها کرده، پی‌ کار خود می‌روند و پولی‌ را که‌ درمی‌آورند صرف‌ خود می‌کنند...»().
بدین‌ ترتیب، زنان‌ به‌ دلیل‌ مزد کم‌ و همچنین‌ مصرف‌ آن‌ برای‌ بهبودی‌ وضع‌ خانواده، نمی‌توانند پس‌اندازی‌ برای‌ خود دست‌ و پا کنند و بر فرض‌ چنین‌ مسأله‌ای‌ در بیشتر فرهنگها و جوامع، مالک‌ درآمد خود نخواهند بود. از سوی‌ دیگر، این‌ سرمایه‌داران‌ و کارفرمایان‌اند که‌ با استفاده‌ از کار ارزانِ‌ زنان، ثروت‌ می‌اندوزند و زمینه‌ تمرکز و گردش‌ ثروت‌
در دست‌ عده‌ اندکی‌ را فراهم‌ می‌سازند. همان‌ گونه‌ که‌ هویت‌ زنان‌ مورد بی‌توجهی‌ قرار گرفته‌ است، کار آنان‌ نیز از جهات‌ مختلف‌ کم‌ ارزش‌ شناخته‌ شده‌ است. مهمتر این‌که‌ اصلی‌ترین‌ کار زنان‌ که‌ اکثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ به‌ انجام‌ آن‌ همت‌ می‌ورزند، یعنی‌ تربیت‌ کودکان، نتوانسته‌ است‌ در مقایسه‌ با سایر کارها و مشاغل، جایگاه‌ درخور توجهی‌ را به‌ خود اختصاص‌ دهد. حقیرانگاری‌ تلاش‌ و زحمات‌ زنان، بویژه‌ وظیفه‌ تربیتی‌ آنان‌ می‌تواند آثار و تبعات‌ ویرانگری‌ بر روح‌ و روان‌ زن‌ و در سلامت‌ جامعه‌ داشته‌ باشد.
«نخست، همانطور که‌ جوامع‌ امروزی‌ بطور فزاینده‌ای‌ در صدد تعیین‌ پایگاه‌ اجتماعی‌ برای‌ افراد، براساس‌ اشتغال‌ آنها در فعالیتهای‌ اقتصادیِ‌ به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شده‌ هستند، زنان‌ به‌خاطر انجام‌ کارهایی‌ از قبیل‌ خانه‌داری، تولیدات‌ غیررسمی‌ و داد و ستد که‌ خارج‌ از استاندارد تعاریف‌ مربوط‌ به‌ فعالیتهای‌ اقتصادی‌ هستند، مقام‌ پایین‌تری‌ به‌دست‌ آورده‌اند. دوم، برای‌ اشتغال‌ در بخش‌ رسمی‌ و قانونی‌ هم‌ زنان‌ تحت‌ فشار گفتمانهای‌(Sex-role) هستند.»()
اما چرا بسیاری‌ فعالیتهای‌ زنان، کار به‌ حساب‌ نمی‌آید؟ نه‌تنها از پاداش، مزد و پس‌انداز خبری‌ نیست‌ بلکه‌ پرداخت‌ نفقه‌ و حقوق‌ قانونی‌ زنان‌ نیز با کاستی‌ و تاخیر روبه‌رو می‌شود. در نظر بگیرید زمانی‌ را که‌ مرد، خانواده‌ را رها می‌کند و زن‌ در میان‌ رنجهای‌ بی‌پایانش‌ و نبود کمترین‌ ثروت‌ و سرمایه، مسئولیت‌ را به‌ عهده‌ می‌گیرد و یا زمانی‌ که‌ با جدایی‌ زن‌ و مرد از یکدیگر و مسئولیت‌ حضانت‌ کودک‌ توسط‌ مادر، پدر در پرداخت‌ تکالیف‌ مالی، مسئولیت‌ نپذیرد.
 ‌4. تحقیر مدرن‌
با پایان‌ رسیدن‌ قرن‌ بیستم‌ رنج‌ و آلام‌ و ستمهای‌ اعمال‌ شده‌ در حق‌ زنان‌ پایان‌ نیافته‌ است. درصد افرادی‌ که‌ هنوز از سوء تغذیه‌ و گرسنگی‌ رنج‌ می‌برند، در میان‌ زنان‌ و کودکان‌ بسیار بالا است.
دوران‌ جدید، علیرغم‌ تأمین‌ برخی‌ امتیازات‌ مادی‌ برای‌ زنان، جایگاه‌ اصلی‌ آنان‌ را احیا نکرد. شخصیت‌ انسانی‌ زنان‌ بشکل‌ مدرنی‌ مورد بی‌حرمتی‌ قرار گرفت؛ امنیت‌ و آرامش‌ زنان‌ از آنها گرفته‌ شد و چیزی‌ جایگزین‌ نشد تا خلأ را جبران‌ کند. زنگرایان‌ افراطی‌ با نام‌ دفاع‌ از زن، به‌ انکار جنسیت‌ و طبیعتِ‌ زن‌ پرداختند. چنانچه‌ درگذشته‌ موجود مؤ‌نث، مطرود و تحمیلی‌ بود زنگرایان‌ افراطی‌ برای‌ شخصیت‌ دهی‌ به‌ زن‌ راه‌ چاره‌ را در تغییر جنسیت‌ یافتند. تغییر جنسیت، سقط‌ جنین، تقلید رفتار جنس‌ نر، راههای‌ رهایی‌ از بحران‌ دامنگیر زنان‌ شناخته‌ شدند. به‌ بیان‌ دیگر، در دنیای‌ مدرن‌ دوباره‌ زن‌ به‌ جایگاه‌ باستانی‌ و قرون‌ وسطایی‌ بازگشت‌ و علی‌رغم‌ حضور در میان‌ مردان، دیگر بار به‌ کناره‌های‌ جامعه‌ بشری‌ رانده‌ شد؛ مردان‌ همچنان‌ به‌عنوان‌ محور و اصل‌ باقی‌ ماندند. تفاوت‌ اساسی‌ در وضعیت‌ زنان‌ متمدن‌ امروز با دنیای‌ گذشته‌ در این‌ است‌ که‌ در گام‌ نخست، با رانده‌ شدن‌ زن‌ از خانه‌ به‌ بیرون، بهره‌کشی‌ از زن‌ البته‌ تحت‌ عنوان‌ آزادی‌ و رهایی‌ زن‌ از سلطه‌ مرد و استقلال‌ در تصمیم‌گیری!! حالتی‌ گسترده‌تر از گذشته‌ گرفته‌ است. در نظامهای‌ مد‌عی‌ آزادسازی‌ زنان، این‌ بار به‌نام‌ آزادی‌ زنان، دوباره‌ مورد سوءاستفاده‌های‌ اقتصادی‌ و جنسی‌ قرار می‌گیرند. جداسازی‌ زنان‌ از قید خانواده‌ و ارزشهای‌ انسانی‌ هیچگاه‌ نمی‌تواند بمعنای‌ حرمت‌گذاری‌ به‌ آنان‌ باشد. بلکه‌ از قضأ، مفهوم‌ صریح‌ چنین‌ رفتاری، قانونی‌ ساختن‌ هرگونه‌ استفاده‌ سوء از زنان‌ برای‌ سوء استفاده‌ چیان‌ می‌باشد.
«یکی‌ از رسواترین‌ اشکال‌ توسعه، تجارت‌ جدیدی‌ به‌نام‌ بهره‌برداری‌ جنسی‌ یا جهانگردی‌ سکس‌ است‌ که‌ طی‌ آن‌ مردان‌ کشورهای‌ توسعه‌ یافته!! به‌ روسپی‌ خانه‌هایی‌ که‌ در جهان‌ سوم‌ صرفا برای‌ آنها برپا شده‌ می‌روند. این‌ مراکز فساد مملو از دختران‌ و نوجوانانی‌ است‌ که‌ توسط‌ پدران‌ روستایی‌ فقیر به‌ صورت‌ برده‌ فروخته‌ شده‌اند.... تایلند، فیلیپین‌ و کره‌ جنوبی‌ برخی‌ از مراکز فعلی‌ جهانگردی‌ سکس‌ هستند. گروهی‌ از تجار ژاپنی‌ از طرف‌ شرکتهایی‌ که‌ در آن‌ مشغول‌ کار هستند، به‌عنوان‌ پاداش‌ به‌ این‌ مراکز فرستاده‌ می‌شوند. کارگران‌ آمریکایی‌ که‌ در عربستان‌ سعودی‌ روی‌ پروژه‌های‌ ساختمانی‌ کار می‌کنند، هر دو هفته‌ یک‌ بار با هواپیما به‌ بانکوک‌ فرستاده‌ می‌شوند در سالن‌های‌ ماساژ توسط‌ زنان‌ تایلندی‌ پذیرایی‌ شوند. بخش‌ دیگری‌ از صفت‌ سکس، دلا‌ لی‌ ازدواج‌ است: شرکتهای‌ خصوصی‌ که‌ اکثر آنها در کشورهای‌ غربی‌ هستند، زنان‌ آسیایی‌ یا امریکای‌ لاتین‌ را می‌فروشند و علناً‌ آنها را به‌عنوان‌ زنانی‌ مطیع، چشم‌ و گوش‌ بسته‌ و فرمانبردار تبلیغ‌ می‌کنند.»()
دوم‌ این‌که‌ براساس‌ اصول‌ سوداگرایانه‌ نظام‌ سرمایه‌داری، زنان‌ به‌عنوان‌ ابزار سود رسانی، منتها از طریق‌ اعمال‌ و ترویج‌ فرهنگ‌ مصرف‌ گرایانه‌ در خانواده، استثمار شوند. بنابراین، زنان‌ را (حتی‌ بر فرض‌ حضور در خانه) بصورت‌ ابزار مصرف‌ نظام‌ سود اندوزی‌ به‌ بار می‌آورد. فرهنگ‌ مصرف‌گری‌ و رواج‌ آن‌ در خانواده، در مرحله‌ بعدی‌ باز هم‌ شخصیت‌ زنان‌ را بیشتر از بقیه‌ اعضای‌ خانواده‌ آسیب‌پذیر می‌سازد. مونا شارن‌ امریکایی‌ می‌گوید:
«آزادی‌ زنان‌ برای‌ ما افزایش‌ درآمد، سیگار ویژه‌ زنان، حق‌ انتخاب‌ برای‌ تنها زیستن‌ و تشکیل‌ خانواده‌ یک‌ نفره، ایجاد مراکز بحران‌ تجاوز، اعتبارات‌ فردی، عشق‌ آزاد و زنان‌ متخصص‌ بیماریهای‌ زنان‌ را به‌ ارمغان‌ آورد و لیکن‌ در ازای‌ آن‌ چیزی‌ را به‌ غارت‌ برده‌ که‌ خوشبختی‌ بسیاری‌ از زنان‌ در گروی‌ آن‌ می‌باشد و آن‌ وجود همسر و خانواده‌ است.»()
 ‌زن‌ و خانواده‌
لیبرالیزم‌ و فردگرایی‌ با خانواده‌ که‌ بر گستردگی، همکاری‌ جمعی، مسؤ‌ولیت‌ جمعی‌ و اهمیت‌ نهاد خانواده‌ و افراد مسن‌ تاکید داشت، سازگار نبوده‌ است‌ و با ایجاد تقابل‌ بین‌ نهادهای‌ انسانی‌ و اجتماعی‌ به‌ رد و انکار نهاد گرم‌ خانواده‌ تحت‌ عنوان‌ «سنتی» پرداخته‌ شد. در این‌ گفتمان، خانواده‌ به‌عنوان‌ پدیدة‌ سنتی، زیر حمله‌ قرار گرفت.
درهم‌ ریختگی‌ اجتماعی‌ و ساخت‌ شکنی‌ تقسیم‌بندیهای‌ رائج‌ برای‌ نظامهای‌ سرمایه‌داری‌ منافعی‌ فراوان‌ به‌ همراه‌ داشت. فردگرایی‌ مبتنی‌ بر لیبرالیزم، با تجزیة‌ خانواده‌ گسترده‌ به‌ خانواده‌های‌ هسته‌ای‌ از یک‌ طرف‌ و ترویج‌ فکر «درآمد هر کس‌ مال‌ خودش» نیروهای‌ فراوانی‌ را وارد بازار کار خود نمود. در این‌ میدان، برندگان‌ اصلی، صاحبان‌ سرمایه‌ها و کارخانه‌های‌ کلان‌ بودند که‌ از قرن‌ 19 به‌ بعد به‌عنوان‌ گردانندگان‌ مهم‌ امور بین‌المللی‌ و داخلی‌ نقش‌ بازی‌ کرده‌اند؛ زیرا ورود تمام‌ اعضای‌ فعال‌ خانواده‌ها به‌ شمول‌ زنان، با تامین‌ نیروی‌ کار فراوان، تعادل‌ بین‌ اشتغال‌ و نیروی‌ کار را بر هم‌ زد. بدیهی‌ بود که‌ وجود نیروی‌ کار فراوان، دستمزدها را بشدت‌ پایین‌ آورد. عدم‌ سامان‌ یافتگی‌ کارگران‌ و نبود مؤ‌سسات‌ تنظیم‌ حقوق‌ و دستمزد، فرایند بی‌تعادلی‌ نیروی‌ کار، اشتغال‌ را به‌ زیان‌ کارگران‌ ادامه‌ می‌داد. ممکن‌ بود رونق‌ سرمایه‌گذاری‌ به‌ جذب‌ کارگران‌ بیشتری‌ بینجامد تا از طریق‌ آن، تعادل‌ بازار کار برقرار گردد اما نارضایتی‌های‌ کارگری‌ در قرن‌ 19 از فقدان‌ چنین‌ تعادلی‌ حکایت‌ دارد. توسعه‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ و تحولات‌ اجتماعی‌ در جهت‌ لیبرالیسم‌ و سازمانهای‌ تأمینی، اقتدار خانواده‌ را بشدت‌ کاهش‌ دادند.
«یکی‌ از «علل‌ مهم‌ افت‌ اقتدار خانواده‌ را می‌توان‌ مربوط‌ به‌ جهان‌بینی‌ سرمایه‌داری‌ دانست‌ که‌ بطور معمول‌ بیشتر بر امیال‌ فردی‌ تاکید می‌ورزند تا بر مسؤ‌ولیتهای‌ گروهی. روند دموکراسی‌ سرمایه‌داری‌ بسان‌ نهادهای‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و آموزشی، نقش‌ خانواده‌ را نیز تغییر داد. آخرین‌ عامل‌ موثر در این‌ روند، پدید آمدن‌ امکانات‌ متنوع‌تری‌ است‌ که‌ در برابر افراد مایل‌ به‌ گسستن‌ از خانواده‌ وجود دارد.»()
نگرش‌ اقتصادی‌ به‌ خانواده‌ در مرزهای‌ غرب‌ محدود نماند و نیروهای‌ متاثر از غرب‌ از بازسازی‌ خانواده!! در کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ سخن‌ گفتند. در برخی‌ موارد، هجوم‌ بقدری‌ شدید است‌ که‌ کلیت‌ خانواده‌ به‌عنوان‌ ابزار پس‌ماندگی‌ و ماندن‌ زن‌ در خانه‌ به‌عنوان‌ نگرشی‌ کهنه‌ تلقی‌ می‌شود. مدافعان‌ چنین‌ دیدگاهی، خانواده‌ را نهاد بردگی‌ می‌دانند و همان‌گونه‌ که‌ انسان‌ باید برای‌ رهایی‌ از بردگی‌ تلاش‌ کنند، به‌ زنان‌ توصیه‌ می‌شود که‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ آزادی، از «دخمة‌ هولناک‌ خانه» و از جمع‌ بگریزند. بگفته‌ لنسکی‌ها، در قاموس‌ جوامع‌ صنعتی‌ خانواده‌ به‌ صورت‌ نوعی‌ انتخاب‌ درآمده‌ است‌ تا یک‌ ضرورت.()
وضعیت‌ زن‌ در ابعاد گوناگون‌ اندامی، موقعیت‌ اجتماعی، مشاغل، پوشش‌ و... مورد هجوم‌ قرار گرفت. در یک‌ قطب، زن‌ سنتی‌ قرار می‌گرفت‌ که‌ وضعیت‌ او مورد پذیرش‌ سرمایه‌داران‌ نبود در قطب‌ مخالف، زن‌ روز قرار داشت‌ که‌ از کار بزرگ‌ زنان‌ یعنی‌ مادری، فاصله‌ گرفته‌ بود. چنین‌ زنی‌ ادای‌ مردان‌ را درمی‌آورد و برخلاف‌ روحیات‌ فطری‌ خود، به‌ حیات‌ خودخواهانة‌ فردی‌ و تنهایی‌ گام‌ می‌گذارد. بدین‌ ترتیب، کسی‌ که‌ در تمام‌ تاریخ‌ بشریت، زایش‌ و تربیت‌ کودکان‌ را به‌عهده‌ داشت، گسست‌ بزرگی‌ را با فطرت‌ خود مشاهده‌ می‌کند؛ گسستی‌ که‌ زن‌ را دچار نوعی‌ از خودبیگانگی‌ و خودباختگی‌ می‌سازد و همة‌ ویژگیهای‌ بدنی‌ و روانی‌ او را زیر پا می‌نهد تا بر رونق‌ تراستهای‌ خصوصی‌ سرمایه‌داری‌ و دیگر جریانهای‌ فکری‌ جدا شده‌ از آن‌ بیفزاید.
 ‌اهمیت‌ زن‌ در خانواده‌
چرا زن‌ و جایگاه‌ او اینچنین‌ مورد تهاجم‌ قرار می‌گیرد؟
«اغلب‌ زنها مادر بوده‌ و فقط‌ زنها مادر هستند. مادر شدن‌ یعنی‌ قبول‌ مسئولیت‌ کردن... این‌ انتخاب‌ زنان‌ است، زنها این‌ مسئولیت‌ را به‌عهده‌ گرفته‌اند، و این‌ نه‌ به‌ دلیل‌ ژنتیکی‌ یا هورمونی‌ است، بلکه‌ به‌ علت‌ لزوم‌ آن‌ است. فقط‌ کافی‌ است‌ به‌ نوزاد تازه‌ متولد شده‌ای‌ نگاه‌ کنید تا این‌ الزام‌ را درک‌ کنید.»()
بدین‌ ترتیب، آنانی‌ که‌ زنان‌ را به‌سوی‌ کارکرد خلاف‌ مادری‌ سوق‌ می‌دهند، ارزش‌ ذاتی‌ و توانایی‌های‌ فطری‌ و طبیعی‌ آنان‌ را نادیده‌ می‌گیرند. امروزه‌ بیشتر دانشمندان‌ خانواده‌ را مهمترین‌ نهادی‌ می‌دانند که‌ جامعه‌ و کودک‌ را تغذیه‌ می‌کند و پرورش‌ می‌دهد. خانواده‌ در جامعه‌پذیری، سلامت‌ و سازگاری‌ و نابهنجاری‌ کودک‌ نقش‌ اساسی‌ را برعهده‌ دارد.
«کودک‌ نخستین‌ و اساسی‌ترین‌ درسهای‌ زندگی‌ را در این‌ نهاد کسب‌ می‌کند... فداکاری، محبت، عشق، آداب‌ و رسوم، مراسم‌ فرهنگی‌ و دینی، وظایف‌ و مسئولیت‌پذیری‌ را در خانواده‌ می‌آموزد... محیط‌ خانواده‌ در تشکیل‌ شخصیت‌ کودک‌ و نوجوان‌ مؤ‌ثر می‌باشد... تامین‌ سلامت‌ فردی‌ و اجتماعی‌ بدون‌ درنظر گرفتن‌ نقش‌ خانواده‌ امکان‌پذیر نمی‌باشد. خانواده‌ می‌تواند عامل‌ سازنده‌ کودک‌ در زمینه‌ جسمی، روانی، عاطفی، ذهنی‌ و... باشد و یا عامل‌ نابودی‌ و ویرانی‌ او.»()
باید افزود که‌ خانواده‌ بدون‌ وجود زن‌ مصداق‌ پیدا نمی‌کند و در نهاد خانواده‌ که‌ نخستین‌ نهاد و کانون‌ ساخته‌ شدن‌ فرد به‌شمار می‌رود جایگاه‌ مهم‌ و والایی‌ به‌ زن‌ اختصاص‌ دارد. درواقع، در هر اجتماعی‌ زن‌ و مادر، نقش‌ بنیادین‌ و اساسی‌ است.() برای‌ از همپاشی‌ کانون‌ خانواده، تهاجم‌ به‌ جایگاه‌ زن‌ و از خود بیگانه‌سازی‌ او از اهداف‌ اصلی‌ مدعیان‌ مدرن‌سازی‌ خانواده‌ به‌شمار می‌رود.
 ‌کارکردهای‌ خانواده‌
خانواده‌ کارکردهای‌ مختلفی‌ دارد که‌ اهمیت‌ والای‌ این‌ نهاد مهم، تنها در پرتو توجه‌ به‌ ابعاد مختلف‌ آن‌ هویدا می‌شود. هرگونه‌ بی‌توجهی‌ به‌ تعدد کارکردهای‌ خانواده، نوعی‌ بی‌تعادلی‌ ایجاد می‌کند که‌ به‌ دنبال‌ آن، خانواده‌ دچار بحران‌ می‌شود؛ وضعیت‌ خانواده‌ در غرب‌ از برجسته‌سازی‌ جنبه‌ اقتصادی‌ خانواده‌ و زیر پا گذاشتن‌ سایر ابعاد مهم‌ آن‌ ناشی‌ می‌شود.()
 ‌1. بهداشت‌ روانی‌
پژوهشگران، افزایش‌ افسردگی‌ را از عوارض‌ سبک‌ زندگی‌ قرن‌ بیستم‌ می‌دانند:
«... کانون‌ خانوادگی‌ از هم‌ گسسته‌ است؛ اکثر مردم‌ درحالی‌ رشد می‌کنند که‌ در کنار خانواده‌ خود نمی‌باشند؛ والدین‌ وقت‌ کافی‌ را صرف‌ فرزندان‌ خود نمی‌کنند. همة‌ این‌ استرسها بر روی‌ هم‌ جمع‌ شده‌ و افراد را در معرض‌ افسردگی‌ قرار می‌دهد.»()
افسردگی‌ که‌ از عوارض‌ سبک‌ زندگی‌ قرن‌ بیستم‌ قلمداد شد، در یک‌ رابطه‌ دوسویه‌ از عوامل‌ تهدیدکننده‌ بهداشت‌ روانی‌ و همزمان، معلول‌ نبود بهداشت‌ روانی‌ به‌ حساب‌ می‌آید. تغییر بنیادین‌ بنیان‌ خانواده‌ و تحت‌الشعاع‌ قرار گرفتن‌ کارکردهای‌ غیراقتصادی‌ آن‌ موجب‌ تهدید بهداشت‌ روانی‌ اعضای‌ خانواده‌ شده‌ است. خانواده‌ چنانچه‌ کارکردهای‌ خود را به‌گونه‌ای‌ پیوسته‌ با یکدیگر انجام‌ دهد، پیامدهای‌ مثبت‌ و ماندگار، از جمله‌ سلامت‌ روانی‌ اعضای‌ خود را به‌همراه‌ دارد. تاثیرات‌ روانی‌ در گام‌ نخست، کودکان‌ را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد. وظایف‌ و تکالیف‌ والدین‌ در برابر کودکان‌ چنانچه‌ از مجرای‌ طبیعی‌ خود انجام‌ نگیرد و به‌عهدة‌ مؤ‌سسات‌ و نهادهای‌ غیر از خانواده‌ سپرده‌ شود و یا در درون‌ خانواده‌ به‌فراموشی‌ سپرده‌ شود، بدون‌ تردید، آسیب‌هایی‌ را برای‌ کودکان‌ به‌ دنبال‌ خواهد داشت. این‌ آسیبها می‌تواند در هوش، شخصیت، زبان‌ و بهداشت‌ روانی‌ تجلی‌ یابد. کودک‌ در خانواده‌ با رفتار و کنشهای‌ خود رفتار مناسب‌ متقابل‌ اعضای‌ خانواده‌ مخصوصاً‌ مادر را به‌ همراه‌ دارد. نوزاد با هر گریه‌ای‌ در آغوش‌ گرفته‌ می‌شود و با مکیدن‌ شیر از پستان‌ مادر اقناع‌ شدیدی‌ به‌ او دست‌ می‌دهد. کودکانی‌ که‌ در خانه‌ و با شیر مادر تغذیه‌ می‌کنند، در بزرگسالی‌ دارای‌ شخصیت‌ متعادلتر و قوام‌ یافته‌تر می‌باشند. در مقابل، کودکانی‌ که‌ به‌ مؤ‌سساتی‌ مانند پرورشگاهها و مهدها سپرده‌ می‌شوند، از نظر مسائل‌ عاطفی‌ و رشد وابستگیها و کلامی‌ آسیب‌ می‌بینند. در آن‌جا سخنان‌ آنها چندان‌ مورد توجه‌ بزرگسالان‌ قرار نمی‌گیرد و افراد غیر از مادر تا اندازة‌ زیادی‌ از درک‌ مفهوم‌ کنشهای‌ کودک‌ ناتوانند.
«مطالعات‌ نشان‌ می‌دهد، نوزادانی‌ که‌ در اختیار پرورشگاهها قرار می‌گیرند و از محرکهای‌ لازم‌ به‌دور می‌مانند کسی‌ با آنها حرف‌ نمی‌زند، دعوا نمی‌کند، محرکهای‌ بینایی، شنوایی، بویایی‌ و لامسه‌ فراهم‌ نمی‌آورد، کمبودهای‌ زیادی‌ نشان‌ می‌دهند، از جمله‌ کمبود در ضریب‌ هوشی. بنابراین، این‌ کودکان‌ از نظر بهداشت‌ روانی‌ نیز آسیب‌ می‌بینند.»()
البته، این‌گونه‌ تاثیرات‌ متقابل‌ است‌ و افزون‌ بر کودک، والدین‌ بویژه‌ مادر را نیز دربر می‌گیرد. طی‌ تحقیقات‌ دربارة‌ کودکان‌ پرورشگاهی‌ مشاهده‌ گردید که‌ آنها از لحاظ‌ هوشی‌ از همسالان‌ خود در مرحله‌ پایین‌تری‌ قرار دارند. برای‌ درک‌ ارتباط‌ بین‌ عقب‌ماندگی‌ هوشی‌ و محرومیت‌ از کانون‌ خانواده‌ یا پایین‌ بودن‌ میزان‌ ارتباط‌ با خانواده، تعدادی‌ از این‌ کودکان‌ به‌ مؤ‌سسه‌ دیگری‌ که‌ مسؤ‌ول‌ نگهداری‌ زنانی‌ با عقب‌ماندگی‌ ذهنی‌ بودند، انتقال‌ یافتند. در آن‌جا هر کودکی‌ در اختیار زنی‌ قرار گرفت‌ تا نقش‌ مادری‌ را در برابر او برعهده‌ گیرد. نتیجه‌ این‌ نقل‌ و انتقال، تحول‌ دو جانبه‌ بود. از یک‌ طرف، کودکان‌ نشاط‌ و شادابی‌ خود را بازیافتند و پس‌ از مدتی‌ مشخص‌ گردید که‌ بهره‌ هوشی‌ آنها افزایش‌ قابل‌ توجه‌ یافته‌ است؛ از سوی‌ دیگر، زنانی‌ که‌ مسؤ‌ولیت‌ مادر خواندگی‌ کودکان‌ را پذیرفته‌ بودند به‌ اندازه‌ زیادی‌ نشاط‌ و شادابی‌ خود را بازیافتند.() زنها در خانواده‌ با ایفای‌ نقش‌ مادری‌ و ایجاد ارتباط‌ با سایر اعضای‌ خانواده‌ و از طریق‌ همصحبتی‌ بر احساسات‌ و مشکلات‌ خود فایق‌ می‌آیند. از لحاظ‌ روانی‌ زنان‌ دوست‌ دارند تا فرزندی‌ داشته‌ باشند و احساس‌ مادری‌ کنند. چنانچه‌ پدران‌ با احساس‌ رضایت‌ و اقناع‌ و مسؤ‌ولیت‌ می‌کنند.() این‌ شرایط‌ و احساس، تنها در درون‌ خانواده‌ و از طریق‌ ازدواج‌ برآورده‌ می‌شود.
«زنان‌ جوان‌ متأهل‌ دارای‌ استرس‌ کمتری‌ از دورة‌ تجرد خود هستند. برعکس، مردان‌ جوانی‌ که‌ همسر اختیار کرده، در مقایسه‌ با دورة‌ تجرد خود، استرس‌ بیشتری‌ دارند. ازدواج‌ منبع‌ بسیار مهمی‌ از امنیت‌ خاطر برای‌ زنان‌ و جایگاه‌ مهمی‌ برای‌ احساس‌ مسئولیت‌ بیشتر مردان‌ است. ازدواج‌ برای‌ زنان‌ بیشتر جنبه‌ عاطفی‌ و صمیمیت‌ و تعلق‌ دارد در حالی‌ که‌ برای‌ مردان‌ بطور عمده‌ از نظر مراقبت‌ و انجام‌ کارهای‌ خانه‌ و ارتباط‌ جنسی‌ و همزبانی‌ و پرورش‌ فرزندان‌ اهمیت‌ دارد. سلامت‌ جسمی‌ و روانی‌ افراد متأهل‌ بیشتر است‌ و عموماً‌ عمر طولانی‌تر و وضعیت‌ اقتصادی‌ بهتری‌ نیز دارند.»()
تاثیر مثبت‌ خانواده‌ بر بهداشت‌ روانی‌ اعضای‌ جوان‌ خانواده‌ نیز قابل‌ بحث‌ و تامل‌ است. عدم‌ تشکیل‌ خانواده‌ بویژه‌ در دختران‌ مسن‌ اضطرابهایی‌ مانند پراشتهایی، بی‌اشتهایی، اختلالات‌ خواب‌ و بسیاری‌ از اختلالات‌ روانی‌ یا روان‌تنی‌ دیگر را پدید می‌آورد که‌ از احتیاج‌ به‌ ارضای‌ نیازهای‌ غریزی‌ و حل‌ تعارضات‌ خود ناشی‌ می‌شود. احساس‌ تنهایی‌ و نیاز به‌ شریک‌ زندگی‌ دختران‌ را دچار اضطرابهای‌ روانی‌ زیادی‌ می‌سازد و هرچه‌ بر سن‌ دختران‌ افزوده‌ شود، احساس‌ گناه‌ و کاستی‌ عزت‌ نفس‌ آنان‌ افزایش‌ می‌یابد. احساس‌ عزت‌ نفس، که‌ باعث‌ افزایش‌ اعتماد به‌ نفس‌ می‌شود، مطلوب‌ نوع‌ بشر است. زنان‌ از طریق‌ ازدواج‌ و ارزش‌گذاری‌ شوهر، احساس‌ عزت‌ نفس‌ بیشتری‌ می‌کنند. عدم‌ ازدواج‌ و بالا رفتن‌ سن، معمولاً‌ در دختران‌ باعث‌ ایجاد نیروی‌ پرخاشگری‌ می‌شود که‌ نیاز به‌ تخلیه‌ دارد. این‌ تخلیه‌ به‌ دو صورت‌ خودآزاری‌ و یا دگرآزادی‌ بروز می‌کند. چنانچه‌ دختر دریابد که‌ اطرافیان، منشأ پرخاشگری‌ او را می‌دانند، آثار و پیامدهای‌ عدم‌ ازدواج‌ افزایش‌ می‌یابد و فرد دچار احساس‌ بی‌کفایتی‌ و بی‌لیاقتی‌ می‌شود.() مشاهده‌ می‌شود که‌ تاثیر مثبت‌ ازدواج‌ و خانواده‌ از نظر روانی‌ بر اعضای‌ خانواده‌ تا چه‌ اندازه‌ است.
 ‌2. کارکرد اقتصادی‌
خانواده‌ در تمام‌ دوره‌های‌ تاریخی، کارکرد اقتصادی‌ ایفا کرده‌ است؛ هرچند قبلاً‌ چنین‌ نقشی‌ پررنگتر بوده‌ است. خانواده، واحد زیربنایی‌ سازمان‌ اقتصادی‌ می‌باشد. معمولاً‌ در آغاز ازدواج، دختران‌ به‌ تشکیل‌ خانواده‌ بیشتر از زاویه‌ اقتصادی‌ نگاه‌ می‌کنند. آنها به‌ دنبال‌ یافتن‌ تکیه‌گاه‌ مالی‌ می‌باشند که‌ از طریق‌ تشکیل‌ خانواده‌ و ازدواج‌ فرزندان‌ و یا تحصیل‌ آنها به‌عنوان‌ یک‌ تکلیف‌ از سوی‌ اعضای‌ دیگر خانواده‌ فراهم‌ می‌شود.
 ‌3. کارکرد اجتماعی‌سازی‌ (جامعه‌ پذیری)
در تمام‌ فرهنگها، خانواده‌ عامل‌ اصلی‌ اجتماعی‌ شدن‌ کودک‌ در دوران‌ کودکی‌ است؛ هر چند در مراحل‌ بعد، عوامل‌ دیگری‌ نیز در این‌ فرایند نقش‌ بازی‌ می‌کنند. همچنین‌ در همه‌جا مادر مهمترین‌ فرد در روند جامعه‌پذیری‌ کودک‌ در دوران‌ طفولیت‌ به‌ حساب‌ می‌آید. فرد برای‌ نخستین‌ بار در خانواده‌ چگونگی‌ ارتباط‌ با گروهها، موسسات‌ و سازمانهای‌ اجتماعی‌ را فرا می‌گیرد. جامعه‌ پذیری‌ که‌ عامل‌ مهمی‌ برای‌ سازگاری‌ اعضای‌ جامعه‌ و آشنایی‌ آنها با گذشته‌ و آینده‌ خود است، معمولا در چارچوب‌ فرهنگ‌ غالب‌ صورت‌ می‌گیرد. در واقع، اجتماعی‌ شدن‌ یک‌ فرایند دو سویه‌ است‌ که‌ جامعه‌پذیر شونده‌ و جامعه‌پذیر ساز را با هم‌ متاثر می‌سازد.
«اجتماعی‌ شدن، فرایندی‌ است‌ که‌ طی‌ آن‌ کودک‌ ناتوان‌ بتدریج‌ به‌ شخص‌ خودآگاه، دانا و ورزیده‌ در شیوه‌های‌ فرهنگی‌ که‌ در آن‌ متولد گردیده‌ است، تبدیل‌ می‌شود. اجتماعی‌ شدن، نوعی‌ «برنامه‌ریزی‌ فرهنگی» نیست‌ که‌ در آن‌ کودک، تاثیراتی‌ که‌ با آنها برخورد می‌کند بطور انفعالی‌ جذب‌ نماید. حتی‌ کودک‌ نوزاد نیازها یا خواستهایی‌ دارد که‌ بر رفتار کسانی‌ که‌ مسئول‌ مراقبت‌ از او هستند تاثیر می‌گذارد. اجتماعی‌ شدن‌ نسلهای‌ مختلف‌ را به‌ یکدیگر پیوند می‌دهد... تولد یک‌ کودک‌ زندگی‌ کسانی‌ را که‌ مسؤ‌ول‌ پرورش‌ او هستند تغییر می‌دهد و در نتیجه‌ آنها خودشان‌ فرایندهای‌ یادگیری‌ جدیدی‌ را تجربه‌ می‌کنند. تجربه‌ پدر و مادری‌ معمولاً‌ فعالیتهای‌ بزرگترها را به‌ کودکان‌ برای‌ بقیه‌ زندگی‌ هر دو پیوند می‌دهد. بدیهی‌ است‌ بزرگترها هنگامی‌ که‌ پدر بزرگ‌ و مادر بزرگ‌ می‌شوند، هنوز پدر و مادر باقی‌ می‌مانند، و بدین‌ سان‌ یک‌ رشته‌ روابط‌ دیگری‌ را به‌وجود می‌آورند که‌ نسلهای‌ مختلف‌ را به‌ هم‌ پیوند می‌دهد. اگر چه‌ فرایند یادگیری‌ فرهنگی‌ در دوران‌ خردسالی‌ و اوایل‌ کودکی‌ شدیدتر از دوره‌های‌ بعدی‌ است، یادگیری‌ و سازگاری‌ در سراسر دوران‌ زندگی‌ ادامه‌ می‌یابد.»()
اجتماعی‌ شدن، جنبه‌های‌ گوناگونی‌ دارد که‌ فرد در خانواده، تا حد‌ ممکن‌ با آنها آشنا می‌شوند. فرد در خانه‌ می‌آموزد که‌ چگونه‌ در مسائل‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ مشارکت‌ داشته‌ باشد و جایگاه، مصالح‌ و منافع‌ خود و جامعه‌ را دریابد. خانواده‌ در برخی‌ موارد پشتوانه‌ مبارزه‌ و مقاومت‌ در برابر نیروهای‌ ستمگر می‌باشد. «سالی‌ وست‌ وو د» و «پارمیندر باچو» (1988) اهمیت‌ خانواده‌های‌ آسیایی‌ ساکن‌ انگلستان‌ را به‌عنوان‌ منشأ قدرت‌ و پایداری‌ و ستیز با نژادپرستی‌ مورد تاکید قرار داده‌اند.()
 ‌4. کارکرد جنسی‌
در جامعه‌ انسانی‌ تشکیل‌ خانواده‌ تنها راه‌ مشروع‌ و بهترین‌ راه‌ برای‌ ارضای‌ نیاز جنسی‌ به‌شمار می‌رود. تشکیل‌ خانواده، افزون‌ بر پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ فردی، بقای‌ نسل‌ بشر را نیز ممکن‌ می‌سازد.() همچنین‌ در خانواده‌ کودک‌ از جنسیت‌ خود، آگاهی‌ پیدا می‌کند و تربیت‌ و آموزش‌ متناسب‌ با آن‌ را دریافت‌ می‌کند. آنچه‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شد، تمام‌ کارکردهای‌ خانواده‌ نمی‌باشد و جامعه‌ شناسان‌ نیز کارکردهای‌ متعددی‌ را در نظر گرفته‌اند.
1. خانواده‌ کانون‌ تربیت‌ اولیه‌ فرزندان‌ است.
2. خانواده‌ کانون‌ پرورش‌ و رشد محبت‌ و عواطف‌ انسانی‌ است.
3. خانواده‌ ریشة‌ ایجاد ارتباطهای‌ انسانی‌ است.
4. خانواده‌ کانون‌ پرورش‌ و انتقال‌ ارزشها است.
5. خانواده‌ سرچشمه‌ انتقال‌ اصول‌ وراثتی‌ و ژنتیکی‌ است.
6. نیازهای‌ بدنی‌ و روانی‌ زن‌ برای‌ مادر شدن‌ و زایمان‌ و... در خانواده‌ برآورده‌ می‌شود.
7. نیاز شدید پدر برای‌ پدر شدن‌ و مسؤ‌ولیت‌شناسی‌ و خدمتکاری‌ و... در خانواده‌ است.
8. بقای‌ نسل‌ سالم‌ و یا پشتوانه‌ طبیعی‌ و متعادل‌ در خانواده‌ ممکن‌ است.
9. خانواده‌ ریشه‌ اصلی‌ پرورش‌ حس‌ تعهدشناسی‌ و مسؤ‌ولیت‌پذیری‌ و قانون‌گرایی‌ و ضابطه‌پذیری‌ است.
«برخی‌ از حساسترین‌ این‌ نقشها، از جمله‌ تولید مثل‌ و نخستین‌ مراحل‌ اجتماعی‌ ساختن‌ کودکان، هنوز بر عهدة‌ خانواده‌ هسته‌ای‌ است. بخصوص، از آن‌ جهت‌ که‌ گروههای‌ بزرگ‌ خویشاوند و خانواده‌های‌ گسترده‌ اهمیت‌ خود را از دست‌ داده‌اند، و همچنین‌ بدان‌ جهت‌ که‌ زندگی‌ اجتماعی‌ بیش‌ از پیش‌ پیچیده‌تر و غیر شخصی‌ می‌شود، شاید بتوان‌ گفت‌ که‌ مسؤ‌ولیتهای‌ خانواده‌ هسته‌ای‌ از بعضی‌ لحاظ‌ پراهمیت‌تر هم‌ شده‌ است. برای‌ مثال، تردیدی‌ نیست‌ که‌ در حال‌ حاضر مسؤ‌ولیت‌ برآوردن‌ نیازهای‌ روانی‌ و عاطفی‌ افراد در وهله‌ نخست‌ بر عهده‌ خانواده‌ است. در مورد کودکان، خانواده‌ هسته‌ای‌ هنوز عامل‌ عمدة‌ توسعه‌ شخصیت‌ و القای‌ ارزشهای‌ بنیادین، و همچنین‌ سرچشمه‌ اصلی‌ عواطف‌ بشری، راهنمایی‌ها، تشویقهای‌ لازم‌ در زمینه‌ یادگیری‌ انتخاب‌ شغل‌ و حرفه، و بسیاری‌ دیگر از آموختنیهاست.»()
همان‌گونه‌ که‌ لنسکی‌ها بر القای‌ ارزشهای‌ بنیادین‌ از سوی‌ خانواده‌ تاکید کردند، جامعه‌شناسان‌ دیگر نیز خانواده‌ را حافظ‌ ارزشهای‌ دینی‌ و مذهبی‌ می‌دانند؛ زیرا بگفته‌ باتومور، هیچ‌ گروه‌ دیگری‌ در جامعه‌ به‌ اندازه‌ خانواده‌ تحت‌ نفوذ اصول‌ مذهبی‌ و اخلاقی‌ قرار نمی‌گیرد.() این‌ در حالی‌ است‌ که‌ خانواده‌ در بخشهائی‌ از جهان‌ در گذار از مرحله‌ هسته‌ای‌ شدن‌ به‌سوی‌ فروپاشی‌ یا را می‌گذراند.
«دیری‌ نخواهد پایید که‌ مفاهیم‌ مربوط‌ به‌ خانواده‌ و مسؤ‌ولیتهای‌ آن‌ در بسیاری‌ کشورها درهم‌ خواهد ریخت، وقتی‌ بتوانیم‌ کودکان‌ را در ظروف‌ آزمایشگاهی‌ پرورش‌ بدهیم‌ در مفهوم‌ مادر شدن‌ چه‌ تغییراتی‌ ایجاد می‌شود؟ و بر سر تصویری‌ که‌ جنس‌ مؤ‌نث‌ از خود دارد و تمام‌ جوامع‌ وظیفه‌ اصلی‌اش‌ زاد و ولد و پرورش‌ نژاد بشر است‌ چه‌ می‌آید؟»()
هایمن‌ ویتزن، روان‌ پزشک‌ و رئیس‌ بخش‌ خدمات‌ روان‌ پزشکی‌ عصبی‌ در بیمارستان‌ پلی‌ تکنیک‌ نیویورک، با تاکید بر افتخارآمیز بودن‌ بارداری‌ و زایمان‌ برای‌ زنان‌ و ستایش‌ آن‌ در ادبیات‌ و هنر شرق‌ و غرب، می‌پرسد:
«اگر «کودکی‌ که‌ در شکم‌ زن‌ است‌ مال‌ او نباشد بلکه‌ از تخمک‌ دیگر و از زن‌ دیگر، و یا حتی‌ از یک‌ ظرف‌ کوچک‌ مخصوص‌ کشت‌ جنین‌ به‌ رحم‌ او تلقیح‌ شده‌ باشد، کیش‌ و ستایش‌ مادری‌ چه‌ می‌شود؟»
وی‌ می‌گوید چنانچه‌ قرار باشد برای‌ زنان‌ اهمیتی‌ قایل‌ شد، اهمیتشان‌ در این‌ نخواهد بود که‌ فقط‌ آنان‌ می‌توانند کودک‌ به‌ دنیا بیاورند. قدر مسلم‌ این‌ است‌ که‌ در آینده‌ ما حرمت‌ مادری‌ را از بین‌ می‌بریم. نه‌تنها حرمت‌ مادری، بلکه‌ مفهوم‌ پدر و مادری‌ نیز مورد تجدید نظر اساسی‌ قرار خواهد گرفت.()
آلوین‌ تافلر با اشاره‌ به‌ افزایش‌ آمار زاد و ولد کودکان‌ آزمایشگاهی‌ و باروری‌ جنین‌ در رحم‌ زن‌ دیگر، می‌گوید:
«چنانچه‌ زن‌ و شوهری‌ واقعاً‌ بتوانند یک‌ جنین‌ خریداری‌ کنند، در این‌ صورت‌ نقش‌ والدین‌ دیگر جنبه‌ حقوقی‌ پیدا می‌کند نه‌ جنبه‌ زیستی... بعلاوه‌ اگر جنین، قابل‌ فروش‌ باشد آیا یک‌ شرکت‌ هم‌ می‌تواند آن‌ را بخرد؟ آیا می‌تواند ده‌ هزار جنین‌ بخرد؟ آیا این‌ شرکت‌ حق‌ دارد آنها را بفروشد؟... آیا اگر ما حق‌ خرید و فروش‌ جنین‌های‌ زنده‌ را داشته‌ باشیم‌ به‌ معنای‌ بازگشت‌ به‌ شکل‌ تازه‌ای‌ از دوران‌ برده‌داری‌ است؟»()
بگفته‌ تافلر در جامعه‌ فراصنعتی‌ سرعت‌ بیش‌ از حد دور زندگی‌ خانواده‌ را به‌سوی‌ متلاشی‌ شدن‌ هدایت‌ می‌کند. در شرایطی‌ که‌ یک‌ مادر می‌تواند به‌جای‌ تحمل‌ رنج‌ ایام‌ بارداری‌ 9 ماهه، با دیدار کوتاهی‌ از فروشگاه‌ جنین‌ یا با انتقال‌ جنین‌ از یک‌ رحم‌ به‌ رحم‌ دیگر روند زادوولد را سامان‌ دهد، به‌ یقین‌ استحکام‌ خانواده‌ و تعهد اعضا در مقابل‌ یکدیگر از بین‌ می‌رود. پیامد این‌ وضع، فروپاشی‌ خانواده‌ و یا ظهور آن‌ به‌ شکل‌ اشتراکی، موقتی‌ و یا حرفه‌ای‌ است. پدر و مادر برای‌ افزایش‌ مطلوبیت‌ زندگی‌ و رفاه‌ فردی‌ فرزندان‌ را به‌ آنچه‌ که‌ تافلر «خانواده‌ حرفه‌ای» می‌خواند، می‌سپارند و با استفاده‌ از آزادیهای‌ بی‌حد و حصر موجود، زنان‌ و مردان‌ خود را محق‌ می‌دانند که‌ پس‌ از مدتی‌ همسر اول‌ را رها سازند و همسر دیگری‌ برگزینند. مطلوبیت‌ «آزادیهای‌ داده‌ شده»، نباید مانع‌ توجه‌ به‌ تاوانهای‌ آن‌ شود. آزادی‌ موجود در جوامع‌ فراصنعتی‌ که‌ تا اندازه‌ زیادی‌ متاثر از سودگرایی‌ اقتصادی‌ است، افزون‌ بر از هم‌ گسستگی‌ خانواده، جایگاه‌ انسان‌ را تا سرحد کالا و شیء پایین‌ می‌آورد. همان‌گونه‌ که‌ مصرف‌ کننده‌ می‌تواند با مراجعه‌ به‌ سوپرمارکتها، کالاهای‌ مورد نیاز خود را خریداری‌ کند و یا از مراکز فروش‌ حیوانات‌ خانگی، حیوان‌ مورد نظر خود را بخرد، می‌تواند با مراجعه‌ به‌ آزمایشگاهها، جنین‌ مورد خواست‌ خود را تهیه‌ کند. خرید جنین‌ به‌ چه‌ منظوری‌ صورت‌ می‌گیرد؟ انگیزه‌ اصلی، حفظ‌ خانواده‌ و احیای‌ حس‌ مادری‌ یا پدری‌ نمی‌باشد. در جامعه‌های‌ بسیار مدرن، همه‌ زندگی‌ یک‌ انتخاب‌ است: انتخاب‌ ماشین، حیوان‌ خانگی، دانشگاه، منزل، همسر، نوع‌ فرزند و غیره. آیا روی‌آوری‌ به‌ جنین‌ آزمایشگاهی، انتخابی‌ است‌ مدرنتر از کنترل‌ جمعیت‌ در خانواده‌ و یا سقط‌ جنین؟ فرزندانی‌ که‌ با چنین‌ شخصیتی‌ بار می‌آیند، چگونه‌ می‌توانند زمانی‌ که‌ خود پدر و مادر می‌شوند، حرمت‌ مادری‌ و پدری‌ را حفظ‌ کنند؟ تافلر در «موج‌ سوم»()، از احیای‌ مجدد خانواده‌ فروپاشیده‌ موج‌ دوم، و بازگشت‌ اقتدار و احترام‌ خانواده‌ سخن‌ می‌گوید که‌ برپایه‌ سود منفعت‌ اقتصادی‌ و تغییر شکل‌ شیوه‌ تولید در موج‌ سوم‌ استوار است. او استدلال‌ می‌کند که‌ انجام‌ کار در خانه‌ و عدم‌ حضور افراد در محل‌ و مراکز فعالیت، از طریق‌ صرفه‌جویی‌ در وقت، انرژی‌ و عدم‌ استهلاک‌ وسایل‌ ایاب‌ و ذهاب‌ و کوچک‌ شدن‌ تاسیسات، منافعی‌ کلان‌ را برای‌ مؤ‌سسات‌ و افراد دارد. به‌ دنبال‌ آن، کارمندان‌ و کارگران‌ در خانه‌ متمرکز می‌شوند و با استفاده‌ از تلفن، فاکس، کامپیوتر و سایر ابزارهای‌ ارتباطی، کارها را از آن‌جا هدایت‌ می‌کنند و نیازمندیهای‌ خانواده‌ از طریق‌ ارتباط‌ الکترونیکی‌ با مؤ‌سساتی‌ که‌ پیش‌ از این‌ جایگاه‌ مراجعه‌ خانواده‌ها بودند، برآورده‌ می‌شوند. او پیش‌بینی‌ می‌کند که‌ ممکن‌ است‌ در آینده‌ ساختمانهای‌ بزرگ‌ موسسات‌ به‌ خانه‌ اموات‌ و اشباح‌ تبدیل‌ شوند.
