سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

هدف سیاسی: شهادت

هدف سیاسی: شهادت

باید به این نکته توجه کرد که اصولا برداشت سیاسی از کربلا در میان آثاری که پیش از این یاد شد، صرفا در این خلاصه نمی‏شد که امام حسین علیه‏السلام به هدف دستیابی به حکومت چنین اقدامی را کرده است. بلکه از دید برخی از همان نویسندگان، اساسا این مطلب مورد انکار قرار گرفته و آنان شهادت را هدف گرفته‏اند. این مطلبی است که البته نه در یک قالب سیاسی صرف، اما به هر حال به عنوان یک تحلیل، از قبل وجود داشت. ابن‏طاوس در مقدمه‏ی لهوف پس از آن که اخبار مربوط به شهادت امام حسین علیه‏السلام را از پیش از واقعه‏ی کربلا می‏آورد، اشاره به اشکال کسانی می‏کند که «لا یعرف
242

حقائق شرف السعادة بالشهادة» نمی‏توانند شهادت را به عنوان یک سعادت درک کنند؛ کسانی که آن را تهلکه و خودکشی معنا کرده‏اند. وی در پاسخ‏گویی به این اشکال به روایتی از ابوایوب انصاری استناد می‏کند که آیه‏ی «و لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکة» را درست عکس این نظر، تفسیر می‏کند. **زیرنویس=لهوف، ص 17 -16.@.
در میان معاصرین کسانی چون دکتر شریعتی را می‏توان نام برد که برداشت سیاسی خود را از دل مفهوم شهادت به دست می‏آورد و در کنار آن رسما این امر را که امام حسین علیه‏السلام برای تصاحب حکومت قیام کرده، انکار میکند. **زیرنویس=وی در سخنرانی شهادت خود به رغم ستایشی که از دانش نویسنده‏ی «شهید جاوید» می‏کند، بر«اختلافی نظر علمی»خود با وی تأکید می‏ورزد که به نظر او «اختلاف نظر اساسی» است. وی نظر صالحی را منطبق با واقعیت‏های خارجی و تاریخی آن روزگار نمی‏داند بنگرید: شهادت، صص 36 - 35.@. در اصلی، برداشت سیاسی می‏توانست تحت این عنوان باشد که امام با اقدام فداکارانه‏ای که انجام داد، کوشید تا مردم را به مبارزه‏ی علیه حکومت دارد. از این زوایه، گریه و عزاداری، نه به عنوان یک برداشت صوفیانه، بلکه به عنوان یک اقدام سیاسی می‏توانست مورد استفاده قرار گیرد. پذیرفتن این امر که همانند بسیاری از رهبران فداکار عالم خواسته است تا خون خود را برای آبیاری اسلام بریزید، برای برخی از کسانی که در برداشت سیاسی راه افراط را پیموده‏اند، دشوار بوده است.این سؤال که «کشته شدن حسین بن علی علیه‏السلام چگونه ممکن است باعث ترویج دین و پیشرفت اسلام شود» سؤالی است که برای آقای صالحی به صورت مشکلی درآمده است که به قول خودش «هنوز برایمان حل نشده است.» **زیرنویس=شهید جاوید، ص 326 (بحث آیا کشتن امام به سود اسلام بود؟).@.
نامبرده نتایج مختلفی را که می‏توان بر کشته شدن امام حسین علیه‏السلام از قبیل رسوایی بنی‏امیه و یا نظایر آن مطرح کرد، غیر قابل قبول عنوان کرده است، اما این نکته را که ممکن است کسی به خاطر این قبیل نتایج، دست به چنین اقدام فداکارانه زده باشد، نپذیرفته است. اگر در اصلی این مطلب تردیدی نباشد، که نیست، ممکن است پذیرفت که کسی که خود چنین کرده، نتایجی را در نظر داشته، هر چند ممکن است از
243

دید ایشان آن نتایج محقق نشده باشد. این نیز گفتنی است که بسیاری از انقلابیونی که در دهه‏های اخیر درباره‏ی امام حسین علیه‏السلام کتاب نوتشند، به راحتی پذیرفتند که امام حسین علیه‏السلام خواست خونش ریخته شود تا اسلام زنده گردد. در این جمله می‏توان از شهید هاشمی‏نژاد یاد کرد که در کتاب درسی که حسین به انسانها آموخت این دیدگاه را پذیرفته است.
سخن آخر

