سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

نقش زن در قیام عاشورا

نقش زن در قیام عاشورا
پس از تجلى اسلام در جهان و احیاى حقوق از دست رفته زن در جامعه، زن هویت و اصالت‏خویش را باز یافت و با حفظ ارزش‏هاى دینى، در مسائل مهم اجتماعى - سیاسى شرکت جست و چه بسا، نام و حماسه بعضى از ایشان در تاریخ ماندگار گردید . از جمله حوادث عظیم در تاریخ اسلام و بلکه در تاریخ جهان، واقعه حزن‏انگیز و جانسوز کربلاست .
حماسه کربلا، یک رویکرد بزرگ سیاسى، اجتماعى و تربیتى است که اگر این حماسه را احیا کننده اسلام بدانیم، باید سهمى عظیم براى زنان در آن قائل گردیم; زیرا اگر نبودند زنان شجاع، با ایمان و پاکباخته در صحراى کربلا، رسالت عظیم حسینى ناتمام مى‏ماند .
چه بسیار دلاورى‏ها و جان فشانى‏ها که در این صحنه، از زنان بروز و ظهور یافت و تا ابدیت‏بر تارک تاریخ حک گردید .
و به همین دلیل است که علامه شهید مطهرى مى‏فرمایند: «تاریخ کربلا، یک حادثه و تاریخ مؤنث است، یعنى یک حادثه مذکر - مؤنث است . حادثه‏اى که مرد در آن نقش دارد، زن نقش دارد، ولى مرد در مدار خودش، و زن در مدار خودش .» (1)
آرى، این بانوان آگاه و معتقد، وظیفه دینى خویش را در قیام عاشورا، با حفظ هنجارهاى اسلامى، به بهترین وجه به انجام رسانیده و نشان دادند که یک زن مى‏تواند در بزرگترین و مهمترین حماسه انقلابى و دینى عصر خویش سهمى عظیم و افتخار آفرین داشته باشد، تا در آینده نیز زنانى مخلص و با ایمان تداوم دهنده حرکت ایشان در راه حفظ مبانى و ارزش‏هاى اسلامى باشند .
همراهى زنان با امام حسین ( علیه‏السلام)
آن گاه که ابا عبدالله الحسین ( علیه‏السلام)، عازم سفر جهت مبارزه با بى عدالتى‏ها گردید، در جمع یارانش، عده‏اى از زنان هاشمى و غیر هاشمى نیز حضور داشتند .
ایشان زنان دلیر و متهورى بودند که با ترسیم نیکویى از حیات، با گام‏هاى استوار و به رهبرى امام حسین ( علیه‏السلام) در مقابل بیدادگرى‏ها ایستادند و با درک عمیق از انقلاب حسینى، حماسه‏ها آفریدند . آنان با گذشت از لذائذ مادى و غلبه بر هواهاى نفسانى، به چنان درجه‏اى از ایمان و تعهد رسیده بودند، که لیاقت همراهى با امام حسین ( علیه السلام) و دفاع از حریم اسلام را پیدا کردند .
امام حسین ( علیه‏السلام)، براى این سفر زنانى را برگزیده بود که سخنورانى عالمه، شیر زنانى مؤمنه و خدمتگزارانى شایسته براى اسلام بودند .
امام حسین ( علیه‏السلام) بهتر از هر کسى آگاه بود که این بانوان بزرگ، کامل کننده رسالت عظما و عظیم وى خواهند بود . به همین جهت ایشان را با خود همراه ساخت .
البته عده دیگرى از زنان نیز گرچه در جمع همراهان امام نبودند، اما خدمات ارزنده‏اى را در جهت قیام اباعبدالله ( علیه‏السلام) انجام دادند . که در ذیل به برخى از آن‏ها اشاره مى‏نماییم:
1 - ماریه دختر سعد
وى از قبیله عبدالقیس و از شیعیان ساکن بصره بود . او در شرایط اختناق بصره، منزل خود را در اختیار شیعیان قرار داد تا محلى براى اجتماع ایشان، جهت مشورت پیرامون چگونگى پیوستن به امام حسین ( علیه‏السلام) باشد . (2)
از این انجمن، چند تن، چون «یزید بن نبیط‏» (3) و دو پسرش، عازم کربلا شدند و در قیام عاشوراى امام حسین ( علیه‏السلام) به شهادت رسیدند .
2 - طوعه
طوعه همان زنى بود که در شرایط وحشت زاى کوفه، به حمایت از مسلم پرداخت و او را در خانه خویش پناه داد و سیراب نمود . (4)
این اقدام طوعه در آن شرایط سخت، خود نوعى شجاعت و دلاورى بود; زیرا او با وجود این که پسرش از عمال ابن زیاد بود و در پى دریافت جایزه، حریصانه به دنبال مسلم گشت، او را پناه داد و خود را در معرض خطر انداخت .
3 - «دلهم‏» یا «دیلم‏»
«دلهم‏» همسر «زهیر بن قین‏» یکى از یاران فداکار امام در حماسه کربلا بود . او، همسرش را که از طرفداران عثمان بود، براى پیوستن به امام تشویق نمود، (5) و بدین ترتیب یاورى دیگر براى امام حسین ( علیه‏السلام)، به جمع کربلاییان پیوست .
اگر نبود هشدار «دلهم‏» ، زهیر توفیق نمى‏یافت‏با امام ( علیه‏السلام) آشنا شود و به شرف و عزت ابدى نائل گردد .
اینان نمونه‏هایى از زنان فداکار و از خود گذشته‏اى بودند که در دورانى که مردان در رکود و رخوت به سر مى‏بردند و منافع و امیال دنیوى را بر عقیده و ایمان مقدم مى‏داشتند، در حد توان خویش، امام حسین ( علیه‏السلام) را یارى نمودند .
نقش زن در روز عاشورا
نقش زنان در روز عاشورا را از چند منظر مى‏توان مورد بررسى قرار داد:
1 - پشتیبانى و حمایت از امام حسین ( علیه‏السلام)
زنان کاروان حسینى، با بینشى ژرف، به حمایت از امام حسین ( علیه‏السلام) پرداختند . ایشان چه قبل از شروع قیام و چه بعد از آن، حامیانى استوار و فداکار براى مولایشان بودند و این را با ترغیب مردانشان به مبارزه، با خطابه‏هاى شورانگیز و ... به اثبات رسانیدند .
2 - تشویق و ترغیب رزمندگان به مبارزه
در روز عاشورا، آن گاه که جنگى نابرابر میان سپاه دشمن و امام حسین ( علیه‏السلام) و یارانش در حال وقوع بود، زنان دلیر و پاکباز، با آگاهى از نتیجه ظاهرى جنگ، مردان خویش را به مبارزه علیه نابخردان و نامردمان ترغیب نمودند . آنان به چنان درجه‏اى از اعتقاد رسیده بودند که در برابر خدا، تسلیم محض بودند . اگر کمى دقت نماییم، مى‏بینیم که آنان مى‏توانستند دنیا را بر آخرت و عقاید خویش ترجیح داده و با اصرار از همسران خود بخواهند که از معرکه بگریزند . اما نه تنها این کار را نکردند، بلکه مشوق مردانشان براى مبارزه و حفظ اسلام بودند . تاریخ عاشورا نمونه‏هاى متعددى از این بزرگواران را به ما معرفى مى‏نماید:
یکى از این بانوان، «ام وهب‏» همسر عبدالله بن عمیر بود . وقتى که عبدالله قصد پیوستن به سپاه امام را داشت، همسرش نیز با او به کاروان امام پیوست . او در روز عاشورا، با تشویق همسرش به نبرد، به یارى او شتافت . و آن گاه که بر سر پیکر پاک همسرش حاضر گشت، توسط سپاه دشمن به شهادت رسید . او تنها زن شهید در میدان کربلا بود . (6)
«بحریه‏» مادر عمرو بن جناده، زن سلحشور دیگرى بود، که پس از شهادت همسرش در روز عاشورا، پسرش را به حمایت از امام و رفتن به میدان امر کرد . پس از شهادت پسر، دشمن سر بریده او را به سوى مادر پرتاب کرد، اما این شیر زن، با افتخار، سر فرزند را دوباره به سوى سپاه دشمن پرتاب نمود و گفت: ما چیزى را که در راه خدا داده‏ایم، باز پس نمى‏گیریم . (7)
3 - صبر و ایثار و مقاومت
بردبارى و ایثار زنان و مادران شهدا از جمله مسائل شگفت‏انگیز واقعه کربلاست . آنان به رهبرى زینب ( علیهاالسلام) از عزیزترین سرمایه‏هاى عمر خود، در راه عقیده و اندیشه‏هاى متعالى خویش گذشتند . مرگ برادران، در خون غلتیدن شوهران، و حتى شهادت فرزندان نتوانست، گام‏هاى ایشان را در راه هدفشان متزلزل سازد .
بعضى از آنان، در نهایت ادب و اخلاص، حتى براى گرفتن پیکر پاک شهدایشان از خیمه‏ها بیرون نمى‏آمدند و احساسات خود را مخفى کرده و صدا به گریه و شیون بلند نمى‏کردند، تا مبادا امام حسین ( علیه‏السلام) در مقابل آن‏ها شرمنده گردد .
هنگامى که امام ( علیه السلام)، پیکر پاک على اصغر را پشت‏خیام آورد تا دفن نماید، مادر على اصغر براى دفن او حاضر نشد . همین طور وقتى که پیکر بى جان على‏اکبر و قاسم را آوردند، مادران آن‏ها از خیمه بیرون نیامدند . حضرت زینب ( علیهاالسلام) نیز پس از شهادت دو فرزندش، بیرون نیامد تا امام ( علیه‏السلام) شرمنده نگردد . (8)
و این ایثارى ظریف و مقاومتى بى نظیر است که در روز عاشورا به نمایش گذاشته شد .
4 - شرکت مستقیم در نبرد
زنان در اکثر جنگ‏هاى صدر اسلام شرکت داشتند، اما نقش زنان در عاشورا نقشى متفاوت بود . جنگ نابرابر، احساسات عمیق زنان را برانگیخت و بعضى از آن‏ها، براى حمایت از امام حسین ( علیه‏السلام)، به صحنه نبرد آمدند و با تیرک خیمه که تنها سلاح آنان بود، به سوى دشمن هجوم بردند و تعدادى از سپاهیان کفر و نفاق را به هلاکت رساندند . بحریه مادر عمرو بن جناده (9) و ام وهب همسر عبدالله بن عمیر (10) از جمله این سلحشورانند .
5 - اطاعت از امام ( علیه‏السلام)
زنان، در قیام حسینى، انسان‏هایى کمال یافته، با هدف، مؤمن راستین و با اخلاص بودند که با تسلیم محض در برابر اوامر الهى و امامشان توانستند سرافراز از امتحان پروردگار بیرون آیند .
آن گاه که این بانوان بزرگ، به سوى دشمن حمله ور مى‏شدند، هیچ کس نمى‏توانست آنان را از مبارزه باز دارد . اما هنگامى که امام به ایشان فرمان بازگشت مى‏داد، بى هیچ سخنى به خیمه‏ها باز مى‏گشتند . این بانوان از موقعیت‏حساسى که امام در آن قرار داشت، با خبر بودند و به همین منظور، زمینه اضطراب و نگرانى امام را فراهم نمى‏کردند . و هرگز بر خلاف رضاى امام ( علیه‏السلام) حرکتى نمى‏کردند و سراسر وجودشان، آکنده از رضا و تسلیم بود .
6 - آرام کردن کودکان و تسلى آنان
وظیفه زنان، در روز عاشور، بسیار سنگین بود . آنان علاوه بر این که شاهد شهادت مردانشان بودند، بایستى کودکان تشنه و مضطرب را آرام مى‏ساختند تا مبادا صداى گریه آن‏ها، دیگر رزمندگان را دچار تزلزل کند . آن گاه که خیمه‏ها آتش گرفت و کودکان هراسان به بیابان گریختند، این زنان بودند که جگر گوشه‏هاى آل رسول را پیدا کردند، در آغوش کشیدند و آرام نمودند . و بدین ترتیب بود که کوه‏ها در مقابل استقامت زنان کربلایى، سر تعظیم فرو آوردند و صحراها در برابر وسعت وجودى ایشان احساس حقارت کردند .
________________________________________
1 - شهید مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 289 .
2 - محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، ج 5، ص 353; شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، ص 532 .
3 - شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، ص 532 .
4 - محمد بن جریر طبرى، همان، ص 373 .
5 - علامه سید محسن امین عاملى، امام حسن و امام حسین، ص 184 .
6 - احمد بن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، ج 3، ص 193; محمد بن جریر طبرى، همان، ص 437 .
7 - عبدالله ممقانى، تنقیح المقال فى علم الرجال، ج 3، ص 83; محمد بن جریر طبرى، همان، ص 353 .
8 - نقش زنان مسلمان در صدر اسلام، ص 26 .
9 - عبدالله ممقانى، همان .
10 - احمد بن یحیى بلاذرى، همان .