تافلر حضور طولانی‌تر اعضای‌ خانواده‌ در خانه‌ را موجب‌ افزایش‌ پیوند عاطفی‌ آنها می‌داند و چنین‌ نتیجه‌ می‌گیرد که‌ با استقرار روابط‌ عاطفی‌ بین‌ اعضأ، پایه‌های‌ خانواده‌ استحکام‌ می‌یابد و دوباره‌ کارکردهای‌ پیشین‌ به‌ کمک‌ تکنولوژی‌ در درون‌ خانواده‌ ایفا می‌شوند و قدرت‌ و اعتبار از بین‌ رفته‌ آن، احیأ می‌گردد. تافلر اندیشه‌ سوداگرانه‌ سرمایه‌داری‌ را که‌ همه‌ چیز را تنها در قالب‌ سود تحلیل‌ می‌کند، نادیده‌ می‌گیرد؛ هرچند حضور و کار در خانه‌ نیز براساس‌ سود و منفعت‌ تحلیل‌ می‌شود. مسأله‌ اصلی‌ بحران‌ خانواده‌ در غرب‌ این‌ است‌ که‌ پدیدة‌ فزونخواهی، راحت‌طلبی‌ و فردگرایی، مصرف‌گرایی‌ را از عرصه‌ کالا به‌ عرصه‌ انسان‌ گسترش‌ داده‌ است. مشکل، صنعتی‌ شدن‌ نیست‌ بلکه‌ راحت‌طلبی‌ و فزونخواهی‌ است. زن‌ و به‌دنبال‌ آن، خانواده‌ بسان‌ کالایی‌ در کنار سایر اقلام‌ مصرفی، تلقی‌ می‌شود که‌ فرد می‌تواند در موقع‌ دلخواه‌ آن‌ را ترک‌ کند، تغییر شکل‌ دهد و یا از نو بنیان‌ نهد. آز و حرص، از تکنولوژی‌ بهره‌ گرفته‌ و به‌ جایی‌ رسیده‌ است‌ که‌ در فرایند زاد و ولد تقلب‌ کند، شاید روزی‌ برسد که‌ با دستکاری‌ در مغز آدمی، انسان‌ را در کنار حیوانات‌ قرار دهد. درست‌ است‌ که‌ از طریق‌ «کلبه‌ الکترونیک» می‌شود با مراکز آموزشی، خدماتی، اداری‌ و اقتصادی‌ تماس‌ گرفت‌ و مشکلات‌ را برطرف‌ کرد اما همین‌ کلبه‌ می‌تواند گسستگی‌ بیشتر خانواده‌ را دامن‌ بزند. به‌ همین‌ دلیل‌ برخی‌ از نویسندگان‌ امریکایی‌ خواهان‌ انقلاب‌ در نظام‌ فکری‌ امریکائیان‌ در زمینه‌ مسائل‌ جنسی‌ و تفاوت‌گذاری‌ میان‌ عشق‌ و سکس‌ می‌شوند. از این‌ زاویه، مشکل‌ جامعه‌ غربی، «بحران‌ اعتماد» در روابط‌ زناشویی‌ و مشکل‌ فکری‌ است.
«من‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ام‌ که‌ مسأله‌ اصلی‌ ما [امریکائیان] متلاشی‌ شدن‌ نظام‌ خانوادگی‌ است... تا زمانی‌ که‌ تعهد ازدواج‌ را جدی‌ نگیریم‌ نمی‌توانیم‌ به‌ ساختار زناشویی‌ سالمی‌ برسیم. تعهد است‌ که‌ اعتماد را امکان‌پذیر می‌سازد... فکر می‌کنم‌ کاملاً‌ روشن‌ باشد که‌ یک‌ زندگی‌ به‌دور از تعهد چه‌ زود می‌تواند درهم‌ فروپاشد.»()
اکنون‌ یک‌ بار دیگر این‌ پرسش‌ مطرح‌ می‌شود که‌ اهمیت‌ خانواده‌ در چیست؟ و جایگاه‌ زن‌ در آن‌ در کجا قرار می‌گیرد؟ بطور خلاصه‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ خانواده‌ از نهادهای‌ پایدار جامعه‌ بشری‌ به‌شمار می‌رود. خانواده‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ تاریخ، نقشها و کارکردهای‌ گوناگونی‌ ایفا کرده‌ است. اهمیت‌ این‌ نقشها زمانی‌ بیشتر نمایان‌ می‌شود که‌ این‌ نهاد مهم‌ و مؤ‌ثر از صحنه‌ پرورش‌ و تربیت‌ حذف‌ شود و یا کارکردهای‌ آن‌ کاستی‌ گیرد؛ آن‌ چیزی‌ که‌ امروز در غرب‌ پیش‌ آمده‌ و بحران‌ خانواده‌ به‌ مشکل‌ مهم‌ جامعه‌ تبدیل‌ شده‌ است.
ارزیابی‌ خانواده‌ با دید صرفاً‌ سودگرایانه‌ و اقتصادی، کار درستی‌ نیست. درواقع، اهمیت‌ خانواده‌ در متغیرهایی‌ است‌ که‌ بلاواسطه‌ به‌ شاخصهای‌ کمیت‌پذیر تبدیل‌ نمی‌شود. خانواده‌هایی‌ که‌ در آن‌ به‌ عواطف‌ انسانی‌ حرمت‌ نهاده‌ می‌شود، بسیاری‌ از مشکلات‌ و جرمها کاهش‌ می‌یابد. خانواده‌ چنانچه‌ کارکرد طبیعی‌ خود را ایفا کند بسیاری‌ از آلام‌ بشری‌ در آن‌ التیام‌ می‌یابد و نیاز به‌ مؤ‌سسات‌ دیگر پیدا نمی‌شود. موسسات‌ رقیب‌ خانواده‌ گرچه‌ در ظاهر به‌نام‌ حمایت‌ از انسانهای‌ نیازمند قد برافراشته‌اند، در نهایت‌ پایگاه‌ نهاد اصلی‌ حامی‌ بشریت‌ را لرزان‌ کرده‌اند. حملات‌ به‌ خانواده‌ در واقع‌ با زیر سوال‌ بردن‌ جایگاه‌ فردمحوری‌ آن‌ یعنی‌ زن‌ آغاز شده‌ است‌ و تا زمانی‌ که‌ هویت‌ انسانی‌ زن‌ اعاده‌ نشود، خانواده‌ نیز نجات‌ نمی‌یابد. راستی‌ انسان‌ در دامان‌ مادر، انسان‌ می‌شود و زن، محور اصلی‌ خانواده‌ است.
 ‌عوامل‌ اجتماعی‌ - فرهنگی‌ تفاوتهای‌ رفتاری‌
رفتار افراد تحت‌ تاثیر عوامل‌ بیولوژیک، فرهنگی‌ - اجتماعی‌ و متغیرهای‌ شخصی‌ شکل‌ می‌گیرد، اما در تحلیلها و تبیینها بیشتر دو دیدگاه‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است: دیدگاه‌ زیست‌شناختی‌ و دیدگاه‌ اجتماعی. در دیدگاه‌ نخست، رفتارها از عوامل‌ بیولوژیک‌ ناشی‌ می‌شوند؛ درحالی‌ که‌ براساس‌ برداشت‌ دوم، عوامل‌ اجتماعی‌ سازندة‌ رفتار افراد به‌ حساب‌ می‌آیند. تاکید بیش‌ از اندازه‌ بر هر کدام، به‌ جبر باوری‌ منجر می‌شود. کسانی‌ که‌ رفتار را ناشی‌ از ژن‌ می‌دانند، جبر باورند؛ چنان‌که‌ فروید گرایان، رفتارگرایان‌ و دیگران.
پیروان‌ فروید، تجربه‌ دوران‌ کودکی‌ را تعیین‌ کننده‌ رفتار افراد می‌دانند و رفتارگرایان، پاداش‌ و جزا را و برخی‌ از جامعه‌شناسان‌ بر این‌ دیدگاه‌ پای‌ می‌فشارند که‌ رفتار افراد تحت‌ تأثیر طبقه‌ اجتماعی‌ شکل‌ می‌گیرد.
تحقیقات‌ انجام‌ شده‌ طی‌ نیمه‌ دوم‌ دهه‌ 90 توسط‌ ژن‌ شناسان‌ بریتانیایی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ رفتار افراد تحت‌ تأثیر ژن‌ شکل‌ می‌گیرد. این‌ برداشت‌ نیز جبر باوراست:
«جبر باوری‌ ژنتیکی‌ تنها شکل‌ علیت‌ است‌ که‌ صحنه‌ را برای‌ «اختیار»، باز می‌گذارد؛ زیرا ثابت‌ می‌کند که‌ بخشی‌ مهم‌ از شخصیت‌ ما خارج‌ از دسترس‌ دیکتاتورها و دیگر هواداران‌ شستشوی‌ مغزی‌ قرار دارد. به‌ عبارت‌ دیگر، «اختیار» در درون‌ ژنهای‌ ما خشک‌ شده‌ است.»()
تردیدی‌ وجود ندارد که‌ بخشی‌ از رفتار افراد، ریشه‌ بیولوژیکی‌ دارد اما بخشی‌ از رفتار یا شدت‌ و ضعف‌ آن‌ از عوامل‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ تاثیر می‌پذیرد؛ هر چند نشان‌ دادن‌ تمایز و تفکیک‌ بین‌ تأثیرات‌ زیست‌شناختی‌ و اجتماعی‌ - فرهنگی‌ کار ساده‌ای‌ نیست‌ و نمی‌توان‌ گفت، که‌ آن‌ بخشی، ریشه‌ بیولوژیکی‌ دارد و این‌ بخش، ریشه‌ اجتماعی‌ و فرهنگی؛ زیرا در بسیاری‌ از موارد عوامل‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ به‌ کمک‌ عوامل‌ زیست‌شناختی‌ می‌آیند و رفتار را شکل‌ می‌دهند. از تحقیقات‌ بر می‌آید که‌ در تحلیل‌ و تبیین‌ رفتار افراد در کنار عوامل‌ بیولوژیک، عوامل‌ دیگری‌ مانند شرایط‌ خانوادگی، مناسبات‌ اجتماعی‌ - فرهنگی() و ادراکات‌ فهم‌ فرد باید در نظر گرفته‌ شوند.
 ‌نقش‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ در تعیین‌ رفتار
جامعه‌ و مؤ‌لفه‌های‌ آن، حامل‌ ارزشها، باورها و فرهنگهایی‌ به‌شمار می‌روند که‌ بر رفتار اعضأ و در نهایت، زن‌ و مرد تأثیر می‌گذارد. پذیرش‌ باورهای‌ عمومی‌ جامعه‌ را می‌توان‌ به‌ اجتماعی‌ شدن‌ تعبیر کرد. این‌ اجتماعی‌ شدن‌ اثراتی‌ هم‌ بر رفتار مبتنی‌ بر جنسیت‌ می‌گذارد. مطالعه‌ نژادشناسانه‌ «باری‌ - بیکن‌ - شیلد» دربارة‌ اجتماعی‌ شدن‌ در 110 تمدن‌ مختلف‌ نشان‌ می‌دهد که‌ میزان‌ و درجة‌ تفاوت‌ نقشهای‌ زن‌ و مرد بر حسب‌ عوامل‌ اقتصادی‌ (بویژه‌ عوامل‌ ارزشگذار به‌ نیروی‌ بدنی) و نوع‌ سازمان‌ خانوادگی‌ فرق‌ می‌کند.
«هر چند که‌ نوعی‌ گرایش‌ به‌ تقلیل‌ اختلافات‌ وجود دارد، ولی‌ به‌نظر می‌رسد که‌ اختلاف‌ نقشهای‌ جنسی‌ امری‌ غیر قابل‌ اجتناب‌ است.(»)
اجتماعی‌ شدن‌ تنها عامل‌ تفاوت‌ بین‌ رفتار زن‌ و مرد نیست. «هکسلی» و «هایدن» در بررسی‌ تفاوتهای‌ ظاهری‌ میان‌ زن‌ و مرد، نقش‌ تربیت‌ را برجسته‌ می‌بینند و عوامل‌ دیگر را نادیده‌ نمی‌گیرند.()
عوامل‌ فرهنگی‌ و اجتماعی، همان‌گونه‌ که‌ در ایجاد تفاوتها موثرند، توانایی‌ و توفیق‌ زن‌ و مرد را نیز تحت‌ تاثیر قرار می‌دهند. این‌ عوامل‌ می‌تواند با ایجاد مانع، زمینه‌ عقب‌ماندگی‌ جنسیتی‌ را فراهم‌ سازد و یا این‌که‌ با پیرایش‌ فرهنگ‌ تاکید کننده‌ بر تفاوتها، همسطحی‌ موقعیتی‌ و شغلی‌ را به‌ ارمغان‌ آورد.()
«قابل‌ توجه‌ است‌ که‌ از جنس‌ زن‌ کمتر نابغة‌ خلا‌ قی‌ به‌وجود آمده‌ است. هیچ‌ تئوری‌ زیستی، روان‌شناسی‌ یا روانکاوی، این‌ جریان‌ را به‌ صورت‌ واقعاً‌ قاطعی‌ توجیه‌ و تبیین‌ نمی‌کند. تنها می‌توان‌ ملاحظه‌ کرد که‌ شرایط‌ موفقیت‌ مردان‌ را تسهیل‌ می‌کند. این‌ شرایط‌ در درجه‌ تاثیرپذیری‌ و انگیزش‌ افراد نیز موثر است.»()
رفتار زن‌ و مرد متأثر از ویژگیهای‌ هیجانی‌ و علایق‌ آنها است، اما در مورد زنان، قبول‌ نقش‌ اجتماعی‌ آنان‌ نیز دخیل‌ است. تحقیقات‌ «لوِندراند» موید این‌ مسأله‌ است‌ که‌ پذیرش‌ نقش‌ اجتماعی‌ زنان‌ در جامعه، آنان‌ را از لحاظ‌ احساس‌ موقعیتی‌ به‌ مردان‌ نزدیک‌ می‌سازد. او دریافت‌ که‌ دختران‌ دانشجوی‌ جویای‌ کار و شغل‌ از احساس‌ «مردانگی» بیشتری‌ برخوردارند تا دخترانی‌ که‌ بیشتر به‌ کانون‌ خانواده‌ کشیده‌ می‌شوند.()
در میان‌ آنان‌ که‌ اهمیت‌ عوامل‌ اجتماعی‌ - فرهنگی‌ را باور دارند، برداشتهای‌ «مید»، «دوبوار» و فمینستهای‌ افراطی‌ قابل‌ یادآوری‌ است. مارگارت‌ مید از برداشت‌ تاثیرپذیری‌ خلق‌ و خوی‌ افراد از فرهنگ‌ جامعه‌ دفاع‌ و هرگونه‌ برداشت‌ از پیش‌ ساختة‌ مربوط‌ به‌ اختلافات‌ مادرزادی‌ را رد می‌کند. مطالعه‌ قوم‌شناسانه‌ «میده» در سه‌ جامعه‌ ابتدایی‌ گینه‌ جدید انجام‌ شد.() براساس‌ برداشت‌ عمومی، مردان‌ معمولاً‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ خشن‌تر و پرخاشگرند، اما مطالعه‌ او در نمونه‌های‌ فوق‌ از تنوع‌ رفتارها و ناسازگاری‌ آنها با برداشت‌ پذیرفته‌ شده‌ عمومی‌ پرده‌ برداشت.
1. در قبیله‌ آراپش‌ زنان‌ و مردان‌ حساس‌ و روحیه‌ ملایم‌ دارند.
2. در قبیله‌ موندو گومور زنان‌ و مردان‌ هر دو خشن‌ و پرخاشگرند.
3. در قبیله‌ شامبولی‌ زنان‌ جنس‌ مسلط، فرمانده، منطقی‌ و مردان‌ عناصر کم‌ مسؤ‌ولیت، احساسی‌ و وابسته‌اند.
مارگارت‌ مید از این‌ مطالعه‌ چنین‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ تفاوتهای‌ روانی‌ و رفتاری‌ زن‌ و مرد برحسب‌ گروهها مختلف‌ و گوناگون‌ می‌شود و چنانچه‌ نظریه‌ای‌ ارائه‌ شود این‌ است‌ که‌ رفتار از فرهنگها ناشی‌ می‌شود.
مطالعه‌ «مید» در عین‌ جالب‌ بودن، قابل‌ انتقاد می‌باشد. این‌ مطالعه، «مبتنی‌ بر مشاهده‌ فشرده‌ و سریع‌ گروههای‌ محدود می‌باشد. و نوعی‌ ارزیابی‌ کاملاً‌ ذهنی‌ از اختلافات؛ درحالی‌ که‌ از لوازم‌ ارائه‌ یک‌ نظریه‌ علمی، مطالعه‌ عینی، عمیق‌ و گسترده‌ است.() سیمون‌ دوبوار با رد‌ دیدگاه‌ فروید که‌ بر حسب‌ آن، زنان‌ به‌ دلیل‌ محرومیت‌ از آلت‌ تناسلی‌ مردانه، خود را مرد ناقص‌ می‌خوانند، مشکل‌ زنان‌ را در دو امر می‌دانند: تحمیل‌ موقعیت‌ درجه‌ دومی‌ از سوی‌ مردان‌ و پذیرش‌ این‌ موقعیت‌ از سوی‌ زنان. دوبوار، نقش‌ تعیین‌ کننده‌ آناتومی‌ در سرنوشت‌ زن‌ را رد کرده‌ و معتقد است‌ که‌ در جامعه‌ سعی‌ می‌شود زنان‌ خود را برای‌ ایفای‌ نقش‌ شیئی‌ آماده‌ کنند نه‌ فرد.()
شکل‌ افراطی‌ گرایش‌ به‌ عوامل‌ اجتماعی‌ در بررسی‌ رفتار زن‌ و مرد در برداشت‌ زنگرایان‌ افراطی‌ تجلی‌ می‌یابد. جامعه‌شناسان‌ فمینیست‌ چنین‌ می‌پندارند که‌ عقاید «مردانگی» و «زنانگی» که‌ پیش‌ از این‌ مسلم‌ و طبیعی‌ فرض‌ شده‌ بودند، منشأ اجتماعی‌ دارند. «کرستین‌ دلفی» و «مونیک‌ ویتیک» دو تن‌ از معروفترین‌ فمینیستهای‌ فرانسوی، «زاییدن» را فرایند زیستی‌ و طبیعی‌ نمی‌دانند و در برابر، از آن‌ با نام‌ «تولید اجباری» ناشی‌ از ساختار اجتماعی‌ - تاریخی‌ یاد می‌کنند. آنان‌ می‌گویند که‌ زایمان، امری‌ برنامه‌ریزی‌ شده‌ است‌ که‌ زنان‌ وادار به‌ اطاعت‌ از آن‌ می‌شوند. زنان‌ مجبورند که‌ در عین‌ اطاعت‌ از برنامه‌ اجتماعی‌ (زایمان)، آن‌ را طبیعی‌ قلمداد کنند:
«نظریه‌های‌ زیست‌شناختی‌ در مورد تفاوتهای‌ جنسی، مفاهیم‌ اجتماعی‌اند که‌ در خدمت‌ منافع‌ گروهِ‌ از لحاظ‌ اجتماعی‌ مسلط‌اند. زنان‌ به‌ خودی‌ خود طبقه‌ای‌ هستند؛ زیرا مقوله‌ «زن» (چنان‌که‌ مقوله‌ «مرد») نه‌ یک‌ مقولة‌ زیست‌شناختی‌ ثابت، بلکه‌ مقوله‌ای‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ است.»()
در مراحل‌ بعد، نوع‌ شغل‌ زنان‌ و توانایی‌های‌شان‌ را نیز سیاستهای‌ دولت، معین‌ می‌کنند. دیدگاه‌ زنگرایان‌ افراطی، بویژه‌ «دلفی» و «ویتک» نادیده‌ گرفتن‌ واقعیتها و انکار حقایق‌ زیستی‌ است. با ارائه‌ چنین‌ دیدگاهی، مشکل‌ زنان‌ حل‌ نمی‌شود. تردیدی‌ نیست‌ که‌ فرهنگها و عوامل‌ اجتماعی، نقش‌ انکارناپذیری‌ در نوع‌ برخورد با مسائل‌ جنسیتی‌ دارد اما با فرض‌ تاسیس‌ جامعه‌ با امکانات‌ مساوی‌ برای‌ زن‌ و مرد، باز هم‌ زن، مرد نمی‌شود و مرد، زن.()
 ‌نهادهای‌ اجتماعی‌ تاثیرگذار بر رفتار
تاثیرگذاری‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ بر شکل‌گیری‌ رفتار از طریق‌ مکانیسمها و نهادهای‌ مختلف‌ انجام‌ می‌شود. تمام‌ وسائل‌ جامعه‌پذیری‌ بطور عام، در جامعه‌پذیری‌ رفتاری‌ مبتنی‌ بر جنسیت، نقش‌ بازی‌ می‌کند: خانواده، مدرسه، همسالان، وسائل‌ ارتباط‌ جمعی، نهادهای‌ مذهبی‌ و....
 ‌1. خانواده‌
خانواده، کوچکترین‌ واحد اجتماعی‌ و در عین‌ حال‌ مهمترین‌ و مؤ‌ثرترین‌ نهاد جامعه‌پذیری‌ به‌شمار می‌رود. انسان‌ در خانواده‌ به‌ دنیا می‌آید و در آن‌جا پرورش‌ می‌یابد و شخصیت‌ او ساخته‌ و پرداخته‌ می‌شود. دختران‌ و پسران، در خانواده‌ نقش‌ جنسیتی‌ را می‌آموزند. مردانی‌ با درجة‌ مردانگی‌ زیاد، زنانی‌ با درجه‌ زنانگی‌ زیاد را بیشتر می‌پسندند.()
«والدین‌ با ملاحظه‌ این‌که‌ فرزندشان‌ دختر یا پسر است، نوعی‌ جهت‌ در دورة‌ کودکی‌ به‌ آنان‌ می‌دهند و شاخصهای‌ بارز آنان‌ را چشمگیرتر می‌کنند. نوع‌ و طرز پوشاک‌ کودکان، که‌ در مراحل‌ نخست‌ کاملاً‌ مشابه‌ یکدیگر بوده‌ و بتدریج‌ که‌ بدن‌ رشد می‌کند، تغییر می‌یابد. انتخاب‌ اسباب‌ بازیها به‌وسیله‌ والدین، اغلب‌ از همین‌ جا ناشی‌ می‌شود.... در این‌جا نوعی‌ تاثیرپذیری‌ واقعی‌ وجود دارد که‌ از یک‌ لحاظ‌ نوعی‌ الگوی‌ جنسی‌ را از همان‌ دورة‌ اول‌ کودکی‌ ایجاب‌ می‌کند: «گلدبرگ‌ - لوئیس» نشان‌ داده‌اند که‌ این‌ تاثیرپذیری‌ در طول‌ سال‌ اول‌ زندگی‌ آغاز می‌شود و «وارد» نشان‌ داده‌ است‌ که‌ نقش‌ جنسی‌ معمولاً‌ قبل‌ از پنجسالگی‌ پذیرفته‌ شده‌ است. در این‌جا هدف‌ این‌ نیست‌ که‌ فعالیت‌ خود به‌ خودی‌ و اختیاری‌ کودک‌ در نوعی‌ معیار متغیر نتواند چارچوب‌ تحمیلی‌ را در هم‌ بشکند ولی‌ در هر حال، تاثیر محیط‌ خیلی‌ زود وارد میدان‌ شده‌ و ادراک‌ اختلاف‌ دو جنس‌ را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد.»()
کودکان‌ با توجه‌ به‌ سن‌ و تفاوتهای‌ جسمی‌ و جنسی، نوع‌ بازی‌ را انتخاب‌ می‌کنند اما هر چه‌ به‌ دوران‌ بلوغ‌ نزدیکتر می‌شوند، فشارهای‌ فرهنگی، اجتماعی‌ و اقتصادی‌ در گزینش‌ نوع‌ بازی‌ نمایانتر می‌شوند.() «روبین‌ استابن» طی‌ بررسی‌ تاثیر روانی‌ محتوای‌ بازی، یادآور می‌شود که‌ دختر خود را با عروسک‌ همسان‌ می‌گیرد. کودک، عروسک‌ را بر حسب‌ خوب‌ یا بد بودن‌ آن‌ تشویق‌ یا تنبیه‌ می‌کند. اسباب‌بازیهای‌ دختران، عروسکها احساسات‌ دارند در حالی‌ که‌ پسران‌ با اسباب‌بازیهای‌ بی‌جان‌ بازی‌ می‌کنند و در نتیجه‌ تحت‌ تاثیر رفتار دیگران‌ قرار نمی‌گیرند و تنها هدف‌ و انگیزة‌ آنها بازی‌ است. نزدیک‌ به‌ 60% هدایای‌ دختران‌ اسباب‌بازی‌ و بقیه‌ لباس، پول‌ و وسایل‌ تزیین‌ اطاق‌ است‌ اما هدایای‌ پسران‌ را معمولاً‌ وسایلی‌ مانند جعبه‌ شیمی، الکترونیک، میکروسکوپ‌ و... تشکیل‌ می‌دهند.()
«کوماروفسکی» از مطالعات‌ خود دربارة‌ زندگانی‌ خصوصی‌ عده‌ای‌ از دانشجویان‌ دختر چنین‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ در خانواده، با توجه‌ به‌ اهمیت‌ نقش‌ مردانه، دختران‌ به‌ «آشتی‌ دادن‌ نقشهای‌ متعارض» می‌پردازند. از یک‌ طرف، نقش‌ زنانه‌ را می‌آموزند تا براساس‌ آن، حساستر و ملایمتر از مردان‌ و کمتر سلطه‌طلب‌ و ستیزه‌جو باشند و بیشتر از طریق‌ دلربایی‌ به‌ جلب‌ و جذب‌ همکاری‌ مرد بپردازند. از سوی‌ دیگر، نقش‌ «جدید» را یاد بگیرند تا رفتار و وضع‌ نفسانیی‌ شبیه‌ مردان‌ داشته‌ باشند.() در دیدگاه‌ فمینیستها نیز خانواده‌ کانون‌ انتقال‌ نگرشهای‌ مردانه‌ و زنانه‌ به‌ کودکان‌ و درونی‌ کردن‌ آن‌ و تحکیم‌ سلطه‌ مردان‌ بر زنان‌ به‌شمار می‌رود.() با توجه‌ به‌ آموخته‌های‌ درون‌ خانواده‌ است‌ که‌ دختران‌ و پسران‌ یاد می‌گیرند که‌ رفتار متفاوت‌ از یکدیگر داشته‌ باشند.
عوامل‌ اجتماعی‌ - فرهنگی، حتی‌ تعریف‌ از جنسیت‌ را متاثر می‌سازند. در بیشتر جوامع، مذکر بودن‌ به‌ معنای‌ قاطعیت، استواری، قدرت‌ جسمانی، اختیار و منطقی‌ بودن‌ و مونث‌ بودن‌ یعنی‌ صمیمیت، عطوفت، حساسیت‌ و خودآرایی.() در خانواده‌ معمولاً‌ پدران، دوست‌ دارند که‌ پسران‌ را تنبیه‌ بدنی‌ نمایند و دختران‌ را نه؛ کج‌ رفتاری‌ پسران‌ را راحت‌تر بپذیرند تا دختران‌ و به‌ ظواهر و لباس‌ دختران‌ حساسیت‌ بیشتری‌ نشان‌ داده‌ می‌شود. پدران‌ در نگاه‌شان‌ به‌ دختران، محافظه‌کارانه‌ترند تا مادر.() صفاتی‌ مانند خودبسندگی‌ و استقلال، در پسران‌ و ویژگیهایی‌ مانند میل‌ به‌ نزدیکی‌ و ارتباط‌ خواهی‌ و مسؤ‌ولیت‌پذیری‌ در دختران‌ پدید می‌آیند.()
 ‌2. مدرسه‌
پس‌ از خانواده، مدرسه‌ و همسالان‌ مهمترین‌ کانون‌ تاثیرگذار بر رفتار کودکان‌ محسوب‌ می‌شود. در مدرسه‌ رفتار آموزگاران، موارد درسی‌ و سازمان‌ مدارس‌ در امر تمایز بین‌ رفتار دختر و پسر نقش‌ مهم‌ بازی‌ می‌کنند.
الف. سازمان‌ مدارس: مدرسه‌ها در بیشتر جوامع‌ امروزی‌ بشکل‌ مختلط‌ و آموزش‌ همزمان‌ دو جنس‌ فعالیت‌ می‌کنند. با وجود این، رشته‌های‌ آموزشی‌ همسانی‌ ندارند. در رشته‌های‌ درسی‌ تفاوت‌ رعایت‌ می‌شود: بچه‌داری، خانه‌داری، اقتصاد منزل، نقشه‌کشی‌ فنی، خیاطی، برخی‌ از کارهای‌ هنری‌ و غیره‌ مناسبتر با زنان‌ دانسته‌ می‌شوند.
ب. کتب‌ درسی: در بیشتر کشورها، زنان‌ در کتابهای‌ درسی‌ بیشتر نقش‌ مادر را بازی‌ می‌کنند، عرصه‌ فعالیت‌ کودکان‌ نیز برحسب‌ جنسیت، مشخص‌ می‌شود.()
ج. آموزگاران: رفتار معلمان‌ و آموزگاران‌ با دانش‌آموزان‌ دو جنس‌ با توجه‌ به‌ جنسیت‌ صورت‌ می‌گیرد.()
 ‌3. نهادهای‌ مذهبی‌
تمایزگذاری‌ دین، نقش‌ متفاوت‌ زن‌ و مرد را برپایه‌ تفاوتهای‌ فیزیولوژیکی‌ استوار می‌سازد.()
 ‌4. درونی‌سازی/ پذیرش‌
نهادهای‌ فرهنگی‌ - آموزشی‌ نوعی‌ تفاوت‌ رفتاری‌ زن‌ و مرد را القا می‌کنند که‌ عوامل‌ را می‌توان‌ عوامل‌ خارجی‌ تفاوت‌گذاری‌اند. در کنار آن، عامل‌ داخلی‌ وجود دارد که‌ در تحکیم‌ و دوام‌ تمایز قابل‌ توجه‌ است.() برخی‌ از یک‌ توافق‌ ضمنی‌ بین‌ دو جنس‌ از اوان‌ کودکی‌ یاد کرده‌اند که‌ یکی‌ را به‌ طرف‌ اشخاص‌ و دیگری‌ را به‌ طرف‌ اشیا می‌کشاند.()
 ‌5. رسانه‌های‌ گروهی‌
وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ مانند رادیو، تلویزیون، کتاب، مطبوعات، تاتر و سینما در عصر کنونی‌ از ابزارهای‌ مهم‌ القای‌ پیام‌ از مبدأ به‌ مقصد به‌شمار می‌روند. در زمینه‌ تفاوت‌ یا تشابه‌ رفتاری‌ زن‌ و مرد نیز کارایی‌ بسیار دارند.
 ‌ارزیابی‌
برخی، رفتار و خلق‌ و خوی‌ افراد (دو جنس) را به‌ آناتومی‌ آنان‌ بازمی‌گردانند و برخی‌ نیز با رد و انکار تاثیر بعد فیزیکی‌ وجود انسانی، فرهنگ‌ و جامعه‌ را سازنده‌ رفتار می‌دانند. به‌ بیان‌ دیگر، از دید برخی، تفاوت‌ رفتاری‌ زن‌ و مرد ذاتی‌ است‌ و برخی‌ آن‌ را اکتسابی‌ می‌دانند.
طرفداران‌ اکتسابی‌ بودن‌ رفتار، تفاوت‌ فیزیکی‌ و اندامی‌ زن‌ و مرد را منکر نیستند بلکه‌ تمام‌ آنها حتی‌ زنگرایان‌ افراطی، تفاوت‌ اندامی‌ و آناتومیک‌ را می‌پذیرند اما در تحلیل‌ رفتار دست‌ به‌ تقلیل‌گرایی‌ می‌زنند و آن‌ دسته‌ از تفاوتها را یا نادیده‌ می‌گیرند یا به‌ آن‌ اهمیت‌ نمی‌دهند. اعتقاد به‌ تولید اجباری، رویارویی‌ با واقعیتها و قواعد حیات‌ جانداران‌ و انسان‌ به‌شمار می‌رود. افراط‌ گرایان‌ در تاثیرگذاری‌ عوامل‌ اجتماعی، همان‌گونه‌ که‌ به‌ تقلیل‌گرایی‌ دست‌ می‌زنند در سوی‌ دیگر، عوامل‌ اجتماعی‌ را بزرگ‌ جلوه‌ می‌دهند.
با توجه‌ به‌ تفاوت‌ زن‌ و مرد از نظر ژن، کروموزوم، هورمون‌ و اندام‌ و با در نظر گرفتن‌ انعطاف‌ پذیری‌ و استعداد و توانایی‌های‌ انسان، ممکن‌ است‌ چنین‌ نتیجه‌ گرفته‌ شود که‌ منشأ تفاوت‌ رفتاری‌ زن‌ و مرد نه‌ در اجتماع‌ بلکه‌ در وجود هر یک‌ نهفته‌ است؛ منتهی‌ این‌ پتانسیل‌ درونی‌ بدون‌ نقش‌ پرورشی‌ و تربیتی‌ جامعه‌ به‌ ظهور نمی‌رسد و یا به‌ شکل‌ ناقص‌ نمایان‌ می‌شود. جامعه‌ با پذیرش‌ جنس‌ بیولوژیک‌ کودک، نوعی‌ جنس‌ روانی‌ - اجتماعی‌ به‌ وی‌ تحمیل‌ می‌شود.() با توجه‌ به‌ تفاوتها و تنوع‌ وجودی، زنی‌ که‌ رفتار خود را نوعی‌ کاستی‌ و ناشی‌ از جامعه‌ بداند و برای‌ جبران‌ کاستی‌ و زدایش‌ آن، «حریصانه‌ به‌ دنبال‌ تکالیف‌ مردانه‌ برود، او در واقع‌ خود و اهمیت‌ نقش‌ خود را نمی‌شناسد و لذا خویشتن‌ را موجودی‌ حقیر می‌داند و برای‌ جبران‌ این‌ حقارت‌ کاذب‌ پا در جای‌ مردان‌ می‌گذارد.() گذشته‌ از آن، انسان‌ (زن‌ و مرد)، موجود مختار است‌ که‌ در اسارت‌ جامعه‌ و بدن‌ قرار نمی‌گیرد. چنان‌که‌ یاد شد، همة‌ عوامل‌ فیزیکی‌ و فشارهای‌ اجتماعی‌ از زمینه‌های‌ رفتاری‌ است‌ نه‌ علل‌ آن‌ و اگر در سلسله‌ علل‌ رفتاری‌ قرار دارد از علل‌ تامه‌ نیستند بلکه‌ این‌ انتخاب‌ و اراده‌ انسان‌ است‌ که‌ پس‌ از همه‌ زمینه‌ها و انگیزشها، راهی‌ را برمی‌گزیند و یا رها می‌کند.
 ‌جنسیت، ذهن‌ و روانشناختی‌
پژوهشهای‌ انجام‌ شده‌ در زمینه‌ تحصیل‌ و آموزش‌ دختران‌ و پسران، زنان‌ و مردان‌ بیانگر این‌ است‌ که‌ تفاوتهای‌ مهمی‌ بین‌ آنها در عرصة‌ توانایی‌ و استعداد، علائق‌ تحصیلی‌ و رشته‌های‌ مورد علاقه، رفتار و کنش‌ در کلاس، موضوعات‌ مورد مطالعه‌ وجود دارد. نحوه‌ و نوع‌ آموزش‌ همواره‌ بر پیش‌ فرض‌ وجود تفاوتهای‌ اساسی‌ بین‌ دو جنس‌ استوار بوده‌ است. در غرب‌ در دهه‌های‌ 1920 و 1930 دیدگاههای‌ تاکید کننده‌ بر تفاوت‌ برنامه‌های‌ آموزشی‌ دختران‌ و پسران‌ در مباحث‌ آموزش‌ و پرورش‌ بر دلائل‌ زیست‌شناختی‌ استوار بود. به‌ بیان‌ دیگر، بدلیل‌ وجود تفاوتهای‌ زیست‌شناختی‌ بین‌ دو جنس‌ چنین‌ نتیجه‌گیری‌ شد که‌ زن‌ و مرد یا دختران‌ و پسران، هر کدام‌ استعداد و توانایی‌ خاص‌ خود را دارد که‌ نادیده‌ گرفتن‌ آن، در فرایند آموزشی‌ و تحصیلی‌ می‌تواند مشکلاتی‌ را به‌ همراه‌ داشته‌ باشد. بنابراین، برنامه‌های‌ آموزشی‌ بایستی‌ با توجه‌ به‌ آن‌ تفاوتها متفاوت‌ باشند. غربیان‌ در قرن‌ 19 و اوائل‌ قرن‌ 20 به‌ پسران‌ باغبانی‌ و نجاری‌ می‌آموختند و به‌ دختران‌ آشپزی، خیاطی‌ و مهارتهای‌ خانه‌داری. هدف‌ از این‌ نوع‌ آموزش، تربیت‌ مردان‌ ماهر و سربراه‌ و زنان‌ خانه‌دارتر و مادران‌ آماده‌تر برای‌ پرورش‌ فرزندان‌ جامعه‌پذیرتر و مفیدتر بود. حتی‌ نروود(nor wood) در سال‌ 1943 طی‌ گزارشی‌ موفقیت‌ علمی‌ و داشتن‌ اشتغال‌ را قسمت‌ پسران‌ و ازدواج‌ و مادری‌ را قسمت‌ دختران‌ خواند و چنین‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ «دختر به‌ موفقیت‌ علمی‌ نیاز ندارد.»()
 ‌ذهن‌ علمی‌ و حسابگر
برخی‌ مطالعات، موفقیت‌ تحصیلی‌ دختران‌ نسبت‌ به‌ پسران‌ را در سالهای‌ آغازین‌ نشان‌ می‌دهند. در این‌ دوره‌ بندرت‌ اتفاق‌ می‌افتد که‌ دختران‌ به‌ تکرار کلاس‌ مجبور شوند؛ در حالی‌ که‌ در مورد پسران‌ گهگاهی‌ چنین‌ حادثه‌ رخ‌ می‌نماید.() این‌ گزارش‌ بسیار کلی‌ است‌ و رد و پذیرش‌ آن، هر دو دشوار است؛ هر چند برتری‌ کلامی‌ دختران‌ از دوران‌ کودکی‌ مورد تایید قرار گرفته‌ است، چنان‌که‌ در برخی‌ موضوعات‌ درسی، مانند ریاضی، از برتری‌ پسران‌ سخن‌ به‌ میان‌ می‌آید. روان‌شناسان‌ تفاوت‌ پسران‌ و دختران‌ در اعداد و ریاضی‌ در سن‌ قبل‌ از دبستان‌ را، اندک‌ می‌دانند (گاهی‌ از عملکرد یکسان‌ دو جنس‌ در دورة‌ ابتدایی‌ صحبت‌ می‌شود) اما از دورة‌ ابتدایی‌ و پس‌ از آن‌ معمولاً‌ برتری‌ پسران‌ در استدلالات‌ عددی‌ و ریاضی‌ ظاهر می‌شود؛ گرچه‌ این‌ برتری‌ در بازی‌ با اعداد و حل‌ مسائل‌ به‌ یک‌ اندازه‌ نیست(). علاوه‌ بر ریاضی‌ و اعداد، موفقیت‌ و علاقمندی‌ پسران‌ در درس‌های‌ علوم، تاریخ، جغرافیا و ورزش‌ از دورة‌ ابتدایی‌ نمایان‌ می‌باشد. در مقابل، دختران‌ در زبان‌ مادری‌ و بویژه‌ قرائت، نسبت‌ به‌ پسران‌ برترند و به‌ درسهایی‌ مانند زبان‌ خارجی، نقاشی، نمونه‌سازی، موسیقی، و سرود علاقمندی‌ بیشتری‌ نشان‌ می‌دهند. این‌ پژوهش‌ که‌ توسط‌ «نورمن» انجام‌ شد، مورد تایید تحقیقات‌ دیگری‌ در اروپا و امریکا قرار گرفته‌ است.() علی‌رغم‌ برخی‌ اختلافهای‌ جزئی‌ در زمان‌ ظهور برتری‌ پسران‌ در استدلال‌ ریاضی، در دوران‌ راهنمایی، دبیرستان‌ و دانشگاه‌ وفاق‌ بیشتری‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. پسران‌ از ابتدای‌ دوازده‌ سالگی‌ در ریاضیات‌ برتری‌ پیدا می‌کنند و در این‌ زمینه‌ از استعدادهای‌ ویژه‌ای‌ برخوردار می‌شوند.() به‌ گفته‌ «هیلمند»، «این‌ بزرگترین‌ استعداد تجریدی‌ پسران‌ است‌ که‌ آنها را برتر از دختران‌ می‌کند.()
پسران‌ در توانایی‌ بصری‌ - فضایی‌ از حدود 10 سالگی‌ نسبت‌ به‌ دختران‌ برتری‌ فراوانی‌ دارند.() در هر سه‌ نوع‌ توانایی‌ فضایی، مردان‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ موفقترند. در نوع‌ نخست، یا تجسم‌ فضایی، که‌ شخص‌ باید شیء پنهان‌ شده‌ را از میان‌ اشکال‌ پیچیده‌ پیدا کند، تفاوت‌ اندک‌ است. در نوع‌ دوم‌ یا درک‌ فضایی‌ که‌ شخص‌ باید خط‌ عمودی‌ یا افقی‌ را در برابر اطلاعات‌ گمراه‌ کننده‌ تشخیص‌ دهد، مردان‌ موفقترند. در نوع‌ سوم‌ یا چرخش، که‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ جواب‌ درست‌ باید شیئی‌ در ذهن‌ چرخانده‌ شود، تفاوت‌ درکی‌ زیاد است‌ و مردان‌ برترند. از لحاظ‌ استعدادهای‌ حرکتی‌ و مکانیکی، آزمونهای‌ ساختمانی‌ و دهلیزها نیز نتیجه‌ آزمایش‌ مربوط‌ به‌ مردان‌ وضع‌ بهتری‌ دارند.() در ریشه‌یابی‌ برتری‌ مردان‌ و پسران‌ در ریاضی، هندسه، فیزیک، مکانیک، معماری‌ و نقاشی‌ به‌ برتری‌ آنها در تجسم، درک‌ و استعداد فضایی‌ استناد شده‌ است؛ زیرا علوم‌ فوق‌ مستلزم‌ استفاده‌ از توانایی‌ فضایی‌ است‌ که‌ پسران‌ در آن‌ نوعی‌ برتری‌ دارند. افزون‌ بر آن، پسران‌ تمایل‌ بیشتری‌ به‌ اندیشه‌های‌ انتزاعی‌ دارند و هم‌ تجربه‌ بیشتر.
ممکن‌ است‌ در ریشه‌یابی‌ این‌ تفاوتها به‌ امکانات‌ خانواده‌ها و تامین‌ نیازمندیهای‌ آزمایشگاهی‌ پسران‌ در رشته‌های‌ فنی‌ تاکید شود. به‌ عبارت‌ دیگر، امکان‌ دارد خانواده‌ برای‌ رشد استعداد پسران‌ خود وسایل‌ مورد نیاز آنها را تامین‌ کند، اما چنین‌ تسهیلاتی‌ را در اختیار دختران‌ نگذارند. در نتیجه‌ رشد استعداد فنی‌ و علمی‌ پسران‌ و فروماندگی‌ دختران‌ از چنین‌ شرایطی‌ ناشی‌ می‌شود. برخی‌ از محققان، برداشت‌ فوق‌ را موثر می‌دانند اما این‌ مسأله‌ «برای‌ تعیین‌ اختلافات‌ مشهوری‌ که‌ ریشه‌ آن‌ خیلی‌ عمیقتر به‌نظر می‌رسد، کافی‌ نیست.»() تفوق‌ و علاقمندی‌ هر یک‌ از دو جنس‌ در برخی‌ موارد گاهی‌ از آغاز سن‌ آموزش‌ ظهور می‌یابد و گاهی‌ در مراحل‌ بالاتر آموزشی‌ نمایان‌ می‌شود. در هر صورت، چنین‌ وضعیتی‌ دوام‌ می‌یابد و در مراحل‌ بعد در انتخاب‌ رشته‌ها و علاقمندی‌ آنان‌ تاثیر می‌گذارد.
 ‌درک‌ کلامی؛ برتری‌ زنان‌
«ثوراندایک» دریافت‌ که‌ در دورة‌ متوسطه، پسران‌ به‌ رشته‌های‌ علمی‌ و دختران‌ به‌ رشته‌های‌ ادبی‌ گرایش‌ پیدا می‌کنند. «ژوردان» با کنترل‌ و بررسی‌ معلومات‌ علمی‌ و 19000 دانش‌آموز (8 هزار پسر و 11 هزار دختر) متوجه‌ شد که‌ پسران‌ نوعی‌ برتری‌ را نشان‌ می‌دهند. در رشته‌های‌ انسانی‌ در همین‌ دوره‌ پسران‌ در درس‌ تاریخ، جغرافیا و علوم‌ و دختران‌ در زبان‌ انگلیسی‌ از جنس‌ مخالف‌ خود برتر بوده‌اند. برتری‌ دختران‌ در رشته‌هایی‌ مسلم‌ است‌ که‌ عامل‌ کلامی‌ در آن‌ نقش‌ بازی‌ می‌کند. ثوروندایک‌ بر علاقمندی‌ دختران‌ به‌ تحصیلات‌ بازرگانی‌ نیز تاکید کرده‌ است!()
در انگلیس‌ در سال‌ تحصیلی‌ 87 - 1986 در دورة‌ پیش‌ دانشگاهی، دختران‌ در درسهای‌ زبان‌ انگلیسی‌ و فرانسه، زیست‌شناسی، تاریخ‌ و یا هنرهای‌ خلاق‌ رتبه‌های‌ اول‌ تا سوم‌ را به‌دست‌ آوردند و تعداد کمی‌ از پسران‌ در مطالعات‌ بازرگانی‌ و خانه‌داری‌ نمرة‌ قبولی‌ گرفتند؛ در حالی‌ که‌ در درس‌ فیزیک‌ 22 درصد پسران‌ و تنها 9 درصد دختران‌ نمرة‌ بالاتر از قبولی‌ آوردند. این‌ مطالعات‌ نشان‌ داد که‌ پسران‌ رشته‌های‌ ریاضی، علمی‌ و فنی‌ و دختران‌ ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ و خانه‌داری‌ را بیشتر انتخاب‌ و در آن‌ قبول‌ می‌شوند.()
چنانچه‌ به‌ برتری‌ کلامی‌ دختران‌ در دورة‌ کودکی‌ و ابتدایی‌ اشاره‌ شد، این‌ برتری‌ ضمن‌ ادامه‌ در مراحل‌ بعدی‌ حتی‌ در دورة‌ دبیرستان‌ افزایش‌ می‌یابد. برتری‌ کلامی‌ دختران‌ در برگیرنده‌ میزان‌ واژگان، درک‌ مطلب‌ و خلاقیت‌ کلامی‌ می‌باشد. زنان‌ در حفظ‌ ارقام‌ و اشکال‌ هندسی‌ بدون‌ استدلال، بررسی‌ و محاسبه‌ برتر از مردان‌ شمرده‌ شده‌اند. بنابر این، برتری‌ زنان‌ یا جنس‌ مؤ‌نث‌ در سیالی‌ کلام، حافظه‌ و سرعت‌ ادراک‌ نمایان‌ می‌شود.() تحقیقات‌ دیگری، ضمن‌ تایید برتری‌ روانی‌ کلامی‌ زنان، پسران‌ را در ادراک‌ کلامی‌ برتر دانسته‌اند.() گزارش‌ هَدُو(Hadow) در سال‌ 1927، مانند برخی‌ از برداشتهای‌ پیشین، علاقمندی‌ دختران‌ به‌ هنر را به‌ انفعال، احساسات، شهودی‌ بودن‌ و خمودگی‌ بیشتر آنان‌ ارجاع‌ داد.()
 ‌تاثیر علمی‌ تفاوتها
تفاوتها و برتریهای‌ خاص‌ دو جنس‌ که‌ از اواخر دورة‌ ابتدایی‌ بیشتر نمایان‌ می‌شوند، پیامدهای‌ عملی‌ به‌ همراه‌ دارد که‌ بیشتر در وضعیت‌ و نوع‌ کار و اشتغال‌ بروز می‌کند. پژوهشی‌ که‌ روی‌ 39000 نفر انجام‌ شده، نشان‌ می‌دهد که‌ در کاریابی‌ و شغل‌گزینی‌ پسران‌ به‌ کشاورزی، صنعت‌ و تجارت‌ گرایش‌ داشتند؛ درحالی‌ که‌ دختران‌ تدریس، کارهای‌ هنری، دفتری‌ و مشاغل‌ اجتماعی‌ را ترجیح‌ داده‌اند.() «موریس‌ دابس» نیز یادآور می‌شود که‌ دختران‌ بدون‌ توجه‌ به‌ مسؤ‌ولیتها و حوادث‌ به‌ مشاغلی‌ روی‌ می‌آورند که‌ با عنصر کلامی‌ و تماس‌ انسانی‌ مانند پرستاری‌ بیماران، بویژه‌ کودکان، ارتباط‌ دارند. او برخلاف‌ برداشت‌ بالا زنان‌ را علاقمند به‌ تجارت‌ می‌داند.() شکلتون‌ و فلتچر، موفقیت‌ دختران‌ و خانمها را در مشاغلی‌ مانند منشیگری‌ به‌ گنجایش‌ حافظه‌ کلامی‌ و ویژگی‌ حفظ‌ مطالب‌ غیر مرتبط‌ بهم‌ در حافظه‌ باز می‌گردانند. زنان‌ و دختران‌ می‌توانند مطالبی‌ را که‌ هیچگونه‌ ارتباطی‌ با هم‌ ندارند و یا به‌ خود آنان‌ مربوط‌ نمی‌شوند، برای‌ مدت‌ کوتاهی‌ در حافظه‌ خود نگهدارند؛ در حالی‌ که‌ مردها و پسران‌ تنها مطالبی‌ را می‌توانند برای‌ مدت‌ کوتاه‌ حفظ‌ کنند که‌ از ویژگی‌ ارتباط‌ برخوردارند. این‌ ویژگی‌ یک‌ استعداد عملی‌ پنداشته‌ نمی‌شود؛ هرچند در اجرای‌ اعمال‌ یاری‌ می‌رساند.() اکنون‌ مجدداً‌ این‌ سؤ‌ال‌ مطرح‌ می‌شود که‌ آیا این‌ تفاوتها با همان‌ شدت‌ وجود دارد؟ پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ دشوار است. مطالعات‌ انجام‌ شده‌ و نیز انتظارات‌ از دو جنس، از شکاف‌ موجود می‌کاهند.