آنچه باقی می‏ماند شرح این نکته است که در انقلاب اسلامی، با رهبری قوی، متین و انقلابی رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیةالله العظمی امام خمینی - قدس الله نفسه الزکیة و حشره الله مع اجداده الطاهرین - گرایش به برداشت سیاسی تقویت شده و آن امام در مقاطع مختلفی در این زمینه سخن گفتند. مجموعه‏ی این سخنان در مجموعه‏ای تحت عنوان قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی چاپ شده که بررسی آن، بر اساس آنچه تا کنون گفته‏ایم، مقال دیگری را می‏طلبد. عجالتا دو جمله از سخنان امام را به عنوان حسن ختام این مقال می‏آوریم. ایشا در جایی فرموده‏اند:
وقتی که حضرت سیدالشهدا آمد مکه، و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگی بود، تمام حرکات حضرت، حرکات سیاسی بود، اسلامی - سیاسی، و این حرکت اسلامی، سیاسی بود که بنی‏امیه را از بین برد و اگر این حرکت نبود، اسلام پایمال شده بود. **زیرنویس=صحیفه‏ی نور، ج 18، ص 140.@.
و در جای دیگری فرموده‏اند:
سیدالشهداء آمده بود حکومت هم می‏خواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال می‏کنند که حضرت سید الشهداء برای حکومت نیامده خیر، اینها برای حکومت آمدند ابرای این که باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند باشد. **زیرنویس=صحیفه‏ی نور، ج 20، ص 190.@.
244
آثار نهضت امام حسین
تأثیر نهضت امام حسین در سقوط امویان

برای زوال و سقوط یک دولت، یک سری عوامل نزدیک وجود دارد، یک سری عوامل دور که هر دو در جای خود اهمیت دارد. عوامل دور ممکن است از نظر زمانی با زمان سقوط فاصله داشته باشد، اما بی‏تردید و به دلالیل تاریخی، نقش مهمی در زوال یک دولت دارد.در سقوط یک دولت عوامل نزدیک، مثل انقلابی فراگیر یا حمله‏ی خارجی، وقتی مؤثرند که بیاد دولت محاکم ضعیف شده باشد؛ یعنی در جذب پشتوانه‏ی مردمی و ملی برای حمایت از خود ضعیف باش. اگر این ضعف نباشد، انقلاب فراگیر محقق نمی‏شود، یا اگر حمله‏ی خارجی صورت گیرد، حمایت مردمی، می‏تواند دولت را نجات می‏دهد. بنی‏امیه سال 41 به قدرت رسیدند. سال 61 انقلاب عاشورا بود، سال 132 یعنی هفتاد و یک سال بعد، امویان سقوط کردند.
اکنون پر سش این است: عاشورا چه تأثیری بر سقوط امویان داشت؟ به نظر می‏رسد عاشورا از دو زاویه در سقوط دولت اموی تأثیر داشت:
جهت اول: زیر سؤال بردن اسلامیت دولت بنی‏امیه؛ این مطلب در سخنان حضرت امام حسین علیه‏السلام آنجا که به معرفی یزید و ویژگی‏های وی می‏پردازد فراوان است. آن حضرت با تعبیر «علی الاسلام السلام» اسلامیت دولت یزید و طبعا دولت اموی را زیر سؤال می‏برد.امام، روی سگ‏بازی و مشروب‏خواری یزید انگشت می‏گذارد و از تغییر احکام و رواج بدعت‏ها سخن می‏گوید.
245