عنصر تبلیغ‌ در نهضت‌ عاشورا

عنصر تبلیغ‌ در نهضت‌ عاشورا
مفهوم‌ تبلیغ
«تبلیغ‌»، واژه‌ای‌ عربی‌ است‌ که‌ معادل‌ انگلیسی‌ آن‌ «پروپاگاندا» است‌. اما بایدتوجه‌ داشت‌ که‌ مفهوم‌ تبلیغ‌، در فرهنگ‌ اسلامی‌، با مفهوم‌ تبلیغ‌ در فرهنگ‌ امروز غرب‌،کاملا متفاوت‌ است‌. تبلیغ‌ در عرف‌ امروز غرب‌، دروغ‌پردازی‌ به‌ انگیزه‌ فریب‌ دهی‌ و همراه‌سازی‌ افکار عمومی‌ است‌.
شهید مطهری‌(ره‌) تفاوت‌ معنای‌ تبلیغ‌ از نظر قرآن‌ و در عرف‌ امروز را چنین‌ بیان‌می‌کند: «بدبختانه‌ این‌ کلمه‌ در عرف‌ امروز، سرنوشت‌ شومی‌ یعنی‌ منحوس‌ پیدا کرده‌ به‌طوری‌ که‌ امروز در عرف‌ ما فارسی‌ زبانها تبلیغ‌ یعنی‌ راست‌ و دروغ‌ جور کردن‌ و در واقع‌فریبکاری‌ و اغفال‌. برای‌ به‌ خورد مردم‌ دادن‌ یک‌ کالا، مفهوم‌ اغفال‌ به‌ خودش‌ گرفته‌است‌ و لذا گاهی‌ که‌ کسی‌ دربارة‌ موضوعی‌ صحبت‌ می‌کند، وقتی‌ می‌خواهد بگوید اینهااساسی‌ ندارد، می‌گوید: آقا اینها همه‌ تبلیغات‌ است‌».
دهخدا می‌گوید: «رساندن‌ عقاید دینی‌ یا غیر اینها با وسایل‌ ممکنه‌»
در کتاب‌ «التحقیق‌ فی‌ کلمات‌ القرآن‌» پس‌ از نقل‌ آرای‌ اهل‌ لغت‌ دربارة‌ مفهوم‌تبلیغ‌ و ابلاغ‌، می‌نویسد: «رأی‌ تحقیقی‌ دربارة‌ معنای‌ مادة‌ تبلیغ‌ این‌ است‌ که‌: تبلیغ‌همان‌ ایصال‌ و رساندن‌ است‌، لکن‌ نه‌ هر ایصال‌ و رساندنی‌، بلکه‌ حد اعلای‌ آن‌ را ابلاغ‌گویند. در تمامی‌ کاربردهای‌ واژة‌ ابلاغ‌، این‌ خصوصیت‌ لحاظ‌ شده‌ است‌».
شهید مطهری‌ دربارة‌ تفاوت‌ دو واژة‌ «ابلاغ‌» و «ایصال‌» می‌فرماید: «تبلیغ‌ باوصل‌ و ایصال‌ معنای‌ نزدیک‌ دارد. ما در زبان‌ عربی‌، کلمة‌ ایصال‌ داریم‌، کلمة‌ ابلاغ‌ هم‌داریم‌. در فارسی‌ در معنای‌ این‌ هر دو، رسیدن‌ و رساندن‌ به‌ کار برده‌ می‌شود ولی‌ در عربی‌ایصال‌ را به‌ جای‌ ابلاغ‌ نمی‌شود به‌ کاربرد. ایصال‌، معمولاً در مورد رساندن‌ چیزی‌ به‌ فکر وروح‌ و قلب‌ کسی‌ به‌ کار می‌رود و لذا محتوای‌ ابلاغ‌ نمی‌تواند یک‌ امر مادی‌ و جسمانی‌باشد، حتماً یک‌ امر معنوی‌ و روحی‌ است‌؛ یک‌ فکر و یک‌ احساس‌ است‌».
تبلیغ‌ از واژه‌هایی‌ است‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ کاربرد فراوان‌ دارد، قرآن‌ این‌ واژه‌ را درمواردی‌ به‌ کار می‌برد که‌ هدف‌ آن‌ رسانیدن‌ یک‌ پیام‌ مقدس‌ می‌باشد.
(أُبَلِّغُکُم‌ْ رِسَـلَـت‌ِ رَبِّی‌ وَأَنَا لَکُم‌ْ نَاصِح‌ٌ أَمِین‌ٌ)
بنابراین‌، این‌ واژه‌ در قرآن‌ از قداست‌ خاصی‌ برخوردار است‌؛ از طرفی‌،اساسی‌ترین‌ وظیفة‌ انبیا در قران‌ کریم‌، ابلاغ‌ و رساندن‌ پیام‌ الهی‌ ذکر شده‌ است‌.
(مَّا عَلَی‌ الرَّسُول‌ِ اءِلاَّ الْبَلَـغ‌ُ )
حضرت‌ علی‌(ع) در نهج‌ البلاغه‌ می‌فرماید: «آنگاه‌ که‌ در عصر جاهلیت‌، بیشترمردم‌، پیمان‌ خدا را نادیده‌ انگاشتند و حق‌ پروردگار را نشناختند و در برابر او به‌ خدایان‌دروغین‌ روی‌ آوردند و شیطان‌ مردم‌ را از معرفت‌ خدا باز داشت‌ و از پرستش‌ او جدا کرد،خداوند، پیامبران‌ خود را مبعوث‌ فرمود و هر چند گاه‌، متناسب‌ با خواسته‌های‌ انسانها،رسولان‌ خود را پیاپی‌ اعزام‌ کرد تا وفاداری‌ به‌ پیمان‌ فطرت‌ را از آنان‌ باز جوید و نعمتهای‌فراموش‌ شده‌ را به‌ یاد آورند».
عناصر تبلیغ‌
تبلیغ‌، از چهار عنصر تشکیل‌ شده‌ است‌:
1. پیام‌.
2. پیام‌ رسان‌.
3. ابزارهای‌ پیام‌ رسانی‌.
4. روش‌ پیام‌ رساندن‌ به‌ مردم‌.
هر یک‌ از این‌ عناصر باید دارای‌ خصوصیاتی‌ باشد تا تبلیغ‌، موثر افتد و پیام‌، به‌نحو احسن‌ به‌ مردم‌ برسد و مردم‌ را جذب‌ نماید.
در نهضت‌ عاشورا - که‌ نهضتی‌ جاودان‌ است‌ - این‌ عناصر نیز دارای‌ خصوصیاتی‌جاودانه‌ می‌باشد، خصوصیاتی‌ که‌ از منبع‌ وحی‌ سرچشمه‌ می‌گیرد؛ چرا که‌ عاشورا و قیام‌امام‌ حسین‌(ع) متصل‌ به‌ وحی‌ است‌. عاشورا حادثه‌ای‌ نبود که‌ منحصر به‌ روز دهم‌ محرم‌سال‌ 61 قمری‌ باشد، بلکه‌ نهضتی‌ است‌ جاوید.
آری‌، صحرای‌ کربلا به‌ وسعت‌ تاریخ‌ است‌ و قافلة‌ کربلائیان‌ در مسیر تاریخ‌ درحرکت‌ است‌ تا زمانی‌ که‌ درگیری‌ حق‌ و باطل‌ ادامه‌ دارد و جملة‌: «انی‌ سلم‌ لمن‌ سالمکم‌ وحرب‌ لمن‌ حاربکم‌ و ولی‌ لمن‌ والاکم‌ و عدو لمن‌ عاداکم‌» نشانه‌ای‌ از تداوم‌ این‌ نبرداست‌ و این‌ تفسیری‌ است‌ بر شعار:«کل‌ّ یوم‌ عاشورا و کل‌ّ ارض‌ کربلا»، و این‌ شعاری‌ است‌که‌ نشان‌دهنده‌ تداوم‌ عاشوراست‌ تا در همه‌ جا و همیشة‌ تاریخ‌، هر آرزومندی‌ آرزو کندکه‌ای‌ کاش‌! در کربلا همراه‌ یاران‌ امام‌ شهید می‌شد. در زیارتنامه‌ می‌خوانیم‌: «یا لیتنی‌کنت‌ معکم‌ فافوز معکم‌»؛ یعنی‌ هر جا که‌ برای‌ اقامة‌ حق‌ و عدل‌ و علیه‌ ظلم‌ و فساد، قیام‌کنی‌ آنجا عاشوراست‌ و هر جا پیکر تو در راه‌ اسلام‌ نقش‌ زمین‌ شود، آنجا کربلاست‌ و این‌یعنی‌ اگر چه‌ قبله‌ در کعبه‌ است‌، اما (فأینما تولو فثم‌ّ وجه‌ اللّ''''ه‌).
حضرت‌ امام‌؛ می‌فرماید: «این‌ کلمه‌ کل‌ یوم‌ عاشورا و کل‌ ارض‌ کربلا یک‌ کلمة‌بزرگی‌ است‌. همه‌ روز باید ملت‌ ما این‌ معنی‌ را داشته‌ باشد که‌ امروز روز عاشورا است‌. و ماباید مقابل‌ ظلم‌ بایستیم‌. و هیمن‌ جا هم‌ کربلاست‌ و باید نقش‌ کربلا را ما پیاده‌ کنیم‌.انحصار به‌ یک‌ زمین‌ ندارد. انحصار به‌ افراد نمی‌شود. قضیه‌ کربلا منحصر به‌ یک‌ جمعیت‌هفتاد و چند نفری‌ و یک‌ سرزمین‌ کربلا نبود. همه‌ زمینها باید این‌ نقش‌ را ایفا کنند».
در حماسه‌ هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس‌ ایران‌، اتصال‌ به‌ نهضت‌ عاشورا منبع‌ الهام‌،شور و حرکت‌ آفرینی‌ بود. امام‌ این‌ پیوند را چنین‌ بیان‌ فرمود: «امروز، روز عاشورای‌حسینی‌ است‌، امروز، ایران‌ کربلااست‌».
شرایط‌ موفقیت‌ یک‌ پیام‌ عبارت‌ است‌ از:
1. حق‌ بودن‌.
2. منطقی‌ بودن‌.
3. انگیزانندگی‌ پیام‌.
4. هماهنگی‌ با نیازهای‌ زمان‌.
قرآن‌، پیامی‌ جاودانه‌ است‌ که‌ از سوی‌ خدای‌ متعال‌ برای‌ رستگاری‌ بشر به‌ پیامبرگرامی‌ اسلام‌(ص) نازل‌ نموده‌ است‌. قرآن‌ یکی‌ از صفات‌ خود را که‌ روی‌ آن‌ تأکید نموده‌است‌ و آن‌ را رمز جاودانگی‌ خود دانسته‌، حق‌ بودن‌ پیام‌ قرآن‌ است‌: (ذلک‌ بان‌ّ اللّه‌ نزّل‌الکتاب‌ بالحق‌).
و اسلام‌ را برترین‌ دینها دانسته‌؛ چون‌ دین‌ حق‌ است‌: (و هو الّذی‌ ارسل‌ رسوله‌بالهدی‌ و دین‌الحق‌).
در واقعة‌ عاشورا که‌ - هدف‌ از آن‌ عزت‌ بخشیدن‌ به‌ اسلام‌ و ارزشهای‌ اسلامی‌است‌ - حضرت‌ ابا عبدالله‌(ع) از همان‌ ابتدای‌ حرکت‌ از مدینه‌ به‌ سوی‌ مکه‌، در سخنان‌خویش‌، هدف‌ از حرکت‌ خود را احیای‌ دین‌، اجرای‌ حدود الهی‌، احیای‌ سنّت‌ جدش‌ رسول‌گرامی‌ اسلام‌(ص)، مبارزه‌ با بدعتها، فساد و احیای‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر اعلام‌نمودند. عاشورای‌ حسینی‌ یک‌ نهضت‌ احیاگرانه‌ نسبت‌ به‌ دین‌ و ارزشهای‌ دینی‌ بود که‌ درسایة‌ بذل‌ جان‌ و نثار خون‌، عزت‌ دین‌ الهی‌ به‌ جامعه‌ مسلمین‌ بازگشت‌.
امام‌ حسین‌(ع) در مدینه‌ در وصیتی‌ که‌ به‌ برادرش‌ محمد حنفیه‌ نوشت‌، هدف‌اصلی‌ از قیام‌ خویش‌ را چنین‌ بیان‌ نمودند: «انّی‌ لم‌ اخرج‌ أشرا و لا بطرا و لا ظالما و انّماخرجت‌ لطلب‌ الاصلاح‌ فی‌ امّة‌ جدّی‌ ارید أن‌ ا´مر بالمعروف‌ و أنهی‌ عن‌ المنکر و اسیربسیرة‌ جدّی‌ و سیرة‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌».
و نیز در نامه‌هایی‌ خطاب‌ به‌ مردم‌ بصره‌ نوشتند: «و أنا أدعوکم‌ الی‌ کتاب‌ اللّ''''ه‌ وسنة‌ نبیه‌(ص) فان‌ّ السنّة‌ قد امیتت‌ و ان‌ّ البدعة‌ قد احییت‌ و اءن‌ تسمعوا قولی‌ و تطیعواامری‌ أهدکم‌ سبیل‌ الرشاد».
امام‌(ع) در سخنانش‌ حرکت‌ خویش‌ را حرکتی‌ خدا جویانه‌ و اصلاح‌ طلبانه‌ خواند،نه‌ شورشی‌ و تفرقه‌انگیز تا بهانه‌ای‌ برای‌ کشتن‌ او از سوی‌ بنی‌ امیه‌ حساب‌ شود.
پیام‌ عاشورا جاودانه‌ است‌ و هر پیامی‌ برای‌ اینکه‌ جاودانگی‌ لازم‌ را داشته‌ باشد،باید متناسب‌ با عقل‌ و فطرت‌ پاک‌ بشری‌ باشد. اسلام‌ شناس‌ بزرگ‌، استاد مطهری‌؛می‌گوید:
«یک‌ پیام‌ باید در درجة‌ اول‌، منطقی‌ باشد، یعنی‌ با عقل‌ و فکر بشر سازگار باشد به‌گونه‌ای‌ باشد که‌ جاذبه‌ عقل‌ انسان‌، آن‌ را به‌ سوی‌ خودش‌ بکشد. یک‌ پیام‌ اگر ضد منطق‌و عقل‌ باشد ولو مثلاً احساسی‌ باشد برای‌ مدت‌ کمی‌ ممکن‌ است‌ دوام‌ پیدا کند، ولی‌ برای‌همیشه‌ قابل‌ دوام‌ نیست‌. این‌ است‌ که‌ قرآن‌ دائماً دم‌ از تعقل‌ می‌زند».
از خصوصیات‌ دیگر پیام‌ انگیزانندگی‌ ا´ن‌ است‌ که‌ متناسب‌ با احساسات‌ و عواطف‌مردم‌ باشد. هماهنگی‌ با نیازهای‌ زندگی‌ آنان‌ باشد. استاد مطهری‌ می‌گوید:
«همچنین‌ برای‌ اینکه‌ محتوای‌ یک‌ پیام‌، غنی‌ و نیرومند باشد، باید با احساسات‌بشر انطباق‌ داشته‌ باشد. انسان‌ کانونی‌ دارد غیر از کانون‌ عقلی‌ و فکری‌ به‌ نام‌ کانون‌احساسات‌ که‌ آن‌ را نمی‌توان‌ نادیده‌ گرفت‌».
شهید مطهری‌(ره‌) یکی‌ از علل‌ پیشرفت‌ اسلام‌ را در جهان‌ چنین‌ بیان‌ می‌کند:«کمونیسم‌ و مسیحیت‌ هر چه‌ فعالیت‌ می‌کند پیشروی‌ قابل‌ توجهی‌ ندارد، در حالی‌ که‌دستگاههای‌ تبلیغاتی‌ آنان‌ قوی‌ و وسیع‌ و دستگاه‌ تبلیغاتی‌، اسلام‌ ضعیف‌ است‌. علتش‌این‌ است‌ که‌ محتواها فرق‌ می‌کند».
اینک‌ به‌ بعضی‌ از اوصافی‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ برای‌ مبلغان‌ ذکر شده‌ است‌، اشاره‌می‌گردد:
الف‌ - اعتقاد مبلغ‌
(ا´مَن‌َ الرَسُول‌ بِما انزِل‌َ اِلیه‌...)
در این‌ آیه‌ شریفة‌ ایمان‌ داشتن‌ حضرت‌ محمد(ص) به‌ قرآن‌، بیانگر این‌ اصل‌ است‌که‌ هر پیام‌ رسان‌ دینی‌، نخست‌ باید خود به‌ گفته‌ها و محتوای‌ رسالت‌ خویش‌، مؤمن‌باشد. نافذترین‌ گفتار آن‌ است‌ که‌ از روی‌ ایمان‌، ابلاغ‌ شود؛ چرا که‌ گفته‌اند: سخن‌ کز دل‌بر آید لاجرم‌ بر دل‌ نشیند. استاد مطهری‌ بی‌اعتقادی‌ مبلغان‌ را بزرگترین‌ درد می‌داند:
«دردی‌ از این‌ بالاتر نیست‌ که‌ آدم‌ خودش‌ به‌ چیزی‌ اعتقاد نداشته‌ باشد، بعدبخواهد آن‌ اعتقاد را در دل‌ مردم‌ وارد کند».
آیت‌ اللّه‌ طالقانی‌، راز تأثیر پیامها و سخنان‌ امام‌؛ در دل‌ میلیونها انسان‌ را ثمرة‌اعتقاد کامل‌ او می‌داند:«از عجایب‌ امام‌ امت‌ این‌ است‌ که‌ به‌ تک‌ تک‌ جملاتی‌ که‌ بر زبان‌می‌آورد، اعتقاد کامل‌ داشت‌. به‌ همین‌ دلیل‌ در دلها می‌نشست‌».
اعتقاد به‌ اصول‌ دین‌ و همچنین‌ احیای‌ فروع‌ دین‌، تمام‌ شؤون‌ و زوایای‌ زندگی‌امام‌ حسین‌(ع) را در بر می‌گیرد. جهادی‌ که‌ با هجرت‌ در راه‌ خدا و برای‌ احیای‌ سنت‌پیامبر و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر آغاز گردید؛ چنانکه‌ در زیارت‌ می‌خوانیم‌:
«اشهد انک‌ قد اقمت‌ الصلاة‌ و اتیت‌ الزکوة‌ و امرت‌ بالمعروف‌ و نهیت‌ عن‌المنکر و اطعت‌ اللّه‌ و رسوله‌ حتی‌ اتیک‌ الیقین‌».
امام‌ حسین‌ از شهادت‌ خویش‌ پیشاپیش‌ با خبر بود. پیامبر مکرر آن‌ را بیان‌ فرموه‌بود. این‌ علم‌ و اطلاع‌ قبلی‌، نه‌ تنها ارادة‌ امام‌ را سست‌ نکرد، بله‌ روحیة‌ شهادت‌طلبی‌ او راافزون‌ ساخت‌. در تاریخ‌ می‌خوانیم‌ که‌ در موارد متعددی‌ که‌ اصحاب‌ و اقوام‌ نزدیک‌حضرت‌ از روی‌ دلسوزی‌ و خیرخواهی‌، امام‌ را از رفتن‌ به‌ عراق‌ بر حذر می‌داشتند وبی‌وفایی‌ مردم‌ کوفه‌ نسبت‌ به‌ پدر بزرگوار و برادر گرامی‌شان‌ را یادآور می‌شدند، اما باور ویقین‌ به‌ خدایی‌ بودن‌ این‌ راه‌، سبب‌ شد در برابر عوامل‌ تردید آفرین‌ و یأس‌ آور، بایستد ومشیّت‌ الهی‌ را بر هر چیزی‌ مقدم‌ بدارد.
هنگامی‌ که‌ تصمیم‌ امام‌ بر حرکت‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ منتشر شد، گروهی‌ در صددبرآمدند تا حضرتش‌ را از این‌ سفر باز دارند. یکی‌ از این‌ افراد، ابن‌ عباس‌ پسر عموی‌ایشان‌ بود. امام‌ در پاسخ‌ به‌ ابن‌ عباس‌ فرمودند: «انا للّه‌ و انا الیه‌ راجعون‌».
استرجاع‌ گفتن‌ «انا للّه‌ و انا الیه‌ راجعون‌»، در منطق‌ امام‌ حسین‌ یادآور فلسفة‌حیات‌ و سرنوشت‌ «از اویی‌» و «به‌ سوی‌ اویی‌» است‌ که‌ بارها امام‌ آن‌ را در طول‌ مسیر، برزبان‌ جاری‌ می‌فرمودند.
همچنین‌ پیوند حرکت‌ عاشورا به‌ احیای‌ سنت‌ پیامبر و مبارزه‌ با بدعتهایی‌ که‌ دردین‌ به‌ وجود آورده‌ شده‌ بود، تأکیدی‌ بر مسالة‌ نبوت‌ است‌.
فلسفة‌ سیاسی‌ اسلام‌، برای‌ ادارة‌ جامعه‌ در قالب‌ امامت‌، تجلی‌ می‌کند. امامت‌،مسند خلیفة‌ اللهی‌ انسان‌ کامل‌ است‌ نه‌ اریکه‌ قدرت‌ طلبان‌ زورگو.
امام‌ پس‌ از دریافت‌ نامه‌های‌ گروههایی‌ از کوفیان‌ که‌ او را به‌ آمدن‌ به‌ کوفه‌ دعوت‌می‌کردند، تا در سایه‌ امامت‌ او علیه‌ یزید قیام‌ کنند، در نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ آنان‌چنین‌نوشت‌:
«به‌ جانم‌ سوگند! امام‌ جز آنکه‌ به‌ کتاب‌ خدا حکومت‌ و داوری‌ کند و قیام‌ به‌ قسط‌ وعدل‌ نماید و به‌ دین‌ حق‌، گردن‌ نهد و خود را وقف‌ راه‌ خدا کرده‌ باشد، نیست‌».
امام‌ با این‌ بیانات‌، خصوصیات‌ امام‌ راستین‌ را بیان‌ می‌فرماید، از طرفی‌ انطباق‌این‌ ویژگیها بر شخص‌ خاص‌ را در موقعیتهای‌ مختلف‌، با بیان‌ جایگاه‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر وبر شمردن‌ فضایل‌ شخصی‌ خویش‌ و ملاکهای‌ امامت‌، ذهنیت‌ جامعه‌ مسلمین‌ را به‌ سوی‌امام‌ صالح‌، سوق‌ می‌دهد. برای‌ اختصار به‌ یک‌ نمونه‌ اشاره‌ می‌کنیم‌:
امام‌ حسین‌(ع) در مسیر کوفه‌ پس‌ از برخورد با سپاه‌ حر در خطبه‌ای‌ فرمودند:«مادودمان‌ پیامبریم‌ و به‌ عهده‌داری‌ این‌ امر (خلافت‌) و ولایت‌ بر شما، از دیگران‌ که‌ به‌ ناحق‌و در میان‌ شما به‌ ستم‌ و تجاوز حکومت‌ می‌کنند، سزاوارتریم‌».
یادآوری‌ مبادی‌ اعتقادی‌ در نهضت‌ عاشورا از زبان‌ امام‌ حسین‌(ع) و یاران‌ اوبیانگر زیر سئوال‌ بردن‌ دشمن‌ بود. از طرفی‌، این‌ یادکرد اصول‌ اعتقادی‌، دفع‌ شبهه‌آفرینی‌های‌ بعدی‌ امویان‌ بر ضد ائمه‌: بود. سیدالشهدا(ع) در وصیتنامه‌ای‌ که‌ به‌برادرش‌ محمد حنفیه‌ هنگام‌ خروج‌ از مدینه‌ نگاشته‌ است‌، علاوه‌ بر اینکه‌ مظلومیت‌ امام‌را در آن‌ روز نشان‌ می‌دهد، مروری‌ بر مفاهیم‌ اعتقادی‌ از سوی‌ امام‌ است‌ که‌ به‌ صورت‌مکتوب‌ باقی‌ مانده‌ است‌.
ب‌ - بصیرت‌ علمی‌
یکی‌ از اساسی‌ترین‌ شرط‌ برای‌ پیام‌ آوران‌ مذهبی‌، از نظر قرآن‌ کریم‌، توانایی‌علمی‌ و آگاهی‌ مبلغان‌ است‌. خداوند به‌ پیامبر می‌گوید تا به‌ مردم‌ بگوید او در مسیری‌ که‌دیگران‌ را به‌ آن‌ دعوت‌ می‌کند، آگاهی‌ کامل‌ دارد:
(قل‌ هذه‌ سبیلی‌ ادعوا الی‌ اللّه‌ علی‌ بصیرة‌)
استاد شهید مطهری‌ در این‌ باره‌ می‌گوید:«اولین‌ شرط‌ برای‌ یک‌ نفر مبلغ‌،شناسایی‌ خود مکتب‌ است‌، ماهیت‌ پیام‌ است‌؛ یعنی‌ کسی‌ که‌ می‌خواهد پیامی‌ را به‌جامعه‌ برساند، باید خودش‌ با ماهیت‌ آن‌ پیام‌ آشنا باشد. باید فهمیده‌ باشد که‌ هدف‌ این‌مکتب‌ چیست‌؟...آخر مگر می‌تواند پیامی‌ را به‌ مردم‌ برساند، بدون‌ اینکه‌ خودش‌ آن‌ پیام‌را شناخته‌ و درک‌ کرده‌ باشد».
حضرت‌ علی‌(ع) از رزمندگان‌ راستین‌ چنین‌ یاد می‌کند: «حملوا بصائرهم‌ علی‌اسفیاهم‌».
یعنی‌ اگر در میدان‌ جهاد شمشیر می‌زنند، از روی‌ بصیرت‌ است‌.
حماسه‌ آفرینان‌ عاشورا بی‌هدف‌ و کورکورانه‌ به‌ میدان‌ جهاد نیامده‌ بود. آنان‌ اهل‌بصیرت‌ بودند، هم‌ نسبت‌ به‌ درستی‌ و حقانیت‌ راه‌ و هم‌ به‌ اینکه‌ وظیفه‌شان‌ جهاد در راه‌خداست‌ و هم‌ به‌ اینکه‌ دشمن‌ را شناخته‌ بودند. حتی‌ امام‌(ع) در شب‌ عاشورا در جمع‌ آنان‌فرمودند:
«اینان‌ مرا و همة‌ کسانی‌ را که‌ پیش‌ روی‌ من‌ جهاد می‌کنند خواهند کشت‌ بیم‌ آن‌دارم‌ که‌ شما از اینها خبر نداشته‌ باشید، یا بدانید ولی‌ از رفتن‌، شرم‌ کنید. نیرنگ‌ نزد ماخاندان‌ حرام‌ است‌. هر کس‌ دوست‌ ندارد با ما خاندان‌ باشد، باز گردد».
ج‌ ـ اخلاص‌
قرآن‌ کریم‌ در آیات‌ مختلفی‌، گفتار پیامبران‌ در مقام‌ دعوت‌ و تبلیغ‌ قوم‌شان‌ رابازگو کرده‌ است‌؛ مثلاً در آیاتی‌ از سوره‌ شعرا از زبان‌ حضرت‌ نوح‌، هود، صالح‌، لوط‌ وشعیب‌: که‌ گفته‌اند:
(و ما اسئلکم‌ علیه‌ اجرا ان‌ّ اجری‌ الّا علی‌ رب‌ّ العالمین‌).
«من‌ در برابر انجام‌ رسالتم‌ مزدی‌ از شما نمی‌خواهم‌».
مسأله‌ اخلاص‌، مسالة‌ کوچکی‌ نیست‌. به‌ همین‌ دلیل‌، قرآن‌ از زبان‌ همة‌ انبیا این‌سخن‌ را می‌گوید: (ما اسئلکم‌ علیه‌ من‌ اجر).
دسته‌ای‌ دیگر از آیات‌ قرآن‌ کریم‌، پیامبران‌ الهی‌ را به‌ عنوان‌ «ناصح‌» یاد کرده‌است‌. آیات‌ 62، 68، 79 و 93 از سورة‌ اعراف‌ از زبان‌ پیامبران‌ بزرگ‌ الهی‌ بیان‌ می‌کند که‌خود را به‌ عنوان‌ «ناصح‌» به‌ قوم‌ خویش‌ معرفی‌ می‌کردند.
استاد مطهری‌ در تعبیر این‌ آیات‌ می‌گوید: «مسأله‌ دوّم‌ که‌ قرآن‌ مجید در مسأله‌تبلیغ‌ روی‌ آن‌ تکیه‌ می‌کند، چیزی‌ است‌ که‌ از آن‌ به‌ «نصح‌» تعبیر می‌نماید. ما معمولاًنصح‌ را به‌ خیر خواهی‌ ترجمه‌ می‌کنیم‌، البته‌ این‌ معنا درست‌ است‌ ولی‌ ظاهراً خیرخواهی‌،عین‌ معنای‌ نصح‌ نیست‌، لازمه‌ معنای‌ نصح‌ است‌. نصح‌ در مقابل‌ غش‌ است‌. ناصح‌واقعی‌ آن‌ کسی‌ است‌ که‌ خلوص‌ کامل‌ داشته‌ باشد. توبة‌ نصوح‌ یعنی‌ توبة‌ خالص‌. مبلغ‌باید ناصح‌ و خالص‌ و مخلص‌ باشد».
آنچه‌ مهمترین‌ عامل‌ ماندگاری‌ نهضت‌ عاشورا در طول‌ قرون‌ است‌، جوهرة‌اخلاص‌ در نهضت‌ عاشوراست‌. نه‌ تنها این‌ نهضت‌، کهنه‌ نگشته‌ است‌ بلکه‌ روز به‌ روز برجلوه‌ و جاذبة‌ آن‌ افزوده‌ می‌گردد. حرکت‌ عاشورا از ابتدا تا انتها خالصانه‌ بود، در این‌ حرکت‌خالصانه‌، ناخالصان‌، عده‌ای‌ در مسیر و عده‌ای‌ در کربلا تصفیه‌ شدند تا حاضران‌ درعاشورا همه‌ یکدست‌ و خالص‌ باشند.
از همان‌ ابتدا امام‌ حسین‌(ع) در وصیتنامه‌ای‌ که‌ به‌ برادرش‌ محمد حنفیه‌ نوشت‌تا انگیزه‌های‌ غیر خالصانه‌ و دنیا طلبانه‌ را از حرکت‌ انقلابی‌ خویش‌ نفی‌ کند. خالصان‌،خلوص‌ خویش‌ را در شب‌ عاشورا و روز نبرد نشان‌ دادند و گاهی‌ آن‌ را در رجزها و سخنان‌خویش‌ بیان‌ می‌کردند. در کربلا خون‌ بود، شمشیر و شهادت‌، نه‌ پول‌ و امتیازات‌ اجتماعی‌.
اخلاص‌ و خدایی‌ بودن‌ نیت‌ و انگیزه‌، عامل‌ نیرومندی‌ است‌ در مقابله‌ با هوای‌نفس‌، انگیزه‌های‌ مادی‌ و جاه‌ طلبانه‌. آنکه‌ برای‌ خدا قیام‌ کند، نه‌ کمی‌ نفرات‌ او را مأیوس‌می‌کند و نه‌ ترس‌ از شکست‌ ظاهری‌، بلکه‌ همة‌ همتش‌ عمل‌ به‌ تکلیف‌ است‌؛ چنانکه‌خداوند در قرآن‌ می‌فرماید:
(انّما اعظکم‌ بواحدة‌ أن‌ تقوموا للّه‌ مثنی‌ و فردی‌).
آنچه‌ برای‌ خدا باشد ماندگار و پایدار می‌شود، قیام‌ عاشورا چون‌ خدایی‌ بود، ابدی‌ وبی‌شکست‌ شد. به‌ تعبیر امام‌ راحل‌؛: «شکست‌ نبود کشته‌ شدن‌ سیدالشهداء، چون‌ قیام‌للّه‌ بود. قیام‌ للّ''''ه‌ شکست‌ ندارد».
«آگاه‌ بودند که‌ ما آمدیم‌ وظیفه‌ خدایی‌ بکنیم‌، آمدیم‌ اسلام‌ را حفظ‌ کنیم‌».
د ـ صبر
یکی‌ از ویژگیهای‌ مهم‌ مبلغ‌ از نظر قرآن‌ کریم‌، صبر و استقامت‌ است‌. انبیا وپیامبران‌ در طول‌ تاریخ‌، اسوة‌ صبر بودند. قرآن‌ مجید، خطاب‌ به‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌می‌فرماید:
(فَاصبِر کما صبر اوُلُوالعزم‌ مِن‌َ الرُّسل‌ وَ لاتَستَعجِل‌ لَهم‌)
در آیة‌ 24 از سورة‌ سجده‌، رابطة‌ صبر و یقین‌ بیان‌ شده‌ است‌. بردباری‌، زاییدة‌یقین‌ به‌ پروردگار جهان‌ است‌.
(وَ جَعلنا مِنُهم‌ اَئِمَة‌ یَهدوُن‌ بِأمرِنا لَمّا صَبَرُوا و کانوا بِایاتِنا یُوقِنون‌).
در واقعه‌ عاشورا عاشوراییان‌، قله‌های‌ صبر و یقین‌ را فتح‌ کردند، آنچه‌ حماسه‌کربلا را به‌ اوج‌ ماندگاری‌ و تأثیر گذاری‌ رساند، روحیه‌ مقاومت‌ امام‌ حسین‌ و یاران‌ باوفایش‌ و همچنین‌ صبر و مقاومت‌ اهل‌ بیت‌: و اسرای‌ کربلا بود.
امام‌ حسین‌(ع) هنگام‌ خروج‌ از مکه‌ در خطبه‌ای‌ فرمودند: «نصبر علی‌ بلائه‌ ویوقینا اجور الصابرین‌».
امام‌(ع) از همان‌ آغاز، یارانی‌ را به‌ همراهی‌ طلبید که‌ طاقت‌ و تحمل‌ صحنة‌کارزار، همراه‌ با زخم‌ و ضربه‌ و مرگ‌ و تشنگی‌ را داشته‌ باشد. امام‌ شرط‌ همراهی‌ را «صبر»دانست‌ و در یکی‌ از منزلگاهها خطاب‌ به‌ یاران‌ فرمودند:
«ایها الناس‌ فمن‌ کان‌ منکم‌ یصبر علی‌ حد السیف‌ و طعن‌ الاسنّة‌ فلیقم‌ معنا و الاّفلینصرف‌ عنّا».
حادثة‌ کربلا و قهرمانان‌ عاشورا الهام‌ دهندگان‌ صبوری‌ و آموزگاران‌ مقاومت‌ بودند.انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ که‌ محصول‌ پایداری‌ مردم‌ و خون‌ پاک‌ شهدا می‌باشد؛ خانواده‌های‌شهدا نیز از حضرت‌ زینب‌3 صبوری‌ آموختند. امام‌؛ صبر مردم‌ ایران‌ را چنین‌ بیان‌می‌کند:
«مبارک‌ باد بر خانواده‌های‌ عزیز شهدا، مفقودین‌، اسراء و جانبازان‌ وبر ملت‌ ایران‌ که‌ با استقامت‌ و پایداری‌ و پایمردی‌ خویش‌ به‌ بنیانی‌مرصوص‌ مبدل‌ گشته‌اند، که‌ نه‌ تهدید ابر قدرتها آنان‌ را به‌ هراس‌می‌افکند و نه‌ از محاصره‌ها و کمبودها به‌ فغان‌ می‌آید...زندگی‌ با عزت‌ را درخیمة‌ مقاومت‌ و صبر، بر حضور در کاخهای‌ ذلت‌ و نوکری‌ ابرقدرتها وسازش‌ و صلح‌ تحمیلی‌، ترجیح‌ می‌دهند».
هـ ـ صفای‌ باطن‌
تزکیة‌ درون‌، مقدمه‌ ثمردهی‌ تبلیغ‌ مبلغان‌ دینی‌ است‌. جلای‌ باطن‌ و تزکیة‌ نفس‌برای‌ مبلغان‌ دینی‌، شرط‌ لازم‌ است‌؛ زیرا تنها پیامی‌ که‌ از دهن‌ پاک‌ و پیراسته‌ تراود، برجانهای‌ پاک‌، جای‌ می‌گیرد. قرآن‌ کریم‌، پیامبران‌ الهی‌ را به‌ خاطر اخلاق‌ پسندیده‌ای‌؛چون‌، راستی‌، اخلاص‌، وفای‌ به‌ عهد و...ستوده‌است‌.
علامة‌ طباطبایی‌ در تفسیر عبارت‌ (الموعظة‌ الحسنة‌)، می‌فرماید: «حسن‌موعظه‌ به‌ اعتبار حسن‌ آثار موعظه‌گر است‌. واعظ‌ باید آراسته‌ به‌ محتوای‌ وعظ‌ خود باشد.حسن‌ خلق‌ واعظ‌، راه‌ یافتن‌ وعظ‌ به‌ اندرون‌ دل‌ انسانها را قوت‌ می‌بخشد. واعظ‌ باید ازچنان‌ حسن‌ خلقی‌ برخوردار باشد که‌ راه‌ نفوذ کلامش‌ در اندرون‌ دلها را بگشاید، قلبها رانازک‌ کند، پوستها را به‌ لرزه‌ در آورد، ظرف‌ دلها را مهیای‌ پذیرش‌ و چشمها را لبریز اشک‌کند».
حادثة‌ کربلا و سخنان‌ امام‌ حسین‌ و روحیات‌ و خلق‌ و خویی‌ که‌ از حماسه‌ سازان‌عاشورا به‌ ثبت‌ رسیده‌ است‌، منبع‌ ارزشمندی‌ جهت‌ الگوگیری‌ در زمینة‌ آموزش‌ اخلاق‌ وخودسازی‌ است‌. خصوصیاتی‌ چون‌: ایثار، آزادگی‌، وفا، عزت‌، شجاعت‌، وارستگی‌ ازتعلقات‌، توکل‌، خداجویی‌، همدردی‌، نمونه‌هایی‌ از پیامهای‌ اخلاقی‌ عاشوراست‌.
و ـ دلسوز بودن‌ نسبت‌ به‌ مردم‌
خداوند در این‌ آیه‌، پیامبر را به‌ چند صفت‌ ستایش‌ می‌کند:
(لَقَد ج''''ائَکم‌ رَسول‌ مِن‌ اَنفُسِکم‌ عَزیزٌ علیه‌ِ م''''ا عَنِتُّم‌ حُریص‌ُ عَلیم‌ بالمُؤُمنین‌ رئوف‌رحیم‌)
1. ناراحت‌ شدن‌ از گرفتاری‌ مردم‌.
2. تمایل‌ شدید به‌ هدایت‌ مردم‌.
3. دلسوزی‌ نسبت‌ به‌ مومنان‌.
4. رحمت‌ به‌ مؤمنان‌.
در واقعة‌ عاشورا تمام‌ صفاتی‌ که‌ به‌ نحوی‌ به‌ دلسوزی‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ اشاره‌ دارد، به‌بالاترین‌ وجه‌ بروز می‌کند؛ صفاتی‌ چون‌: ایثار، مواسات‌، تکریم‌ انسان‌ و...
ایثار، مقدم‌ داشتن‌ دیگری‌ بر خود است‌. و والاترین‌ درجة‌ ایثار، ایثار جان‌ است‌.قرآن‌ از مؤمنانی‌ یاد می‌کند که‌ علی‌رغم‌ نیازمندی‌، دیگران‌ را بر خویش‌ مقدم‌ می‌دارند:
(و یوثرون‌ علی‌ انفهسم‌ و لو کان‌ بهم‌ خصاصة‌).
در صحنة‌ عاشورا، نخستین‌ ایثارگر، سید الشهدا: است‌. اصحاب‌ آن‌ حضرت‌نیز هر کدام‌ ایثارگرانه‌، جان‌ خویش‌ را در راه‌ اسلام‌، فدای‌ امام‌ خویش‌ کردند. در صحنة‌عاشورا جلوه‌های‌ متعددی‌ از ایثار به‌ چشم‌ می‌خورد. برای‌ اختصار به‌ یک‌ نمونه‌ از این‌جلوه‌ها اشاره‌ می‌کنیم‌:
حضرت‌ اباالفضل‌ العباس‌(ع) علاوه‌ بر آنکه‌ امان‌ نامة‌ ابن‌ زیاد را که‌ شمر آورده‌ بود،رد کرد؛ در شب‌ عاشورا نیز خطاب‌ به‌ حضرت‌ اباعبدالله‌(ع) اظهار کرد: هرگز از تو دست‌نخواهم‌ کشید، خدا نیاورد زندگی‌ پس‌ از تو را و نیز هنگامی‌ که‌ روز عاشورا با لب‌ تشنه‌ به‌کنار رود فرات‌ رسید تا برای‌ امام‌ و کودکان‌ تشنه‌ آب‌ آورد، پس‌ از پر کردن‌ مشک‌، خواست‌آب‌ بنوشد، اما با یاد آوردن‌ تشنگی‌ امام‌ و کودکان‌ تشنه‌، گام‌ از فرات‌ بیرون‌ نهاد و با لب‌تشنه‌ شهید شد.
ح‌ ـ شجاعت‌ و خدا ترسی‌
(الذین‌ یبلّغون‌ رسالات‌ اللّه‌ و یخشونه‌ و لایخشون‌ احد الاّ اللّه‌ و کفی‌ باللّه‌حسیبا).
در این‌ آیة‌ شریفه‌، دو ویژگی‌ بارز برای‌ مبلغان‌ دینی‌ بیان‌ شده‌ است‌:
1. ترس‌ از خدا
2. نترسیدن‌ از غیر خدا.
راغب‌ اصفهانی‌ در مفردات‌ می‌گوید: «خشیت‌، ترس‌ آمیخته‌ با تعظیم‌ است‌ وبیشتر در مواردی‌ به‌ کار می‌رود که‌ ترسنده‌، آگاهی‌ به‌ چیزی‌ که‌ از او می‌ترسد، داشته‌باشد».
شجاعت‌ یعنی‌ نترسیدن‌ از غیر خدا و ترس‌ از خدا، عین‌ شجاعت‌ است‌، چون‌ دریک‌ زمان‌، دو ترس‌ چیره‌ بر وجود انسان‌ متصور نیست‌. انسانی‌ که‌ سراپا خوف‌ خداست‌،بی‌گمان‌ هراس‌ از غیر خدا در او معنا ندارد! و به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ ذکر توأم‌ این‌ دو ویژگی‌؛یعنی‌ خشیت‌ از خدا و خشیت‌ نداشتن‌ از غیر خدا برای‌ مبلغان‌ الهی‌، ذکر شده‌ است‌.
یکی‌ از مظاهر آشکار شجاعت‌، نترسیدن‌ از مرگ‌ است‌. همین‌ عامل‌، امام‌حسین‌(ع) و یارانش‌ را به‌ نبرد عاشورا کشاند تا حماسة‌ ماندگار بیافرینند. شجاعت‌ امام‌حسین‌(ع) و یارانش‌ وفادارش‌ در صحنه‌های‌ مختلف‌ عاشورا، خود کتابی‌ بزرگ‌ است‌. این‌شجاعت‌، ریشه‌ در اعتقادات‌ شان‌ داشت‌. آنان‌ که‌ به‌ عشق‌ شهادت‌ می‌جنگیدند، از مرگ‌ترسی‌ نداشتند، از این‌ رو بود که‌ لشکریان‌ دشمن‌ از برابرشان‌ می‌گریختند و هیچیک‌یارای‌ جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌ با شجاعان‌ عاشورا را نداشتند، از این‌ رو، به‌ یک‌ فرد حملة‌ عمومی‌می‌کردند.
عاشورا، الهام‌ بخش‌ مقاومت‌ و آموزگار شجاعت‌ است‌ و عنصر شجاعت‌ در متن‌عاشورا در گفتار و رفتار شهدا و اسرای‌ کربلا موج‌ می‌زند. شجاعت‌، در مقابل‌ مستبدان‌ ومستکبران‌ عالم‌ و محرم‌ همواره‌ روحیة‌ شهادت‌ و ظلم‌ ستیزی‌ به‌ مسلمانان‌ می‌دهد. امام‌حسین‌ مرگ‌ با عزت‌ را بهتر از زندگی‌ با ذلت‌ می‌داند. در سخنانی‌ هنگام‌ برخورد با سپاه‌حر آمده‌ است‌:
«من‌ از مرگ‌ باکی‌ ندارم‌، مرگ‌ راحت‌ترین‌ راه‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ عزت‌ است‌. مرگ‌ درراه‌ عزت‌، زندگی‌ جاودانه‌ است‌ و زندگانی‌ ذلت‌ بار مرگ‌ بی‌حیات‌ است‌».
حضرت‌ امام‌؛ می‌فرماید: «ماه‌ محرم‌ ماه‌ حماسه‌ و شجاعت‌ و فداکاری‌ آغاز شد،ماهی‌ که‌ خون‌ بر شمشیر پیروز شد، ماهی‌ که‌ قداست‌ حق‌، باطل‌ را تا ابد منهدم‌ و داغ‌باطله‌ بر جبهة‌ ستمکاران‌ و حکومتهای‌ شیطانی‌ زد، ماهی‌ که‌ به‌ نسلها در طول‌ تاریخ‌، راه‌پیروزی‌ بر سر نیزه‌ را آموخت‌».
ط‌ ـ معرفی‌ الگو
(ان‌ّ فی‌ رسول‌ اللّه‌ لکم‌ اسوة‌ حسنة‌)
تاثیرگذاری‌ یک‌ حادثه‌ یا الگوی‌ رفتاری‌ بر اندیشه‌ها و عملهای‌ مردم‌، بیش‌ ازگفتار است‌. از این‌ رو در قرآن‌ کریم‌ از پیامبر اکرم‌(ص) به‌ عنوان‌ اسوه‌ و الگو یاد می‌کند تامردم‌ در ایمان‌ و عمل‌ از آنان‌ سرمشق‌ بگیرند. در تاریخ‌ اسلام‌ نمونه‌های‌ زیادی‌ ازاشخاص‌ وجود دارد که‌ می‌تواند برای‌ مسلمانان‌ الگو باشد. اما واقعة‌ عاشورا و شهدای‌کربلا در تاریخ‌ اسلام‌ از جایگاه‌ ویژه‌ای‌ برخوردار است‌ و برای‌ همیشة‌ تاریخ‌، الگوی‌انسانهای‌ حق‌ طلب‌ خواهد بود؛ چنانکه‌ امام‌ حسین‌(ع) خودش‌ نیز حرکت‌ و مبارزة‌انقلابی‌ خویش‌ را علیه‌ یزیدیان‌ برای‌ مردم‌ دیگر سرمشق‌ می‌داند و می‌فرماید: «فلکم‌فی‌ اسوة‌»، همچنانکه‌ خود امام‌ نیز از راه‌ انبیا الگو گرفته‌ است‌. امام‌ هنگام‌ خروج‌ ازمدینه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ فرمودند: (فخرج‌ منها خائفا یترقّب‌ رب‌ّ نجّنی‌ من‌ القوم‌الظالمین‌). که‌ گواه‌ است‌ بر الگوگیری‌ امام‌ حسین‌(ع) از حضرت‌ موسی‌(ع).
امام‌(ع) قبل‌ از خروج‌ از مدینه‌ در وصیتنامه‌ای‌ به‌ برادرش‌ محمد حنفیه‌، انگیزة‌خروج‌ و قیامش‌ را عمل‌ به‌ سیرة‌ جد و پدرش‌ حضرت‌ علی‌(ع) معرفی‌ می‌کند: «و اسیربسیرة‌ جدی‌ و ابی‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌» این‌ بیان‌ آشکار است‌ که‌ حرکت‌ حضرت‌ مبنایی‌جز پیروی‌ از رهبر بزرگ‌ اسلام‌ و عمل‌ به‌ دستور شرعی‌، چیز دیگری‌ نبوده‌ است‌ و چنین‌شد که‌ عاشورا به‌ صورت‌ یک‌ الگو و یک‌ سمبل‌ در طول‌ تاریخ‌ به‌ ثبت‌ رسید؛ چنانکه‌ درتاریخ‌، قیامها و نهضتهای‌ آزادی‌ بخش‌ زیادی‌ وجود دارد که‌ با الهام‌ از حرکت‌ عاشوراشکل‌ گرفته‌ است‌. مهمترین‌ و آشکارترین‌ نمونة‌ آن‌، انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ و همچنین‌هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس‌ علیه‌ رژیم‌ بعث‌ عراق‌ بود؛ چنانکه‌ امام‌ راحل‌؛ در این‌ باره‌فرمودند:
«حضرت‌ سید الشهدا از کار خودش‌ به‌ ما تعلیم‌ کرد که‌ در میدان‌، وضع‌ باید چه‌ جورباشد و در خارج‌ میدان‌، وضع‌ چه‌ جور باشد و باید آنهایی‌ که‌ اهل‌ مبارزة‌ مسلحانه‌ هستند،چه‌ جور مبارزه‌ کنند، و باید آنهایی‌ که‌ در پشت‌ جبهه‌ هستند، چطور تبلیغ‌ کنند. کیفیت‌مبارزه‌ را، کیفیت‌ اینکه‌ مبارزین‌ یک‌ جمعیت‌ کم‌ با جمعیت‌ زیاد باید چطور باشد، کیفیت‌اینکه‌ قیام‌ در مقابل‌ یک‌ حکومت‌ قلدری‌ که‌ همه‌ جا را در دست‌ دارد با یک‌ عده‌ معدودباید چطور باشد، اینها چیزهایی‌ است‌ که‌ حضرت‌ سید الشهدا به‌ ملت‌ ما آموخته‌ است‌».
ما نیز هنگام‌ زیارت‌ از خدا می‌خواهیم‌ که‌ حیات‌ و ممات‌ ما را چون‌ زندگی‌ و مرگ‌محمد و آل‌ محمد قرار دهد: «اللهّم‌ اجعل‌ محیای‌ محیا محمّد و آل‌ محمّد و مماتی‌ ممات‌محمّد و آل‌ محمّد».
مهاتما گاندی‌ رهبر مبارزات‌ استقلال‌ طلبانه‌ هند می‌گوید: «من‌ زندگی‌ امام‌حسین‌(ع) آن‌ شهید بزرگ‌ اسلام‌ را به‌ دقت‌ خوانده‌ام‌ و توجه‌ کافی‌ به‌ صفحات‌ کربلانموده‌ام‌ و بر من‌ روشن‌ شده‌ است‌ که‌ اگر هندوستان‌ بخواهد یک‌ کشور پیروز گردد،بایستی‌ از سرمشق‌ امام‌ حسین‌(ع) پیروی‌ کند».
ابزار پیام‌ رسان‌
یک‌ پیام‌ اگر بخواهد به‌ مردم‌ برسد، احتیاج‌ به‌ ابزار دارد. استاد شهید مطهری‌ دررابطه‌ با شرایط‌ ابزار پیام‌ رسانی‌ می‌گوید:
«اولین‌ شرط‌ رساندن‌ یک‌ پیام‌ الهی‌ این‌ است‌ که‌ از هر گونه‌ وسیله‌ای‌ نمی‌توان‌استفاده‌ کرد؛ یعنی‌ برای‌ اینکه‌ یک‌ پیام‌ الهی‌، رسانده‌ شود و برای‌ اینکه‌ هدف‌ مقدس‌است‌، نباید انسان‌ این‌ جور خیال‌ کند که‌ از هر وسیله‌ که‌ شد برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌باید استفاده‌ کنیم‌؛ می‌خواهد این‌ وسیله‌ مشروع‌ باشد و یا نامشروع‌. می‌گویند: «الغایات‌تبرر المبادی‌؛ یعنی‌ نتیجه‌ها مقدمات‌ را تجویز می‌کنند».
از ابزارهای‌ پیام‌ رسانی‌، «بیان‌ و قلم‌» به‌ عنوان‌ مهمترین‌ ابزار در قرآن‌ آورده‌ شده‌است‌: (ن‌ و القلم‌ و ما یسطرون‌). (الرحمن‌ * علّم‌ القرآن‌ * خلق‌ الانسان‌ * علّمه‌البیان‌).
چنانکه‌ مشاهده‌ شد، خداوند در سوره‌ «الرحمان‌»، آموزش‌ بیان‌ را برای‌ انسان‌ پس‌از آموزش‌ قرآن‌ و آفرینش‌ انسان‌، از مظاهر رحمت‌ خود در حق‌ انسان‌ ذکر می‌کند.همچنین‌، یک‌ سوره‌ از قران‌ را به‌ نام‌ «قلم‌» نامید و به‌ قلم‌ و آنچه‌ می‌نویسد، قسم‌ یادکرده‌ است‌.
علامه‌ محمد جواد مغنیه‌، در این‌ رابطه‌ می‌گوید: «مراد از بیان‌، هر چیزی‌ است‌ که‌مقصود آدمی‌ را برساند، از لفظ‌، خط‌، نقاشی‌، اشاره‌ و هر وسیله‌ دیگر و مراد از قلم‌، نیز قلم‌مخصوص‌ نیست‌ و در قلم‌، کنایه‌ از ابزار نوشتن‌ است‌ چه‌ آن‌ ابزاری‌ که‌ تاکنون‌ شناخته‌شده‌ است‌ و چه‌ آن‌ ابزار که‌ در آیندة‌ دور یا نزدیک‌ در دسترس‌ بشر قرار خواهد گرفت‌».
با پیشرفت‌ تمدن‌ بشری‌، وسایل‌ تبلیغاتی‌ نیز همپای‌ تکنولوژیهای‌ دیگر در حال‌پیشروی‌ است‌. روزنامه‌، انواع‌ نشریات‌، رادیو، تلویزیون‌، ماهواره‌، اینترنت‌ و...از وسایل‌مدرنی‌ است‌ که‌ دنیای‌ استکبار از آنها برای‌ تبلیغات‌ بر ضد اسلام‌ استفاده‌ می‌کند. بر ملت‌مسلمان‌ لازم‌ است‌ که‌ از وسایل‌ پیشرفته‌ که‌ جوابگوی‌ دنیای‌ امروز باشد، استفاده‌ نماید؛چنانکه‌ قرآن‌ می‌فرماید: (واعدّوا لهم‌ ما استطعتم‌ من‌ قوّة‌).
بیان‌، مهمترین‌ وسیلة‌ تبلیغی‌ اسلام‌
شهید مطهری‌ می‌گوید: «یکی‌ از چیزهایی‌ که‌ قرآن‌ مجید راجع‌ به‌ سبک‌ و روش‌تبلیغ‌ روی‌ آن‌ تکیه‌ کرده‌ است‌، کلمة‌ «البلاغ‌ المبین‌» است‌؛ یعنی‌ ابلاغ‌ و تبلیغ‌ واضح‌،روشن‌ و آشکارا. مقصود از این‌ واژه‌ روشن‌ و آشکارا چیست‌؟ مقصود مطلوب‌ بودن‌،سادگی‌، بی‌پیرایگی‌ پیام‌ است‌، به‌ طوری‌ که‌ طرف‌ در کمال‌ سهولت‌ و سادگی‌ آن‌ را فهم‌ ودرک‌ نماید...البته‌ احتمالات‌ دیگری‌ هم‌ هست‌. یکی‌ از این‌ احتمالات‌ در معنی‌ کلمه‌«مبین‌»، بی‌پرده‌ سخن‌ گفتن‌ است‌، یعنی‌ پیامبران‌ نه‌ فقط‌ مغلق‌ و پیچیده‌ سخن‌نمی‌گفتند، اگر احساس‌ می‌کردند مطلبی‌ را باید گفت‌، در نهایت‌ صراحت‌ و روشنی‌ به‌مردم‌ می‌گفتند: «اتعبدون‌ ما تنحتون‌؛ آیا تراشیده‌های‌ خودتان‌ را دارید عبادت‌می‌کنید؟».
استاد مطهری‌ می‌گویند: «حال‌ برای‌ اینکه‌ بدانید از همان‌ وسایلی‌ که‌ در آن‌ زمان‌بوده‌ است‌ چه‌ استفاده‌هایی‌ شده‌ است‌ و همان‌ وسایل‌ چه‌ نقش‌ فوق‌العاده‌ موثری‌ دررساندن‌ پیام‌ اسلام‌ داشته‌اند...قرآن‌ دارای‌ دو خصوصیت‌ است‌: یکی‌ خصوصیت‌ محتوای‌مطالب‌ که‌ از آن‌ تعبیر به‌ حقانیت‌ می‌کند و دیگری‌ زیبایی‌ قرآن‌، نیمی‌ از موفقیت‌ خودش‌را از این‌ راه‌ دارد که‌ از مقولة‌ زیبایی‌ و هنر است‌ قرآن‌، فصاحتی‌ دارد فوق‌ حد بشر...اصلاًراجع‌ به‌ تأثیر آیات‌ قرآن‌ در خود قرآن‌، چقدر بحث‌ شده‌است‌».
«اللّه‌ انزل‌ احسن‌ الحدیث‌»
«موفقیت‌ امیرالمؤمنین‌ میان‌ مردم‌، مرهون‌ فصاحت‌ اوست‌،... مردی‌ است‌ به‌ نام‌همام‌، از امیرالمؤمنین‌(ع) درخواست‌ می‌کند که‌ سیمای‌ پرهیزگاران‌ را برای‌ من‌ توضیح‌بده‌، رسم‌ کن‌. اول‌ حضرت‌ امتناع‌ کردند، در سه‌ جمله‌ گفتند، گفت‌: کافی‌ نیست‌، من‌می‌خواهم‌ شما سیمای‌ پرهیزگاران‌ را کامل‌ برای‌ من‌ بیان‌ کنید. علی‌(ع) فی‌ المجلس‌شروع‌ کردند سیمای‌ متقیان‌ را بیان‌ کردن‌...این‌ مرد همینطور که‌ می‌شنید، التهابش‌بیشتر می‌شد، یک‌ مرتبه‌ فریاد کشید و مُرد. اصلاً قالب‌ تهی‌ کرد. امیرالمؤمنین‌ فرمود:«هکذا تصنع‌ المواعظ‌ البالغة‌ باهلها»؛ سخن‌ اگر رسا، و دل‌ اگر قابل‌ باشد، چنین‌می‌کند».
«خود اباعبدالله‌(ع) در همان‌ گرما گرم‌ کارها از هر وسیله‌ای‌ که‌ ممکن‌ بود برای‌ابلاغ‌ پیام‌ خودش‌ و برای‌ رساندن‌ پیام‌ اسلام‌ استفاده‌ می‌کردند. خطابه‌های‌ اباعبداللّ''''ه‌ ازمکه‌ تا کربلا و از ابتدای‌ ورود به‌ کربلا تا شهادت‌، خطبه‌های‌ فوق‌العاده‌ پر موج‌ و مهیج‌ واحساسی‌ و فوق‌ العاده‌ زیبا و فصیح‌ و بلیغ‌ بوده‌ است‌. تنها کسی‌ که‌ خطبه‌های‌ او توانسته‌است‌ با خطبه‌های‌ امیرالمؤمنین‌(ع) رقابت‌ کند، امام‌ حسین‌(ع) است‌».
تاکتیکهای‌ ویژه‌ تبلیغی‌ در نهضت‌ عاشورا
الف‌ ـ آغاز جهاد با مهاجرت‌
چون‌ یزید از ولید خواست‌ که‌ از امام‌(ع) بیعت‌ بگیرد، امام‌ حسین‌(ع) پس‌ از سه‌روز از شنیدن‌ این‌ درخواست‌، مدینه‌ را به‌ مقصد مکه‌ ترک‌ نمودند. اگر امام‌ در مدینه‌می‌ماند و با بیعت‌، مخالفت‌ می‌کرد، همانجا شهید می‌شد و صدایش‌ هم‌ به‌ عالم‌ اسلام‌نمی‌رسید. بنابراین‌، این‌ مهاجرت‌ به‌ سوی‌ مکه‌ علاوه‌ بر اینکه‌ اعلام‌ مخالفت‌ با یزید بود،یک‌ نوع‌ تاکتیک‌ تبلغی‌ بود. برای‌ اینکه‌ صدایش‌ به‌ مردم‌ برسد که‌ امام‌ حسین‌(ع) بیعت‌نکرده‌ است‌.
از طرفی‌ حرکت‌ امام‌ حسین‌ از مکه‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ در روز هشتم‌ ذیحجه‌ (روزترویه‌)، روزی‌ که‌ همه‌ می‌خواهند به‌ منی‌ و عرفات‌ بروند و اعمال‌ حج‌ را انجام‌ دهند، این‌حرکت‌ امام‌، یک‌ تاکتیک‌ تبلیغی‌ دیگری‌ بود.
ب‌ ـ همراه‌ بردن‌ اهل‌ بیت‌
به‌ همراه‌ بردن‌ اهل‌ بیت‌ امام‌، تاکتیک‌ تبلیغی‌ دیگری‌ داشت‌. علاوه‌ بر اینکه‌مصلحت‌ الهی‌ در نظر امام‌ بود، نقش‌ تبلیغی‌ داشت‌. در حقیقت‌، اهل‌ بیت‌ امام‌(ع)مبلغانی‌ بودند که‌ بعد از واقعه‌ عاشورا پیام‌ شهدای‌ کربلا را تا قلب‌ حکومت‌ دشمن‌ یعنی‌شام‌ به‌ همراه‌ بردند. سخنان‌ آتشین‌ زینب‌3 در مجلس‌ ابن‌ زیاد آنچنان‌ کوبنده‌ وافشاگرانه‌ بود که‌ مردم‌ را به‌ گریه‌ آورد و کاخهای‌ خفاشان‌ را در معرض‌ سقوط‌ قرار داد. مقام‌شامخ‌ زینب‌3 در تبلیغ‌ او تجلی‌ یافت‌، اما زینب‌ چه‌ گفت‌؟
شیخ‌ مفید و شیخ‌ طوسی‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ شخصی‌ گفت‌ من‌ در ماه‌ محرم‌ سال‌61 وارد کوفه‌ گشتم‌ و آن‌ هنگامی‌ بود که‌ حضرت‌ علی‌ بن‌ الحسین‌(ع) را با زنان‌ اهل‌ بیت‌به‌ کوفه‌ وارد می‌کردند و لشکر ابن‌ زیاد بر ایشان‌ احاطه‌ کرده‌ و مردم‌ کوفه‌ از منازل‌ خودجهت‌ تماشا بیرون‌ آمده‌ بودند...
در آن‌ وقت‌ که‌ زینب‌3 آغاز خطبه‌ کرد، به‌ خدا قسم‌ من‌ زنی‌ با حیا و باشرم‌،فصیح‌تر و ناطق‌تر از جناب‌ زینب‌ دختر علی‌(ع) ندیدم‌. گویا از زبان‌ پدر سخن‌ می‌گوید وکلمات‌ امیرالمومنین‌(ع) از زبان‌ او فرو می‌ریزد، در میان‌ آن‌ ازدحام‌ و اجتماع‌ که‌ از هر سوصدایی‌ بلند بود، به‌ جانب‌ مردم‌ اشارتی‌ کرد که‌ خاموش‌ باشید. در زمان‌ نفسها به‌ سینه‌برگشت‌ و صدای‌ جرسها ساکت‌ شد. آنگاه‌ شروع‌ به‌ خطبه‌ کرد و بعد از سپاس‌ یزدان‌ پاک‌ ودرود بر خواجة‌ لولاک‌ فرمود:
«ای‌ اهل‌ کوفه‌! ای‌ اهل‌ خدیعه‌ و خذلان‌! آیا بر ما می‌گریید و ناله‌ سر می‌دهید؟!هرگز باز نایستد اشک‌ چشم‌ شما و ساکن‌ نگردد نالة‌ شما...سوگند به‌ خدا که‌ شما به‌گریستن‌ سزاوارید. پس‌ بسیار بگریید و کم‌ بخندید؛ چه‌ آنکه‌ ساحت‌ خود را به‌ عیب‌ و عارابدی‌ آلایش‌ دادید که‌ لوث‌ آن‌ به‌ هیچ‌ آبی‌ هرگز شسته‌ نگردد و چگونه‌ توانید شست‌ و باچه‌ تلافی‌ خواهید کرد کشتن‌ جگر گوشة‌ خاتم‌ پیغمبران‌ و سید جوانان‌ اهل‌ بهشت‌...وای‌بر شما! آیا می‌دانید که‌ چه‌ جگری‌ از رسول‌ خدا(ص) شکافتید و چه‌ خونی‌ از او ریختید و چه‌پردگیان عصمت‌ او را از پرده‌ بیرون‌ افکندید، امری‌ فضیح‌ و داهة‌ عجیب‌ بجا آوردید که‌نزدیک‌ است‌ آسمانها از آن‌ بشکافد و زمین‌ پاره‌ شود و کوهها پاره‌ گردد و این‌ کار قبیح‌ وناستودة‌ شما زمین‌ و آسمان‌ را فرا گرفت‌. آیا تعجب‌ کردید که‌ از آثار این‌ کارها از آسمان‌خون‌ بارید؟ آنچه‌ در آخرت‌ بر شما ظاهر خواهد گردید از آثار آن‌ عظیم‌تر و رسواتر خواهدبود، پس‌ بدین‌ مهلت‌ که‌ یافتید خوشدل‌ و مغرور نباشید، چه‌ خداوند به‌ مکافات‌ عجله‌نکند...».
راوی‌ گفت‌: پس‌ از آن‌، مخدره‌ ساکت‌ گردید و من‌ نگریستم‌ که‌ مردم‌ کوفه‌ ازاستماع‌ این‌ کلمات‌ در حیرت‌ شده‌ بودند و می‌گریستند و دستها به‌ دندان‌ می‌گزیدند...
سید بن‌ طاووس‌ بعد از نقل‌ آن‌ خطبه‌ فرموده‌ که‌ مردم‌ صداها به‌ صیحه‌ و نوحه‌ بلندکردند و زنان‌ گیسوها پریشان‌ نمودند و خاک‌ بر سر می‌ریختند و چهره‌ها بخراشیدند وتپانچه‌ها بر صورت‌ زدند و ندبه‌ بویل‌ و ثبور آغاز کردند و مردان‌، ریشهای‌ خود را همی‌کندند و چندان‌ بگریستند که‌ هیچگاه‌ دیده‌ نشد که‌ زنان‌ و مردان‌ چنین‌ گریه‌ کرده‌ باشند.
پس‌ حضرت‌ سید سجاد(ع) اشاره‌ فرمود مردم‌ را که‌ خاموش‌ شوید و شروع‌ فرمودبه‌ خطبه‌ خواندن‌. پس‌ ستایش‌ کرد خداوند یکتا را و درود فرستاد محمد مصطفی‌(ص) را.پس‌ از آن‌ فرمود:
«ایها الناس‌! هر که‌ مرا می‌شناسد، می‌شناسد و هر که‌ نشناسد، بداند که‌ منم‌ علی‌بن‌ الحسین‌ بن‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌:. منم‌ پسر آن‌ کس‌ که‌ او را در کنار فرات‌ ذبح‌ کردندبی‌آنکه‌ از او خونی‌ طلب‌ داشته‌ باشند. منم‌ پسر آن‌ کس‌ که‌ هتک‌ حرمت‌ او نمودند ومالش‌ را به‌ غارت‌ بردند و عیالش‌ را اسیر کردند...ای‌ مردم‌! سوگند می‌دهم‌ شما را به‌ خدا،آیا فراموش‌ کردید شما که‌ نامه‌ها به‌ پدر من‌ نوشتید (اما) چون‌ مسئلت‌ شما را اجابت‌ کرد،از در خدیعت‌ بیرون‌ شدید. آیا یاد نمی‌آورید که‌ با پدرم‌ عهد و پیمان‌ بستید و دست‌ بیعت‌فرا دادید، آنگاه‌ او را کشتید...چه‌ زشت‌ رأیی‌ که‌ برای‌ خود پسندیدید. با کدام‌ چشم‌ به‌سوی‌ رسول‌ خدا(ص) نظر خواهید کرد گاهی‌ که‌ بفرماید شماها را که‌ کشتید عترت‌ مرا وهتک‌ کردید حرمت‌ مرا و نیستید شما از امت‌ من‌».
نهضت‌ حسینی‌ که‌ برای‌ احیای‌ دین‌ در تمام‌ مظاهر و جلوه‌های‌ آن‌ بود،امامان‌شیعه‌: یکایک‌ رسالت‌ احیای‌ دین‌ را بر عهده‌ داشتند. هر یک‌ از مظاهر اسلام‌را که‌ در دوره‌ای‌ از زمان‌ از بین‌ می‌رفت‌ و یا تحریف‌ می‌شد، در چهرة‌ واقعی‌ آن‌ احیامی‌کردند؛ چنانکه‌ امام‌ زمان‌(عج‌) نیز روزی‌ خواهد آمد و شریعت‌ جدش‌ را زنده‌ خواهدکرد؛ همان‌ طور که‌ در دعاها می‌خوانیم‌: «واحی‌ به‌ ما امته‌ الظالمون‌ من‌ معالم‌ دینک‌»،
تلاش‌ معصومین‌: و پیروان‌شان‌ نسبت‌ به‌ برنامه‌های‌ احیاگرایانه‌ نسبت‌ به‌اصل‌ جریان‌ عاشورا و ارزشهای‌ آن‌، وظیفه‌ای‌ است‌ بر ما که‌ اکنون‌ ما تداوم‌ دهندگان‌ راه‌آنهاییم‌.
از محورهای‌ احیاگری‌ نسبت‌ به‌ عاشورا، مراسم‌ روضه‌، زیارت‌، دعا و گریه‌ برای‌سیدالشهداء و عاشوراییان‌ است‌. تأکید فراوان‌ بر زیارت‌ عاشورا و مراسمی‌ از آن‌ قبیل‌، هریک‌ سهم‌ عمده‌ داشته‌ است‌ تا حادثه‌ عاشورا برای‌ همیشه‌ زنده‌ بماند. در حدیثی‌ ازامام‌صادق‌(ع) آمده‌ است‌:
«ما من‌ احد قال‌ فی‌ الحسین‌ شعرا فبکی‌ و أبکی‌ به‌ الاّ وجب‌ اللّه‌ له‌ الجنّة‌ و غفرله‌».
«هیچ‌ کس‌ نیست‌ که‌ برای‌ حسین‌ بن‌ علی‌(ع) شعری‌ بگوید و بگرید و بگریاند،مگر آنکه‌ خداوند، بهشت‌ را بر او واجب‌ سازد و او را بیامرزد».
این‌ همه‌ ستایش‌ برای‌ گریه‌، نوحه‌، مراسم‌ عزاداری‌، برای‌ آثار احیاگرانه‌ آن‌ است‌.
امام‌ خمینی‌؛ می‌فرماید:«با این‌ هیاهو، با این‌ گریه‌، با این‌ نوحه‌ خوانی‌، با این‌شعر خوانی‌، ما می‌خواهیم‌ این‌ مکتب‌ را حفظ‌ کنیم‌، چنانچه‌ تا حالا هم‌ حفظ‌ شده‌ است‌».
خلاصة‌ مقاله‌
مفهوم‌ تبلیغ‌: تبلیغ‌، واژه‌ عربی‌ است‌ که‌ معادل‌ انگلیسی‌ آن‌ «پروپاگاندا»می‌باشد. اما باید توجه‌ داشت‌ که‌ مفهوم‌ این‌ واژه‌ در فرهنگ‌ امروز غرب‌ و در فرهنگ‌اسلامی‌ کاملاً متفاوت‌ است‌. تبلیغ‌ در عرف‌ امروز غرب‌ عبارت‌ است‌ از راست‌ و دروغ‌ جورکردن‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ هدفهای‌ شیطانی‌، برای‌ اغفال‌ مردم‌. اما در فرهنگ‌ اسلامی‌، این‌واژه‌ از قداست‌ خاصی‌ برخوردار است‌ و در مواردی‌ به‌ کار می‌رود که‌ هدف‌ رساندن‌ یک‌پیام‌ مقدس‌ است‌.
عناصر تبلیغ‌:
تبلیغ‌ دارای‌ چهار عنصر است‌ که‌ عبارتند از:
1. پیام‌.
2. پیام‌ رسان‌.
3. ابزارهای‌ پیام‌ رسانی‌.
4. شیوه‌های‌ پیام‌ رسانی‌.
هر یک‌ از این‌ عناصر، باید دارای‌ خصوصیاتی‌ باشد تا پیام‌ به‌ نحو احسن‌ به‌ مردم‌منتقل‌ شود و مردم‌ را جذب‌ کند.
شرایط‌ موفقیت‌ یک‌ پیام‌:
1. حق‌ بودن‌.
2. منطقی‌ بودن‌ پیام‌.
3. انگیزانندگی‌ پیام‌.
4. هماهنگی‌ با نیازهای‌ زندگی‌.
بایسته‌های‌ پیام‌ رسان‌:
1. اعتقاد مبلغ‌
2. بصیرت‌
3. اخلاص‌
4. صفای‌ باطن‌
5. دلسوز بودن‌ نسبت‌ به‌ مردم‌
6. شجاعت‌
(ع). صبر،...
ابزارهای‌ پیام‌ رسانی‌: یک‌ پیام‌ برای‌ اینکه‌ به‌ مردم‌ برسد، نیاز به‌ وسیله‌ و ابزاردارد. اما برای‌ رساندن‌ پیامهای‌ دینی‌ از هر وسیله‌ و ابزاری‌ نمی‌توان‌ استفاده‌ کرد. اگر پیام‌و هدف‌ مقدس‌ است‌، ابزار نیز باید متناسب‌ با آن‌ باشد. از مهمترین‌ ابزار پیام‌ رسانی‌ که‌ درقرآن‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ «قلم‌ و بیان‌» است‌.
فصاحت‌ و زیبایی‌ محتوای‌ قرآن‌، یکی‌ از مهمترین‌ عوامل‌ پیشرفت‌ آن‌ می‌باشد.یکی‌ از عوامل‌ موفقیت‌ امیرالمؤمنین‌(ع) فصاحت‌ و زیبایی‌ سخنان‌ آن‌ حضرت‌ می‌باشد.
سخنان‌ ابا عبداللّه‌ الحسین‌ از ابتدای‌ حرکت‌ از مدینه‌ به‌ سوی‌ مکه‌، از مکه‌ به‌سوی‌ کوفه‌، علاوه‌ بر آنکه‌ بیانگر مظلومیت‌ آن‌ حضرت‌ است‌، منشوری‌ از مکتب‌ اسلام‌ راارائه‌ می‌دهد، آنچنان‌ بلیغ‌ و فصیح‌ است‌ که‌ تنها کسی‌ است‌ که‌ توانسته‌ سخنان‌ او باسخنان‌ امیرالمؤمنین‌(ع) برابری‌ نماید.
بعد از واقعة‌ عاشورا نقش‌ اهل‌ بیت‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ عنوان‌ مبلغین‌ نهضت‌ کربلانمایان‌ می‌شود. خطبه‌های‌ امام‌ سجاد(ع) و حضرت‌ زینب‌3، آن‌ چنان‌ بلیغ‌ و رسا بود که‌موجب‌ رسوایی‌ و افشای‌ جنایات‌ بنی‌امیه‌ گردید.
السلام‌ علیک‌ یا اباعبداللّه‌ و علی‌ الارواح‌ التی‌ حلت‌ بفنائک‌،
علیک‌ منی‌ سلام‌ اللّه‌ ابدا ما بقیت‌ و بقی‌ الیل‌ و النهار،
السلام‌ علی‌ الحسین‌
و علی‌ علی‌ بن‌ الحسین‌
و علی‌ اولاد الحسین‌
و علی‌ اصحاب‌ الحسین‌.
منابع‌ و مآخذ:
1 ـ قرآن‌ کریم‌.
2 ـ نهج‌البلاغه‌، فیض‌ الاسلام‌.
3 ـ صحیفة‌ سجادیه‌.
4 ـ مفاتیح‌ الجنان‌، شیخ‌ عباس‌ قمی‌.
5 ـ بحارالانوار،علامه‌ مجلسی‌.
6 ـ وسایل‌ الشیعه‌، شیخ‌ حرّ عاملی‌.
7 ـ منتهی‌ الا´مال‌، ج‌ 1، حاج‌ شیخ‌ عباس‌ قمی‌.
8 ـ حماسه‌ حسینی‌، مرتضی‌ مطهری‌.
9 ـ موسوعة‌ کلمات‌ الامام‌ الحسین‌.
10 ـ فتح‌ خون‌، مرتضی‌ آوینی‌.
11 ـ پیامهای‌ عاشورا، جواد محدثی‌.
12 ـ لغت‌نامه‌، علی‌ اکبر دهخدا.
13 ـ المفردات‌ فی‌ غریب‌ القرآن‌، راغب‌ اصفهانی‌.
14 ـ التحقیق‌ فی‌ کلمات‌ القرآن‌، حسن‌ مصطفوی‌.
15 ـ صحیفه‌ نور، جمع‌ آوری‌ سخنان‌ امام‌ خمینی‌(ره‌).
16 ـ تفسیرالمیزان‌، علامه‌ طباطبایی‌.
17 ـ التفسیر الکاشف‌، محمد جواد مغنیه‌

زنان در نهضت سیدالشهدا(ع)

زنان در نهضت سیدالشهدا(ع)
بدون شک، از حماسی‏ترین و ماندنی‏ترین نقشهایی که در قیام جاودانه حضرت سیدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنه‏هایی بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در این عرصه آفریدند. پیشتر نیز یک بار در این باره نوشته‏ایم. و اینک آنچه به مناسبت ایام بزرگداشت نهضت خونین کربلا و تحکیم پیوند با این حرکت سرنوشت‏ساز، در پیش روی دارید نگاهی دوباره به نقش‏آفرینی آن بانوان بزرگ دارد.
تنها پناه مسلم(ع) در کوفه
در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانی، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایی ناگهانی مسلم بن‏عقیل(ع) در شهری که ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز می‏کنیم. با ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام(ع)، بسیاری از مردم شهر با او بیعت کردند که برخی رقم را تا چهل هزار ذکر کرده‏اند.(1) اما آمدن ابن‏زیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به کوفه به عنوان والی، مسیر جریانات را به کلی عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیعها و دسیسه‏های او باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابن‏زیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا می‏داد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابن‏زیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابن‏زیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت می‏دهد، در میان مردان بی‏وفایی که ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها می‏گذارند و از یاد می‏برند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در خانه پناه می‏دهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
«طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بن‏قیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است.
نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بن‏قیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگی می‏کند از یاران ابن‏زیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمی‏کند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه می‏پذیرد و مخفی می‏کند. هنگامی هم که پسرش بلال خیانت می‏کند و محل اختفای مسلم(ع) را به مأمورین نشان می‏دهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمی‏خیزد. وقتی مأمورین را می‏بیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر می‏کند و هنگامی که او را تشنه می‏بیند به او آب می‏رساند و سیرابش می‏کند.(2)
آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای شرکت در واقعه جانسوز کربلا می‏رسیم. در این مرحله است که زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه می‏آفرینند. زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگی‏شان، خود و خانواده خود را از این معرکه خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع)
می‏خوانند که خود نیز می‏مانند تا شاید تسلی‏بخش خاندان مصیبت‏دیده امام(ع) باشند.
هنگامی که امام حسین(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات من به اسیری می‏روند. پس از این صحبتهای امام(ع) بود که علی بن‏مظهر(ع) یکی از اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام گریست وگفت: ای علی! در باره من انصاف نداری. تو خود می‏خواهی داخل بهشت شوی و من بروم. علی به خدمت امام(ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر نیست که من او را به مأمن امنی برسانم. هنوز امام(ع) جوابی نگفته بودند که صدای آن زن بلند شد که: یا بن‏الزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتک و اخواتک؟(3) ای فرزند زهرا(س)، آیا ما قابلیت این را که به دخترانت و خواهران خدمت کنیم را نداریم؟
این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی که خودشان می‏خواهند، بمانند و در غم خاندانشان شریک باشند.
«قمر»، خورشیدی که درخشید
از زنان دیگری که در این راستا می‏توان از آنان نام برد، همسر عبداللّه‏ بن‏عمیر کلبی و همسر زبیر هستند.
هنگامی که عبداللّه‏ بن‏عمیر کلبی تصمیم خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبی کردی. خدا ترا هدایت کند، مرا هم همراه خویش ببر.(4) و آنگاه هر دو از کوفه به سوی کربلا رهسپار شدند.
فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
در روز عاشورا، وقتی شمر بن‏ذی‏الجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله کرد عبداللّه‏ به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پیاده را کشت. ولی در همین هنگام فردی از لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و دیگری پایش را. قمر همسر او که از دور صحنه را تماشا می‏کرد عمود خیمه را کنده و همین طور که این جملات را به عبداللّه‏ می‏گفت به لشگر دشمن حمله کرد:
فداک ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریة محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاک پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه‏ به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت: رهایت نمی‏کنم تا من نیز کشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزیتم من اهل‏بیت خیرا؛ ارجعی رحمک اللّه‏ الی النساء فاجلسنی معهن» خداوند به شما جزای خیر بدهد. خداوند تو را رحمت کند به سوی زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه‏ را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالی‏که خونها راازچهره‏اش پاک‏می‏کردگفت:
«هنیئا لک الجنة. اسئل اللّه‏ الذی رزقک الجنة ان یصحبنی معک» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند می‏خواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه بود که آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت رسید و در بهشت به او پیوست.
مادر بی‏آنکه به عاطفه مادری‏اش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابن‏بنت رسول‏اللّه‏»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
مادرم مرا فرستاده است
نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بن‏عوسجه می‏باشد. مسلم، از بهترین شیعیان کوفه بود و نقش فعّالی در تهییج اهل کوفه برای یاری امام(ع) و مسلم بن‏عقیل(ع) ایفا نمود. با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان امام(ع) به کوفه، با وجود مأمورین فراوانی که ابن‏زیاد برای کنترل راههای کوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فورا از کوفه خارج شده و به سوی آن حضرت می‏شتابد. همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان می‏پیوندد.
این بانوی بزرگوار، پس از آنکه ناظر شهادت دردناک همسرش می‏شود شهادت یک عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز می‏داند و چون خود نمی‏تواند جان نثار ولی خدا کند فرزندش را به مسلخ عشق می‏فرستد. او می‏داند که برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است. او می‏داند که در این راه هر چه بیشتر از علقه‏های خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف می‏کند و می‏گوید:
«یا بنیّ! اختر نصرة ابن‏بنت النبی(ص) علی سلامة نفسک و ان اخترت سلامتک لن ارضی عنک». فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد می‏گیرد آن حضرت می‏فرمایند: اگر به جنگ با
دشمن روی و کشته شوی مادرت در بیابانها تنها و غریب می‏ماند.
خلف پاسخ می‏دهد که: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه می‏فرمایند. حماسه این مادر در همین جا تمام نمی‏شود بلکه برای آنکه مبادا سختی جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او که رو به میدان حرکت می‏کند فریاد می‏زند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای کوثر که به زودی خواهی نوشید. خلف، پس از کشتن چندین تن به شهادت می‏رسد. دشمن، سر او را جدا کرده و به سوی مادر پرتاب می‏کند و مادر با روحی بزرگ که پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده می‏کند و می‏گوید: چه نیکو عمل کردی ای مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!
شریک رنج اهل‏بیت(ع)
یکی از زنان دیگری که در قیام امام حسین(ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او می‏شتابد تا شریک رنج اهل‏بیت حضرت باشد، کبشه است. کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین(ع) در بصره بود که مأموریت داشت تا پیام آن حضرت را به 7 تن از بزرگان شیعه در بصره برساند. ولی ابن‏زیاد به نحوی او را پیدا می‏کند و کشته و به دار می‏آویزد. مادر سلیمان، علی‏رغم داغ تازه‏ای که بر دلش دارد خود را به کربلا می‏رساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت می‏گردد.(5)
مادرم، آیا راضی شدی؟
کربلا، تجلی‏گاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است. آنها که با امام آمده‏اند و با امام مانده‏اند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسم‏اند. آن که می‏تواند جان ببخشد می‏ماند که جانش را به معامله بگذارد. آن که فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ می‏آید که تنها همراه اهل خیمه‏ها بر مصیبتها گریه کند و همدردشان باشد.
وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر وهب بن‏حباب رو به او کرد و گفت:
«قم یا بنیّ و انصر ابن‏بنت رسول‏اللّه‏»، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن.
جواب فرزند چنین مادری واضح است که چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه کوتاهی نمی‏نمایم. آن گاه به سوی میدان به راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟ و مادر بی‏آنکه به عاطفه مادری‏اش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابن‏بنت رسول‏اللّه‏»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بن‏جناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام می‏کند.
همسر وهب که سخت به او علاقه‏مند بود تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنکه مبادا کلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابن‏بنت رسول‏اللّه‏ لیکون غدا شفیعک عند ربک» فرزندم به شکوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمایت از امام، جان خود را فدا کن تا فردای قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.
فریاد مادر، آخرین علقه‏های دنیوی را از دل فرزند قطع می‏کند و او باز می‏گردد و آن قدر می‏جنگد تا دشمن دو دستش را قطع می‏کند. اینجاست که همسرش نیز نام خود را جزو حماسه‏سازان عاشورا ثبت می‏کند و عاطفه همسری خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانی می‏نماید و فریاد می‏زند:
«فداک ابی و امی قاتل دون الطیبین حرم رسول‏اللّه‏»، وهب، پدر و مادرم فدایت باد. برای حمایت از پاکان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او می‏گوید که به خیمه‏ها باز گردد ولی او پاسخ می‏دهد که باز نمی‏گردم تا در کنار تو، من هم کشته شوم. امام که صحنه را چنین می‏بینند می‏فرمایند:
«جزیتم من اهل‏بیت خیرا ارجعی الی النساء رحمک اللّه‏». خداوند، به شما پاداش نیکو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوی زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمی‏گردد و وهب کشته می‏شود. مادر وهب که شهادت فرزند را از دور نظاره‏گر است عمود خیمه را کنده و به سوی دشمن حمله می‏کند. امام بار دیگر او را نیز به پیش باقی زنان بازمی‏گردانند.
سر فرزند، به سوی دشمن
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بن‏جناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام می‏کند. وقتی پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوی مادر پرتاب می‏کند بحریه این سر بریده خون‏آلود را به سینه می‏چسباند و بی‏هیچ شکوه
و ناله و شیونی که سزاوار آن لحظه است تنها می‏گوید: آفرین بر تو پسرم! ای شادی قلبم و ای نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار به سوی سینه مردی از سپاه دشمن پرتاب می‏کند که او در دم می‏میرد. آن گاه باز از پای ننشسته عمود خیمه را می‏کند و در حالی که این رجز را می‏خواند به سوی دشمن حمله می‏برد: «انّی عَجُوز سیّدی ضعیفة»
خاوَیةٌ بالیةٌ نَحیْفة
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفة
دوُنَ بَنیِ الْفاطِمَةِ الشّریفة
من زنی، ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه با شما می‏جنگم.
بعد همین طور با رجزخوانی با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید. تا اینکه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمه‏ها را دادند.
توجه به بیتهایی که این زن هنگام مبارزه می‏خواند خود بهترین گواه عظمت او است. او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه می‏کند تا قربانی امام کند و بعد در این ابیاتی که پس از شهادت دو فرزندش می‏خواند، حتی نامی از قربانیان به زبان نمی‏آورد. بلکه با خلوصی که تنها می‏تواند نتیجه علقه کامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاری است. حرفی از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه دیگری از این مادران مخلص، حُسنیه از کنیزان امام حسین(ع) است که شاهد شهادت فرزندش، منسجح در کربلا است.
آشیانه عصمت
بعد از این نام و یاد کوتاهی که از زنان و مادران اصحاب امام در کربلا آوردیم به صاحبان اصلی عزا، به داغدارترین گروه که خود اهل‏بیت و خاندان بنی‏هاشم باشند می‏رسیم. خاندانی که در قربانی کردن عزیزان در راه امام نیز گوی سبقت را از دیگران ربودند. امام رضا(ع) فرمودند:
«ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین بن‏علی بن‏ابی‏طالب فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل
اکنون زینب(س) با کوله‏باری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیام‏رسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند.
معه من اهل‏بیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون». اگر برای کسی گریه می‏کنی برای حسین بن‏علی(ع) گریه کن. چرا که او را همانند گوسفندی که سر می‏برند کشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را که در زمین احدی در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است که افراد هر چه وارسته‏تر و بزرگوارترند مطمئنا علقه‏ها و علاقه‏های خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبی چون علی‏اکبر(ع) که کوه طاقت حسین(ع) را فرو می‏ریزد و حتی او را به ناله وا می‏دارد که گوید: بعد از تو خاک بر سر دنیا، صبر معمولی بر کشته شدن یک عزیز نیست. صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگین‏تر و دشوارتر. آنچه عمه‏ها و خواهران او در خیمه‏ها باید تحمل کنند یک مصیبت معمولی نیست. مصیبتی است که حسین(ع) یعنی آن صبر مجسم را از حال برده است:

• غریبان را دل از بهر تو خون است دل خویشان نمی‏دانم که چون است
• دل خویشان نمی‏دانم که چون است دل خویشان نمی‏دانم که چون است
چرا که او کسی است که امام می‏گوید: «هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) می‏گشتیم به چهره او می‏نگریستیم.»
سکینه، دختر امام حسین(ع) شاهد
شهادت همسر عقدکرده‏اش عبداللّه‏ بن‏حسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده می‏باشد. سکینه، آن کسی است که امام حسین(ع) در وصف او می‏فرمایند: «سکینة مستغرقة فی اللّه‏»
فاطمه بنت‏الحسن نیز نظاره‏گر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیماری شدید همسر خویش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شدید و گرسنگی و آزار فرزند کوچکش امام باقر(ع) می‏باشد. فاطمه بنت‏الحسن در فضیلت به گونه‏ای است که امام صادق(ع) در وصف او می‏فرمایند:
«کانت صدیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صدیقه‏ای بود که در خاندان امام حسن زنی چون او یافت نمی‏شد.
ام‏کلثوم، دختر حضرت علی و فاطمه(سلام‏اللّه‏ علیهما) زن دیگری است که ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده می‏باشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشکوه است ولی تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شکوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشی مرگبار امت، خود حماسه‏ای دیگر است که بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامی از اسماء و ام‏البنین در این میان برده نشود. آنان هر چند در کربلا حضور نداشتند، ولی حمایت باشکوه آنان از قیام امام(ع) خود عظمتی دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجرای قیام امام حسین(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه‏ و سه برادرزاده‏اش (محمد و عبداللّه‏ فرزندان مسلم بن‏عقیل و محمد فرزند ابی‏اسعد بن‏عقیل) به شهادت می‏رسند و او مقاوم و نستوه اشعاری سروده با کلام حماسی خود بیدارگر امت می‏گردد. ام‏البنین زنی است که شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت علی(ع) زمانی که قصد ازدواج با شیرزنی دارند تا بتواند در ایفای نقش مادری خود، مردانی شجاع بپرورد، با او ازدواج می‏نمایند. خداوند به او چهار فرزند عطا می‏نماید که هنگام حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، هر چهار پسر خود را برای حمایت از آن حضرت به همراه ایشان می‏فرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام(ع) به شهادت می‏رسند و در یک بعدازظهر، ام‏البنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید می‏گردد. در عظمت ولایت‏مداری او همین بس که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او می‏دهند بدن تأخیر می‏پرسد: برایم بگویید که امام و مولایم حسین چگونه است و وقتی که از شهادت امام حسین(ع) باخبر می‏گردد ضجّه می‏زند که:
اولادی و من تحت الخضراء کلّهم فداء لابی عبداللّه‏ الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهایت در وصف زینب کبرا هر چه گفته شود ناچیز است. او که کوچکترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد می‏باشد. شهادت هفت برادر که جانسوزترین آن، شهادت امام حسین(ع) می‏باشد و نیز شهادت پنج برادرزاده که سخت‏ترین آن، شهادت علی‏اکبر(ع) بوده فقط بخشی از مصایب عظیم وارد بر این شیرزن می‏باشد. زینب(س) که تمام زندگیش تکرار رؤیت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندی نمی‏گذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار می‏سازد. با گذر چند سال پاره‏های جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان می‏سازد و اکنون زینب(س) با کوله‏باری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیام‏رسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند. لذا، به میزانی که یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشیدمردانی چون اصحاب امام حسین(ع) و شیرزنانی چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند. بهترین تجلی‏گاه چنین امری را در جریان انقلاب اسلامی ایران یافتیم. آنجا که ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگونی طاغوت 2500 ساله را یافتند. امام خمینی در کلام منور خویش این تلاش را پاس داشته می‏فرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزی بر جهان کفر در جنگ تحمیلی هشت ساله فرمودند: به تمامی خواهران و برادرانی که در محیط جنگ به زندگی دلاورانه خود ادامه می‏دهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع می‏کنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام می‏شوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار داده‏اید و با فداکاریهای مکرر، صحنه‏های شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بی‏امانتان ثبت نموده و می‏نمایید و با درس فداکاری و رشادت به مستضعفین جهان می‏آموزید که وعده خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روی ابرقدرتها را سیاه کردید درود می‏فرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.
________________________________________
1ـ برخی نیز این رقم را 18 یا 28 یا 30 هزار نفر ذکر کرده‏اند.
2ـ اعلام النساء، ص493.
3ـ انقلاب مقدس حسین(ع)، ص153.
4ـ نفس المهموم، ص132، ص898، ص599 و اعلام النساء، ص145.
5ـ اعلام النساء، ص602.
6ـ اعلام النساء، المؤمنات، ص496 و 497.
7ـ سخنان امام خمینی در دیدار با بانوان عضو مکتب الزهرا(س) و گروهی از برادران پاسدار در تاریخ 28/3/58.
8ـ سخنان امام خمینی خطاب به ملت ایران در تاریخ 2/11/59.

زنان در نهضت عاشورا

زنان در نهضت عاشورا
حادثه عاشورا از جمله حوادثى است که علاوه بر مردان, زنان نیز در آن نقش اساسى داشته اند. کسى که زمینه را براى حضور آنان در این حادثه فراهم کرد, رهبرى نهضت یعنى امام حسین(ع) بود.
از آنجا که امام معصوم, اعمال و رفتارش بر اساس حکمت است و هیچ اقدامى را بدون هدف انجام نمى دهد و سرنوشت خویش را به ((هر چه پیش آمد)) وا نمى گذارد, آوردن زنان و فرزندان از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا اقدامى کاملا حساب شده و براى نیل به هدفى والا بوده است. گرچه در ظاهر, آوردن کسانى که اهل جنگ و کارزار نیستند, در چنین قیامى, عاقلانه به نظر نمى رسید ـ چنان که برخى از رجال و سیاستمداران آن عصر این نکته را یادآورى نمودند ـ با این حال, آن حضرت نسبت به حضور آنان به همراه اصحاب و یاران خویش اصرار ورزید. حضور اهل بیت براى به ثمر رسیدن نهضت خونین عاشورا ضرورى بود و تاریخ روشن این نهضت, آن را اثبات مى کند. حکومت وقت که علاوه بر ارتکاب جنایتى بزرگ در صحراى کربلا, در صدد تحریف نهضت عاشورا بود و همواره سعى مى کرد که یزید را خلیفه پیغمبر و امام حسین و یارانش را طغیانگرانى علیه حکومت اسلامى معرفى نماید. حضور اهل بیت امام در کربلا و حرکت آنان از کربلا تا شام به عنوان اسیران جنگ, همراه با افشاگریها و بیان حقایق که در کربلا گذشت, سبب شد تا توطئه دشمن در هم بشکند و قیام الهى امام و اهداف آن حضرت در تاریخ بماند و به نسلهاى آینده منتقل گردد. گرچه نقش اهل بیت اباعبدالله الحسین(ع) بخصوص امام سجاد(ع) و زینب کبرا(س) از عصر عاشورا آغاز شد, اما تاریخ, زنانى را به ما معرفى مى کند که در روز عاشورا و حتى قبل از آن سهمى در این نهضت داشته اند. در این نوشتار کوتاه, سعى بر آن است که برخى از زنانى که در این نهضت همه جانبه, نقش داشتند, معرفى شوند تا ضمن تجلیل از مقام شامخ آنان, راه و رسم ایشان, الگویى براى زنان جامعه اسلامى ما در پیشبرد اهداف مقدس اسلام باشد.
نقش زنان قبل از شهادت امام حسین(ع)
1ـ همسر زهیر بن قین
((زهیر بن قین بجلى)) از مکه با فاصله اى به طرف کوفه در حرکت بود, اما چون از حرکت کاروان امام حسین(ع) و هدف آن حضرت نیز آگاهى داشت, سعى مى کرد که با ایشان روبه رو نشود تا مبادا ناچار شود به یاران امام بپیوندد و مجبور به جهاد و مبارزه گردد. از این رو هر گاه کاروان آن حضرت در منزلى توقف مى کرد زهیر حرکت مى کرد و هر گاه کاروان امام حسین(ع) حرکت مى کرد, او توقف مى نمود, تا آنکه در منزلى بناچار هر دو کاروان فرود آمدند.
زهیر با همسر و همراهانش مشغول خوردن غذا بود که فرستاده اى از سوى امام حسین(ع) وارد خیمه آنان شد و گفت:
((حسین بن على تو را به حضور خود دعوت کرده و مرا فرستاد تا تو را به حضور ایشان ببرم)) زهیر که همواره از چنین موقعیتى مى گریخت, سرانجام با آن روبه رو شد و با تحیر به فکر فرو رفت. در این میان همسر زهیر به نام ((دلهم دختر عمرو)) رو به همسرش کرده, اظهار داشت:
((فرزند رسول خدا(ص) تو را مى خواند و تو تامل مى کنى؟! سبحان الله! اگر به حضور او روى و سخنش را بشنوى و باز گردى چه مانعى دارد؟))
همین جمله, باعث شد تا زهیر برخیزد و به محضر فرزند رسول الله شرفیاب شود. رفتن او همان و مجذوب آن حضرت شدن همان. پس از ملاقات نزد همسرش بازگشت و بساط خیمه را جمع کرد و به کاروان امام حسین(ع) پیوست و در روز عاشورا با افتخار به شهادت نایل شد. همسر زهیر نیز به نزد خانواده اش باز گشت. این زن با ایثار و ازخودگذشتگى و تحمل مشکلات در زندگى آینده, زمینه را براى سعادت همسرش فراهم ساخت. او نمونه اى از معرفت و اعتقاد یک زن نسبت به دین مکتب و رهبرى آن است.
2 و 3ـ همسر و مادر عبدالله بن عمیر
عبدالله بن عمیر از مجاهدان اسلام بود که در کوفه زندگى مى کرد. به مجرد آنکه شنید سپاهى از کوفه براى جنگ با فرزند پیامبر بسیج شده, خود را براى یارى آن حضرت آماده کرد و تصمیم گرفت به کربلا سفر کند. مطلب را با همسر در میان گذاشت. او نیز تشویق و ترغیبش کرد, اما از عبدالله خواست که او را به همراه خود ببرد. عبدالله به همراه همسر و مادرش به کربلا آمد و چون جوانى شجاع و جنگجو بود در روز عاشورا حماسه ها آفرید و با بدنى مجروح, خدمت امام حسین(ع) آمد و در حضور امام از مادرش سوال کرد:
((اى مادر آیا از من راضى شدى؟)) مادرش پاسخ داد:
((نه. تا تو را کشته در راه پسر پیامبر نبینم راضى نمى شوم.))
این سخن از یک مادر, خطاب به فرزند, آن هم در میدان جنگ, یکى از عظمتهاى نهضت عاشوراست.
از چنین حماسه هایى در سایر جنگها خبرى نیست. به خاطر همین عظمتهاست که نهضت عاشورا نهضتى الهام بخش براى همه ملتهاست.
عبدالله به میدان کارزار بازگشت و به شهادت رسید. همسر جوان وى خود را به کنار بدن قطعه قطعه شده عبدالله رساند و اظهار داشت:
((بهشت بر تو گوارا باد! از خدا مى خواهم که در بهشت نیز همراه تو باشم.
در همین حال, دشمن ناجوانمرد با ضربه اى بر سر این زن, او را نیز در کنار همسرش به شهادت رساند. این تنها زنى است که در نهضت عاشورا به شهادت رسید. دشمن که از حضور مادر عبدالله در سپاه امام آگاه بود, سر بریده او را به طرف خیمه ها پرتاب کرد. مادر عبدالله از خیمه بیرون آمد و سر بریده عزیزش را در آغوش گرفت و دوباره با بیان این جمله که ((حالا از تو راضى شدم اما ما قربانى اى که در راه خدا داده ایم پس نمى گیریم.)) سر را به طرف دشمن پرتاب کرد. و سپس عمود خیمه را برداشت و به دشمن حمله کرد. امام با مشاهده این صحنه در حق او دعا کرد: ((خداوند به شما جزاى خیر دهد, تو را رحمت کند به سوى زنان بازگرد, جهاد بر زنان واجب نیست.)) او نیز به امر امام به خیمه ها بازگشت.
4ـ همسر جناده بن حرث
جناده انصارى که خانواده خویش را هم به کربلا آورده بود, در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید. پس از شهادت او, فرزند یازده ساله اش شمشیرى به کمر بسته به محضر امام آمد تا اجازه ورود به میدان جنگ را بگیرد. امام فرمود:
((این نوجوان پدرش کشته شده و شاید مادرش راضى به چنین امرى نباشد; اجازه ندهید به میدان برود.)) او با شنیدن این سخن به امام عرض کرد:
((مادرم به من امر کرد تا در رکاب شما بجنگم و این شمشیر را هم مادرم به کمرم بسته است)) آن حضرت با شنیدن این سخن, اجازه رفتن به میدان را به او داد. تصور این امر و درک چنین عظمتى براى یک زن که با شهادت همسرش, نوجوان یازده ساله اش را نیز به میدان نبرد و براى شهادت اعزام نماید, جز براى آن زنانى که در هشت سال دفاع مقدس ملت مسلمان ایران در برابر استکبار جهانى و شرق و غرب, علاوه بر همسر, نه تنها جوان که جوانانشان را براى شهادت در راه خدا و جانبازى در راه امام خمینى, آن مرد الهى(رض) ترغیب و تشویق نمودند, امکان پذیر نیست.
این نوجوان برخلاف عادت مرسوم عرب که افراد در میدان جنگ با ذکر نام پدر و اجداد, خود را معرفى مى کردند این چنین به معرفى خود پرداخت:

• امیرىأ حسینٌ و نعم الامیر علىد و فاطمه والده فهل تعلمون له من نظیر
• سرور فواد البشیر النذیر فهل تعلمون له من نظیر فهل تعلمون له من نظیر
آقا و امیر من حسین است و چه آقاى خوبى است, مایه خوشحالى قلب پیامبر بشارت دهنده و ترساننده است. على و فاطمه پدر و مادر اویند, آیا براى او نظیر و مانندى مى شناسید؟
نقش زنان پس از شهادت امام حسین(ع)
با مطالعه عظمت روحى برخى از زنانى که در صحنه کربلا حماسه آفریدند, شکوه و عظمت و بزرگوارى زنان اهل بیت امام حسین(ع) مانند زینب کبرا, ام کلثوم, فاطمه دختر امام, رباب همسر امام و ... روشنتر مى شود. اینان که به امر امام حسین(ع) تا زمانى که آن حضرت زنده بود, اجازه نداشتند که از خیمه ها بیرون بیایند تا مبادا با اظهار سخن یا انجام عملى, خدشه اى به کرامت, عزت و عظمت اهل بیت پیامبر وارد شود, پس از شهادت امام و یارانش از عصر روز عاشورا ماموریت خطیرشان آغاز شد.
5ـ حضرت زینب(س)
نقش دختر امیرالمومنین على(ع) از عصر عاشورا و با شهادت برادر بزرگوارش آغاز شد. زمانى که دشمن ناجوانمردانه خیمه ها را به آتش کشید و اهل بیت رسول خدا(ص) را در عصر عاشورا در بیابان آواره ساخت, زینب با آن همه مصیبت که بر او وارد شده بود و مسوولیت زنان و کودکان را بر عهده داشت, با صبر و استقامت, آنان را زیر خیمه هاى سوزان جمع کرده, شب را به صبح رسانید. صبح روز یازدهم که با وضع اسفبار آنان را به عنوان ((اسیر)) آن هم از کنار بدنهاى شهدا عبور دادند, زینب در کنار بدن مطهر امام مرثیه هاى جانسوزى دارد. از محتواى سخنان آن حضرت بر مىآید که آنچه از نهاد او در گودال قتلگاه برمى خاست, تنها مرثیه خوانى و اظهار درد از مصایب نبود, بلکه بیان وقایع و حقایقى بود تا در تاریخ ثبت شود و دشمنان پیامبر و اهل بیت آن حضرت قادر به تحریف نهضت الهى عاشورا نباشند و حقایقى را وارونه جلوه ندهند. از همین جا ماموریت اهل بیت در کنار زدن پرده از چهره کریه حاکمان وقت شروع شد.
((الیوم ماتٌ جدىأ رسول الله(ص) یا اصحاب محمداه هولا ذریه المصطفى یساقون سوق السبایا))
گویا امروز روز مرگ جدم رسول خداست. اى یاران محمد! اینان خاندان مصطفى هستند که اسیرشان کرده, مى برند. زنان و فرزندان مصیبت زده را با اهانت از کربلا تا کوفه بردند. کوفیان که امام را به شهر خود دعوت کرده و سپس بى وفایى نموده, نه تنها ایشان را در برابر حکومت تنها گذاشتند, که بسیارى از آنان براى جنگ با آن حضرت راهى کربلا شدند.
اهل بیت که با انبوه مردم کوفه روبه رو گشتند, از این فرصت استثنایى براى تبیین هدف نهضت امام حسین(ع) و یاران گرانقدرش و بیان جنایتها و خیانتهاى حکومت و ایادى آن بخوبى استفاده کردند. به طورى که حرکتها و قیامهاى متعددى پس از نهضت عاشورا در کوفه رخ داد و حاکمان متعددى براى اداره آن شهر ماموریت یافتند. در جمع مردم کوفه, حضرت زینب, ام کلثوم, فاطمه صغرا, دختر امام و امام سجاد سخنرانى کردند; حتى اگر به واسطه وجود ماموران حکومتى قادر نبودند, به آرامى و در فرصتى معین براى مردم سخن بگویند, اما گاه و بیگاه و به صورت پراکنده از هنگام ورود به شهر تا دارالاماره عبیدالله بن زیاد و در موقعیتهاى گوناگون سخنانى ایراد کردند. همه آنان چند هدف را دنبال کردند:
اول ـ مردم را به خاطر بى وفایى و خیانتشان سرزنش کردند و شهادت اباعبدالله الحسین(ع) را ناشى از خیانتهاى مردم معرفى کردند.
دوم ـ سرنوشت شومى که در دنیا در انتظار مردم است و نیز عذاب الهى را در قیامت به آنان یادآورى نمودند.
سوم ـ خود را به طور کامل معرفى کردند تا چنانچه تبلیغات دشمن در خارجى معرفى کردن آنان عده اى را فریب داده, حقایق روشن شود.
مردم که منتظر ورود عده اى شورشى و طغیانگر بودند, با مشاهده زنان و فرزندان و اهل بیت رسول خدا(ص) و دختران امیرالمومنین على(ع) با آن وضع رقتبار و با شنیدن سخنان آنان به عمق جنایتى که در حق فرزند رسول خدا روا داشته بودند, پى بردند. مردم اشکها ریختند و صداى شیون و زارى بلند شد. این تنها بخشى از ماموریت زینب(س) و امام سجاد(ع) در کوفه بود. بخش دیگر ماموریت در مجلس ابن زیاد بود.
اهل بیت را به شکل اسیر وارد مجلس عبیدالله بن زیاد کردند. از سخنانى که ابن زیاد در آن مجلس مطرح کرد, هدف حکومت روشن مى شود. ابن زیاد که منتظر بود تا اهل بیت امام حسین(ع) با روحیه اى شکست خورده و دلى ترسان در مجلس او حاضر شوند به طورى که جرات حرف زدن و حتى نفس کشیدن نداشته باشند. ناگهان توجهش به سوى زنى جلب شد که با ابهت وارد مجلس شد. سه مرتبه سوال کرد که این زن کیست؟ اما آن حضرت بدون هیچ گونه اعتنایى به حاکم جنایتکار کوفه, سوال او را بى پاسخ نهاد, تا آنکه برخى اظهار داشتند:
((او زینب دختر فاطمه است.))
عبیدالله به خیال خام خود براى زدن ضربه اى به روحیه زینب و نیز با موضعى حق به جانب اظهار داشت:
سپاس خداى را که شما را رسوا کرد, شما را کشت و دروغگوییهاى شما را آشکار ساخت.
زینب(س) بى درنگ براى عقیم نهادن نقشه کثیف عبیدالله در وارونه جلوه دادن حقایق فرمود:
((الحمد الله الذى اکرمنا بمحمد(ص) و طهرنا تطهیرا لا کما تقول انت انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا))
سپاس خداى را که با وجود مبارک پیامبرش محمد(ص) به ما کرامت بخشید و ما را گرامى داشت و ما را از هر گونه آلودگى پاک گردانید. حقیقت آن گونه نبود که تو اظهار داشتى بلکه شخص فاسق رسوا مى شود و بدکار دروغ مى گوید و او غیر از ماست.
ابن زیاد بار دیگر اظهار داشت نظرت در باره آنچه که خدا با برادرت و خاندانت کرد چیست؟ عبیدالله که پیوسته سعى مى کرد به جنایات خویش رنگ دینى و الهى بخشیده اعمال خود را به خدا نسبت دهد و وانمود کند که خدا این گونه خواسته بود که ما عمل کردیم, این بار با پاسخى دندان شکن از جانب بانوى نمونه کربلا رسوا شد:
((ما رایت الا جمیلا هولا القوم کتب الله علیهم القتل فبرزو الى مضاجعهم و سیجمع بینک الله و بینهم ...))
من جز زیبایى ندیدم, این گروه کسانى بودند که خداوند شهادت را براى آنان مقدر ساخته بود, از این رو, به خوابگاههاى ابدى خود فرو رفتند و بزودى خداوند تو و آنان را جمع خواهد کرد و تو را به محاکمه خواهد کشید, ببین که آیا در آن محاکمه پیروز خواهى شد یا نه؟ مادرت به عزایت بنشیند اى پسر مرجانه!
ابن زیاد از خشم به خود مى پیچید. تصمیم به کشتن زینب گرفت و دستور قتلش را صادر کرد, اما شخصى از اطرافیان به او گفت: اى امیر! او یک زن است. شما زنى را به خاطر اظهاراتش مجازات مى کنى؟
امام سجاد(ع) نیز نظیر این برخورد را با عبیدالله داشت.
صحنه دیگرى که اهل بیت در آن حضورى فعال داشته و نقشى مهم ایفا کردند, شام, مرکز خلافت بود. زینب و امام سجاد(ع) با تلاش خویش, جو حاکم بر این شهر را که براى وارد کردن خارجیان چراغانى کرده بودند, متحول ساختند. مردم با مشاهده اهل بیت پیغمبر متعجب گشته و به فریبى که از ناحیه یزید و ایادى او خورده بودند, واقف گشتند. این کاروان مصیبت زده را دو شخصیت والامقام هدایت مى کردند. امام سجاد(ع) مى فرماید:
ما دوازده نفر بودیم که با زنجیر به هم بسته بودند. یک طرف زنجیر به دست من و سر دیگر آن به دست عمه ام زینب بود.
در مجلس یزید ورقى دیگر بر افتخارات زینب کبرى افزوده شد. یزید با تکبر و غرور, مجلسى باشکوه بر پاى ساخته بود و اعیان اشراف و کارگزاران حکومتى را جمع کرده بود تا به خیال خویش ابهت مجلس, قدرت سخن گفتن و ابراز وجود را از اسرا بگیرد. اهل بیت را از تالارهاى متعددى عبور دادند تا به تالار اصلى وارد کردند. یزید با خوشحالى و رضایت در حال خواندن اشعارى بود و آرزو مى کرد که اى کاش پدرانم بودند و مى دیدند که من چگونه انتقام جنگ بدر را گرفتم. سپس با دو بیت شعر زیر, باطن پلید و بى اعتقادى خود را به همه مقدسات آشکار ساخت:

• لعبت هاشم بالملک فلا لست من خندف ان لم انتقم من بنى احمد ما کان فعل
• خبر جا و لا وحى نزل من بنى احمد ما کان فعل من بنى احمد ما کان فعل
حضرت زینب با شنیدن این اشعار این چنین قاطعانه به او پاسخ داد:
((اى یزید! آیا گمان کردى که زمین و آسمان را فتح کرده اى و این لطفى از جانب خدا براى تو و شکستى و ذلتى براى ماست؟! تو فکر مى کنى قدر و منزلت تو پیش خدا بزرگ است که این گونه باد در دماغت افکنده اى ... آرام باش! آرام باش! آیا این آیه شریفه و این سخن خدا را فراموش کرده اى که فرمود: کسانى که کفر ورزند گمان نکنند که مهلتى که به آنان دادیم به نفع آنهاست, ما این مهلت را دادیم تا بر گناهان و جنایاتشان افزوده شود و براى آنان در روز جزا عذابى دردناک آماده است.)) با سخنان طولانى و کوبنده زینب(س) یزید در موضعى انفعالى قرار گرفت. این بیانات به همراه سخنان امام سجاد(ع) علاوه بر آثارى که بر برخى از اطرافیان یزید به جا گذاشت, یزید را مجبور ساخت که ابن زیاد را به عنوان مجرم و جنایتکار اصلى معرفى کند و خود را از اینکه دستور قتل امام را صادر کرده باشد تبرئه نماید و اهل بیت را با عزت و احترام به مدینه باز گرداند تا اندکى از عواقب این جنایت کاهش یابد.
عظمت این بانوى بزرگوار در صورتى آشکار مى شود که مصائبى که تا آن روز دیده بود, وضعیت اسفبارى که از کربلا تا کوفه تا شام با آن روبه رو بود, تبلیغات وسیع حکومتى و برخورد مردم و مجلس یزید و سایر خصوصیات و شرایط در نظر گرفته شود.
آرى اینکه زنى در چنین شرایطى آن گونه در برابر یزید, راس حکومت جنایت و در حضور همه سخن بگوید و او را مفتضح نماید, جز از خاندان عصمت و طهارت ساخته نیست.
در همین مجلس, مردى به سوى یکى از زنان اشاره کرده و از یزید خواست تا او را به عنوان کنیز به وى ببخشد که با پاسخ کوبنده زینب رو به رو گردید که نه تو و نه او, اربابت حق چنین کارى را ندارید. یزید بر آشفت و با تکبر اظهار داشت: من هر کارى بخواهم انجام مى دهم. یزید با با پاسخ دختر امیرالمومنین روبه رو شد که فرمود: مگر آنکه از دین خارج شوى و چنین عملى را انجام دهى.
6 ـ رباب: رباب دختر امرالقیس, تنها همسر امام حسین(ع) در کربلا و مادر دو فرزند آن حضرت یعنى سکینه و عبدالله بود. فرزند خردسالش در کربلا به شهادت رسید و خود و دخترش نیز به اسارت رفتند. هر چند از این بانوى بزرگوار در روز عاشورا در کتابهاى تاریخ, نامى و یادى به میان نیامده است, اما در کوفه و در مجلس عبیدالله بن زیاد که سر مقدس ابا عبدالله الحسین(ع) را در مقابل او قرار دادند از میان بانوان برخاست و سر مقدس را در آغوش گرفت و بوسید و این گونه نوحه سرابى کرد:

• و احسینا فلا نسیت حسینا غادروه بکربلا صریعا لاسقى الله جانبى کربلا
• اقصدته اسنته الادعیا ـ لاسقى الله جانبى کربلا لاسقى الله جانبى کربلا
در عین مرثیه سرایى, حقایقى را در سینه تاریخ ثبت و ضبط مى کند که: حسین در راه خدا شهید شد و بدن مطهرش با نیزه ها پاره پاره گردید, آن گاه بدنش را با کمال گستاخى و با بى احترامى روى خاک انداختند. این گونه نوحه سرایى کرد تا کسى تصور نکند که امام حسین(ع) به مرگ طبیعى یا بیمارى از دنیا رفت و تا خیانتکاران از مورخان در صدد تحریف حق و حقیقت نباشند.
نقش زنان در نهضت اباعبدالله الحسین(ع) منحصر به موارد یادشده نیست, بلکه زنان دیگرى نیز به تناسب شخصیت خویش در موقعیتهاى گوناگونى نقش موثرى ایفا کرده اند. زنى از قبیله ((بکر بن وائل)) هنگام سوزاندن خیمه ها با حمایت از خاندان رسول خدا(ص) و اعتراض علیه وحشیگریهاى دشمن یادى از خود به جا گذاشت. حلیمه و ام حبیبه با اقدامات خود در کوفه در جهت آماده سازى برخى از اذهان براى ورود اهل بیت و انجام فعالیتهاى ضد حکومتى نام خود را در تاریخ ثبت نمودند و ...
درود به روان پاک همه زنانى که در حماسه خونین کربلا رسالت خویش را انجام دادند. بخصوص بانوى نمونه اسلام و شیرزن کربلا زینب کبرى(س).
منابع:
مقتل الحسین, ابومخنف.
تاریخ طبرى, ج4.
لهوف, سید بن طاووس.
سخنان حسین بن على, محمدصادق نجمى.
حماسه حسینى, شهید مطهرى.
بررسى تاریخ عاشورا, ابراهیم آیتى.
زندگى على بن الحسین, سید جعفر شهیدى.

زنان در نهضت عاشورا

زنان در نهضت عاشورا
پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن مى توان گفت: یکى آن که آنان چند نفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند. زنانى که در کربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1) پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(ع). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت ومردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه ها برگرداند (2)
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست. رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمه ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید.
زینب کبرى وام کلثوم، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین(ع)
نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور «پیام رسانى» باید اشاره کرد (آن گونه که در بحث «اسارت» گذشت). البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى شود که هر کدام مى تواند به عنوان «درس عبرت» مورد توجه باشد:
ـ مشارکت زنان در جهاد. شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه هاى این حضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا، چه حتى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثل زن خولى.
آموزش صبر. روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه گر بود.
ـ پیام رسانى.افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه. پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.
ـ روحیه بخشى. در بسیارى از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستارى. رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه هاست. (3)
ـ مدیریت. بروز صحنه هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى سازد.
نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را مى آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه هاى دشمن را خنثى ساخت.
ـ حفظ ارزش ها. درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه های شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید مى ورزیدند.ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده اید؟
وقتى هم در کوفه در خانه اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (4) و نمونه هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس آموز عفت و دفاع از ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت. اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا. گریه ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.
________________________________________
1 ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده،ج 2،ص 124،به نقل از لهوف،کبریت احمر و انساب الأشراف .
2 ـ همان،ص .236
3 ـ در این زمینه ر.ک:مقاله«درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا»از مؤلف(مجله پیام هلال،شماره 26 ،شهریور1369 ).
4 ـ عوالم(امام حسین)،ص 403 ،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص .378
فرهنگ عاشورا صفحه 195

زنان و نهضت حسینى

زنان و نهضت حسینى
کوثر زلال «عاشورا» در متن زندگى شیعه و در عمق باورهاى پاک او جریان داشته و در طول چهارده قرن سیراب کننده جانها بوده است. اینک نیز عاشورا پرگارى است که عشق را ترسیم مى کند و کانونى است که ارزشها، احساسها، عاطفه ها، خردها و اراده ها برگردش مى چرخند. بى شک، محتوا، انگیزه ها، اهداف و درسهاى آن، حماسه عظیم فرهنگى ناب و الهام بخش را تشکیل مى دهد. از اینرو در حوزه وسیع تشییع و دلباختگان اهل بیت، پیروان عترت همه با «فرهنگ عاشورا» زیسته اند و براى آن جان باخته اند. آنان در آغاز تولد کام نوزاد را با تربت سیدالشهدا(ع) و آب فرات بر مى دارند و هنگام خاکسپارى، تربت کربلا را با میت همراه مى کنند.آنان از روز ولادت تا هنگامه مرگ به حسین بن على(ع) عشق مى ورزند و براى شهادتش اشک مى ریزند و این مهر مقدس، با شیر وارد جان مى شود و از جان به در نمى رود. عاشورا از دیرباز تجلى گر روز درگیرى حق و باطل و روز فداکارى و جانبازى در راه دین و عقیده، شناخته شده است. حسین(ع) در این روز با یارانى اندک ولى با ایمان و صلابت و عزتى بزرگ و شکوهمند، با سپاه سنگدل و بى دین کومت ستم یزیدى به مقابله برخاست و کربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایى و آزادگى مبدل ساخت.
عاشورا اگر چه یک روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت کشیده شد و چنان در عمق دلها اثر گذاشته است که همه ساله دهه محرم و به ویژه روز عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن على(ع) مى گردد و حتى غیر شیعیان نیز در مقابل عظمت آن آزادمردان سر تعظیم فرود مى آورند. عاشورا نشان دهنده معناى «حسین منى و انا من حسین » بود که دین رسول خدا با خون سید الشهدا آبیارى شد و به تعبیر امام خمینى(ره) عاشورا، قیام عدالت خواهان با عددى قلیل و ایمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود. (1) و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که مى خواستند قلم سرخ بر وحى و کتاب بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستى که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحى امید داشت اساس اسلام را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحى نزل » بنیاد حکومت الهى را بر کند نمى دانستیم بر سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه مى آمد. (2) حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند که مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلت بار ترجیح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاریخ سبز بماند.
در این حماسه خونین بیشتر به نقش آفرین مردان و یارانى که در رکاب حضرت به فوز عظیم شهادت نایل شدند توجه شده است و نقش زنان کمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زینب کبرى (س) و نقش وى در پیام رسانى صحبت شده است و نقش دیگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است، از این رو در این مقاله به معرفى اجمالى زنان حماسه ساز در نهضت عاشورا مى پردازیم.
بدون تردید در طول تاریخ اسلام و به ویژه تشییع زنان از سهم بسزایى برخوردار بوده اند و عاشورا نیز برهه اى از همین تاریخ سراسر صبر و ایثار و مقاومت و خودآگاهى است. زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانیان نشان دادند که از آگاهى و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن مى پندارند، زن مسلمان نه عروسک حرمسرا و نه موجودى به دور از واقعیتها و مسایل اجتماعى و سیاسى و نظامى است و تاریخ عاشورا بیانگر این واقعیت است، چنانکه زمانى که افرادى چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقیم راه را گم کردند و افرادى چون زهیر بن قین که در یارى امام دچار تردید شده بودند، زنانى چون دلهم ( همسر زهیر ) شوهرش را به یارى امامش دعوت کرد و او را از تنگناى امتحان سرفراز بیرون آورد. نیز زنانى چون ام وهب و بانوى غیریه قاسطیه که شجاعت در رکابشان مردانگى آموخت. در حقیقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاوید خواهد ماند و آنان براى همیشه تاریخ بر بار شیعه بهترین الگوى ایمان و ایثار و اخلاص و فداکارى خواهند بود.
زنان در عاشورا
نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونى برخوردار است که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1- مشارکت در جهاد
شرکت در جبهه پیکار و همدلى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن، از جلوه هاى این حضور است. از همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم و همراهى همسران برخى از شهداى کربلا گرفته تا اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایتهاى شوهرانشان مثل خولى نمونه هایى از این دست است.
2- آموزش صبر
روحیه مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت مردان اسلام در کربلا از درسهاى نهضت عاشورا بود که اوج این صبورى در رفتار زینب کبرى(س) جلوه گر شد. آموزش صبر و مقاومت حماسه عاشورا در زنان آگاه و مبارز متجلى شده و در طول جنگ تحمیلى زنان مبارز و فداکار انقلاب اسلامى ایران نشان دادند که آموزش صبر و مقاومت را از شیر زنان کربلا به خوبى آموخته اند.
3- پیام رسانى
افشاگرى جنایات یزیدیان چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، به معناى پاسدارى از خون شهدا بود. افشاگرى بانوان به دو صورت، خطبه و گفتگوهاى پراکنده صورت پذیرفت، و اگر پیام رسانى زینب کبرى(س) و بقیه زنان نبود، امروز حماسه عاشورا به این روشنى براى شیعه تجلى نمى کرد و چه بسا آن واقعه عظیم عقیم مى ماند.
4- روحیه بخشى
یکى از مسایل مهمى که در هر جنگى مورد توجه بوده است، روحیه جنگاوران است و زنان این مهم را بر عهده داشتند چه در جنگهاى صدر اسلام و چه در جنگهاى دیگر. در کربلا نیز حضور تشویق آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه مى بخشید و همسران و مادران شهدا آنها راتشویق به یارى امام معصوم مى کردند، مانند ام وهب که خودش وارد میدان شد و با سر جگرگوشه اش یکى از یزیدیان را به هلاکت رساند و این روحیه بخشى بعد از چهارده قرن در هشت سال مقاومت جنگ ایران علیه کفر باعث شد که زنان ایرانى درسى را که از زینب(س) و زنان عاشورا گرفته بودند، به نحو احسن باز پس دهند.
5- پرستارى
رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از دیگر نقشهاى زنان در جبهه ها، از جمله در حماسه عاشورا است.نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب (س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه هاست.
6- مدیریت
بروز صحنه هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى سازد. نقش حضرت زینب (س) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس مدیریت در شرایط بحران را مى آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام، خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن مقابله کرد و نقشه هاى آنان را خنثى ساخت.
7- حفظ ارزشها
درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزشهاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده بود. زنان اهل بیت، با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمه هایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تاکید مى ورزیدند. ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده اید؟ وقتى هم در کوفه در خانه اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز به گرداندن، شهر به شهربانوان،اعتراض کرد و فرمود: «آمن العدل یابن الطلقاء تخد یرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدوبهن الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المکاتل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید» اى پسر آزاد شده، آیا در پشت پرده قرار دادن زنان و کنیزان خود و جلو انداختن دختران رسول خدا به صورت اسیر از عدل است. تو پرده آنان را دریدى، چهره هایشان را آشکار ساختى، از شهرى به شهرى مى رانى، رهگذران و بام نشینهابه تماشایشان مى ایستند و آشنا و بیگانه و حاضر و غایب به سیماى آنان خیره مى شوند.
8- تغییر ماهیت اسارت
آنان اسارت را به آزادى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند و مفهوم اسیر در اذهان را به گونه اى دیگر تغییر دادند.
9- عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا
گریه ها، شیونها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات تاثیر گذاشت و از این رهگذار ماندگارتر شد.

1- صحیفه نور. ج 9. ص 57
2- همان. ج 14. ص 265 ، عوالم (امام حسین) ص 3 و 4 ، حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 378.

زنان‌ در نهضت‌ عاشورا

زنان‌ در نهضت‌ عاشورا
دیباچه‌
در اسلام‌ شأن‌ و منزلت‌ زن‌ بسان‌ مرد عظیم‌ است‌، و خداوند در آیات‌ متعدد قرآنی‌به‌ این‌ مهم‌ اشاره‌ فرموده‌ است‌. چرا که‌ خیل‌ انسان‌ها، به‌ وجود آمده‌ از یک‌ زن‌ و یک‌ مردبه‌ نام‌ آدم‌(ع) و حوّا3 است‌ ـ چه‌ مؤمن‌ و چه‌ کافر ـ همه‌ از یک‌ پدر و مادر به‌ دنیاآمده‌اند. فقط‌ بر اساس‌ حکمت‌، موهبت‌های‌ خاصی‌ به‌ مرد و زن‌ بر اساس‌ظرفیت‌هایشان‌ عطا شده‌ است‌؛ مثلاً بعضی‌ لطافت‌ها و ظرافت‌ها در جنس‌ زن‌ از طرف‌پروردگار به‌ ودیعه‌ گذارده‌ شده‌ که‌ در مردان‌ کمتر به‌ چشم‌ می‌خورد.
بنابراین‌، در اصل‌ کرامت‌ انسانی‌، زن‌ و مرد یکسانند و آن‌ها که‌ مقام‌ والای‌ زن‌ راتحقیر می‌کنند، از تعالیم‌ عالی‌ اسلامی‌ بهره‌ای‌ نبرده‌اند، قبل‌ از اسلام‌ به‌ اقتضای‌جاهلیت‌ جسم‌ زن‌ را زنده‌ زنده‌ به‌ خاک‌ می‌سپردند. به‌ گمان‌ این‌ که‌ دل‌تنگ‌ می‌شدند و ازاین‌ عار، روی‌ از قوم‌ خود پنهان‌ می‌داشتند و به‌ فکر می‌افتادند که‌ آیا دختر را با ذلت‌ وخواری‌ نگه‌ دارند، یا زنده‌ به‌ خاک‌ گور کنند. البته‌ قرآن‌ می‌فرماید: «عاقلان‌ آگاه‌ باشند که‌آن‌ها بسیار بد می‌کردند».
و هنوز هم‌ هستند کسانی‌ که‌ این‌ موجود لطیف‌ و موهبت‌ بزرگ‌ الهی‌، موجب‌آرامش‌ خاطر و مودّت‌ و رأفت‌، عالی‌ترین‌ مراتب‌ دوستی‌ و صفا را به‌ بازیچه‌ای‌ مبدل‌ کرده‌و او را ملعبة‌ دست‌ هوسرانان‌ بی‌مروّت‌ قرار می‌دهند. این‌ گونه‌ بهره‌برداری‌ خودخواهانه‌،نمونه‌ای‌ دیگر از همان‌ جاهلیت‌ است‌ که‌ شکل‌ مدرن‌ به‌ خود گرفته‌ و هستی‌ پرارزش‌ زن‌را به‌ کالایی‌ فاقد ارزش‌ مبدل‌ کرده‌ است‌ و از این‌ اشرف‌ مخلوقات‌ (انسان‌) موجودی‌ پوچ‌ وبی‌هویت‌ ساخته‌ است‌، مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ زن‌ هرزه‌ در روزگار امروز در هر جامعه‌ و هرطرز فکری‌ که‌ باشد، حتی‌ در نزد مردان‌ هرزه‌، کالایی‌ یک‌بار مصرف‌ تلقی‌ می‌شود، این‌وضع‌ نابسامان‌ جامعه‌ مدرن‌ امروز در مورد زن‌، بهتر از زنده‌ به‌ گور کردن‌ دختران‌ در عصرجاهلیت‌ نیست‌!
استفادة‌ ابزاری‌ از زن‌ در امور مختلف‌ اجتماعی‌ از قبیل‌: تبلیغات‌، سینما، و حتی‌ به‌کارگیری‌ در اشتغال‌ها بدون‌ رعایت‌ کرامت‌های‌ والای‌ انسانی‌ او که‌ متأسفانه‌ در بعضی‌جوامع‌ اسلامی‌ هم‌ دیده‌ می‌شود، یک‌ نوع‌ نابود ساختن‌ زنان‌ است‌.
آن‌ها که‌ شخصیت‌ والای‌ زن‌ را از وی‌ ستانده‌اند و او را پست‌ و حقیر و لجام‌گسیخته‌ در تصرف‌ بی‌چون‌ و چرای‌ مردان‌ هرزه‌ قرار داده‌اند. در حقیقت‌ مهر عدم‌ بر وجودزن‌ زده‌اند، آیا این‌ گونه‌ نگرش‌ به‌ زن‌ چه‌ تفاوتی‌ با نگاه‌ به‌ کالاهای‌ مصرفی‌ دارد؟
ارزش‌ زن‌ به‌ همت‌ والای‌ او بستگی‌ دارد که‌ خویشتن‌ را بشناسد و با درک‌شخصیت‌ خود به‌ هویت‌ ارزشمند انسانی‌ خویش‌ که‌ در قرآن‌ بدان‌ اشاره‌ شده‌، پی‌ ببرد، وبفهمد که‌ در مرتبه‌ای‌ واحد با مردان‌ قرار دارد؛ به‌ شرط‌ آن‌ که‌ مسئولیت‌ خود را بداند و درزندگی‌ به‌ آن‌ عمل‌ کند. قرآن‌ مجید به‌ شکل‌ همطراز و مساوی‌ با مرد بیان‌ واقعیت‌ کرده‌:مردان‌ مسلمان‌ و زنان‌ مسلمان‌، و مردان‌ مؤمن‌ و زنان‌ مؤمن‌، و مردان‌ و زنان‌ اهل‌ طاعت‌و عبادت‌، و مردان‌ و زنان‌ راست‌گوی‌، و مردان‌ و زنان‌ صابر، و مردان‌ و زنان‌ خدا ترس‌خاشع‌، و مردان‌ و زنان‌ خیرخواه‌ مسکین‌نواز، و مردان‌ و زنان‌ با حفاظ‌ خوددار از تمایلات‌حرام‌، و مردان‌ و زنانی‌ که‌ یاد خدا بسیار کنند، خدا بر همة‌ آن‌ها مغفرت‌ و پاداش‌ بزرگ‌مهیا ساخته‌ است‌.
خلاصه‌، طبق‌ رهنمود قرآن‌، زن‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ قله‌ منیع‌ شرافت‌ چیزی‌ از مرد کم‌ندارد، بلکه‌ در تکامل‌ بشر، نقش‌ ارزنده‌تر از مرد دارد، زیرا مردان‌ برجستة‌ تاریخ‌ از دامان‌زنان‌ پاک‌دامن‌ به‌ اوج‌ کمال‌ رسیده‌اند. بسیارند زنان‌ تکامل‌ یافته‌ در طول‌ تاریخ‌، که‌ کمال‌و عظمت‌ خود را بر مردان‌ تحمیل‌ کرده‌اند:
آسیه‌ بنت‌ مزاحم‌، همسر مؤمنه‌ و خداپرست‌ فرعون‌، نمونه‌ای‌ از آن‌ها است‌. وقتی‌صندوق‌ کودک‌ (موسی‌) را در آب‌ دید، فرعون‌ اراده‌ کرد تا بچه‌ را بکشد، آسیه‌ مانع‌ شد وگفت‌: تو گفتی‌ هر کودک‌ زیر یک‌ سال‌ را هر کجا یافتند بکشند! و حال‌ آن‌ که‌ این‌ کودک‌از یک‌ سال‌ بیشتر دارد، اگر او را بکشی‌ تو را سرزنش‌ خواهند کرد.
این‌ بانوی‌ بزرگ‌، با ایفای‌ نقش‌ خود، زمینه‌ساز نهضتی‌ بزرگ‌ شد که‌ توسط‌موسی‌(ع) مسیر اجتماع‌ را دگرگون‌ ساخت‌، مبارزه‌ با فرعون‌ها برای‌ رسیدن‌ به‌ کمال‌ وعزت‌ انسانی‌ از دست‌ رفته‌! گفت‌: مبادا آن‌ شود که‌ منجّمان‌ گفته‌اند، این‌ پسر همان‌ باشدکه‌ تاج‌ و تخت‌ ما را نابود کند؟ آسیه‌ با خون‌سردی‌ گفت‌: نگران‌ نباش‌ کسی‌ را که‌ ما دردامان‌ خودمان‌ پرورش‌ دهیم‌، هرگز آن‌ نمی‌شود!
زن‌ از منظر اسلام‌، دارای‌ شخصیت‌ انسانی‌ آزاد است‌، آزاد در عقیده‌ و در تصرف‌امور مالی‌ که‌ هر دو به‌ منزلة‌ سنگ‌ زیر بنای‌ اصلاحات‌ اجتماعی‌ و زندگانی‌ است‌.
پس‌ در ایدئولوژی‌ اسلامی‌، زن‌ هم‌ به‌ مثل‌ مرد مسئول‌ و مکلّف‌ است‌. بلکه‌ زودتراز مردان‌ به‌ این‌ کمال‌ می‌رسد، که‌ خداوند او را در نه‌ سالگی‌ شایسته‌ واگذاری‌ مسئولیت‌دانسته‌ است‌ و مردان‌ را در پانزده‌ سالگی‌! کدامین‌ شریعت‌ و کدام‌ طرز تفکر به‌ اندازه‌اسلام‌ به‌ زن‌ کرامت‌ بخشیده‌؟ نقل‌ داستان‌ با شکوه‌ مریم‌3 آن‌ بانوی‌ پاک‌دامن‌، ساره‌،هاجر و حتی‌ بلقیس‌ (ملکه‌ای‌ از دودمان‌ پادشاهان‌ کشور سبأ در زمان‌ حضرت‌ سلیمان‌بن‌ داود) که‌ به‌ تعبیر قرآن‌ کریم‌ در مقابل‌ پیامبر خدا (سلیمان‌) سر تسلیم‌ فرود آورد،این‌ها همه‌ حاکی‌ از شخصیت‌پردازی‌ اسلام‌ به‌ جنس‌ زن‌ است‌ و این‌ داستان‌ها دلالت‌ برظرفیت‌های‌ بالای‌ انسانی‌ زن‌ دارد.
چه‌ کسی‌ می‌تواند نقش‌ ایثار خدیجه‌3 را در پیشبرد اسلام‌ انکار کند؟ او مصداق‌آیه‌ شریفه‌ قرآنی‌: (فضل‌ الله المجاهدین‌ باموالهم‌ وانفسهم‌...) است‌.
با پیدایش‌ اسلام‌، زنان‌ قدم‌ به‌ قدم‌ مثل‌ مردان‌ بلکه‌ جلوتر از مردان‌؛ درصحنه‌های‌ مختلف‌ سیاسی‌ اسلام‌ حضور فعال‌ داشته‌اند، خدیجه‌ کبری‌3 اولین‌ زنی‌بود که‌ اسلام‌ آورد، و سمیه‌ اولین‌ کسی‌ بود که‌ در راه‌ اسلام‌ شهید شد.
این‌ رکورد و افتخار همیشه‌ برای‌ زن‌ خواهد ماند، هم‌ در اسلام‌ آوردن‌ و هم‌ درحفظ‌ و حراست‌ از آن‌؛ یعنی‌ شهادت‌، از مردان‌ پیشی‌ گرفته‌اند! در مقام‌ شامخ‌ خدیجه‌3همین‌ بس‌ که‌ جبرئیل‌ پیام‌آور الهی‌ بر او سلام‌ می‌فرستاد.
هیچ‌ ممنوعیت‌ شرعی‌ برای‌ حضور فعال‌ زنان‌ در عرصه‌های‌ مختلف‌ که‌ احساس‌تکلیف‌ شود، وجود ندارد.
حضور فعال‌ زنان‌ در نماز عید در زمان‌ پیامبر و یا حضور چشم‌گیر در غزوه‌ها ومداوای‌ زخم‌دیدگان‌ و آب‌رسانی‌ و پشتیبانی‌ از رزمندگان‌ در صدر اسلام‌ تجربه‌ شده‌است‌.
البته‌ باید خاطر نشان‌ نمود که‌ این‌ حضورها با رعایت‌ شئونات‌ کمالی‌ زنان‌ صورت‌می‌گرفته‌ است‌.
خانمی‌ از پغمبر سؤال‌ کرد: اگر زنی‌ پوششی‌ نداشته‌ باشد که‌ خود را بپوشاند آیامانعی‌ ندارد که‌ از منزل‌ بیرون‌ بیاید و در امور خیر اسلامی‌ شرکت‌ کند؟! پیامبر(ص) فرمود:نه‌، نمی‌تواند بدون‌ پوشش‌ بیرون‌ بیاید، باید دوستش‌ او را از لباس‌های‌ خود بپوشاند. آن‌گاه‌ در کارهای‌ خیر و در دعوت‌ مؤمنان‌ حاضر گردد.
شجاعت‌ زنان‌ در غزوات‌ پیامبر چیزی‌ نیست‌ که‌ در تاریخ‌ مخفی‌ مانده‌ باشد؛ زیراتاریخ‌ اسلام‌ سرشار است‌ از رشادت‌ها و ایثارگری‌های‌ بانوان‌، سرگذشت‌ نسیبه‌ (ام‌ّ عامر)بسیار شنیدنی‌ است‌: در جنگ‌ احد برای‌ آب‌ رسانی‌ در معرکه‌ حضور یافته‌ بود، لشکراسلام‌ پیروز شده‌ بود، ناگاه‌ ورق‌ برگشت‌ (به‌ خاطر سهل‌انگاری‌ مسلمانان‌) پیروزی‌ به‌شکست‌ مبدل‌ شد با حمله‌ غافلگیرانة‌ خالد خیلی‌ها فرار کردند، مثل‌ عثمان‌ و عمر...
ولی‌ نسیبه‌ مثل‌ شیر غرش‌ می‌کرد، و مدام‌ از پیامبر دفاع‌ می‌کرد، و چون‌ شمع‌ دوروجود پیامبر می‌گردید.
پیامبر در حق‌ او دعا کردند، که‌ خدا او را در بهشت‌ ملازم‌ حضرتش‌ قرار دهد.
منظرة‌ دفاع‌ جانانه‌ این‌ زن‌ شجاع‌ از پیامبر آن‌ چنان‌ بود که‌ حیرت‌آور بود؛ زیرا باشمشیر بر دشمن‌ حمله‌ می‌کرد، دشمنی‌ که‌ پسرش‌ را مجروح‌ ساخته‌ بود و با ضربه‌ای‌محکم‌ به‌ ساق‌ پایش‌، وی‌ را نقش‌ بر زمین‌ ساخت‌! پیامبر از این‌ همه‌ جسارت‌ به‌ خنده‌افتاد، به‌ طوری‌ که‌ دندان‌های‌ عقب‌ ایشان‌ آشکار شد «فضحک‌ حتی‌ بدت‌ نواجذه‌» درصورتی‌ که‌ خنده‌های‌ پیامبر از حد تبسّم‌ تجاوز نمی‌کرد.
پیامبر در تمجید این‌ بانوی‌ فداکار فرمودند: مقام‌ نسیبه‌ در احد، بالاتر بود از مقام‌فلانی‌ و فلانی‌.
پایداری‌ خانمی‌ دیگر به‌ نام‌ حمنه‌ (حمن‌) خواهر عبدالله بن‌ جحش‌، خواهر زینب‌همسر پیامبر را ببینید!
خدمت‌ پیامبر(ص) رسید، در حالی‌ که‌ دایی‌ و برادر و شوهرش‌ در احد شهید شده‌بودند، پیامبر(ص) فرمودند: ای‌ حمنه‌! این‌ را به‌ حساب‌ خدا بگذار (احتسبی‌ هذا) کنایه‌ ازاین‌ که‌ کسی‌ از تو کشته‌ شده‌.
حمنه‌ با قلبی‌ آرام‌ و خاطری‌ جمع‌ گفت‌: چه‌ کسی‌ را؟ ای‌ رسول‌ خدا؟ فرمود:دایی‌ات‌ حمزه‌ را!
دایی‌ام‌ حمزه‌ را؟! مگر او را کشته‌اند؟! فرمود: آری‌. حمنه‌ با اندوه‌ فراوان‌ و آه‌ سردی‌گفت‌: (انالله وانا...) بار دوم‌ پیامبر فرمودند: باز هم‌ به‌ حساب‌ خدا بگذار! عرض‌ کرد که‌ را؟فرمود: برادرت‌ عبدالله را! حمنه‌، پس‌ از استرجاع‌ گفت‌: خدای‌ رحمتش‌ کند، شهادت‌گوارایش‌. برای‌ بار سوم‌ فرمود: به‌ شمار آر! گفت‌ که‌ را؟ فرمود: شوهرت‌ مصعب‌ را؟بی‌اختیار گریست‌ و قطره‌های‌ اشک‌ بر گونه‌های‌ مقاومش‌ فرو ریخت‌، با قلبی‌ آکنده‌ ازحزن‌ و اندوه‌ برای‌ شوهرش‌ دعا کرد و خود را به‌ رضای‌ خدا تسلیم‌ نمود.
این‌ گونه‌ استقامت‌ در مقابل‌ مصیبت‌ها در جنگ‌ها از قِبَل‌ زنان‌ بسیار است‌.
حضرت‌ فاطمه‌ زهرا3 نیز در جنگ‌ احد با چهارده‌ نفر دیگر برای‌ مداوای‌زخمی‌ها و ملاقات‌ پیامبر به‌ معرکة‌ احد آمدند.
صفیّه‌ خواهر حمزه‌، عمه‌ بزرگوار پیامبر در غزوات‌ شرکت‌ فعالی‌ داشت‌، در جنگ‌خندق‌ چشمش‌ به‌ جاسوسی‌ از یهودیان‌ افتاد. مردی‌ به‌ نام‌ حسّان‌ از مسلمانان‌ کنار صفیّه‌بود، به‌ او گفت‌: حسابش‌ را برس‌! گفت‌: مگر به‌ تنهایی‌ می‌شود؟ صفیّه‌ خونش‌ به‌ جوش‌آمد، ستون‌ خیمه‌ را برداشت‌، چنان‌ با او نبرد کرد، که‌ بالاخره‌ او را کشت‌! و با فداکاری‌ خودثابت‌ کرد، او نخستین‌ زنی‌ است‌ که‌ مردی‌ را به‌ خاک‌ و خون‌ افکنده‌ است‌.
دلیری‌ او آن‌چنان‌ پیامبر را به‌ خنده‌ واداشت‌ که‌ پیامبر(ص) را تا آن‌ زمان‌ آن‌ گونه‌خندان‌ ندیده‌ بودند.
پیامبر اسلام‌(ص) به‌ این‌ زنان‌ فرمودند: برای‌ شما هم‌ مکانی‌ مثل‌ مردانتان‌ دربهشت‌ است‌.
با ذکر این‌ مقدمه‌ نسبتاً طولانی‌ روشن‌ است‌ که‌ زنان‌ در طول‌ تاریخ‌ اسلام‌ در پرتوحمایت‌های‌ همه‌ جانبة‌ اسلام‌ عزیز نه‌ تنها نقش‌ بیدار کننده‌، تأیید کننده‌، و آرام‌ کننده‌مردان‌ فداکار و مجاهد را داشته‌اند، بلکه‌ خود با حضور آگاهانه‌ جایگاه‌ اصلی‌ خود را درتاریخ‌ به‌ اثبات‌ رسانیده‌اند.
جایگاه‌ زنان‌ در نهضت‌ عاشورا
اکنون‌ به‌ نقش‌ زنان‌ والامقام‌ و حماسه‌ساز در عاشورا و نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع)خواهیم‌ پرداخت‌:
زنی‌ که‌ ثروت‌ خود را در راه‌ نهضت‌ عاشورا بخشید
ماریه‌ دختر منقذ، معروف‌ به‌ عبدیه‌ بصریه‌، خانه‌اش‌ محل‌ ألفت‌ شیعیان‌ بود که‌در آن‌جا بحث‌ علمی‌ می‌کردند، و مذهب‌ امامیه‌ (شیعه‌ اثنی‌عشری‌) را رواج‌ می‌دادند، او درامتداد همان‌ رسالتی‌ که‌ خدیجه‌3 در بذل‌ ثروت‌ خود در راه‌ نشر اسلام‌ کوشید، قدم‌برداشت‌، این‌ بار ماریه‌ ثروت‌ خود را در خدمت‌ نهضت‌ عاشورا قرار داد. او که‌ همسر وفرزندانش‌ در رکاب‌ حضرت‌ علی‌(ع) در واقعة‌ جمل‌ شهید شده‌ بودند، از این‌ رو، در راه‌ به‌ثمر رسیدن‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) از هیچ‌ بذل‌ و بخششی‌ ابا نمی‌کرد، و گاهی‌ هم‌ باگریه‌های‌ احساسی‌ خود مردان‌ را به‌ یاری‌ امام‌ حسین‌(ع) تشویق‌ و تحریض‌ می‌کرد.
درست‌ از وقتی‌ که‌ معاویه‌ به‌ درک‌ واصل‌ شد و یزید سلطنت‌ استبدادی‌ و موروثی‌پدر را به‌ دست‌ گرفت‌، و امام‌ حسین‌(ع) هم‌ سر ناسازگاری‌ و مبارزه‌ با یزید را در دستور کارخود قرار دادند، از همان‌ بدو حرکت‌ از مدینه‌ از حضور زنان‌ و اهل‌ بیت‌ در کاروان‌ به‌ عنوان‌مکمّل‌ و تمام‌ کنندة‌ نهضت‌ یاد می‌کردند.
و در این‌ راستا، اهل‌ بیت‌: خود را به‌ عنوان‌ یار و یاور اصلی‌ خویش‌ به‌ همراه‌بردند، و هیچ‌ کس‌ نتوانست‌ امام‌ را از این‌ مهم‌ منصرف‌ کند؛ زیرا اراده‌ خدا بر این‌ بود که‌اهل‌ بیت‌: با اسارت‌ خود مراحل‌ تکمیلی‌ و جاودانگی‌ نهضت‌ خونبار عاشورا را به‌انجام‌برسانند.
طوعه‌ بانویی‌ که‌ یک‌ تنه‌ جور مردان‌ کوفه‌ را بر دوش‌ کشید
در این‌ میان‌، زنان‌ آزادة‌ دیگری‌ هم‌ بر حسب‌ تکلیف‌ الهی‌ خود در این‌ نهضت‌حضور پیدا کرده‌ و نقش‌ زرین‌ فداکاری‌های‌ خودشان‌ را با تارُک‌ مقدس‌ نهضت‌ به‌ یادگارگذاردند، از آن‌ جمله‌ «طوعه‌» بود.
نهضت‌ با حرکت‌ امام‌ حسین‌(ع) از مدینه‌ به‌ مکه‌ آغاز شد، امام‌ برای‌ بررسی‌ وتحقیق‌ دعوت‌ کوفیان‌، سفیری‌ شجاع‌ به‌ نام‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌(ع) بر کوفه‌ فرستاد، تا ازنزدیک‌ اوضاع‌ کوفه‌ را برای‌ امام‌ گزارش‌ دهد.
در ابتدا عدة‌ بسیاری‌ از مردم‌ با مُسلم‌ بیعت‌ کردند و مسلم‌ بر آن‌ اساس‌، نامه‌ای‌برای‌ امام‌(ع) نوشت‌ تا امام‌ به‌ کوفه‌ بیایند. ولی‌ با تهدید عبیدالله مردم‌ خیلی‌ زود، رنگ‌عوض‌ کردند و هویت‌ اصلی‌ خود را به‌ نمایش‌ گذاردند. آن‌قدر بی‌وفایی‌ کردند که‌شبانگاهی‌ مُسلم‌ پس‌ از نماز خود را تنهای‌ تنها دید، نه‌ رفیقی‌ نه‌ منزلی‌، غریب‌ و آواره‌کوچه‌های‌ کوفه‌ شده‌ بود، درست‌ وقتی‌ که‌ او بود و تنهایی‌اش‌ و سکوت‌ و خفقان‌ شب‌ کوفه‌،از بس‌ از این‌ کوچه‌ به‌ آن‌ کوچه‌ رفته‌ بود، خسته‌ شده‌ بود، به‌ دیواری‌ تکیه‌ کرد تا اندکی‌استراحت‌ کند، آن‌ دیوار، خانة‌ زنی‌ بود به‌ نام‌ طوعه‌، او مؤمن‌ پرهیزگاری‌ بود که‌ باید نقش‌تاریخی‌ خود را در این‌ شب‌ تاریک‌ ایفا کند.
او منتظر پسرش‌ بود، مسلم‌ به‌ وی‌ سلام‌ کرد. پس‌ او جواب‌ مسلم‌ را داد. البته‌ باسنگینی‌ و وقار و مواظبت‌! سپس‌ گفت‌: چه‌ حاجتی‌ داری‌؟ مسلم‌ گفت‌: کمی‌ آب‌ بده‌(اسقنی‌ ماءً) او مقداری‌ آب‌ آورد و مسلم‌ نوشید. اما مسلم‌ هم‌چنان‌ ایستاده‌ بود! طوعه‌گفت‌: مگر آب‌ نخوردی‌؟ فرمود: چرا! گفت‌ پس‌ چرا نمی‌روی‌ به‌ سوی‌ اهل‌ و عیالت‌.این‌جا که‌ ایستادی‌ قدری‌ برای‌ من‌ زشت‌ است‌، اما مسلم‌ سکوت‌ کرد. زن‌ گفتارش‌ رادوباره‌ تکرار نمود، باز سکوت‌ کرد. مرتبة‌ سوم‌ قدری‌ فریاد کشید: پناه‌ بر خدا، من‌ راضی‌نیستم‌ نزد خانه‌ من‌ بنشینی‌! (انی‌ لااحل‌ لک‌ الجلوس‌ علی‌ بابی‌!) این‌جا دیگر مسلم‌چاره‌ای‌ نداشت‌، باید می‌رفت‌، اما با صدای‌ حزینی‌ گفت‌: من‌ را در این‌ شهر نه‌ اهل‌ وعیالی‌ است‌ نه‌ خانه‌ای‌ و نه‌ کاشانه‌ای‌، آیا می‌شود امشب‌ مرا پناه‌ بدهی‌ و میهمان‌ کنی‌؟فردا می‌روم‌! در این‌ هنگام‌ طوعه‌ فهمید که‌ این‌ مرد غریب‌ است‌، سؤال‌ کرد: کیستی‌؟فرمود: من‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ هستم‌، این‌ مردم‌ دروغ‌گو مرا فریب‌ داده‌اند، پیمان‌شکنی‌کرده‌اند! طوعه‌ در نهایت‌ بُهت‌زدگی‌ و دهشت‌ گفت‌: راستی‌ تو مسلم‌ هستی‌؟ طوعه‌ خوب‌می‌دانست‌ این‌ میهمانی‌ و پناه‌ دادن‌ به‌ قیمت‌ سنگینی‌ تمام‌ خواهد شد، اما فرصت‌ رامغتنم‌ شمرد، بارخدایا، این‌ من‌ و میزبانی‌ نماینده‌ حسین‌ بن‌ علی‌(ع)؟ من‌ کجا و سفیرنهضت‌ حسین‌ کجا؟

• گر خانه‌ محقّر است‌ و تاریک ‌بر دیدة‌ روشنت‌ نشانم‌
• ‌بر دیدة‌ روشنت‌ نشانم‌ ‌بر دیدة‌ روشنت‌ نشانم‌
خانه‌ را برای‌ او آماده‌ کرد و به‌ وی‌ غذا داد؛ ولکن‌ ناراحتی‌ مسلم‌ و نگرانی‌اش‌ ازاوضاع‌ اجازه‌ نمی‌داد غذا بخورد، حتی‌ مختصری‌! بعد از ساعتی‌ چند پسرش‌ که‌انتظارش‌ را می‌کشید آمد، صدا زد: مادر آیا مهمانی‌ در خانه‌ داری‌؟ گفت‌: آری‌، اما به‌ تونمی‌گویم‌، کیست‌. مگر قول‌ بدهی‌ و قسم‌ بخوری‌ که‌ افشا نکنی‌!
او قول‌ داد و قسم‌ خورد که‌ کتمان‌ کند و به‌ کسی‌ خبر ندهد، و رازداری‌ کند.
مسلم‌ شب‌ را در این‌ خانه‌ در تفکر قضایای‌ به‌ وجود آمده‌ سپری‌ کرد، ناراحت‌ ازاوضاع‌ و ناخرسند از حوادث‌؛ لکن‌ با خواندن‌ قرآن‌ و دعا و ثنا به‌ مصاف‌ این‌ وضع‌ دردناک‌رفت‌، طوعه‌ این‌ زن‌ فهیم‌ و دانا، خدا را شکر کرد بر این‌ نعمت‌ بزرگ‌، این‌ را توفیق‌ بزرگی‌برای‌ خود می‌دانست‌؛ اما پسرش‌ بلال‌ افکار شیطانی‌ در سر داشت‌. او می‌دانست‌ همه‌ جاسخن‌ از مسلم‌ و دستگیری‌ او است‌. رؤیای‌ جایزه‌ در سر داشت‌. او بر عکس‌ مادرش‌فرصت‌ شیطانی‌ را مغتنم‌ شمرد. و البته‌ نفسش‌ این‌ عمل‌ را برایش‌ زیبا جلوه‌ می‌داد،جایزه‌، پول‌، ثروت‌ و...
همه‌ چیز با یک‌ افشا کردن‌ جای‌ مسلم‌، تحقق‌ می‌یابد؛ خیلی‌ سریع‌ شیطان‌ در اواثر گذارد. صبح‌ زود بیرون‌ رفت‌ و به‌ ابن‌ زیاد امیر کوفه‌ خبر داد، لشکر دور خانه‌ طوعه‌ راگرفتند، «طوعه‌» ادای‌ِ وظیفه‌ کرده‌ بود و از امتحان‌ سرافراز بیرون‌ آمده‌ بود، نامش‌ درتاریخ‌ جاودان‌ شد، زیرا در آن‌ مقطع‌ حساس‌ که‌ همة‌ اشباه‌ رجال‌ به‌ مسلم‌ پشت‌ کرده‌بودند، و او را تنها گذارده‌ بودند، صحنه‌ را خالی‌ نکرد، او در آن‌ زمان‌ از مردان‌ جلوتر بود،برتر بود و در ادای‌ِ وظیفه‌ انقلابی‌ خویش‌ موفق‌تر! او رستگار تاریخ‌، فرزندش‌ نابکار تاریخ‌.
مسلم‌، هم‌چنان‌ رجز می‌خواند، و بی‌باکی‌ خود از مرگ‌ را می‌سرود، خیلی‌ طول‌نکشید او را نابکارانه‌ و ناجوان‌مردانه‌ به‌ طرز فجیعی‌ به‌ شهادت‌ رساندند، و پیکر مطهرش‌را از بالای‌ بام‌ «دارالاماره‌» به‌ زیر افکندند.
مسلم‌ شهید شد و طوعه‌ در غم‌ از دست‌ دادن‌ میهمان‌ غریبش‌ آرام‌ و قرار نداشت‌،آفرین‌ به‌ این‌ احساس‌ مسئولیت‌.
یزید بن‌ معاویه‌ تمام‌ سرزمین‌ وحی‌ را برای‌ امام‌ حسین‌ ناامن‌ کرده‌ بود، حتی‌ حرم‌امن‌ الهی‌ را!
ناگزیر امام‌ راه‌ عراق‌ را پیش‌ گرفت‌ در مسیر راه‌ ناملایمات‌ زیادی‌ قلب‌ امام‌ را به‌درد آورد.
مثلاً همین‌ خبر شهادت‌ مسلم‌ را در محلی‌ به‌ نام‌ «زباله‌» به‌ امام‌(ع) دادند. امام‌،در حالی‌ که‌ آیة‌ شریفه‌ (من‌ المؤمنین‌ رجال‌...) را قرائت‌ فرمود، خبر را به‌ اهل‌ بیت‌ وبنی‌ هاشم‌ رسانید و به‌ اصحاب‌ نیز فرمود:
هر کس‌ به‌ خیال‌ آسودگی‌ و آسایش‌ و زندگی‌ برخوردار از امنیّت‌ در کوفه‌ با ما همراه‌شده‌ است‌، بداند از این‌ خبرها نیست‌، مردم‌ آن‌جا ما را ذلیل‌ کرده‌اند. بیعت‌ شکسته‌اند وچون‌ اسلاف‌ پیمان‌شکن‌ خود به‌ ما بی‌وفایی‌ کرده‌اند. همه‌ چنین‌ می‌پندارند، که‌ وقتی‌ به‌کوفه‌ رسیدیم‌، آن‌جا همه‌ تحت‌ دستور حسین‌ بن‌ علی‌(ع)اند، ما هم‌ شکمی‌ از عزا درمی‌آوریم‌. آگاه‌ باشید! این‌ طور نیست‌، آن‌جا همه‌اش‌ خون‌ و قیام‌ است‌، تیر و شمشیراست‌، نیزه‌ و خنجر است‌، خیلی‌ها متفرق‌ شدند و دنیاطلبان‌ امام‌ را تنها گذاردند.
دَلْهَم‌ْ؛ همسر فداکار زهیر
در همین‌ منزل‌ که‌ ریزش‌ اول‌ در نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) صورت‌ پذیرفت‌ و عده‌ای‌از همراهان‌ جدا شدند، یک‌ رویش‌ سبزی‌ به‌ وجود آمد که‌ شکوفه‌هایش‌ غنچه‌ کرد و گل‌کرد تا این‌ که‌ در کربلا پرپر شد.
این‌ رویش‌ سبز، کسی‌ نیست‌ مگر زهیر بن‌ قین‌ که‌ باز در این‌ امر مقدس‌، پیوند باامام‌ حسین‌(ع) نقش‌ بانویی‌ ارزشمند و توانا به‌ نام‌ دَلْهَم‌ْ به‌ چشم‌ می‌خورد، حکایت‌ ازاین‌ قرار بود: زهیربن‌ قین‌ از دوستان‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ شمار نمی‌رفت‌ او از طرفداران‌عثمان‌ بود و همواره‌ از رویارویی‌ با امام‌ حسین‌(ع) طفره‌ می‌رفت‌ و دوست‌ نداشت‌ امام‌حسین‌ را ملاقات‌ کند تا این‌ که‌ در همین‌ منزل‌ بر حسب‌ اجبار با امام‌ هم‌ منزل‌ شد!
امام‌ حسین‌(ع) شخصی‌ را سراغ‌ زهیر فرستادند و او را احضار نمودند، او در حالی‌که‌ با رفقا و همراهانش‌ سر سفرة‌ غذا خوردن‌ بود از جواب‌ دادن‌ اجتناب‌ نمود، ولی‌ ازتعجب‌ همگی‌ لقمه‌هایی‌ که‌ در دست‌ داشتند به‌ زمین‌ گذاردند!
دَلْهَم‌ْ با روشی‌ ارشادی‌ به‌ شوهرش‌ گفت‌: سبحان‌ الله! آیا شرم‌ نمی‌داری‌، فرزندپیغمبر تو را می‌خواند اجابتش‌ نمی‌کنی‌؟! می‌رفتی‌ و به‌ سخنانش‌ گوش‌ می‌کردی‌.
زهیر بی‌آن‌ که‌ از این‌ امر خوشش‌ بیاید به‌ نزد آن‌ حضرت‌ رفت‌، دیری‌ نپایید که‌ باشادی‌ و چهره‌ای‌ درخشان‌ بازگشت‌ او به‌ کلی‌ عوض‌ شده‌ بود، گویی‌ امام‌ حسین‌ با نفس‌مسیحایی‌ خود در او تصرف‌ کرده‌ بودند، زهیر دستور داد خیمه‌ او را بِکَنَند و در کنار امام‌حسین‌ بر پا کنند.
او سخت‌ شیفته‌ امام‌ شده‌ بود و تصمیم‌ خود را گرفته‌ بود. ذوب‌ در امام‌ حسین‌(ع)شده‌ بود، همه‌ چیزش‌ فرزند زهرا3 بود و برای‌ این‌ که‌ دلبستگی‌ دیگر نداشته‌ باشد و دریاری‌ امامش‌ شش‌ دانگ‌ شده‌ باشد، به‌ همسرش‌ گفت‌: از این‌ پس‌ تو را طلاق‌ می‌دهم‌که‌ آزاد باشی‌، می‌توانی‌ نزد کسان‌ خود بروی‌، زیرا من‌ دوست‌ ندارم‌ به‌ سبب‌ من‌، گرفتارشوی‌! من‌ تصمیم‌ دارم‌ با امام‌ حسین‌ باشم‌ و با دشمنان‌ او به‌ نبرد برخیزم‌ و جان‌ خود را درراه‌ او فدا کنم‌. شاید علت‌ انقلاب‌ او این‌ باشد که‌ خود به‌ یارانش‌ گفت‌: فقط‌ برای‌ شمابگویم‌، سال‌ها قبل‌ که‌ همراه‌ سلمان‌ فارسی‌ در جنگی‌ شرکت‌ داشتم‌، و پیروز شدیم‌،سلمان‌ به‌ ما گفت‌: هنگامی‌ که‌ آقای‌ِ جوانان‌ آل‌ محمد(ص) را درک‌ کردید و در رکابش‌ به‌جنگ‌ پرداختید، می‌بایست‌ از امروز که‌ این‌ همه‌ پیروز شدید شادتر باشید. گویا امام‌ درخیمه‌ خود این‌ نکته‌ را به‌ زهیر گوشزد نموده‌ بودند. در هر صورت‌ او تمام‌ حقوق‌ شرعی‌همسرش‌ را پرداخت‌ نمود، اما شکوه‌ وداع‌ این‌ زن‌ را ببینید! با گریة‌ سوزناکی‌ خطاب‌ به‌شوهرش‌ گفت‌:
ای‌ زهیر! خدا تو را پاداش‌ خیر عطا کند، از تو می‌خواهم‌ که‌ در روز قیامت‌ نزد جدحسین‌ بن‌ علی‌(ع) مرا یاد کنی‌! روح‌ بزرگ‌ این‌ بانوی‌ فداکار موجب‌ شد که‌ تاریخ‌ را به‌گذشت‌ و ایثار و معرفت‌ خود گواه‌ سازد و در تاریخ‌، نام‌ او همراه‌ با نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ثبت‌ برسد و یادش‌ همیشه‌ سبز بماند! برای‌ او مقامی‌ چون‌ شوهرش‌ در بهشت‌ است‌.
اما زهیر به‌ همراهان‌ خود گفت‌: هر کس‌ از شما می‌خواهد پیروی‌ام‌ کند، در غیراین‌ صورت‌ این‌ آخر دیدار ما خواهد بود.
سپس‌ همسرش‌ را به‌ یکی‌ از عموزاده‌های‌ خود واگذاشت‌، تا وی‌ را به‌ خانواده‌اش‌برسانند. خود او به‌ همراه‌ امام‌ حسین‌(ع) بود و لحظه‌ به‌ لحظه‌، ارادتش‌ به‌ امام‌ بیشترمی‌شد، اوج‌ معرفت‌ او را می‌توان‌ در سخنان‌ صادقانه‌اش‌ که‌ برخاسته‌ از عمق‌ وجود پاکش‌بود در نهضت‌ عاشورا مشاهده‌ نمود، آن‌ گاه‌ که‌ امام‌ فرمودند: همه‌ شما آزادید بروید ودشمن‌ فقط‌ با من‌ کار دارد... زهیر بن‌ قین‌ به‌پا خاست‌ و عرض‌ کرد:
خدا تو را راهنما باشد (هداک‌الله)، یابن‌ رسول‌ الله فرمایش‌هایت‌ را شنیدیم‌، اگردنیا را برای‌ ما بقایی‌ بود و در آن‌ زندگی‌ جاوید داشتیم‌، ما پایداری‌ در یاری‌ تو را به‌زندگانی‌ جاوید دنیا مقدم‌ می‌داشتیم‌ (حال‌ آن‌ که‌ زندگی‌ دنیا چند روزی‌ بیشتر نیست‌...).در شب‌ عاشورا برخاست‌ و گفت‌:
حسین‌ جان‌! اگر هزار مرتبه‌ کشته‌ شوم‌، باز زنده‌ شوم‌ و بمیرم‌ و سپس‌ ذرات‌ وجودم‌را به‌ باد دهند، از تو جدا نمی‌شوم‌، تا آن‌ که‌ در رکاب‌ تو شهید شوم‌... در روز عاشورا هم‌خطبه‌ای‌ به‌ دفاع‌ از امام‌(ع) ایراد کرد.
روز عاشورا از مدافعان‌ برجسته‌ حریم‌ ولایت‌ زهیر بود، برگزارکنندة‌ نماز ظهرعاشورا، جنگجوی‌ دلیر و جوانمرد شجاعی‌ که‌ با کشتن‌ 120 نفر از لشگریان‌ عمر سعد،عاقبت‌ او را هم‌ مثل‌ دیگر اصحاب‌ شجاع‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ صورت‌ حملة‌ گروهی‌، به‌شهادت‌ رساندند. امام‌ کنار جسد او دعا کردند و بر دشمنانش‌ لعنت‌ فرستادند. باری‌!زهیر این‌ صحابه‌ مخلص‌ امام‌ حسین‌، حسن‌ عاقبت‌ و سرانجام‌ عالی‌ خود (شهادت‌) رامدیون‌ همسر مؤمن‌ و فداکارش‌ است‌، زیرا گفتار آن‌ زن‌ بود که‌ کار خود را کرد، چنان‌ درروحیه‌ و روان‌ شوهرش‌ تأثیر گذارد که‌ مس‌ وجودش‌ را تبدیل‌ به‌ زر سرخ‌ نمود و تا همیشه‌تاریخ‌ شوهر خود را مصداق‌ آیة‌ شریفة‌ آیة‌الکرسی‌ کرد: (...الله ولی‌ الذین‌ آمنوا یخرجهم‌من‌ الظلمات‌ الی‌ النور...) و او را در تاریخ‌ جاودانه‌ ساخت‌.
زنان‌ شجاعی‌ که‌ در کربلا حضور داشتند
در روز عاشورا مادران‌ و زنان‌ و خواهران‌ و دختران‌ بسیاری‌ بودند که‌ مردان‌ خود رابه‌ مبارزه‌ در راه‌ امام‌ حسین‌(ع) ترغیب‌ و تشویق‌ می‌کردند، محرک‌ آن‌ها بودند یا مؤیدآن‌ها و لااقل‌ این‌ که‌ نظاره‌گر شهادت‌ بهترین‌ دلبند خود بودند و تسلیم‌ رضای‌ خدا شدند.
مرحوم‌ آیة‌الله شیخ‌ جعفر شوشتری‌ ـ اعلی‌ الله مقامه‌ - معتقد است‌ امام‌حسین‌(ع) در کربلا هفت‌ مرتبه‌ استغاثه‌ کردند ـاول‌ آن‌، موقع‌ صف‌آرائی‌ و آخر آن‌ موقع‌شهادت‌ ـ و با هر استغاثة‌ امام‌ حسین‌ زنان‌ شجاعی‌ بودند که‌ ندای‌ امام‌ را لبیک‌ می‌گفتند،به‌ بذل‌ عزیزترینشان‌؛ یعنی‌ جوانان‌ و پاره‌های‌ قلبشان‌، در هر استغاثه‌ای‌ که‌ امام‌می‌فرمود: فریاد لبیک‌ زنان‌ بلندتر می‌شد. می‌گفتند: «لبیک‌ داعی‌ الله ان‌ لم‌ یجدک‌ بدنی‌عنداستغاثتک‌ و لسانی‌ عنداستنصارک‌ فقد اجابک‌ قلبی‌...»؛ لبیک‌ ای‌ حجت‌ خدا اگر دربدنم‌ قدرتی‌ بر یاری‌ تو نباشد و زبانم‌ عاجز از نصرت‌ تو باشد، قلبم‌ به‌ تو می‌گوید: لبیک‌!
ام‌ وهب‌ بن‌ عبدالله
یکی‌ از زنان‌ فداکار مادر وهب‌ پسر عبدالله است‌ که‌ در کربلا به‌ فرزندش‌ گفت‌:برخیز ای‌ پسرم‌! فرزند دختر رسول‌ِ خدا را یاری‌ کن‌. گفت‌ به‌ چشم‌ مادر! کوتاهی‌ نمی‌کنم‌،حمله‌ کرد و جمعی‌ از لشکر را کشت‌ و نزد مادر و همسر خود برگشت‌. برابر آن‌ها ایستاد وگفت‌: مادر راضی‌ شدی‌؟ گفت‌: فرزندم‌، من‌ وقتی‌ از تو راضی‌ می‌شوم‌ که‌ پیش‌ حسین‌(ع)کشته‌ شوی‌. پسر جانم‌ برگرد و در یاری‌ فرزند رسول‌ خدا نبرد کن‌ تا در قیامت‌ پیش‌ خداشفیع‌ تو باشد. او به‌ میدان‌ بازگشت‌ و جنگید. دو دستش‌ را قطع‌ و اسیرش‌ کردند و سر ازبدنش‌ جدا کرده‌، به‌ طرف‌ مادرش‌ انداختند. مادر سر را برداشت‌ و بوسید و به‌ طرف‌ دشمن‌انداخت‌ تیرک‌ خیمه‌ را برداشت‌ و به‌ سوی‌ دشمن‌ دوید. امام‌ او را برگردانده‌ و فرمودند:جهاد از زنان‌ برداشته‌ شده‌ است‌، خدا تو را جزای‌ خیر بدهد ـ رحمک‌ الله ـ او به‌خیمه‌برگشت‌.
شهیدة‌ کربلا
اما همسر وهب‌ شیرزنی‌ بود که‌ وقتی‌ دید شوهرش‌ را کشتند خود را به‌ شوهرشهیدش‌ رسانید، خاک‌ و خون‌ از رخش‌ پاک‌ می‌کرد که‌ شمر او را دید و به‌ غلامش‌ رستم‌دستور داد، تا با نیزه‌ای‌ که‌ در دست‌ داشت‌ به‌ سرش‌ کوبید و این‌ زن‌ فداکار را شهید کرد. اواول‌ زنی‌ بود که‌ در نهضت‌ عاشورا به‌ شهادت‌ رسید.
خانم‌ تازه‌ مسلمانی‌ که‌ پسرش‌ را فدای‌ امام‌ حسین‌(ع) کرد
محدث‌ قمی‌ ـ ره‌ ـ از امالی‌ صدوق‌ نقل‌ می‌کند: وهب‌ بن‌ وهب‌ و مادرش‌ ـ که‌ تُرسابودند یا نصرانی‌ ـ به‌ دست‌ امام‌ حسین‌(ع) مسلمان‌ شده‌ بودند و در کربلا حضور داشتند،وهب‌ به‌ میدان‌ رفت‌ و مبارزه‌ای‌ سخت‌ نمود. هفت‌، هشت‌ نفر از دشمن‌ را کشت‌. اسیر شدو عمر سعد دستور داد: سر از بدنش‌ جدا کرده‌ و به‌ طرف‌ سپاه‌ امام‌ حسین‌(ع) انداختند.مادر داغدیده‌، سر پسر را برداشت‌ و بوسید و به‌ طرف‌ دشمن‌ پرتاب‌ کرد. به‌ مردی‌ خورد که‌در دم‌ کشته‌ شد، سپس‌ ستون‌ خیمه‌ را برداشت‌ و به‌ دشمن‌ حمله‌ کرد. دو نفر دیگر راکشت‌، امام‌ فرمودند: ام‌ وهب‌ رحمک‌الله، خدای‌ تو را بیامرزد برگرد، عرض‌ کرد: آقا ناامیدم‌مکن‌؛ یعنی‌ بگذار من‌ هم‌ شهید شوم‌! حضرت‌ فرمود: خدا تو را ناامید نکند، ای‌ ام‌ وهب‌!او به‌ خیمه‌ برگشت‌.
ام‌ّ عمرو شیرزنی‌ که‌ شوهر و پسرش‌ در کربلا شهید شدند
عمروبن‌ جنادة‌ نوجوانی‌ نابالغ‌ بود که‌ قبل‌ از او پدرش‌ شهید شده‌ بود، مادرش‌ زنی‌بود که‌ از سرچشمة‌ ایمان‌ سیراب‌ گردیده‌ بود و دلی‌ سرشار از ثبات‌ و اطمینان‌ داشت‌. باوجود این‌ که‌ شوهرش‌ به‌ شهادت‌ رسیده‌ بود، هنوز هم‌ عطش‌ ایثار و جانفشانی‌اش‌فروکش‌ نکرده‌ بود، به‌ پسرش‌ گفت‌: فوراً حرکت‌ کن‌ و در برابر حسین‌ فرزند رسول‌ خدا بادشمن‌ او بجنگ‌، تا کشته‌ شوی‌! گفت‌: مادرجان‌ کوتاهی‌ نخواهم‌ کرد... بی‌درنگ‌ از خیمه‌بیرون‌ رفت‌ و عازم‌ میدان‌ گشت‌، ولی‌ امام‌ همین‌ که‌ او را دیدند، فرمودند: جلوی‌ او رابگیرید، او هنوز زمانی‌ از شهادت‌ پدرش‌ نگذشته‌، مادرش‌ کسی‌ را ندارد. ای‌ پسر! برگرد واز مادرت‌ سرپرستی‌ کن‌، شاید او از آمدن‌ تو به‌ میدان‌ رضایت‌ نداشته‌ باشد؟ جوان‌، عرض‌کرد: نه‌، نه‌، آقا این‌ طور نیست‌! بلکه‌ مادرم‌ خودش‌ دستور داد به‌ میدان‌ بیایم‌! امام‌ که‌خاطرشان‌ جمع‌ شد، فرمود: آزادی‌، هر چه‌ خواهی‌ بکن‌. او که‌ شایستة‌ شهادت‌ شده‌ بود به‌میدان‌ رفت‌، رجز خواند و با ایمان‌ جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید. دشمن‌ سرش‌ را برید و به‌طرف‌ خیمه‌ها انداخت‌. مادرش‌، مثل‌ ام‌ وهب‌ سر عزیزش‌ را برداشت‌ و گفت‌: «احسنت‌ یابنی‌ یاقرة‌ عینی‌...»؛ آفرین‌ ای‌ پسرم‌، ای‌ نور چشمم‌... سپس‌ او را به‌ سوی‌ دشمن‌ پرت‌کرد و خود او نیز رجز خواند و بر دشمن‌ حمله‌ کرد و دو تن‌ از دشمن‌ را کشت‌، تا این‌ که‌ امام‌او را به‌ خیمه‌ باز گرداندند همین‌ سرگذشت‌ را برای‌ پسر و همسر مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ نوشته‌اند.
شیرزنی‌ در میان‌ لشکر عمر سعد
حمید بن‌ مسلم‌ (خبرنگار کربلا) می‌گوید: زنی‌ از طایفة‌ بکر بن‌ وائل‌ را دیدم‌ که‌همراه‌ شوهرش‌ در میان‌ اصحاب‌ عمر سعد بود، چون‌ دید مردم‌ ناگهان‌ بر زنان‌ و دختران‌حسین‌ تاختند شروع‌ به‌ غارت‌ کردند، شمشیری‌ برداشت‌ و رو به‌ خیمه‌های‌ حسین‌ آمد وفریاد زد: ای‌ مردان‌ قبیله‌ بکر! آیا لباس‌ از تن‌ دختران‌ رسول‌ خدا به‌ یغما می‌برید؟ مرگ‌ براین‌ حکومت‌ غیرخدایی‌، ای‌ قاتلین‌ فرزند رسول‌ خدا! شوهرش‌ دستش‌ را گرفت‌ و او راکشان‌کشان‌ به‌ جایگاه‌ خودش‌ بازگرداند!
چرا امام‌ حسین‌(ع) اهل‌ بیت‌: را به‌ کربلا آورد؟
سید بن‌ طاووس‌ ـ اعلی‌ الله مقامه‌ ـ می‌فرماید: ممکن‌ است‌ یکی‌ از جهاتی‌ که‌باعث‌ شد امام‌ حسین‌(ع) حرم‌سرا و زنان‌ و دختران‌ خود را همراه‌ خود بیاورد، این‌ باشد که‌اگر آنان‌ را در حجاز یا شهر دیگر بجا می‌گذاشت‌، یزید بن‌ معاویه‌ ـ که‌ لعنت‌های‌ خدا بر اوباد ـ متعرض‌ آن‌ها می‌شد و آن‌ها را شکنجه‌ و آزار می‌کرد، تا بدین‌ وسیله‌ از مبارزه‌ وشهادت‌ حسین‌(ع) جلوگیری‌ کند. هم‌چنین‌ گرفتاری‌ زنان‌ در دست‌ یزید باعث‌ می‌شدامام‌ از ادای‌ِ وظیفة‌ بزرگ‌ و رسیدن‌ به‌ مقام‌های‌ سعادت‌ محروم‌ بماند.
مضافاً بر این‌ که‌ امر خدا تعلق‌ بر این‌ گرفته‌ بود که‌ امام‌ حسین‌(ع) از همه‌ چیز خود،حتی‌ زن‌ و فرزند در راه‌ خدا بگذرد تا از امتحان‌ الهی‌ سرفراز در آید. زنان‌ اهل‌ بیت‌ به‌خودی‌ خود منادیان‌ گروهی‌ عزت‌ و شرافت‌ و مکملین‌ نهضت‌ عاشورا بودند و تا رسوایی‌باطل‌ و روشن‌ شدن‌ حق‌ از پای‌ ننشستند. آن‌ها در حقیقت‌ نهضت‌ حسین‌ را تکمیل‌نمودند و با پیام‌رسانی‌ انقلابی‌ خود، نگذاشتند دشمن‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌ سوء استفاده‌کند؛ یعنی‌ خون‌ امام‌ و شهدای‌ کربلا را پایمال‌ کند.
تحمّل‌ همان‌ ناله‌ها و شیون‌ها و فریادهای‌ احساسی‌ زن‌ها و بچه‌ها، سبب‌ فزونی‌ثواب‌ و اجر برای‌ امام‌ حسین‌(ع) و باعث‌ ثبات‌ نهضت‌ شد. اگر زینب‌ها نمی‌بودند و منزل‌به‌ منزل‌ با مظلومیت‌ خودشان‌، احساس‌های‌ مردم‌ را جریحه‌دار نمی‌کردند و با هوشیاری‌ واقدام‌ به‌ موقع‌ از قبیل‌ سخنرانی‌های‌ آتشین‌ و فریادها، رسوایی‌ ابن‌ زیاد و یزید را فراهم‌نمی‌آوردند، چه‌ کسی‌ این‌ رسالت‌ را به‌ عهده‌ می‌گرفت‌؟ دشمن‌ حسین‌ را کشته‌ بود، اعلام‌می‌کرد، در کربلا مُشتی‌ یاغی‌ (العیاذبالله) را کشتیم‌ که‌ خروج‌ کرده‌ بودند و ماجرا تمام‌ شد.
دیگر کسی‌ هم‌ نبود که‌ دم‌ از دم‌ برآرد و از جنایات‌ ننگین‌ یزید پرده‌ بردارد، اما اهل‌بیت‌ این‌ رسالت‌ را خوب‌ به‌ انجام‌ رساندند. زینب‌ و ام‌ کلثوم‌ خواهران‌ امام‌ حسین‌ و فاطمه‌و سکینه‌ و حتّی‌ دختر چهارساله‌ امام‌ حسین‌(ع) (معروف‌ به‌ رقیه‌) لحظه‌ به‌ لحظة‌اسارت‌، بر رسوایی‌ خاندان‌ لعنت‌ شده‌ بنی‌امیّه‌ افزوده‌، تا این‌ که‌ مردم‌ یزید و ابن‌ زیاد راشماتت‌ می‌کردند، تا آن‌جا که‌ دیگر یزید ذلّه‌ شده‌ و دست‌ از اهل‌ بیت‌(ع) برداشت‌ و آن‌هارا آزاد کرد...
زنان‌ شجاع‌ اهل‌ بیت‌:
در این‌ فراز، از مقاله‌ تنی‌ چند از زنان‌ اهل‌ بیت‌ که‌ سرگذشت‌ آن‌ها برای‌ همه‌مردان‌ و زنان‌ درس‌ عبرت‌ است‌، معرفی‌ می‌کنیم‌:
زینب‌ کبری‌3
سرسلسلة‌ زنان‌ شجاع‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) زینب‌ کبری‌3 است‌. اوخداشناسی‌ بود که‌ در تحمل‌ مصائب‌ به‌ «ام‌المصائب‌» لقب‌ یافت‌. در عفت‌ و نجابت‌ثانی‌ زهرا3 بود. تندیس‌ شرم‌ و حیا و دارای‌ عصمت‌ صغری‌. او ولیة‌الله بود، راضی‌ به‌رضای‌ الله و امینة‌الله بود، عالمه‌ غیر معلمه‌. محبوب‌ رسول‌ خدا و فاطمة‌ زهرا وامیرالمؤمنین‌، نائبة‌الزهرا، شریکة‌الحسین‌ و در فصاحت‌ و بلاغت‌ وارث‌ امیرالمؤمنین‌بود شجاعت‌ ملکة‌ وجودش‌ بود. او قهرمان‌ کربلا بود و در صبر و مقاومت‌ مجسمة‌ تقوابود. در برخورد با مصیب‌ها، چون‌ کوه‌ِ مقاوم‌ و چون‌ صخره‌ در مقابل‌ امواج‌ خروشان‌، خم‌ به‌ابرو نیاورد. او کمر مصیبت‌ را شکسته‌ بود.
در طول‌ نهضت‌ عاشورا، بلا گردان‌ زن‌ها و بچه‌ها و امام‌ سجاد(ع) بود؛ به‌ عنوان‌مثال‌ وقتی‌ در کوفه‌ پس‌ از این‌ که‌ زینب‌ افشاگری‌ کرد و مردم‌ را تهییج‌ نمود. ابن‌ زیاد ـلعنة‌الله علیه‌ ـ بسیار غضبناک‌ شد، چون‌ ضرب‌ و شتم‌ زینب‌ برای‌ او افت‌ داشت‌، علی‌ بن‌الحسین‌(ع) را احضار نمود و گفت‌: تو کیستی‌؟ زین‌ العابدین‌(ع) فرمود: من‌ علی‌ بن‌الحسین‌ هستم‌. گفت‌: علی‌ بن‌ الحسین‌ که‌ در کربلا کشته‌ شد؟ فرمود: آن‌ شیر بیشة‌شجاعت‌ که‌ شربت‌ شهادت‌ نوشید، برادرم‌ علی‌(ع) بود، که‌ بر خلاف‌ گفتار تو، مردم‌ او راشهید کردند، نه‌ خدا!
ابن‌ زیاد غضبش‌ بیشتر شد و گفت‌: هنوز آن‌ جرأت‌ و توان‌ در تو باقی‌ است‌ که‌پاسخ‌ مرا بدهی‌ و گفتة‌ مرا زیر پا بگذاری‌؟ اینک‌ بیایید جلادان‌، او را برده‌ و گردن‌ بزنید!مدافع‌ ولایت‌ و امامت‌، زینب‌ قهرمان‌ بی‌تاب‌ شد، خود را به‌ دامان‌ امام‌ سجاد(ع) انداخت‌و فرمود: یابن‌ مرجانه‌ (پسر مرجانه‌) آن‌ همه‌ خون‌ها که‌ ریختی‌، هنوز کاسة‌ انتقام‌ تو رالبریز نکرده‌، باز هم‌ می‌خواهی‌ گرگ‌ وار خون‌ ما را بیاشامی‌؟ آن‌گاه‌ دست‌ به‌ گردن‌ امام‌سجاد(ع) انداخت‌ و فرمود: به‌ خدا! دست‌ از یادگار برادرم‌ برنمی‌دارم‌ و از او جدا نمی‌شوم‌،اگر می‌خواهی‌ او را به‌ قتل‌ برسانی‌، مرا هم‌ با او بکش‌.

• مرا با او بکش‌ تا هر دو با هم ‌شویم‌ آسوده‌ از این‌ محنت‌ و غم‌
• ‌شویم‌ آسوده‌ از این‌ محنت‌ و غم‌ ‌شویم‌ آسوده‌ از این‌ محنت‌ و غم‌
زینب‌3 پا به‌ پای‌ امام‌ حسین‌(ع) در نهضت‌ عاشورا آمد. او پسرش‌ عون‌ راپیش‌ کش‌ برادر برده‌ بود، اگر حسین‌(ع) شهید شد زینب‌ هم‌ با اسارت‌ خود خط‌ سرخ‌شهادت‌ را پیمود، کاروان‌ اهل‌ بیت‌ را به‌ رهبری‌ امام‌ سجاد به‌ مدینه‌ رسانید، الحق‌والانصاف‌ هیچ‌ کم‌ نگذاشت‌، چرا که‌ او عقیلة‌ بنی‌هاشم‌ بود و یادگار حیدر و یک‌ سال‌پس‌ از امام‌ حسین‌(ع) در شهر دمشق‌ در گذشت‌.
ام‌ کلثوم‌3
دختر دیگر امیرالمؤمنین‌(ع) و فاطمه‌ زهرا3 ام‌ کلثوم‌ است‌. او زنی‌ شجاع‌ ورشیده‌ و عاقله‌ بود. در خانه‌ علی‌(ع) و در دامان‌ زهرای‌ مرضیه‌3 بزرگ‌ شده‌ بود. درک‌امامانی‌ چون‌ علی‌(ع) و حسن‌(ع) و حسین‌(ع) و زین‌العابدین‌(ع) بر معرفت‌ او افزوده‌ بود.وی‌ در میدان‌ سیاست‌ هم‌ حضور فعالی‌ داشت‌؛ چنان‌ که‌، در زمان‌ عثمان‌ به‌ عنوان‌ سفیربه‌ سوی‌ مکة‌ روم‌ اعزام‌ شده‌ بود. وی‌ در کربلا زن‌ تمام‌ عیار و جا افتاده‌ای‌ بود که‌ به‌ کمک‌زینب‌ توانست‌ بر مشکلات‌ فایق‌ آمده‌ و دشمن‌ را به‌ رسوایی‌ افکند. او نیز در کوفه‌ چون‌زینب‌ کبری‌3 در حالی‌ که‌ با صدای‌ بلند گریه‌ می‌کرد، از پس‌ پردة‌ نازکی‌ خطبه‌ای‌ ایرادکرد: ای‌ مردم‌ کوفه‌ رسوایی‌ بر شما! چرا حسین‌ را خوار کردید و او را کشتید؟ و اموالش‌ را به‌تاراج‌ بردید و زنان‌ حرمش‌ را اسیر نمودید و ایشان‌ را آزار و شکنجه‌ کردید؟ مرگ‌ و نابودی‌بر شما! وای‌ بر شما! آیا می‌دانید چه‌ بلایی‌ دامن‌گیر شما شد؟ و چه‌ بار گناهی‌ بر پشت‌می‌کشید؟ و چه‌ خون‌ها ریختید؟ و با چه‌ بزرگواری‌ رو به‌ رو شدید و از چه‌ کودکانی‌ لباس‌ربودید؟ بهترین‌ مردم‌ بعد از رسول‌ خدا را کشتید، دلسوزی‌ از کانون‌ دل‌ شما رخت‌ بربست‌،هان‌ که‌ حزب‌ خداوند پیروز است‌ و حزب‌ شیطان‌ زیان‌کار...
وقتی‌ ابن‌ زیاد در کوفه‌ سر امام‌ حسین‌(ع) را مقابل‌ خود گذاشته‌ و خوشحالی‌می‌کرد! ام‌ کلثوم‌3 خطاب‌ به‌ ابن‌ زیاد فرمود: ای‌ پسر زیاد! آیا برای‌ پاسخ‌ به‌ رسول‌خدا(ص) جوابی‌ آماده‌ کرده‌ای‌؟ می‌دانی‌ سر و کارت‌ با رسول‌ خدا(ص) است‌؟
پس‌ از خطبة‌ آتشین‌ ام‌ کلثوم‌3 مردم‌ به‌ قدری‌ تحت‌ تأثیر قرار گرفته‌ بودند که‌همه‌ می‌گریستند، به‌ خود لطمه‌ می‌زدند، زنان‌ گیسوان‌ پریشان‌ می‌کردند و صدا به‌ واویلابلند شد، مردان‌ ریش‌های‌ خود می‌کندند...
فاطمة‌ صغری‌3 دختر امام‌ حسین‌(ع)
حضرت‌ فاطمه‌ صغری‌ دختر امام‌ حسین‌(ع) همسر حسن‌ بن‌ الحسن‌(ع) نیز درکوفه‌ خطبه‌ای‌ ایراد کرد و در آن‌، ضمن‌ سپاس‌ خدا به‌ شمارة‌ ریگ‌ها و سنگ‌ها به‌ گرانی‌ ازعرش‌ تا خاک‌ و مدح‌ پیامبر اکرم‌(ص) مردم‌ را خطاب‌ کرد و فرمود: بارالها به‌ تو پناه‌ می‌برم‌که‌ بر تو دروغی‌ ببندم‌، یا سخنی‌ بگویم‌ بر خلاف‌ آنچه‌ فرو فرستاده‌ای‌، درباره‌ پیمان‌هایی‌که‌ برای‌ وصی‌ پیامبر علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌(ع) گرفته‌ای‌، همان‌ علی‌ که‌ حقش‌ را ربودند وبی‌گناهش‌ کشتند، چنانچه‌ دیروز فرزندش‌ را در خانه‌ای‌ از خانه‌های‌ خدا کشتند و جمعی‌که‌ به‌ زبان‌، اظهار مسلمانی‌ می‌کردند حاضر بودند، ای‌ خاک‌ بر سرشان‌! که‌ از فرزندعلی‌(ع) نه‌ در زندگی‌اش‌ ستمی‌ بازداشتند و نه‌ به‌ هنگام‌ مرگ‌ یاری‌اش‌ نمودند... در حالی‌که‌ حسین‌ سرشتی‌ داشت‌، پسندیده‌ و طینتی‌ داشت‌، پاک‌، فضایل‌ اخلاقی‌اش‌ معروف‌همه‌ بود و عقاید نیک‌اندیش‌ او مشهور جهان‌...
رباب‌3 مادر سکینه‌ و علی‌اصغر
رباب‌ دخترِ سوم‌ مردی‌ مسیحی‌ بود که‌ در زمان‌ خلیفه‌ دوم‌، اسلام‌ آورده‌ بود. او به‌همسری‌ امام‌ حسین‌(ع) در آمده‌ بود، ظاهراً تنها همسر امام‌ حسین‌ بود که‌ با کاروان‌حسینی‌ به‌ کربلا آمد و از نزدیک‌ شاهد آن‌ مناظر دل‌خراش‌ و تکان‌ دهنده‌ بود. رباب‌ مادردل‌سوختة‌ علی‌اصغر و سکینه‌ است‌. او از نزدیک‌ شاهد پرپر شدن‌ شش‌ ماهاش‌ بود که‌قوم‌ دغاحنجرش‌ روی‌ دست‌ پدر پاره‌ پاره‌ گردند. فرزندش‌ علی‌اصغر نشان‌ بارزمظلومیت‌ امام‌ حسین‌(ع) است‌. او نیز به‌ سهم‌ خود در مقابل‌ تبلیغات‌ شوم‌ و مسموم‌کنندة‌ دستگاه‌ حکومت‌ غاصب‌ ایستاد و اجازه‌ نداد تا با تحریف‌ کربلا خون‌ پاکان‌روزگارش‌ را به‌ هدر دهند.
او در مجلس‌ ابن‌ زیاد سر پاک‌ حسین‌ را به‌ دامن‌ گذارد و گفت‌: واحسینا فلانسیت‌حسیناً...؛ وای‌ حسینم‌! هرگز فراموشت‌ نمی‌کنم‌...» چنان‌ با این‌ مرثیه‌خوانی‌ خود، آهی‌ ازدل‌ داغدیده‌اش‌ بر کشید که‌ احساسات‌ پاکش‌ حاضران‌ مجلس‌ را متأثر کرد...
سکینه‌3 دختر امام‌ حسین‌(ع) راوی‌ کربلا
سکینه‌، از مادری‌ به‌ نام‌ رباب‌ زاده‌ شد و همسرش‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌، در کربلاشهید شد. وی‌ که‌ در کربلا ماجرا را از نزدیک‌ دیده‌ بود. از واقعه‌نگاران‌ کربلا محسوب‌می‌شود. به‌ نقل‌ فاضل‌ دربندی‌ در کتاب‌ اسرارالشهادة‌ سکینه‌3 می‌گوید:
شب‌ عاشورا از پشت‌ خیمه‌ شنیدم‌ پدرم‌ و اصحابش‌ می‌گویند، سکوت‌ کردم‌ ودیگر زنان‌ را خبر نکردم‌. آهسته‌ آهسته‌ جلو رفتم‌، دیدم‌ پدرم‌ نشسته‌ و اصحاب‌ دورش‌حلقه‌ زده‌اند، پدرم‌ می‌فرمود: شما خیال‌ می‌کردید این‌ جماعت‌ با من‌ بیعت‌ می‌کنند، امامی‌بینید که‌ شیطان‌ بر آن‌ها مسلط‌ شده‌، جز کشتن‌ من‌ و همراهان‌ و اسارت‌ اهل‌ بیت‌چیز دیگری‌ نمی‌خواهند. حرف‌ پدرم‌ تمام‌ نشده‌ بود، ده‌، بیست‌ نفر رفتند و حدود هفتاد،هشتاد نفر باقی‌ ماندند... ام‌کلثوم‌ متوجه‌ من‌ شد، از من‌ پرسید: چه‌ خبر است‌؟ قصه‌ رابرایش‌ تعریف‌ کردم‌، او طاقت‌ نیاورد فریاد کشید: «وامحمدا واعلیا واحسینا...» سکینه‌ درسال‌ 117 هجری‌ در مدینه‌ رحلت‌ نمود.
لبابه‌ همسر ابوالفضل‌(ع)
لبابه‌ دختر عبیدالله بن‌ عباس‌ بانوی‌ حرم‌ قمر بنی‌هاشم‌ بود که‌ در کربلا هم‌ حاضرشد و پس‌ از شهادت‌ ابوالفضل‌(ع)، به‌ اسارت‌ رفت‌ و پس‌ از آن‌ با اهل‌ بیت‌ به‌ مدینه‌مراجعت‌ نمود. یقیناً برای‌ این‌ زنان‌، مقامی‌ مثل‌ شوهران‌ و مردان‌ آن‌ها در بهشت‌ منظورشده‌ است‌.
آری‌، زنان‌ بیدار پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌(ع) هم‌ با احساس‌های‌ پاکشان‌ جوّ رابرای‌ برکناری‌ اوباش‌ کربلا از حکومت‌ فراهم‌ می‌کردند، در هر فرصت‌ ممکن‌ به‌ رسالت‌انقلابی‌ خود عمل‌ می‌کردند و باعث‌ و بانیان‌ جنایت‌های‌ هولناک‌ کربلا را به‌ عاقبت‌شومشان‌ وعده‌ می‌دادند.
همسر کعب‌ بن‌ جابر، قاتل‌ «بریر» آن‌ صحابی‌ معروف‌ امام‌ حسین‌(ع)، بعدها به‌ اوگفت‌: بر علیه‌ فرزند فاطمه‌ اقدام‌ کردی‌ و سید قاریان‌ قرآن‌ را کُشتی‌ (بریر). خطای‌ بسیاربزرگی‌ مرتکب‌ شدی‌، به‌ خداوند قسم‌! بعد از این‌ با تو سخن‌ نخواهم‌ گفت‌.
در سال‌ 64 هجری‌ ماه‌ صفر، درست‌ سه‌ سال‌ پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌(ع) یزیدبه‌ درک‌ واصل‌ شد.
جماعتی‌ از مردم‌ برای‌ بیعت‌ به‌ سراغ‌ عمر سعد رفتند، تا او را به‌ حکومت‌ تعیین‌کنند. زنان‌ شجاعی‌ از قبیلة‌ همدان‌ و زنانی‌ دیگر از کهلان‌، انصار، ربیعه‌ و نخع‌ به‌ کوفه‌آمدند و در حالی‌ که‌ می‌گریستند و مویه‌ می‌کردند و برای‌ امام‌ حسین‌(ع) زاری‌ می‌نمودند،وارد مسجد جامع‌ شهر شد. و فریاد می‌زدند: مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ همین‌ عمر سعد بود که‌راضی‌ به‌ قتل‌ امام‌ حسین‌(ع) شده‌ بود، تا برای‌ ما در کوفه‌ حکومت‌ کند، پس‌ مردم‌گریستند و از عمر بن‌ سعد صرف‌نظر کردند، در این‌ جریان‌ فعالیت‌ زنان‌ قبیلة‌ همدان‌چشمگیرتر بود.
آری‌، این‌ سلسله‌ ادامه‌ داشت‌ و در تمامی‌ ادوار تاریخ‌ زنان‌ شجاع‌ و متدین‌ به‌ هرنحو ممکن‌ از خاندان‌ عترت‌ و طهارت‌ جانب‌داری‌ کردند و شعرهای‌ زیبای‌ خود را درتاریخ‌ به‌ ثبت‌ رساندند، که‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ به‌ حضور فعال‌ زنان‌ نوغان‌ مشهد مقدس‌در تشییع‌ جنازه‌ امام‌ رضا(ع) اشاره‌ نمود. راهپیمایی‌ زنان‌ غیور و شجاع‌ ایرانی‌ در انقلاب‌اسلامی‌ به‌ رهبری‌ فرزند امام‌ حسین‌(ع) یعنی‌ امام‌ خمینی‌ ـ قدس‌ سره‌ الشریف‌ ـ درسال‌های‌ 56 و 57. نمونة‌ دیگری‌ از رشد سیاسی‌ زنان‌ و مادران‌ِ پاک‌دامن‌ است‌ که‌ باعفت‌ و نجابت‌ خود و حضور فراگیر و کارآمد در مقاطع‌ حساسی‌ تاریخی‌، مسئولیت‌سیاسی‌، انقلابی‌ و شرعی‌ خود را به‌ انجام‌ رساندند. امید آن‌ که‌ زنان‌ امروز هم‌ این‌ رسالت‌خطیر را به‌ عهده‌ بگیرند، لااقل‌ گریه‌های‌ ما در مصیبت‌های‌ فرزندِ زهرا یک‌ نوع‌ شرکت‌در حماسة‌ اوست‌ و هیچ‌کس‌ به‌ مثل‌ امام‌ حسین‌(ع) شایسته‌ گریه‌ نیست‌، گریه‌ بر امام‌حسین‌ در راستای‌ حفظ‌ دستاوردهای‌ نهضت‌ مقدس‌ او و جاودانگی‌ راه‌ او صورت‌می‌پذیرد. زیرا امام‌ حسین‌ شایستگی‌ آن‌ را دارد که‌ در تاریخ‌ دنیا باقی‌ بماند.
منابع‌
1ـ قرآن‌ مجید، تفسیرهای‌ المیزان‌، مجمع‌ البیان‌، قرطبی‌، الدّرالمنثور
(جلال‌الدین‌سیوطی‌).
2ـ نهج‌البلاغه‌ به‌ قلم‌ محمدعلی‌ انصاری‌.
3ـ شرح‌ نهج‌البلاغه‌ ابن‌ ابی‌ الحدید (سه‌ جلدی‌).
4ـ تاریخ‌ طبری‌، طبری‌ (5 جلدی‌).
5ـ سیره‌ نبویه‌ ابن‌ هشام‌، (4 جلدی‌) دارالکتاب‌ العربی‌ بیروت‌.
6ـ کنزالعمال‌، متقی‌ هندی‌ (13 جلدی‌).
7ـ وسائل‌ الشیعه‌، حر عاملی‌ (20جلدی‌).
8ـ بحارالانوار، چاپ‌ آخوندی‌.
9ـ اسدالغابة‌، ابن‌ اثیر.
10ـ صحیح‌ بخاری‌.
11ـ فروغ‌ ابدیت‌، سبحانی‌ (2 جلدی‌).
12ـ ریاحین‌ الشریعه‌، ذبیح‌الله محلاتی‌، دارالکتب‌ الاسلامیه‌ تهران‌.
13ـ ارشاد مفید با ترجمه‌ فارسی‌، کتابفروشی‌ اسلامیه‌ تهران‌.
14ـ ملهوف‌ علی‌ قتلی‌ الطفوف‌، ابی‌ مخنف‌، دارالاسوة‌ للطباعة‌ والنشر تهران‌.
15ـ ترجمه‌ لهوف‌، آهی‌ سوزان‌ بر مزار شهیدان‌، به‌ قلم‌ سید احمد فهری‌.
16ـ اعیان‌ الشیعه‌، محسن‌ امین‌ (10 جلدی‌).
17ـ سیره‌ امامان‌ ترجمه‌ فی‌ رحاب‌ ائمه‌ اهل‌ البیت‌، محسن‌ امین‌، ترجمه‌ حسین‌
وجدانی‌ج‌ 3.
18ـ چهره‌ خونین‌ حسین‌(ع) ترجمه‌ مقتل‌ الحسین‌، عبدالرزاق‌ مقرم‌، عزیزالله عطاری‌.
19ـ مقتل‌ خوارزمی‌.
20ـ الخصائص‌ الحسینیه‌ شیخ‌ جعفر شوشتری‌.
21ـ رموز الشهادة‌، ترجمه‌ کامل‌ المهموم‌ و نفثه‌ المصدور، محدث‌ قمی‌، کتابفروشی‌
اسلامیه‌ تهران‌، ترجمه‌ آیت‌الله کمره‌ای‌.
22ـ ناسخ‌ التواریخ‌، چاپ‌ سنگی‌ و چاپ‌ قدیم‌.
23ـ امالی‌ شیخ‌ صدوق‌.
24ـ منتهی‌ الامال‌، محدث‌ قمی‌.
25ـ کشف‌ الغمه‌، مرحوم‌ علی‌بن‌ عیسی‌ اربلی‌ (3 جلدی‌) دارالکتاب‌ الاسلامی‌ بیروت‌.
26ـ امام‌ حسین‌ و ایران‌ نوشته‌ کورت‌ فریشلر آلمانی‌، ترجمه‌ ذبیح‌الله منصوری‌.
27ـ طراز المذهب‌.
28ـ شبهای‌ پیشاور، سلطان‌ الواعظین‌.
29ـ اسرارالشهاده‌، فاضل‌ دربندی‌، چاپ‌ تهران‌.
30ـ مقتل‌ ابی‌ مخفف‌، چاپ‌ المحجة‌ البیضاء بیروت‌.
31ـ چهره‌ زن‌ در آئینه‌ اسلام‌ و قرآن‌، مرتضی‌ فهیم‌ کرمانی‌.
32ـ سیاسة‌ الحسینیه‌، علامه‌ کاشف‌ الفطاء.
33ـ جلاءالعیون‌، علامه‌ مجلسی‌.
34ـ شیعه‌ در اسلام‌، علامه‌ طباطبائی‌، چاپ‌ 1352.
35ـ مروج‌ الذهب‌، مسعودی‌ (دارالاندلس‌ بیروت‌).
36ـ مقاتل‌ الطالبیین‌، ابوالفرج‌ اصفهانی‌، توزیع‌ دارالباز مکه‌ مکرّمه‌.

زیبایی پوشش به بهانه سالروز کشف حجاب!

زیبایی پوشش به بهانه سالروز کشف حجاب!
یکی از امتیازات انسان، در مقایسه با موجودات دیگر، تهیه پوشش مناسب برای اندام خویش است. بر این اساس، لباس پوشیدن یکی از شؤون و ویژگی‏های انسان است. لباس، افزون بر حفظ انسان از سرما و گرما و برف و باران و یاری دادن وی در حفظ عفّت و شرم، در آراستگی و زیبایی آدمی نیز نقشی مهم ایفا می‏کند و می‏توان آن را نشان دهنده گرایش اعتقادی فرد و تعلّق وی به فرهنگی خاص دانست. قرآن کریم ضمن نعمت و هدیه خداوند خواندن لباس به کارکردهای مختلف آن اشاره می‏کند و می‏فرماید: «ای فرزندان آدم، برای شما لباسی فرو فرستادیم که اندام شما را می‏پوشاند و مایه زینت شما است و لباس تقوا بهتر است. این از آیات خداوند است. باشد که متذکّر شده پند گیرید.»1
در این راستا، پوشش اعضای جنسی به دلایل گوناگون از اهمیت بیش‏تری برخوردار است. برابر متقن‏ترین کتاب آسمانی، قرآن و دیگر کتب مقدس، تاریخ رویکرد آدمیان به پوشش از نخستین انسان‏ها یعنی حضرت آدم و حوا آغاز می‏شود. در قرآن کریم آمده است: «فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْاتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ؛ و آنگاه که آدم و حوا از آن درخت ممنوع چشیدند، پوشش خود را از دست دادند [عورتشان آشکار گردید] و به سرعت با برگ درختان بهشتی خود را پوشاندند.»2
در کتاب مقدس نیز می‏خوانیم: «چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکو است و به نظر خوش‏نما و درختی دلپذیر، دانش افزا. پس از میوه‏اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگ‏های انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند... . و خداوند، رخت‏ها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید.3
بر اساس پژوهش‏ها، از آغازِ پیدایش انسان، هر یک از زن و مرد کوشیده است تا پوششِ مناسب خود را تهیّه کند. آدمی نخست با برگ درختان، سپس با پوست حیوانات و بعدها با دست‏بافت‏های خود، خویش را پوشاند.4 تمام کسانی که زندگی بشر و تحوّلات آن را ارزیابی کرده‏اند. بر این تلاش تأکید ورزیده‏اند؛ برای نمونه دکتر شیبانی در کتاب «تاریخ تمدن»، با اشاره به این که تمدّن سومری‏ها از نخستین تمدّن‏های بشری است، می‏نویسد: «نخستین دسته‏ای از نژاد انسان که در این نواحی متمرکز شدند و نخستین شهر حقیقی را بنا نهادند، سومری‏ها بودند؛ و چون سرزمین آن‏ها بی‏اندازه حاصلخیز بود، در سال دو مرتبه محصول برداشت می‏نمودند و به گله‏داری و پرورش دام می‏پرداختند و از الاغ و گوسفند و بز و گاو نر استفاده می‏کردند. از پشم و کرک بز پارچه تهیّه می‏نمودند و از پارچه‏های کتانی که به آن نام گاد (gud)می‏دادند، البسه (انواع لباس) درست می‏کردند.»5
خوشبختانه با پیشرفت صنعت و دست یافتن به منابع و ابزار جدید، پوشش نیز از تغییرات تکاملی بهره‏مند گردید و انسان به پوشاک مناسب‏تر دست یافت. نکته قابل توجه آن است که اگر چه حیات آدمیان از همان آغاز با «پوشش» پیوند خورده است، به دلیل وجود نوعی احساس حیای طبیعی در جنس ماده، زنان در طول تاریخ در امر پوشش تلاش و جدیت بیش‏تر از خود نشان داده‏اند.6 دانشمندان، در مورد علت اشتیاق و جدیّت بیش‏تر زنان، نظرهای گوناگون ارائه داده‏اند؛ بسیاری ریشه اشتیاق بیش‏تر زنان به پوشش را طبیعت آنان دانسته‏اند. دکتر فخری، دانشمند فیزیولوژیست مصری، در این باره می‏نویسد: نوعی احساس حیا در حیوانات وجود دارد؛ زیرا میل به اختلاط جنسی در حیوانات به صورت ادواری است؛ یعنی در مقاطع خاصی از زمان چنین میلی وجود دارد و در مقاطع دیگر زمانی تمایلی به آمیزش جنسی در آنان به چشم نمی‏خورد. در چنین مواقعی، آنان نوعی احساس حیای تناسلی دارند. بنابراین، ممکن است بگوییم اصل و مبدأ احساس حیا، همان احساس طبیعی جنس ماده در مورد حیا است و به همین جهت، می‏بینیم نوع احساس حیا در زنان از مردان قوی‏تر است.7 ویل دورانت نیز می‏گوید: «شرمگینی، خاصِ نوع انسان نیست و شباهت آشکاری دارد به کراهت حیوان ماده از جفت شدن در غیر فصل جفت‏جویی یا خارج از حدّ معتاد آن. مسلّماً ریشه شرمگینی نیز از همین جا است.»8
در مقابل، ویلیام جیمز، روان‏شناس معروف، حیا را امری اکتسابی می‏داند و می‏نویسد: «زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند... .» یکی از محققان سبب گرایش زنان به حیا را چنین توضیح داده است: «خودداری از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترین سلاح برای شکار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمانِ پر از حیا است و بی آن که بداند، حس می‏کند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و دقت عالی خبر می‏دهد.»9 شوپنهاور نیز حیای زن را رهاورد پیمان پنهانی زنان برای افزایش ارزش و جذابیت خود و وادار ساختن مرد به جست و جو می‏داند.10
طبق این دیدگاه، حیا امری غریزی نیست؛ به نوعی در نهاد زنان ریشه دارد و از سرشت خاص آنان بر می‏خیزد.
به هر حال، به گواهی متون تاریخی، در میان اکثر قریب به اتفّاقِ ملّتها و کشورهای جهان حجاب زنان معمول بوده است. مؤرّخان، به‏ندرت از اقوامی بدوی که زنانشان دارای حجاب مناسب نبوده یا برهنه در اجتماع ظاهر می‏شدند، نام می‏برند. تعداد این اقوام آن قدر اندک است که در مقام مقایسه قابل ذکر نیستند.11 از این‏رو، می‏توان نتیجه گرفت: در اقوام بَدَوی و غیرمتمدّنی که زنانشان حجاب مناسب نداشتند، وجود برخی موانع، سبب جلوگیری از بروز استعدادهای طبیعی و فطری زنان شده یا عواملی ناشناخته انحراف آنان از مسیر فطرت را رقم زده است.
حجاب زنان در طول تاریخ، فراز و نشیب‏های بسیار دیده و در سایه فرهنگ‏ها و سلیقه‏های حاکمان و متنفّذان مذهبی تشدید یا تخفیف پذیرفته، ولی هماره تداوم یافته و هیچ‏گاه به طور کامل از میان نرفته است. بسیاری از مؤرّخان به گستردگی دامنه حجاب و رواج آن در بین زنان اشاره کرده‏اند. فرید وجدی با تصریح به قدمت حجاب، با استناد به دایرة‏المعارف لاروس، گزارشی مفصل از پوشاندن صورت و همه اندام‏ها توسط زنان یونانی و فنیقی ارائه می‏دهد و از رواج حجاب در میان زنان اسبرطا، سیبری، آسیای صغیر، فارس و عرب سخن می‏گوید.12
ویل دورانت زنان بریتانیای جدید و جزیره برنئو را دارای حجاب کامل خوانده است.13 راسل کیفیت حجاب در عصر ملکه ویکتوریا را شدید می‏شمارد.14 و مهدی‏قلی هدایت از رواج حجاب در چین سخن می‏گوید.15
بسیاری از متفکران، برابر آیات قرآن و کتاب مقدس - آدم و حوا بدون حضور ناظری بیگانه از برهنگی احساس شرم کردند و بدون آن که تحت تأثیر هیچ آموزه، فرمان یا تذکّری قرار گیرند، به وسیله برگ‏های درختان بهشتی به سرعت خود را پوشاندند - راز رویکرد انسان به پوشش را نهاد و فطرت او دانسته‏اند؛ زیرا اولاً، نخستین انسان‏ها به طور فطری به پوشش روی آورده‏اند. ثانیا، گزارش‏های موجود به خوبی اثبات می‏کند که حجاب زن در نقاط مختلف جهان به طور کامل رعایت می‏شده و در بعضی از موارد با شدت و سختی همراه بوده است. ثالثا، اگر اکنون نیز به لباس ملّی کشورهای جهان بنگریم، معمول بودن حجاب زنان را به خوبی در می‏یابیم. آقای «براون واشنایدر» در کتابی به نام «پوشاک اقوام مختلف» تصویر لباس‏های ملی و رایج کشورهای مختلف جهان از عهد باستان تا قرن بیستم را به تفصیل ارائه کرده است. نگاهی کوتاه به این کتاب نشان می‏دهد یهودیان، مسیحیان، اعراب، یونانیان، اهالی رم، آلمان، خاور نزدیک و... حجاب را به طور کامل رعایت می‏کردند و اکثرا سرِ خویش را نیز می‏پوشاندند. برابر تصاویر این کتاب، کاهش تدریجی حجاب زنان از نیمه دوم قرن هیجدهم در اروپا آغاز شد؛ ولی حتّی تا اواخر قرن نوزدهم، اروپاییان همچنان لباس بلند می‏پوشیدند و سر را نیز می‏پوشاندند.16
متداول بودن حجاب در میان ملل مختلف که عقیده، مذهب و شرایط جغرافیایی متفاوت داشتند، نیز نشان دهنده تمایل فطری زنان به حجاب دانسته شده است. بسیاری از جامعه‏شناسان حجاب زن را مقتضای طبیعی جامعه بشری معرفی کرده‏اند. مونتسکیو می‏نویسد: «قوانین طبیعت حکم می‏کند زن خوددار باشد؛ زیرا مرد با تهوّر آفریده شده است و زن نیروی خودداری بیش‏تری دارد. بنابراین، تضادّ بین آن‏ها را می‏توان با حجاب از بین برد و بر اساس همین اصل، تمام ملل جهان معتقدند که زنان باید حیا و حجاب داشته باشند.»17
در نظر منتسکیو، از دست رفتن عفّت زنان به قدری نواقص و معایب پدید می‏آورد و روح مردم را فاسد می‏کند که اگر کشوری بدان دچار گردد، در بدبختی‏های فراوان فرو می‏رود. به خصوص در حکومت دموکراسی از دست رفتن عفّت سبب بزرگ‏ترین بدبختی‏ها و مفاسد می‏شود و اساس حکومت را از بین می‏برد. بدین جهت، «در جمهوری نه تنها اخلاقِ فاسد بلکه تظاهر به فسادِ اخلاق و سبکی را نیز منع کرده‏اند؛ چه آن که عشوه‏گری و طنّازی که از بیکاری زن‏ها تولید می‏شود، نتیجه‏اش آن است که قبل از آن که خود زن‏ها را فاسد کند، دیگران را فاسد می‏نماید.»18
با عنایت به تمایل فطری زن و نقش حیاتی پوشش زنان در کنترل و هدایت غرائز شهوانی در مسیر صحیح و جلوگیری از فساد و تباهی جامعه، پیامبران الاهی، هماهنگ با فطرت انسانی زنان، آنان را به حجاب فراخواندند و بدین وسیله اشتیاق درونی‏شان را با قوانین تشریعی استحکام بخشیدند.19
آری، پروردگار جهانیان از یک سو گرایش به پوشش را در نهاد زنان به ودیعت گذارد؛ از سوی دیگر، پوشاک را در لابه‏لای نعمت‏های بیکرانش به بشر ارزانی داشت؛ و از سوی سوم «حجاب» را بر زنان واجب ساخت تا گوهر هستی «زن» در صدفِ پوشش صیانت گردد و جامعه از فرو افتادن به گرداب فساد و تباهی نجات یابد. قرآن کریم برهنگی و کنارگذاشتن لباس را دام شیطان معرفی می‏کند و انسان‏ها را از فروافتادن در چنین دامی بر حذر می‏دارد: «ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از تنشان بیرون آورد تا عورتشان را به آن‏ها بنمایاند. همانا شیطان و گروه وابسته به او، شما را از جایی [یا به گونه‏ای] می‏بینند که شما آن‏ها را نمی‏بینید. ما شیاطین را اولیا و دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‏آورند.»20
از نظر تاریخی، شکل نوین بی‏حجابی از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و انقلاب علمی صنعتی، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به تدریج زمینه لازم در اروپا فراهم گردید و با وقوع نهضت به اصطلاح آزادی زنان! کنار گذاشتن حجاب مورد تشویق و تکریم قرار گرفت؛ به گفته ویل دورانت، فیلسوف تمدن‏نگار غرب، کارخانه‏داران بزرگ برای استفاده از نیروی کار ارزان قیمت زنان و حضور آنان در محیط کار، تبلیغات وسیعی را آغاز کردند و زنان نیز که از حقیقت امر ناآگاه بودند، برای دست یافتن به حقوق از دست رفته خویش تلاش فراوان کرده، موجی جدید به وجود آوردند که «نهضت زنان برای آزادی» نامیده شد و در باره ضرورت آن تبلیغات وسیعی در مطبوعات انجام گرفت.21 دامنه این اقدامات کم‏کم کشورهای اسلامی را نیز فرا گرفت. نخستین کشور اسلامی که به صورت رسمی به کشف حجاب بانوان روی آورد، افغانستان بود. دومین کشور ترکیه بود که پس از سقوط دولت عثمانی، در سال 1313 منع حجاب در آن رسمیت یافت. در ایران نیز رضاخان، در هفدهم دی ماه 1314، به صورت رسمی کشف حجاب را اجرا کرد.
________________________________________
. ویل دورانت در صفحه 155 نخستین جلد تاریخ تمدن درباره پوشاک انسان و تاریخ صنعت بافندگی می‏نویسد: از آن وقت که انسان توانست سنجاق و سوزن را بسازد، به بافندگی پرداخت؛ و نیز می‏توان گفت که، از وقتی که انسان بافندگی را آغاز کرد بر حسب ضرورت سوزن و سنجاق را ساخت؛ چون انسان تنها به این خشنود نبود که با پوست حیوانات خود را بپوشاند. با پشم گوسفند و الیاف گیاهان لباس‏هایی را برای خود تهیّه کرد و همین لباس ساده است که جامه رِد هندی و شنل یونانی و لُنگ مصری قدیم و سایر اقسام گوناگون و جذّاب لباس انسان را در عهدهای مختلف تشکیل داده است. در این هنگام است که بافندگی از مهم‏ترین هنرهای مخصوص زن گردیده است.
17. زن در آیینه تاریخ، علی اکبر علویقی، ص 115.
18. روح القوانین، منتسکیو، ترجمه علی اکبر مهتدی، ص 325.
10. حسینی نجفی، ص 116.
16. ر.ک. پوشاک اقوام مختلف، ترجمه یوسف کیوان شکوهی.
11. النادر کالمعدوم؛ موارد کمیاب همانند نایاب است.
14. زناشویی و اخلاق، ص 134.
19. برای تفصیل بیش‏تر به حجاب در ادیان الاهی از نگارنده مراجعه می‏شود.
1. اعراف(7):آیه 27.
13. تاریخ تمدن، ج 1، ص 72.
12. دایرة المعارف فریدوجدی، ج 3، ص 336.
15. خاطرات و خطرات، مهدی‏قلی هدایت، ص 405.
21. لذات فلسفه، ص 151.
2. اعراف(7): آیه 22.
20. اعراف(7): 27.
3. تورات، سفر پیدایش، باب 3، آیات 6 - 8 و 20 و 21.
5. تاریخ تمدن، نظام الدین مجیر شیبانی، ص 43.
6. المرأة و فلسفة التناسلیات، فخری، ص 278، لذات فلسفه، ویل دورانت، ص 129.
7. المرأة و فلسفة التناسلیات، فخری، ص 278 و 280 و 289.
8. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص 129.
9. همان، ص 129.

سختیهاى زندگى و عدالت الهى

سختیهاى زندگى و عدالت الهى
سوال:
با وجود این همه تبعیض وبى عدالتى که بین انسانها هست, وبسیارى همه زمینه هاى یک زندگى خوب را دارند و از سیرى نمى دانندچه کنند, در حالى که در کنار آنها انسانها و خانواده هاى فراوانى درپیچ و خمهاى بى شمار مشکلات اقتصادى, اجتماعى و غیر آن کمر خم کرده و گاهى از داشتن امکانات اولى و ضرورى زندگى محروم اند, چگونه از عدالت الهى سخن مى گویید؟
پاسخ:
این چکیده دو غمنامه اى بود که این خواننده گرامى به قلم آورده و براى مجله ارسال کرده و خواستار پاسخ آن شده است.
براى یافتن جواب این پرسش توجه بر چند امر بایسته است:
1ـ آفریدگار بزرگ هستى اراده فرمود تا جهان آفرینش را در مظاهر گوناگون و مراتب مختلف با اشکال و صورتهاى متنوع بیافریند تا عالم خلقت تک چهره و متحدالشکل نباشد. البته اختلاف و تفاوت در کارگاه هستى به معناى وجود تضاد و نفى یکدیگر و از هم گسیختگى و در هم ریختگى نیست که چنین چیزى از نظر قرآن(1) و علم مردود است. بلکه مقصود همان گونه که ذکر شد, اختلاف مراتب وجودى پدیده ها و گونه گون بودن اندازه ها, صورتها, کمیتها و کیفیتهاى مظاهر آفرینش است, و این نوع از خلقت به عنوان بهترین نظام برگزیده شده است. از جماد و نبات و حیوان و انواع و اقسام بى شمار هر یک و مراتب و درجات آنها.
این تفاوت و تنوع در غیر انسان بیشتر در بین اصناف و اقسام آن است و در بین افراد و اشخاص آن بسیار نادر است, مثلا در مورد اسب که نوعى از حیوان است این مراتب گوناگون از نظر هوش, نجابت, سرعت و امثال آن به لحاظ نژاد آن است و این اختلاف بین افراد یک نژاد, بسیار ناچیز است. و همین طور سایر انواع و اصناف جمادها و نباتات. ولى در مورد انسان بیشترین تفاوت و تنوع در دایره افراد و اشخاص است تا نژادها و تیره هاى مختلف, یعنى فاصله بین استعدادها و قابلیتها و مراتب وجودى بین افراد انسانى است که اساس اختلاف و تنوع در آن را تشکیل مى دهد و این امر دقیقا مطابق با همان فلسفه و جهتى است که براى آن, تفاوت و اختلاف در نوع انسان مقرر شده است به گونه اى که در اختلاف مراتب به لحاظ تیره ها این منظور قابل دستیابى نیست.
2ـ بر اساس آموزه هاى قرآن مجید, اختلاف در مزایاى حیات بین افراد انسان به دو علت صورت گرفته است:
2ـ 1ـ گردهمآیى و همکارى و تشکیل اجتماع و مدنیت از راه احساس نیاز افراد انسانى به یکدیگر به منظور پاسخگویى به احتیاجات و نیازمندیهاى گوناگون بشرى که چنین چیزى جز در سایه جمع و معاضدت با یکدیگر میسر نیست.
قرآن کریم مى فرماید:
((و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا; برخى از آنان را بر برخى دیگر به مراتبى برترى دادیم تا یکدیگر را در تسخیر خود گیرند.))(2)
2 ـ 2ـ از جایى که مقصود اصلى از هبوط آدم و زندگى بشر در کره خاکى, تربیت, کمال, در سایه بندگى و عبودیت حق است, خداوند میدانهاى مختلفى براى آزمون افراد انسانى و امتحان آنان گشوده است تا نیکوکاران از غیر آنان شناخته شده و جدا گردند و از مهمترین عرصه هاى آزمایش الهى چگونگى برخورد و نوع رفتار آدمى با نعمتهاى خداوندى است که دارندگان آن با آن چه مى کنند و محرومان به چه صورتى عمل خواهند کرد. او به برخورداران دستور کمک و دستگیرى به مستمندان و نیازمندان داده و آنان را از این راه به امتحان مى کشد و از شخص محروم نیز خواسته است تا در صورتى که از روى مصلحت و عللى به نعمتى نرسید یا از او دریغ شد استقامت ورزیده و از بى تابى و اعتراض و شکوه نسبت به خواست و اراده الهى بپرهیزد و در چارچوب احکام و دستورات خداوند در جهت رفع محرومیت از خویش در حد امکان, اقدام و عمل کند.
قرآن کریم مى فرماید:
((و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فى ما آتاکم; برخى از شما را بر برخى دیگر رفعت داد تا در آنچه به شما داده است آزمونتان کند.))(3)
بنابراین هیچ یک از این دادنها و ندادنها ملاک برترى واقعى و امتیاز و فضیلت انسانى نیست; آنچه معیار در این باره است نوع برخورد و رفتار آدمیان با این نعمتها و امکانات مادى و طبیعى است.
نمونه بسیار روشن این دو جریان را خداوند در داستان قارون بیان مى فرماید:
((و خرج على قومه فى زینته قال الذین یریدون الحیاه الدنیا یا لیت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظ عظیم و قال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا و لا یلقیها الا الصابرون; قارون شکوهمندانه و با آراستگى در بین قوم خود به حرکت در آمد, آنها که دنیا خواسته و فریفته آن بودند گفتند اى کاش ما نیز همانند او برخوردار بودیم. به یقین او بهره اى بزرگ دارد و آنان که اهل دانش و فهم بودند گفتند واى بر شما پاداش خداوند براى کسى که ایمان آورد و کار خوب کند بهتر است و این را جز صابران نمى توانند دریابند.))(4)
پیش از این نیز در خصوص منطق فرعون در برابر نصیحت و خیرخواهى قوم خود که به او گفتند از این ثروت و نعمتهاى خداداى, خود بهره بر و به دیگران و در راه خدا نیز انفاق کن مى فرماید:
((قال انما اوتیته على علم عندى; من این همه ثروت و سرمایه را با استعداد, دانش و توانمندى خود کسب کرده ام.))(5)
او ثروت خدادادى را از جانب خود دانست و دیگران در اموال او به طمع افتادند و او بدفرجام و دیگران پشیمان شدند.
3ـ این تفاوتها و تغایرها در بین افراد انسانى خود منشإ برخى برخورداریها و امتیازات طبیعى و اجتماعى مى شود که برخى از آنها مشروع و برخى غیر مشروعند.
بنابراین بسیارى از نابرابریهاى اجتماعى, اقتصادى و حتى جزایى ریشه در نابرابریهاى طبیعى و فطرى دارد که خداوند متعال آن را بر اساس حکمتى که در پیش مذکور شد در جهان آفرینش اعمال فرموده است.
این تفاوتها چه ظاهرى, همچون نقص در اعضا و چه معنوى, مانند استعداد و هوش منشإ مى شود تا انسانهاى برخوردار از آن نعمتها به ثروت و امکانات و موقعیت اجتماعى و یا دانش و فن بیشترى دست یابند و دیگران از آن حد محروم بمانند و این اقتضاى طبیعت و لازم قطعى چنین نظامى است که بر اساس حکمت الهى پایه ریزى شده است. این نوع نابرابرى اگر همراه با رعایت قانون و عدم تجاوز به حقوق دیگران و حرکت در مرزهاى تعریف شده و معتبر دینى و نیز اداى حقوق مستمندان جامعه صورت پذیرد, مشروع, قابل قبول و بلکه مطلوب است. چون چنین وضعیتى هم رفع محرومیت و فقر را در پى دارد و هم حکمت الهى در تفاوت و تغایر در توزیع نعمتها بین مردم پیاده گردیده است.
چنین نابرابرى را نمى توان بى عدالتى و ظلم نامید زیرا اساس خلقت و نظام احسن وجود, آن را پى ریزى کرده است و بر اساس حکمت و تدبیر استوار شده است. در این صورت همه امور در مجراى صحیح خود قرار گرفته و هر چیزى در جایگاه واقعى و بایسته خود نهاده شده است و این عین عدالت است.
نکته بسیار مهم و در خور توجه این است که گرچه خداوند متعال بر اساس حکمت خویش برخى را بر برخى دیگر در نعمتهاى مادى برترى مى دهد ولى به دو جهت چنین امتیازى ستم و ناعادلانه نیست زیرا اولا; این کار بر پایه حکمت بنا شد و آنچه بر این اساس باشد ظالمانه نیست و ثانیا; بر اساس آیات و روایات فراوان, خداوند متعال این محرومیت جزیى و ناچیز را در آخرت جبران مى کند که به هیچ صورتى قابل مقایسه با آن ابتلاى کم و مصیبت اندک نیست.
براى نمونه قرآن کریم مى فرماید:
((و لنبلونکم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون; به یقین شما را به وجود ناامنى و گرسنگى و صدمه بر اموال و جانها و میوه هاتان به آزمون مى کشیم و صابران را مژده ده, آنان که وقتى به مصیبتى گرفتار آیند گویند یقینا ما از خداییم و به سوى او بازمى گردیم. آنان کسانى اند که درودها و رحمت خداوند بر آنهاست و همانان هدایت یافتگانند))(6).
از حضرت صادق(ع) روایت شده است که فرمودند:
((انه لیکون للعبد منزله عند الله فما ینالها الا باحدى خصلتین اما بذهاب ماله او ببلیه فى جسده; به یقین براى بنده نزد خداوند جایگاهى است که بدان نمى رسد مگر با از دست رفتن سرمایه و ثروتش و یا نقص و مرض در بدن او)).(7)
ابى یحیاى حناط مى گوید: عبدالله بن ابى یعفور مردى بود که مریضى و درد و رنج فراوان داشت. او مى گوید به امام صادق(ع) از وضعیت دردآور خود شکایت بردم, حضرت به من فرمودند:
((یا عبدالله! لو یعلم المومن ما له من الاجر فى المصائب لتمنى انه قرض بالمقاریض; اى عبدالله! اگر مومن بداند چه پاداشى در برابر مصیبتها دارد قطعا آرزو مى کرد که با مقراضها بدنش پاره پاره مى شد.))(8)
امام صادق(ع) مى فرمایند:
((روزى پیامبر گرامى به منزل یکى از اصحاب براى خوردن غذا دعوت شدند, وقتى وارد منزل شدند دیدند مرغى بالاى دیوارى تخم گذاشت, آن تخم مرغ از روى دیوار بر روى میخى که در آن نصب کرده بودند افتاد و بر آن قرار گرفت و سقوط نکرد و نشکست. پیامبر اکرم(ص) از این واقعه به شگفت آمدند. آن مرد به پیامبر(ص) عرض کرد: از این قضیه تعجب کردید؟! سوگند به خدایى که تو را به حق برگزید من هیچ گاه به حادثه اى که به ـ مال و جان ـ من صدمه و زیانى برساند دچار نشدم. رسول خدا(ص) با شنیدن این سخن از جاى برخاست و از غذاى او چیزى تناول نکرد و فرمود:
((من لم یذرإ فما لله فیه من حاجه; کسى که به گرفتارى و کمبود در زندگى مبتلا نشود براى خدا در زندگى او سهمى نیست.))(9)
بنابراین ما در آنچه به کار خداوند مربوط مى شود, باید با دیدى جامع و واقع نگرانه به موضوع توجه کنیم و مجموعه حکمت الهى در آفرینش انسان و جبران خداوند در آخرت را در نظر بگیریم و با جهان بینى الهى که مورد قبول ماست به موضوع بنگریم. در این صورت است که به نظریه اى صحیح و مطابق با حقیقت خواهیم رسید و در خواهیم یافت که این نابرابریها تا جایى که به فعل خداوند مربوط است نه تنها ناعادلانه نیست بلکه بسیار زیبا, مطلوب و در خور آرزو و تمنا است.
4ـ چنانچه این نابرابریها بر اثر قانون شکنى و گذار از مرزهاى شناخته شده اعتقادى, اخلاقى و وجدان بشرى صورت پذیرد و با پا نهادن به حریم ضعیفان و غصب و تصرف در اموال و حقوق دیگران ـ چه به صورت جزیى و چه به صورت کلان ـ به وجود آید, ستمگرانه, خلاف عدالت, و منفورترین وضعیت اجتماعى نزد خداوند است. قرآن کریم در موارد زیادى دستور به رعایت عدل و برقرارى آن داده است و مى فرماید:
((یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهدإ لله و لو على انفسکم او الوالدین و الاقربین ...; اى اهل ایمان برپادارنده عدالت و گواهان براى خدا باشید گرچه ـ این عدالت و گواهى بر حق ـ به زیان شما و پدر و مادر و نزدیکانتان باشد ...))(10)
و باز مى فرماید:
((قل امر ربى بالقسط ...; بگو پروردگار من به عدالت فرمان داده است.))(11)
و نیز مى فرماید:
((لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بإس شدید و منافع للناس ...; ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان فرود آوردیم تا مردم به برپایى قسط و عدل قیام کنند و ما آهن را که در آن صلابت و شدت و منافعى براى مردم است نازل کردیم ...))(12)
در تمامى این آیات و غیر آن تإکید, دستور و توصیه به اقامه عدالت است و حتى در آیه اخیر این کار هدف و مقصد از بعثت انبیا معرفى شده است.
بر اساس تعلیمات قرآن مجید ثروت نباید تنها در اختیار ثروتمندان جامعه قرار گیرد و تنها در دست آنان به گردش در آید(13) و بر همین اساس زکات و خمس و انواع صدقات واجب و مستحب دیگر در شریعت اسلامى نهاده شده و با شدیدترین صورت, زراندوزان بى درد و سرمایه داران حق نشناس و بى خبر از رنج محرومان را تهدید به عذاب دردناک خداوندى کرده و مى فرماید:
((الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم یوم یحمى علیها فى نار جهنم فتکوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون; آنان که طلا و نقره را ذخیره کرده و آن را در راه خدا انفاق نمى کنند به عذاب دردآور الهى مژده شان ده; روزى که بر آن در آتش دوزخ نواخته شود و با آن پیشانى و پهلو و پشتشان داغ و تفدیده شود. این چیزى است که براى خود ذخیره کردید. پس بچشید آنچه را انباشته اید.))(14)
ابان بن تغلب مى گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: از حق مومن بر مومن دیگر به من خبر دهید. حضرت به او فرمودند: این است که ثروت خود را با او قسمت کنى! سپس آن حضرت به من نگاهى کرد و مرا شگفت زده دید, پس فرمود: اى ابان! مگر نمى دانى که خداوند ایثارکنندگان بر خود را بیان کرده؟ گفتم: بلى فدایت شوم! فرمود: تو اگر مالت را با او قسمت کنى ایثار نکرده اى بلکه تو با او در یک حد هستید; وقتى بخشى از سهم خود را هم به او بدهى ایثار کرده اى.))(15)
در این باره, آیات و روایات بسیار زیاد است که نمونه آن ذکر شد و مقصود این است که نابرابریهاى اجتماعى اگر بر اثر تکاثر و زراندوزى ارباب ثروت و اغنیاى جامعه و منع حقوق مستمندان و حاکمیت یافتن قشر بى درد و مرفه جامعه صورت پذیرد و فساد در سیستم توزیع ثروت, به ویژه در اموال عمومى و بیت المال که حقوق عموم مردم است و باید در اختیار هر یک از افراد جامعه قرار گیرد, موجب آن شود, پدیده اى بسیار ناروا و نکوهیده است و خشم و انتقام خداوند را در پى خواهد داشت.
بنابراین, پاسخ پرسش مطرح شده در آغاز کلام با توجه به آنچه تا کنون گفتیم این است که اگر این نابرابریها که خود نوعا برخواسته از تفاوتهاى طبیعى افراد جامعه است در محدوده قانون و انصاف باشد خلاف عدالت نبوده و بلکه مطلوب است, ولى چنانچه این امر با تجاوز به حریم دیگران و منع حقوق آنان و امتیازات ویژه و تصرفات ناروا در اموال عمومى در جامعه بروز کند, ظالمانه و گناهى بزرگ است که از ناسپاسى و نافرمانى و معصیت بشر ناشى مى شود و به کار و خواست خداوند منسوب نیست و وظیفه مردم این است که با تلاشى پى گیر براى برپایى قسط و عدل و حاکم کردن سیستمى عادلانه در توزیع ثروت قیام و اقدام کنند و موانع آن را از سر راه بردارند و براى بازگرداندن جامعه به حال اعتدال مطلوب از هیچ کوشش مشروعى فروگذار نکنند که به فرموده قرآن کریم:
((ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم; خداوند سرنوشت هیچ ملتى را عوض نمى کند تا اینکه خود در جهت تغییر آن اقدام و عمل کنند.))(16)
________________________________________
1ـ سوره ملک, آیات 3 ـ 4.
2ـ سوره زخرف, آیه 32.
3ـ سوره انعام, آیه 165.
4ـ سوره قصص, آیات 80 ـ 79.
5ـ همان, آیه 78.
6ـ سوره بقره, آیات 155 ـ 157.
7ـ اصول کافى, ج2, دارالکتب الاسلامیه, چاپ سوم, ص257, باب شده البلإ المومن, ح23.
8ـ همان, ص255, ح15.
9ـ همان, ص256, ح20.
10ـ سوره نسإ, آیه 135.
11ـ سوره اعراف, آیه 29.
12ـ سوره حدید, آیه 25.
13ـ سوره حشر, آیه 7.
14ـ سوره توبه, آیه 34 ـ 35.
15ـ وسایل الشیعه, چاپ ایران, مکتبه الاسلامیه, ج6, ص298.
16ـ سوره رعد, آیه 11.
ماهنامه پیام زن ـ شماره 111 ـ خرداد 1380

سوء استفاده از عزاداری

سوء استفاده از عزاداری
مقدمه
این مقاله از تراژدی کربلا؛ ابراهیم حیدری، ترجمه علی معموری و محمّد جواد معموری. چاپ اوّل: قم، دارالکتاب الاسلامی، گرفته شده است.
بررسی تاریخ عزاداری حسینی و تحولات و تطبیقات عملی آن در جامعه نشان می‏دهد که هر اندازه این مراسم در فضایی سالم برگزار شود به همان مقدار از افراط و خشنونت فاصله می‏گیرد. ضرورت استقلال عزاداری امام حسین‏علیه السلام از عوامل پیرامونی خود به ندرت مورد تردید واقع شده است؛ بویژه آنکه مراسم عزاداری حسینی از سوپاپهای اطمینانی در درون خود برخوردار بوده و آن قداست نهضت عاشورا و ارزش‏های انقلابی آن است که مانع هر گونه سوء استفاده از آن می‏شود؛ با این حال مراسم عزاداری حسینی نیز همانند هر رسم و سنّت ملی - فرهنگی در معرض تلاش‏هایی جهت سوء استفاده و تخریب از ناحیه سودجویان و مغرضان قرار گرفته است؛ بویژه در مقطع‏هایی که جامعه دچار اضطراب سیاسی و ناآرامی‏های اجتماعی و انحطاط اخلاقی بوده است. به طور مثال می‏توان از مقطع زمانی پس از جنگ جهانی دوم نام برد.
بنابراین همان‏طور که عزاداری حسینی در حرکت‏های ملی و نیروهای سیاسی تأثیرگذار است، حرکت‏های ملی و نیروهای سیاسی نیز با توجه به نقش خود سعی می‏کنند در عزاداری حسینی مداخله کرده و به قدر امکان از آن در جهت اهداف خود بهره‏برداری کنند؛ بویژه در خلال برخی مناسبت‏های دینی مانند دهه اول محرم و روز اربعین که اهمیت و تأثیر بسزایی برای شیعیان دارد. آنان سعی می‏کنند از مراسم عزاداری امام حسین‏علیه السلام در جهت اهداف و مصالح خود و یا گسترش نظریات و اندیشه‏های خود سوء استفاده کنند. همچنین دولت‏های حاکم بر عراق و وابستگانشان به این نتیجه رسیده بودند که می‏توان به درون نهادهای مذهبی نفوذ کرده و مراسم عزاداری را به ابزاری برای آگاهی یافتن از هر گونه تلاش جهت گسترش اهداف و شعارها و اندیشه‏های مذهبی بدل ساخته و در نتیجه امکان پیشگیری و مقابله با خطرات احتمالی آن را فراهم آورند.
اولین تلاش‏ها برای مداخله از ناحیه نمایندگان سیاسی انگلیس در عراق صورت گرفت. یکی از افسران اطلاعاتی انگلیس به نام رای، در سال 1949 م طی نامه‏ای به رییس پلیس مخفی عراق درباره راه‏های مبارزه با کمونیسم چنین اظهار نظر می‏کند:
موج افکار کمونیستی را نمی‏توان تنها از راه‏های پلیسی ریشه کن کرد؛ بلکه باید از اقدامات اصلاحی و تبلیغات دینی نیز کمک گفت و جریان کمونیستی را اساساً دشمن دین معرفی کرد. با اینکه کمونیست‏ها در عراق همه تلاش خود را به کار گرفته‏اند تا مسئله دین را مطرح نکنند؛ اما در هر حال می‏توان اندیشه‏های الحادی را حربه‏ای تبلیغاتی بر ضد جریان کمونیستی گرفت. از این رو حکومت باید با نزدیک شدن به شیعه که اکثریت ساکنین عراق را تشکیل می‏دهند، زمینه نفوذ در مراسم‏های عزاداری و جهت‏دهی به آنها در مسیر اهداف خویش را فراهم آورد." 1 ".
سفیر انگلیس در بغداد بعد از جنگ جهانی دوم و هم‏زمان با کاهش مواد غذایی و افزایش قیمت‏ها در بازار، مقدار زیادی چای و سیگار مورد نیاز هیئت‏ها و مجالس عزاداری را از طریق شخص ثالثی به بعضی از مسؤولین هیئت‏ها تقدیم کرد. همچنین مقدار زیادی پارچه سفید برای استفاده در مراسم قمه‏زنی اهدا نمود." 2 " هدف انگلیس در این مسئله روشن بود؛ از یک جهت جلب دوستی شرکت‏کنندگان و حاضران در این مراسم دینی و از جهت دیگر دخالت غیر مستقیم در مراسم عزاداری و گسترش پاره‏ای اهداف سیاسی که مورد نظرشان بود. آنان همواره خود را در چهره‏ای حامی و طرفدار این شعائر و اعمال دینی معرفی می‏کردند و در نتیجه از این طریق حمایت معتمدین شیعه را به دست آورده و بر دامنه اختلافات و منازعات سیاسی و اجتماعی و قومی افزوده و اهداف و آرمان‏های گروه‏های مبارز را منحرف می‏ساختند. این ترفند از آن جهت بسیار کارساز بود که فرماندهان عثمانی در خلال حکومت خود بر عراق همواره به مخالفت با این مراسم می‏پرداختند.
از دیگر تلاش‏های انگلستان جهت جلب توجه و اعتماد شیعه، دیدار سفیر آن کشور در دسامبر 1953 م با آیت‏اللَّه العظمی شیخ محمّد آل کاشف الغطاء در نجف بود. سفیر انگلستان در این ملاقات از خطر کمونیسم به عنوان دشمنی مشترک، سخن به میان آورده و از نفوذ آن در مراکز مقدس اسلامی ابزار نگرانی نموده بود؛ به گونه‏ای که با تبلیغات سوء خود روز به روز بر تعداد خانه‏های تیمی برای جذب جوانان پر شور در شهر نجف می‏افزاید. سفیر انگلیس تلاش کرد امام کاشف الغطاء را متقاعد به لزوم قیام علما و رهبران روحانی در مقابل موج کمونیستی کند تا جوانان را از مبانی و افکار ویرانگر آنکه دنیا را به تباهی می‏کشد برحذر دارند." 3 ".
احزاب سیاسی نیز در کنار این گونه تلاش‏ها هر کدام به شیوه خاصی در صدد برآمدند از مجالس یادبود عاشورا در جهت تثبیت بخشی از اهداف خود و انتشار شعارهای سیاسی خود استفاده کنند و در لابه لای آن به توزیع اعلامیه‏های حزبی خود بپردازند. تشکل‏ها و احزاب سیاسی نیز همچون کمونیست‏ها، دموکرات‏ها، احزاب مستقل، صلح‏طلبان، انجمن‏های جوانان و دانشجویان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در این مراسم‏ها شرکت می‏کردند. حضور بعضی از سوسیالیست‏ها و کمونیست‏ها در این مراسم‏ها از این جهت بود که اسلام را دینی انقلابی و دارای نشانه‏های کمونیستی می‏دانستند. آنان معمولاً برای اثبات ادعای خود به شعارهای ابوذر غفاری مبنی بر عدالت‏خواهی و جامعه‏گرایی (سوسیالیسم) و نهضت امام حسین و شهادت آن حضرت در راه حق و آزادی استناد می‏کردند. همچنین در اثبات مبانی خود به تأثیر و نقش اندیشه شیعی در تحریک و برانگیختن و رهبری حرکت‏های اجتماعی و نهضت‏های انقلابی در تاریخ اسلام اشاره می‏کردند. از این رو کمونیست‏ها در عراق از تحریک احساسات مذهبی یا اهانت به معتقدات اسلامی پرهیز می‏نمودند. این وضعیت در مجالس سوگواری امام حسین در عتبات عالیات کاملاً مشهود بود. در این‏گونه مراسم معمولاً صدها هزار زائر و مسافر از گروه‏ها و گرایش‏های مختلف فکری و سیاسی شرکت می‏جستند. کمونیست‏ها با حضور مستقیم یا غیر مستقیم در این مجالس به ترویج دیدگاه‏ها و اعتقادات خود پرداخته و به تناسب شرایط زمان و مکان، نظرات سیاسی و اجتماعی خود را بیان می‏کردند.
تعدادی از شخصیت‏های سیاسی، وابستگان احزاب و اتحادیه‏ها و سازمان‏های مردمی اعم از چپ‏گراها و راست‏گراها و بی‏طرف‏ها و غیره معمولاً در میان شرکت‏کنندگان در مراسم عزاداری دیده می‏شدند. آنان از این مناسبت‏ها برای توزیع نشریه‏های حزبی خود یا نصب پلاکاردهای خاص خود استفاده می‏کردند. طرفداران جنبش انصار السلام، در آغاز دهه پنجاه اعلامیه‏هایی در مجالس عزاداری توزیع کردند. آنان در این اعلامیه‏ها مردم را به صلح و آرامش دعوت کرده بودند. همچنین آنان در این مجالس به جمع‏آوری امضاهایی در حمایت از حزب خویش اقدام کردند. برخی از احزاب سیاسی نیز گاه به ایراد سخنرانی‏های حماسی و خواندن قصیده‏های انقلابی می‏پرداختند.
روزنامه کفاح السجین الثوری، ارگان سری حزب توده عراق در یکی از شماره‏های خود به اختلاف نظر شدید کمونیست‏ها درباره مراسم عزاداری اشاره کرده بود. برخی از آنها شرکت در این مجالس را به معنای تأیید مفاهیم فئودالی دانسته و معتقد بودند که نیروی سحرانگیز سنّت‏های پوسیده و کهن گاه موجب کشیده شدن برخی کمونیست‏ها به این گونه مراسم‏ها شده و آرمان آنها را که آزاد کردن توده مردم از یوغ سنّت‏های گذشته است، فراموششان می‏سازد. مقاله مذکور، عکس‏العمل‏های مختلف و مناقشات طولانی و تندی به دنبال داشته و سبب بروز اختلاف و شکاف در موضع‏گیری توده‏ای‏ها و تحلیل‏شان از شرکت در دسته‏جات عزاداری شد. روزنامه مذکور چندی بعد مقاله دیگری با امضای فردی به نام نصیر منتشر کرد. او معتقد بود که مشکل مذکور ناشی از موضع‏گیری غیر شفاف حزب در برابر مراسم عزاداری است. آیا حزب باید با دسته‏جات عزاداری مبارزه کرده و آنها را محدود سازد و یا تلاش خود را برای تبدیل آنها به سلاحی انقلابی در دست کمونیست‏ها متمرکز کند. نویسنده مقاله بر این عقیده بود که این دسته‏جات از زمان‏های کهن تاکنون وجود داشته و شواهد نشان می‏دهد که هرگز در آینده نزدیک از میان نرفته و محدود نخواهند شد؛ بلکه سال به سال بر رشد و شکوفایی آنها افزوده خواهد شد.
بنابراین بر ما لازم است که بجای موضع‏گیری تهاجمی در برابر آن مراسم‏ها به دفاع از آنها برخاسته و خود را از توده نیرومند ملت جدا نسازیم. بازداشتن مردم از زیارت کربلا و نجف و کاظمین بر فرض امکان، باز عمل درستی نیست. زیرا این تجمع انبوه در هیچ جای دیگر عراق امکان‏پذیر نیست؛ بویژه آنکه تنها تجمعات و تظاهرات مذهبی در عراق، مجاز و قانونی شمرده می‏شود. باید از این تجمعات قانونی در راستای منافع جنبش دمکراتیک و پیشبرد صلح، بیشترین بهره را برد. نوری سعید و طرفداران صالح جبر در این روزها از این دسته‏جات، کمال استفاده را می‏کنند. آنها موفق به ایجاد شکاف و تفرقه میان شرکت‏کنندگان در این مجالس و تقسیم آنها به دو گروه مخالف شده‏اند. مقاومت در برابر این حرکت‏ها ضروری است. تاریخ مبارزه انقلابی ما گواهی می‏دهد که این اجتماعات به عنوان ابزاری برای تحریک توده‏های مردمی علیه امپریالیسم از اهمیت و نقشی ویژه برخوردار است. طرفداران جنبش انصار السلام در چنین مناسبت‏هایی به توزیع اعلامیه‏های خود پرداخته و به نفع خود امضا جمع نموده و اندیشه‏های خود را میان مردم منتشر می‏کنند... این دسته‏جات به شفافیت شعارهای همه گروه‏ها یاری رسانده است... همچنان که انقلاب نوامبر 1952 م را پشتیبانی و تقویت نمود.
از سوی دیگر در این مراسم کشاورزانی که هرگز به فکر مسافرت به شهر مجاور روستایشان نمی‏افتند، صدها کیلومتر برای زیارت کربلا پیاده می‏روند ... اگر این گونه افراد را از اوضاع زمانه آگاه نمود؛ قطعاً متحول شده و بر ضد محیط فئودالی خود شوریده و خرافات ملایان نادان را کنار خواهند گذاشت ... چنین فردی به زودی از وجود مسلمانان دیگری در این عالم پهناور اطلاع یافته و از مشکلات و مبارزات آنها آگاه خواهد شد... آیا مگر حسین بر ضد ظلم قیام نکرد؟... آیا این آموزه در نهاد آنان، احساسی عمیق نسبت به ظلم و ستم حاکم بر محیط اطراف ایجاد نخواهد کرد؟...» بنابراین شیوه منطقی آن است که دسته‏جات عزاداری را به سلاحی در جهت حرکت انقلابی تبدیل نموده و در برابر آن بخش از رسوم و سنّت‏های عزاداری که از صبغه ارتجاعی بیشتری برخوردارند، نه تجاهل نماییم و نه مبارزه کنیم." 4 " بدین ترتیب مباحثات و مناقشات توده‏ای‏ها در روزنامه کفاح السجین الثوری با این تصمیم‏گیری به پایان رسید که: «از هر گونه اهانت به دین اسلام و نیروهای مذهبی پرهیز نموده» و به طور کلی از سخن گفتن در این باره خودداری کنند.
برگزاری مجالس عزاداری در دو ماه محرم و صفر و بویژه دهه اول محرم از سنّت‏های رایج در عراق است؛ اما هیئت‏های عزاداری تنها در خلال دهه محرم و روز اربعین برگزار می‏شوند. علاوه بر این، برخی مجالس عزاداری نیز در طول ایام سال مخصوصاً در برخی مناسبت‏های مذهبی و ملی و همچنین در ماه شعبان و رمضان بر پا می‏شود. در سالروز وفات ائمّه اهل بیت‏علیهم السلام و در مجالس فاتحه‏خوانی برای اموات و در مناسبت‏های دیگر نیز مجالس عزاداری منعقد می‏شود. پذیرایی در این مجالس با چای و سیگار و گاه نیز نان روغنی یا شام و ناهار و امثال آن مرسوم است. افراد سرشناس، تجار و رؤسای عشایر اموال هنگفتی را برای اقامه مجالس عزاداری خرج کرده و گاه به برخی هیئت‏ها و دسته‏جات نیز کمک مالی نموده و پاداش و هدایایی به سخنرانان، شاعران و نوحه‏سرایان تقدیم می‏کنند. آنان بر این باورند که این گونه اعمالِ نیک موجب تقربشان به خداوند شده و شفاعت امامان را در روز قیامت نصیبشان می‏گرداند.
برخی از مردم معتقدند که انجام شعائر و مراسم مذهبی، مهم‏ترین وسیله نجات در آخرت است. این اعمال موجب تقرب به خدا و نیل به شفاعت ائمّه اطهارعلیهم السلام می‏شود. این در حالی است که بسیاری از آنها به دنبال تقرب به خداوند از طریق عمل صالح، تقوا و امر به معروف و نهی از منکر نیستند. زیرا آنان می‏پندارند که خدا بدون تردید همه گناهانشان را به خاطر انجام شعائر دینی و مراسم مذهبی خواهد آمرزید؛ هر چند اگر از اهل کبایر باشند.
مجالس عزاداری به دلایل دیگری نیز برگزار می‏شوند. گاه برخی افراد نذر می‏کنند، در صورت موفقیت در تجارت و یا بهبودی اوضاع اقتصادی به برپایی مجلس روضه‏خوانی اقدام نموده یا مقداری پول به این گونه مجالس در مساجد و حسینیه‏ها اهدا کنند. همچنین در میان مردم مرسوم است که هر گاه ساخت خانه‏ای نو به پایان می‏رسد و یا محل جدیدی برای کار افتتاح می‏کنند و یا خانه خود را اعم از ملکی یا استیجاری تغییر می‏دهند، مجلسی برای عزاداری در آن محل برپا نموده و در پایان نیز با شام از حاضران پذیرایی می‏کنند. در حقیقت هر عمل خیری که به قصد قربت انجام می‏شود، منافع دیگری نیز برای افراد به دنبال دارد؛ منزلت اجتماعی و دینی آنها در اثر این اعمال بالا رفته و در چشم دیگران از افراد نیکوکار به حساب می‏آیند.
نکته قابل توجه آنکه فعالیت‏های اقتصادی در دو ماه محرم و صفر بویژه در شهرهای مقدس نجف و کربلا و کاظمین، بسیار رونق می‏گیرد. مصرف کالاها و مواد غذایی افزایش یافته و قیمت‏ها بویژه در دکه‏ها، غذاخوری‏ها، قهوه‏خانه‏ها و مسافرخانه‏ها بالا می‏رود؛ همچنان که پاداش و درآمد خادمان و متولیان عتبات مقدسه و نیز سخنرانان مجالس مذهبی، شعرا، نوحه‏سرایان و ... بیشتر می‏شود. از سوی دیگر این مناسبت‏ها فرصت خوبی برای برخی افراد عاطل و بیکار و مردمان فقیر به شمار می‏رود. آنان با گردش در مجالس مختلف به مقداری آب و غذا و سیگار دست یافته و فرصتی نیز برای گذراندن اوقات فراغت می‏یابند. برخی نیز در طول دهه اول محرم در محل‏های تجاری، غذاخوری‏ها، قهوه‏خانه‏ها و اماکن دیگر به کار موقت مشغول می‏شوند. این گونه محلات تجاری در اثر رفت و آمد زوار معمولاً به نیروی کار بیشتری در دهه محرم احتیاج پیدا می‏کند. بنابراین بسیار طبیعی است که برخی از این افراد در انتظار برگزاری این گونه مناسبت‏های مفید روزشماری کرده و خبر تشکیل مجالس و هیئت‏های مختلف را پی‏گیری کنند. شایان ذکر است که بعضی از این افراد با تشکیل مجموعه‏های کوچکی به دنبال یکی از روضه‏خوان‏ها راه افتاده و در هر مجلس عزاداری دور منبر او گرد آمده و بخش آخر از هر مقطع مرثیه را با روضه‏خوان تکرار می‏کنند. در واقع این افراد از اطرافیان خطیب به حساب می‏آیند که برای به دست آوردن مقداری نان روغنی و چای و سیگار و احیاناً یک وعده غذای چرب به دنبال او راه می‏افتند. ضرب المثل‏های معروفی درباره این موجودات طفیلی در عراق رایج است از جمله: «برای نان می‏گرید؛ نه بر حسین» یا «برای حلیم می‏گرید؛ نه بر حسین».
بدیهی است که این گونه قضایا و نمونه‏ها را نمی‏توان به همه اشکال عزاداری حسینی تعمیم داد. در واقع عزاداران حسینی از گروه‏ها و طبقات مختلف اجتماعی بوده و تفاوت‏های بسیاری از جهات اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی میان آنها مشاهده می‏شود. در مجالس عزاداری علاوه بر علما و بازاریان عده‏ای از دانشگاهیان، فرهنگیان، کارمندان، کارگران و سیار اقشار جامعه نیز شرکت می‏کنند و بسیاری از اینان از روی محبت به اهل بیت و جهت ابراز همدردی با آن بزرگواران در مجالس عزاداری شرکت می‏کنند. البته تعداد اندکی نیز برای تماشا، تفریح یا گذراندن اوقات فراغت به این مجالس می‏آیند. به طور کلی دهه محرم یک مناسبت دینی و اجتماعی و در عین حال استراحتی تفریحی است؛ بویژه برای برخی بازاریان و صاحبان مشاغل‏که در طول سال به کار اشتغال داشته و هیچ فرصتی برای استراحت و رفع خستگی ندارند.
فقرا و اقشار کم‏درآمد نیز در این مجالس شرکت کرده و هر یک به حسب امکانات و توان خود، کمک مالی یا خدماتی را ارائه می‏دهند. برخی به رهگذران و افراد تشنه، آب خنک می‏دهند یا گلاب بر سر و روی عزاداران می‏پاشند، یا به هر نحو ممکن در مجالس و دسته‏جات عزاداری به خدمتگذاری در آستان امام حسین‏علیه السلام می‏پردازند. از سوی دیگر برخی روضه‏خوان‏ها رؤسای هیئت‏ها، شاعران، نوحه‏سرایان و نیز برخی خادمان و متولیان عتبات مقدسه از این مجالس در جهت منافع خود بهره برده و از این فرصت برای کسب درآمد استفاده می‏کنند. گرچه این عمل آنها در ظاهر بر خلاف شرع نیست؛ اما بعضی از آنها با به‏کارگیری برخی شیوه‏های نفاق و چاپلوسی و بعضی دیگر با انجام برخی خدمات به امتیازات متعدد مادی و معنوی از جانب افراد سرشناس یا مقامات محلی نایل می‏آیند. آنان برای دستیابی به منافع خویش از لطمه زدن و آسیب رساندن به اصول و اهداف این مجالس دینی باکی ندارند.
بسیاری از تجار سرشناس و رؤسای عشایر و افراد ذی‏نفوذ، با مصرف اموال هنگفتی برای اقامه مجالس عزاداری و تقدیم نذورات و هدایای نقدی و غیر نقدی به سخنرانان و روضه‏خوان‏ها به دنبال اهداف و منافع دیگری غیر از تقرب به خدا و دستیابی به شفاعت اهل بیت‏علیهم السلام هستند. آنان به منظور ارتقاء منزلت اجتماعی خود و گاه کسب درآمد بیشتر به این اعمال نیک دست می‏زنند. هر مجلس و مراسمی که شخصیت‏های مذهبی و افراد سرشناس و صاحب نفوذ بیشتری در آن شرکت کنند، از اهمیت و ارزش بیشتری برخوردار است. همچنین جایگاه مذهبی و اجتماعی صاحبان مجلس و نوع پذیرایی و شهرت واعظ و منزلت اجتماعی او نیز بر اهمیت مجلس می‏افزاید.
برخی نیز از این مجالس به طور مستقیم یا غیر مستقیم برای نیل به اهداف اقتصادی خویش استفاده می‏کنند؛ البته اقامه این گونه مجالس و ارائه خدماتی به عزاداران بر منزلت دینی و اجتماعی فرد در میان خویشان، آشنایان و اطرافیانش می‏افزاید. از این رو برخی با اقامه مجلس عزاداری یا کمک به هیئت‏های حسینی و احترام به سخنرانان و روضه‏خوان‏ها و مداحان تنها در اندیشه ارتقای منزلت خویش نزد مردم هستند تا به عنوان فردی باتقوا و نیکوکار شناخته شوند. آنان در این مراسم‏ها اموال زیادی خرج می‏کنند تا به طور مستقیم یا غیر مستقیم به برخی اهداف و مقاصد شخصی خود برسند. از باب مثال هدایایی به نام خویش یا نام دفتر تجاری و یا شرکت خود تقدیم می‏کنند و بدین وسیله از این هدایا به عنوان یک آگهی تبلیغاتی بهره می‏برند.
یکی از افراد مورد اعتماد، خاطره‏ای از یک تاجر معروف بغدادی نقل می‏کرد که صاحب یک شرکت فروش قطعات خودرو بود. او در اثر رکود بازار و تراکم کالاهایش در انبار در آستانه ورشکستگی قرار داشت. لذا نماینده‏ای به یکی از شهرهای جنوب برای تبلیغ کالاهایش فرستاد. این نماینده که شخصی زیرک و آگاه به امور مذهبی بود، از مجالس عزاداری امام حسین‏علیه السلام در دهه اول محرم برای منظور خویش استفاده کرد. او فوراً به یکی از این مجالس رفته و پیش از سخنران برای چند لحظه به منبر رفت. او ابتدا چند جمله درباره اهمیت مراسم عزاداری و اجر و ثواب آن نزد خداوند سخن گفت و سپس مبلغی پول برای استمرار مجالس عزاداری به آن مکان مبارک هدیه داد و از جود و بخشش آن تاجر و اعمال خیر و نیز کمک‏های نقدی و غیر نقدی او در راه خدا تجلیل کرد و از کمک‏های بسیارش به فقرا و نیازمندان و در راه ماندگان سخن به میان آورد.
آنگاه به آثار و برکات این خدمات اشاره کرده و آن تاجر را به همین سبب مشمول عنایات خداوند و موفق به خدمت گذاری در آستان امام حسین و اهل بیت آن حضرت دانست. از این رو خداوند به شرکت او برکت عطا بخشیده و محصولات آن را از مشهورترین و بهترین اتاقهای خودرو در عراق و بلکه در سطح جهان قرار داده است. در واقع آنچه او در این مجلس تقدیم کرد تنها جزء کوچکی از فضل خداوند و برکات ائمّه اطهارعلیهم السلام به او است و او این همه را مدیون توجه و عنایات بسیار به شعائر و مراسم مذهبی است. بسیاری از مردم ساده‏دل به طور طبیعی تحت تأثیر چنین سخنانی قرار گرفته و کمک‏های آن تاجر را به مراسم مذهبی در مسیر خدمت به دین و مردم می‏شمردند.
در واقع بیشتر خطبا و روضه‏خوان‏ها به صورت غیر مستقیم برای صاحبان مجلس و خانواده‏هایشان تبلیغ می‏کنند. سخنران معمولاً در پایان منبرش برای صاحبان مجلس، دعا نموده و از آنان تشکر می‏کند و ثواب الهی برایشان طلبیده و نیز آنها را به برگزاری بیشتر این گونه مجالس تشویق می‏کند. خطیب نیز به طور طبیعی از پاداش نقدی و احیاناً هدایای صاحب مجلس برخوردار می‏شود. بدین ترتیب مجالس حسینی به ابزاری برای کسب منزلت اجتماعی بدل شده است. از این رو هر صاحب ثروتی مایل است در خانه‏اش و یا در یکی از مساجد یا حسینیه‏ها، مجلس عزاداری برگزار کند و هیئت‏ها و دسته‏جات حسینی را با هدایای خویش یاری رساند. علاوه بر اینها دست‏اندرکاران مجالس و هیئت‏های عزاداری بویژه رؤسای هیئت‏ها، روضه‏خوان‏ها، نوحه‏سرایان، علمداران، بازیگران نقش‏های عباس و قاسم و امام سجاد و حتی بازیگران نقش‏های شمر و عمر سعد و ... در خود احساس فخر و غرور می‏کنند. نگاه‏های تماشاچیان که بیانگر احساس احترام و شیفتگی آنهاست، خود به نحوی مشوق آن بازیگران است؛ بویژه هنگامی که از مقابل انبوه زنان عبور کرده و صدای شیون و فریاد آنان بلند می‏شود. علی وردی در این خصوص اشاره می‏کند که جیغ و فریاد زنان سبب می‏شود مردان بازیگر خود را همچون سرداران فاتحی بپندارند که سپاه بزرگی را رهبری می‏کنند. وردی معتقد است که اگر این احساس فخر و غرور نبود، این گونه مراسم‏ها در همان گذشته‏های دور از میان رفته بود." 5 ".
معلوم نیست دکتر وردی چگونه به چنین نتیجه غیر علمی رسیده است. تحلیل او گرچه از حیث اجتماعی و روانی تا اندازه‏ای صحیح است؛ ولی دیدگاه او درباره عوامل بقاء و استمرار مراسم عزاداری چنان قابل قبول نیست. زیرا دوام و بقاء هر پدیده اجتماعی یا مذهبی و از جمله هیئت‏های عزاداری، ارتباط چندانی با شیفتگی و فریاد و شیون زنان ندارد؛ بلکه وابسته به عوامل مختلف دینی، اجتماعی و سیاسی است. اساساً چگونه ممکن است زنان در استمرار و شکوفایی این شعائر و مراسم تأثیرگذار بوده باشند؛ در حالی که آنها به ندرت در این گونه مجالس حضور داشته‏اند. هر پدیده اجتماعی یا دینی از نگاه جامعه‏شناختی در فضا و زمینه مناسب خویش رشد می‏کند. پیدایش و استمرار پدیده‏های اجتماعی و مذهبی بدون وجود بسترهای مناسب اجتماعی و سیاسی و روانی امکان‏پذیر نیست. در واقع تحرک، پویایی و تغذیه این پدیده‏ها در دامن این بسترها صورت پذیرفته و زمینه انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر، در این فضا فراهم می‏شود.
هزینه‏های پذیرایی و دیگر خدمات در این مراسم از طریق هدایای مردم تأمین می‏شود که به شیوه‏های مختلفی جمع‏آوری می‏گردد. برخی از مردم به هزینه خود مجلسی در خانه خود یا در حسینیه‏ها، مساجد و یا دیگر اماکن عمومی برگزار می‏کنند. برخی نیز اجرت واعظ و خطیب را می‏پردازند و عده‏ای هم هزینه چای، شکر، سیگار، کیک و غیره را می‏پذیرند و گاه نیز یکی از نیکوکاران هزینه اطعام عزاداران را بر عهده می‏گیرد. برخی نیز پارچه‏های سیاه، سبز و گاه قرمز برای پوشاندن دیوارهای محل عزاداری‏ها و تهیه پرچم و نوشته‏جات مختلف در اختیار هیئت می‏گذارند. شیرینی‏جات و شمع و گلاب و غیره نیز به همین ترتیب تهیه می‏شود.
علاوه بر این، تعداد زیادی از مردم در طول برپایی مراسم عاشورا و اربعین خود را به طور ویژه در خدمت امام حسین‏علیه السلام قرار داده و مسؤولیت جمع‏آوری هدایای مردمی را در اماکن مختلف و از اقشار مختلف بر عهده می‏گیرند. جمع‏آوری و نگهداری هدایا و مصرف آنها تحت نظر شورای ویژه‏ای متشکل از رییس هیئت‏ها و دستیارانش قرار دارد.
افراد فوق با حضور در محل‏های تجاری، شرکت‏ها، بازار، قهوه‏خانه‏ها و اماکن دیگر به جمع‏آوری هدایای مردم پرداخته و در برابر آن به هر یک از اهدا کنندگان رسید می‏دهند. برگ رسید معمولاً دارای مهر هیئت مورد نظر است. این اشخاص معمولاً در راه رضای خدا و به منظور خدمتگزاری در آستان مقدس امام حسین‏علیه السلام به این گونه خدمات دست می‏زنند.
راه‏های دیگری نیز برای جمع‏آوری کمک‏های مردمی به طور غیر مستقیم نظیر نصب صندوقی در اماکن تجاری، قهوه‏خانه‏ها، غذاخوری‏ها و مسافرخانه‏ها متداول است. این روش تنها به جمع‏آوری کمک‏های مردمی محدود نمی‏شود؛ بلکه شبکه‏ای منسجم برای انجام کارهای خیریه تشکیل می‏دهد.
در پایان دهه شصت، تعداد زیادی هیئت‏های عزاداری تشکیل شد که به صاحبان برخی مشاغل و اصناف تجاری مانند بازرگانان، آهنگران و قصاب‏ها اختصاص داشت. به عنوان مثال در آغاز دهه هفتاد در کاظمین در حدود 16 هیئت ویژه مشاغل و اصناف مختلف وجود داشت. هر یک از این هیئت‏ها دارای مسجد، حسینیه یا مکانی مخصوص به خود برای برگزاری مراسم‏ها و تنظیم دسته‏جات بود.
این گونه مجالس و مراسم مردمی برای تعدادی از سخنرانان، روضه‏خوان‏ها، نوحه‏سرایان، شعرا و ... منبع درآمد به شمار می‏رود. آنان همه درآمد خود یا بخشی از آن را از طریق این مراسم مذهبی به دست می‏آوردند. البته این اموال به عنوان هدیه و پاداش و نه مزد و درآمد به آنها داده می‏شود. پاداش سخنرانان و روضه‏خوانان به میزان ثابت و مشخصی نیست؛ بلکه بر اساس ویژگی‏های هر کدام تعیین می‏شود. بنابراین هر سخنرانی که صدای رساتر و خوشتری داشته باشد، در طول دهه محرم از پاداش بیشتری برخوردار می‏شود. از این رو تعدادی از سخنرانان به برکت صدای خود از تمکن مالی برخوردار شده و برخی نیز با هواپیما به شهرها و کشورهای مختلف برای برگزاری مجالس عزاداری مسافرت می‏کنند.
آنان در این سفرها به پاداش و هدایای بسیاری دست می‏یابند. با این حال تعدادی دیگر از سخنرانان و روضه‏خوان‏ها در وضعیت فقیرانه‏ای به سر برده و از درآمد کافی برای امرار معاش برخوردار نیستند. برخی مداحان و نوحه‏سرایان نیز در ایام عاشورا و روز اربعین، مبالغ هنگفتی دریافت می‏کنند. این مبالغ از سوی ثروتمندان حاضر در مراسم اهدا می‏شود. گاه نیز گردنبندی از اسکناس به نشانه رضایت از قصیده یا صدای خوب مداح بر سینه‏اش نهاده می‏شود.
بزرگ‏ترین اشکال برخی شاعران و روضه‏خوان‏ها این است که در اشعار و سخنرانی‏های خود چندان به حقایق تاریخی و علمی پایبند نبوده و گاه مطالبی از کتاب‏های مبتذل و غیر معتبر نقل می‏کنند. اطلاعات و معلومات آنها برگرفته از مجموعه‏ای داستان‏ها و افسانه‏های خرافی است که هیچ عقل سلیمی آن را تصدیق نکرده و هیچ منطق درستی آن را نپذیرفته و در تضاد کامل با اصول و ارزش‏های اهل بیت‏علیهم السلام و نهضت بزرگ امام حسین، قرار دارند. اِشکال دیگری که به برخی سخنرانان و نوحه‏سرایان وارد است، نگاه نادرست آنها به عاشورا می‏باشد. آنان با تمرکز بر مظاهر و مراسم‏های عاشورا و وا نهادن اهداف بنیادی آن نهضت به تکوین خردی جمعی مبتنی بر عاشورا و بدون توجه به مناسبت‏های مذهبی دیگر پرداختند. گویا زندگی و حیات تنها در مظاهر و مراسم‏های عاشورا خلاصه شده است. در واقع اهداف عاشورا متنوع و پویا است که نمی‏توان آن را در بعدی محدود خلاصه کرد. حیات عاشورایی، عقیده عاشورا و مواضع انقلابی آن را نباید با نگاه‏های تنگ خویش محدود ساخته و آن مفاهیم بلند را به مراسمی خشک و بی‏روح تبدیل کرد." 6 " نکته مهم در این میان آن است که بیشتر شرکت‏کنندگان و تأثیرگیرندگان از این شعائر و مراسم از میان عامه مردم، کارگران، کشاورزان، و ... هستند که از سطح سواد و فرهنگ بالایی برخوردار نیستند. آنان معمولاً در ماه محرم برای زیارت و تبرک و شرکت در مجالس ذکر امام حسین‏علیه السلام به عتبات مقدسه سفر می‏کنند. از سوی دیگر روضه‏خوان‏هایی که در ماه محرم و صفر برای اقامه عزاداری به روستاها و مناطق عشایرنشین می‏روند، غالباً از سطح فرهنگ پایین و ساده‏ای برخوردارند؛ اما با این حال به خوبی می‏توانند با نقل داستان‏های کربلا و قهرمانی‏های شهیدان در ضمن برخی احادیث و اشعار به تحریک عواطف و احساسات مستمعین بپردازند و با صدای بلند و سوزناک خود قادرند بسیاری از مردم را به گریه واداشته و رنج و دردهای روزانه آنها را با مصایب غمبار و دردناک کربلا پیوند دهند.
روضه‏خوانان و سخنرانانی بیشتر مورد پسند مردم قرار می‏گیرند که حادثه غمبار دشت کربلا را با قصه‏ها و افسانه‏های عاطفی آمیخته و بدین وسیله شیون و اشک بیشتری از آنان جاری سازند. در این میان برای مردم اهمیتی ندارد که آن داستان‏ها و افسانه‏ها و روایات از نظر تاریخی و منطقی صحت داشته و یا با اندیشه و مواضع و اهداف امام حسین‏علیه السلام سازگار باشد. آنچه مهم است صدای رسا و زیبای روضه‏خوانان و لحن سوزناک اوست که اشک و شیون را به دنبال دارد.
از مباحث فوق به این واقعیت مهم اجتماعی می‏رسیم که شعائر و مراسم مذهبی بیش از مفاهیم و اصول دینی بر توده مردم اثر می‏گذارد. در واقع تأثیر آموزه‏های فقها و مجتهدان بر توده مردم بسیار کمتر از رسوم و سنن مذهبی است. این رسوم و سنن گاه موجب تهی شدن دین از محتوای حقیقی آن و در نتیجه ناکارآمدی آن در جامعه می‏شود. هرگاه اهداف و مبانی یک آیین از درون تهی شود، از آن دین به جز چند رسم و عادت خشک چیزی بر جای نمی‏ماند. اگر دین از بعد واقعی و عملی آن به عنوان یک شیوه زندگانی تهی گردد، در آن صورت نقش حقیقی خود را در بنای انسان، جامعه و تمدن از دست داده است.
تلاش‏های اصلاح‏ طلبانه

طبیعی است که رفتار ناشایست برخی روضه‏خوانان و بعضی هیئت‏های عزاداری بویژه شکنجه خویش و آسیب رساندن به بدن، توجه علمای روشنفکر و مجتهدان بزرگ و مصلحان را برانگیزد. آنان به ضرورت تغییر و تحول و پاکسازی عزاداری‏ها از اقدامات منفی دعوت نموده و خواستار تبدیل آنها به همایشی فکری و مراسمی فرهنگی هستند. این مخالفت‏ها از همه بیشتر متوجه دسته‏جات قمه‏زنی و زنجیرزنی بود و همچنین هر گونه مراسم و اقدامات بدعت‏آمیزی که ریشه تاریخی، علمی و منطقی نداشته و بلکه بر پایه قصه‏ها و اسطوره‏هایِ سر تا پا خرافی شکل گرفته‏اند.
برخی از علمای شیعه درباره شعائر و مراسم بدعت‏آمیزی همچون قمه‏زنی و زنجیرزنی معتقدند که آنها با روح اسلام ناسازگار است. اما عامه مردم و حتی آنان که مدعی فهم درست دین هستند به سخنان فقها و مجتهدان اهمیت نداده و نظر خود را این گونه توجیه می‏کنند که این قبیل شعائر در زمره اعتقادات دینی قرار داشته و هدف از آن خدمت به امام حسین و اهل بیت پیامبر و گسترش افکار آنهاست. آنها از این طریق به ابزار محبت و ولایت خود نسبت به اهل بیت پیامبر و نیز همدردی با آنها پرداخته و در عین حال، آن شعائر را راهی برای اظهار حق و انکار باطل می‏پندارند. این در حالی است که آنها به خوبی می‏دانند کسی که با شمشیر یا زنجیر از سر و پشت خویش، خون جاری می‏سازد و خود را در معرض خطر قرار می‏دهد با نظر علما و مجتهدان مخالفت کرده و به سخن آنان اهمیت نداده است. با این وجود آنها اعمال خود را با دلایلی به ظاهر منطقی توجیه می‏کنند.
در حقیقت، سکوت طولانی بر مثل این اقدامات منفی در طی دهه‏های گذشته، راه را برای رشد و تقویت و گسترش آن باز کرده است. تنها پاره‏ای تلاش‏های جسورانه برای مقابله با این اقدامات انجام شد تا عاشورا را از ناخالصی‏هایی که دامنگیر آن شده و جهل و تاریکی و عقب‏ماندگی فرهنگی، پیراسته کند. عملکرد برخی علما نیز در رشد و گسترش بدعت‏ها تأثیرگذار بوده است. آنان در برابر موج تمایلات بدعت‏آمیز مردمی کوتاه آمده و گاه موجب شرعیت بخشیدن به آن مراسم‏ها گشته‏اند. در حالی که سزاوار بود با صدور فتوایی قاطع به این مراسم‏ها، پایان داده و با اتخاذ موضعی منسجم و هماهنگ از استمرار آنها ممانعت به عمل آورند.
در واقع علما و مجتهدان تاکنون نه به صورت قطعی آن مراسم‏ها را حرام کرده‏اند و نه فتوا به جواز آنها داده‏اند. پرهیز از موضع‏گیری صریح در برابر این مراسم به این واقعیت برمی‏گردد که بعضی از علما مصالح شخصی را در نظر می‏گیرد و بعضی دیگر از تأثیر منفی این اعمال نادرست بر اصالت اسلام و صفای آن آگاهی ندارند. عامل اصلی این پدیده ناشی از این واقعیت است که علمای شیعه در امرار معاش خود به مردم و حقوق شرعیه آنها وابسته‏اند. این حقوق شرعیه به وسیله نمایندگان مراجع در گوشه و کنار عالم اسلامی جمع‏آوری شده و نهاد مرجعیت از طریق کانال‏های ویژه خود به توزیع آن حقوق شرعی میان مسلمانان می‏پردازد. ولی علمای اهل سنّت در امر معاش خود به وزارت اوقاف وابسته بوده و کارمند دولت به حساب می‏آیند. از این رو گرایش به اطاعت از حکومت نزد آنها قوی‏تر است. این در حالی است که علمای شیعه به انتقاد از حکومت، گرایش بیشتری داشته و به طور کلی از نزدیک شدن به حکومت اجتناب ورزیده و هیچ گونه عطا و بخششی را از صاحبان قدرت نمی‏پذیرند." 7 ".
این حالت از دیدگاه معارضه‏گرایانه شیعه در برابر حکومت ناشی می‏شود. شیعه در طول تاریخ دراز خود همواره بر علیه حکومت‏هایِ غاصب حق اهل بیت، قیام نموده است. اجتناب و استقلال علمای شیعه از حکومت‏ها، موجب نزدیکی هر چه بیشتر آنها به مردم شده است. این حالت مثبت گاه موجب سلطه توده مردم بر عده‏ای از روحانیان شده است. در چنین حالتی دیگر امکان نظارت علما بر توده مردم و مخالفت با اعمال و مراسم ناسازگار با روح اسلام و اصول امام حسین‏علیه السلام فراهم نخواهد بود. اجتناب روحانیون از اخذ حقوق دولتی گرچه موجب استقلال نهاد دین از حکومت شده، اما از سوی دیگر بسیاری از علمای شیعه را به حقوق شرعیه مردم وابسته نموده است.
انتقادات علما، مجتهدان و مصلحان اجتماعی نسبت به خرافه‏ها و بدعت‏ها در مراسم حسینی با استقبال گسترده‏ای مواجه شد؛ اما در همین حال آنان را در معرض حملات خشمگینانه و اتهامات ناروای بسیاری نیز قرار داد. از دهه سوم این قرن، حرکت اصلاحی و روشنگرایانه‏ای از سوی برخی علما و مجتهدان و مصلحان شیعه آغاز شد. این نهضت بر ضد افکار و آراء نادرست و ناخالص در مراسم عزاداری بویژه اعمال و رفتار ناشایست و غیر منطقی و نیز قصه‏ها و افسانه‏ها و خرافات مجعول شکل گرفته بود. این امور ناسازگار با عقل و منطق سلیم به نام دین و عقیده انجام می‏گرفت. در این میان، انتقادات اندیشمندان و مصلحان اجتماعی در کنار گریز بسیاری از جوانان بافرهنگ از این گونه اعمال و مراسم ناپسند، موجب تقویت و تثبیت مواضع علما و مجتهدان گشت.
اولین تلاش‏ها برای روشنگری و بالا بردن سطح فرهنگ مردم، از سوی برخی عالمان مصلح و در رأس آنها شیخ محمّد رضا مظفر انجام شد. وی در سال 1935 م جمعیت «منتدی النشر الدینیه» را به منظور اصلاح حوزه علمیه و پالایش شعائر دینی و مراسم عزاداری حسینی از خرافه‏ها و بدعت‏ها تأسیس نمود. این شعائر و مراسم ارزشمند باید به ابزاری کارآمد برای هدایت افکار عمومی و تزریق اندیشه‏ها و مفاهیم صحیح اسلامی بدل می‏گشت.
جمعیت «منتدی النشر الدینیه»، نخستین برنامه اصلاحی خود را در سال 1946 م با تأسیس مدرسه‏ای جهت آموزش خطابه و ارشاد آغاز کرد. در این مدرسه به آموزش و تربیت خطبای اندیشمند و آگاه برای منبرهای حسینی پرداخته می‏شد. دانشجویان در هر دوره با مجموعه‏ای از معارف علمی و تاریخی از جمله: ادبیات، شعر، تاریخ، فقه، فنون خطابه و دیگر درس‏های ضروری آشنا می‏شدند. این مواد آموزشی همگی برای پالایش منبرهای حسینی از ناخالصی‏ها و سخنان خرافی و غیر منطقی لازم و ضروری بود. این طرح اصلاحی با مخالفت منبریان و روضه‏خوانان و برخی از علما مواجه شد. این طرح در واقع تهدیدی برای پاره‏ای از مصالح شخصی آنها بود. از این رو به تحریک افکار عمومی و توده کم‏فرهنگ مردم علیه این طرح پرداختند." 8 " این پروژه گرچه چندان ادامه نیافت، ولی با این حال توانست تعدادی خطیب برجسته و شهیر همچون شیخ محمّد جواد قسام، سید جواد شبر و دکتر احمد وائلی را تربیت کند.
اقدام سید هبة الدین شهرستانی" 9 " در مبارزه با بدعت‏هایی نظیر انتقال جنازه از اماکن دور به شهر نجف و نیز مخالفت با مراسم‏های ناصواب در روز عاشورا یکی دیگر از تلاش‏های جسورانه‏ای بود که توانست زنجیر سکوت بر این اعمال ناصحیح را پاره کند.
وی با انتشار مقاله‏ای انتقادی در مجله العلم که خود وی آن را در بغداد منتشر می‏کرد به بحث درباره موضع علما نسبت به این شعائر و مراسم پرداخت. در بخشی از این مقاله، چنین آمده بود:
علما و مجتهدان به دلیل ترس از مردم بر خلاف اعتقاد خویش سخن می‏گویند. آنان با عامه مردم به یک نحو سخن گفته و در رساله‏های عملیه خود به نحوی دیگر اظهار نظر می‏کنند. فقیه به خاطر ترس از تحریک احساسات مردم علیه خویش، در فتاوایش با آنان همراهی می‏کند. این گونه موضع‏گیری‏ها به زیان دین و مذهب تمام شده و موجب عقب‏ماندگی جامعه دینی می‏شود. از آنجا که افراد جاهل همیشه به خرافات و بدعت‏ها تمایل دارند؛ لذا هنگامی که علما در مقابل آن سکوت کنند بدعت‏ها بر حقایق دینی غلبه کرده و دین اسلام به نوعی بت‏پرستی وحشیانه تبدیل شده و تمسخر سایر امت‏ها را به دنبال خواهد آورد." 10 ".
اصلاح‏طلبان با رواج و شیوع قمه‏زنی و زنجیرزنی یک صدا خواستار صدور فتوایی از جانب علما مبنی بر تحریم این اعمال زیانبار گشتند. گروهی از مردم به حمایت از قمه‏زنی برخاسته و گروهی دیگر با آن مخالفت می‏ورزیدند. این مسئله سید محسن امین" 11 " را وادار کرد تا به اقداماتی اصلاح‏طلبانه برای بررسی و ارزیابی مراسم عزاداری حسینی دست زند. او در صدد مبارزه با اعمال نادرستی برآمده بود که هیچ ارتباطی با اعتقادات اسلامی نداشتند. اعمالی نظیر قمه‏زنی و زنجیرزنی با قلاب‏های نوک تیز که افراد نادان به آن دست می‏زنند. او به صراحت اعلان کرده بود که تشکیل این گونه هیئت‏ها و نیز سایر بدعت‏های شیطانی و مضر، حرام است.
سید امین از افراط در گریه و ضجه زدن و لطمه به صورت نیز انتقاد نموده و تأکید کرده بود که این اعمال به تشویه چهره دین انجامیده و مستندی برای آنها به جز اوهام و خیالات وجود ندارد. اعمالی همچون قمه‏زنی که منجر به خونریزی و آسیب رساندن به بدن می‏شود در سالیان اخیر به مذهب تشیع داخل شده‏اند. علّامه امین از فتوای مجتهد بزرگ محمّد حسن شیرازی (متوفی 1895 م) مبنی بر تحریم این گونه مراسم‏ها نیز یاد کرده و خاطرنشان ساخته بود که افراد نادان با انجام این گونه بدعت‏ها در صدد تحمیل خواسته خود بر نظر علما برآمده و علما نیز توان جلوگیری از آن اعمال و مقابله با آنان را ندارند." 12 ".
سید محسن امین در مقدمه کتابش المجالس السنیه در انتقاد از روضه‏خوانان می‏گوید:
بسیاری از روضه‏خوان‏ها احادیثی بی‏پایه و غیر مستند درباره مصایب اهل بیت جعل کرده و بعضی از احادیث صحیح را نیز با اضافاتی از خویش تغییر داده‏اند. آنان با این کار خود درصدد تأثیرگذاری بیشتر بر شنوندگانی هستند که از صحت و سقم آن اخبار بی‏اطلاعند. این گونه روایات به تدریج بین مردم شهرت یافته و در مجالس مختلف خوانده می‏شود؛ اندیشمندان و آگاهان نیز به مخالفت با این روند برنمی‏خیزند. این در حالی است که دروغ بستن بر اهل بیت‏علیهم السلام موجب خشم و نارضایتی آنها شده و راه عیب‏جویی و طعنه به مذهب شیعه را برای مخالفان می‏گشاید؛ در حالی که ائمّه اطهارعلیهم السلام به شیعیان خود سفارش کرده‏اند: «مایه زینت ما باشید و لکه ننگ و عار بر ما نگردید». این گونه افراد و پیشگامان و مؤیدانشان برای خود گناهانی بزرگ و آشکار ثبت کرده‏اند. چرا که اطاعت از خداوند هیچ گاه از طریق معصیت محقق نمی‏شود و او تنها اعمال پرهیزکاران را می‏پذیرد. دروغ از گناهان بزرگی است که انسان را به هلاکت می‏اندازد؛ بویژه اگر به پیامبر و اهل بیت آن حضرت نسبت داده شود. قمه زدن و آسیب رساندن به بدن از اعمال زشتی است که وسوسه‏های شیطان، آن را برای مردم آراسته و زیبا نشان می‏دهد. امام حسین از این گونه اعمال به خشم آمده و ما را از خود می‏راند. آن حضرت در راه احیای دین جدش کشته شد و دین جدش از این اعمال نهی کرده است. پس چگونه می‏توان با این گونه اعمال به خدا تقرب جست؛ در حالی که خدا از طریق معصیت اطاعت نمی‏شود ... .
سید امین در ادامه می‏گوید:
برخی افراد نادان برای توجیه علم قمه‏زنی به دروغ نقل می‏کنند که بانویی از اهل بیت، پیشانی خود را به کجاوه زده و خون از سر خویش جاری ساخت. این قصه نیز بر سیاق همان خرافات و بر وزن همان اباطیل است... نمایش شبیه‏خوانی و تعزیه مشتمل بر محرمات زیادی است و موجب هتک حرمت اهل بیت‏علیهم السلام می‏شود. از آنجا که این مراسم نیز زمینه عیب‏جویی و توهین به مذهب را فراهم می‏آورند، بنابراین مشمول نهی امام معصوم هستند که فرمودند: «مایه ننگ ما نباشید». البته اگر شبیه‏خوانی با کارهای حرام همراه نبوده و موجب وهن مذهب نگردد اشکال ندارد؛ اما در کجا چنین مراسمی برگزار می‏شود؟
آنگاه اضافه می‏کند:
هر کس قصد دارد با گریه و اندوه بر مصیبت حسین‏علیه السلام به خدای تعالی و پیامبر و اولیای او تقرب جوید، نباید از حد و مرزی که امام رضاعلیه السلام به نقل از پدر خود تعیین کرده است قدم فراتر گذارد و گر نه از زمره کسانی خواهد بود که اعمالشان در دنیا تباه گشته و در عین حال خود را از نیکوکاران می‏پندارند." 13 ".
سپس او درباره اصلاح مجالس عزاداری می‏گوید:
در این مجالس، احادیث ناصحیح خوانده می‏شود و صحنه‏هایی دروغ به ام کلثوم نسبت داده می‏شود و اعمال ناشایستی همچون قمه‏زنی انجام می‏شود. از همه بدتر آنکه لباس دین بر آنها پوشانده شده و به صورت عاداتی ریشه‏دار و به عنوان بخشی از عزاداری امام حسین‏علیه السلام جلوه داده می‏شوند. این گونه منکرات، موجب ناراحتی و خشم رسول خداصلی الله علیه وآله و امام حسین‏علیه السلام می‏شود." 14 ".
سید محسن امین در این دعوت اصلاحی به هدفی برتر و بالاتر از تحول مراسم عزاداری می‏اندیشد. او به دنبال اصلاح بنیادین امور دینی بود که اصلاح مراسم عزاداری امام حسین‏علیه السلام را نیز به دنبال داشت." 15 ".
سید محسن امین در پی مبارزات شجاعانه خود با بدعت‏های عزاداری حسینی در معرض حملات ظالمانه و اتهامات ناروایی قرار گرفت و توده مردم بر علیه او به خروش آمده و او را کافر و بی‏دین شمردند." 16 " مخالفان و دشمنان امین از این دعوت اصلاحی برای حمله به وی سود جستند. بسیاری از مردم و روضه‏خوان‏های مجالس حسینی نیز از این حملات ناجوانمردانه حمایت کردند. چرا که سخنان و نظرات سید محسن امین بر خلاف تمایلات و مصالح آنان بود. سید عبدالحسین شرف‏الدین در شهر صور و شیخ عبدالحسین صادق در نبطیه نیز در زمره مخالفان سید محسن امین قرار داشتند. زرکلی ذکر می‏کند که سید عبدالحسین شرف‏الدین به این دلیل که اجازه داده بود مردم در عزاداری سیدالشهدا زنجیر و قمه بزنند مورد سرزنش قرار گرفته بود." 17 ".
حامیان و طرفداران هر یک از دو گروه به تدریج در کنار یکدیگر قرار گرفته و دو جبهه مخالف تشکیل دادند. کشمکش‏ها و درگیری‏های زبانی از لبنان به عراق رسیده بود و به روزنامه‏ها و مجلات نیز کشیده شد. به تدریج مصالح و اغراض و کینه‏های شخصی نیز در این مناقشات داخل شده و بر شدت درگیری‏ها افزود. همچنین سخنرانان و روضه‏خوان‏ها و واعظان نیز این مسئله مهم و حساس را به منبر کشانده و مردم را بر ضد فتوای تحریم شوراندند. در نتیجه توده مردم که همواره اکثریت را تشکیل می‏دهند به آنان پیوستند. هواداران سید محسن امین به حزب بنی‏امیه و مخالفان آنها به حزب علوی نامیده شدند. به دنبال آن تعداد دیگری از علما نیز در معرض توهین و تهدید قرار گرفتند." 18 " بدین ترتیب، این قضیه از حالت اصلاحی به درآمده و به نزاعی شخصی تبدیل شد. هر گروه با استدلال‏های منطقی، به توجیه گفتار و اعمال و اهداف خود می‏پرداخت. برخی نیز نظر مراجع تقلید را درباره قمه‏زنی جویا شدند.
سید ابوالحسن اصفهانی در سال 1926 م در نجف اشرف به حرمت قمه‏زنی فتوا داد. سید مهدی قزوینی نیز در بصره فتوایی در تأیید فتوای اصفهانی صادر کرد. علمای دیگری نیز از ایشان تبعیت کردند. مضمون فتوای سید ابوالحسن اصفهانی از این قرار بود:
به‏کارگیری شمشیر، زنجیرهای آهنی، بوق و امثال آن در هیئت‏های عزاداری که به نام امام حسین‏علیه السلام و به منظور ابراز حزن و اندوه بر مصایب آن حضرت صورت می‏گیرد، حرام و غیر شرعی است." 19 ".
در مقابل میرزا محمّد حسین نائینی به جواز این اعمال فتوا داده بود. تعدادی از اهالی بغداد طی نامه‏ها و تلگراف‏هایی از او درباره حکم هیئت‏های عزاداری سؤال کرده بودند. ایشان در پاسخ گفته بود: «انجام این اعمال که ضرر قابل توجهی ندارند، جایز است». فتوای نائینی مورد تأیید بیش از ده عالم بزرگ از جمله محمّدحسین کاشف‏الغطاء، سید محسن حکیم و سید ابوالقاسم خویی قرار گرفت." 20 " متن فتوای شیخ محمّدحسین نایینی درباره جواز و استحباب اقامه عزاداری‏های حسینی از این قرار است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
1. شکی نیست که راه افتادن هیئت‏های عزاداری در کوچه‏ها و خیابان‏ها در دهه عاشورا و دیگر مناسبت‏ها از امور مباح و بلکه شایسته است. این دسته‏جات از روشن‏ترین مصادیق عزاداری و ساده‏ترین ابزار تبلیغ به منظور رساندن پیام امام حسین به همگان است. در عین حال لازم است این شعائر بزرگ را از هر عمل ناشایستی پیراست.
اعمالی نظیر ترانه‏خوانی، به کار بردن آلات لهو و سبقت و درگیری بین هیئت‏های محله‏های مختلف حرام است؛ ولی حرمت این امور به معنای تحریم هیئت‏های عزاداری نیست؛ بلکه همچون نگاه کردن به زن نامحرم در حال نماز است که خود عملی حرام است ولی نماز را باطل نمی‏کند.
2. سینه‏زنی و لطمه زدن به صورت اگر چه پوست را قرمز یا سیاه نماید اشکال ندارد؛ بلکه اقوی آن است که زنجیرزنی تا حد مذکور نیز جایز می‏باشد. خارج شدن اندکی خون در اثر این گونه اعمال نیز بنابر اقوی منعی ندارد. و اما حکم جاری ساختن خون از پیشانی با شمشیر و قمه بنابر اقوی جواز است تا آنجا که منجر به ضرر و زیان به بدن نگردد (به این معنا که انجام آن عمل به مرگ شخص نیانجامد و یا او را به بیماری شدید و دائمی و غیر قابل تحمل یا نقص عضو دچار نسازد.) اما مجرد خروج خون از پیشانی بدون آنکه به استخوان پیشانی صدمه برسد یا در اثر خونریزی زیاد به بدن آسیب رسد جایز است؛ به همان شکلی که افراد با تجربه و آشنا به قمه‏زنی انجام می‏دهند. حال اگر شخص به شیوه‏ای بی‏ضرر قمه زند ولی اتفاقاً خون زیادی که برای بدن ضرر دارد از او خارج شود، در این صورت نیز عمل او حرام نخواهد بود. چرا که او همچون کسی است که می‏پندارد وضو و غسل و یا روزه برای او ضرری ندارد، اما بعد کشف می‏شود که برایش ضرر داشته است. در هر حال بهتر و بلکه احتیاط آن است که افراد بی‏تجربه و ناآشنا به این عمل اقدام نکنند؛ بویژه جوانانی که به خاطر بزرگی مصیبت و شدت عشق به امام حسین از صدمه رساندن به بدن باکی ندارند. خداوند آنان را در دنیا و آخرت ثابت قدم بدارد.
3. شبیه درآوردن و برپایی نمایش تعزیه که مراسمی رایج میان شیعه برای عزاداری و گریه زاری است جایز به نظر می‏رسد. پوشیدن لباس زنان توسط مردان نیز در این مراسم‏ها بنابر اقوی جایز است.
4. حکم شیپورهایی که در هیئت‏های عزاداری مورد استفاده قرار می‏گیرد تاکنون برای ما روشن نشده است. بنابراین در صورتی جایز است که مورد استعمال آن در مراسم عزاداری بوده و یا برای اعلام آغاز مراسم و اطلاع دادن به اسب‏سواران برای سوار شدن بر اسب‏ها باشد و یا از رسوم ویژه مراسم پایکوبی عربی و امثال آن باشد. همچنین استعمال آن در مراسم لهو و طرب رایج نباشد. واللَّه اعلم »5 ربیع الاول سال 1926 /1345 م الاحقر محمّد حسین غروی نایینی." 21 ".
فتوای میرزای نایینی و دیگر علما سبب شد، شورش مردم علیه حامیان دعوت سید محسن امین افزایش یابد. سید صالح حلی از سخنرانان مشهور مجالس حسینی با خطبه‏های حماسی خود احساسات و عواطف مردم را بر علیه اصلاح‏طلبان تحریک می‏کرد. گروهی از مردم در اثر این سخنرانی‏ها و تبلیغات شدید با حمله به دشمنان سید صالح، آنان را اُمَوی می‏خواندند. سید صالح حلی خود نیز سید ابوالحسن اصفهانی و سید محسن امین را مورد توهین و ناسزاگویی قرار داده و سید امین را به بی‏دینی متهم می‏کرد." 22 " از جمله توهین‏های او به سید محسن امین، بیت شعری به این مضمون بود: «ای سواره اگر از دمشق گذر کردی / آب دهان بر صورت امین، زندیق آن دیار بینداز».
شاعری دیگر در پاسخ به او چنین سروده بود: «ای محسن، در مقابل ستم و حسدورزی که نسبت به تو می‏شود / به جد خود اقتدا کن که به او نیز آزارها رسید».
جعفر خلیلی از حامیان دعوت سید محسن امین با انتشار مقالات تندی در برخی روزنامه‏ها و مجلات به انتقاد از علمای مخالفِ فتوای سید ابوالحسن اصفهانی و سید محسن امین پرداخت که توهین و ناسزای بسیار و تهدید به قتل را برای او در پی داشت. کار هتاکی و توهین به اصلاح‏طلبان تا حدی بالا گرفت که برخی در مجالس حسینی به هنگام توزیع آب میان عزاداران با صدای بلندی گفتند: «خدا امین را لعنت کند، آب بنوش». این در حالی بود که سابقاً به هنگام توزیع آب می‏گفتند: «آب بنوش و یزید را لعنت کن» یا «آب بنوش و حرمله را لعنت کن».
با اوج گرفتن خشم و ناسزا گویی مردم، تعدادی از علما به حمایت از سید ابوالحسن اصفهانی و سید محسن امین برخاستند که در رأس آنها سید هبة الدین شهرستانی در کاظمین و سید مهدی قزوینی در بصره بودند. همچنین شیخ عبدالکریم جزایری، شیخ محسن شراره، شیخ علی قمی و شیخ جعفر بدیری در نجف نیز در کنار آنان قرار گرفتند." 23 " در این مدت کتاب‏های متعددی نیز در رد رسالة التنزیه سید محسن امین منتشر شد که از جمله آنها کتاب سیماء الصلحاء فی اثبات جواز اقامة العزاء لسید الشهداء، تألیف شیخ عبدالحسین عاملی بود. وی در این کتاب از شعائر و مراسم عزاداری دفاع کرده و عدم تنافی این اعمال با احکام شرع اسلامی و بلکه استحباب آنها را اثبات نموده بود." 24 ".
شیخ عبدالحسین حلی نیز کتاب النقد النزیه لرسالة التنزیه را در رد کتاب سید محسن امین منتشر کرد؛ گرچه او مدتی بعد به نقل دامادش، دکتر تقی بحارنه، از نگاشتن این کتاب اظهار ندامت نموده و از آن به بعد در سخنرانی‏های خود همواره بر ضد عادات و رسوم زیانبار عاشورا صحبت می‏کرد. او در این کتاب با استدلالاتی منطقی به توجیه زیان‏ها و مضرات قمه‏زنی پرداخته و تأکید نموده بود که دلیل نقلی بر حرمت آن وجود نداشته و ضرورت نیز اقتضای حرمت آن را ندارد. خون انداختن سر از دیدگاه او تنها نوعی آزار مجاز و ایجاد ناراحتی بوده و ضرر محسوب نمی‏شود. بویژه آنکه آزار رساندن اهل بیت‏علیهم السلام به خود نیز دلیل بر جواز قمه‏زنی است. همچنین استفاده از آلات لهو و موزیک در مراسم عزاداری و نیز تشبه مردان به زنان و کارهای نظیر آن در مراسم شبیه حرام نیست." 25 ".
کتاب دیگری نیز با عنوان کشف التمویه عن رسالة التنزیه، تألیف شیخ محمّد گنجی در این باره منتشر شد." 26 " میرزا ابوالقاسم حسن گیلانی معروف به فضل قمی (متوفی 1231 ه / 1816 م) نیز فتوایی در جواز برخی از مراسم عزاداری صادر نموده بود. وی سال‏ها پیش از میرزای نایینی می‏زیست و از مجتهدان بزرگ ایران در زمان قاجار بود. مراسم شبیه و تعزیه در دوره او در سرتاسر ایران گسترش داشت. از این رو برخی علما به اظهار نظر در این باره پرداخته بودند. میرزا ابوالقاسم قمی برای نخستین بار فتوایی صریح در جواز این مراسم‏ها صادر کرد. در بخشی از این فتوا چنین آمده است: «مراسم شبیه و تعزیه، اعمالی شرعی بوده و حرمتی بر آنها مترتب نیست؛ بلکه آنها را باید از بزرگ‏ترین شعائر دینی به حساب آورد». این فتوا برای اولین بار در سال 1234 ه / 1818 م در کتاب معروف وی جامع الشتات انتشار یافت." 27 ".
شیخ خضر بن شلال آل خدام نجفی (متوفی 1840 م) نیز اولین نفر از علمای عراق بود که به جواز سینه‏زنی و گریه زاری شدید برای امام حسین‏علیه السلام اشاره نمود. او در کتاب ابواب الجنان و بشائر الرضوان در این باره چنین می‏نویسد:
از مجموع ادله و از جمله روایاتی که زیارت حسین مظلوم را حتی به هنگام وجود خطر مرگ نیکو می‏شمرد، استفاده می‏شود که زدن به صورت و سینه و بی‏تابی نمودن برای مصایب آن حضرت در هر حال جایز است؛ اگر چه در همان لحظه به مرگ انسان منجر شود." 28 ".
با این حال، شیخ خضر بن شلال و همچنین میرزای قمی از قمه‏زنی و زنجیرزنی یادی به میان نمی‏آورند. در حقیقت علمایی که قمه‏زنی را مطلقاً حرام نمی‏شمردند، غالباً در فتاوای خود میان دو نوع قمه‏زنی تفاوت قائل می‏شوند. قمه‏زنی در نظر آنان در صورتی حرام است که منجر به ضرر فوق‏العاده همچون مرگ شود؛ اما اگر به ایجاد زخم‏هایی کوچک بسنده شود دیگر دلیلی برای منع آن نیست. سایر اعمال دیگری نیز که در مراسم عاشورا انجام می‏شود تا زمانی که موجب تمسخر مخالفان یا تحریک دشمنان و یا مستلزم فساد نباشد، جایز است. البته آنان صریحاً در فتاوای خود از قمه زدن با شمشیر نام برده‏اند.
اشاره به جواز قمه‏زنی و دیگر مراسم نظیر آنکه در روز عاشورا برگزار می‏شود به احتمال زیاد برای اولین بار در دهه 1920 م به دنبال استفتائات برخی از مردم درباره جواز یا حرمت این اعمال مطرح شده است. این گونه مراسم قبل از این تاریخ در عراق مرسوم نبوده و به تدریج از آغاز این قرن در آن کشور رواج یافته است. بنابراین مراسم قمه‏زنی و زنجیرزنی از خارج عراق به آن کشور وارد شده و از ریشه‏ای عربی برخوردار نیست. شیخ کاظم دجیلی در تأیید این نظر می‏گوید:
عرب‏های عراق تا آغاز قرن بیستم در این گونه مراسم‏ها شرکت نمی‏کردند؛ این اعمال در ابتدا تنها در میان ترکهای عراق، فرق صوفیه، برخی ایرانیان و کردهای غرب ایران مرسوم بود." 29 ".
گزارشی از مقامات بریتانیایی درباره مراسم عاشورای 1919 م در نجف حاکی است که گروهی صد نفره از شیعیان ترک و فارس در آن سال به قمه‏زنی پرداخته بودند." 30 " خاطره‏ای از سید محمّد بحرالعلوم، این نظر را تأیید می‏کند:
هنگامی که حدود 50 یا 60 سال پیش در نجف بودم، تنها چند هیئت ترک در آن شهر حضور داشت. آنان در ایام عزا به منزل سید بحرالعلوم بزرگ می‏رفتند و با کسب اجازه از ایشان به خواندن ابیاتی سوزناک درباره امام حسین می‏پرداختند. برخی از آنان نیز در ضمن ذکر مصیبت برای همدردی با امام حسین، جراحت‏های خفیفی به خود وارد می‏آوردند. به تدریج این گونه اعمال رو به تحول و گسترش گذاشته تا آنکه پس از ممنوعیت قمه‏زنی در دوره نسخت وزیری یاسین هاشمی در سال 1935 م به اوج خود رسید. در واقع این ممنوعیت تأثیری معکوس داشت؛ به نحوی که یک هیئت قمه‏زنی به سه هیئت تبدیل شد." 31 ".
حاج حمید راضی (متوفی 1953 م) از معمرین اهل کربلا که نزدیک به 110 سال عمر کرده بود در خاطرات خود درباره عزاداری امام حسین نقل می‏کند که مراسم قمه‏زنی و زنجیرزنی در ایام جوانی او در شهر نجف و کربلا مرسوم نبود." 32 " همچنین در خاطرات شفاهی هیچ یک از کهن‏سالان نجف و کربلا از برگزاری مراسم قمه‏زنی و زنجیرزنی قبل از نیمه قرن نوزدهم یاد نشده است. این گونه مراسم برای اولین بار توسط برخی زایران ترک از طائفه قزلباش رواج یافت. آنان به هنگام زیارت امام حسین با شمشیرهایی مخصوص به سرهای خود ضربه می‏زدند." 33 ".
مراسم زنجیرزنی نیز برای اولین بار در یکی از محلات شهر نجف به مناسبت وفات مجتهد بزرگ سید کاظم یزدی در سال 1919 م برگزار شد." 34 " البته پیش از آن نیز به صورت محدود در میان برخی از زایران غیر عراقی برپا می‏شد. در هر حال مراسم سینه‏زنی از قرن‏ها پیش در عراق رواج داشت. اما قمه‏زنی از اواخر قرن 19 و آغاز قرن 20 در میان عراقیان شیوع یافته و زنجیرزنی نیز بعد از جنگ جهانی دوم مرسوم شد. هیئت‏ها و دسته‏جات مختلف عزاداری پس از جنگ جهانی دوم در سرتاسر شهرهای جنوب و مرکز عراق گسترش یافته بود. از این رو شیخ محمّد خالصی" 35 " در آغاز دهه پنجاه به فکر پالایش مراسم‏ها از بدعت‏ها و خرافات افتاده و مردم را به بازگرداندن اسلام به شیوه صحیح خود فرا خواند. وی در سخنرانی‏های خود تصریح می‏کرد که بسیاری از عادات و سنّت‏های مرسوم میان برخی از مردم از جمله بدعت‏هایی است که ارتباطی با اصول اعتقادی اسلام ندارد؛ اموری همچون مراسم شبیه، قمه‏زنی و مراسم صوفیه در تکیه‏ها و خانقاه‏ها همگی از همین قبیل است. همچنین وی اضافه کردن شهادت علیاً ولی اللَّه را به اذان، حرام می‏پنداشت. سخنان و خطبه‏های او در نماز جمعه، خشم بسیاری از رجال دین، خطیبان و رؤسای هیئت‏ها را برانگیخت و اختلافات و منازعات تندی میان حامیان اندیشه‏های وی و مخالفین آنها به راه انداخت.
جامعه‏شناس معروف عراقی، علی وردی، نیز از برخی اعمال و مراسم عاشورا همچون: قمه‏زنی و زنجیرزنی و همچنین از برخی روضه‏خوان‏ها و واعظان درباری انتقاد می‏نمود. انتقادات وی، خشم توده مردم را به دنبال داشت. کتاب‏های وی نیز عکس‏العمل‏های متفاوتی در جامعه داشت. برخی عوام متعصب او را شخصی کافر می‏انگاشتند و خواستار محاکمه و دستگیری او بودند. آنان معتقد بودند که کتاب‏های او را باید سوزاند و خودش را نیز گاه واجب القتل می‏شمردند. در مقابل، روشنفکران از او به عنوان اندیشمندی فرهیخته و مصلحی اجتماعی یاد کرده و نوشته‏های انتقادی او را اقدامی شجاعانه می‏شمردند که برای پالایش مراسم و مجالس عاشورا از خرافات و بدعت‏ها و افسانه‏ها لازم و ضروری بود؛ زیرا این گونه امور به مقام والای اهل بیت و رسالت انقلابی آنها لطمه وارد می‏آورد؛ در حالی که اهداف و آرمان‏های آنان به مراتب بالاتر و ارزشمندتر از این سنّت‏های کهنه و ناسازگار با عقل است." 36 ".
وردی در کتاب مهزلة العقل البشری درباره مواضع و پیام علمای مصلح پیشین می‏گوید:
دو نفر در عصر حاضر مرا به شگفتی وا داشته‏اند: شیخ محمّد عبده در مصر که دعوت اصلاحی او با ناسزاها و مخالفت‏های بسیاری مواجه شد و حتی او را همان دجال آخرالزمان نامیدند؛ اما اکنون نامش چنان جاودانه گشته که هیچ یک از عمامه به سرها را جرئت ادعای همتایی با او نیست.
وردی در ادامه از سید محسن امین یاد می‏کند:
هیچ گاه فراموش نمی‏کنم آن جنجالی را که 25 سال پیش در برابر تلاش‏های اصلاح‏طلبانه سید محسن امین برپا شد. سید با شجاعت تمام پابرجا و پایدار ماند و به خود تردیدی راه نداد. گرچه سید سرانجام از دنیا رفت؛ اما یاد او از میان نخواهد رفت و او هرگز نخواهد مرد. پیام او سال‏ها و سال‏ها خواهد ماند تا آنکه سرانجام آن اعمال سفیهانه را منسوخ ساخته و چهره زیبای دین را از آن زشتی‏ها پیراسته و زمینه تمسخر و توهین را از میان ببرد." 37 ".
نهضت خونبار حسین‏علیه السلام بسیار برتر و باارزش‏تر از آن است که یادمان آن به صورتی غیر عقلایی باز تولید شود. عزاداران در برخی از این مراسم خود را به ذلت و خواری انداخته و به اعمالی کاملاً مخالف با اهداف و آرمان‏های امام حسین‏علیه السلام دست می‏زنند؛ همو که فرمود: «به خدا سوگند ذلیلانه دست بیعت با شما نمی‏دهم و همچون بردگان به حکومت شما اقرار نمی‏کنم». علاوه بر این در بسیاری از اشعار مردمی به افسانه‏ها و خرافات و تخیلاتی برمی‏خوریم که در تناقض کامل با وقایع تاریخی قرار داشته و اموری غیر منطقی به شمار می‏روند. در چنین وضعیتی بر همگام لازم است که امور عقلانی و قابل قبول را از افسانه‏های خیالی و دروغی تمییز دهند.
دین اسلام بر پایه عقل و خرد استوار بوده و همواره در مقابل جهل و خرافه‏پرستی و اعمال کورکورانه مقاومت نموده است. رسول اکرم و ائمّه اهل بیت‏علیهم السلام از لطمه زدن و آزار رساندن به خویش و گریه بیش از حد بر مردگان پرهیز می‏دادند. در واقع شکنجه خویشتن و آزار رساندن به بدن تنها نوعی توهین و اسائه ادب به دین اسلام و مکتب اهل بیت است. هدف اهل بیت از سفارش و تشویق شیعیان به اندوه و گریه بر مصیبت امام حسین‏علیه السلام ارائه الگویی آموزنده و پیامی ارزنده و درس عبرتی از آن وقایع جانخراش بوده است. همدردی با مصایب اهل بیت ابداً به معنای آزار رساندن به بدن و شکافتن سر با قمه و زنجیر زدن نیست. در واقع زیاده‏روی در ابراز حزن و اندوه، نتیجه‏ای جز مشوش ساختن چهره تشیع و سنّت اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله نداشته و تنها به نفرت و بدبینی دیگر مسلمانان می‏انجامد.
شیخ محمّد تیجانی در یکی از سخنرانی‏هایش در مؤسسه آیت‏اللَّه خوئی به سال 1994 م خاطره‏ای از نخستین برخورد یک مسلمان اهل سنّت با مراسم قمه‏زنی نقل کرده است. تیجانی در یکی از سفرهایش به عراق، برادرش را جهت آشنایی با مذهب تشیع به همراه آورده بود. ورود آنها به نجف مصادف شده بود با روز عاشورا که مراسم قمه‏زنی در آن روز برگزار می‏شد. برادر تیجانی با دیدن سرهای خونین قمه‏زنان از آن منظره هولناک به شدت متأثر شده و بلافاصله به تونس بازگشت و بدین گونه این مراسم، موجب فرار او از تشیع شد. تیجانی در ادامه سخنان خود از این گونه مراسم و اعمال به عنوان بدعت‏های ناسازگار با روح اسلام یاد کرده و بویژه قمه زدن را از جمله اعمال ناصوابی شمرد که هیچ ارتباطی با اعتقادات و باورهای دینی ندارد.
علما و مجتهدان معاصر غالباً به مخالفت با هیئت‏های قمه‏زنی و دیگر انواع شکنجه‏های بدنی برخاسته‏اند. این جمله معروف از سید محسن حکیم نقل شده است که «قمه‏زنی استخوانی در گلوی ما است». همچنین از شهید سید محمّد باقر صدر نقل شده که اعمالی همچون قمه‏زنی را جایز نمی‏شمرد. شیخ محمّد جواد مغنیه نیز از این گونه مراسم انتقاد کرده و زیاده‏روی در عزاداری را ناصواب می‏شمرد:
برخی از عَجَمیان، بدعت‏هایی در مراسم عزاداری وارد ساختند که خشم خداوند و مردمان را برمی‏انگیزد. بر لباسشان خون می‏پاشند و نمایش درمی‏آوردند. علمای شیعه از این گونه اعمال بیزار بوده و عموم مردم نیز در شهرهایی که این عادت‏ها رواج دارد به این گونه اعمال اعتقاد ندارند." 38 ".
نهضت امام حسین از اهدافی انقلابی و مفاهیمی بلند و ابعادی انسانی برخوردار است. این نهضت بزرگ به وسیله برخی مردم از درون تهی شده و تنها به برخی مراسم و مجالس اندوهبار محدود شده است. شکنجه بدن و اعمال خشونت علیه خویش به روشی کاملاً عقب‏مانده و زیانبار، از جمله این مراسم است. در همین حال، ملت عراق در اثر شکاف‏های درونی و عجز و عقب‏ماندگی در بدترین وضعیت و شدیدترین مصیبت قرار دارند. بنابراین اگر ما به دنبال حرکت در راه امام حسین و تأسی از اهداف بلند و انقلابی آن حضرت هستیم، باید همچون او به شخصیت انسانی احترام گذاشته و از کرامت انسان دفاع کنیم و در برابر هر گونه ذلت، خواری و عقب‏گرد به شدت مقابله و مبارزه کنیم.
بدعت گذاری‏ها و تحریفات

بررسی تاریخچه عزاداری و مراحل تحول آن نشانگر تأثیرپذیری آن مراسم از عوامل مختلف داخلی و خارجی است. در طول این تاریخ دراز، سنّت‏های شگفت و غریبی به آن مراسم راه یافته است. نمونه بارز این واقعیت، مراسم قمه‏زنی است که هیچ ریشه تاریخی در عراق نداشته و در نیمه دوم قرن نوزده به وسیله زوار ترک آذربایجان وارد شعائر عزاداری امام حسین‏علیه السلام شد. این زوار به هنگام بازگشت از سفر حج به زیارت کربلا رفته و در آنجا برای همدردی با امام حسین‏علیه السلام قمه بر سر می‏زدند و لذا بهترین نوع قمه تا به امروز همان قمه‏های روسی و آذربایجانی است. همان گونه که زنجیرزنی با قلاب‏های آهنی نیز توسط هندیان مهاجر به بصره و کربلا و کاظمین، به مراسم عزاداری امام حسین‏علیه السلام وارد شد. همچنین علم زنگی نیز که در دسته‏جات عزاداری به کار می‏رود از آنان است. اما ریشه نمایش‏های تعزیه یا شبیه به دوره حکومت آل بویه بر عراق بازمی‏گردد. در آن دوره نمایش‏هایی از ماجرای کربلا در خیابان‏های بغداد به اجرا درمی‏آمد. این مراسم در عصر صفویان به ایران انتقال یافته و در آنجا شکوفا گشته و میان تکیه‏های مختلف رواج یافت. داستان‏ها و افسانه‏های اجتماعی و خرافی بسیاری نیز وارد مراسم عزای امام حسین‏علیه السلام شده که بخش زیادی از آن توسط ایرانیان و در اثر برخی عوامل مذهبی، اجتماعی، سیاسی و ملی صورت گرفته است.
برخی بر این باورند که مجموعه بحارالأنوار علّامه محمّد باقر مجلسی که شیخ الاسلام اصفهان در عصر شاه سلیمان و شاه حسین صفوی بود از کتاب‏هایی است که ضرر آن بیش از نفعش بوده است." 39 " سید مرتضی عسکری معتقد است که 9485 حدیث ضعیف از مجموع 16199 حدیث در الکافی موجود است. همان‏گونه که علّامه مجلسی نیز در کتاب شرح کافی خود بیان می‏کند که تنها نیمی از احادیث کافی، صحیح یا موثق به شمار می‏روند. عسکری نقل می‏کند که یکی از نویسندگان معاصر به تألیف کتابی تحت عنوان صحیح کافی همت گمارده و تنها 4428 حدیث از مجموع 16121 حدیث آن را صحیح شمرده است. این امر نشانگر آن است که هیچ کتاب حدیثی نزد شیعه کاملاً صحیح محسوب نمی‏شود؛ حال چه کتاب کافی باشد چه هر کتاب دیگر. آنان تنها به کتاب خدا ایمان دارند که از ابتدا تا انتهای آن صحیح است. عسکری به این حدیث مشهور از امام زمان که «کتاب کافی برای شیعیان ما کافی است» اشاره کرده و آن را به دلیل نقل از یک راوی گمنام نادرست می‏شمرد." 40 ".
افسانه‏ها و خرافاتی در ارتباط با امام حسین‏علیه السلام میان عوام شایع شده و برخی روضه‏خوانان نیز آنها را در مجالس حسینی بازگو می‏کنند؛ در حالی که تناقض کامل با منطق جدید علمی و تجربی داشته و فاقد سند تاریخی نیز هستند. از آن جمله می‏توان به افسانه سرخی آسمان به هنگام طلوع و غروب اشاره کرد که پس از شهادت امام حسین‏علیه السلام پدیدار شده و قبل از آن ظاهر نمی‏گشت. این اسطوره را معمولاً به نقل از کتاب ینابیع الموده قندوزی و الصواعق المحرقه ابن حجر بر منبرها می‏خوانند و یا منابع دیگری که حاوی داستان‏ها و افسانه‏ها و خرافات عجیب و غریب دیگری نیز است. قندوزی از ابن عباس نقل می‏کند که آسمان در روز شهادت امام حسین‏علیه السلام خون گریست و سرخی آسمان از آن روز پدیدار گشت. همچنین حکایت می‏کند که آسمان به اندازه‏ای خون گریست که کوزه‏ها و مشک‏ها پر از خون گشت." 41 " ابن حجر نیز در صواعق نقل می‏کند که آسمان در روز شهادت حسین‏علیه السلام خون گریست و مردم آن سرزمین همگی خود و همه وسایلشان خون‏آلوده شدند." 42 " طبرانی نیز در معجم کبیر روایت می‏کند که سرخی آسمان تا پیش از شهادت حسین‏علیه السلام پدیدار نمی‏شد." 43 " خوارزمی نیز از ابن سیرین روایت می‏کند که از او پرسیدند: آیا می‏دانی سرخی افق از چیست؟ او پاسخ داد: از روز شهادت حسین بن علی‏علیه السلام به وجود آمد." 44 " روایتی دیگر نیز در مجالس روضه‏خوانی حکایت می‏شود که دیوارهای دارالاماره ابن زیاد در کوفه به هنگام ورود سر مبارک امام‏علیه السلام به حرکت افتاده و ابن زیاد را دنبال کرد. او از ترس پا به فرار گذاشت و سر مبارک با او چنین سخن گفت: ای ملعون به کجا می‏گریزی. مشعل‏های آتش نیز همچنان شعله کشیده و سر مبارک، سخن می‏گفت تا آنکه آتش‏ها خاموش شده، حاضرین همگی به دهشت آمده بودند. مردم تا دو یا سه ماه به هنگام طلوع و غروب، دیوارها را خون آلود می‏دیدند." 45 ".
این خرافات و افسانه‏ها تفاوت بسیاری با گفته‏های منابع تاریخی دارند. علّامه قمی درباره سرخی آسمان چنین می‏نویسد: «هر گاه آسمان را همچون خون به رنگ سرخ دیدید به یاد امام حسین‏علیه السلام افتید»." 46 " در واقع تحریف روایات معتبر و آمیخته ساختن آنها با خرافات عامیانه، نشانگر جهل و نادانی نسبت به ساده‏ترین حقایق علمی بوده و تنها به منظور افزایش حزن و اندوه مخاطبان انجام می‏پذیرد. چرا که سرخی شفق از آغاز آفرینش خورشید و زمین موجود بوده و تا به امروز نیز بر اساس سنتی طبیعی پدیدار می‏شود. بنابراین ارتباطی بین آن و شهادت امام حسین‏علیه السلام برقرار نیست.
شهید مطهری در تأیید این دیدگاه به بررسی و تحلیل حادثه کربلا پرداخته و درباره تحریفات شکلی و محتوایی عاشورا چنین می‏نویسد:
در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا، ما هزاران تحریف وارد کرده‏ایم. هم تحریف‏های لفظی، یعنی شکلی و ظاهری که راجع به اصل قضایا، راجع به مقدمات قضایا، راجع به متن مطلب و راجع به حواشی مطلب است و هم تحریف در تفسیر این حادثه. با کمال تأسف این حادثه هم دچار تحریف‏های لفظی شده و هم دچار تحریف‏های معنوی ... در این قضیه هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشته‏اند.
سپس ادامه می‏دهد:
برای مصیبت حسین بن علی باید گریست ولی نه برای شمشیرها و نیزه‏هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد، بلکه به خاطر دروغ‏ها.
او در ادامه از مسؤولیت همه شرکت‏کنندگان در این گونه مجالس عصیان و گناه یاد کرده و وظیفه نهی از منکر را نه فقط بر دوش علما و خطبا، بلکه بر عهده همگان واجب می‏شمرد. بنابراین مردم «وقتی می‏فهمند و می‏دانند که اغلب هم می‏دانند که دروغ است، نباید در آن مجلس بنشینند که حرام است و باید مبارزه کنند». به علاوه شهید مطهری، همگان را موظف می‏داند که تمایلات نادرست خویش را در گرم‏تر ساختن مراسم کنترل کنند:
از بین بردن تمایلی که صاحب مجلس‏ها و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس، باید بگیرد، باید کربلا شود. روضه‏خوان بیچاره می‏بیند اگر هر چه می‏گوید راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلس نمی‏گیرد و همین مردم هم دعوتش نمی‏کنند، ناچار یک چیزی اضافه می‏کند... این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغ‏ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که شده مقدمه گریز زدن بوده است... می‏گویند روزی امیرالمؤمنین علی‏علیه السلام بالای منبر بود و خطبه می‏خواند. امام حسین‏علیه السلام فرمود: من تشنه‏ام و آب می‏خواهم. حضرت فرمود: کسی برای فرزندم آب بیاورد. اول کسی که از جا بلند شد، کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل عباس بود. ایشان رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند. وقتی که وارد شدند در حالی که وارد شدند که آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می‏ریخت که با یک طول و تفصیلی قضیه نقل می‏شود. بعد امیرالمومنین‏علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد. به آقا عرض کردند: چرا گریه می‏کنید؟ فرمود: قضایای اینها یادم افتاد... شما که می‏گویید علی در بالای منبر خطبه می‏خواند، باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش (36 تا 41 ه) منبر می‏رفت و خطبه می‏خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین‏علیه السلام مردی بوده که تقریباً سی و سه سال داشته است. اصلاً آیا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش دارد موعظه می‏کند و خطابه می‏خواند ناگهان وسط خطابه بگوید: آقا من تشنه‏ام آب می‏خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند، می‏گویند چه آدم بی‏ادب و بی‏تربیتی است... آیا این قضیه در شأن امام حسین‏علیه السلام است؟ آیا این شأن امام حسین‏علیه السلام را بالا می‏برد یا پایین می‏آورد؟ مسلم است که پایین می‏آورد.
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که از معروفترین قضایا شده است و حتی یک تاریخ هم به آن گواهی نمی‏دهد قصه «لیلا» مادر حضرت علی اکبر است... علی اکبر که به میدان رفت، حضرت به «لیلا» فرمود که از جدم شنیدم دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت موهایت را پریشان کن و در حق فرزندت دعا کن؛ شاید خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند. اولاً لیلایی در کربلا نبوده که چنین کند. ثانیاً اصلاً این منطق، منطق حسین‏علیه السلام نیست... نمونه دیگر بعد از اینکه «لیلا» رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، نذر کرد که اگر خدا علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:

نَذْرٌ عَلَیَّ لَئِنْ عادُوا وَ إِنْ رَجَعُوا
لأََزْرُ عَنَّ طَریقَ الطَّفِّ رَیْحانًا

این «طفّ»، سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می‏کرد و این شعر مال «مجنون عامری» است برای «لیلی» و این آدم، این شعر را برای لیلا مادر علی اکبر و کربلا می‏خوانده است. اگر یک مسیحی یا یهودی این قضایا را بشنود نخواهد گفت: تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ العیاذ باللَّه زنهای اینها چقدر بی‏شعور بوده ا ند که نذر می‏کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف‏ها یعنی چه؟ از این بالاتر در آن گرما گرم روز عاشورا که می‏دانید مجال نماز خواندن هم نبوده است و امام نماز خوف خواند و با عجله خواند، حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند و تا امام این دو رکعت نماز را خواند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی از پا درآمدند. ولی گفته‏اند در همان وقت اما فرمود: حجله عروسی راه بیندازید، من می‏خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم را در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی‏شود به گور برد. در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب‏های تاریخی معتبر وجود ندارد.
شهید مطهری با استناد به کتاب لؤلؤ و مرجان حاجی نوری ادامه می‏دهد:
ملا حسین کاشفی اولین کسی بود که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهداء نوشته است... ملا حسین، واعظ بوده است. این بی‏انصاف مرد ملا و باسوادی بوده و کتاب‏هایی هم دارد و صاحب انوار سهیلی است. تاریخش را که می‏خوانیم معلوم نیست شیعه بوده یا سنی و اساساً مرد بوقلمون صفتی بوده است؛ بین شیعه‏ها که می‏رفته خودش را شیعه و بین سنی‏ها که می‏رفته خودش را حنفی نشان می‏داد. همچنین در کتاب محرق القلوب نوشته شده است که یکی از اصحابی که روز عاشورا از زیرزمین جوشید، هاشم مرقال بود، در حالی که یک نیزه هیجده ذرعی هم در دستش بود. یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به نقلی سر امام حسین را برید نیزه‏ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی‏شود! گفت: خدا برایش از بهشت فرستاده بود. در حالی که این هاشم مرقال از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش کشته شده بود. در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود و امام حسین‏علیه السلام در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت و حضرت ابوالفضل‏علیه السلام بیست و پنج هزار نفر را کشت." 47 ".
وقایع تاریخی بسیاری دچار تحریف و تغییر گشته‏اند. از باب نمونه می‏توان به داستان جون حبشی اشاره کرد که ابتدا غلام ابوذر بود و سپس به ملکیت امام حسن و امام حسین‏علیه السلام درآمد. هنگامی که امام حسین‏علیه السلام از اصحاب خود خواست او را ترک گفته و به خانه و دیار خویش بازگرداند، چون بر دو پای امام‏علیه السلام افتاد و گریه کنان چنین گفت: «رنگ بدنم سایه و نژادم پست و بوی بدنم گنده است، نسیم بهشت را بر من بِدَم تا رویَم سفید و نژادم پاک و بدنم خوشبو گردد»." 48 " این گفتار و رفتار با روحیه ایمانی جون سازگار نمی‏باشد؛ کسی که در مکتب ابوذر پرورش یافته و پس از او به درخواست خود در خدمت امام حسن‏علیه السلام و سپس امام حسین‏علیه السلام بوده است. همچنان که امام حسین‏علیه السلام هیچ گاه به این گونه ذلت و خضوع دیگران در برابر خویش، رضایت نمی‏دهد، آیا جون که اسلام اصیل را در مکتب امامان آموخته بود و روح مساوات میان عرب و عجم و نفی هر گونه برتری جز به تقوی را با جان و دل درک کرده بود چنین سخنی بر زبان می‏آورد؟
افسانه‏ها و خرافات بسیار دیگری نیز در میان مردم شایع است که برخی از آنها در کتاب داستان‏های شگفت گردآوری شده است. خواب‏ها و رؤیاهای بسیاری نیز به منظور تقویت ایمان به غیب در این کتاب آمده که باور آنها ممکن نیست. از آن جمله می‏توان به داستان مردی اشاره کرد که راه صد کیلومتری کربلا تا نجف را هر شب جمعه بدون هیچ وسیله‏ای با طی الارض گذرانده و نماز مغرب خود را در حرم امام حسین‏علیه السلام و نماز عشاء را در حرم امام علی‏علیه السلام می‏خواند. هنگامی که از او در این باره جویا شدند تنها اشاره‏ای به گنبد حرم امیرالمؤمنین‏علیه السلام نموده و از دیدگان پنهان گشت و دیگر کسی او را نه در کربلا و نه در نجف ندید." 49 " همچنین از هندویی کافر یاد می‏کند که روزهای عاشورا در مراسم سینه‏زنی مسلمانان شرکت می‏کرد. پس از مرگ به رسم هندوان، بدن او را می‏سوزاندند ولی با تعجب بسیار مشاهده کردند که مچ دست راست او و بخشی از سینه‏اش همچنان در میان خاکستر بدنش سالم مانده است." 50 ".
همچنین از خانمی ایرانی در منطقه سردزک نقل می‏کند که تربتی از امام حسین‏علیه السلام را در جعبه کوچکی نگهداری می‏کرد. این تربت در عاشورای هر سال، خون آلوده گشته و اطراف خود را نیز خونین می‏ساخت. سپس به تدریج خون‏ها خشک گشته و به حالت اولیه بازمی‏گشت." 51 " از همه شگفت‏تر داستان شیری است که روزهای عاشورا در جمع عزاداران حاضر گشته و با آنها به گریه می‏نشست و یا مراسم گریه و زاری حیواناتی همچون: شیر و آهو و گاو و پلنگ و ببر بر دامنه کوه الوند در نزدیکی‏های همدان که هر ساله در روز عاشورا برگزار می‏شود." 52 ".
در حقیقت خواب و رؤیا از آن جهت که برخاسته از ضمیر ناخودآگاه و انعکاس واقعیات خارجی است از اهمیت ویژه‏ای در مجالس حسینی برخوردار می‏باشد. در واقع خواب و رؤیا موجب پیوند عمیق واقعیات خارجی با حالات درونی می‏شود. ویژگی مهم آنها این است که بشارت و امید را از یک سو و نگرانی و امید را از سوی دیگر یک جا با خود داشته و ابعاد پنهان افراد را آشکار می‏سازند. رؤیاها موجب شفاف‏سازی آینده یا تأیید یک واقعه و یا نفی یک دیدگاه شده و لذا برخی، آنها را واقعی‏تر از پیشگویی‏های فالگیران می‏دانند که آمیخته با دروغ و غل بسیار است. تأویل رؤیا در روزگاران قدیم بر عهده فیلسوفان آن جوامع بود که دین و حکمت را در یک جا در خود داشتند. از آن جمله می‏توان به ابن سیرین اشاره کرد که رؤیاهای صادقه را بخشی از چهل جزء نبوت شمرده و کتابی در تعبیر خواب نیز نگاشته بود. او تنها کسی را سزاوار تعبیر خواب می‏شمرد که دانای به کتاب خدا و سنّت پیامبر بوده و آشنای به زبان عرب و اشتقاقات الفاظ باشد و نسبت به حالات مردمان، آگاه بوده و پاکدامن و خوش‏سیرت و راستگو باشد." 53 " بنابراین یک معبر خواب باید روانشناس و فیلسوف و دین‏شناس و زبان‏دان و بااخلاق باشد. این ویژگی‏ها نشانگر جایگاه ویژه معبران خواب‏ها و اهمیت خاص رؤیاها در آشکار ساختن حالات و شخصیت انسان و پیشگویی آینده او هستند. دیدگاه عامه مردم نسبت به تعبیر خواب برخاسته از باور آنها نسبت به معنادار بودن رؤیا و توانایی آن بر پیشگویی آینده است. رؤیاها برای آنان همواره حامل بشارتی فرحناک و یا خبری ناگوار می‏باشد. این در حالی است که رؤیاها از دیدگاه علمی زمینه‏تحقق امیال و انگیزه‏های درونی می‏باشند؛ حال چه آن تمایلات به صورت آشکار یا پنهان بوده و چه از مضمونی نیکو یا ناپسند برخوردار باشند. چرا که رؤیا زبان ضمیر ناخودآگاه انسان است که در خواب به سخن می‏آید. تعبیر خواب در میان عامه مردم بیشتر بر محور تحلیل انگیزه‏های درونی انسان صورت گرفته و به رابطه آن انگیزه‏ها با پیامدهای مثبت یا منفی آنها توجه می‏شود. روابط انسان با دیگران در فرایندی خود متناقض در این تعبیرها نمود یافته و محبت‏ها و دشمنی‏ها، کشش‏ها و گریزها، همگرایی‏ها و درگیری‏ها به روشنی نمایش داده می‏شوند." 54 ".
علی وردی می‏گوید که عرب‏ها و مسلمانان بیش از هر ملت دیگری از حیث اجتماعی تحت تأثیر رؤیاها قرار دارند و لذا بسیاری از باورها و عادات مقدس ما از رؤیاها برخاسته‏اند تا آنجا که گاه برخی از متدینان، رؤیا را همچون وحی غیر قابل تردید و انکار می‏پندارند. گاه نیز دیدگاه برخی از علمای دین نسبت به خواب و رؤیا تأثیراتی منفی در زندگی و منش عوام داشته است. به نحوی که اگر امام یا نیک‏مردی به خواب کسی می‏آمد و او را به انجام کاری دستور می‏داد وی بلا درنگ در صدد تحقق آن خواسته برمی‏آمد. همه فرق اسلامی به جز معتزله و زیدیه به صحت گفتار پیامبران و امامان و اولیاء در خواب اعتقاد دارند. این عقیده موجب ورود باورها و دیدگاه‏های باطل بسیاری در حوزه اندیشه اسلامی شده، بدون آنکه صحت و اعتبار آنها مورد بررسی قرار گیرد. از باب نمونه به احادیثی در کتاب الصواعق المحرقه برمی‏خوریم که سرانجامِ پادشاهان را بهشت می‏دانند؛ هر چند ستمگر و ظالم بوده باشند؛ زیرا خداوند به شفاعت پیامبر و اهل بیت او از گناه آنان در خواهد گذشت." 55 " در واقع مشکل اصلی از آنجاست که تأثیر خواب‏ها تنها در حوزه عقل و اندیشه آدمیان محدود نمانده و به قلمرو رفتار و عملکرد اجتماعی و اخلاقی آنان نیز کشیده می‏شود.
علّامه سید محمّد حسین فضل اللَّه در سالیان اخیر به دلیل موضع‏گیری نسبت به عادات و رسوم عاطفی و غیر منطقی با حملات شدیدی مواجه بوده است. این عادات و رسوم که از طریق فرایند تقلید، شیوع می‏یابند نوعی انعکاس ناخودآگاه از محبت افراد نسبت به اهل بیت‏علیهم السلام به شمار می‏روند. از سوی دیگر افرادی که این شعائر را انجام می‏دهند خود نیز از پیوند آنها با اظهار حالات درد و رنج آگاه هستند؛ به طوری که می‏پندارند اگر آن شعائر کنار گذاشته شود مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام نیز به کلی از میان خواهد رفت.
تلاش‏های اصلاح‏طلبانه در سالیان اخیر نیز موجب پیدایش این پندار گردید که مخالفت با قمه‏زنی و اعمالی امثال آن در واقع برنامه‏ای برای الغای مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام می‏باشد. فقها تحت فشار این پندار در موقعیتی دشوار قرار گرفته و گاه برخی فتاوا نیز در این باره صادر کردند. برخی در اثر عدم تمییز میان این عادات و رسوم نادرست با مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام به طور کلی از اندیشه اصلاح و پالایش این مراسم فارغ گشته و تلاشی برای ابداع عادات و رسومی سازگار با تحولات دنیای جدید بجای عادات و رسوم نادرست سابق ننمودند. اما دیگرانی که با آن عادات و رسوم نامعقول مخالف بودند «از جانب عامه مردم تحت فشار بوده و هر گونه موضع‏گیری خود را موجب از دست دادن جایگاه اجتماعی خویش می‏دیدند. زیرا غوغاسالاری عوام در اندک زمانی به شیوع تهمت‏هایی همچون بی‏ولایتی یا دشمنی با اهل بیت می‏انجامید. این گونه اتهامات معمولاً در برابر هر گونه تلاش جدی برای اصلاح امور به جریان می‏افتاد... به همین دلیل فقها غالباً از زاویه عناوین کلی فقه به این گونه قضایا نگریسته و به آثار و پیامدهای منفی آن عادات و رسوم در جامعه که چهره مذهب و دین را مخدوش می‏ساخت توجه کمتری می‏نمودند... بر همین اساس، حکم به جواز آنها صادر می‏کردند»." 56 ".
بسیاری از صاحبان این فتاوا نیز آزار رساندن به بدن را تا آنجا که به خطر جانی نیانجامد بلامانع می‏شمردند و لذا وارد آوردن زخم‏های شفاپذیر را جایز می‏دانستند. در مقابل برخی دیگر از علما بر این اعتقاد بودند که زیان رساندن به بدن خویش در هر صورت حرام و ممنوع است؛ زیرا آزار رساندن به بدن، نوعی ظلم به نفس به شمار رفته و ظلم چه به خود و چه به دیگری حرام و گناه است. عقل نیز هیچ تفاوتی میان ظلم به خویش و به دیگری قائل نشده و هر دو حالت را قبیح و ناشایست می‏شمرد. در قرآن نیز ادله‏ای مبنی بر حرمت ظلم به نفس وجود دارد. بسیاری از فقهای بزرگ همچون شیخ مرتضی انصاری بر این نظر بوده و مجروح ساختن بدن را با قمه یا قلاب‏های آهنی یا کتک زدن شدیدِ خود را حرام و ضرر به نفس می‏شمردند." 57 ".
علّامه سید فضل اللَّه نیز به فتوایی از مرجع بزرگ سید ابوالقاسم خویی اشاره می‏کند که در پاسخ به سؤالی درباره این گونه عادات و رسوم و خصوصاً قمه‏زنی فرموده بود: «اگر منجر به هتک و وهن مذهب گردد جایز نیست». در پاسخ به چگونگی هتک مذهب نیز گفته بود: «هنگامی که موجب تمسخر مردم و اهانت به مذهب شود». با این حال مرحوم خویی درباره زیان رساندن به بدن اعتقاد داشتند تا آنجا که منجر به خطر جانی نشود حرام نیست." 58 ".
در کتاب استفائات الامام الخوئی - المسائل الشرعیه، نیز به برخی فتاوای دیگر درباره عزاداری امام حسین‏علیه السلام برمی‏خوریم. هنگامی که سؤال می‏شود: «آیا خون آوردن سر با انجام عمل قمه‏زنی برای اظهار حزن و اندوه به مناسبت شهادت امام حسین‏علیه السلام در صورتی که منجر به ضرر و زیانی نشود اشکال دارد؟» در پاسخ گفته می‏شود: «بنابر فرض مذکور بی‏اشکال است». و هنگامی که سؤال می‏شود: «لطفاً نظر خود را درباره قمه‏زنی و زنجیرزنی با قلاب‏های فلزی که در ماه محرم انجام می‏پذیرد و موجب زیان رساندن به بدن و برانگیخته شدن انتقادات مخالفان می‏شود بیان فرمایید؟» در پاسخ گفته می‏شود: «اگر منجر به ضرر و زیان قابل توجهی شده و یا هتک و توهین به دین و مذهب را به دنبال آورد جایز نیست». همچنین سؤال می‏شود: «از شما درباره قمه‏زنی و زنجیرزنی با قلاب سؤال شد و شما فرمودید اگر منجر به زیانی قابل توجه و یا هتک دین شود جایز نیست. لطفاً منظور خود را روشن‏تر بیان فرمایید؟» پاسخ داده می‏شود: «زیان قابل توجه آن است که موجب مرگ یا بیماری و مرضی شبیه آن شود و اما هتک و وهن دین به نظر عرف باز می‏گردد»." 59 ".
در ایران نیز برخی مظاهر آزار جسمانی در مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی شیوع داشت تا آنجا که امام خمینی‏رحمه الله را وادار به موضع‏گیری ساخت؛ ایشان از این گونه اعمال به عنوان اموری مضر و بی‏فایده یاد کردند. همچنین از ایشان نقل است که «هر قطره خون در قمه‏زنی‏ها باید به مجروحان جنگی اهداء شود». آیت‏اللَّه سید علی خامنه‏ای نیز پس از شیوع مجدد قمه‏زنی در ایران، فتوای حرمت آن را در محرم سال 1415 ه/ 1994 م صادر کرده و این گونه اعمال را بدعتی غیر اسلامی و بر خلاف رضایت خداوند شمرد.
ایشان در سخنرانی خود در شهر گچساران از شیوع این گونه اعمال ناشایست در سال‏های اخیر یاد کرده و تأکید کردند که این اعمال غلط موجب بدنام ساختن مراسم یادمان امام حسین‏علیه السلام و قیام مبارک آن حضرت شده و از ارزش مکتب اهل بیت کاسته و تشیع را مذهبی خرافی و غیر منطقی جلوه می‏دهد. همچنین آیت‏اللَّه خامنه‏ای از عمل برخی ناآگاهان در آویختن وزنه‏های فلزی قلاب‏دار به بدن که انسان از مشاهده آن به چندش می‏آید، انتقاد کردند و سینه‏خیز رفتن برخی زوار امام رضا بر صورت خویش از فاصله دور تا مرقد مبارک را نیز عملی نادرست شمردند. بر همین اساس وزارت کشور ایران در ژوئن 1994 م طی بیانیه‏ای از هر گونه قمه‏زنی در سرتاسر شهرهای ایران ممانعت به عمل آورده و مخالفان با این دستور را به مجازات تهدید نمود." 60 " آیت‏اللَّه خامنه‏ای در محرم 1995 م نیز از انجام برخی اعمالی که شیعیان را خرافی و نابخرد معرفی می‏کند به شدت انتقاد نمود." 61 ".
فتوای آیت‏اللَّه خامنه‏ای با عکس‏العمل‏های متفاوتی در جهان اسلام مواجه شد؛ از یک سو بسیاری از علما و مصلحان و مؤسسات اسلامی به حمایت از این اقدام شجاعانه برخاسته و آن را تلاشی آگاهانه برای محافظت از اصالت و خلوص اسلام شمردند؛ چرا که این فتوا بیانگر عزمی والا برای پاکسازی نهادهای مذهبی از بدعت‏ها و گمراهی‏ها و مظاهر انحراف بود که از دوران عقب‏ماندگی و رکود مسلمانان بر جای مانده بود. از سوی دیگر احساسات و عواطف برخی عوام بر ضد آقای خامنه‏ای به هیجان آمده و یا ایشان را مورد توهین و ناسزا قرار داده و متهم به کفر و خروج از اسلام کردند. همانا قمه‏زنی و اعمالی شبیه آن در واقع به فرهنگ ارزشمند کربلا و قیام امام حسین‏علیه السلام و اهداف والای آن ضربه زده و بر جهل و ناآگاهی مردم نسبت به آن آرمان‏ها و ارزش‏ها می‏افزاید. در نتیجه مردم همچنان در فضای خرافات و بدعت‏ها مانده و عادات و رسوم مذکور به ابزاری برای تحمیق مردم و تسلط بر آنها از طریق برانگیزاندن احساسات پوچ و بی‏محتوایشان درمی‏آیند. همچنین موجب افزایش درگیری‏های مذهبی و دوری از مسائل اساسی و سرنوشت‏ساز می‏شوند.
از سوی دیگر گاه این عادات و رسوم از جنبه اعتقادی برخوردار شده و وارد حوزه مقدساتی می‏شوند که ایمان به آنها بدون هیچ بحث و بررسی لازم شناخته می‏شود. در این صورت دیگر به بدعت‏آمیز بودن آنها و تضادشان با روح اسلام و اهداف قیام امام حسین‏علیه السلام توجهی نمی‏شود و هر گونه پرسش یا نقد و تردید در آنها نیز موجب گرایش بیشتر عوام به آن خواهد شد تا آنجا که دیگر حقیقت دین به فراموشی سپرده شده و عقلانیت اجتهادی و تفکر انتقادی به کنار زده می‏شود. علاوه بر آن برخی ابزارهای دفاعی نیز برای مقابله با مخالفان پدید آمده و گاه به‏کارگیری خشونت نیز مجاز شناخته می‏شود.
این گونه اعمال از نگاه جامعه‏شناسی به طور ناخودآگاه موجب پیدایش حالتی از هیجان و حماسه می‏شود و از شدت اندوه‏ها و فشارهای روانی و اجتماعی و سیاسی کاسته و عقده‏های متراکم از تجاوزهای دیگران و گناهان انسان را از هم می‏گشاید. این تخلیه و پالایش روانی تنها در قالب رفتاری جمعی تحقق می‏یابد که برخاسته از حس مشترک و ناخودآگاه فشار و سرکوب است. در واقع این گونه عادات اجتماعی را می‏توان نوعی عصیان و تمرد بر علیه خویشتن، جامعه و نظام حاکم شمرد که به طور موقت و به شکلی منفی جلوه کرده است. این عصیان بیش از آنکه متوجه جهان خارج باشد در فضای روانی و داخلی انسان‏ها به جریان افتاده و انسان را وامی‏دارد از طریق شکنجه بدنی خویش درصدد پاکسازی گناهانی برآید که الزاماً عامل پیدایش آن نبوده‏اند. در واقع این عادات و رسوم با نفوذ در عمق ضمیر جامعه به بخشی جدایی‏ناپذیر از پندار جمعی انسان‏ها بدل شده است و لذا به هیچ وجه نمی‏توان آنها را از پیکره جامعه جدا ساخت؛ زیرا در جایگاهی مقدس از نظام فکری و فرهنگی جامه قرار گرفته‏اند. از یک سو به شخص امام حسین‏علیه السلام و شخصیت والا و اهداف بلندش و از سوی دیگر به تراژدی خونبار وی در کربلا و از سوی سوم به واقعیت اجتماعی و سیاسی حاضر پیوند خورده‏اند.
تحریف و تغییر مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام همچون هر سنّت مردمی دیگر به تدریج و در اثر برخی عوامل تاریخی، اجتماعی و روانی صورت گرفته است. با این حال از همه بیشتر در دوره تاریخی اخیر که عقب‏ماندگی جوامع اسلامی را به دنبال داشت به این پدیده اسفبار برمی‏خوریم. در واقع تبدیل آن گونه اعمال غیر منطقی به نوع جانبازی و فداکاری در راه امام حسین‏علیه السلام نشانگر افول عقلانیت است." 62 " خردی که توان تمییز شایست از ناشایست و مفاهیم سازگار با اسلام و قیام امام حسین از مفاهیم ناسازگار را از دست داده است. این هبوط اندیشه‏ها در عرصه منور تفکر حسینی تا بدانجا پیش رفت که اضافات و تحریفات و خرافات بسیاری وارد آن گشته، در حالی که علمای دین از مقابله با آن خودداری ورزیده و از کنار آن به آهستگی گذشتند. در نتیجه، زمینه برای رواج و شیوع بدعت‏ها فراهم گردید و به تدریج صواب و خطا و مفید و مضر به هم آمیخته شده و غیر قابل شناخت شدند. برخی از این بدعت‏های خشونت‏آمیز به کلی ناسازگار با کرامت و شخصیت انسانی است که امام حسین‏علیه السلام در واقع برای حفظ آن برخاسته بود. این حد از کوته‏اندیشی و ساده‏انگاری به ناچار موجب گشوده شدن باب اعتراض و انتقاد می‏شود؛ لیکن بیشتر تلاش‏ها و موضع گیری‏ها در حوزه مباحث نظری و علمی صورت گرفته و نمود اجتماعی، مذهبی و سیاسی در عرصه واقع نداشته است. بدین ترتیب نوعی جدایی خرد و علم از عرصه واقع و اجتماع در اندیشه شیعی پدید آمد.
آداب و رسوم جاهلانه، بزرگ‏ترین خدشه را به چهره زیبای قیام امام حسین‏علیه السلام و اهداف والای آن وارد می‏آورند. مشکل اصلی از آنجاست که برخی با ادعای شناخت انحصاری نسبت به قیام امام حسین‏علیه السلام با حماسه بسیار به بحث درباره آن می‏پردازند؛ در حالی که هنوز شناختی درست از این پدیده نداشته و توان تشخیص خطا را از صواب نیافته‏اند. بنابراین بر همه دست‏اندرکاران و شرکت‏کنندگان در مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام لازم است که گفتمانی جدید برای عاشورا باز تولید نمایند تا مسلمانان در فضایی پویا و خلاق و نه خشک و منزوی با قیام و راه مبارک امام حسین‏علیه السلام پیوند برقرار نمایند. باید با تجدید نظر در بیشتر مفاهیم و مراسم حسینی، نقش و جایگاه ویژه آن را بدان بازگردانده و سپس اندیشه متشتت و جامعه ناتوان خود را در پرتو آن اصلاح نماییم. نمادهای عاشورا نباید تنها در حد حکایت و داستان در فضایی تاریخی وا بمانند؛ بلکه باید آنها را همواره به شیوه‏ای ابتکاری در قالب نمادها و راهکارهایی برای مبارزه و جهاد عرضه کرد. چرا که اساساً هویت و حقیقت کربلا و عاشورا همان مفاهیم انسانی و فضایل اخلاقی آن است.
از این رویکرد جامعه‏شناختی می‏توان به واقعیتی اجتماعی درباره گفتمان عاشورا پی برد؛ در واقع امروزه جهت‏گیری این گفتمان به سمت خویشتن افراد بوده و دفاع یا مجازات و یا فرار از خود را مد نظر دارد. در حالی که شایسته آن بود با نگاهی جامع به پیام امام حسین‏علیه السلام گفتمانی جهان شمول برای آشنایی بشریت با آرمان و اهداف والای آن بزرگوار برقرار می‏گردید. بر همین اساس ضروری است با دقت و تأمل بیشتری به حقیقت و محتوای قیام امام حسین‏علیه السلام نگریسته و فلسفه دینی و اجتماعی و ابعاد فلسفی و سیاسی آن را استخراج نماییم و آن را از چارچوب‏های سنتی و فضاهای وهم‏آلود و محدودیت‏های عاطفی برهانیم تا توان برانگیختن خردها و روشنگری درونها را باز یابد. عادات و رسوم سنتی از نگاه روانشناسی اجتماعی برانگیزاننده نوعی شور و هیجان صوفیانه بوده که به طور ناخودآگاه موجب پالایش روان از فشار و سرکوب‏های تراکم یافته و احساس گناه و خطاکاری می‏گردد. این فرایند پالایشی همواره در خلال یک رفتار جمعی و در فضای یک احساس ناخودآگاه مشترک تحقق می‏یابد. در واقع آن را باید نوعی دفاع از خویشتن و مقابله با فشارهای بیرونی برشمرد که بیش از توجه به خارج و دیگران به جانب درون روی دارد تا با طلب مغفرت و شستشوی گناهان از درد و رنج خویش بکاهد. این انتقام درونی گاه از روی آگاهی صورت می‏پذیرد که نوعی احساس کاذب و غیر واقعی است. احساس ظلم و ذلت نیز گاه انسان را به انتقام از خویشتن بجای انتقام از ستمگران قدرتمند وامی‏دارد؛ این فرایند معکوس ناشی از حالت ضعف درونی و ناتوانی در مقابله با ظلم است. مشارکت عاطفی مردم در مراسم عزاداری امام حسین‏علیه السلام به روشنی نشانگر نوع پاسخ و میزان واکنشی است که انسان تحت ستم در برابر فشار ظلم از خود بروز می‏دهد. هر شخص عزادار به اندازه ظرفیت خود با مصایب و فداکاری‏های حسین‏علیه السلام تعامل برقرار می‏کند. این دگردیسی اجتماعی و روانی جهت همگونی با قهرمان این تراژدی و جایگزینی خویش بجای او پدید می‏آید.
احساس ظلم و ستم گاه ممکن است آثار سوء روانی بر جای گذارد؛ بویژه اگر این حالت برای افراد ستم‏پذیر پدید آید. مطالعات روانشناسی اجتماعی از برخی از این نتایج رایج زیانبار پرده برداشته است. احساس شکست و ناکامی در بسیاری موارد به واکنش‏هایی معکوس می‏انجامد. از سوی دیگر جبر و اکراه گرچه ممکن است دیگران را به تسلیم وا دارد، اما در حقیقت افراد پیش از تسلیم در برابر آن در خود ابزارها و روش‏هایی برای دفاع از خویشتن ایجاد می‏کنند. در واقع غریزه طغیان و تمرد و آزادی‏خواهی در زیر فشار ظلم و قهر و تهدید، واکنش‏هایی انقلابی از خود بروز می‏دهد. زیرا گونه‏های مختلف استبداد و ستم سرانجام پلی ارتباطی میان وضعیت بحران‏زده اجتماعی و احساس کرامت انسانی برقرار می‏کنند. ظلم و ستم آشکار به افراد بویژه در مواردی که ایدئولوژی‏های پوچ به توجیه آن بپردازند فشار بیشتری بر روح و روان آدمیان وارد می‏سازد." 63 ".
اقدام ماجراجویانه امام حسین‏علیه السلام در مخالفت و مبارزه انقلابی با نظام حاکم بر مبنای اندیشه و تفکری استوار بود که فلسفه شهادت را به عنوان الگویی زنده به جهانیان عرضه نمود. بنابراین هر گاه خویشتن را مورد تهدید و تجاوز دیده و حاضر به گذشت از هویت و کرامت خود نبودیم باید با اندیشه‏ها و آرمان‏های حسین‏علیه السلام همراه شویم؛ اما نه از آن روی که ضعیف و عاجز و ناتوانیم، بلکه با الهام از آن ارزش‏های انقلابی که حسین‏علیه السلام به آنها تجسم و عینیت بخشید. این ارزش‏ها و آرمان‏ها یکی از ابزارهای خودآگاهی و تسلط بر خویشتن و نقد آگاهانه آن است. از این ابزار می‏توان برای مقابله با هر تجاوز و تهدید احتمالی علیه خویشتن استفاده کردپاورقی
________________________________________
1- ر. ک: حنا بطاطو، العراق، کتاب دوم، ص 361
2- Ibrahim Al - Haidari, Sozioloyie. p. 176
3- ر. ک: کتاب محاورات الامام کاشف الغطاء مع السفیرین البریطانی و الامریکی، نجف، 1954 م، ص 5 - 4 و 16 - 15، به نقل از: بطاطو، العراق‏کتاب دوم، ص 362 - 261
4- کفاح السجین الثوری، سال 2، شماره 30 ،3 مارس 1954 م، ص 6 به نقل‏از حنا بطاطو، العراق، کتاب دوم، ص 364-361
5- علی وردی، لمحات، ج 2، ص 111
6- ر. ک: صادق رکابی، عاشورا...التراجیدیا، صوت العراق، شماره 154، لندن، 15 / 6 / 1994 م، ص9
7- ر. ک: علی وردی، دراسة فی طبیعة المجتمع العراقی، ص 230
8- نک: حسن شبر، همان، ص 336 - 334
9- این عالم فقیه و مصلح نواندیش و سیاستمدار شهیر در سال 1883 م در سامرا به دنیا آمده و در سال 1967 م در کاظمین وفات یافت. از تألیفات او کتاب الهیئة فی الاسلام (1907 م) است که در آن به اثبات پیشگامی عرب و مسلمانان در کشف مسائل مهم علم فلک و نجوم پرداخته است. همچنین وی در سال 1910 م مجله العلم را منتشر کرد که نخستین مجله علمی در نجف بود. این نشریه در دوره خود، نقش مهمی در باروری فکر و اندیشه ایفا کرد. شهرستانی در قیام 1920 م عراق و همچنین در تأسیس حکومت ملی عراق، نقش فعالی داشت. او در سال 1921 م وزیر معارف شد. همچنین وی از نمایندگان پارلمان و رییس مجلس شرعی مذهب جعفری بود. (نک: ابراهیم عانی، هبة الدین الشهرستانی، مجله النور، شماره 74، لندن 1997 م، ص 53 - 51)
10- هبة الدین شهرستانی، علماؤنا و التجاهر بالحق، مجلة العلم، سال دوم، نجف 1930 م، ص 266. حکومت ایران در آن زمان با استناد به فتوای شهرستانی از برگزاری مراسم قمه‏زنی ممانعت به عمل آورد. (نک: جعفر خلیلی، هکذا عرفتهم، ج 2، ص 212)
11- سید محسن امین (1952 - 1865 م) در منطقه شقرا از کشور لبنان به دنیا آمد و در جبل عامل به تحصیل پرداخت. سپس برای ادامه تحصیل به نجف اشرف عزیمت نموده و در حوزه علمیه آن شهر به فراگیری علوم دینی پرداخت. در سال 1902 م به دمشق بازگشت تا حرکت اسلامی و اصلاحی خود را آغاز کند. او با جهل، خرافات، عقب‏ماندگی و اعمالی که موجب ننگ و نقص دین می‏شود مبارزه کرده و به وحدت اسلامی، عربی و ملی دعوت می‏نمود. همچنین وی به تلاش‏های بسیاری برای از میان بردن فقر، جهل و ارتقاء موقعیت زنان دست زد. او در اندیشه اجتماعی خود به شدت با ایمان کور و اسلام تنگ نظر مخالف بود. هدف دین از نظر او تنظیم شؤون مختلف زندگی مردم است. بر همین اساس، دین در خود همه عناصر تحول و پیشرفت را دارد. این دیدگاه‏های مترقیانه امین از مبانی او در فلسفه دین نشأت گرفته بود. او اسلام را آیین دین و دنیا می‏دانست. ر. ک: محمّد قاسم حسینی نجفی، ثورة التنزیه، دار الجدید، بیروت، 1996 م، ص 100
12- سید محسن امین عاملی، رساله التنزیه فی اعمال الشبیه، صیدا، 1928 م، ص 18 - 14
13- اشاره به آیه 104 سوره‏کهف دارد. سید محسن امین، المجالس السنیه فی مناقب و مصائب العترة النبویه، ج 1، نجف، 1953 م، ص 7 - 6
14- حسن امین، سیرة السید محسن الامین، صیدا، 1957 م، ص 73 - 72
15- محمّد قاسم حسینی، ثورة التنزیه، ص 12
16- علی وردی، دراسة فی طبیعة المجتمع العراقی، ص 252
17- خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج 3، بیروت، 1989 م، ص 179
18- جعفر خلیلی، هکذا عرفتهم، ج 3، ص 299 - 230
19- همان، ص 207
20- محمّد عبدالرسول بلاغی، الشعائر الحسینیة العقائدیه عبر التاریخ، لندن، بی‏تا، ص 115 - 92
21- عبدالحسین حلی، الشعائر الحسینیه فی المیزان الفقهی، تحقیق: نزار حائری، دمشق، 1995 م، ص 213 - 211
22- جعفر خلیلی، هکذا عرفتهم، ج 1، ص 208
23- همان، ص 210 - 209
24- عبدالحسین عاملی، سیماء الصلحاء فی اثبات جواز اقامة العزاء لسید الشهداء، لبنان، 1345 ه . ق
25- عبدالحسین حلی، الشعائر الحسینیه فی المیزان الفقهی، همان مشخصات، ص 55 - 57
26- محمّد قاسم حسینی نجفی، ثورة التنزیه، ص 51
27- ر. ک: Baktash. M. Taziyeh. p. 801 - 701
28- محمّد عبدالرسول بلاغی، همان، ص 98
29- ر. ک: کاظم دجیلی، عاشوراء فی النجف و کربلا - لغة العرب، 1913 م، ص 287؛ محمود دره، حیاة عراقی من وراء البوابة السوداء، قاهره، 1976 م، ص 24 و Mesopotamia, London. 1923. p. 67.Thomas Lyell. The Ins & auts of (به نقل از نقاش، شیعة العراق، ص 270 - 269)
30- به نقل از نقاش، ص 962:Division, 1919 co 696 / 2.Great Britain Administration Report of The Shamiyya
31- در گفتگویی با سید محمّد بحر العلوم پیرامون عزاداری حسینی، لندن، ژوئن 1997 م، که به طور کامل در مجله «النور» شماره 74، ژوئیه 1997 م منتشر شد
32- در گفتگویی با دکتر شاکر لطیف، لندن 1996/4/12 م
33- طالب علی شرقی، النجف الاشرف عاداتها و تقالیدها، نجف، 1987 م، ص 223 - 220
34- همان، ص 271
35- وی فرزند شیخ مهدی خالصی از مجاهدان بزرگ و رهبران انقلاب 1920 م عراق و همچنین از مخالفان سرسخت سلطه بریتانیا بر عراق بود. شیخ محمّد خالصی با پدرش شیخ مهدی در سال 1923 م به هند تبعید شد. علت این تبعید، اختلاف شیخ مهدی با ملک فیصل اول درباره شرایط بیعت مردم با او و ادعای نقض بیعت توسط ملک فیصل بود. آن دو سپس از هند به ایران آمدند. شیخ محمّد بعد از وفات پدرش نیز تا آغاز دهه پنجاه در ایران ماند. آنگاه به عراق بازگشت و مدرسه امام خالصی را که پدرش در کاظمین تأسیس کرده بود، احیا کرد و در آن به تدریس فقه پرداخت. همچنین برخلاف عادت علمای شیعه در آن زمان به اقامه نماز جمعه در صحن کاظمین پرداخت. این در حالی بود که سایر علما معتقد بودند نماز جمعه باید به امامت امام مهدی منتظر (عج) که اکنون غایب است برپا شود. همچنین شیخ محمّد خالصی تلاش‏های مختلفی برای نزدیک ساختن شیعه و اهل سنّت به یکدیگر به عمل آورد که از جمله آنها اقامه نماز جمعه در مساجد شیعه و اهل سنّت بود
36- علی وردی، وعاظ السلاطین، بغداد، 1945 م، ص 254 و مهزلة العقل البشری، بغداد، 1955 م، ص 299
37- علی وردی، مهزلة العقل البشری، بغداد، 1955 م، ص 299
38- محمّد جواد مغنیه، الشیعة فی المیزان، ص 98
39- در ارزش و ضرورت تدوین بحارالانوار همین بس که اگر مجلسی به این کار بزرگ اقدام نمی‏کرد قطعاً بسیاری از احادیث شیعه از میان می‏رفت و هرگز به دست ما نمی‏رسید. البته کتاب بحار برای کارشناسان علوم اسلامی نوشته شده که توان ارزیابی صحت و سقم احادیث را داشته و با تفسیر و تأویل درست روایات آشنایند. نه برای هر سخنران مذهبی یا مبلغ دینی و یا عموم علاقه‏مندان که با فنون علوم حدیث آشنا نیستند. این ادعا نیز که مجلسی، منصب شیخ‏الاسلامی در عصر خود را داشته است، اشتباه تاریخی مشهوری است. ر. ک: یادنامه مجلسی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379، ج 1 و 2. (مترجم)@ این کتاب که نقش بسیاری در گسترش تشیع داشت شامل اخبار و روایات و احادیث و داستان‏ها و گاه افسانه‏های مختلفی است. او همان گونه که در مقدمه کتابش توضیح داده بنا به جمع‏آوری احادیث بدون جداسازی صحیح از غلط داشته است. این کتاب در اختیار عموم مردم و بویژه روضه‏خوانان مجالس حسینی قرار گرفته و آنان نیز برای برانگیختن احساسات و عواطف مردم به نقل افسانه‏های خرافی آن پرداخته و از نقل بخش‏های مهم و مفید آن صرف‏نظر نمودند.**زیرنویس=ر. ک: محمّد باقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، 1983 م
40- سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج 4، مجمع علمی اسلامی، تهران، 1993، ص 255
41- قندوزی، ینابیع المودة، چاپ استامبول، ص 365
42- همان
43- احمد بن حجر هیثمی، الصواعق المحرقة، همان مشخصات، ص 116
44- خوارزمی، مقاتل الحسین، ج 3، ص 90
45- عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین، ص 295 - 293
46- Ibrahim Al-Haidari.Ibid.S.163
47- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 54 - 18، تهران 1368. مؤلف در نقل دیدگاه شهید مطهری از ترجمه عربی حماسه حسینی استفاده کرده است که اشتباهات چندی در آن وجود داشت. لذا این بخش را کاملاً از نسخه فارسی کتاب نقل نمودیم. (مترجم)
48- عبدالحسین دستغیب، القصص العجیبة، مؤسسه نعمان، بیروت 1410 ه . ق (1990 م، ص 19 - 18)
49- همان
50- همان، ص 75
51- همان، ص 101
52- همان، ص 150 - 148
53- مصطفی حجازی، التخلف الاجتماعی، بیروت، 1984 م، ص 165 - 164
54- همان، ص 166
55- ابن حجر، همان، ص 116
56- المجالس الحسینیة احیاء امر الاسلام فی خط اهل‏البیت، مجله النور، ش 75، لندن، 1997 م، ص48
57- همان
58- همان
59- ر. ک: مسائل حول العزاء الحسینی، از کتاب استفتائات الامام الخوئی، مجله النور، ش 72، لندن، 1997 م، ص 63
60- ر. ک: نشریه صوت العراق، ش 154، لندن، 15 ژوئن 1994 م، ص 1
61- ر. ک: محمّد قاسم حسینی، ثورة التنزیه، همان مشخصات، ص 54
62- ر. ک: عبدالوهاب کاشی، مأساة الحسین بین السائل و المجیب، بیروت، 1973 م، ص 128
63- ر. ک: جیمس سکوت، المقاومة بالحیلة، همان مشخصات، ص 145