1. «ترمن» در روند مطالعات‌ متوجه‌ شد که‌ علائق‌ تحصیلی‌ پسران‌ بمراتب‌ کمتر از علائق‌ تحصیلی‌ دختران، به‌ درجه‌ هوشی‌ آنان‌ بستگی‌ دارد. هفتادودو درصد پسران‌ خیلی‌ باهوش، به‌ رشته‌هایی‌ علاقه‌ نشان‌ می‌دهند که‌ پسران‌ عادی؛ یعنی‌ 72% پسران‌ عادی‌ رشته‌هایی‌ را انتخاب‌ می‌کنند که‌ پسران‌ خیلی‌ باهوش‌ برمی‌گزینند و با درجه‌ هوشی‌ پسران‌ عادی‌ تناسب‌ ندارند. دربرابر، ضریب‌ همبستگی‌ بین‌ علایق‌ تحصیلی‌ دختران‌ خیلی‌ باهوش‌ و دختران‌ عادی‌ نزدیک‌ به‌ 17% است. از سوی‌ دیگر، اختلاف‌ در علائق‌ تحصیلی‌ بین‌ دختران‌ و پسران‌ مستعد از افراد عادی‌ کمتر است.() بنابراین، می‌توان‌ گفت‌ که‌ شاخص‌ علائق‌ تحصیلی‌ برای‌ تبیین‌ وجود تفاوتهای‌ دو جنس‌ از کارایی‌ بالا برخوردار نیست‌ و نمی‌تواند حقایق‌ را با درصد اطمینان‌ بیشتر بیان‌ کند.
2. انتظارات‌ و توقعات‌ خانواده‌ در روند پیشرفت‌ پسران‌ و دختران‌ و علائق‌ تحصیلی‌ آنها تاثیر می‌گذارند. از دید والدین، پسرها برای‌ رشته‌های‌ ریاضیات‌ و علمی‌ و فنی‌ مناسبت‌ بیشتری‌ دارند تا دختران.()
فمینیستها چنین‌ انتظارات‌ را مورد حمله‌ قرار می‌دهند و بر این‌ نکته‌ انگشت‌ می‌فشارند که‌ انتظارات‌ تبعیض‌آمیز والدین، کارفرمایان‌ و مدرسه‌ نه‌تنها زنان‌ را از کارهای‌ علمی‌ بازمی‌دارد؛ بلکه‌ از هر نوع‌ درس‌ مانع‌ می‌گردد.
«بسیاری‌ از والدین، آموزگاران‌ و کارفرمایان‌ می‌پرسند وقتی‌که‌ در آینده‌ دختران‌ ازدواج‌ می‌کنند پس‌ فایدة‌ تلاش‌شان‌ برای‌ موفقیت‌ در مدرسه‌ چیست؟»()
3. وضعیت‌ روانی‌ دختران‌ نیز در تداوم‌ موفقیت‌ تحصیلی‌ آنان‌ اثر می‌گذارد:
«دختران‌ پس‌ از کسب‌ موفقیتهای‌ تحصیلی‌ اعتماد به‌ نفس‌ خود را در توانایی‌های‌ هوشی‌ از دست‌ می‌دهند. پسران‌ پس‌ از کسب‌ موفقیتهای‌ تحصیلی‌ از اعتماد به‌ نفس‌ بهتری‌ برخوردار می‌شوند در صورتی‌ که‌ دختران‌ موفق‌ دچار پریشانی‌ و افسردگی‌ می‌گردند.»()
4. پرداختن‌ زنان‌ به‌ کارهای‌ علمی، تحقیقاتی‌ و آزمایشگاهی‌ به‌ معنای‌ نفی‌ استعداد علمی‌ نیست. عدم‌ حضور فعال‌ زنان‌ در چنین‌ کارها را تنها می‌توان‌ بازتاب‌ عدم‌ علاقه‌ زنان‌ به‌ مسائل‌ علمی‌ و تحقیقاتی‌ یا تمایل‌ کمتر آنها به‌ آن‌گونه‌ مسائل‌ دانست. بمرور زمان، که‌ زنان‌ ضرورت‌ حضور خود را در کارهای‌ علمی‌ بیشتر احساس‌ می‌کنند و امکانات‌ بیشتر نیز در اختیار آنها قرار می‌گیرد، آمار زنان‌ شاغل‌ در پروژه‌های‌ علمی‌ و تحقیقی‌ افزایش‌ می‌یابد.()
 ‌نظم‌پذیری‌ و سازگاری‌
آنچه‌ تا کنون‌ بیان‌ شد، مبین‌ برتری‌ یک‌ جنس‌ بر دیگری‌ نبود؛ برتری‌ یک‌ جنس‌ در یک‌ مورد با برتری‌ جنس‌ دیگر در مورد دیگر جبران‌ می‌شود. رفتار دانش‌آموزان‌ دختر و پسر در کلاس‌ نیز از مطالعه‌ پژوهشگران‌ - به‌دور نمانده‌ است. در کلاس‌ انواع‌ متفاوتی‌ از کنشهای‌ متقابل‌ و رفتار وجود دارد که‌ به‌ دو جنس‌ متفاوت‌ مربوط‌ است. این‌ مطلب‌ که‌ رفتار دختران‌ در کلاس‌ متفاوت‌ از پسران‌ است، همزمان‌ مورد تایید زن‌گرایان‌ و روان‌شناسان‌ قرار دارد. زنگرایان‌ که‌ به‌ اهمیت‌ زبان‌ در کلاس‌ درس‌ توجه‌ دارند، می‌پندارند که‌ پسران‌ در کلاس‌ بیشتر حرف‌ می‌زنند و در عین‌ حال‌ اجازه‌ دارند تا بر رفتار متقابل‌ در کلاس‌ استیلا یابند. در مقابل، زنان‌ کمتر صحبت‌ می‌کنند و در امر مشارکت‌ دچار تردید می‌شوند.() روان‌شناسان‌ به‌ سکوت‌ و آرامش‌ بیشتر کلاسهای‌ دخترانه‌ با دید مثبت‌ نگاه‌ می‌کنند. دختران‌ با وجود احتمال‌ پرحرفی، اطاعت‌پذیر و نظم‌پذیرند؛ درحالی‌ که‌ در پسران‌ تمایل‌ به‌ زورگویی‌ و گریز از کار به‌ چشم‌ می‌خورد و سرزنشها به‌ واکنشهای‌ خشم‌آلود تبدیل‌ می‌شود. درسهای‌ مطلوب‌ پسران، درسهای‌ مبارزه‌آمیز است‌ ولی‌ دختران، منفعلانه‌ به‌ درسها گوش‌ می‌کنند و تا از آنها خواسته‌ نشود در فعالیتها مشارکت‌ نمی‌کنند.() مطالعاتی‌ که‌ در دانشگاههای‌ هلند و امریکا به‌ عمل‌ آمده‌اند بر اطاعت، نظم‌ و ترتیب‌ حضور دختران‌ دانشجو در کلاس‌ درس، صحه‌ می‌گذارند. برجستگی‌ ویژگی‌های‌ فوق‌ در دختران، در مجموع، موفقیت‌ و برتری‌ دختران‌ با در امر تحصیل‌ نمایان‌ می‌سازد؛ زیرا ویژگیهایی‌ مانند فرمانبرداری‌ و نظم‌پذیری، روابط‌ میان‌ استاد و شاگرد را تسهیل‌ می‌کند که‌ راندمان‌ تحصیلی‌ را بالا می‌برد. همچنین، روانی‌ کلام‌ دختران‌ فرصت‌ بیشتر برخورداری‌ از اصطلاحات‌ مورد نظر میسر می‌سازد. در عین‌ حال، نباید از یاد برد که‌ دختران‌ بیش‌ از پسران‌ برای‌ مطالعه، وقت‌ صرف‌ می‌کنند.()
 ‌مواد مطالعه‌
دختران‌ از دوران‌ مدرسه‌ کتب‌ تاریخی‌ و یا آثاری‌ را که‌ با احساسات‌ و هیجانات‌شان‌ دمساز باشد، مطالعه‌ می‌کنند و پسران‌ در پی‌ کشف‌ عجایب‌ و مسائل‌ اعجاب‌انگیز می‌باشند، اغلب‌ این‌ اعجاب‌ و شگفتی‌ را در حوادث‌ پر جنب‌ و جوش، در سیاحتها، مسافرتها و تفسیرهای‌ ورزشی‌ جستجو می‌کنند و جستجوی‌ امر فوق‌العاده، بعضی‌ را به‌سوی‌ رمانهای‌ پلیسی، جاسوسی‌ یا خرابکاری‌ می‌کشاند.() بیوگرافی‌ مردان، مقالات‌ علمی‌ و اخبار عمومی‌ توجه‌ پسران‌ را جلب‌ می‌کند؛ درحالی‌ که‌ دختران‌ به‌ بیوگرافی‌ زنان، مطالب‌ مربوط‌ به‌ کودکان، رمانهای‌ عاشقانه‌ نوعی‌ علاقه‌ و امتیاز قایلند. تحقیقات‌ پرسشنامه‌ای‌ «ژوردان» بر روی‌ 3500 کودک‌ و نوجوان‌ 11 تا 18 ساله‌ نیز این‌ مطلب‌ را تایید کرد که‌ پسران‌ کتابهای، پرحادثه‌ و دختران، رمان‌ می‌خوانند. پسران‌ مجلات‌ پرماجرا، علمی‌ و فنی‌ را دوست‌ دارند و دختران‌ مجلاتی‌ با محتوای‌ فعالیتهای‌ زنانه‌ را ترجیح‌ می‌دادند.()
آزمایش‌ «مادام‌ بوم‌گارتن» نیز با تایید نتایج‌ فوق، نشان‌ می‌دهد که‌ اختلاف‌ در موضوعات‌ مورد مطالعه، در دورة‌ ابتدایی‌ چشمگیرتر از دوره‌ متوسطه‌ است. او همچنین‌ نتیجه‌ می‌گیرد که‌ دختران‌ طبقات‌ پایین‌ از لحاظ‌ اولویتهای‌ مورد مطالعه‌ بیشتر به‌ پسران‌ نزدیک‌ می‌شوند تا همجنس‌های‌ خود در طبقات‌ دیگر. در دورة‌ بزرگسالی‌ نیز مردان‌ بیشتر از زنان‌ به‌ موضوعات‌ سیاسی، اقتصادی‌ و ورزش‌ علاقه‌ نشان‌ می‌دهند و زنان‌ به‌ مطالعه‌ مطالب‌ متنوع، آگهی‌ها و عناوین‌ مختلف‌ که‌ از لحاظ‌ اهمیت‌ در مرتبه‌ دوم‌ قرار دارند اقدام‌ می‌کنند.()
 ‌فیلم‌ و موسیقی‌
مطالعات‌ «میچل» بر روی‌ ده‌هزار کودک، علاقة‌ پسران‌ به‌ فیلمهای‌ پرماجرا و جنگی‌ و خنده‌دار و کمیک‌ را نمایان‌ می‌سازد؛ درحالی‌ که‌ فیلمهای‌ مطلوب‌ دختران‌ از نوع‌ فیلمهای‌ غمگین‌ و عاشقانه‌ بوده‌ است. «بیانکا - زازو» بررسی‌ مشابهی‌ را در فرانسه‌ روی‌ افراد بزرگسال‌ از دو جنس، زن‌ و مرد، انجام‌ دادند که‌ نتایج‌ مشابه‌ به‌ دست‌ آمد. در آن‌جا مردان‌ به‌ فیلمهای‌ خشن، بویژه‌ پلیسی، گرایش‌ داشتند و زنان‌ به‌ فیلمهای‌ موزیکال‌ و احساساتی.()
در مورد تفاوتهای‌ موجود بین‌ زن‌ و مرد در تمایل‌ فراگیری‌ موسیقی‌ مطالبی‌ تاکنون‌ به‌دست‌ نرسیده‌ است. مدارک‌ موجود، بر رعایت‌ احتیاط‌ در آموزش‌ موسیقی‌ به‌ دختران‌ تاکید دارد؛ زیرا ممکن‌ است‌ موسیقی‌ در برخی‌ از دختران‌ موجب‌ آشوبهای‌ عصبی‌ و بلوغ‌ زودرس‌ گردد(). و این‌ مسأله‌ تاثیرپذیری‌ بیشتر زنان‌ را نشان‌ می‌دهد.
 ‌جنسیت‌ و رفتار اجتماعی‌
 ‌1. تاثیرپذیری/ تاثیرگذاری‌
زنان‌ در مقایسه‌ با مردان‌ از میزان‌ تاثیرپذیری‌ بیشتری‌ برخودارند. این‌ مسأله‌ اختصاص‌ به‌ بزرگسالی‌ ندارد، بلکه‌ از دوران‌ کودکی‌ و جوانی‌ خود را نشان‌ می‌دهد. دختران‌ زودتر و سریعتر از پسران‌ تحت‌ تاثیر برنامه‌های‌ آموزشی‌ و اصلاحی‌ قرار می‌گیرند.() تاثیرپذیری‌ و احساس‌ همدلی‌ جنس‌ مؤ‌نث، ریشه‌ در عواطف‌ و احساس‌ رقیق‌ آن‌ دارد. به‌ همین‌ دلیل، زنان‌ معمولاً‌ بیشتر از مردان‌ می‌توانند به‌ احساس‌ عواطف‌ دیگران‌ بپردازند و خود را در جایگاه‌ آنان‌ قرار دهند و به‌ دنبال‌ آن، ابراز همدلی‌ کنند. میزان‌ همدلی‌ زنان‌ با دیگران‌ با میزان‌ شدت‌ رنجها و سختیهای‌ افراد آسیب‌ دیده‌ همبستگی‌ مستقیم‌ دارد. «اگلی» و «کارلی» طی‌ مطالعه‌شان‌ دریافتند که‌ سرعت‌ تاثیرپذیری‌ زنان‌ در مقایسه‌ با مردان، بیشتر است‌ و چنانچه‌ پیامهای‌ انتقال‌ یافته‌ و فشارها بر زنان، حالت‌ گروهی‌ و جمعی‌ داشته‌ باشند، میزان‌ اثرپذیری‌ و تغییر رای‌ در آنها شدت‌ می‌گیرد.() برخورداری‌ زنان‌ از چنین‌ ویژگی‌ و انجام‌ رفتار بر حسب‌ آن، زنان‌ را در مقابل‌ برخی‌ از مشاغل‌ که‌ با شدائد و یا القائات‌ زیاد توأم‌ است، آسیب‌پذیر می‌سازد.
 ‌2. اعتماد به‌ نفس‌
مردان‌ در مقایسه‌ با جنس‌ مؤ‌نث‌ از اعتماد بیشتری‌ برخوردارند و روان‌شناسان‌ نیز این‌ مسأله‌ را مورد تایید قرار داده‌اند.() ممکن‌ است‌ به‌ همین‌ دلیل‌ باشد که‌ دختران، عموماً‌ به‌ همراهی‌ دیگران‌ بیشتر تاکید می‌ورزند.() زنانی‌ که‌ از ویژگیهای‌ مانند قاطعیت، استقلال، سلطه‌جویی‌ و برتری‌طلبی‌ بر دیگران‌ برخوردارند، از الگوهای‌ رفتاری‌ مردانه‌ تبعیت‌ می‌کنند.()
 ‌3. دروغگویی‌
زنان، بیشتر از مردان‌ به‌ دروغ‌ توسل‌ می‌جویند؛ چون‌ قوة‌ تخیل‌ آنان‌ با پوشاندن‌ پوشش‌ جذاب، دروغ‌ را به‌ راست‌ و کذب‌ را به‌ حقیقت‌ نزدیک‌ می‌سازد.()
 ‌4. بازی‌ گروهی/ فعالیت‌ گروهی‌
پژوهشهای‌ «اندرسون»، و «بلن‌ کارد» (1982) نشان‌ می‌دهند که‌ زنان، اجتماعی‌تر از مردان‌ هستند و در برابر، مردان‌ از مسئولیت‌پذیری‌ بیشتری‌ برخوردارند. «اَگلی» و «کارلی» در سال‌ 1991 به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ مردان‌ بیش‌ از زنان‌ به‌ رهبری‌ علاقه‌ نشان‌ می‌دهند.() دختران‌ بیش‌ از پسران‌ گروه‌گرا و مشتاق‌ کارهای‌ جمعی‌ هستند؛ هرچند پسران‌ زودتر از دختران‌ گروه‌سازی‌ می‌کنند. تمایل‌ هر دو جنس‌ به‌ گروه‌سازی‌ در اوایل‌ دورة‌ بزرگسالی‌ در حد چشمگیری‌ کاهش‌ می‌یابد. بگفته‌ «آولسن»، دختران‌ از طریق‌ گروهها به‌ مبادله‌ تجارب‌ می‌پردازند و مسایل‌ مربوط‌ به‌ جنسیت‌ را فرا می‌گیرند. در عین‌ حال، گروههای‌ تشکیل‌ یافته‌ از دختران‌ از ویژگیهای‌ سازمانیافتگی، استبداد بیشتر و سختگیری‌ در پذیرش‌ عضو جدید، برخوردارند.() بازیهای‌ خیالی‌ دختران‌ را بیش‌ از پسران‌ به‌سوی‌ خود جلب‌ می‌کند، چنان‌که‌ کودکان‌ باهوش‌ بیشتر از کودکان‌ متوسط‌ به‌ آن‌ رو می‌آورند.() با توجه‌ به‌ ویژگیهای‌ جنس‌ مذکر، بازیهای‌ مورد توجه‌ پسران، بازیهای‌ خشن، پرتحرک‌ و پرخاشگرانه‌اند؛ درحالی‌ که‌ دختران، بازیهایی‌ را ترجیح‌ می‌دهند که‌ با فعالیت، تحرک‌ و خشونت‌ کمتر همراه‌ است.() تفاوت‌ در بازیها که‌ از حدود سنین‌ 7 تا 9 سالگی‌ شروع‌ می‌شود، می‌تواند تحت‌ فشار اجتماعی‌ بروز یابد که‌ از طریق‌ والدین‌ برای‌ ایفای‌ نقش‌ جنسی‌ از سوی‌ کودک، انجام‌ می‌شود.() زمانی‌ که‌ پسران‌ به‌ تحرک‌ و رقابت‌ می‌پردازند، دختران‌ دنبال‌ صمیمیت‌ هستند. دختران‌ کودکستانی‌ با دیگران‌ رفتار ملایمتر از پسران‌ دارند و در برابر بزرگترها تسلیم‌ پذیرند البته، حالت‌ تسلیمی‌ آنها بیشتر در برابر پسران‌ نمایان‌ می‌شود تا دختران‌ همجنس.() پسران‌ تعداد بیشتری‌ را وارد بازی‌ می‌سازند تا شمار بازیگران‌ افزایش‌ یابند اما دختران‌ می‌کوشند آمار همبازیها را کاهش‌ دهند تا به‌ خواست‌ اصلی‌ یعنی‌ صمیمیت‌ دستیابند. در بازی، دختران‌ بیش‌ از پسران‌ به‌ دوستان‌ خود اعتماد می‌کنند و هوای‌ یکدیگر را دارند و برای‌ ایجاد روابط‌ اجتماعی‌ بهتر حرف‌ می‌زنند، از هم‌ صحبتی‌ با یکدیگر لذت‌ می‌برند؛ به‌ افراد کوچکتر از خود یاری‌ می‌رسانند. چنانچه‌ در کودکستانها مشاهده‌ شده‌ است‌ که‌ دختران‌ به‌ مدد یکدیگر می‌روند و در حمل‌ اشیای‌ سنگین، پوشیدن‌ لباس، کفش‌ و بستن‌ دگمه‌ها به‌ کوچکترها کمک‌ می‌کنند و توجه‌ مادرانه‌ نشان‌ می‌دهند، تازه‌ آمده‌ها را دلداری‌ می‌دهند، نوازش‌ می‌کنند، در آغوش‌ می‌گیرند و می‌بوسند؛ درحالی‌ که‌ پسران‌ دوست‌ دارند با بزرگترها معاشرت‌ نمایند و از کنار افراد کوچکتر و تازه‌ وارد با بی‌تفاوتی‌ می‌گذرند.()
 ‌5. دیگرخواهی/ خودخواهی‌
از جمله‌ تفاوتهای‌ رفتاری‌ دو جنس‌ در نحوة‌ نگرش‌ به‌ «خود - دیگر» است. روان‌شناسان‌ زیادی‌ بر این‌ نکته‌ تاکید دارند که‌ زنان، بیشتر «دیگرخواهند» و مردان‌ خودخواه. یعنی‌ زنان، هستی‌ خود را برای‌ دیگران‌ می‌خواهند و خوشیها و آرزوهای‌ خود را بر مدار هستی‌ کسانی‌ استوار می‌سازند که‌ دوست‌ دارند: همسر، فرزند، پدر و مادر و...؛ در حالی‌ که‌ مردان، دیگران‌ را برای‌ خود می‌خواهند و خود و مصالح‌ خود را محور روابط‌ با دیگران‌ قرار می‌دهند.() زنان‌ در زمینه‌ همکاری‌ و همدردی‌ از حساسیت‌ بیشتری‌ برخوردارند و گویا به‌ همین‌ دلیل، همکاری‌ را بر رقابت‌ ترجیح‌ می‌دهند() و به‌ گفته‌ «کوهن»، اصلا، زنان‌ توانایی‌ بیشتری‌ برای‌ درک‌ و فهم‌ افکار 0و احساسات‌ دیگران‌ دارند و می‌توانند واکنشهای‌ عاطفی‌ افراد را نسبت‌ به‌ موضوعات‌ گوناگون‌ تقلید کنند.()
البته، این‌ مطلب‌ که‌ مردان‌ خود را محور قرار می‌دهند و همه‌ چیز را برای‌ خود می‌خواهند و احساس‌ یاری‌گری‌ ندارند، بیانگر تمام‌ مسأله‌ نیست‌ و احساس‌ دیگرخواهی‌ و یاری‌رسانی‌ در مردان‌ را انکار می‌کند. خودگرایی‌ زنان‌ به‌ شکل‌ دیگر، یعنی‌ خودآرایی‌ بروز می‌کند. دختران‌ و زنان‌ بیشتر از پسران‌ و مردان‌ به‌ قد و قامت‌ و زیبایی‌ خود عشق‌ می‌ورزند و زمان‌ بیشتری‌ برای‌ رسیدگی‌ به‌ این‌ امور اختصاص‌ می‌دهند.() زنان‌ در موقعیتهای‌ احساسات‌ برانگیز برای‌ یاری‌ رسانی‌ فعال‌ می‌شوند، اما مردان‌ در موقعیتهایی‌ تمایل‌ به‌ یاری‌ نشان‌ می‌دهند که‌ احساس‌ قهرمانی‌ کنند. براساس‌ تحقیقات‌ «کرولی»، «مردان‌ بیشتر در موقعیتهای‌ خطرآفرین، ایفای‌ نقش‌ می‌کنند. به‌ علاوه‌ بررسیها نشان‌ می‌دهند که‌ فعالیتهای‌ یاری‌ رسانی‌ مردان‌ تابع‌ حضور دیگران‌ می‌باشد، به‌ این‌ معنا که‌ چنانچه‌ دیگران‌ شاهد یاری‌گری‌ فرد یاری‌ رسان‌ باشند، احتمال‌ نقش‌آفرینی‌ مردان‌ بیشتر می‌شود. یاری‌ رسانی‌ای‌ که‌ مستلزم‌ خطر بوده‌ و همراه‌ با مشاهده‌ کنندگان‌ باشد جزء نقشهای‌ اجتماعی‌ مردان‌ محسوب‌ می‌شود.»() دست‌ زدن‌ به‌ اعمال‌ مخاطره‌آمیز تا سن‌ 10 سالگی‌ ظاهراً‌ ارتباطی‌ با جنسیت‌ کودکان‌ ندارد و از سن‌ 11 سالگی‌ تمایل‌ به‌ مخاطره‌جویی‌ در پسران‌ در مقایسه‌ با دختران‌ بیشتر می‌شود.() لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ که‌ رفتار افراد تحت‌ تاثیر دیگران‌ و نقش‌ آفرینی‌ تابع‌ حضور دیگران، یک‌ قاعده‌ کلی‌ نیست‌ و از فرهنگ‌ جامعه‌ اثر می‌پذیرد.
 ‌6. استقلال/ وابستگی‌
بیشتر از مردان‌ به‌عنوان‌ موجود مستقل‌ و از زنان‌ به‌عنوان‌ موجودات‌ دیگرگرا، منعطف‌ و وابسته‌ یاد می‌شود؛ هر چند دربارة‌ شروع‌ چنین‌ رفتاری‌ همسویی‌ بین‌ پژوهشگران‌ و کارشناسان‌ دیده‌ نمی‌شود. بعضی‌ این‌ وضعیت‌ را در دوران‌ کودکی‌ تایید می‌کنند؛() در حالی‌ که‌ برخی، مساله‌ روحیه‌ وابستگی‌ یا چنین‌ تفاوتی‌ را در کودکان‌ خردسال‌ مورد تردید قرار می‌دهند و بر این‌ باورند که‌ چنین‌ جهت‌گیری‌ در اوایل‌ دوران‌ بلوغ‌ شروع‌ و بتدریج، تثبیت‌ می‌شود.() به‌ هر حال، زنان‌ ترجیح‌ می‌دهند که‌ به‌جای‌ ایفای‌ نقش‌ مستقل، بیشتر سازگار شونده‌ باشد و مورد توجه‌ و احترام‌ مردان‌ قرار گیرند؛ بگونه‌ای‌ که‌ بین‌ افزایش‌ سازگاری‌ و انعطاف‌پذیری‌ زنان‌ و میزان‌ حرمت‌گذاری‌ مردان‌ به‌ زنان‌ همبستگی‌ مستقیم‌ وجود دارد. حتی‌ گفته‌ می‌شود که‌ اهمیت‌ دادن‌ زنان‌ به‌ توجه‌ و تحسین‌ مردان‌ بیشتر از بها دهی‌ به‌ مسائل‌ و لذات‌ جنسی‌ می‌باشد.
ریشه‌ چنین‌ تفاوتی‌ (استقلال‌طلبی‌ مرد/ وابستگی‌ زن) را به‌ عاطفی‌ بودن‌ شدید، ضعف‌ جسمانی، عدم‌ رشد عقلانی‌ و سلامت‌ فطری‌ و اخلاقی‌ زنان‌ باز می‌گرداند. این‌ ویژگیها که‌ بیشتر ریشه‌ فیزیولوژیکی‌ دارند، زنان‌ را وا می‌دارند که‌ تحت‌ نظر پدر یا شوهر خود زندگی‌ کنند. بگفته‌ «کلیودالسون»، زنان‌ از مرئوس‌ بودن، بیشتر لذت‌ می‌برند تا رئیس‌ بودن.() زنان، مردانی‌ با صلابت، شجاعت‌ و تدبیر را بیشتر می‌پسندند و احساس‌ نشاط‌ می‌کنند. زن‌ و مرد از نظر آفرینش‌ دارای‌ وحدت‌ نوعی‌ می‌باشند و از لحاظ‌ استعداد و از جمله‌ نیروی‌ عقل‌ همانندیهای‌ بسیار دارند، اما رشد عقلانی‌ و یا به‌ کارگیری‌ نیروی‌ عقل‌ زنان‌ همسطح‌ مردان‌ نمی‌باشد؛ زیرا شدت‌ عاطفه‌ و احساساتی‌ بودن، زمینه‌ شکوفایی‌ عقل‌ را در زنان‌ محدود می‌سازد. خانم‌ «لامبر» نیز هنگام‌ سخن‌ از نقصان‌ عقلانی‌ زنان، به‌ «شدت‌ عاطفه»، اشاره‌ دارد:
«در زن‌ قدرت‌ عقل‌ ناقص‌ است؛ زیرا عاطفه‌ قدرتمندش‌ او را بازی‌ می‌دهد. ما زنان‌ در عین‌ تیزهوشی‌ و ادراک‌ سریع، افکارمان‌ در مسائل‌ اجتماعی‌ ارتباط‌ و پیوستگی‌ ندارند.»()
بنابراین، عدم‌ توازن‌ عواطف‌ و عقل‌ و رشد سریعتر عواطف‌ در زنان، مردان‌ را خودگراتر به‌ بار می‌آورد. در همان‌ حال، چنین‌ بی‌تعادلی‌ در مردان‌ نیز وجود دارد: کاستی‌ عاطفه. دیدگاهی‌ که‌ به‌ وحدت‌ نوعی‌ زن‌ و مرد و تساوی‌ استعدادها قائل‌ است، نابرابری‌ در رشد عقل‌ و عاطفه‌ در زن‌ و مرد را با وظایف‌ تکوینی‌ آنها سازگارتر می‌داند. زنان‌ با قدرت‌ عواطف‌ و مردان‌ با قدرت‌ عقل‌ به‌ حفظ، جذب‌ و تداوم‌ خانواده‌ و نسل‌ انسانی‌ کمک‌ می‌کند و در نهایت‌ هر دو یک‌ واحد کامل‌ را می‌سازد.
 ‌7. لبخند زدن‌
زنان‌ بیشتر از مردان، لبخند به‌ لب‌ دارند و تبسم‌ می‌کنند. «کورنر»، چنین‌ تفاوت‌ را به‌ دورة‌ اولیه‌ نوزادی‌ باز می‌گرداند و ریشه‌ آن‌ را به‌ تفاوتهای‌ جنسیتی‌ می‌رساند. دخترها بیشتر از پسران‌ لبخند می‌زنند و این‌ عمل‌ بشکل‌ خود بخودی‌ انجام‌ می‌شود.() زنان‌ بیش‌ از دوبرابر مردان‌ لبخند می‌زنند ولی‌ این‌ عمل‌ بیانگر شادکامی، خوشحالی‌ و نشاط‌ آنان‌ نیست.() صاحب‌ نظران، این‌ حرکت‌ زنان‌ را حرکتی‌ صلح‌طلبانه‌ می‌دانند.
 ‌8. رازداری‌
برخی‌ از تحقیقات، برتری‌ دختران‌ را بر پسران‌ در امر رازداری‌ نشان‌ می‌دهد. در فعالیتهای‌ سیاسی‌ نیز مشخص‌ شده‌ است‌ که‌ پسران‌ زودتر از دختران، اسرار را لو می‌دهند.()
 ‌9. حسادت‌
پدیده‌ حسادت‌ در روابط‌ میان‌ دختران‌ بیشتر به‌ چشم‌ می‌خورد تا روابط‌ میان‌ پسران.()
 ‌10. تعصب‌
روان‌ شناسان‌ بر این‌ نکته‌ تاکید دارند که‌ پسران‌ نسبت‌ به‌ دختران‌ متعصب‌ترند.()
 ‌11. پرخاشگری/ ملایمت‌
پرخاشگری‌ جنس‌ نر در میان‌ حیوانات‌ و انسانها فراوان‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. این‌ ویژگی‌ از تفاوتهای‌ مهم‌ زن‌ و مرد را از نظر رفتاری‌ تشکیل‌ می‌دهد. گرایش‌ به‌ پرخاشگری‌ تقریبا از سن‌ دو سالگی‌ بین‌ کودک‌ دختر و پسر تمایز ایجاد می‌کند. خشونت‌ رفتاری‌ در میان‌ کودکان‌ مذکر، رایجتر از دختران‌ است. بگفته‌ «ترمن»، پسران‌ از اوایل‌ کودکی‌ در مقایسه‌ با دختران، پرخاشگری‌ و بدخلقی‌ زیادتری‌ از خود نمایان‌ می‌سازند. دختران‌ مهربانتر، رامتر و متمایل‌ به‌ همرنگی‌ اجتماعی‌ بیشتر هستند.() در دوران‌ بلوغ‌ نیز پسران‌ در انجام‌ اعمال‌ خود بکارانه‌ و جسورانه‌ جرئت‌ بیشتری‌ از خود نشان‌ می‌دهند. در برابر، دختران‌ بیشتر دارای‌ صفات‌ اطاعت‌پذیری، انفعالی‌ و تلقین‌پذیری‌ هستند و در برابر تاثیرات‌ محیطی، زمینه‌ تاثیرپذیری‌ بیشتری‌ دارند. با فرض‌ وجود پرخاشگری‌ در زنان، از لحاظ‌ شدت‌ به‌ شکل‌ خفیفتری‌ ظاهر می‌شود. در بزرگسالی‌ نیز مردان‌ بشکل‌ مستقیم‌ و غیر مستقیم‌ بیش‌ از زنان‌ جسارت‌ و ستیزه‌جویی‌ از خود نشان‌ می‌دهند. البته، پرخاشگری‌ زنانه‌ بیشتر به‌ صورت‌ خشونت‌ کلامی‌ ظاهر می‌شود در حالی‌ که‌ پرخاشگری‌ مردانه‌ به‌ اشکال‌ بدنی‌ و کلامی‌ بروز می‌کند.
ریشه‌ پرخاشگری‌ مردان‌ و ملایمت‌ رفتاری‌ زنان‌ در دو چیز نهفته‌ است: عوامل‌ زیستی‌ و اجتماعی. از لحاظ‌ زیستی‌ می‌توان‌ به‌ ترشح‌ هورمون‌ تستوسترون‌ و بیضه‌ها در مردان‌ اشاره‌ کرد. افزایش‌ این‌ هورمون‌ در مردان، با افزایش‌ پرخاشگری‌ رابطه‌ مستقیم‌ دارد؛ در حالی‌ که‌ تزریق‌ چنین‌ هورمونی‌ در زنان‌ اثر معکوس‌ به‌جا می‌گذارد.
 ‌محل‌ نمودار
«الیوت» از تحقیقات‌ (1992) خود نتیجه‌ می‌گیرد که‌ نیمکره‌های‌ مغز و هیپوتالاموس‌ نیز در پرخاشگری‌ نقش‌ دارد. در کنار عوامل‌ زیستی، باید از نقش‌ فرهنگ‌ و جامعه‌ یاد کرد. تمام‌ نهادهای‌ موثر در جامعه‌پذیری‌ ضمن‌ قبول‌ جنس‌ بیولوژیک‌ افراد، از دوران‌ کودکی‌ رفتار متفاوتی‌ را از جنس‌ مذکر و مؤ‌نث‌ می‌طلبند: پسران‌ و مردان‌ رفتار آمرانه‌ داشته‌ باشند و زنان، شیوه‌ ملایم‌ در پیش‌ گیرند.()
 ‌12. رفتارگرایی/ گفتارگرایی‌
عملگرایی‌ و قولگرایی‌ به‌ ترتیب‌ از ویژگیهای‌ نسبتاً‌ پذیرفته‌ شده‌ مرد و زن‌ به‌شمار می‌آیند. هر یک‌ از دو جنس‌ در رویارویی‌ با مشکلات‌ به‌ اشکال‌ متفاوت‌ برخورد می‌کند. پسران‌ احساسات‌ خود را از طریق‌ رفتار و عمل‌ بیان‌ می‌کنند؛ در حالی‌ که‌ دختران‌ شفاهاً‌ ابراز احساسات‌ می‌کنند. البته‌ از این‌ جهت‌ که‌ رفتار ممکن‌ است‌ بر پایه‌ تفکر استوار نباشد، هر دو جنس‌ با هم‌ تفاوتی‌ ندارند، به‌ بیان‌ دیگر، یک‌ دختر ممکن‌ است‌ بدون‌ تفکر به‌ صحبت‌ کردن‌ بپردازد و یک‌ پسر به‌ عمل. همچنین، یک‌ مرد از طریق‌ حل‌ کردن‌ جزئیات‌ مبهم‌ یک‌ مسأله‌ به‌ کمال‌ می‌رسد، زن‌ نیز از طریق‌ صحبت‌ کردن‌ با جزئیات‌ بیشتر راجع‌ به‌ مشکلاتش‌ به‌ تعالی‌ می‌رسد.() زنان‌ برای‌ حل‌ مشکلات‌ حال‌ و آینده‌اش‌ با دیگران‌ صحبت‌ می‌کنند و هرچه‌ بیشتر صحبت‌ کنند به‌ آرامش‌ بیشتری‌ دست‌ می‌یابند. برای‌ زنان، مشارکت‌ دادن‌ دیگران‌ در مشکل‌ خود و طرح‌ مسأله‌ با دیگران، نشانه‌ای‌ از عشق‌ و اطمینان‌ است‌ نه‌ مزاحمت‌ و تحمیل() زنان‌ زمانی‌ که‌ با مشکل‌ روبه‌رو شوند، به‌ دنبال‌ جستجوی‌ راه‌ حل‌ فوری‌ برنمی‌آیند بلکه‌ تلاش‌ می‌کنند تا به‌ آرامش‌ برسند که‌ دستیابی‌ به‌ چنین‌ هدفی‌ را از طریق‌ صحبت‌ با دیگران‌ میسر می‌سازند().
تفاوتهای‌ روانی‌ میان‌ زن‌ و مرد، امری‌ پذیرفته‌ شده‌ است‌ اما این‌ پذیرش‌ بدان‌ معنا نیست‌ که‌ چنین‌ تفاوتهایی‌ بطور مطلق‌ واقعیت‌ دارد. پژوهشهای‌ موجود تنها بطور کلی‌ و در حد اندازة‌ میانگین‌ صادق‌ است. زنانی‌ با ویژگیهای‌ مردانه‌ و مردانی‌ با صفات‌ زنانه‌ وجود دارند. مطالعات‌ نشان‌ می‌دهند دخترانی‌ که‌ از شرایط‌ تربیتی، آموزشی‌ و اجتماعی‌ همسطح‌ با پسران‌ برخوردار باشند، از لحاظ‌ منطقی‌ بودن، اجتماعی‌ بودن، قدرت‌ تحلیلگری‌ و تمایل‌ به‌ پیشرفت، تفاوت‌ زیادی‌ با پسران‌ ندارند. در محیط‌های‌ روشنفکری‌ که‌ زمینه‌ بهره‌گیری‌ از امکانات‌ مساوی‌ برای‌ دو جنس‌ بیشتر از محیط‌ کارگری‌ فراهم‌ است‌ و حتی‌ دختران‌ دبیرستانی‌ و دانشسراها تا حد زیادی‌ به‌ الگوی‌ ثابت‌ مردانه‌ نزدیک‌ می‌شوند.() علی‌رغم‌ چنین‌ همسانی‌ها، اصل‌ تفاوت‌ انکارناشدنی‌ است‌ که‌ به‌ گفتة‌ «گزل» مبنای‌ عضوی‌ و سرشتی‌ دارد و تشویقها و ممنوعیتهای‌ فرهنگی‌ آنها را به‌وجود نمی‌آورد بلکه‌ تنها تقویت‌ می‌کند.()
«اختلافات‌ موجود، آنقدر به‌ نسبت‌ افراد تغییر کرده‌ و متفاوت‌ است‌ که‌ علم‌ روان‌شناسی‌ باید هر نوع‌ تصوری‌ را دربارة‌ طبقه‌بندی‌ سفت‌ و سخت‌ ویژگیها را برحسب‌ جنس‌ افراد بکلی‌ فراموش‌ کند. به‌ عبارت‌ دیگر، روان‌شناسی‌ نمی‌تواند در این‌ مورد به‌ «آری» یا «نه» اکتفا کند بلکه‌ می‌تواند بین‌ «بیشتر» و «کمتر» یکی‌ را انتخاب‌ کند. «جنس»، مسأله‌ «همه‌ یا هیچ» نیست: هر فردی‌ کم‌ و بیش‌ «مرد» و کم‌ و بیش‌ «زن» است، زیرا به‌ درجات‌ مختلف‌ از مقداری‌ ویژگیهای‌ روانی‌ «مردانه» و «زنانه» برخوردار است... . بدون‌ شک، بین‌ زنان‌ و مردان، اختلافات‌ قابل‌ توجهی‌ به‌عنوان‌ گروههای‌ انسانی‌ وجود دارد ولی‌ تنوع‌ زیاد بین‌ افراد، تداخل‌ چشمگیر طبقه‌بندیها را ایجاب‌ می‌کند.(»)
 ‌جنسیت‌ و اشتغال‌
 ‌پایه‌های‌ اختلاف‌
زن‌ و مرد در طول‌ تاریخ‌ حیات‌ بشری، همدم‌ و همکار و یاور همدیگر بوده‌اند. اصولاً‌ تاریخ‌ بدون‌ این‌ همکاری‌ شکل‌ دیگری‌ به‌ خود می‌گرفت، اگر نگوئیم‌ که‌ در فرایند حرکت‌ خود دچار ایست‌ می‌گردید. در میان‌ انواع‌ همکاری، می‌توان‌ از تقسیم‌ کار نانوشته‌ای‌ نام‌ برد. چنین‌ تقسیم‌ کاری‌ هیچگاه‌ به‌ تعارض‌ و جنگ‌ میان‌ مردان‌ و زنان‌ نینجامید؛ هرچند با گذشت‌ زمان، منتقدانی‌ پیدا کرد. شناخته‌ شده‌ترین‌ نوع‌ تقسیم‌ کار، دسته‌بندی‌ مشاغل‌ و کارها به‌ درونی‌ و بیرونی‌ بوده‌ است‌ که‌ در آن، کارهای‌ بیرون‌ از منزل‌ را مردان‌ و درون‌ خانه‌ را زنان‌ هدایت‌ و رهبری‌ می‌کردند. در یک‌ تقسیم‌بندی‌ دیگر، مردان‌ معمولاً‌ کارهای‌ سخت‌ و نیازمند فیزیک‌ قوی‌ را انجام‌ می‌دادند و زنان‌ به‌ کارهای‌ ظریفتر می‌پرداختند (در برخی‌ موارد چنین‌ دسته‌بندی‌ رعایت‌ نشده‌ است). اکنون‌ این‌ سوال‌ مطرح‌ می‌شود که‌ چنین‌ تقسیم‌ کاری‌ بر چه‌ پایه‌ای‌ استوار است؟ آیا می‌توان‌ آن‌ را نادیده‌ گرفت؟ قدرت‌ بدنی‌ و روانی، فرهنگ‌ و ارزشهای‌ جامعه‌ و شأن‌ و مقام‌ از عوامل‌ اثرگذار بر پیدایش‌ و تداوم‌ تقسیم‌ کار بین‌ دو جنس‌ به‌ حساب‌ می‌آیند.
 ‌1. قدرت‌ فطری‌
این‌ برداشت‌ که‌ از لحاظ‌ آفرینشی، بدن‌ مردان، قوی‌تر است‌ از رهیافتهای‌ دیرینه‌ و پرسابقه‌ای‌ در توجیه‌ اختلاف‌ زن‌ و مرد در نوع‌ مشاغل‌ به‌شمار می‌رود.() بعلت‌ تفاوت‌ در نیروی‌ جسمانی، کارهایی‌ مانند شکار، کشاورزی، آهنگری، حمل‌ و نقل‌ و جنگ‌ به‌عنوان‌ کارهای‌ دشوار بر دوش‌ مردان‌ بود و پخت‌ و پز، نظافت، شستشو و رسیدگی‌ به‌ فرزندان‌ وظیفه‌ زنان.
 ‌2. ظرافت‌ جنس‌ مؤ‌نث‌
زنان‌ بنابه‌ ظرافت‌ روانی‌ و عصبی‌ نباید به‌ کارهایی‌ گمارده‌ شوند که‌ خشن‌ و درهم‌ کوبنده‌ است. در دنیا هنوز به‌ دختران‌ سفارش‌ می‌شود که‌ به‌ دلیل‌ وجود صحنه‌های‌ دردناک‌ و فشار عصبی، از انتخاب‌ شغل‌ پزشکی‌ خودداری‌ ورزند و به‌ کارهایی‌ رو آورند که‌ نه‌تنها با صحنه‌های‌ دردآور توأم‌ نباشند بلکه‌ آرامش‌بخش‌ نیز باشند، مانند پرستاری‌ و مامایی. البته‌ در این‌ مرحله‌ یک‌ گام‌ به‌ جلو گذاشته‌ شده‌ است‌ و مشاغلی‌ مانند پرستاری‌ و مامایی‌ برای‌ زنان‌ دانسته‌ می‌شود.() زنان‌ با توجه‌ به‌ ویژگیهای‌ روانی‌ خود از انجام‌ چنین‌ کارهایی‌ لذت‌ می‌برند.
 ‌3. مقام‌ والای‌ مادری‌
تلقی‌ ناسازگاری‌ بین‌ کارها برون‌ از خانه‌ و مقام‌ مادری، به‌عنوان‌ یک‌ برداشت، فعالیت‌ زنان‌ را در مشاغل‌ متعارض‌ با وظیفه‌ مادری‌ نادرست‌ می‌انگارد. «ژان‌ السون»، مورخ‌ نامور، در کتاب‌ «دنیا از آن‌ زنان‌ است»(1870 م)، تصور قاضی‌ شدن‌ یا وکیل‌ شدن‌ زنان‌ را رد می‌کند و چنین‌ کارهایی‌ را مخالف‌ شأن‌ و مقام‌ والای‌ مادری‌ می‌داند؛ و از دید او آن‌گونه‌ کارها «مضحک‌ و مسخره» شمرده‌ می‌شد. «ژول‌ لیمون» و «الکساندر دوما»، اشتغال‌ زنان‌ به‌ کارهای‌ دفتری‌ یا اداری‌ را «خروج‌ از زنانگی» دانسته‌اند.() مخالفان‌ برداشتهای‌ فوق‌ از اشتغال‌ زنان‌ در کلیة‌ مشاغل‌ طرفداری‌ می‌کنند و نتیجه‌ می‌گیرند که‌ با اشتغال‌ زنان‌ در کارهای‌ مردانه، نه‌ مخشان‌ ترکید و نه‌ تخمدانشان‌ خشکید.»()
در همان‌ حال‌ باید یادآور شد که‌ اشتغال‌ و توفیق‌ زنان‌ در مشاغل‌ پزشکی، تساوی‌ توانایی‌های‌ عصبی‌ و روانی‌ مردان‌ و زنان‌ را با درصد بالا منعکس‌ نمی‌کند. امروزه‌ ادعای‌ تساوی‌ زن‌ و مرد در انجام‌ شغل‌ پزشکی‌ از سوی‌ زن‌ گرایان‌ عمدتاً‌ در کشورهایی‌ اتفاق‌ می‌افتد که‌ مشاغل‌ از لحاظ‌ دشواری‌ یا سهولت‌ انجام‌ به‌ هم‌ نزدیک‌ شده‌اند. از باب‌ نمونه، پیشرفت‌ تکنولوژی‌ و استفاده‌ از آن‌ در پزشکی‌ بسیاری‌ از درد و رنجها و صحنه‌های‌ دردناک‌ عمل‌ را از بین‌ برده‌ است‌ و در نتیجه‌ زن‌ و مرد پزشک‌ با به‌ کارگیری‌ امکانات‌ می‌توانند کارها را انجام‌ دهند. در عین‌ حال، تفاوتهای‌ روانیِ‌ (مانند تفاوتهای‌ فیزیکی) دو جنسِ، غیرقابل‌ انکار است. اگر مردان‌ به‌ کار و تکنولوژی‌ و مظاهر تمدنی‌ بسیار بها می‌دهند، زنان‌ ترجیح‌ می‌دهند که‌ با حفظ‌ روابط‌ دوستانه، با هماهنگی‌ و تعاون‌ زندگی‌ کنند.() با وجود نیازمندی‌ به‌ هر دو جنس‌ در قاموس‌ آفرینش‌ و مکمل‌ بودن‌ زن‌ و مرد، برای‌ هر یک‌ (با وجود وظایف‌ مشترک) کارکردهای‌ خاصی‌ در نظر گرفته‌ شده‌ است‌ که‌ تنها فرد مؤ‌ظف‌ می‌تواند بنحو احسن‌ از عهدة‌ انجام‌ آن‌ برآید. به‌ بیان‌ دیگر، زن‌ و مرد، سنگربانان‌ دو سنگرند و چنانچه‌ هر یک، سنگر خود را رها کند، جامعه‌ از آن‌ ناحیه‌ آسیب‌پذیر می‌شود. زنی‌ که‌ وظایف‌ خود را فراموش‌ کرده‌ و حریصانه‌ به‌ دنبال‌ تکالیف‌ مردانه‌ برود، در واقع‌ خود و اهمیت‌ نقش‌ خود را نمی‌شناسد و لذا خویشتن‌ را موجودی‌ حقیر می‌داند و برای‌ جبران‌ این‌ حقارت‌ کاذب‌ پا در جای‌ مردان‌ می‌گذارد.()
با پذیرش‌ وجود تفاوت‌ در توانایی‌های‌ زن‌ و مرد در انجام‌ کار، مفهوم‌ تقسیم‌ کار استوار بر پایه‌ جنسیت، مسؤ‌ولیت‌ مراقبت‌ از کودکان‌ و کار خانگی‌ را برعهدة‌ زنان‌ می‌گذارد.() از سوی‌ دیگر، مطالعات‌ و تحقیقات‌ گستردة‌ «مردوک» دربارة‌ توزیع‌ فعالیتهای‌ اقتصادی‌ میان‌ زن‌ و مرد در میان‌ 224 جامعه‌ در سراسر جهان، چنین‌ می‌نماید که‌ در 168 مودر یا 75% آنها کارهای‌ زیر جزء وظایف‌ ویژه‌ زنان‌ به‌ حساب‌ می‌آمد: آسیاب‌ کردن، تهیه‌ آب، آشپزی، تامین‌ مواد سوختی‌ و جمع‌آوری‌ محصولات‌ گیاهی، کنسرو گوشت‌ و ماهی، خیاطی‌ و وصله‌ البسه، بافتن‌ حصیر و ساختن‌ ظروف‌ سفالی. در این‌ کارها، حیطه‌ فعالیت‌ زنان‌ گسترده‌ و فراتر از خانه‌ بود اما خیلی‌ دور از آن‌ نبود. در برابر، در 75% جوامع‌ فوق‌ کارهایی‌ که‌ مردان‌ انجام‌ می‌دادند عبارت‌ بودند از: شبانی‌ 84% صید ماهی‌ 86%، صید پستانداران‌ دریایی‌ 98%، قطع‌ درختان‌ 92%، دامگذاری‌ 95%، کار در معادن‌ فلزات‌ و سنگ‌ 95%، شکار 98% و جنگ. در تمام‌ این‌ موارد، مردان‌ ناگزیر بودند از خانه‌ خود دور شوند و محیط‌ و اطراف‌ خود را بشناسند.()
بدین‌ ترتیب، امروزه‌ در جوامع‌ صنعتی‌ و غیرصنعتی‌ عرصة‌ فعالیت‌ زنان‌ گسترش‌ فراوان‌ یافته‌ است. نمونه‌های‌ متعددی‌ در میان‌ کشورها دیده‌ می‌شود که‌ حاکی‌ از فعالیت‌ زنان‌ در خانه‌ و مزرعه‌ باشند. چنانچه‌ در ساحل‌ عاج‌ میزان‌ کار زنان‌ به‌ دوبرابر مردان‌ می‌رسد و در بورکینافاسو زنان‌ افزون‌ بر کلیه‌ کارهای‌ منزل، در مزرعه‌ 82% بیشتر از مردان‌ کار می‌کنند. در مالاوی‌ زنان‌ در کشت‌ پنبه‌ به‌ اندازة‌ مردان‌ کار می‌کنند و در کشت‌ و جمع‌آوری‌ غلات‌ دوبرابر مردان. در کل‌ افریقا زنان‌ در کنار نگهداری‌ از کودکان، آشپزی، جمع‌آوری‌ هیزم، تهیه‌ آب‌ و نظافت، 75% کارهای‌ کشاورزی‌ را انجام‌ می‌دهند. آنان‌ علاوه‌بر تهیه‌ مواد غذایی‌ جامعه، بیشتر کالاهایی‌ را که‌ در تجارت‌ داخلی‌ و خارجی‌ کاربرد دارد، تولید می‌کنند. در هندوستان‌ نیز زنان‌ روزانه‌ طی‌ 10 تا 15 ساعت‌ کارهای‌ گوناگونی‌ را انجام‌ می‌دهند.()