دولت اموی که اساس آن با حیله‏گری معاویه آغاز شده بود، تلاش زیادی داشت تا خود را اسلامی نشان دهد، در اوج فساد اخلاقی حاکم بر دستگاه اموی، مسجدسازی وجود داشت. عبدالملک در اوج حمله به حجاز و مسلط کردن حجاج بر مردم، جامع اموی می‏ساخت، مسجد الاقصی و مسجد صخره را در بیت‏المقدس تعمیر کمی‏کرد. حتی به عهد ولید مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه را بازسازی و طلاکاری کردند. به علاوه فتوحات را پیش می‏بردند. به طور مسلم فتوحات عصر بنی‏امیه بیشتر از زمان خلفای اول و بیشتر از زمان عباسیان بوده.
اما آیا اینها اسلامیت بود؟ اسلامیت اهل بیت، اسلامتی دیگری بود. اسلام اموی متفاوت با این اسلام بود. این فریبکاری دولت اموی به جای آن که در جهت حفظ هویت دینی مردم، حفظ اخلاق اسلامی، زنده نگاه داشته عرفان حقیقی، رعایت عدالت اسلامی و رسیدگی به حقوق مردم تلاش کند، برای بدست آوردن غنائم بیشتر کشورگشایی کرد و برای فریب مردم مساجد باشکوه می‏ساخت. در قرآن وقتی صحبت از آبرسانی به حجاج و جهاد فی سبیل الله و مقایسه‏ی آنهاست، خداوند به روشنی جانب جهاد فی سبیل‏الله را می‏گیرد. البته فتوحات، می‏تواسنت جهاد فی سبیل الله باشد، اما بنی‏امیه در اندیشه‏ی منافع مادی آن بودند. همین امویان فاسق، برای گرفتن پول بیشتر، اسلام آوردن مردم خراسان را نمی‏پذیرفتند و تا مدتها با این که آنها مسلمان شده بودند، هنوز آنها را ذمی دانسته جزیه از آنان می‏گرفتند. **زیرنویس=تاریخ الطبری، ج، 7، ص 55؛ الکامل، ج 5، ص 148.@.
البته مسلمانانی که در جبهه‏های نبرد می‏جنگیدند؛ طارق بن زیادها و دیگران، شاید واقعا مجاهد فی سبیل الله بودند. وقتی ماهیت دولت اموی برای چنین مردمانی آشکار می‏شود، فتوحات هم متوقف می‏شود. چنان که در خراسان چنین شد. در قیام دیر الجماجم وقتی مردم عراق به فرماندهی عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بن قیس در سال 71 برای فتح سیستان رفته بودند، به خاطر شدت فشار و ستم حجاج، با همان لشکر، به سوی عراق بازگشتند تا دولت اموی را سرنگون کنند.
جهت دوم تأثیر نهضت امام حسین علیه‏السلام در سقوط دولت اموی آن بود که از ابتدای
246

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله دو گروه برای به دست گرفتن رهبری جامعه‏ی اسلامی‏مطرح بودند. بنی‏هاشم و بنی‏امیه. این دو گروه به دلایل متفاوتی پس از رحلت آن حضرت نتوانستند حکومت را در دست بگیرند و در عوض، برخی از گروه‏های میانی موفق به تصاحب قدرت سیاسی شدند. اندکی بعد، بنی‏امیه، طی حوادث دوران عثمان تا شهادت امام علی علیه‏السلام بر اوضاع غلبه کردند. در این وقت، تنها رقیب آنان بنی‏هاشم بودند که در حکومت امام علی علیه‏السلام و فرزندش امام حسین علیه‏السلام این مسأله نمودار شد. نهضت کربلا بار دیگر نشان داد که گروه دیگر، همچنان فعال است و رهبری جریان مخالف را برعهده دارد و آماده است تا با ساقط کردن حکومت اموی، یک دولت هاشمی و علوی تأسیس کند. به لحاظ سیاسی و برای تعمیق بخشیدن ادعای علویان برای حکومت در دوره‏ی بعد، این نکته‏ی کمی نبود. به واقع، در اوج فشار امویان،نهضت کربلا، فعال بودن بنی‏هاشم و اهل بیت را نشان داد. برای مثال، سالهای پایانی دولت اموی شعار الرضا من اهل بیت بود که جوهره‏ی رهبری را در مبارزه‏ی سیاسی بر ضد امویان تعریف کرد. این بنی‏هاشم بودند که دولت اموی را سرنگون کردند و در واقع عشق به اهل بیت بود که دولت اموی را برانداخت.
اهل بیت این قداست خود را از کجا آوردند. این احساس سیاسی هوادار بنی‏هاشم از کجا آمده است؟ به نظر می‏رسد یکی از بزنگاه‏های اصلی در اینجا این احساس، نهضت کربلا بوده است. در آن حادثه، شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بین شانزده تا 25 نفر به شهادت رسیدند. چطور مردم می‏توانستند این ماجرا را فراموش کنند؟ مظلومیت را از آنان یاد ببرند و به آن بی‏توجه باشند؟
البته نباید تصور کرد که علت سقوط بنی‏امیه تنها در همین جهت بوده است. مهم آن است که وقتی رهبری ماجرا به دست بنی‏هاشم می‏افتد، باید ریشه‏ی بخشی از سقوط را در مظلومیت این خاندان جستجو کرد.
البته و مع‏الاسف، شاخه‏ی بنی‏عباس (از بنی‏هاشم) از فرصت استفاده کرد و آنچنان که شرح آن در تواریخ آمده، با توجه به ابهامی که برای بسیاری از مردم در تعریف اهل بیت و «الرضا من آل محمد» به وجود آورد و با تلاش برخی از ایادی خود مانند
247

ابومسلم خراسانی، سوار بر مرکب خلافت شد. هر چند ابومسلم خود اولین قربانی این دولت بود و پاداشش را خیلی زود گرفت.
قیام امام حسین یک قیام اسوه

اصولا از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامی که فی حد نفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخی انجام گرفته و پرونده‏ی آن همانجا بسته می‏شود؛ چه موفق باشد چه ناموفق، البته ممکن است در عبرت‏های تاریخی از آن یاد شود و مورد بازبینی قرار گیرد و تحلیل شود.
دوم نوعی دیگر از قیام‏ها که تعدادشان واقعا انگشت شمار است. قیام‏هایی است که حالت اسوه برای دوره‏های بعد پیدا می‏کند. برای نمونه در تاریخ ایران، قیام کاوه آهنگر چنین حالتی پیدا کرده است. این تصویری است که فردوسی از آن برای ما ارائه کرده و قاعدتا می‏بایست تا روزگار وی همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد.
در ادبیات اسلامی، به ویژه ادبیات شیعی، قیام امام حسین علیه‏السلام حالت نوعی الگو و اسوه را یافته است. یعنی از حالت یک واقعه در یک زمان درآمده، تعمیم یافته و نوعی بی‏زمانی یا فرازمانی در آن لحاظ شده است. از این مهمتر، به صورت عاطفی، با هویت یک فرد شیعه ممزوج شده و به نوعی جزو معتقدات او در آمده است.
روشن است که شمار این قبیل قیامها و شهادت‏ها اندک است. در شهادت‏ها، می‏توان به شهادت بسیاری از علما و مجاهدان و سربازان اشاره کرد که شهادتشان فراموش می‏شود و در عوض تعدادی از آنها حالت اسوه پیدا می‏کنند که این دلایل خاص خود را دارد. برای مثال شهید فهمیده در تاریخ جنگ ایران و عراق چنین موقعیتی را به دست آورده است. چنان که در تاریخ شیعه، شهید اول و شهید دوم تا اندازه‏ای همین موقعیت را دارند. اینها بسته به نوع شهادت، کیفیت رخداد، دلایل شهادت و شرایطی است که آن حادثه در آنها اتفاق می‏افتد. نهضت امام حسین علیه‏السلام از این زاویه، به صورت قیامی درآمد که حالت فرازمانی پیدا کرد. دلیلش هم این بود که ارزشهایی که در آن مطرح شد، واقعا ارزش‏های زمانی
248

نبود. یعنی درست است که علیه یزید بود؛ اما به قدری این ارزشها کلی و فراگیر بوده و هست، که مربوط به هیج زمانی نبوده و نیست. لذاست که در زیارت وارث امام حسین علیه‏السلام از زاویه‏ی تاریخی و ارزش فراگیر و فرازمانی، در ادامه‏ی مسیر انبیاء مطرح می‏شود و وارث آنان تلقی می‏گردد.
مسائل دیگری هم در این جاودانگی مؤثر بود. این قیام با کیفیت خاصی انجام شد. رهبر آن فردی با اهمیت و نواده‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله بود. حالت تسلیم ناپذیری داشت؛ شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در حادثه‏ی یاد شده به شهادت رسیدند. به علاوه به دلیل اهمیت مفهوم امام در شیعه، تأکید خاصی روی این قیام صورت گرفت. بعد از آن، این قیام، الگوی همه‏ی قیامهای بعدی شد؛ در حالی که در دنیای اسلام، قیام‏های فراوان دیگری از سوی علویان و غیر علویان صورت گرفت که هیچ کدام چنین حالتی را در تاریخ اسلام به خود نگرفته است.
تأثیر مشخص قیام امام حسین روی قیام‏های پس از آن

باید توجه داشت که قیام امام حسین علیه‏السلام جدای از آنچه که مربوط به عدم اجرای شریعت و مبارزه با منکر بود، در اصل خط بطلانی بر مشروعیت سلطنت بنی‏امیه بود. بنابراین یک‏بار دیگر، پس از تلاشهای امام علی علیه‏السلام از سوی امام حسین علیه‏السلام که نواده پیامبر صلی الله علیه و آله بود، بر این اصل تکیه شد که امامت حق امویان نیست. این نکته‏ای است که قیام عاشورا آن را استمرار بخشید و سرلوحه‏ی برنامه‏ی سایر علویان مانند زید بن علی و فرزندش یحیی و دیگرانی بود که قیام را پیشه‏ی خود ساختند.
نکته‏ی دیگری شعارهایی بود که امام حسین علیه‏السلام مطرح کرد. اگر هدف امام را از قیام در سخنرانی‏های ایشان مرور کنیم، با آنچه که به عنوان شعار در سایر قیامهای شیعی آمده، به مقدار زیادی تطبیق می‏کند. این اهداف معمولا در بحث بیعت مطرح می‏شود یعنی مردمی که با یک رهبر انقلابی موافقت دارند، بر سر تحقق اهدافی با او بیعت می‏کنند. این بیعت از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و بعدها در زمان خلفای بعد هم تکرار شد چنان که در کربلا نیز. نخستین رکن بعیت در قیام علوی، دعوت مردم به کتاب
249