علی‌رغم‌ گستردگی‌ دامنه‌ فعالیت‌ زنان‌ در برخی‌ از جوامع‌ و همچنین‌ افزایش‌ ساعات‌ کار، هنوز این‌ سوال‌ مطرح‌ است‌ که‌ آیا این‌ گستردگی‌ و افزایش‌ می‌تواند همسانی‌ توانایی‌ زنان‌ و مردان‌ را منعکس‌ کند. ممکن‌ است‌ با وجود برتری‌ مردان‌ در انجام‌ برخی‌ از کارها، آداب‌ و رسوم‌ یک‌ جامعه‌ زنان‌ را به‌ کار و تلاش‌ بیشتر وادارد، چنان‌که‌ در برخی‌ جوامع‌ دیگر، مردان‌ به‌ کار بیشتر واداشته‌ می‌شوند.
 ‌ویژگیها و انگیزه‌ انتخاب‌ نوع‌ شغل‌
تصور، ذهنیت‌ و واقعیت‌ توانایی‌ زن‌ و مرد برای‌ کارهای‌ خاص، ویژگیهایی‌ برای‌ کارهای‌ آنان‌ همراه‌ می‌سازد. براساس‌ ادعای‌ زنگرایان، زنان‌ عموماً‌ به‌ کارهایی‌ واداشته‌ می‌شوند که‌ «تکراری» و «ضروری» هستند و باید «بطور منظم» و «ثابت» انجام‌ شوند؛ درحالی‌ که‌ مردان‌ مسؤ‌ول‌ کارهای‌ خلاق‌اند که‌ می‌توانند در زمان‌ «مناسب» انجام‌ دهند.() مطالعات‌ انجام‌ شده‌ در اروپا و امریکا نشان‌ می‌دهد که‌ در دوران‌ جوانی، پسران‌ کارهای‌ رقابتی‌ را ترجیح‌ می‌دهند مانند: دوچرخه‌ سواری، فوتبال، استفاده‌ از ابزار آلات‌ و کارهای‌ مکانیکی، علمی‌ و سیاسی، نظامی‌ و بازرگانی. اما فعالیتهای‌ دختران‌ را کارهای‌ ظریف‌ هنری‌ و توأم‌ با آرامش‌ تشکیل‌ می‌دهند: صنایع‌ دستی، لباس، کارهای‌ هنری، کارهای‌ خانه‌ و کارهای‌ همراه‌ با نشستن،() موزیکال، کارهای‌ دفتری‌ و مشاغل‌ اجتماعی‌ مرتبط‌ با عنصر کلامی‌ بویژه‌ پرستاری‌ و تربیت‌ کودکان.()
«براساس‌ پژوهش‌ بودن، نزدیک‌ به‌ نصف‌ تعداد دخترانی‌ که‌ به‌ درجه‌ دکتری‌ نائل‌ می‌شوند به‌ کارهای‌ تدریس‌ و معلمی‌ می‌پردازند و آنهایی‌ هم‌ که‌ خود را وقف‌ تحقیقات‌ می‌کنند مخصوصاً‌ در زمینه‌های‌ علوم‌ زیستی‌ و انسانی‌ کار می‌کنند. مطالعاتی‌ که‌ فول‌ انجام‌ داده‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ است‌ که‌ زنان‌ مخصوصا علاقه‌ خاصی‌ نسبت‌ به‌ این‌ علوم‌ دارند. در نتیجه‌ بخشهای‌ عظیم‌ تکنیک‌ و اقتصاد- بدون‌ صحبت‌ از سیاست‌ - در اختیار مردان‌ و در دست‌ آنان‌ باقی‌ می‌ماند. تعداد زنان‌ در این‌ بخشها، لااقل‌ در کارهای‌ عالی، اقلیت‌ محدودی‌ را تشکیل‌ می‌دهند.»()
البته‌ زنگرایان، مشارکت‌ نسبتاً‌ کم‌ زنان‌ در فعالیتهای‌ سیاسی‌ را نشانه‌ پایین‌ بودن‌ آگاهی‌ سیاسی‌ زنان‌ نسبت‌ به‌ مردان‌ یا عدم‌ توانایی‌ آنان‌ در چنین‌ فعالیتهایی‌ نمی‌دانند. به‌نظر آنان‌ احزاب‌ سیاسی، اتحادیه‌های‌ کارگری‌ و مقررات‌ مربوط‌ به‌ مشارکت‌ سیاسی‌ بازتاب‌ کنند علایق‌ و خواسته‌های‌ زنان‌ نیست‌ و شرایط‌ مناسب‌ حضور زنان‌ را فراهم‌ نمی‌سازند. مثلا، زمان‌ برگزاری‌ نشستهای‌ احزاب‌ سیاسی‌ و اتحادیه‌های‌ کارگری‌ با ساعت‌کار زنان‌ در خانه‌ تصادم‌ می‌کند و با توجه‌ به‌ مسؤ‌ولیت‌ خانگی‌ زنان، آنها از شرکت‌ در جلسات‌ باز می‌مانند و یا این‌که‌ زمان‌ طرح‌ مسائل‌ مهم‌ در جلسات‌ مناسب‌ نیست؛ چنان‌که‌ مسائل‌ حیاتی‌ معمولاً‌ در نشستهای‌ پس‌ از جلسات‌ مطرح‌ می‌شود که‌ با پذیرایی‌ توام‌ است‌ اما زنان‌ حضور در چنین‌ نشستها را دشوار می‌یابند.()
تفاوتهای‌ موجود در انتخاب‌ مشاغل‌ بین‌ دو جنس، برتری‌ هر کدام‌ را در آن‌ مورد منعکس‌ می‌کند. چنان‌که‌ زنان‌ کارهای‌ مرتبط‌ با عنصر کلامی‌ را بیشتر ترجیح‌ می‌دهند و این‌ اولویت‌ دهی‌ حاکی‌ از برتری‌ زنان‌ در آن‌ موارد است. علاوه‌بر این‌ تفاوت، در انگیزة‌ انتخاب‌ شغل‌ نیز تفاوتهایی‌ دیده‌ می‌شود.
1. سودجویی/ عشق: مطالعاتی‌ که‌ در امریکا و اروپا انجام‌ شده‌ است، نشان‌ می‌دهد که‌ پسران‌ در انتخاب‌ شغل، جنبه‌ سود دهی‌ آن‌ و دختران، مطلوبیتهای‌ معنوی‌ آنرا در نظر می‌گیرند. در امریکا در دورة‌ متوسطه‌ روی‌ دانش‌آموزان‌ دختر و پسر و در انگلیس‌ دربارة‌ 400 دانشجوی‌ خواستار شغل‌ معلمی، مطالعاتی‌ انجام‌ شد که‌ به‌ دنبال‌ آن‌ معلوم‌ گردید پسران‌ 3 برابر دختران‌ مسائل‌ پولی‌ و امتیازات‌ مادی‌ مانند تامین‌ هزینه‌ معالجه، خورد و خوراک، تعطیلات‌ و... را در نظر می‌گیرند، اما دختران‌ بیشتر «جذابیت‌ - تحصیلات‌ و شغل‌ و عشق‌ به‌ کودکان» را. در عین‌ حال، نباید از یاد برد که‌ چه‌ بسیار زنانی‌ که‌ واقعاً‌ برای‌ کسب‌ درآمد کار می‌کنند و چه‌ بسیار مردان‌ که‌ علاقه‌ و جاذبه‌های‌ یک‌ شغل‌ در آنان‌ تاثیر بسیاری‌ دارد. بعلاوه، از آن‌ جایی‌ که‌ در بیشتر جوامع، مرد وظیفه‌ تامین‌ اقتصادی‌ خانواده‌ را به‌ عهده‌ دارد، طبیعی‌ می‌نماید که‌ مردان‌ به‌ درآمد توجه‌ ویژه‌ کنند.
2. تاثیرپذیری‌ در گزینش: در موارد دیگر بارها به‌ تاثیرپذیری‌ جنس‌ مؤ‌نث‌ به‌ تفصیل‌ بحث‌ شده‌ است. در فرایند انتخاب‌ شغل‌ نیز این‌ ویژگی‌ روانی‌ زنان، خود را نشان‌ می‌دهد. تحقیقات‌ انجام‌ شده‌ توسط‌ «لوگو» اختلافات‌ جالبی‌ را بین‌ دختران‌ و پسران‌ نشان‌ می‌دهد. طبق‌ این‌ مطالعه، پسران‌ در انتخاب‌ شغل‌ کمتر تحت‌ تاثیر دیگران‌ قرار می‌گیرند اما دختران‌ در برابر عوامل‌ اجتماعی‌ مانند توصیه‌ والدین، معلمان‌ و مراکز راهنمایی‌ حرفه‌ای‌ بیش‌ از پسران‌ حساسیت‌ نشان‌ می‌دهند و اثر می‌پذیرند.()
 ‌تاثیر اشتغال‌ زنان‌
اشتغال‌ زنان‌ که‌ از سوی‌ برخی‌ به‌عنوان‌ رهایی‌ از اسارت‌ زنجیرهای‌ کهن‌ تعبیر شده‌ است،() تاثیرات‌ نسبتاً‌ گسترده‌ به‌ همراه‌ دارد. این‌ تاثیرات‌ شخص‌ کارگر، همسر، فرزندان‌ و مدرسه‌ و بطور غیرمستقیم، جامعه‌ را دربر می‌گیرد. برخی‌ از پیامدهای‌ اشتغال‌ زنان‌ می‌تواند مفید باشد؛ درحالی‌ که‌ پیامدهای‌ منفی‌ نیز دارد. باتوجه‌ به‌ پیامدهای‌ منفی‌ آن، می‌توان‌ گفت‌ که‌ مردانه‌سازی‌ زنان، اسارت‌ جدیدی‌ برای‌ زنان‌ به‌ ارمغان‌ می‌آورد که‌ در برخی‌ موارد بدتر از اسارت‌ زنجیرهای‌ کهن‌ می‌باشد. برای‌ بررسی‌ پیامدهای‌ اشتغال‌ زنان‌ می‌توان‌ از دسته‌بندی‌ آنها به‌ اقتصادی، آموزشی‌ و روانی‌ بهره‌ جست‌ و افرادی‌ را که‌ در عرصه‌ تاثیرات‌ قرار می‌گیرند مورد ارزیابی‌ قرار داد.
 ‌1. پیامد اقتصادی‌
نخستین‌ کسی‌ که‌ از اشتغال‌ زن‌ متاثر می‌شود، خود زن‌ است. با اشتغال‌ وی‌ وابستگی‌ او به‌ خانواده‌ از بین‌ می‌رود. در مرحله‌ بعد این‌ خانواده‌ و کودکان‌ هستند که‌ از لحاظ‌ سطح‌ تغذیه‌ و رفاه‌ پیشرفت‌ می‌کند. ضرب‌المثل‌ هندی‌ «یک‌ پنی‌ برای‌ یک‌ زن، مثل‌ یک‌ پنی‌ برای‌ خانواده‌ است. و یک‌ پنی‌ برای‌ مرد، یک‌ پنی‌ برای‌ خودش‌ است»()، بخوبی‌ دیگرخواهی‌ زنان‌ را نشان‌ می‌دهد. این‌ دیگرخواهی‌ موجب‌ می‌شود که‌ زنان‌ درآمد خود یا بخشی‌ از آن‌ را صرف‌ بالا بردن‌ سطح‌ تغذیه‌ کودکان‌ خود کنند. چنانچه‌ زنان‌ هندی، برخلاف‌ مردان، 95 درصد درآمد خود را در این‌ راه‌ صرف‌ می‌کنند. بنابر این، از لحاظ‌ اقتصادی، اشتغال‌ زنان‌ برای‌ خانواده‌ مفید است‌ اما اثرات‌ دیگری‌ را بر جنبه‌های‌ دیگر خانواده‌ و بخصوص‌ خود زن‌ به‌جا می‌گذارد.
 ‌2. پیامدهای‌ روانی‌ - خانوادگی‌
افزایش‌ فعالیتهای‌ شغلی‌ زنان، الگوی‌ خانواده‌ را دچار دگرگونی‌ می‌سازد. زنان‌ با احساس‌ بی‌نیازی‌ کامل، ممکن‌ است‌ به‌ این‌ نتیجه‌ برسد که‌ اصولاً‌ چه‌ نیازی‌ است‌ به‌ مرد؟! و سپس‌ اینکه‌ یافتن‌ و انتخاب‌ مرد، مشکلاتی‌ دارد و به‌ فایده‌اش‌ نمی‌ارزد(). ایجاد چنین‌ نتیجه‌ای‌ در ذهن‌ زنان، اثرات‌ سوء روانی‌ بر خانواده‌ به‌جا می‌گذارد و چه‌ بسا آن‌ را متلاشی‌ سازد. بنابراین، به‌نظر می‌رسد که‌ اشتغال‌ زنان‌ در مرحله‌ نخست‌ احساس‌ استقلال‌ ایجاد می‌کند و در مرحله‌ بعد نوعی‌ تعلق‌ خاص‌ که‌ در هر دو صورت، شرایط‌ جدیدی‌ را در درون‌ خانواده‌ پدید می‌آورد. برخی‌ از زنان‌ با رسیدن‌ به‌ مرحله‌ نخست، توقف‌ می‌کنند و احساس‌ استقلالشان‌ به‌ نیروی‌ گریز از مرکز (خانواده) تبدیل‌ می‌شود. آنانی‌ که‌ پس‌ از استقلال‌ مالی‌ به‌ نیاز عاطفی‌ خود به‌ مرد، آگاهی‌ می‌یابند درصورت‌ عدم‌ حمایت‌ احساسی‌ یا عاطفی‌ مرد به‌ مرحله‌ اول‌ بازمی‌گردند و خانواده‌ دچار مشکل‌ می‌گردد.
اشتغال‌ زنان، بر کودکان‌ تاثیراتی‌ به‌جا می‌گذارد که‌ با توجه‌ به‌ جنسیت‌ آنان‌ متفاوت‌ می‌شود. فعالیت‌ شغلی‌ مادران‌ بر دختران‌ و پسران، تاثیرات‌ همانند به‌جا نمی‌گذارند. برخی‌ از این‌ تاثیرات‌ مثبت‌ و برخی‌ منفی‌ هستند و کودکان‌ با توجه‌ به‌ جنس‌شان‌ اثرات‌ مثبت‌ و منفی‌ مشابه‌ نمی‌پذیرند. پسران‌ در کوچکی‌ دچار تاثیرات‌ منفی‌ می‌شوند و مهارتهای‌ شناختی‌ و تحصیلی‌ آنان‌ آسیب‌ می‌بینند؛ درعین‌ حال، این‌ اثرات‌ خیلی‌ زیاد و پایدار نیستند. در دوران‌ نوجوانی‌ و بلوغ‌ این‌گونه‌ تاثیرات‌ کمتر می‌شود که‌ در صورت‌ اثرپذیری‌ به‌ اشکال‌ استقلال‌ زود هنگام، ناسازگاری‌ و کناره‌گیری‌ از خانواده‌ بروز می‌کند. در صورت‌ توفیق‌ مادران‌ شاغل‌ در وظایف‌ خانگی‌ و کارهای‌ بیرون‌ از خانه، تاثیر مثبت‌ آن‌ بر دختران‌ بیشتر نمایان‌ می‌شود. دختران‌ در دوران‌ نوجوانی‌ و بلوغ‌ در غیاب‌ مادر که‌ فرصت‌ بازی‌ و تفریح‌ نمی‌یابند، سهم‌ بیشتری‌ در مسؤ‌ولیتهای‌ خانه‌ به‌عهده‌ می‌گیرند.()
 ‌3. تاثیرات‌ آموزشی‌
چنانچه‌ اشاره‌ شد، اشتغال‌ زنان‌ می‌تواند کودکان‌ آنها را از نظر تحصیلی‌ و مهارتهای‌ شناختی‌ دچار آسیب‌ سازد. چنانچه‌ شغل‌ زنان‌ معلمی‌ و آموزگاری‌ باشد، فرزندان‌ دیگر و دانش‌آموزان‌ را متاثر می‌سازد. معمولاً‌ در دورة‌ ابتدایی، معلمان‌ زن‌ به‌ کار گرفته‌ می‌شوند و در دورة‌ دبیرستان‌ مرد. با توجه‌ به‌ برتری‌ زنان‌ در مشاغل‌ و رشته‌های‌ مرتبط‌ با عنصر کلامی، آنان‌ زبان‌ و دروس‌ اجتماعی‌ تدریس‌ می‌کنند و به‌ مردان‌ غالباً‌ ریاضی‌ و علوم؛ اما در دوره‌ ابتدایی‌ زنان‌ تمام‌ دروس‌ را تدریس‌ می‌کنند.
«پسرها در سالهای‌ اولیه‌ مدرسه‌ با مشکلاتی‌ روبه‌رو می‌شوند، چون‌ محیط‌ مدرسه‌ ابتدایی‌ محیطی‌ زنانه‌ است. در حقیقت‌ کودکان‌ بسیاری‌ از جنبه‌های‌ مدرسه‌ ابتدای‌ را زنانه‌ می‌دانند و این‌گونه‌ قالبهای‌ جنسیتی‌ می‌تواند در انگیزش‌ و پیشرفت‌ کودکان‌ تاثیر گذارد.(»)
 ‌ارزیابی‌
مسأله‌ اشتغال‌ زنان‌ به‌ مسأله‌ پردامنه‌ و جنجالی‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و اجتماعی‌ تبدیل‌ شده‌ است. این‌که‌ زنان‌ نیمی‌ از جامعه‌ بشری‌ را تشکیل‌ می‌دهند و نیز با توجه‌ به‌ توانایی‌های‌ آنان، دلیل‌ موجهی‌ برای‌ عدم‌ اشتغال‌ و محرومیت‌ زنان‌ از کار وجود ندارد. درواقع‌ محرومیت‌ زنان‌ از کار به‌معنای‌ محرومیت‌ جامعه‌ از نیمی‌ از توانایی‌ها و استعدادهای‌ خود است. از سوی‌ دیگر، فقر و تهیدستی‌ زنان‌ و عدم‌ تعلق‌ مزد در برابر کارهای‌ خانگی، آنان‌ را آسیب‌پذیر ساخته‌ است. اشتغال‌ می‌تواند جایگاه‌ او را تغییر دهد و به‌ استقلال‌ مالی‌ برساند که‌ در نهایت‌ به‌ نفع‌ خانواده‌ تمام‌ می‌شود.
آنچه‌ در این‌جا آورده‌ می‌شود به‌ معنای‌ رد‌ اشتغال‌ نیست، بلکه‌ ارزیابی‌ آن‌ با توجه‌ به‌ روحیات‌ مختلف‌ زن‌ و مرد است‌ که‌ به‌ آنها اشاره‌ شد. هیچ‌ عقل‌ سلیم‌ نمی‌تواند قبول‌ کند که‌ کار خانگی‌ کار نیست. با ایجاد تغییرات‌ در این‌ بینش‌ و پرداخت‌ حقوق‌ مادی‌ زن، مسأله‌ اشتغال‌ زن‌ به‌ شکل‌ بهتری‌ حل‌ می‌شود.
مسأله‌ مورد تعمق، این‌ است‌ که‌ اشتغال‌ زنان‌ در خارج‌ از خانه‌ باید حد‌ و اندازه‌ داشته‌ باشد. رعایت‌ حد و اندازه‌ در کار باتوجه‌ به‌ روحیات‌ و طبیعت‌ ظریف‌ و صمیمانه‌ زن‌ لازم‌ است. به‌ بیان‌ دیگر، روحیات‌ و طبیعت‌ مرد با روحیات‌ و طبیعت‌ زن‌ تفاوت‌ دارد و اگر بپذیریم‌ که‌ زن، مرد نیست‌ و بالعکس، آنگاه‌ خیلی‌ از مشاغل‌ مردانه‌ با طبیعت‌ زنان، ناسازگار خواهد بود. شاید چنین‌ بی‌توجهی‌ باعث‌ شده‌ است‌ که‌ علی‌رغم‌ اشتغال‌ بالای‌ زنان‌ در کشورهای‌ صنعتی، بحث‌ و جنجال‌ آن‌ به‌ پایان‌ نرسیده‌ است. کار زیاد و تمام‌ وقت‌ برای‌ مردان، یک‌ اعتیاد مثبت‌ است‌ اما چنین‌ تمرکز و اعتیادی‌ برای‌ زنان‌ مثبت‌ نیست؛ زیرا زنان‌ از فرصتهای‌ حرف‌ زدن‌ و همکاری‌ با دیگران‌ محروم‌ می‌شوند و خیلی‌ زود با طبیعت‌ ظریف‌ و صمیمی‌ زنانه‌ قطع‌ رابطه‌ می‌کنند. در آن‌ صورت، زن‌ دچار از خود بیگانگی‌ جدید می‌شود و بازگشت‌ به‌ طبیعت‌ اولیه‌اش‌ بدون‌ تلاش‌ آگاهانه‌ و موزون‌ برای‌ تغییر این‌ گرایش‌ و فرایند التیام‌بخشی‌ با مشکل‌ روبه‌رو می‌شود. زن‌ برای‌ حفظ‌ شادمانی، نیاز به‌ روحیه‌ زنانه‌ دارد. بعلاوه، تمام‌ مطلوبیتها را نمی‌توان‌ از طریق‌ درآمد مالی‌ و پول، تبیین‌ کرد.
 ‌پی‌نوشت‌ها:
. ملکم‌ همیلتون، جامعه‌شناسی‌ دین، ترجمه‌ محسن‌ ثلاثی، (تهران، موسسه‌ فرهنگی‌ - انتشاراتی‌ بیان، 1377)، ص‌ 28
. برای‌ اطلاع‌ بیشتر، ر.ک: زنان‌ از دید مردان، ص‌ ص‌ 8 - 3
. پاملا ایوت/ کلر والاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمنیستی، ترجمه‌ مریم‌ خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای‌ مادر، 1376)، ص‌ 168
. در زبانهای‌ انگلیسی‌ و فرانسه‌ از ضمایری‌ که‌ برای‌ مردان‌ به‌ کار می‌رود، He (در انگلیسی) و Homme (در فرانسوی) می‌باشد. این‌ ضمایر و واژه‌ «Man» مترادف‌ با انسان‌ و آدم، استعمال‌ می‌شوند، اما ضمایر ویژة‌ زنان‌ چنین‌ کاربردی‌ ندارند. در زبان‌ ژرمن‌ و رومن‌ نیز واژگان‌ «مرد» و «انسان» مترادفند. برای‌ اطلاع‌ بیشتر، ر.ک:
- بادانتر الیزابت، زن‌ و مرد، ترجمه‌ سرور شیوا رضوی، (انتشارات‌ دستان‌ و هاشمی، 1377)، ص‌ص‌ 18 - 17، 2 - 21
- نوشین‌ احمدی‌ خراسانی، جنس‌ دوم‌ (مجموعه‌ مقالات)، (تهران، نشر توسعه، 1377)، ص‌ 8
. دیوید ام‌ ارویک‌ (با همکاری‌ لاندر و م. بی‌ شتلز)، انتخاب‌ جنسیت‌ فرزند، ترجمه‌ عبدالخلیل‌ حاجتی، (تهران، موسسه‌ خدمات‌ فرهنگی‌ رسا، 1376)، ص‌ 122
. پیکار با تبعیض‌ جنسی، ص‌ 17
. آنتونی‌ گیدنز، جامعه‌شناسی، ترجمه‌ منوچهر صبوری، (تهران، نشر نی، 1373)، ص‌ص‌ 2 - 201
. شهلا اعزازی، جامعه‌شناسی‌ خانواده، (تهران، انتشارات‌ روشنگران‌ و مطالعات‌ زنان، 1376)، ص‌ص‌ 9 - 207؛ همچنین:
- زنان‌ از دید مردان، ص‌ 12
- ماراین‌ فرنچ، جنگ‌ علیه‌ زنان، ترجمه‌ توراندخت‌ تمدن‌ (مالکی)، (تهران، انتشارات‌ علمی، 1373)، ص‌ص‌ 7 - 36
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ص‌ 53-4؛ پیکار با تبعیض‌ جنسی، ص‌ 33
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ص‌ -9 38، 54، 62
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ 64 و 53، 9 - 58، 61، 74
- زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید، ص‌ص‌ 15 - 214
- اسلون‌ فیدر شرلی، بار سنگین‌ زنان‌ شاغل، ترجمه‌ مینا اعظامی، (تهران، نشر البرز، 1377)، ص‌ص‌ 4 - 3 و 7
. بلور کریمی‌ [مترجم]، «نقش‌ زنان‌ آسیا در اقتصاد»، گزیده‌ مسائل‌ اقتصادی‌ - اجتماعی، شماره‌ 38، (1/2/1364)، ص‌ 37
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ص‌ 65-6
. به‌نقل‌ از؛ دکتر مرضیه‌ صدیقی، «نگاهی‌ به‌ روند جهانی‌ جنبش‌ زنان‌ و موقعیت‌ زن‌ در جمهوری‌ اسلامی‌ ایران»، در: کتاب‌ نقد، شماره‌ 12، پاییز 1378، ص‌ 69
. گرهارد لنسکی/ جیق‌ لنسکی، سیر جوامع‌ بشری، ترجمه‌ ناصر موفقیان، (تهران، سازمان‌ انتشارات‌ و آموزش‌ انقلاب‌ اسلامی، 1369)، ص‌ص‌ 470-1
. علیرضا افشارنیا:ژ، زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید، (تهران، انتشارات‌ پیشگام، 1357)، ص‌ص‌ -14 213، -30 229
. ماراین‌ فرنچ، جنگ‌ علیه‌ زنان، ترجمه‌ توراندخت‌ تمدن‌ (مالکی)، (تهران، انتشارات‌ علمی، 1373)، ص‌ 3 - 22 و 6 - 45؛ بادانتز الیزابت، زن‌ و مرد، ترجمه‌ سرور شیوارضوی، (تهران، انتشارات‌ دستان‌ و هاشمی، 1377)، ص‌ 34
. حسین‌ نجاتی، روان‌شناسی‌ رشد (از کودکی‌ تا نوجوانی)، (مهشاد، 1371)، ص‌ 67
. محمدعلی‌ سادات، خصوصیات‌ روح‌ زن، (نهضت‌ زنان‌ مسلمان، 1361)، ص‌ 22
. ر.ک. نیل‌ کلارک‌ وارن، در جستجوی‌ عشق‌ زندگی، ترجمه‌ مهدی‌ قراچه‌داغی، (نشر اوحدی، 1377)، ص‌ 169؛ حسین‌ نجاتی، روان‌شناسی‌ زناشویی، (انتشارات‌ بیکران، 1376)، ص‌ص‌ 25، 23 و 21
. اسکات‌ کی. وگبرگ، مداوای‌ روان، ترجمه‌ بهزاد بسیجی، (نشر اوحدی، 1376)، ص‌ص‌ 6 - 105
. حمزه‌ گنجی، بهداشت‌ روانی، (نشر ارسباران، 1376)، ص‌ص‌ 2 - 121؛ روان‌شناسی‌ رشد (از کودکی‌ تا نوجوانی)، ص‌ 159؛ دیوید روبن‌ - جورج‌ رایلی‌ اسکات‌ - اریک‌ و. جانسون، دانستنیهای‌ زناشویی، ترجمه‌ کیومرث‌ دانشور، (انتشارات‌ کوشش، 1377 - چاپ‌ دوم)، ص‌ 82؛ سعید شاملو، بهداشت‌ روانی، (انتشارات‌ رشد، 1366)، ص‌ص‌ 75 و 149
. سیامک‌ رضامهجور، روان‌شناسی‌ بازی، (نشر راهگشا، 1370)، ص‌ 223
. جان‌گری، روشهای‌ پیشرفته‌ روابط‌ زناشویی، ترجمه‌ فرشته‌ صالحی، (انتشارات‌ آبتین، 1375)، ص‌ 95؛ دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روانشناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، (تهران، سمت، 1378)، ص‌ 245
. روانشناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، ص‌ص‌ 5 - 234
. سیامک‌ خدارحیمی‌ و همکاران، روان‌شناسی‌ زنان، (نشر مردمک، 1377)، ص‌ص‌ 5 - 164، 167، 70 - 169، 172، 176
. آنتونی‌ گیدنز، جامعه‌شناسی، ترجمه‌ منوچهر صبوری، (تهران، نشرنی، 1373)، ص‌ 67؛ شهلا اعزازی، جامعه‌شناسی‌ خانواده، (تهران، انتشارات‌ روشنگران‌ و مطالعات‌ زنان، 1376)، ص‌ص‌ 173-4؛ روان‌شناسی‌ زناشویی، ص‌ص‌ -2 21
. پاملاابوت/ کلروالاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشیهای‌ فمینیستی، ترجمه‌ مریم‌ خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای‌ مادر، 1376)، ص‌ص‌ 186-7
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 175؛ آن‌ دیکسون، قدرت‌ زن‌ موثرترین‌ شکردهای‌ قاطعیت، ترجمه‌ توران‌ تمدن‌ (مالکی)، (تهران، نشر البرز، 1373)، ص‌ص‌ 17 - 216
. سیر جوامع‌ بشری، ص‌ص‌ 468-9
. تی. بی‌ باتومور، جامعه‌شناسی، ترجمه‌ منصور و حسینی‌ کلجاهی، (امیرکبیر، 1370، چ‌ چهارم)، ص‌ 202
. آلوین‌ تافلر، شوک‌ آینده، ترجمه‌ حشمت‌ا کامرانی، (تهران، مترجم، 1372)، ص‌ص‌ 240-1
. شوک‌ آینده، ص‌ 241
. همان، ص‌ 242
. الوین‌ تافلر، موج‌ سوم، ترجمه‌ شهیندخت‌ خوارزمی، (تهران، نشر نو، 1370)، چاپ‌ پنجم، ص‌ص‌ 311 - 269
. نیل‌ کلارک‌ وارن، در جستجوی‌ عشق‌ زندگی، ترجمه‌ مهدی‌ قراچه‌ داغی، (نشر اوحدی، 1377)، ص‌ص‌ 110، 163
. دیلی‌ تلگراف، «رفتار متفاوت‌ زن‌ و مرد؛ ذاتی‌ یا اکتسابی؟»، صفحه‌ اول، سال‌ هفتم، شماره‌ 51، اسفند 1376، ص‌ 65
. روژه‌ پیره، روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ترجمه‌ دکتر محمد حسین‌ سروری، (بی‌جا، انتشارات‌ جانزاده، 1370)، ص‌ 107؛ دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روانشناسی‌ رشد (2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، (تهران، سمت، 1378)، ص‌ 70
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 23
. اتو کلاین‌ برگ، روان‌شناسی‌ اجتماعی، ترجمه‌ دکتر علی‌محمد کاردان، (تهران، نشر اندیشه، 1368 - چاپ‌ نهم)، ج‌ 1، ص‌ 313
. دکتر سوسن‌ سیف‌ - پروین‌ کدیور - رضا کرمی‌ - حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد(1)، (سمت، 1373)، ص‌ 344
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 105
. همان، ص‌ 20
. همان، ص‌ 22؛ روان‌شناسی‌ اجتماعی، ج‌ 1، ص‌ص‌ 314، 324
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 22؛ علیرضا افشارنیا، زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید، (پیشگام، 1357)، ص‌ 211
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 22؛ ریک‌ ویلفور، «فمینیسم» در: یان‌ مکنزی‌ و دیگران، مقدمه‌ای‌ بر ایدئولوژیهای‌ سیاسی، ترجمه‌ م. قائد، (تهران، نشر مرکز، 1375)، ص‌ 367
. پاملا ایوت/ کلر والاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ترجمه‌ مریم‌ خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای‌ مادر، 1376)، ص‌ص‌ 142، 8 - 257
. همان، ص‌ 222، روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 25
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 24، 20
. همان، ص‌ص‌ 4 - 23
. سیامک‌ رضا مهجور، روان‌شناسی‌ بازی، (نشر راهگشا، 1370)، ص‌ 244
. شهلا اغرازی، جامعه‌شناسی‌ خانواده، (تهران، انتشارات‌ روشنگران‌ و مطالعات‌ زنان، 1376)، ص‌ 193
. روان‌شناسی‌ اجتمامعی، ج‌ 2، ص‌ 421
. همان، ج‌ 2، ص‌ 157
. دیوید و رایلی‌ اسکات‌ روبن‌ - اریک‌ جورج‌ جانسون، دانستنیهای‌ زناشویی، ترجمه‌ کیومرث‌ دانشور، 1377، ص‌ 231
. ویلیام‌ سیرز، نقش‌ پدر در مراقبت‌ و تربیت‌ کودک، ترجمه‌ شرف‌الدین‌ شرفی، (انتشارات‌ صابرین، 1377)، ص‌ص‌ 100 - 99؛ جامعه‌شناسی‌ خانواده، ص‌ص‌ 193-4
. وناکرولی، روان‌شناسی‌ افسردگی‌ زنان، ترجمه‌ بهزاد رحیمی، (انتشارات‌ زریاف، 1375)، ص‌ص‌ 7 - 26
. جامعه‌شناسی‌ خانواده، ص‌ 194
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ص‌ 2 - 120
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 26
. موریس‌ دوبس‌ - هانری‌ پیرون، روان‌شناسی‌ اختلافی، ترجمه‌ دکتر محمدحسین‌ سروری، (بی‌جا، مترجم، 1362)، ص‌ 149
. دوان‌ شولتر و اِلن‌ سیدنی‌ شولتر، نظریه‌های‌ شخصیت، ترجمه‌ یحیی‌ سیدمحمدی، (انتشارات‌ هما، 1377)، ص‌ 181
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 23
. محمدعلی‌ سادات، خصوصیات‌ روح‌ زن، (نهضت‌ زنان‌ مسلمان، 1361)، ص‌ص‌ 9 - 28
. پاملا ابوت/ کلرودلاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ترجمه‌ خراسانی/ احمدی، ص‌ص‌ 16 - 114
. ژانت‌ هاید، روان‌شناسی‌ زنان، ترجمه‌ بهزاد رحمتی، (انتشارات‌ لادن، 1377)، ص‌ 163
. پاول‌ هنری‌ ماسن‌ و همکاران، رشد و شخصیت‌ کودک، ترجمه‌ مهشید یاسایی، (تهران، نشر مرکز، 1370)، ص‌ 324؛ روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 52
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 75، 59؛ موریس‌ روبس‌ - هانری‌ پیرون، روان‌شناسی‌ اختلافی، ترجمه‌ دکتر محمد حسین‌ سروری، (بی‌جا، مترجم، 1362)، ص‌ 148؛ دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد (2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، (تهران، سمت، 1378)؛ ص‌ 84
. سوسن‌ سیف‌ - پروین‌ کدیور- رضا کرمی‌ - حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد (1)، (سمت، 1373)، ص‌ 340
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 52
. روان‌شناسی‌ رشد (1)، ص‌ 340
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 154؛ روان‌شناسی‌ رشد (2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، ص‌ 84؛ پویان‌ شکلِتون، و فلچر، ترجمه‌ یوسف‌ کریمی‌ و فرهاد جمهری، (تهران، وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد، 1371)، ص‌ص‌ 142 - 139؛ اتوکلاین‌ برگ، روان‌شناسی‌ اجتماعی، ترجمه‌ دکتر علی‌ محمد کاردان، (تهران، نشر اندیشه، 1368 - چاپ‌ نهم)، ص‌ص‌ 16 - 315
. روان‌شناسی‌ اختلافی، ص‌ 147؛ روان‌شناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، ص‌ 110؛ تفاوتهای‌ فردی، ص‌ 139
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، 79، 75؛ روان‌شناسی‌ اختلافی، ص‌ 147
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 110
. علی‌ قائمی، دنیای‌ نوجوانی‌ دختران، ص‌ص‌ 180، 58؛ تفاوتهای‌ فردی، ص‌ 142؛ هرینگتون‌ و پارکر، روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ترجمه‌ جواد طهوریان‌ و همکاران، ج‌ 2، ص‌ 317
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 50
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 116
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 6 - 75
. سیدمجتبی‌ هاشمی‌ رکاوندی، مقدمه‌ای‌ بر روان‌شناسی‌ زن‌ (با نگرش‌ علمی‌ و اسلامی)، (شفق، 1370)، ص‌ص‌ 7 - 206
. سیامک‌ خدارحیمی‌ و همکاران، روان‌شناسی‌ زنان، (انتشارات‌ مردمک، 1377)، ص‌ 107
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 75
. همان‌جا، روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ج‌ 2، ص‌ 71
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 112
. وندر زندن‌ و همکاران، روان‌شناسی‌ رشد، ترجمه‌ حمزه‌ گنجی، (تهران، بعثت، 1376)، ص‌ 223
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 61
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ص‌ 4 - 123
. روان‌شناسی‌ اختلافی، ص‌ 154
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 5 - 104، 60
. روان‌شناسی‌ اختلافی، ص‌ص‌ 50 - 149
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 4 - 73
. همان‌جا
. همان، ص‌ 74
. بنوات‌ گری، زنان‌ از دید مردان، ترجمه‌ محمدجعفر پوینده، (تهران، جامی، 1377)، ص‌ 95
. علی‌ قائمی، دنیای‌ نوجوانی‌ دختران، (انتشارات‌ امیری، 1370)، ص‌ 386
. لئونارد برکوروتینر، روان‌شناسی‌ اجتماعی، ترجمه‌ محمد حسین‌ فرجاد و همکار، (انتشارات‌ اساطیر، 1372)، ص‌ص‌ 525، 520 و 518
. ژانت‌ هاید، روان‌شناسی‌ زنان، ترجمه‌ بهزاد رحمتی، (لادن، 1377)، ص‌ص‌ 9 - 88
. محمد حسین‌ سروری، تفاوتهای‌ فردی، (سخن، 1374)، ص‌ 223
. هرینگتون‌ و پارکر، روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ترجمه‌ جواد طهوریان‌ و همکاران، (مشهد، معاونت‌ فرهنگی‌ آستان‌ قدس‌ رضوی، 1373)، ج‌ 2، ص‌ 78
. حبینا لمبروز، روح‌ زن، ترجمه‌ پری‌ حسام، (انتشارات‌ دانش،؟)، ص‌ 119
. سیامک‌ خدارحیمی‌ و همکاران، روان‌شناسی‌ زنان، (انتشارات‌ مردمک، 1377)، ص‌ 110
. ژانت‌ هاید، روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 134؛ حسن‌ احدی‌ - شکوه‌السادات‌ بنی‌جمالی، روان‌شناسی‌ رشد (مفاهیم‌ بنیادی‌ در روان‌شناسی‌ کودکان)، (نشر بنیاد، 1373 - هفتم)، ص‌ 251
. روان‌شناسی‌ رشد (مفاهیم‌ بنیادی‌ در روان‌شناسی‌ کودکان)، ص‌ 257
. پاول‌ هنری‌ ماسن‌ و همکاران، رشد شخصیت‌ کودک، ترجمه‌ مهشید یاسایی، (تهران، نشر مرکز، 1370)، ص‌ 186
. سیامک‌ رضامهجور، روان‌شناسی‌ بازی، (نشر راهگشا، 1370)، ص‌ 241
. روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ج‌ 2، ص‌ 318
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 129؛ وندر زندن‌ و همکار، روان‌شناسی‌ رشد، ترجمه‌ حمزه‌ گنجی، (بعثت‌ ، 1376)، ص‌ 197
. روح‌ زن، ص‌ص‌ 5 - 4
. تفاوتهای‌ فردی، ص‌ 224
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 113
. همان، ص‌ 130
. ژانت‌ هاید، روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ص‌ 2 - 91
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 127
. همان، ص‌ 119
. روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ج‌ 2، ص‌ 318
. هاشمی‌ رکاوندی، مقدمه‌ای‌ بر روان‌شناسی‌ زن‌ (با نگرش‌ علمی‌ و اسلامی)، ص‌ص‌ 3 - 62، 66-7 و 93
. به‌نقل‌ از: مقدمه‌ای‌ بر روان‌شناسی‌ زن‌ (با نگرش‌ علمی‌ و اسلامی)، ص‌ 130
. روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ج‌ 1، ص‌ 380
. روان‌شناسی‌ اجتماعی، ص‌ 514
. دنیای‌ نوجوانی‌ دختران، ص‌ 211
. روان‌شناسی‌ رشد (مفاهمی‌ بنیادی‌ در روان‌شناسی‌ کودکان)، ص‌ 225
. همان، ص‌ 253
. مارک‌ آندره‌ بلویش، رشد روانی‌ - عاطفی‌ کودک، ترجمه‌ فرشته‌ توکلی، 1377، ص‌ 185
. دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، (تهران، سمت، 1378)، ص‌ 175
. جان‌گری، مردان‌ مریخی‌ زنان‌ ونوسی، ترجمه‌ لوئیز عندلیب‌ و اشرف‌ عدیلی، (نشر سیمرغ، 1376)، ص‌ص، 29 و 36
. همان، ص‌ 39
. علی‌اکبر شعاری‌ نژاد، روان‌شناسی‌ بزرگسالان‌ در فراخنای‌ زندگی، (انتشارات‌ پیام‌ آزادی، 1373)، ص‌ 35؛ جان‌گری، روشهای‌ پیشرفته‌ روابط‌ زناشویی، ترجمه‌ فرشته‌ صالحی، (انتشارات‌ آبتین، 1375)، ص‌ص‌ 96 و 100
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 79؛ روان‌شناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، ص‌ 410
. رشد روانی‌ - عاطفی‌ کودک، ص‌ 186
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 7 - 6
. بنوات‌گری، زنان‌ از دید مردان، ترجمه‌ محمدجعفر پوینده، (تهران، انتشارات‌ جامی، 1377)، ص‌ 30
. همان، ص‌ص‌ 4 - 33
. همان، ص‌ص‌ 4 - 32
. همان، ص‌ 30
. جان‌ گری، مردان‌ مریخی‌ زنان‌ ونوسی، ترجمه‌ لوئیز عندلیب‌ - اشرف‌ عدیلی، (نشر سیمرغ، 1376)، ص‌ 13
. محمدعلی‌ سادات، خصوصیات‌ روح‌ زن، (نهضت‌ زنان‌ مسلمان، 1361)، ص‌ص‌ 9 - 28
. پاملا ابوت/ کلر والاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ترجمه‌ مریم‌ خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای‌ مادر، 1376)، ص‌ 167
. اتو کلاین‌ برگ، روان‌شناسی‌ اجتماعی، ترجمه‌ علی‌محمد کاردان، (تهران، نشر اندیشه، 1368 - چاپ‌ نهم)، ج‌ 1، ص‌ 322؛ روژه‌ پیره، روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ترجمه‌ دکتر محمدحسین‌ سروری، (بی‌جا، مترجم، 1362)، ص‌ص‌ 7 - 26
. ماراین‌ فرنچ، جنگ‌ علیه‌ زنان، ترجمه‌ توراندخت‌ تمدن‌ (مالکی)، (تهران، انتشارات‌ علمی، 1373)، ص‌ص‌ 56، 2 - 60
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 178
. دکتر سوسن‌ سیف‌ - دکتر پروین‌ کدیور- دکتر رضا کرمی‌ نوری‌ - دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد(1)، (تهران، سمت‌ 1373)، ص‌ 348
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 76؛ موریس‌ دوبس‌ - هانری‌ پیرن، روان‌شناسی‌ اختلافی، ترجمه‌ دکتر محمد حسین‌ سروری، (بی‌جا، مترجم، 1362)، ص‌ 149
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 76
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 194
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 77
. علیرضا افشارنیا، زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید (انتشارات‌ پیشگام، 1357)، ص‌ 114
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ 64
. جان‌ گری، مریخیها و ونوسیها شروع‌ دوباره، ترجمه‌ مهدی‌ قراچه‌داغی، (انتشارات‌ البرز، 1377)، ص‌ص‌ 16 - 14؛ زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید، ص‌ 237
. مریخیها و ونوسیها شروع‌ دوباره، ص‌ص‌ 16 - 15؛ مردان‌ مریخی‌ زنان‌ ونوسی، ص‌ 154
. سیاوش‌ خلیلی‌ شورینی، روان‌شناسی‌ نوجوانی‌ (رشد، رفتار، مسائل‌ و ارائه‌ راهکارها)، یادوارة‌ کتاب، 1377)، ص‌ 104؛ سن‌ و همکاران، رشد شخصیت‌ کودک، ترجمه‌ مهشید یاسایی، (تهران، نشر مرکز، 1370)، ص‌ 473

حماسه حسینى و مساله‏ى تحریفات

حماسه حسینى و مساله‏ى تحریفات
اشاره
جویبار یا رودخانه‏اى که از سرچشمه‏ى پاک، ناب و خالص جریان مى‏یابد چون به سوى دشت و صحرا جارى مى‏شود. صفا، طراوت و برکت‏به ارمغان مى‏آورد و مزارع و باغات را سیراب مى‏سازد و آدمیان و سایر موجودات را بهره‏مند مى‏نماید. اما اگر این رودخانه طغیان کند و حالت‏سیلابى به خود گیرد نه تنها دیگر مزایاى مزبور را در برندارد که موجب تخریب و ویرانى است. حقایق مسلم تاریخى و خصوصا واقعیت‏هایى که مربوط به حوادث سازنده، رشد دهنده و انسان ساز هستند تا زمانى که دچار دگرگونى نشده‏اند همچون چشمه‏ها و جویبارها صفابخش و پربار و حرکت آفرین خواهند بود، اما اگر گرفتار آفت‏هایى چون تحریف شوند از مقاصد عالى، اهداف والا و نورانى خویش دور افتاده و خاصیت اصلى خویش را از دست مى‏دهند.
قرآن کریم مى‏فرماید: «یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذکروا به‏» (1) «کلمات را از مورد خود تحریف مى‏کنند و بخشى از آنچه را به آنان گوشزد شده بود فراموش کردند» . در جاى دیگر این کلام آسمانى مى‏خوانیم، «وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون‏» (2) گروهى از ایشان کلام خدا را مى‏شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف مى‏کردند، در حالى که علم و اطلاع داشتند!
معناى تحریف
وقتى سخنى از معناى اصلى منحرف شود به وجهى که مقصد اساسى خود را از دست‏بدهد و از وضع واقعى و حقیقى به شکلى دیگر درآید مى‏گویند در آن تحریف صورت گرفته که در این صورت هدف آن کلام فداى این دگرگونى منفى و مغرضانه خواهد شد، گاهى در الفاظ و ظاهر قضایا تحریفى صورت مى‏گیرد و در مواقعى در محتوا، پیام و هدف یک برنامه‏اى تحریف واقع مى‏شود که نوع دوم از حالت اول خطرناکتر و پیچیده‏تر است و اصلاح در این مورد مشکل‏تر خواهد بود. متاسفانه در فصولى از تاریخ اسلام تحریفاتى رخ داده که سیماى حوادث راستین و وقایع حقیقى را عوض کرده و کار محققان را دشوار ساخته است. این حرکت‏یا به وسیله‏ى طرفداران و حامیان جاهل و یا مخالفان کینه‏توز رخ داده است. در خصوص نهضت مقدس و شکوهمند حضرت امام حسین علیه السلام باید خاطر نشان ساخت که دشمنان نتوانسته‏اند در آن تحریفى پدید آورند و این قیام به قدرى صریح، روشن، مقدس و غیر قابل انتقاد بود که حتى بسیارى از مخالفان در برابرش سر تعظیم فرود آورده و آن را ستوده‏اند. ولى با کمال تاسف از سوى طرفداران جاهل مطالبى بى‏اساس وارد متون این بخش از تاریخ شیعه شده است.
حماسه حسینى چون خورشیدى عالمتاب بر همه‏ى جهان درخشندگى و فروزندگى دارد و در شرایط ظلمانى شعله‏اى ایجاد کرد و فریاد عدالتى در تیرگى ستم بود که حیات تازه‏اى در عالم اسلام به وجود آورد و معرفتى عالى و بینشى نیرومند در آن نهفته است. و مرثیه‏ها و روضه‏ها باید بیشتر این جنبه‏ها را مورد بررسى قرار دهند و محاسن حماسى این نهضت را مطرح کنند و پرداختن به چنین ابعادى از قیام عاشورا، از روى آوردن به تحریفات مى‏کاهد نباید آنقدر افسانه، خرافه و مطالب دروغ به این حرکت مقدس ملحق کرد که عظمت و افتخار و الهام بخشى و اثر تربیتى آن را تیره و تار کند و چنین شکوهى را مخدوش نماید، تکیه بر خطبه‏هاى امام و اهل بیت که ایراد نموده و نیز روضه خواندن از روى بیاناتى که آن حضرت در پاسخ به افراد در مسیر مدینه تا کربلا فرموده‏اند و نیز بر اساس رجزهایى که آن امام بزرگوار و اصحابش در روز عاشورا در مقابل دشمن خوانده‏اند و در کتب معتبر ثبت و ضبط شده و از روى نامه‏هایى که بین امام و مردم کوفه و بصره رد و بدل شده و در منابع مستند ضبط است از مواردى است که تاریخ این قیام را پرحرارت و پرتابش نگه مى‏دارد، باید توجه داشت که این جنبش با هاله‏اى از قداست آمیخته است و باید براى معرفى آن از ابزارهاى درست، سخن پاک و مضامین عالى بهره گرفت و غافل شدن از این واقعیت و گریستن را هدف دانستن، فرهنگ تحریفى را ترویج مى‏کند، شهید مطهرى رحمه الله مى‏گوید: «... قهرا براى این که مردم بیشتر گریه کنند... روضه‏هاى دروغ جعل شد مردم ما هم به روضه‏هاى خیلى داغ و پرحاشیه عادت کرده‏اند و این خود عاملى شده که اجبارا عده‏اى از اهل منبر براى این که مردم گریه کنند... روضه‏هاى ضعیف مى‏خوانند..» . (3) .
هدف نهضت: مبارزه با تحریف
حضرت امام حسین علیه السلام در قیام پرشکوه خود در صدد برآمد تا چهره‏ى واقعى آیین محمدى صلى الله علیه و آله و اسلام ناب را به جهانیان معرفى کند و پیام معنوى قرآن را به تشنگان معارف برساند و از فرهنگ دینى غبارزدایى کند.
در این قیام عامل امر به معروف و نهى از منکر برجسته‏تر است چنان که امام حسین علیه السلام در وصیت‏به برادر خود محمد حنفیه فرموده‏اند: قیام من براى اصلاح امت جدم مى‏باشد، مى‏خواهم امر به معروف کنم و نهى از منکر نمایم و به سیره و سنت جد و آیین پدرم - حضرت على علیه السلام - رفتار کنم (4) .
در حقیقت امام حسین علیه السلام براى مبارزه با تحریف‏ها قیام فرمود زیرا احساس نمود در دستگاه خلافت اسلامى انحراف شدیدى رخ نموده و این اعوجاج در شئون سیاسى اجتماعى مسلمین رخنه کرده و آنان را از رسیدن به چشمه پاک و پربهره‏ى توحید و رستگارى باز داشته است و براى زنده ماندن دین و بقاى امت اسلامى راهى جز فداکارى و شهادت نمى‏باشد و گویى باید عبارت ان الله شاء ان یراک قتیلا تحقق پذیرد (5) .
البته برخى خواسته‏اند یک تحریف تاریخى در این قیام ایجاد کنند و چنین تبلیغ نمایند که فراخوانى کوفیان هدف اساسى قیام کربلاست در حالى که دعوت کوفیان از موارد جزیى و فرعى این قیام است و خطبه‏هاى حماسى و پرشور امام بعد از شکست کوفه بیانگر این واقعیت مى‏باشد شهید مطهرى از این موضوع دچار شگفتى مى‏شود که برخى خواسته‏اند حماسه‏ى کربلا را به نحوى ثابت کنند که مردم کوفه واقعا داراى قدرتى بودند و مى‏شد به آنان اعتماد کرد در صورتى که عظمت قیام حسینى در این است که آن حضرت بدون اتکا به قدرت‏هاى سیاسى اجتماعى آن روز برپا خاست و اثر روحى این حرکت در حدى بود که نه تنها مردمان آن زمان را به تحرک وا داشت‏بلکه اثراتش همچنان باقى و پابرجاست (6) . آن متفکر شهید در جاى دیگر خاطر نشان مى‏سازد:
«... نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کند بلکه بعد از این که امام حرکت کرد و مخالفت‏خود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند و چون زمینه‏ى نسبتا آماده‏اى در آنجا وجود داشت مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند. .» . (7) اگر دعوت کوفیان عامل اصلى نهضت‏بود امام مى‏بایست در این حرکت احتیاط بیشترى مى‏نمود و تذکرات برخى ناصحان چون عبدالله ابن عباس را مورد توجه قرار مى‏داد.
عوامل تحریف
امویان کوشیدند تا نهضت‏حسینى را از سرچشمه‏ى اصلى قیام جدا کرده و آن را بر بستر دیگر قرار دهند و این چنین وانمود کنند که حرکت مزبور نوعى ایجاد اختلاف و تشتت در بین مسلمین بود، دشمنان کوردل و شب‏پرستان خفاش صفت مى‏خواستند این حماسه‏ى پرشکوه و سراسر مقدس را در حد یک آشوب سیاسى ناحیه‏اى تنزل دهند و به همین دلیل چون مسلم بن عقیل نماینده و شخص مورد وثوق امام وارد کوفه شد، یزید به حاکم وقت - ابن زیاد - نوشت فرزند عقیل مى‏خواهد به اخلال و فساد دست زند و بذرهاى تفرقه بپاشد و فرزند زیاد چون نایب امام - مسلم را - دستگیر کرد خطاب به وى گفت: چه شد که به این شهر آمدى تا آشوب برپا کنى، مسلم در جواب گفت: بر حسب دعوت و نامه‏هاى متعدد کوفیان آمده‏ام و ما خواهان برقرارى عدالت هستیم.
به رغم آن که دشمنان نتوانستند این حماسه را کم رنگ سازند عواملى دست‏به دست هم داد تا منابع مستند تاریخ کربلا توسط عده‏اى نادان مورد خدشه قرار گیرد. از جمله:
1- تمایل به اسطوره‏سازى
الگو بر خلاف اسطوره، مجموعه‏اى از باورهاى ایمانى و معارف اعتقادى انسان است که در عرصه‏ى عمل در سیماى انبیاء و اولیاء نمایان مى‏گردد و در سیره‏ى چنین افرادى نباید تحریف واقع شود. و روا نیست جنبه‏هاى افسانه‏اى که حس اسطوره‏اى را در اذهان ایجاد مى‏کند به شرح حال و چگونگى نهضت افراد مقدس وارد شود. به فرمایش شهید مطهرى: «افرادى که شخصیت آن‏ها، شخصیت پیشوایى است، قول آن‏ها عمل آن‏ها، نهضت آن‏ها سند و حجت است نباید در سخنانشان، در شخصیت‏شان تحریف واقع شود. قسمتى از تحریفاتى که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره‏سازى است‏» . (8) .
حضرت آیة الله خامنه‏اى، مقام معظم رهبرى، فرموده‏اند: جعل مطالب زاید و افزودن آن بر قصه‏ى اصلى و نسبت دادن آن به صاحب قصه در قصه معصومین علیهم السلام کذب و افترا و حرام است (9) .
2- گریه بر امام حسین علیه السلام و توجیه وسایل باطل
برخى تصور کرده‏اند چون مى‏خواهیم بر سالار شهیدان بگرییم و این برنامه مقصد والایى است پس مى‏شود از هر وسیله‏اى که به آن کمک کند، بهره گرفت. اگر چه با جعل و تحریف توام باشد. این واقعا فکر مسموم و پرآفتى است که اگر کارى با ظاهرى مذهبى بروز کرد و داراى ثوابى بود، دیگر اشکالى ندارد در مسیر آن به هر حرکتى دست‏یازیم، اگر چه دین و مبلغان راستین آن از این کار بیزار باشند و حضرت ابا عبدالله علیه السلام هم از بابت آن در فشار باشد و خاطر مبارک آن امام همام برنجد. بزرگان دین و علماى شیعه با آن که خودشایستگى تربیت و تعلیم دیگران را داشتند باز دین و عقاید و افکار خویش را بر امام عصر خود عرضه مى‏داشتند تا مبادا به نام دین به چیزى بر خلاف آن معتقد باشند یا به حساب دین، کارى را در جهت معارض آن انجام دهند (10) .
3- مراجعه به منابع مخدوش و تکیه بر مضامین جعلى
منابعى که از تاریخ عاشورا حکایت دارند، باید چندین مشخصه را داشته باشند، در غیر این صورت آمیخته به جعل و تحریفند و استناد به آن‏ها مشکلاتى را به بار مى‏آورد و اهداف این نهضت را تحریف مى‏کند، در وهله‏ى اول چون این مطالب به منابع اصیل قرآنى و روایى عرضه مى‏گردند نباید رنگ ببازند و یا با آن‏ها در تعارض باشند همچنین مسایلى را که مطرح مى‏کنند باید در شان و مقام حضرت امام حسین علیه السلام به عنوان فروغ امامت، ستاره‏ى درخشان آسمان ولایت و هادى انسان‏ها و نگهبان معارف الهى باشد، نکته‏ى دیگر این که در بررسى این متون تطبیق آن‏ها با عقل سلیم و منطق کار لازمى است که اگر خرد ناب و درک عالى انسانى قبول آن‏ها را مورد تامل قرار داد باید از نقلشان امتناع کرد. اگر انسان هر چه را مى‏خواند و مى‏شنود باور کند و براى دیگران بازگو کند بدترین جهالت را مرتکب شده است. مراجعه کننده‏ى به کتب مقاتل به مصداق «کونوا نقاد الکلام‏» باید این متن‏ها را با ارزیابى درست و ارزشیابى منطقى و اصولى مورد بررسى قرار دهد و از میان آن‏ها مطالبى را مورد گزینش قرار دهد که معارف و اندیشه افراد را ارتقا دهد، روح شنوندگان و عزاداران را به حماسه‏ى کربلا پیوند دهد و دل‏ها را به اهتزاز درآورد. شهید مطهرى رحمه الله مى‏گوید: «... اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آن که روضه‏ى دروغى خوانده شود، بدون آن که جعلى شود، بدون آن که تحریفى شود... اگر اشکى از روى صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا به‏پاشد مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است..» . (11) روى آوردن به منابع مخدوش چون روضة الشهداى ملا حسین کاشفى، اسرار الشهادة ملا آقا دربندى و دخالت دادن فرهنگ‏هاى قبل از اسلام همچون سوگ سیاوش و غیره در وقایع کربلا و مانند آن مى‏تواند از زمینه‏هاى تحریف باشد. همچنین رسوخ برخى سنت‏هاى بومى و شیوه‏هاى قومى و محلى که به عنوان آداب و رسوم اقوام و قبایل مطرح هستند در برخى حوادث عاشورا این نهضت را آفت زده مى‏کند، کما این که فرهنگ حکام و سلاطین چون به مرثیه‏ها رسوخ یافت اعتبار آن را کم کرد.
نمونه‏هایى از تحریفات لفظى
1- در برخى کتب مقتل که متاسفانه هنوز هم از آن‏ها استفاده مى‏شود و در روضه‏ها به آن‏ها استناد مى‏کنند براى ذریه‏ى امام دخترانى بافته، یا دخترانى را در مدینه گذاشته و برخى را شوهر داده و گروهى را از فرط تشنگى هلاک کرده و عده‏اى را شهید نموده‏اند و آمار مخالفان را به شکل اغراق‏آمیز نقل کرده و به ذکر وقایعى پرداخته‏اند که در این قیام رخ نداده است.
2- تاکید بر این که على اکبر نوجوانى هیجده ساله و ناکام بوده و آرزوى داماد شدن داشته و پدرش از بابت این که برایش همسرى برنگزیده ناراحت است، در حالى که على اکبر در شعبان سال سى و سوم هجرى به دنیا آمده و در کربلا بیست و هشت‏سال سن داشته و عبارت ثمانیة و عشرین تحریف و تصحیف به ثمانیة عشر شده و علامه مقرم ثابت کرده که على اکبر در کربلا از برادرش امام سجاد علیه السلام بزرگتر بوده است (12) . همچنین برخى مطرح کرده‏اند که حضرت امام حسین علیه السلام از به میدان رفتن على اکبر اکراه داشت و این تحریف در کتاب روضة الشهداى کاشفى دیده مى‏شود ولى شیخ مفید و سید بن طاووس خاطر نشان ساخته‏اند وقتى آن جوان خواست‏به نبرد با اشقیا برود، امام بدون درنگ به وى اذن داد (13) . برخوردهاى احساسى و بسیار عاطفى بین على اکبر و مادرش ام لیلى فاقد اعتبار تاریخى است و علامه مقرم اظهار مى‏دارد; ام لیلى در کربلا نبوده و قبل از حادثه عاشورا وفات یافت.
3- طبق برخى نقل‏هاى نادرست و تحریف شده امام حسین علیه السلام فرزند بیست و هشت‏ساله خود را داماد نکرده اما در بحبوحه‏ى حوادث کربلا که به دلیل شدت ناملایمات ناگزیر مى‏شود نماز خوف بخواند مصمم مى‏گردد دخترش فاطمه را به عقد ازدواج قاسم سیزده ساله درآورد. علامه مجلسى مى‏گوید: قصه‏ى دامادى قاسم را در کتب معتبر ندیده‏ام (14) و محدث نورى آن را از اخبار وهن انگیز مى‏داند (15) . محدث قمى هم این ماجرا را مخدوش مى‏داند (16) .
4- به حضرت مسلم بن عقیل نسبت داده‏اند که هنگام حرکت‏به سوى کوفه، کشته شدن صیدى را به دست صیادى لامت‏بدشگونى سفر دانسته و از این جهت واهمه به دل راه مى‏دهد. اولا نایب و مورد وثوق امام نمى‏تواند از یک حادثه جزیى نگران شود و نسبت دادن دروغى این گونه به مسلم بدان معنا است که العیاذ بالله او از تعالیم اسلامى آگاهى ندارد، گذشته از آن حضرت رسول صلى الله علیه و آله امت‏خویش را از فال بد برحذر داشته و این کار را معادل شرک دانسته است و حضرت مسلم به هیچ عنوان این سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله را فراموش نکرده و آویزه‏ى گوشش بوده و نمى‏توان باور کرد که چنین شخصیتى به یک رسم جاهلى موهوم که با سیره‏ى خاندان عصمت مغایرت دارد عمل کند (17) .
5- حضرت امام سجاد علیه السلام که به صور گوناگون مى‏کوشید تا برخلاف موقعیت‏هاى خفقان‏زا خاطرات عاشورا، شهادت و روح حماسه حسینى را زنده نگه دارد و با آن موقعیت اجتماعى همه‏ى دیده‏ها را به سوى سیماى پرمهابت‏خود متوجه کند و آن گاه اشکى داغ‏تر از آتش را بر گونه‏ها جارى سازد تا مردم در تبلور آن قطره‏هاى اشک عاشورا را تداعى کنند در برخى روضه‏ها و مرثیه‏ها و اشعار نمایش‏هاى تعزیه به صورت انسانى بیمار و ناتوان معرفى مى‏شود و نیز نقل مى‏کنند که وقتى براى امام حسین علیه السلام یاورى باقى نماند و آن حضرت براى وداع به خیمه امام سجاد علیه السلام رسید امام چهارم اظهار داشت: پدر جان کار شما با این مخالفان به کجا کشیده؟ گویى بر اساس این نقل دروغ و تحریفى، آن ستاره‏ى تابناک امامت از اوضاع کربلا و حوادث آن کاملا بى‏خبر است! از اتفاق، یکى از منابع مستند و منور که ناظر واقعه کربلا بوده و این رویداد را دقیق و با ذکر جزئیات ذکر کرده امام سجاد علیه السلام است.
6- ماجراى فاطمه‏ى صغرى که در مدینه مانده است و توسط مرغى از ماجراى کربلا باخبر مى‏شود و پس از آن که مى‏فهمد پدر و برادرانش در حادثه‏ى نینوا کشته شده‏اند بى‏تابى مى‏کند و بر اثر ناله‏هاى زیاد جان به جان آفرین تسلیم مى‏کند. نیز در کتب معتبر نیامده است.
7- حکایت‏سلطان قیس که در هندوستان و به هنگام شکار مورد هجوم شیرى قرار مى‏گیرد و چون این فرد نصرانى امام حسین علیه السلام را به امداد مى‏طلبد آن حضرت در بحبوحه جنگ با اشقیا موقتا از نبرد دست‏برمى‏دارد و وى را از گزند شیر نجات مى‏دهد و در ادامه فرد مزبور اسلام مى‏آورد. این ماجرا نیز جزو اکاذیب است.
8- داستان دخترى یهودى که فلج‏بود و قطره‏اى از خون امام حسین علیه السلام به وسیله‏ى مرغى به بدنش چکید و بر اثر آن بهبود یافت نیز از افزوده‏هاى بعدى است.
9- حکایت‏شیر و فضه: که به توصیه‏ى حضرت زینب (س) فضه کنیز حضرت زهرا (س) شیرى را مى‏آورد تا از ابدان مطهر شهدا حفاظت کند، فاقد اعتبار است.
10- ماجراى پیرزنى که در زمان متوکل مى‏خواست‏به زیارت امام حسین علیه السلام برود که توسط عاملان متوکل عباسى دستگیر و به دریا افکنده مى‏شود و بعد حضرت عباس علیه السلام او را نجات مى‏دهد، ماجراى پدید آمدن این ماجراى سراسر دروغ را آیة الله حاج شیخ محمد حسین عالم نجف آبادى براى شهید مطهرى نقل کرده است (18) .
تحریفات معنوى و محتوایى
1- یکى از تحریفات معنوى این است که حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت رسید تا امت گناهکار را نجات دهد. که با این برنامه هدف مقدس آن حضرت ناتمام جلوه داده شده است و چنین برداشتى از شفاعت‏به راستى موجبات انحطاط جامعه را پدید مى‏آورد و با مبانى اعتقادى شیعه و فرهنگ ائمه در تباین است، این طرز فکر که شاید مورد پسند عوام باشد درست ضد هدف راستین امام است زیرا او نهضت‏خود را براى این منظور ترتیب داد تا مردم از خداوند ترس داشته باشند و از روى آوردن به گناه و معاصى برحذر باشند و به فرائض دینى توجه افزونترى کنند و روحیه‏ى تقوا در آن‏ها احیا شود، مرحوم آیتى مى‏گوید: هیچ امکان پذیر نیست که کسى با دورى از خدا به امام حسین علیه السلام نزدیک شود و با خشم پروردگار امام را خشنود سازد و سهمى از معصیت را براى امام کنار بگذارد تا خدا نتواند از وى بازخواست کند (19) ، شهید مطهرى رحمه الله مخالف این باور غلط است و خاطر نشان مى‏سازد گناه وقتى بخشیده مى‏شود که روح انسان با معنویت امام پیوند بخورد (20) . و در جاى دیگر فرموده‏اند: «همان چرندى را که مسیحیت در مورد مسیح گفتند در مورد حسین علیه السلام گفتند، گفتند: که حسین کشته شد براى آن که بار گناه امت را به دوش بگیرد (21) .» آن متفکر افزوده است اگر کسى در ماه رمضان روزه‏دار باشد و چنین سخنى بر زبان آورد روزه‏اش باطل است (22) . به نظر شهید مطهرى رحمه الله این چنین تصویرى از شفاعت‏شرک در ربوبیت است و براى امام حسین علیه السلام نوعى اهانت‏به شمار مى‏رود (23) .
2- القاى این تفکر باطل که امام حسین علیه السلام دستگاه جداگانه‏اى در برابر ترازوى عدل الهى دارد و در پیشگاه خداوند اعمال صالح، عبادات خالص و رفتارهاى نیک و حسنات مقبول است ولى نزد آن امام تنها گریه، ناله و بر سر و سینه زدن مورد قبول مى‏باشد و در این دستگاه خیلى راحت‏تر از تشکیلات الهى مى‏توان بهشت را به دست آورد و از آتش دوزخ رهایى یافت. البته آن چشمى که براى ابا عبدالله و یارانش نگرید و آن قلبى که نسوزد، چشم و قلب بشر نمى‏باشد اما این سخن با آن تحریفات فرق مى‏کند که مى‏گویند سومین فروغ امامت‏شهادت را برگزید تا مردم در مجالس حسینى شرکت‏یابند و بگریند و آمرزیده شوند بدون آن که سیره‏ى آن امام و توصیه‏هاى آن پیشوا را چراغ راه خویش قرار دهند.
3- عده‏اى چنین عنوان مى‏کنند که حماسه‏ى عاشورا بطور جبرى و حادثه‏اى محتوم روى داده است، اگر این عقیده‏ى باطل را بپذیریم العیاذ بالله امام و یارانش را از هر گونه اراده، اختیار و تصمیم‏گیرى سلب کرده‏ایم و اعتقاد به این تفکر موهوم با قرآن و فرهنگ اهل بیت مغایرت دارد به علاوه چنین تخطئه‏اى در اصل مهم و حیاتى قضا و قدر نوعى انحطاط فکرى و عقیدتى به بار مى‏آورد.
4- نکته‏اى که متاسفانه در اغلب مرثیه‏ها دیده مى‏شود این است که از زبان امام و یارانش رویداد کربلا و مصائب عاشورا به چرخ و فلک نسبت داده مى‏شود و به عنوان زبان حال پیشوایى پاک و معصوم و مطیع اوامر الهى به روزگار و افلاک دشنام داده مى‏شود در حالى که در روایات بسیارى از این حرکت نهى شده و اگر این اعتراض حاکى از اعتقاد به عامل مؤثر در سرنوشت انسان و در عرض اراده الهى باشد نوعى ثنویت و دوگانه‏پرستى به شمار مى‏رود و خود از مظاهر شرک است و تفکر دهریون را در اذهان تداعى مى‏کند، گذشته از آن اعتقاد به تاثیر ستارگان و افلاک در سرنوشت آدمیان در فقه اسلامى حرام است و باید دانست که امام معصوم مى‏تواند به اذن خداوند ولایت تکوینى داشته باشد و در مخلوقات دخل و تصرف کند و فلک نمى‏تواند براى آن وجود مبارک سرنوشت مشخص کند.
5- حضرت امام حسین علیه السلام با قیام خود مکتب عملى براى اسلام پدید آورد تا مسلمین و آزادگان با تاسى از او براى اصلاح امور جامعه و ترویج‏حسنات و محو منکرات اهتمام ورزند اما گروهى مى‏گویند دلیل قیام امام حسین علیه السلام یک دستور خصوصى بود و طبق یک توصیه‏ى غیبى باید کشته مى‏شد اگر این گونه باشد دیگر این قیام اثرات تربیتى و سازنده‏اى بر جامعه ندارد و قابل پیروى نیست و نقش الگودهى آن از بین مى‏رود و نهضت امام از حوزه‏ى عمل بشرى قابل اقتدا و اقتفا خارج شده و از زمین به آسمانى غیر قابل دسترس مى‏رود. شهید مطهرى مى‏گوید: این تحریف معنوى نهضت امام را از حالت مکتبى بودن خارج مى‏کند (24) و دیگر الهام بخش آدمیان نخواهد بود (25) .
6- ائمه‏ى اطهار علیهم السلام تاکید فرموده‏اند که نهضت امام حسین علیه السلام باید زنده بماند و فراموش نشود و توصیه کرده‏اند مردم براى آن حضرت بگریند و عزادارى کنند تا هم نهضت عاشورا حفظ شود و هم آنان در پرتو این مجالس و سوگوارى‏ها به رشد معنوى و سازندگى ایمانى برسند و بر اثر همراهى عاطفى با حماسه عاشورا به معرفت عاشورائیان نزدیک شوند و از این چراغ هدایت نور بگیرند و با کشتى نجات از توفان حوادث آسان بگذرند. ولى گروهى این هدف را مسخ کرده و گفته‏اند: این گریه تسلى خاطرى براى حضرت زهراست در حالى که امام حسین علیه السلام با شهادت خویش به مادرش زهرا (س) پیوست و آن دو انسان والا از هم جدا نیستند که حضرت فاطمه (س) در فراق این ماجرا ناراحت‏باشد و احتیاج به تسلى داشته باشد البته حضرت زهرا بسیار شادمان مى‏شود که مردم با یاد حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن راه او به سعادت برسند و در همان مسیرى حرکت کنند که فرزندش پیمود. شهید مطهرى این تحریف را مورد انتقاد شدید قرار مى‏دهد و مى‏فرماید با چنین تصورى ما مقام آن بزرگان را که آرزوى شهادت داشته‏اند تنزل داده‏ایم (26) .
7- حضرت امام حسین علیه السلام با فداکارى کم نظیر خود موجى ایجاد کرد که براى قرون متمادى ستمگران را به هراس واداشت و دشمنان دین را لرزانید و نامش با شجاعت، معنویت و ایثار و عدالت توام مى‏باشد، او در حد بسیار عالى براى اعتلاى اسلام خون خویش را داد و چشمه‏ى حقیقت را جارى ساخت و به قطره‏هاى خون خود ارزش داد اما عده‏اى این گونه مى‏نگرند که امام حسین علیه السلام توسط دشمنان نفله شد و بدون این که تقصیرى داشته باشد توسط ستمکاران کشته شد و از این جهت‏باید برایش متاثر بود و گریست، شهید مطهرى این تصور باطل را مورد انتقاد قرار داده (27) و مرحوم آیتى مى‏گوید: این گونه نیست که امام از روى بیچارگى تن به شهادت بدهد، این طور نبود و گوینده یا نویسنده این سخن هر که باشد سخنش سست و بى‏اساس است و اگر این گونه بود کجا دنیا مى‏توانست روى این قیام مقدس حساب کند (28) .
8- هر گونه تاریخ یا مقتل یا گزارش یا مضمون شعرى که حاکى از ذلت پذیرى و خواهش امام حسین و یاران و خاندانش در مقابل دشمن باشد دروغ و تحریف و غیر قابل قبول است:
از آستان همت ما ذلت است دور واندر کنام غیرت ما نیستش ورود پس این که در برخى روضه‏ها یا مرثیه‏ها به شنونده یا خواننده القا مى‏شود که امام براى به دست آوردن آب به دشمن التماس کرد با سیره‏ى امام مغایرت دارد و این که امام به عنوان شخصیتى والا مقام آن هم در سنین بزرگسالى (57 سالگى) از غربت و تنهایى بنالد و مادر خود را صدا بزند که به او مادرى کند منحط و مباین روح حسینى است، و این که در مرثیه‏ها از زبان امام گفته مى‏شود که: راضى شدم که زینب خوار گردد آن وقت‏خاطره‏هاى نینوا را که بر کالبدهاى مرده جوامع زندگى مى‏دمد به صورت ذلت آورى ترسیم کرده‏ایم.
پى‏نوشت‏ها:
1) مائده / 13 .
2) بقره / 75 .
3) حماسه‏ى حسینى، شهید مطهرى، ج‏3، ص‏260 .
4) مقتل خوارزمى، ج‏اول، ص‏188; ملحقات احقاق الحق، ج‏11، ص‏602، نفس ال5مهموم، حاج شیخ عباس قمى، ص‏45; مقتل عوالم، ص‏54 .
5) نک: بررسى تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتى، ص‏79- 89 .
6) حماسه‏ى حسینى، ج‏3، ص‏54 .
7) همان، ج‏2، ص‏40 .
8) همان، ج‏اول، ص‏41 .
9) ارزیابى سوگوارى‏هاى نمایش، غلامرضا گلى زواره، ص‏36 .
10) بررسى تاریخ عاشورا، ص‏125 .
11) حماسه‏ى حسینى، ج‏اول، ص‏102- 103 .
12) نک: على الاکبر، عبدالرزاق المقرم، انتشارات شریف الرضى .
13) رک: الارشاد و لهوف .
14) جلاء العیون، علامه مجلسى، ص‏404 .
15) لؤلؤ و مرجان میرزا حسین نورى، ص‏193 .
16) منتهى الآمال، ج‏اول، ص‏70 .
17) تحقیق درباره‏ى اول اربعین حضرت سید الشهداء، شهید قاضى طباطبایى، ص‏174. پاورقى
18) سرگذشت‏هاى ویژه از زندگى استاد شهید مرتضى مطهرى، ج‏اول، ص‏35- 36 .
19) بررسى تاریخ عاشورا، ص‏125 .
20) حماسه‏ى حسینى، ج‏2، ص‏209 .
21) همان، ج‏اول، ص‏276 .
22) همان، ص‏76 .
23) عدل الهى، شهید مطهرى، ص‏265 .
24) حماسه‏ى حسینى، ج‏3، ص‏84- 85 .
25) همان، ص‏286 .
26) همان، ص‏92 و نیز ص‏286 .
27) همان، ص‏83- 84 و نیز ج‏اول، ص‏80 .
28) بررسى تاریخ عاشورا، ص‏89 .

حماسه‌ حسینی‌ و نوع‌ تربیت‌ انسان‌های‌ عصر واقعه‌

حماسه‌ حسینی‌ و نوع‌ تربیت‌ انسان‌های‌ عصر واقعه‌
عاشورا یک‌ امتحان‌ بزرگ‌ بود که‌ در زمان‌ و مکان‌ خود بی‌نظیر بود. حقیقت‌ وجوهرة‌ انسان‌های‌ مختلفی‌ را بر ملا نمود. عاشورا به‌ نوعی‌ «یوم‌ الفصل‌» هم‌ بود، چرا که‌حد فاصلی‌ بین‌ دو دسته‌ از آدم‌ها شد. یک‌ عده‌ فرسنگ‌ها به‌ جلو رفتند و از ملک‌ تاملکوت‌ اوج‌ گرفتند و عده‌ای‌ نیز سیر قهقرایی‌ طی‌ نموده‌ و در این‌ حماسة‌ عظیم‌ مصداق‌تعبیر قرآن‌ کریم‌ شدند که‌ می‌فرماید: ( اولئک‌ کَالانْعام‌ِ بَل‌ هُم‌ أضَل‌ّ ) .
عاشورا وقتی‌ لب‌ به‌ سخن‌ می‌گشاید و محفل‌ عاشقانة‌ آن‌ تعداد اندک‌ را به‌ تفسیرمی‌نشیند آنها را متصلان‌ به‌ حقیقت‌ توصیف‌ می‌نماید، زیرا مقدمة‌ یافتن‌ حقیقت‌، واقع‌بینی‌ و حقیقت‌جویی‌ است‌، تا واقع‌ جو نباشی‌ حقیقتی‌ را در نخواهی‌ یافت‌. امام‌ آنها را باحقایق‌ آشنا کرد چون‌ زمینة‌ حقیقت‌ جویی‌ و واقع‌ بینی‌ را در آنها یافت‌.
«هرگاه‌ انسان‌های‌ واقع‌بین‌ و حقیقت‌طلب‌ - هر چند اندک‌ باشند - به‌ حد نصاب‌برسند آن‌ روز می‌شود از حقایق‌ سخن‌ گفت‌.»
در این‌ حماسة‌ عظیم‌ و خصوصاً آن‌ شب‌ بزرگ‌ تاریخ‌ انسان‌ ها یعنی‌ شب‌ عاشوراعده‌ای‌ در ساحل‌ِ سپیده‌ تن‌ شستند و در زیر بزرگ‌ترین‌ محراب‌ زمین‌ یعنی‌ آسمان‌ نمازگزاردند و حماسه‌ را اقامه‌ بستند. آنان‌ چون‌ وصل‌ به‌ معبود بودند آن‌ روز بزرگ‌ را رقم‌ زدند،چون‌ آن‌ شب‌ عظیم‌ را پشت‌ سرگذارده‌ بودند آن‌ روز عظیم‌ را آفریدند. روزهای‌ بزرگ‌،محصول‌ شب‌های‌ بزرگ‌ است‌ و آنان‌که‌ شب‌ بزرگ‌ نداشته‌ باشند روز بزرگ‌ ندارند، چرا که‌همواره‌ انسان‌های‌ بزرگ‌ توشه‌ و توان‌ خویش‌ را از شب‌ می‌گیرند. شب‌ فرصت‌ روز بودن‌است‌. امام‌ علی‌ (ع) در توصیف‌ انسان‌های‌ بزرگ‌ می‌فرماید: ( زُهّادُ اللیل‌ وَاُسُدُ النّهار؛ زاهدان‌ شب‌ و شیران‌ روزند.
کسی‌ که‌ در سپیده‌ دمان‌ شیر باشد، یقیناً زُهد شب‌ را تجربه‌ کرده‌ است‌، کسی‌ که‌شبانگاهان‌ شانه‌هایش‌ بلرزد و میان‌ خویش‌ و معبود پل‌ ارتباطی‌ برقرار نماید اشک‌ درچشمانش‌ بی‌قرار می‌گردد و از آبشار «محجر» و شیار چهره‌اش‌ می‌غلتد و بر گونه‌اش‌ پرپرمی‌زند، آن‌ زمان‌ است‌ که‌ شخص‌ آسمانی‌ می‌شود و در زمین‌، آسمان‌ می‌شود.
بسیاری‌ افراد بهشتیان‌ روی‌ زمینند زیرا نه‌ اهل‌ لغوند و نه‌ گناه‌. قرآن‌ می‌فرماید: ازویژگی‌های‌ بهشت‌ این‌ است‌ که‌ ( لا یسمعون‌ فیها لَغواً ولا تأثیماً ) . انسان‌ بهشتی‌ نیزاهل‌ لغو و گناه‌ نیست‌ و یک‌ بهشت‌ متحرک‌ است‌، او دیگر قیدها را شکسته‌ است‌.
حقیقت‌ آدمی‌ در کربلا برای‌ عده‌ای‌ این‌ گونه‌ بود، چرا که‌ در آن‌ دگرگونی‌ معنوی‌،مسیرهای‌ سلوک‌ را یک‌ شبه‌ طی‌ کردند و از تن‌ و جان‌ و مال‌ و دنیای‌ فانی‌ گذشتند و دنیارا به‌ سان‌ یک‌ منفذ نگریستن‌ نگاه‌ کردند، نه‌ چشم‌ انداز. امام‌ علی‌ (ع) در بارة‌ این‌ نوع‌نگاه‌ به‌ دنیا می‌فرماید:
( من‌ ابصَرَ بها بصّرته‌ ومن‌ ابصر الیها أعمته‌ُ ) ؛ هرگاه‌ کسی‌ «با دنیا» نگاه‌ کندبینایش‌ می‌کند، و لیکن‌ اگر کسی‌ به‌ دنیا نگاه‌ کند کورش‌ می‌سازد».
اگر کسی‌ به‌ اقتضای‌ توحید، دل‌ دادن‌ به‌ یک‌ محبوب‌ و یا حل‌ شدن‌ در یک‌ آرمان‌را بطلبد و آن‌ را وسیلة‌ رسیدن‌ به‌ محبوب‌ اصلی‌ یعنی‌ خدای‌ تعالی‌ قرار دهد بینا می‌شود،و لیکن‌ کسی‌ که‌ شؤون‌ دنیایی‌ و ارزش‌های‌ مادی‌ و زودگذر آن‌را هدف‌ قلمداد کند و آن‌ رادر عرض‌ خدا قرار دهد کور می‌شود. اتفاقاً این‌ معنا در واقعة‌ عاشورا، بین‌ سپاهیان‌ دوطرف‌ خود را به‌ خوبی‌ نمایان‌ ساخت‌. عارفان‌ واقعه‌ و عاشقان‌ دلداده‌ بالمحه‌ای‌ از نگاه‌دوست‌ بینایی‌ یافتند که‌ دارای‌ سه‌ افق‌ِ بود: «افق‌ باز»، «افق‌ دور» و «افق‌ روشن‌» و این‌سه‌، افق‌های‌ عارفانه‌ است‌. افق‌ باز و انسان‌ را محو جمال‌ محبوب‌ می‌کند و به‌ قول‌ حلاج‌در این‌ افق‌ِ فقط‌ معشوق‌ می‌ماند و بس‌ چرا که‌ «المحَبَّة‌ُ نارٌ تَحرِق‌ُ ما سوی‌ المحبوب‌» .
در افق‌ دور انسان‌ فراتر از سطح‌ موجود، ابعاد دورتر و وسیع‌تر را می‌بیند و جمال‌محبوب‌ او را در دنیای‌ دیگر سیر می‌دهد و تا مرحلة‌ غرق‌ در دریاهای‌ خون‌ پیش‌ می‌رود واین‌ یعنی‌ عشق‌ عارفانه‌ و ازلی‌ به‌ آرمان‌ و هدف‌ و خدای‌ تعالی‌، به‌ قول‌ منصور حلاج‌ به‌مرحلة‌ «رکعتان‌ فی‌ العشق‌ِ لا یصح‌ّ وُضوهُما الاّ بالدّم‌» می‌رسد.
و افق‌ِ روشن‌ نوعی‌ مکاشفه‌ است‌، نوعی‌ احساس‌ اتصال‌ و ملاقات‌ است‌ و چشم‌بصیرت‌ یافتن‌. امام‌ علی‌ (ع) در خصوص‌ اوصاف‌ پارسایان‌ (متقین‌) تعبیر بسیار زیبایی‌ ازاین‌ افق‌ دارد و می‌فرماید:
«فهم‌ والجنّة‌ کمن‌ قد را´ها فهم‌ فیها منعّمون‌، وهم‌ والنار کمن‌ قد را´ها فهم‌ فیهامعذّبون‌؛ بهشت‌ برای‌ آنان‌ چنان‌ است‌ که‌ گویی‌ آن‌ را دیده‌ و در نعمت‌های‌ آن‌ به‌ سرمی‌برند و جهنم‌ را چنان‌ باور دارند و می‌بینند که‌ گویی‌ آن‌ را دیده‌ و در عذابش‌ گرفتارند».
حسین‌ (ع) معلّم‌ تمام‌ انسان‌ها
وقتی‌ حقیقت‌ آدمی‌ و آرمان‌ اصیل‌ او که‌ خلیفه‌ اللهی‌ است‌ ظهور کند و یک‌ الگوی‌تمام‌ عیار می‌شود برای‌ دیگری‌ که‌ بخواهد مسیر آرمان‌ سازی‌ را طی‌ کند، نقش‌ «کتاب‌باز» را ایفا می‌کند، خواه‌ آن‌ انسان‌ مسلمان‌ باشد یا غیر مسلمان‌. این‌ اعجاب‌ بزرگ‌ را درقضیه‌ کربلا به‌ خوبی‌ شاهد هستیم‌، آن‌ هم‌ وقتی‌ که‌ فرعونیان‌ خردسال‌ و نمرودیان‌ نابالغ‌سپاه‌ کور اجساد خندان‌ آیینه‌ها را به‌ ظاهر شکستند. قرن‌ها بعد زبان‌ منصف‌ بعضی‌مستشرقان‌ از آن‌ الهام‌ می‌گیرد. این‌ الهام‌ گرفتن‌، چیزی‌ جز ظهور حقیقت‌ انسان‌ به‌عنوان‌ جانشین‌ محبوب‌ نیست‌ و مولا این‌ درس‌ بزرگ‌ را در قالب‌ یک‌ حماسة‌ عظیم‌ به‌انسان‌ها
یاد داد. اگر بگوییم‌ کربلا یک‌ دانشگاه‌ بزرگ‌ است‌ شاید باز در حق‌ کربلا و حماسة‌حسین‌ (ع) اجحاف‌ کرده‌ باشیم‌. بلکه‌ باید بگوییم‌ دانشگاهی‌ بزرگ‌ برای‌ همة‌ اعصار که‌واقعیت‌ انسان‌ بودن‌ انسان‌ را در جنبه‌های‌ مختلف‌ ظلم‌ ستیزی‌ و آزادی‌طلبی‌ و شکستن‌یوغ‌های‌ غیر الهی‌ و زمینی‌ آموخت‌. این‌ حقیقت‌ عظیم‌ انسانی‌ به‌ حدی‌ است‌ که‌ در نگاه‌مستشرقان‌ بعد از قرآن‌ و مراسم‌ عظیم‌ حج‌ پایه‌ و اساس‌ قدرت‌ مسلمانان‌ محسوب‌می‌شود، وینستون‌ از مستشرقان‌ غربی‌ می‌نویسد:
مادامی‌ که‌ مسلمانان‌ قرآنی‌ داشته‌ باشند که‌ تلاوت‌ شودو(فراموش‌ نگردد) و کعبه‌ای‌ که‌ مراسم‌ آن‌ با انسجام‌ وهمدلی‌ صورت‌ گیرد و حسینی‌ که‌ یاد شود هیچ‌ کس‌ قدرت‌تسلط‌ و سیطره‌ را بر آنان‌ نخواهد داشت‌.
همان‌گونه‌ که‌ اشاره‌ کردیم‌ ظهور حقیقت‌ آدمی‌ در یک‌ واقعة‌ تاریخی‌ به‌ شکل‌ یک‌آرمان‌ معرفی‌ می‌شود که‌ دوست‌ و دشمن‌ به‌ آن‌ اذعان‌ دارند و حتی‌ گاهی‌ انسان‌ شاهدسخنانی‌ از غیر مسلمانان‌ می‌شود که‌ او را به‌ حیرت‌ و شعف‌ وا می‌دارد. یکی‌ از ویژگی‌های‌فطری‌ انسان‌ - به‌ طور مثال‌ - حریت‌ و آزادی‌ است‌ و امام‌ حسین‌ در تبلور این‌ اندیشه‌ آن‌را به‌ صورت‌ یک‌ درس‌ جاودان‌ برای‌ ما به‌ ارمغان‌ آورد که‌ غربیان‌ را نیز به‌ تحسین‌ واداشته‌است‌، به‌ طور مثال‌ بولس‌ سلامه‌ چنین‌ می‌سراید:
سیکون‌ الدم‌ الزاکی‌ لواءٌلشعوب‌ تطالب‌ استقلالاً
ینبت‌ المجد فی‌ ضلال‌ البنود یهوی‌ نسیجها سربالاً
سوف‌ تبکی‌ علی‌ الحسین‌البواکی‌ویری‌ کل‌ محجر شلالاً
ماتم‌ القاتلین‌ لا للقتلی‌ یسیرون‌ للخُلود رجالاً
یعنی‌ خونی‌ که‌ در کربلا ریخته‌ شد (در واقع‌ بر زمین‌ ریخته‌ نشد بلکه‌ بالا رفت‌) پرچم‌است‌، آن‌ هم‌ برای‌ هر ملتی‌ که‌ در طلب‌ ثبات‌ و استقلال‌ است‌ و مجد و عظمت‌ و بزرگی‌ درپناه‌ بزرگواری‌ها و حقایق‌ ممتاز رشد می‌کند و چشم‌ها بر حسین‌ خواهد گریست‌ و شیارچهره‌ها مثل‌ آبشاری‌ از اشک‌ خواهد شد، اما گریة‌ مأیوسانه‌ برای‌ قاتلان‌ و جنایتکاران‌آن‌ واقعه‌ است‌ نه‌ برای‌ کشته‌ شدگان‌، چرا که‌ شهدای‌ این‌ واقعه‌ مردانی‌ هستند که‌ به‌سمت‌ جاودانگی‌ و ابدیت‌ حرکت‌ می‌کنند که‌ در واقع‌ گریة‌ ما گریة‌ همدلی‌ و همراهی‌ واشتیاق‌ به‌ هدف‌ آنهاست‌).
فردی‌ مثل‌ مهاتماگاندی‌ در منشور انقلابی‌ خویش‌ بعد از این‌که‌ با نظریة‌ معروف‌«مبارزه‌ منفی‌» خویش‌ استعمار انگلیس‌ را در هندوستان‌ زمین‌گیر می‌کند و اقتصاد آن‌گرگ‌پیر را به‌ مخاطره‌می‌ اندازد، اعلام‌ می‌کند:
«ای‌ ملت‌ هند، من‌ هیچ‌گونه‌ الگو و روشی‌ از هیچ‌ کس‌ دردنیا برای‌ شکست‌ استعمار پیر برنگزیدم‌، مگر از حسین‌شیعه‌».
لذا وقتی‌ ظهور حقیقت‌ در آستان‌ سپیده‌دم‌ خدایی‌ تبلور پیدا می‌کند و نور امنیت‌شعاع‌ آن‌ از فراز تاریخ‌ می‌گذرد و قرن‌ها را در می‌نوردد و تاریخ‌ را می‌فشرد و هوای‌ اندیشة‌انسان‌ها را تلالؤ می‌بخشد و حقیقت‌ را بر جهازی‌ از پرچم‌ و قیام‌ و شهادت‌ ترسیم‌ می‌کندمشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ مرزها شکسته‌ می‌شود. وینستون‌ مستشرق‌ آن‌ را حقیقتی‌انکارناپذیر جهت‌ منع‌ سلطه‌ بر مسلمانان‌ می‌شمرد و یاد حسین‌ را قرنطینه‌ای‌ بر ضدسلطه‌گری‌ بر پیروانش‌ به‌ شمار می‌آورد و بولس‌ سلامة‌ مسیحی‌ قیام‌ و شکوه‌ و عظمت‌آن‌ را یک‌ «لوا» و «پرچم‌» و «رایت‌» به‌ شمار می‌آورد تا ثابت‌ کند هر ملتی‌ که‌ دنبال‌استقلال‌طلبی‌ و رهایی‌ است‌ باید ملاکش‌ عملکرد ابا عبدالله باشد و بالاخره‌ گاندی‌ غیرمسلمان‌، قیام‌ خویش‌ را وامدار درس‌ مولا امام‌ حسین‌ (ع) می‌داند.
این‌ سه‌ بُعد را می‌توان‌ در یک‌ مثلثی‌ ترسیم‌ کرد که‌ اضلاع‌ آن‌ بیانگر تأثیر قیام‌مولا ابا عبدالله است‌.
1 - بُعد مصونیت‌: تعظیم‌ و تکریم‌ واقعة‌ طف‌ و جانبازی‌ ابا عبدالله و یاران‌وفادارش‌ مصونیت‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ و اجتماعی‌ مسلمانان‌ را تضمین‌ کرده‌ و همتای‌تلاوت‌ قرآن‌ و مراسم‌ حج‌ تفسیر شده‌ است‌ (وینستون‌). البته‌ حدیث‌ ثقلین‌ از حضرت‌ختمی‌ مرتبت‌ محمّد مصطفی‌ (ص) نیز در این‌ خصوص‌ گویاترین‌ است‌، چرا که‌ تمسک‌ به‌کتاب‌ خدا (قرآن‌) و توسل‌ به‌ عترت‌ پیامبر که‌ امام‌ حسین‌ (ع) نیز از آن‌ شجرة‌ طیبه‌ است‌مصونیت‌ مسلمانان‌ را از هر خطر به‌ همراه‌ دارد و شاید یکی‌ از علل‌ ذلیل‌ شدن‌ بعضی‌ممالک‌ اسلامی‌ در قبال‌ توطئه‌ها و کینه‌ها و فتنه‌ها عدم‌ رویکرد درست‌ به‌ قرآن‌ و دوری‌از اهلبیت‌ : و اکتفا به‌ مراسم‌ صوری‌ حج‌ است‌.
2 - بُعد موجودیت‌ و احساس‌ حضور: ملتی‌ که‌ پایگاه‌ واقعی‌ خود را طلب‌ کند و در پی‌ کسب‌ جایگاه‌ شایسته‌ و بایستة‌ خویش‌ باشد تمسک‌ به‌ آرمان‌ مولا ابا عبدالله (ع) مشعل‌ راه‌ و پرچم‌ مبارزه‌ و اعلام‌ موجودیت‌ اوست‌ (بولس‌ سلامه‌).
3 - بُعد مشروعیت‌: گاه‌ نیزایده‌ گرفتن‌ از انگیزة‌ ظلم‌ستیزی‌ و حق‌طلبی‌ قیام‌ مولاابا عبدالله (ع) عامل‌ مشروعیت‌ بخشی‌ به‌ قیام‌ها و مبارزات‌ حق‌طلبانه‌ است‌، چرا که‌ مولااین‌ راه‌ را به‌ ملل ‌ تحت‌ سلطه‌ نشان‌ داد، چنان‌که‌ آزادی‌ هند از چنگال‌ استعمار انگلستان‌مرهون‌ قیام‌ امام‌ حسین‌ (ع) دانسته‌ شد (گاندی‌).
ظهور حقایق‌ در کربلا
انسان‌ها به‌ تعبیر روانشناسی‌ به‌ صورت‌ فردی‌ و تک‌ تک‌ یا منحصر به‌ فردهستند. هر کدام‌ دارای‌ خصائص‌ و ویژگی‌های‌ فردی‌ متمایز و گاه‌ مشترک‌ هستند، اماعین‌ هم‌ نیستند. امام‌ علی‌ (ع) در خصوص‌ این‌ ویژگی‌، دگرگونی‌ روزگار را تمثیل‌ می‌زنندو می‌فرمایند: فی‌ تقلّب‌ الاحوال‌ عُلِم‌َ جواهرُ الرجال‌ِ.
لذا بعضی‌ حقیقت‌ها و جوهره‌ها همراه‌ حقیقت‌ مطلق‌ همساز می‌شوند که‌ به‌ آنهامی‌گوییم‌:
1 - حقیقت‌ همراه‌
افرادی‌ که‌ به‌ محض‌ شنیدن‌ ندا همراه‌ منادی‌ می‌شوند مانند همراهانی‌ که‌ از مکّه‌تا بزرگ‌ترین‌ قربانگاه‌ تاریخ‌ یعنی‌ تا کربلای‌ حسین‌ همراه‌ امام‌ مثل‌ یک‌ رود زلال‌ جاری‌شدند، نمونة‌ ابدی‌ و ماندگار آن‌ را می‌توان‌ در بسیاری‌ از کتاب‌های‌ تاریخی‌ و تحلیلی‌ این‌واقعه‌ مشاهده‌ نمود.
در قوانین‌ نظامی‌ و جنگی‌، یک‌ فرمانده‌ لشکر به‌ این‌ مسئله‌ توجه‌ دارد که‌ اگر تعدادافراد دشمن‌ و وسائل‌ نظامی‌ آنها بیشتر از افراد خودی‌ هست‌ به‌ افراد خود نگوید تا روحیة‌آنها ضعیف‌ نگردد. او پیوسته‌ روحیة‌ سربازان‌ خود را تقویت‌ می‌نماید و قدرت‌ دشمن‌ راضعیف‌ جلوه‌ می‌دهد و دشمن‌ را حقیر و ضعیف‌ می‌شمارد تا روحیة‌ سربازانش‌ تقویت‌ شودو خود را نبازند اما امام‌ این‌گونه‌ عمل‌ نکرد بلکه‌ یاران‌ خود را در شب‌ عاشورا فراخواند وفرمود: اگر در این‌ سرزمین‌ بمانید و نروید، فردا پیش‌ از غروب‌ آفتاب‌ حتی‌ یک‌ نفر از شمازنده‌ نخواهد ماند، حضرت‌ حتی‌ خبر قطعی‌ شهادت‌ آنان‌ را صریحاً اعلام‌ نمود. اما روحیة‌آنها نه‌ تنها ضعیف‌ نشد و به‌ دل‌ خود ترس‌ راه‌ ندادند بلکه‌ غرق‌ شعف‌ و شادی‌ گشتند وگفتند: عجب‌، فردا روز پایان‌ فراق‌ و آغاز اوج‌ گرفتن‌ و رسیدن‌ به‌ وصل‌ است‌.
چنانچه‌ حبیب‌ بن‌ مظاهر می‌گوید: ای‌ کاش‌ این‌ پردة‌ شب‌ بدرد و تمام‌ شود، زیرافاصلة‌ ما با معبود یک‌ شمشیر است‌ وای‌ کاش‌ این‌ شمشیر فرودآید و ما را به‌ آن‌ عشق‌ازلی‌ متصل‌ کند. امام‌ وقتی‌ به‌ حبیب‌ بن‌ مظاهر فرمود فردا کشته‌ خواهی‌ شد و اضافه‌فرموده‌ «ان‌ّ اللیل‌ هجیرٌ والوقت‌ُ سکیرٌ والطریق‌ُ غیرُ خطیرٍ...، اگر مایل‌ هستی‌ برو» پاسخ‌می‌دهد که‌ بعد از کشته‌ شدن‌ شما زنده‌ ماندن‌ ما نه‌ قیمت‌ دارد و نه‌ سود و سپس‌ می‌گوید:یابن‌ رسول‌ الله اگر تو را رهاکنیم‌ و برویم‌ باید روز قیامت‌، پاسخ‌ هر برهم‌ زدن‌ پلک‌ چشم‌خود را در محضر خدا و رسول‌ خدا بدهیم‌ و گویا دیگر عبادت‌ ما عبادت‌ نیست‌ و نماز وروزة‌ ما نماز و روزه‌ نیست‌ و... .
از حقایق‌ همراه‌ می‌توان‌ از حضرت‌ زینب‌ 3 ، حضرت‌ ام‌ کلثوم‌، حضرت‌ رباب‌،امام‌ سجاد، فرزندان‌ زینب‌، فرزندان‌ ابا عبدالله، حضرت‌ ابا الفضل‌ و برادرانش‌ عبداللهعثمان‌ و جعفر و... نام‌ برد که‌ سخنان‌ هر کدام‌ از آنها تا ابدیت‌ تاریخ‌ و ظهور قائم‌ آل‌محمّد(عج‌) حقیقتی‌ است‌ بر گونه‌ اساطیر و مشعلی‌ است‌ مستدام‌ تا فراخنای‌ تحلیل‌ها.
2 - حقیقت‌ منتظر
حقیقت‌ دیگری‌ که‌ در کربلا خود را نشان‌ داد حقیقت‌ منتظر و مترصد بود. افرادی‌که‌ در اطراف‌ و اکناف‌ منتظر امام‌ بودند، نه‌ بیعت‌ شکنانی‌ که‌ عهد و پیمان‌ خود را در اندک‌زمانی‌ زیر پا می‌گذارند. حقایق‌ منتظر در مسیرهای‌ مختلف‌ از مکه‌، ذات‌ عرق‌، حاجز،خزیمیه‌، زرود، ثعلبیه‌، بطق‌ عقبه‌، شراف‌، ذو جسم‌، بیضه‌، عذیب‌ الهجانات‌، قصر بنی‌مقاتل‌، کوفه‌ و... به‌ امام‌ پیوستند و به‌ کربلا آمدند.
اینان‌ آغاز راه‌ را می‌شناختند و همراه‌ را ارج‌ می‌نهادند و در پی‌ اتصال‌ بودند. نمونة‌آنها نافع‌ بن‌ هلال‌ است‌. وی‌ از اشراف‌ کوفه‌ و قاری‌ قرآن‌ و راوی‌ حدیث‌ بود، سرداری‌بزرگ‌ که‌ در رکاب‌ حضرت‌ امام‌ علی‌ (ع) در جنگ‌های‌ صفین‌ و جمل‌ و نهروان‌ جانبازی‌هانشان‌ داده‌ بود. امام‌ (ع) شب‌ عاشورا از خیمه‌ بیرون‌ آمدند تا صحرا و تپه‌های‌ اطراف‌ رابررسی‌ کنند، نافع‌ بن‌ هلال‌ هم‌ از خیمه‌ بیرون‌ آمده‌ بود و حضرت‌ را همراهی‌ می‌کرد.سیدالشهداء (ع) از او سؤال‌ کرد: چرا همراه‌ من‌ می‌آیی‌؟ پاسخ‌ داد: یابن‌ رسول‌ الله دیدم‌شما به‌ طرف‌ سپاه‌ دشمن‌ می‌روید، بر جان‌ شما بیمناک‌ شدم‌، لذا آمدم‌. امام‌ فرمود: اطراف‌این‌ صحرا را بررسی‌ می‌کردم‌ تا ببینم‌ فردا دشمن‌ از کجا حمله‌ خواهد کرد.
نافع‌ می‌گوید: پرسیدیم‌ چرا خم‌ شدید و روی‌ زمین‌ جستجو می‌کردید؟
امام‌ فرمود: ای‌ نافع‌، خارهایی‌ را که‌ دور خیمه‌هاست‌ جمع‌ می‌کردم‌ تا کودکانم‌ که‌فردابی‌ من‌ و شما بین‌ خیمه‌های‌ سوخته‌ و لهیب‌ آتش‌ و شلاق‌ این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌می‌دوند - در حالی‌ که‌ خارهای‌ غم‌ و اندوه‌ در دلشان‌ ریشه‌ دوانده‌ - پاهایشان‌ اندکی‌ ازخارهای‌ این‌ بیابان‌ مصون‌ بماند.
نافع‌ می‌گوید بسیار متأثر شدم‌ و با سید الشهدا برگشتیم‌ در حالی‌ که‌ دست‌ چپ‌ من‌در دست‌ حضرت‌ بود، فرمود: این‌ وعده‌ای‌ است‌ که‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ سپس‌ فرمود: درتاریکی‌ شب‌ از این‌ مسیر (راهی‌ که‌ میان‌ دو کوه‌ بود) برو و خودت‌ را نجات‌ بده‌.
نافع‌ اضافه‌ می‌کند: خود را بر قدم‌های‌ حضرت‌ افکندم‌ و عرض‌ کردم‌ یابن‌ رسول‌الله مادرم‌ در عزایم‌ بگرید اگر چنین‌ کنم‌ و تو را رها نمایم‌ پروردگار جهان‌ بر من‌ منت‌نهاده‌ که‌ در جوار شما به‌ شهادت‌ برسم‌.
3 - حقیقت‌ تشنه‌
بعضی‌ از افراد حقایقی‌ تشنه‌اند، و لیکن‌ در آغاز دارای‌ هدف‌ روشنی‌ نیستند، بایدآگاه‌ شوند و سپس‌ سیراب‌ گردند تا به‌ یقین‌ برسند. گاه‌ یک‌ پیام‌، یک‌ حرکت‌ یا یک‌ تذکردر شرایطی‌ مناسب‌ آنها را با هدف‌ و آرمان‌ همسو و همساز می‌گرداند. تجلی‌ این‌ ویژگی‌در کربلا در خصوص‌ افرادی‌ چون‌ حُر و زهیر بن‌ القین‌ روی‌ داد. به‌ زعم‌ تاریخ‌ زهیر حتی‌ بامنازل‌ مسیر حرکت‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌، از مکه‌ تا کربلا، فاصله‌ای‌ از جهت‌ طی‌ طریق‌ واتراق‌ نداشت‌، اما در آغاز از امام‌ فاصله‌ می‌گرفت‌ و از دیدار با حضرتش‌ ابا می‌نمود ومی‌گفت‌: اءنّنی‌ علی‌ دین‌ِ عُثمان‌ وهُو علی‌ دین‌ أبیه‌.
آن‌گاه‌ که‌ مقدمات‌ اتصال‌ او با امام‌ توسط‌ همسرش‌ (دلهم‌ دخت‌ عمرو) فراهم‌ شدو امام‌ به‌ سوی‌ ایشان‌ آمد و دقایقی‌ با ایشان‌ صحبت‌ کرد تحولی‌ عجیب‌ و شگرف‌ درروحیة‌ او روی‌ داد، مانند دریایی‌ به‌ تلاطم‌ افتاد و از فداکارترین‌ یاران‌ حقیقت‌ طلب‌ درواقعة‌ بزرگ‌ تاریخ‌ یعنی‌ عاشورا شد.
4 - حقیقت‌ منتقم‌
این‌ نوع‌ حقیقت‌ شامل‌ افرادی‌ است‌ که‌ بنا به‌ عللی‌ از حضور در متن‌ واقعه‌ معذوربودند، اما بعد از رویداد عاشورا به‌ عنوان‌ یک‌ نیروی‌ معارض‌ یا قدرت‌ پنهان‌ ظاهر شدند.بسیاری‌ از این‌ افراد در زمان‌ واقعه‌ یا بحبوحة‌ انقلاب‌ و اتفاقات‌ امکان‌ حضور نداشتند، امااشتیاق‌ حضور را در دل‌ داشتند و بعد از واقعه‌ مثل‌ آتشفشانی‌ که‌ خاموش‌ بوده‌ فعال‌ شدند.قیام‌های‌ بعد از سال‌ 61 هجری‌ مثل‌ قیام‌ توّابین‌، قیام‌ زید بن‌ علی‌ (قیام‌ زیدیه‌) وشهدای‌ فخ‌ّ در پی‌ این‌ اشتیاق‌ رخ‌ داد.
5 - حقیقت‌ پیرو، عاشق‌ و مرید
این‌ نوع‌ حقیقت‌ یا واقعیت‌ نهادینة‌ انسانی‌، شامل‌ افرادی‌ است‌ که‌ سال‌ها بعد ازیک‌ جریان‌ یا واقعه‌ تاریخی‌ زاده‌ می‌شوند، امّا از لا به‌ لای‌ نقل‌ها و تاریخ‌ حقیقت‌ رامی‌شناسند و به‌ آن‌ ارادت‌ می‌ورزند. آنان‌ این‌ عشق‌ را درونی‌ کرده‌ و همواره‌ با شجاعت‌ ازآن‌ یاد می‌کنند و به‌ صورت‌ پیرو و عاشق‌ باقی‌ می‌مانند.
عشق‌ آتشین‌ به‌ آن‌ حقیقت‌ دیرین‌ همة‌ وجوه‌ زندگی‌ حتی‌ اخلاق‌ و رفتار آنها راهمجنس‌ و همسو با آن‌ حقیقت‌ می‌کند به‌ طوری‌ که‌ آنان‌ تشبه‌ و تمثل‌ به‌ آن‌ را جستجومی‌کنند، مانند بسیاری‌ از مریدان‌ ابا عبدالله در زمان‌ ائمه‌ بعد یا شیعیان‌ معاصر و مخلص‌امام‌ حسین‌ (ع) که‌ هم‌ در پیروی‌ شاخص‌ هستند و هم‌ در عشق‌، پایدار و هم‌ مریدجاودانی‌ راه‌ مولا به‌ شمار می‌روند.
6 - حقیقت‌ کور
این‌ حقیقت‌ شامل‌ آن‌ دسته‌ از افرادی‌ است‌ که‌ چراغ‌ را می‌بینند، اما تاریکی‌ رابرمی‌ گزینند، راه‌ را می‌بینند ولی‌ بیراهه‌ را می‌پیمایند و جالب‌ این‌ که‌ این‌ حقیقت‌ و تبلورآن‌ در هیئت‌ انسانی‌، هم‌ در زمان‌ واقعه‌، هم‌ در اوج‌ رویداد و هم‌ پس‌ از آن‌ و حتی‌ قرن‌هابعد از آن‌ همواره‌ کور و سطحی‌ و نارسا باقی‌ می‌ماند. اغلب‌ مردم‌ کوفه‌ و شام‌ در سال‌ 61هجری‌ این‌گونه‌ بودند.
کوفه‌ شهری‌ است‌ که‌ در سال‌ هفده‌ هجری‌ توسط‌ سعد بن‌ وقاص‌ در جریان‌تصرف‌ ایران‌ ساخته‌ شد، لذا نوعی‌ شهر جنگی‌ است‌. در جریان‌ جنگ‌ جمل‌ به‌ وسیله‌امام‌علی‌ (ع) به‌ عنوان‌ پایتخت‌ برگزیده‌ شد و بیشتر مردم‌ آن‌ را یمانیان‌ تشکیل‌می‌دادند.
نکته‌ای‌ که‌ در خصوص‌ کوفیان‌ گفتنی‌ است‌ آن‌که‌ آنان‌ دارای‌ فرهنگ‌ ثابت‌ و ارادة‌پایدار نبودند و از جهات‌ منفی‌ یعنی‌ عهدشکنی‌ و بی‌وفایی‌ شهره‌ بودند. مردم ‌ این‌ شهر درمقاطع‌ مختلف‌، مواضع‌ متفاوتی‌ داشته‌اند، گاهی‌ موضع‌ آنها در دفاع‌ از اهل‌ بیت‌ بوده‌ و باشجاعت‌ بی‌نظیری‌ جانب‌ علوی‌ را تقویت‌ کرده‌اند، چنانچه‌ پایداری‌ آنها باعث‌ شکست‌ناکثین‌ در جنگ‌ جمل‌ گردید و لیکن‌ در جنگ‌ صفین‌ یا در کنار امام‌ حسن‌ (ع) با معاویه‌کوتاه‌ آمدند و در قضیه‌ کربلا کاملاً عهد شکنانه‌ عمل‌ کردند و جالب‌ این‌که‌ حضور آنان‌ درکنار حقیقت‌ منتقم‌ مثل‌ مختار نیز موضع‌ دیگری‌ از آنها را به‌ نمایش‌ می‌گذارد.
حقیقت‌ کور گاهی‌ به‌ هدف‌ می‌زند و گاهی‌ نیز پا بر فک‌ خود می‌گذارد و با انگشت‌خویش‌ دیدگان‌ خود را از حدقه‌ خارج‌ می‌کند. در واقعة‌ کربلا تابلویی‌ بسیار شیوا و گویا ازحقیقت‌ کور معاصران‌ سال‌ 61 هجری‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ شد.

در آفاق‌ حماسه‌ عاشورا

در آفاق‌ حماسه‌ عاشورا
وجه‌ تسمیة‌ عاشورا
در کتاب‌های‌ لغت‌ چنین‌ آمده‌ است‌: عاشورا با (الف‌ مقصوره‌) و عاشوراء با (الف‌ممدوده‌) را روز دهم‌ و بعضی‌ روز نهم‌ دانسته‌اند. زهری‌ گفته‌ است‌: جز در چند مورد، اسمی‌که‌ بر وزن‌ فاعولاء باشد شنیده‌ نشد.
از ابن‌ بزرج‌ نقل‌ شده‌: «ضاروراء» به‌ معنای‌ «ضرّا» (سختی‌) و «ساروراء» به‌ معنای‌ «سرّا» (گشایش‌ و شادمانی‌ و «دالولا» به‌ معنای‌ «دلاّل‌» به‌ کار رفته‌ است‌.
صاحب‌ مجمع‌ البحرین‌ در این‌ باره‌ گفته‌ است‌: «عاشورا یک‌ نام‌ اسلامی‌ است‌ وآن‌ روز دهم‌ محرّم‌ است‌ و گاهی‌ «الف‌» بعد از «عین‌» حذف‌ می‌گردد و «عشورا»تلفظ‌می‌شود».
نیز گفته‌اند: عاشورا کلمه‌ای‌ است‌ عبری‌ و معرّب‌ «عاشور» که‌ دهم‌ تشری‌ یهودباشد که‌ روزة‌ آن‌ روز «گپور» ]کفّاره‌[ است‌ و چون‌ آن‌ روز را به‌ ماه‌های‌ عربی‌ انتقال‌ دادند،روز دهم‌ اولین‌ ماه‌ تازیان‌ شد.
چنان‌ چه‌ در ماه‌های‌ یهود هم‌ در اولین‌ ماه‌ و روز دهم‌ است‌.
حماسة‌ عاشورا در آیینه‌ تاریخ‌ تشیّع‌
عاشورا با تاریخ‌ تشیّع‌ آمیخت‌ و چهره‌ای‌ نو به‌ آن‌ داد. بی‌تردید، پایداری‌ و بقای‌شیعه‌، وامدار آن‌ شد. ده‌ها قیام‌ در تپش‌ آن‌ احساس‌، پدید آمد و میلیون‌هاشیعی‌ با آن‌واقعه‌ کام‌ گشودند و یا نفس‌ بستند.
این‌ نوشته‌ دکتر ابراهیم‌ حسن‌ را می‌توان‌ به‌ صدق‌ نزدیک‌ یافت‌:
«تشیع‌ پس‌ از رویداد عاشورا با خون‌ شیعه‌ آمیخت‌ و درژرفای‌ جان‌هایشان‌ جوشش‌ زد و اعتقادی‌ راسخ‌ دردرونشان‌، پدید آورد».
هم‌چنین‌ باید از این‌ سخن‌ فیلیپ‌ حتّی‌ یاد کرد که‌ مبدأ ظهور حرکت‌های‌ شیعی‌در دهم‌ محرم‌ تکوین‌ یافت‌.
این‌ تحلیل‌ها، بر تحقیق‌ استوارند. قیام‌ عاشورا، صورت‌ و سیرت‌ شیعه‌ را دگرگون‌کرد و به‌ آن‌ بار و پشتوانة‌ حماسی‌ داد و تشیّع‌ به‌ نهضت‌، اعتراض‌ و قیام‌ مبدّل‌ گردید.
در پرتو آن‌ قیام‌، رخنه‌ای‌ در جبهة‌ متحد خصم‌ اموی‌ پدید آمد و اوّلین‌درگیری‌های‌ِ ساختگی‌ و واقعی‌ را در میان‌ آنان‌ به‌ وجود آورد. اظهارات‌ یزید در نکوهش‌ابن‌ زیاد، برخوردهای‌ خانوادگی‌ بین‌ زنان‌ و مادران‌ خاندان‌ اموی‌ با شوهران‌ وفرزندانشان‌ و... نمونه‌هایی‌ از این‌ مواردند. در ندامت‌ و تأسف‌ و اعتراض‌ عده‌ای‌ از شرکت‌جویان‌ در سپاه‌ اموی‌، نکاتی‌ در منابع‌ تاریخ‌ نقل‌ شده‌ است‌.
اوّلین‌ زمزمه‌های‌ اعتراض‌ در روزهای‌ اوّل‌ حادثه‌، شنیده‌ شد. از سوی‌ صحابه‌ وتابعین‌، عمل‌کرد امویان‌ ناپسند دانسته‌ شد. مردم‌ کوفه‌ و شام‌ و مناطق‌ میان‌راه‌ درسوگ‌ واقعه‌ سهیم‌ شدند، در کوفه‌ با اعتراض‌ عبدالله بن‌ عفیف‌ قیامی‌ نه‌ چندان‌ وسیع‌، امّاهشدار دهنده‌، رُخ‌ داد. در مدیه‌، شیون‌ و ناله‌ شهر را فرا گرفت‌.
در این‌ میان‌، اهل‌ بیت‌ حسین‌ سازماندهان‌ اعتراض‌ بودند، خطبه‌های‌ آنان‌شعله‌های‌ گداخته‌ در خشم‌ نهفتة‌ مردم‌ بود. خطابه‌های‌ امام‌ سجاد، زینب‌ کبرا و...تأثیری‌ حساس‌ و بازماندنی‌ در جاودانگی‌ حادثه‌ داشتند. مورخان‌ گفته‌اند:
«بعد از هر خطبه‌ای‌، مردم‌ با گریه‌ و نوحه‌، به‌ ضجّه‌ و زاری‌می‌پرداختند و زنان‌، موهایشان‌ را پریشان‌ می‌کردند...»
این‌ مجموعه‌، اوّلین‌ عقب‌نشینی‌ها را در کاخ‌ رفیع‌ فرعونی‌ اموی‌ همراه‌ داشت‌.اجازة‌ اقامة‌ عزا به‌ اهل‌ بیت‌ در شام‌، بازگشت‌ محترمانه‌ کاروان‌ از شام‌ به‌ مدینه‌ و... از آن‌جمله‌اند. امّا حادثة‌ عاشورا در پردة‌ این‌ تزویرها مدفون‌ نماند. واقعة‌ گدازنده‌تر از آن‌ بود که‌عذر و مداهنه‌، آن‌ را به‌ فراموشی‌ سپرد. اهل‌ بیت‌ پیامبر(ص) در سوگواری‌ ماندند و آتش‌ درخانه‌هایشان‌ افروخته‌ نشد و رنگ‌ سیاه‌ ماتم‌، از آنان‌ رخت‌ برنبست‌.
مادران‌ و زنان‌ سوگوار واقعه‌ عاشورا اندوه‌ حادثه‌ را نگاه‌ داشتند. رباب‌، همسرحسین‌ بن‌ علی‌(ع) یک‌ سال‌ در بیابان‌ و بدون‌ خانه‌ و سقف‌ زیست‌، تا یادآور پیکر بی‌پناه‌همسرش‌ باشد. سوگ‌ ام‌ البنین‌، دشمنان‌ قسی‌ّ القلب‌ خاندان‌ هاشمی‌ را از جا می‌کند واین‌ رویدادها و تصویرها، ترسیم‌ بدیع‌ از روایت‌ کربلا بود. آنان‌ که‌ این‌ واقعه‌ را ندیده‌ بودند،در این‌ نمودارها آن‌ رخ‌ داد حزن‌انگیز را به‌ اندوه‌ عبرت‌ و دریغ‌ نشستند و در خاطر وباورشان‌، نشاندند.
نهضت‌های‌ توّابین‌، قیام‌ مردم‌ مدینه‌، شورش‌ مختار و... از شعله‌ عاشورا پرتوگرفتند و در ترکیب‌ خون‌ و پیام‌ آن‌، فرصت‌ حضور یافتند. در نهضت‌ توّابین‌، شرارة‌ بلندآن‌، نمایان‌ بود. قیام‌ کنندگان‌ در کنار مزار حسینی‌ چندان‌ گریستند که‌ گفته‌ شد: بیش‌ ازآن‌ روز، در کنار آن‌ مزار گریه‌ای‌ چنین‌، دیده‌ نشد. آنان‌ خونابة‌ دل‌ را از دیدگاه‌ بیرون‌ریخته‌ و غم‌ِ ماندن‌ و در کنار حسین‌(ع) نبودن‌ را، با توبه‌ای‌ خونین‌ جبران‌ کردند. آنان‌ درخون‌ خویش‌ خضاب‌ کردند و با جان‌ خود وداع‌ نمودند و در صحنة‌ جهاد، شعار «یالثارات‌الحسین‌» را با خروش‌ می‌سرودند. گرچه‌ آن‌ نهضت‌ در خون‌ تپید، امّا بار عاطفی‌ -حماسی‌ قیام‌ عاشورا را یادآور شد و در وجدان‌ امّت‌ شیعی‌، به‌ یادگار نهاد که‌ اثری‌ کم‌بهابود.
با این‌ اعتراضات‌، شاخة‌ سفیانی‌ باند اموی‌، زمینة‌ دوام‌ نیافت‌.
فرزند یزید، ا زکردار نیاکان‌، تبری‌ جست‌ و واقعة‌ عاشورا را شرمساری‌ خاندان‌خویش‌ دانست‌ امّا حادثة‌ عاشورا از نهضت‌ علیه‌ یک‌ شاخه‌ و یا یک‌ نظام‌ حکومتی‌،خارج‌ شده‌ بود. عاشورا از قالب‌ها و ظاهرها گذر کرده‌ و در باطن‌ فرهنگ‌ دینی‌، ره‌ یافته‌بود، کربلا و شهادت‌، دو واژة‌ هم‌آوا شدند. یاد عاشورا تب‌ و تاب‌ شهادت‌ را می‌آفرید. درقیام‌های‌ منتهی‌ به‌ سقوط‌ سلطنت‌ اموی‌، رگه‌های‌ آثار قیام‌ عاشورا، پدیدار بود. در جنبش‌زید و فرزند او، تلالؤ خون‌رنگ‌ آفتاب‌ حسینی‌ رُخ‌ نمود.
در قیام‌ اعتراض‌آمیز خراسانیان‌ - که‌ به‌ خلافت‌ عبّاسیان‌ انجامید - دعوت‌ به‌اهل‌ بیت‌، جذب‌ قلوب‌ می‌کرد و یاد مظلومیّت‌ حسینی‌، عواطف‌ و احساسات‌ را برمی‌انگیخت‌. به‌ نوشتة‌ امیر علی‌:
«واژه‌ «اهل‌ بیت‌» سحر و افسونی‌ را می‌ماند که‌ دل‌ِگروه‌های‌ گوناگون‌ مردم‌ را گردآورد و آنان‌ را در لوای‌ پرچم‌سیاه‌ (رأیت‌ قیام‌) قرار داد»
سلطنت‌ جدید (خلافت‌ عبّاسی‌) به‌ آن‌ وفادار نماند. هنوز چندی‌ نگذشته‌ بود که‌عاشورا و ملوکیّت‌، در دو جبهة‌ مقابل‌ قرار گرفتند. خلفای‌ عبّاسی‌ به‌ انهدام‌ مزار و منع‌ زوارحسینی‌ کوشیدند و کار پیشینیان‌ را دنبال‌ کردند. کربلا و عاشورا، جبهة‌ معارض‌ آنان‌ بود،رنگ‌ سیاه‌ و سبز نمی‌شناخت‌، با باطن‌ و هویّت‌ حکومت‌ها کار داشت‌. بی‌رونقی‌ مزار، ازرونق‌ آن‌ نمی‌کاست‌. خالص‌ترین‌ و زیباترین‌ نمایه‌های‌ عشق‌ و شیفتگی‌ را در این‌ تاریخ‌،مظلومان‌ شیعی‌ به‌ یادگار نهادند. در این‌ روزگار بود که‌ کربلا، حج‌ اصغر شد و در عرفات‌ آن‌صحرای‌ بی‌نام‌ و نشان‌، مرد و زن‌ در جوّ بیم‌ و هراس‌، در احرام‌ خونین‌ بودند.
در روزگار عبّاسیان‌ نهضت‌های‌ گوناگون‌ از قیام‌ عاشورا مدد گرفتند. در قیام‌ ابوالسرایا - در زمان‌ خلافت‌ مأمون‌ - این‌ تأثیرپذیری‌ نمایان‌ بود. گفته‌اند: «او با سپاه‌ به‌کربلا آمد و در جوار مزار امام‌جای‌ گرفت‌ و از اهل‌ بیت‌ و ظلم‌های‌ رفته‌ بر آنان‌،سخن‌گفت‌».
این‌ نمونه‌، نشانه‌ای‌ از آن‌ بود که‌ مزار امام‌، میقات‌ قیام‌ بود. قدرت‌ مندان‌، آن‌ را به‌کینه‌ گرفتند و با عاشورا و سنّت‌ آن‌، ناسازگاری‌ نشان‌ دادند.
در دورة‌ افول‌ قدرت‌ عبّاسی‌ و حاکمیّت‌ آل‌ بویه‌، احیای‌ عاشورا از ممنوعیّت‌ درآمد.
در سلطنت‌ فاطمیین‌ نیز، بزرگ‌داشت‌ آن‌ حادثه‌، مرسوم‌ شد. در هر دو نقطه‌، این‌رسم‌ پایدار نماند، با سقوط‌ آل‌ بویه‌ و صعود سلجوقیان‌ به‌ قدرت‌، رسم‌ پیشین‌ زنده‌ شد ودر منطقه‌ مصر، سرنگونی‌ فاطمیان‌ به‌ دست‌ ایّوبیان‌، آن‌ رسم‌ و سنّت‌ را برچید. امّا این‌دوره‌ها فرصت‌ بسط‌ و شمول‌ سنّت‌ عاشورا بود و بایستی‌ آن‌ را دوره‌هایی‌ مبارک‌ برای‌احیای‌ خاطر عاشورا دانست‌.
این‌ فرصت‌ها، دورة‌ رسمی‌ شدن‌ سنّت‌ عاشورا نیست‌. آن‌ را نبایستی‌ با این‌ زاویه‌دید و متهم‌ و محکوم‌ کرد. عناصر عاشورا و کربلا و شهادت‌، نیازمند آن‌ بودند که‌ دردوره‌های‌ آرام‌، جذب‌ نیرو کنند و به‌ بسط‌ و شمول‌ در معتقدات‌ و روان‌ نسل‌ جدید جهان‌اسلام‌ بپردازند. نسلی‌ که‌ در دورة‌ انبساط‌ خودگرایی‌ و اوج‌ تمدّن‌ اسلامی‌ می‌زیست‌ و کم‌ وبیش‌ از گذشته‌ تلخ‌ تاریخ‌ سلطنت‌، بی‌اطلاع‌ و یا کم‌ اطلاع‌ بود. دورة‌ آل‌ بویه‌ و فاطمیین‌،فرصت‌هایی‌ بودند که‌ این‌ تبلیغ‌، میسور شد. آن‌ نسل‌، کم‌ و بیش‌ دریافتند که‌ در گذشته‌تاریخ‌ چه‌ انجام‌ شده‌ و آن‌ گذشته‌، چگونه‌ به‌ حال‌، پیوند می‌خورد و هویتی‌ مستقل‌ و جدیدرا می‌طلبد.
این‌ سخن‌، در دوره‌های‌ اخیر نیز صادق‌ است‌. صفویان‌ در پرداخت‌ به‌ قالب‌عاطفی‌ عاشورا تلاش‌ کردند هر چند آن‌ را در بُعد حماسی‌ کم‌ بها انگاشتند، امّا این‌ دورة‌فرصت‌، زمینه‌ای‌ شد که‌ جان‌ سکناگزین‌ در این‌ مرز و بوم‌، با نام‌ و یاد و تربت‌ و بوی‌حسینی‌، هم‌آمیز شود و چنین‌ شد که‌ حسین‌ و عاشورا در میان‌ جمعیّتی‌ هماره‌ در تبعید ورنج‌، محدود نبود، بلکه‌ اکثریتی‌ عظیم‌ را در برگرفت‌ و بسیاری‌ از خیزش‌ها و تلاش‌ها ازمیان‌ نسل‌ این‌ اکثریت‌، جوانه‌ زد و رُخ‌ نمود. این‌ سخن‌ به‌ معنای‌ تطهیر صفویان‌ نیست‌.آنان‌ در سلسله‌ ملوکیّت‌ و پادشاهی‌ می‌زیستند و با دیانت‌، نیامیختند، امّا نبایستی‌ ازبهره‌هایی‌ که‌ از آن‌ دوره‌ گرفته‌ شد، غافل‌ ماند. تشیّع‌، پس‌ از یک‌ دوره‌ جنگ‌ و گریز، درعهد صفویه‌ تمرکز یافت‌ و این‌ مرکزیّت‌، به‌ باروری‌ و گردآوری‌ میراث‌ هزار ساله‌ شیعی‌انجامید.
قیام‌ امام‌ حسین‌(ع)
امام‌ حسین‌(ع) و برادر بزرگ‌ترش‌ امام‌ حسن‌(ع)، به‌ مدّت‌ پنج‌ سال‌ در دامان‌حضرت‌ رسول‌ اکرم‌(ص) و دختر ایشان‌ پرورش‌ یافتد. پس‌ از مرگ‌ این‌ دو حضرت‌علی‌(ع)، با توجّه‌ و مراقبت‌ از این‌ دو چنان‌ کرد که‌ هر دو الگوی‌ رفتاری‌ اسلامی‌ شدند.امام‌ حسین‌(ع) اندیشمندی‌ والا، اهل‌ عمل‌ و سازنده‌ بود. او شناخت‌ عمیقی‌ از قرآن‌وسنّت‌ حضرت‌ رسول‌ اکرم‌(ص) و جانشینان‌ او داشت‌. هیچ‌ کس‌ نمی‌توانست‌ در شخصیت‌والای‌ امام‌(ع) تناقضی‌ ببیند. آن‌ حضرت‌ در زهد همتا نداشت‌. او شخصیتی‌ بی‌نظیر وتجسّم‌ عینی‌ یک‌ مسلمان‌ واقعی‌ و معتقد بود.
امام‌ حسین‌(ع) خالصانه‌ معتقد بود که‌ کتاب‌ خدا و رسالت‌ پیامبر تنها راه‌ نجات‌،رضایت‌، صلح‌ و پیشرفت‌ بشری‌ است‌. برای‌ ایشان‌ قابل‌ تحمّل‌ نبود که‌ در حکومت‌اسلامی‌ مردی‌ منحرف‌ و بی‌تعهد، از بالاترین‌ قدرت‌ برخوردار باشد. امام‌ تأکید می‌فرمودکه‌ برخورداری‌ از یک‌ شخصیت‌ اخلاقی‌ نیکو به‌ تنهایی‌ برای‌ یک‌ دولتمرد در مقام‌خلافت‌ کافی‌ نیست‌، بلکه‌ خلیفه‌ می‌بایست‌ مروّج‌ حق‌ باشد و حکومت‌ را بپذیرد و بامسئولیت‌ کامل‌ انجام‌ وظیفه‌ کند.
امام‌(ع) دریافت‌ که‌ حکم‌ران‌ جدید مردی‌ است‌ که‌ از تربیت‌ صحیح‌ - که‌ ازنشانه‌های‌ حکم‌رانان‌ مردمی‌ است‌ - بهره‌ای‌ نبرده‌ و اعمال‌ او موجب‌ خفّت‌ اسلام‌ است‌.امام‌ با حمایت‌ از اصلاحات‌ و قیامی‌ مؤثر، حکم‌ران‌ جدید را به‌ مبارزه‌ فرا خواند. با این‌هدف‌ بی‌درنگ‌ به‌ دعوت‌ مردم‌ کوفه‌ و عراق‌ پاسخ‌ مثبت‌ داد.
در این‌ جا می‌بایست‌ تأمل‌ کرد و به‌ تصمیم‌ امام‌ حسین‌(ع) اندیشید. برخی‌ ازنویسندگان‌ قیام‌ امام‌ حسین‌(ع) یک‌ «خلیفة‌ مقبول‌» را نوعی‌ بی‌سیاستی‌ می‌دانند ومعتقدند که‌ مقابله‌ با قدرت‌ امویان‌ بدون‌ آمادگی‌ کافی‌ یک‌ اشتباه‌ بوده‌ است‌. به‌ نظر آنهااین‌ عمل‌ بیشتر «جاه‌طلبانه‌» بوده‌ است‌ تا عاقلانه‌. آنان‌ معتقدند که‌ امام‌ بسان‌ دولتمردان‌عمل‌ نکرده‌ و نگرش‌ ایشان‌ نسبت‌ به‌ این‌ قضیه‌ عاقلانه‌ نبوده‌ است‌. بنا به‌ گفتة‌ خود یزید،امام‌ حسین‌(ع) آن‌ آیة‌ قرآن‌ کریم‌ را از یاد برده‌ بود که‌ می‌فرماید: «خداوند که‌ مالک‌ همه‌چیز است‌ قدرت‌ را به‌ هر آن‌ کس‌ که‌ بخواهد می‌بخشد و از هر که‌ بخواهد دریغ‌ می‌کند،مقصود یزید آن‌ بود که‌ خداوند اراده‌ کرده‌ بود که‌ او (یزید) رهبر حکومت‌ اسلامی‌ باشد.
پاسخ‌ این‌ است‌: اسلام‌ و واقع‌گرایی‌ای‌ که‌ اسلام‌ منادی‌ آن‌ است‌ این‌ دستاویزها رانمی‌پذیرد. آنان‌ واقع‌بین‌ نمی‌تواند بفهمد که‌ این‌ مکتب‌ به‌ اصطلاح‌ پیشرفتة‌ فکری‌نوظهور در تاریخ‌ اسلام‌ به‌ چه‌ دلیل‌ امام‌ حسین‌(ع) را مسئول‌ این‌ واقعة‌ شوم‌ قلمدادمی‌کند و چگونه‌ عمل‌ یزید را توجیه‌ می‌کند. آیا منظور این‌ افراد آن‌ است‌ که‌ تمامی‌ قیام‌،تفکر و عمل‌ امام‌ حسین‌(ع)، در آن‌ برهة‌ حساس‌ تاریخی‌ سیاسی‌ اسلام‌ اشتباه‌ محض‌بوده‌ است‌؟ آیا قیام‌ علیه‌ حاکمی‌ که‌ جلوسش‌ بر تخت‌ از پیش‌ و به‌ نحو مشکوکی‌ تعیین‌شده‌ بود بی‌سیاستی‌ بود؟ اگر حب‌ّ قدرت‌ انگیزة‌ قیام‌ امام‌ بود، آن‌ حضرت‌ ابتدا کسانی‌ راگرد خود جمع‌ می‌کرد که‌ از نظر عقیدتی‌ موافق‌ او بودند. امام‌ حسین‌(ع) مشاهده‌ کرد که‌بخشی‌ از جامعة‌ مسلمانان‌ در شمال‌ زیر نظر حکومتی‌ اداره‌ می‌شد که‌ آشکارا تعالیم‌ وسنّت‌ حضرت‌ پیامبر(ص) را نفی‌ می‌کرد، آیا اعتراض‌ و مبارزه‌ علیه‌ چنین‌ حکومتی‌،عاقلانه‌ و شایستة‌ یک‌ دولتمرد نبود؟ مردم‌ متّقی‌ و صلح‌ دوست‌ را با اعمال‌ شریرانه‌ و به‌زور ارعاب‌ وادار به‌ بیعت‌ کرده‌ بودند. آیا امام‌(ع) نباید به‌ مسئولان‌ هشدار می‌داد؟ امام‌پیش‌بینی‌ کرد که‌ اگر ایمان‌ به‌ قدرت‌ حیاتی‌ و ویژگی‌ اسلام‌ نابود شود، نسل‌های‌ آینده‌نخواهند توانست‌ تصور کنند که‌ اسلام‌ اوّلیه‌ چه‌ بوده‌ و چگونه‌ نظامی‌ داشته‌ است‌. آیا این‌پیش‌بینی‌ درست‌ نبود؟ و بالا´خره‌ تمسّک‌ یزید به‌ قرآن‌ مجید برای‌ توجیه‌ رفتارش‌ نسبت‌به‌ خاندان‌ بنی‌ فاطمه‌ و حامیان‌ آنها حرکتی‌ سیاست‌مدارانه‌ بود تا کینه‌ و عناد او را پنهان‌کند.
ظاهراً هنگامی‌ که‌ سر سید الشهداء را به‌ یزید نشان‌ دادند، او آیه‌: (قل‌ اللهم‌ّ مالک‌ِالمُلک‌..) را خوانده‌ است‌. کنایه‌ از آن‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) این‌ مسئله‌ را «نادیده‌» گرفته‌است‌ که‌ خداوند مالک‌ کاینات‌ است‌ و قدرت‌ را به‌ هر که‌ بخواهد واگذار می‌کند. امّا یزیدخود از همان‌ آغاز حکومت‌ با مخالفت‌، اعتقاد به‌ عظمت‌ پروردگار را زیرپا گذاشته‌ بود وتنها معتقد به‌ یک‌ چیز بود و آن‌ این‌ که‌ وی‌ برگزیدة‌ پروردگار است‌. امام‌ حسین‌(ع) بارهابه‌ او و دیگران‌ یادآور شده‌ بود که‌ اصول‌ قرآن‌ باید در تمام‌ شؤون‌ زندگی‌ اعمال‌ شود، نه‌فقط‌ در بخشی‌ از آن‌. یزید آشکارا در گمراهی‌ بود. پیوندهای‌ امام‌ حسین‌(ع) با حضرت‌محمّد(ص) ، وارستگی‌ شخصی‌ او شناخت‌ اصول‌ اسلام‌ و خود وجود او در اوج‌ وقایع‌هراس‌انگیز دمشق‌ سبب‌ شد که‌ آن‌ حضرت‌ برای‌ نجات‌ کشتی‌ جامعه‌ و حکومت‌ که‌ درحال‌ غرق‌ شدن‌ بود، مسئولانه‌ اقدام‌ کند.
حماسة‌ عاشورا در منظر ادیبان‌
ادبیات‌ ملل‌، با موادّ تاریخی‌ می‌آمیزند و تاریخ‌های‌ گوناگون‌، ادبیات‌ و سبک‌متفاوت‌ را می‌آفرینند. تاریخ‌ سکون‌ و عشرت‌، تخیّلات‌ لهوآلود را پدید می‌آورد. و واژه‌هادر بستر رخوت‌ می‌غلتند و... امّا ادبیات‌ شیعی‌، از اقیانوس‌ عواطف‌ و حماسة‌ عاشورا بهره‌می‌گیرد و به‌ آن‌ وامدار می‌شود.
از ابتدای‌ واقعه‌، شاعران‌ شیعی‌ از آن‌ حادثه‌ مدد گرفتند و عناصر تخیّل‌ را به‌ آن‌رویداد مظلومانه‌، آمیخته‌ و سرشک‌ دیده‌ را با خون‌های‌ مطهر، عجین‌ کردند و از شعرشیعی‌، سلاح‌ بُرّان‌ ساختند.
کمیت‌ اسدی‌، چکامه‌های‌ زیبایی‌ در احیای‌ آن‌ حماسه‌ سرود و از آن‌، در قصائدخود یاد کرد. در قصیدة‌ خویش‌ گفته‌ بود:

• وقتیل‌ بالطف‌ غودر عنه‌ بین‌ غوغاء امه‌ وطغام‌
• بین‌ غوغاء امه‌ وطغام‌ بین‌ غوغاء امه‌ وطغام‌
و شهیدی‌ به‌ طف‌ رها شده‌ بود میان‌ گروهی‌ فرومایه‌ و احمق‌ و اوباش‌
او جبهه‌ معارض‌ حسینی‌ را افشا کرد و نشان‌ داد که‌ چگونه‌ سفلگان‌ وبی‌هنران‌، مرکب‌ اهداف‌ زورمداران‌ شدند. پس‌ از این‌ سروده‌ بود که‌ امام‌سجاد(ع) فرمود: ما از ادای‌ پاداش‌ تو ناتوانیم‌، خداوند به‌ تو پاداش‌ دهد.
در روزگاران‌ شهادت‌ زید، ابو ثمیله‌ أبّار، در رثای‌ او گفته‌ بود:

• والنّاس‌ قد أمِنوا وآل‌ محمّد ما حُجّة‌ُ المستبشرین‌ بقتله‌ بالامس‌ أو ما عذر اهل‌ المسجد
• من‌ بین‌ مقتول‌ٍ وبین‌ مُشَرّدِ بالامس‌ أو ما عذر اهل‌ المسجد بالامس‌ أو ما عذر اهل‌ المسجد
مردم‌ در امنیّت‌ به‌ سر برند و اهل‌ بیت‌ پیامبر عذر شادمان‌ دیروز شهادت‌ او (زید) و بهانة‌ مسجدیان‌ (در سکوت‌) چیست‌؟ یا در خون‌ تپیده‌اند و یا آواره‌
ابو ثمیله‌، با این‌ سرود اشاره‌ای‌ آشکار به‌`واقعة‌ عاشورا داشت‌ و آن‌ حادثه‌ را درخاطره‌ها به‌ یاد می‌آورد.
در روزگار امام‌ صادق‌(ع) بهره‌وری‌ از حادثة‌ عاشورا در شعر شیعی‌ نمایان‌تر شد وآن‌ امام‌ همام‌، به‌ این‌ حضور، عنایت‌ ویژه‌ داشتند. گفته‌اند: جعفر بن‌ عفان‌، به‌ محضر امام‌آمد و حضرت‌ صادق‌(ع) او را نزدیک‌ خواند و فرمود: ابی‌ جعفر به‌ من‌ گفته‌اند که‌ تو دررابطه‌ با حسین‌(ع) شعر می‌گویی‌ و نیک‌ می‌سرایی‌، لذا برای‌ من‌ برخی‌ از اشعارت‌ رابخوان‌ و او چنین‌ خواند:

• لبیک‌ علی‌ الاسلام‌ من‌ کان‌ باکیاً غداة‌ حسین‌ للرماح‌ دریئه‌ وغودر فی‌ الصحراء لحماً مبدداً علیه‌ عتاق‌ الطیر باتت‌ وظلّت‌
• فقد ضیّعت‌ احکامه‌ واستحلّت‌ وقد نهلت‌ منه‌ السیوف‌ وعلت‌ علیه‌ عتاق‌ الطیر باتت‌ وظلّت‌ علیه‌ عتاق‌ الطیر باتت‌ وظلّت‌
احکام‌ الهی‌، ضایع‌ و محرّمات‌ او حلال‌ شده‌ است‌.
بامدادان‌، حسین‌ هدف‌ نیزه‌های‌ نوآموزان‌ بود
شمشیرها از او سیراب‌ شد و بالا رفت‌
او رها شد در صحرا چون‌ گوشت‌ پراکنده‌
که‌ بر آن‌ مرغان‌ شکاری‌ صبح‌ و شام‌ سپری‌ کردند
هم‌چنین‌ از آن‌ امام‌(ع) نقل‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ عماره‌ فرمودند:
در بارة‌ حسین‌(ع) شعری‌ بخوان‌ و او می‌گوید: من‌ شعری‌ را خواندم‌ و حضرت‌گریست‌. شعر دیگری‌ را طلب‌ کرد و دو مرتبه‌ اشک‌ ریخت‌ و هم‌چنان‌ من‌ شعر خواندم‌ و اوگریه‌ کرد تا نوای‌ گریه‌ را از تمام‌ خانه‌ شنیدم‌.
این‌ وقایع‌ نشان‌ می‌دهد که‌ چگونه‌ ائمه‌: اهتمام‌ داشتند که‌ عاشورا را در صحنة‌ادبیات‌ شیعی‌، زنده‌ نگه‌دارند و از طریق‌ ذوق‌ و هنر، ذائقه‌ انسانی‌ را با خون‌ و عطر عاشوراآشنا کنند.
از شاعران‌ دیگر آن‌ دوره‌ سیّد حمیری‌ است‌ که‌ در خدمت‌ صادق‌(ع) چنین‌ سرود:

• امرر علی‌ جدث‌ الحسین‌ فقل‌ لا عظمه‌ الزکیة‌ ما اعظما مازلت‌ من‌
• وطفاء ساکبة‌ رویة‌ ما اعظما مازلت‌ من‌ ما اعظما مازلت‌ من‌
در پایان‌ قصیده‌ بود که‌ صدای‌ گریه‌ و ناله‌ از بیت‌ امام‌(ع) برخاست‌. این‌ هم‌نوایی‌حکایتی‌ بود از تأثیر شعر شیعی‌ و تشویق‌ بیت‌ معصومین‌: از شاعرانی‌ که‌ استعدادخویش‌ در خدمت‌ حماسة‌ عاشورا قرار دادند.
منصور نمری‌ - از شاعران‌ دیگر این‌ دوره‌ - سروده‌ بود:

• تقتل‌ ذریة‌ النبی‌ ویر ویلک‌ یا قاتل‌ الحسین‌ لقد ما الشک‌ عندی‌ فی‌ کفر قاتله‌ لکننی‌ قد اشک‌ فی‌ الخاذل‌
• جون‌ جنان‌ الخلود للقاتل‌ بؤت‌ بحمل‌ ینؤ بالحامل‌ لکننی‌ قد اشک‌ فی‌ الخاذل‌ لکننی‌ قد اشک‌ فی‌ الخاذل‌
وای‌ بر شما! نواده‌های‌ پیامبر کشته‌ می‌شوند
آن‌گاه‌ برای‌ قاتلانشان‌ بهشت‌ جاویدان‌ آرزو می‌کنند
بدا به‌ حال‌ تو ای‌ قاتل‌ حسین‌!
بار گناهی‌ که‌ به‌ دوش‌ می‌کشی‌، گران‌ و تحمّل‌ناپذیر است‌
من‌ در کفر قاتل‌ او شک‌ ندارم‌
تردیدم‌ در کفر آنان‌ است‌ که‌ او را در صحنة‌ نبرد، تنهاگذاردند
بدین‌گونه‌ شاعر شیعی‌، تفکّر ترویج‌یافته‌ را با تردید و نفی‌ مواجه‌ می‌نماید. اوحکایت‌ از جوّ فتنه‌ آلودی‌ می‌کند که‌ قاتلان‌ و کشتارکنندگان‌، تطهیر شده‌اند و حاکمیّت‌،اذهان‌ ساده‌ و بسیط‌ را ربوده‌ است‌. در این‌ مقام‌، شعر شیعی‌ است‌ که‌ نه‌ تنها جبهه‌ معارض‌حسینی‌، که‌ صحنة‌ عریض‌ و طویل‌ قافلة‌ سکوت‌ را نیز با سؤال‌ مواجه‌ می‌کند.
دعبل‌، شاعر شهید شیعه‌ نیز با این‌ برداشت‌ها، حادثة‌ عاشورا را عنصر اصلی‌ شعرحماسی‌ می‌سازد. در قصیدة‌ تائیه‌ سرود:

• مدارس‌ آیات‌ خلت‌ من‌ تلاوة‌ افاطم‌ لو خلت‌ الحسین‌ مجدلاً اذن‌ للطمت‌ الخدّ فاطم‌ عنده‌ أفاطم‌ قومی‌ یا بنة‌ الخیر واندبی‌ دیار رسول‌ الله اصبحن‌ بلقعاً وآل‌ زیاد تسکن‌ الحجرات‌
• ومنزل‌ الوحی‌ مقفر العرصات‌ وقد مات‌ عطشائناً بشط‌ّ فرات‌ واجریت‌ دمع‌ العین‌ فی‌ الوجنات‌ نجوم‌ سماوات‌ بأرض‌ فلاة‌ وآل‌ زیاد تسکن‌ الحجرات‌ وآل‌ زیاد تسکن‌ الحجرات‌
مدارس‌ آیات‌ الهی‌ از تلاوت‌ کننده‌ خالی‌ گشته‌اند
و جایگاه‌ وحی‌ الهی‌ به‌ دیار خشک‌ و تهی‌ مبدّل‌ شده‌ است‌.
ای‌ فاطمه‌! اگر با حسین‌ بر زمین‌ افتاده‌ تنها شدی‌
در حالی‌ که‌ تشنه‌ در کنار شط‌ فرات‌ به‌ درود گفت‌
در آن‌گاه‌ای‌ فاطمه‌! بر چهره‌ چنگ‌ می‌زدی‌ و اشک‌ دیده‌ رابر گونه‌ها فرو می‌ریختی‌
ای‌ فاطمه‌! ای‌ دختر نیکی‌! برخیز و گریه‌ و ناله‌ کن‌
ستارگان‌ آسمان‌ بر زمین‌
سرزمین‌ رسول‌ خدا کویر گون‌ است‌
و آل‌ زیاد در قصرهای‌ سنگی‌ سکونت‌ گزیده‌اند
شاعر شیعی‌ در این‌ بستر سوز و گداز، عاشقانه‌ سرود. جاودانگی‌ جوشش‌ خون‌حسینی‌ را در بهارستان‌ ادبیّات‌ شیعی‌ نمایان‌ ساخت‌ و شعر شیعه‌ را بیان‌ سوز و درد نسل‌مظلوم‌ قرار داد.
احمد امین‌، نگاشته‌ است‌: ادبیات‌ شیعی‌، ادبیاتی‌ عاطفی‌ و با سوز و گداز است‌ و آن‌را، از ادبیات‌ خوارج‌، که‌ شعری‌ حماسی‌ است‌، جدا می‌داند.
این‌ نظر مورد تصدیق‌ نیست‌، زیرا شعر شیعی‌، عاطفه‌ و حماسه‌ را درهم‌ آمیخته‌است‌. آن‌ روزگار، سوگ‌ و سرشک‌ در خدمت‌ نهضت‌ قرار داشت‌. آن‌گاه‌ که‌ شاعران‌ شیعی‌از تضییع‌ احکام‌ الهی‌ سخن‌ می‌گفتند، آیا جز حماسه‌ و خیزش‌ می‌توان‌ نام‌ دیگر بر آن‌نهاد. آن‌ زمان‌ که‌ شاعر شیعی‌ سکوت‌ اهل‌ مسجد را در حوادث‌ واقع‌ بر اهل‌ بیت‌پیامبر(ص) یاد می‌آورد، جز خروش‌ خشم‌ علیه‌ حکّام‌، نامی‌ دیگر داشت‌؟ آیا بیهوده‌ بودکه‌ شاعری‌ چون‌ دعبل‌، چهل‌ سال‌ دار خویش‌ را بر دوش‌ می‌کشید؟
بنابر این‌، بایستی‌ امتیاز شعر شیعی‌ را از شعر معتزلی‌، که‌ خردگرایانه‌ بود، و شعرخوارج‌، که‌ حماسی‌ و برانگیزاننده‌ بود، در ترکیب‌ خرد و عشق‌ و حماسه‌ داشت‌. در این‌ میان‌عاشورا به‌ عواطف‌ و انگیزه‌های‌ قیام‌، میدان‌ حضور داد و شعر شیعی‌ را، سرشار از عناصرآن‌ ساخت‌.
حماسة‌ عاشورا در آیینة‌ انقلاب‌ اسلامی‌
انقلاب‌ اسلامی‌ رهین‌ عاشوراست‌. از آن‌ مایه‌، مدد گرفت‌ و نصرت‌ یافت‌.شخصیت‌ها، حادثه‌ها، و کلام‌ و سکوت‌ آن‌ واقعه‌، درس‌های‌ رهنمای‌ انقلاب‌ بودند.وجدان‌ امّت‌ شیعی‌ ایران‌، آن‌ رویداد را با خون‌ و پوست‌ و گوشت‌ و استخوان‌ لمس‌ کرد.نسل‌ها گذشت‌ و نام‌ کربلا و عاشورا در یاد و خاطرها عبور کرد. انقلاب‌، مجال‌ تأویل‌ عینی‌آن‌ خاطرات‌ را داد.
امام‌ خمینی‌ - رهبری‌ کبیر انقلاب‌ - با عاشورا الفتی‌ دیرین‌ داشت‌، آن‌ حادثه‌،ایشان‌ را سوگ‌مندانه‌ در تب‌ و تاب‌ می‌افکند. اشک‌ امام‌ را جز در مصیبت‌ حسینی‌، کس‌بر چهرة‌ آن‌ بزرگوار ندید. در هیچ‌ شرایطی‌ از اقامة‌ عزای‌ حسینی‌ روی‌گردان‌ نشد؛ حتّی‌در پاریس‌ و در اوج‌ قیام‌، از ولایت‌ خویش‌ غافل‌ نگشت‌ و حوادث‌ روزمره‌، او را از اقامه‌عزای‌ حسینی‌ و خواندن‌ زیارت‌ عاشورا بازنداشت‌.
امام‌ خمینی‌ از آنان‌ بود که‌ اعتقاد وافر داشتند که‌: هیچ‌ چیز، جایگزین‌ احیای‌ آن‌شعائر نخواهد شد؛ حتّی‌ جهاد و طلب‌ دانش‌ را نبایستی‌ بهانة‌ نسیان‌ آن‌ قرار داد. یکی‌ ازشاگردان‌ امام‌، نقل‌ کرده‌اند:
«یکی‌ از علما و مدرسین‌ قم‌، قصد داشتند برای‌ زیارت‌ به‌عتبات‌ مشرف‌ شوند. در خدمت‌ امام‌ به‌ دیدن‌ او... در آن‌مجلس‌، امام‌ فرمودند: شما برای‌ زیارت‌ به‌ عتبات‌ می‌روید وحوزة‌ علمیة‌ نجف‌، جای‌ مباحثات‌ طلبگی‌ است‌، کسانی‌ که‌به‌ دیدن‌ شما می‌آیند، ممکن‌ است‌ بحث‌های‌ علمی‌ راشروع‌ کنند، مواظب‌ باش‌، بحث‌های‌ طلبگی‌، شما را اززیارت‌ بازندارد».
امام‌ با این‌ تلقی‌، نهضت‌ معاصر را رهبری‌ و ارزیابی‌ می‌کردند. ایشان‌ جز در پرتواین‌ پیوستگی‌، توفیق‌ نهضت‌ را غیر ممکن‌ می‌یافتند. در نامه‌ای‌ از نجف‌ به‌ اتحادیه‌انجمن‌های‌ اسلامی‌ دانشجویان‌ در آمریکا و کانادا مرقوم‌ فرمودند:
پانزده‌ خرداد که‌ مصادف‌ با دوازده‌ محرم‌ بود، سند زنده‌مخالفت‌ شجاعانه‌ ملّت‌ ایران‌ در مقابل‌ استبداد عمّال‌اجانب‌ و در قبال‌ استعمار چپ‌ و راست‌ بود و از شعله‌های‌فروزان‌ نهضت‌ سیّد مظلومان‌، در مقابل‌ دستگاه‌ استبدادبنی‌ امیّه‌ - علیهم‌ اللعنة‌ - بود. فداکاری‌ ملّت‌ شجاع‌ ومتدین‌ ایران‌ در سایة‌ فداکاری‌ حضرت‌ سیّد الشهداء(ع)بود. باید در پناه‌ قضیّة‌ بزرگ‌ عاشورا، محرم‌ و پانزده‌ خردادزنده‌ و جاوید بماند»
در مدید ایّام‌ نهضت‌ هماوایی‌، علنی‌تر شد. قیام‌ 15 خرداد در محرّم‌ رُخ‌ داد.سخنرانی‌ امام‌ در عاشورای‌ 42، برای‌ اوّلین‌ بار در نهضت‌ روحانیّت‌، شخص‌ شاه‌ را موردتهاجم‌ قرار داد. در آن‌ سخنرانی‌ پرشکوه‌، هشدار و تهدید کردند:
«من‌ به‌ تو نصیحت‌ می‌کنم‌: دست‌ از این‌ اعمال‌ و رویه‌ بردار»
در همان‌ سخنرانی‌ فرمودند:
«عدّه‌ای‌ از وعاظ‌ و خطبای‌ تهران‌ را برده‌اند سازمان‌ امنیّت‌و تهدید کرده‌اند که‌ از سه‌ موضوع‌ حرف‌ نزنند: از شاه‌بدگویی‌ نکنند، به‌ اسرائیل‌ حمله‌ نکنند و نگویند که‌ اسلام‌در خطر است‌.
تمام‌ درگیری‌ها و اختلافات‌ ما در همین‌ سه‌ موضوع‌ نهفته‌است‌. اگر از این‌ سه‌ موضوع‌ بگذریم‌، دیگر اختلافی‌نداریم‌»
بدین‌گونه‌ عاشورا، بستر جریان‌ صحیح‌ نهضت‌ بود تا جهت‌گیری‌ اصلی‌ رابنمایاند. هواداران‌ راستین‌ خویش‌ را گردآورد و تپش‌ و خیزش‌ را در آنان‌ بیافریند. واقعة‌قیام‌ قم‌ در سال‌ 57، در ماه‌ محرّم‌ رُخ‌ داد و این‌ ادّعا را مجدداً مبرهن‌ ساخت‌. امام‌ با این‌دریافت‌، در گرامی‌داشت‌ آن‌ واقعه‌ نوشتند:
«ماهی‌ که‌ خون‌ بر شمشیر پیروز شد... ماهی‌ که‌ به‌ نسل‌هادر طول‌ تاریخ‌، راه‌ پیروزی‌ بر سر نیزه‌ را آموخت‌. ماهی‌ که‌شکست‌ ابرقدرت‌ها را در مقابل‌ کلمة‌ حق‌ به‌ اثبات‌ رساند...اکنون‌ که‌ ماه‌ محرم‌ چون‌ شمشیر الهی‌ در دست‌ سربازان‌اسلام‌ و روحانیون‌ معظم‌ و خطبای‌ محترم‌ و شیعیان‌عالی‌مقام‌ سیّد الشهداء است‌، باید حدّ اعلای‌ استفاده‌ از آن‌را بنماید».
شعارهای‌ انقلاب‌ از نهضت‌ حسینی‌ الهام‌ می‌یافت‌.
آن‌ گفتارها، کلام‌ بیگانه‌ای‌ نبود تا هاضمة‌ نهضت‌ آن‌ را نپذیرد، صدها سال‌ با آن‌خوگرفته‌ بود و نسل‌های‌ متمادی‌ آن‌ حوادث‌ را در یاد نسل‌ آینده‌، به‌ یادگار نهادند و چنین‌شد که‌ شعارهای‌ انقلاب‌ اسلامی‌ با امواج‌ وجودی‌ عواطف‌ و شعور ملّت‌ هماهنگ‌ شد وشتاب‌ نهضت‌ را پدید آورد.
شعار: «نهضت‌ ما حسینی‌، رهبر ما خمینی‌» و ده‌ها شعار مشابه‌، از این‌ الگوگیری‌حکایت‌ داشت‌.
پس‌ از پیروزی‌ و تهاجم‌ گرایش‌های‌ گروهی‌، امام‌ از این‌ اصالت‌ دفاع‌ کردند و درلزوم‌ احیا و استمرار سنّت‌ عاشورا تأکید ورزیدند. آن‌ بزرگوار، مسجد و حسینیه‌ها را متلازم‌می‌یافتند. عبادت‌ و عشق‌ و حماسه‌ را در تلقین‌ و تلفیق‌ این‌ دو مرکز می‌توان‌ یافت‌. اگر درجامعة‌ شیعی‌، سنّت‌ عاشورا به‌ فراموشی‌ سپرده‌ شود، راز بقای‌ تشیع‌ در خطر خواهد افتاد وبا این‌ تلقیّات‌ واقع‌ بینانه‌، در اوج‌ وقایع‌ لانه‌ جاسوسی‌ و پیدایش‌ روح‌ حماسی‌ ضدّآمریکایی‌، امام‌ در محرّم‌ سال‌ 58، در لزوم‌ گرامی‌داشت‌ شعائر عاشورا، کوبنده‌ترین‌ ومبسوط‌ترین‌ سخنان‌ را ابراز فرمودند. در بخشی‌ از آن‌ سخنان‌ آمده‌ است‌:
«ائمه‌، این‌ قدر اصرار کردند به‌ این‌ که‌ مجمع‌ داشته‌ باشید،گریه‌ بکنید... برای‌ این‌ که‌ حفظ‌ می‌کند این‌، (گریه‌ وعزاداری‌) کیان‌ مذهب‌ ما را، این‌ دسته‌جاتی‌ که‌ در ایّام‌عاشورا راه‌ می‌افتند، خیال‌ نکنند که‌ ما این‌ را تبدیل‌می‌کنیم‌ به‌ راهپیمایی‌. 
... همان‌ سینه‌زنی‌ها، همان‌ نوحه‌ خوانی‌، همان‌ها رمزپیروزی‌ ماست‌. در سرتاسر کشور، مجلس‌ روضه‌ باشد. همه‌روضه‌ بخوانند و همه‌ گریه‌ بکنند. از این‌ هماهنگ‌تر چه‌؟شما در کجا سراغ‌ دارید که‌ یک‌ ملّت‌ این‌ طور هماهنگ‌بشود؟ کی‌ اینها را هماهنگ‌ کرده‌؟ اینها را سیّد الشهداءهماهنگ‌ کرده‌ است‌».
بدین‌گونه‌ امام‌، تبیین‌ فرمودند که‌ نیروی‌ انرژی‌زای‌ انقلاب‌، اتکای‌ به‌ نهضت‌عاشورا است‌. مقاومت‌ در یک‌ جبهة‌ نابرابر، جز درس‌ آموزی‌ از قیام‌ کربلا ممکن‌ نیست‌.در عرصة‌ مقابله‌ با استکبار جهانی‌، چه‌ امید و مددی‌ جز آن‌ می‌توان‌ داشت‌. اگر چنان‌اُسوه‌ای‌ در یاد نباشد، دیر یا زود رعب‌ و وحشت‌ در دل‌ نسل‌ انقلاب‌، ره‌ می‌یابد و آینده‌ای‌تیره‌ و تار در باورها ترسیم‌ می‌گردد. پایداری‌ و استقامت‌ در مقابل‌ ظلمات‌ متراکم‌ فتنه‌ ونیرنگ‌، کار آسانی‌ نیست‌. پشتوانه‌ای‌ مطمئن‌ و آینده‌ای‌ روشن‌ می‌طلبد و نهضت‌ عاشوراتضمین‌گر آن‌ اتکاو امید است‌.
نقش‌ حماسه‌ عاشورا در ادبیات‌ (شعر) دفاع‌ مقدّس‌
حضور عاشورا در سالیان‌ جنگ‌ تحمیلی‌، توصیف‌ ناکردنی‌ است‌. در شب‌های‌عملیات‌، یاد شب‌ عاشورا، ذکر و ترنم‌ لب‌ها بود. نوار سر رزمندگان‌، بازوبند نیروها، رمزعملیات‌ و هزاران‌ سمبل‌ دیگر را در یاد آن‌ واقعه‌ آذین‌ بستند و وقایع‌ کوچک‌ و بزرگ‌ آن‌رویداد، تجسّم‌ عینی‌ یافتند. کودکان‌، نوجوانان‌، پیرمردان‌ و زنان‌ یاد آن‌ روز را به‌ نمایش‌آوردند. در وقایع‌ کوچک‌ و بزرگ‌ جنگ‌، جز عاشورا تسلّی‌ نبود. مادران‌ داغدار، یاد جوانان‌حسینی‌ را مرهم‌ درد داشتند. زنان‌، یاد همسران‌ شهیدان‌ کربلا را در خاطر مرور کردند وهمگان‌، مصیبت‌ حسینی‌ را جانمایة‌ هزاران‌ غم‌ و درد نمودند. در تشییع‌ گل‌های‌ خونین‌،سرود غم‌گداز نینوا را نواختند و سرشک‌ میلیون‌ها هم‌درد، نه‌ در مصیبت‌ امروز، که‌ درعزای‌ تاریخ‌ مظلومیّت‌ فرو ریختند.
رزمندگان‌ وصیت‌نامه‌های‌ خویش‌ را با یاد نهضت‌ حسینی‌ متبرک‌ می‌کردند، از آن‌درس‌ می‌گرفتند، آموزه‌های‌ خویش‌ را باز می‌گفتند و تفسیر آن‌ حادثه‌ را با زبان‌ روشن‌ وبی‌تکلّف‌ بیان‌ می‌کردند. کم‌تر پیام‌ و خاطره‌ و وصیت‌نامه‌ای‌ از نام‌ و یاد عاشورا، فارغ‌می‌توان‌ دید. در نگاشته‌های‌ یکی‌ از این‌ عزیزان‌ می‌خوانیم‌:
«تو ای‌ حسین‌(ع) ای‌ تو که‌ معشوقی‌ در مسلخ‌ عشق‌،صدها عاشقت‌ را به‌ قربانگاه‌ کشاندی‌، ای‌ سیّد الشهدا(ع)که‌ آخرین‌ شب‌ را از دشمن‌ مهلت‌ خواستی‌، نه‌ برای‌ وداع‌ بادنیا، با تمام‌ دنائت‌، که‌ اسفل‌ السافلین‌، بلکه‌ برای‌ وصال‌ به‌عقبی‌ با تمام‌ عظمتش‌... امروز جوانان‌ ما تو را رهنمون‌ راه‌خویش‌ ساخته‌اند»
و یا در نوشته‌ای‌ دیگر می‌یابیم‌:
«خدایا! ما مکتب‌ شهادت‌ را از کسی‌ آموختیم‌ که‌ فریاد«احلی‌ من‌ العسل‌» این‌ انتخابش‌ بر ما الگو گشت‌».
به‌ برکت‌ عاشورا، ادبیات‌ جنگ‌ شکل‌ یافت‌. در شعر و سرود و نقاشی‌ و فیلم‌ و تئاترجنگ‌، حضور عناصر واقعة‌ کربلا محسوس‌ بود. شاعر جنگ‌ می‌سرود:

• دیروزت‌ اگر رو به‌ قتال‌ آوردیم‌ امروز به‌ خیمه‌گاه‌ آن‌ دعوت‌ ناب‌ صد علقمه‌ لبیک‌ زلال‌ آوردیم‌
• در پاسخ‌ تو زبان‌ لال‌ آوردیم‌ صد علقمه‌ لبیک‌ زلال‌ آوردیم‌ صد علقمه‌ لبیک‌ زلال‌ آوردیم‌
بدین‌گونه‌ شعر جنگ‌ از عناصر عاشورا، مدد گرفت‌. آن‌ حادثه‌ را به‌ روایت‌ آورد وخون‌ در کالبد امت‌، تزریق‌ کرد. کربلا، یاد آشنایی‌ بود که‌ نسل‌ نو را به‌ سوی‌ خود خواند وذوق‌ و هنر به‌ کمک‌ آن‌ آمد. صحنه‌های‌ خون‌ و پیکار، یاد دشت‌ خونین‌ کربلا را به‌ خاطرآوردند و شاعران‌ سرودند:

• دزفول‌ به‌ نینوای‌ خون‌ می‌ماند هر خانه‌ به‌ نخل‌ سرنگون‌ می‌ماند
• هر خانه‌ به‌ نخل‌ سرنگون‌ می‌ماند هر خانه‌ به‌ نخل‌ سرنگون‌ می‌ماند
سکوت‌ و قعود مخاطبان‌ حسین‌(ع)، جانگداز بود و اینک‌ انبوه‌ بسیجیان‌، شوق‌آورنمود. در بیان‌ شعر، لبیک‌ نسل‌ نو ترسیم‌ گردید. آنان‌ که‌ در کربلا نزیستند، امّا شور آن‌،زیستن‌ و مردنی‌ دیگر به‌ آنان‌ داد. آنان‌ گفتند:

• کربلا را خبر مرگ‌ سواران‌ سکوت‌ مردم‌ از حنجرة‌ امت‌ ما می‌آید
• مردم‌ از حنجرة‌ امت‌ ما می‌آید مردم‌ از حنجرة‌ امت‌ ما می‌آید
شور شهادت‌طلبی‌ را شعر جنگ‌ از کربلا وام‌ گرفت‌ و حادثة‌ عاشورا را در خدمت‌ آن‌قرار داد. شاعر جنگ‌، از صدها و هزاران‌ واقعه‌ کمک‌ می‌گرفت‌ که‌ در آن‌ حادثه‌ رُخ‌ داد و ازآن‌ جمله‌:

• از کربلا می‌آیند، بی‌سر، ولی‌ سرافراز از دیدگاه‌ بر در خون‌ می‌چکد سراسر حلاج‌ و دار معراج‌ خونین‌ترین‌ حماسه‌ است‌ ای‌ خیل‌ نابکاران‌، این‌ قوم‌ سر به‌ دار است‌
• در مکتب‌ حسینی‌ سرها طلایه‌ دارست‌ این‌ آستان‌ خاموش‌ پوشیده‌ از غبارست‌ ای‌ خیل‌ نابکاران‌، این‌ قوم‌ سر به‌ دار است‌ ای‌ خیل‌ نابکاران‌، این‌ قوم‌ سر به‌ دار است‌
انبوه‌ سر به‌ دار، در پناه‌ آن‌ سر طلایه‌دار قوّت‌ مقاومت‌ یافت‌. نبرد طولانی‌ و پر افت‌و خیز، جز در اقتدای‌ به‌ آن‌ قیام‌، غیر میسور بود و این‌ الگو واتکا، نعمت‌ مبارک‌ برای‌مقاومت‌ امّت‌ شد. نسل‌ جنگ‌، پیام‌ عاشورا را شنید و در راه‌ آن‌ مایه‌ گذارد. حدیث‌ عشق‌ رااز سؤال‌ برون‌ دانست‌ و در میدان‌ بلا، رقص‌ خون‌ کرد و خدا را خونی‌های‌ خویش‌ یافت‌. اودر چهرة‌ خمینی‌، نوای‌ مظلومیّت‌ حسین‌ را مکرر دید و در پاسخ‌ آن‌، اهمال‌ نکرد.شاعران‌، این‌ دریافت‌ را عرضه‌ کردند:

• به‌ هوش‌ باش‌ که‌ تاریخ‌ می‌شود تکرار صدا، صدای‌ حسین‌ است‌ کز جماران‌ است‌
• صدا، صدای‌ حسین‌ است‌ کز جماران‌ است‌ صدا، صدای‌ حسین‌ است‌ کز جماران‌ است‌
چاووشان‌ جنگ‌ و جهاد، از: «یک‌ یا حسین‌ دیگر» سخن‌ گفتند و داغداران‌ عاشق‌،مرهم‌ زخم‌ هزار ساله‌ را در حضور بی‌دریغ‌، درمان‌ کردند. خون‌ و بوی‌ و یاد و تربت‌ و مزارحسینی‌، دل‌ بود و جان‌ ستاند و از خاک‌ گلگون‌، ستاره‌های‌ فلک‌ گردون‌ ساخت‌ تا بدرخشدوبمانند: (کل‌ شی‌ء هالک‌ الاّ وجهه‌).
اینک‌ برای‌ امروز و روزهای‌ دیگر، نبایستی‌ از آن‌ پشتوانه‌، غافل‌ شد و در خود، تنیدو از عاشورا برید. امّت‌ مظلوم‌، با مکر و فریب‌ و قدرت‌ و تزویر، درگیر خواهد بود و در اوج‌ناکامی‌ها، یاد و خاطر حادثة‌ کربلا، بانگ‌ جَرَس‌ غافلان‌ است‌ و امید بیداران‌.
اسوه‌های‌ اخلاقی‌ در حماسة‌ عاشورا
«اخلاق‌ جایگزینی‌ عادت‌های‌ شایسته‌ به‌ جای‌ ناشایسته‌ است‌ عادت‌هایی‌ که‌شرع‌ مقدس‌ اسلام‌ جزئیّات‌ آن‌ را مشخّص‌ کرده‌ است‌» اخلاق‌ بخشی‌ از حکمت‌ عملی‌است‌ که‌ در حوزة‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ عبارت‌ از این‌ است‌ که‌ امور مربوط‌ به‌ خود و خانواده‌ وجامعه‌ و سیاست‌ برنامه‌ریزی‌ شود و چنین‌ اخلاقی‌ را کتاب‌ و سنّت‌ می‌سازد و در رفتاربزرگان‌ تبلور پیدا می‌کند.»
در زندگی‌ امامان‌ شواهد بسیاری‌ داریم‌ که‌ آنان‌ در عین‌ حال‌ که‌ تعالیم‌ انسان‌دوستانه‌ را یاد می‌دادند «خود نیز در مقاطع‌ مختلف‌، در گرمای‌ ظهر و سرمای‌ سخت‌ نیمه‌شب‌، دست‌ به‌ عمل‌ زده‌ در هر مقیاس‌ که‌ ممکن‌ بوده‌ است‌ خوراک‌ و وسیلة‌ زندگی‌ برای‌بینوایان‌ حمل‌ می‌کرده‌اند.» پیروان‌ خود نیز عملاً تعلیم‌ می‌داده‌اند. خاندان‌ ولایت‌ ویاران‌ با وفای‌ حسین‌(ع) در قضیّة‌ کربلا نیز همان‌ طور که‌ در رعایت‌ آداب‌ و دستورات‌اخلاقی‌ و انجام‌ امور شایسته‌ مظاهر اخلاق‌ بودند، در تدبیر، سیاست‌، اجرای‌ احکام‌عبادی‌ و تربیتی‌ نیز بهترین‌ سرمشق‌ به‌ شمار می‌آمدند. آنان‌ به‌ جهانیان‌ آموختند که‌فرامین‌ قرآنی‌ تنها برای‌ گفتن‌ و نوشتن‌ و شنیدن‌ نیست‌ بلکه‌ برای‌ اجرا و عمل‌ است‌.»آنان‌ در صحنة‌ پیکار حضور یافتند و با آفریدن‌ حماسه‌ای‌ عظیم‌ تعهّد خود را به‌ انجام‌رسانیدند.
اینک‌ به‌ اختصار به‌ توضیح‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ نظیر مروّت‌، ایثار و فداکاری‌ که‌برجستگی‌ بیشتری‌ دارند می‌پردازیم‌:
مروّت‌
حسین‌(ع) با دشمنان‌ به‌ شیوة‌ پدرش‌ علی‌(ع) رفتار می‌کرد. سیراب‌ کردن‌ آنان‌ به‌هنگام‌ تشنگی‌ و پرهیز از ترور و غافل‌گیری‌، نمونه‌های‌ روشنی‌ از مروّت‌ است‌. حسین‌نیز(ع) با این‌ که‌ از فسق‌ و فجور و خباثت‌ شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌ و اهانت‌ وی‌ به‌ حریم‌ولایت‌ آگاه‌ است‌ پیشنهاد حملة‌ ناگهانی‌ سپاه‌ خود را رد می‌کند و می‌گوید: «ما هرگز شروع‌به‌ جنگ‌ نمی‌کنیم‌؛ ولو به‌ نفع‌ ما باشد.»
ایثار
ایثار، عاطفه‌ای‌ است‌ اخلاقی‌، انسانی‌ و اسلامی‌ که‌ در حادثة‌ کربلا به‌ اوج‌ خودرسید. از خودگذشتگی‌ ابو الفضل‌ العباس‌(ع) در ننوشیدن‌ آب‌ تجسّمی‌ از ایثار بود. وی‌پس‌ از دفع‌ مزاحمان‌ به‌ شریعة‌ فرات‌ رسید. هنگامی‌ که‌ مشک‌ را از آب‌ پر کرد با این‌ که‌خود نیز تشنه‌ بود به‌ یاد تشنگی‌ مولایش‌ از نوشیدن‌ آب‌ منصرف‌ شد. آن‌ را ریخت‌ و آنچه‌بر دلش‌ گذشت‌، بر زبان‌ جاری‌ کرد (رجز خواند) و چنین‌ گفت‌: «عبّاس‌! حسین‌(ع) درخیمه‌ تشنه‌ است‌ و تو می‌خواهی‌ آب‌ گوارا بنوشی‌! به‌ خدا قسم‌... رسم‌ برادری‌، رسم‌ امام‌داشتن‌، رسم‌ وفاداری‌ چنین‌ نیست‌.» ابو الفضل‌ مظهر وفا بود. نمونة‌ دیگر عُمر بن‌ قروی‌انصاری‌ بود که‌ خود را به‌ هنگام‌ نماز در برابر پیکان‌های‌ کفّار سپر ابا عبدالله(ع) قرار داد واز پا درآمد... وی‌ در عین‌ حال‌ تردید داشت‌ که‌ وظیفه‌اش‌ را انجام‌ داده‌ و به‌ عهدش‌ وفاکرده‌ است‌.
مساوات‌
اصحاب‌ حسین‌(ع) ترکیبی‌ از آزادگان‌ و بردگان‌ آزاد شده‌ بود و شیوة‌ رفتار امام‌ هم‌نسبت‌ به‌ نقش‌ آفرینان‌ و ایثارگران‌ یکسان‌ بود. رنگ‌، قومیّت‌، موقعیّت‌ و نژاد آنان‌ در نظرو قضاوت‌ وی‌ تأثیری‌ نداشت‌ و مساوات‌ حاکم‌ بود چنان‌ که‌ دو نفر از عدة‌ معدودی‌ که‌ امام‌خود را به‌ بالین‌ آنان‌ رسانید بردة‌ آزاد شده‌ بودند. «جون‌» یکی‌ از آنها بود که‌ وقتی‌ به‌شهادت‌ رسید امام‌ خود را به‌ بالین‌ وی‌ رسانید و حشر او را با «ابرار» که‌ مقامی‌ برتر ازمتّقین‌ است‌ از خدا درخواست‌ کرد: «خدایا در آن‌ جهان‌ او را با «ابرار» محشور کن‌.» دیگرمردی‌ رومی‌ است‌ که‌ وقتی‌ از اسب‌ بر زمین‌ افتاد ابا عبدالله(ع) خون‌ را از جلو چشمانش‌پاک‌ کرد و صورتش‌ را بر صورت‌ وی‌ گذاشت‌. این‌ صورت‌ بر صورت‌ نهادن‌ منحصر به‌همین‌ غلام‌ و فرزندش‌ علی‌ اکبر بود: «فَوضع‌َ خَدّه‌ُ علی‌ خَدِّه‌... متبسّم‌ الی‌ ربّه‌...» صحنة‌خونین‌ کربلا متضمّن‌ پیام‌های‌ اخلاقی‌، اجتماعی‌، توحیدی‌، اعتقادی‌، عرفانی‌، اندرزی‌ وپرخاش‌گری‌ است‌ که‌ با جانبازی‌های‌ کم‌سال‌ترین‌ (طفل‌ شیرخوار ابا عبدالله(ع)) تاکهن‌سال‌ترین‌ مرد (جابر بن‌ عروة‌ غفاری‌) و زن‌( زوجة‌ عبدالله بن‌ عمر کلبی‌) تجسّم‌ پیداکرد و هر یک‌ عهده‌دار نقشی‌ بودند در آن‌ روز هیچ‌ کدام‌ از اصحاب‌ حسین‌(ع) در برابردشمن‌ ضعفی‌ از خود نشان‌ ندادند، فرار نکردند و به‌ سپاه‌ دشمن‌ نپیوستند.
انتخاب‌ انقلابی‌ حرّ
بر عکس‌ نیروی‌ جاذبه‌، ایمان‌ و شیوة‌ رفتار امام‌ در امر به‌ معروف‌ عملی‌ سبب‌ شدکه‌ «حرّ» را که‌ نامزد امارت‌ بود وادار به‌ توبه‌ کرد و در زمرة‌ (التّائبون‌ العابدون‌ الحامدون‌السائحون‌ الرّاکعون‌ السّاجدون‌ الا´مرون‌ بالمعروف‌ والنّاهون‌ عن‌ المنکر) قرار گرفت‌ اودر بروز حال‌ توبه‌ و توجّه‌ تام‌ّ به‌ خدا و اولیای‌ او و قطع‌ علاقة‌ دنیوی‌ عاقبت‌ به‌ خیر شد وسرمشق‌ دیگران‌ گردید وی‌ پس‌ از توبه‌ با اجازة‌ امام‌ در مقابل‌ مردم‌ ایستاد و گفت‌: شماهمان‌ کسانی‌ هستید که‌ به‌ وسیلة‌ نامه‌ به‌ وی‌ وعدة‌ یاری‌ دادید، پیمان‌ شکنی‌ آنان‌ رازشت‌ و ننگین‌ شمرد و پس‌ از اتمام‌ حجّت‌ها جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید و این‌ چنین‌ موردتفقّد حضرت‌ ابا عبدالله(ع) واقع‌ شد: «ونعم‌ الحُرّ حُرُّ بنی‌ ریاح‌؛ این‌ حرّ ریاحی‌ چه‌ حرّخوبی‌ است‌.» قدردانی‌ و ارج‌نهادن‌ به‌ عمل‌ شایستة‌ مؤمنی‌ که‌ برای‌ حاکمیّت‌ فرمان‌اساسی‌ «امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر» تا پای‌ جان‌ می‌ایستد خودش‌ امر به‌ معروف‌ است‌و موجب‌ می‌گردد که‌ دیگران‌ نیز به‌ انجام‌ امور شایسته‌ راغب‌ گردند. از جمله‌ کسانی‌ که‌حسین‌(ع) خود را به‌ بالین‌ آن‌ رسانید ابو الفضل‌ العباس‌ بود. وی‌ یادگار شجاعت‌امیرالمؤمنین‌(ع) است‌ و مورد علاقة‌ شدید ابی‌ عبدالله(ع) که‌ عبارت‌های‌ عباس‌ جانم‌،بنفسی‌ انت‌ (ای‌ جان‌ من‌ به‌ قربان‌ تو) نشان‌گر درة‌ محبّت‌ اوست‌. عبّاس‌(ع) در آن‌ هنگام‌که‌ سرگرم‌ پیکار است‌، برادر به‌ حال‌ انتظار ایستاده‌ است‌ که‌ ناگهان‌ فریاد مردانة‌ ابا الفضل‌راشنید. خود را به‌ بالین‌ او رسانید از دیدن‌ پیکر قطعه‌ قطعه‌ شدة‌ عبّاس‌ و کشتار بی‌رحمانة‌یزیدیان‌ به‌ قدری‌ منقلب‌ گردید که‌ «چهرة‌ حسین‌(ع) شکسته‌ شد: «بان‌َ الانکسار فی‌وجه‌ الحسین‌» از میان‌ کسانی‌ که‌ حسین‌ خود را به‌ بالینشان‌ رسانید هیچ‌کدام‌ وضعی‌دل‌خراش‌تر و جانسوزتر از ابا الفضل‌ العباس‌(ع) نداشت‌.»
هنگامی‌ که‌ فرزندان‌ و اصحاب‌ امام‌ وظیفة‌ خود را انجام‌ دادند و دعوت‌ حق‌ راپاسخ‌ گفتند و به‌ درجة‌ والای‌ شهادت‌ رسیدند، امام‌ در حالی‌ که‌ ارواح‌ پاک‌ آنان‌ را موردخطاب‌ قرار داد، پیروزی‌ معنوی‌ سپاه‌ اسلام‌ را به‌ آنان‌ نوید داده‌ و نفرت‌ و انزجار دایمی‌جهانیان‌ را یادآور گردید: «ای‌ ارواح‌ پاک‌ برخیزید، ستم‌گران‌ و ناکسان‌ را بنگرید که‌ چگونه‌در عین‌ غلبه‌ متلاشی‌ و مغلوب‌ گشته‌اند و برای‌ همیشه‌ شکست‌ خورده‌اند و برای‌ ابدمنفور گشته‌اند» ظاهراً از اصحاب‌ و فرزندان‌ امام‌ به‌ جز حضرت‌ سجاد(ع) - که‌ دربیماری‌ به‌ سر می‌برد - کسی‌ باقی‌ نماند. لذا خود حسین‌(ع) آمادة‌ رفتن‌ به‌ قربان‌گاه‌ شد.حضرت‌ ابا عبدالله(ع) در دقیقه‌های‌ آخر زندگانی‌ خود آنان‌ را از چنین‌ پایانی‌ بیم‌ داد: «به‌خدا اگر مرا کشتید به‌ جان‌ یک‌دیگر می‌افتید و خون‌ یک‌دیگر را می‌ریزید، امّا خدا به‌ این‌کیفر بر شما بسنده‌ نخواهد کرد، عذابی‌ سخت‌ برای‌ شما آماده‌ خواهد ساخت‌.»
امام‌ به‌ خاطر پاسداری‌ از حریم‌ مقدّس‌ اسلام‌ و ارزش‌های‌ گران‌بهای‌ آن‌ در هیچ‌شرایطی‌ جزع‌ و بی‌تابی‌ نکرد و تسلیم‌ قدرت‌طلبان‌ و زورگویان‌ جائر نشد و کشته‌ شدن‌ واسارت‌ خاندان‌ را به‌ جان‌ خرید و به‌ عهد خود وفاکرد و شهادت‌ را عاشقانه‌ پذیرا شد و به‌سوی‌ محبوب‌ شتافت‌. حسین‌(ع) با شهادت‌ خود از یک‌ سو راه‌ مبارزه‌ با بیدادگری‌، فسادو ناجوانمردی‌... را نشان‌ داد و از سوی‌ دیگر با خصلت‌های‌ عالیة‌ انسانی‌ راه‌ وصول‌ به‌کمال‌ و تقرّب‌ به‌ حق‌ را آموخت‌ و پرچم‌ حقّانیت‌ و عظمت‌ تشیّع‌ را به‌ خواهرش‌ زینب‌کبرا3 سپرد.
بانوی‌ کربلا
زینب‌3 کاروان‌ سالار است‌. وی‌ نمونة‌ اعلا و الگوی‌ تمام‌ عیاری‌ از چگونگی‌حرکت‌ انسان‌ به‌ سوی‌ کمال‌ است‌ و پس‌ از برادر مسئولیّت‌ ادامة‌ نهضت‌ پرخروش‌ حسین‌را بر عهده‌ دارد، پرستاری‌ از حجّت‌ خدا، امام‌ زین‌ العابدین‌(ع) نیز با اوست‌. هنگامی‌ که‌اهل‌ بیت‌ را در بدترین‌ و نامناسب‌ترین‌ شرایط‌ به‌ کوفه‌ می‌آورند در مدخل‌ کوفه‌ زینب‌3دختر با فضیلت‌ علی‌ و فاطمه‌ می‌درخشد. وی‌ در حالی‌ که‌ شجاعت‌ و عفّت‌ و پاکی‌ زنانگی‌درهم‌ آمیخته‌ بود ضمن‌ القای‌ خطابه‌ای‌ برای‌ اهل‌ کوفه‌ تلخ‌کامی‌ و غم‌ و اندوه‌ دایمی‌ رامی‌طلبد (نفرین‌ می‌کند) و آنان‌ را متوجّه‌ این‌ واقعیت‌ می‌کند که‌ چگونه‌ تحت‌ تأثیر نفس‌پرفریب‌ قرار گرفتند و بازیچة‌ امیال‌ جنایت‌کاری‌ شدند و ننگ‌ کشتن‌ فرزند پیغمبر را بردوش‌ کشیدند و برای‌ همیشه‌ به‌ عذاب‌ الهی‌ گرفتار شدند. زینب‌3 خطابة‌ خود رابدین‌گونه‌ آغاز می‌کند:
«هرگز اشک‌های‌ شما خشک‌ نشود و شیونتان‌ آرام‌ نگیرد...ننگ‌ کشتن‌ نوادة‌ خاتم‌ پیغمبران‌ و سالار فرستادگان‌ راچگونه‌ می‌توانید بشویید؟»
آری‌ اسرای‌ دودمان‌ رسول‌ اکرم‌(ص) با تبلیغات‌ سوء عمّال‌ یزید به‌ عنوان‌ خارجی‌به‌ کوفه‌ وارد شدند امّا «آنها هرگز به‌ صورت‌ یک‌ جمعیت‌ شکست‌ خورده‌ درنیامدند و دنبال‌همان‌ هدف‌ حسینی‌ بودند.» زینب‌3 بانوی‌ خردمند بنی‌ هاشم‌ با تکیه‌ به‌ نیروی‌معنوی‌ و عظمت‌ روحی‌اش‌ ترسی‌ به‌ خود راه‌ نداد و با کمال‌ شجاعت‌ کوفیان‌ عهدشکن‌ وابن‌ زیاد پلید بی‌رحم‌ سرکش‌ و یزید مقتدر مستبدّ تبه‌کار را رسوا کرد.
رسالت‌ امام‌ سجّاد(ع)
امام‌ زین‌ العابدین‌(ع) در نابسامان‌ترین‌ دورة‌ امامت‌ ائمّة‌ اطهار: می‌زیست‌.پس‌ از واقعة‌ عاشورا و آغاز خلافتش‌ همراه‌ اسرا به‌ اسیری‌ برده‌ شد. در مدخل‌ کوفه‌زینب‌3 خطبه‌ای‌ ایراد فرمود که‌ به‌ بیداری‌ و آگاهی‌ اهل‌ کوفه‌ و کارگزاران‌ یزید انجامیدو موجب‌ تأثّر، سرافکندگی‌ و پشیمانی‌ آنان‌ گردید و زمینة‌ درخشش‌ امام‌ چهارم‌(ع) را درمسجد شام‌ فراهم‌ ساخت‌. وی‌ در حضور یزید بن‌ معاویه‌ با سخنرانی‌ خود در بارة‌ تصحیح‌فرهنگ‌ سیاسی‌ جامعه‌ و تبیین‌ اسلام‌ و رهبر اسلامی‌ و پیشوای‌ قرآنی‌ موضع‌ خود راتشریح‌ کرد. امام‌ در مدت‌ سی‌ و چهار سال‌ امامت‌ خود مسائل‌ مختلفی‌ مربوط‌ به‌ جامعه‌ رادر قالب‌ صحیفة‌ سجّادیه‌ نشر داد و خاطرات‌ عاشورا را زنده‌ کرد.
امام‌ از موضع‌ حق‌ حراست‌ نمود و در مراقبت‌ بر جریان‌های‌ داخلی‌ جامعة‌ اسلامی‌همّت‌ گماشت‌ و به‌ پرورش‌ فرزندی‌ که‌ پس‌ از وی‌ به‌ امر خدا امام‌ خواهد بود توجّه‌ داشت‌ و«از تربیت‌ فرزند دیگر خویش‌ زید بن‌ علی‌ بن‌ الحسین‌(ع) که‌ به‌ عنوان‌ پرچمدار انقلاب‌خونین‌ دیگر زیر نظر امام‌ خود باید به‌پاخیزند تا تبلور عاشورا کاستن‌ نگیرد غافل‌ نبود.»حادثة‌ عاشورا و نهضت‌ امام‌ حسین‌ بسان‌ خورشیدی‌ سرچشمة‌ فیض‌ بخشی‌ در عرصه‌هاو سطوح‌ مختلف‌ برای‌ آزادگان‌ - به‌ ویژه‌ شیعیان‌ - گردید. خون‌ «مطهّر حسین‌(ع) ویارانش‌ بر زمین‌ ریخت‌، امّا از آن‌ خون‌ درخت‌ آزادی‌ و آزادگی‌ رویید... و این‌ نهضت‌سرچشمة‌ صدها نهضت‌ دیگر شد که‌ در تاریخ‌ اسلام‌ پدید آمد مانند: نهضت‌ توّابین‌،مختار ثقفی‌، زید بن‌ حسن‌، شهدای‌ فخ‌ و... و تا هم‌ اکنون‌ نیز هر نهضتی‌ که‌ علیه‌ ستم‌ وتباهی‌ و روش‌های‌ بیدارگرانه‌ در دنیای‌ اسلام‌ و شیعه‌ پامی‌گیرد.»
عظمت‌ قیام‌ امام‌ حسین‌(ع)
نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) نهضتی‌ مقدّس‌، متعالی‌ و روحانی‌ بود، پاکی‌، خلوص‌،بی‌اعتنایی‌ به‌ دنیا، بری‌ بودن‌ از اغراض‌ شخصی‌ و آز و جاه‌طلبی‌ و خودخواهی‌ ازویژگی‌های‌ این‌ قیام‌ است‌. انقلاب‌ آن‌ حضرت‌ درس‌ قسط‌، عدالت‌، توحید، شرافت‌، ایثارو فداکاری‌ به‌ مردم‌ داد.
فرزند پیامبر(ص) با خون‌ خویش‌ درخت‌ اسلام‌ را که‌ رو به‌ خشکیدگی‌ گذاشته‌ بود،آبیاری‌ کرد و در تاریکی‌ ظلم‌ و فساد بنی‌ امیه‌ درخششی‌ به‌ وجود آورد که‌ آن‌ محیط‌ظلمانی‌ را نور و روشنایی‌ بخشید و بزرگ‌راه‌ سعادت‌ را نمایان‌ کرد و ابرهای‌ تیره‌ و تاری‌ ازآسمان‌ بر جوامع‌ اسلامی‌؛ بلکه‌ انسانی‌ پراکنده‌ شد و چهرة‌ اسلام‌ را چنان‌ که‌ هست‌ برجهانیان‌ آشکار ساخت‌. به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ سورة‌ «الفجر» سورة‌ «الحسین‌»نام‌گذاری‌ شده‌ است‌.
از امام‌ صادق‌(ع) نقل‌ شده‌ است‌ که‌ این‌ سوره‌ در بارة‌ حسین‌(ع) نازل‌ شده‌ و سورة‌حسین‌ است‌ و چون‌ آن‌ جناب‌ با اخلاص‌ کامل‌ در راه‌ خدا خاندان‌ و اموالش‌ را فدا نمود، بااطمینان‌ و اشتیاق‌ فراوان‌ به‌ دیدار معبود خود شتافت‌ و مصداق‌ واقعی‌ «نفس‌ مطمئنه‌»واقع‌ شد و در نزد پروردگار در جوار رحمتش‌ قرار گرفت‌. لذا امام‌ صادق‌(ع) فرمود: مقصود از«نفس‌ مطمئنه‌» حسین‌ و یاران‌ اوست‌ که‌ صاحب‌ نفس‌ مطمئنه‌اند که‌ در روز قیامت‌رضوان‌ خدا برای‌ ایشان‌ است‌ و خداوند از ایشان‌ راضی‌ است‌.
او کسی‌ است‌ که‌ با نیل‌ به‌ درجة‌ رفیع‌ شهادت‌ جاودانگی‌ یافت‌، به‌ میزانی‌ که‌ در راه‌موضوعی‌ فدا و فانی‌ می‌شود ارزش‌ آن‌ را به‌ خود می‌گیرد و کسب‌ می‌نماید.
حسین‌ بن‌ علی‌(ع) کسی‌ است‌ که‌ تمام‌ هستی‌ و متعلقات‌ خویش‌ را با اخلاص‌ درراه‌ خدا که‌ اصل‌ و منشأ تمام‌ کمالات‌ و تقدّس‌هاست‌، فدا و فانی‌ نموده‌ است‌. پس‌ جای‌شگفتی‌ نیست‌ که‌ بگوییم‌ تمام‌ تقدّس‌ها و کمالات‌ و جاودانگی‌ به‌ وجود فدا شده‌اش‌انتقال‌ یافته‌ است‌ هم‌چنین‌ بی‌جهت‌ نیست‌ که‌ محبّت‌ و عشق‌ به‌ آن‌ حضرت‌ در دل‌های‌مؤمنان‌ جایگزین‌ شده‌ به‌ همان‌گونه‌ که‌ محبّت‌ و علاقه‌ به‌ خداوند در آن‌ دل‌ها جای‌ دارد.از رسول‌ اکرم‌(ص) نقل‌ شده‌ است‌: «همانا برای‌ شهادت‌ حسین‌(ع) حرارتی‌ وجود دارد که‌هیچ‌گاه‌ سرد نمی‌شود.» و نیز فرمود: «برای‌ حسین‌(ع) در دل‌های‌ مؤمنان‌ محبّتی‌است‌.»
آری‌! حضرت‌ سید الشهداء(ع) - که‌ از روی‌ خلوص‌ به‌ پیشگاه‌ معبود خویش‌ سرعبودیّت‌ فرود آورده‌ و بر آن‌ مداومت‌ ورزیده‌ - به‌ اوج‌ کمال‌ و قرب‌ ذی‌ الجلال‌ رسیده‌ و آن‌قدر شرافت‌ و قداست‌ پیدا کرده‌ که‌ صحیح‌ است‌ او را به‌ خدا نسبت‌ دهند، مثلاً بگویند:دست‌ او دست‌ خدا، خون‌ او خون‌ خدا و گوش‌ و زبان‌ و چشم‌ او گوش‌ و زبان‌ و چشم‌خداست‌ و این‌ بدان‌ جهت‌ است‌ که‌ توجه‌ به‌ خدا، فداشدن‌ در راه‌ او و استمرار بر طاعتش‌،چنان‌ انقلابی‌ در وی‌ به‌ وجود آورد که‌ عظمت‌ خداوندی‌ به‌ او نسبت‌ داده‌ می‌شود، زیرا او ازمعنویت‌ ارتباط‌ با خداوند متأثّر گشته‌ است‌. در این‌ باره‌ حدیثی‌ از امام‌ باقر(ع) نقل‌ شده‌است‌ که‌ همین‌ معنا را می‌رساند و می‌فهماند که‌ آدمی‌ با رشته‌ ارتباط‌ و بندگی‌ خالصانة‌خدا به‌ مقامی‌ می‌رسد که‌ در فکر نگنجد و شرافت‌ و قداست‌ و ابدیت‌ ذات‌ اقدس‌ ربوبی‌ اورا متأثّر می‌سازد و آن‌ خصوصیات‌ به‌ او انتقال‌ می‌یابد:
«... ان‌ الله جل‌ّ جلاله‌ قال‌: ما تقرّب‌ الی‌ّ عبد من‌ عبادی‌ بشی‌ءٍ أحب‌ُّ الی‌ّ ممّاافترضت‌ علیه‌ وانّه‌ یتقرب‌ الی‌ّ بالنافلة‌ حتّی‌ أُحِبّه‌ فاذا احببته‌ کنت‌ُ سمعه‌ الذی‌ یسمع‌ُ به‌وبصره‌ الذی‌ یبصر به‌ ولسانه‌ الذی‌ ینطق‌ به‌ ویده‌ الّتی‌ یبطش‌ بها، ان‌ دعائی‌ اجبته‌ وان‌سألنی‌ أعطیته‌».
حسین‌ بن‌ علی‌(ع) که‌ در راه‌ خدا و در راه‌ افکار عالیه‌اش‌ شهید شد وجود مادّی‌خود را نفی‌ کرد اما به‌ صورت‌ منبع‌ فضیلت‌ و مرکز شرافت‌ و عظمت‌ وجود جاودانة‌ خود رااثبات‌ نمود عقل‌ و دین‌ حکم‌ می‌کند که‌ بزرگان‌ و افراد برگزیده‌ را در حال‌ حیات‌ و ممات‌ارج‌ نهیم‌ و آنان‌ را دوست‌ بداریم‌ و از یاد نبریم‌ و در سالروز وفات‌ و شهادتشان‌ مجالس‌ یادبود برپا کنیم‌، به‌ ویژه‌ که‌ آن‌ شخص‌ تمام‌ هستی‌ خودش‌ را در طبق‌ اخلاص‌ نهاده‌ و ازهیچ‌ فداکاری‌ در راه‌ خدا دریغ‌ نورزیده‌ باشد.
از این‌ جهت‌ است‌ که‌ در اقطار مختلف‌ اسلامی‌ به‌ نام‌ آن‌ حضرت‌ اقامة‌ مجالس‌می‌کنند و چنین‌ نیست‌ که‌ تکریم‌ و تعظیم‌ آن‌ حضرت‌ اختصاص‌ به‌ شیعیان‌ داشته‌ باشد؛مثلاً در کشور مصر در روز ولادت‌ آن‌ حضرت‌ و خواهر بزرگوارش‌ حضرت‌ زینب‌ مجالس‌جشن‌ و سرور برپا می‌دارند ودر بارة‌ فضایل‌ ایشان‌ قلم‌فرسایی‌ می‌کنند و کتاب‌ها ومقاله‌ها می‌نویسند.
حسین‌ بن‌ علی‌(ع) برای‌ هدفی‌ بس‌ عالی‌ در راه‌ معبود خود با نفس‌ نفیس‌ جهادنمود. برای‌ احیای‌ فضیلت‌، رافت‌ و برقراری‌ آزادی‌ و بیداری‌ بشر قیام‌ کرد. پس‌ سزاواراست‌ که‌ تمام‌ جوامع‌ انسانی‌ - خواه‌ مسلمان‌ خواه‌ غیر مسلمان‌ - به‌ پاس‌ احترام‌ وبزرگ‌داشت‌ آن‌ شخصیت‌ عظیم‌ الشأن‌ سال‌روز شهادت‌ آن‌ حضرت‌ را بزرگ‌ به‌ شمارند وبه‌ سوک‌ و ماتم‌ بنشینند.
او ابر مرد عالم‌ و شخصیّت‌ بسیار بزرگواری‌ است‌ که‌ تمام‌ مکارم‌ و فضایل‌ را دارابود؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ ابعاد گستردة‌ بسیار وسیع‌ جودش‌ همگان‌ را متحیّر ساخته‌ است‌.
از لحاظ‌ نسب‌ نیز کسی‌ به‌ پایة‌ امام‌ حسین‌(ع) نمی‌رسد: جدّش‌ رسول‌ خدا، سیدالمرسلین‌ و خاتم‌ النبیین‌ و پدرش‌ علی‌ مرتضی‌، سیّد الوصیین‌ و مادرش‌ فاطمه‌ زهرا،سیدة‌ نساء العالمین‌ و برادرش‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌ و عمویش‌ جعفر طیار و عموی‌ پدرش‌حمزة‌ سید الشهداء است‌.
فکر او بر محور ابدیت‌ و ماورای‌ محسوسات‌ دور می‌زند. او شهادت‌ را برگزید و منیّه‌را بر دنیّه‌ و کرامت‌ قداست‌ را بر لئامت‌ اطاعت‌ بدسگالان‌ و نابکاران‌ ترجیح‌ داد.
فرزند پیامبر(ص) چندان‌ ثبات‌ و استقامت‌ و شجاعت‌ و بردباری‌ و صبر از خود بروزداده‌ که‌ نظر همة‌ متفکّران‌ و بزرگان‌ را به‌ خود جلب‌ نموده‌ و همگان‌ در برابر عظمتش‌ سرتعظیم‌ فرود آورده‌اند. هر کس‌ که‌ در بارة‌ احوال‌ و رفتار آن‌ حضرت‌ مطالعاتی‌ داشته‌ باشدغیر ممکن‌ است‌ مجذوب‌ فضایل‌ و شخصیّت‌ او نگردد و از مصایبی‌ که‌ برای‌ نجات‌ اسلام‌و بشریت‌ متحمل‌ شده‌ متأثر واندهگین‌ نشود.
عاشورا «یوم‌ الله» است‌
روزهایی‌ که‌ در آن‌ روزها وقایع‌ مهمّی‌ انجام‌ می‌شود و مسیر تاریخ‌ در جهت‌ رشد وکمال‌ تغییر می‌نماید و سبب‌ می‌شود که‌ تحوّل‌ در اجتماع‌ به‌ وجود آید و مردم‌ راه‌ فضیلت‌ وسعادت‌ را در پیش‌ گیرند، «ایام‌ الله» نامیده‌ می‌شود. در قرآن‌ مجید در دو مورد (سورة‌ابراهیم‌ آیة‌ 5 و سورة‌ الجاثیة‌ آیة‌ 14) ایام‌ الله ذکر شده‌ است‌.
از ابن‌ عباس‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ منظور از آن‌ روزهایی‌ است‌ که‌ در آن‌ روزها درامم‌ پیشین‌ وقایعی‌ مهم‌ رخ‌ داده‌ است‌ واضح‌ است‌ که‌ منظور وقایعی‌ است‌ آموزنده‌ که‌بدان‌ وسیله‌ مردم‌ از جهل‌ و غفلت‌ رهایی‌ یافته‌اند و دگرگونی‌ در تمام‌ شؤون‌ زندگی‌شان‌پدید آمده‌ است‌. چون‌ شهادت‌ سبط‌ پیامبر(ص) و یارانش‌ در روز عاشورا باعث‌ شد که‌حقایق‌، آشکار شود و اسلام‌ تجدید حیات‌ نماید، ستم‌گران‌ رسوا شده‌ و تغییر اساسی‌ درجامعة‌ اسلامی‌ به‌ وجود آید، آن‌ روز «یوم‌ الله» به‌ حساب‌ آمد. از پیامبر اکرم‌(ص) روایت‌شده‌ است‌ که‌ عاشورا از «ایام‌ الله» است‌. این‌ روز به‌ اندازه‌ای‌ اهمیّت‌ داشته‌ که‌ به‌ امم‌پیشین‌ نیز معرفی‌ شده‌ تا آنان‌ نیز نتایجی‌ را که‌ بر این‌ روز عظیم‌ ترتّب‌ می‌یابد درک‌ کنندو آن‌ را پاس‌ دارند.
در حدیث‌ مناجات‌ حضرت‌ موسی‌(ع) آمده‌ است‌ که‌ حضرت‌ موسی‌(ع) عرض‌ کرد:خدایا! به‌ چه‌ جهت‌ امّت‌ پیامبر خاتم‌ را بر سایر امم‌ برتری‌ داده‌ای‌؟ خداوند فرمود: ده‌خصلت‌ است‌ که‌ موجب‌ برتری‌ ایشان‌ شده‌ است‌. موسی‌(ع) گفت‌: آنها کدامند تا به‌ بنی‌اسرائیل‌ دستور دهم‌ که‌ به‌ آنها عمل‌ کنند؟ فرمود: نماز، زکات‌، روزه‌، حج‌، جهاد، جمعه‌،جماعت‌، قراءت‌ علم‌ و عاشورا. حضرت‌ موسی‌(ع) پرسید: عاشورا چیست‌؟ فرمود: گریه‌کردن‌ و خود را به‌ گریه‌ واداشتن‌ بر سبط‌ پیامبر خاتم‌ است‌. از این‌ حدیث‌ برمی‌آید که‌اهمیّت‌ دادن‌ به‌ عاشورا و بهره‌مند شدن‌ از آثار آن‌ روز عظیم‌، در ردیف‌ صلاة‌ و صوم‌ وسایر مبانی‌ مهم‌ اسلامی‌ است‌ و این‌ بدان‌ جهت‌ است‌ که‌ اگر واقعة‌ عاشورا و شهادت‌فرزند پیامبر(ص) نبود از اسلام‌ واقعی‌ و صلاة‌ و صوم‌ و سایر ارکان‌ اسلام‌ اثری‌ بر جای‌نمی‌ماند.
نتیجه‌گیری‌
امام‌ حسین‌(ع) برای‌ نسل‌های‌ پس‌ از خود میراثی‌ گران‌بها به‌ یادگار گذاشت‌.مسلمانان‌ اندیشمند و مخلص‌ به‌ طور مسلّم‌ از ایثار و استواری‌ امام‌ و یارانش‌ بهره‌هابرده‌اند، چرا که‌ از جان‌ گذشتگی‌ این‌ افراد بود که‌ سبب‌ تقویت‌ و تحکیم‌.مبانی‌ اسلام‌ شدبه‌ این‌ ترتیب‌ اسلام‌ توانست‌ در برابر هرگونه‌ اتفاق‌ ناگوار - چه‌ در داخل‌ جامعه‌ اسلامی‌ وچه‌ خارج‌ از آن‌ - ایستادگی‌ کند و از آن‌ پس‌ تفرقه‌، از هم‌ گسیختگی‌ یا اعمال‌ عوام‌فریبانه‌ نتوانست‌ مانع‌ از پیشرفت‌ اسلام‌ شود. امام‌ حسین‌(ع) با قیامش‌، منتهای‌ جانبازی‌و ایثار را به‌ نمایش‌ گذاشت‌. آیا امکان‌ دارد این‌ جانفشانی‌، برای‌ نسل‌ آینده‌ عبرت‌آموزنباشد و به‌ یادگار نماند؟ این‌ پرسشی‌ است‌ که‌ باید بدان‌ پاسخ‌ گفت‌.
نخست‌: به‌ نظر طرفداران‌ احیای‌ دین‌، قیام‌ امام‌ حسین‌(ع) الهام‌بخش‌ کاروان‌گمراه‌شدگان‌ در بازگشت‌ به‌ مسیر حق‌ است‌. امام‌ حسین‌(ع) سرمشق‌ کسانی‌ است‌ که‌می‌کوشند مستضعفان‌ را از قید حکومت‌های‌ ستم‌پیشه‌ آزاد کنند و برای‌ انسان‌هایی‌ که‌در پی‌ رهایی‌ از چنگال‌ مستبدان‌ هستند، کربلا تجلی‌ گاه‌ قدرت‌ است‌.
دوم‌: واقعة‌ کربلا به‌ انسان‌ می‌آموزد که‌ می‌بایست‌ در مبارزه‌ برای‌ حقیقت‌ و آزادی‌،جان‌ خویش‌ را نثار کند. امام‌ حسین‌ به‌ بشریّت‌ آموخت‌ که‌ حکومتی‌ که‌ بر بی‌عدالتی‌ واستبداد استوار باشد سزاوار تبعیت‌ نیست‌ و بر مؤمنان‌ فرض‌ است‌ که‌ نقض‌ بشر جلوگیری‌کنند.
سوم‌: این‌ حقیقت‌ آشکار می‌شود که‌ پیروان‌ اسلام‌، آن‌ زمان‌ که‌ مبارزه‌ (علیه‌ کفر ونادرستی‌) را آغاز می‌کنند نباید به‌ نتایج‌ آن‌ بیندیشند. تنها شرط‌ مبارزه‌ آن‌ است‌ که‌مؤمن‌، با صداقت‌ و خلوص‌، قدم‌ به‌ میدان‌ مبارزه‌ گذارد.
چهارم‌: هنگامی‌ که‌ مجاهدی‌ برای‌ تفوق‌ و برتری‌ اسلام‌ در تمام‌ جوانب‌ زندگی‌می‌کوشد، نباید اجازه‌ دهد مشکلات‌ یا فقدان‌ وسایل‌ او را از هدفش‌ بازدارد. او با ایمانی‌راسخ‌ به‌ پروردگار و با گام‌های‌ استوار می‌بایست‌ در راهی‌ که‌ انتخاب‌ کرده‌ است‌ پیش‌ رود.
پنجم‌: هنگامی‌ که‌ مسلمانی‌ به‌ مبارزه‌ با نادرستی‌ و ظلم‌ برمی‌خیزد نباید به‌ آنچه‌برای‌ خود، خانواده‌ و اموالش‌ پیش‌ خواهد آمد بیندیشد، زیرا ممکن‌ است‌ این‌ مسائل‌خللی‌ در کارش‌ ایجاد کند. وی‌ باید به‌ خاطر داشته‌ باشد که‌ در پیمانی‌ که‌ با خدای‌ خویش‌می‌بندد برای‌ جلب‌ رضای‌ او و نیز راه‌یافتن‌ به‌ بهشت‌ از همة‌ وابستگی‌های‌ خویش‌می‌گذرد.
ششم‌: ایستادگی‌ امام‌ حسین‌(ع) و دستاوردهای‌ ایشان‌ این‌ اصل‌ کلّی‌ قرآن‌ رااثبات‌ کرد که‌ وضع‌ هیچ‌ قومی‌ بهتر نمی‌شود، مگر آن‌که‌ خود برای‌ دگرگونی‌ وضع‌ خویش‌به‌ پاخیزند. به‌ بیان‌ دیگر: تغییر یک‌ قوم‌ بی‌آن‌ که‌ خطاها را از خود دور کنند و در برابربی‌عدالتی‌ قیام‌ کنند عملی‌ نیست‌.
هفتم‌: پیامدهای‌ شهادت‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ دنیا نشان‌ داد که‌ بنابه‌ نص‌ صریح‌قرآن‌ مجید دروغ‌ و نادرستی‌ نابود می‌شود و پیروزی‌ از آن‌ حقیقت‌ است‌. بی‌شک‌پیامدهای‌ آنی‌ مبارزة‌ امام‌ حسین‌(ع) فجیع‌ و غم‌انگیز بوده‌ است‌، امّا در نهایت‌ امام‌(ع) وپیروان‌ عدالت‌ که‌ ایشان‌ را همراهی‌ می‌کردند، افتخار و پیروزی‌ را از آن‌ خود ساختند واین‌ مبارزه‌ سرانجام‌ با پیروزی‌ حق‌ خاتمه‌ یافت‌.
هشتم‌: وفاداری‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ اسلام‌ به‌ عنوان‌ دین‌ و نظامی‌ جهانی‌، اعلان‌جنگی‌ بود به‌ آنان‌ که‌ اسلام‌ را به‌ چهار دیواری‌ مساجد محدود می‌کردند. آن‌ حضرت‌صمیمانه‌ معتقد بود که‌ اسلام‌ آن‌ نور هدایتی‌ است‌ که‌ جاه‌طلبی‌ها و امیال‌ شخصی‌نمی‌بایست‌ در اعمال‌ قوانین‌ آن‌ و اشاعة‌ آن‌ نقش‌ داشته‌ باشد. لذا بنا به‌ اعتقاد ایشان‌هدف‌ اسلام‌، رشد بشر بود، نه‌ استثمار او. لذا وظیفة‌ هر مسلمان‌ پارسا و پرهیزگار، در راه‌تحقق‌ جهانی‌ شدن‌ اسلام‌، رها سازی‌ اسلام‌ از قید تنگ‌ نظری‌ها و کوته‌فکری‌هاسیاسی‌ بود که‌ افراد خود محور و کوته‌ بین‌ برای‌ آن‌ ایجاد کرده‌ بودند.
کلام‌ آخر آن‌که‌ این‌ ندا در صحرای‌ کربلا طنین‌ انداز شد که‌: «وفاداری‌ به‌ستم‌کاران‌، بزرگ‌ترین‌ جنایت‌ها است‌».

در نهضت حسینى

در نهضت حسینى
به راستى چرا آن گونه که از تاریخ بر مى‏آید مردم کوفه على‏رغم دعوت اولیه از سیدالشهدا(ع) از یارى و همراهى حضرت نه تنها سر باز زدند بلکه در کنار دشمنان امام(ع) قرار گرفتند؟
در مراحل تاریخى پیش از عاشورا و پس از آن نیز چنین رفتارهایى را از مردم کوفه در تاریخ سراغ داریم. آیا به راستى متن مردم کوفه و توده آنان چنان که معروف است، همین گونه بوده‏اند و آیا به راستى در کربلا کسانى که در مقابل امام‏حسین(ع) شمشیر کشیدند، همه از بدنه و متن اصلى مردم کوفه بودند؟ برخى صاحب نظران چنین نگاهى به کوفه ندارند ولى نگاهى که نوعاً به مردم کوفه مى‏شود همان است که در اذهان عمومى نیز وجود دارد. مقاله‏اى که پیش روى دارید از همین منظر معروف به مردم کوفه نگریسته است.
نویسنده در مقاله خود، در پى یافتن پاسخ مستدل به این پرسش است که چه عوامل و زمینه‏هایى در جامعه و آحاد مردم کوفه، سبب جدایى آنان از یارى رساندن سیدالشهدا(ع) شده است. وى پیشینه مردم کوفه قبل از حادثه کربلا را بى‏وفایى، جهاد گریزى و تن دادن به ننگى که با شهادت امیرالمؤمنین(ع) و امام مجتبى(ع) دامنگیرشان شده مى‏داند.
نویسنده علل و عوامل ریزش کوفیان از گرد امام‏حسین(ع) را دنیاخواهى، وحشت از اختناق امویان، وابستگى مردم به حکومت، تابع احساساست بودن، نظام ناپذیرى کوفیان و ابن‏الوقت بودن آنان مى‏داند و براى نمونه، سه مصداق را نیز بازگو مى‏کند.
پیشینه کوفه
پس از پیروزى مسلمانان در جنگ‏هاى قادسیه و جلولاء(15 ـ 16ه••) خلیفه دوّم به فرمانده سپاه خود ـ سعد بن ابى‏وقاص ـ دستور داد تا براى تحکیم مواضع و انجام مقدمات حملات بعدى به ایران، در منطقه فرات بماند. او نیز با همکارى سلمان فارسى و حذیفة بن یمان، سرزمین کوفه را در نظر گفت و سنگ بناى کوفه در سال 17 هجرى به عنوان پادگانى که پذیراى گروههاى مختلف جنگى بود گذاشته شد.1 مهاجرین جنگى مى‏توانستند ضمن اقامت در آنجا و حفظ آمادگى دفاعى، در مواقع لزوم بهره‏دهى نظامى نیز داشته باشند.
علاقه خلیفه دوّم به کوفه و اهل آن و دادن القاب «دارالهجره»، «کنزالایمان»، «جمجمة العرب» و «رأس اهل الاسلام»2، توجّه خاص او به وضع مالى فاتحان قادسیه مستقر در کوفه، وجود زمینه‏هاى اشتغال پس از فروپاشى ساسانیان و عواملى از این قبیل جاذبه‏هاى هجوم مهاجران و سکونت در این شهر شد.
گروه‏هاى مختلف قبایل عرب، اسیران ایرانى که شریعت اسلام را پذیرفته بودند، صنعتگران و پیشه وران ایرانى، زنان ایرانى که به عقد فاتحان درآمده بودند، کشاورزان و روستائیان فقیر ایرانى که سقوط ساسانى، زمینه کا ررا در کوفه برایشان فراهم آورده بود و...ترکیب جمعیتى نامتجانسى را براى کوفه در حال توسعه به وجود آورد.
این بافت جمعیتى ناهمگون که کوفه را عرصه ابراز تمایلات گونه‏گون قرار داده بود، پس از دوره‏اى کوتاه، وسیله‏اى براى افروختن آتش فتنه و آشوب شد و حوادث تلخ تاریخى و هرج و مرج‏هایى را در حوزه حکومتى اسلامى پدید آورد و از سویى مردمانى پرورش داد با این خصایل : دستخوش احساسات تند، قابلیت تحریک آنى، عاقبت نیندیشى، اخذ تصمیم سریع و پشیمانى فورى، غدر، حیله، بى‏وفایى و...
تاریخ گواهى مى‏دهد که در این سرزمین آنچه به کار مردم نمى‏آمد، سخنى بود که از واقع بینى و خیر خواهى برخیزد و آنچه را به جان مى‏خریدند، گفتارى بود که عاطفه و احساس را تحریک کند.
در پس آن رگ‏هاى قوى و آواى درشت، غدر و حیله‏اى نهفته بود که هر انسانى را مى‏فریفت. هرگاه حاکمى ستمکار بر آنان غالب بود، در خانه‏ها مى‏خزیدند و هرگاه ضعف حکومت بر آنان علنى مى‏شد، به توطئه و شورش بر مى‏خواستند.
مسأله اصلى این نوشتار، یافتن پاسخى مستدل به این فرضیه است که:
وجود چه عوامل و زمینه‏هایى در جامعه و آحاد مردم کوفه، سبب جدایى آنان از یارى سالار شهیدان و ریزش از جناح حقگرایان شد؟
بى‏تردید در این رهگذر از کلام گهربار معصومان و تحلیل واقع‏بینانه تاریخ، در حدّ لزوم بهره خواهیم برد.
کوفه در عصر على(ع)
کوفیان اولین کسانى بودند که با هدایت مالک اشتر با على(ع) دست بیعت دادند.3 آنگاه امام(ع) در سال 36هجرى با هزار مرد جنگى اهل مدینه به کوفه رهسپار و آنان با 12هزار جنگجو به حضرت ملحق شدند.4 این گروه، امام را در مقابل هم پیمانى بصره ـ مکه در جمل یارى دادند و امام آنجا را مرکز خلافت اسلامى قرار دادند.
در سایه حکومت علوى، مذهب شیعه و پیروى آل محمّد(ص) در آنجا رواج یافت و مهد تشیع، زادگاه اصالت‏ها و بستر فضیلت‏هاى شیعى شد، امّا در جامعه پرخروش، همیشه یک طبقه از مردم نمایشگر شور و خروش آن جامعه‏اند و این گروه اندک، عمل قهرمانانه‏اى انجام مى‏دهند و تمامى آن جامعه را در قهرمانى، شور آفرینى و حماسه شهرت مى‏دهند. کوفه نیز چنین بود.
شهرى بود که امیرالمؤمنین على(ع) در میان همه بلاد اسلامى، آنجا را براى خلافت برگزیده بود. اینان در تمامى جنگ‏هاى امام حضور داشتند، امام‏حسین(ع) را به شهر خویش خواندند، بذر غالب جنبش‏هاى ضد اموى و عباسى در این شهر روئید، مردان حماسه‏آفرین تاریخ شیعه بیشتر از همه جا در کوفه بود امّا چگونه است در جایى که آن‏همه شگفتى از جلوه‏هاى عظیم انسانى از خود بروز مى‏دهد، یک‏باره مظهر سستى، بى‏وفایى، تنبلى و غدر و حیله باشد. باید گفت: آن حماسه‏هاى عظیم از آنِ قلیل مردان خداجویى بود که پروانه‏سان گرد شمع وجود ولایت بودند و آن زشتى‏ها از توده مردم و سران قبایل باطل گرا بود.
از زمان ورود امام به آن شهر، همواره دو گروه در کوفه در دو موضع بودند:
الف. رهبرانى مانند مالک که به امام توصیه جنگ با معاویه را مى‏کردند و خود را غیر مشروط در اختیار امام قرار دادند .
ب. رهبران قبیله‏اى که هیچ تمایلى به جنگ نداشتند اما براى حفظ موقعیت خویش به ظاهر با امام همراه جنگ مى‏شدند و علاوه بر اینان، توده‏هاى وسیعى از کوفیان بودند که در ظاهر متمایل به امام ولى از مواجهه با هر خطرى گریزان بودند. هرگاه امید فتح بود در کنار امام بودند و هرگاه امیدها را رو به زوال مى‏دیدند، حضرت را تنها مى‏گذاشتند. آنان فاقد شهامت لازم و یا ثبات قدم در مرحله آزمون بودند.
اینان با هدایت رهبران گمراهشان، دعوت حضرت مبنى بر مقابله با تعرضات معاویه را پاسخى نمى‏گفتند، و اگر مى‏گفتند فاجعه شومى مثل حکمیت را خلق مى‏کردند و اندیشه خارجیگرى را بنیان مى‏گذاشتند.
نهج البلاغه مملوّ از دردها و رنجهاى على(ع) از این مردم و شاهد صدقى بر صفات نکوهیده و سیره ناپسندى است که خصلت این مردم بود.
امیرمؤمنان(ع) در بیان جهادگریزى کوفیان مى‏فرماید:
«هرگاه شما را به جهاد با دشمنانتان مى‏خوانم، چشمانتان در کاسه مى‏گردد، گویى به گرداب مرگ افتاده‏اید و یا در فراموشى و مستى به سر مى‏برید. باب فهم سخنانم بر شما بسته است، گویى دیو در دلتان جاى گرفته و دیوانه‏اید.»5
و در جایى دیگر در همین خصلت کوفیان مى‏فرماید:
«هرگاه لشکر کوچکى از شامیان به سرزمینتان نزدیک شود، هنر مردانتان این است که درِ خانه‏هاى خویش را فرو بندند و چونان سوسمار به سوراخ‏هاى خویش خزند یا همانند کفتاران گریزگاهى جویند...شما در صحنه حرف و شعار بسیارید، امّا در پس پرچم‏هاى پیکار اندک.6
غدر و حیله و بى‏وفایى خصیصه زشت دیگرى است که امام بارها در کلام خود، کوفیان را به این جهت سرزنش مى‏فرمود:
«اى کوفیان! گرفتارى من با شما در دو سه چیز خلاصه مى‏شود: کرهایى صاحب‏گوش، لال‏هایى زبان‏دراز و کورانى چشم‏دارید. نه در برخوردها آزادگى و صداقتتان هست و نه در هنگامه گرفتارى برادرانى مورد اعتمادید.»7
و نیز مى‏فرماید:
«اى نامردانِ به صورت مرد، اى بى‏خردان! ناز پرورد! کاش شما را ندیده بودم و نمى‏شناختم که به خدا پایان این آشنایى ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت.»8
و فرجام این جهادگریزى‏ها و بى‏وفایى‏ها به امام على(ع)، نفرین‏هاى متعدد حضرت در ناسپاسى آنها بود و ننگى که با به شهادت رساندن حیدر کرّار در محراب عبادت، براى همیشه تاریخ بر پیشانى کوفیان پیمان‏شکن ماندگار شد.
کوفه در عصر امام‏حسین(ع)
با آغاز امامت امام مجتبى(ع)، چهل هزار کوفى، نخستین مردمى بودند که در جهان اسلام با آن حضرت بیعت کردند.9 قیس بن سعد، فرمانده سپاه امام على(ع)، تقاضا کرد تا به عنوان اولین بیعت کننده، بیعت را بر اساس قرآن، سنت پیامبر و جنگ با دشمنان خدا قرار دهد، امّا امام که از تردید و بى‏وفایى کوفیان در آزمایش بیمناک بود، شرط سوّم را حذف کرد.10
روز بیعت تمامى چهل هزار کوفى در موضوع بیعت متفق بودند امّا این بیعت که در مجاورت آوردگاه جنگ‏هاى جمل، صفین و نهروان انجام شد، همچنان آغشته به وسوسه‏ها و دلواپسى‏هاى تردیدانگیز بود. در آن روز، کثیرى از کسان مقتولان طرفین این پیکارها در کوفه مى‏زیستند که با کشتگاه خود هم رأى بوده و آرزوى انتقام خون آنان را داشتند.
بسیارى از بیعت کنندگان که جلوه‏هاى دلفریب مادى به مرزهاى عقیده‏اشان تجاوز کرده بود، مى‏پنداشتند که بیعت با امام، خواسته‏ها و تمایلات نفسانى آنها را اشباع مى‏کند.
روى دیگر سکه، خزائن شام بود که پیوسته جلوه دلپذیر زرها و وعده‏ها را در دیدگان این مردم قرار مى‏داد و دل از کفِشان مى‏ربود و امام نیز از این پنهان کارى‏ها مطّلع بود.
در همین بدو کار، جناح امویان مانند اشعث، شبث و...در مکاتبه‏اى مخفى، فرمانبردارى خود از معاویه را اعلام و مشوق او در حرکت به سوى کوفه شدند. آنان ضمانت کردند که هرگاه سپاه دشمن به اردوگاه امام نزدیک شود، امام را دست‏بسته تحویل معاویه دهند و یا ناگهانى او را بکشند.11
معاویه هم پذیرفت که با کشتن امام(ع)، به آنان صدهزار درهم، فرماندهى یکى از لشکرها و ازدواج با یکى از دخترانش را عطا کند. از آن پس امام همیشه در زیر لباس زره مى‏پوشید، تا جایى که یک‏بار در حین نماز بر او تیر افکندند و زره مانع جراحت شد.12
امام حسن(ع) که خوى نامردمى کوفیان را مى‏شناخت، على‏رغم اصرار آنان، دست به کار جنگ با معاویه نشد تا آنکه معاویه مهیاى جنگ با کوفه شد. امام نیز اعلان جهاد فرمود و به دعوتش مؤمنان با اخلاص و حاملان قرآن نظیر حجر بن عدى، ابو ایوب، صعصعه، میثم، عدى بن حاتم و...گِردش جمع شده و جناح نیرومند جبهه امام را ایجاد کردند. امّا در کنار اینان، غداران جنگ‏گریزى بودند که پس از دعوت امام در اردوگاه نخیله، سکوت محض اختیار کردند و حتى با یک کلمه هم پاسخ حضرتش را ندادند.13
امام ده روز در نخیله ماند، امّا تنها چهار هزار نفر بیشتر به یارى‏اش نیامدند. لذا فرمود: مرا فریفتید همچنان که خلیفه پیشین را فریفته بودید.14
آنگاه امام سردارى از قبیله کنده را با سپاهى به انبار فرستاد، امّا او در مقابل وعده‏هاى معاویه به دشمن پیوست، امام با شنیدن این خبر فرمود: «بارها گفته‏ام که در شما وفایى نیست و شما بندگان دنیایید.»
سپس سردارى از قبیله مراد را فرستاد و فرمود که او هم خیانت مى‏کند. مرادى با سوگندهایى که کوه تاب آن را ندارد تأکید کرد که وفادار مى‏ماند، امّا او نیز در برابر قاصدان معاویه فریفته شد.15
دیرى نپائید که عبید الّله‏بن عباس، فرمانده کل سپاه امام، به همراه هشت هزار کوفى دیگر در مقابل وعده یک میلیون درهمى معاویه به اردوگاه او پیوست.16
سرانجام بى‏وفایى‏ها به جایى رسید که کوفیان تحت تأثیر این شایعه معاویه که امام تن به صلح داده و قیس فرمانده سپاه امام به شهادت رسیده، در مدائن بر حضرت هجوم آوردند، خیمه‏اش را غارت کرده و با خنجر یک کوفى دیگر، رانش را مجروح کردند و امام حسن(ع) با پیکرى مجروح و خون‏آلود به سوى کوفه رهسپار شد.17
امام‏حسین(ع)، کوفه و ریزش‏ها ن نامه نوشته و حضرت را به کوفه دعوت کردند18؛ مع الاسف ردّ پایى از اینان در تنهایى مسلم ابن عقیل نمى‏بینیم.
شیعیان عادى که درصد قابل ملاحظه‏اى از مردم کوفه را تشکیل مى‏دادند، گرچه علاقه‏مند به خاندان عصمت بودند، امّا رفتار مستبدانه زیاد و پسرش عبیدالله با شیعیان و سیاست‏هاى کلان اموى ودر شیعه‏زدایى جامعه کوفه، ترس عجیبى در دل آنها نهاده بود که تا احتمال پیروزى در حادثه‏اى را نمى‏دادند، مشارکت نمى‏کردند. قیام مسلم بن عقیل و یارى‏رسانى ابتدایى مردم به او، نمونه‏اى از این گونه است.
هواداران بنى‏امیه: رهبرى طرفداران حزب اموى در کوفه بر عهده افرادى مانند عمرو بن حجاج، یزید بن حرث، عمرو بن حریث، عبدالله بن مسلم، عمارة بن عقبه، عمربن سعد و...بود که با گذشت بیست سال حاکمیت امویان در کوفه و پیش از آن تشویق عثمان مبنى بر تعویض زمینهاى اینان در مدینه و کوفه، از نظر مالى و موقعیت اجتماعى نسبت به سایر قبایل کوفه برترى یافتند.19
رؤسا و متنفذان بیشتر قبایل که ارتباط نزدیکى با حکومت شام داشتند، در این حزب بودند و این امر سبب گرایش بسیارى از مردم به این گروه شده بود.
قدس سرهما اینان پس از سرکوبى در جنگ نهروان، به واسطه سیاستهاى غیر اسلامى و ازدیاد ناراضیان جدید، دوباره قدرت گرفتند و چند بار نیز قیام کردند و توسط زیاد و عبیدالله سرکوب شدند؛ این گروه در عاشورا نقش چندانى نداشتند.
قدس سرهما افرادى بودند که تحت تأثیر تبلیغات خوارج قرار گرفته بودند، بدون اینکه جزو آنان باشند و پیوسته درحال تردید و دو دلى بودند. گویا این عده در اصل دین، تردید و تزلزل داشته‏اند.20
به هر حال اینان جمعى از ساکنان کوفه و فرومایگان آن اجتماع بودند که خود به خود نه قصد نیکى داشتند و نه توانایى بدى. با این وصف، وجود آنان خود مایه شر و وسیله فساد و آلت بى‏اراده‏اى در دست اخلال‏گران و فتنه‏جویان بود.
قدس سرهما به گفته طبرى، اینان بیست هزار مرد مسلح کوفى بودند که داراى نژادى مخلوط از اولاد بردگان و موالى بودند و شاید بیشتر اینان اولاد کنیزان اسیر در جنگ جلولاء بودند. این گروه در عصر امام حسن(ع) و امام‏حسین(ع) مردمى صاحب‏سلاح و جنگجو به شمار مى‏آمدند که در برابر مزد به هر جنایتى تن مى‏دادند و شمشیر برنده‏اى در دست جباران بودند. اینان با استقبال از فتنه‏ها و آشوبها، به قدرى بر شوکت و قدرت خود افزوده بودند که شهر کوفه را به آنان نسبت مى‏دادند و مى‏گفتند:کوفة الحمراء.21
قدس سرهما بیشترین سهم جمعیت کوفه در کربلا، از آنِ افراد بى‏تفاوت و ابن‏الوقتى بود که قصدى جز دنیا خواهى نداشتند. این گروه هنگامى که احتمال پیروزى مسلم را زیاد دیدند به او پیوستند، امّا با ظهور آثار شکست یک‏باره او را تنها رها کردند. با آنکه خود، امام را دعوت کرده بودند امّا چون احتمال پیروزى ندادند، وعده و وعیده‏هاى ابن زیاد را پذیرفته و به سپاه یزیدیان در کربلا ملحق شدند.
اینان همان دین‏فروشانى‏اند که فرزدق در مکالمه با امام‏حسین(ع) اینگونه توصیفشان کرد:
قلبهاى آنان با توست و شمشیرهایشان علیه تو کشیده شده است.22
آغاز حرکت امام‏حسین(ع) و یارانش به سوى عراق، به‏دنبال نامه‏نگارى‏هاى فراوان کوفیان در دعوت از امام‏حسین(ع)، صورت پذیرفت. چرا عراقیان امام‏حسین(ع) را نزد خود خواندند؟ آنها چه مى‏خواستند و چرا حسین(ع) را پس از دعوت، تنها گذاشتند؟
آیا جملگى از بدعت‏هایى که در دین پدید آمده بود رنج مى‏بردند؟ آیا همه مى‏خواستنند سنت رسول خدا(ص) احیا گردد؟ اگر چنین بود؛ چرا نهضت، پایانى چنین غم‏انگیز داشت؟
دعوت کنندگان را مى‏توان به گروه‏هاى زیر تقسیم نمود:
1. گروهى از نامه نگاران مانند سلیمان بن صرد، رفاعة بن شداد و مسیب بن نجبه از شیعیان خاص على(ع) و اقلیتى پاى‏بند به دین و اجراى احکام اسلامى بودند و مى‏دیدند که حدود شریعت معطل مانده و فقه و سنت رسول الله(ص) بازیچه حکومت‏ها شده است.
اینان حکومت عدل علوى و شاید حاکمیت نبوى را درک کرده و انحراف حاکمان اموى از سیره نبوى، آنها را به ستوه آورده بود و خوددارى امام‏حسین(ع) از بیعت با یزید، فرصت مغتنمى براى قیامشان علیه بنى‏امیه بود.
2. اختلاف و جنگ بین شامیان و کوفیان در عصرمعاویه و بى‏توجّهى عمدى معاویه به کوفه و تنزل آن به یک شهر عادى، گروهى را بر آن داشت تا عظمت کوفه در زمان على(ع) و مرکزیت خلافت اسلامى را احیا کنند. روشن است که بازگشت عظمت از دست رفته به کوفه، پیامدهاى اقتصادى و مالى فراوانى براى ساکنان شهر در پى‏داشت.
3. گروهى که سالها پیش براى شرکت در فتوحات اسلامى و برخوردارى از غنایم جنگى به این آمادگاه نظامى ـ کوفه ـ آمده بودند و شاهد بودند که آسیب‏هاى ناشى از جنگ براى اینان و بهره‏گیرى ظالمانه از بیت‏المال نصیب دیگران شده، پیوسته مترصد فرصتى بودند تا اگر بتوانند حق خود را بستانند.
4. گروهى که در نتیجه شور و هیجان زایدالوصف نامه نگارى‏ها، جوّ غالب آنها را گرفته و اقدام به نامه نگارى کردند.
5. گروهى از سران و متنفذان قبایل مانند شبث بن ربعى، حجاربن ابجر، عزرة بن قیس، و...که چندان دل خوشى از اهل‏بیت(س) نداشتند ولى براى آنکه از قافله عقب نمانند و در حکومت آینده امام، نفوذ و ریاست خود را حفظ کنند، احساساتى‏ترین نامه‏ها را به حضرت نوشتند امّا هم اینان در موقعیت‏هاى حساس سپاه عمر بن سعد، جاى گرفتند به گونه‏اى که امام در روز عاشورا، اینان را با نام خطاب کرده و فرمودند:
اى شبث بن ربعى! اى حجاربن ابجر! اى قیس بن اشعث! اى یزید بن حارث! آیا شما نبودید که به من نوشتید که میوه‏ها رسیده و هنگام چیدن آن‏ها شده و خرماها سبز شده و زمین پر از گیاه شده و سپاهى آماده در انتظار توست، پس بشتاب.23
ناهمگونى فکرى دعوت کنندگان امام(ع) به کوفه، بى‏تردید عکس العمل‏هاى گوناگونى نسبت به یارى امام(ع) پدید آورد و سرانجام منجر به حادثه‏اى بزرگ در تاریخ ادیان الهى شد، حادثه‏اى که پیروان هیچ یک از ادیان گذشته، نسبت به اولاد پیامبر خویش چنین نکرده بودند.
کربلا گرچه به ظاهر آوردگاه پیکار حق و باطل، امّا در واقع عرصه ابتلا و آزمون بزرگ انسان‏ها بود در یک سو، بزرگ‏مردانى مجاهد که با امام خویش پیمان خون بستند و در وفاى به این عهد سربلند شدند و سالارشان اباعبدالله الحسین(ع) در شب عاشورا به زینب کبرا ـ که نگران وفاى اصحاب بود ـ این‏گونه اطمینان خاطر داد:
و الله لقد نهرتهم و بلوتهم...یستأنسون بالمنیّة دونى استئناس الطفل بلبن امّة؛24 به خدا سوگوند! من ایشان را آزمایش کردم، بلکه چند بار هم از خود راندم و به این نتیجه رسیدم که آنان مرگ در حضور مرا بیشتر دوست دارند و به آن بیشتر از طفل نسبت به شیر مادر مأنوسند.
و سید الساجدین(ع) در مراتب آزمایش یاران پدرش مى‏فرماید:
خود شاهد بودم که پدرم در شب عاشورا به اصحابش فرمود: اینک شب در آمده و راه گریختن بر شما گشوده شده، پس این شب را غنیمت شمارید و بگریزید که این گروه جفاکار مرا مى‏طلبند و با دیگرى کارى ندارند. اگر مرا بکشند از پى شما نخواهند آمد.
ایشان گفتند:
به خدا سوگند! که این هرگز نخواهد شد.
حضرت فرمود:
فردا کشته خواهید شد و یکى از شما زنده نخواهد ماند.
ایشان گفتند:
حمد مى‏کنیم خداوندى را که ما را مشرف کرده است به این کرامت که با تو شهید شویم.
پس ایشان دل بر شهادت گذاشتند و حضرت ایشان را دعا کرد.25
و در سایه چنین ایمان و اعتقادى بود که امام به یارانش فرمود:
سر بالا کنید و نظر کنید. چون نظر کردند، درجات و منازل خود را در بهشت دیدند. پس حضرت منزل هر یک را به او نشان داد تا آنکه همه منازل خود را شناختند و حور و قصور و نعمت‏هاى موفور خود را دیدند و به این سبب در آن صحرا روبه نیزه و شمشیر مى‏رفتند که زودتر به منزل خود برسند و به نعیم ابدى متنعم گردند.26
چه مردان بزرگى همچون حبیب و مسلم که از آغاز با حضرت بودند، یا دیگرانى چون حرّ و زهیر که بعدها به امام پیوستند و چه کسانى که با حضور در این حادثه، بزرگ و جاودان شدند، جملگى رویش‏هاى نهضت حسینى‏اند.
امّا در سوى دیگر، دون‏صفتانى که با ادعاى شیعه‏گرى و پیروى از امام، هرگونه جفایى را بر امام روا مى‏داشتند، منافقانى که تا منافع و هوسهاى شیطانى تأمین مى‏شد وفادار بودند؛ در غیر این صورت اردوگاه دشمن را بر مى‏گزیدند تا از زخارف دنیا بهره‏اى گیرند. اینان افرادى بودند که امام‏حسین(ع) تا آخرین لحظات از هدایت و دعوت آنها غافل نبود، امّا تنها قلوب مستعد درک پیام امام، قابلیت چنین هدایتى داشتند.
این گروه، ریزش‏هاى حادثه عاشورایند که به برخى از علل و عوامل ریزشهاى این عصر مى‏پردازیم:
قدس سره
جلوه‏هاى زندگى دنیا، سبب تعلق خاطر مى‏شوند و انسانِ دل بسته را دست و پا نیز مى‏بندد. روند گرایش به تجمل و ازدیاد ثروت که پس از رحلت نبى مکرم اسلام(ص) با بدعت‏هاى خلفا در تخلّف از سیره آن حضرت آغاز شد؛ در دوره عثمان بیم پیامبر(ص) را که فرمود: «بیشترین ترس من براى امتم، جلوه‏هاى دنیا و زیاده خواهى آن است»،27 محقق ساخت.
دلى که مالامال از حبّ مال و جاه گردد، دیگر توانایى پذیرش را نیز ندارد. نمودهاى فراوانى از دنیاخواهى کوفیان درتاریخ ثبت است:
هنگامى که على(ع) در سال 36 هجرى از این مردم براى مقابله با بصریان در جمل دعوت به یارى کرد، چون ضریب موفقیت امام کم و احتمال شکست وجود داشت، با تأکیدات حضرت تنها 12 هزار نفر کوفى حضور یافتند.28 امّا در صفین که حکومت امام در کوفه تثبیت شده بود، بین 65 تا 120 هزار نفر، در سپاه حضرت گردآمدند.29
در حادثه کربلا، عمر بن سعد که وعده‏هاى فریباى حکومت و پول، چشمان او را خیره کرده بود، مورد خطاب امام قرار گرفت:
اى پسر سعد! آیا تصمیم دارى با من بجنگى؟ آیا از خداوندى که بازگشت تو به سوى او خواهد بود نمى‏ترسى؟ مرا مى‏شناسى و مى‏دانى پدر من چه کسى است؟ آیا نمى‏خواهى با من باشى و دست از این‏ها بردارى که این به پسند خدا نزدیک‏تر است.30
عمر سعد پاسخ داد:
مى‏ترسم در این صورت خانه‏ام را در کوفه خراب کنند.
امام فرمود: من با هزینه خودم، برایت خانه‏اى مى‏سازم.
عمر سعد باز بهانه جویى کرد و گفت: مى‏ترسم باغ و نخلستانم را در کوفه مصادره نمایند.
امام فرمود: من در حجاز بهتر از آن به تو مى‏دهم.
عمر سعد باز بهانه‏جویى کرد و امام وقتى از هدایت او ناامید شد، او را نفرین کرد که آرزوى حکومت رى را به گور خواهد برد و همان‏گونه شد.31
و عمق کلام آن حضرت در کربلا بهتر درک مى‏شود که فرمود:
الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم، یحوطونه مادرّت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.32 مردم بندگان دنیایند و دین امرى لیسیدنى است که بر زبان آنها افتاده است، و تا هنگامى به دنبال دین مى‏روند که معیشت آنان برقرار باشد، امّا زمانى که در آزمایش افتند، تعداد دینداران اندک خواهند بود.
رضی الله عنه
سیاست تهدید و ارعابى که عبیدالله بن زیاد در کوفه به کار انداخت، مى‏تواند عامل مهمّى در ریزش مردم کوفه از نهضت حسینى باشد. آغاز این حرکت با شهادت میثم و آنگاه رشید، مسلم بن عقیل و هانى تداوم یافت. همین ترس حاکم بر مردم سبب شد على‏رغم اعتقاد آنان به حقانیت امام و نماینده‏اش، مسلم را تنها در شهر رها کنند زیرا از حاکم کوفه شنیده بودند که هر رئیس قبیله‏اى که مخالفى را پناه دهد و معرفى نکند، جلوى خانه‏اش به دار آویخته خواهد شد.33 و این سخن فرزند زیاد همواره در گوش آنان بود که من مأمور بر خورد شدید با مخالفانم و با تازیانه و شمشیر با آنان برخود مى‏کنم.34
عبیدالله براى رسیدن به این هدف از مزدورانى مانند شبث بن ربعى بسیار بهره برد. او به فرمان عبیدالله تلاش بسیار نمود تا با ترساندن مردم کوفه، آنان را از گرد مسلم بپراکند.
مقام معظم رهبرى درباره تأثیر تلاشهاى خائنانه شبث درحادثه عاشورا و تاریخ اسلام مى‏فرماید:
اگر امثال شبث بن ربعى در یک لحظه حساس از خدا مى‏ترسیدند، به جاى این‏که از ابن زیاد بترسند، تاریخ عوض مى‏شد. آنها آمدند و مردم را متفرق کردند. کارى که ابن زیاد کرد، یک عده از همین خواص را بین مردم فرستاد که مردم را بترسانند مادرها و پدرها را، تا بگویند با چه کسى مى‏جنگید؟ چرا مى‏جنگید؟ برگردید، پدرتان را در مى‏آورند. اینها یزیدند، اینها ابن زیادند، اینها بنى‏امیه‏اند و این‏ها پول و شمشیر و تازیانه دارند ولى آنها چیزى ندارند. مردم را ترساندند، به مرور همه متفرق شدند.35
علیه‏السلام
قدرت مالى حکومت اموى و وابستگى شدید مردم کوفه به این توان مالى، مى‏تواند عاملى در ریزش مردم آن شهر از حماسه حسینى دانست.
در آن عصر، درآمد مردم کوفه از دو راه تأمین مى‏شد: 1. کسب و کار. 2. دریافت عطا و رزق از حکومت. خلیفه دوم براى آنکه همیشه سپاه آماده‏اى داشته باشد که به شغل دیگرى مشغول نباشد، حقوق سالانه‏اى براى این سربازان قرار داد و ملاک پرداخت آن صحابى بودن، دفعات حضور در پیکارها و...بود. این حقوق که در نظام حکومتى «عطا» خوانده مى‏شد از محل فتوحات و خراج سرزمین‏هاى تازه فتح شده تأمین مى‏شد و بین سیصد تا دو هزار درهم در سال براى افراد متفاوت بود.36
امیرمؤمنان على(ع) این نظام را پذیرفت امّا پرداخت‏هاى متفاوت را لغو و به تساوى بین افراد تقسیم مى‏فرمود.37
رزق هم کمک‏هاى جنسى مانند خرما، جو، روغن و...بود که ماهانه به طور بلاعوض داده مى‏شد. از زمان معاویه به بعد، ملاک‏هاى خلفاى پیشین براى عطا از بین رفت و تنها تقرب به دستگاه اموى و میزان سرسپردگى به آن حکومت تعیین کننده مقدار عطا شد.38 در این دوره، مخالفان ـ شیعیان ـ همواره به قطع عطا تهدید مى‏شدند و حکومت از این به عنوان برترین حربه در جلب حمایت‏هاى مردمى سود مى‏جست هنگامى که مسلم بن عقیل، قصر عبیدالله را در محاصره آورد، یکى از شگردهاى عبیدالله، تشویق مردم به افزایش عطا در صورت پراکنده شدن و تهدید به قطع عطا در صورت ادامه محاصره بود.39 چنانچه با همین شیوه توانست لشکر عظیمى از مردم کوفه را که دلهاشان با امام(ع) بود، علیه آن حضرت وارد جنگ کند.40
او این کار را با پرداخت عطا به رؤسا و بزرگان کوفه انجام داد تا مشوق عامّه مردم در این گرایش باشند. سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین(ع)، در روز عاشورا به هنگام اتمام حجّت با کوفیان، وقتى مشاهده فرمود که اینان با سر و صدا مانع سخنان حضرتند، به عطا به عنوان یکى از عوامل رزیش اشاره کرده فرمود:
همه شما عصیان مرا ورزیدید و به سخنان من گوش فرا نمى‏دهید (چرا که) عطاهاى شما از مال حرام فراهم آمده و شکمهایتان از حرام انباشته شده، پس باعث شده تا بر قلوبتان مهر زده شود.41
مجمع بن عبدالله عائذى، پس از پیوستن به امام در کربلا، در پاسخ آن حضرت که از حال مردم کوفه پرسیدند، عرض کرد:
اشراف و بزرگان کوفه، رشوه‏هاى کلانى از حکومت دریافت کرده و حکومت جوال‏هاى آنها را پر کرده تا محبت آنان را به خود جلب کند، پس آنها یک‏پارچه علیه تو جنگ مى‏کنند.42
رحمهم ‏الله
به شهادت تاریخ، هرگاه حاکمى توانست احساس این مردم را تحریک و از آن بهره گیرد، خیل مردمان کوفى را همراه خود داشته و گرنه با بى‏وفایى آنان روبه‏رو مى‏شد.
شاید شهره شدن کوفیان به غدر و فریب کارى و زبانزد شدن ضرب المثل‏هاى «اغدر من کوفى؛ فریبکارتر از کوفى»؛ «الکوفى لا یوفى؛ کوفى وفا ندارد»، ناشى از رشد این خصیصه (احساساتى بودن) کوفیان باشد.
و گویا فرموده سالار شهیدان که: خدایا! اهل عراق مرا فریب دادند و از راه خدعه وارد شدند،43 اشاره به همین مطلب باشد چرا که امام(ع) مى‏خواست به احساسات و خواست مردم بها دهد و آن را به راه صواب هدایت نماید و چه بسا اگر آن حضرت موفق به حضور در کوفه مى‏شد، مى‏توانست چنین کند، امّا دشمن پیشدستى نمود و آنچه را که امام آماده کرده بود، علیه حضرت به کار گرفت. چنانچه حضرت در عاشورا فرمود:
اى اهل عراق! ما را با اشتیاق به فریادرسى خواستید و ما براى فریادرسى شما آمدیم، پس شمشیرى که در دستانتان بود، علیه ما تیز کردید و آتشى را که ما بر ضد دشمنان شما و خودمان افروخته بودیم، براى سوزاندن ما آوردید.44
جلوه دیگرى از این احساسات را پس از واقعه عاشورا به هنگام ورود کاروان اسرا به کوفه مى‏بینیم که با سخنان اهل بیت، اینان گریه و شیون سردادند تا جایى که ام‏کلثوم از آنها پرسید:
شما که بر ما مى‏گریید، پس چه کسى خاندان ما را کشته است.45
سلیمان بن صرد خزاعى رهبر توابین و مختار ثقفى از افرادى بودند که توانستند از احساسات کوفیان بیشترین بهره را در پیشبرد قیام خود ببرند.
قدس سرهم
بافت جمعیتى متنوع و گونه گون کوفه متشکل از صحرانشینان و قبایل بدوى که بنا به ضرورت، زندگى شهرى را پیشه کرده بودند و تنافى این زندگى با مدل اولیه زندگى آنها که آزادى بى‏قید و شرط و زیر دستور دیگرى نرفتن از مشخصه‏هاى آن بود، سبب شد تا کوفیان با هر حاکمى مخالفت کنند وزیر اطاعت او نروند.
تا آنجا که خلیفه دوّم در باره‏شان مى‏گوید:
چه مصیبتى بالاتر از این‏که با صدهزار جمعیت روبه‏رو باشى که نه آنها از امیران و نه امیران از آنها خشنودند.46
تاریخ گواهى مى‏دهد که اینان چه با امیران عادلى همچون على(ع) و عمّار یاسر و چه با امیران ستمگرى مانند زیاد بن ابیه سر ناسازگارى داشتند.
صلی الله علیه و آله وسلم
در میان خیل کوفیان، بودند نامردانى که به اقتضاى منافعشان تغییر چهره مى‏دادند. اگر سودشان در حمایت از على(ع) و اهل‏بیت بود، بدانان گرایش مى‏یافتند و اگر نفعى در یارى ظالمانى چون معاویه مى‏دیدند، دل در گرو مطامع آنان مى‏نهادند. اینان به راحتى چرخش مواضع داشتند بدون آنکه این بوقلمون‏صفتى و ابن‏الوقتى را براى خویش ننگى بدانند.
شبث بن ربعى، مشتى از این خروار است. مرد هزار چهره‏اى که در آغاز از یاران «سجاح» مدّعى دروغین پیامبرى بود و آنگاه اسلام آورد. در محاصره خانه عثمان جزو انقلابیون بود و بعد از آن از این کار توبه کرد. بعدها در زمره یاران امیرمؤمنان على(ع) درآمد و به همراه عدى بن حاتم سفیر آن حضرت نزد معاویه شد، در صفین با آنکه در رکاب على(ع) جنگید، در نهروان جزو خوارج گردید.
در عصر قیام سالار شهیدان، از جمله افرادى بود که با تمام توان کوشید تا به عمر سعد سه مطلب را القا کند: امام(ع) (نعوذبالله) کافر حربى است، قتل امام واجب است و قتل امام در ماه حرام اشکال شرعى ندارد.
سالار شهیدان او را در عاشورا به نام خطاب کرده و فرمود:
مگر شما به من ننوشتید که میوه‏ها رسیده و اطراف سرسبز شده و اگر بیایى لشکرى برایت مهیاست.47
نقش او در سپاه عمر سعد در فاجعه کربلا کلیدى بود. پس از آن حادثه عظیم، به شکرانه پیروزى یزید بر امام(ع) در کوفه مسجدى ساخت. سپس او که این‏گونه به امام خیانت کرده بود، به‏طور غیر منتظره‏اى در حرکت توابین و قیام مختار رئیس نیروى انتظامى مختار شد و عجیب‏تر آن‏که در قتل مختار نیز سهیم بود.
سه مصداق و سه گونه ریزش
نینوا عرصه رویش‏ها و بالندگى ا نسانهاى بزرگى است که با گوشه چشمى و یا نور هدایتى، به فلاح و رستگارى نائل شدند. حرّ بن یزید، زهیر بن قین، سعد بن حرث، ابوالحتوف و گروه پیوستگان به امام در شب عاشورا، حتى غیرمسلمانانى چونان وهب بن عبدالله مسیحى و یحیى حرّانى یهودى پاکبازانى بودند که شمیم دعوت حسینى آنان را سرمست آن عشق الهى کرد.
به زیبایى همین رویش‏ها، زشتى ریزش‏ها لکه ننگى بر پیشانى تاریخ نهاد که هرگز ستردنى نیست. کالبدشناسى ریزش‏ها را در کلام نورانى سالار شهیدان عشق مى‏جوییم، آنجا که در جلسات مخفى دوره معاویه در صحراى منى، ضمن اشاره به منزلت عالمان مسلمان و عدم استفاده از فرصت‏هاى به دست آمده، زمینه‏هاى سلطه بنى‏امیه را در حالات روحى مردم و خصیصه اصلى آنان یعنى بیم از مرگ بیان مى‏فرماید:
فلامالاً بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذى خلقها و لا عشیرة عادیتموها فى ذات اللّه و لکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم و اسلمتم امور الله فى ایدیهم، یعملون بالشبهات و یسیرون فى الشهوات سلطهم على ذلک فرارکم من الموت.48 نه مالى در راه خدا دادید و نه جانى را به خاطر خدایى که آن را آفریده به خطر افکندید و نه با خویشانى به خاطر خدا دشمنى(ع) رسید. اباعبدالله(ع) چند بار آیه استرجاع بر زبان جارى کرده و آنگاه این نامه را براى مردم قرائت کردند:
«همانا خبر دهشت‏انگیزى به ما رسیده و آن کشته شدن مسلم بن عقیل، هانى بن عروه و عبدالله یقطر است و همانا شیعیان ما دست از یارى ما کشیده‏اند. پس هر که مى‏خواهد باز گردد، باکى بر او نیست و باز گردد و ذمّه و عهدى از ما بر او نیست.»
بلافاصه پس از سخنان حضرت، مردم از گرد امام پراکنده شده و به چپ و راست رفتند تا این‏که فقط همراهانى گرد امام باقى ماندند که از مدینه همراه حضرت آمده بودند.
شیخ مفید مى‏گوید: امام مى‏دانست عربهایى که همراه کاروان شده و امام را اطاعت مى‏کنند، بر این گمان‏اند که او به شهرى درخواهد آمد و مردم آنجا فرمان‏پذیر حضرت خواهند شد و حضرت این معنا را خوش نداشت و مى‏خواست اینان سرانجام راهى را که مى‏روند بدانند و ندانسته اقدام به کارى نکنند.49
در اوج حادثه کربلا نیز طبرى مصداقى دیگر را از ریزش گروهى از شاهدان حادثه نقل مى‏کند. شیوخى از اهل کوفه بالاى تلّى ایستاده بودند و گریه و دعا مى‏کردند و مى‏گفتند: خدایا! حسین را یارى کن. راوى گوید به آنان گفتم: دشمنان خدا! چرا پایین نمى‏روید و حسین را یارى نمى‏کنید؟
معلوم مى‏شود کسانى که دم از محبت اهل بیت مى‏زدند، سیاهى لشکر بودند و در موقع شهادت، بالاى بلندى رفته بودند تا خوب تماشا کنند که چه بلاهایى بر سر حسین مى‏آورند و چون مى‏دیدند گریه مى‏کردند، چنین افرادى در سپاه ابن سعد نبودند، بلکه این جماعت از شیوخ و رؤسا بودند و امراى لشکر هم از شورش همین افراد وحشت داشتند ولى حبّ مال آنان را به کربلا کشانیده بود.50
اشاره به سه نمونه بیانگر انگیزه‏هاى کلى جدایى نیروها در نهضت حسینى است:
قدس سره
عبیدالله بن حرّ جعفى از هواداران عثمان بود که در جنگ صفین در سپاه معاویه حضور داشت و بعد از شهادت امام على(ع) در کوفه مسکن گزید. او با آنکه سابقه خوبى نداشت، مورد دعوت امام(ع) قرار گرفت تا به صراط مستقیم الهى هدایت شود.
امام‏حسین(ع) درمنزلگاه بنى مقاتل، خیمه، اسب و نیزه‏اى را در حوالى خود مشاهده کرد و چون از نام صاحب آن سؤال کرد، معلوم شد متعلق به عبیدالله بن حرّ جعفى است.
امام(ع)، حجاج بن مسروق جعفى را نزد او فرستاد و عبیدالله پرسید چه پیامى آورده‏اى. گفت:هدیه پر ارزش و گرانبهایى را برایت به ارمغان آورده‏ام و آن این است که حسین بن على(ع) از تو دعوت کرده یارى‏اش کنى. اگر در حضور اوبا دشمنانش بجنگى، مأجور خواهى بود و اگر کشته شوى، به فیض شهادت خواهى رسید.
عبیدالله گفت: به خدا سوگند! من از کوفه بیرون نیامدم مگر به جهت این‏که دیدم جمعیت کثیرى بر ضدّ حسین(ع) قیام کرده و مى‏خواهند با او بجنگند و شیعیانش را خوار و زبون سازند. من با مشاهده این اوضاع و احوال یقین کردم او کشته خواهد شد. بنابراین نمى‏توانم او را یارى کنم و اصلاً دوست ندارم که او مرا ببیند و یا من او را ببینم.51
چون حجاج پاسخ منفى عبیدالله را براى امام آورد، حضرت شخصاً از جابر خاست و با چند نفر از اهل بیت و اصحاب نزد او رفتند، چون وارد خیمه شدند، حضرت را در صدر مجلس نشاند.
عبیدالله مى‏گوید: من هرگز کسى را همانند حسین(ع) در عمرم ندیدم، هنگامى که حسین به سوى خیمه‏ام مى‏آمد، چنان جاذبه‏اى داشت که من در هیچ چیز آن جاذبه را ندیده بودم و چنان رقّتى در من پدیدار شد که تاکنون نسبت به هیچ کس در من چنین رقتى پیدا نشده بود. آن لحظه‏اى که دیدم به هر سو که مى‏رود، کودکان خردسال اطرافش حلقه مى‏زدند. به محاسنش نظر کردم همانند بال کلاغ سیاه بود. بدو گفتم: آیا این سیاهى موى شماست یا خضاب کرده‏اى ؟ فرمود: پیرى زود به سراغ من آمد و تو مى‏دانى این خضاب است.
پس از آن که مجلس آماده شد، ابى‏عبدالله(ع) حمد و ثناى پروردگار را به جاى آورد و فرمود:
اى پسر حرّ! مردم شهر شما دعوتنامه‏هایى براى من نوشتند که همه آماده یارى من هستند و درخواست کردند که به سوى آنها بیایم و هم اکنون وضع آن طور که آنها نوشته‏اند نیست.52 و تو نیز گناهان بسیارى مرتکب شده‏اى، آیا مى‏خواهى توبه کنى تا گناهانت از بین برود و از آنها پاک گردى؟!
عبیدالله گفت: چگونه ممکن است جبران آن همه گناه، اى پسر پیامبر(ص)؟!
امام فرمود: فرزند دختر پیامبرت را یارى کن و در رکاب او با دشمنانش بجنگ.
عبیدالله گفت: به خدا سوگند! من مى‏دانم هر کس از فرمان تو پیروى کند، سعادتمند خواهد شد ولى من احتمال نمى‏دهم که بتوانم براى شما مفید باشم، زیرا وقتى از کوفه بیرون مى‏آمدم حتى یک نفر را ندیدم که تصمیم بر یارى شما داشته باشد و شما را به خدا سوگند مى‏دهم که مرا از این امر معاف دارى که من به سختى از مرگ گریزانم ولى اینک اسب خود را به نام «مُلحقه» به شما مى‏دهم، اسبى که با آن کسى را تعقیب نکردم جز آنکه به آن دست یافتم و هیچ کس مرا تعقیب نکرده جز آنکه از چنگال دشمن نجات یافته‏ام.
امام فرمود: حال که از نثار جان خود دریغ دارى، ما نیز نه به اسبت و نه به خودت نیازى نداریم و من از افراد گمراه براى خود نیرو نمى‏گیرم ولى همان طور که تو مرا نصیحت کردى، من نیز تو را نصیحت مى‏کنم تا مى‏توانى خود را به جاى دور دستى برسان که صداى مظلومیت و استغاثه ما را نشنوى و پیش‏آمدهاى ما را نبینى. به خدا سوگند! اگر کسى صداى استغاثه ما را بشنود و ما را کمک نکند، خداوند او را به آتش دوزخ سرنگون خواهد کرد.53
مى‏بینیم عبیدالله با آن‏که مظلومیت و حقانیت امام را درک کرده و به سعادتمندى انسان‏هاى در راه او اعتقاد داشت، امّا بیم از جان او را از زمره جاودانگان همیشه تاریخ خارج ساخت.
رضی الله عنه
طرماح بن عدى طائى، فرستاده امیرمؤمنان على(ع) به سوى معاویه،54 در بین قبیله‏اش داراى جایگاه رفیع و شریفى بود. در میانه راه کربلا، در منزلگاه «عذیب المجانات»، چهار سوار از کوفه به امام حسین(ع) پیوستند که طرماح راهنما و یکى از آنان بود و چون حرّ قصد بازداشت آنها را کرد، امام(ع) اینان را یاران خود خواند و به شدت از آنها محافظت کرد.
در همین منزلگاه، امام‏حسین(ع) براى آنکه از بیراهه به کوفه برود، کسى را مى‏خواست که به راه آشنا باشد. طرماح اعلام آمادگى کرد و در جلو کاروان حسینى به راه افتاد و ضمن حرکت، اشعارى را در منزلت شأن کاروانیان و پستى بنى‏امیه و دشمنان امام‏حسین(ع) زمزمه مى‏کرد.55
طرماح به امام عرض کرد: با شما یاران اندکى مى‏بینم و همین لشکریان حرّ در مبارزه با شما پیروزند و من یک روز پیش از آمدن از کوفه، مردم انبوهى را در بیرون شهر دیدم که آماده جنگ با شما مى‏شدند و من تاکنون چنین لشکر عظیمى ندیده بودم، تو را به خدا سوگند! تا مى‏توانى به آنان نزدیک مشو.
طرماح آنگاه از روى خیرخواهى پیشنهادى به امام داد که : اگر مى‏خواهى که در مأمنى فرود آیى که سنگر تو باشد تا تدبیر کار خویش کنى و تو را چاره کار معلوم گردد، با من بیا تا تو را در کوه اَجا فرود آورم، به خدا سوگند که این کوه سنگر ما بوده و هست و ما را از پادشاهان غسّان و حمیر و نعمان بن منذر حفظ کرد و به خدا سوگند هیچ گاه تسلیم نشدیم و این خوارى را به خود نخریدیم، قاصدى نزد قبیله طى در کوه «اجا» و «سلمى» بفرست. ده روز نگذرد که قبیله طى سواره و پیاده نزد تو آیند و تا هر زمان که خواهى نزد ما باش و اگر خداى ناکرده اتفاقى رخ دهد، من با تو پیمان مى‏بندم که ده هزار مرد طائى پیش روى تو شمشیر زنند و تا زنده‏اند نگذارند دست هیچ کس به تو برسد.
امام فرمود: خداوند تو و قبیله‏ات را جزاى خیر دهد. ما و این گروه ـ اصحاب حرّ ـ پیمانى بسته‏ایم که نمى‏توانم از آن باز گردم، معلوم نیست، عاقبت کار ما و آنها به کجا مى‏انجامد.56
طرماح مى‏گوید: من با امام‏حسین(ع) وداع کردم و گفتم: خدا شر جن و انس را از تو دور گرداند، من براى کسان خویش از کوفه آذوقه آورده‏ام و نفقه آنها نزد من است، من مى‏روم و آذوقه آنها را مى‏رسانم و بعد به سوى تو باز مى‏گردم و اگر به تو برسم، البته تو را یارى خواهم کرد.
امام فرمود: اگر قصد یارى دارى، شتاب کن، خدا تو را ببخشاید.
طرماح مى‏گوید: دانستم که امام به یارى مردان محتاج است، نزد اهل خویش رفته و کار آنها را اصلاح نموده و وصیت کردم و در بازگشت شتاب کردم تا به عذیب المجانات رسیدم که خبر کشته شدن امام‏حسین(ع) را به من دادند.
مى‏بینید که طرماح نسبت به امام معرفت خوبى داشت و خیرخواه صادقى براى امام(ع) بود تا آنجا که چند بار مورد دعاى آن حضرت واقع شد، امّا رساندن آذوقه به خانواده و ترجیح دادن آنان به یارى امام(ع) و اولویت‏بخشى آنان در رفع گرفتاریشان، او را از فیض یارى امام معصوم(ع) محروم کرد.
رحمه الله علیه‏السلام
ضحّاک از اصحاب امام(ع) در کربلا بود که با شرط به کاروان امام پیوست و با همان شرط در آخرین لحظات، امام را تنها گذاشت. ضحاک مى‏گوید:
چون دیدم اصحاب امام‏حسین(ع) یکى پس از دیگرى شهید مى‏شوند و دیگر کسى غیر از سویدبن عمرو و بشیربن عمرو، از یاران امام باقى نمانده، خدمت آن حضرت رفتم و گفتم:
شرطى که میان من و شما بود، یادتان هست؟ روزى که در رکاب شما آمدم، من شرط کردم مادامى از شما دفاع خواهم کرد که شما یاورانى داشته باشید و آنگاه که شما یاور و مدافعى نداشتید، من در برگشتن آزاد باشم و شما این شرط را قبول کردید.»
امام(ع) مرا تأیید کرد و فرمود راست مى‏گویى، امّا چگونه مى‏توانى از میان این همه دشمن جان سالم به در ببرى؟ اگر مى‏توانى خودت را نجات بدهى از طرف من آزادى.
ضحاک مى‏افزاید: پس از آن اسبم را که در خیمه یکى از دوستان پنهان کرده بودم برداشتم و سواره از کنار اهل کوفه بیرون رفتم، پانزده نفر از آنها تا روستاى شفیه در نزدیکى ساحل فرات مرا تعقیب کردند، در آنجا که به من رسیدند، چند نفرشان مرا شناختند و چون پسر عموى من بودند، مرا به حال خود گذاشتند.
________________________________________
1. فتوح البلدان، بلاذرى، ص434، مترجم.
1. فتوح البلدان، بلاذرى، ص434، مترجم.
3. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینورى، ج1، ص47.
4. تشیع در مسیر تاریخ، دکتر سید حسین جعفرى ترجمه محمد تقى آیت اللّهى، چاپ اوّل، ص107.
5. نهج‏البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، خطبه 34.
6. همان، خطبه69.
7. همان، خطبه 97.
8. همان، خطبه 27.
9. مروج الذهب، مسعودى، ج2، ص426 ـ تنبیه الاشراف، مسعودى، ص300 ـ اسد الغابه، ابن اثیر ج2، ص14.
10. تاریخ طبرى، ج2، ص1 ـ اسد الغابه، ج2، ص14 ـ استیعاب، ابن عبدالبر، ج1، ص383.
11. ارشاد، شیخ مفید، ص270.
12. علل الشرایع، شیخ صدوق، ص84.
13. صلح امام حسن، راضى آل یاسین، ترجمه آیة‏الله خامنه‏اى، ص84.
14. الخرایج و الجرایح، راوندى، ص228، چاپ بیروت.
15. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج10، ص110.
16. تاریخ یعقوبى، ج2، ص191.
17. همان، ص215.
18. تاریخ طبرى، ج4، ص261.
19. پژوهشى پیرامون قیام امام‏حسین(ع)، سید جعفر شهیدى، ص56، نشر فرهنگ اسلامى.
20. تجارب الامم، ابن مسکویه، ج2، ص57.
21. تاریخ طبرى، ج4، ص323.
22. الدمعة الساکبه، محمد باقر بهبهانى، ج4، ص372، چاپ بیروت.
23. جلاء العیون، علامه مجلس، ص572 ـ 571، نشر سرور.
24. همان.
25. میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ج1، ص155.
26. تاریخ طبرى، ج3، ص513.
27. همان، ص545.
28. سخنان حسین از مدینه تا کربلا، نجمى، ص199.
29. مقتل الحسین، خوارزمى، ج1، ص245، دارمفید.
30. موسوعة، تحقیقات باقرالعلوم، دارالمعروف، ص373.
31. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص42.
32. تاریخ طبرى، ج7، ص242.
33. سخنان مقام معظم رهبرى، تاریخ 20/3/75.
34. الحیاه لاجتماعیه، ص250 ـ تنظیمات الجیش العربى، ص98.
35. نهج‏البلاغه، خطبه 126.
36. تنظیمات الجیش العربى، ص92.
37. تاریخ طبرى، ج4، ص277.
38. حیاة الامام الحسین، ج2، ص453.
39. موسوعه کلمات الامام الحسین،، ص432.
40. تاریخ طبرى، ج4، ص306.
41. همان، ص500.
42. همان، ص498.
43. مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم، ص317.
44. تاریخ طبرى، ج2، ص243.
46. همان، ج100، ص80 ـ 79.
46. همان، ج100، ص80 ـ 79.
47. همان، ج44، ص37.
48. تاریخ طبرى، ج5، ص392.
49. اخبار الطوال، دینورى ترجمه دامغانى، ص297.
50. مقتل الحسین، مقرم، ص189.
51. همان.
52. وسیلة الدارین فى انصار الحسین، سیدابراهیم موسوى زنجانى، ص158، مؤسسه اعلمى بیروت.
53. اعیان الشیعه، علامه محسن امین، ج7، ص396، دارالتعارف بیروت.
54. الکامل، ابن اثیر، ج4، ص50، دار صادر بیروت.
55. نفس المهموم، محدث قمى، ص176، انتشارات علمیه.
56. الکامل، ج4، ص73.