خدا و سنت رسول بود که به نوعی اشاره به عدم مشروعیت سنت خلفا بود؛ زیرا برای سنیان این ماجرا از زمان خلافت عثمان آغاز شده بود که مبنای بیعت عمل به کتاب خدا، سنت رسول و سنت شیخین باشد؛ چیزی که امام علی علیه‏السلام نپذیرفته بود.
قیام مسلحانه بر ضد حکومت جور و در جهت امر به معروف و نهی از منکر در شکل فراگیر آن، در همه‏ی این قیامها مورد توجه است. این هدف مهمی بود که امام حسین علیه‏السلام در قیامش مطرح کرد و اصولا مشروعیت به آن داد. می‏دانیم که در میان جماعت اهل سنت، چنین چیزی مقبول نیست و اصولا قیام مسلحانه پذیرفته نیست.البته درگذشته، مرجیان به قیام مسلحانه اعتقاد داشتند؛ چنان که روزگاری دسته‏ای معتزله هم بر همین باور بودند. خوارج نیز چنین می‏اندیشند.
نکته‏ی دیگر بیعت بر سر پذیرفتن امامت علویان بود که از ارکان نظریه‏ی سیاسی شیعه به حساب می‏آمد و همه جا گفته می‏شد امام باید از اهل بیت باشد. تعبیر رایج آن در اواخر دوره‏ی اموی «الرضا من آل محمد» بود. برای مثال در بیعت حسین بن علی معروف به شهید فخ که در سال 169 قیام کرد آمده است: ادعوکم الی الرضا من آل محمد و علی أن نعمل فیکم بکتاب الله و سنة نبیه و العدل فی الرعیة، و القسم بالسویة. **زیرنویس=مقاتل الطالبیین، ص 378.@.
حتی در قیام توابین هم این نکته را می‏یابیم که اظهار کردند، اگر پیروز شدیم حکومت را به دست اهل بیت می‏سپریم. عدالت‏گرایی که با مفهوم تقسیم بالسویه عنوان می‏شد و از زمان امام علی علیه‏السلام رایج گشته بود، در این بیعت‏ها مورد تأکید قرار می‏گرفت.
امامان شیعه و مسأله‏ی قیام

آنچه در این‏باره می‏توان گفت: این است که کربلا در میان شیعیان امامی، بیش از آن که یک حادثه‏ی سیاسی و قابل تقلید در عرصه‏ی سیاست باشد، به صورت یک تراژدی و حادثه‏ی خونبار و مقدس مورد توجه قرار گرفت. در واقع علویان زیدی، و بیشتر از نسل امام حسن علیه‏السلام راه قیام انقلابی را پذیرفتند که اصل آن برگرفته از کربلا و تقلیدی از حرکت امام حسین علیه‏السلام بود؛ پیشینه‏ی سیاسی آن هم باز به جمل و صفین می‏رسید؛ زیرا
250

آن دو حرکت هم به نوعی مبارزه‏ی علیه طغیانگری و ستمگری حکام داخلی داشت. با این حال، و به رغم آن که در میان شیعیان امامی، بعد سیاسی انقلابی کربلا کمتر مطرح گردید، اما به نوعی ارزش‏های سیاسی نهفته در آن بسیار بیش از آنچه میان زیدیان مطرح بود، به دوره‏های بعدی انتقال یافت. در واقع، عدم تقلید از آن حرکت، دلایل خاصی داشت و بیشتر به ناهموار بودن شرایط سیاسی جامعه برای تکرار چنان پدیده‏ای بود؛ بنابراین در صورتی که شرایط مناسبی پدید می‏آمد، همان ارزش‏هایی سیاسی نهفته می‏تواست به بهترین وجه زنده شود. این تجربه در انقلاب اسلامی صورت گرفت و از بعد سیاسی کربلا به خوبی بهره‏گیری شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد