سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

بررسى جامعه‏شناختى جامعه اسلامى عصر امام حسین علیه السلام

بررسى جامعه‏شناختى جامعه اسلامى عصر امام حسین علیه السلام
رحلت پیامبر اکرم (ص) آغاز تحولى ژرف در جامعه اسلامى به شمار مى‏رود. تحولى که در اندک زمانى پس از رحلت‏بنیان‏گذار آن، برخى از نزدیک‏ترین افراد به آن حضرت به شیوه‏اى اسفناک قربانى شدند. براستى چرا جامعه‏اى که اساس و حیثیت و ویت‏خویش را از اسلام یافته بود بر چنین واقعه هولناکى لب فرو بسته و شریک جرمى بزرگ در تاریخ بشریت‏شد؟
نویسنده بر آن است‏با نگاه به واقعیات آن روز، با تحلیلى جامعه‏شناختى پاسخ این پرسش را بیابد. وى معتقد است دنیازدگى و روى آورى به زندگى بى‏دغدغه همراه با آسایش، تعبیرهاى ناصواب و غیر صحیح از دین و سنت، فضاى موسوم و تبلیغاتى و در پى آن فشار و اختناق سیاسى پیش آمده پس از رسول گرامى اسلام، بدنمایى حرکت امام حسین (ع) از سوى دشمنان، به همراهى جهل و ناآگاهى سیاسى و اجتماعى مسلمانان، واقعیات جامعه آن روز بود که زمینه‏ساز کشتار بى‏سابقه در تاریخ اسلام گردید.
مقدمه
واقعه عاشورا در تاریخ اسلام از وقایع بى‏نظیر و بس اسفناک است. هر انسانى که آشنایى اندک با اسلام و تاریخ آن داشته باشد به عاشورا به دیده شگفت مى‏نگرد و براى او جاى این پرسش است که چگونه در جامعه اسلامى، جامعه‏اى که اساس و حیثیت و ویت‏خویش را از اسلام یافته است در اندک زمانى پس از رحلت‏بنیان گذار آن، برخى از نزدیک‏ترین فرد به آن خاندان را به بدترین شیوه به جدال بخواند و قربانى کند و سرگذشتى بیافریند که به تعبیر ابن طقطقى «به علت ناگوارى و هولناکى آن دوست نمى‏دارم سخن را در پیرامونش طولانى کنم، زیرا در اسلام کارى زشت‏تر از آن به وقوع نپیوسته است. گرچه کشته شدن امیرالمؤمنین مصیبت‏بسیار بزرگى به شمار مى‏آمد، لیکن سرگذشت‏حسین چندان کشتار فجیع و مثله و اسارت در برداشت که از شنیدن آن پوست‏بدن انسان به لرزه مى‏افتد، لذا از پرداختن به سخن در باره این سرگذشت‏به شهرتش اکتفا مى‏کنم، زیرا که مشهورترین مصیبت است. خداوند هر کسى را که در آن دست داشته و بدان فرمان داده و به چیزى از آن خشنود بوده است لعنت کند و هیچ‏گونه کار خیر و توبه‏اى را از او نپذیرد و او را از جمله «الاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا (1) قرار دهد.» (2)
این پرسش اساسى از دیرباز مطرح بود و هر چند گذر زمان اندکى از ابهام آن را برطرف ساخته و پاسخى داده است اما هم‏چنان پاسخى درخور به آن ضرورى مى‏نماید. به راستى چه تحولى در جامعه اسلامى روى داد. که آمادگى پذیرش چنین فاجعه‏اى را یافته بود؟ مردم آن زمان که هنوز یاد و خاطره گذشته نه چندان دور در اذهانشان بود و دیده یا شنیده بودند که پیامبر (ص) سخنانى را در باره امام حسین (ع) (3) ، خاندان ابوسفیان، (4) ارزشهاى والاى انسانى (5) ، حرمت قتل، حساب و کتاب و...داشته، چگونه در مقابل آنچه پیش روى بود دست‏بر دست نهادند و شریک جرمى بزرگ در تاریخ بشریت‏شدند؟ چرا علیه آنان که چنین ظلمى عظیم به پاداشتند به اعتراض بر نخاستند، چه تغییرات و دگرگونیهایى در دنیاى آن زمان پیش آمد که خلیفه مسلمین! براى تحکیم موقعیت‏خویش دست‏به کشتار خاندانى زد که در تفکر دینى مردم مى‏بایستى جایگاه والایى داشته باشند؟ چرا آنان که به چشم خویش دیده بودند که پیامبر (ص) حسین (ع) را بر زانوان خویش مى‏نشاند و بر لبانش بوسه مى‏زد، (6) و هم اکنون بر آن لبان تازیانه زده مى‏شود، جز انگشت‏شمارى، (7) دهان نگشوده و اعتراض نکردند و چرا آنها که به گوش خویش شنیده بودند که پیامبر مى‏فرمود: ان الحسن و الحسین سید اشباب اهل الجنة، (8) قتل عام حسین و یارانش را دیدند و شنیدند اما سکوت کرده و لب فرو بستند؟ و هزارها چراى دیگر.
آیا آنچه پیش آمد امرى غافلگیرانه بود؟ آیا این رویداد دست‏ساخت فردى یا عده‏اى کم‏شمار بود؟ آیا عوامل پیدایى آن امرى زود هنگام و دفعى بود؟ و...این پرسشها براى اهل دین و تحقیق هر لحظه پیش مى‏آید.
دراین نوشتار بر آنیم که تحولات پیش آمده در جامعه اسلامى را که زمینه ساز فاجعه عاشورا شد، به اختصار بیان داریم و نشان دهیم که در آن زمان جامعه داراى چه ویژگیهایى بوده است؟ پیش از ورود به بحث نکاتى را به صورت گذرا اشاره مى‏کنیم تا بهتر بتوانیم تصویر آن زمان را ارائه کنیم.
1 - از روزى که پیامبر (ص) چشم از جهان فروبست تا روزى که واقعه عاشورا رخ داد پنجاه سال گذشته بود (9) و در این دوره نه چندان طولانى، شش تن به عنوان خلیفه رسول خدا به حق یا نابحق رهبرى و امامت جامعه اسلامى را بر عهده گرفتند. ابوبکر از سال 11 - 13هجرى، عمر از 13 - 24، عثمان از سال 24 - 35 و امام على (ع) از سال 35 تا 40 هجرى خلافت کردند و به دنبال آنها امام حسن (ع) با انتخاب مردم به مدت شش ماه خلافت کرد (10) . امابا واقع شدن در جریان ناخواسته (11) ، به ناچار از آن کناره گرفت و معاویة به عنوان خلیفه وارد میدان شد و به مدت بیست‏سال بر سرزمینهاى اسلامى حکومت کرد تا اینکه در سال 60هجرى در گذشت و فرزندش یزید که از سالها پیش ولیعهد او بود به حکومت رسید. (12)
2 - گستره جغرافیایى مملکت اسلامى با گذشت این نیم قرن دگرگونى چشمگیرى یافت. از زمانى که پیامبر (ص) بناى حکومت دینى خود را در مدینه نهاد و در واپسین زمانهاى حکومت، بر مناطق بیرونى روى کرد (13) (موته و تبوک) تا زمانى که حکومتگران اموى بر سر کار آمدند دامنه حکومت تفاوت کرده بود. پس از پیامبر (ص)، نبردهاى گسترش طلبانه‏اى در دوران سه خلیفه اول، به ویژه عمر (14) رخ داد که با چشم پوشى از جهت مثبت و منفى آن، بسط حکومت و توسعه جامعه اسلامى را به دنبال داشت، تنها در دوره امام على (ع) چنین حرکاتى متوقف شد و بیش از هر چیز به اصلاح درون و خویشتن پرداخته شد (15) ولى پس از او معاویه به پیروى از خلیفگان اول، دست‏به فتوحات درغرب و شرق زد (16) و با این گسترش، در عصر امام حسین گستره جغرافیایى مملکت اسلامى محدود به حجاز و عراق نبود بلکه در شرق تا سند و هند و در شمال شرقى تا ماوراءالنهر و در مناطق شمالى تا ارمنستان و در جهت غرب تا افریقیه و در جنوب تا منتهى الیه دیار یمن به سرزمین اسلامى پیوسته بود. (17 )
3 - در این دوره، در مرکزیت‏خلافت اسلامى به عنوان محور اقتدار اسلام و پایگاه ا صلى توجه به دیانت، نیز تغییراتى پیش آمد. سه خلیفه اول در مدینه ساکن بوده و از آنجا بر مناطق اسلامى حکم مى‏راندند چنانکه در زمان پیامبر (ص) این شهر به عنوان مرکز سرزمین اسلامى بود. امام على (ع) به جهاتى چند، مرکز خلافت را به شهر نوبنیاد کوفه، انتقال داد (18) و تا پایان دوره کوتاه خلافتش در آنجا ماند و امام حسن (ع) نیز در همان جا خلافت را به دست گرفت. اما پس از آن حضرت، خلافت اسلامى به سرزمین شام منتقل شد، (19) سرزمینى که در دوره خلافت عمر فتح و به دیار مسلمانان پیوست و از همان ابتدا یزید و معاویه، فرزندان ابوسفیان، بر آن امارت داشتند. (20)
بنابر نکات بیان شده، تحولات و دگرگونیهایى که در جامعه اسلامى پدید آمده آسان‏تر قابل تحلیل است.
تعامل نهادها و پدیده‏هاى اجتماعى
جامعه انسانى هم چون پیکره آدمى است که اعضا و جوارح آن با یکدیگر در داد و ستد و تعاملند. آنچه در یک زاویه وجود جامعه رخ مى‏دهد بى‏تردید در زوایاى دیگر آن نیز بروز مى‏یابد سستى و فتورى که در نهادى از جامعه پیش مى‏آید، در نهادهاى دیگر تاثیر مى‏گذارد چنانکه از آنها تاثیر مى‏پذیرد. تعامل پدیده‏هاى اجتماعى با یکدیگر و تاثیراتشان در یکدیگر، موجب مى‏شود که تحلیلگر جامعه به آن، به مانند یک موجود حیاتمند نظر کند، بنابراین جامعه‏اى که از نظر سیاسى دچار بحران مى‏شود از نظر اقتصادى نیز مریض است، فرهنگ آن جامعه نیز در سراشیبى ضعف و سستى است، نظم و اخلاق و خانواده نیز دراین جامعه به آن گرفتار مى‏شود. نمى‏توان جامعه‏اى را یافت‏یا تصور کرد که از روابط اجتماعى بیمارى رنج مى‏برد اما فرهنگى سالم داشته باشد و یا اقتصاد آن جامعه به سامان باشد. چنانکه سامان یابى بعدى از ابعاد زندگى اجتماعى از سلامت دیگر ابعاد آن جامعه خبر مى‏دهد. اگر نظام اجتماعى، برخاسته از دیانت و شکل یافته از داده‏هاى دینى باشد خلل در زوایاى نظام آن، از اختلال در دیانت‏یا نگرش به دین خبر مى‏دهد و پیشرفت و مدنیت آن نیز از استحکام و به سامانى دین حکایت دارد. (21)
اجزاء پیکره هر نهادى خود از این قاعده پیروى مى‏کند; در نهاد سیاست که از ارکانى بسیار بنیان دارد تزلزل در یک پایه، هم در دیگر پایه‏ها مؤثر است و هم از سستى آنها منشا مى‏گیرد. استبداد حاکم سیاسى، تنها روحیه خودخواهى و ستمگرى او را نشان نمى‏دهد بلکه ستم پذیرى و خودباختگى مردم و رعیت آن حاکم را نیز نشان مى‏دهد. این سخن بزرگ پیامبر (ص) که «لعن الله الظالم و المظلوم‏» (22) به ظرافت و تفسیر همین واقعیت است ظالم در جامعه تنها عامل رشد ستم نیست که پذیرنده آن نیز نقش آفرین است. بنابراین خرابى رکنى از سیاست، خرابى دیگر ارکان سیاست نیز هست. در اقتصاد و فرهنگ و اخلاق و خانواده و...نیز چنین است.
مناطق مختلف یک کشور (تحت امر یک حکومت) نیز چنین است و با یکدیگر باز خورد دارند. هر چند کشورها در زمان گذشته به دلیل نبود ارتباطات انسانى و ابتدایى بودن وسایل و ابزار ارتباطى، با کشورهاى کنونى از نظر تعامل تفاوت فاحشى دارند اما همگونگى مناطق و شهرها تا حد بالایى وجود داشته است. وقتى شهرى دچار بحران مى‏شد دیگر شهرها و مناطق نیز در بحران قرار مى‏گرفتند و نابسامانى حیاتى یک دیار در دیگر دیارها اثر گذار و اثرپذیر بود. در دنیاى کنونى این تاثیر و تاثر بسى آشکار است و کشورها هم چون موجود اندام واره‏اى هستند که اختلالها و ضعفهاى نقطه‏اى از آنها در دیگر نقاط اثر مى‏گذارد. در گذشته نیز چنین بود، هر چند ممکن بود تسرى مشکلات و تعامل مناطق به سرعت و آشکارى کنونى نبوده باشد، اما به هر روى وجود داشت. بنابراین آنچه در باره منطقه‏اى از مناطق اسلامى گفته آید در مورد دیگر مناطق نیز به خوبى صادق است; چنانکه گفتار در باره نهادى از اجتماع هم چون سخن در باره دیگر نهادهاست.
شهرهاى نقش آفرین اسلامى
در بررسى جامعه اسلامى عصر امام حسین (ع) بى توجه به شهرهاى اسلامى آن دوره میسور نیست، از این رو به چند شهر بزرگ اسلامى آن روزگار که در تصمیم‏سازى‏ها و تصمیم گیریها و دگرگونى‏هاى زمانه نقش داشتند نگاهى گذرا مى‏افکنیم تا تحولات بنیادین و اساسى که در طى نیم قرن پیش آمد به درستى تصویر شود. در این جا به حجاز، کوفه، بصره و شام اشاره مى‏کنیم.
1. حجاز
مقصود ما از حجاز دو شهر بزرگ مکه و مدینه است که بیش از هر جاى دیگر با پیامبر (ص) و اسلام همدمى داشته‏اند. این دو که قدیمى‏ترین شهر اسلامى و مهد بروز اسلام و رشد تفکر اسلامیند بى تردید بیش از هر جاى دیگرى نسبت‏به اسلام و سنت رسول (ص) مى‏بایست‏شناخت و حساسیت داشته باشد هر چند واقعیت‏هاى تاریخى جز این را به ما مى‏نماید.
الف: مکه.
این منطقه که از آبادیهاى مهم سرزمین حجاز است از قدمت‏بسیارى برخوردار است، هر چند مورخین مسلمان گاه در دیرینگى آن اغراق مى‏کنند (23) اما تردیدى نیست که از دیرباز مورد توجه ویژه ساکنان حجاز و دیگران قرار داشته و اهمیت آن بیش از هر چیز به کعبه بوده است (24) ولى اهمیت افزون آن از زمانى است که پیامبر (ص) در آن مبعوث شد و دین الهى را پایه‏گذارى کرد. (25)
شهر مکه از روزى که پیامبر (ص) برانگیخته شد تا هنگامى که آن حضرت از آنجا هجرت کرد در مبارزه و مواجهه خشم آلود با او به سر برد. (26) چون رسول خدا (ص) تمامى آنچه را که عرب مکه بدان بند بود در هم ریخت و طرحى نو در افکند، به ویژه در دو عرصه عقاید که به اندیشه‏گرى و باورهاى عرب مربوط مى‏شد (27) و روابط که به نوع تعامل انسانها با یکدیگر ارتباط مى‏یافت. (28)
عربان که عمدتا به بت پرستى روى داشته و دست‏ساخته‏هاى خویش را مى‏پرستیدند و خواسته‏هاى خویش را از طریق ایشان برآورده مى‏ساختند (29) و از ناحیه همانان مقاماتى را پدید آورده و آیین و رسومى را وضع کرده بودند (30) با آمدن پیامبر (ص) و آوردن دین جدید، مى‏بایست همه چیز خود را از دست داده و به خداى واحد بگروند.(31) پیامد این دگردیسى و نگرش نوین، بیش از هر چیز زیر پا نهادن آداب و رسومى بود که بر اساس آن انسانها از درجات مختلفى برخوردار مى‏شدند و روى آوردن به دینى بود که برابر آن انسانها همگون و برابرند. (32) همین نکته به ظاهر کوچک، براى اکثر اهل مکه ناخوشایند بود و پذیرش آن به منزله از دست دادن همه پیشینه تاریخى و نژادى‏شان بود، (33) اما ارزشهاى اسلامى که منطبق با فطرت بشرى و پاسخگوى نیاز واقعى انسانى بود آهسته آهسته طرفدارانى یافت و افرادى را به سوى خود کشاند; عده‏اى به حمایت از پیامبر و اسلام برخاسته و بر باورهاى پیشین خود پاى نهادند.
روابط اجتماعى عربان مکه که از نظر سیاسى بر نظام قبیله‏اى و ملوک‏الطوایفى استوار بود بیش از هر چیز در ستیز و نبرد و حداقل رقابتى کینه توزانه و سود محورانه با یک‏دیگر بود (34) . در این میان دو تیره بنى‏هاشم و بنى‏امیه، از هر گروه دیگر بیشتر در تقابل و کشمکش قرار داشتند. علت رقابت این دو تیره، که در جد سوم با یک‏دیگر اشتراک مى‏یابند، گذشته از داستانهاى افسانه گونى که براى آن ذکر مى‏شود (35) ناشى از تصادم و تعارض موقعیت اجتماعى‏اى بود که تابع ریاست مکه در زمانهاى پیش‏تر، به خاندان قریش قصى بن کلاب (36) ، سپرده شده بود و این ریاست‏به عنوان یک حق خانوادگى به ارث به فرزندان مى‏رسید، اما تعلق چنین ارثى به فرزندان، خود شرائطى چون درایت، جوانمردى، دانایى، شجاعت و بخشندگى را مى‏طلبید (37) و چنین ویژگیها عملا ریاست را در اختیار بنى‏هاشم نهاد و این خوشایند بنى‏امیه که خود را شایسته احراز آن مقام مى‏دانستند نبود; (38) از این رو در تلاش و تکاپوى به دست آوردن آن به رقابت‏با بنى‏هاشم پرداخته و در صدد توسعه موقعیت و اقتدار خویش برآمدند. بعثت پیامبر (ص) از تیره بنى‏هاشم، نه تنها همه اقشار مکه را به سوى خود فرا مى‏خواند بلکه آشکارا از بنى‏امیه نیز مى‏خواست تا پیروى از آن‏حضرت را پذیرفته و به دین او گردن نهند و این چندان خوشایند آنان نبود و بر این گمان بودند که بنى‏هاشم براى برترى یافتن در عرصه رقابت مدعى رسالت و پیامبرى شده است. (39)
به هم خوردن توازن قدرت و برترى یافتن بنى‏هاشم درعرصه رقابت‏هاى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى، خشم و خشونت امویان را بر انگیخت و به شیوه‏هاى گوناگون به مبارزه برخاستند (40) که در نهایت‏به انزواى بنى‏هاشم (41) و پس از چندى به هجرت آنان منجر شد، اما این پایان کار نبود. بنى‏امیه پس از هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه، به طراحى نبردهایى دست زدند که گاه به کشته شدن بزرگانى از آنان و دیگر هم دستانشان خاتمه مى‏یافت. (42) گسترش روز افزون اسلام و نفوذ ارزشهاى آن در دلهاى توده مردم، در زمانى نه چندان دراز سردمداران کفر به ویژه امویان را به تسلیم وا داشت اما آنچه در درونشان وجود داشت هم چون آتشى زیر خاکستر، مترصد فرصتى براى انتقام بود. (43)
مکه در سال 8هجرى مسلمان شد و پس از آن امیرى از طرف پیامبر (ص) به آنجا گمارده شد ولى اسلام دیرهنگام این شهر که با پایان زندگى رسول خدا (ص) چندان فاصله نداشت از عمق و استوارى بایسته‏اى برخوردار نشد به ویژه آنکه در این دوره کوتاه باقیمانده از حیات پیامبر (ص) بیش از هر چیز جلوه اقتدار و مکنت‏بود نه سختى و محنت، بنابراین نومسلمانان که برخى از سران قوم نیز در آن بودند، بیشتر با رویه سرورى و حکومت‏گرى مسلمانان مواجه شدند که خود گمشده‏اى براى آنان بود.
ب: مدینه
سرزمین یثرب که با حضور پیامبر (ص) مدنیتى نوین یافت از همان آغاز به مدینة النبى نام گرفت (44) ، با محوریت رسول خدا (ص) و قانونى که آن حضرت بدانجا هدیه کرد، شمایلى جدید یافت و با تشکیل سازمان ادارى، نظامى استوار پیدا کرد و قدرت یافت و براى دفاع از هجمه‏ها آماده شد. مدینه با آمدن پیامبر (ص) در معرض تهاجم‏هاى پیاپى مشرکان مکه قرار گرفت، مکیانى که از دیرباز در رقابت‏باآنان بوده‏اند، رقابت عدنانیان و قحطانیان یا اعراب شمالى و جنوبى (45) . پیشرفت اسلام در مدینه و اقتدار سیاسى آنان به همراه پیروزیهایى که در میدان نبرد علیه مشرکان به دست آوردند، در زمانى کوتاه مکیان را با خود همراه ساخت و این براى برخى از عربان مکه شکستى به شمار مى‏آمد که مى‏بایست‏به جبران آن اندیشه کنند. رحلت پیامبر (ص) فرصت مناسبى براى آنان بود تا به بهانه شایستگى و ضرورت امارت قریش (46) ، انصار را از صحنه سیاسى کنار نهاده و در حد وزیران و مشاوران پذیرا باشند (47) و بدین‏گونه قریش را هم چون زمانهاى گذشته، به سرورى بردارند و بر جایگاهش نشانند!
تحولات پیش آمده در عصر رسول خدا (ص) و پیدایى ثبات دینى و تداوم ظاهرى آن در زمان بعدى، چندان دوام نیافت. الگوهاى جاهلى از نو رخ نمود و رقابت‏ها آشکار گردید و همه خشم‏هاى فروخفته عصر پیامبر (ص) بروز کرد و بیش از هر تیره، دامن گیر خاندان بنى‏هاشم که نماینده آن امام على (ع) و سپس فرزندانش بودند شد. (48) انصار نیز در کام این شعله فرو رفتند و مسلمانانى که گاه به راستى دل با اسلام داشتند در این نبرد نابرابر قدرت با ارزش، یا سکوت کردند و یا به همراهى على (ع)، خانه نشین شدند. (49)
بسیارى از مسلمانان که در مدینه ساکن بودند و در زمان رسول خدا، پیکارها کردند و در اعتلاى کلمه حق نقش آفرین بودند هم اکنون یا دچار حیرت و سرگردانى شدند و یا به زندگى روى کردند، به ویژه از آن روزى که مرکز خلافت از آنجا به کوفه انتقال یافت، آنان نفس راحتى کشیدند که دیگر قربانى شدن حق را به چشم نمى‏بینند تا به حکم وظیفه مسلمانى و انسانى به حمایت از آن برخیزند و پس از امام على (ع) که خلافت‏به شام منتقل گشت این آسودگى افزون شد و با خاطرى آرام به دنبال ظرائف علوم دینى مجادلات کلامى رفتند بى آنکه به هدر رفتن سرمایه انسانى در تحت‏ستم و استبداد شاهى معاویه اندیشه کنند. اینان جهاد را جز در دانش اندوزى، عبادت، به خودپردازى و در نهایت تامین روزى و معیشت که خود جهادى به شمار بود، نمى‏دیدند و از همین زاویه به امام حسین (ع) مى‏نگریستند و آن هنگام که رفتنش به سوى جهاد برایشان روشن شد به توصیه‏هاى امنیتى و نصایح تن‏پرورانه روى آوردند تا او را نیز چون خود در حاشیه جریانات حاکم بر جامعه اسلامى، برانند. (50)
به تعبیر فیلیپ حتى «مدینه پایتخت عربستان که از یاد رفته بود، پناهگاه همه کسانى شد که مى‏خواستند از آشوبهاى سیاسى به‏دور باشند تا از مایه‏اى که از غنیمت جنگها اندوخته بودند بى مزاحمت کسان بهره ور شوند» . (51)
2. کوفه
کوفه از شهرهاى ساخته شده پس از پیامبر (ص) و زاده ضرورت فتوحات عصر عمر است. علت‏بناى این شهر این بود که در جانب شرقى عربستان، اردوگاه ثابتى براى لشکریان باشد (52) تا از آنجا به سرزمین‏هاى شرقى پیش‏تازند. «عمر بن‏خطاب به سعد بن‏ابى‏وقاص نامه‏یى نوشت و به او دستور داد که محلى را براى هجرت مسلمانان و پیروان ایشان برگزیند که بین آن محل و خود وى دریا فاصله نباشد. وى به انبار آمد و خواست تا منزلگاه را در آنجا قرار دهد لکن مگس فراوان در آن موضع مردمان را آزار مى‏داد. پس به محل دیگر رفت و آن را نیکو یافت، آنگاه به کوفه رفت و آن را حدود بندى کرد و منازلى را به اقطاع به مردمان داد و قبیله‏ها در منازل خویش فرود آمدند و مسجد شهر را بساخت. این کار به سال هفده انجام گرفت... «بعد به عمر نوشت که مردم به پشه زدگى دچار آمده و آزار مى‏کشند. عمر به وى نوشت، اعراب به منزله اشتران باشند و چیزى مناسب حال آنان نیست مگر آنکه شتران را مناسب باشد پس جایى قابل سکونت و بقاء را براى آنان جستجو کن و میان من و آنان دریا را فاصله قرار مده.» (53)
ابتداخانه‏ها در آنجا از نى ساخته شده بود و مسلمانان به هنگام جهاد آن را خراب مى‏کردند و از چوبهاى آن استفاده مى‏کردند، تااین‏که زمانى در آن آتش افتاد و بعدها خانه‏هاى خشتى ساختند و خیلى زود این اردوگاه به شهرى بزرگ مبدل شد. (54)
ساکنان این شهر در ابتدا جهادگران مسلمان بودند که از دیار خویش به انگیزه دینى یا غیر دینى بدانجا رفته و با گذشت زمان گروههاى دیگرى به آنها پیوستند و مجموعه‏اى را تشکیل دادند که هر چند در دین‏دارى و تمسک به اسلام اشتراک داشتند اما در نسب و نژاد و نیز نوع نگاه به دین متفاوت بودند; (55) برخى خود پیامبر (ص) را دیده و سخنانش را شنیده بودند و برخى دیگر از مناطق شرقى به آنها پیوسته بودند و جز شنیده‏هایى از جهادگران مسلمان نمى‏دانستند و برخى دیگر از دیار جنوب و در قالب مسلمانى آمده بودند. قصد و غرض غنیمت جویى و یافتن مکانى براى زندگى کم و بیش در بسیارى از آیندگان به کوفه بوده است. (56)
در زمان عمر، از همین ایام بود که تقسیم غنایم از شکل سابق که به صورت تساوى میان مسلمانان تقسیم مى‏شد، به گونه دیگرى و بر اساس دیوان خاصى انجام شد. (57) شاید بروز جدى‏تر این تقسیم در کوفه بود که آشکارا دو قشر عرب و موالى را در کنار هم جاى داده بود، یعنى تقسیم شهروندان کوفه به دو طبقه و درجه که هر یک از حقوق خاصى برخوردار بودند، (58) بنابراین در این سرزمین علاوه بر ناهمگونى نسبى، منطقه‏اى و فرهنگى، از یک ناهمگونى دیگرى نیز رنج مى‏برد و آن ناهمگونى اجتماعى و اقتصادى بود. کوفه با کم‏رنگ شدن فتوحات، جایگاه اولیه خود را از دست داد و در زمان خلافت عثمان به شدت مورد بى مهرى قرار گرفت که خود سرچشمه برخى شورشها و اعتراضها گردید و هم‏چنین مورد استفاده منطقه هم‏جوار شرقى که براى شورش‏هاى مقطعى آمادگى لازم را داشت واقع شد. (59)
آمدن امیرالمؤمنین على (ع) به کوفه و انتخاب آن به عنوان مرکز خلافت، این شهر را براى اولین بار با اسلام راستین و مجسم آشنا کرد، هر چند شنیدن قضایاى نبرد جمل براى آنان که اسلام خود را با واسطه به دست آورده بودند و شنیده‏هاى آنان بیش از هر چیز مستند به اخبار و روایات صحابه و تفاسیرشان از قرآن بود و هم اکنون از واقعه‏اى مى‏شنیدند که به ظاهر در دو سوى آن از اصحاب بودند، اندکى موجب سر درگمى شد، لذا برخى به افراط به على (ع) گرویده و عده‏اى به تفریط بدو نگریستند و به تعبیر امام على (ع) برخى شیعه غالى و برخى دشمن تندرو شدند. (60)
امام که با رویکردى عدالت گسترانه خلافت را پذیرا شده بود براى بسیارى از آنان که در طى چندین سال پس از پیامبر (ص) به گونه دیگرى خوى کرده بودند قابل تحمل نبود از این رو با دسیسه‏هایى در پى ایجاد تفرقه در میان اصحاب على (ع) برآمدند و آهسته آهسته پیکره امت اسلامى را که آغاز وحدت و یکپارچگى خود را مى‏آزمود در درون تهى ساختند; بروز جنگ صفین از طرف معاویه و شامیان که براى کوفیان نیز عرصه انتقامى فروخفته بود (61) با اینکه مى‏رفت تا به پیروزى نهایى برسد با حیله‏اى و نفاقى پنهان از سوى دوست (63) (سپاه على (ع)) به نتیجه‏اى ناگوار انجامید که حداقل آن سمیت‏یافتن خلافت معاویه بود در حالى که خود به امارت شام راضى بود. به هر حال کوفه در این نبرد به ویژه پس از جریان حکمیت‏بیش از پیش دچار سردرگمى و حیران شد و یافتن حق و حقیقت‏براى او مشکل شد. پیدایى خوارج، برخى را که گمان حقانیت نسبت‏به آنان مى‏بردند با خود همراه کرد و برخى دیگر در انتظار روشن شدن حقیقت‏به انزوا رفتند و برخى دیگر که هم‏چنان با على (ع) ماندند چون هنگامه نبرد و آمادگى رسید، خود دچار سستى شدند که امام على (ع) آنان را بارها از این همه دم‏دمى مزاجى و تذبذب نکوهید و حتى به شکوه یک تن از شامیان را با ده تن از آنان برابر دانست. (64) چرا که آنان بر باطل خویش استوارند و اینان در حق خویش متزلزل.
کوفه در بستر آنچه که گفته آمد در سرگردانى و حیرت بود تا اینکه معاویه رسما علیه خلیفه مسلمین امام حسن (ع) به پیکار برخاست و به ترفندى که حتما براى مردم شام و حتى کوفه توجیه شدنى بود، با پیمان‏نامه‏اى که هرگز بدان وقعى ننهاد، (65) خلافت را به دست گرفت و طى بیست‏سال حکومت‏خود آن‏گونه سیاست‏بازانه و فریب کارانه عمل کرد که حتى براى نیکان و زیرکان جامعه اسلامى نیز امر مشتبه گردید که به راستى اسلام واقعى چیست و چگونه رفتار و سیرتى را طلب مى‏کند. کوفیان در این اوضاع بیش از دیگران در شگفت ماندند چون از یک سو از سنت و سیره نبوى چیزهایى شنیده بودند و از دیگر سو رفتار علوى را به عیان دیده و باتمام وجود خویش لمس کرده بودند اما در این زمان از کسى که مدعى خلافت اسلامى است چیزهایى عجیب مى‏شنیدند و مى‏دیدند، از این رو گاه به اعتراض و خشم بر مى‏خاستند اما اغلب به سخت‏ترین شکل مجازات مى‏شدند (66) تا اینکه معاویه مرد و یزید بر سر کار آمد.
کوفیان که تا حدى در مکتب على (ع) درس دین‏دارى آموخته بودند هم‏چنان به عشق او و فرزندش در تب و تاب بودند اما جهل فراگیر و اختناق حاکم و تبلیغات سوء، آنان را آن‏گونه که باید در حرکتشان استوار نداشت، هر چند با دیدن نقض عهدهاى معاویه و فسادهایى که مرتکب شده بود وى و سپس فرزندش را قانونى نمى‏دانستند اما کم عمقى اطلاعات دینى و سیاسى و دغدغه‏هاى زندگى، گاه آنان را به تصمیم‏هاى زودهنگام و بدون پشتوانه عقلى و فکرى، و بى ثبات مى‏کشاند (67) و بدیهى بود که چون هنگامه آزمایش مى‏رسید دین داران واقعى و حامیان حقیقت اندک بودند.
3. بصره
از دیگر شهرهاى نوبنیاد در اسلام، بصره است که از نظر سیاسى، بیشترین ساکنین آن را طرفداران عثمان تشکیل مى‏دادند (68) . این شهر هم‏چون کوفه، در زمان عمر و به عنوان پایگاهى نظامى ساخته شد و در اندک زمانى محل اسکان و تجمع اعراب به ویژه شمالى شد. به تعبیر یعقوبى «بصره شهر زیبا و مرکز تجارتها و اموال آن بود و آن شهرى مستطیلى که مساحتش بر اساس همان نقشه‏اى که در موقع فتح آن در حکومت عمر در سال هفده بنیاد نهاده شد، دو فرسخ در یک فرسخ است.» (69)
عتبة بن عزوان وقتى در خریبه منزل گزیده بود به عمر نوشت که مسلمانان ناگزیر از داشتن منازلى هستند که به زمستان در آن قشلاق کنند و چون از نبرد باز گردند در آن ماوى گیرند. عمر با این قید که آن مکان نزدیک به آب و چراگاه باشد از او خواست تا موقعیت آن را برایش وصف کند. عتبه نوشت که زمینى را بر کرانه صحرا در مناطق حاصل خیز یافته‏ام که نیزار فراوان دارد و نزدیک آب گیرهایى است که نیزار در آن پدید آمده‏اند. عمر آن مکان را پسندید و فرمان داد تا در آنجا سکنى گزینند. (70) پس از تاسیس شهر یا اندکى پس از آن ابوموسى اشعرى بدانجا ولایت‏یافت. (71) سرزمینهاى این شهر میان قبایل عربى که پس از انقراض سلطنت‏سامانیان به آنجا مهاجرت کردند تقسیم گردید و به زودى آبادى یافت. (72) نوبنیادى و پایگاه نظامى بودن آن موجب شد که ساکنان آن با بافتى ناهمگون در کنار یک‏دیگر جاى گیرند. آنان که از سرزمینهاى دیگر به این دیار آمده بودند بیش از هر چیز به جهاد، فتح و غنیمت مى‏اندیشیدند. غنایم به دست آمده به اضافه درآمدهاى منطقه‏اى، زندگى ویژه‏اى را براى ساکنان آن رقم زد، خصوصا آن که در زمانى کوتاه پس از تاسیس، عثمان خلافت‏یافت و زندگى دنیایى و رقابت‏بر سر ثروت ارزشى به شمار آمد. براى بصریان این نگرش به زندگى خوشایندى داشت هر چند وجود برخى از افراد دردمند، اعتراضاتى را علیه دستگاه حاکمه بر مى‏انگیخت. پس از کشته شدن عثمان و روى کار آمدن على (ع)، بصره با حضور برخى از صحابه و نیز همسر پیامبر (ص)، عایشه در آنجا، نقشى کلیدى یافت. (73) نبرد جمل با همکارى این شهر و حمایت‏بى دریغ اینان و تحت تاثیر جو مسموم تبلیغاتى روى داد. اینها که به دور از آنچه در مدینه رخ داده بود، در انتظار فرجى بودند، با آمدن عایشه، طلحه و زبیر، گره کور را گشوده یافته و راه صحیح را پیدا دیدند بى آنکه به جستجو بپردازند متاثر از فضاى عاطفى ایجاد شده از سوى سردمداران جمل که از دید توده مردم افرادى جاافتاده و سرشناس بودند، على (ع) را مؤثر در قتل عثمان و یا لااقل حامى شورشگران علیه او قلمداد کرده و باب دشمنى با آن حضرت را گشودند و دیگر مجالى رخ نداد تابتوانند به حقیقت امر آگاهى یابند. نبرد جمل که به کشته شدن بسیارى از مسلمانان به ویژه بصریان انجامید، (74) آتش کینه را نسبت‏به على (ع) و خاندان او در میانشان شعله ور ساخت و براى انتقام آمادگى یافتند. معاویه نیز با شعارى مشابه آنچه اهل جمل مدعى آن بودند به میدان آمد. براى اهل بصره که در تاریکى فضاى سیاسى و اجتماعى به گمراهى کشیده شده بودند پس از جمل، معاویه‏اى آشنا شدند که هم خون‏خواه عثمان بود و هم مدافع جملیها که در یک تبلیغات غیرانسانى، شهیدان راستین جلوه کرده بودند. بنابراین او کسى بود که مى‏بایستى از طرف دین‏داران حمایت‏شده تا به اهداف خود دست‏یابد. پس از خلافت و اقتدار او، بصریان هم‏چنان وى را عنصرى حق‏مدار دانسته و با سیاست او پیش آمدند. (75)
4. شام
سرزمین شام واقع در شمال عربستان از مناطق حاصل‏خیز و خوش آب و هوا به شمار بود و از نظر سیاسى تحت نفوذ حکومت روم شرقى قرار داشت. در آغازین حملات مسلمانان به مناطق برون مرزى در زمان رسول خدا (ص) بخشى از این سرزمین مورد توجه مسلمین قرار گرفت اما «حمله به شام در دوران ابوبکر آغاز شد به فرماندهى خالدبن ولید ولى فتح آن به سال چهارده و در دوره عمر رخ داد. عمر خالد را برکنار و ابوعبیده را به فرماندهى برگزیده بود اما فتح به دست‏خالد انجام گرفت.» (76)
یزیدبن ابوسفیان از طرف خلیفه به امارت آنجا گمارده شد تا اینکه در سال 17 در طاعون «عمواس‏» درگذشت (77) و پس از او معاویه به عنوان جانشین برادر از خلیفه حکم گرفت. او با بهره گیرى از عنصر نسب و قدرت تبلیغى، آن‏گونه به آموزش دینى مردم پرداخت که خود مى‏خواست و اسلام در میان مردم آنجا از طریق هموشناسایى شد. شامیان معاویه را به عنوان سفیر اسلام و الگوى مجسم آن مى‏دانسته و تنها از طریق او به مفاهیم اسلامى راه مى‏یافتند و حتى برخى از توده مردم برابر روایتى ساختگى او را هم‏نشین پیامبر (ص) در بهشت گمان کرده و علاقه و دوستى او را بر بندگان واجب مى‏شمردند. (78) معاویه با بهره‏گیرى از این فرصت‏به احیاى سنت‏هاى قومى و جاهلى و تصویر وارونه ارزشهاى اسلامى پرداخت و به شیوه شاهان به امارت روى کرد (79) و حتى از سنت و روش خلیفه وقت نیز عدول کرد به گونه‏اى که براى عمر مایه اعجاب بود; چنان‏که آورده‏اند:
«چون معاویه هنگام آمدن عمر به شام با ابهت و شکوه و لباس پادشاهى و سپاهیان گران و بسیج فراوان با عمر بن‏خطاب ملاقات کرد، عمر این وضع را ناپسند شمرد و گفت: اى معاویه، آیا به روش کسرایان گراییدى؟ معاویه گفت: اى امیرالمؤمنین، من در مسندى مى‏باشم که با دشمنان روبه‏رو هستم و ما را در برابر مباهات ایشان، آرایش جنگ و جهاد نیازمندى است.» (80)
این شیوه رفتار معاویه که با توجیهى نه چندان زیرکانه همراه بود از نگرش او به زندگى و ارزشها پرده بر مى‏دارد.
شامیان با این الگو و آهنگ پیش رفتند و با روى کار آمدن عثمان (به عنوان خلیفه) که در نسب به طیف اموى پیوند داشت (81) و در روش هم‏چون معاویه مى‏زیست، نه تنها در اصلاح شیوه زندگى مردم به سوى اسلامى شدن پیش نرفت‏بلکه در تثبیت وضعیت نابهنجار مهر تایید نهاد. فتوحات پى‏درپى در مناطق غربى و غنایم بسیارى که عاید مسلمین مى‏شد زندگى تجملى همراه با رفاه را براى شامیان به ارمغان آورد و معاویه با این سرمایه که بدون هیچ حساب و کتابى در اختیارش قرار گرفته بود به استخدام دیث‏سازان و خریدن سیاست مداران و تطمیع سود جویان دست زد و توانست هم نیروهاى بسیارى را اطراف خود جمع کند و هم به ترویج‏باورهاى خود بپردازد و هم با تمام توان به تخریب چهره‏هاى رقیب دست‏بزند. (82) بدین‏گونه شامیان در قلعه نامرئى استوارى قرار گرفتند که هرگز به بیرون آن راهى نداشتند و او توانست‏با این شیوه مردم را در جهلى فراگیر قرار دهد:
«یکى از اخباریان نقل کرده که به یکى از مردم شام که به صف بزرگان و خردمندان و صاحب نظران آنها بود گفته بود این ابوتراب کیست که امام او را بر منبر لعن مى‏کند؟ گفت: گمان مى‏کنم یکى از دزدان ایام فتنه بوده است!» (83)
این داستان هر چند مربوط به دوره‏هاى بعد است اما شنیدنى است که چگونه معاویه با تبلیغات همه‏جانبه، خفقانى باور نکردنى در جامعه اسلامى با بهره‏گیرى از عنصر دین ایجاد کرد. قوت سیاست معاویه در کار جذب قلوب خاص و عام بدانجا رسیده بود که پس از ختم صفین یکى از اهل کوفه سوار بر شتر «نر» خود به دمشق رفت و یکى از مردم دمشق با او درآویخت که این شتر «ماده‏» از من است و در صفین از من گرفته‏اى. دعوى پیش معاویه بردند و دمشقى پنجاه شاهد آورد و همه شهادت دادند که این شتر ماده از اوست. معاویه به ضرر کوفى حکم داد و بگفت تا شتر را به دمشقى تسلیم کنند. کوفى گفت: خدایت‏به صلاح رهبرى کند، این شتر نر است و ماده نیست. معاویه گفت: این حکمى است که داده شده است. پس از آنکه قوم پراکنده شدند کسى فرستاد و کوفى را احضار کرد و قیمت‏شتر او را پرسید و دو برابر آن را به او داد و نکویى کرد و گفت: به على بگو من با صدهزار نفر که شتر ماده را از نر تشخیص نمى‏دهند با او جنگ خواهم کرد. (84)
در این واقعه، میزان جهالت مردم و هماهنگى آنان و نیز نفوذ معاویه قابل توجه است.
معاویه در دوره خلافت عثمان هر چه بیشتر بر شام سلطه یافت. با کشته شدن عثمان به دنبال‏انحراف و انحطاطى که از سالها پیش در زیر پوسته جامعه مسلمانى ریشه دوانیده بود و روى کار آمدن على (ع) بر اساس نیاز و شناخت واقعى، معاویه را در چالش بزرگى قرار داد اما وى که از پیش تمامى راه‏هاى فهم درستى را بر مردم بسته بود براى حفظ موقعیت‏خویش، با بهانه قراردادن خون عثمان به مقابله با امام پرداخت. (85)
شامیان که تنها از طریق معاویه به شناخت اسلام، خلافت، صحابه، عثمان، على (ع) و... رسیده بودند در تحلیل آنچه در مرکز خلافت پیش آمده بود جز به حقانیت راهى که معاویه پیشه کرده بود حکم نمى‏کردند به ویژه آنکه شمارى از اصحاب رسول خدا (ص) که در طى چند سال گذشته به دیار شام مهاجرت کرده و سکنى گزیده بودند روشى متفاوت با معاویه در زندگى اتخاذ نکرده بودند (86) و همین تاییدى بر سیره او محسوب مى‏شد.
پس از نبرد جمل و کشته شدن شمارى از مسلمانان، معاویه بهانه‏اى دیگر یافت تا به تحریک عواطف مردم پرداخته و هر چه بیشتر در تداوم راهى که پیش گرفته بود توفیق یابد. احساسات برانگیخته شده و فریاد وا عثماناى او مردم شام را به کینه‏توزى آشکارى علیه خلیفه مسلمین کشاند و آنان به گمان اینکه معاویه تنها کسى است که مى‏تواند آنان را به رستگارى و فلاح برساند، در کارزارى بزرگ علیه امام وارد ساخته شدند. نبرد صفین تنها میدان مواجهه شامیان با دیگر مسلمانان نبود بلکه مواجهه با مسلمانان اصیل بود چرا که شامیان تاکنون هر چه دیده بودند یا مسلمان شده دست معاویه بودند و یا مسلمانان مهاجرى بودند که هم چون معاویه در پى زندگى راحت و بى‏دردسر مى‏گشتند و اما در این صحنه با نیروهایى مواجه شدند که تمام هم و غمشان اسلام و جهاد در راه خدا و در رکاب امام‏المسلمین بود. معاویه با وقوف به این نکته نمى‏گذاشت تا شامیان با سپاهیان على (ع) درآمیزند و حقایق پنهان اسلام و مسلمانى را دریابند (87) و در نهایت نبرد صفین به شیوه‏اى خاتمه یافت که از منظر شامیان سطحى‏نگر، دین‏دارى و قرآن‏مدارى معاویه را مى‏نمود.
پس از صفین معاویه رسما خود را خلیفه خواند و بدین‏گونه هرگونه مجالى که ممکن بود شامیان را به اندیشه احتمال وجود حقیقت در وراى آنچه با آن خوى کرده بودند، رهنمون شود، از دستشان ربود و بیش از بیست‏سال او رهبرى جامعه اسلامى را بر دوش گرفت و در این مدت در تثبیت‏بیشتر موقعیت‏خود و خویشاوندانش کوشید و با استفاده از نیروهایى چون خودش توفیق‏هایى روزافزون یافت. توفیق او بیشتر مربوط به اطرافیانش بود، از آن جمله عمروعاص نائب خلیفه در مصر حاصل‏خیز، مغیرة بن شعبه حاکم کوفه پرآشوب و زیاد بن‏ابیه حاکم بصره ناراضى. (88) و با اعتماد بر دیگران کار خود را پیش برد. وى در استوارى قدرت خویش و بسط فتوح اسلام بر بومیان شام که هنوز بیشترشان بر دین مسیح بودند و نیز بر عربان آن دیار که بیشترشان از یمن بودند تکیه داشت و بر مسلمانان نوآمده از حجاز اعتماد نداشت. (89)
به هر روى معاویه تا پایان زندگى خود در ناآگاه نگاه داشتن مردم کوشید و براى پس از خویش نیز بر خلاف پیمانى که با امام حسن (ع) بسته بود فرزندش یزید را که فردى عیاش و ناشایست‏بود (90) به خلافت نهاد و بدین‏گونه مردم هم‏چنان در جهل و تاریکى خود ماندند.
دگرگونیهاى پیش آمده در جامعه اسلامى
از آنچه در باره چهار شهر بزرگ اسلامى بیان داشتیم تاحدودى به واقعیتهاى حاکم بر جامعه اسلامى عصر امام حسین (ع) نزدیک شدیم، اما گذشته از اینها در مجموع، تحولاتى در جامعه اسلامى رخ داد که فهم آنها تحلیل فاجعه دردناک عاشورا را آسان‏تر مى‏کند. به هر روى جامعه‏اى که امام در آن به اعتراض برخاست و فریاد حقیقت‏خواهى و دیانت‏جویى‏اش را در مقاطع مختلف، تا شهادتش سرداد ویژگیهایى داشت که به اختصار مى‏توان چنین بیان کرد:
1. از نظر دینى - دنیا دینى
جامعه عرب با بعثت پیامبر بزرگ و تلاش پى‏گیر او و اصحابش از بدترین روش زندگى به متعالى‏ترین آن فراخوانده شد و در اندک زمانى دگرگونى فاحشى یافت و قوانین و احکام اسلامى بر آن حاکم شد و باورهاى پاک و آسمانى جاى گزین عقاید خرافى و غلط گردید، دین اسلام به عنوان عنصرى نجات دهنده آدمى که نگرش جامع به هستى داشت و دنیا و آخرت را هم چون پدیده‏اى واحد و جدا ناپذیر مى‏دید، در آن سایه افکند و انسانها را به حقیقتى فرا خواند که در آن آدمیان برابر و جهان مسخر قدرت لایزال الهى بود. پس از پیامبر (ص) چیزى نگذشت که در میان صحابه براى رسیدن به قدرت دنیایى اختلاف افتاد و دین به عنوان عاملى توجیه کننده خواسته‏هاى آنان درآمد. (91) این کجروى و دنیا خواهى در تمامى زوایاى زندگى مسلمانان سایه افکند. جهاد، مبارزه ایثار و از خودگذشتگى و تحمل سختیهاى طاقت فرسا که در پیش براى تقرب به خدا و کمال یابى بود، در خدمت رسیدن به غنیمت و بیرون کردن حریف از میدان رقابت‏به کار گرفته شد. دین در میان بیشترین مردم به تبع ا ز سردمداران وکارگزاران، وسیله و ابزارى براى آسوده زیستن و بى‏دغدغه بودن تلقى شد و دین را به تعبیر امام حسین (ع) تا آنجا مى‏خواستند که به کار دنیایشان بیاید:
«الناس عبید الدنیا، و الدین لعق على السنتهم، یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون‏» ; (92) مردم برده‏هاى دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است، تا آنجا از دین حمایت و پشتیبانى مى‏کنند که زندگیشان در رفاه باشد. و آنگاه که به آزمون در آیند دین داران اندک‏اند.
دین در زندگى آدمى هم بخشى از نیازهاى آدمى را رفع مى‏کند و هم نیازهایى را که به حقیقت وجود انسانى مربوط است و بشر بدان توجهى ندارد، براى انسان معرفى مى‏کند و درستى زندگى انسان را بدین گونه نشان مى‏دهد. آدمیان گاه در فراز و نشیب زندگى و بیشتر در عصر آرامش و آسایش، تنها به خویشتن ظاهرى خود مى‏اندیشند و آدمیت‏خود را تا سرحد موجودى جاندار (حیوان) فرو مى‏کشند و حقیقت وجود خویش را فراموش مى‏کنند و دین، با توجه دادن او به حقیقت مطلق، راه صحیح زیستن را که به سوى خداوند بارى و کمال مطلق است در پیشش مى‏نهد. انسان زمان پیامبر (ص) در چنین مسیرى گام مى‏نهاد ولى بعدها مسیر زندگى عوض شد به ویژه پس از خلافت امام حسن (ع) و روى کار آمدن معاویه، که رسما دین حقیقى از صحنه زندگى کنار نهاده شد و دینى جایگزین آن شد که تنها در قاموس امویان تعریف‏پذیر بود. (93)
تحولى که در نگرش آدمیان در این دوره پدید آمد دفعى و یک‏باره نبود بلکه به تدریج و در فرایندى طولانى شکل گرفت‏به گونه‏اى که براى برخى قابل فهم نبود، از روزى که سقیفه پیش آمد و در آنجا بى‏دغدغه دین‏خواهى به تعیین امیر و وزیر پرداختند; (94) تا آن زمان که خلیفه رسما اعلام کرد که دو چیز در زمان رسول خدا سنت‏بود و من آن را حرام و عامل به آنها را عقاب مى‏کنم; (95) تا روزى که تبعیدى پیامبر (ص) به جامعه اسلامى برگردانده شد و رسما در دستگاه خلافت دینى مورد احترام و توجه قرار گرفت (96) و تا آن زمان که مؤمن‏ترین فرد به پیامبر (ص) و قرآن ناطق، به حیلتى دینى محکوم شناخته شد، (97) دین از مسیر خود خارج و آهسته آهسته مسخ شد تا اینکه معاویه توانست آشکارا حکومت‏خویش را دنیایى معرفى کند و رسما اعلام کند که من براى دنیاى شما خلافت مى‏کنم. (98) دینى که‏پس از خلفاى راشدین از طرف حکومت تفسیر وتبیین مى‏شد تنها تفاوتش با آنچه در دوره جاهلیت‏بود آن بود که دین جاهلى قدرت بسیج نیروهاى عظیم را براى سرکوبى انسانى والا نداشت اما این دین چنین قدرتى داشت. دینى که در عصر امام حسین (ع)، مردم بدان روى داشتند تنها نامى از دین بود، محتواى آن دگرگون شده بود. دینى بود که ابوذر به نام آن کشته مى‏شد (99) و حجر بن عدى و یارانش قتل عام شده (100) و على (ع) ترور مى‏شد (101) و امام حسن (ع) مسموم (102) و حتى نام پیامبر (ص) را بر زبان آوردن جرم به حساب مى‏آمد (103) و چنین دینى، تنها به دنیا مى‏نگریست و هر چه تامین دنیا و الزامات آن اقتضا مى‏کرد، از آن، همان فهمیده مى‏شد. پس کارآیى‏اش تا آنجا بود که به دنیا لطمه‏اى وارد نسازد. بدیهى است که در چنین نگاهى ارزشها وارونه و بدعتها بروز مى‏کنند و احکام دینى پایمال شده و مردم بى‏تفاوت مى‏شوند و در چنین جامعه‏اى انتظار حق‏طلبى و ظلم‏ستیزى چندان واقع‏بینانه نیست، شاید بشود شاخص‏هاى جامعه دنیادینى را چنین بر شمرد:
الف. عمل نشدن به حق
امام حسین (ع) بیش از هر کس دیگر در تصویر زمانه خویش کوشیده است. وى تحول را در خطبه‏اى بیان مى‏دارد:
«اما بعد فقد نزل بنا من الامر ما قد ترون و ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها و لم یبق منها الا صبابة کصبابة الاناء و خسیس عیش کالمرعى الوبیل، الا ترون الى الحق لا یعمل به و الى الباطل لا یتناهى عنه لیرغب المؤمن فى لقاء الله فانى لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما; (104) اما بعد، بر ما همان فرود آمد که مى‏بینید; به راستى اوضاع زمان دگرگون شده، زشتیها آشکار و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت‏بسته، از ارزشهاى انسانى چیزى جز اندکى به مانند قطره‏هاى مانده در ته ظرف آب، چیزى نمانده است، مردم در زندگى ننگین و ذلت‏بارى به سر مى‏برند که نه به حق عمل مى‏شود و نه از باطل روگردانى مى‏شود. شایسته است در چنین محیط پلیدى، انسان مؤمن فداکارى کند و به دیدار حق بشتابد. من در چنین فضایى مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را چیزى جز نکبت نمى‏دانم.»
ب. تعطیلى امر به معروف و نهى از منکر
امام در وصیت‏نامه خویش به محمد حنفیه، که در آن به انگیزه قیام خود اشاره دارد چنین مى‏فرماید:
«انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و بسیرة سیرة جدى و ابى على بن‏ابى‏طالب‏» . (105)
با اینکه امام (ع) مى‏داند که در این حرکتى که آغاز کرده است کشته شدن و اسارت خاندان وجود دارد (106) اما انگیزه دین‏خواهى و ضرورت اصلاح جامعه انسانى وى را به پیش مى‏برد و اعلام مى‏کند که نه از روى خودخواهى و یا خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى، بلکه به منظور امر به معروف و نهى از منکر قیام کرده است و مى‏خواهد در امت جدش اصلاح را جستجو کند و به سیره رسول خدا و على (ع) عمل نماید.
ج. مرگ سنت و شکوفایى بدعت
بزرگترین خطرى که جامعه دینى را تهدید مى‏کند ظهور بدعت است و در جامعه زمان امام چنین اتفاقى رخ داد و چنانکه آن حضرت در مکاتبه با مردم بصره پس از اشاره به رسالت پیامبر (ص) و نقشى که در هدایت مردم ایفا کرد مى‏نویسد که من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت مى‏کنم، چون در شرائطى قرار گرفته‏ایم که سنت پیامبر (ص) از میان رفته و جاى آن را بدعت فرا گرفته است، اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه سعادت و خوشبختى هدایت‏خواهم کرد:
«انا ادعوکم الى کتاب الله و سنة نبیه فان السنة قد امت و البدعة قد احییت فان تسمعوا قولى اهدکم الى سبیل الرشاد.» (107)
د. تجرى در مقابل احکام الهى
رکن ا صلى دین، احکام و قوانین آن است و آن گاه که در جامعه احکام الهى عملى شود و روابط انسانها بر اساس قانون آسمانى تعریف شود جامعه دین‏دار خواهد بود. در جامعه زمان امام حسین (ع) آشکارا احکام الهى زیر پا گذاشته مى‏شود بى‏آنکه علماى زمان که به فرموده پیامبر (ص) در چنین هنگامه‏اى مى‏بایستى علیه آن به پاخیزند، (108) اعتراضى کنند. معاویه در ملا عام، زیادبن ابیه را بر خلاف سنت اسلامى، «الولد للفراش‏» ، به گواهى ابومریم، به پدرش ملحق کرد (109) و او را برادرش خواند بى‏آنکه آب از آب تکان بخورد.
ه . کنار گذاشتن دستور رسول خدا (ص)
امام حسین (ع) در پاسخ مروان که او را به بیعت‏با یزید خوانده بود فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذ بلیت الامة براع مثل یزید و لقد سمعت جدى رسول الله یقول الخلافة محرمة على آل ابى‏سفیان فاذا رایته معاویة على منبرى فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدینة على المنبر فلم یبقروا فابتلاهم الله بیزید الفاسق.» (110) 
بنابر آنچه آمد، دینى که در میان مردم وجود داشت تنها پوسته و ظاهرى بیش نبود و محتواى آن دگرگونى جدى یافته بود.
2. از نظر سیاسى - نیرنگ پیشگى
شاید سریعترین و آشکارترین دگرگونى که در جامعه اسلامى رخ داد، تحول سیاسى و نگرشهاى آن بود. پیامبر (ص) در جامعه‏اى مبعوث شده بود که از یک نظام سیاسى و حکومتى برخوردار نبود، سیاست‏بر محور افراد و افراد در فرایند خاص حاکمیت مى‏یافتند. (111) در تفکر عرب جاهلى، زندگى اجتماعى تعریفى ویژه داشت که عمده‏ترین شاخصه آن چنین است:
الف. خون محورى
جامعه عرب شکل یافته از افرادى بود که در نسب و نژاد با یک‏دیگر پیوند داشته و آنچه آنان را به عنوان مجموعه واحد پیوند مى‏داد خون بود. خون عنصر وحدت بخشى بود که در وجود یکایک اعضاى هم‏زیست جامعه جریان داشت و مجموعه انسانهاى هم‏خون قبیله را شکل مى‏دادند. بنابر این قبیله تنها اجتماعى بود که عرب جاهلى آن را شناخته و در آن مى‏زیست و بیرونیان تنها در شرائط ویژه، و با هم‏خون شدن مى‏توانستند به عضویت قبیله درآیند. (112)
ب. محوریت فرد
زندگى قبیله‏اى برمحور فرد مى‏گشت که به عنوان رئیس یا شیخ آن شناخته مى‏شد. رئیس قبیله از طریق وراثت‏با داشتن چند ویژگى برگزیده مى‏شد و پس از آن تبعیت از او بر همگان لازم مى‏شد و فرد متخلف، به جریمه‏هاى سنگینى محکوم مى‏شد که یکى از آنها طرد از قبیله بود. (113)
در نظام قبیله‏اى اصل بر اطاعت و تسلیم و پذیرش فرامین رئیس بود و علت ا صلى سرسپردگى حفظ موقعیت قبیلگى و خون بود.
ج. عدم استقلال در هویت
انسانها در نظام قبیله‏اى، به مانند عضوى از پیکره بزرگ به شمار بودند و از خود هویت مستقلى نداشتند، از این رو رئیس قبیله براى آنان تصمیم مى‏گرفت و عمل مى‏کرد و هنگامى که جرمى از فردى از قبیله نسبت‏به فردى از قبیله دیگر رخ مى‏داد، تمامى اعضاى قبیله مجرم شناخته مى‏شدند و جرم به پاى قبیله نوشته مى‏شد. (114)
د. نفع و ضرر، محور حق و باطل
در جامعه عرب حق و باطل بر محور نفع و ضرر قبیله مى‏گشت و آنچه که براى قبیله سودمند بود به عنوان حق شمرده مى‏شد و آنچه زیان آور بود به عنوان باطل معرفى مى‏شد و به تعبیر دیگر در نظام قبیله‏اى حق و باطل بر اساس ارزشهاى انسانى و ملاک‏هاى متعالى تعریف نمى‏شد. (115)
ه . نظام ملوک الطوایفى
نظام سیاسى عرب، ملوک الطوایفى بود. هر قبیله‏اى در تصمیم‏گیرى و انجام امور جمعى و حکومتى استقلال داشت و بدیهى است که در چنین نظامى، اصول حاکم بر سیاست، اصولى محدود و بسته است. (116)
جامعه اسلامى
ظهور اسلام و پیامبر (ص) در چنین محیطى رخ داد و آن حضرت پس از هر چیز براى اینکه بتواند پیام الهى خویش را به گوش توده مردم برساند، در نگرش آنان به زندگى و خویشتن و جامعه تحولى آفرید و در این جهت کوشید تا آنچه عرب بدان پاى‏بند بود بر کنده و اصول دیگرى را جاى گزین گرداند. او عرب را به عنوان انسانى مستقل و مختار معرفى کرد و در طى دوران دعوتش بدو آموخت که چگونه بر پاى خویش ایستاده و از پیروى کورکورانه بپرهیزد و براى زندگى خویش برنامه داشته باشد و به صلاح و مصلحت‏خویش گام بردارد و مسؤول عمل‏کرد خویش باشد (117) و حق را جداى از منافع فردى و جمعى بشناسد. بدین گونه پیامبر (ص) با تغییر نگرش عربان به جامعه قبیله‏اى، جامعه انسانى را شناسایى کرد و نشان داد که آنچه پیکره یک جامعه را مى‏سازد انسانهایى با اهداف ، انگیزه‏ها، آرمانها و نیازها و خواسته‏هاى مشترکند نه خون و نسب (118) در چنین جامعه‏اى شایسته‏ترین فرد، به رهبرى برگزیده مى‏شود و تبعیت آدمیان از او به مثابه پیروى گمراهى از هدایت‏یافته یا راه گم کرده‏اى از راه بلد است (119) و او که جلودار جامعه انسانى در امور اجتماعى مى‏شود، آگاه‏ترین و شایسته‏ترین آن مجموعه است (120) هر چند به قبیله‏اى وابسته نبوده و یا از خاندان مشهورى نباشد. چیزى که رهبرى انسانى را توجیه مى‏کند توانایى، دانایى، خردمندى، ایمان، وارستگى، و شایستگى او است که خود بدان دست‏یافته است و پیروى از او با آگاهى و اختیار کامل و ناشى از انتخابى معقول است.
تلاش چندین ساله پیامبر (ص) با هجرت به مدینه تحقق عینى یافت. او در این شهر، جامعه‏اى را طراحى کرد که همه انسانها از هر نژاد و نسب در آن امکان زندگى یافته و نقش آفریدند و با توجه به سه اصل آزادى انسانى، شایستگى سالارى و مسئولیت انسانى همگان، هر کسى مى‏توانست نسبت‏به مهم‏ترین مسایل سیاسى و اجتماعى اظهار نظر و مداخله نماید و بالاترین مقام سیاسى و دینى با عنایت‏بدو گوش داده و گاه نظراتش را به کار مى‏بست. (121)
بنابراین در مکتب رسول خدا رابطه انسانى تعریفى جدید یافت و بر اساس اصول اخلاقى متعالى استوار شد و اصل عدالت، عدم تجاوز و خردمندى به جاى خود خواهى، تجاوزگرى و جهالت که اصول حاکم بر نظام قبیله‏اى بود نشست و حکومتى واحد را در سرزمین حجاز براى همیشه پایه‏ریزى مى‏کرد. این روند مى‏رفت که جامعه اسلامى به مدینه فاضله‏اى تبدیل شود که از دیرباز اندیشه افلاطون و ارسطو و دیگر فیلسوفان را به خود مشغول داشته بود، اما تحولات بعدى، مسیرى دیگر را براى نظام اسلامى رقم زد.
دگرگونى سیاسى
درگذشت پیامبر (ص) آغاز تحولى جدید در عرصه سیاست نیز بود. هنوز جنازه رسول خدا به خاک سپرده نشده بود که جمعى از انصار و مهاجرین در سقیفه بنى‏ساعده جمع شده و بى‏در نظر داشت اصول اسلامى و با استناد به اصل جاهلى (قبیله محورى) (122) فردى را به خلافت‏برداشته که از نظر شایستگى فرا دست همگان نبود و همین عمل قاعده‏اى را در میان اهل سنت پایه نهاد که به هر روى ابوبکر با کوشش بر حفظ ظواهر اسلامى و رعایت‏سیره رسول خدا خلافت کرد (124) اما بر خلاف سنت و شیوه آن حضرت، پس از دو سال، عمر را به جانشینى خود برگزید. (125) گذشته از آنچه در زمان ابوبکر رخ داد و ارزشهایى زیر پا نهاده شد و رسما حق خاندان رسول تصاحب گردید، این عمل ابوبکر در گزینش خلیفه بعدى، بدعتى در روش سیاست اسلامى پدید آورد که هرگز باز داشته نشد. جالب آن است که اهل سنت چنین حقى را براى پیامر (ص) قایل نبوده‏اند. (126)
عمر که برابر روش نامعمول بر سر کار آمد با خشمگینى، تندخویى و تعصبى که داشت (127) به خلافت پرداخت. وى در روش سیاسى خود، با اتکا به خصلت‏هاى اخلاقى که دا شت، نظامى نزدیک به استبدادى را توجیهى دینى کرد و با راى خود به اداره مملکت پرداخت و پس از فتوحاتى که در دوره‏اش پدید آمد افرادى را نه چندان شایسته به امارت برگزید که در بدبینى بسیارى از مناطق مفتوحه نسبت‏به سیاست اسلامى تاثیرى به سزا داشت. روش عمر در تقسیم بیت‏المال، گذشته از پیامدهاى بسیارى که داشت، بار دیگر طبقه بندى خاصى را در جامعه ایجاد کرد که عملا برخى را از همکارى با نظام اسلامى باز مى‏داشت، هر چند او شاخص هایى را براى این تفاوت تعریف کرده بود اما براى فرد مسلمانى که از زمان پیامبر (ص) به تساوى و برابرى خوى کرده بود پذیرفتنى نبود. (128) تبعیض‏هاى پیش آمده نه براى تازه مسلمانان غیر عرب مقبول بود و نه اشراف قریش را خوشنود مى‏ساخت‏به ویژه آن دسته از اشرافى که بر اساس ملاک‏هاى بیان شده، هیچ امتیاز نداشتند، آنان که تنها پس از فتح مکه و به اجبار، به جمع مسلمانان پیوسته بودند بى‏آنکه اسلام را در درون خویش راه داده باشند اینان در برنامه‏اى از پیش طراحى شده عمر را از پاى درآوردند (129) اما او در بستر مرگ براى آینده جامعه اسلامى اندیشه‏اى کرد که به راستى هیچ توجیهى براى آن نمى‏توان ساخت. او شش تن را به عنوان اعضاى شورایى برگزید که مى‏بایست طى سناریویى، فردى را از میان خویش به خلافت‏بردارند. (130) تمامى آنان از مهاجرین بودند و هرگز هیچ یک از آنان مدعى هم سطحى با یکدیگر به ویژه با امام على (ع) نبودند و عمر با این عمل هم گزینش اصلح را زیر سؤال برد و هم گزینش‏گرى مردم را خنثى کرد، دو ا صلى که در سیاست گرى اسلامى، بسیار اساسى بود.
عثمان پس از عمر طى فرایندى بر سر کار آمد. وى که فردى ضعیف، سالخورده خویشاوند دوست و وابسته به خاندان اموى بود بر خلاف عهدى که با عبدالرحمن بن عوف بسته بود، (131) بى توجه به سنت رسول و حتى دو خلیفه پیشین، دست‏به تغییراتى در ارکان نظام زده و شیوه‏اى را پیشه ساخت که جز ملک شخصى دانستن خلافت، هیچ توجیهى براى آن نمى‏توان یافت.
خلیفه بى‏دغدغه اصلاح امور و هدایت مردم به زندگى تجملى و اشرافى روى آورد و با به کارگیرى و ارج‏گذارى به افرادى شت‏سیرت و بدکردار، (132) آنچنان نابسامانى در جامعه ایجاد کرد که هرگونه رفتار غیر دینى و خشونت‏سیاسى توجیه‏پذیر بود. رفتارى که امیر خلیفه، معاویه در شام نسبت‏به صحابى بزرگ پیامبر (ص) ابوذر، که به اعتراض علیه او برخاسته بود، انجام داد نه تنها براى عثمان پذیرفتنى بود حتى در شدت عمل او نسبت‏به ابوذر اثر گذاشت. (133)
سیاست و حکومت‏با گذر زمان دستخوش آسیب‏هاى بسیارى شد و از جایگاه دینى خود خارج به بازیچه‏اى در دست‏خلیفه مبدل گردید به گونه‏اى که برخى از مسلمانان پس از طى مراحلى، بر خلیفه شوریده و او را از پاى درآوردند.
پس از عثمان، اندک آگاهى که در مردم پیدا شد آنان را به سوى على (ع) کشاند و براى اولین بار پس از رسول خدا، به شکلى معقول به گزینش خلیفه روى کردند. على (ع) با همه بى‏میلى که تابع انحراف جامعه اسلامى از مسیر ا صلى بود، (134) پذیراى خلافت‏شد و بر آن شد تا راهى صحیح و اصولى پیش گیرد و کژیها را به راستى کشانده و سرنوشت مردم را به دست‏خودشان دهد. او، اصل هدایت، اصلاح، امر به معروف و نهى از منکر، عدالت گسترى و انسان سازى را که از شؤون امامت مسلمین بود، به کار بست تا شاید آب رفته را به جوى بازگرداند، اما آنان که کام خویش را با این شهدها تلخ مى‏یافتند با افروختن آتش فتنه به نقض عهد پرداخته، ستم پیشه کردند و از دیانت‏خارج شدند (ناکثین، قاسطین و مارقین) (135) و در نهایت امام را با حیله‏گرى و ستم به شهادت رساندند و پس از آن حضرت امام حسن (ع) را نیز که نزدیک هشت ماه (136) یا شش ماه (137) خلافت کرده بود همان گونه از صحنه برکنار کردند، بدین گونه حقیقتى که مى‏رفت پس از سالها تجدید حیات کند، در پس پرده‏اى پنهان شد و صحنه سیاست عرصه قدرت نهایى و تاخت و تاز فرد و خاندانى شد که با دو خلیفه پیشین کینه‏اى دیرینه داشت.
خلافت معاویه و سیاستى نوین
معاویه پس از سالها امارت شام، به عنوان خلیفه به میدان آمد و از آن روز تحولى عظیم در سیاست پدیدار شد. بى‏تردید او فردى زیرک، تیز هوش و نیرنگ باز بود. (138) او که بیش از بیست‏سال در مناطق شمالى عربستان، دمشق، به عنوان امیر تام‏الاختیار لحظه شمارى مى‏کرد تا روزى آنچه را که درزمان پیامبر (ص) از دست داده بودند به دست آورد، (139) پس از رسیدن به آن از هیچ کوششى دریغ نکرد. و با جذب افرادى سیاست‏پیشه و زیرک از یک سوى به تحکیم قدرت خویش دست زد و از طرف دیگر صحنه سیاسى را از وجود مخالفین خود پاک سازى کرد و از سومین سوى حکومت را در خاندان خویش موروثى ساخت. مشخصه‏هاى سیاست معاویه در نگاهى کلى چنین است.
الف. فریب و نیرنگ
منابع تاریخ اسلام، معاویه را فردى زیرک معرفى مى‏کنند و گفته‏اند که وى یکى از چهار زیرک عرب (دهاة عرب) (140) بود اما مطالعه در احوال او نشان مى‏دهد که او چنانکه امام على (ع) فرمود، (141) در فریب‏کارى و نیرنگ‏بازى دستى بلند داشت. آنچه از نیرنگش در نبرد صفین مذکور است و حیله‏اى در انعقاد صلح با امام حسن (ع) به کار بست، (142) موردى از موارد بسیار است.
ب. اختناق و جهل گسترى
آزادى انسانى، آگاهى‏یابى و حق دخالت در امور زندگى از اولیات زندگى آدمى در جامعه است. معاویه با سیاست انقباضى، مردم را در محدوده‏اى از اختیار قرار داد که چاره‏اى جز پذیرش آن نداشتند. جاسوسان بسیار، چاپلوسان و خبرچینان، هرگونه فضاى باز را مسدود ساخته و با گسترش تبلیغات مسموم (143) امکان حقیقت‏یابى و آگاهى را از همگان گرفته بود.
ج. استبداد و فشار
معاویه با دو رویه خشم و محبت، به اعمال سیاست پرداخت; خشم نسبت‏به دشمنان و رقیبان و محبت نسبت‏به خویشان و در باریان و از این طریق امکان دخالت و اظهار نظر در امور سیاسى و اجتماعى را از هر دو گروه ربود. شدت خشونت وى را در برخورد با حجر بن عدى و یارانش مى‏توان یافت:
«در سال 53 معاویه حجربن عدى کندى را دست‏بسته کشت. زیاد او را با نه تن از یارانش از اهل کوفه و چهار تن غیر کوفى به سوى دمشق فرستاد. در برج عذرا مردى یک‏چشم از طرف معاویه آمد و به حجر گفت: اى سرور ضلال و منبع کفر و طغیان و دوست‏دار ابوتراب! امیرالمؤمنین به من فرمان داده است ترا با یارانت‏بکشم مگر آنکه از کفر خویش برگردید و رفیقتان را لعن کنید و از او بیزارى جوئید. نیمى‏پذیرفتند و نیمى دیگر کشته شدند.» (144)
و شدت محبتش نیز از بذل و بخششهاى بسیار دریافتنى است.
د. انحصار حکومت:
معاویه که با تلاش چندین ساله به خلافت دست‏یافته بود نمى‏خواست‏به راحتى آن را از خاندان خویش خارج سازد بدین منظور از سالها پیش، با رایزنى و هم اندیشه با اطرافیان و تطمیع آنان، (145) زمینه ولایت عهدى یزید را که فردى عیاش، سگ‏باز و شرابخوار، بود مطرح کرد و در نهایت رسما به عنوان جانشین خود معرفى کرد. او هرگز دغدغه دین نداشت و جز به عیش و نوش نمى‏اندیشید.
یعقوبى و دیگران از مورخین نوشته‏اند در سالى‏که معاویه یزید را با لشکرى براى فتح بلاد روم فرستاده بود در غذقذونه که در آنجا دیرى بود به نام دیر مران اتراق کردند و یزید در آن دیر با ام کلثوم نامى مشغول عیاشى و لذت برى شد و در اثر بدى هوا لشکر مبتلا به تب و آبله شدند و مرض به قسمى در اردوى مسلمین افتاد که مثل برگ خزان روى زمین مى‏ریختند و مى‏مردند; هر چه به یزید اصرار کردند زودتر از این جا کوچ کنیم اعتناء نکرد و این اشعار را سرود:

• ما ان ابالى بمالاقت جموعهم اذا اتکات على الانماط فى غرف بدیر مران عندى ام‏کلثوم (146)
• بالغذقذونة من حمى و من موم بدیر مران عندى ام‏کلثوم (146) بدیر مران عندى ام‏کلثوم (146)
امام حسین نیز در خطاب به ولیدبن عتبه، استاندار مدینه، که از او خواسته بود تا با یزید بیعت کند فرمود:
«و یزید شارب الخمر و قاتل النفس المحترمة، معلن بالفسق و مثلى لا یبایع مثله.» (147)
اما خلافت‏به یزید رسید و باب جدیدى در حیات سیاسى اسلام گشوده شد.
بنابراین تمامى آنچه به عنوان سیاست اسلامى در دوران پیامبر (ص) شکل گرفته بود و به صورت کم‏رنگ در زمان خلفا نگه داشته شد در زمان معاویه فرو ریخت، جامعه زمان معاویه و سپس فرزندش یزید، با سیاستى مزورانه، مستبدانه و غیر اسلامى اداره مى‏شد و روشن است که در چنین فضایى هیچ ا صلى انسانى بر قاعده نمى‏ماند و هر کارى به آسانى توجیه‏پذیر خواهد بود، تحولات سیاسى پیش آمده در این دوره، زندگى را بى‏پایه و انسانها را بى‏هویت‏ساخته بود و ارزشها جاى خود را به زشتیها و ضد ارزشها داده و آدمیان بدان خوى کرده بودند. بى‏تفاوتى حاصل از این دگرگونى عنان حاکم را رها ساخته بود تا هر گونه که بخواهد پیش تازد. (148)
3. از نظر اقتصادى - سوداگرانه
تحول اقتصادى و معیشتى، عظیم‏ترین دگرگونى بود که در زندگى عربان مسلمان رخ داد. عربها که پیش از اسلام در زمین سخت و سنگ‏ها مى‏زیستند و بدترین غذاها مى‏خوردند (149) و خشونت طبیعت آنان به زندگى خشن خوى داده بود، پس از اسلام به ویژه پس از هجرت به مدینه و غنایمى که در نبردها به دست آوردند، وضع معیشتى مناسبى یافتند. (150) اوضاع مسلمانان در زمان پیامبر (ص) به سامان شد اما توصیه‏هاى فراوان پیامبر (ص) از یک سو و زندگى ساده و به‏دور از تجمل آن حضرت، از دیگر سو و سادگى زندگى اصحاب نزدیک به پیامبر چون على (ع) و عمار و ابوذر و دیگران از سومین سو مسلمانان را در اعتدال معیشتى نگه داشته بود و به مال و منال دنیا به عنوان وسیله‏اى براى زیستن انسانى خویش مى‏نگریستند و هرگز در کسب آن خود را به سختى نمى‏افکندند. مسلمانان هر چه بیشتر به دست مى‏آوردند آن را بین هم نوعان نیازمند خویش تقسیم مى‏کردند. در چنین حالى روشن است که انسانها سبک‏بال و بدون تعلقات، زندگى مى‏کنند و هم‏چون مسافرى همیشه آماده به سر مى‏برند. در اواخر حیات پیامبر (ص) با فتح مکه عناصر جدیدى واردجامعه اسلامى شدند و در اندک زمانى پس از آن از غنایم بسیار حنین به عنوان «مولفة قلوبهم‏» بهره بردند. (151) اینان که از روحیه اشرافى‏گرى جاهلى برخوردار بودند در زمانى کوتاه در میان مسلمانان در آمده و به زندگى خود ادامه دادند. شاید این طیف اولین کسانى بودند که در تاریخ اسلام زندگى تجمل را آزموده و ترویج دادند.
پس از پیامبر (ص) به ویژه در عصر فتوحات، هم غنایم بسیارى عاید مسلمانان شد و هم در پى گسترش سرزمینهاى اسلامى، مسلمانان با دیگر فرهنگ‏ها آشنا شدند. عربان مسلمان بیش از همه تحت تاثیر نوع زندگى و معیشت‏بیگانگان به ویژه ایرانیان قرار گرفتند.
«استیلا، بر بزرگترین شهر این ناحیه آسیا، مردم عربستان خشک را با رفاه زندگانى جدید و نعیم آن روزگار آشنا کرد. ایران کسرى با کاخ شاهنشهى با سالن پذیرایى وسیع و طاق نماهاى زیبا و فرشهاى گرانبها و آن‏همه آرایش و شکوه، در اختیار سعد قرار گرفت. » (152)
دست‏یابى به چنین غنایم براى عربهاى مسلمان که پیش از این هرگز به مانند آن برنخورده بودند زندگى‏شان را عوض کرد. ابن‏طقطقى در باره اینان مى‏نویسد:
«عربى در میان ذخایر به کیسه‏اى پر از کافور دست‏یافت، گمان برد که نمک است و چون طعام پختند طعمى در آن نیافتند و ندانستند آن چیست تا آنکه مردى پى برده و کافور را از ایشان خریدارى کرد و در عوض پیراهنى که دو درهم ارزش داشت‏به ایشان داد. دیگر آنکه عربى بدوى از میان ذخایر به یاقوتى دست‏یافت که بسیار گرانبها بود ولى بدوى قیمت آن را نمى‏دانست. در این هنگام شخصى آن را به هزار درهم خریدارى کرد.پس از چندى بدوى به قیمت واقعى آن پى برد و گفت، نمى‏دانستم عددى بالاتر از هزار هست. دیگر آنکه عربى طلاى سرخ در دست گرفته فریاد مى‏زد که کیست آن را با نقره عوض کند.» (153)
همه این داستانها در زمان فتح ایران رخ داد و تا این زمان هنوز مسلمانان ارزش واقعى طلا، یاقوت و نقره را نمى‏دانستند و نحوه استفاده از آن را بلد نبودند. پس از این وضع مسلمانان عوض شد و مهمتر از آن در نگرش آنان به زندگى تحولى آشکار رخ داد. آنان که تا این زمان براى دین خدا و گسترش اسلام و رهانیدن دیگران از بند جهل و بى‏دینى جهاد مى‏کردند، دگرگون شده و براى دست‏یابى به غنیمت، نعمت و زن و زندگى پیش رفتند. روش تقسیم بیت‏المال عمر، خود زمینه ساز چنین تحولى شد. رقابت‏بر سر دست‏یافتن به ثروت پدید آمد هر چند سخت‏گیرى و خشونت عمر مانع بروز آن بود اما آتش زیر خاکسترى بود که به زودى بروز یافت و تمامى جامعه را فرا گرفت.
روى کار آمدن عثمان با روحیه اشرافى‏گرى و تجمل‏طلبى، به این دگردیسى سرعت داد. او خود بیش از دیگران و بر خلاف دو خلیفه پیشین به زندگى رفاهى روى کرد (154) و به دنبال او بسیارى از صحابه نیز به آن روى آوردند. مسعودى مختصرى از معیشت عثمان و صحابه را چنین آورده است:
«عثمان در مدینه خانه‏اى ساخت و آن را با سنگ و آهک برآورد و درهاى خانه را از چوب ساج و عرعر ساخت و همو در مدینه اموال و باغها و چشمه‏هاى بسیار داشت. در ایام عثمان بسیارى از صحابه ملکها و خانه‏ها فراهم کردند از جمله زبیر، خانه‏اى در بصره ساخت که تاکنون یعنى سال 332 معروف است و تجار و مال داران و کشتیبانان بحرین و دیگران آنجا فرود مى‏آیند. در مصر وکوفه و اسکندریه نیز خانه‏هایى ساخت. آنچه در باره خانه‏ها و املاک او گفتیم هنوز هم معروف است و پوشیده نیست. موجودى زبیر پس از مرگ پنجاه هزار دینار بود و هزار اسب و هزار غلام و کنیز داشت و در ولایاتى که گفتیم املاکى به جا گذاشت. طلحه در کوفه خانه‏اى ساخت که هم اکنون در محله کناسه به نام دارالطلحیین معروف است. از املاک عراق روزانه هزار دینار درآمد داشت. در ناحیه سراة بیش از این درآمد داشت. در مدینه نیز خانه‏اى ساخت و آجر و گچ و ساج در آن به کار برد. عبدالرحمن بن عوف نیز خانه‏هاى وسیعى ساخت. در طویله او یک صد اسب بود و هزار شتر و ده هزار گوسفند. پس از وفاتش یک چهارم مالش هشتاد هزار دینار بود. سعدبن ابى‏وقاص نیز در عقیق خانه‏اى مرتفع و وسیع بنا کرد و بالاى آن بالکن ساخت. سعید بن مسیب مى‏گوید، وقتى زید بن ثابت‏بمرد چندان طلا و نقره به جا گذاشته بود که آن را با تبر مى‏شکستند; به جز اموال و املاک دیگر که قیمت آن یک صدهزار دینار بود. مقداد در محل معروف به جرف در چند میلى مدینه خانه‏اى بنا کرد و بالاى آن بالکنهایى ساخت و از درون و برون گچ کشید. یعلى بن‏منبه وقتى بمرد پانصد هزار دینار نقد به جاگذاشت، مبالغى هم از مردم بستانکار بود و اموال و ترکه دیگر او سیصدهزار دینار قیمت داشت.» (155)
ابن خلدون پیش از آنکه تحول زمان عثمان را نشان دهد، اوضاع عرب را در پیش بیان مى‏کند که چگونه در سختى و مشقت مى‏زیستند و به خوردن غذاهاى بد شکم خود را سیر مى‏کردند اما پس از دست‏یابى به غنیمت و ثروت دگرگون‏شدند. (156) هر چند وى مى‏کوشد تا این تحول را از آن رو که از مال حلال است توجیه کند. به هر روى گرایش صحابه و دیگر مسلمانان به زندگى رفاهى و کوشش براى تامین زندگى برتر با طبع آسوده خواه انسانى سازگارتر افتاد و مسلمانان روز به روز در آن فرو رفتند. آمدن امام على (ع) و مبارزه پیگیر آن حضرت براى ایجاد اعتدال در جامعه اسلامى و توجه دادن شهروندان به حقیقت زندگى کا رگر نیفتاد. امام که مى‏دانست هیچ کاخى بر نمى‏آید جز اینکه کوخى پایمال گردد و ثروتمندى عده‏اى به فقر عده‏اى دیگر گره خورده است‏بر آن بود تا هم‏چون زمان رسول خدا (ص) مسلمانان را به سوى ارزشها بکشاند (157) اما هر چه آن حضرت بیشتر مى‏کوشید بر شمار دشمنانش افزوده مى‏شد چون آنان که ثروت و مکنتى یافته بودند به هیچ طریقى حاضر به بازگشت‏به گذشته نبودند. براى آنان این گونه زیستن بدون دغدغه و تعهد گواراتر از آن چیزى بود که على (ع) بدان دعوت مى‏کرد. آنان سختیهاى زندگى مسلمانى را در زمان پیامبر (ص) چشیده بودند و آزموده را تجربه کردن خطا بود و امام بى‏آنکه توفیقى آشکار یابد به شهادت رسید.
زندگى تجملى که تابع درآمدهاى گوناگون به ویژه غنیمت، جزیه و زکات بود روز به روز رنگ و لعاب دیگرى مى‏یافت. این شیوه در شام که از همان ابتدا با زندگى معاویه، زاده خاندان اشرافى مکه، آشنا شده بودند و روش معیشتى اسلامى را در او جستجو مى‏کردند، چندان غریب نمى‏نمود. درآمدهاى گزاف حاصله از فتوحات، براى معاویه و اطرافیانش ناز و نعمت غیر قابل تصور آورده بود تنها در باره خوراک معاویه آورده‏اند:
«وى در هر روز پنج نوبت غذا مى‏خورد و غذاى آخرش از همه سنگین‏تر بود، سپس مى‏گفت: اى غلام سفره را برگیر که خسته شدم و سیر نگشتم. نیز نقل کرده‏اند که زمانى گوساله‏اى را براى وى بریان کرده آوردند. معاویه آن را با یک دست نان سفید و چهار گرده ستبر و یک بزغاله گرم و یک بزغاله سرد غیر از غذاهاى رنگارنگ دیگر صرف کرد. هم چنین زمانى صد رطل باقلى‏تر نزد وى نهادند و او همه آن را خورد. (158) »
هر چند نویسنده در مقام بیان پرخورى اوست اما به راحتى مى‏توان دریافت که چنین فردى در چه فضا و امکاناتى است که چنین مى‏خورد!
انسانهایى که در این دوره زندگى مى‏کنند از نظر معیشتى ویژگیهایى دارند.
الف. رقابت در دست‏یافتن ثروت
بى تردید آدمیان در هر عرصه‏اى که وارد شوند سیرى ناپذیرند، این ویژگى در عرصه‏هاى مثبت، ارزش، ولى در مقوله‏هاى منفى، ضد ارزش به شمار مى‏آید. هیچ انسانى از داشتن و ثروتمندى سیر نمى‏گردد و براى اینکه بتواند بیشتر داشته باشد به رقابت‏با حریفان بر مى‏خیزد تا از آنان پیشتر رود. چنین انسانى هرگز درد جامعه را نخواهد یافت و دغدغه دینى و انسانى نخواهد داشت.
ب. زیر دست پرورى
ثروتمندى و دارایى روان‏شناسى مخصوص به خود دارد. آنان که به ثروت و سرمایه دست‏یافتند به اشرافى‏گرى و کبر روى مى‏کنند و خود برتربینى و ندیدن دیگران مشخصه ا صلى اینان است و براى اینکه هر چه بیشتر برترى خود را به نمایش گذارند افرادى را به عنوان نوچه و زیر دست در اطراف خود جمع مى‏کنند و بدین گونه بردگانى در جامعه انسانى پدید مى‏آیند و بردگى، خود فرهنگى مى‏آفریند که چون موریانه نظام انسانى را از میان تهى مى‏سازد.
ج. خدا ناباورى
خداوند در قرآن مى‏فرماید:
«ان الانسان لیطغى ان راه استغنى.» (159)
بى نیازى و ثروتمندى با خدا باورى و ایمان چندان سازگار نیست. دارایان دین و خدا را تا آنجا مى‏خواهند که به ثروت و دارایى‏شان لطمعه‏اى وارد نسازد و دینى را مى‏پسندند که به روش زندگى آنان مهر تایید نهد. هرگاه دین با دارایى آنان در تعارض افتد، این دین است که به کنارى نهاده مى‏شود و همیشه دین حقیقى با ثروتمندى افراطى ناسازگار است. بنابراین ثروت‏هاى پیدا شده در عصر امام حسین (ع) و سرمایه‏دارى مردم، میانه آنان را با دیانت و ارزشها به هم زد و حتى آن گاه که امام براى ایفاى نقش انسانى و دینى بر مى‏خیزد برخى از ترس آنکه دامن گیرشان شود او را از چنین حرکتى باز مى‏دارند و توصیه به سکوت مى‏کنند.
د. قشرى‏گرى
سرمایه دارانى که در آمد خویش را از کانال دین به دست آوردند و در جامعه دینى نیز زندگى مى‏کنند براى توجیه رفتار خویش به تبلیغ و ترویج ظواهر و پوسته دین مى‏پردازند، برخى از شعائر دینى را به پا مى‏دارند اما از درون دین را تهى ساخته و بر مردم خویش توجیه مى‏کنند. (160)
جامعه عصر امام حسین (ع) از چنین ویژگیهایى برخوردار بود و به تبع آنچه که بیان شد اخلاق و فرهنگ و ارزشها دگرگونى یافته و جاى خود را به ضد آنها مى‏دهد. در چنین جامعه‏اى حق پایمال مى‏شود و ظالم جان مى‏گیرد، خونها ریخته مى‏شود و خاندان عترت و طهارت به اسارت برده مى‏شود، احکام الهى زیر پا نهاده شده و فساد رواج مى‏یابد ولى کسى فریاد نمى‏زند یا از آن رو که نمى‏داند چه مى‏گذرد و یا مى‏داند و نمى‏تواند و یا مى‏داند و مى‏تواند ولى مى‏ترسد. اما هیچ‏یک توجیه کننده کوتاهى آنان که در این جامعه زندگى مى‏کنند نیست.
چکیده و نتیجه
خلاصه آنچه بیان داشتیم در چند نکته چنین است:
1. تحولات پیش آمده پس از رحلت رسول اکرم (ص) به ویژه درعصر فتوحات، زندگى کردن بى‏دغدغه و همراه با آسایش و آرامش را براى عربان مسلمان به ارمغان آورد و تن‏پرورى حاصل از این وضع مجال هرگونه قیام و اعتراض را از آنان گرفته بود.
2. تفسیرهاى ناصواب وغیر صحیح از دین و سنت، از آغازین روزهاى رحلت رسول خدا (ص) فهم درست دین را براى پسینیان مشکل ساخت، از این رو هر نوع رفتار و قانونى در جامعه گاه در نظرشان دینى و ارزشى جلوه مى‏کرد.
3. فضاى مسموم و تبلیغاتى پیش آمده در جامعه اسلامى به ویژه پس از قتل عثمان و تقابل مسلمانان با یکدیگر، بسیارى را به کنج‏خلوت و عبادت کشانده و از صحنه‏هاى سیاسى بیرون برده بود.
4. فشار و اختناق سیاسى که به ویژه در دوران خلافت معاویه پدیدار گشت، ترس و دلهره عجیبى در توده مردم ایجاد کرد که حتى براى گرفتن حق خویش جراتى نداشتند.
5. جهل و ناآگاهى سیاسى و اجتماعى، مسلمانان را از تشخیص مصادیق حق و باطل دچار اشتباه و خطا کرده بود و نمى‏دانستند به کدام یک از دو سوى جبهه روى کنند.
6. جعل حدیث و اشاعه اخبار دروغین، گاه افراد را نسبت‏به ارزشهاى حقیقى دین دچار تردید مى‏ساخت و آنان را بیش از پیش دچار سرگردانى عقیدتى و تحیر مى‏کرد.
7. دنیا زدگى اصحاب رسول خدا (ص) به عنوان الگوهاى دینى و همراهى آنان با حکومت گران ناشایست‏برخى را از شناخت راه صحیح باز مى‏داشت.
8. بدنمایى وغیر واقعى عرضه کردن حرکت و خواست امام حسین (ع)، عده‏اى را در تصمیم گیرى با مشکل مواجه ساخته بود.
9. در نهایت غافلگیر شدن عده‏اى، آنان را از یارى به موقع بازداشته و نتوانستند در این جهت گام بردارند.
همه آنچه بیان شد تنها تحلیل واقعیات حاکم بر جامعه اسلامى آن روز بود که زمینه ساز کشتار بى‏سابقه در تاریخ اسلام گردید و اهل حرم رسول خدا (ص) قتل عام شدند و شمارى دیگر به اسارت رفتند اما آیا آنچه واقعى بود ارزشى نیز بود؟ قطعا چنین نبود و آنان که به آگاهى از زمانه و تحت تاثیر فضاى ایجاد شده از مسئولیت انسانى خویش کناره گرفتند بى تردید بایستى پاسخگوى ایمان خود باشند چنانکه تاریخ براى همیشه آنان را نکوهیده است.
________________________________________
1) سوره کهف، آیه‏103 و 104.
2) تاریخ فخرى، ص‏155.
3) انساب الاشراف، ج‏3، ص‏188.
4) لهوف، ص‏20، مقتل خوارزمى، ج‏1، ص‏185.
5) رک، امامت و رهبرى، مطهرى، ص‏32 به بعد.
6) شرح الاخبار3/112، مثیرالاحزان، ص‏12.
7) مروج الذهب، ج‏2، ص‏66.
8) المعجم الکبیر، ج‏3، ص‏38، بحارالانوار، 45/6.
9) پیامبر (ص)، در سال یازدهم هجرى در گذشت و واقعه عاشورا در سال شصت هجرى رخ داد.
10) تاریخ الخلفاء، ص‏213.
11) رک، تشیع در مسیر تاریخ، ص‏169 به بعد.
12) الفتوح، ابن اعثم، ح‏4، ص‏49، الاغانى، ج‏15، ص‏232.
13) طبقات الکبرى، ج‏2، ص‏128 و 165 الانساب، ج‏1، ص‏496.
14) مروج الذهب ج‏1، ص‏663 به بعد، تاریخ سیاسى اسلام، ص‏242 به بعد.
15) خطبه‏هاى امام على (ع) آکنده از توصیه‏هاى اخلاقى و توجه دادن آدمیان به خویشتن است. رک تاریخ الیعقوبى ج‏2، ص‏120 به بعد.
16) الیعقوبى ج‏2/285، فتوح البلدان بلاذرى، ص‏410، طبرى، ج‏2، ص‏166.
17) تاریخ عرب و اسلام، امیرعلى، ص‏85.
18) تاریخ الخلفاء سیوطى، ص‏194.
19) تاریخ الیعقوبى، ج‏2، ص‏143 و 144.
20) تاریخ سیاسى اسلام، ص‏334، نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه عسکرى، ج‏3، ص‏5.
21) مدنیت و پیشرفت در این جا به معناى پیشرفت ظاهرى و دست‏یافتن به رفاه مادى نیست‏بلکه در مفهوم جامع آن است که اخلاق متعالى و فرهنگ انسانى را نیز در بر مى‏گیرد.
22) شاید بتوان از آیه 11 سوره رعد، که دگرگونى جامعه را به دگرگونى درونى انسانها دانسته، بر این مطلب گواه گرفت.
23) تاریخ طبرى، ج‏1، ص‏82 و 93.
24) فضائل مکه و السکن فیها، حسن بصرى، ص‏14; البدایة و النهایة، ابن کثیر6، ص‏79.
25) رک، اخبار مکه ازرقى.
26) سیرة رسول الله، ج‏1، ص‏283 - 285; اعلام الورى طبرسى، ص‏60.
27) فتوح البلدان، بلاذرى، 1/46.
28) رابطه عبد و مولى که در پیش وجود داشت‏به رابطه برابرى انسانها در پیشگاه خداوند، تعریف شد.
29) تاریخ الیعقوبى ج‏1، ص‏254.
30) تاریخ تمدن اسلام، ج‏1، ص‏20 - 22.
31) تاریخ الیعقوبى، ج‏2، ص‏24، تاریخ الطبرى، ج‏5، ص‏413، البدایة و النهایه، ج‏3، ص‏54.
32) مجمع الزوائد، هیثمى، ج‏8، ص‏45.
33) المحبر، محمد بن حبیب بغدادى، ص‏164.
34) مقدمه ابن خلدون، ج‏1، ص‏286.
35) تاریخ طبرى، ج‏2، ص‏13.
36) تاریخ تمدن اسلام، ج‏1، ص‏16.
37) رک، تشیع در مسیر تاریخ، ص‏23 و 24.
38) تاریخ تمدن اسلام، ج‏1، ص‏17.
39) السیر و المغازى، ص‏210.
40) همان، ص‏144، الاستیعاب، ج‏2، ص‏271.
41) طبقات، ج‏1، ص‏209.
42) سیرة النبى، ج‏2، ص‏272، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج‏3، ص‏16 به بعد.
43) الاغانى، ج‏6، ص‏355، تهذیب ابن عساکر، ج‏6، ص‏407.
44) معجم البلدان، یاقوت حموى، ج‏5، ص‏430.
45) تشیع در مسیر تاریخ، ص‏26.
46) انساب الاشراف، ج‏1، ص‏582، تاریخ الیعقوبى، ج‏2، ص‏123.
47) طبقات الکبرى، 2، ص‏269 و ج‏3، ص‏182.
48) تلاش‏هایى که براى خانه نشینى امام على (ع) و برکنارى امام حسن (ع) و در نهایت‏شهادت‏امام حسین (ع) شد مصداق روشن این سخن است.
49) اختیار معرفة الرجال، ج‏1، ص‏27.
50) مروج الذهب، ج‏2، ص‏60.
51) تاریخ عرب، حتى، ص‏304.
52) سرزمینهاى خلافت‏شرقى، ص‏81.
53) فتوح البلدان، ص‏392 و 393، البلدان، ص‏89.
54) تاریخ عرب، ص‏203.
55) تشیع در مسیر تاریخ، ص‏128 به بعد.
56) همان، ص‏137 به نقل از طبرى، ج‏1، ص‏2418 به بعد.
57) همان، ص‏135 به نقل از طبرى، ج‏1، ص‏2414.
58) همان، ص‏135.
59) انساب الاشراف بلاذرى، ج‏5، ص‏46.
60) بحارالانوار، ج‏25، ص‏285.
61) تشیع در مسیر تاریخ، ص‏146 به بعد.
62) تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه، ج‏4، ص‏1262، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج‏3، ص‏96 به بعد.
63) تشیع در مسیر تاریخ، ص‏150 به بعد.
64) امام درنهج البلاغه، به فراوانى به نکوهش کوفیان پرداخته است. رک. خطبه‏هاى 25، 27، 29، 34، 39.
65) رک، صلح امام حسن (ع) آل یاسین، ص‏405 به بعد.
66) مروج الذهب، ج‏2، ص‏8، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، 3/15.
67) نامه‏نگارى‏هاى بسیار به امام حسین (ع) و پاى بند نبودن به آنها، استقبال از مسلم و عدم حمایت از او و....از این قبیل است.
68) قیام حسین (ع)، شهیدى، ص‏99.
69) البلدان، ص‏101 و 102.
70) فتوح البلدان، ص‏485.
71) همان، ص‏484.
72) سرزمینهاى خلافت‏شرقى، ص‏48.
73) نهج البلاغه، خطبه 13.
74) مروج الذهب، 2، ص‏360.
75) نقش عایشه درتاریخ اسلام، ج‏3، ص‏105 به بعد.
76) تاریخ فخرى، ص‏103.
77) فتوح البلدان، ج‏1، ص‏167 و 169.
78) سیر اعلام النبلاء، ذهبى، ج‏3، ص‏130.
79) مقدمه ابن خلدون، ج‏1، ص‏387.
80) مقدمه ابن خلدون، ج‏1، ص‏389.
81) تاریخ الخلفاء، ص‏165.
82) طبرى، ج‏6، ص‏108، کامل ابن اثیر، ج‏3/202.
83) مروج الذهب، ترجمه، ج‏2، ص‏36.
84) همان.
85) البدایة و النهایة، ح‏7، ص‏255 و 256.
86) رک، همان، ج‏7، ص‏108 به بعد.
87) تاریخ مدینه دمشق، این عساکر، ج‏43، ص‏413 و 414.
88) تاریخ عرب، ص‏255.
89) همان، ص‏252.
90) مروج الذهب، 2/71 و 72، بررسى تاریخ عاشورا، آیتى، ص‏15 و 16.
91) مصداق روشن آن جریان سقیفه بنى‏ساعده بود که هر یک از مهاجرین و انصار، بى‏توجه به دستورات نبى اکرم (ص)، اما با تمسک به برخى عناصر دینى، در پى کسب قدرت بر آمدند. رک: تشیع در مسیر تاریخ، فصل دوم، ص‏41 به بعد.
92) تحف العقول 174، طبرى 7/300.
93) رک. نقش عایشه در تاریخ، ج‏3، ص‏251 به بعد.
94) بحارالانوار، ج‏29، ص‏632، مناقب خوارزمى، ص‏253.
95) خلاصة الایجاز، شیخ مفید، ص‏22، الانتصار سیدمرتضى، ص‏271، تاریخ مدینة دمشق 64، ص‏71.
96) تاریخ عرب، حتى، ص‏227، تاریخ الیعقوبى، ج‏2، ص‏164.
97) سیر اعلام النبلاء، ج‏2، ص‏50.
98) مقاتل الطالبیین، ص‏70، شرح ابن ابى الحدید، ج‏4، ص‏16.
99) طبقات الکبرى، ج‏4، ص‏173.
100) تاریخ الیعقوبى، ج‏2، ص‏230، تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏188.
101) البدایة و النهایة ج‏7، ص‏361.
102) همان، ج‏8، ص‏47، اعلام الورى با علام الهدى، طبرسى، ص‏403.
103) بحارالانوار، ج‏33، ص‏170، الغدیر، ج‏10، ص‏284.
104) مقتل خوارزمى، 2 و 5. لهوف/69.
105) مقتل خوارزمى، 1/188، مقتل عوالم/54.
106) الخرائج، ص‏26 و مدینة المعاجز، ص‏244.
107) طبرى، ج‏7، ص‏240.
108) جامع الصغیر سیوطى، ج‏1، ص‏31.
109) مروج الذهب، ج‏2، ص‏11 و 12.
110) لهوف، ص‏20، مقتل خوارزمى‏1/185.
111) مقدمه ابن خلدون، ج‏1، ص‏264 - 266.
112) تاریخ عرب، فیلیپ حتى، ص‏37.
113) معجم البلدان، 2/66.
114) تاریخ عرب، فیلیپ، حتى، ص‏37.
115) تاریخ تحلیلى اسلام، سید جعفر شهیدى، ص‏28.
116) یعنى تنها به قبیله نظر دارد. جنگ‏هاى به‏وجود آمده در روزگار جاهلیت - ایام العرب - مصداق روشنى براى این سخن است. ر.ک: الانمانى، ج‏9، ص‏150 و ج‏4، ص‏140 - 152 و العقد الفرید، ج‏3، ص‏95.
117) سوره انعام، آیه‏164.
118) تاریخ المدینة المنورة، 2/419، تاریخ الیعقوبى، ج‏2، ص‏110.
119) النزاع و التخاصم، مقریزى، ص‏44 و الاحتجاج، ج‏1، ص‏113 - 129.
120) نهج‏البلاغه، خطبه 173.
121) تفسیر المیزان، ج‏4، ص‏56.
122) شرح ابن ابى الحدید، ج‏6، ص‏38، تاریخ مدینه دمشقى، ج‏30، ص‏286.
123) نیل الاوطار شوکانى، ج‏3، ص‏183.
124) مروج الذهب، ج‏2، ص‏326.
125) تاریخ المدینه، ج‏2، ص‏667.
126) رک، مقدمه ابن خلدون، ج‏1، ص‏376 به بعد (فصل بیست و هفتم) .
127) الجمل، ص‏120.
128) رک، على ابرمرد تاریخ، پاینده، ص‏57 به بعد.
129) تشیع در مسیر تاریخ، ص‏87 - 94.
130) تاریخ الیعقوبى، ج‏2، ص‏164.
131) تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏438.
132) تاریخ عرب و اسلام، ص‏52.
133) مروج الذهب، ج‏2، ص‏375 - 377.
134) نهج البلاغه، خطبه 229.
135) مناقب آل ابى‏طالب 2/10.
136) برخى کناره‏گیرى امام حسن (ع) را در ماه جمادى الاولى مى‏دانند که دراین صورت مدت خلافت آن حضرت نزدیک به هشت ماه خواهد بود. رک: صلح‏امام حسن (ع)، ص‏45.
137) تاریخ الخلفاء ص‏213.
138) نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج‏3، ص‏125 به بعد.
139) همان، ج‏3، ص‏286 به بعد.
140) المحبر، محمد بن حبیب، ص‏184.
141) الاحتجاج 1/413، فرهنگ آفتاب، ح‏9، ص‏4671.
142) تشیع در مسیر تاریخ، ص‏157 به بعد.
143) نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج‏3، ص‏265 به بعد.
144) مروج الذهب، ج‏2، ص‏8.
145) العقدالفرید، ج‏3، ص‏129.
146) بررسى تاریخ عاشورا، ص‏15.
147) تاریخ طبرى، ج‏16، ص‏218، ارشاد مفید/200، کامل ابن اثیر 3/264.
148) شرح نهج البلاغه، ج‏2، ص‏14.
149) نهج البلاغه، خطبه 26.
150) غنائمى که در نبرد با یهودیان به ویژه عاید مسلمانان شده بود در دگرگونى اوضاع معیشتى نقش آفرین بود.
151) المحبر، محمد بن حبیب، ص‏473.
152) تاریخ عرب، فیلیپ حتى، ص‏201.
153) تاریخ فخرى، ابن طقطقى، ص‏112.
154) تاریخ تمدن اسلام، ج‏1، ص‏81.
155) مروج الذهب، 1/689، 690.
156) مقدمه ابن خلدون، ج‏1، ص‏390 و 392.
157) بسیارى از خطبه‏هاى اخلاقى نهج‏البلاغه در این راستاست.
158) تاریخ فخرى، ص‏148.
159) سوره علق آیه 7.
160) الجامع الصحیح، بخارى، ج‏2، ص‏111، سنن بیهقى 2/446.

بررسی‌ زندگی‌ امام‌ حسین‌ (ع) از ولادت‌ تا شهادت‌

بررسی‌ زندگی‌ امام‌ حسین‌ (ع) از ولادت‌ تا شهادت‌
مقدمه‌
• ای‌ گشته‌ فلک‌ منور از رأی‌ حسین شد رنگ‌ قمر عارض‌ زیبای‌ حسین ای‌ گشته‌ عیان‌ بنزد اقبال‌ حسین خواهی‌ که‌ خداوند تو را دارد دوست ‌در دل‌ جا ده محبت‌ آل‌ حسین‌
• ‌افتاده‌ ملک‌ چو سایه‌ در پای‌ حسین‌ ‌طوبی‌ خجل‌ از قامت‌ رعنای‌ حسین‌ ‌دانسته زقول نبوی حال‌ حسین‌ ‌در دل‌ جا ده محبت‌ آل‌ حسین‌ ‌در دل‌ جا ده محبت‌ آل‌ حسین‌
ملل‌ پیشرفتة‌ جهان‌ ملتی‌ هستند که‌ برای‌ آینده‌شان‌ از گذشته‌ سرمشق‌ گیرند ومسیر بزرگان‌، آباء و اجداد و اقوام‌ خود را انتخاب‌ کنند تا به‌ مطلوب‌ خود برسند. ملت‌رستگار آن‌ است‌ که‌ اخبار تاریخی‌ ـ ملی‌ خود را حفظ‌ و در آن‌ سیر کند تا به‌ سرحد کمال‌نائل‌ گردد.
جالب‌ترین‌ صفحات‌ اوراق‌ گذشته‌ تاریخ‌، شرح‌ حال‌ رجال‌ و پیشوایان‌ جامعة‌بشری‌ است‌ که‌ برای‌ سعادت‌ خانواده‌ یا ملت‌ خود قیام‌ کرده‌ و گام‌های‌ بلند برداشته‌ و باخطرات‌ خانمان‌ برافکن‌ مبارزه‌ کرده‌اند و در نتیجه‌، نسل‌ آینده‌ و اخلاف‌ آن‌ها از این‌مجاهدت‌ برای‌ پیشرفت‌ و ارتقاء فردی‌ و جمعی‌ استفاده‌ نموده‌اند. بهره‌گیری‌ از سیرة‌بزرگان‌، سنت‌ بشری‌ است‌ که‌ هر قوم‌ و ملتی‌ آداب‌ و عادات‌، حرکات‌ و سکنات‌، کردار وگفتار بزرگان‌ خود را به‌ عمل‌ گذاشته‌ و به‌ صورت‌ شئون‌ ملی‌ و رسوم‌ اجتماعی‌ درآورده‌است‌. پس‌ مجموعة‌ اندیشه‌ و گفتار و کردار بزرگان‌ یک‌ قوم‌ آداب‌ ملیت‌ و شئون‌ قومیت‌آن‌ جامعه‌ را تشکیل‌ می‌دهد.

• هرکه‌ ناموخت‌ از گذشت‌ روزگار هیچ‌ ناموزد زهیچ‌ آموزگار
• هیچ‌ ناموزد زهیچ‌ آموزگار هیچ‌ ناموزد زهیچ‌ آموزگار
میلاد سید الشهدا
اشعة‌ آفتاب‌ وجود مبارک‌ «با سوابقی‌ که‌ جبرئیل‌ به‌ پیغمبر خدا از مولود او خبرداده‌بود» روز پنج‌ شنبه‌ سوم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجرت‌ در مدینه‌ از مشرق‌ دامان‌فاطمه‌ زهرا 3 در خانة‌ امیرالمؤمنین‌ (ع) پرتو افکن‌ گردید. او دومین‌ ثمرة‌ پیوند فرخندة‌علی‌ (ع) و حضرت‌ فاطمه‌ 3 بود.
حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) در دوران‌ خود به‌ شجاعت‌ و آزادگی‌ و ایستادگی‌ در برابر ستم‌شهرت‌ داشت‌. میلادش‌ مانند زندگانی‌ و شهادتش‌ شگفت‌انگیز است‌. حضرت‌ در مدت‌زندگی‌ خود در کنار جدش‌ رسول‌ خدا (ص) با آن‌ حضرت‌ مأنوس‌ بوده‌ و حتی‌ وقت‌ نماز از آن‌حضرت‌ جدا نمی‌شد. رسول‌ خدا (ص) سخت‌ به‌ او و برادرش‌ اظهار علاقه‌ کرده‌ و با جملاتی‌که‌ دربارة‌ آنها فرمودند، گوشه‌ای‌ از فضایل‌ آنها را برای‌ اصحاب‌ بازگو کردند. اکنون‌ در آثارحدیثی‌، شمار زیادی‌ فضیلت‌ برای‌ امام‌ حسین‌ (ع) نقل‌ شده‌ که‌ بسیاری‌ از آنها نظیرحدیث‌ «الحسن‌ والحسین‌ سیدا شباب‌ أهل‌ الجنة‌» متواتر بوده‌ و یا فراوان‌ نقل‌ شده‌ است‌.
بعد از تولد حسین‌ (ع) ، بی‌درنگ‌ او را که‌ شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا آمده‌ بود، به‌ حضورپیغمبر خدا (ص) بردند. به‌ اتفاق‌ تمام‌ مورخان‌ رسول‌ خدا کام‌ کودک‌ را با آب‌ دهان‌ خودبرداشت‌ و زبان‌ در دهان‌ او گذاشت‌ و او را از شیرة‌ جان‌ خود سیراب‌ کرد و فرمود: «حسین‌منی‌ و انا من‌ حسین‌» و آن‌ طور که‌ میل‌ داشت‌ حسین‌ را پرورش‌ داد و تربیت‌ کرد تابزرگ‌شد. ابن‌ اثیر می‌نویسد: در زمان‌ تولد امام‌ حسین‌ (ع) ، رسول‌ خدا (ص) در گوش‌راست‌ او اذان‌ و در گوش‌ چپش‌ اقامه‌ گفت‌ و اسراری‌ را به‌ گوش‌ او خواند و اماناتی‌ به‌ اوتحویل‌ داد. حسین‌ هم‌ اسرار و امانت‌ جدش‌ را بهتر از هر کس‌ حفظ‌ کرد و به‌ عمل‌گذاشت‌.
در مسیر تاریخ‌ سه‌ نفر شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا آمدند
آنچه‌ از تاریخ‌ به‌ دست‌ می‌آید، سه‌ نفر شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا آمده‌اند:
یحیی‌ بن‌ زکریا، عیسی‌ بن‌ مریم‌ و حسین‌ بن‌ علی‌ (ع)
عالمان‌ طبیعی‌ اروپا از روی‌ موازین‌ علمی‌ تکامل‌ ثابت‌ کرده‌اند که‌ جنین‌ آدمی‌شش‌ ماهه‌ کامل‌ نمی‌شود و زیست‌ نمی‌کند. هر مولود شش‌ ماهه‌ ناقص‌ الخلقه‌ می‌شود؛زیرا مقدار تکامل‌ سلول‌های‌ او به‌ حد زیست‌ نرسیده‌ و می‌گویند هر مولودی‌ باید کمتر از2500 گرم‌ وزن‌ نداشته‌ باشد و حد کمال‌ جنینی‌ او در نه‌ ماهگی‌ است‌ و حال‌ آن‌که‌ حسین‌شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا امد و این‌ قول‌ مورد انفاق‌ فریقین‌ است‌ و از نظر صورت‌ وسیرت‌ هم‌زیباترین‌ و کامل‌ترین‌ افراد بشر بود. نه‌ تنها نقصی‌ در او دیده‌ نشد بلکه‌ به‌ کمال‌ جسمانی‌و رشد کامل‌ روحانی‌ خود رسید. قیام‌ عاقلانه‌ و حکیمانه‌ او مثل‌ اعلای‌ کیاست‌ و سیاست‌ونشانة‌ جرئت‌ بود. نباید حساب‌ زندگانی‌ ابی‌ عبدالله را با سایر مردم‌ عادی‌ مقایسه‌ نمود.حسین‌ مرد آسمانی‌ بود و از آب‌ و خاک‌ِ دیگر عجین‌ شده‌ و نشو و نما یافته‌ و سیر فکری‌ اوباعث‌ نجات‌ بشر از نابخردی‌ است‌.
ابن‌ شهر آشوب‌ می‌نویسد: پس‌ از تولد حسین‌، فاطمه‌ مریض‌ شد و رسول‌ خدا (ص) دایه‌ خواست‌. حسین‌ از پستان‌ احدی‌ شیر نخورد مگر آن‌ که‌ چهل‌ شبانه‌ روز از انگشت‌وزبان‌ پیغمبر (ص) تغذیه‌ کرد تا بزرگ‌ شد.
دوران‌ کودکی‌ سیدالشهدا (ع)
امام‌ حسین‌ (ع) تا هفت‌ سالگی‌ زیر نظر مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ سایه‌وار حرکت‌می‌کرد و در کنار مهد عصمت‌ و طهارت‌ بود. تا سی‌ وهفت‌ سالگی‌ در حجر ولایت‌ مطلقه‌الهیة‌ پدرش‌ و تا چهل‌ وهشت‌ سالگی‌ در کنار مهر و عاطفة‌ امامت‌ برادرش‌، حضرت‌مجتبی‌ عمر گذرانیده‌ و یازده‌ سال‌ هم‌ دورة‌ امامت‌ و ولایت‌ مطللقه‌ خود او بود. بنابراین‌دوران‌ِ کودکی‌ و جوانی‌، کمال‌ و امامت‌ او در مهبط‌ نزول‌ وحی‌ و مهد عصمت‌ و دامان‌ ولایت‌و ساحل‌ امامت‌ و مکتب‌ ولایت‌ ادامه‌ داشته‌ تا عاشورا که‌ سن‌ او پنجاه‌ وهفت‌ سال‌ سال‌ وهفت‌ ماه‌ بود.
در تربیت‌ حسین‌ اسرار شرافت‌، پاکیزگی‌، فضیلت‌، سعادت‌، سیادت‌، شهامت‌،شجاعت‌، استقامت‌ و پافشاری‌ در راه‌ دین‌، عزت‌ و حمیت‌، حفظ‌ ناموس‌ و حقوق‌ دیگران‌،دستگیری‌ از بینوایان‌، احقاق‌ حق‌ مستمندان‌، تسلیم‌ نشدن‌ و زیر بار زور نرفتن‌،طرفداری‌ از حق‌ و حقیقت‌، نهفته‌ است‌.
سجایایی‌ که‌ حسین‌ از جد و پدر و مادرش‌ به‌ ارث‌ برد برای‌ احدی‌ امکان‌پذیر نبود.در پرورشگاه‌ محمدی‌ شخصیت‌ حسین‌ عامل‌ مؤثری‌ در احیاء شریعت‌ اسلام‌ بود و مثل‌اعلای‌ درس‌ فضیلت‌ و اخلاق‌ گردید.
دوستی‌ حسین‌ برای‌ پیغمبر نه‌ تنها از راه‌ عاطفة‌ فرزندی‌ بود، بلکه‌ برای‌سفارشاتی‌ بود که‌ از زبان‌ وحی‌ گرفته‌ و حسین‌ را سبب‌ِ جاودانگی‌ و استمرار رسالت‌ و نبوت‌خود شناخت‌.
حسین‌، احیاگرِ مجد و عظمت‌ اسلام‌ و سبب‌ ابقاء حیات‌ اجتماعی‌ مسلمین‌ برای‌همیشه‌ گردیده‌ و نقش‌ او فراموش‌ شدنی‌ نیست‌.
حسین‌ و نسب‌
امام‌ حسین‌ از حیث‌ نسب‌ ممتازترین‌ انسان‌ است‌؛ زیرا جدش‌ رسول‌ خدا (ص) ،مادرش‌ فاطمه‌ زهرا، پدرش‌ علی‌ مرتضی‌، برادرش‌ حسن‌ مجتبی‌، خواهرش‌ زینب‌ کبری‌و همسرش‌ دختر یزدگرد پادشاه‌ ساسانی‌ است‌ و این‌ نسب‌ برای‌ احدی‌ نیست‌.
حسین‌ و صورت‌ و سیرت‌
خواند میر از شواهد النبوه‌ نقل‌ می‌کند که‌ امام‌ حسین‌ (ع) صورتی‌ زیبا و جمالی‌منور داشت‌ که‌ چون‌ در خانه‌ تاریک‌ می‌نشست‌ از سفیدی‌ رخسار مبارکش‌ محیط‌ اطراف‌روشن‌ می‌شد و همه‌ می‌دانستند امام‌ حسین‌ (ع) است‌.
حسین‌ بن‌ علی‌ شخصاً داری‌ مزایایی‌ بود که‌ دیگران‌ فاقد آن‌ بودند وسرتاسرزندگیش‌ عجیب‌ بود؛ یکی‌ آن‌ که‌ شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا آمد و دیگر آن‌ که‌ شهادتش‌بی‌نظیر بود. در قیام‌ خونین‌ او بسیاری‌ از کلمات‌ عملاً ترجمه‌ شد که‌ اگر حسین‌ (ع) نبوداین‌ کلمات‌ معنا نمی‌شد: عشق‌ و اراده‌ و صبر و فداکاری‌ از جمله‌ آن‌ موارد است‌. سالارشهیدان‌ در حسن‌ خلق‌، تواضع‌، ادب‌، بخشش‌، صله‌ رحم‌، راستی‌، درستی‌، عبادت‌،فراست‌ و ذکاوت‌، شجاعت‌ و شهامت‌، آزادی‌ و سعادت‌، فداکاری‌ و گذشت‌، امیدواری‌ وآرزو، شرافت‌ و عشق‌، مرام‌ و مسلک‌، صبر وبردباری‌، سیاست‌ ملی‌ و مظلومیت‌ اجتماعی‌دارای‌ نبوغ‌ فکری‌ بود. این‌ کلمات‌ را چنان‌ معنا کرد که‌ تاکنون‌ کسی‌ چنین‌ معنانکرده‌است‌.
امام‌ حسین‌ (ع) سرباز با شخصیت‌ و فداکار اسلام‌ است‌ که‌ درس‌ آزادی‌ و فداکاری‌و مجد و عظمت‌ را به‌ مسلمین‌ آموخت‌ و در صورت‌ و سیرت‌ بی‌نظیر و ممتاز بود.
حسین‌ بر دوش‌ پیغمبر (ص)
شیبانی‌ از عبدا.. بن‌ شداد روایت‌ می‌کند که‌ پدرش‌ گفته‌ در یکی‌ از اوقات‌ نمازهای‌جماعت‌ خدمت‌ پیغمبر بودم‌ ایشان‌ حسن‌ و حسین‌ را بر دوش‌ خود سوار کرده‌ بود و چون‌نزدیک‌ شد، آنها را بر زمین‌ گذاشت‌. آن‌ گاه‌ برای‌ نماز جماعت‌ تکبیر گفت‌. هنگام‌ سجودخیلی‌ طول‌ کشید. من‌ سر خود را بلند کردم‌، دیدم‌ حسین‌ بر پشت‌ پیغمبر (ص) سوار شده‌.من‌ دوباره‌ به‌ سجده‌ رفتم‌. چون‌ نماز تمام‌ شد، بعضی‌ گفتند: یا رسول‌ الله میان‌ دو سجده‌آنقدر طول‌ دادی‌ که‌ ما گمان‌ کردیم‌ امری‌ حادث‌ شده‌ و یا وحی‌ بر تو نازل‌ شده‌، فرمود:هیچ‌ کدام‌ از آنها نبود، فقط‌ پسرم‌ حسین‌ سوارم‌ شده‌ بود و من‌ نخواستم‌ او را پایین‌ آورم‌صبر کردم‌ تا خود فرود آید.
ابوسعید خدری‌ روایت‌ کرده‌ که‌ حسین‌ را دیدم‌ دوان‌ دوان‌ نزد پیغمبر آمد. رسول‌خدا نماز می‌خواند و حسین‌ به‌ گردنش‌ آویخت‌ و پیغمبر با دست‌ او را گرفت‌ و تا به‌ رکوع‌رفت‌، او را نگاه‌ داشت‌.
بخاری‌ از ابوهریره‌ نقل‌ می‌کند که‌ حسین‌ و حسن‌ نزد پیغمبر (ص) و در دامان‌ مهر وعطوفت‌ او بودند که‌ هوا تاریک‌ شد. پیغمبر (ص) فرمود بروید به‌ حجرة‌ مادرتان‌. گفتندتاریک‌ است‌ ما می‌ترسیم‌. ناگاه‌ نوری‌ ظاهر شد یا برقی‌ زد و فضا را روشن‌ کرد. حسنین‌ به‌خانة‌ مادر رفتند.
ابو عمر بن‌ عبدالله قرطبی‌ نقل‌ می‌کند که‌ با چشم‌ خود دیدم‌ پیغمبر (ص) حسین‌ راصدا می‌کرد و او از دامان‌ رسول‌ الله بالا می‌رفت‌. آن‌ گاه‌ دهان‌ حسین‌ را می‌بوسید ومی‌گفت‌: خدایا من‌ حسین‌ را دوست‌ دارم‌ تو نیز او را دوست‌ دار.
حسین‌ و فدایی‌ شدن‌ ابراهیم‌
در ترجمه‌ المستقصی‌ نقل‌ کرده‌اند که‌ پیغمبر (ص) امام‌ حسین‌ را بر زانوی‌ راست‌ وابراهیم‌ را بر زانوی‌ چپ‌ خود نشانیده‌ بود که‌ جبرئیل‌ نازل‌ شد و گفت‌: خدایت‌ سلام‌می‌رساندو می‌فرماید این‌ دو فرزند را برای‌ تو جمع‌ نخواهد کرد و یکی‌ را از تو باز خواهدگرفت‌، اینک‌ بیندیش‌ و هر کدام‌ را خواهی‌ اختیار کن‌.
پیغمبر (ص) بر چهرة‌ حسین‌ و ابراهیم‌ نگریست‌ و فرمود: اگر حسین‌ وفات‌ کند ازمفارقت‌ او دل‌ من‌ و علی‌ و فاطمه‌ هر سه‌ خواهد سوخت‌، ولی‌ اگر ابراهیم‌ وفات‌ یافت‌ اکثردرد و حزن‌ نصیب‌ من‌ خواهد شد و انتقال‌ ابراهیم‌ را قبول‌ نمود و او را فدای‌ حسین‌ کرد وپس‌ از سه‌ روز ابراهیم‌ مریض‌ شد و وفات‌ یافت‌.
حسین‌ (ع) و لباس‌های‌ مختلف‌
لباس‌، معرف‌ فرد و اجتماع‌ است‌ و با لباس‌ می‌توان‌ افراد و قبایل‌ و ملل‌ را از هم‌تشخیص‌ داد. سادگی‌ و بی‌آلایشی‌ لباس‌ نمونة‌ سادگی‌ و بی‌آلایشی‌ روح‌ است‌.
در روایتی‌ مجلسی‌ نقل‌ می‌کند که‌ در روز عید حسنین‌ لباس‌ رنگارنگ‌، تن‌ کودکان‌مردم‌ دیدند و از جدشان‌ لباس‌ خواستند، جبرئیل‌ لباس‌ حریر سفید آورد و آن‌ گاه‌ آنان‌لباس‌ رنگین‌ خواستند. طشتی‌ آوردند جبرئیل‌ آب‌ ریخت‌ و لباس‌ حسن‌ سبز و لباس‌حسین‌ سرخ‌ شد در این‌ موقع‌ حسین‌ پنج‌ ساله‌ بود.
حسین‌ (ع) دارای‌ لباس‌های‌ بهشتی‌ بود؛ یعنی‌ لباس‌ مخصوص‌ پیغمبر ازتافته‌های‌ نرم‌ بود که‌ فاطمه‌ 3 تهیه‌ کرده‌ بود و بر او می‌پوشانید و می‌فرمود لباس‌بهشتی‌است‌.
حسین‌ در بزرگی‌ لباسش‌ همانند لباس‌ پیغمبر و پدرش‌ علی‌ بوده‌. عمامه‌ تیره‌رنگ‌، پیراهن‌ سفید، نعلین‌ یمانی‌، انگشتر عقیق‌ در دست‌ داشت‌ و ابن‌ زیاد برای‌ واردشدن‌ به‌ کوفه‌ همین‌ حیله‌ را کرد که‌ لباسی‌ مانند لباس‌ حسین‌ پوشید و نقاب‌ بر او انداخت‌تا کسی‌ او را نشناسد و آن‌ گاه‌ وارد دارالاماره‌ شد.
چند روایت‌ در مورد حسنین‌
«سئل‌ رسول‌ الله (ص) ایما اهل‌ بیتک‌ احب‌ الیک‌ قال‌ (ص) الحسن‌ و الحسین‌»
از پیغمبر (ص) پرسیدند کدام‌ یک‌ از اهل‌ بیت‌ خود را بیشتر دوست‌ داری‌، فرمود:حسن‌ و حسین‌ را.
شیخ‌ طوسی‌ از حدیفه‌ نقل‌ می‌کند که‌ پیغمبر (ص) فرمود: فرشته‌ای‌ بر من‌ نازل‌ شدکه‌ تا آن‌ وقت‌ به‌ زمین‌ نیامده‌ بود. سلام‌ کرد «و ابشرنی‌ ان‌ ابنتی‌ فاطمه‌ سیدة‌ نساء اهل‌الجنه‌ و ان‌ الحسن‌ و الحسین‌ سیدا شباب‌ اهل‌ الجنة‌».
شیخ‌ طبرسی‌ نقل‌ می‌کند که‌ پیغمبر (ص) فرمود: روز قیامت‌ عرش‌ خدا را به‌ نور حق‌زینت‌ می‌کنند. حسن‌ طرف‌ راست‌ و حسین‌ طرف‌ چپ‌ عرش‌ قرار خواهند گرفت‌.
و در روایتی‌ دیگر دربارة‌ علی‌، فاطمه‌ و حسن‌ و حسین‌ : فرمود: هر کس‌ با آنان‌جنگ‌ آورد، من‌ با او به‌ جنگ‌ می‌خیزم‌ و هر آن‌ که‌ تسلیم‌ آنها شود، من‌ با او سر آشتی‌دارم‌.
رسول‌ خدا (ص) دست‌ حسنین‌ را گرفت‌ و فرمود: هر که‌ من‌ و این‌ دو پسر و پدر آنهارا دوست‌ دارد، روز قیامت‌ در صف‌ من‌ قرار خواهد گرفت‌.
عایشه‌ روایت‌ کرده‌، یک‌ روز صبح‌ حسن‌ و حسین‌ و فاطمه‌ و علی‌ (ع) در زیر عبای‌پیغمبر (ص) جمع‌ شدند. آن‌ گاه‌ رسول‌ خدا (ص) فرمود: ( انما یرید الله لیذهب‌ عنکم‌ الرجس‌اهل‌ البیت‌ و یطهرکم‌ تطهیراً ) .
علاقة‌ رسول‌ خدا به‌ این‌ دو فرزند، بر همه‌ اصحاب‌ آشکار بوده‌ و همانطور که‌ دربارة‌امام‌ حسین‌ (ع) گذشت‌، پیامبر (ص) می‌کوشید تا مردم‌ را از علاقه‌ خود به‌ این‌ دو امام‌ آگاه‌کرده‌ و حتی‌ می‌فرمود: خدایا دوست‌ بدار کسی‌ که‌ آنها را دوست‌ بدارد: «من‌ احبنی‌ فلیحب‌هذین‌» ، و فرمود: «من‌ أحب‌ الحسن‌ والحسین‌ فقد أحبنی‌، و من‌ أبغضهما فقدابغضنی‌» آن‌ حضرت‌ درباره‌ این‌ دو برادر فرمود: هما ریحانی‌ من‌ الدنیا»، درباره‌ امام‌حسین‌ (ع) فضایل‌ اختصاصی‌ نیز آمده‌ است‌ که‌ یکی‌ از مشهورترین‌ آنها، روایت‌ «حسین‌منی‌ و أنا من‌ حسین‌» است‌.
یحیی‌ ابن‌ سالم‌ موصلی‌ که‌ از غلامان‌ امام‌ حسین‌ (ع) بود، می‌گوید: با امام‌ درحرکت‌ بودیم‌. به‌ خانه‌ رسیدند و آب‌ طلبیدند. کنیزی‌ با قدحی‌ پر از آب‌ بیرون‌ آمد. امام‌پیش‌ از خوردن‌ آب‌ «فضه‌ای‌» را درآورده‌ به‌ او دادند و فرمودند: این‌ را به‌ اهلت‌ بسیار، آن‌گاه‌ به‌ نوشیدن‌ آب‌ پرداختند.
از امام‌ باقر (ع) روایت‌ شده‌ است‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) در سفر حج‌ پیاده‌ حرکت‌می‌کرد، در حالی‌ که‌ چهار پایان‌ او پشت‌ سر او حرکت‌ می‌کردند.
نقل‌ یک‌ روایت‌ هم‌ در اخلاق‌ امام‌ حسین‌ (ع) مناسب‌ می‌نماید. ابن‌ ابی‌ الدنیا نقل‌کرده‌ است‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) بر گروهی‌ از فقیران‌ عبور می‌کرد که‌ سفره‌ شان‌ پهن‌ بود وغذایی‌ فقیرانه‌ داشتند. وقتی‌ امام‌ را دیدند، حضرت‌ را دعوت‌ کردند. آن‌ حضرت‌ پیاده‌ شد وفرمود: ( ان‌ الله لا یحب‌ المستکبرین‌ ) آن‌ گاه‌ نشست‌ و با آنها غذا خورد. پس‌ از آن‌فرمود: شما دعوت‌ کردید، من‌ پیرفتم‌. اکنون‌ من‌ شما را دعوت‌ می‌کنم‌، باید بپذیرید. پس‌از آن‌ به‌ رباب‌ گفت‌: تا هرچه‌ آماده‌ کرده‌ بیاورد تا با هم‌ بخورند.
اشتغال‌ حسن‌ و حسین‌ (ع) در حضور پیغمبر (ص) به‌ بازی‌های‌ کشتی‌، خط‌ نویسی‌،و «لعب‌ المداحی‌» چاله‌ بازی‌ با ریگ‌ و گودال‌ و خاک‌ و مسابقه‌ اسب‌ سواری‌ و تیر اندازی‌ وسبقت‌ در نماز و وضو و غیره‌ بوده‌ است‌.
سلمان‌ فارسی‌ روایت‌ می‌کند که‌ دیدم‌ حسین‌ در دامان‌ پیغمبر (ص) بود و می‌فرمود:تو سید فرزند سیدی‌ و پدر ساداتی‌، تو امام‌، فرزند امام‌ و پدر ائمه‌ هستی‌، تو حجت‌، فرزندحجت‌ و پدر حجج‌ خدایی‌، نُه‌ تن‌ از نسل‌ تو حجت‌ خدا هستند و نهمین‌ آنها قائم‌ ایشان‌است‌.
خصال‌ و مکارم‌ اخلاق‌ سید الشهدا از زبان‌ رسالت‌
شیخ‌ صدوق‌ در امالی‌ از حدیفه‌ الیمان‌ روایت‌ می‌کند که‌ دیدم‌ رسول‌ خدا دست‌حسین‌ را گرفته‌ و فرمود: یا ایها الناس‌ هذا الحسین‌ بن‌ علی‌ فاعرفوه‌ فوالذی‌ نفسی‌ بیده‌انه‌ لفی‌ الجنة‌ و محبیه‌ فی‌ الجنه‌ و محبی‌ محبیه‌ فی‌ الجنة‌».
ای‌ گروه‌ مردم‌، این‌ است‌ حسین‌ پسر علی‌ بن‌ ابیطالب‌، او را بشناسید. قسم‌ به‌خدایی‌ که‌ جان‌ من‌ بدست‌ اوست‌، حسین‌ در بهشت‌ است‌، دوستان‌ حسین‌ در بهشت‌ اند ودوستان‌ِ دوستان‌ او نیز در بهشت‌ خواهند بود.
نماز گزاردن‌ِ حسین‌ بر پدر و برادر و خواهرش‌
طبری‌ در تاریخ‌ کبیر می‌نویسد: چون‌ امیرالمؤمنین‌ (ع) از جهان‌ درگذشت‌. حسن‌و حسین‌ و عبدالله بن‌ جعفر عامل‌ غسل‌ و کفن‌ و دفن‌ او شدند و او را در پارچه‌ای‌کفن‌کرده‌، دفن‌ نمودند و بر او نماز خواندند و حسن‌ (ع) نُه‌ تکبیر بر جنازة‌ پدر گفت‌.
حسین‌ (ع) و حج‌ خانه‌ خدا
مورد اتفاق‌ مورخان‌ است‌ که‌ حضرت‌ حسین‌ (ع) بیست‌ وپنج‌ سفر پیاده‌ از مدینه‌ به‌مکه‌ برای‌ حج‌ رفته‌ است‌؛ یعنی‌ در مدت‌ عمر، که‌ بیشتر سنوات‌ آخر زندگی‌ آن‌ حضرت‌بوده‌، بیست‌ وپنج‌ بار به‌ خانة‌ خدا رفته‌ است‌.
حسین‌ (ع) و کمک‌ به‌ مستمندان‌ و صفات‌ ممتاز ایشان‌
باری‌، حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) ظروف‌ چوبی‌ و قدح‌ از پوست‌ کدو داشته‌اند که‌ در آن‌ غذامی‌خوردند.
آن‌ حضرت‌ دارای‌ این‌ صفات‌ ممتاز بوده‌: مهمان‌ را گرامی‌ می‌داشت‌، سائل‌ رامحروم‌ نمی‌کرد و آنقدر می‌داد که‌ بی‌نیاز می‌شد. صله‌ ارحام‌ می‌نموده‌ و به‌ تمام‌ ارحام‌مقرری‌ می‌داد تا بی‌نیاز گردند. با فقرا مجالست‌ و معاشرت‌ داشت‌ و به‌ درد دل‌ آنهامی‌رسید. پیاده‌ها را سوار می‌کرد. ارباب‌ حوائج‌ را به‌ حاجت‌ خود می‌رسانید. برهنه‌ها رامی‌پوشانید. گرسنه‌ها را سیر می‌کرد. قرض‌ مقروضین‌ را ادا می‌نمود. پشتیبان‌ ضعفا بود.دوست‌ و شفیق‌ ایتام‌ بود. محتاجان‌ را ضمانت‌ و اعانت‌ می‌کرد. هر مالی‌ که‌ برای‌ اومی‌رسید یک‌ جا به‌ سائل‌ می‌داد تا دیگر گدایی‌ نکند.
امام‌ حسین‌ (ع) به‌ سائلی‌ که‌ از راه‌ دور سراغ‌ خانة‌ کریم‌ آمده‌ بود، از پشت‌ در چهارهزار درهم‌ یا دینار داد و از این‌ که‌ اندک‌ است‌، عذر خواست‌. با این‌ اخلاق‌ و بخشش‌حسین‌ (ع) تمام‌ فامیل‌ و اقارب‌ و عشیره‌ و همسایگان‌ و اهل‌ مدینه‌ و قبایل‌ بدوی‌ و ارباب‌حوائج‌ دور دست‌ را فریفتة‌ ملکات‌ اخلاقی‌ خود نمود.
در زیر آسمان‌ مردی‌ شجاع‌تر از حسین‌ نبود، زیرا شرایط‌ ابراز شجاعت‌
در مواقع‌ ابراز شجاعت‌ِ پیغمبر (ص) و علی‌ (ع) چنان‌ نبود که‌ در جنگ‌ حسین‌ (ع) موجودبود.
حسین‌ (ع) و شرافت‌
امام‌ حسین‌ (ع) فطرتاً شریف‌ بوده‌، زیرا برای‌ نجات‌ ملت‌ اسلام‌ از هلاکت‌،اضمحلال‌ و مرگ‌ همیشگی‌ قیام‌ کرد و با بیان‌ حق‌ و حقیقت‌ معانی‌ شرف‌ و شرافت‌ را درخلال‌ مسافرت‌ خود برای‌ مردم‌ ترجمه‌ کرد و اگر حسین‌ (ع) با کردار و گفتار خود شرف‌ رامعنا نکرده‌ بود، بسیاری‌ دیگر از الفاظ‌ واقعاً و در حقیت‌ بدون‌ معنا در ابهام‌ می‌ماندند!
حسین‌ بود که‌ شرافت‌ محمد (ص) و آل‌ محمد را روشن‌ کرد و با فداکاری‌ و سعی‌ وعمل‌، خاندانش‌ را در نجات‌ بشر و هدایت‌ و ارشاد جامعه‌ با منطق‌ عملی‌ مبرهن‌ و ثابت‌نمودو خطر بزرگی‌ که‌ داشت‌ مسلمین‌ و اسلام‌ را تهدید به‌ مرگ‌ می‌کرد، به‌ شرافت‌ نفس‌خود برطرف‌ فرمود. اقتدار و عظمت‌ و شرافت‌ را برای‌ پیروان‌ اسلام‌ ثابت‌ کرد ودرخشان‌ترین‌ مظاهر صفات‌ فاضله‌ را که‌ به‌ شرافت‌ ترجمه‌ می‌شود، بر مردم‌ بیان‌ فرمود وملیت‌ اسلام‌ را جاویدان‌ فرمود.

• بزرگی‌ به‌ مردم‌ و آزادگی‌ است‌ زخوی‌ نکو مرد یابد شرف‌ که‌ هر نیک‌ و بد زادة‌ آدمند زخوی‌ نکو با شرف‌ مردمند
• نه‌ از مال‌ و جاه‌ و ملک‌ زادگی‌ است‌ نه‌ از پرتو و دودمان‌ سلف‌ زخوی‌ نکو با شرف‌ مردمند زخوی‌ نکو با شرف‌ مردمند
حسین‌ (ع) و صبر و شکیبایی‌
صبر وحوصله‌ حسین‌ به‌ قدری‌ بود که‌ جبرئیل‌ دربارة‌ صبر و عطش‌ او گفت‌: آسمان‌از صبرش‌ انگشت‌ حیرت‌ به‌ دندان‌ می‌گزد او آنقدر صبر می‌کند که‌ پوست‌ بدن‌ اطفالش‌ ازتشنگی‌ به‌ هم‌ جمع‌ می‌شود و لب‌ هایش‌ از رطوبت‌ خالی‌ و خشک‌ می‌گردد و باز هم‌ به‌دشمن‌ نفرین‌ نمی‌کند، بلکه‌ آنان‌ را به‌ دعا هدایت‌ می‌فرماید و می‌گوید: خداوندا این‌ قوم‌را هدایت‌ فرما. «صغیرهم‌ یمیته‌ العطش‌ و کبیرهم‌ جلده‌ منکمش‌».
مورخان‌ نوشته‌اند: به‌ قدری‌ صبر حسین‌ در مصیبت‌ با اهمیت‌ و با عظمت‌ بود که‌در روی‌ کرة‌ زمین‌ مصیبتی‌ چون‌ مصیبت‌ او رخ‌ نداده‌ و بزرگ‌ترین‌ آثار مصیبت‌ او صبرحسین‌ است‌.
حسین‌ (ع) و علم‌ و دانش‌
امام‌ حسین‌ (ع) در دانش‌ وارث‌ مقام‌ نبوت‌ و مکان‌ امانت‌ و ولایت‌ و عصمت‌ وطهارت‌ بوده‌، علوم‌ و دانش‌ را از لسان‌ وحی‌ فرا گرفته‌ و آنچه‌ هم‌ اخذ کرده‌ به‌ مرتبة‌ علم‌الیقین‌ او رسیده‌ و لذا هرچه‌ علما و فضلای‌ مکتب‌ اسلام‌ مانند: ابن‌ عباس‌ و محمد حنفیه‌و.. خواستند حسین‌ را از رأی‌ خود منحرف‌ کنند، چون‌ علم‌ الیقین‌ در کار خود داشت‌ مانندکوه‌ پا برجا و استوار بر اجراء نقشه‌ خود بود. اندیشة‌ امام‌ حسین‌ مانند ساعت‌ منظم‌ کارمی‌کرد و هیچ‌ حادثه‌ای‌ او را متزلزل‌ نمی‌ساخت‌.
حسین‌ (ع) از نظر روحی‌ و جسمی‌ شبیه‌ پیغمبر اکرم‌ (ص) می‌باشد.
بزرگ‌ آیینه‌ای‌ بود در برابر حق‌ که‌ هر چه‌ بود سراپا در اوست‌ عکس‌پذیر.
مراحل‌ زندگی‌ حسین‌ بن‌ علی‌ (ع)
حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) مدت‌ شش‌ سال‌ از دوران‌ کودکی‌ خود را در زمان‌ جد بزرگوارخود سپری‌ کرد و پس‌ از رحلت‌ آن‌ حضرت‌، مدت‌ سی‌ سال‌ در کنار پدرش‌امیرالمؤمنین‌ (ع) زندگی‌ کرد و در حوادث‌ مهم‌ دوران‌ خلافت‌ ایشان‌ به‌ صورت‌ فعال‌شرکت‌ داشت‌. امام‌ حسین‌ (ع) در جنگ‌های‌ جمل‌، صفین‌ و نهروان‌ حضور داشت‌ و درکنار پدر به‌ جنگ‌ با پیمان‌ شکنان‌ و ظالمان‌ پرداخت‌. از آن‌ حضرت‌ خطبه‌ای‌ از جنگ‌صفین‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ ضمن‌ آن‌ مردم‌ را به‌ جنگ‌ ترغیب‌ می‌کردند.
امام‌ حسین‌ (ع) در مراحل‌ مقدماتی‌ صفین‌ در گرفتن‌ مسیر آب‌ از دست‌ شامیان‌نقش‌ داشت‌. امام‌ علی‌ (ع) پس‌ از آن‌ پیروزی‌ فرمود: «هذا اول‌ فتح‌ ببرکة‌ الحسین‌ (ع) ».
زمانی‌ عبیدالله بن‌ عمر در صفین‌ امام‌ را صدا کرد و گفت‌ که‌ پدر تو قریش‌ را چنین‌و چنان‌ کرده‌ است‌. امام‌ او را متهم‌ به‌ پیروی‌ از قاسطین‌ کرده‌ و فرمودند که‌ اینان‌ به‌ زوراسلام‌ را قبول‌ کرده‌اند، اما در اصل‌ مسلمان‌ نشده‌اند.
پس‌ از شهادت‌ امیرمؤمنان‌ (ع) (در سال‌ چهلم‌ هجری‌) مدت‌ ده‌ سال‌ در صحنة‌سیاسی‌ و اجتماعی‌ در کنار برادر بزرگ‌ خود حسن‌ بن‌ علی‌ (ع) قرار داشت‌ و پس‌ ازشهادت‌ امام‌ حسن‌ (ع) (در سال‌ پنجاه‌ هجری‌) به‌ مدت‌ ده‌ سال‌، در اوج‌ قدرت‌ معاویة‌ بن‌ابی‌ سفیان‌، بارها با وی‌ پنجه‌ در افکند و پس‌ از مرگ‌ وی‌ نیز در برابر حکومت‌ پسرش‌یزید قیام‌ کرد و در محرم‌ سال‌ 61 هجری‌ در کربلا به‌ شهادت‌ رسید.
امام‌ حسین‌ (ع) در دورة‌ امامت‌ برادرش‌، از سیاست‌ وی‌ دفاع‌ می‌کرد. آن‌ حضرت‌در برابر درخواست‌های‌ مکرر مردم‌ عراق‌، برای‌ آمدن‌ آن‌ حضرت‌ به‌ کوفه‌، حتی‌ پس‌ ازشهادت‌ برادرش‌، حاضر به‌ قبول‌ رأی‌ آنها نشده‌ و فرمودند: تاوقتی‌ معاویه‌ زنده‌ است‌، نبایددست‌ به‌ اقدامی‌ زد. معنای‌ این‌ سخن‌ آن‌ بود که‌ امام‌ در فاصلة‌ ده‌ سال‌ به‌ اجبار حکومت‌معاویه‌ را تحمل‌ کردند. این‌ نکته‌ مهمی‌ در مواضع‌ سیاسی‌ امام‌ حسین‌ (ع) است‌ که‌ کمترمورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌، دلیلش‌ نیز آن‌ است‌ که‌ ما، امام‌ حسین‌ (ع) را بیشتر از زاویه‌اقدام‌ انقلابی‌اش‌ در کربلا می‌شناسیم‌.
مناسبات‌ امام‌ و معاویه‌ و گفتگوهایی‌ که‌ در مواقع‌ مختلف‌ صورت‌ گرفته‌، نشان‌ ازتسلیم‌ ناپذیری‌ امام‌ از لحاظ‌ سیاسی‌ در برابر پذیرش‌ مشروعیت‌ قطعی‌ معاویه‌ است‌.یکی‌ از مهمترین‌ دلایل‌، نامة‌ مفصل‌ امام‌ به‌ معاویه‌ است‌ که‌ ضمن‌ آن‌ به‌ حقایق‌ زیادی‌دربارة‌ جنایات‌ معاویه‌ در حق‌ شیعیان‌ امام‌ علی‌ (ع) اشاره‌ شده‌ است‌. امام‌ در این‌ نامه‌ به‌معاویه‌ نوشتند: من‌ قصد جنگ‌ و مخالفت‌ با تو ندارم‌ و...
در جای‌ دیگری‌ نیز بلاذری‌ خلاصة‌ نامه‌ را ذکر کرده‌ که‌ یک‌ جملة‌ اضافه‌ دارد. درآنجا آورده‌ که‌ امام‌ به‌ معاویه‌ نوشتند: «و ما أعلم‌ فتنه‌ أعظم‌ من‌ ولایتک‌ هذه‌ الامة‌».یعنی‌ من‌ فتنه‌ای‌ سهمگین‌تر از حکومت‌ تو بر این‌ امت‌ سراغ‌ ندارم‌.
بعدها، وقتی‌ معاویه‌ رو در رو با حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) قرار گرفت‌، به‌ او گفت‌: آیاشنیدی‌ ما بر سر حجر و اصحاب‌ و شیعیان‌ پدرت‌ چه‌ آوردیم‌؟ امام‌ فرمود چه‌ کردید؟معاویه‌ گفت‌ آنها را کشتیم‌، کفن‌ کردیم‌، نماز بر آنان‌ خواندیم‌ و دفن‌ کردیم‌. امام‌ فرمود: امااگر ما یاران‌ تو را بکشیم‌، نه‌ آنها را کفن‌ می‌کنیم‌ و نه‌ بر آنها نماز می‌خوانیم‌ و نه‌ دفن‌می‌کنیم‌.
آخرین‌ بخش‌ زندگانی‌ امام‌ حسین‌، یعنی‌ دوران‌ امامت‌ آن‌ حضرت‌، مهمترین‌بخش‌ زندگی‌ او به‌ شمار می‌رود.
مبارزات‌ حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) در دوران‌ قبل‌ از امامت‌
حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) از دوران‌ نوجوانی‌ که‌ شاهد انحراف‌ دستگاه‌ حکومت‌ اسلامی‌از مسیر اصلی‌ خود بود، از موضعگیری‌های‌ سیاسی‌ پدر خود پیروی‌ و حمایت‌ می‌کرد؛چنان‌ که‌ در زمان‌ خلافت‌ عمر بن‌ خطاب‌، روزی‌ وارد مسجد شد و دید عمر بر فراز منبرنشسته‌ است‌. با دیدن‌ این‌ صحنه‌، بالای‌ منبر رفت‌ و به‌ عمر گفت‌: از منبر پدرم‌ پایین‌ بیاو بالای‌ منبر پدرت‌ برو!
عمر که‌ قافیه‌ را باخته‌ بود، گفت‌ پدرم‌ منبر نداشت‌! آن‌ گاه‌ او را در کنار خود نشانید وپس‌ از آن‌ که‌ از منبر پایین‌ آمد، او را به‌ منزل‌ خود برد و پرسید: این‌ سخن‌ را چه‌ کسی‌ به‌تو یاد داده‌ است‌؟ او پاسخ‌ داد: هیچ‌ کس‌!
در جبهه‌های‌ نبرد با ناکثین‌ و قاسطین‌
حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) در دوران‌ خلافت‌ پدرش‌، امیر مؤمنان‌ (ع) ، در صحنه‌های‌سیاسی‌ و نظامی‌ در کنار آن‌ حضرت‌ قرار داشت‌. او در هر سه‌ جنگی‌ که‌ در این‌ دوران‌ برای‌پدر ارجمندش‌ پیش‌ آمد، شرکت‌ فعال‌ داشت‌.
در جنگ‌ جمل‌ فرماندهی‌ جناح‌ چپ‌ سپاه‌ امیرمؤمنان‌ (ع) به‌ عهده‌ وی‌ بود و درجنگ‌ صفین‌، چه‌ از راه‌ سخنرانی‌های‌ پرشور و تشویق‌ یاران‌ علی‌ (ع) برای‌ شرکت‌ درجنگ‌ و چه‌ از رهگذر پیکار با قاسطین‌، نقشی‌ فعال‌ داشت‌. در جریان‌ حکمیت‌ نیز یکی‌ ازشهود این‌ ماجرا، از طرف‌ علی‌ (ع) بود.
حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) پس‌ از شهادت‌ علی‌ (ع) در کنار برادر خویش‌، رهبر و پیشوای‌وقت‌، حسن‌ بن‌ علی‌ (ع) قرار گرفت‌، و هنگام‌ حرکت‌ نیروهای‌ امام‌ مجتبی‌ (ع) به‌ سمت‌شام‌، همراه‌ آن‌ حضرت‌ در صحنه‌های‌ نظامی‌ و پیشروی‌ به‌ سوی‌ سپاه‌ شام‌ حضور داشت‌،و هنگامی‌ که‌ معاویه‌ به‌ امام‌ حسن‌ (ع) پیشنهاد صلح‌ کرد، امام‌ حسن‌، او و عبدالله بن‌جعفر را فرا خواند و درباره‌ این‌ پیشنهاد، با آن‌ دو به‌ گفتگو پرداخت‌ و بالاخره‌
پس‌ از متارکه‌ جنگ‌ وانعقاد پیمان‌ صلح‌، همراه‌ برادرش‌ به‌ شهر مدینه‌ بازگشت‌ و همانجااقامت‌گزید.
اوضاع‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ دوران‌ امامت‌ حسین‌ (ع)
در زمان‌ امام‌ حسین‌ (ع) انحراف‌ از اصول‌ و موازین‌ اسلامی‌، که‌ از «سقیفه‌» شروع‌شده‌ و در زمان‌ عثمان‌ گسترش‌ یافته‌ بود، به‌ اوج‌ خود رسیده‌ بود، در آن‌ زمان‌ معاویه‌ که‌سالها از سوی‌ خلیفه‌ دوم‌ و سوم‌ بعنوان‌ استاندار در منطقه‌ شام‌ حکومت‌ کرده‌ وموقعیت‌خود را کاملاً تثبیت‌ کرده‌ بود، به‌ نام‌ خلیفه‌ مسلمین‌ سرنوشت‌ و مقدرات‌ کشور اسلامی‌ رادر دست‌ گرفته‌ حزب‌ ضد اسلامی‌ اموی‌ را بر امت‌ اسلام‌ مسلط‌ ساخته‌ بود و به‌ کمک‌عمال‌ ستمگر و یغماگر خود مانند: زیاد بن‌ ابیه‌، عمرو بن‌ عاص‌ و... حکومت‌ سلطنتی‌استبدادی‌ تشکیل‌ داده‌ و چهره‌ اسلام‌ را وارونه‌ ساخته‌ بود.
معاویه‌ از یک‌ سو، سیاست‌ فشار سیاسی‌ و اقتصادی‌ را در مورد مسلمانان‌ آزاده‌ وراستین‌ اعمال‌ می‌کرد و با کشتار، قتل‌، شکنجه‌ و آزار و تحمیل‌ فقر و گرسنگی‌ بر آنان‌ ازهرگونه‌ اعتراض‌ و جنبش‌ و مخالفت‌ جلوگیری‌ می‌کرد و از سوی‌ دیگر، با احیای‌تبعیض‌های‌ نژادی‌ و رقابت‌های‌ قبیله‌ای‌ در میان‌ قبائل‌، آنان‌ را به‌ جان‌ هم‌ می‌انداخت‌ واز این‌ رهگذر نیروی‌ آنان‌ را تضعیف‌ می‌کرد تا خطری‌ از ناحیة‌ آنان‌ متوجه‌ حکومت‌ وی‌نگردد، و از سوی‌ سوم‌، به‌ کمک‌ عوامل‌ مزدور خود با جعل‌ حدیث‌ و تفسیر و تأویل‌ آیات‌قرآن‌ به‌ نفع‌ خود، افکار عمومی‌ را تخدیر کرده‌، و به‌ حکومت‌ خودش‌ وجهة‌ مشروع‌ ومقبول‌ می‌بخشید. این‌ سیاست‌ ضد اسلامی‌، به‌ اضافة‌ عوامل‌ دیگری‌ همچون‌ ترویج‌فرقه‌های‌ باطل‌ نظیر: جبریه‌ و مرجئه‌ که‌ از نظر عقیدتی‌ با سیاست‌ معاویه‌ همسو بودند،آثار شوم‌ و مرگباری‌ در جامعه‌ بوجود آورده‌ و سکوت‌ تلخ‌ و ذلت‌ باری‌ را بر جامعه‌حکمفرماساخته‌ بود.
حسین‌ و وفاداری‌ در پیمان‌ معاویه‌
حسین‌ (ع) مثل‌ اعلای‌ فضیلت‌ و کمال‌ و ارشاد و هدایت‌ بود. او در همه‌ حال‌مصالح‌ عمومی‌ را بر منافع‌ شخصی‌ ترجیح‌ می‌داد و دل‌ نگران‌ جامعه‌ بود و در فکر استفاده‌شخصی‌ نبود، بلکه‌ همواره‌ برای‌ ملت‌ اسلام‌ و برای‌ واژگون‌ کردن‌ نظام‌ امویان‌ تلاش‌ کرد.
حسین‌ با معاویه‌ در صلح‌ امام‌ حسن‌ پیمان‌ بست‌ که‌ قیام‌ نکند و با آنکه‌ معاویه‌ به‌شرایط‌ صلح‌ عمل‌ نکرد، حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) راضی‌ نشد شخصیت‌ خود را با نقض‌ عهد وپیمان‌ شکنی‌ مانند معاویه‌ خدشه‌دار نماید، لذا در پیمان‌ با معاویه‌ پایدار بود. هیچ‌ کس‌ننوشته‌ حسین‌ در تمام‌ عمرش‌ یک‌ دفعه‌ پیمان‌ شکنی‌ کرده‌ باشد.
شیخ‌ مفید می‌نویسد: وقتی‌ امام‌ حسن‌ (ع) درگذشت‌، مردم‌ کوفه‌ و شیعیان‌علی‌ (ع) از اطراف‌ نامه‌ نوشتند که‌ حاضرند معاویه‌ را خلع‌ کرده‌ و با او بیعت‌ کنند ولی‌حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) قبول‌ نکرد و فرمودند: «میان‌ من‌ و معاویه‌ عهدیست‌ که‌ وجدان‌ من‌اجازه‌ نمی‌دهد، نقض‌ عهد کنم‌. بنابراین‌ تا معاویه‌ زنده‌ است‌ من‌ بر عهد خود پایدارم‌ وچون‌ او در گذرد من‌ دربارة‌ تصمیم‌ خود تجدید نظر خواهم‌ نمود.»
مخالفت‌ حسین‌ با معاویه‌ در بیعت‌ یزید
ابن‌ کثیر شامی‌ می‌نویسد: معاویه‌ در سال‌ پنجاه‌ وسه‌ هجری‌ از مردم‌ برای‌ یزیدبیعت‌ گرفت‌. حسین‌ (ع) از کسانی‌ بود که‌ با او مخالفت‌ کرد و حاضر به‌ بیعت‌ نشد و اهل‌کوفه‌ در این‌ امر برای‌ حسین‌ (ع) نامه‌ نوشته‌، کسب‌ تکلیف‌ نمودند و اصرار داشتند که‌حسین‌ به‌ کوفه‌ رود تا با او بیعت‌ کنند و به‌ معاویه‌ بفهمانند که‌ حاضر به‌ قبول‌ خلافت‌ یزیدنخواهند بود و جمعی‌ بسیار هم‌ برای‌ این‌ کار به‌ مدینه‌ آمدند که‌ شاید حسین‌ را به‌ بیعت‌راضی‌ کنند که‌ اقلا پس‌ از معاویه‌ قبول‌ زمامداری‌ کند. چنانکه‌ پدرش‌ پس‌ از عثمان‌تقاضای‌ مردم‌ را قبول‌ کرد.
ولی‌ ابی‌ عبدالله به‌ آنان‌ جواب‌ منفی‌ داد؛ زیرا نمی‌خواست‌ نقض‌ عهد کند و تامعاویه‌ زنده‌ است‌ اختلاف‌ و اغتشاش‌ بر پا سازد. محمد حنفیه‌ و ابو سعید خدری‌ و مسیب‌بن‌ نجیبه‌ فرازی‌ نیز اصرار داشتند ولی‌ امام‌ حسین‌ (ع) آنها را قانع‌ به‌ صبر و بردباری‌ کرد وفرمود در انتظار آینده‌ باشید.
امام‌ حسین‌ (ع) در تحولات‌ اجتماعی‌ و دعوت‌های‌ متوالی‌ در این‌ ده‌ سال‌، بسیارسیاست‌ روشنی‌ را تعقیب‌ کرد وبا مردم‌ با کمال‌ تدبیر عمل‌ نموده‌ و همه‌ را به‌ آینده‌ای‌پرغوغا توجه‌ داد.
دربار یزید مرکز انواع‌ فساد و گناه‌ شده‌ بود و بی‌دینی‌ دربار او در جامعه‌ چنان‌گسترش‌ یافته‌ بود که‌ در دوران‌ حکومت‌ کوتاهش‌، حتی‌ محیط‌ مقدسی‌ همچون‌ «مکه‌» و«مدینه‌» نیز آلوده‌ شده‌ بود. یزید سرانجام‌ جان‌ خود را در راه‌ هوسرانی‌ از دست‌ داد و افراط‌در شرابخواری‌ سبب‌ مسمومیت‌ ومرگ‌ وی‌ گردید.
او بیش‌ از چهار سال‌ پس‌ از فاجعة‌ عاشورا زنده‌ نماند، اما این‌ ننگ‌ و رسوایی‌ رابرای‌ ابد برای‌ خاندان‌ بنی‌ امیه‌ به‌ ارث‌ گذاشت‌. به‌ طوری‌ که‌ هر یک‌ از خلفای‌ اموی‌اندکی‌ عقل‌ و درایت‌ داشتند از تکرار کارهای‌ یزید پرهیز می‌کردند.
شواهد و مدارک‌ فساد و آلودگی‌ یزید و زندگی‌ ننگین‌ و حکومت‌ پلید وی‌ به‌ قدری‌زیاد است‌ که‌ طرح‌ آنها از حدود این‌ بحث‌ فشرده‌ خارج‌ است‌.
پیام‌ آوران‌ قیام‌ کربلا
هر قیام‌ و نهضتی‌ از دو بخش‌ «خون‌» و «پیام‌» تشکیل‌ می‌گردد. مقصود از بخش‌خون‌، مبارزات‌ خونین‌ و قیام‌ مسلحانه‌ است‌ که‌ مسلتزم‌ کشتن‌ و کشته‌ شدن‌ و جانبازی‌ درراه‌ آرمان‌ مقدس‌ است‌. مقصود از بخش‌ پیام‌ نیز، رساندن‌ و ابلاغ‌ پیام‌ انقلاب‌ و بیان‌آرمان‌ها و اهداف‌ آن‌ است‌.
در پیروزی‌ یک‌ انقلاب‌ اهمیت‌ بخش‌ دوم‌ کمتر از بخش‌ اول‌ نیست‌، زیرا اگراهداف‌ و آرمان‌های‌ یک‌ انقلاب‌ در سطح‌ جامعه‌ تبیین‌ نشود، انقلاب‌ از حمایت‌ وپشتیبانی‌ مردم‌ برخوردار نمی‌گردد و کانون‌ اصلی‌ بدست‌ فراموشی‌ سپرده‌ می‌شود، و چه‌بسا گرفتار تحریف‌ها و دگرگونی‌ها می‌شود.
با بررسی‌ قیام‌ مقدس‌ امام‌ حسین‌ (ع) این‌ دو بخش‌ کاملاً در آن‌ به‌ چشم‌ می‌خورد؛زیرا انقلاب‌ امام‌ حسین‌ (ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش‌ اول‌؛ یعنی‌ بخش‌ خون‌ و شهادت‌و ایثار خون‌ بود و رهبر و پرچمدار آن‌ نیز خود حسین‌ (ع) بود در حالی‌ که‌ بخش‌ دوم‌ آن‌ ازعصر عاشورا آغاز گردید و پرچمدار آن‌ امام‌ زین‌ العابدین‌ و زینب‌ کبری‌ 8 بودند که‌ پیام‌انقلاب‌ و شهادت‌ سرخ‌ آن‌ حضرت‌ و یارانش‌ را با سخنان‌ آتشین‌ خود به‌ اطلاع‌ افکارعمومی‌ رساندند و طبل‌ رسوایی‌ حکومت‌ پلید اموی‌ را به‌ صدا درآوردند.
با توجه‌ به‌ تبلیغات‌ بسیار گسترده‌ و دامنه‌ داری‌ که‌ حکومت‌ اموی‌ از زمان‌ معاویه‌ به‌بعد بر ضد اهل‌ بیت‌ (به‌ ویژه‌ در منطقة‌ شام‌) در راه‌ انداخته‌ بود، بی‌شک‌ اگر بازماندگان‌حسین‌ (ع) به‌ افشاگری‌ و بیدارسازی‌ نمی‌پرداختند، دشمنان‌ اسلام‌ و مزدوران‌ قدرت‌های‌وقت‌، قیام‌ و نهضت‌ بزرگ‌ و جاویدان‌ آن‌ حضرت‌ را در طول‌ تاریخ‌ لوث‌ می‌کردند و چهرة‌آن‌ را وارونه‌ نشان‌ می‌دادند.
آثار سیاسی‌ رخداد کربلا در شیعه‌
واقعة‌ کربلا از حوادث‌ تعیین‌ کننده‌ در جریان‌ تکوین‌ شیعه‌ در تاریخ‌ است‌.می‌دانیم‌ که‌ مبانی‌ تشیع‌، به‌ ویژه‌ اساسی‌ترین‌ آنها در اصل‌ آن‌، یعنی‌ امامت‌ در قرآن‌ وسنت‌ یافت‌ می‌شود. اما جدایی‌ تاریخی‌ شیعه‌ از دیگر گروه‌های‌ موجود در جامعه‌، به‌تدریج‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. سنت‌ و اندیشه‌ای‌ که‌ از دورة‌ خلافت‌ امام‌ علی‌ (ع) به‌ یادگارماند، تا حدودی‌ به‌ شیعه‌ از لحاظ‌ فکری‌ انسجام‌ بخشید. حمایت‌ امویان‌ از اسلام‌ ساختة‌خودشان‌ که‌ سیاست‌ گزاری‌های‌ معاویه‌ اجازه‌ نداده‌ بود، ماهیت‌ و فاصلة‌ آن‌ با اسلام‌واقعی‌ آشکار شود، در جریان‌ به‌ خلافت‌ رسیدن‌ یزید وضوح‌ بیشتری‌ یافت‌. در حادثة‌کربلا جدایی‌ تاریخ‌ شیعه‌ از سایر گروه‌هایی‌ که‌ تحت‌ تأثیر اسلام‌ مورد حمایت‌ امویان‌بودند. قطعی‌ شد. از آن‌ پس‌ تشخیص‌ و تشخص‌ شیعه‌ از دیگر گروه‌ها ـ گروهی‌ که‌ ازسنت‌ و سیرة‌ علی‌ و جانشیان‌ او پیروی‌ می‌کردند ـ کاملاً ممکن‌ بود.
در میان‌ شیعیان‌ گروهی‌ از هر حیث‌ تابع‌ ائمه‌ بوده‌ و آنها را وصی‌ پیامبر (ص) ومنتخب‌ او می‌دانستند. از سوی‌ دیگر گروه‌هایی‌ از مردم‌ عراق‌ و بعضی‌ مناطق‌ دیگر تنهابرتری‌ علویان‌ را بر امویان‌ در نظر داشته‌ و تشیع‌ آنها در همین‌ حد بود. افرادی‌ که‌ در کربلادر کنار امام‌ حسین‌ (ع) در شهادت‌ رسیدند، از شیعیانی‌ بودند که‌ امامت‌ را تنها حق‌علی‌ (ع) و فرزندانش‌ می‌دانستند. خود امام‌ (ع) در موارد متعددی‌ از مردم‌ خواست‌ تا حق‌ رابه‌ اهلش‌ بسپارند و او را یاری‌ کنند، زیرا امویان‌ غاصب‌ این‌ حق‌ هستند.
حکمت‌ شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع)
جنبش‌ کربلا به‌ عنوان‌ یک‌ نهضت‌ مقدس‌ مذهبی‌ و یک‌ حرکت‌ سیاسی‌ از نوع‌انقلابی‌ آن‌، پایدارترین‌ جنبش‌ در فرهنگ‌ سیاسی‌ شیعه‌ است‌. این‌ جنبش‌، نهضتی‌ برای‌احیای‌ احکام‌ دین‌، زدودن‌ انحرافات‌ دینی‌ و سیاسی‌ و جایگزین‌ کردن‌ حکومتی‌ علوی‌ به‌جای‌ نظام‌ اموی‌ بوده‌ است‌. جنبش‌ کربلا از زاویه‌ دستیابی‌ به‌ اهداف‌ خود حاوی‌ نوعی‌شکست‌ و نوعی‌ پیروزی‌ بود. شکست‌ سیاسی‌ با توجه‌ به‌ پذیرفتن‌ این‌ که‌ هدف‌ سرنگونی‌حکومت‌ اموی‌ و ایجاد دولتی‌ علوی‌ بوده‌ است‌. پیروزی‌ معنوی‌ به‌ دلیل‌ تحکیم‌آرمان‌های‌ معنوی‌ اصیل‌ و دینی‌ در جامعه‌ اسلامی‌. اگر کسی‌ سرنگونی‌ حکومت‌ اموی‌ رادر شمار اهداف امام‌ حسین‌ (ع) نیاورد، شاید شکست‌ سیاسی‌ را هم‌ نپذیرد.
حقیقت‌ آن‌ است‌ که‌ جنبش‌ کربلا را باید آخرین‌ تلاش‌ سیاسی‌ ممکن‌ برای‌بازگرداندن‌ حکومت‌ به‌ آل‌ علی‌ (ع) تلقی‌ کرد. کوچکترین‌ تردیدی‌ وجود ندارد که‌امام‌علی‌ (ع) حق‌ خویش‌ را پس‌ از رسول‌ خدا (ص) از دست‌ رفته‌ می‌دید، اما به‌ دلایلی‌سکوت‌ کرد. پس‌ از عمر، انتظار آن‌ را داشت‌ تا حق‌ به‌ حق‌دار بازگردد. در این‌ باره‌ خودوشیعیانش‌ نظیر مقداد و عمار تلاش‌ کردند، اما این‌ تلاش‌ها به‌ جایی‌ نرسید. پس‌ از آن‌ دردورة‌ عثمان‌، امام‌ چنین‌ احساس‌ کرد که‌ در شرایط‌ جدید، رهبری‌ جامعه‌ چشم‌ اندازموفقی‌ ندارد، با این‌ حال‌ اصرار مردم‌ اور ا امیدوار کرد. این‌ امید در طی‌ چهارسال‌ و نه‌ ماه‌اقدامات‌ سخت‌ِ امام‌ برای‌ رهبری‌ صحیح‌ بر باد رفت‌. تلاش‌ محدود و نومیدانة‌امام‌حسن‌ (ع) هم‌ به‌ سرعت‌ در هم‌ شکسته‌ شد. اکنون‌ باید انتظار بیست‌ ساله‌ای‌ تا مرگ‌معاویه‌ مطرح‌می‌شد. امام‌ حسین‌ (ع) این‌ مدت‌ را صبر کرد، گرچه‌ در این‌ مدت‌اعتراضاتی‌ بر معاویه‌ در زمینه‌های‌ سیاسی‌ به‌ ویژه‌ قتل‌ برخی‌ شیعیان‌ داشت‌.
در سالهای‌ آخر حیات‌ ننگین‌ معاویه‌ سخن‌ از ولایت‌ عهدی‌ یزید به‌ میان‌ آمد،امام‌ حسین‌ (ع) مخالفت‌ کرد، اما چندن‌ امیدی‌ نبود. با این‌ حال‌ امام‌ در مقام‌ امامت‌نمی‌توانست‌ تحمل‌ کند.
با روی‌ کار آمدن‌ یزید، امام‌ از روی‌ اعتراض‌ به‌ مکه‌ آمد. اینجا بود که‌ روزنة‌ امیدی‌از سمت‌ شرق‌ گشوده‌ شد. عراق‌ چند بار تجربه‌ نامیمونی‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ بود، اما چه‌می‌شد کرد. اگر قرار بود اقدامی‌ صورت‌ گیرد، نه‌ در شام‌ و حجاز بلکه‌ فقط‌ در عراق‌ ممکن‌بود. آیا ممکن‌ بود که‌ یک‌ بار دیگر به‌ کمک‌ مسلمانان‌ عراق‌ که‌ شیعیان‌ در آن‌ بودند،حکومت‌ اموی‌ را سرنگون‌ کرد ودولت‌ علوی‌ را برپا نمود؟ ظاهر امر، یعنی‌ حمایت‌های‌گسترده‌ای‌ که‌ خبر آنها به‌ امام‌ رسید، این‌ امر را تا اندازه‌ای‌ تأیید می‌کرد. امام‌ فرصت‌ را ازدست‌ نداد اما وقتی‌ به‌ کوفه‌ نزدیک‌ شد، اوضاع‌ دگرگون‌ شده‌ بود. او در برابر سپاه‌ ابن‌ زیادقرار گرفت‌. سخن‌ از تسلیم‌ شدن‌ و بیعت‌ با یزید بود. امام‌ نپذیرفت‌. نتیجه‌ آن‌ شد که‌همراه‌ یاران‌ محدودش‌ در کربلا به‌ شهادت‌ رسید.
علامه‌ مجلسی‌ می‌نویسد:
و باید دانست‌ که‌ مذلت‌های‌ دنیا موجب‌ مزید عزت‌ ایشان‌ است‌ و دوست‌ خدا به‌اینها ذلیل‌ نمی‌گردد. آنها که‌ خواستند ایشان‌ را ذلیل‌ گردانند، اکنون‌ نام‌ ایشان‌ به‌ غیر ازلعن‌ و نفرین‌ در زمین‌ مذکور نمی‌شود و نسل‌های‌ ایشان‌ منقرض‌ شدند و نشانی‌ ازقبرهای‌ ایشان‌ نیست‌ وحق‌ تعالی‌ نام‌ آن‌ بزرگواران‌ را بلند گردانیده‌ و علوم‌ و کمالات‌ایشان‌ عالم‌ را فرا گرفته‌ و دوست‌ و دشمن‌ بر ایشان‌ در نماز و غیر نماز صلوات‌ می‌فرستندو به‌ شفاعت‌ ایشان‌ دردرگاه‌ خدا حاجت‌ می‌طلبند، و رئوس‌ منابر و مناره‌ها را و وجوه‌ دنانیرو دراهم‌ را به‌ نام‌ نامی‌ ایشان‌ مزین‌ می‌گردانند، و پادشاهان‌ روی‌ زمین‌ وسلاطین‌ باتمکین‌ به‌ طوع‌ و رغبت‌ از روی‌ اخلاص‌ روی‌ بر خاک‌ آستان‌ ایشان‌ می‌مالند، و هر روزچندین‌ هزار کس‌ به‌ برکت‌ زیارت‌ ایشان‌ مغفور می‌گردند، چندین‌ هزار کس‌ به‌ برکت‌لعنت‌ بر دشمنان‌ ایشان‌ مستحق‌ بهشت‌ می‌گردند، و چندین‌ هزار کس‌ از برکت‌ گریستن‌بر ایشان‌ و محزون‌ گردیدن‌ از مصائب‌ ایشان‌ صحیفة‌ سیئات‌ خود را از لوث‌ گناه‌می‌شویند، و چندین‌ هزار کس‌ به‌ برکت‌ اخبار و نشر آثار ایشان‌ به‌ سعادات‌ ابدی‌ فایزمی‌گردند، و چندین‌ هزار کس‌ به‌ برکت‌ احادیث‌ ایشان‌ به‌ درجة‌ معرفت‌ و یقین‌ می‌رسند،وچندین‌ هزار کس‌ به‌ متابعت‌ آثار ایشان‌ و اقتدای‌ به‌ سنت‌ ایشان‌ به‌ مکارم‌ اخلاق‌ ومحاسن‌ آداب‌ محلی‌ می‌گردند، و چندین‌ هزار کور ظاهر و باطن‌ در روضات‌ مقدسات‌ایشان‌ شفا می‌یابندو آلاف‌ و الوف‌ از مبتلای‌ به‌ بلاهای‌ جسمانی‌ و روحانی‌ از دارالشفای‌بیوت‌ رفیعه‌ و علوم‌ منیعة‌ ایشان‌ صحت‌ می‌یابند.
سخن‌ آخر
زندگانی‌ پنجاه‌ وهفت‌ سالة‌ حسین‌ (ع) قدم‌ به‌ قدم‌ اعجازانگیز بوده‌. از مولود ومیلاد، از شیرخوارگی‌ و کودکی‌، از شباب‌ و جوانی‌، از شجاعت‌ و شهامت‌، از جود و بخشش‌،از وفا و صداقت‌، از حفظ‌ ناموس‌ و احترام‌ قانون‌، از حمایت‌ مظلوم‌ و خصم‌ ظالم‌، از عبادت‌و فضیلت‌، از مسافرت‌ و معاشرت‌ و حتی‌ شهادتش‌ همه‌ حیرت‌آور است‌.
راستی‌ این‌ چه‌ رازی‌ است‌ که‌ پاکان‌ تاریخ‌، عموماً مظلومان‌ تاریخ‌ هستند؟ گویااین‌ یک‌ سنت‌ تاریخی‌ است‌ که‌ مظلومان‌ تلخی‌ ستم‌ را بر خود هموار کنند، و آوارگی‌ رابپذیرند، تا بتوانند مظلومان‌ را نصرت‌ و آوارگان ‌ بشری‌ را به‌ سامان‌ برسانند.
نتیجه‌گیری‌
حسین‌ بن‌ علی‌ از جهات‌ فضیلت‌ و کمال‌ اخلاقی‌ بر همه‌ کس‌ برتری‌ داشته‌ است‌.
حسین‌ (ع) از جهت‌ امامت‌ و ولایت‌ با پدر وبرادرش‌ در یک‌ سطح‌ قرار داشته‌اند وسایر ائمه‌ هدی‌ هم‌ در همان‌ صف‌ بوده‌اند، ولی‌ هر یک‌ از آنها در بروز خصال‌ ومکارم‌شخصی‌ یک‌ اهمیت‌ و مزیت‌ خاصی‌ داشته‌اند و از میان‌ همه‌ آنها حسین‌ ویژگی‌ خاصی‌دارد، زیرا او مکتب‌ تربیتی‌ خاصی‌ گشود و در مکتب‌ عملی‌ خود درس‌ فضیلت‌ و اخلاق‌ دادوروش‌ اخلاقی‌ او و پرورش‌ تربیتی‌ او چنان‌ بود که‌ پیغمبر (ص) و علی‌ (ع) و خلفا و اصحاب‌همه‌ در اکرام‌ و احترام‌ او تأکید و مبالغه‌ داشتند و حتی‌ معاویه‌ که‌ رقیب‌ سرسخت‌ او وپدرش‌ برادرش‌ بود در حضور و غیاب‌ به‌ حسین‌ نهایت‌ احترام‌را می‌کرد و اعتراف‌ به‌ مقام‌ وفضیلت‌ او می‌نمود.
امام‌ حسین‌ سرباز با شخصیت‌ و فداکار اسلام‌ بودکه‌ درس‌ آزادی‌ و فداکاری‌ و مجدو عظمت‌ به‌ مسلمین‌ آموخت‌ و درصورت‌ و سیرت‌ بی‌نظیر و ممتاز بود، و باید همه‌،زندگانی‌ امام‌ حسین‌ را همچون‌ مشعل‌ فروزان‌، الگو و پیشرو همه‌ جانبة‌ راه‌ زندگانی‌ خودقرار دهند.
ای‌ که‌ مأیوس‌ از همه‌ سویی‌ به‌ سوی‌ عشق‌ رو کن‌قبلة‌ دل‌ هاست‌ این‌ دل‌ هرچه‌ خواهی‌ آرزو کن‌
در آتش‌ خشم‌ ایزدی‌ سوخته‌ کیست‌هر کس‌ که‌ نمود قصد آزار حسین‌
چکیده‌
اِن‌َّ الحُسین‌َ مِصْباح‌ُ هدی‌ و سَفینَة‌ُ نَجاة‌ِ
تاریخ‌ گذشته‌، تومار بازی‌ است‌ در برابر تومار بسته‌ آینده‌. به‌وسیلة‌ این‌ تومار باز،باید بخش‌ بسته‌ را گشود و خطوط‌ حرکت‌ آینده‌ را ترسیم‌ کرد، و از زندگانی‌ گذشتگان‌درس‌هایی‌ فراوان‌ آموخت‌.
این‌ مقاله‌ براساس‌ سرگذشت‌ و زندگانی‌ مقدس‌ سرور و سالار شهیدان‌ امام‌حسین‌ (ع) تنظیم‌ گردیده‌، و هدف‌ از نوشتن‌ این‌ مقاله‌ یادآوری‌ و الگو قراردادن‌ زندگانی‌مبارک‌ ایشان‌، همانند مشعل‌ فروزان‌، در مسیر زندگی‌ همه‌ می‌باشد.
امام‌ حسین‌ (ع) از جهات‌ فضیلت‌ و کمال‌ اخلاقی‌ بر همه‌ کس‌ برتری‌ و رجحان‌داشته‌ است‌. عشق‌ و اراده‌، صبر و فداکاری‌، حسن‌ خلق‌، تواضع‌، ادب‌، بخشش‌، صله‌ رحم‌،راستی‌، درستی‌، عبادت‌، فراست‌ و ذکاوت‌، شجاعت‌ و شهامت‌، آزادی‌ و سعادت‌، فداکاری‌ وگذشت‌، امیدواری‌ و آرزو، شرافت‌ و عشق‌، مرام‌ و مسلک‌، سیاست‌ ملی‌ و مظلومیت‌اجتماعی‌، بر همه‌ کس‌ صراحت‌ دارد که‌ اگر حسین‌ (ع) نبود این‌ کلمات‌ معنا نمی‌شد.
حسین‌ (ع) از جهت‌ امامت‌ و ولایت‌ با پدر و برادرش‌ در یک‌ سطح‌ قرار داشته‌اند وسایر ائمه‌ هدی‌ هم‌ در همان‌ صف‌ بوده‌اند ولی‌ هر یک‌ از آنها در بروز خصال‌ و مکارم‌شخصی‌ یک‌ اهمیت‌ و مزیت‌ خاصی‌ داشته‌اند و از میان‌ همه‌ آنها حسین‌ (ع) ویژگی‌خاصی‌ دارد، زیرا او مکتب‌ تربیتی‌ خاصی‌ گشود و در مکتب‌ عملی‌ خود درس‌ فضیلت‌ واخلاق‌ داد و روش‌ اخلاقی‌ او و پرورش‌ تربیتی‌ او چنان‌ بود که‌ پیغمبر (ص) و علی‌ (ع) و خلفاو اصحاب‌ همه‌، در اکرام‌ و احترام‌ او تأکید و مبالغه‌ داشتند و حتی‌ معاویه‌ که‌ رقیب‌سرسخت‌ او، پدرش‌ و برادرش‌ بود حضوراً و غیاباً نسبت‌ به‌ حسین‌ نهایت‌ احترام‌ می‌کرد واعتراف‌ به‌ مقام‌ و فضیلت‌ او می‌نمود.
ای‌ که‌ مأیوس‌ از همه‌ سوئی‌ به‌ سوی‌ عشق‌ رو کن‌قبله‌ دلهاست‌ این‌ دل‌ هر چه‌ خواهی‌ آرزو کن‌
منابع‌:
1 ـ عماد الدین‌ حسین‌ اصفهانی‌ (عمادزاده‌)، زندگانی‌ امام‌ حسین‌ (ع) ، محمد، 68.
2 ـ مهدی‌ پیشوایی‌، سیره‌ پیشوایان‌ اسلام‌، مؤسسة‌ تحقیقاتی‌ و تعلیماتی‌امام‌صادق‌ (ع) ، قم‌ 78.
3 ـ رسول‌ جعفریان‌، تاریخ‌ خلفا،دفتر نشر الهادی‌، قم‌، 77.
4 ـ رسول‌ جعفریان‌، حیات‌ فکری‌ و سیاسی‌ امامت‌ شیعه‌، انصاریان‌، قم‌ 76.
5 ـ سید هاشم‌ رسولی‌ محلاتی‌، زندگانی‌ امام‌ حسین‌ (ع) ، علمیه‌ اسلامیه‌.
6 ـ مهدی‌ پیشوایی‌، پژوهشی‌ پیرامون‌ زندگی‌ امام‌ حسین‌ (ع) ، قم‌، 58.
7 ـ محسن‌ غرویان‌، پرتوی‌ از کلام‌ امام‌ حسین‌ (ع) ، شفق‌، 72.
8 ـ سید جعفر شهیدی‌، قیام‌ حسین‌ (ع) ، دفتر نشر فرهنگی‌ اسلامی‌، 59.
9ـ مجموعه‌ مقالات‌، انگیزه‌ قیام‌ امام‌ حسین‌ (ع) ، شفق‌.

پرورشهای‌ معنوی‌ و اخلاقی‌ عاشورا

پرورشهای‌ معنوی‌ و اخلاقی‌ عاشورا
چشمه‌ جوشان‌ کربلا
تمامی‌ انبیا و اولیای‌ الهی‌ در سیر و سلوک‌ معنوی‌ انسان‌، به‌ سوی‌ هدایت‌ و کمال‌در راستای‌ توحید و یکتا پرستی‌ که‌ در فطرت‌ انسانی‌ زمینه‌های‌ آن‌ وجود دارد، افراد را به‌هدفی‌ مشترک‌ و روشی‌ واحد فرا می‌خواندند و در این‌ مقصد با یکدیگر تفاوتی‌ نداشتند وآن‌ ستارگان‌ فروزان‌ در جهت‌ تحقق‌ این‌ آرمان‌ مقدس‌ به‌ رسالت‌ مبعوث‌ گردیدند.مهم‌ترین‌ هدف‌ عاشورا نیز اعتلای‌ توحید و محو آثار هر گونه‌ شرک‌، نفاق‌ و خود خواهی‌بود. به‌ همین‌ دلیل‌ نباید به‌ حماسة‌ کربلا، به‌ عنوان‌ حادثه‌ای‌ تاریخی‌ نگریست‌، بلکه‌ لازم‌است‌ ابعاد وجودی‌ آن‌ را در قلمرو گذشته‌ و آینده‌ و در سیطرة‌ زمان‌ و در حیات‌ انسان‌هامرود توجه‌ قرار داد. در ستیز آدمی‌ به‌ عنوان‌ خلیفه‌ خداوند بر روی‌ زمین‌، با شیاطین‌ جنّی‌و انسی‌ و نمودهای‌ جور و جهل‌، عاشورا عالی‌ترین‌ راه‌ و رسم‌ زندگی‌ سعادتمند را برای‌جهانیان‌ ترسیم‌ می‌نماید. به‌ علاوه‌ این‌ حرکت‌ مقدس‌ مَثَل‌ اعلای‌ جهاد اکبر و مبارزه‌ بانفس‌ است‌ و در این‌ رهگذر درس‌ درست‌ زیستن‌، رسیدن‌ به‌ حیات‌ معنوی‌ و کسب‌مقامات‌ عالی‌ عرفانی‌ و درجات‌ معنوی‌ را در عرصة‌ عمل‌ به‌ مشتاقان‌ کمالات‌ ملکوتی‌آموخته‌ و در این‌ مورد هیچ‌ ابهامی‌ برای‌ پویندگان‌ طریق‌ حق‌ و عاشقان‌ عدالت‌ باقی‌نگذاشته‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌ قلب‌های‌ اهل‌ معرفت‌ و فضیلت‌ در برابر این‌ مشعل‌ فروزان‌به‌ تعظیم‌ فرو می‌افتد و آن‌ را بزرگ‌ترین‌ تجلّی‌ مقام‌ والای‌ انسانیت‌ تلقی‌ کرده‌اند.
از بارزترین‌ مسائلی‌ که‌ در سیره‌ اهل‌ بیت‌ (ع) عصمت‌ و طهارت‌ مشاهده‌ می‌گردد،تبیین‌ هدف‌ امام‌ حسین‌(ع) از نهضت‌ عاشورا است‌. در زیارت‌ اربعین‌ که‌ صفوان‌ جمال‌ ازامام‌ صادق‌(ع) نقل‌ کرده‌ است‌، می‌خوانیم‌:
«و بذل‌ مهجتة‌ فیک‌ لیستنقذ عبادک‌ من‌ الجهالة‌ و حیرة‌ الضلالة‌»
در این‌ عبارت‌ هدف‌ قیام‌ مقدس‌ حسینی‌ برای‌ جلوگیری‌ از انحراف‌ و ضلالت‌ و درراستای‌ رهانیدن‌ جامعه‌ از نادانی‌ بوده‌ است‌. حضرت‌ امام‌ خمینی‌؛ که‌ در مکتب‌ تربیتی‌امام‌ حسین‌(ع) رشد کرده‌ بود و با تعالیم‌ عاشورایی‌ خود، اوضاع‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ و نیزحالات‌ اخلاقی‌ و تمایلات‌ مردم‌ را متحول‌ ساخت‌ و آنان‌ را در قیام‌، مبارزه‌ و فداکاری‌ رهروشهیدان‌ کربلا نمود، اساسی‌ترین‌ محور بیاناتشان‌ در خصوص‌ نهضت‌ حسینی‌ در بُعداصلاح‌ اجتماعی‌ و نیز تهذیب‌ و خودسازی‌ آحاد جامعه‌ و جلوگیری‌ از عواملی‌ که‌ به‌ این‌ دوتلاش‌ آسیب‌ وارد می‌نماید، جلوه‌ گر می‌شود. و این‌ که‌ برای‌ صیانت‌ از دیانت‌ از کمی‌ِ نیروو قدرت‌ زورگویان‌ باید نهراسید و با روح‌ ایثار و فداکاری‌ به‌ ذلت‌ تن‌ در نداد و مرگ‌ سرخ‌ رابر حیات‌ ننگین‌ برگزید. آنان‌ که‌ از چشمة‌ جوشان‌ عاشورا جرعه‌های‌ حیات‌ بخشی‌نوشیده‌اند، طبق‌ بینش‌ متعالی‌ خویش‌ هم‌، فرهنگ‌ قرآن‌ و عترت‌ را در زندگی‌ خود پیاده‌نموده‌اند و جان‌ خویش‌ را سیر ساخته‌اند تا حقیقت‌ و فضیلت‌ به‌ نورافشانی‌ خود ادامه‌ دهدو نیز افراد جامعه‌ را به‌ سوی‌ تعالی‌ و مکارم‌ عالی‌ هدایت‌ کند. شهید سید عبدالکریم‌هاشمی‌ نژاد می‌نویسد:
«... خون‌ حسین‌ ریخته‌ شد و نهضت‌ مقدس‌ او انجام‌ گردید تا آن‌ عباد گمراه‌، آن‌اجتماع‌ سرگردان‌، آن‌ ملت‌ نادان‌ و بی‌ خبر از آن‌ وضع‌ دردناک‌، خلاصی‌ یابد. تا امت‌بصیرت‌ پیدا کند و دانا شود. از گمراهی‌ و ضلالت‌ نجات‌ یابد تا بداند چه‌ می‌کند و به‌ کجامی‌رود. به‌ چه‌ کسی‌ بار می‌دهد و نیروی‌ انسانی‌ خود را در اختیار چه‌ قدرتی‌ می‌گذارد».
به‌ لحاظ‌ تاریخی‌، نخستین‌ مربی‌ و معلم‌ در جامعة‌ اسلام‌، شخص‌ رسول‌ اکرم‌(ص)است‌ که‌ به‌ تعبیر قرآن‌ کریم‌ «اُسوه‌ حسنه‌» می‌باشد و مورد تأسی‌ صحابه‌ و تابعین‌ ودیگر مسلمانان‌ در اعصار بعد قرار گرفت‌ و این‌ تأثیر پذیری‌ از خاتم‌ رسولان‌ منحصر به‌زمان‌ و مکان‌ خاصی‌ نمی‌باشد و استمرار آن‌ قطعی‌ است‌. رزمندگان‌ صدر اسلام‌ به‌ رغم‌نداشتن‌ تحصیلات‌ رسمی‌ در مکاتب‌ تربیتی‌ و مراکز آموزشی‌، از پیامبرشان‌ نکات‌ خوبی‌را فرا گرفته‌ بودند. وقتی‌ که‌ رستم‌ فرخ‌ زاد از ربیع‌ بن‌ عامر- فرمانده‌ فاتح‌ سپاهیان‌ اسلام‌- پرسید: هدف‌ شما از نبرد با ما چه‌ می‌باشد؟ وی‌ همانند معلمی‌ توانا که‌ می‌داند چه‌مقصدی‌ را تعقیب‌ می‌کند و چه‌ کاری‌ انجام‌ می‌دهد، پاسخ‌ داد:
«لنخرج‌ العباد من‌ عبادة‌ العباد الی‌ عبادة‌ الله‌ و من‌ ضیق‌ الدنیا (الارض‌) الی‌ سعتهاو من‌ جور الادیان‌ الی‌ عدل‌ الاسلام‌».
امام‌ حسین‌ (ع) نیز به‌ عنوان‌ انسانی‌ والا و مربی‌ ملتزم‌ و متعهد و نشان‌ دهندة‌نمونه‌ای‌ از تربیت‌ اسلامی‌، به‌ همة‌ متصدیان‌ تربیت‌ و پرورش‌ انسان‌ها آموخت‌ که‌ در این‌مسیر در برابر بدعت‌ها و انحراف‌ها مقاومت‌ کنند، چهرة‌ نفاق‌ افکنان‌ و افراد ظاهر ساز ومردم‌ فریب‌ را افشا سازند، از تصفیه‌ و پالایش‌ نیروهای‌ فرصت‌ طلب‌ و جذب‌ انسان‌های‌خالص‌، اهل‌ صداقت‌ و دارای‌ انگیزه‌های‌ پاک‌ غفلت‌ نورزید و با اهتمام‌ در تربیت‌ و آماده‌سازی‌ نیروهایی‌ که‌ بتواند ادامه‌ دهندة‌ راه‌ حق‌ و حقیقت‌ باشند، این‌ مسیر را هموار سازندو وصول‌ به‌ هدف‌ها و آرمان‌های‌ آن‌ را امکان‌پذیر نمایند.
از زمان‌ امام‌ سجاد(ع) به‌ بعد، ائمه‌ هدی‌ اهتمام‌ داشتند که‌ ماجرای‌ کربلا، یک‌درس‌ تلقی‌ گردد و برای‌ مسلمانان‌ جنبه‌ تربیتی‌ داشته‌ باشد. البته‌ در عین‌ این‌ که‌ عاشورانسخه‌ آموزنده‌ای‌ برای‌ همه‌ حق‌ جویان‌ است‌، ماجرایی‌ الهی‌ هم‌ می‌باشد؛ یعنی‌ در ضمن‌آن‌ که‌ همه‌ جهات‌ آن‌ می‌تواند الگو قرار گیرد، ولی‌ در این‌ حماسه‌، کارهایی‌ اختصاصی‌انجام‌ شده‌ که‌ تنها از عهدة‌ امام‌ حسین‌(ع) و فرد معصوم‌ بر می‌آید و نکته‌ هایی‌ دیده‌می‌شود که‌ مختص‌ ایشان‌ است‌، اگر چه‌ امام‌ ماجرا را به‌ گونه‌ای‌ پیش‌ برده‌ که‌ هر کس‌ به‌کارنامه‌ عاشورا می‌نگرد کاملاً کار امام‌ حسین‌(ع) را معقول‌ و منطقی‌ درس‌آموز تلقی‌می‌نماید؛ در این‌ صورت‌ حرکتش‌ می‌تواند آموزنده‌ باشد. صحنه‌های‌ عاشورا در تمامی‌ابعادش‌ رشد دهنده‌ هستند و هر یک‌ از افراد حاضر در این‌ صحنه‌ - اعم‌ از پیر و جوان‌،کودک‌ و نوجوان‌، زن‌ و مرد- همه‌ اُسوه‌های‌ تربیتی‌ اند.
در واقع‌ امام‌ حسین‌(ع) با فداکاری‌های‌ خالصانه‌ و همه‌ جانبه‌اش‌ سرمشق‌جاویدان‌ مسلمان‌ هایی‌ شده‌ که‌ در مقام‌ امامی‌ هدایت‌ آفرین‌ با خون‌ جوشان‌ و تحول‌آفرین‌، رهبری‌ الهی‌ و الهام‌ بخش‌ بر اعماق‌ قلوب‌ و اندیشه‌ آنان‌ پرتو افشانی‌ می‌نماید وضمیر آنها را از امور دنیوی‌ و حالات‌ فناپذیر فراتر می‌برد و به‌ ملکوت‌ و عرش‌ و حقیقت‌پیوند می‌دهد. یک‌ مورد از این‌ تحولات‌ درونی‌ آن‌ است‌ که‌ آنها را در عرصه‌های‌ زندگی‌مقاوم‌ و مبارز می‌نماید و به‌ دستشان‌ نهضت‌های‌ الهی‌ را بر ضد قدرت‌های‌ استبدادی‌بنیان‌ می‌نهد. قیام‌ هایی‌ که‌ به‌ اعتراف‌ مورخان‌ و شرح‌ نگاران‌ در تمامی‌ اعصار و جوامع‌،دگرگونی‌های‌ مطلوب‌ و مفیدی‌ به‌ وجود آورده‌ است‌ و مصالح‌ توده‌های‌ مسلمانان‌ را تاحدودی‌ زنده‌ نموده‌ و حفظ‌ کرده‌ است‌ که‌ نمونة‌ بارز آنها در عصر کنونی‌، انقلاب‌ اسلامی‌ایران‌ به‌ رهبری‌ امام‌ خمینی‌1 است‌.
عباس‌ محمود عقاید می‌نویسد: حسین‌ در روز عاشورا به‌ ظاهر شکست‌ خورد وپیروانش‌ دچار مصائب‌ گشتند، ولی‌ دعوتی‌ به‌ جای‌ گذاشت‌ که‌ پس‌ از آن‌، قیام‌ها ودولت‌هایی‌ شیعی‌ را پدیدار ساخت‌، دعوتی‌ که‌ پیش‌ چشم‌ مردم‌ در حلّه‌ای‌ از نور که‌پرتوش‌ دیده‌ها را خیره‌ می‌کند نمایان‌ است‌. علامه‌ طباطبائی‌ به‌ نکته‌ای‌ مهم‌تر وبنیانی‌تر اشاره‌ می‌کند: اسلام‌ زندة‌ این‌ واقعه‌ است‌ و اگر اتقاق‌ نیفتاده‌ بود، بنی‌ امیه‌ اسم‌ورسمی‌ از اسلام‌ نگذاشته‌ بودند. و در جای‌ دیگر خاطر نشان‌ می‌نماید: واقعة‌ کربلاعامل‌ مؤثری‌ بود که‌ با تأثیر مؤجّل‌ خود حکومت‌ بنی‌ امیه‌ را بر انداخت‌ و ریشة‌ شیعه‌ رااستوار ساخت‌.
امام‌ خمینی‌ در فراز یکی‌ از بیانات‌ خود، خطاب‌ به‌ علمای‌ حوزه‌ و دانشگاه‌فرموده‌اند:
«اگر مردم‌ را تربیت‌ کنید به‌ یک‌ تربیت‌ سالم‌، دعوت‌ کنید به‌ این‌ که‌ با خدا آشناشوند، با معارف‌ اسلامی‌ آشنا بشوند. اگر این‌ طور شد کشور شما سالم‌ می‌ماند و به‌ سایرجاها سرایت‌ می‌کند...».
بدیهی‌ است‌ عاشورا با عزت‌ معنوی‌ و قدرت‌ ملکوتی‌ خود می‌تواند در افرادپرورش‌های‌ پر مایه‌ و سالمی‌ پدید آورد. از این‌ جهت‌ ذیلاً به‌ برخی‌ آموزه‌های‌ تربیتی‌عاشورا اشاره‌ می‌گردد:
1- مقدم‌ داشتن‌ شرافت‌ دین‌ بر هر چیزی‌
اسلام‌ برای‌ تأمین‌ و حفظ‌ مصالح‌ پنج‌ گانه‌: دین‌ و عقیده‌، نفس‌ و جان‌، اموال‌،نسب‌ و ناموس‌ و عقل‌ و خرد به‌ وجود آمده‌ است‌ و فلسفة‌ اصلی‌ تمامی‌ موازین‌ شرعی‌ ودستورات‌ فقهی‌، اعم‌ از عبادات‌، احکام‌، معاملات‌ و امور سیاسی‌ تضمین‌ مصالح‌ و منافع‌مرتبط‌ با این‌ احتیاجات‌ و نیازهای‌ زندگی‌ مسلمانان‌ می‌باشد. هر فرد وظیفه‌شناسی‌مکلف‌ است‌ حداکثر توان‌ و نیروی‌ خود را برای‌ حفاظت‌ این‌ مقاصد به‌ کارگیرد و در صورت‌تزاحم‌ هر کدام‌ با دیگری‌ به‌ حکم‌ قاعدة‌ فقهی‌ «اهم‌ و مهم‌» باید امور مهم‌ فدای‌ مواردمهم‌تر شود. در میان‌ پنج‌ موضوع‌ مورد اشاره‌، دین‌ و باورها ارزش‌ والاتری‌ دارند و انسان‌مسلمان‌، متعهد و مسئول‌ باید برای‌ صیانت‌ از دیانت‌ مهیا باشد، تا به‌ تعبیر قرآن‌ به‌(احدی‌ الحُسنیین‌) (پیروزی‌ یا شهادت‌) برسد. امام‌ حسین‌(ع) اُسوه‌ مسلمانان‌ و رهبرجبهه‌ حق‌، شرافت‌ ایمان‌ و دین‌ را بر جان‌ و مال‌ و فرزندان‌ خویش‌ مقدم‌ داشت‌ و برای‌بقای‌ اسلام‌ از زندگی‌ عادی‌ خویش‌ چشم‌ پوشید و به‌ همگان‌ آموخت‌ که‌ همه‌ چیز خود رادر پیشگاه‌ حق‌ نثار نموده‌ و رضایت‌ پروردگار را جلب‌ کرده‌ و به‌ لقای‌ حق‌ نائل‌ گردیده‌ و بااین‌ حرکت‌ حماسی‌، پایه‌های‌ حکومت‌ خلاف‌ کاران‌ و غاصبان‌ را به‌ لرزه‌ در آورده‌ است‌ وبا جوشش‌ خونش‌ که‌ در واقع‌ «ثار الله‌» بود، درخت‌ مطهر اسلام‌ بارورتر گردید و مجد وعظمت‌ آیین‌ محمدی‌ را تجدید نمود:
گذشت‌ از سر فرزند و مال‌ و جان‌ و عیالش‌ چو می‌دید می‌نتوان‌ گذشت‌ از سر دینش‌
امام‌ خمینی‌ در این‌ باره‌ فرموده‌اند:
«تکلیف‌ ما در آستانه‌ شهر محرم‌ الحرام‌ چیست‌؟ تکلیف‌ علمای‌ اعلام‌ و خطبای‌معظم‌ در این‌ شهر ]ماه‌[ چیست‌، در این‌ شهر محرم‌ تکلیف‌ سایر قشرهای‌ ملت‌ چیست‌؟سید الشهدا و اهل‌ بیت‌ آموختند تکلیف‌ را فدای‌ در میدان‌، تبلیغ‌ در خارج‌ میدان‌، تکلیف‌ما را حضرت‌ سید الشهدا و معلوم‌ کرده‌ است‌، در میدان‌ جنگ‌ از قلت‌ عدد نترسید، ازشهادت‌ نترسید.»
2- ایجاد روحیة‌ حق‌طلبی‌ و احقاق‌ حق‌
نهضت‌ عاشورا دین‌ رسول‌ الله‌ را احیا کرد و آن‌ را از بدعت‌ و تحریف‌ نجات‌ داد. درحقیقت‌ باید خاطر نشان‌ ساخت‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صرفاً به‌ خاطر امتناع‌ از پذیرش‌ حکومت‌یزید و عدم‌ بیعت‌ با او از مدینه‌ خارج‌ نگردید، بلکه‌ برای‌ احیای‌ سنت‌ نبوی‌ که‌ در آن‌ زمان‌در معرض‌ خطر جدی‌ بود و آداب‌ و رسوم‌ جاهلیت‌ و تبلیغات‌ مسموم‌ اموی‌ جایش‌ را گرفته‌بود و به‌ منظور ایجاد اصلاح‌ در رفتارهای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ و تحقق‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌از منکر به‌ چنین‌ حماسه‌ای‌ روی‌ آورد. امام‌ خمینی‌ در این‌ باره‌ یاد آور شده‌اند:
«آنها (امویان‌) می‌خواستند اصل‌ اسلام‌ را از بین‌ ببرند و یک‌ مملکت‌ عربی‌ درست‌کنند».
آن‌ روح‌ قدسی‌ در جای‌ دیگر فرموده‌اند:
«اگر نبود این‌ نهضت‌، یزید و اتباع‌ یزید، اسلام‌ را وارونه‌ به‌ مردم‌ نشان‌ می‌دادند».
امام‌ حسین‌ (ع) با قیام‌ خود به‌ پیروان‌ خویش‌ آموخت‌ که‌ در برابر تحریف‌ اسلام‌ وآلوده‌ نمودن‌ ارزش‌ها و جعل‌ احادیث‌ و ترویج‌ فرقه‌های‌ انحرافی‌ که‌ حکومت‌ جور و ضدعدل‌ را توجیه‌ می‌کنند، نباید خاموش‌ بنشینند. هم‌ چنین‌ احیای‌ فرهنگ‌ قومی‌ و قبیله‌ای‌و دامن‌ زدن‌ به‌ امتیازها و تعصب‌های‌ نژادی‌ و مفاخر قومی‌ و باب‌ کردن‌ طعن‌ و هجوگروه‌ها و احزاب‌ به‌ یک‌ یگر و ترویج‌ ادبیات‌ منحط‌ آمیخته‌ به‌ جهل‌، خرافات‌ واسطوره‌های‌ موهوم‌، به‌ جای‌ فرهنگ‌ قرآن‌ و عترت‌ کار درستی‌ نمی‌باشد. این‌ برنامه‌ها باروح‌ دیانت‌ در تعارض‌ است‌، باید در مقابل‌ آنها به‌ مقاومت‌ برخاست‌. جا حظ‌ امویان‌ رانخستین‌ کسانی‌ می‌داند که‌ آشکارا در تاریخ‌ اسلامی‌، رسوم‌ و آداب‌ غیر دینی‌ را بدعت‌گذاشتند و کوشیدند تا از شاهنشاهی‌ ایران‌ و بیزانس‌ تقلید کنند و خلافت‌ را به‌ امپراتوری‌کسری‌ و قیصری‌ تبدیل‌ سازند.
هم‌ چنین‌ قیام‌ عاشورا به‌ حق‌ طلبان‌ می‌آموزد که‌ وقتی‌ به‌ احکام‌ اسلام‌ عمل‌نمی‌شود و دستورات‌ دینی‌ معطل‌ گذاشته‌ شده‌ و جامعه‌ در فساد و جهل‌ غوطه‌ ور است‌، امربه‌ معروف‌ و نهی‌ از منکری‌ باید به‌ تحول‌ اوضاع‌ اقدام‌ کند و برای‌ اصلاح‌ اجتماع‌ بکوشد.
احیای‌ معیارهای‌ حق‌ و برگردانیدن‌ جامعه‌ از سمتی‌ که‌ پیدا کرده‌، در بیانات‌ وموضع‌گیری‌های‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ خوبی‌ بر می‌آید. امام‌ هنگام‌ خروج‌ از مدینه‌فرموده‌اند:
هر کس‌ متابعت‌ کند و سخن‌ حق‌ از من‌ قبول‌ نماید، سعادت‌ و سلامت‌ یابد و هرکس‌ خودداری‌ کند و از دایرة‌ اطاعت‌ من‌ بیرون‌ رود صبر کنم‌ تا آن‌ وقتی‌ که‌ خدای‌ تعالی‌میان‌ من‌ و او حکم‌ کند. حضرت‌ در نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ بزرگان‌ و رجال‌ می‌نویسد:
«انا ادعوکم‌ الی‌ کتاب‌ الله‌ و سنة‌ نبیه‌ فان‌ السنة‌ قد امیتت‌ و البدعة‌ قد احییت‌؛من‌ شما را به‌ سوی‌ قرآن‌ و سنت‌ نبوی‌ فرا می‌خوانم‌، زیرا سنت‌ را میرانده‌ و بدعت‌ را زنده‌کرده‌اند».
در واقع‌ سخن‌ اصلی‌ قیام‌ عاشورا آن‌ است‌ که‌ باید برای‌ اقامه‌ حق‌ قیام‌ کرد، اگر چه‌مقرون‌ به‌ توفیق‌ ظاهری‌ نباشد.
3- ایجاد آگاهی‌ در میان‌ انسان‌های‌ غافل‌ و بیدار کردن‌ فطرت‌ها
در اثر برخی‌ خطاها، بازی‌های‌ سیاسی‌، هجوم‌ غنایم‌ جنگی‌ و بیدار شدن‌ طمع‌نهفته‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ حرکت‌ انحرافی‌ و تبلیغات‌ مسموم‌ امویان‌، مسلمانان‌ از اعتقادها وارزش‌ها فاصله‌ گرفتند و حتی‌ عاطفه‌ و عرق‌ مذهبی‌ آنان‌ رو به‌ کاستی‌ رفت‌، این‌ گونه‌دگرگونی‌ها، جامعه‌ را در غفلتی‌ مرگ‌ بار و توأم‌ با ذلت‌ فرو برد. همت‌ و غیرت‌ مذهبی‌ که‌زمانی‌ مسلمانان‌ را برای‌ ابلاغ‌ پیام‌ دین‌ حق‌ به‌ سرزمین‌های‌ دوردست‌ می‌کشانید، رو به‌ضعف‌ رفت‌. دل‌ها و رفتارها با هم‌ هماهنگی‌ نداشت‌ و ضعف‌ در تصمیم‌گیری‌ در جامعة‌آن‌ روز مشاهده‌ می‌شد. سخن‌ فرزدق‌ خطاب‌ به‌ امام‌ حسین‌(ع): قلوبهم‌ معک‌ و سیوفهم‌علیک‌ در این‌ باره‌ صادق‌ بود. سکوت‌ کشنده‌ و آزار دهنده‌، همراه‌ با تأییدهای‌ منفعت‌طلبانه‌ و سود جویانه‌ برخی‌ خواص‌ تحولات‌ روحی‌ ناگوار در امت‌ اسلامی‌ پدید آورد. امام‌به‌ رغم‌ این‌ تیرگی‌ فطرت‌ پاک‌ انسانی‌ و روح‌ غیرتمندی‌ را برانگیخت‌ و در روح‌ و نهادشان‌تحول‌ ایجاد کرد. برای‌ امام‌ کاملاً مشخص‌ و مسلم‌ بودکه‌ بذرهایی‌ در مزرعه‌ هستی‌انسان‌ هاست‌ که‌ در صورت‌ شکوفایی‌، سعادت‌ واقعی‌ را به‌ دست‌ می‌آورند و خود را از این‌وضع‌ ذلت‌ بار و غفلتی‌ ویران‌ کننده‌ نجات‌ می‌دهند و به‌ سوی‌ مقاصد والا و مقدّس‌ گام‌ برمی‌دارند و از امور پست‌ و فناپذیر فاصله‌ می‌گیرند. در خطبه‌ها و بیانات‌ امام‌، از مدینه‌ تاکربلا به‌ خوبی‌ عظمت‌ روحی‌ امام‌ و علو مقام‌ ایشان‌ و نیز مسئولیت‌ و تکلیفی‌ که‌ برای‌دست‌ یابی‌ به‌ هدف‌ متعالی‌ حفظ‌ ارزش‌ها و رسوخ‌ آن‌ در روح‌ و روان‌ انسان‌ها دارد،مشخص‌ است‌. رفتارشناسی‌ دقیق‌ امام‌ در این‌ سخن‌ نهفته‌ است‌:
«الناس‌ عبید الدنیا و الدین‌ لعق‌ علی‌ السنتهم‌ یحوطونه‌ ما درت‌ معایشهم‌ فاذامحصوا بالبلاء قل‌ّ الدیانون‌».
امام‌ خطاب‌ به‌ دین‌ داران‌ آن‌ زمان‌ و هر عصری‌ هشدار می‌دهد که‌ مردمان‌ بندگان‌دنیا هستند و این‌ به‌ اظهاراتشان‌ منحصر گردیده‌ است‌، حمایتشان‌ از دیانت‌ تا زمانی‌است‌ که‌ زندگی‌ خویش‌ را بگذرانند و اگر در میدان‌ امتحان‌ قرار بگیرند؛ دین‌ داران‌ دراقلیت‌ هستند و به‌ همین‌ سبب‌ با وجود آن‌ که‌ مردم‌ در اعماق‌ گرایش‌های‌ فطری‌ خویش‌معتقد بودند که‌ طرفدار حق‌ باشند، لیکن‌ این‌ باور را به‌ فراموشی‌ سپردند و قیام‌ عاشورا باکیمیای‌ خود و آگاهی‌ سریع‌ و عمیقش‌، انسان‌ها را از غفلتی‌ که‌ در پیش‌ گرفته‌ بودندنجات‌ داد و عده‌ای‌ از خفتگان‌ با فریاد حماسه‌ آفرینان‌ عاشورا بیداد شدند و برای‌ جبران‌مسیر خطایی‌ که‌ پیموده‌ بودند راه‌ توبه‌ پیش‌ گرفتند. عده‌ای‌ نیز که‌ تحت‌ تاثیر تبلیغات‌مخرب‌ حاکمیت‌ غاصبانه‌ آن‌ زمان‌، دچار خود باختگی‌ شده‌ و هویت‌ اصیل‌ خویش‌ را دربرابر عوامل‌ نفاق‌، جهل‌ و بیدار از دست‌ داده‌ بودند، چگونه‌ زیستن‌ را از کربلا آموختند.
تربیت‌ فکری‌ وشکل‌گیری‌ شخصیت‌ها بر صواب‌ آگاهی‌ها و رشد شناخت‌ها واصلاح‌ نگرش‌ها گام‌ مهمی‌ است‌ که‌ عاشوراییان‌ مربی‌ آن‌ هستند، معرفت‌ هایی‌ که‌ باخود آگاهی‌ و روش‌ بینی‌ پیوند خورده‌اند و جهت‌ دهندة‌ گرایش‌های‌ انسانی‌ هستند.عاشورا به‌ همه‌ آموخت‌ که‌ خود را بشناسند، توانایی‌ها، استعدادها، نیازهای‌ اصیل‌، رسالت‌و مسئولیت‌ خطیر آدمی‌ در ارتباط‌ با خداوند جهانی‌ هستی‌، جامعه‌ و تاریخ‌ را ارزیابی‌ وبازنگری‌ کنند.
امام‌ حسین‌(ع) و یاران‌ او تبلور این‌ ایمان‌ سرشارند و آموزگار آن‌ هستند که‌ چگونه‌تمایلات‌، احساسات‌ و عواطف‌ خود را جهت‌ دهیم‌ تا تمامی‌ آنها در خدمت‌ اعتقادات‌،باورها و بنیان‌های‌ دینی‌ به‌ کار گرفته‌ شوند.
4- ایثار و فداکاری‌
عنصری‌ که‌ در عاشورا حضور قطعی‌، تاثیر گذار و تعیین‌ کننده‌ دارد ایثار است‌.عشقی‌ ملکوتی‌ که‌ از رحمت‌ الهی‌ سرچشمه‌ می‌گیرد و بر تعلقات‌ وجود فایق‌ می‌آید ورشادت‌ و فداکاری‌ خلق‌ می‌کند.
جانبازان‌ کربلا متوقع‌ پیامدهای‌ دنیوی‌ امر به‌ معنای‌ امور عادی‌ نبودند وسنجش‌های‌ وسوسه‌ گر را بر وجود خود حاکم‌ نکردند و اقدام‌های‌ دلیرانه‌ را بر تحلیل‌های‌خواص‌ و افراد زیرک‌ ترجیح‌ دادند. انسانی‌ که‌ این‌ گونه‌ گذشتی‌ را بر وجود خود چیره‌ساخت‌، دنیا را از چشم‌ دیگر می‌بیند، هستی‌ بخش‌ جهان‌ هستی‌ را با معرفتی‌ فوق‌ العاده‌می‌شناسد. آدمی‌ وقتی‌ دعای‌ عرفه‌ را که‌ نمودهای‌ بسیار عالی‌ روح‌ بزرگوارامام‌حسین‌(ع) است‌، می‌خواند متوجه‌ می‌شود که‌ این‌ فروغ‌ شهادت‌ چگونه‌ مهیّای‌ آن‌فداکاری‌ بی‌ نظیر در صحرای‌ کربلا بوده‌ و آن‌ چنان‌، جان‌ خویش‌ را در طبق‌ اخلاص‌می‌گذارد و با اشتیاق‌ به‌ درگاه‌ احدیت‌ نثار کند. هنگامی‌ که‌ امام‌ از مدینه‌ بیرون‌ آمد به‌خواص‌ خاندان‌ بنی‌ هاشم‌ نوشت‌:
«من‌ لحق‌ بی‌ استشهد و من‌ تخلف‌ لم‌ یبلغ‌ الفتح‌؛ من‌ راهی‌ را برگزیده‌ام‌ که‌ هرکس‌ در این‌ مسیر به‌ من‌ بپیوندد به‌ شهادت‌ می‌رسد و آن‌ که‌ چنین‌ نکند (به‌ من‌ ملحق‌نشود) پیروزی‌ را در آغوش‌ نخواهد گرفت‌».
به‌ بیان‌ دیگر این‌ حرکت‌ به‌ پیروزی‌ منجر می‌شود، ولی‌ باید این‌ فتح‌ از طریق‌ ایثارو فداکاری‌ و شهادت‌ به‌ دست‌ آید. اگر فردی‌ تشخیص‌ داد که‌ این‌ حرکت‌ به‌ لحاظ‌ وظیفة‌دینی‌ و شرعی‌ امر لازمی‌ است‌؛ باید افشاگری‌ کند و امت‌ مسلمان‌ را از خواب‌ غفلت‌ بیدارنماید تا جهان‌ اسلام‌ مسیر صحیح‌ خود را بیابد؛ اگر چه‌ به‌ بهای‌ دادن‌ جانش‌ تمام‌ شود.زنده‌ ماندن‌ و کشته‌ شدن‌ هدف‌ نیست‌، هدف‌ مقدس‌ بالاتر از این‌ چیزهاست‌. مصالح‌ ومنافع‌ فردی‌ و اجتماعی‌ در بوتة‌ مقصدی‌ والا ذوب‌ می‌شوند. امام‌ خمینی‌ در این‌ باره‌فرموده‌اند:
«هر چه‌ روز عاشورا سید الشهدا(ع) به‌ شهادت‌ نزدیک‌تر می‌شد، افروخته‌ترمی‌شد و جوانان‌ او مسابقه‌ می‌کردند برای‌ این‌ که‌ شهید شوند؛ همه‌ هم‌ می‌دانستند که‌ بعداز چند ساعت‌ دیگر شهیدند.
مسابقه‌ می‌کردند آنها برای‌ این‌ که‌ آگاه‌ بودند که‌ ما آماده‌ایم‌ که‌ ادای‌ِ وظیفه‌ خدایی‌را بکنیم‌، آمدیم‌ اسلام‌ را حفظ‌ کنیم‌...».
به‌ اعتقاد امام‌ خمینی‌ اگر در ماجرای‌ عاشورا فداکاری‌ و ایثار وظیفه‌ای‌ برای‌ امام‌سوم‌ تلقی‌ می‌گردید، در پیش‌ گرفتن‌ این‌ روش‌ در وضع‌ کنونی‌ عالم‌ برای‌ ما لازم‌ است‌.اگر حفظ‌ جان‌ امام‌(ع) مجوزی‌ برای‌ سکوت‌ و سازش‌ نباشد، حفظ‌ جان‌ دیگران‌ به‌ طریق‌اولی‌'''' مجوز خاموش‌ ماندن‌ و نخروشیدن‌ بر علیه‌ بیداد و ستم‌ نخواهد بود. امام‌ خمینی‌تاکید می‌کند:
«مگر خون‌ِ ما، رنگین‌تر از خون‌ سید الشهدا است‌. چرا بترسیم‌ از این‌ که‌ خون‌بدهیم‌».
این‌ بیان‌، تجلی‌ والای‌ جرعه‌ای‌ از کوثر عاشورای‌ حسینی‌ و طنین‌ خروش‌اعتراض‌آمیز و ظلم‌ ستیز و جهل‌ سوز امام‌ خمینی‌ است‌ که‌ از شراب‌ طهور قرآن‌ و عترت‌سیراب‌ گشته‌ است‌ و به‌ سان‌ زمزم‌ هدایتی‌ حیات‌ بخش‌ و چشمة‌ زلال‌ حماسه‌ آفرینی‌ ازفراز شخصیت‌ عاشورایی‌ او سرازیر گردیده‌ است‌.
5- توحید عبادی‌
در سیرة‌ نظری‌ و علمی‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌(ع) همچون‌ انبیا و اولیای‌ دیگر،توحید عبادی‌ به‌ وضوح‌ مشاهده‌ می‌شود. بنا به‌ نقل‌ طبری‌، عصر پنج‌ شنبه‌ نهم‌ محرم‌عمر سعد فرمان‌ حمله‌ داد. حضرت‌ ابوالفضل‌ (ع) از سوی‌ امام‌ حسین‌(ع) مأمور گردید تاشب‌ عاشورا را از جفاکاران‌ مهلت‌ گیرد و جنگ‌ به‌ روز بعد موکول‌ شود، چرا که‌ سومین‌ فروغ‌امامت‌ آن‌ شب‌ می‌خواهد به‌ عبادت‌ پردازد:
«ارجع‌ الیهم‌ فأن‌ استطعت‌ ان‌ توخّر هم‌ الی‌ غدوة‌ و تدفعهم‌ عنا العشیّة‌ لنصلّی‌لربنا اللیه‌ و ندعوه‌ و نستغفره‌ فهو یعلم‌ انی‌ احب‌ الصلاة‌ و تلاوة‌ کتابه‌ و کثرة‌ الدعا والاستغفار؛]ای‌ برادرم‌[ به‌ سوی‌ آنان‌ بازگرد و اگر توانستی‌ همین‌ امشب‌ رامهلت‌ بگیر وجنگ‌ را به‌ فردا موکول‌ کن‌ تا ما امشب‌ را به‌ نماز و استغفار و مناجات‌ با خدایمان‌ بپردازیم‌،زیرا خداوند خودش‌ می‌داند که‌ من‌ به‌ نماز، تلاوت‌ قرآن‌ و طلب‌ مغفرت‌ و مناجات‌ با اواشتیاقی‌ شدید دارم‌».
از این‌ در خواست‌ حضرت‌ می‌توان‌ به‌ اهمیت‌ توحید عبادی‌ در زندگی‌ اش‌ پی‌ برد،زیرا این‌ موضوع‌ برایش‌ در آن‌ درجه‌ از اهمیت‌ است‌ که‌ از دشمن‌ حیله‌ گر در خواست‌مهلت‌ می‌کند تا شبی‌ را به‌ عبادت‌ بگذراند. اصولاً امام‌ برای‌ ترویج‌ و زنده‌ ساختن‌ نماز وقرآن‌ و شعائر توحیدی‌ قیام‌ کرد؛ به‌ همین‌ دلیل‌ در زیارت‌ نامه‌اش‌ می‌خوانیم‌:«و اشهدانک‌ قد اقمت‌ الصلوة‌».
یکی‌ از یاران‌ امام‌ به‌ نام‌ عمرو بن‌ کعب‌ مشهور به‌ «ابو ثمامة‌ صائدی‌» متوجه‌گردید که‌ وقت‌ نماز ظهر فرا رسیده‌ است‌ و این‌ موضوع‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ رسانید و افزود:جانم‌ به‌ فدایت‌ة‌ گر چه‌ این‌ مردم‌ به‌ حمله‌های‌ متوالی‌ خود ادامه‌ می‌دهند، ولی‌ به‌ خداسوگند تا مرا نکشته‌اند نمی‌توانند به‌ تو دست‌ یابند. اما من‌ دوست‌ دارم‌ آن‌ گاه‌ به‌ لقای‌حق‌ نائل‌ گردم‌ که‌ این‌ نماز آخر را به‌ امامت‌ شما به‌ جای‌ آورده‌ باشم‌. امام‌ در پاسخش‌فرمود:
«ذکرت‌ الصلوة‌ جعلک‌ الله من‌ المصلین‌ الذاکرین‌ نعم‌ هذا اول‌ وقتها سلوهم‌ ان‌یکفوا عنا حتی‌ نصلی‌؛ ]ای‌ ثمامه‌[ نماز را به‌ یاد ما آوردی‌، خداوند تو را از نماز گزارانی‌که‌ به‌ یاد او هستند قرار بدهد،
آری‌، اینک‌ وقت‌ نماز فرا رسیده‌ از دشمن‌ بخواهید که‌ موقتاً از جنگ‌ دست‌ بردارد،تا اقامة‌ نماز کنیم‌» چون‌ به‌ لشکر دشمن‌ پیشنهاد آتش‌ بس‌ کوتاه‌ مدت‌ داده‌ شد؛ یکی‌ ازسران‌ لشکر اموی‌ گفت‌: نمازی‌ که‌ شما می‌خوانید، خدا قبول‌ نمی‌کند. آن‌ حضرت‌ بدون‌توجه‌ به‌ تیر باران‌ دشمن‌ با آن‌ گرفتاری‌ و با آن‌ که‌ دشمن‌ حاضر نشد، حتی‌ برای‌ لحظاتی‌هجوم‌ وحشیانة‌ خود را تعطیل‌ کند، نماز ظهر عاشورا را به‌ جماعت‌ برگزار نمود و به‌ دو نفراز یارانش‌ به‌ نام‌های‌ «زهیر بن‌ قین‌ بجلی‌» و «سعید بن‌ عبدالله حنفی‌» فرمود تا پیش‌روی‌ وی‌ بایستند و سینه‌ها را سپر کنند و جلو حملة‌ دشمن‌ را بگیرند، تا امام‌ نماز خود رابخواند. در حالی‌ که‌ سعید بن‌ عبدالله پس‌ از نماز با بدنی‌ خون‌ آلود و ضعف‌ شدید بر روی‌خاک‌ افتاده‌ بود، چشمان‌ خویش‌ را گشود و به‌ سیمای‌ امام‌ نگریست‌ و به‌ آن‌ حضرت‌عرض‌ نمود:
«اوفیت‌ یابن‌ رسول‌ الله؟ ای‌ فرزند رسول‌ خدا آیا تکلیف‌ خویش‌ را در مقابل‌ شماانجام‌ دادم‌؟ سید الشهدا(ع) در پاسخش‌ فرمود: «نعم‌ انت‌ امامی‌ فی‌ الجنّة‌» آری‌، تووظیفه‌ ات‌ را به‌ خوبی‌ انجام‌ دادی‌ و پیشاپیش‌ من‌ در بهشت‌ برین‌ هستی‌.
این‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) می‌بیند دو نفر به‌ دلیل‌ نماز خواندن‌ او، در معرض‌ کشته‌شدن‌ قرار می‌گیرند و در این‌ باره‌ چیزی‌ نمی‌گوید، خود گویای‌ آن‌ است‌ که‌ می‌خواهداهمیت‌ نماز را تا آن‌ جا که‌ امکان‌ دارد نشان‌ دهد.
در واقع‌، امام‌ قیام‌ کرد تا مردم‌ بیشتر خداشناس‌ شوند، عبادت‌ کنند و اهل‌ فضیلت‌گردند، خود گناه‌ نکنند و جلو مفاسد و معاصی‌ را هم‌ بگیرند. امام‌ کشته‌ نشد تا به‌ مردم‌بگوید که‌ به‌ جای‌ عبادت‌، عدالت‌، امانت‌، درستی‌ و راستی‌ به‌ عزاداری‌ اکتفا کنید.
این‌ طرز فکر برای‌ مسلمانان‌ شرم‌ آور است‌ و روح‌ مقدس‌ شهیدان‌ کربلا را که‌برای‌ مبارزه‌ با گناه‌ و روی‌ آوردن‌ مردم‌ به‌ عبادات‌ و فضایل‌ به‌ شهادت‌ رسیدند، رنج‌می‌دهد. مردمی‌ که‌ این‌ گونه‌ فکر می‌کنند نه‌ تنها با روح‌ نهضت‌ ابا عبدالله(ع) به‌ مخالفت‌برخاسته‌اند، بلکه‌ با سرمایه‌ شهادت‌ امام‌ و یارانش‌ دستگاهی‌ در مقابل‌ حلال‌ و حرام‌خداوند و ثواب‌ و عقاب‌ پرروردگار به‌ راه‌ انداخته‌اند.
امامی‌ که‌ در ناگوارترین‌ و خطرناک‌ترین‌ شرایط‌، از دعا و عبادت‌ و مناجات‌ باخداوند دست‌ بر نمی‌دارد و دو نفر از یارانش‌ را به‌ هنگام‌ نماز ظهر عاشورا بر حسب‌ ظاهراز دست‌ می‌دهد، چگونه‌ راضی‌ می‌شود که‌ کسی‌ به‌ جای‌ نماز، به‌ عزاداری‌ برای‌ او اکتفاکند و یا با اطمینان‌ کامل‌ به‌ طرفداری‌ امام‌ از او، واجبات‌ را انجام‌ ندهد و حرام‌ها را مرتکب‌شود. به‌ قول‌ مرحوم‌ دکتر محمد ابراهیم‌ آیتی‌، عزاداری‌ برای‌ فداکاران‌ عاشورا بایدسوگواران‌ را دین‌ شناس‌ کند و به‌ خدا نزدیک‌ سازد و از معاصی‌ بر حذر دارد و مجالس‌ عزاهنگامی‌ موجب‌ خشنودی‌ خدا و سبب‌ اجر اخروی‌ است‌ که‌ در حدود بندگی‌ خدا انجام‌ گیردو مشتمل‌ بر دروغ‌، تحریف‌ و حرامی‌ نباشد.
6- مقاومت‌، پایداری‌ و شکیبائی‌
یکی‌ از عواملی‌ که‌ بر درخشندگی‌ و فرو زندگی‌ حماسة‌ حسینی‌ می‌افزاید، این‌است‌ که‌ وقتی‌ امام‌ و یارانش‌ با حوادث‌ تلخ‌ و ناگوار و احیاناً هر گونه‌ سدی‌ در برابر هدف‌مقدس‌ خویش‌ مواجه‌ می‌گردیدند به‌ هیچ‌ عنوان‌ از تصمیم‌ اصلی‌ خود مبنی‌ بر مبارزه‌ باباطل‌، افشای‌ جنایت‌ها و دفاع‌ از حق‌، منصرف‌ نگردیده‌ و از خویش‌ ضعف‌ و سستی‌نشان‌ نداده‌اند. در منزل‌ شقوق‌ مردی‌ که‌ از کوفه‌ آمده‌ بود، اخباری‌ از این‌ شهر به‌ استحضارامام‌ رسانید که‌ کاملاً بر ضد نامه‌ها و دعوت‌های‌ ساکنین‌ این‌ دیار بود، زیرا وی‌ خاطرنشان‌ ساخت‌ مردم‌ عراق‌ در مخالفت‌ با شما متحد و هماهنگ‌ گردیده‌ و بر جنگ‌ با شماهم‌ پیمان‌ شده‌اند. حضرت‌ در مقابل‌ این‌ تحول‌های‌ غیر منتظره‌ نه‌ تنها ذره‌ای‌ از موضع‌قبلی‌ عقب‌ نشینی‌ نمی‌کند، بلکه‌ به‌ راه‌ خویش‌ ادامه‌ می‌دهد و بر مقاصد والای‌ خودپافشاری‌ می‌کند و با سرودن‌ اشعاری‌، زندگی‌ روزمره‌ فناپذیر دنیا را بی‌ ارزش‌ نشان‌ داده‌ ویارانش‌ را مصمم‌تر و نیرومندتر می‌سازد.
در پاسخ‌ مردی‌ از کوفه‌ که‌ «ابوهرم‌» نام‌ داشت‌، وقتی‌ از امام‌ پرسید: چه‌ انگیزه‌ای‌تو را وادار نمود که‌ از حرم‌ جدّت‌ بیرون‌ آیی‌؟ امام‌ فرمود: بنی‌ امیّه‌ حرمت‌ ما را در هم‌شکستند، ولی‌ من‌ صبر و شکیبایی‌ را پیش‌ گرفتم‌.
بنا به‌ قول‌ ابن‌ قولویه‌ و مسعودی‌، وقتی‌ امام‌ حسین‌(ع) نماز صبح‌ را به‌ جای‌آورد و رو به‌ سوی‌ نمازگزاران‌ نمود و بعد از سپاس‌ خداوند به‌ آنان‌ فرمود:«ان‌ الله تعالی‌ اذن‌فی‌ قتلکم‌ و قتلی‌ فی‌ هذا الیوم‌ فعلیکم‌ بالصبر و القتال‌، خداوند به‌ کشته‌ شدن‌ شما و من‌در این‌ روز اذن‌ داده‌ است‌ و بر شماست‌ که‌ صبر و استقامت‌ در پیش‌ گرفته‌ با دشمن‌بجنگید».
در این‌ سخنان‌، حسین‌ بن‌ علی‌(ع) تاکید می‌فرماید: کشته‌ شدن‌ به‌ امر پروردرگاراست‌ و پایداری‌ در برابر مخالفان‌ باید روش‌ مبارزان‌ مؤمن‌ باشد؛ به‌ علاوه‌ روح‌ پایداری‌ ازارتباط‌ با پروردگار به‌ دست‌ می‌آید و باید در میدان‌ رزم‌ از عبادت‌ و پرهیزگاری‌ مدد گرفت‌:«استعینوا بالصبر و الصلاة‌».
نابرابری‌ دو سپاه‌ از نظر تعداد و نیرو و سلاح‌ جنگی‌ و نیز محاصره‌ امام‌ و یاران‌ ومنع‌ شدن‌ آنان‌ از آب‌ و آذوقه‌ شرایط‌ بسیار آشفته‌ای‌ را بر سلحشوران‌ عاشورا تحمیل‌ کرده‌بود. در این‌ حال‌، امام‌ بیعت‌ را از یارانش‌ برداشت‌ و به‌ آنها فرمود:از تاریکی‌ شب‌ استفاده‌کرده‌ و بروید و افزود: اهل‌ بیت‌ و بستگان‌ مرا نیز همراه‌ خود ببرید، امّا آنان‌ سختی‌ها وفشارها را بر خود هموار نمودند و به‌ خود اجازة‌ تنها گذاشتن‌ امام‌ را ندادند.
سید قطب‌ در تفسیر فی‌ ضلال‌ القرآن‌ ذیل‌ آیه‌ (انا لننصر رسلنا و الذین‌ آمنوافی‌ الحیاة‌ الدنیا) می‌نویسد:
در آیة‌ مذکور خداوند وعده‌ می‌دهد که‌ رسولش‌ و مؤمنان‌ را در دنیا یاری‌ می‌کند؛ درصورتی‌ که‌ می‌دانیم‌ بر حسب‌ ظاهر پیامبران‌ شکست‌ خورده‌اند، آن‌ وقت‌ برای‌ این‌ که‌نشان‌ دهد چگونه‌ مؤمنی‌ در حیات‌ این‌ جهان‌ پیروز است‌ می‌گوید: اگر می‌خواهی‌ چنین‌فتحی‌ را درک‌ و لمس‌ کنی‌، روز عاشورا به‌ کربلا برو. انسانی‌ که‌ تمام‌ اهل‌ خانه‌اش‌ دراسارت‌ دشمن‌ می‌باشد، یارانش‌ کشته‌ شده‌اند، خویشاوندانش‌ به‌ شهادت‌ رسیده‌اند، باز قدعلم‌ کرده‌ و یک‌ تنه‌ مبارز می‌طلبد و برایش‌ شکست‌ مفهومی‌ ندارد. تا لحظة‌ مرگ‌ استوارو مقاوم‌ ایستاد، گرچه‌ به‌ شهادت‌ رسید، در هدف‌ و مقصد خویش‌ فتحی‌ بزرگ‌ را به‌ دست‌آورد.
7- قاطعیت‌، صراحت‌ و صداقت‌
سومین‌ فروغ‌ امامت‌، حضرت‌ امام‌ حسین‌(ع) در برابر غاصبان‌ و خلاف‌ کاران‌لحظه‌ای‌ نرمش‌ نشان‌ نداد، نه‌ از ساز و برگ‌ نظامی‌ دشمن‌ هراسی‌ داشت‌ و نه‌ فضای‌اختناق‌ سیاسی‌ امویان‌ بیمی‌ در دلش‌ می‌افکند و نه‌ آن‌ که‌ از کمی‌ِ نیروی‌ حمایت‌ کننده‌نگران‌ بود. با خدای‌ خویش‌ پیمان‌ بسته‌ بود که‌ رضای‌ حق‌ را بر هر چیز دیگری‌ مقدم‌بدارد، اگر تمام‌ جهان‌ علیه‌ او قیام‌ می‌کردند دست‌ از حق‌ و حقیقت‌ بر نمی‌داشت‌. در زیرشمشیرها و نیزه‌ها و سُم‌ّ اسب‌های‌ دشمنان‌ با قاطعیتی‌ تزلزل‌ناپذیر و در مقابله‌ با دشمن‌بس‌ قوی‌، خونخوار و بی‌ رحم‌ فریاد زد: ما با این‌ نیروی‌ اندک‌ در برابر خصم‌ با قدرت‌ به‌جنگ‌ اقدم‌ می‌کنیم‌؛ اگر پیروز شویم‌ تازگی‌ ندارد و اگر کشته‌ شویم‌، دنیا می‌داند که‌ مغلوب‌نشده‌ایم‌ و اگر بدن‌ هایمان‌ در زیر سم‌ اسبان‌ پاره‌ پاره‌ گردید در اراده‌ ما خللی‌ واردنگردیده‌ است‌.
موقعی‌ که‌ برخی‌ از خواص‌ امام‌ را از عواقب‌ خطرناک‌ مخالفت‌ با دستگاه‌اموی‌ و اقدام‌ به‌ جنگ‌ بر حذر داشتند و محمد حنفیه‌ (برادرش‌) عرض‌ کرد تا آنجا که‌امکان‌ دارد در شهر معینّی‌ اقامت‌ نکنید، امام‌ فرمود: «اگر در تمام‌ این‌ دنیای‌ وسیع‌، هیچ‌پناهگاه‌ و مأوایی‌ نباشد باز هم‌ با یزید بیعت‌ نخواهم‌ کرد. امام‌ حسین‌(ع) با اتکا به‌ اصل‌ایمان‌ و عقیده‌ در مسیری‌ که‌ پیش‌ گرفته‌ بود، صداقت‌ و صراحت‌ داشت‌، اگر چه‌ شیوة‌مذکور برای‌ شخص‌ او با خسران‌ توأم‌ بود. در منزل‌ «زباله‌» امام‌ با نامه‌ای‌ رسمی‌ ازشهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌، هانی‌ و عبدالله یقطر آگاهی‌ یافت‌، حضرت‌ در حالی‌ که‌ این‌مکتوب‌ را در میان‌ یارانش‌ به‌ دست‌ گرفته‌ بود، فرمود: خبر تأسف‌ انگیزی‌ به‌ دست‌ مارسیده‌ و شیعیان‌ دست‌ از یاریمان‌ برداشته‌اند، اینکه‌ هر یک‌ از شما که‌ بخواهد باز گردد،آزاد است‌ و از سوی‌ ما حقی‌ بر گردنش‌ نمی‌باشد. این‌ طرح‌ و پیشنهاد نه‌ یک‌ بار و نه‌ دریک‌ منزل‌، بلکه‌ در موارد مختلف‌ و به‌ مناسبت‌های‌ گوناگون‌ مطرح‌ گردید.
حتی‌ در منزل‌ بطن‌ عقبه‌ که‌ تنها گروهی‌ معدود و با صداقت‌ و استقامت‌ و فداکار به‌عنوان‌ یاران‌ امام‌ باقی‌ ماندند، باز هم‌ موضوع‌ مذکور با بیانی‌ دیگر، امّا صراحتی‌ افزون‌تر ازسوی‌ امام‌ حسین‌(ع) عنوان‌ گشت‌.
البته‌ این‌ برخوردهای‌ آزاد منشانه‌ با حالتی‌ از مهربانی‌ و عطوفت‌ هم‌ توام‌ بود و گویاهدف‌ امام‌ تلاش‌ گسترده‌ در جهت‌ آموزش‌ و تربیت‌ نسلی‌ خالص‌، فداکار و پرهیزگاراست‌. سخنان‌ امام‌ در شب‌ عاشورا مؤید این‌ نکته‌ است‌:
اما بعد، یارانی‌ شایسته‌تر و بهتر از یارانم‌ نمی‌شناسم‌ و خاندانی‌ از خاندان‌ خودم‌نکوتر و خویش‌ دوست‌تر سراغ‌ ندارم‌، بدانید که‌ به‌ شما اجازه‌ می‌دهم‌ با رضایت‌ من‌همگی‌ بروید که‌ حقی‌ بر شما ندارم‌. این‌ که‌ شب‌ شما را در برگرفته‌ و آن‌ را وسیله‌ای‌ برای‌رفتن‌ خود قرار دهید.
امام‌ خمینی‌ از این‌ شیوه‌ حضرت‌ سیدالشهدا کاملاً الهام‌ گرفته‌ بود و صلابت‌ واستقامت‌ ایشان‌ در مقاطع‌ دشوار قبل‌ و بعد از انقلاب‌ اسلامی‌ بر کسی‌ پوشیده‌ نیست‌.امام‌ خمینی‌ در جایی‌ گفته‌ است‌:
«خیال‌ نکنید از هیاهو و جنجال‌ می‌ترسم‌، اگر تمامی‌ این‌ جمعیتی‌ که‌ فریاد برمی‌آورند: درود بر خمینی‌، زمانی‌ خلاف‌ آن‌ را بگویند برایم‌ تفاوتی‌ نخواهد داشت‌، کاری‌به‌ هیاهو ندارم‌ به‌ تکلیف‌ شرعی‌ ام‌ می‌پردازم‌ و همین‌ و بس‌».
و نیز تاکید نموده‌اند:
«من‌ بارها اعلام‌ کرده‌ام‌ که‌ با هیچ‌ کس‌ در هر مرتبه‌ای‌ که‌ باشد عقد اُخوّت‌نبسته‌ام‌، چهارچوب‌ دوستی‌ من‌ در درستی‌ راه‌ هر فرد نهفته‌ است‌، دفاع‌ از اسلام‌ و... اصل‌خدشه‌ناپذیر جمهوری‌ اسلامی‌ است‌.»
8- غیرت‌ و عزّت‌
بنیاد، اساس‌ و محور منطق‌ حسینی‌ این‌ است‌ که‌ زندگی‌ در زیر سلطة‌ اهل‌ ستم‌ بامرگ‌ و نابودی‌ تفاوتی‌ ندارد و کشته‌ شدن‌ در راه‌ مبارزه‌ با موانع‌ حق‌ به‌ آدمی‌ حیات‌ معنوی‌می‌دهد و او را از ذلت‌ می‌رهاند:
«انی‌ لا اری‌ الموت‌ الا سعادة‌ و لا الحیوة‌ مع‌ الظالمین‌ الا برما».
امام‌ حتی‌ بر این‌ باور است‌ که‌ اساساً زیستن‌ با اهل‌ طاغوت‌ با زبونی‌ و خواری‌ قرین‌است‌ و این‌ گونه‌ سازش‌، ننگی‌ است‌ که‌ با ایمان‌ و کرامت‌ انسانی‌ سازگاری‌ ندارد، پس‌ بایدمرگ‌ سرخ‌ توأم‌ با شرافت‌ را بر این‌ نوع‌ زندگی‌ ذلیلانه‌ ترجیح‌ داد و به‌ حماسه‌ای‌ شکوهمندکه‌ شیوة‌ مردان‌ حق‌ است‌، دست‌ زد.
سرچشمة‌ این‌ نگرش‌ و بینش‌ شگرف‌، ایمان‌ و اعتقادی‌ راستین‌ است‌ که‌ دل‌ وروح‌ مردان‌ خدا را از تعلقات‌ مادی‌ و امور پست‌ و فناپذیر می‌رهاند و به‌ ابدیّت‌ پیوند می‌زندو آنها را از روی‌ اختیار و با حالتی‌ پرنشاط‌ و توأم‌ با اشتیاق‌ به‌ قربانگاه‌ حق‌ می‌برد. همین‌ویژگی‌ها موجب‌ گردید که‌ رسول‌ اکرم‌(ص) دربارة‌ امام‌ حسین‌(ع) بفرماید:
«ان‌ الحسین‌ بن‌ علی‌ مصباح‌ هدی‌ و سفینة‌ نجاة‌ و امام‌ خیر و یمن‌ و عز و فخر؛حسین‌ بن‌ علی‌(ع) چراغ‌ هدایت‌، کشتی‌ نجات‌، پیشوای‌ سعادت‌ و خجستگی‌ و امام‌عزت‌ و افتخار است‌».
عبدالله زبیر که‌ دربارة‌ تهدید یزید مبنی‌ بر گرفتن‌ بیعت‌ از او، افکار نگران‌ کننده‌ای‌در ذهن‌ می‌پرورانید و با وجود شهرت‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ در هاله‌ای‌ از رعب‌ و هراس‌ به‌ سرمی‌برد، نظر امام‌ حسین‌(ع) را در خصوص‌ بیعت‌ با یزید جویا گردید. حضرت‌ وقتی‌آشفتگی‌ و سراسیمگی‌ را در چهره‌ این‌ شخص‌ دید، فرمود:
من‌ کسی‌ نیستم‌ که‌ زیر بار ذلّت‌ روم‌ و با بی‌ تدبیری‌ خود را به‌ آسانی‌ در پنجه‌دشمن‌ اسلام‌ و قرآن‌ گرفتار سازم‌ و چون‌ مروان‌ اموی‌ از امام‌ خواست‌ به‌ بیعت‌ با یزید تن‌در دهد که‌ برای‌ دین‌ و دنیایش‌ بهتر است‌، امام‌ با شجاعت‌ و صراحت‌ فرمود: بر اسلام‌،سلام‌ باد! هنگامی‌ که‌ رهبری‌ امت‌ اسلامی‌ به‌ عهدة‌ فردی‌ چون‌ یزید ناپاک‌ گذارده‌ شود،به‌ خدا قسم‌! از جدّم‌ رسول‌ اکرم‌(ص) شنیدم‌ که‌ فرمودند: رهبری‌ و زعامت‌ بر آل‌ ابی‌ سفیان‌حرام‌ است‌.
در واقع‌ امتناع‌ از بیعت‌ با یزید سرآغاز عزت‌ مندی‌، شکست‌ ناپذیری‌ و عظمت‌قیام‌ کربلا گردید و از آن‌ زمان‌ پیوسته‌ این‌ شکوه‌ مندی‌ و غیرت‌ حسینی‌ تکرار گشت‌ وهیچ‌ گاه‌ و تحت‌ هیچ‌ شرایطی‌ از این‌ هدف‌ والا و پاک‌ دست‌ بر نداشت‌.
در روز عاشورا، آن‌گاه‌ که‌ سپاه‌ ستم‌ رویاروی‌ امام‌ و یارانش‌ قرار گرفت‌ و لشکر عمر سعد از هر سو امام‌ ویارانش‌ را چون‌ نگین‌ انگشتری‌ محاصره‌ کرد، آن‌ وجود مقدس‌ چون‌ خورشید تابان‌ ازمیان‌ سپاه‌ خود بیرون‌ آمد و در برابر صفوف‌ دشمن‌ قرار گرفت‌ و فرمود: آگاه‌ باشید! که‌ این‌فرو مایه‌ (عبیدالله بن‌ زیاد) فرزند فردی‌ پست‌، مرا میان‌ دو راهی‌ِ شمشیر و زبونی‌ قرار داده‌است‌، هرگز ما زیر بار ذلت‌ نمی‌رویم‌. زیرا خداوند، رسولش‌ و مؤمنان‌ از این‌ که‌ ما به‌ چنین‌ننگی‌ روی‌ آوریم‌، شرم‌ دارند و دامن‌های‌ مطهر، مادران‌ و انسان‌های‌ پاک‌ و اندیشه‌های‌غیرتمند و نفوس‌ با شرافت‌ جایر نمی‌دارند که‌ ما پیروی‌ از لئیمان‌ و اهل‌ دنائت‌ را بر قتلگاه‌انسان‌های‌ با کرامت‌ و نیک‌ منش‌ برتری‌ دهیم‌.
در اوج‌ حماسه‌ آفرینی‌، آن‌ گاه‌ که‌ امام‌ به‌ عرصة‌ رزم‌ گام‌ نهاد تا لحظه‌ای‌ که‌ به‌شهادت‌ رسید، در رجزهایش‌ این‌ نکته‌ فرو زندگی‌ داشت‌:
مرگ‌، از پذیرش‌ ذلت‌ بهتر است‌ و شکست‌ ظاهری‌، از ورود در آتش‌ سزاوارتراست‌.
از آن‌ جا که‌ امام‌ حسین‌(ع) از ایجاد انحراف‌ و بدعت‌ در آیین‌ محمدی‌(ص)جلوگیری‌ کرد و مجد و عظمت‌ را برای‌ مسلمانان‌ به‌ ارمغان‌ آورد و اوضاع‌ نابسامان‌ عصرخویش‌ را اصلاح‌ کرد و مردم‌ را از جاهلیت‌ امویان‌ رهانید، می‌توان‌ گفت‌: قیام‌ عاشوراپیوندی‌ ناگسستنی‌ با بعثت‌ رسول‌ اکرم‌(ص) دارد و در عبارت‌:«حسین‌ منی‌ و انا من‌حسین‌» که‌ گوهر افشانی‌ حضرت‌ محمد(ص) است‌، چنین‌ حکمت‌ هایی‌ را در درون‌خویش‌ دارد. امام‌ حسین‌(ع) در قیام‌ خود به‌ همة‌ انسان‌ها آموخت‌ که‌ انسانیت‌ بالاتر از هرچیزی‌ است‌ و کرامت‌ نفس‌، ارزشی‌ برتر از معادلات‌ و محاسبه‌های‌ منفعت‌ گرایانه‌ فردی‌ واجتماعی‌ دارد. صاحبان‌ عزت‌ نفس‌، هرگز خواسته‌های‌ دل‌ را زمینه‌ ساز حقارت‌، زبونی‌ وخواری‌ نمی‌کنند. آدمی‌ باید پاسدار کرامت‌ وجودی‌ خود باشد و ارزش‌های‌ مقدس‌ و فوق‌مادی‌ را با تمایلات‌ فناپذیر و هوس‌های‌ ناپایدار و خواسته‌های‌ ذلت‌ آور مخدوش‌ و آلوده‌نسازد.
وقتی‌ شخصی‌ با عزت‌ نفس‌ و روحیه‌ای‌ شکست‌ناپذیر به‌ صحنه‌های‌ اجتماعی‌ وعرصه‌های‌ گوناگون‌ گام‌ می‌نهد، توانایی‌های‌ درونی‌ و فرآیندی‌ فروزان‌ را با خود، چون‌چشمه‌ای‌ در میان‌ آحاد مردم‌ جاری‌ می‌کند. چنین‌ اجتماعی‌ وقتی‌ از عزت‌ و کرامت‌ والا ومثبت‌ و سازنده‌ سرشار گردید و به‌ هویت‌ اصیل‌، افتخارهای‌ معنوی‌ و اهداف‌ مقدس‌خویش‌ تکیه‌ نمود؛ کمتر تحت‌ تأثیر هجوم‌ فرهنگی‌ و تبلیغی‌ طوفان‌ استکبار و زورگویی‌جهانی‌ قرار می‌گیرد. وقتی‌ عزت‌ و افتخار حسینی‌ در شریان‌های‌ اعتقادی‌، فکری‌ وعاطفی‌ امتی‌ جرایان‌ یابد، دشمنان‌ و جناح‌ باطل‌ قادر نخواهند بود به‌ اهداف‌ و مقاصدپلید و آلوده‌ خویش‌ دست‌ و پا زند. بی‌ جهت‌ نیست‌ که‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ حضرت‌ آیة‌ اللهخامنه‌ای‌ فرموده‌اند: «چشم‌ها و دل‌ها از چهرة‌ مبارک‌ و منور سیدالشّهدا امید و نورمی‌گیرند».

پیام‌های‌ جاویدان‌ در حماسة‌ امام‌ حسین‌(ع)

پیام‌های‌ جاویدان‌ در حماسة‌ امام‌ حسین‌(ع)
مقدمه‌
عاشورا حادثه‌ای‌ نبود که‌ در یک‌ نیم‌ روز در سال‌ 61 هجری‌ اتفاق‌ بیفتد و از قبل‌ وبعد خود جدا باشد. هم‌ ریشه‌ در حوادث‌ پیشین‌ و تحولات‌ اجتماعی‌ مسلمانان‌ از زمان‌رحلت‌ پیامبر اکرم‌(ص) تا سال‌ 60 هجری‌ داشت‌ وهم‌ پیامدهای‌ آن‌ و آثاری‌ که‌ در فکر وعمل‌ مسلمانان‌ داشته‌، تا امروز گسترش‌ داشته‌ است‌ و تا دامنة‌ قیامت‌ نیز امتداد خواهدیافت‌.با آن‌ همه‌ بهره‌ برداری‌های‌ حماسی‌، مبارزاتی‌، تربیتی‌ و معنوی‌ که‌ تاکنون‌ از قیام‌کربلا و شهادت‌ اباعبدالله(ع) شده‌ است‌، به‌ نظر می‌رسد که‌ غنای‌ محتوایی‌ این‌ نهضت‌خدایی‌، بسیار بیشتر از آن‌ است‌ که‌ تاکنون‌ مطرح‌ شده‌ است‌. امروزیان‌ و آیندگان‌ پیوسته‌باید از این‌ کوثر اعیان‌ و یقین‌ بنوشند و سیراب‌ شوند و تشنگان‌ حقیقت‌ ناب‌ را هم‌ سیراب‌سازد. از این‌ رو با همة‌ کارهایی‌ که‌ تاکنون‌ در شناختن‌ و شناساندن‌ این‌ حماسه‌ ماندگارانجام‌ یافته‌ است‌، زمینه‌ چنین‌ تلاش‌های‌ فرهنگی‌، هم‌ چنان‌ باقی‌ است‌ و هر زمان‌ به‌شکلی‌ و در قالبی‌ نوتر، می‌توان‌ درس‌هایی‌ از این‌ حادثه‌ را تدوین‌ کرد و آموخت‌ و نشر دادتا جهان‌ و جان‌های‌ حقیقت‌ جو مجذوب‌ جلوه‌ها و زیبایی‌های‌ این‌ حماسه‌ شوند. انعکاس‌این‌ درس‌ها می‌تواند از راه‌های‌ مختلف‌ انجام‌ شود. تبیین‌ و تحلیل‌ پیامدهای‌ این‌حماسه‌ یکی‌ از بهترین‌ اقدام‌ها جهت‌ نیل‌ به‌ این‌ منظور است‌. در این‌ پژوهش‌ نیز چنین‌تلاشی‌ انجام‌ پذیرفته‌ است‌.
قبل‌ از تولد
آغاز هجرت‌، هنوز امام‌ حسین‌ به‌ دنیا نیامده‌ بود. جبرئیل‌ نزد پیامبر آمد و عرض‌کرد:«ای‌ محمد خداوند تو را به‌ نوزادی‌ از فاطمه‌3 مژده‌ می‌دهد که‌ به‌ دنیا می‌آید. امتت‌بعد از تو او را می‌کشند.» پیامبر(ص) از این‌ خبر نگران‌ شد... بار دیگر جبرئیل‌ نازل‌ گردیدو همین‌ خبر را داد. باز پیامبر(ص) نگران‌ شدند. جبرئیل‌ به‌ آسمان‌ صعود کرد و سپس‌بازگشت‌ و عرض‌ کرد:«ای‌ محمد! پررودگارت‌ سلام‌ می‌رساند و مژده‌ می‌دهد که‌ مقام‌امامت‌ و ولایت‌ را در ذریه‌ او قرار دادم‌. پیامبر(ص) از نگرانی‌ بیرون‌ آمد و گفت‌:«راضی‌شدم‌».
ولادت‌
امام‌ حسین‌(ع) بنابر پاره‌ای‌ از روایات‌ در روز پنجم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجرت‌ درمدینه‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. ولادت‌ آن‌ حضرت‌ را بنابر بعضی‌ روایات‌ به‌ پیامبر اکرم‌(ص)خبر دادند. آن‌ حضرت‌ نوزاد را به‌ دست‌ گرفت‌ و در گوش‌ راستش‌ اذان‌ و در گوش‌ چپش‌اقامه‌ را به‌ زبان‌ آورد و نامش‌ را حسین‌ گذاشت‌.
سپس‌ گوسفندی‌ را به‌ عنوان‌ عقیقه‌ قربانی‌ کرد. فاطمه‌ زهرا3 به‌ دستوررسول‌خدا(ص) موی‌ سر حسین‌(ع) را تراشید و به‌ اندازة‌ وزن‌ آن‌، نقره‌ به‌ فقیر صدقه‌ داد.مطابق‌ بعضی‌ از روایات‌ بعد از نماز ظهر، جبرئیل‌ نزد پیامبر(ص) آمد و مژده‌ولادت‌حسین‌(ع) را خبر داد. پیامبر(ص) فرمود: الله اکبر و نیز روایت‌ شده‌ است‌ جبرئیل‌ به‌پیامبر تبریک‌ و تسلیت‌ گفت‌: تبریک‌ به‌ خاطر ولادت‌ حسین‌(ع) و تسلیت‌ به‌ خاطرشهادت‌ جانسوزش‌.
اسامی‌ و القاب‌
کنیت‌ امام‌ حسین‌(ع) چنان‌ که‌ در کشف‌ الغمه‌ مسطور است‌ ابوعبدالله بوده‌ است‌.القاب‌ شریفش‌ بسیار است‌: الرشید، الطیب‌، الوفی‌، السید، الزکی‌، المبارک‌، التابع‌،المرضات‌ الله، السبط‌، چنان‌ که‌ از رسول‌ خدا(ص) حدیث‌ کرده‌اند: «حسین‌ سِبط‌ُ مِن‌َالاسباط‌» و از مشهورترین‌ این‌ القاب‌ «الزکی‌» است‌ و فاضل‌تر آن‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا(ص)در حق‌ او و برادرش‌ حسن‌(ع) فرموده‌ است‌: «انهما سیدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌».
لاجرم‌ سید اشرف‌ است‌.
همسران‌ و فرزندان‌
دربارة‌ تعداد فرزندان‌ امام‌ حسین‌(ع) بین‌ مورخان‌ و محدثان‌ اختلاف‌ نظر است‌.عالم‌ بزرگ‌ مرحوم‌ شیخ‌ مفید در کتاب‌ ارشاد می‌گوید: امام‌ حسین‌(ع) شش‌ فرزند داشت‌:علی‌ بن‌ حسین‌، امام‌ سجاد که‌ مادرش‌ شاه‌ زنان‌ (شهربانو) دختر یزدجرد بود، علی‌ بن‌حسین‌ معروف‌ به‌ علی‌ اکبر که‌ مادرش‌ لیلی‌ نام‌ داشت‌ و در کربلا شهید شد، جعفر که‌ قبل‌از ماجرای‌ کربلا از دنیا رفت‌ و مادرش‌ از قبیلة‌ قضاعیه‌ بود. عبدالله که‌ در کربلا کودک‌ بود ودر آغوش‌ پدر بر اثر اصابت‌ تیر دشمن‌ به‌ شهادت‌ رسید. مادر او رباب‌ نام‌ داشت‌. سکینه‌ که‌مادرش‌ رباب‌ بود، فاطمه‌ که‌ مادرش‌ ام‌ اسحاق‌ نام‌ داشت‌.
مناجات‌ و عبادت‌ امام‌ حسین‌(ع)
امام‌ حسین‌ به‌ مناجات‌ و عبادت‌ با خداوند خویش‌ عشق‌ می‌ورزید و تا لحظه‌ مرگ‌و شهادت‌ خونبارش‌ از آن‌ غافل‌ نبود. چنان‌ که‌ در شب‌ عاشورا حضرت‌ امام‌ حسین‌(ع)ویارانش‌ تا صبح‌ به‌ مناجات‌ مشغول‌ بودند و به‌ درگاه‌ حضرت‌ باری‌ تعالی‌ ناله‌ و زاری‌می‌کردند و زمزمة‌ راز و نیاز آن‌ با معبود، هم‌چون‌ طنین‌ بال‌ زنبوران‌ عسل‌ شنیده‌ می‌شد.جمعی‌ که‌ در رکوع‌ و جمعی‌ در سجده‌ و گروهی‌ ایستاده‌ و بعضی‌ نشسته‌ و مشغول‌ عبادت‌بودند. جامع‌ترین‌ مناجات‌ این‌ سید مظلوم‌ و معصوم‌(ع) دعای‌ عرفه‌ می‌باشد و سالکان‌وسائرین‌ طریق‌ عشق‌ و عرفان‌ و معرفت‌ به‌ یقین‌ روح‌ زنگار گرفته‌ خویش‌ را با تمسک‌وتوسل‌ به‌ این‌ دعا و مناجات‌ با خدای‌ خود صیقل‌ خواهند داد، تا بتواند سنگلاخ‌های‌طریق‌ تقرب‌ و وصل‌ بین‌ عبد و مولای‌ را زدوده‌ و هموار نمایند.
امام‌ حسین‌ (ع) در عصر حکومت‌ خلفا
امام‌ حسین‌ (ع) پس‌ از رحلت‌ پیامبر (ص) با حوادث‌ بسیار تلخ‌ و جانسوزی‌ مانندماجرای‌ غصب‌ خلافت‌، ماجرای‌ شهادت‌ جانگداز مادرش‌ حضرت‌ زهرا(ع) ... رو به‌ روگردید. آن‌ بزرگوار در این‌ عصر سایه‌ به‌ سایه‌ پدرش‌ در ابعاد گوناگون‌، از حریم‌ حق‌ دفاع‌می‌کرد و همدم‌ و شریک‌ غم‌ و اندوه‌ پدر بود. از هر فرصتی‌ مناسب‌ به‌ مبارزه‌ با طاغوتیان‌ وباطل‌ گرایان‌ بر می‌خاست‌! موضع‌گیری‌ امام‌ حسین‌ در برابر ابوبکر و عمر، هم‌ چون‌موضع‌گیری‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌(ع) بود. در این‌ عصر، حسین‌ (ع) و حسن‌ که‌ دوران‌کودکی‌ را می‌گذراندند، همراه‌ مادرشان‌ حضرت‌ زهرا(ع) برای‌ مطالبة‌ فدک‌، نزد ابوبکررفتند و به‌ عنوان‌ شاهد، گواهی‌ دادند که‌ فدک‌، از آن‌ فاطمه‌(ع) است‌ به‌ گونه‌ای‌ که‌ ابوبکرگواهی‌ آنها را پذیرفت‌، ولی‌ با مداخلة‌ عمر گواهی‌ آنها نقض‌ گردید. ماجرای‌ اذان‌ گفتن‌بلال‌ حبشی‌ به‌ تقاضای‌ حسن‌ و حسین‌ (ع) در عصر خلافت‌ ابوبکر بیانگر آن‌ است‌ که‌امام‌ حسین‌(ع) همراه‌ برادرش‌ حسن‌(ع) از هر فرصتی‌، ناخشنودی‌ خود را از حکومت‌ابوبکر، آشکار می‌ساختند و به‌ او اعتراض‌ می‌کردند. یکی‌ از موارد شرکت‌ حسن‌وحسین‌(ع) در اعتراض‌ به‌ حکومت‌ ابوبکر این‌ بود که‌ حضرت‌ علی‌(ع) سه‌ شب‌ پیاپی‌،فاطمه‌ (ص) را بر مرکبی‌ سوار می‌کرد و دست‌ حسن‌ و حسین‌ (ع) را می‌گرفت‌ و به‌ خانه‌رزمندگان‌ بدر (مهاجر و انصار) می‌برد و حق‌ خود را برای‌ آنها بیان‌ می‌نمود و از آنهامی‌خواست‌ تا آن‌ حضرت‌ را برای‌ گرفتن‌ حقش‌ «یعنی‌ مقام‌ رهبری‌» یاری‌ کنند. ولی‌ جزافراد اندکی‌، کسی‌ جواب‌ مثبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ نمی‌داد.
امام‌ حسین‌(ع) در عصر خلافت‌ عثمان‌ و امام‌ علی‌(ع)
در زمان‌ خلافت‌ عثمان‌، که‌ او در آغاز محرم‌ سال‌ بیست‌ و چهار هجری‌ بر مسندخلافت‌ نشست‌ و حدود دوازده‌ سال‌ خلافت‌ کرد، حسین‌(ع) دوران‌ جوانی‌ را می‌گذراند وهمواره‌ با پدر و برادر بود و هرگز خلافت‌ عثمان‌ را نپذیرفت‌ و در فرصت‌های‌ مناسب‌ به‌ آن‌اعتراض‌ می‌کرد. از جمله‌ هنگامی‌ که‌ عثمان‌ ابوذر را به‌ ربذه‌ تبعید کرد. با این‌ که‌ عثمان‌دستور اکید داده‌ بود کسی‌ به‌ بدرقة‌ ابوذر نرود، علی‌ (ع) همراه‌ جمعی‌ از یاران‌ و از جمله‌امام‌ حسن‌ وامام‌ حسین‌8 به‌ بدرقة‌ ابوذر شتافتند و هر یک‌ خطاب‌ به‌ ابوذر سخنانی‌گفتند و امام‌ حسین‌(ع) با دستگاه‌ خلافت‌ عثمان‌ به‌ مخالفت‌ بر می‌خیزد و از کردارهای‌ابوذر تقدیر می‌کند، و آشکارا مخالفت‌ خود را با روش‌ عثمان‌ اعلام‌ می‌دارد. پس‌ از کشته‌شدن‌ عثمان‌ مسلمانان‌ در مدینه‌، با حضرت‌ علی‌(ع) بیعت‌ کردند و آن‌ حضرت‌ زمام‌ امورخلافت‌ را بدست‌ گرفت‌ آن‌ حضرت‌ در سراسر این‌ عصر با حوادث‌ تلخ‌ روبرو شد. از جمله‌سه‌ جنگ‌ داخلی‌ بزرگ‌ یعنی‌ جمل‌، صفین‌، نهروان‌ که‌ هر سه‌ در خلافت‌ ایشان‌ رخ‌ داد.حسین‌(ع) در تمام‌ این‌ حوادث‌ سایه‌ به‌ سایة‌ پدرش‌ حضرت‌علی‌(ع) حرکت‌ می‌کرد.بازویی‌ پر توان‌ و یاری‌ مهربان‌ برای‌ پدر بود و در امور سیاسی‌، اجتماعی‌، اقتصادی‌،قضایی‌ و نظامی‌ در صف‌ اول‌ یاران‌ علی‌(ع) قرار داشت‌ و شب‌ و روز برای‌ رفع‌ مشکلات‌گوناگون‌ مردم‌، در خدمت‌ پدر تلاش‌ می‌کرد.
امام‌حسین‌(ع) در جنگ‌ جمل‌، صفین‌ ونهروان‌ از رزمندگان‌ پیشتاز و قهرمان‌ سپاه‌ پدرش‌ حضرت‌ علی‌(ع) بود. او و برادرش‌امام‌حسن‌ (ع) همچون‌ دو بازوی‌ پر توان‌ برای‌ پدر بودند و چون‌ سربازی‌ جان‌ بر کف‌، ازحریم‌ پدر دفاع‌ می‌کردند. امیر مؤمنان‌ علی‌(ع) مراقب‌ بود که‌ به‌ آنها صدمه‌ای‌ نرسد وهمیشه‌ می‌فرمود: «برای‌ حفظ‌ نسل‌ رسول‌ خدا(ع) مراقب‌ آنها باشید» امام‌ حسن‌(ع) بعداز شهادت‌ پدر ده‌ سال‌ امامت‌ کرد. در این‌ مدت‌ فراز و نشیب‌های‌ بسیاری‌ رخ‌ داد.امام‌حسین‌(ع) در تمام‌ این‌ مدت‌ از یاران‌ مخلص‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌(ع) بود و او را امام‌می‌دانست‌ و از او پیروی‌ می‌کرد تا آن‌ جا که‌ به‌ فرموده‌ امام‌ صادق‌ (ع): «امام‌ حسین‌ (ع)به‌ خاطر احترام‌ و تجلیل‌ از مقام‌ برادرش‌ امام‌حسن‌(ع) هرگز جلوتر از او راه‌ نرفت‌ و درسخن‌ گفتن‌ از او پیشی‌ نگرفت‌.» حتی‌ در ماجرای‌ صلح‌ امام‌ حسن‌ (ع) با معاویه‌، امام‌حسین‌ همچنان‌ در کنار برادر بود، تا آن‌ هنگام‌ که‌ مزدوران‌ معاویه‌ امام‌ حسن‌ (ع) رامسموم‌ کردند و امام‌ حسن‌(ع) وصیت‌های‌ خود را به‌ برادرش‌ امام‌ حسین‌ (ع) نمود، واسرار امامت‌ را به‌ او سپرد.
امام‌ حسین‌ (ع) در عصر حکومت‌ معاویه‌
پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ علی‌(ع) در سال‌ چهلم‌ هجری‌ امام‌ حسن‌(ع) حدودشش‌ ماه‌ خلافت‌ کرد. سپس‌ ماجرای‌ صلح‌ به‌ میان‌ آمد و از آن‌ پس‌ معاویه‌ بر مسندخلافت‌ نشست‌ که‌ خلافت‌ او نوزده‌ سال‌ و هشت‌ ماه‌ طول‌ کشید و سرانجام‌ در نیمه‌ رجب‌سال‌ 60 هجری‌ در گذشت‌. امام‌ حسین‌(ع) در این‌ عصر که‌ حدود ده‌ سالش‌ مقارن‌ باامامت‌ امام‌ حسن‌(ع) و حدود ده‌ سال‌ دیگر مقارن‌ با امامت‌ خودش‌ بود، با معاویه‌ ومزدوران‌ او درگیری‌ شدید داشت‌. معاویه‌ را طاغوت‌ می‌دانست‌ و هرگز روی‌ خوش‌ به‌ اونشان‌ نمی‌داد. در این‌ جا برای‌ روشن‌ شدن‌ موضع‌گیری‌ امام‌ حسین‌(ع) در برابر معاویه‌ ومزدورانش‌ به‌ نمونة‌ زیر توجه‌ می‌کنیم‌:
تسلیم‌ شدن‌ معاویه‌ و ولید در برابر حق‌طلبی‌ امام‌ حسین‌ (ع)
بین‌ امام‌ حسین‌ (ع) و معاویه‌ در مورد قطعة‌ زمینی‌ در مدینه‌ نزاع‌ و کشمکش‌ شدو سرانجام‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ او فرمود: باید یکی‌ از این‌ سه‌ راه‌ بپذیری‌ یا حق‌ من‌ در این‌زمین‌ را خریداری‌ کنی‌ یا آن‌ را در اختیار من‌ بگذاری‌ یا ابن‌ عمر و ابن‌ زبیر را بین‌ من‌ وخود داور کنی‌. اگر هیچ‌ کدام‌ از این‌ سه‌ پیشنهاد را نپذیرفتی‌ کار تو، به‌ «حلف‌ الفضول‌»منتهی‌ می‌شود. سپس‌ امام‌ حسین‌(ع) در حالی‌ که‌ خشمگین‌ بود برخاست‌ و از نزد معاویه‌دور شد و در مسیر راه‌ چند نفر را دید و آنها به‌ او قول‌ دادند که‌ اگر معاویه‌ حقت‌ را نداد ماطبق‌ برنامة‌ «حلف‌ الفضول‌» تو را برای‌ گرفتن‌ حقت‌ حمایت‌ می‌کنیم‌ گر چه‌ با کشیدن‌شمشیر از نیام‌ باشد. این‌ خبر به‌ معاویه‌ رسید او از پی‌ آمد وخیم‌ آن‌ هراسناک‌ شد و برای‌امام‌ حسین‌(ع) پیام‌ داد که‌ شخصی‌ را بفرست‌ تا حق‌ تو را بگیرد.
نظیر این‌ حادثه‌ در مورد امام‌ حسین‌ (ع) و ولید بن‌ عتبه‌ رخ‌ داد. امام‌ حسین‌(ع) به‌او فرمود: سوگند به‌ خدا یا باید حقم‌ را بدهی‌ و یا شمشیر از نیام‌ برکشم‌ در مسجد از افراد«حلف‌ الفضول‌» کمک‌ می‌گیرم‌ ولید پس‌ از اطلاع‌ از تصمیم‌ قاطع‌ حسین‌(ع) تسلیم‌ شد وحق‌ او را داد و او را از خود راضی‌ نمود.
بزرگواری‌ امام‌ حسین‌(ع)
روزی‌ امام‌ حسین‌ (ع) از جایی‌ عبور می‌کرد، دید جوانی‌ به‌ سگی‌ غذا می‌دهد، به‌او فرمود: «به‌ چه‌ انگیزه‌ این‌ گونه‌ به‌ سگ‌ مهربانی‌ می‌کنی‌؟» او عرض‌ کرد: من‌ غمگین‌هستم‌، می‌خواهم‌ با خشنود کردن‌ این‌ حیوان‌، غم‌ و اندوه‌ من‌ مبدل‌ به‌ خشنودی‌ گردد.اندوه‌ من‌ از این‌ رو است‌ که‌ من‌ غلام‌ یک‌ نفر یهودی‌ هستم‌ و می‌خواهم‌ از او جدا شوم‌.امام‌ حسین‌(ع) با آن‌ غلام‌ نزد صاحب‌ او که‌ یهودی‌ بود آمدند، امام‌ حسین‌(ع) دویست‌دینار به‌ یهودی‌ داد تا غلام‌ را خریداری‌ کرده‌ و آزاد سازد. یهودی‌ گفت‌: این‌ غلام‌ را به‌خاطر قدم‌ مبارک‌ شما که‌ به‌ در خانه‌ ما آمدی‌ به‌ شما می‌بخشم‌ و این‌ بوستان‌ را نیز به‌غلام‌ بخشیدم‌ و آن‌ پول‌ مال‌ خودتان‌ باشد. امام‌ حسین‌ (ع) همان‌ دم‌ غلام‌ را آزاد کردهمة‌ آن‌ بوستان‌ و پول‌ را به‌ او بخشید. وقتی‌ که‌ همسر یهودی‌، این‌ بزرگواری‌ را ازامام‌حسین‌(ع) دید، گفت‌: «من‌ مسلمان‌ شدم‌ و مهریه‌ام‌ را به‌ شوهرم‌ بخشیدم‌» و به‌دنبال‌ او شوهرش‌ گفت‌: «من‌ نیز مسلمان‌ شدم‌ و خانه‌ام‌ را به‌ همسرم‌ بخشیدم‌».
یاران‌ بی‌ نظیر امام‌ حسین‌ (ع)
امام‌ حسین‌ (ع) ویژگیها و خصایصی‌ دارد که‌ برای‌ دیگری‌ در عالم‌ واقع‌نشده‌است‌. حتی‌ انبیا نیز در این‌ ویژگی‌ها شرکت‌ ندارند. بعضی‌ از علمای‌ گذشته‌ دربارة‌خصایص‌ حسین‌ کتاب‌هایی‌ نوشته‌اند. از جمله‌ خصایص‌ حسین‌(ع) اجتماع‌ عده‌ای‌ ازاصحاب‌ و یاورانی‌ است‌ که‌ از اولین‌ تا آخرین‌ نفر ایشان‌ گرد هیچ‌ پیغمبر یا امامی‌ جمع‌نشده‌ و نمی‌شود. عده‌ یاران‌ امام‌ حسین‌(ع) که‌ در کربلا به‌ اتفاق‌ شهید شدند هفتاد و دونفرند که‌ قبل‌ از قضیه‌ کربلا چند نفر کشته‌ شدند از جمله‌: مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌هم‌ چنین‌ عبدالله و ابن‌ عفیف‌ را که‌ پس‌ از قضیه‌ کربلا شهید گردیدند باید به‌ آنها ضمیمه‌کرد. اما تعداد کسانی‌ که‌ همراه‌ ابی‌ عبدالله بن‌ حسین‌(ع) به‌ کربلا وارد شدند پانصد به‌ بالاذکر شده‌ حتی‌ بعضی‌ از یکصد هزار نفر نیز نوشته‌اند که‌ پس‌ از خبر دادن‌ حسین‌(ع) ازکشته‌ شدنش‌ کناره‌ گرفتند. از سکینه‌ مظلوم‌ منقول‌ است‌ که‌ وقتی‌ پدرم‌ خطبه‌ خواند وخبر داد که‌ فردا من‌ و هر که‌ همراه‌ حسین‌ است‌ کشته‌ می‌شود و هر کس‌ می‌خواهد برودمانعی‌ ندارد، دیدم‌ ده‌ نفر ـ ده‌ نفر و حتی‌ بیشتر با هم‌ یا تنها فرار کردند تا همان‌ عدة‌اندک‌ باقی‌ ماندند. هفده‌ نفر از آنها بنی‌ هاشم‌ و از بستگان‌ نزدیک‌ امام‌ حسین‌ (ع)هستند.
خلافت‌ یزید و بیعت‌ گرفتن‌ برای‌ خلافت‌ یزید
مادر یزید، صحرانشین‌ بود که‌ معاویه‌ پیش‌ از خلافت‌ با او ازدواج‌ کرد و چون‌نمی‌توانست‌ با زندگانی‌ دمشق‌ بسازد او را به‌ صحرا نزد کسانش‌ فرستاد. یزید در آن‌جا باخلق‌ و خوی‌ بدوی‌ بزرگ‌ شد. تفریح‌ را دوست‌ می‌داشت‌ و به‌ قانون‌ پای‌ بند نبود، مردی‌بخشنده‌ و فصیح‌ و سخنور بود می‌گفتند: «شعر به‌ پادشاهی‌ آغاز و با پادشاهی‌ ختم‌ شد.»مقصود از پادشاه‌ اول‌ «امرالقیس‌» و از پادشاه‌ دوم‌ «یزید» بود.
معاویه‌ در سال‌ شصتم‌ هجری‌ در گذشت‌ و یزید پس‌ از دفن‌ پدر به‌ مسجد بزرگ‌شهر در آمد. مردم‌ را به‌ بیعت‌ کردن‌ با خود فرا خواند و بیعت‌ کردند و به‌ خانه‌ برگشت‌.هنگام‌ مرگ‌ معاویه‌، حاکم‌ مدینه‌ ولید بن‌ عتبه‌ پسر ابو سفیان‌ بود و حاکم‌ مکه‌ یحیی‌ بن‌حکیم‌ پسر صفوان‌ پسر امیه‌ بود و بر کوفه‌ نعمان‌ بن‌ بشیر انصاری‌ حکومت‌ داشت‌ و بربصره‌ عبیدالله بن‌ زیاد. یزید را همتی‌ جز بیعت‌ گرفتن‌ از آن‌ چهار تن‌ نبود و به‌ ولید نامه‌نوشت‌ تا دربارة‌ بیعت‌ بر آن‌ چهار تن‌ سخت‌ بگیر و به‌ آنان‌ اجازه‌ هیچ‌ گونه‌ سر پیچی‌ ازبیعت‌ ندهد. چون‌ این‌ نامه‌ به‌ ولید رسید از بروز آشوب‌ بیمناک‌ شد و سخت‌ نامه‌ را پوشیده‌داشت‌ و با آن‌ که‌ میان‌ او و مروان‌ اختلاف‌ بود کسی‌ فرستاد و او را خواست‌، مروان‌ پیش‌ اوآمد و ولید نامه‌ یزید را برای‌ او خواند و با او مشورت‌ کرد. مروان‌ گفت‌: عبدالله بن‌ عمر وعبدالرحمن‌ بن‌ ابوبکر خواستار خلافت‌ نیستند ولی‌ سخت‌ مواظب‌ حسین‌ بن‌ علی‌ وعبدالله بن‌ زبیر باش‌ و هم‌ اکنون‌ کس‌ بفرست‌ اگر بیعت‌ کردند که‌ چه‌ بهتر و گرنه‌ پیش‌ ازآن‌ که‌ خبر آشکار شود و هر یک‌ از ایشان‌ جایی‌ بگریزد و مخالفت‌ خود را ظاهر سازد گردن‌هر دو را بزن‌.
ولید به‌ عثمان‌ که‌ نوجوانی‌ در سن‌ بلوغ‌ بود و آن‌ جا حضور داشت‌ گفت‌: پسر جان‌برو حسین‌ بن‌ علی‌ و عبدالله بن‌ زبیر را فراخوان‌. پسرک‌ به‌ مسجد رفت‌ و آن‌ دو را آن‌ جانشسته‌ دید و گفت‌: دعوت‌ امیر را بپذیرید و پیش‌ او آیید. گفتند برو ما از پس‌ تو می‌آییم‌ وچون‌ پسرک‌ برگشت‌ ابن‌ زبیر به‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌ خیال‌ می‌کنی‌ برای‌ چه‌ منظوری‌ دراین‌ ساعت‌ کسی‌ پیش‌ ما فرستاده‌ است‌؟ فرمود: گمان‌ می‌کنم‌ معاویه‌ مرده‌ است‌ وبرای‌بیعت‌ پیش‌ ما فرستاده‌ است
 ابن‌ زبیر گفت‌: من‌ هم‌ جز این‌ گمان‌ ندارم‌. هر دو به‌خانه‌های‌ خود برگشتند. امام‌ حسین‌(ع) تنی‌ چند از دوستان‌ و غلامان‌ خویش‌ را جمع‌کرد و به‌ سوی‌ دار الاماره‌ رفت‌ و به‌ آنان‌ دستور داد بر در نشینند و اگر صدای‌ او را شنیدند به‌درون‌ خانه‌ هجوم‌ آورند. امام‌ حسین‌(ع) پیش‌ ولید رفت‌ و کنار او نشست‌، مروان‌ هم‌ آن‌ جابود، ولید نامه‌ را برای‌ حسین‌ (ع) خواند، حضرت‌ در پاسخ‌ فرمود: کسی‌ چون‌ من‌ پنهانی‌بیعت‌ نمی‌کند. ولید مردی‌ دوست‌ دار عافیت‌ بود، لذا به‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌: برو و با مردم‌پیش‌ ما خواهی‌ آمد و امام‌ برگشت‌. مروان‌ به‌ ولید گفت‌: با رای‌ من‌ مخالفت‌ کردی‌ و به‌خدا قسم‌ دیگر هرگز چنین‌ فرصتی‌ به‌ تو نخواهد داد. ولید گفت‌: ای‌ وای‌ بر تو، مراراهنمایی‌ می‌کنی‌ که‌ حسین‌ پسر فاطمه‌ دختر رسول‌ خدا (ص) را بکشم‌؟، به‌ خدا قسم‌کسی‌ که‌ روز قیامت‌ برای‌ خون‌ حسین‌(ع) مورد مواخذه‌ قرار گیرد، ترازوی‌ عملش‌ درپیشگاه‌ الهی‌ سبک‌ نخواهد بود.
عبدالله بن‌ زیبر در خانه‌ خود پناهنده‌ شده‌ و ولید را غافل‌ کرد و چون‌ شب‌ فرا رسیدبه‌ سوی‌ مکه‌ گریخت‌ و از شاهراه‌ نرفت‌ و راه‌ بیراهه‌ را پیش‌ گرفت‌. صبح‌ فردا این‌ خبر به‌ولید رسید و حبیب‌ بن‌ کدین‌ را همراه‌ سی‌ سوار به‌ تعقیب‌ او فرستاد که‌ نتوانستند اثری‌ ازاو به‌ دست‌ آورند، عبدالله بن‌ زبیر از مدینه‌ گریخت‌ و به‌ کعبه‌ پناهنده‌ شد و کسان‌ را به‌سوی‌ خود دعوت‌ می‌کرد. حسین‌(ع) به‌ پاسخ‌ فرماندار مدینه‌ که‌ می‌گفت‌ با یزید بیعت‌کند گفت‌: «کسی‌ همانند من‌ نهانی‌ بیعت‌ نمی‌کند، گمان‌ دارم‌ تو نیز مایل‌ نیستی‌ که‌ من‌نهانی‌ بیعت‌ کنم‌ وقتی‌ همه‌ مردم‌ را برای‌ بیعت‌ دعوت‌ کردی‌ ما را نیز دعوت‌ کن‌ که‌ کار به‌کجا باشد». ولید که‌ مردی‌ صلح‌ جو بود دست‌ از او برداشت‌. پس‌ از آن‌، امام‌ حسین‌ (ع) به‌مکه‌ رفت‌.
امام‌ حسین‌ (ع) در مکه‌
موسم‌ حج‌ نزدیک‌ بود و در این‌ فصل‌، مردم‌ صحرا و بادیه‌ از افق‌های‌ دور دست‌ روبه‌ سوی‌ مکه‌ می‌نهند، از هر شهر و قریه‌، نمونه‌ای‌ در این‌ مرکز بزرگ‌ اسلامی‌ یافت‌می‌شود. اکنون‌ فرصت‌ مناسبی‌ است‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) نباید آن‌ را نادیده‌ بگیرد و بدون‌بهره‌ برداری‌های‌ لازم‌ از آن‌ بگذرد. کاروان‌ امام‌ حسین‌(ع) پرده‌ سیاه‌ شب‌ را می‌درید وجلو می‌رفت‌، می‌رفت‌ تا راه‌ خود را در دل‌ میلیون‌ها نفوس‌ بشر که‌ شیفته‌ و شیدای‌آزادی‌اند باز کند. شتران‌ با قدم‌های‌ آهسته‌ و حرکت‌ یکنواخت‌ خود این‌ قافله‌ کوچک‌ را که‌از جوانان‌ و زنان‌ و کودکان‌ بنی‌ هاشم‌ تشکیل‌ می‌شد، به‌ سوی‌ سرنوشت‌ نامعلوم‌ وابهام‌آمیزی‌ سیر می‌داد، کسی‌ چه‌ می‌دانست‌ که‌ این‌ کاروان‌ کوچک‌ و کم‌ جمعیت‌، منشأچه‌ حوادث‌ بزرگ‌ و خونینی‌ خواهد بود و چگونه‌ همین‌ جوانان‌ سر بزیر و آرام‌، باجانبازی‌های‌ پر شکوه‌ خود، دودمان‌ قدرتمند اموی‌ را دراقیانوس‌ زمانه‌ غرق‌ نموده‌ و محوو نابودش‌ خواهند ساخت‌. این‌ تنها حسین‌(ع) بود که‌ از نقشه‌ها مطمئن‌ بوده‌ و با قیافه‌ای‌مصمم‌ و سرشار از شخصیت‌ و عظمت‌ قدم‌ بر تاریکی‌ گذارده‌ و جلو می‌رفت‌. این‌ کاروان‌پنج‌ بار بر سر راه‌ خود با این‌ پرچم‌ ارغوانی‌ رنگ‌ افق‌ بر خورد کرد و پنج‌ بار طلوع‌ و غروب‌خورشید را پشت‌ سر گذارد تا این‌ که‌ در شب‌ جمعه‌ سوم‌ شعبان‌ به‌ بیت‌ الحرام‌، مکه‌معظمه‌ واردشد.
خبر ورود حسین‌(ع) به‌ مکه‌ به‌ زودی‌ در شهر منتشر گشت‌. مردم‌ از این‌ که‌ فرزندرسول‌ خدا را در میان‌ خود می‌دیدند، مسرور شده‌ و هر روز به‌ خدمتش‌ می‌رسیدند، و ازمحضر عالیش‌ استفاده‌ می‌کردند. عبدالله بن‌ زبیر که‌ خود داعیه‌ خلافت‌ داشت‌ از آن‌حضرت‌ دیدن‌ نموده‌ و با این‌ که‌ از بودن‌ امام‌ حسین‌(ع) در مکه‌ ناراحت‌ شده‌ و او را مزاحم‌خود تشخیص‌ می‌داد ولی‌ ناچار بود هر روز به‌ خدمتش‌ رسیده‌ و عرض‌ ارادت‌ کند. والی‌مکه‌ عمرو بن‌ سعید بن‌ عاص‌ نیز که‌ موقعیت‌ عظیم‌ حسین‌(ع) را در دل‌های‌ مکّیان‌مشاهده‌ می‌نمود ناچار شد برای‌ رعایت‌ ظاهر که‌ هم‌ شده‌ از امام‌ حسین‌(ع) دیدن‌ کند.
عبدالله بن‌ مطیع‌ که‌ از بزرگان‌ مکه‌ و مردی‌ با موقعیت‌ بود و از اوضاع‌ و احوال‌ سیاسی‌ وجریان‌های‌ پشت‌ پرده‌ به‌ خوبی‌ اطلاع‌ داشت‌، به‌ محضر امام‌ حسین‌(ع) شرفیاب‌ شده‌ وتا آن‌جا که‌ دید سیاسی‌اش‌ اجازه‌ می‌داد، مطالب‌ را برای‌ امام‌ حسین‌ (ع) تجزیه‌ و تحلیل‌می‌نمود، او را به‌ نام‌ این‌که‌ مکه‌ حرم‌ امن‌ الهی‌ است‌، به‌ ماندن‌ در آن‌ جا تشویق‌ می‌کرد.عبدالله بن‌ مطیع‌ می‌پنداشت‌ اصولاً حسین‌(ع) محتاج‌ به‌ نقشه‌ای‌ است‌ که‌ سرانجام‌ او رابه‌ خلافت‌ برساند و بر دشمن‌ نیرومندش‌ یزید پیروز گرداند. چنین‌ تصور می‌نمود که‌امام‌حسین‌(ع) علاوه‌ بر شکست‌ یزید موقعیت‌ خود را برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مقام‌ خلافت‌نیز طالب‌ است‌. اشتباه‌ عبدالله بن‌ مطیع‌ و اصولاً اشتباه‌ تمام‌ اشخاصی‌ که‌ خود را طرف‌مشاوره‌ امام‌ حسین‌(ع) قرار دادند، همین‌ بود که‌ گمان‌ می‌کردند امام‌ حسین‌(ع) درتلاش‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مقام‌ خلافت‌ است‌ و نقشه‌ هایی‌ را که‌ طرح‌ می‌کردند همه‌ و همه‌ راه‌را برای‌ وصول‌ به‌ این‌ منظور هموار می‌نمود. ولی‌ امام‌ حسین‌(ع) راه‌ خود را خوب‌می‌شناخت‌ و جز به‌ همان‌ مسیر تعیین‌ شده‌ که‌ قلم‌ قضای‌ الهی‌ آن‌ را امضا کرده‌ بودنمی‌اندیشید او موفقیت‌ شخصی‌ خود را نمی‌خواست‌، او از یک‌ افق‌ وسیع‌تر از فراز قله‌ای‌مرتفع‌ به‌ حوادث‌ نظر می‌کرد.
دعوت‌ مردم‌ کوفه‌ از امام‌ حسین‌(ع)
امام‌ حسین‌(ع) تا فرا رسیدن‌ ایام‌ حج‌ در مکه‌ ماند و در طی‌ این‌ مدت‌ مردم‌ کوفه‌نیز او را راحت‌ نمی‌گذارند و با فرستادن‌ نامه‌های‌ فراوانی‌ که‌ گویا تعداد آن‌ از دوازده‌ هزارهم‌ تجاوز کرده‌ است‌ او را به‌ سوی‌ خود دعوت‌ می‌کردند. حسین‌ بن‌ علی‌(ع) هم‌ برای‌ آن‌که‌ آنها را بدون‌ جواب‌ نگذارده‌ باشد و ضمناً از اوضاع‌ واقعی‌ کوفه‌ نیز مطلع‌ گردد، پسرعموی‌ خود مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را که‌ جوانی‌ برومند عاقل‌ و کاردان‌ بود به‌ عنوان‌ سفارت‌ به‌کوفه‌ فرستاد. کوفیان‌ پس‌ از مرگ‌ معاویه‌ به‌ موجب‌ تلوّن‌ ذاتی‌ خود به‌ اندازة‌ کافی‌ دچارهیجان‌ شده‌ بودند.
خانة‌ سلیمان‌ صرد خزاعی‌ را که‌ از بزرگان‌ شهر و از صحابه‌ رسول‌ خدا بود ستاد کارخود قرار دادند و اجتماعات‌ خود را علیه‌ یزید در آن‌ جا تشکیل‌ می‌دادند. و در همان‌ جا بودکه‌ نامه‌های‌ خود را انشا می‌نمودند و به‌ سوی‌ امام‌ حسین‌(ع) می‌فرستادند.
امام‌ حسین‌(ع) هوشمندتر از این‌ بود که‌ فریب‌ تلوّن‌ ذاتی‌ آنها را خورده‌ و تحت‌تاثیر نامه‌های‌ آنها قرار گیرد. آن‌ حضرت‌ در پی‌ خلافت‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ موقعیت‌ نظامی‌نبود، بلکه‌ نقشه‌ دیگری‌ داشت‌. نقشه‌اش‌ این‌ بود که‌ با جنگ‌ سرد یزید را در هم‌ کوبد وگفتیم‌ که‌ نخستین‌ گام‌ جنگ‌ سرد، ایجاد هیجان‌ در افکار مردم‌ است‌. اکنون‌ که‌ کوفه‌ خود،آمادگی‌اش‌ را اعلام‌ نموده‌ و در آستانة‌ یک‌ هیجان‌ بزرگ‌ قرار دارد، چراحسین‌بن‌علی‌(ع) از آن‌ بهره‌مند نشود.
مسلم‌ را به‌ کوفه‌ فرستاد تا با تدبیر خویش‌ کوفه‌ را تا آن‌ جا که‌ ممکن‌ است‌ هم‌چنان‌ مشتعل‌ و فروزان‌ نگهدارد و خود در مکه‌ ماند تا وظیفه‌ بیدار کردن‌ افکار مکیان‌ وحج‌گزاران‌ را بر عهده‌ گیرد.
در عین‌ حال‌ امام‌ حسین‌(ع) از بصره‌ نیز غافل‌ نبود، زیرا پس‌ از مدینه‌ و مکه‌وکوفه‌، اهمیتی‌ به‌ سزایی‌ داشت‌. لازم‌ دید که‌ بصره‌ را هم‌ در جریان‌ حوادث‌ گذارده‌ و این‌پایگاه‌ بزرگ‌ اموی‌ را نیز متزلزل‌ سازد. لذا نامه‌ای‌ به‌ بزرگان‌ بصره‌ نوشت‌، این‌ نامه‌ها به‌اندازة‌ کافی‌ اثر خود را کرد و قلوبی‌ را که‌ در بصره‌ به‌ یاد خدا و فضیلت‌ می‌طلبید دچارهیجان‌ نمود. اما در این‌ جا لازم‌ است‌ بررسی‌ و ارزیابی‌ شود که‌ چرا امام‌ حسین‌(ع) دعوت‌مردم‌ کوفه‌ را پذیرفت‌ و پسر عموی‌ خود مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را به‌ کوفه‌ فرستاد تا اوضاع‌ کوفه‌را بررسی‌ کند.
امام‌ حسین‌(ع) از آن‌جا که‌ شرایط‌ زمان‌ خود را درک‌ می‌کرد باید راهی‌ انتخاب‌می‌کرد تا با آن‌ وسیله‌ درد عده‌ای‌ از افراد امت‌ را چاره‌ کند و آن‌ دسته‌ها عبارت‌ بودند از:
دسته‌ اول‌: که‌ قسمت‌ عمده‌ مردم‌ را تشکیل‌ می‌دادند کسانی‌ بودند که‌ در مقابل‌فساد معاویه‌، ارادة‌ خود را از دست‌ داده‌ بودند و به‌ پستی‌ و خواری‌ ناشی‌ از فسادی‌ که‌پیرامون‌ خلافت‌ اسلامی‌ را فرا گرفته‌ بود و آن‌ را به‌ صورت‌ بدترین‌ نوع‌ حکومت‌امپراتوری‌های‌ ایران‌ و روم‌ و هراکلیوس‌ درآورده‌ بود، تن‌ در داده‌ بودند.
دسته‌ دوم‌: کسانی‌ بودند که‌ منافع‌ خصوصی‌ خود را بر اهداف‌ رسالت‌ پیامبر(ص)ترجیح‌ می‌دادند؛ به‌ طوری‌ که‌ هدف‌های‌ عظیم‌ رسالت‌ به‌ تدریج‌ اهمیت‌ خود را از دست‌داده‌ و هدف‌های‌ خصوصی‌ و شخصی‌ جای‌ آن‌ را گرفته‌ بود.
دسته‌ سوم‌: ساده‌ لوحانی‌ بودند که‌ فریب‌ فرمانروایان‌ بنی‌ امیه‌ در آنان‌ موثر افتاده‌بود.
اگر چه‌ پس‌ از رحلت‌ پیامبر اکرم‌(ص) خلافت‌ اسلامی‌ کم‌کم‌ از مفهوم‌ صحیح‌ وشرعی‌ خود منحرف‌ گردید، اما مفهوم‌ خلافت‌ از هر گونه‌ تغییر اساسی‌ برکنار مانده‌ بود.لیکن‌ در دوران‌ معاویه‌، در مفهوم‌ خلافت‌ تغییرات‌ اساسی‌ پدید آمد و خلافت‌ اسلامی‌شکل‌ سلطنتی‌ و استبدادی‌ کسری‌ و قیصر را گرفت‌.
دسته‌ چهارم‌: این‌ عده‌ مسئله‌ را از لحاظ‌ واگذاری‌ خلافت‌ از طرف‌ امام‌ حسن‌(ع)به‌ معاویه‌ و عقد قرارداد صلح‌ با او می‌نگریستند و به‌ نظرشان‌ این‌ تنها راهی‌ بود که‌امام‌حسن‌(ع) و اوضاع‌ و احوال‌ پیچیده‌ آن‌ روز به‌ عنوان‌ رهبر و حافظ‌ منافع‌ آیندة‌رسالت‌ از هر گونه‌ نابودی‌ پیش‌ گرفته‌ بود.
از این‌ رو امام‌ حسین‌(ع) موقعیت‌ را ارزیابی‌ می‌کرد تا به‌ مسلمانانی‌ که‌ از دورماجرای‌ کناره‌گیری‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌(ع) از خلافت‌ و صلح‌ با معاویه‌ را شنیده‌ بودند،ثابت‌ کند که‌ کناره‌گیری‌ و صلح‌ برادرش‌ به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ که‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر(ص) ازرسالت‌ خود دست‌ کشیده‌ و آن‌ را دربست‌ تحویل‌ معاویه‌ داده‌ باشند.
امام‌ حسین‌(ع) در برابر این‌ آزمایش‌ قرار نداشت‌ که‌ تمام‌ شرایط‌ را در نظر گیرد ودرد این‌ چهار دسته‌ را چاره‌ کند، آن‌ حضرت‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌ جز این‌ چاره‌ای‌نداشت‌ که‌ عزیمت‌ به‌ عراق‌ را انتخاب‌ کند.
رفتن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ سوی‌ کوفه‌
مسلم‌ بن‌ عقیل‌ حرکت‌ کرد تا به‌ کوفه‌ رسید و در خانه‌ای‌ که‌ خانة‌ مختار بن‌ ابوعبیدبود وارد شد. شیعیان‌ پیش‌ او آمد و شد می‌کردند و او نامه‌ امام‌ حسین‌(ع) را برای‌ مردم‌کوفه‌ می‌خواند و شیعیان‌ با او بیعت‌ یاوری‌ کردند. مسلم‌ بن‌ عقیل‌ که‌ وضع‌ را چنین‌ دیدکسی‌ را نزد امام‌ حسین‌(ع) فرستاد و او را ترغیب‌ کرد که‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ حرکت‌ کند.
هنگامی‌ که‌ خبر آمدن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ شایع‌ شد و نعمان‌ بن‌ بشیر حاکم‌کوفه‌ از آن‌ آگاه‌ شد گفت‌: من‌ جز با کسی‌ که‌ با من‌ پیکار کند جنگ‌ نخواهم‌ کرد و جز کسی‌که‌ به‌ من‌ حمله‌ کند حمله‌ نخواهم‌ کرد و کسی‌ را به‌ تهمت‌ و سوء ظن‌ نمی‌گیرم‌ ولی‌ هرکس‌ بیعت‌ خود را بشکند و آشکارا رویاروی‌ من‌ قرار گیرد تا هنگامی‌ که‌ دسته‌ شمشیرم‌ دردستم‌ باشد با او جنگ‌ خواهم‌ کرد هر چند تنها باشم‌.
مسلم‌ بن‌ سعید حصرمی‌ و عمارة‌ بن‌ عقبه‌ که‌ هر دو جاسوس‌ یزید در کوفه‌ بودندبرای‌ او نامه‌ نوشتند و او را از آمدن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ آگاه‌ کردند و به‌ او نوشتند که‌ اوبرای‌ دعوت‌ مردم‌ به‌ بیعت‌ با امام‌ حسین‌(ع) به‌ کوفه‌ آمده‌ است‌. چون‌ این‌ نامه‌ به‌ یزیدرسید دستور داد فرمان‌ حکومت‌ کوفه‌ را برای‌ عبیدالله بن‌ زیاد نوشتند و به‌ او دستور داد که‌به‌ کوفه‌ رود و مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را با دقت‌ و مراقبت‌ تعقیب‌ کند تا بر او پیروز شود و او رابکشد یا از کوفه‌ و بصره‌ تبعید کند. در این‌ اثنا یزید، نعمان‌ بن‌ بشیر را به‌ سبب‌ ضعفی‌ که‌در جلوگیری‌ از فتنه‌ نشان‌ داده‌ بود عزل‌ کرد و عبیدالله بن‌ زیاد را به‌ جایش‌ گماشت‌. وی‌ برشیعیان‌ سخت‌ می‌گرفت‌ چنان‌ که‌ بسیاری‌ از آنها از دور مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پراکنده‌می‌شدند. وقتی‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ رفتار کوفیان‌ را دید به‌ هانی‌بن‌عروه‌مرادی‌ پناه‌ برد وعبیدالله بن‌ زیاد هر دو را بکشت‌.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ سوی‌ کوفه‌ و شهادت‌ ایشان‌
حسین‌ بن‌ علی‌(ع) همان‌ روز که‌ مسلم‌ شهید شد از مکه‌ بیرون‌ آمد. ابن‌ زیاد،حصین‌ بن‌ نمیر را که‌ فرمانده‌ شرطه‌ او بود با چهار هزار سوار از مردم‌ کوفه‌ فرستاد تا میان‌قادسیه‌ و قطقطانه‌ توقف‌ کند و از رفتن‌ اشخاص‌ از کوفه‌ به‌ سوی‌ حجاز غیر از حاجیان‌ وعمره‌ گزاران‌ و کسانی‌ که‌ متهم‌ به‌ هواداری‌ امام‌ حسین‌(ع) نیستند جلوگیری‌ کند.
چون‌ حسین‌(ع) تصمیم‌ به‌ بیرون‌ آمدن‌ از مکه‌ گرفت‌ و شروع‌ به‌ آماده‌ شدن‌ شد،خبر به‌ عبدالله بن‌ عباس‌ رسید، به‌ دیدار آن‌ حضرت‌ آمد و گفت‌: ای‌ پسر عمو، شنیده‌ام‌قصد رفتن‌ به‌ عراق‌ داری‌؟ فرمود: آری‌ چنین‌ تصمیمی‌ دارم‌. عبدالله گفت‌: تو را به‌ خداسوگند از این‌ کار منصرف‌ شو! فرمود: تصمیم‌ گرفته‌ام‌ و از حرکت‌ چاره‌ای‌ نیست‌.
تصمیم‌ و قصد امام‌ حسین‌(ع) به‌ اطلاع‌ عبدالله بن‌ زبیر رسید او هم‌ به‌ دیدارایشان‌ آمد و گفت‌: اگر در همین‌ حرم‌ الهی‌ بمانی‌ و نمایندگانی‌ و داعیان‌ خود را به‌ شهرهابفرستی‌ و برای‌ شیعیان‌ خود در عراق‌ بنویسی‌ که‌ پیش‌ تو آیند بهتر است‌ و چون‌ کارت‌استوار شد کارگزاران‌ یزید را از این‌ شهر بیرون‌ کن‌، من‌ هم‌ در این‌ کار با تو همراهی‌ و هم‌فکری‌ خواهم‌ کرد و اگر به‌ مشورت‌ من‌ عمل‌ کنی‌ بهتر است‌ این‌ کار را در همین‌ حرم‌ الهی‌انجام‌ دهی‌.
گویند چون‌ روز سوم‌ رسید عبدالله بن‌ عباس‌ باز به‌ حضور امام‌ حسین‌(ع) آمد وگفت‌: ای‌ پسر عمو، به‌ مردم‌ کوفه‌ نزدیک‌ مشو که‌ قومی‌ حیله‌ گرند و در همین‌ شهر بمان‌که‌ سرور و سالار مردمانی‌ و اگر نمی‌پذیری‌ به‌ یمن‌ برو که‌ در آن‌ حصارها و دره‌های‌استواری‌ است‌ و سرزمین‌ گسترده‌ و وسیعی‌ است‌ و گروهی‌ از شیعیان‌ پدرت‌ در آن‌جایند.
امام‌ حسین‌(ع) فرمود: ای‌ پسر عمو، به‌ خدا سوگند می‌دانم‌ که‌ تو خیرخواه‌ ومهربانی‌ ولی‌ من‌ تصمیم‌ به‌ رفتن‌ گرفته‌ام‌. ابن‌ عباس‌ گفت‌: اگر ناچار می‌روی‌ پس‌ زنان‌ وکودکان‌ را با خود مبر که‌ در امان‌ نیستند. حسین‌(ع) فرمود: مصلحت‌ را در این‌ می‌بینم‌ که‌با زنان‌ و فرزندان‌ بیرون‌ روم‌.
گویند چون‌ امام‌ حسین‌(ع) از مکه‌ بیرون‌ آمد سالار شرطة‌ عمرو بن‌ سعید بن‌عاص‌ حاکم‌ مکه‌ با گروهی‌ نظامی‌ جلو آن‌ حضرت‌ را گرفت‌ و گفت‌: امیر عمروبن‌ سعید به‌تو دستور می‌دهد برگردی‌ و برگرد و گرنه‌ من‌ از حرکت‌ تو جلوگیری‌ می‌کنم‌.
امام‌ حسین‌(ع) سخن‌ او را نپذیرفت‌، دو طرف‌ با تازیانه‌ به‌ یکدیگر حمله‌ کردند وچون‌ این‌ خبر به‌ عمروبن‌ سعید رسید، ترسید کار دشوار شود و به‌ سالار شرطه‌ خود پیام‌ دادباز گردد. امام‌(ع) حرکت‌ فرمود و چون‌ به‌ منطقه‌ صفاح‌ رسید فرزدق‌ شاعر که‌ از عراق‌ به‌کوفه‌ می‌آمد با ایشان‌ برخورد و سلام‌ کرد، امام‌ حسین‌(ع) فرمود: مردم‌ عراق‌ را چگونه‌دیدی‌؟ گفت‌: آنان‌ را پشت‌ سر گذاشتم‌ در حالی‌ که‌ دل‌هایشان‌ با تو و شمشیرهایشان‌ برضد تو بود. ولی‌ امام‌ حسین‌(ع) هم‌چنان‌ به‌ راه‌ خود ادامه‌ داد.
چون‌ به‌ منزله‌ زباله‌ رسیدند فرستادة‌ محمد بن‌ اشعث‌ و عمر بن‌ سعد که‌ به‌خواهش‌ مسلم‌ او را با نامه‌ای‌ حاکی‌ از بی‌ وفایی‌ و پیمان‌ شکنی‌ مردم‌ کوفه‌ گسیل‌ داشته‌بود رسید و چون‌ امام‌ حسین‌(ع) آن‌ را خواند به‌ درستی‌ خبر کشته‌ شدن‌ مسلم‌ و هانی‌یقین‌ پیدا کرد و سخت‌ اندوهگین‌ شد.
امام‌ حسین‌(ع) هم‌ چنان‌ به‌ راه‌ خود ادامه‌ می‌داد و چون‌ به‌ وادی‌ عقیق‌ رسیدمردی‌ از قبیله‌ بنی‌ عکرمه‌ به‌ حضور ایشان‌ آمد و سلام‌ کرد و به‌ اطلاع‌ رساند که‌ ابن‌ زیادمیان‌ قادسیه‌ و عذیب‌ سوران‌ را بر کمین‌ گماشته‌ است‌ و افزود: فدای‌ تو گردم‌ باز گرد به‌خدا سوگند به‌ سوی‌ نیزه‌ها و شمشیرها می‌روی‌.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ او فرمود: خیرخواهی‌ و در حد کمال‌ نصیحت‌ کردی‌ خدایت‌پاداش‌ نیکو دهد. حرکت‌ فرمود و به‌ منزل‌ شراه‌ رسید، شب‌ را آن‌ جا گذارند و فردا حرکت‌فرمود. سواران‌ بنی‌ امیه‌ که‌ هزار تن‌ بودند به‌ فرماندهی‌ حر بن‌ یزید تمیمی‌ریاحی‌رسیدند.
امام‌(ع) همین‌ که‌ نزدیک‌ شدند به‌ جوانان‌ خود دستور فرمود با مشک‌های‌ آب‌ به‌استقبال‌ آنان‌ بروند و ایشان‌ همگی‌ آب‌ آشامیدند و اسب‌های‌ خود را هم‌ سیراب‌ کردند وهمگی‌ در سایه‌ اسب‌های‌ خود نشستند.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ حر فرمود: چه‌ قصد داری‌؟ گفت‌: به‌ خدا سوگند می‌خواهم‌ تو راپیش‌ امیر عبیدالله بن‌ زیاد ببرم‌. فرمود: در این‌ صورت‌ به‌ خدا سوگند با تو جنگ‌ خواهم‌کرد. و چون‌ گفتگو میان‌ ایشان‌ بسیار شد، حر گفت‌: من‌ مامور به‌ جنگ‌ با تو نیستم‌ و فقط‌به‌ من‌ دستور داده‌اند از تو جدا نشوم‌. اکنون‌ چیزی‌ اندیشیده‌ام‌ که‌ با آن‌ وسیله‌ از جنگ‌ با تودر امان‌ مانم‌ و آن‌ این‌ است‌ که‌ میان‌ خود و من‌ راهی‌ را برگزینی‌ که‌ نه‌ به‌ کوفه‌ بروی‌ و نه‌ به‌حجاز و همین‌ گونه‌ رفتار می‌کنیم‌ تا رأی‌ عبیدالله بن‌ زیاد برسد. امام‌ حسین‌(ع) فرمود:این‌ راه‌ در پیش‌ گیر.
امام‌ حسین‌(ع) از قصر بنی‌ مقاتل‌ همراه‌ حربن‌ یزید حرکت‌ فرمود و هرگاه‌ آهنگ‌صحرا می‌کرد حر او را از این‌ کار باز می‌داشت‌ تا آن‌ که‌ به‌ جایی‌ به‌ نام‌ کربلا رسیدند، از آن‌جا اندکی‌ به‌ سوی‌ راست‌ حرکت‌ کردند و به‌ نینوا رسیدند. و در این‌ هنگام‌ بود که‌ نامه‌ای‌ ازابن‌ زیاد برای‌ حر آمد، «اما بعد همان‌ جا که‌ این‌ نامه‌ام‌ به‌ دست‌ تو می‌رسد بر حسین‌ ویارانش‌ سخت‌ بگیر و او را در بیابانی‌ بدون‌ آب‌ و سبزه‌ فرود آور و حامل‌ این‌ نامه‌ را مامورکرده‌ام‌ تا مرا از آنچه‌ انجام‌ می‌دهی‌ آگاه‌ سازد و السلام‌». 
حر نامه‌ را خواند و سپس‌ به‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌: مرا چاره‌ای‌ از اجرای‌ فرمان‌ ابن‌زیاد نیست‌ همین‌ جای‌ فرود آی‌ و برای‌ امیر بهانه‌ای‌ بر من‌ قرار نده‌.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ حر فرمود: کمی‌ پیش‌ می‌رویم‌ و آن‌ گاه‌ پیاده‌ می‌شویم‌ و حرکت‌کردند و چون‌ به‌ کربلا رسیدند حر و یارانش‌ مقابل‌ امام‌ حسین‌ ایستادند و آنان‌ را از حرکت‌باز داشتند و گفتند: همین‌ جا فرود آیید که‌ رود فرات‌ به‌ شما نزدیک‌ است‌.
امام‌(ع) پرسید: نام‌ این‌ سرزمین‌ چیست‌؟ گفتند: کربلا. فرمود: آری‌، سرزمین‌سختی‌ و بلاست‌، پدرم‌ هنگام‌ جنگ‌ صفین‌ از این‌ منطقه‌ گذشت‌ و من‌ همراهش‌ بودم‌.
روز دوم‌ ورود آن‌ حضرت‌ به‌ کربلا عمر بن‌ سعد با چهار هزار نفر فرا رسید، عمر بن‌سعد جنگ‌ با امام‌ حسین‌(ع) را خوش‌ نمی‌داشت‌. ابن‌ زیاد، به‌ او گفت‌ فرمانی‌ را که‌ برای‌تو نوشته‌ام‌ برگردان‌. گفت‌: در این‌ صورت‌ می‌روم‌ و با همان‌ یاران‌ و کسانی‌ که‌ قرار بود با اوبه‌ ری‌ و دستبی‌ بروند حرکت‌ کرد و به‌ امام‌ حسین‌(ع) رسید و حربن‌ یزید هم‌ با همراهان‌خود به‌ او پیوست‌. عمر بن‌ سعد به‌ قرة‌ بن‌ سفیان‌ حنفی‌ گفت‌: پیش‌ امام‌ حسین‌(ع) برو ازاو بپرس‌ چه‌ چیزی‌ موجب‌ شده‌ است‌ این‌ جا بیایی‌، او آمد و این‌ پیام‌ را گزارد.
امام‌ حسین‌(ع) فرمود: از سوی‌ من‌ به‌ او بگو که‌ مردم‌ این‌ شهر برای‌ من‌ نامه‌نوشتند و متذکر شدند که‌ پیشوایی‌ ندارند و از من‌ خواستند پیش‌ آنان‌ بیایم‌.
گویند ابن‌ زیاد به‌ عمر بن‌ سعد نوشت‌ که‌ از حسین‌(ع) و یاران‌ او آب‌ را بازگیر ونباید یک‌ جرعه‌ آب‌ بنوشند. وقتی‌ این‌ نامه‌ به‌ عمربن‌ سعد رسید به‌ عمرو بن‌ حجاج‌دستور داد که‌ با پانصد سوار به‌ کنار شریعه‌ فرات‌ برود و مانع‌ از آن‌ شود که‌ امام‌ حسین‌(ع) ویارانش‌ آب‌ بردارند. چون‌ تشنگی‌ بر حسین‌(ع) و یارانش‌ سخت‌ شد به‌ برادر خودعباس‌بن‌ علی‌(ع) فرمان‌ داد همراه‌ سی‌ سوار و بیست‌ پیاده‌ هر یک‌ مشکی‌ بردارند.عباس‌ به‌ سوی‌ آب‌ رفت‌ ولی‌ عمرو بن‌ حجاج‌ از ایشان‌ جلوگیری‌ کرد ولی‌ عباس‌(ع) باهمراهان‌ خود با آنان‌ جنگید و آنها را کنار زد و پیادگان‌ مشکها را از آب‌ پر کردند.
بعد از آن‌ عمر بن‌ سعد به‌ یاران‌ خود دستور حمله‌ داد شامگاه‌ روز پنج‌ شنبه‌ نهم‌محرم‌ بود ولی‌ امام‌ حسین‌(ع) از آنان‌ خواست‌ که‌ جنگ‌ را به‌ فردا موکول‌ کنند، و پذیرفتند.امام‌(ع) یاران‌ خود را که‌ سی‌ و دو سوار و چهل‌ پیاده‌ بودند آرایش‌ جنگی‌ داد، زهیر بن‌ قین‌را بر سمت‌ راست‌ و حبیب‌ بن‌ مظاهر را بر سمت‌ چپ‌ گماشت‌ و پرچم‌ را به‌ برادرش‌ عباس‌سپرد. نخستین‌ کسی‌ که‌ از ایشان‌ به‌ میدان‌ رفت‌ و جنگ‌ کرد علی‌ بن‌ حسین‌ که‌ همان‌علی‌ اکبر است‌ بود و همواره‌ پیکار کرد تا شهید شد.
عباس‌(ع) هم‌ چنان‌ پیشاپیش‌ امام‌ حسین‌(ع) ایستاده‌ بود و امام‌(ع) به‌ هر سومی‌رفت‌ او هم‌ به‌ همان‌ سو می‌رفت‌ تا این‌ که‌ عاقبت‌ شهید شدند. امام‌ حسین‌ تنها ماند.امام‌(ع) سخت‌ تشنه‌ بود.
در این‌ هنگام‌ مردی‌ از قوم‌ تیری‌ بر آن‌ حضرت‌ زد که‌ بر دوش‌ او فرو شد وحسین‌(ع) آن‌ را از شانه‌ خود بیرون‌ آورد، زرعه‌ بن‌ شریک‌ تمیمی‌، شمشیری‌ بر آن‌حضرت‌ فرود آورد که‌ امام‌ دست‌ خود را سپر قرار داد. سنان‌ بن‌ اوس‌ نخعی‌ با نیزه‌ حمله‌کرد و نیزه‌ زد و حضرت‌ درافتاد. خولی‌ بن‌ یزید اصبحی‌ از اسب‌ پیاده‌ شد که‌ سر آن‌حضرت‌ را جدا کند. دستش‌ لرزید و نتوانست‌ و برادرش‌ شبل‌ بن‌ یزید پیاده‌ شد و سرامام‌(ع) را برید و به‌ برادرش‌ خولی‌ داد و امام‌ حسین‌(ع) در دهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌به‌ شهادت‌ رسیدند.
سه‌ عامل‌ مهم‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع)
گاه‌ گفته‌ می‌شود که‌ یزید فرمان‌ داده‌ بود تا از امام‌ حسین‌(ع) بیعت‌ بگیرند، یعنی‌امام‌ حسین‌(ع) رسماً حکومت‌ یزید را بپذیرد و تسلیم‌ حکومت‌ او گردد و از آن‌ حمایت‌کند، و چون‌ امام‌ حسین‌(ع) یزید را فردی‌ نالایق‌، فاسق‌ و ستمگر می‌دانست‌ با او بیعت‌نکرد و همین‌ موجب‌ مخالفت‌ دستگاه‌ یزید با امام‌ حسین‌(ع) و سرانجام‌ قیام‌امام‌حسین‌(ع) بر ضد آن‌ دستگاه‌ گردید. بنابراین‌ عامل‌ و انگیزه‌ اصلی‌ قیام‌ عظیم‌ امام‌حسین‌ بیعت‌ نکردن‌ با یزید بود تا در هر زمان‌ حسینیان‌ و پیروان‌ حق‌، حکومت‌ طاغوت‌ رانپذیرند و تسلیم‌ چنان‌ حکومتی‌ نشوند، بلکه‌ بر ضد آن‌ قیام‌ کنند.
بعضی‌ دیگر می‌گویند: هدف‌ امام‌ حسین‌(ع) از حرکت‌ به‌ سوی‌ عراق‌، گردآوری‌نیروها و تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌، و تحقق‌ بخشیدن‌ به‌ آرمان‌های‌ اسلام‌ در پرتوحکومت‌ اسلامی‌، و امکانات‌ آن‌ بود چنان‌که‌ جد بزرگوارش‌ رسول‌ خدا(ص) از مکه‌ به‌ سوی‌مدینه‌ هجرت‌ کرد و در مدینه‌ به‌ تشکیل‌ حکومت‌ پرداخت‌ و در پرتو آن‌ اسلام‌ وبرنامه‌های‌ آن‌ را به‌ طور گسترده‌ و عمیق‌ در سطح‌ جهان‌ عرضه‌ نمود.
محققان‌ اسلامی‌ عامل‌ سومی‌ را ذکر کرده‌اند و آن‌ را عامل‌ اصلی‌ و مهم‌ انگیزه‌قیام‌ امام‌ حسین‌ می‌دانند و آن‌ عامل‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر بود. امام‌ حسین‌(ع)وقتی‌ می‌دید یزید آشکارا میگساری‌ و قمار بازی‌ می‌کند و از ارتکاب‌ گناهان‌ بزرگ‌ باکی‌ندارد و مقدسات‌ اسلام‌ را زیر پای‌ گذاشته‌، موجب‌ ترویج‌ باطل‌ و فساد و نابودی‌ارزش‌های‌ والای‌ اسلام‌ شده‌ است‌، قیام‌ کرد.
از سوی‌ دیگر دو فریضة‌ «امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر» با توجه‌ به‌ اهمیت‌ آن‌ دراسلام‌ و مراتب‌ آن‌، او را الزام‌ می‌کند که‌ قفل‌ سکوت‌ را بشکند و فریاد بزند و اسلام‌ عزیز وحیثیت‌ مسلمانان‌ را از خطر انحرافات‌ یزید و یزیدیان‌ نگهدارد. گرچه‌ فریادشان‌ در کوتاه‌مدت‌ خاموش‌ شد و موجب‌ شهادتش‌ گردید ولی‌ در دراز مدت‌ موجب‌ نابودی‌ ظلم‌ و ظالم‌ واحیای‌ حق‌ و حقیقت‌ خواهد گردید.
عواقب‌ واقعة‌ کربلا
به‌ عوض‌ اینکه‌ واقعة‌ کربلا باعث‌ ترس‌ طرفداران‌ حسین‌(ع) و علی‌(ع) بشودشجاعت‌ شیعیان‌ را برانگیخت‌ و آنان‌ را به‌ انتقام‌ گرفتن‌ تهییج‌ کرد. سالگرد حادثه‌ کربلاهمه‌ ساله‌ و تا امروز، با گریه‌ و زیارت‌ و مرثیه‌های‌ بیش‌ از صد میلیون‌ شیعه‌ برگزار می‌شود.از کوفه‌ تا دمشق‌ و چند روز بعد از واقعة‌ کربلا مسلمانان‌ شاهد عبور رقت‌ بار و وحشت‌انگیززنان‌ خاندان‌ پیغمبر بودند که‌ مانند گله‌ای‌ از بردگان‌ تا کاخ‌ یزید کشانده‌ می‌شوند.
زنها با لباس‌های‌ پاره‌ پاره‌ ولی‌ با غرور و فشرده‌ به‌ یکدیگر راه‌ می‌رفتند. همه‌ ساله‌در کربلا و دمشق‌ و قاهره‌ در روز دهم‌ محرم‌ سالگرد قتل‌ امام‌ حسین‌(ع) هزارها ومیلیون‌ها مسلمان‌ شیعه‌ وسنی‌ برای‌ یادآوری‌ و عزاداری‌، در مساجد و تالارهای‌ عمومی‌اجتماع‌ می‌کنند. در این‌ اجتماعات‌ به‌ شرح‌ وقایع‌ کربلا می‌پردازند و مردم‌ به‌ گریه‌ و زاری‌می‌پردازند. خبر حادثة‌ جانگذاز کربلا، در مدینه‌ باعث‌ انزجار عمومی‌ گردید.
سران‌ شهرها و بازماندگان‌ دوستان‌ پیغمبر دور هم‌ گردآمده‌، می‌پرسیدند: آیاممکن‌ است‌ از این‌ پس‌ خلافت‌ مردی‌ را که‌ نه‌ تنها از فرامین‌ قرآن‌ سرپیچی‌ می‌کند،بلکه‌ از کشت‌ و کشتار اعضای‌ خاندان‌ پیغمبر نیز ابا ندارد قبول‌ کرد؟ ورود خواهران‌ ودختران‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ همراه‌ زین‌ العابدین‌(ع) بر شدت‌ تنفر مردم‌، نسبت‌ به‌یزیدافزود.
به‌ محض‌ این‌ که‌ خبر رسیدن‌ آنهابر حومة‌ شهر منتشر گردید جمع‌ کثیری‌ بافریادهای‌ «الله اکبر» به‌ استقبال‌ شتافتند و در خیابان‌های‌ مدینه‌ عده‌ زیادی‌ به‌ تظاهرات‌پرداختند و پرچم‌های‌ سیاه‌ عزا به‌ دست‌ گرفته‌، بر قاتلین‌ حسین‌(ع) لعنت‌ و دشنام‌فرستادند.  سپس‌ در مسجد بزرگ‌ شهر اجتماع‌ عظیمی‌ به‌ وجود آمد، اشعاری‌ درمدح‌حسین‌(ع) و محکومیت‌ قاتلین‌ او خوانده‌ شد. باران‌ دشنام‌ و لعنت‌ از هر سو می‌باریدو در فضای‌ مسجد همچون‌ فریاد عظیم‌ جنگ‌ طنین‌ می‌افکند. فرستادگان‌ یزید، فرارکردند و بی‌ درنگ‌ دمشق‌ را از صحنه‌ای‌ که‌ دیده‌ بودند مطلع‌ ساختند.
یزید در صدد گذراندن‌ وقت‌ و فرونشاندن‌ کینه‌ها بر آمد و هیئتی‌ به‌ مدینه‌ فرستاده‌تا از اغتشاش‌ جلوگیری‌ کند. نمایندگان‌ یزید، با سران‌ مدینه‌ تماس‌ گرفتند و بعد از چندروز مذاکره‌ قرار شد پنج‌ نفر به‌ عنوان‌ نماینده‌ از مدینه‌ به‌ دمشق‌ بروند و از یزید توضیح‌بخواهند.
نمایندگان‌ مدینه‌ بیش‌ از یک‌ هفته‌ در پایتخت‌ نماندند و پس‌ از مراجعت‌، رئیس‌آنها «عبدالله بن‌ حنظله‌» گزارشش‌ را از آنچه‌ در دمشق‌ دیده‌ یا شنیده‌ بودند به‌ اطلاع‌موکلین‌ خود رساند. خلیفه‌ اطلاع‌ یافت‌ که‌ مخاصمت‌ مدینه‌، به‌ عوض‌ فرو نشستن‌ هر روزبا شدت‌ بیشتری‌، توسعه‌ می‌یابد. تصمیم‌ گرفت‌، غائله‌ را با روش‌ همیشگی‌ خود یعنی‌کشت‌ و کشتار بخواباند و سپاهی‌ مرکب‌ از هزاران‌ سرباز به‌ فرماندهی‌ مسلم‌ بن‌ عقبه‌ که‌در خونخواری‌ استاد عبیدالله بود به‌ مدینه‌ فرستاد، سپاه‌ مسلم‌ شهر را اشغال‌ کرد وسربازانش‌ به‌ قتل‌ و غارت‌ و کشت‌ و کشتار و از میان‌ بردن‌ هر چه‌ در سر راه‌ خودمی‌دیدند،پرداختند.
معتمدین‌ شهر، وحشت‌ زده‌ و پریشان‌ گرد هم‌ آمدند و از شرایط‌ قطع‌ این‌ فجایع‌جویا شدند. مسلم‌ از یزید دستور خواست‌ و بعد به‌ ایشان‌ پاسخ‌ داد: سه‌ روز مهلت‌ می‌دهم‌که‌ بلاشرط‌ تسلیم‌ شوید. خلافت‌ یزید را به‌ رسمیت‌ بشناسید و خود را بندگان‌ او اعلام‌کرده‌، قبول‌ کنید که‌ او می‌تواند به‌ میل‌ خود، جان‌ و مال‌ شما را تصاحب‌ کند. سران‌ مدینه‌با بزرگ‌ منشی‌ جواب‌ دادند. «ما مرگ‌ را ترجیح‌ می‌دهیم‌.» خوی‌ درنده‌ مسلم‌ بار دیگربیدار شد. مرد و زن‌ پیر و جوان‌ و بچه‌ هم‌ به‌ قتل‌ رسیدند.
آثار و پیامدهای‌ عاشورا
وقتی‌ که‌ سخن‌ از «پیام‌ها و آثار» عاشورا است‌؛ تنها به‌ این‌ معنا نیست‌ که‌امام‌حسین‌(ع) و شهدای‌ کربلا به‌ صورت‌ مشخص‌ و رسمی‌ به‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ یازمان‌های‌ آینده‌ چه‌ دستوری‌ داده‌اند، بلکه‌ شامل‌ درس‌هایی‌ هم‌ که‌ ما از عاشورا می‌گیریم‌می‌شود؛ مثلاً امام‌ حسین‌(ع) فرموده‌ است‌:«اگر دین‌ ندارید آزاده‌ باشد» این‌ یک‌ پیام‌صریح‌ و روشن‌ است‌. و اگر ما از حادثه‌ عاشورا این‌ درس‌ را می‌گیریم‌ «که‌ هر چند با نیروی‌کم‌ و امکانات‌ اندک‌، باید در مقابل‌ ظلم‌ تسلیم‌ نشده‌ و مبارزه‌ کرد» این‌ هم‌ نوعی‌ پیام‌عاشورایی‌ است‌.
هر چند در سخن‌ سیدالشهدا چنین‌ مضمونی‌ بیان‌ نشده‌ باشد، ولی‌ چون‌ آن‌حضرت‌ برای‌ ما «اسوه‌» است‌ و عملش‌ برای‌ ما «حجت‌» و می‌بینیم‌ که‌ خود و یارانش‌ بانفرات‌ کم‌ در مقابل‌ انبوه‌ دشمن‌ تا آخرین‌ نفس‌ مبارزه‌ و مقاومت‌ کردند، پس‌ می‌توان‌گفت‌ که‌ «ایستادن‌ مقابل‌ ظالم‌» پیام‌ عاشورا است‌. هر چند ما این‌ را به‌ صورت‌ درسی‌ ازعاشورا گرفته‌ایم‌. و اکنون‌ لازم‌ است‌ که‌ در این‌ جا به‌ ذکر پیام‌ها و آثار عاشورا پرداخته‌ شود.
پیام‌های‌ اعتقادی‌
رسالت‌ تبیین‌ «مکتب‌» و تصحیح‌ باورهای‌ مردم‌ در مسائل‌ عقیدتی‌ و بینشی‌، برعهده‌ «امام‌» است‌. امامان‌ با سخن‌ و عملشان‌ هم‌ صورت‌ صحیحی‌ از اعتقادات‌ راترسیم‌ می‌کنند، هم‌ با انحرافات‌ عقیدتی‌ مقابله‌ و مبارزه‌ می‌کنند. این‌ که‌ توحید ناب‌چیست‌ و خداباوری‌ و عقیده‌ به‌ مبدأ و معاد چه‌ نقشی‌ در زندگی‌ دارد و شیوه‌ انبیاء ومرامشان‌ کدام‌ است‌ و تداوم‌ خط‌ رسالت‌ در قالب‌ «امامت‌» چگونه‌ است‌ و دین‌ چیست‌ واهل‌ بیت‌(ع) کیانند و چه‌ مسئولیتی‌ دارند و وظیفه‌ امت‌ در مقابل‌ امام‌ چیست‌، همه‌ و همه‌جلوه‌ هایی‌ از «پیامدهای‌ اعتقادی‌» عاشورا است‌ ما اگر به‌ قیام‌ سیدالشهدا از این‌ دیدگاه‌بنگریم‌، درس‌های‌ عظیمی‌ را خواهیم‌ آموخت‌ و عاشورا را کلاس‌ درسی‌ خواهیم‌ یافت‌ که‌در سخنان‌ امام‌ و عاشوراییان‌، متجلی‌ است‌.
حتی‌ رجزهای‌ اصحاب‌ امام‌ و خطبه‌های‌ امام‌ و اهل‌ بیت‌ چه‌ قبل‌ از شهادت‌ و چه‌در مقطع‌ اسارت‌، پر از نکته‌های‌ عقیدتی‌ است‌. علاوه‌ بر بعد نظری‌ و تبین‌ خطوط‌ اصلی‌ وروشن‌ دین‌، تجلی‌ این‌ باورها در عمل‌ آنان‌، جلوة‌ دیگری‌ از بعد اعتقادی‌ است‌. مثلاً«توحید» را نه‌ صرفاً از بعد نظری‌، بلکه‌ عبادت‌ و اطاعت‌ را نیز در صحنه‌ عاشورا و انقلاب‌امام‌ حسین‌(ع) می‌تواند دید و این‌، بس‌ آموزنده‌ و تاثیر گذارتر از جنبه‌ فکری‌ و ذهنی‌مسئله‌ است‌.
عقیده‌ به‌ خدا و قیامت‌، نه‌ تنها به‌ صورت‌ یک‌ باور خشک‌ و ذهنی‌، بلکه‌ منشأ اثردر زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ مسلمان‌ مطرح‌ است‌ و تلاش‌های‌ او را حتی‌ در صحنه‌مبارزه‌، جهت‌ می‌دهد. اعتقاد به‌ امامت‌ نیز نه‌ صرفاً در حد یک‌ بحث‌ کلامی‌ واحتجاج‌های‌ قرآنی‌ و حدیثی‌ در مورد این‌ که‌ پس‌ از پیامبر، چه‌ کسی‌ خلافت‌ دارد، بلکه‌ به‌عنوان‌ نظام‌ سیاسی‌ و پذیرش‌ ولایت‌ پیشوای‌ صالح‌ و خط‌ مشی‌ منطبق‌ بر قرآن‌ و سنت‌رسول‌ و این‌ که‌ چه‌ کسی‌ شایسته‌ زمامداری‌ امت‌ اسلام‌ است‌، مطرح‌ است‌.
جایگاه‌ پیامبر و اهل‌ بیت‌ در جامعه‌ اسلامی‌ نیز از همین‌ زاویه‌ قابل‌ طرح‌ است‌ ونیز اصل‌ مسئله‌ رسالت‌ حضرت‌ محمد و قرآن‌ و وحی‌ و شفاعت‌ هر کدام‌ به‌ نحوی‌ که‌دارای‌ پیام‌ است‌، در نهضت‌ عاشورا مورد مطالعه‌ قرار می‌گیرد.
پیام‌های‌ اخلاقی‌
اخلاق‌ یکی‌ از سه‌ بعد عمدة‌ دین‌ است‌ و اسلام‌ بر سه‌ بعد اصلی‌ «اعتقاد»،«احکام‌» و «اخلاق‌» استوار است‌ و تکمیل‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ و جهت‌ خدایی‌ بخشیدن‌به‌ صفات‌ و رفتار انسان‌ها از اهداف‌ عمدة‌ بعثت‌ انبیاست‌. تصحیح‌ منش‌ و رفتار انسان‌ وکاشتن‌ بذر کمالات‌ اخلاقی‌ و خصال‌ متعالی‌ انسانی‌ در نهاد جان‌ انسان‌ها، بخشی‌ مهم‌ ازرسالت‌ پیامبر و امامان‌ است‌.
اخلاق‌ را از کجا می‌توان‌ آموخت‌؟ از گفتار و رفتار معصوم‌ چرا که‌ آنان‌ اسوه‌اند ومظهر شایسته‌ترین‌ خصلت‌های‌ انسانی‌ و خدا پسند هستند، جلوه‌ گاه‌ خلق‌ و خوی‌حسینی‌ و مکارم‌ اخلاق‌ در برخوردهای‌ یک‌ حجت‌ معصوم‌.حادثه‌ کربلا و سخنانی‌ که‌امام‌حسین‌(ع) و خانوادة‌ او داشتند و روحیات‌ و خلق‌ و خویی‌ که‌ از حماسه‌ سازان‌ عاشورابه‌ ثبت‌ رسیده‌ است‌، منبع‌ ارزشمندی‌ برای‌ آموزش‌ اخلاق‌ و الگوگیری‌ در زمینة‌خودسازی‌، سلوک‌ اجتماعی‌، تربیت‌ بدنی‌ و کرامت‌ انسانی‌ است‌. مسائلی‌ چون‌ صبوری‌،ایثار، جوانمردی‌، عزت‌، شجاعت‌، وارستگی‌ ازتعلقات‌، توکل‌، خداجویی‌، همدردی‌ وبزرگواری‌، نمونه‌ هایی‌ از پیام‌های‌ اخلاقی‌ عاشورا است‌ و در گوشه‌ گوشة‌ این‌ واقعة‌جاویدان‌، می‌توان‌ جلوه‌های‌ اخلاق‌ را دید. و در این‌جا لازم‌ است‌ به‌ توضیح‌ یکی‌ از این‌پیام‌های‌ اخلاقی‌ پرداخت‌.
آزادگی‌: آزادی‌ در مقابل‌ بردگی‌، اصطلاحی‌ حقوقی‌ و اجتماعی‌ است‌، اما آزادگی‌برتر از آزدی‌ است‌ و نوعی‌ حریت‌ انسانی‌ و رهایی‌ انسان‌ از قید و بندهای‌ ذلت‌آور و حقارت‌بار است‌. تعلّقات‌ و پای‌بندی‌های‌ انسان‌ به‌ دنیا، ثروت‌، اقوام‌، مقام‌، فرزند، و...در مسیرآزادی‌ روح‌ او، مانع‌ ایجاد می‌کند.
اسارت‌ در برابر تمنیّات‌ نفسانی‌ و علقه‌های‌ مادی‌ نشانه‌ ضعف‌ ارادة‌ بشری‌ است‌.وقتی‌ کمال‌ و ارزش‌ انسان‌ به‌ روح‌ بلند و همت‌ عالی‌ و خصال‌ نیکوست‌. خود را به‌ دنیا وشهوات‌ فروختن‌، نوعی‌ پذیرش‌ حقارت‌ است‌ و خود را ارزان‌ فروختن‌. صحنه‌ کربلا نیزجلوه‌ دیگر از آزادگی‌ بود که‌ از میان‌ دو شمشیر مرگ‌ با افتخار را پذیرفت‌ و به‌ استحصال‌شمشیرهای‌ دشمن‌ رفت‌. روح‌ آزادگی‌ امام‌، سبب‌ شد حتی‌ در آن‌ حال‌ که‌ مجروح‌ بر زمین‌افتاده‌ بود نسبت‌ به‌ تصمیم‌ سپاه‌ دشمن‌ برای‌ حمله‌ به‌ خیمه‌های‌ زنان‌ و فرزندان‌، برآشوبد و آنان‌ را به‌ آزادگی‌ دعوت‌ کند.
پیامدهای‌ تاریخی‌
مقصود از این‌ عنوان‌، تاثیری‌ است‌ که‌ «عاشورا» در حرکت‌های‌ تاریخی‌، بینش‌تاریخی‌، تجزیه‌ و تحلیل‌ حوادث‌، چه‌ در زمان‌ نزدیک‌ عاشورا داشته‌، یا می‌بایست‌ داشته‌باشد، چه‌ در زمان‌های‌ بعد تا عصر حاضر داشته‌ و دارد یا می‌تواند داشته‌ باشد.
هر حادثة‌ تاریخی‌، موجی‌ از آثار و پیامدهای‌ مختلف‌ بر می‌انگیزد، یا حداقل‌زمینه‌ موج‌ آفرینی‌ در آن‌ است‌، به‌ شرط‌ آن‌ که‌ جوهرة‌ حادثه‌، هم‌ شناخته‌ و هم‌ شناسانده‌شود. در این‌ صورت‌ است‌ که‌ تاریخ‌ از نبش‌ قبر یا غیبت‌ مردگان‌ یا نقالی‌ وقایع‌ گذشته‌ درمی‌آید. حرکت‌ آفرین‌ و منبع‌ الهام‌ بخش‌ می‌گردد.
عنوان‌ پیام‌ تاریخی‌ عاشورا تنها شامل‌ پیام‌های‌ صریح‌ عاشورا به‌ تاریخ‌ آینده‌نمی‌شود، بلکه‌ شامل‌ شناخت‌ نیروی‌ نهفته‌ در بطن‌ حادثه‌ برای‌ الهام‌گیری‌ در زندگی‌ که‌عاشورا را از حالت‌ «حادثه‌ای‌ در گذشته‌» درآورده‌، صورت‌ «ذخیره‌ای‌ از هدایت‌ها، درس‌هاو عبرت‌ها برای‌ آیندگان‌» به‌ خود می‌گیرد نیز می‌شود و ما می‌توانیم‌ از عاشورا «پیام‌»بگیریم‌ و «درس‌» بیاموزیم‌ و «عبرت‌» می‌گیریم‌ که‌ بسی‌ مهم‌تر است‌، که‌ این‌ درس‌توجه‌ به‌ نقش‌ انسان‌ آگاه‌ و متعهد در ساختن‌ تاریخ‌ و تاثیر گذاری‌ در روند حوادث‌ تاریخی‌مهم‌ است‌. از این‌ رهگذر می‌توان‌ انسان‌ها را به‌ قدرت‌ تاثیرگذاری‌ و حرکت‌ آفرینی‌ شان‌توجه‌ داد و به‌ جای‌ این‌که‌ صرفاً تابع‌ جریانات‌ تاریخ‌ و موج‌ آفرینان‌ اعصار باشند و برای‌خود اراده‌ و توانی‌ قائل‌ نباشند، آنان‌ را به‌ نیروهای‌ تاثیر گذار و فعال‌ در این‌ عرصه‌تبدیل‌کرد.
مسلماً در شب‌ تاریک‌ تاریخ‌، آن‌ تک‌ شمع‌هایی‌ که‌ روشنایی‌ می‌بخشند و امیدمی‌آفرینند، «راه‌» را می‌نمایانند.
بسیاری‌ را به‌ شمع‌ بودن‌ و سوختن‌ و راه‌ نشان‌ دادن‌ می‌کشاند. نقش‌ «الگو» و«پیشتاز» در پدیده‌های‌ تاریخی‌ روشن‌ است‌. در مسیر تحولات‌ اجتماعی‌ نیز خیلی‌ها درپی‌ رفتن‌ اند، اما پیشرو ندارند.
قافله‌ سالاران‌ تاریخ‌، آنانند که‌ با ایمان‌ به‌ ارادة‌ خویش‌ و شناخت‌ جای‌ هر گام‌ واقدام‌ به‌ موقع‌ به‌ تکلیف‌ تاریخی‌ خویش‌ عمل‌ می‌کنند و تاریخ‌ ساز می‌شوند. نهضت‌عاشورا از این‌ دید نیز پیوسته‌ برای‌ بشریت‌ جویای‌ کمال‌ و آزادی‌ و عزت‌، پیام‌ داده‌ است‌ وصدای‌ «هل‌ من‌ ناصر» کربلا، در رواق‌ تاریخ‌، تا ابدیت‌ به‌ گوش‌ می‌رسد.
پیام‌های‌ سیاسی‌
اسلام‌، دینی‌ است‌ که‌ بعد سیاسی‌ آن‌ بسیار نیرومند است‌. احکامی‌ که‌ جنبه‌اجتماعی‌ و سیاسی‌ دارد و نقشی‌ که‌ یک‌ مسلمان‌ در قبال‌ موضوع‌ حق‌ و باطل‌ بر دوش‌دارد و نیز اهمیت‌ مسئله‌ حکومت‌ و رهبری‌ و دخالت‌ مردم‌ در سرنوشت‌ اجتماعی‌ خویش‌ ونظارت‌ بر روند کار حاکمان‌ و مسئولان‌ امور، گوشه‌ای‌ از این‌ بعد را نشان‌ می‌دهد.
فلسفة‌ سیاسی‌ اسلام‌ و طرح‌ مکتب‌ برای‌ مدیریت‌ جامعه‌، به‌ صورت‌ «ولایت‌»است‌. معیارهای‌ دین‌ برای‌ زمامداران‌، ملاک‌های‌ ارزشی‌ است‌. در دوران‌ پیامبر و ائمه‌حکومت‌ از آن‌ آنان‌ است‌ و در عصر غیبت‌، این‌ حق‌ از آن‌ «ولی‌ فقیه‌» است‌ که‌ نمایندگی‌ ازمعصوم‌ دارد. مبنای‌ تصدی‌ حکومت‌، لیاقت‌ و توان‌ علمی‌ و شایستگی‌ تقوایی‌ است‌، نه‌زور. حاکمان‌ نیز در چهار چوب‌ «دین‌ خدا» به‌ اداره‌ امور می‌پردازند.
عاشورا حرکتی‌ انقلابی‌ بر ضد انحرافات‌ سیاسی‌ و دینی‌ حاکم‌ مستبد است‌ و قیام‌سیدالشهدا سرشار از بار سیاسی‌.
اسارت‌ مردم‌ در چنگ‌ حکومت‌ ظالمانه‌ و تلاش‌ برای‌ رهایی‌ آنان‌ و سپردن‌زمامداری‌ به‌ «امام‌ صالح‌» به‌ قصد گسترش‌ حق‌ و عدل‌ در جامعة‌ گوشه‌ای‌ از این‌ بعد رانشان‌ می‌دهد و حرکت‌ امام‌ حسین‌(ع) و خاندان‌ و یارانش‌ جهت‌ آگاهی‌ بخشی‌ به‌توده‌های‌ مردم‌ و ترسیم‌ سیمای‌ رهبر شایسته‌ و افشای‌ چهره‌ والیان‌ بی‌ دین‌ و دنیا پرست‌و ستمگر است‌. گوشه‌ای‌ دیگر از این‌ قیام‌ عاشورا برای‌ همة‌ آنان‌ که‌ حق‌ طلب‌، عدالت‌خواه‌ مبارزه‌، مدافع‌ مظلوم‌، جهادگر در راه‌ خدا، شهادت‌ طلب‌، مصلح‌ اجتماعی‌ و آزاداندیش‌ و آزاده‌اند، پیام‌ دارد و به‌ گواهی‌ تاریخ‌، بنیان‌ بسیاری‌ از نهضت‌های‌ ضد ظلم‌ ومقاومت‌های‌ در برابر تجاوز حرکت‌هایی‌ در راستای‌ تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌ که‌ بردرس‌های‌ عاشورا استوار بوده‌ است‌. اگر هویت‌ سیاسی‌ و مبارزاتی‌ قیام‌ عاشورا برای‌جهانیان‌ به‌ خوبی‌ ترسیم‌ شود، در میان‌ انسان‌های‌ آزاده‌ و ملت‌های‌ در بند و آزادی‌ خواه‌،هواداران‌ و شاگردان‌ بسیار خواهد یافت‌.
عاشورا پاسخی‌ به‌ این‌ گونه‌ سوال‌هاست‌ که‌ حاکم‌ شایسته‌ کیست‌؟ صفات‌ رهبرمسلمانان‌ کدام‌ است‌؟ وظیفه‌ حکومت‌ در قبال‌ مردم‌ چیست‌؟ مردم‌ در جامعه‌ اسلامی‌ چه‌حقوق‌ و چه‌ وظایفی‌ دارند؟ با نظام‌ ستمگر چه‌ باید کرد؟ برای‌ قیام‌ مردمی‌ چه‌ زمینه‌ هایی‌لازم‌ است‌؟ دامنه‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر تا کجاست‌؟ معیارها و مبناهای‌ ساختارسیاسی‌ جامعه‌ چیست‌؟ ولایت‌ و بیعت‌ چه‌ کسی‌ لازم‌ و تکلیف‌ آور است‌؟ و... مسائلی‌ ازاین‌ دسته‌.
نتیجه‌گیری‌
تاریخ‌ بشر در بردارندة‌ حوادث‌ و رخدادهای‌ فراوانی‌ است‌، بخشی‌ از این‌ حوادث‌ راقیام‌های‌ متعددی‌ تشکیل‌ می‌دهد که‌ هر کدام‌ خود دارای‌ جریان‌ ویژه‌ای‌ بودند. گاه‌ممکن‌ است‌ این‌ انقلاب‌ها پیام‌هایی‌ را به‌ نسل‌های‌ بعد منتقل‌ نموده‌ باشند اما دیری‌نپاییده‌ که‌ به‌ تدریج‌ دیگر روحی‌ زنده‌ و موثر نداشته‌اند و پس‌ از چندی‌ از اذهان‌ رفته‌اند. به‌کلام‌ دیگر این‌ پیام‌ها با نسل‌های‌ بعد و خواسته‌های‌ آنها نتوانسته‌اند ارتباط‌ برقرار کنند ویا به‌ نیازهای‌ آنان‌ پاسخ‌ دهند. حال‌ با این‌ مقدمة‌ مختصر به‌ گفته‌ همگان‌ - خواه‌ شیعه‌ یاغیر شیعه‌ از مسلمانان‌ و حتی‌ غیر مسلمانان‌ - به‌ این‌ نکته‌ تاکید می‌کنیم‌ که‌ پیام‌های‌حماسة‌ امام‌ حسین‌(ع) جاویدان‌ است‌.
چنانچه‌ جواهر لعل‌ نهرو راه‌ آزادی‌ ملت‌ خویش‌ (هندیان‌) را از یوغ‌ استعمارانگلستان‌ - در دوران‌ مبارزات‌ مردم‌ هندوستان‌ با استعمار - پیروی‌ از امام‌ حسین‌می‌داند. اما سؤال‌ اساسی‌ آن‌ است‌ که‌ ما - به‌ عنوان‌ علاقه‌مندان‌ و پیروان‌ این‌ امام‌ همام‌- تا چه‌ میزان‌ این‌ پیام‌ها را شناخته‌ و مورد تحلیل‌ و ارزیابی‌ قرار داده‌ایم‌؟
لاجرم‌ برخود لازم‌ می‌دانیم‌ تا برای‌ درک‌ و تبیین‌ موضوع‌ فوق‌ تلاشی‌ کنیم‌ تا ازاین‌ طریق‌ حیات‌ خود و جامعه‌مان‌ را از حضور روح‌ این‌ ابرمرد همیشه‌ زندة‌ تاریخ‌عطرآگین‌ نماییم‌ و نسل‌ جوان‌ ما که‌ در دوران‌ بسیار حساس‌ و ویژه‌ای‌ به‌ سر می‌برد ازخطر گمراهی‌ و کجروی‌ نجات‌ یابد.
قرآن‌ کریم‌ نیز به‌ این‌ امر ارزشمند و پرمحتوا اقدام‌ نموده‌ است‌ و از طریق‌ بیان‌سرگذشت‌ امت‌های‌ پیشین‌ و انبیا و اولیای‌ الهی‌ قصد دارد مردم‌ را متنبه‌ نماید و هم‌چنین‌ الگوهای‌ برجسته‌ را به‌ آنها عرضه‌ کند. ضمن‌ این‌ که‌ می‌توان‌ از این‌ طریق‌ پیام‌های‌ آنها را نیز دریافت‌.
لذا ضرورت‌ دارد برای‌ دریافت‌ پیام‌ های‌ امام‌ حسین‌(ع) که‌ خود قرآن‌ ناطق‌بود،تلاش‌ و سعی‌ وافر به‌ عمل‌ آوریم‌.
البته‌ باید اعتراف‌ کنیم‌ که‌ ما را یارای‌ آن‌ نیست‌ تا با تسلط‌ بر این‌ موضوع‌، همة‌ابعاد و زوایای‌ آن‌ را روشن‌ نماییم‌ اما بر حسب‌ وظیفه‌ در حدی‌ که‌ مقدور است‌، ضرورت‌دارد تلاش‌ نماییم‌. براین‌ اساس‌ پیامهای‌ همیشه‌ زنده‌ و حماسه‌ جاویدان‌ امام‌ حسین‌ رامی‌توان‌ در موارد ذیل‌ بیان‌ نمود:
الف‌ - پیام‌های‌ اعتقادی‌
مسئولیت‌ بیان‌ مکتب‌ و تصحیح‌ باورهای‌ اعتقادی‌ مردم‌ بر عهدة‌ امام‌ است‌.امامان‌ بزرگوار با سخن‌ و عملشان‌ راه‌ درست‌ اعتقادی‌ را بیان‌ کرده‌ و با انحراف‌ عقیدتی‌مبارزه‌ نموده‌اند.
عاشورا از این‌ نظر، بسیار غنی‌ می‌باشد. سخنان‌ امام‌، خاندان‌ و اصحاب‌ ایشان‌چه‌ قبل‌ از شهادت‌ و چه‌ در دوران‌ اسارت‌ پر از نکته‌های‌ عقیدتی‌ است‌. علاوه‌ بر بعدنظری‌ و تبیین‌ خطوط‌ اصلی‌ و روشن‌ دین‌، می‌توان‌ تجلی‌ این‌ ایده‌ها را در عمل‌ آنان‌ملاحظه‌ نمود و این‌ اثر گذاری‌ فوق‌ العاده‌ای‌ دارد.
پیام‌ عقیدتی‌ عاشورا، تنها عبارت‌ و کلامی‌ در راستای‌ یگانگی‌ خداوند و وجودقیامت‌ نیست‌ بلکه‌ زیباترین‌ تصویر ممکن‌ از این‌ اعتقادات‌ است‌. جایی‌ که‌امام‌حسین‌(ع) در ظهر عاشورا و در اوج‌ غم‌ از دست‌ دادن‌ یاران‌ و نزدیکان‌ و رذالت‌دشمن‌ کینه‌ توز نماز به‌ پای‌ می‌دارد. و در پاسخ‌ آنان‌ که‌ آن‌ زمان‌ را برای‌ نماز مناسب‌نمی‌دیدند، فرمود نبرد ما برای‌ اقامة‌ نماز است‌.
ب‌ - پیام‌های‌ اخلاقی‌
اخلاق‌ در دعوت‌ انبیا و اولیای‌ الهی‌ جایگاه‌ وزینی‌ داشته‌ است‌. رسول‌ گرامی‌اسلام‌ هدف‌ بعثت‌ خویش‌ را برای‌ تکمیل‌ کردن‌ مکارم‌ اخلاق‌ می‌دانند. به‌ تدریج‌ ازمصیبت‌ هایی‌ که‌ بر جامعه‌ اسلامی‌ وارد شده‌ بود این‌ واقعیت‌ تلخ‌ بود که‌ اشرافیت‌ پلیداموی‌ نه‌ تنها بر خلافت‌ چنگ‌ زده‌ بود بلکه‌ تلاش‌ می‌نمود اخلاق‌ فاسد جاهلی‌ را درجامعه‌ اسلامی‌ گسترش‌ دهد.
پیام‌های‌ جاویدان‌ عاشورایی‌ این‌ بعد از قضیه‌ را نیز به‌ خوبی‌ در بر گرفت‌. از این‌ رومی‌توان‌ از عاشورا در زمینة‌ خودسازی‌، سلوک‌ اجتماعی‌ و کرامت‌ انسانی‌ درس‌هایی‌همیشه‌ ماندگار استخراج‌ نمود زیرا در آن‌ اوج‌ ایثار، صبوری‌، جوانمردی‌، شجاعت‌، توکل‌،خداجویی‌، بزرگواری‌ و دیگر کرامات‌ عالی‌ اخلاقی‌ به‌ روشنی‌ نشان‌ داده‌ شده‌ است‌.
ج‌ - پیام‌های‌ اجتماعی‌
همواره‌ در بسیاری‌ از جوامع‌، افرادی‌ تلاش‌ کرده‌اند دیگران‌ را تحت‌ اختیار و نفوذخود قرار دهند. آزادگی‌ انسان‌ برای‌ آنان‌ مقبول‌ نبوده‌ است‌. وقتی‌ کمال‌ و ارزش‌ انسان‌ به‌روح‌ آزاد و همت‌ عالی‌ و خصال‌ نیکو می‌باشد خود را اسیر انسانی‌ دیگر قرار دادن‌، پذیرش‌حقارت‌ است‌.
روح‌ متعالی‌ امام‌ حسین‌(ع) با وجود نفرات‌ اندک‌ و کمبودهای‌ ظاهری‌ دیگر، اجازه‌نداد تا در برابر ستم‌کاران‌ و متجاوزان‌ اظهار عجز نماید. حتی‌ در لحظات‌ تنهایی‌، در حالی‌که‌ یاران‌ و خاندانش‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ در خون‌ خود غوطه‌ور شده‌ بودند، به‌ سپاه‌ چندهزار نفری‌ دشمنان‌ کینه‌ توز حمله‌ ور گردید. بنابراین‌ اگر قرار است‌ افرادی‌ به‌ ناحق‌ درجامعه‌ بر دیگران‌ تسلط‌ یابند چه‌ زیباست‌ ایستاده‌ جان‌ دادن‌!
د - پیام‌های‌ تاریخی‌
همان‌طور که‌ بیان‌ گردید انقلاب‌ها و نهضت‌ها همواره‌ تلاش‌ بر انتقال‌ پیام‌داشته‌اند هر چند که‌ در دراز مدت‌ معمولاً از ارتباط‌ با نسل‌های‌ بعد توفیقی‌ نداشته‌اند،قسمتی‌ از ضعف‌ آنها مربوط‌ به‌ پیام‌های‌ تاریخی‌شان‌ بوده‌ است‌. عاشورا در سیمای‌امام‌حسین‌(ع) جوهرة‌ خویش‌ را به‌ تاریخ‌ عرضه‌ نمود، اما نه‌ حادثه‌ای‌ که‌ در زمانی‌ و درجایی‌ اتفاق‌ افتاد و در دل‌ تاریخ‌ دفن‌ گردید بلکه‌ در دل‌ تاریخ‌ درخشید.
نهضت‌ عاشورا از این‌ دیدگاه‌ نیز پیوسته‌ برای‌ بشریت‌ِ جویای‌ کمال‌ و آزادی‌ وعزت‌، در بردارندة‌ ندای‌ «هل‌ من‌ ناصر» است‌ که‌ برای‌ ظالمان‌ آزار دهنده‌ و برای‌مظلومان‌ رهایی‌ بخش‌ است‌.
ر - پیام‌های‌ سیاسی‌
سرانجام‌ پیام‌های‌ سیاسی‌ حماسة‌ حسین‌ را می‌توان‌ دریافت‌. فلسفة‌ سیاسی‌اسلام‌ و طرح‌ ویژة‌ مکتب‌ برای‌ ادارة‌ جامعه‌، اقتضا می‌کند تا رهبران‌ شایسته‌ در رأس‌حکومت‌ اسلامی‌ قرار گیرند.
ادارة‌ تعالیم‌ الهی‌ در توان‌ هر فرد ضعیف‌ و ناپاکی‌ نیست‌. در غیاب‌ پیامبر(ص) امام‌این‌ مسئولیت‌ را عهده‌ دار است‌ و در غیاب‌ امام‌، نایب‌ امام‌(ولی‌ فقیه‌) شایسته‌ این‌ امرمهم‌ است‌. عاشورا این‌ پیام‌ مهم‌ را در برداشت‌ که‌ بی‌ تفاوتی‌ و بی‌ مسئولیتی‌ جامعه‌ درنهایت‌ موجب‌ خسارت‌ و درنده‌ خویی‌ افراد ناشایست‌ شده‌ و رهبران‌ شایسته‌ الهی‌ درمسلخ‌ شهادت‌ قربانی‌ خواهند شد. لذا همه‌ موظف‌ به‌ حساسیت‌ در امور سیاسی‌ وپشتیبانی‌ از رهبران‌ الهی‌ هستند.
منابع‌
1- حسن‌ ابراهیم‌ حسن‌، تاریخ‌ سیاسی‌ اسلام‌، ترجمة‌ ابوالقاسم‌ پاینده‌، تهران‌: جاویدان‌،1363.
2- گابریل‌، علی‌ و حسین‌ دو قهرمان‌ اسلام‌، ترجمة‌ فروغ‌ شهاب‌.تهران‌:ارمغان‌،1354.
3- دینوری‌، ابوحنیفه‌ احمد بن‌ داود، اخبار الطوال‌، ترجمه‌ صادق‌ نشأت‌. تهران‌: بنیادفرهنگ‌ ایران‌،1346.
4- صالحی‌ کرمانی‌، محمد رضا. الفبای‌ فکری‌ امام‌ حسین‌(ع) . تهران‌: کانون‌انتشار،1352.
5- غفاری‌، محسن‌. سیرة‌ امام‌ حسین‌ از طلوع‌ اشکبار تا عروج‌ خونین‌، تهران‌: پیام‌آزادی‌.
6- فریشلر، کورت‌. امام‌ حسین‌ و ایران‌. ترجمه‌ ذبیح‌ اله‌ منصوری‌، تهران‌:جاویدان‌،1371.
7- محمدی‌ اشتهاردی‌، محمد. پرتوی‌ از زندگی‌ چهارده‌ معصوم‌: تهران‌:انصاریان‌،1351.
8- محدثی‌، جواد. پیام‌های‌ عاشورا. تهران‌: پژوهشکده‌ تحقیقات‌ اسلامی‌ نمایندگی‌ ولی‌فقیه‌ در سپاه‌.
9- سپهر، میرزا تقی‌ لسان‌ الملک‌، ناسخ‌ التواریخ‌ در احوالات‌ حضرت‌ سیدالشهداء،تهران‌: اسلامیه‌،1398 هـ. ق‌

پیام‌های‌ عاشورا از زبان‌ عاشوراییان‌

پیام‌های‌ عاشورا از زبان‌ عاشوراییان‌
مقدمه‌
حادثة‌ عاشورا و تاریخ‌ کربلا دو چهره‌ و نمود دارد: یک‌ چهرة‌ سفید و نورانی‌ وچهره‌ای‌ تاریک‌، سیاه‌ و ظلمانی‌. اما چهرة‌ سیاه‌ و تاریکش‌ از آن‌ نظر سیاه‌ و تاریک‌ است‌که‌ در آن‌ فقط‌ جنایت‌، ظلم‌، و پستی‌ است‌. وقتی‌ ما این‌ چهره‌ را می‌بینیم‌، در آن‌ کشتن‌انسان‌های‌ بی‌گناه‌، کشتن‌ طفل‌ شیرخوار، مضایقه‌ از آب‌، تیر و نیزه‌ و اسب‌ بر بدن‌ تاختن‌،آتش‌ زدن‌ خیمه‌ها و بالاخره‌ به‌ اسارت‌ بردن‌ زنان‌ و فرزندان‌ را نظاره‌ می‌کنیم‌. اما آیاتاریخچة‌ عاشورا همین‌ یک‌ چهره‌ است‌؟ نه‌، کربلا چهرة‌ دیگری‌ هم‌ دارد که‌ سراسرحماسه‌ است‌، افتخار و نورانیت‌ است‌، تجلی‌ حقیقت‌ و انسانیت‌ است‌، تجلی‌ حق‌پرستی‌است‌، این‌ چهره‌ را که‌ می‌بینیم‌، می‌گوییم‌: بشریت‌ حق‌ دارد به‌ خودش‌ ببالد و افتخار کند.
حسین‌(ع) یک‌ شخصیت‌ حماسی‌ است‌، حماسة‌ کامل‌ترین‌ فضائل‌ اخلاقی‌،حماسة‌ عشق‌ و ایمان‌ و ایثار، حماسة‌ شهادت‌ و شهامت‌ و غیرت‌، حماسة‌ پاکی‌ و صداقت‌،و در یک‌ کلمه‌ حماسة‌ انسانیت‌ و همین‌ رمز جاودانگی‌ و بقای‌ نهضت‌ او در طول‌ تاریخ‌بوده‌ و هست‌.
سخنانی‌ که‌ از امام‌ حسین‌(ع) و اصحاب‌ آن‌ حضرت‌ نقل‌ شده‌ نادر است‌، ولی‌همین‌ مقدار که‌ در تاریخ‌ ضبط‌ شده‌ به‌طور واضح‌ و روشن‌، اهداف‌ و انگیزه‌های‌ این‌نهضت‌ پرشور و روحانی‌ را تبیین‌ می‌کند و درس‌ها و عبرت‌هایی‌ را که‌ انسان‌ها در طول‌قرون‌ می‌توانند از آن‌ بهره‌ ببرند، آشکار می‌نماید.
یکی‌ از چیزهایی‌ که‌ سبب‌ شده‌ که‌ متن‌ این‌ حادثه‌ محفوظ‌ بماند و هدفش‌ شناخته‌شود، آن‌ است‌ که‌ در این‌ واقعه‌ خطبه‌ زیاد خوانده‌ شده‌ است‌؛ خطبه‌ در آن‌ زمان‌ها حکم‌اعلامیه‌ را در عصر حاضر داشته‌ است‌، چه‌ خطبه‌هایی‌ که‌ قبل‌ از حادثة‌ کربلا خوانده‌ شده‌و چه‌ در خلال‌ آن‌ و چه‌ خطبه‌هایی‌ که‌ اهل‌ بیت‌ در کوفه‌ و شام‌ و در جاهای‌ دیگر ایرادکرده‌اند.
هم‌چنین‌ در قضیه‌ کربلا، سؤال‌ و جواب‌ زیاد شده‌ است‌ و همین‌ها در متن‌ تاریخ‌ثبت‌ شده‌ و ماهیت‌ حادثه‌ را به‌ روشنی‌ نشان‌ می‌دهد.
نیز، در قبل‌ و بعد از ماجرا نامه‌های‌ زیادی‌ مبادله‌ شده‌ است‌؛ نامه‌هایی‌ که‌ میان‌امام‌ و اهل‌ کوفه‌ یا اهل‌ بصره‌ مبادله‌ شده‌ و نامه‌هایی‌ که‌ امام‌ قبلاً برای‌ معاویه‌ یا بعداًبرای‌ دیگران‌ نوشته‌است‌.
در خود کربلا، رجز زیاد خوانده‌ شده‌ است‌، چه‌ از جانب‌ خود حضرت‌ و چه‌ از طرف‌اصحاب‌ و یاران‌ آن‌ حضرت‌ که‌ این‌ رجزها خود می‌تواند بیانگر اهداف‌ و انگیزه‌های‌ آنان‌در این‌ نهضت‌ عظیم‌ باشد.
علاوه‌ بر تمام‌ این‌ها، دعاها و مناجات‌هایی‌ که‌ حضرت‌ در مواطن‌ گوناگون‌ باحضرت‌ حق‌ ـ جل‌ شأنه‌ ـ داشتند، بیانگر روح‌ بزرگ‌ و معنوی‌ او و روشنگر اهداف‌ مقدس‌حضرت‌ از این‌ انقلاب‌ الهی‌ است‌.
نگارنده‌ سعی‌ دارد در این‌ مقال‌، به‌ گوشه‌ای‌ از درس‌ها و پیام‌های‌ عاشورا از زبان‌کسانی‌ که‌ خود، این‌ نضهت‌ خونین‌ و حماسی‌ را آفریدند بپردازد؛ باشد که‌ ـ ان‌شاءاللهتعالی‌ ـ گامی‌ هرچند کوچک‌ در تبیین‌ اهداف‌ این‌ واقعه‌ عظیم‌ و مقدس‌ در سال‌ مزیّن‌به‌نام‌ عزت‌ و افتخار حسینی‌ باشد.
فصل‌ اول‌: پیام‌های‌ اعتقادی‌
توحید و ایمان‌ به‌ مبدأ و معاد
عقیده‌ به‌ مبدأ و معاد مهم‌ترین‌ عامل‌ جهاد و فداکاری‌ در راه‌ خداست‌، چنین‌اعتقادی‌ در کلمات‌ امام‌ حسین‌(ع) و اشعار و رجزهای‌ او و یارانش‌ نقش‌ محوری‌ دارد.وقتی‌ سپاه‌ حکومت‌ حرّ راه‌ را بر کاروان‌ امام‌ بست‌، حضرت‌ ضمن‌ خطابه‌ای‌ که‌ ایراد کرد،فرمود:
«تکیه‌گاهم‌ خداست‌ و او مرا از شما بی‌نیاز می‌کند.» روز عاشورا وقتی‌ بی‌تابی‌خواهرش‌ را می‌بیند، می‌فرماید: «خواهرم‌ خدا را در نظر داشته‌ باش‌، بدان‌ که‌ همة‌زمینیان‌ می‌میرند، آسمانیان‌ هم‌ نمی‌مانند، هرچیزی‌ جز وجه‌ خدا که‌ آفریدگار هستی‌است‌ از بین‌ رفتنی‌ است‌».
صبح‌ عاشورا نیز وقتی‌ سپاه‌ کوفه‌ با همهمه‌ رو به‌ اردوگاه‌ تاختند با خدا چنین‌مناجات‌ می‌کند: خدایا! در هر گرفتاری‌ و شدت‌ تکیه‌گاه‌ و امیدم‌ تویی‌ و در هر حادثه‌ای‌ که‌برایم‌ پیش‌ آید پشتوانة‌ منی‌».
باور به‌ معاد رشته‌های‌ علقة‌ انسان‌ را از دنیا می‌گسلد و به‌ او یاری‌ می‌رساند تابتواند در مسیر عمل‌ به‌ تکلیف‌ راحت‌ از جان‌ خود بگذرد. امام‌(ع) در اشعاری‌ که‌ بعد ازشهادت‌ مسلم‌ انشا فرمود، به‌ این‌ مسئله‌ مهم‌ اشاره‌ می‌کند و می‌فرماید:
«اگر دنیا ارزشمند به‌حساب‌ آید، سرای‌ آخرت‌ که‌ خانة‌ پاداش‌ الهی‌ است‌ برتر ونیکوتر است‌ و اگر بدن‌ها برای‌ مرگ‌ پدید آمده‌اند، پس‌ شهادت‌ در راه‌ خدا برتر است‌».
در رجزهای‌ یاران‌ امام‌ نیز این‌ نکته‌ کاملاً مشهود است‌؛ به‌عنوان‌ نمونه‌ وقتی‌«عمروبن‌ خالد» ازدی‌ به‌ میدان‌ رفت‌، در رجز خویش‌ چنین‌ گفت‌:
«ای‌ جان‌! امروز به‌سوی‌ خدای‌ رحمان‌ و روح‌ و ریحان‌ می‌روی‌ و آنچه‌ را که‌ در لوح‌تقدیرت‌ از پاداش‌های‌ الهی‌ نوشته‌ شده‌ درمی‌یابی‌، پس‌ بی‌تابی‌ مکن‌ که‌ هر زنده‌ای‌مردنی‌ است‌».
اعتقاد به‌ رسالت‌ پیامبر
در عصر پس‌ از پیامبر، امت‌ دچار تجزیه‌ شدند، برخی‌ به‌ سنت‌ و دین‌ او وفادارماندند، ولی‌ اکثر مردم‌ دچار ضلالت‌ و بدعت‌ شدند. در مکه‌ حضرت‌ سیدالشهداء(ع) باابن‌عباس‌ دربارة‌ امویان‌ حاکم‌ صحبت‌ می‌کرد و از وی‌ پرسید: «نظر تو دربارة‌ کسانی‌ که‌پسر دختر پیامبر را از خانه‌ و وطن‌ و زادگاهش‌ بیرون‌ کرده‌ و او را آوارة‌ دشت‌ و بیابان‌ کردندو در پی‌ کشتن‌ وی‌ و ریختن‌ خونش‌ هستند، چیست‌؟ در حالی‌ که‌ این‌ پسر پیامبر، نه‌ برای‌خدا شریکی‌ قائل‌ شده‌، نه‌ غیر خدا را سرپرست‌ خویش‌ گرفته‌ و نه‌ از آیین‌ پیامبر خدافاصله‌ گرفته‌ است‌». ابن‌عباس‌ در جواب‌ عرض‌ کرد: «درباره‌ آنان‌ چیزی‌ نمی‌گویم‌، جزاین‌ آیة‌ قرآن‌ که‌: (آنان‌ به‌خدا و پیامبرش‌ کافر شدند...) و بعد حضرت‌ فرمود: خدایا!شاهد باش‌ ابن‌عباس‌ به‌ صراحت‌ به‌ کفر آنان‌ نسبت‌ به‌ خدا و رسول‌ گواهی‌داد».
در طول‌ سفر نیز امام‌ و خاندانش‌ پیوسته‌ از رسول‌ خدا(ص) یاد می‌کردند و خود را ازنسل‌ آن‌ حضرت‌ معرفی‌ می‌کردند و به‌ آن‌ افتخار کرده‌ و کرامت‌ و شرافت‌ خود را در آن‌می‌دانستند.
امامت‌
فلسفه‌ سیاسی‌ اسلام‌ برای‌ مدیریت‌ جامعه‌ بر مبنای‌ دین‌ در قالب‌ و شکل‌ امامت‌تجلّی‌ می‌کند. اهل‌ بیت‌ پیامبر به‌لحاظ‌ صلاحیت‌های‌ ذاتی‌ شایسته‌تر از دیگران‌ برای‌تصدّی‌ زمام‌داری‌ مسلمین‌اند، آنچه‌ که‌ در غدیر خم‌ اتفاق‌ افتاد، تأکید مجدّد برای‌چندمین‌ بار بود که‌ رسالت‌ پیشوایی‌ امت‌ پس‌ از رسول‌ خدا(ص) را به‌ عهدة‌ شایسته‌ترین‌فرد پس‌ از او؛ یعنی‌ امیرالمؤمنین‌(ع) می‌انداخت‌؛ هرچند که‌ عدّه‌ای‌ ریاست‌طلب‌ وزورمدار با راه‌اندازی‌ غوغای‌ سقیفه‌ مسیر امامت‌ مسلمین‌ را در بستری‌ دیگر انداختند وامت‌ را از امامت‌ علی‌(ع) محروم‌ کردند، ولی‌ این‌ حق‌ ازآن‌ِ امام‌ بود و خود او پیش‌ ازرسیدن‌ به‌ خلافت‌ و پس‌ از آن‌ در درگیری‌ و مناقشاتی‌ که‌ با خلفا و معاویه‌ داشت‌، و پس‌ ازشهادتش‌، امامان‌ دیگر شیعه‌ پیوسته‌ بر این‌ حق‌ مسلّم‌ تأکید کردند و آن‌ را حق‌ خویش‌ ودیگران‌ را غاصب‌ دانستند.
قیام‌ عاشورا، جلوه‌ای‌ از این‌ حق‌خواهی‌ و باطل‌ستیزی‌ در ارتباط‌ با این‌ والاترین‌رکن‌ جامع‌ اسلامی‌ بود، امام‌ حسین‌(ع) در مسیر راه‌ کوفه‌ پس‌ از برخورد با سپاه‌ حرّ درخطابه‌ای‌ که‌ ایرادکرد، چنین‌ فرمود:
«ای‌ مردم‌! اگر تقوای‌ خدا پیشه‌ کنید و حق‌ را برای‌ صاحبانش‌ بشناسید، خدا ازشما بیشتر راضی‌ خواهد بود، ما دودمان‌ پیامبریم‌ و به‌عهده‌ داری‌ این‌ امر و ولایت‌ بر شمااز دیگران‌ که‌ به‌ ناحق‌ مدّعی‌ آنند و در میان‌ شما به‌ ستم‌ و تجاوز حکومت‌ می‌کنندسزاوارتریم‌».
پیام‌ عاشورا این‌ است‌ که‌ در جامعة‌ اسلامی‌ حاکمیت‌ و ولایت‌ْ حق‌ّ شایسته‌ترین‌افراد است‌؛ یعنی‌ فردی‌ که‌ تعهد ایمانی‌ بالایی‌ داشته‌ باشد و برای‌ اجرای‌ فرامین‌ قرآن‌ وهدایت‌ جامعه‌ به‌سوی‌ اسلام‌ ناب‌ بکوشد و شیوة‌ حکومتی‌اش‌ بر مبنای‌ عدل‌ و قسط‌باشد.
شفاعت‌
مقام‌ شفاعت‌ برای‌ پیامبر و خاندان‌ او در قیامت‌ یکی‌ از ارکان‌ اعتقادی‌ شیعه‌است‌. در کوفه‌ وقتی‌ امام‌ سجاد(ع) را با آن‌ حال‌ رقّت‌بار و دست‌ و زنجیر بر گردن‌ آوردند،حضرت‌ ضمن‌ ایراد اشعاری‌ به‌ این‌ نکته‌ مهم‌ اشاره‌ می‌کند و می‌فرماید:
«اگر روز قیامت‌ ما و پیامبر خدا در یک‌جا جمع‌ شویم‌، شما چه‌ خواهید گفت‌ و چه‌حرفی‌ برای‌ گفتن‌ یا عذرخواهی‌ دارید؟».
در سخنانی‌ هم‌ که‌ حضرت‌ زینب‌3 در کوفه‌ داشت‌، از جمله‌ به‌ این‌ شعر تمثّل‌جست‌ که‌:
«آن‌گاه‌ که‌ پیامبر (در قیامت‌) به‌ شما بگوید: چه‌ کردید؟ شما که‌ امت‌ آخرالزمان‌هستید! چه‌ جوابی‌ خواهید داد؟».
یادآوری‌ موضوع‌ اعتقادی‌ شفاعت‌ نوعی‌ ملامت‌ بر عملکرد دشمنان‌ نیز بود، چراکه‌ جنایت‌ آنان‌ به‌ ذریّة‌ پیامبر(ص) با وضع‌ امتی‌ که‌ به‌ شفاعت‌ آن‌ حضرت‌ اعتقاد داشته‌باشند ناسازگار است‌.
درخواست‌ شفاعت‌ و امید به‌ آن‌ که‌ در زیارت‌نامه‌ها آمده‌است‌، همین‌ اثر تربیتی‌ رادارد، از جمله‌ در زیارت‌ امام‌ حسین‌(ع) می‌خوانیم‌: «اللّهم‌ ارزقنی‌ شفاعة‌ الحسین‌ یوم‌الورود».
بدعت‌ستیزی‌
امام‌ حسین‌(ع) مصداق‌ بارزی‌ از عمل‌ به‌ این‌ تکلیف‌ الهی‌ به‌ دفاع‌ از حریم‌ دین‌پرداخت‌ و از انگیزه‌های‌ خویش‌ احیای‌ دین‌ و بدعت‌ ستیزی‌ را برشمرد، از جمله‌ درنامه‌ای‌ که‌ به‌ بزرگان‌ بصره‌ نوشت‌ چنین‌ آمده‌ است‌:
«أدعوکم‌ الی‌ کتاب‌ الله و سنة‌ نبیّه‌ فاءن‌ّ السنّة‌ قد اُمیتت‌ والبدعة‌ قد اُحییت‌»؛ (شمارا به‌ کتاب‌ خدا و سنت‌ پیامبرش‌ دعوت‌ می‌کنم‌، همانا سنت‌ پیامبر مرده‌ و بدعت‌ زنده‌شده‌ است‌».
فصل‌ دوم‌: پیام‌های‌ اخلاقی‌
آزادگی‌
حضرت‌ علی‌(ع) در جایی‌ می‌فرماید:
«آیا هیچ‌ آزاده‌ای‌ نیست‌ که‌ این‌ نیم‌خورده‌ (دنیا) را برای‌ اهلش‌ واگذارد؟ یقیناًبهای‌ وجود شما چیزی‌ جز بهشت‌ نیست‌، پس‌ خود را جز به‌بهشت‌ نفروشید».
آزادگی‌ در آن‌ است‌ که‌ انسان‌ کرامت‌ و شرافت‌ خودش‌ را بشناسد و تن‌ به‌ پستی‌ وذلت‌ و حقارت‌ و اسارت‌ دنیا و زیر پا نهادن‌ ارزش‌های‌ انسانی‌ ندهد.
نهضت‌ عاشورا، جلوة‌ بارزی‌ از آزادگی‌ در مورد امام‌ حسین‌(ع) و خاندان‌ و یارانش‌است‌ که‌ بعضی‌ از موارد آن‌ به‌عنوان‌ نمونه‌ اشاره‌ می‌شود:
وقتی‌ می‌خواستند به‌ زور از آن‌ حضرت‌ برای‌ یزید بیعت‌ بگیرند با ردّ درخواست‌آن‌ها این‌گونه‌ فرمودند:
«نه‌ به‌خدا سوگند نه‌ دست‌ ذلّت‌ به‌ آنان‌ می‌دهم‌ و نه‌ چون‌ بردگان‌ تسلیم‌ حکومت‌آن‌ها می‌شوم‌».
صحنة‌ کربلا نیز جلوة‌ دیگری‌ از این‌ آزادگی‌ بود، آن‌ حضرت‌ از میان‌ دو امر؛ یعنی‌شمشیر یا ذلّت‌ مرگ‌ با افتخار را پذیرفت‌ و فرمود: «هیهات‌ منّا الذلة‌».
روح‌ آزادگی‌ امام‌(ع) سبب‌ شد حتی‌ در آن‌ حال‌ که‌ مجروح‌ بر زمین‌ افتاده‌ بود به‌تصمیم‌ سپاه‌ دشمن‌ برای‌ حمله‌ به‌ خیمه‌ها فریاد برآورد: «اگر دین‌ ندارید و از روز رستاخیزنمی‌هراسید، لا اقل‌ در دنیای‌ خود آزاده‌ باشید».
فرهنگ‌ آزادگی‌ در میان‌ یاران‌ امام‌ هم‌ کاملاً مشهود بود، حتی‌ «مسلم‌»پیشاهنگ‌ نهضت‌ حسینی‌ در کوفه‌ نیز هنگام‌ رویارویی‌ با سپاه‌ ابن‌زیاد رجز می‌خواند که‌:«هرچند که‌ مرگ‌ را چیز ناخوشایند می‌بینیم‌، ولی‌ سوگند خورده‌ام‌ که‌ جز با آزادگی‌ کشته‌نشوم‌».
جالب‌ آن‌که‌ همین‌ شعار و رجز را عبدالله پسر «مسلم‌» در روز عاشورا هنگام‌ نبرد بادشمنان‌ می‌خواند و این‌ نشان‌دهندة‌ پیوند فکری‌ مرامی‌ این‌ خانواده‌ بر اساس‌ آزادگی‌است‌. مصداق‌ بارز دیگری‌ از آزادگی‌، حرّبن‌ یزید ریاحی‌ است‌ و همین‌ صفت‌ او را از دوزخ‌نجات‌ داد و راهی‌ بهشت‌ کرد و چون‌ به‌ شهادت‌ رسید سیدالشهدا(ع) بر بالینش‌ حاضر شدو او را حرّ و آزاده‌ خطاب‌ کرد و فرمود: «تو آزاده‌ای‌، همان‌ گونه‌ که‌ مادرت‌ نامت‌ را حرّگذاشت‌».
اگر آزادی‌ خواهان‌ در راه‌ استقلال‌ و رهایی‌ از ظلم‌ می‌جنگند، در سایة‌ همین‌آزادگی‌ است‌ که‌ ارمغان‌ عاشورا برای‌ همیشة‌ تاریخ‌است‌.
ایثار
در صحنة‌ عاشورا نخستین‌ ایثارگر خود حضرت‌ بود که‌ حاضر شد جان‌ خود را فدای‌دین‌ خدا کند و رضای‌ او را بر همه‌ چیز برگزیند، اصحاب‌ آن‌ حضرت‌ نیز هر کدام‌ ایثارگرانه‌جان‌ خویش‌ را فدای‌ امام‌ خویش‌ کردند.
اظهارهای‌ یاران‌ امام‌ در شب‌ عاشورا مشهور است‌، یک‌ به‌ یک‌ برخاستند وآمادگی‌ خود را برای‌ جانبازی‌ و ایثار خود در راه‌ امام‌(ع) اظهار کردند؛ به‌عنوان‌ نمونه‌، به‌این‌ سخن‌ «مسلم‌بن‌ عوسجه‌» اشاره‌ می‌کنیم‌ که‌ به‌ امام‌(ع) فرمود:
«هرگز از تو جدا نخواهم‌ شد، اگر سلاحی‌ برای‌ جنگ‌ با آنان‌ نداشته‌ باشم‌ با سنگ‌با آنان‌ خواهم‌ جنگید تا همراه‌ تو به‌ شهادت‌ برسم‌».
حضرت‌ زینب‌3 عصر عاشورا هنگام‌ حملة‌ سپاه‌ کوفه‌ به‌ خیمه‌ها، چون‌ دید شمربا شمشیر آخته‌ قصد کشتن‌ امام‌ سجاد(ع) را دارد، فرمود: کشته‌ نخواهد شد، مگر آن‌که‌من‌ فدای‌ او شوم‌».
جلوة‌ بارز ایثار در واقعة‌ عاشورا حضرت‌ ابوالفضل‌(ع) بود؛ علاوه‌ بر آن‌که‌ امان‌نامة‌ابن‌زیاد را ردّ کرد و شب‌ عاشورا نیز اظهار کرد:
«هرگز از تو دست‌ نخواهم‌ کشید خدا نیاورد زندگی‌ پس‌ از تورا».
روز عاشورا نیز وقتی‌ با لب‌ تشنه‌ وارد شریعة‌ فرات‌ شد، با یاد آوری‌ کام‌ تشنة‌امام‌حسین‌(ع) ایثارگری‌ و فداکاری‌ به‌ او اجازه‌ نوشیدن‌ آب‌ نداد و با لب‌ تشنه‌ به‌ شهادت‌رسید. و نمونه‌های‌ بسیار زیاد دیگر که‌ این‌ مختصر، گنجایش‌ بیان‌ تمام‌ آنها را ندارد.
توکّل‌
امام‌ حسین‌(ع) در آغاز حرکت‌ خویش‌ از مدینه‌ تنها با توکّل‌ بر خدا این‌ راه‌ رابرگزید و در تمام‌ مسیر تنها تکیه‌گاهش‌ خدا بود، حتّی‌ توکّلش‌ بر یاران‌ همراه‌ هم‌ نبود. ازاین‌ رو از آنان‌ خواست‌ که‌ هر کس‌ می‌خواهد برگردد و همین‌ توکل‌ باعث‌ شد هیچ‌پیشامدی‌ نتواند در عزم‌ او خلل‌ وارد کند.
در وصیتی‌ که‌ به‌ برادرش‌ محمدبن‌ حنفیّه‌ در آغاز حرکتش‌ از مدینه‌ داشت‌، ضمن‌بیان‌ انگیزه‌ و هدف‌ خویش‌ از قیام‌ در پایان‌ فرمود: «ما توفیقی‌ اءلاّ بالله علیه‌ توکّلت‌ و اءلیه‌اُنیب‌» و یا درخطبه‌هایی‌ که‌ در روز عاشورا ایراد نمود، جملة‌ «انی‌ توکّلت‌ علی‌ الله ربّی‌ وربّکم‌» را بیان‌ کرد که‌ بیانگر همین‌ روحیه‌ است‌.
جهاد با نفس‌
خود ساختگی‌ و جهاد با نفس‌ زیربنای‌ جهاد با دشمن‌ بیرونی‌ است‌ و بدون‌ آن‌، این‌هم‌ بی‌ثمر است‌ و کربلا سرشار از این‌ مجاهدت‌هاست‌. نافع‌بن‌ هلال‌ همسری‌ داشت‌ که‌نامزد بود و هنوز عروسی‌ نکرده‌ بود، در کربلا هنگامی‌ که‌ می‌خواست‌ برای‌ نبرد به‌ میدان‌رود همسرش‌ دست‌ به‌ دامان‌ او شد و گریست‌. این‌ صحنه‌ کافی‌ بود که‌ هر جوانی‌ را متزلزل‌کند و انگیزة‌ جهاد را از او سلب‌ نماید، ولی‌ او با آن‌که‌ امام‌ نیز از او خواست‌ که‌ شادی‌همسرش‌ را بر میدان‌ رفتن‌ ترجیح‌ دهد، بر این‌ محبت‌ دنیوی‌ و غریزی‌ غلبه‌ یافت‌وگفت‌:
«ای‌ پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری‌ نکنم‌، فردا جواب‌ پیامبر را چه‌ بدهم‌؟»جنگید تا شهید شد.
شجاعت‌
شجاعت‌ عاشوراییان‌، ریشه‌ در اعتقادشان‌ داشت‌، آنان‌ که‌ به‌ عشق‌ شهادت‌می‌جنگیدند از مرگ‌ ترس‌ نداشتند تا در مقابله‌ با دشمن‌ سست‌ شوند و به‌ همین‌ دلیل‌لشگریان‌ دشمن‌ پیوسته‌ از برابرشان‌ می‌گریختند و چون‌ توان‌ مبارزة‌ فردی‌ را با آنهانداشتند به‌طور جمعی‌ حمله‌ کرده‌ و آنها را به‌ شهادت‌ می‌رساندند.
یکی‌ از راویان‌ِ حوادث‌ کربلا حمیدبن‌ مسلم‌ می‌گوید:
«به‌خدا سوگند! هیچ‌ محاصره‌ شده‌ای‌ در انبوه‌ مردم‌ ندیدم‌ که‌ فرزندان‌ و خاندان‌ ویارانش‌ کشته‌ شده‌ باشند و چون‌ حسین‌ بن‌ علی‌ قوی‌دل‌ و استوار و شجاع‌ باشد».
صبر و استقامت‌
آنچه‌ حماسة‌ کربلا را ماندگار و جاودانه‌ کرد، روحیة‌ مقاومت‌ و صبر امام‌ حسین‌(ع)و یاران‌ و همراهان‌ او بود. حضرت‌ در یکی‌ از منزلگاه‌های‌ میان‌ راه‌ این‌گونه‌ فرمود: «صبر ومقاومت‌ کنید ای‌ بزرگ‌زادگان‌! چرا که‌ مرگ‌ شما را از رنج‌ و سختی‌ عبور می‌دهد و به‌سوی‌بهشت‌ گسترده‌ و نعمت‌های‌ همیشگی‌ می‌رساند».
در شب‌ عاشورا به‌ خواهرش‌ زینب‌ و دیگر بانوان‌ توصیه‌ فرمود:
«این‌ قوم‌ جز به‌ کشتن‌ من‌ راضی‌ نمی‌شوند، اما من‌ شما را به‌ تقوای‌ الهی‌ و صبر بربلا و تحمل‌ مصیبت‌ وصیت‌ می‌کنم‌».
از زمزمه‌های‌ حضرت‌ در آخرین‌ لحظات‌ زندگی‌ در گودال‌ قتلگاه‌، صبر بر قضای‌الهی‌ به‌ گوش‌ می‌رسید.
عزّت‌ و افتخار
امام‌(ع) و خاندان‌ و اصحاب‌ حضرت‌ در مواقع‌ و مواطن‌ مختلف‌ عزت‌ و افتخار،خود را در عمل‌ و گفتار به‌ منصة‌ ظهور رساندند و در مقابل‌، ذلت‌ و خواری‌ یزید و دودمان‌ناپاکش‌ را اثبات‌ کردند که‌ نمونه‌های‌ آن‌ بی‌شمار است‌:
وقتی‌ والی‌ مدینه‌ بیعت‌ با یزید را به‌حضرت‌ پیشنهاد کرد، حضرت‌ ضمن‌ ردّ آن‌، باذلیلانه‌ شمردن‌ آن‌ این‌گونه‌ فرمود:
«کسی‌ همچون‌ من‌ با شخصی‌ چون‌ او بیعت‌ نمی‌کند».
در جای‌ دیگر با ردّ پیشنهاد تسلیم‌ شدن‌ فرمود:
«همچون‌ ذلیلان‌ دست‌ بیعت‌ با شما نخواهم‌ داد».
در خطابة‌ پرشور دیگری‌ در کربلا به‌ سپاه‌ کوفه‌ فرمود: «ابن‌زیاد مرا میان‌ کشته‌شدن‌ و ذلّت‌ مخیّر کرده‌ و هیهات‌! که‌ من‌ جانب‌ ذلّت‌ را بگیرم‌، این‌ را خدا و رسول‌ ودامن‌های‌ پاک‌ و جان‌های‌ غیرت‌مند و باعزّت‌ نمی‌پذیرد».
این‌ روحیه‌ در فرزندان‌، برادران‌ و یاران‌ حضرت‌ نیز نمودی‌ آشکار داشت‌ که‌ ازجملة‌ آنها ردّ امان‌نامة‌ ابن‌زیاد توسط‌ قمر بنی‌هاشم‌ و برادرانش‌ می‌باشد.
خاندان‌ حضرت‌ نیز عزّت‌ خود را پس‌ از عاشورا در قالب‌ اسارت‌ حفظ‌ کردند وکم‌ترین‌ حرف‌ یا عکس‌العملی‌ که‌ نشان‌دهندة‌ ذلّت‌ و خواری‌ آنها باشد از خود نشان‌ندادند. حضرت‌ زینب‌3 سخنان‌ تحقیرآمیز ابن‌زیاد را در کوفه‌ و گستاخی‌های‌ یزید را درشام‌ با عزت‌ و سربلندی‌ جواب‌ داد و آنها را به‌ محاکمه‌ کشانید، در خطبة‌ بلیغی‌ خطاب‌ به‌یزید این‌گونه‌ فرمود:
«ای‌ یزید! خیال‌ کرده‌ای‌ با اسیر کردن‌ ما و به‌ این‌سو و آن‌سو کشیدن‌ ما خفیف‌ وخوار می‌شویم‌ و تو کرامت‌ و عزت‌ می‌یابی‌؟... به‌خدا سوگند! نه‌ یاد ما محو می‌شود و نه‌وحی‌ ما می‌میرد و نه‌ ننگ‌ِ این‌ جنایت‌ از دامان‌ تو زدوده‌ می‌شود».
عفاف‌ و حجاب‌
نهضت‌ عاشورا برای‌ احیای‌ ارزش‌های‌ دینی‌ بود و از جملة‌ آنها حفظ‌ حجاب‌ وعفاف‌ زن‌ مسلمان‌ است‌، سیدبن‌ طاووس‌ می‌گوید: شب‌ عاشورا امام‌ حسین‌(ع) درگفت‌گو با خانواده‌اش‌ آنان‌ را به‌ حجاب‌ و عفاف‌ و خویشتن‌داری‌ توصیه‌ کرد.
دختران‌ و خواهران‌ امام‌(ع) مواظب‌ بودند تا حریم‌ عفاف‌ اهل‌بیت‌ پیامبر تا آن‌جاکه‌ می‌شود، حفظ‌ و رعایت‌ شود. اُم‌کلثوم‌3 به‌ مأمور اسیران‌ فرمود:
«وقتی‌ ما را وارد شهر دمشق‌ می‌کنید از دری‌ وارد کنید که‌ تماشاچی‌ کمتری‌ داشته‌باشد». و از آنان‌ درخواست‌ کرد که‌ سرهای‌ شهدا را از میان‌ کجاوه‌های‌ اهل‌بیت‌ فاصله‌بدهند، تا نگاه‌ مردم‌ به‌ آنها باشد و حرم‌ رسول‌ خدا را تماشا نکنند و فرمود:
«از بس‌ مردم‌ ما را در این‌ حال‌ تماشا کردند، خوار شدیم‌».
یکی‌ از اعتراض‌های‌ شدید حضرت‌ زینب‌3 به‌ یزید این‌ بود:
«آیا از عدالت‌ است‌ که‌ کنیزان‌ خود را در حرم‌سرا پوشیده‌ نگاه‌ داشته‌ای‌ و دختران‌پیامبر را به‌صورت‌ اسیر شهر به‌ شهر می‌گردانی‌، حجاب‌ آنها را هتک‌ کرده‌، چهره‌هایشان‌را در معرض‌ دید همگان‌ قرار داده‌ای‌ که‌ دور و نزدیک‌ به‌صورت‌ آنها نگاه‌ کنند؟!».
عمل‌ به‌ تکلیف‌
امامان‌ شیعه‌ در شرایط‌ مختلف‌ اجتماعی‌ طبق‌ تکلیف‌ عمل‌ می‌کردند و در این‌ راه‌هیچ‌ چیز نمی‌توانست‌ آنها را از آن‌ منع‌ کند. حادثة‌ عاشورا نیز یکی‌ از جلوه‌های‌ بارز عمل‌به‌ وظیفه‌ بود و این‌ را امام‌ حسین‌(ع) و خاندان‌ و اصحاب‌ او در کردار و گفتار به‌ اثبات‌رساندند.
حضرت‌ وقتی‌ می‌خواست‌ از مکّه‌ به‌سوی‌ کوفه‌ خارج‌ شود، در جواب‌ ابن‌ عباس‌ که‌او را از رفتن‌ به‌سوی‌ عراق‌ برحذر می‌داشت‌، فرمود:
«با آن‌ که‌ می‌دانم‌ تو از روی‌ خیرخواهی‌ و شفقت‌ چنین‌ می‌گویی‌، اما من‌ تصمیم‌خود را گرفته‌ام‌».
وقتی‌ دو نفر از سوی‌ والی‌ مکّه‌ برایش‌ امان‌نامه‌ آوردند تا از ادامة‌ سفر خودداری‌کند به‌ آنها فرمود: «در خواب‌ پیامبر خدا را دیدم‌، به‌چیزی‌ فرمان‌ یافتم‌ که‌ به‌سوی‌ آن‌خواهم‌ رفت‌ چه‌ زیانم‌ باشد چه‌ سودم‌».
غیرت‌
یکی‌ از خصلت‌های‌ پسندیده‌، غیرت‌ است‌ و خداوند نیز بندگان‌ غیرت‌مند خود رادوست‌ دارد.
در حادثة‌ عاشورا جوانان‌ بنی‌هاشم‌ پیوسته‌ اهل‌بیت‌ حضرت‌ را در طول‌ سفر درخیمه‌ها محافظت‌ می‌کردند، شب‌ها با حراست‌ آن‌ها ـ به‌ویژه‌ قمر بنی‌هاشم‌ ـ زنان‌ حرم‌آسوده‌ و بی‌هراس‌ می‌خفتند.
خود حضرت‌ نیز تا وقتی‌ که‌ زنده‌ بود، نتوانست‌ تحمّل‌ کند که‌ نامردان‌ به‌ حریم‌ناموس‌ او نزدیک‌ شوند تا جایی‌ که‌ نوشته‌اند: حضرت‌ در حمله‌های‌ خود نقطه‌ای‌ در میدان‌نبرد انتخاب‌ کرده‌ بود که‌ نزدیک‌ خیام‌ حرم‌ باشد تا در صورت‌ حملة‌ دشمن‌ کسی‌ متعرض‌مخدّرات‌ نشود.
در واپسین‌ لحظات‌ هم‌ که‌ مجروح‌ بر زمین‌ افتاده‌ بود، وقتی‌ شنید که‌ گروهی‌ ازسپاه‌ دشمن‌ قصد حمله‌ به‌ خیمه‌ها و تعرّض‌ به‌ زنان‌ و کودکان‌ را دارند بر سرشان‌ فریادبرآورد:
«ای‌ پیروان‌ آل‌ ابوسفیان‌! اگر دین‌ ندارید و از معاد نمی‌ترسید، لا اقل‌ در دنیا آزاده‌مرد باشید... من‌ با شما می‌جنگم‌ و شما با من‌ می‌جنگید، به‌زنان‌ که‌ نباید تعّرض‌ کرد! تاوقتی‌ من‌ زنده‌ام‌ طغیان‌ گرانتان‌ را از تعرّض‌ به‌ حرم‌ من‌ باز دارید».
فتوّت‌ و جوانمردی‌
امام‌ حسین‌(ع) و یارانش‌ زیباترین‌ جلوه‌های‌ جوانمردی‌ و فتوت‌ را در حماسة‌عاشورا از خود نشان‌ دادند، چه‌ با حمایتشان‌ از حق‌، چه‌ با جانبازی‌ در رکاب‌ امام‌ خویش‌ تاشهادت‌ و چه‌ در برخورد انسانی‌ با دیگران‌ حتی‌ دشمنان‌. در کوفه‌ وقتی‌ «هانی‌» را به‌ اتّهام‌پنهان‌ کردن‌ «مسلم‌» در خانه‌اش‌ دستگیر کرده‌ و به‌ دار الاماره‌ بردند، ابن‌زیاد از اوخواست‌ که‌ «مسلم‌» را تحویل‌ دهد، ولی‌ او این‌ را نامردی‌ دانست‌ و در جواب‌ گفت‌:
«به‌خدا سوگند! هرگز او را نخواهم‌ آورد، آیا مهمان‌ خود را بیاورم‌ و تحویل‌ دهم‌ تا اورا بکشی‌؟ به‌ خدا قسم‌! اگر تنهای‌ تنها و بدون‌ یاور هم‌ باشم‌، او را تحویل‌ نخواهم‌ داد تادر راه‌ او کشته‌شوم‌».
در مسیر، وقتی‌ امام‌(ع) با لشکر حرّ برخورد کرد وقتی‌ یکی‌ از اصحابش‌ پیشنهادکرد که‌ اینان‌ گروه‌ اندکند و جنگ‌ با اینها آسان‌تر از نبرد با گروه‌هایی‌ است‌ که‌ بعداًمی‌آیند، در جواب‌ فرمود: «من‌ شروع‌ به‌ جنگ‌ نمی‌کنم‌».
و صحنة‌ دیگر آب‌ دادن‌ به‌ سپاه‌ تشنة‌ حرّ بود که‌ حضرت‌ حتی‌ آن‌که‌ از همه‌ دیرتررسیده‌ بود را سیراب‌ کرد.
مواسات‌
یکی‌ از زیباترین‌ خصلت‌های‌ اخلاقی‌، مواسات‌؛ یعنی‌ غم‌خواری‌ و هم‌دردی‌ ویاری‌ کردن‌ دیگران‌ است‌. از جلوه‌های‌ بارز مواسات‌ در حادثة‌ عاشورا، صحنه‌ای‌ است‌ که‌میان‌ بنی‌هاشم‌ و دیگر یاران‌ امام‌(ع) پیش‌ آمد و هر گروه‌ حاضر بودند پیش‌مرگ‌ دیگری‌شوند. در شب‌ عاشورا حضرت‌ ابوالفضل‌(ع) در خیمة‌ بنی‌هاشم‌ این‌گونه‌ ایراد سخن‌ کرد :
«فردا صبح‌، شما نخستین‌ گروهی‌ باشیدکه‌ به‌ میدان‌ می‌روید، ما پیش‌ از آنان‌ به‌استقبال‌ مرگ‌ می‌رویم‌ تا مردم‌ نگویند اصحاب‌ را جلو فرستادند...» و بنی‌هاشم‌ هم‌برخاستند و شمشیرها را کشیدند و گفتند:
«ما هم‌ با تو هم‌عقیده‌ایم‌»، از طرف‌ دیگر، در خیمة‌ اصحاب‌ حبیب‌بن‌ مظاهرسخنرانی‌ کرده‌ و در ضمن‌ سخنانش‌ گفت‌:
«صبح‌ که‌ شد، شما اولین‌ نفراتی‌ باشید که‌ به‌ میدان‌ می‌روید، ما زودتر به‌ مبارزه‌می‌پردازیم‌، مبادا که‌ یکی‌ از بنی‌هاشم‌ خون‌آلود شود، در حالی‌ که‌ هنوز جانی‌ در بدن‌ وخونی‌ در رگ‌ داریم‌! تا مردم‌ نگویند سروران‌ خویش‌ را به‌ جنگ‌ فرستادند و از فداکاری‌مضایقه‌ کردند» و بعد همه‌ با شمشیرهای‌ آخته‌ گفتند: «ما با تو هم‌عقیده‌ایم‌».
وفا
وقتی‌ به‌ صحنة‌ عاشورا می‌نگریم‌، در یک‌ طرف‌ مظاهر برجسته‌ای‌ از وفا رامی‌بینیم‌ و در سوی‌ دیگر، نمونه‌های‌ زشتی‌ از عهدشکنی‌ و بی‌وفایی‌. شب‌ عاشوراسیدالشهدا(ع) وقتی‌ با اصحاب‌ خود صحبت‌ می‌کند، وفای‌ آنان‌ را می‌ستاید و می‌فرماید:«من‌ باوفاتر و بهتر از اصحابم‌، اصحابی‌ نمی‌شناسم‌».
شهدای‌ کربلا جان‌بازی‌ در رکاب‌ آن‌ حضرت‌ را وفای‌ به‌عهد می‌دانستند، عمروبن‌قرظه‌ روز عاشورا خود را در برابر شمشیرها و تیرهای‌ دشمن‌ قرار می‌داد تا به‌ امام‌ آسیبی‌نرسد، آن‌قدر جراحت‌ برداشت‌ که‌ بی‌تاب‌ شد، آن‌گاه‌ رو به‌ حضرت‌ کرد و پرسید: «ای‌ پسرپیامبر! آیا وفا کردم‌؟»، امام‌ فرمود:
«آری‌ تو در بهشت‌ پیش‌ روی‌ منی‌ و زودتر به‌ بهشت‌ می‌روی‌، سلام‌ مرا به‌ پیامبربرسان‌».
و در زیارت‌ امام‌ حسین‌(ع) خطاب‌ به‌ آن‌ حضرت‌ می‌گوییم‌: «أشهد انّک‌ وفیت‌بعهدالله وجاهدت‌ فی‌ سبیله‌ حتی‌ أتاک‌ الیقین‌».
فصل‌ سوم‌: پیام‌های‌ عرفانی‌
اخلاص‌
صحنة‌ عاشورا، صحنة‌ تصفیة‌ خالصان‌ از ناخالصان‌ است‌. آنها که‌ از اول‌ به‌قصدی‌غیر از رضایت‌ و قرب‌ الهی‌ و عمل‌ به‌ وظیفه‌، همراه‌ امام‌(ع) به‌طرف‌ کربلا حرکت‌ کردند،هر یک‌ به‌ بهانه‌ای‌ از حضرت‌ جدا شدند و تنها کسانی‌ ماندند که‌ این‌ راه‌ را خالصانه‌انتخاب‌ کرده‌ بودند و خلوص‌ خود را در شب‌ عاشورا و روز نبرد نشان‌ دادند.
امام‌(ع) پیش‌ از شروع‌ حرکت‌ از مدینه‌ ضمن‌ خطابة‌ مفصلی‌ که‌ ایراد کرد، هرگونه‌شائبة‌ دنیاطلبی‌ و ریاست‌خواهی‌ و جنگ‌ قدرت‌ را ردّ کرد و انگیزة‌ خالص‌ «اصلاح‌ دینی‌ واجتماعی‌» را مطرح‌ ساخت‌.
در جای‌ دیگر، این‌گونه‌ فرمود:
«من‌ هرگز به‌عنوان‌ شورش‌ و خوش‌گذرانی‌، سرمستی‌، فسادانگیزی‌ یا ستم‌ قیام‌نکردم‌، بلکه‌ برای‌ طلب‌ اصلاح‌ و امر به‌معروف‌ و نهی‌ از منکر قیام‌ کردم‌».
عابس‌ بن‌ ابی‌ شبیب‌ شاکری‌ که‌ یکی‌ از اصحاب‌ حضرت‌ است‌، حمایت‌ خالصانه‌ والهی‌ خود را از اهل‌بیت‌ پیامبر(ص) در رجزش‌ این‌گونه‌ بیان‌ می‌کند:
«من‌ با شمشیرم‌ در راه‌ شما تیغ‌ می‌زنم‌ و جهاد می‌کنم‌ تا به‌ دیدار خدا بروم‌ و بااین‌ کار جز به‌ پاداش‌ الهی‌ چشم‌ ندوخته‌ام‌ و چیزی‌ نمی‌خواهم‌».
بلا و امتحان‌
عارفان‌ با ایمان‌ نه‌تنها از بلا نمی‌گریزند، بلکه‌ آن‌ را نشانة‌ لطف‌ الهی‌ و سبب‌ پاکی‌روح‌ و جان‌ خود می‌دانند و به‌ استقبال‌ آن‌ می‌روند.
سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا در مناجاتی‌ که‌ در آخرین‌ لحظات‌ حیات‌ با خدا دارد،خداوند راهم‌ به‌ نعمت‌های‌ سرشارش‌ می‌ستاید و هم‌ به‌ بلای‌ نیکویش‌.
هم‌ چنین‌ هنگام‌ آخرین‌ وداع‌ با اهل‌بیت‌ ضمن‌ آن‌که‌ آنان‌ را آمادة‌ تحمل‌ بلا ورنج‌ می‌سازد فرجام‌ خوشی‌ بر ایشان‌ بازگو می‌کند و می‌فرماید:
«خداوند دشمنانتان‌ را با انواع‌ بلاها عذاب‌ می‌کند، ولی‌ به‌ شما در مقابل‌ این‌ بلا وبه‌ عوض‌ آن‌ انواع‌ نعمت‌ها و کرامت‌ها را می‌بخشد، پس‌ شکوه‌ نکنید و چیزی‌ بر زبان‌جاری‌ نکنید که‌ ارزش‌ شما را بکاهد».
رضا و تسلیم‌
اهل‌بیت‌: در مقابل‌ خواست‌ خدا و تقدیر الهی‌ کاملاً راضی‌ و خشنود بودند و باپشتوانة‌ آن‌ هر مشکل‌ و بلایی را صبورانه‌ و عاشقانه‌ تحمل‌ می‌کردند.
امام‌ حسین‌(ع) وقتی‌ می‌خواست‌ از مدینه‌ خارج‌ شود، هنگام‌ وداع‌ با قبرپیامبر(ص) از خدا خواست‌ که‌ آنچه‌ رضای‌ او در آن‌ است‌، برایش‌ مقدّر کند.
در مسیر کوفه‌ نیز پس‌ از برخورد با «فرزدق‌» و آگاهی‌ از اوضاع‌ کوفه‌ فرمود:
«اگر قضای‌ الهی‌ بر چیزی‌ نازل‌ شود، آن‌ را دوست‌ داریم‌».
شعار «رضا الله رضانا أهل‌ البیت‌» از کلمات‌ نورانی‌ امام‌(ع) و خاندان‌ او در این‌ سفربود. در واپسین‌ لحظه‌های‌ حیات‌ خود هم‌ از حنجرة‌ خونینش‌ زمزمة‌ رضایت‌ از تقدیرالهی‌ به‌ گوش‌ می‌رسید.
شهادت‌طلبی‌
صحنة‌ عاشورا جلوة‌ شهادت‌طلبی‌ یاران‌ با ایمان‌ امام‌ حسین‌(ع) بود، خود حضرت‌نیز پیشتاز و الگوی‌ این‌ میدان‌ بود.
وقتی‌ امام‌ می‌خواست‌ از مکه‌ حرکت‌ کند با خواندن‌ خطبه‌ای‌ از زیبایی‌ مرگ‌ در راه‌خدا سخن‌ گفت‌ و از آنها خواست‌ که‌ هر کس‌ طالب‌ شهادت‌ است‌ و آمادگی‌ بذل‌ جان‌خویش‌ را دارد همراه‌ حضرت‌ برود.
اگر در اظهارهای‌ یاران‌ امام‌ در شب‌ عاشورا دقت‌ شود، این‌ روحیه‌ در گفتارشان‌موج‌ می‌زند و هر یک‌ برخاسته‌ و عشق‌ خود را به‌ کشته‌ شدن‌ در راه‌ خدا و در حمایت‌ ازفرزند پیامبر و مبارزه‌ با ظالمان‌ ابراز می‌کند و سخن‌شان‌ این‌ بود:
«سپاس‌ خدایی‌ را که‌ با یاری‌ کردن‌ تو ما را گرامی‌ داشت‌ و با کشته‌ شدن‌ همراه‌ تومارا شرافت‌ بخشید».
حتی‌ نوجوانی‌ چون‌ حضرت‌ قاسم‌(ع) مرگ‌ را شیرین‌تر از عسل‌ معرفی‌ می‌کند واز آن‌ استقبال‌ می‌نماید.
در صبح‌ عاشورا با آغاز تیراندازی‌ سپاه‌ عمر سعد، حضرت‌ خطاب‌ به‌ یاران‌ خویش‌فرمود:
«خدا رحمتتان‌ کند! برخیزید به‌سوی‌ مرگی‌ که‌ چاره‌ای‌ از آن‌نیست‌».
و این‌ در واقع‌ فراخوانی‌ به‌سوی‌ حیات‌ بود، حیاتی‌ جاویدان‌ در سایة‌ مرگ‌ سرخ‌.
عشق‌ به‌ خدا
یکی‌ از شاعرانی‌ که‌ به‌ حادثة‌ عاشورا از زاویة‌ عرفانی‌ و عشق‌ به‌ خدا نگاه‌ کرده‌،عمان‌ سامانی‌ است‌، دیوان‌ «گنجینة‌ الاسرار» او با همین‌ تحلیل‌ به‌ حماسة‌ حسینی‌ نظردارد. او امام‌ حسین‌(ع) را سرمست‌ از شوق‌ و عشق‌ الهی‌ می‌بیند، او را موجی‌ برخاسته‌ ازدریا می‌داند که‌ محو حقیقت‌ خداست‌ و در جدال‌ عقل‌ و عشق‌ سپاه‌ عشق‌ را غالب‌می‌سازد و حتی‌ در وداع‌ آخر خود با خواهرش‌ از او می‌خواهد که‌ حجاب‌ وصل‌ نشود.
و آنچه‌ گفته‌ شد، در مورد خاندان‌ و یاران‌ حضرت‌ هر یک‌ با توجه‌ به‌ مرتبة‌ خویش‌جاری‌ است‌.
یاد خدا
سیدالشهدا(ع) در تمامی‌ حالات‌ و در بحرانی‌ترین‌ پیشامدها با یاد خدا آرامش‌می‌یافت‌ و این‌ اطمینان‌ قلبی‌ را به‌ خاندان‌ و یارانش‌ نیز منتقل‌ می‌کرد.
حضرت‌ وقتی‌ برای‌ اصحابش‌ خطبه‌ می‌خواند، آغاز آن‌ را حمد و ثنای‌ الهی‌ قرارمی‌داد. در صبح‌ عاشورا وقتی‌ سپاه‌ دشمن‌ به‌سویش‌ می‌آید، می‌فرماید:
«خدایا در هر گرفتاری‌، تو تکیه‌گاه‌منی‌».
امام‌ و یاران‌ پاکباز او شب‌ عاشورا را مهلت‌ گرفتند تا این‌که‌ بتوانند تا صبح‌ به‌ نماز وقرآن‌ و ذکر خدا بپردازد.
در روز عاشورا در اوج‌ سختی‌ها حضرت‌ یک‌ لحظه‌ از یاد خدا غافل‌ نبود و پیوسته‌ذکر: «لاحول‌ ولا قوة‌ اءلا بالله العلی‌ العظیم‌» بر زبانش‌ جاری‌ بود.
وقتی‌ کودک‌ شیرخوارش‌ را بر روی‌ دستانش‌ به‌ شهادت‌ رساندند، این‌گونه‌ فرمود:«آنچه‌ تحمل‌ این‌ مصیبت‌ را آسان‌ و هموار می‌سازد، این‌ است‌ که‌ جلوی‌ چشم‌ خداونداست‌ و او می‌بیند و شاهد است‌».
مناجات‌های‌ عاشقانة‌ حضرت‌ با معبودش‌ در آخرین‌ لحظه‌های‌ زندگی‌ نیز تداوم‌همین‌ حالات‌ روحانی‌ و عرفانی‌ است‌.
یاران‌ حضرت‌ نیز همگی‌ این‌گونه‌ بودند، نمونه‌ آن‌ مسلم‌بن‌ عقیل‌ است‌. وقتی‌دستگیر شد و او را برای‌ کشتن‌ به‌ بالای‌ دارالاماره‌ می‌بردند، زبانش‌ به‌ ذکر حق‌ گویا بود ودلش‌ به‌ یاد معبود می‌گفت‌: «الحمد لله علی‌ کل‌ّ حال‌» و پیوسته‌ «الله اکبر» می‌گفت‌ و ازخدا مغفرت‌ می‌طلبید و بر فرشتگان‌ و فرستادگان‌ الهی‌ صلوات‌ و درود می‌فرستاد.
فصل‌ چهارم‌: پیام‌های‌ تاریخی‌
اتمام‌ حجت‌
در نهضت‌ عاشورا امام‌ حسین‌(ع) و یارانش‌ پیش‌ از آن‌ که‌ جنگ‌ درگیرد و دست‌دشمن‌ به‌ خون‌ پاک‌ آنان‌ آلوده‌ شود اتمام‌ حجت‌ می‌کردندو با آیات‌ بیّنات‌ راه‌ صحیح‌ وحق‌ را به‌ آنها نشان‌ می‌دادند تا مبادا کسی‌ از روی‌ جهالت‌ خود را دچار عذاب‌ الهی‌ کند.
در روز عاشورا حضرت‌ ضمن‌ خطبه‌ای‌ که‌ ایراد کرد، این‌گونه‌ فرمود:
«به‌ نسبت‌ و تبار من‌ بنگرید؛ آن‌گاه‌ به‌وجدان‌ خویش‌ باز گردید و خود را سرزنش‌کنید، ببینید آیا کشتن‌ من‌ و هتک‌ حرمتم‌ برای‌ شما رواست‌؟ آیا من‌ پسر دختر پیامبرتان‌نیستم‌؟ آیا من‌ پسر وصی‌ّ و عموزاده‌ پیامبر نیستم‌؟ آیا حمزه‌ سیدالشهدا و جعفر طیّارعموی‌ من‌ نیستند؟ آیا این‌ سخن‌ پیامبر به‌ گوشتان‌ نرسیده‌ که‌ فرمود: این‌ دو ]حسن‌ وحسین‌[ سرور جوانان‌ بهشتند؟.... آنچه‌ می‌گویم‌ حق‌ّ است‌ و تاکنون‌ دروغی‌ نگفته‌ام‌. اگرمی‌پندارید دروغ‌ می‌گویم‌ از جابر بن‌ عبدالله انصاری‌، ابوسعید خدری‌، سهل‌ ساعدی‌، زیدبن‌ أرقم‌ و أنس‌ بن‌ مالک‌ بپرسید که‌ می‌گویند این‌ سخن‌ را از پیامبر دربارة‌ من‌ و برادرم‌شنیده‌اند. آیا این‌ کافی‌ نیست‌ که‌ دست‌ به‌ کشتنم‌ نیالایید؟».
افشاگری‌
در حادثة‌ کربلا یکی‌ از رسالت‌های‌ بازماندگان‌ حادثه‌ افشاگری‌ علیه‌ دشمن‌ بود وضربه‌ زدن‌ به‌ رژیم‌ اموی‌ از طریق‌ تبیین‌ آنچه‌ در کربلا گذشت‌. نقش‌ امام‌ سجاد(ع) وحضرت‌ زینب‌ در این‌ میان‌ حائز اهمیت‌ بود.
امام‌ در نطقی‌ که‌ در کوفه‌ داشت‌، در حضور انبوه‌ مردم‌ این‌گونه‌ خود را معرفی‌ کرد:
«ای‌ مردم‌! هرکس‌ مرا می‌شناسد، که‌ شناخته‌ است‌ و هر کس‌ مرا نمی‌شناسد، من‌علی‌بن‌ الحسین‌ هستم‌، پسر آن‌که‌ حرمتش‌ را زیر پا نهادند و نعمت‌ را از او سلب‌ کردند،مالش‌ را به‌ غارت‌ بردند، خانواده‌اش‌ را به‌ اسارت‌ گرفتند، من‌ پسر کسی‌ هستم‌ که‌ بی‌گناه‌او را در کنار شط‌ّ فرات‌ سر بریدند».
و نیز حضرت‌، در خطابه‌ای‌ که‌ در کاخ‌ یزید ایراد کرد اوصاف‌ و فضائل‌ پدرش‌ وجدّش‌ و همة‌ خدمت‌ها و فضیلت‌های‌ دودمان‌ خود را برشمرد تا آن‌جا که‌ صدای‌ ضجّه‌ وگریة‌ همه‌ بلند شد و یزید برای‌ جلوگیری‌ از رسوایی‌ بیشتر و بیم‌ بروز فتنه‌ به‌ مؤذن‌ گفت‌اذان‌ بگوید تا شاید فضای‌ جلسه‌ عوض‌ شود، ولی‌ حضرت‌ از فرازهای‌ اذان‌ هم‌ در معرفی‌خود و رسوا ساختن‌ یزید استفاده‌ کرد.
سخنرانی‌های‌ حضرت‌ زینب‌3 و حضرت‌ ام‌کلثوم‌3 نیز همین‌ محتوا وجهت‌گیری‌ را داشت‌.
ریشة‌ عاشورا در سقیفه‌
عاشورا در واقع‌ تجلی‌ نهایت‌ دشمنی‌های‌ امویان‌ با اهل‌بیت‌ عصمت‌ و طهارت‌بود که‌ با هم‌دستی‌ همة‌ عوامل‌ِ پیدا و پنهان‌ شکل‌ گرفت‌، اگر وصیت‌ پیامبر(ص) دربارة‌سرنوشت‌ مسلمین‌ پس‌ از خودش‌ عمل‌ می‌شد و ولایت‌ حاکمیت‌ می‌یافت‌. آن‌ بدعت‌ها،رجعت‌ها و شعله‌ور شدن‌ آتش‌ کینه‌ و عداوت‌ بازماندگان‌ احزاب‌ شرک‌ و ضربه‌خوردگان‌ ازتیغ‌ اسلام‌ بروز نمی‌یافت‌، شهادت‌ امام‌ علی‌(ع) و یارانش‌ در عاشورا برگی‌ دیگر از آن‌ستم‌ نخستین‌ بود، تیری‌ که‌ روز عاشورا بر قلب‌ حسین‌(ع) نشست‌ و خون‌ حضرت‌ را برزمین‌ ریخت‌، درواقع‌ در روز سقیفه‌ رها شده‌ بود و در عاشورا به‌ هدف‌ نشست‌!
این‌ که‌ یزید پس‌ از کشتن‌ امام‌(ع) مغرورانه‌ می‌گفت‌: کاش‌ اجدادم‌ و نیاکانم‌ بودندو شاهد این‌ انتقام‌گیری‌ بودند، نشانة‌ دیگری‌ از همین‌ کینة‌ دیرینه‌ است‌.
هم‌چنین‌ این‌ که‌ ابن‌زیاد در کوفه‌ بر سر مبارک‌ سیدالشهدا(ع) جسارت‌ می‌کرد و باچوبی‌ که‌ در دست‌ داشت‌، بر لب‌های‌ حضرت‌ می‌زد و می‌گفت‌: «یوم‌ بیوم‌ بدر» باز هم‌نشان‌دهندة‌ ریشه‌ داشتن‌ کربلا در سقیفه‌ است‌.
عبرت‌آموزی‌
حادثة‌ کربلا، یکی‌ از حودث‌ الهام‌بخش‌ و عبرت‌آموز است‌، در عین‌ حال‌ که‌ برای‌همة‌ حق‌جویان‌ و عدالت‌خواهان‌ و مبارزان‌ راه‌ حق‌ و آزادی‌ یکی‌ از غنی‌ترین‌ منابع‌الهام‌بخش‌ است‌، از نگاه‌ دیگر، یکی‌ از تلخ‌ترین‌ حوادث‌ و دردناک‌ترین‌ فجایعی‌ است‌ که‌در تاریخ‌ اسلام‌ به‌ دست‌ امت‌ پیامبر پدید آمد و جا دارد دقیقاً مطالعه‌ و عوامل‌ بروز این‌حادثة‌ تلخ‌ ریشه‌یابی‌ شود.
مقام‌ معظّم‌ رهبری‌ فرموده‌اند:
«ملت‌ اسلام‌ جا دارد فکر کند که‌ چرا پنجاه‌ سال‌ بعد از وفات‌ پیغمبر کار کشوراسلامی‌ به‌جایی‌ رسید که‌ همین‌ مردم‌ مسلمان‌ از وزیرشان‌، امیرشان‌، سردارشان‌،عالمشان‌، قاضی‌شان‌، قاری‌شان‌ گرفته‌ تا اجانب‌ و اوباش‌ در کوفه‌ و کربلا جمع‌ شدند وجگرگوشة‌ همین‌ پیغمبر را با آن‌ وضع‌ فجیع‌ به‌خاک‌ و خون‌ کشیدند! خوب‌، باید آدم‌ به‌فکر فرو رود که‌ چرا این‌طوری‌ شد؟... کار به‌جایی‌ برسد که‌ جلوی‌ چشم‌ مردم‌ حرم‌ پیامبر رابیاورند توی‌ کوچه‌ و بازار به‌ آنها تهمت‌ خارجی‌ بزنند».
فصل‌ پنجم‌: پیام‌های‌ سیاسی‌ اجتماعی‌
امر به‌معروف‌ و نهی‌ از منکر
در قرآن‌ کریم‌ و منابع‌ روایی‌ ما از این‌ اصل‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ فرایض‌،بلکه‌ برترین‌ فریضه‌ یاد شده‌ که‌ در صورت‌ فراهم‌ شدن‌ شرط‌ بر همگان‌ واجب‌ است‌.
امام‌ حسین‌(ع) در ضمن‌ بیان‌ انگیزه‌های‌ قیام‌ خویش‌ به‌ این‌ امر مهم‌ اشاره‌می‌کند و می‌فرماید:
«ارید أن‌ آمر بالمعروف‌ و أنهی‌ عن‌ المنکر».
در مسیر راه‌ کربلا نیز در ضمن‌ ایراد خطبه‌ای‌ با اشاره‌ به‌ شرایط‌ پیش‌ آمده‌ و این‌که‌ دنیا دگرگون‌ شده‌ و معروف‌ رخت‌ بربسته‌ و به‌ حق‌ عمل‌ نمی‌شود و از باطل‌ دوری‌ جسته‌نمی‌شود شوق‌ خود را با لقای‌ خدا و مرگ‌ شرافت‌مندانه‌ ابراز می‌کند و زندگی‌ در کنارستمگران‌ را مایة‌ نکبت‌ می‌شمارد و چنین‌ شرایطی‌ را زمینه‌ساز قیام‌ خود معرفی‌می‌کند.
اصلاح‌
جامعه‌ای‌ که‌ دچار انحطاط‌ شده‌ و از ملاک‌های‌ ارزشی‌ فاصله‌ بگیرد، دچار فساداست‌. خصوصاً جامعه‌ای‌ که‌ در رأس‌ قدرت‌ افرادی‌ باشند که‌ خود از جامع‌ترین‌ مظاهرفساد از هر حیث‌ باشند، چنین‌ جامعه‌ای‌ نیاز به‌ اصلاح‌ دارد و بر آگاهان‌ و دلسوزان‌ جامعه‌خصوصاً ائمه‌ دین‌ واجب‌ و فرض‌ است‌ که‌ ساکت‌ ننشینند و به‌ این‌ امر مهم‌ قیام‌ کنند.حرکت‌ امام‌ حسین‌(ع) از نوع‌ همین‌ حرکت‌ اصلاح‌گرانه‌ بود و خود در سخن‌ معروف‌خویش‌ به‌ آن‌ اشاره‌ می‌کند، آن‌ جا که‌ می‌فرماید:
«انّما خرجت‌ لطلب‌ الاصلاح‌ فی‌ اُمة‌ جدّی‌».
جهاد
در عصر امام‌ حسین‌(ع) مردم‌ گرفتار حکومت‌ ظالم‌ و فاسدی‌ شده‌ بودند که‌ برای‌مقدسات‌ دینی‌ و اسلام‌ و مسلمانان‌ حرمتی‌ قائل‌ نبود و اسلام‌ در چنین‌ شرایطی‌ درمعرض‌ نابودی‌ بود. امام‌ حسین‌(ع) قیام‌ بر چنین‌ حکومتی‌ را واجب‌ می‌دید و با امتناع‌ ازبیعت‌ با یزید به‌ مکه‌ رفت‌ و از آن‌جا به‌ کوفه‌ عزیمت‌ کرد تا شیعیان‌ را در جهاد بر ضد ستم‌رهبری‌ کند.
خود حضرت‌ در دیداری‌ که‌ با «فرزدق‌» در مسیر کوفه‌ داشت‌، ضمن‌ برشمردن‌فسادهای‌ حکومت‌ «امویان‌» و تعطیل‌ حدود الهی‌ و رواج‌ می‌خواری‌ و غارت‌ اموال‌مردم‌فرمود:
«من‌ سزاوارترین‌ کسی‌ هستم‌ که‌ به‌ یاری‌ دین‌ خدا برخیزم‌ و شریعت‌ مطهر او راعزیز بدارم‌ و در راه‌ او جهاد کنم‌ تا کلام‌ الهی‌ برترین‌ شود».
عدالت‌خواهی‌
پیام‌ عاشورا دعوت‌ از انسان‌ها برای‌ تلاش‌ در راه‌ اقامة‌ عدل‌ و قسط‌ است‌، زیرابدون‌ حیات‌ اجتماعی‌ مبتنی‌ بر عدل‌ همة‌ارزش‌ها تباه‌ می‌شود و زمینة‌ مرگ‌ دستورهای‌دینی‌ و آیین‌ الهی‌ فراهم‌ می‌آید.
در این‌ زمینه‌ وظیفة‌ علمای‌ دین‌ و در رأس‌ آنان‌ امامان‌ به‌حق‌ سنگین‌تر است‌.امام‌ حسین‌(ع) در یکی‌ از سخنرانی‌های‌ خویش‌ با استناد به‌ فرمایش‌ حضرت‌ رسول‌(ص)که‌ قیام‌ علیه‌ سلطة‌ جابرانه‌ را لازم‌ می‌شمارد، خود را شایسته‌ترین‌ فرد برای‌ قیام‌ جهت‌تغییر حکومت‌ و ساختار سیاسی‌ معرفی‌ می‌کند.
این‌ هدف‌ در سخن‌ یاران‌ امام‌(ع) نیز دیده‌ می‌شود، مسلم‌بن‌ عقیل‌ پس‌ ازدستگیری‌ خطاب‌ به‌ ابن‌زیاد فرمود:
«ما آمده‌ایم‌ تا به‌ عدالت‌ فرمان‌ دهیم‌ و به‌ حکم‌ قرآن‌ فرا بخوانیم‌».
عزت‌خواهی‌
امام‌ حسین‌(ع) مرگ‌ در راه‌ مبارزه‌ با ستم‌ و عدوان‌ را سعادت‌ می‌داند و زندگی‌ درکنار ستمگران‌ را مایة‌ ننگ‌ و ذلت‌ می‌شمرد: «لا أری‌ الموت‌ اءلاّ سعادة‌ والحیاة‌ مع‌الظالمین‌ اءلاّ بَرَماً».
در جایی‌ دیگر این‌گونه‌ زندگی‌ حقیقی‌ را تفسیر می‌کند : «مرگ‌ در راه‌ عزّت‌ جزحیات‌ جاوید نیست‌».
آنان‌ که‌ در زندگی‌ در راه‌ اهداف‌ خویش‌ مبارزه‌ می‌کنند و سلطة‌ بیداد رانمی‌پذیرند، ملّت‌ زنده‌اند اگر چه‌ در این‌ راه‌ همه‌کشته‌ شوند و به‌همین‌ دلیل‌، شهید همواره‌زنده‌ است‌ و با همین‌ فلسفه‌ شهدای‌ کربلا حیات‌ جاودانه‌ یافتند.
هجرت‌
قرآن‌ کریم‌ از مهاجران‌ به‌ عظمت‌ یاد می‌کنند. در تاریخ‌ اسلام‌ نیز مهاجران‌ به‌حبشه‌ و یثرب‌ موقعیت‌ و احترام‌ داشتند و هجرت‌ یک‌ ارزش‌ مکتبی‌ به‌حساب‌ می‌آمد وروی‌ همین‌ حساب‌ مبدأ تاریخ‌ قرار گرفت‌.
در نهضت‌ عاشورا نیز امام‌ حسین‌(ع) برای‌ مقابله‌ با حکومت‌ جور، برای‌ امر به‌معروف‌ و نهی‌ از منکر و در راه‌ احیای‌ دین‌ دست‌ به‌ هجرت‌ زد و مدینه‌ را به‌قصد مکّه‌ ومکّه‌ را به‌سمت‌ عراق‌ پشت‌سر نهاد، حضرت‌ هنگام‌ خروج‌ از مدینه‌ آیة‌ (فخرج‌ منها خائفاًیترقّب‌ قال‌ رب‌ّ نجّنی‌ من‌ القوم‌ الظالمین‌) را تلاوت‌ کرد که‌ به‌ هجرت‌ حضرت‌ موسی‌(ع)از ظلم‌ و ستم‌ فرعون‌ مربوط‌ می‌شود.
فصل‌ ششم‌: پیام‌های‌ احیاگری‌
احیای‌ کتاب‌ و سنت‌
در سخنان‌ سیدالشهدا(ع) نمونه‌هایی‌ از مرگ‌ سنت‌ها و حیات‌ بدعت‌ها وجهالت‌ها و نیز جملاتی‌ از احیاگری‌ به‌ اصول‌ و ارزش‌های‌ فراموش‌ شده‌ و از دست‌ رفته‌وجود دارد:
حضرت‌ در نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ مردم‌ بصره‌ می‌نویسد:
«من‌ شما را به‌ کتاب‌ خدا و سنّت‌ پیامبر فرا می‌خوانم‌، سنت‌ مرده‌ و بدعت‌ زنده‌شده‌ است‌، اگر سخنم‌ را بشنوید و فرمانم‌ را پیروی‌ کنید، شما را به‌ راه‌ رشد هدایت‌می‌کنم‌».
در جایی‌ دیگر این‌ گونه‌ می‌فرماید:
«کوفیان‌ به‌ من‌ نامه‌ نوشته‌ و از من‌ خواسته‌اند که‌ نزد آنان‌ بروم‌، چرا که‌ امیدوارم‌معالم‌ و نشانه‌های‌ حق‌ّ زنده‌ گردد و بدعت‌ها بمیرد».
این‌ که‌ در زیارت‌ حضرت‌ می‌خوانیم‌:
«تلوت‌َ الکتاب‌َ حق‌َّ تلاوته‌» تلاوت‌ واقعی‌ قرآن‌ تلاش‌ برای‌ احیای‌ تعالیم‌ آن‌ درمتن‌ جامعه‌ است‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ آن‌ پرداخت‌ و دستاورد نهضت‌ عاشورا بود.
احیای‌ دین‌
سیدالشهدا(ع) مرگ‌ در راه‌ حق‌ و احیای‌ آن‌ را زندگی‌ می‌شمرد و در این‌ راه‌ باکی‌ ازشهادت‌ نداشت‌، این‌ سخن‌ از اوست‌: «چه‌ آسان‌ است‌ مرگ‌ در راه‌ رسیدن‌ به‌ عزّت‌ و زنده‌کردن‌ حق‌».
حمایت‌ از دین‌ و فداکاری‌ در راه‌ آن‌ جلوة‌ بارزی‌ از احیاگری‌ است‌ و اگر آن‌ جهادها وشهادت‌ها نبود، اساس‌ دین‌ باقی‌ نمی‌ماند، اگر صدای‌ اذان‌ و آوای‌ تکبیری‌ پابرجاست‌،نتیجة‌ همان‌ فداکاری‌ها و جان‌فشانی‌ها است‌.
در شعری‌ که‌ زبان‌ حال‌ حضرت‌ را بیان‌ می‌کند به‌ این‌ مطلب‌ به‌ صراحت‌ اشاره‌شده‌ است‌:
«لو کان‌ دین‌ محمّد لم‌ یستقم‌اءلاّ بقتلی‌ فیا سیوف‌ خذینی‌»
حضرت‌ ابوالفضل‌(ع) نیز در رجزی‌ که‌ در روز عاشورا، پس‌ از قطع‌ شدن‌ دست‌راست‌ خویش‌ خواند بر مسئله‌ حمایت‌ از دین‌ تأکید داشت‌:
«والله اءن‌ قطعتم‌ یمینی‌اءنّی‌ أحامی‌ أبداً عن‌ دینی‌»
احیای‌ نماز
امام‌ حسین‌(ع) و یاران‌ باوفایش‌ در نهضت‌ عاشورا به‌ نماز و اقامة‌ آن‌ اهمیت‌بسیاری‌ می‌دادند، مهلت‌ شب‌ عاشورا به‌خاطر همین‌ بود، عشق‌ به‌ نماز و دعا و استغفار دردل‌ امام‌(ع) آن‌چنان‌ بود که‌ به‌ برادرش‌ عباس‌(ع) فرمود:
«از این‌ گروه‌ بخواه‌ تا نبرد را به‌ فردا بیندازند و امشب‌ به‌ تأخیر افتد، باشد که‌ به‌ نمازو دعا و استغفار بپردازیم‌، خدا می‌داند که‌ من‌ پیوسته‌ علاقه‌ به‌ نماز و تلاوت‌ آیات‌ الهی‌داشته‌ام‌».
ظهر عاشورا وقتی‌ «ابوثمامه‌ صیداوی‌» وقت‌ نماز را به‌ یادآورد، حضرت‌ فرمود:«نماز را به‌ یاد آوردی‌! خداوند تو را از نمازگزاران‌ و ذاکران‌ قرار دهد».
سعیدبن‌ عبدالله حنفی‌ نیز هنگام‌ نماز جلوی‌ امام‌(ع) ایستاد و همة‌ تیرهای‌دشمن‌ را که‌ به‌سوی‌ حضرت‌ می‌آمد، به‌جان‌ خرید تا آن‌جا که‌ نماز امام‌ پایان‌ یافت‌ و او درخون‌ غرق‌ گشت‌ و اولین‌ شهید نماز در جبهة‌ کربلا شد. پیام‌ عاشورا پیام‌ اقامة‌ نماز وتربیت‌ نسل‌ نمازخوان‌ و خدادوست‌ و اهل‌ تهجّد و عرفان‌ است‌.
نتیجه‌گیری‌
عاشورا مکتب‌ انسان‌سازی‌ است‌ و حسین‌ آموزگار بزرگ‌ بشریت‌؛ عاشورا یک‌حادثه‌ نیست‌، بلکه‌ یک‌ مکتب‌ است‌، مکتبی‌ که‌ درس‌ ایمان‌ و عقیده‌، شهامت‌ و شهادت‌،عدالت‌ و آزادی‌خواهی‌، همّت‌ و غیرت‌، جهاد و قیام‌، صبر و استقامت‌، امامت‌ و ولایت‌،ایثار و رشادت‌ و در یک‌ کلام‌ درس‌ انسانیت‌ به‌ تمامی‌ بشر و تمام‌ آنها که‌ می‌خواهندانسان‌ باشند و انسان‌ زندگی‌ کنند، می‌دهد. عاشورا در ظاهر یک‌ روز، ولی‌ در واقع‌ به‌بلندای‌ تمام‌ اعصار و قرون‌ است‌ و عاشوراییان‌ در ظاهر تعدادی‌ محدود، اما در واقع‌به‌تعداد تمام‌ عدالت‌جویان‌ و آزادی‌خواهان‌ جهان‌ و تمام‌ آنهایی‌ که‌ قلبشان‌ برای‌انسانیت‌ می‌تپد. آری‌، در آن‌ زمان‌ اگر چه‌ به‌ظاهر یزید بر خاندان‌ پیامبر(ص) تسلط‌ پیداکرد و توانست‌ بدن‌ های‌ آنها را زیر سُم‌ اسبان‌ لگدکوب‌ کند، اما مکتب‌ و مرام‌ آنها هرگز ازبین‌ نرفت‌ و تا حق‌ و حقیقت‌ وجود دارد حسین‌ و حسینیان‌ زنده‌ و جاویدند و همین‌ رمزبقای‌ نهضت‌ اواست‌. آنچه‌ شیرزن‌ دشت‌ کربلا، عقیلة‌ بنی‌هاشم‌، زینب‌ کبری‌3 در کاخ‌شام‌ فرمود:
«ای‌ یزید: هر چه‌ حیله‌ و مکر می‌توانی‌ به‌کار ببر و آنچه‌ در توان‌ داری‌ تلاش‌ کن‌.به‌خدا سوگند! هرگز نمی‌توانی‌ ذکر ما را ]از سینه‌ها[ محو کنی‌».
آری‌، «کل‌ّ یوم‌ٍ عاشورا و کل‌ّ أرض‌ٍ کربلا».
منابع‌
1ـ الاحتجاج‌، الطبرسی‌، احمدبن‌ علی‌،م‌ 560 ه ، نشر دارالنعمان‌، بیروت‌، لبنان‌.
2ـ الارشاد، شیخ‌ مفید،م‌ 413 ه،نشر دارالمفید،تحقیق‌ مؤسسه‌ آل‌البیت‌:، قم‌.
3ـ بحارالانوار، مجلسی‌، محمدباقر،م‌ 1111 ه ، نشر مؤسسة‌ الوفاء،بیروت‌، لبنان‌.
4ـ حماسة‌ حسینی‌، مطهری‌، مرتضی‌،م‌ 1358 ش‌، مجموعة‌ آثار، جلد 1(ع)، انتشارات‌صدرا، تهران‌.
5ـ حیاة‌ الامام‌ الحسین‌(ع)، قرشی‌، باقر شریف‌،معاصر، مطبة‌ أدب‌، نجف‌ اشرف‌.
6ـ صحیفة‌ الحسین‌(ع)، قیومی‌ اصفهانی‌، جواد،معاصر، مؤسسة‌ نشر اسلامی‌،قم‌.
7ـ العوالم‌، بحرانی‌، عبدالله،م‌ 1130 ه،نشر مدرسة‌ الامام‌ المهدی‌(عج‌)،قم‌.
8ـ کلمات‌ الامام‌ الحسین‌(ع)،شریفی‌، محمود،معاصر،نشر دارالمعروف‌، قم‌.
9ـ مسند الامام‌ الشهید(ع)،عطاردی‌، عزیزالله،معاصر، انتشارات‌ عطارد.
10ـ معالم‌ المدرستین‌،عسکری‌، سید مرتضی‌،معاصر، مؤسسة‌ النعمان‌، بیروت‌،لبنان‌.
11ـ مناقب‌ آل‌ ابی‌طالب‌(ع)،ابن‌ شهرآشوب‌،م‌ 588 ه، مطبعة‌ الحیدریة‌، النجف‌.

پیام‌های‌ جاویدان‌ در حماسة‌ امام‌ حسین‌(ع)

پیام‌های‌ جاویدان‌ در حماسة‌ امام‌ حسین‌(ع)
مقدمه‌
عاشورا حادثه‌ای‌ نبود که‌ در یک‌ نیم‌ روز در سال‌ 61 هجری‌ اتفاق‌ بیفتد و از قبل‌ وبعد خود جدا باشد. هم‌ ریشه‌ در حوادث‌ پیشین‌ و تحولات‌ اجتماعی‌ مسلمانان‌ از زمان‌رحلت‌ پیامبر اکرم‌(ص) تا سال‌ 60 هجری‌ داشت‌ وهم‌ پیامدهای‌ آن‌ و آثاری‌ که‌ در فکر وعمل‌ مسلمانان‌ داشته‌، تا امروز گسترش‌ داشته‌ است‌ و تا دامنة‌ قیامت‌ نیز امتداد خواهدیافت‌.با آن‌ همه‌ بهره‌ برداری‌های‌ حماسی‌، مبارزاتی‌، تربیتی‌ و معنوی‌ که‌ تاکنون‌ از قیام‌کربلا و شهادت‌ اباعبدالله(ع) شده‌ است‌، به‌ نظر می‌رسد که‌ غنای‌ محتوایی‌ این‌ نهضت‌خدایی‌، بسیار بیشتر از آن‌ است‌ که‌ تاکنون‌ مطرح‌ شده‌ است‌. امروزیان‌ و آیندگان‌ پیوسته‌باید از این‌ کوثر اعیان‌ و یقین‌ بنوشند و سیراب‌ شوند و تشنگان‌ حقیقت‌ ناب‌ را هم‌ سیراب‌سازد. از این‌ رو با همة‌ کارهایی‌ که‌ تاکنون‌ در شناختن‌ و شناساندن‌ این‌ حماسه‌ ماندگارانجام‌ یافته‌ است‌، زمینه‌ چنین‌ تلاش‌های‌ فرهنگی‌، هم‌ چنان‌ باقی‌ است‌ و هر زمان‌ به‌شکلی‌ و در قالبی‌ نوتر، می‌توان‌ درس‌هایی‌ از این‌ حادثه‌ را تدوین‌ کرد و آموخت‌ و نشر دادتا جهان‌ و جان‌های‌ حقیقت‌ جو مجذوب‌ جلوه‌ها و زیبایی‌های‌ این‌ حماسه‌ شوند. انعکاس‌این‌ درس‌ها می‌تواند از راه‌های‌ مختلف‌ انجام‌ شود. تبیین‌ و تحلیل‌ پیامدهای‌ این‌حماسه‌ یکی‌ از بهترین‌ اقدام‌ها جهت‌ نیل‌ به‌ این‌ منظور است‌. در این‌ پژوهش‌ نیز چنین‌تلاشی‌ انجام‌ پذیرفته‌ است‌.
قبل‌ از تولد
آغاز هجرت‌، هنوز امام‌ حسین‌ به‌ دنیا نیامده‌ بود. جبرئیل‌ نزد پیامبر آمد و عرض‌کرد:«ای‌ محمد خداوند تو را به‌ نوزادی‌ از فاطمه‌3 مژده‌ می‌دهد که‌ به‌ دنیا می‌آید. امتت‌بعد از تو او را می‌کشند.» پیامبر(ص) از این‌ خبر نگران‌ شد... بار دیگر جبرئیل‌ نازل‌ گردیدو همین‌ خبر را داد. باز پیامبر(ص) نگران‌ شدند. جبرئیل‌ به‌ آسمان‌ صعود کرد و سپس‌بازگشت‌ و عرض‌ کرد:«ای‌ محمد! پررودگارت‌ سلام‌ می‌رساند و مژده‌ می‌دهد که‌ مقام‌امامت‌ و ولایت‌ را در ذریه‌ او قرار دادم‌. پیامبر(ص) از نگرانی‌ بیرون‌ آمد و گفت‌:«راضی‌شدم‌».
ولادت‌
امام‌ حسین‌(ع) بنابر پاره‌ای‌ از روایات‌ در روز پنجم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجرت‌ درمدینه‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. ولادت‌ آن‌ حضرت‌ را بنابر بعضی‌ روایات‌ به‌ پیامبر اکرم‌(ص)خبر دادند. آن‌ حضرت‌ نوزاد را به‌ دست‌ گرفت‌ و در گوش‌ راستش‌ اذان‌ و در گوش‌ چپش‌اقامه‌ را به‌ زبان‌ آورد و نامش‌ را حسین‌ گذاشت‌.
سپس‌ گوسفندی‌ را به‌ عنوان‌ عقیقه‌ قربانی‌ کرد. فاطمه‌ زهرا3 به‌ دستوررسول‌خدا(ص) موی‌ سر حسین‌(ع) را تراشید و به‌ اندازة‌ وزن‌ آن‌، نقره‌ به‌ فقیر صدقه‌ داد.مطابق‌ بعضی‌ از روایات‌ بعد از نماز ظهر، جبرئیل‌ نزد پیامبر(ص) آمد و مژده‌ولادت‌حسین‌(ع) را خبر داد. پیامبر(ص) فرمود: الله اکبر و نیز روایت‌ شده‌ است‌ جبرئیل‌ به‌پیامبر تبریک‌ و تسلیت‌ گفت‌: تبریک‌ به‌ خاطر ولادت‌ حسین‌(ع) و تسلیت‌ به‌ خاطرشهادت‌ جانسوزش‌.
اسامی‌ و القاب‌
کنیت‌ امام‌ حسین‌(ع) چنان‌ که‌ در کشف‌ الغمه‌ مسطور است‌ ابوعبدالله بوده‌ است‌.القاب‌ شریفش‌ بسیار است‌: الرشید، الطیب‌، الوفی‌، السید، الزکی‌، المبارک‌، التابع‌،المرضات‌ الله، السبط‌، چنان‌ که‌ از رسول‌ خدا(ص) حدیث‌ کرده‌اند: «حسین‌ سِبط‌ُ مِن‌َالاسباط‌» و از مشهورترین‌ این‌ القاب‌ «الزکی‌» است‌ و فاضل‌تر آن‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا(ص)در حق‌ او و برادرش‌ حسن‌(ع) فرموده‌ است‌: «انهما سیدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌».
لاجرم‌ سید اشرف‌ است‌.
همسران‌ و فرزندان‌
دربارة‌ تعداد فرزندان‌ امام‌ حسین‌(ع) بین‌ مورخان‌ و محدثان‌ اختلاف‌ نظر است‌.عالم‌ بزرگ‌ مرحوم‌ شیخ‌ مفید در کتاب‌ ارشاد می‌گوید: امام‌ حسین‌(ع) شش‌ فرزند داشت‌:علی‌ بن‌ حسین‌، امام‌ سجاد که‌ مادرش‌ شاه‌ زنان‌ (شهربانو) دختر یزدجرد بود، علی‌ بن‌حسین‌ معروف‌ به‌ علی‌ اکبر که‌ مادرش‌ لیلی‌ نام‌ داشت‌ و در کربلا شهید شد، جعفر که‌ قبل‌از ماجرای‌ کربلا از دنیا رفت‌ و مادرش‌ از قبیلة‌ قضاعیه‌ بود. عبدالله که‌ در کربلا کودک‌ بود ودر آغوش‌ پدر بر اثر اصابت‌ تیر دشمن‌ به‌ شهادت‌ رسید. مادر او رباب‌ نام‌ داشت‌. سکینه‌ که‌مادرش‌ رباب‌ بود، فاطمه‌ که‌ مادرش‌ ام‌ اسحاق‌ نام‌ داشت‌.
مناجات‌ و عبادت‌ امام‌ حسین‌(ع)
امام‌ حسین‌ به‌ مناجات‌ و عبادت‌ با خداوند خویش‌ عشق‌ می‌ورزید و تا لحظه‌ مرگ‌و شهادت‌ خونبارش‌ از آن‌ غافل‌ نبود. چنان‌ که‌ در شب‌ عاشورا حضرت‌ امام‌ حسین‌(ع)ویارانش‌ تا صبح‌ به‌ مناجات‌ مشغول‌ بودند و به‌ درگاه‌ حضرت‌ باری‌ تعالی‌ ناله‌ و زاری‌می‌کردند و زمزمة‌ راز و نیاز آن‌ با معبود، هم‌چون‌ طنین‌ بال‌ زنبوران‌ عسل‌ شنیده‌ می‌شد.جمعی‌ که‌ در رکوع‌ و جمعی‌ در سجده‌ و گروهی‌ ایستاده‌ و بعضی‌ نشسته‌ و مشغول‌ عبادت‌بودند. جامع‌ترین‌ مناجات‌ این‌ سید مظلوم‌ و معصوم‌(ع) دعای‌ عرفه‌ می‌باشد و سالکان‌وسائرین‌ طریق‌ عشق‌ و عرفان‌ و معرفت‌ به‌ یقین‌ روح‌ زنگار گرفته‌ خویش‌ را با تمسک‌وتوسل‌ به‌ این‌ دعا و مناجات‌ با خدای‌ خود صیقل‌ خواهند داد، تا بتواند سنگلاخ‌های‌طریق‌ تقرب‌ و وصل‌ بین‌ عبد و مولای‌ را زدوده‌ و هموار نمایند.
امام‌ حسین‌ (ع) در عصر حکومت‌ خلفا
امام‌ حسین‌ (ع) پس‌ از رحلت‌ پیامبر (ص) با حوادث‌ بسیار تلخ‌ و جانسوزی‌ مانندماجرای‌ غصب‌ خلافت‌، ماجرای‌ شهادت‌ جانگداز مادرش‌ حضرت‌ زهرا(ع) ... رو به‌ روگردید. آن‌ بزرگوار در این‌ عصر سایه‌ به‌ سایه‌ پدرش‌ در ابعاد گوناگون‌، از حریم‌ حق‌ دفاع‌می‌کرد و همدم‌ و شریک‌ غم‌ و اندوه‌ پدر بود. از هر فرصتی‌ مناسب‌ به‌ مبارزه‌ با طاغوتیان‌ وباطل‌ گرایان‌ بر می‌خاست‌! موضع‌گیری‌ امام‌ حسین‌ در برابر ابوبکر و عمر، هم‌ چون‌موضع‌گیری‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌(ع) بود. در این‌ عصر، حسین‌ (ع) و حسن‌ که‌ دوران‌کودکی‌ را می‌گذراندند، همراه‌ مادرشان‌ حضرت‌ زهرا(ع) برای‌ مطالبة‌ فدک‌، نزد ابوبکررفتند و به‌ عنوان‌ شاهد، گواهی‌ دادند که‌ فدک‌، از آن‌ فاطمه‌(ع) است‌ به‌ گونه‌ای‌ که‌ ابوبکرگواهی‌ آنها را پذیرفت‌، ولی‌ با مداخلة‌ عمر گواهی‌ آنها نقض‌ گردید. ماجرای‌ اذان‌ گفتن‌بلال‌ حبشی‌ به‌ تقاضای‌ حسن‌ و حسین‌ (ع) در عصر خلافت‌ ابوبکر بیانگر آن‌ است‌ که‌امام‌ حسین‌(ع) همراه‌ برادرش‌ حسن‌(ع) از هر فرصتی‌، ناخشنودی‌ خود را از حکومت‌ابوبکر، آشکار می‌ساختند و به‌ او اعتراض‌ می‌کردند. یکی‌ از موارد شرکت‌ حسن‌وحسین‌(ع) در اعتراض‌ به‌ حکومت‌ ابوبکر این‌ بود که‌ حضرت‌ علی‌(ع) سه‌ شب‌ پیاپی‌،فاطمه‌ (ص) را بر مرکبی‌ سوار می‌کرد و دست‌ حسن‌ و حسین‌ (ع) را می‌گرفت‌ و به‌ خانه‌رزمندگان‌ بدر (مهاجر و انصار) می‌برد و حق‌ خود را برای‌ آنها بیان‌ می‌نمود و از آنهامی‌خواست‌ تا آن‌ حضرت‌ را برای‌ گرفتن‌ حقش‌ «یعنی‌ مقام‌ رهبری‌» یاری‌ کنند. ولی‌ جزافراد اندکی‌، کسی‌ جواب‌ مثبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ نمی‌داد.
امام‌ حسین‌(ع) در عصر خلافت‌ عثمان‌ و امام‌ علی‌(ع)
در زمان‌ خلافت‌ عثمان‌، که‌ او در آغاز محرم‌ سال‌ بیست‌ و چهار هجری‌ بر مسندخلافت‌ نشست‌ و حدود دوازده‌ سال‌ خلافت‌ کرد، حسین‌(ع) دوران‌ جوانی‌ را می‌گذراند وهمواره‌ با پدر و برادر بود و هرگز خلافت‌ عثمان‌ را نپذیرفت‌ و در فرصت‌های‌ مناسب‌ به‌ آن‌اعتراض‌ می‌کرد. از جمله‌ هنگامی‌ که‌ عثمان‌ ابوذر را به‌ ربذه‌ تبعید کرد. با این‌ که‌ عثمان‌دستور اکید داده‌ بود کسی‌ به‌ بدرقة‌ ابوذر نرود، علی‌ (ع) همراه‌ جمعی‌ از یاران‌ و از جمله‌امام‌ حسن‌ وامام‌ حسین‌8 به‌ بدرقة‌ ابوذر شتافتند و هر یک‌ خطاب‌ به‌ ابوذر سخنانی‌گفتند و امام‌ حسین‌(ع) با دستگاه‌ خلافت‌ عثمان‌ به‌ مخالفت‌ بر می‌خیزد و از کردارهای‌ابوذر تقدیر می‌کند، و آشکارا مخالفت‌ خود را با روش‌ عثمان‌ اعلام‌ می‌دارد. پس‌ از کشته‌شدن‌ عثمان‌ مسلمانان‌ در مدینه‌، با حضرت‌ علی‌(ع) بیعت‌ کردند و آن‌ حضرت‌ زمام‌ امورخلافت‌ را بدست‌ گرفت‌ آن‌ حضرت‌ در سراسر این‌ عصر با حوادث‌ تلخ‌ روبرو شد. از جمله‌سه‌ جنگ‌ داخلی‌ بزرگ‌ یعنی‌ جمل‌، صفین‌، نهروان‌ که‌ هر سه‌ در خلافت‌ ایشان‌ رخ‌ داد.حسین‌(ع) در تمام‌ این‌ حوادث‌ سایه‌ به‌ سایة‌ پدرش‌ حضرت‌علی‌(ع) حرکت‌ می‌کرد.بازویی‌ پر توان‌ و یاری‌ مهربان‌ برای‌ پدر بود و در امور سیاسی‌، اجتماعی‌، اقتصادی‌،قضایی‌ و نظامی‌ در صف‌ اول‌ یاران‌ علی‌(ع) قرار داشت‌ و شب‌ و روز برای‌ رفع‌ مشکلات‌گوناگون‌ مردم‌، در خدمت‌ پدر تلاش‌ می‌کرد.
امام‌حسین‌(ع) در جنگ‌ جمل‌، صفین‌ ونهروان‌ از رزمندگان‌ پیشتاز و قهرمان‌ سپاه‌ پدرش‌ حضرت‌ علی‌(ع) بود. او و برادرش‌امام‌حسن‌ (ع) همچون‌ دو بازوی‌ پر توان‌ برای‌ پدر بودند و چون‌ سربازی‌ جان‌ بر کف‌، ازحریم‌ پدر دفاع‌ می‌کردند. امیر مؤمنان‌ علی‌(ع) مراقب‌ بود که‌ به‌ آنها صدمه‌ای‌ نرسد وهمیشه‌ می‌فرمود: «برای‌ حفظ‌ نسل‌ رسول‌ خدا(ع) مراقب‌ آنها باشید» امام‌ حسن‌(ع) بعداز شهادت‌ پدر ده‌ سال‌ امامت‌ کرد. در این‌ مدت‌ فراز و نشیب‌های‌ بسیاری‌ رخ‌ داد.امام‌حسین‌(ع) در تمام‌ این‌ مدت‌ از یاران‌ مخلص‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌(ع) بود و او را امام‌می‌دانست‌ و از او پیروی‌ می‌کرد تا آن‌ جا که‌ به‌ فرموده‌ امام‌ صادق‌ (ع): «امام‌ حسین‌ (ع)به‌ خاطر احترام‌ و تجلیل‌ از مقام‌ برادرش‌ امام‌حسن‌(ع) هرگز جلوتر از او راه‌ نرفت‌ و درسخن‌ گفتن‌ از او پیشی‌ نگرفت‌.» حتی‌ در ماجرای‌ صلح‌ امام‌ حسن‌ (ع) با معاویه‌، امام‌حسین‌ همچنان‌ در کنار برادر بود، تا آن‌ هنگام‌ که‌ مزدوران‌ معاویه‌ امام‌ حسن‌ (ع) رامسموم‌ کردند و امام‌ حسن‌(ع) وصیت‌های‌ خود را به‌ برادرش‌ امام‌ حسین‌ (ع) نمود، واسرار امامت‌ را به‌ او سپرد.
امام‌ حسین‌ (ع) در عصر حکومت‌ معاویه‌
پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ علی‌(ع) در سال‌ چهلم‌ هجری‌ امام‌ حسن‌(ع) حدودشش‌ ماه‌ خلافت‌ کرد. سپس‌ ماجرای‌ صلح‌ به‌ میان‌ آمد و از آن‌ پس‌ معاویه‌ بر مسندخلافت‌ نشست‌ که‌ خلافت‌ او نوزده‌ سال‌ و هشت‌ ماه‌ طول‌ کشید و سرانجام‌ در نیمه‌ رجب‌سال‌ 60 هجری‌ در گذشت‌. امام‌ حسین‌(ع) در این‌ عصر که‌ حدود ده‌ سالش‌ مقارن‌ باامامت‌ امام‌ حسن‌(ع) و حدود ده‌ سال‌ دیگر مقارن‌ با امامت‌ خودش‌ بود، با معاویه‌ ومزدوران‌ او درگیری‌ شدید داشت‌. معاویه‌ را طاغوت‌ می‌دانست‌ و هرگز روی‌ خوش‌ به‌ اونشان‌ نمی‌داد. در این‌ جا برای‌ روشن‌ شدن‌ موضع‌گیری‌ امام‌ حسین‌(ع) در برابر معاویه‌ ومزدورانش‌ به‌ نمونة‌ زیر توجه‌ می‌کنیم‌:
تسلیم‌ شدن‌ معاویه‌ و ولید در برابر حق‌طلبی‌ امام‌ حسین‌ (ع)
بین‌ امام‌ حسین‌ (ع) و معاویه‌ در مورد قطعة‌ زمینی‌ در مدینه‌ نزاع‌ و کشمکش‌ شدو سرانجام‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ او فرمود: باید یکی‌ از این‌ سه‌ راه‌ بپذیری‌ یا حق‌ من‌ در این‌زمین‌ را خریداری‌ کنی‌ یا آن‌ را در اختیار من‌ بگذاری‌ یا ابن‌ عمر و ابن‌ زبیر را بین‌ من‌ وخود داور کنی‌. اگر هیچ‌ کدام‌ از این‌ سه‌ پیشنهاد را نپذیرفتی‌ کار تو، به‌ «حلف‌ الفضول‌»منتهی‌ می‌شود. سپس‌ امام‌ حسین‌(ع) در حالی‌ که‌ خشمگین‌ بود برخاست‌ و از نزد معاویه‌دور شد و در مسیر راه‌ چند نفر را دید و آنها به‌ او قول‌ دادند که‌ اگر معاویه‌ حقت‌ را نداد ماطبق‌ برنامة‌ «حلف‌ الفضول‌» تو را برای‌ گرفتن‌ حقت‌ حمایت‌ می‌کنیم‌ گر چه‌ با کشیدن‌شمشیر از نیام‌ باشد. این‌ خبر به‌ معاویه‌ رسید او از پی‌ آمد وخیم‌ آن‌ هراسناک‌ شد و برای‌امام‌ حسین‌(ع) پیام‌ داد که‌ شخصی‌ را بفرست‌ تا حق‌ تو را بگیرد.
نظیر این‌ حادثه‌ در مورد امام‌ حسین‌ (ع) و ولید بن‌ عتبه‌ رخ‌ داد. امام‌ حسین‌(ع) به‌او فرمود: سوگند به‌ خدا یا باید حقم‌ را بدهی‌ و یا شمشیر از نیام‌ برکشم‌ در مسجد از افراد«حلف‌ الفضول‌» کمک‌ می‌گیرم‌ ولید پس‌ از اطلاع‌ از تصمیم‌ قاطع‌ حسین‌(ع) تسلیم‌ شد وحق‌ او را داد و او را از خود راضی‌ نمود.
بزرگواری‌ امام‌ حسین‌(ع)
روزی‌ امام‌ حسین‌ (ع) از جایی‌ عبور می‌کرد، دید جوانی‌ به‌ سگی‌ غذا می‌دهد، به‌او فرمود: «به‌ چه‌ انگیزه‌ این‌ گونه‌ به‌ سگ‌ مهربانی‌ می‌کنی‌؟» او عرض‌ کرد: من‌ غمگین‌هستم‌، می‌خواهم‌ با خشنود کردن‌ این‌ حیوان‌، غم‌ و اندوه‌ من‌ مبدل‌ به‌ خشنودی‌ گردد.اندوه‌ من‌ از این‌ رو است‌ که‌ من‌ غلام‌ یک‌ نفر یهودی‌ هستم‌ و می‌خواهم‌ از او جدا شوم‌.امام‌ حسین‌(ع) با آن‌ غلام‌ نزد صاحب‌ او که‌ یهودی‌ بود آمدند، امام‌ حسین‌(ع) دویست‌دینار به‌ یهودی‌ داد تا غلام‌ را خریداری‌ کرده‌ و آزاد سازد. یهودی‌ گفت‌: این‌ غلام‌ را به‌خاطر قدم‌ مبارک‌ شما که‌ به‌ در خانه‌ ما آمدی‌ به‌ شما می‌بخشم‌ و این‌ بوستان‌ را نیز به‌غلام‌ بخشیدم‌ و آن‌ پول‌ مال‌ خودتان‌ باشد. امام‌ حسین‌ (ع) همان‌ دم‌ غلام‌ را آزاد کردهمة‌ آن‌ بوستان‌ و پول‌ را به‌ او بخشید. وقتی‌ که‌ همسر یهودی‌، این‌ بزرگواری‌ را ازامام‌حسین‌(ع) دید، گفت‌: «من‌ مسلمان‌ شدم‌ و مهریه‌ام‌ را به‌ شوهرم‌ بخشیدم‌» و به‌دنبال‌ او شوهرش‌ گفت‌: «من‌ نیز مسلمان‌ شدم‌ و خانه‌ام‌ را به‌ همسرم‌ بخشیدم‌».
یاران‌ بی‌ نظیر امام‌ حسین‌ (ع)
امام‌ حسین‌ (ع) ویژگیها و خصایصی‌ دارد که‌ برای‌ دیگری‌ در عالم‌ واقع‌نشده‌است‌. حتی‌ انبیا نیز در این‌ ویژگی‌ها شرکت‌ ندارند. بعضی‌ از علمای‌ گذشته‌ دربارة‌خصایص‌ حسین‌ کتاب‌هایی‌ نوشته‌اند. از جمله‌ خصایص‌ حسین‌(ع) اجتماع‌ عده‌ای‌ ازاصحاب‌ و یاورانی‌ است‌ که‌ از اولین‌ تا آخرین‌ نفر ایشان‌ گرد هیچ‌ پیغمبر یا امامی‌ جمع‌نشده‌ و نمی‌شود. عده‌ یاران‌ امام‌ حسین‌(ع) که‌ در کربلا به‌ اتفاق‌ شهید شدند هفتاد و دونفرند که‌ قبل‌ از قضیه‌ کربلا چند نفر کشته‌ شدند از جمله‌: مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌هم‌ چنین‌ عبدالله و ابن‌ عفیف‌ را که‌ پس‌ از قضیه‌ کربلا شهید گردیدند باید به‌ آنها ضمیمه‌کرد. اما تعداد کسانی‌ که‌ همراه‌ ابی‌ عبدالله بن‌ حسین‌(ع) به‌ کربلا وارد شدند پانصد به‌ بالاذکر شده‌ حتی‌ بعضی‌ از یکصد هزار نفر نیز نوشته‌اند که‌ پس‌ از خبر دادن‌ حسین‌(ع) ازکشته‌ شدنش‌ کناره‌ گرفتند. از سکینه‌ مظلوم‌ منقول‌ است‌ که‌ وقتی‌ پدرم‌ خطبه‌ خواند وخبر داد که‌ فردا من‌ و هر که‌ همراه‌ حسین‌ است‌ کشته‌ می‌شود و هر کس‌ می‌خواهد برودمانعی‌ ندارد، دیدم‌ ده‌ نفر ـ ده‌ نفر و حتی‌ بیشتر با هم‌ یا تنها فرار کردند تا همان‌ عدة‌اندک‌ باقی‌ ماندند. هفده‌ نفر از آنها بنی‌ هاشم‌ و از بستگان‌ نزدیک‌ امام‌ حسین‌ (ع)هستند.
خلافت‌ یزید و بیعت‌ گرفتن‌ برای‌ خلافت‌ یزید
مادر یزید، صحرانشین‌ بود که‌ معاویه‌ پیش‌ از خلافت‌ با او ازدواج‌ کرد و چون‌نمی‌توانست‌ با زندگانی‌ دمشق‌ بسازد او را به‌ صحرا نزد کسانش‌ فرستاد. یزید در آن‌جا باخلق‌ و خوی‌ بدوی‌ بزرگ‌ شد. تفریح‌ را دوست‌ می‌داشت‌ و به‌ قانون‌ پای‌ بند نبود، مردی‌بخشنده‌ و فصیح‌ و سخنور بود می‌گفتند: «شعر به‌ پادشاهی‌ آغاز و با پادشاهی‌ ختم‌ شد.»مقصود از پادشاه‌ اول‌ «امرالقیس‌» و از پادشاه‌ دوم‌ «یزید» بود.
معاویه‌ در سال‌ شصتم‌ هجری‌ در گذشت‌ و یزید پس‌ از دفن‌ پدر به‌ مسجد بزرگ‌شهر در آمد. مردم‌ را به‌ بیعت‌ کردن‌ با خود فرا خواند و بیعت‌ کردند و به‌ خانه‌ برگشت‌.هنگام‌ مرگ‌ معاویه‌، حاکم‌ مدینه‌ ولید بن‌ عتبه‌ پسر ابو سفیان‌ بود و حاکم‌ مکه‌ یحیی‌ بن‌حکیم‌ پسر صفوان‌ پسر امیه‌ بود و بر کوفه‌ نعمان‌ بن‌ بشیر انصاری‌ حکومت‌ داشت‌ و بربصره‌ عبیدالله بن‌ زیاد. یزید را همتی‌ جز بیعت‌ گرفتن‌ از آن‌ چهار تن‌ نبود و به‌ ولید نامه‌نوشت‌ تا دربارة‌ بیعت‌ بر آن‌ چهار تن‌ سخت‌ بگیر و به‌ آنان‌ اجازه‌ هیچ‌ گونه‌ سر پیچی‌ ازبیعت‌ ندهد. چون‌ این‌ نامه‌ به‌ ولید رسید از بروز آشوب‌ بیمناک‌ شد و سخت‌ نامه‌ را پوشیده‌داشت‌ و با آن‌ که‌ میان‌ او و مروان‌ اختلاف‌ بود کسی‌ فرستاد و او را خواست‌، مروان‌ پیش‌ اوآمد و ولید نامه‌ یزید را برای‌ او خواند و با او مشورت‌ کرد. مروان‌ گفت‌: عبدالله بن‌ عمر وعبدالرحمن‌ بن‌ ابوبکر خواستار خلافت‌ نیستند ولی‌ سخت‌ مواظب‌ حسین‌ بن‌ علی‌ وعبدالله بن‌ زبیر باش‌ و هم‌ اکنون‌ کس‌ بفرست‌ اگر بیعت‌ کردند که‌ چه‌ بهتر و گرنه‌ پیش‌ ازآن‌ که‌ خبر آشکار شود و هر یک‌ از ایشان‌ جایی‌ بگریزد و مخالفت‌ خود را ظاهر سازد گردن‌هر دو را بزن‌.
ولید به‌ عثمان‌ که‌ نوجوانی‌ در سن‌ بلوغ‌ بود و آن‌ جا حضور داشت‌ گفت‌: پسر جان‌برو حسین‌ بن‌ علی‌ و عبدالله بن‌ زبیر را فراخوان‌. پسرک‌ به‌ مسجد رفت‌ و آن‌ دو را آن‌ جانشسته‌ دید و گفت‌: دعوت‌ امیر را بپذیرید و پیش‌ او آیید. گفتند برو ما از پس‌ تو می‌آییم‌ وچون‌ پسرک‌ برگشت‌ ابن‌ زبیر به‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌ خیال‌ می‌کنی‌ برای‌ چه‌ منظوری‌ دراین‌ ساعت‌ کسی‌ پیش‌ ما فرستاده‌ است‌؟ فرمود: گمان‌ می‌کنم‌ معاویه‌ مرده‌ است‌ وبرای‌بیعت‌ پیش‌ ما فرستاده‌ است
 ابن‌ زبیر گفت‌: من‌ هم‌ جز این‌ گمان‌ ندارم‌. هر دو به‌خانه‌های‌ خود برگشتند. امام‌ حسین‌(ع) تنی‌ چند از دوستان‌ و غلامان‌ خویش‌ را جمع‌کرد و به‌ سوی‌ دار الاماره‌ رفت‌ و به‌ آنان‌ دستور داد بر در نشینند و اگر صدای‌ او را شنیدند به‌درون‌ خانه‌ هجوم‌ آورند. امام‌ حسین‌(ع) پیش‌ ولید رفت‌ و کنار او نشست‌، مروان‌ هم‌ آن‌ جابود، ولید نامه‌ را برای‌ حسین‌ (ع) خواند، حضرت‌ در پاسخ‌ فرمود: کسی‌ چون‌ من‌ پنهانی‌بیعت‌ نمی‌کند. ولید مردی‌ دوست‌ دار عافیت‌ بود، لذا به‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌: برو و با مردم‌پیش‌ ما خواهی‌ آمد و امام‌ برگشت‌. مروان‌ به‌ ولید گفت‌: با رای‌ من‌ مخالفت‌ کردی‌ و به‌خدا قسم‌ دیگر هرگز چنین‌ فرصتی‌ به‌ تو نخواهد داد. ولید گفت‌: ای‌ وای‌ بر تو، مراراهنمایی‌ می‌کنی‌ که‌ حسین‌ پسر فاطمه‌ دختر رسول‌ خدا (ص) را بکشم‌؟، به‌ خدا قسم‌کسی‌ که‌ روز قیامت‌ برای‌ خون‌ حسین‌(ع) مورد مواخذه‌ قرار گیرد، ترازوی‌ عملش‌ درپیشگاه‌ الهی‌ سبک‌ نخواهد بود.
عبدالله بن‌ زیبر در خانه‌ خود پناهنده‌ شده‌ و ولید را غافل‌ کرد و چون‌ شب‌ فرا رسیدبه‌ سوی‌ مکه‌ گریخت‌ و از شاهراه‌ نرفت‌ و راه‌ بیراهه‌ را پیش‌ گرفت‌. صبح‌ فردا این‌ خبر به‌ولید رسید و حبیب‌ بن‌ کدین‌ را همراه‌ سی‌ سوار به‌ تعقیب‌ او فرستاد که‌ نتوانستند اثری‌ ازاو به‌ دست‌ آورند، عبدالله بن‌ زبیر از مدینه‌ گریخت‌ و به‌ کعبه‌ پناهنده‌ شد و کسان‌ را به‌سوی‌ خود دعوت‌ می‌کرد. حسین‌(ع) به‌ پاسخ‌ فرماندار مدینه‌ که‌ می‌گفت‌ با یزید بیعت‌کند گفت‌: «کسی‌ همانند من‌ نهانی‌ بیعت‌ نمی‌کند، گمان‌ دارم‌ تو نیز مایل‌ نیستی‌ که‌ من‌نهانی‌ بیعت‌ کنم‌ وقتی‌ همه‌ مردم‌ را برای‌ بیعت‌ دعوت‌ کردی‌ ما را نیز دعوت‌ کن‌ که‌ کار به‌کجا باشد». ولید که‌ مردی‌ صلح‌ جو بود دست‌ از او برداشت‌. پس‌ از آن‌، امام‌ حسین‌ (ع) به‌مکه‌ رفت‌.
امام‌ حسین‌ (ع) در مکه‌
موسم‌ حج‌ نزدیک‌ بود و در این‌ فصل‌، مردم‌ صحرا و بادیه‌ از افق‌های‌ دور دست‌ روبه‌ سوی‌ مکه‌ می‌نهند، از هر شهر و قریه‌، نمونه‌ای‌ در این‌ مرکز بزرگ‌ اسلامی‌ یافت‌می‌شود. اکنون‌ فرصت‌ مناسبی‌ است‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) نباید آن‌ را نادیده‌ بگیرد و بدون‌بهره‌ برداری‌های‌ لازم‌ از آن‌ بگذرد. کاروان‌ امام‌ حسین‌(ع) پرده‌ سیاه‌ شب‌ را می‌درید وجلو می‌رفت‌، می‌رفت‌ تا راه‌ خود را در دل‌ میلیون‌ها نفوس‌ بشر که‌ شیفته‌ و شیدای‌آزادی‌اند باز کند. شتران‌ با قدم‌های‌ آهسته‌ و حرکت‌ یکنواخت‌ خود این‌ قافله‌ کوچک‌ را که‌از جوانان‌ و زنان‌ و کودکان‌ بنی‌ هاشم‌ تشکیل‌ می‌شد، به‌ سوی‌ سرنوشت‌ نامعلوم‌ وابهام‌آمیزی‌ سیر می‌داد، کسی‌ چه‌ می‌دانست‌ که‌ این‌ کاروان‌ کوچک‌ و کم‌ جمعیت‌، منشأچه‌ حوادث‌ بزرگ‌ و خونینی‌ خواهد بود و چگونه‌ همین‌ جوانان‌ سر بزیر و آرام‌، باجانبازی‌های‌ پر شکوه‌ خود، دودمان‌ قدرتمند اموی‌ را دراقیانوس‌ زمانه‌ غرق‌ نموده‌ و محوو نابودش‌ خواهند ساخت‌. این‌ تنها حسین‌(ع) بود که‌ از نقشه‌ها مطمئن‌ بوده‌ و با قیافه‌ای‌مصمم‌ و سرشار از شخصیت‌ و عظمت‌ قدم‌ بر تاریکی‌ گذارده‌ و جلو می‌رفت‌. این‌ کاروان‌پنج‌ بار بر سر راه‌ خود با این‌ پرچم‌ ارغوانی‌ رنگ‌ افق‌ بر خورد کرد و پنج‌ بار طلوع‌ و غروب‌خورشید را پشت‌ سر گذارد تا این‌ که‌ در شب‌ جمعه‌ سوم‌ شعبان‌ به‌ بیت‌ الحرام‌، مکه‌معظمه‌ واردشد.
خبر ورود حسین‌(ع) به‌ مکه‌ به‌ زودی‌ در شهر منتشر گشت‌. مردم‌ از این‌ که‌ فرزندرسول‌ خدا را در میان‌ خود می‌دیدند، مسرور شده‌ و هر روز به‌ خدمتش‌ می‌رسیدند، و ازمحضر عالیش‌ استفاده‌ می‌کردند. عبدالله بن‌ زبیر که‌ خود داعیه‌ خلافت‌ داشت‌ از آن‌حضرت‌ دیدن‌ نموده‌ و با این‌ که‌ از بودن‌ امام‌ حسین‌(ع) در مکه‌ ناراحت‌ شده‌ و او را مزاحم‌خود تشخیص‌ می‌داد ولی‌ ناچار بود هر روز به‌ خدمتش‌ رسیده‌ و عرض‌ ارادت‌ کند. والی‌مکه‌ عمرو بن‌ سعید بن‌ عاص‌ نیز که‌ موقعیت‌ عظیم‌ حسین‌(ع) را در دل‌های‌ مکّیان‌مشاهده‌ می‌نمود ناچار شد برای‌ رعایت‌ ظاهر که‌ هم‌ شده‌ از امام‌ حسین‌(ع) دیدن‌ کند.
عبدالله بن‌ مطیع‌ که‌ از بزرگان‌ مکه‌ و مردی‌ با موقعیت‌ بود و از اوضاع‌ و احوال‌ سیاسی‌ وجریان‌های‌ پشت‌ پرده‌ به‌ خوبی‌ اطلاع‌ داشت‌، به‌ محضر امام‌ حسین‌(ع) شرفیاب‌ شده‌ وتا آن‌جا که‌ دید سیاسی‌اش‌ اجازه‌ می‌داد، مطالب‌ را برای‌ امام‌ حسین‌ (ع) تجزیه‌ و تحلیل‌می‌نمود، او را به‌ نام‌ این‌که‌ مکه‌ حرم‌ امن‌ الهی‌ است‌، به‌ ماندن‌ در آن‌ جا تشویق‌ می‌کرد.عبدالله بن‌ مطیع‌ می‌پنداشت‌ اصولاً حسین‌(ع) محتاج‌ به‌ نقشه‌ای‌ است‌ که‌ سرانجام‌ او رابه‌ خلافت‌ برساند و بر دشمن‌ نیرومندش‌ یزید پیروز گرداند. چنین‌ تصور می‌نمود که‌امام‌حسین‌(ع) علاوه‌ بر شکست‌ یزید موقعیت‌ خود را برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مقام‌ خلافت‌نیز طالب‌ است‌. اشتباه‌ عبدالله بن‌ مطیع‌ و اصولاً اشتباه‌ تمام‌ اشخاصی‌ که‌ خود را طرف‌مشاوره‌ امام‌ حسین‌(ع) قرار دادند، همین‌ بود که‌ گمان‌ می‌کردند امام‌ حسین‌(ع) درتلاش‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مقام‌ خلافت‌ است‌ و نقشه‌ هایی‌ را که‌ طرح‌ می‌کردند همه‌ و همه‌ راه‌را برای‌ وصول‌ به‌ این‌ منظور هموار می‌نمود. ولی‌ امام‌ حسین‌(ع) راه‌ خود را خوب‌می‌شناخت‌ و جز به‌ همان‌ مسیر تعیین‌ شده‌ که‌ قلم‌ قضای‌ الهی‌ آن‌ را امضا کرده‌ بودنمی‌اندیشید او موفقیت‌ شخصی‌ خود را نمی‌خواست‌، او از یک‌ افق‌ وسیع‌تر از فراز قله‌ای‌مرتفع‌ به‌ حوادث‌ نظر می‌کرد.
دعوت‌ مردم‌ کوفه‌ از امام‌ حسین‌(ع)
امام‌ حسین‌(ع) تا فرا رسیدن‌ ایام‌ حج‌ در مکه‌ ماند و در طی‌ این‌ مدت‌ مردم‌ کوفه‌نیز او را راحت‌ نمی‌گذارند و با فرستادن‌ نامه‌های‌ فراوانی‌ که‌ گویا تعداد آن‌ از دوازده‌ هزارهم‌ تجاوز کرده‌ است‌ او را به‌ سوی‌ خود دعوت‌ می‌کردند. حسین‌ بن‌ علی‌(ع) هم‌ برای‌ آن‌که‌ آنها را بدون‌ جواب‌ نگذارده‌ باشد و ضمناً از اوضاع‌ واقعی‌ کوفه‌ نیز مطلع‌ گردد، پسرعموی‌ خود مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را که‌ جوانی‌ برومند عاقل‌ و کاردان‌ بود به‌ عنوان‌ سفارت‌ به‌کوفه‌ فرستاد. کوفیان‌ پس‌ از مرگ‌ معاویه‌ به‌ موجب‌ تلوّن‌ ذاتی‌ خود به‌ اندازة‌ کافی‌ دچارهیجان‌ شده‌ بودند.
خانة‌ سلیمان‌ صرد خزاعی‌ را که‌ از بزرگان‌ شهر و از صحابه‌ رسول‌ خدا بود ستاد کارخود قرار دادند و اجتماعات‌ خود را علیه‌ یزید در آن‌ جا تشکیل‌ می‌دادند. و در همان‌ جا بودکه‌ نامه‌های‌ خود را انشا می‌نمودند و به‌ سوی‌ امام‌ حسین‌(ع) می‌فرستادند.
امام‌ حسین‌(ع) هوشمندتر از این‌ بود که‌ فریب‌ تلوّن‌ ذاتی‌ آنها را خورده‌ و تحت‌تاثیر نامه‌های‌ آنها قرار گیرد. آن‌ حضرت‌ در پی‌ خلافت‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ موقعیت‌ نظامی‌نبود، بلکه‌ نقشه‌ دیگری‌ داشت‌. نقشه‌اش‌ این‌ بود که‌ با جنگ‌ سرد یزید را در هم‌ کوبد وگفتیم‌ که‌ نخستین‌ گام‌ جنگ‌ سرد، ایجاد هیجان‌ در افکار مردم‌ است‌. اکنون‌ که‌ کوفه‌ خود،آمادگی‌اش‌ را اعلام‌ نموده‌ و در آستانة‌ یک‌ هیجان‌ بزرگ‌ قرار دارد، چراحسین‌بن‌علی‌(ع) از آن‌ بهره‌مند نشود.
مسلم‌ را به‌ کوفه‌ فرستاد تا با تدبیر خویش‌ کوفه‌ را تا آن‌ جا که‌ ممکن‌ است‌ هم‌چنان‌ مشتعل‌ و فروزان‌ نگهدارد و خود در مکه‌ ماند تا وظیفه‌ بیدار کردن‌ افکار مکیان‌ وحج‌گزاران‌ را بر عهده‌ گیرد.
در عین‌ حال‌ امام‌ حسین‌(ع) از بصره‌ نیز غافل‌ نبود، زیرا پس‌ از مدینه‌ و مکه‌وکوفه‌، اهمیتی‌ به‌ سزایی‌ داشت‌. لازم‌ دید که‌ بصره‌ را هم‌ در جریان‌ حوادث‌ گذارده‌ و این‌پایگاه‌ بزرگ‌ اموی‌ را نیز متزلزل‌ سازد. لذا نامه‌ای‌ به‌ بزرگان‌ بصره‌ نوشت‌، این‌ نامه‌ها به‌اندازة‌ کافی‌ اثر خود را کرد و قلوبی‌ را که‌ در بصره‌ به‌ یاد خدا و فضیلت‌ می‌طلبید دچارهیجان‌ نمود. اما در این‌ جا لازم‌ است‌ بررسی‌ و ارزیابی‌ شود که‌ چرا امام‌ حسین‌(ع) دعوت‌مردم‌ کوفه‌ را پذیرفت‌ و پسر عموی‌ خود مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را به‌ کوفه‌ فرستاد تا اوضاع‌ کوفه‌را بررسی‌ کند.
امام‌ حسین‌(ع) از آن‌جا که‌ شرایط‌ زمان‌ خود را درک‌ می‌کرد باید راهی‌ انتخاب‌می‌کرد تا با آن‌ وسیله‌ درد عده‌ای‌ از افراد امت‌ را چاره‌ کند و آن‌ دسته‌ها عبارت‌ بودند از:
دسته‌ اول‌: که‌ قسمت‌ عمده‌ مردم‌ را تشکیل‌ می‌دادند کسانی‌ بودند که‌ در مقابل‌فساد معاویه‌، ارادة‌ خود را از دست‌ داده‌ بودند و به‌ پستی‌ و خواری‌ ناشی‌ از فسادی‌ که‌پیرامون‌ خلافت‌ اسلامی‌ را فرا گرفته‌ بود و آن‌ را به‌ صورت‌ بدترین‌ نوع‌ حکومت‌امپراتوری‌های‌ ایران‌ و روم‌ و هراکلیوس‌ درآورده‌ بود، تن‌ در داده‌ بودند.
دسته‌ دوم‌: کسانی‌ بودند که‌ منافع‌ خصوصی‌ خود را بر اهداف‌ رسالت‌ پیامبر(ص)ترجیح‌ می‌دادند؛ به‌ طوری‌ که‌ هدف‌های‌ عظیم‌ رسالت‌ به‌ تدریج‌ اهمیت‌ خود را از دست‌داده‌ و هدف‌های‌ خصوصی‌ و شخصی‌ جای‌ آن‌ را گرفته‌ بود.
دسته‌ سوم‌: ساده‌ لوحانی‌ بودند که‌ فریب‌ فرمانروایان‌ بنی‌ امیه‌ در آنان‌ موثر افتاده‌بود.
اگر چه‌ پس‌ از رحلت‌ پیامبر اکرم‌(ص) خلافت‌ اسلامی‌ کم‌کم‌ از مفهوم‌ صحیح‌ وشرعی‌ خود منحرف‌ گردید، اما مفهوم‌ خلافت‌ از هر گونه‌ تغییر اساسی‌ برکنار مانده‌ بود.لیکن‌ در دوران‌ معاویه‌، در مفهوم‌ خلافت‌ تغییرات‌ اساسی‌ پدید آمد و خلافت‌ اسلامی‌شکل‌ سلطنتی‌ و استبدادی‌ کسری‌ و قیصر را گرفت‌.
دسته‌ چهارم‌: این‌ عده‌ مسئله‌ را از لحاظ‌ واگذاری‌ خلافت‌ از طرف‌ امام‌ حسن‌(ع)به‌ معاویه‌ و عقد قرارداد صلح‌ با او می‌نگریستند و به‌ نظرشان‌ این‌ تنها راهی‌ بود که‌امام‌حسن‌(ع) و اوضاع‌ و احوال‌ پیچیده‌ آن‌ روز به‌ عنوان‌ رهبر و حافظ‌ منافع‌ آیندة‌رسالت‌ از هر گونه‌ نابودی‌ پیش‌ گرفته‌ بود.
از این‌ رو امام‌ حسین‌(ع) موقعیت‌ را ارزیابی‌ می‌کرد تا به‌ مسلمانانی‌ که‌ از دورماجرای‌ کناره‌گیری‌ برادرش‌ امام‌ حسن‌(ع) از خلافت‌ و صلح‌ با معاویه‌ را شنیده‌ بودند،ثابت‌ کند که‌ کناره‌گیری‌ و صلح‌ برادرش‌ به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ که‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر(ص) ازرسالت‌ خود دست‌ کشیده‌ و آن‌ را دربست‌ تحویل‌ معاویه‌ داده‌ باشند.
امام‌ حسین‌(ع) در برابر این‌ آزمایش‌ قرار نداشت‌ که‌ تمام‌ شرایط‌ را در نظر گیرد ودرد این‌ چهار دسته‌ را چاره‌ کند، آن‌ حضرت‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌ جز این‌ چاره‌ای‌نداشت‌ که‌ عزیمت‌ به‌ عراق‌ را انتخاب‌ کند.
رفتن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ سوی‌ کوفه‌
مسلم‌ بن‌ عقیل‌ حرکت‌ کرد تا به‌ کوفه‌ رسید و در خانه‌ای‌ که‌ خانة‌ مختار بن‌ ابوعبیدبود وارد شد. شیعیان‌ پیش‌ او آمد و شد می‌کردند و او نامه‌ امام‌ حسین‌(ع) را برای‌ مردم‌کوفه‌ می‌خواند و شیعیان‌ با او بیعت‌ یاوری‌ کردند. مسلم‌ بن‌ عقیل‌ که وضع‌ را چنین‌ دیدکسی‌ را نزد امام‌ حسین‌(ع) فرستاد و او را ترغیب‌ کرد که‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ حرکت‌ کند.
هنگامی‌ که‌ خبر آمدن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ شایع‌ شد و نعمان‌ بن‌ بشیر حاکم‌کوفه‌ از آن‌ آگاه‌ شد گفت‌: من‌ جز با کسی‌ که‌ با من‌ پیکار کند جنگ‌ نخواهم‌ کرد و جز کسی‌که‌ به‌ من‌ حمله‌ کند حمله‌ نخواهم‌ کرد و کسی‌ را به‌ تهمت‌ و سوء ظن‌ نمی‌گیرم‌ ولی‌ هرکس‌ بیعت‌ خود را بشکند و آشکارا رویاروی‌ من‌ قرار گیرد تا هنگامی‌ که‌ دسته‌ شمشیرم‌ دردستم‌ باشد با او جنگ‌ خواهم‌ کرد هر چند تنها باشم‌.
مسلم‌ بن‌ سعید حصرمی‌ و عمارة‌ بن‌ عقبه‌ که‌ هر دو جاسوس‌ یزید در کوفه‌ بودندبرای‌ او نامه‌ نوشتند و او را از آمدن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ آگاه‌ کردند و به‌ او نوشتند که‌ اوبرای‌ دعوت‌ مردم‌ به‌ بیعت‌ با امام‌ حسین‌(ع) به‌ کوفه‌ آمده‌ است‌. چون‌ این‌ نامه‌ به‌ یزیدرسید دستور داد فرمان‌ حکومت‌ کوفه‌ را برای‌ عبیدالله بن‌ زیاد نوشتند و به‌ او دستور داد که‌به‌ کوفه‌ رود و مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را با دقت‌ و مراقبت‌ تعقیب‌ کند تا بر او پیروز شود و او رابکشد یا از کوفه‌ و بصره‌ تبعید کند. در این‌ اثنا یزید، نعمان‌ بن‌ بشیر را به‌ سبب‌ ضعفی‌ که‌در جلوگیری‌ از فتنه‌ نشان‌ داده‌ بود عزل‌ کرد و عبیدالله بن‌ زیاد را به‌ جایش‌ گماشت‌. وی‌ برشیعیان‌ سخت‌ می‌گرفت‌ چنان‌ که‌ بسیاری‌ از آنها از دور مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پراکنده‌می‌شدند. وقتی‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ رفتار کوفیان‌ را دید به‌ هانی‌بن‌عروه‌مرادی‌ پناه‌ برد وعبیدالله بن‌ زیاد هر دو را بکشت‌.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ سوی‌ کوفه‌ و شهادت‌ ایشان‌
حسین‌ بن‌ علی‌(ع) همان‌ روز که‌ مسلم‌ شهید شد از مکه‌ بیرون‌ آمد. ابن‌ زیاد،حصین‌ بن‌ نمیر را که‌ فرمانده‌ شرطه‌ او بود با چهار هزار سوار از مردم‌ کوفه‌ فرستاد تا میان‌قادسیه‌ و قطقطانه‌ توقف‌ کند و از رفتن‌ اشخاص‌ از کوفه‌ به‌ سوی‌ حجاز غیر از حاجیان‌ وعمره‌ گزاران‌ و کسانی‌ که‌ متهم‌ به‌ هواداری‌ امام‌ حسین‌(ع) نیستند جلوگیری‌ کند.
چون‌ حسین‌(ع) تصمیم‌ به‌ بیرون‌ آمدن‌ از مکه‌ گرفت‌ و شروع‌ به‌ آماده‌ شدن‌ شد،خبر به‌ عبدالله بن‌ عباس‌ رسید، به‌ دیدار آن‌ حضرت‌ آمد و گفت‌: ای‌ پسر عمو، شنیده‌ام‌قصد رفتن‌ به‌ عراق‌ داری‌؟ فرمود: آری‌ چنین‌ تصمیمی‌ دارم‌. عبدالله گفت‌: تو را به‌ خداسوگند از این‌ کار منصرف‌ شو! فرمود: تصمیم‌ گرفته‌ام‌ و از حرکت‌ چاره‌ای‌ نیست‌.
تصمیم‌ و قصد امام‌ حسین‌(ع) به‌ اطلاع‌ عبدالله بن‌ زبیر رسید او هم‌ به‌ دیدارایشان‌ آمد و گفت‌: اگر در همین‌ حرم‌ الهی‌ بمانی‌ و نمایندگانی‌ و داعیان‌ خود را به‌ شهرهابفرستی‌ و برای‌ شیعیان‌ خود در عراق‌ بنویسی‌ که‌ پیش‌ تو آیند بهتر است‌ و چون‌ کارت‌استوار شد کارگزاران‌ یزید را از این‌ شهر بیرون‌ کن‌، من‌ هم‌ در این‌ کار با تو همراهی‌ و هم‌فکری‌ خواهم‌ کرد و اگر به‌ مشورت‌ من‌ عمل‌ کنی‌ بهتر است‌ این‌ کار را در همین‌ حرم‌ الهی‌انجام‌ دهی‌.
گویند چون‌ روز سوم‌ رسید عبدالله بن‌ عباس‌ باز به‌ حضور امام‌ حسین‌(ع) آمد وگفت‌: ای‌ پسر عمو، به‌ مردم‌ کوفه‌ نزدیک‌ مشو که‌ قومی‌ حیله‌ گرند و در همین‌ شهر بمان‌که‌ سرور و سالار مردمانی‌ و اگر نمی‌پذیری‌ به‌ یمن‌ برو که‌ در آن‌ حصارها و دره‌های‌استواری‌ است‌ و سرزمین‌ گسترده‌ و وسیعی‌ است‌ و گروهی‌ از شیعیان‌ پدرت‌ در آن‌جایند.
امام‌ حسین‌(ع) فرمود: ای‌ پسر عمو، به‌ خدا سوگند می‌دانم‌ که‌ تو خیرخواه‌ ومهربانی‌ ولی‌ من‌ تصمیم‌ به‌ رفتن‌ گرفته‌ام‌. ابن‌ عباس‌ گفت‌: اگر ناچار می‌روی‌ پس‌ زنان‌ وکودکان‌ را با خود مبر که‌ در امان‌ نیستند. حسین‌(ع) فرمود: مصلحت‌ را در این‌ می‌بینم‌ که‌با زنان‌ و فرزندان‌ بیرون‌ روم‌.
گویند چون‌ امام‌ حسین‌(ع) از مکه‌ بیرون‌ آمد سالار شرطة‌ عمرو بن‌ سعید بن‌عاص‌ حاکم‌ مکه‌ با گروهی‌ نظامی‌ جلو آن‌ حضرت‌ را گرفت‌ و گفت‌: امیر عمروبن‌ سعید به‌تو دستور می‌دهد برگردی‌ و برگرد و گرنه‌ من‌ از حرکت‌ تو جلوگیری‌ می‌کنم‌.
امام‌ حسین‌(ع) سخن‌ او را نپذیرفت‌، دو طرف‌ با تازیانه‌ به‌ یکدیگر حمله‌ کردند وچون‌ این‌ خبر به‌ عمروبن‌ سعید رسید، ترسید کار دشوار شود و به‌ سالار شرطه‌ خود پیام‌ دادباز گردد. امام‌(ع) حرکت‌ فرمود و چون‌ به‌ منطقه‌ صفاح‌ رسید فرزدق‌ شاعر که‌ از عراق‌ به‌کوفه‌ می‌آمد با ایشان‌ برخورد و سلام‌ کرد، امام‌ حسین‌(ع) فرمود: مردم‌ عراق‌ را چگونه‌دیدی‌؟ گفت‌: آنان‌ را پشت‌ سر گذاشتم‌ در حالی‌ که‌ دل‌هایشان‌ با تو و شمشیرهایشان‌ برضد تو بود. ولی‌ امام‌ حسین‌(ع) هم‌چنان‌ به‌ راه‌ خود ادامه‌ داد.
چون‌ به‌ منزله‌ زباله‌ رسیدند فرستادة‌ محمد بن‌ اشعث‌ و عمر بن‌ سعد که‌ به‌خواهش‌ مسلم‌ او را با نامه‌ای‌ حاکی‌ از بی‌ وفایی‌ و پیمان‌ شکنی‌ مردم‌ کوفه‌ گسیل‌ داشته‌بود رسید و چون‌ امام‌ حسین‌(ع) آن‌ را خواند به‌ درستی‌ خبر کشته‌ شدن‌ مسلم‌ و هانی‌یقین‌ پیدا کرد و سخت‌ اندوهگین‌ شد.
امام‌ حسین‌(ع) هم‌ چنان‌ به‌ راه‌ خود ادامه‌ می‌داد و چون‌ به‌ وادی‌ عقیق‌ رسیدمردی‌ از قبیله‌ بنی‌ عکرمه‌ به‌ حضور ایشان‌ آمد و سلام‌ کرد و به‌ اطلاع‌ رساند که‌ ابن‌ زیادمیان‌ قادسیه‌ و عذیب‌ سوران‌ را بر کمین‌ گماشته‌ است‌ و افزود: فدای‌ تو گردم‌ باز گرد به‌خدا سوگند به‌ سوی‌ نیزه‌ها و شمشیرها می‌روی‌.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ او فرمود: خیرخواهی‌ و در حد کمال‌ نصیحت‌ کردی‌ خدایت‌پاداش‌ نیکو دهد. حرکت‌ فرمود و به‌ منزل‌ شراه‌ رسید، شب‌ را آن‌ جا گذارند و فردا حرکت‌فرمود. سواران‌ بنی‌ امیه‌ که‌ هزار تن‌ بودند به‌ فرماندهی‌ حر بن‌ یزید تمیمی‌ریاحی‌رسیدند.
امام‌(ع) همین‌ که‌ نزدیک‌ شدند به‌ جوانان‌ خود دستور فرمود با مشک‌های‌ آب‌ به‌استقبال‌ آنان‌ بروند و ایشان‌ همگی‌ آب‌ آشامیدند و اسب‌های‌ خود را هم‌ سیراب‌ کردند وهمگی‌ در سایه‌ اسب‌های‌ خود نشستند.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ حر فرمود: چه‌ قصد داری‌؟ گفت‌: به‌ خدا سوگند می‌خواهم‌ تو راپیش‌ امیر عبیدالله بن‌ زیاد ببرم‌. فرمود: در این‌ صورت‌ به‌ خدا سوگند با تو جنگ‌ خواهم‌کرد. و چون‌ گفتگو میان‌ ایشان‌ بسیار شد، حر گفت‌: من‌ مامور به‌ جنگ‌ با تو نیستم‌ و فقط‌به‌ من‌ دستور داده‌اند از تو جدا نشوم‌. اکنون‌ چیزی‌ اندیشیده‌ام‌ که‌ با آن‌ وسیله‌ از جنگ‌ با تودر امان‌ مانم‌ و آن‌ این‌ است‌ که‌ میان‌ خود و من‌ راهی‌ را برگزینی‌ که‌ نه‌ به‌ کوفه‌ بروی‌ و نه‌ به‌حجاز و همین‌ گونه‌ رفتار می‌کنیم‌ تا رأی‌ عبیدالله بن‌ زیاد برسد. امام‌ حسین‌(ع) فرمود:این‌ راه‌ در پیش‌ گیر.
امام‌ حسین‌(ع) از قصر بنی‌ مقاتل‌ همراه‌ حربن‌ یزید حرکت‌ فرمود و هرگاه‌ آهنگ‌صحرا می‌کرد حر او را از این‌ کار باز می‌داشت‌ تا آن‌ که‌ به‌ جایی‌ به‌ نام‌ کربلا رسیدند، از آن‌جا اندکی‌ به‌ سوی‌ راست‌ حرکت‌ کردند و به‌ نینوا رسیدند. و در این‌ هنگام‌ بود که‌ نامه‌ای‌ ازابن‌ زیاد برای‌ حر آمد، «اما بعد همان‌ جا که‌ این‌ نامه‌ام‌ به‌ دست‌ تو می‌رسد بر حسین‌ ویارانش‌ سخت‌ بگیر و او را در بیابانی‌ بدون‌ آب‌ و سبزه‌ فرود آور و حامل‌ این‌ نامه‌ را مامورکرده‌ام‌ تا مرا از آنچه‌ انجام‌ می‌دهی‌ آگاه‌ سازد و السلام‌».
حر نامه‌ را خواند و سپس‌ به‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌: مرا چاره‌ای‌ از اجرای‌ فرمان‌ ابن‌زیاد نیست‌ همین‌ جای‌ فرود آی‌ و برای‌ امیر بهانه‌ای‌ بر من‌ قرار نده‌.
امام‌ حسین‌(ع) به‌ حر فرمود: کمی‌ پیش‌ می‌رویم‌ و آن‌ گاه‌ پیاده‌ می‌شویم‌ و حرکت‌کردند و چون‌ به‌ کربلا رسیدند حر و یارانش‌ مقابل‌ امام‌ حسین‌ ایستادند و آنان‌ را از حرکت‌باز داشتند و گفتند: همین‌ جا فرود آیید که‌ رود فرات‌ به‌ شما نزدیک‌ است‌.
امام‌(ع) پرسید: نام‌ این‌ سرزمین‌ چیست‌؟ گفتند: کربلا. فرمود: آری‌، سرزمین‌سختی‌ و بلاست‌، پدرم‌ هنگام‌ جنگ‌ صفین‌ از این‌ منطقه‌ گذشت‌ و من‌ همراهش‌ بودم‌.
روز دوم‌ ورود آن‌ حضرت‌ به‌ کربلا عمر بن‌ سعد با چهار هزار نفر فرا رسید، عمر بن‌سعد جنگ‌ با امام‌ حسین‌(ع) را خوش‌ نمی‌داشت‌. ابن‌ زیاد، به‌ او گفت‌ فرمانی‌ را که‌ برای‌تو نوشته‌ام‌ برگردان‌. گفت‌: در این‌ صورت‌ می‌روم‌ و با همان‌ یاران‌ و کسانی‌ که‌ قرار بود با اوبه‌ ری‌ و دستبی‌ بروند حرکت‌ کرد و به‌ امام‌ حسین‌(ع) رسید و حربن‌ یزید هم‌ با همراهان‌خود به‌ او پیوست‌. عمر بن‌ سعد به‌ قرة‌ بن‌ سفیان‌ حنفی‌ گفت‌: پیش‌ امام‌ حسین‌(ع) برو ازاو بپرس‌ چه‌ چیزی‌ موجب‌ شده‌ است‌ این‌ جا بیایی‌، او آمد و این‌ پیام‌ را گزارد.
امام‌ حسین‌(ع) فرمود: از سوی‌ من‌ به‌ او بگو که‌ مردم‌ این‌ شهر برای‌ من‌ نامه‌نوشتند و متذکر شدند که‌ پیشوایی‌ ندارند و از من‌ خواستند پیش‌ آنان‌ بیایم‌.
گویند ابن‌ زیاد به‌ عمر بن‌ سعد نوشت‌ که‌ از حسین‌(ع) و یاران‌ او آب‌ را بازگیر ونباید یک‌ جرعه‌ آب‌ بنوشند. وقتی‌ این‌ نامه‌ به‌ عمربن‌ سعد رسید به‌ عمرو بن‌ حجاج‌دستور داد که‌ با پانصد سوار به‌ کنار شریعه‌ فرات‌ برود و مانع‌ از آن‌ شود که‌ امام‌ حسین‌(ع) ویارانش‌ آب‌ بردارند. چون‌ تشنگی‌ بر حسین‌(ع) و یارانش‌ سخت‌ شد به‌ برادر خودعباس‌بن‌ علی‌(ع) فرمان‌ داد همراه‌ سی‌ سوار و بیست‌ پیاده‌ هر یک‌ مشکی‌ بردارند.عباس‌ به‌ سوی‌ آب‌ رفت‌ ولی‌ عمرو بن‌ حجاج‌ از ایشان‌ جلوگیری‌ کرد ولی‌ عباس‌(ع) باهمراهان‌ خود با آنان‌ جنگید و آنها را کنار زد و پیادگان‌ مشکها را از آب‌ پر کردند.
بعد از آن‌ عمر بن‌ سعد به‌ یاران‌ خود دستور حمله‌ داد شامگاه‌ روز پنج‌ شنبه‌ نهم‌محرم‌ بود ولی‌ امام‌ حسین‌(ع) از آنان‌ خواست‌ که‌ جنگ‌ را به‌ فردا موکول‌ کنند، و پذیرفتند.امام‌(ع) یاران‌ خود را که‌ سی‌ و دو سوار و چهل‌ پیاده‌ بودند آرایش‌ جنگی‌ داد، زهیر بن‌ قین‌را بر سمت‌ راست‌ و حبیب‌ بن‌ مظاهر را بر سمت‌ چپ‌ گماشت‌ و پرچم‌ را به‌ برادرش‌ عباس‌سپرد. نخستین‌ کسی‌ که‌ از ایشان‌ به‌ میدان‌ رفت‌ و جنگ‌ کرد علی‌ بن‌ حسین‌ که‌ همان‌علی‌ اکبر است‌ بود و همواره‌ پیکار کرد تا شهید شد.
عباس‌(ع) هم‌ چنان‌ پیشاپیش‌ امام‌ حسین‌(ع) ایستاده‌ بود و امام‌(ع) به‌ هر سومی‌رفت‌ او هم‌ به‌ همان‌ سو می‌رفت‌ تا این‌ که‌ عاقبت‌ شهید شدند. امام‌ حسین‌ تنها ماند.امام‌(ع) سخت‌ تشنه‌ بود.
در این‌ هنگام‌ مردی‌ از قوم‌ تیری‌ بر آن‌ حضرت‌ زد که‌ بر دوش‌ او فرو شد وحسین‌(ع) آن‌ را از شانه‌ خود بیرون‌ آورد، زرعه‌ بن‌ شریک‌ تمیمی‌، شمشیری‌ بر آن‌حضرت‌ فرود آورد که‌ امام‌ دست‌ خود را سپر قرار داد. سنان‌ بن‌ اوس‌ نخعی‌ با نیزه‌ حمله‌کرد و نیزه‌ زد و حضرت‌ درافتاد. خولی‌ بن‌ یزید اصبحی‌ از اسب‌ پیاده‌ شد که‌ سر آن‌حضرت‌ را جدا کند. دستش‌ لرزید و نتوانست‌ و برادرش‌ شبل‌ بن‌ یزید پیاده‌ شد و سرامام‌(ع) را برید و به‌ برادرش‌ خولی‌ داد و امام‌ حسین‌(ع) در دهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌به‌ شهادت‌ رسیدند.
سه‌ عامل‌ مهم‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع)
گاه‌ گفته‌ می‌شود که‌ یزید فرمان‌ داده‌ بود تا از امام‌ حسین‌(ع) بیعت‌ بگیرند، یعنی‌امام‌ حسین‌(ع) رسماً حکومت‌ یزید را بپذیرد و تسلیم‌ حکومت‌ او گردد و از آن‌ حمایت‌کند، و چون‌ امام‌ حسین‌(ع) یزید را فردی‌ نالایق‌، فاسق‌ و ستمگر می‌دانست‌ با او بیعت‌نکرد و همین‌ موجب‌ مخالفت‌ دستگاه‌ یزید با امام‌ حسین‌(ع) و سرانجام‌ قیام‌امام‌حسین‌(ع) بر ضد آن‌ دستگاه‌ گردید. بنابراین‌ عامل‌ و انگیزه‌ اصلی‌ قیام‌ عظیم‌ امام‌حسین‌ بیعت‌ نکردن‌ با یزید بود تا در هر زمان‌ حسینیان‌ و پیروان‌ حق‌، حکومت‌ طاغوت‌ رانپذیرند و تسلیم‌ چنان‌ حکومتی‌ نشوند، بلکه‌ بر ضد آن‌ قیام‌ کنند.
بعضی‌ دیگر می‌گویند: هدف‌ امام‌ حسین‌(ع) از حرکت‌ به‌ سوی‌ عراق‌، گردآوری‌نیروها و تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌، و تحقق‌ بخشیدن‌ به‌ آرمان‌های‌ اسلام‌ در پرتوحکومت‌ اسلامی‌، و امکانات‌ آن‌ بود چنان‌که‌ جد بزرگوارش‌ رسول‌ خدا(ص) از مکه‌ به‌ سوی‌مدینه‌ هجرت‌ کرد و در مدینه‌ به‌ تشکیل‌ حکومت‌ پرداخت‌ و در پرتو آن‌ اسلام‌ وبرنامه‌های‌ آن‌ را به‌ طور گسترده‌ و عمیق‌ در سطح‌ جهان‌ عرضه‌ نمود.
محققان‌ اسلامی‌ عامل‌ سومی‌ را ذکر کرده‌اند و آن‌ را عامل‌ اصلی‌ و مهم‌ انگیزه‌قیام‌ امام‌ حسین‌ می‌دانند و آن‌ عامل‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر بود. امام‌ حسین‌(ع)وقتی‌ می‌دید یزید آشکارا میگساری‌ و قمار بازی‌ می‌کند و از ارتکاب‌ گناهان‌ بزرگ‌ باکی‌ندارد و مقدسات‌ اسلام‌ را زیر پای‌ گذاشته‌، موجب‌ ترویج‌ باطل‌ و فساد و نابودی‌ارزش‌های‌ والای‌ اسلام‌ شده‌ است‌، قیام‌ کرد.
از سوی‌ دیگر دو فریضة‌ «امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر» با توجه‌ به‌ اهمیت‌ آن‌ دراسلام‌ و مراتب‌ آن‌، او را الزام‌ می‌کند که‌ قفل‌ سکوت‌ را بشکند و فریاد بزند و اسلام‌ عزیز وحیثیت‌ مسلمانان‌ را از خطر انحرافات‌ یزید و یزیدیان‌ نگهدارد. گرچه‌ فریادشان‌ در کوتاه‌مدت‌ خاموش‌ شد و موجب‌ شهادتش‌ گردید ولی‌ در دراز مدت‌ موجب‌ نابودی‌ ظلم‌ و ظالم‌ واحیای‌ حق‌ و حقیقت‌ خواهد گردید.
عواقب‌ واقعة‌ کربلا
به‌ عوض‌ اینکه‌ واقعة‌ کربلا باعث‌ ترس‌ طرفداران‌ حسین‌(ع) و علی‌(ع) بشودشجاعت‌ شیعیان‌ را برانگیخت‌ و آنان‌ را به‌ انتقام‌ گرفتن‌ تهییج‌ کرد. سالگرد حادثه‌ کربلاهمه‌ ساله‌ و تا امروز، با گریه‌ و زیارت‌ و مرثیه‌های‌ بیش‌ از صد میلیون‌ شیعه‌ برگزار می‌شود.از کوفه‌ تا دمشق‌ و چند روز بعد از واقعة‌ کربلا مسلمانان‌ شاهد عبور رقت‌ بار و وحشت‌انگیززنان‌ خاندان‌ پیغمبر بودند که‌ مانند گله‌ای‌ از بردگان‌ تا کاخ‌ یزید کشانده‌ می‌شوند.
زنها با لباس‌های‌ پاره‌ پاره‌ ولی‌ با غرور و فشرده‌ به‌ یکدیگر راه‌ می‌رفتند. همه‌ ساله‌در کربلا و دمشق‌ و قاهره‌ در روز دهم‌ محرم‌ سالگرد قتل‌ امام‌ حسین‌(ع) هزارها ومیلیون‌ها مسلمان‌ شیعه‌ وسنی‌ برای‌ یادآوری‌ و عزاداری‌، در مساجد و تالارهای‌ عمومی‌اجتماع‌ می‌کنند. در این‌ اجتماعات‌ به‌ شرح‌ وقایع‌ کربلا می‌پردازند و مردم‌ به‌ گریه‌ و زاری‌می‌پردازند. خبر حادثة‌ جانگذاز کربلا، در مدینه‌ باعث‌ انزجار عمومی‌ گردید.
سران‌ شهرها و بازماندگان‌ دوستان‌ پیغمبر دور هم‌ گردآمده‌، می‌پرسیدند: آیاممکن‌ است‌ از این‌ پس‌ خلافت‌ مردی‌ را که‌ نه‌ تنها از فرامین‌ قرآن‌ سرپیچی‌ می‌کند،بلکه‌ از کشت‌ و کشتار اعضای‌ خاندان‌ پیغمبر نیز ابا ندارد قبول‌ کرد؟ ورود خواهران‌ ودختران‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ همراه‌ زین‌ العابدین‌(ع) بر شدت‌ تنفر مردم‌، نسبت‌ به‌یزیدافزود.
به‌ محض‌ این‌ که‌ خبر رسیدن‌ آنهابر حومة‌ شهر منتشر گردید جمع‌ کثیری‌ بافریادهای‌ «الله اکبر» به‌ استقبال‌ شتافتند و در خیابان‌های‌ مدینه‌ عده‌ زیادی‌ به‌ تظاهرات‌پرداختند و پرچم‌های‌ سیاه‌ عزا به‌ دست‌ گرفته‌، بر قاتلین‌ حسین‌(ع) لعنت‌ و دشنام‌فرستادند.
سپس‌ در مسجد بزرگ‌ شهر اجتماع‌ عظیمی‌ به‌ وجود آمد، اشعاری‌ درمدح‌حسین‌(ع) و محکومیت‌ قاتلین‌ او خوانده‌ شد. باران‌ دشنام‌ و لعنت‌ از هر سو می‌باریدو در فضای‌ مسجد همچون‌ فریاد عظیم‌ جنگ‌ طنین‌ می‌افکند. فرستادگان‌ یزید، فرارکردند و بی‌ درنگ‌ دمشق‌ را از صحنه‌ای‌ که‌ دیده‌ بودند مطلع‌ ساختند.
یزید در صدد گذراندن‌ وقت‌ و فرونشاندن‌ کینه‌ها بر آمد و هیئتی‌ به‌ مدینه‌ فرستاده‌تا از اغتشاش‌ جلوگیری‌ کند. نمایندگان‌ یزید، با سران‌ مدینه‌ تماس‌ گرفتند و بعد از چندروز مذاکره‌ قرار شد پنج‌ نفر به‌ عنوان‌ نماینده‌ از مدینه‌ به‌ دمشق‌ بروند و از یزید توضیح‌بخواهند.
نمایندگان‌ مدینه‌ بیش‌ از یک‌ هفته‌ در پایتخت‌ نماندند و پس‌ از مراجعت‌، رئیس‌آنها «عبدالله بن‌ حنظله‌» گزارشش‌ را از آنچه‌ در دمشق‌ دیده‌ یا شنیده‌ بودند به‌ اطلاع‌موکلین‌ خود رساند. خلیفه‌ اطلاع‌ یافت‌ که‌ مخاصمت‌ مدینه‌، به‌ عوض‌ فرو نشستن‌ هر روزبا شدت‌ بیشتری‌، توسعه‌ می‌یابد. تصمیم‌ گرفت‌، غائله‌ را با روش‌ همیشگی‌ خود یعنی‌کشت‌ و کشتار بخواباند و سپاهی‌ مرکب‌ از هزاران‌ سرباز به‌ فرماندهی‌ مسلم‌ بن‌ عقبه‌ که‌در خونخواری‌ استاد عبیدالله بود به‌ مدینه‌ فرستاد، سپاه‌ مسلم‌ شهر را اشغال‌ کرد وسربازانش‌ به‌ قتل‌ و غارت‌ و کشت‌ و کشتار و از میان‌ بردن‌ هر چه‌ در سر راه‌ خودمی‌دیدند،پرداختند.
معتمدین‌ شهر، وحشت‌ زده‌ و پریشان‌ گرد هم‌ آمدند و از شرایط‌ قطع‌ این‌ فجایع‌جویا شدند. مسلم‌ از یزید دستور خواست‌ و بعد به‌ ایشان‌ پاسخ‌ داد: سه‌ روز مهلت‌ می‌دهم‌که‌ بلاشرط‌ تسلیم‌ شوید. خلافت‌ یزید را به‌ رسمیت‌ بشناسید و خود را بندگان‌ او اعلام‌کرده‌، قبول‌ کنید که‌ او می‌تواند به‌ میل‌ خود، جان‌ و مال‌ شما را تصاحب‌ کند. سران‌ مدینه‌با بزرگ‌ منشی‌ جواب‌ دادند. «ما مرگ‌ را ترجیح‌ می‌دهیم‌.» خوی‌ درنده‌ مسلم‌ بار دیگربیدار شد. مرد و زن‌ پیر و جوان‌ و بچه‌ هم‌ به‌ قتل‌ رسیدند.
آثار و پیامدهای‌ عاشورا
وقتی‌ که‌ سخن‌ از «پیام‌ها و آثار» عاشورا است‌؛ تنها به‌ این‌ معنا نیست‌ که‌امام‌حسین‌(ع) و شهدای‌ کربلا به‌ صورت‌ مشخص‌ و رسمی‌ به‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ یازمان‌های‌ آینده‌ چه‌ دستوری‌ داده‌اند، بلکه‌ شامل‌ درس‌هایی‌ هم‌ که‌ ما از عاشورا می‌گیریم‌می‌شود؛ مثلاً امام‌ حسین‌(ع) فرموده‌ است‌:«اگر دین‌ ندارید آزاده‌ باشد» این‌ یک‌ پیام‌صریح‌ و روشن‌ است‌. و اگر ما از حادثه‌ عاشورا این‌ درس‌ را می‌گیریم‌ «که‌ هر چند با نیروی‌کم‌ و امکانات‌ اندک‌، باید در مقابل‌ ظلم‌ تسلیم‌ نشده‌ و مبارزه‌ کرد» این‌ هم‌ نوعی‌ پیام‌عاشورایی‌ است‌.
هر چند در سخن‌ سیدالشهدا چنین‌ مضمونی‌ بیان‌ نشده‌ باشد، ولی‌ چون‌ آن‌حضرت‌ برای‌ ما «اسوه‌» است‌ و عملش‌ برای‌ ما «حجت‌» و می‌بینیم‌ که‌ خود و یارانش‌ بانفرات‌ کم‌ در مقابل‌ انبوه‌ دشمن‌ تا آخرین‌ نفس‌ مبارزه‌ و مقاومت‌ کردند، پس‌ می‌توان‌گفت‌ که‌ «ایستادن‌ مقابل‌ ظالم‌» پیام‌ عاشورا است‌. هر چند ما این‌ را به‌ صورت‌ درسی‌ ازعاشورا گرفته‌ایم‌. و اکنون‌ لازم‌ است‌ که‌ در این‌ جا به‌ ذکر پیام‌ها و آثار عاشورا پرداخته‌ شود.
پیام‌های‌ اعتقادی‌
رسالت‌ تبیین‌ «مکتب‌» و تصحیح‌ باورهای‌ مردم‌ در مسائل‌ عقیدتی‌ و بینشی‌، برعهده‌ «امام‌» است‌. امامان‌ با سخن‌ و عملشان‌ هم‌ صورت‌ صحیحی‌ از اعتقادات‌ راترسیم‌ می‌کنند، هم‌ با انحرافات‌ عقیدتی‌ مقابله‌ و مبارزه‌ می‌کنند. این‌ که‌ توحید ناب‌چیست‌ و خداباوری‌ و عقیده‌ به‌ مبدأ و معاد چه‌ نقشی‌ در زندگی‌ دارد و شیوه‌ انبیاء ومرامشان‌ کدام‌ است‌ و تداوم‌ خط‌ رسالت‌ در قالب‌ «امامت‌» چگونه‌ است‌ و دین‌ چیست‌ واهل‌ بیت‌(ع) کیانند و چه‌ مسئولیتی‌ دارند و وظیفه‌ امت‌ در مقابل‌ امام‌ چیست‌، همه‌ و همه‌جلوه‌ هایی‌ از «پیامدهای‌ اعتقادی‌» عاشورا است‌ ما اگر به‌ قیام‌ سیدالشهدا از این‌ دیدگاه‌بنگریم‌، درس‌های‌ عظیمی‌ را خواهیم‌ آموخت‌ و عاشورا را کلاس‌ درسی‌ خواهیم‌ یافت‌ که‌در سخنان‌ امام‌ و عاشوراییان‌، متجلی‌ است‌.
حتی‌ رجزهای‌ اصحاب‌ امام‌ و خطبه‌های‌ امام‌ و اهل‌ بیت‌ چه‌ قبل‌ از شهادت‌ و چه‌در مقطع‌ اسارت‌، پر از نکته‌های‌ عقیدتی‌ است‌. علاوه‌ بر بعد نظری‌ و تبین‌ خطوط‌ اصلی‌ وروشن‌ دین‌، تجلی‌ این‌ باورها در عمل‌ آنان‌، جلوة‌ دیگری‌ از بعد اعتقادی‌ است‌. مثلاً«توحید» را نه‌ صرفاً از بعد نظری‌، بلکه‌ عبادت‌ و اطاعت‌ را نیز در صحنه‌ عاشورا و انقلاب‌امام‌ حسین‌(ع) می‌تواند دید و این‌، بس‌ آموزنده‌ و تاثیر گذارتر از جنبه‌ فکری‌ و ذهنی‌مسئله‌ است‌.
عقیده‌ به‌ خدا و قیامت‌، نه‌ تنها به‌ صورت‌ یک‌ باور خشک‌ و ذهنی‌، بلکه‌ منشأ اثردر زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ مسلمان‌ مطرح‌ است‌ و تلاش‌های‌ او را حتی‌ در صحنه‌مبارزه‌، جهت‌ می‌دهد. اعتقاد به‌ امامت‌ نیز نه‌ صرفاً در حد یک‌ بحث‌ کلامی‌ واحتجاج‌های‌ قرآنی‌ و حدیثی‌ در مورد این‌ که‌ پس‌ از پیامبر، چه‌ کسی‌ خلافت‌ دارد، بلکه‌ به‌عنوان‌ نظام‌ سیاسی‌ و پذیرش‌ ولایت‌ پیشوای‌ صالح‌ و خط‌ مشی‌ منطبق‌ بر قرآن‌ و سنت‌رسول‌ و این‌ که‌ چه‌ کسی‌ شایسته‌ زمامداری‌ امت‌ اسلام‌ است‌، مطرح‌ است‌.
جایگاه‌ پیامبر و اهل‌ بیت‌ در جامعه‌ اسلامی‌ نیز از همین‌ زاویه‌ قابل‌ طرح‌ است‌ ونیز اصل‌ مسئله‌ رسالت‌ حضرت‌ محمد و قرآن‌ و وحی‌ و شفاعت‌ هر کدام‌ به‌ نحوی‌ که‌دارای‌ پیام‌ است‌، در نهضت‌ عاشورا مورد مطالعه‌ قرار می‌گیرد.
پیام‌های‌ اخلاقی‌
اخلاق‌ یکی‌ از سه‌ بعد عمدة‌ دین‌ است‌ و اسلام‌ بر سه‌ بعد اصلی‌ «اعتقاد»،«احکام‌» و «اخلاق‌» استوار است‌ و تکمیل‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ و جهت‌ خدایی‌ بخشیدن‌به‌ صفات‌ و رفتار انسان‌ها از اهداف‌ عمدة‌ بعثت‌ انبیاست‌. تصحیح‌ منش‌ و رفتار انسان‌ وکاشتن‌ بذر کمالات‌ اخلاقی‌ و خصال‌ متعالی‌ انسانی‌ در نهاد جان‌ انسان‌ها، بخشی‌ مهم‌ ازرسالت‌ پیامبر و امامان‌ است‌.
اخلاق‌ را از کجا می‌توان‌ آموخت‌؟ از گفتار و رفتار معصوم‌ چرا که‌ آنان‌ اسوه‌اند ومظهر شایسته‌ترین‌ خصلت‌های‌ انسانی‌ و خدا پسند هستند، جلوه‌ گاه‌ خلق‌ و خوی‌حسینی‌ و مکارم‌ اخلاق‌ در برخوردهای‌ یک‌ حجت‌ معصوم‌.حادثه‌ کربلا و سخنانی‌ که‌امام‌حسین‌(ع) و خانوادة‌ او داشتند و روحیات‌ و خلق‌ و خویی‌ که‌ از حماسه‌ سازان‌ عاشورابه‌ ثبت‌ رسیده‌ است‌، منبع‌ ارزشمندی‌ برای‌ آموزش‌ اخلاق‌ و الگوگیری‌ در زمینة‌خودسازی‌، سلوک‌ اجتماعی‌، تربیت‌ بدنی‌ و کرامت‌ انسانی‌ است‌. مسائلی‌ چون‌ صبوری‌،ایثار، جوانمردی‌، عزت‌، شجاعت‌، وارستگی‌ ازتعلقات‌، توکل‌، خداجویی‌، همدردی‌ وبزرگواری‌، نمونه‌ هایی‌ از پیام‌های‌ اخلاقی‌ عاشورا است‌ و در گوشه‌ گوشة‌ این‌ واقعة‌جاویدان‌، می‌توان‌ جلوه‌های‌ اخلاق‌ را دید. و در این‌جا لازم‌ است‌ به‌ توضیح‌ یکی‌ از این‌پیام‌های‌ اخلاقی‌ پرداخت‌.
آزادگی‌: آزادی‌ در مقابل‌ بردگی‌، اصطلاحی‌ حقوقی‌ و اجتماعی‌ است‌، اما آزادگی‌برتر از آزدی‌ است‌ و نوعی‌ حریت‌ انسانی‌ و رهایی‌ انسان‌ از قید و بندهای‌ ذلت‌آور و حقارت‌بار است‌. تعلّقات‌ و پای‌بندی‌های‌ انسان‌ به‌ دنیا، ثروت‌، اقوام‌، مقام‌، فرزند، و...در مسیرآزادی‌ روح‌ او، مانع‌ ایجاد می‌کند.
اسارت‌ در برابر تمنیّات‌ نفسانی‌ و علقه‌های‌ مادی‌ نشانه‌ ضعف‌ ارادة‌ بشری‌ است‌.وقتی‌ کمال‌ و ارزش‌ انسان‌ به‌ روح‌ بلند و همت‌ عالی‌ و خصال‌ نیکوست‌. خود را به‌ دنیا وشهوات‌ فروختن‌، نوعی‌ پذیرش‌ حقارت‌ است‌ و خود را ارزان‌ فروختن‌. صحنه‌ کربلا نیزجلوه‌ دیگر از آزادگی‌ بود که‌ از میان‌ دو شمشیر مرگ‌ با افتخار را پذیرفت‌ و به‌ استحصال‌شمشیرهای‌ دشمن‌ رفت‌. روح‌ آزادگی‌ امام‌، سبب‌ شد حتی‌ در آن‌ حال‌ که‌ مجروح‌ بر زمین‌افتاده‌ بود نسبت‌ به‌ تصمیم‌ سپاه‌ دشمن‌ برای‌ حمله‌ به‌ خیمه‌های‌ زنان‌ و فرزندان‌، برآشوبد و آنان‌ را به‌ آزادگی‌ دعوت‌ کند.
پیامدهای‌ تاریخی‌
مقصود از این‌ عنوان‌، تاثیری‌ است‌ که‌ «عاشورا» در حرکت‌های‌ تاریخی‌، بینش‌تاریخی‌، تجزیه‌ و تحلیل‌ حوادث‌، چه‌ در زمان‌ نزدیک‌ عاشورا داشته‌، یا می‌بایست‌ داشته‌باشد، چه‌ در زمان‌های‌ بعد تا عصر حاضر داشته‌ و دارد یا می‌تواند داشته‌ باشد.
هر حادثة‌ تاریخی‌، موجی‌ از آثار و پیامدهای‌ مختلف‌ بر می‌انگیزد، یا حداقل‌زمینه‌ موج‌ آفرینی‌ در آن‌ است‌، به‌ شرط‌ آن‌ که‌ جوهرة‌ حادثه‌، هم‌ شناخته‌ و هم‌ شناسانده‌شود. در این‌ صورت‌ است‌ که‌ تاریخ‌ از نبش‌ قبر یا غیبت‌ مردگان‌ یا نقالی‌ وقایع‌ گذشته‌ درمی‌آید. حرکت‌ آفرین‌ و منبع‌ الهام‌ بخش‌ می‌گردد.
عنوان‌ پیام‌ تاریخی‌ عاشورا تنها شامل‌ پیام‌های‌ صریح‌ عاشورا به‌ تاریخ‌ آینده‌نمی‌شود، بلکه‌ شامل‌ شناخت‌ نیروی‌ نهفته‌ در بطن‌ حادثه‌ برای‌ الهام‌گیری‌ در زندگی‌ که‌عاشورا را از حالت‌ «حادثه‌ای‌ در گذشته‌» درآورده‌، صورت‌ «ذخیره‌ای‌ از هدایت‌ها، درس‌هاو عبرت‌ها برای‌ آیندگان‌» به‌ خود می‌گیرد نیز می‌شود و ما می‌توانیم‌ از عاشورا «پیام‌»بگیریم‌ و «درس‌» بیاموزیم‌ و «عبرت‌» می‌گیریم‌ که‌ بسی‌ مهم‌تر است‌، که‌ این‌ درس‌توجه‌ به‌ نقش‌ انسان‌ آگاه‌ و متعهد در ساختن‌ تاریخ‌ و تاثیر گذاری‌ در روند حوادث‌ تاریخی‌مهم‌ است‌. از این‌ رهگذر می‌توان‌ انسان‌ها را به‌ قدرت‌ تاثیرگذاری‌ و حرکت‌ آفرینی‌ شان‌توجه‌ داد و به‌ جای‌ این‌که‌ صرفاً تابع‌ جریانات‌ تاریخ‌ و موج‌ آفرینان‌ اعصار باشند و برای‌خود اراده‌ و توانی‌ قائل‌ نباشند، آنان‌ را به‌ نیروهای‌ تاثیر گذار و فعال‌ در این‌ عرصه‌تبدیل‌کرد.
مسلماً در شب‌ تاریک‌ تاریخ‌، آن‌ تک‌ شمع‌هایی‌ که‌ روشنایی‌ می‌بخشند و امیدمی‌آفرینند، «راه‌» را می‌نمایانند.
بسیاری‌ را به‌ شمع‌ بودن‌ و سوختن‌ و راه‌ نشان‌ دادن‌ می‌کشاند. نقش‌ «الگو» و«پیشتاز» در پدیده‌های‌ تاریخی‌ روشن‌ است‌. در مسیر تحولات‌ اجتماعی‌ نیز خیلی‌ها درپی‌ رفتن‌ اند، اما پیشرو ندارند.
قافله‌ سالاران‌ تاریخ‌، آنانند که‌ با ایمان‌ به‌ ارادة‌ خویش‌ و شناخت‌ جای‌ هر گام‌ واقدام‌ به‌ موقع‌ به‌ تکلیف‌ تاریخی‌ خویش‌ عمل‌ می‌کنند و تاریخ‌ ساز می‌شوند. نهضت‌عاشورا از این‌ دید نیز پیوسته‌ برای‌ بشریت‌ جویای‌ کمال‌ و آزادی‌ و عزت‌، پیام‌ داده‌ است‌ وصدای‌ «هل‌ من‌ ناصر» کربلا، در رواق‌ تاریخ‌، تا ابدیت‌ به‌ گوش‌ می‌رسد.
پیام‌های‌ سیاسی‌
اسلام‌، دینی‌ است‌ که‌ بعد سیاسی‌ آن‌ بسیار نیرومند است‌. احکامی‌ که‌ جنبه‌اجتماعی‌ و سیاسی‌ دارد و نقشی‌ که‌ یک‌ مسلمان‌ در قبال‌ موضوع‌ حق‌ و باطل‌ بر دوش‌دارد و نیز اهمیت‌ مسئله‌ حکومت‌ و رهبری‌ و دخالت‌ مردم‌ در سرنوشت‌ اجتماعی‌ خویش‌ ونظارت‌ بر روند کار حاکمان‌ و مسئولان‌ امور، گوشه‌ای‌ از این‌ بعد را نشان‌ می‌دهد.
فلسفة‌ سیاسی‌ اسلام‌ و طرح‌ مکتب‌ برای‌ مدیریت‌ جامعه‌، به‌ صورت‌ «ولایت‌»است‌. معیارهای‌ دین‌ برای‌ زمامداران‌، ملاک‌های‌ ارزشی‌ است‌. در دوران‌ پیامبر و ائمه‌حکومت‌ از آن‌ آنان‌ است‌ و در عصر غیبت‌، این‌ حق‌ از آن‌ «ولی‌ فقیه‌» است‌ که‌ نمایندگی‌ ازمعصوم‌ دارد. مبنای‌ تصدی‌ حکومت‌، لیاقت‌ و توان‌ علمی‌ و شایستگی‌ تقوایی‌ است‌، نه‌زور. حاکمان‌ نیز در چهار چوب‌ «دین‌ خدا» به‌ اداره‌ امور می‌پردازند.
عاشورا حرکتی‌ انقلابی‌ بر ضد انحرافات‌ سیاسی‌ و دینی‌ حاکم‌ مستبد است‌ و قیام‌سیدالشهدا سرشار از بار سیاسی‌.
اسارت‌ مردم‌ در چنگ‌ حکومت‌ ظالمانه‌ و تلاش‌ برای‌ رهایی‌ آنان‌ و سپردن‌زمامداری‌ به‌ «امام‌ صالح‌» به‌ قصد گسترش‌ حق‌ و عدل‌ در جامعة‌ گوشه‌ای‌ از این‌ بعد رانشان‌ می‌دهد و حرکت‌ امام‌ حسین‌(ع) و خاندان‌ و یارانش‌ جهت‌ آگاهی‌ بخشی‌ به‌توده‌های‌ مردم‌ و ترسیم‌ سیمای‌ رهبر شایسته‌ و افشای‌ چهره‌ والیان‌ بی‌ دین‌ و دنیا پرست‌و ستمگر است‌. گوشه‌ای‌ دیگر از این‌ قیام‌ عاشورا برای‌ همة‌ آنان‌ که‌ حق‌ طلب‌، عدالت‌خواه‌ مبارزه‌، مدافع‌ مظلوم‌، جهادگر در راه‌ خدا، شهادت‌ طلب‌، مصلح‌ اجتماعی‌ و آزاداندیش‌ و آزاده‌اند، پیام‌ دارد و به‌ گواهی‌ تاریخ‌، بنیان‌ بسیاری‌ از نهضت‌های‌ ضد ظلم‌ ومقاومت‌های‌ در برابر تجاوز حرکت‌هایی‌ در راستای‌ تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌ که‌ بردرس‌های‌ عاشورا استوار بوده‌ است‌. اگر هویت‌ سیاسی‌ و مبارزاتی‌ قیام‌ عاشورا برای‌جهانیان‌ به‌ خوبی‌ ترسیم‌ شود، در میان‌ انسان‌های‌ آزاده‌ و ملت‌های‌ در بند و آزادی‌ خواه‌،هواداران‌ و شاگردان‌ بسیار خواهد یافت‌.
عاشورا پاسخی‌ به‌ این‌ گونه‌ سوال‌هاست‌ که‌ حاکم‌ شایسته‌ کیست‌؟ صفات‌ رهبرمسلمانان‌ کدام‌ است‌؟ وظیفه‌ حکومت‌ در قبال‌ مردم‌ چیست‌؟ مردم‌ در جامعه‌ اسلامی‌ چه‌حقوق‌ و چه‌ وظایفی‌ دارند؟ با نظام‌ ستمگر چه‌ باید کرد؟ برای‌ قیام‌ مردمی‌ چه‌ زمینه‌ هایی‌لازم‌ است‌؟ دامنه‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر تا کجاست‌؟ معیارها و مبناهای‌ ساختارسیاسی‌ جامعه‌ چیست‌؟ ولایت‌ و بیعت‌ چه‌ کسی‌ لازم‌ و تکلیف‌ آور است‌؟ و... مسائلی‌ ازاین‌ دسته‌.
نتیجه‌گیری‌
تاریخ‌ بشر در بردارندة‌ حوادث‌ و رخدادهای‌ فراوانی‌ است‌، بخشی‌ از این‌ حوادث‌ راقیام‌های‌ متعددی‌ تشکیل‌ می‌دهد که‌ هر کدام‌ خود دارای‌ جریان‌ ویژه‌ای‌ بودند. گاه‌ممکن‌ است‌ این‌ انقلاب‌ها پیام‌هایی‌ را به‌ نسل‌های‌ بعد منتقل‌ نموده‌ باشند اما دیری‌نپاییده‌ که‌ به‌ تدریج‌ دیگر روحی‌ زنده‌ و موثر نداشته‌اند و پس‌ از چندی‌ از اذهان‌ رفته‌اند. به‌کلام‌ دیگر این‌ پیام‌ها با نسل‌های‌ بعد و خواسته‌های‌ آنها نتوانسته‌اند ارتباط‌ برقرار کنند ویا به‌ نیازهای‌ آنان‌ پاسخ‌ دهند. حال‌ با این‌ مقدمة‌ مختصر به‌ گفته‌ همگان‌ - خواه‌ شیعه‌ یاغیر شیعه‌ از مسلمانان‌ و حتی‌ غیر مسلمانان‌ - به‌ این‌ نکته‌ تاکید می‌کنیم‌ که‌ پیام‌های‌حماسة‌ امام‌ حسین‌(ع) جاویدان‌ است‌.
چنانچه‌ جواهر لعل‌ نهرو راه‌ آزادی‌ ملت‌ خویش‌ (هندیان‌) را از یوغ‌ استعمارانگلستان‌ - در دوران‌ مبارزات‌ مردم‌ هندوستان‌ با استعمار - پیروی‌ از امام‌ حسین‌می‌داند. اما سؤال‌ اساسی‌ آن‌ است‌ که‌ ما - به‌ عنوان‌ علاقه‌مندان‌ و پیروان‌ این‌ امام‌ همام‌- تا چه‌ میزان‌ این‌ پیام‌ها را شناخته‌ و مورد تحلیل‌ و ارزیابی‌ قرار داده‌ایم‌؟
لاجرم‌ برخود لازم‌ می‌دانیم‌ تا برای‌ درک‌ و تبیین‌ موضوع‌ فوق‌ تلاشی‌ کنیم‌ تا ازاین‌ طریق‌ حیات‌ خود و جامعه‌مان‌ را از حضور روح‌ این‌ ابرمرد همیشه‌ زندة‌ تاریخ‌عطرآگین‌ نماییم‌ و نسل‌ جوان‌ ما که‌ در دوران‌ بسیار حساس‌ و ویژه‌ای‌ به‌ سر می‌برد ازخطر گمراهی‌ و کجروی‌ نجات‌ یابد.
قرآن‌ کریم‌ نیز به‌ این‌ امر ارزشمند و پرمحتوا اقدام‌ نموده‌ است‌ و از طریق‌ بیان‌سرگذشت‌ امت‌های‌ پیشین‌ و انبیا و اولیای‌ الهی‌ قصد دارد مردم‌ را متنبه‌ نماید و هم‌چنین‌ الگوهای‌ برجسته‌ را به‌ آنها عرضه‌ کند. ضمن‌ این‌ که‌ می‌توان‌ از این‌ طریق‌ پیام‌های‌ آنها را نیز دریافت‌.
لذا ضرورت‌ دارد برای‌ دریافت‌ پیام‌ های‌ امام‌ حسین‌(ع) که‌ خود قرآن‌ ناطق‌بود،تلاش‌ و سعی‌ وافر به‌ عمل‌ آوریم‌.
البته‌ باید اعتراف‌ کنیم‌ که‌ ما را یارای‌ آن‌ نیست‌ تا با تسلط‌ بر این‌ موضوع‌، همة‌ابعاد و زوایای‌ آن‌ را روشن‌ نماییم‌ اما بر حسب‌ وظیفه‌ در حدی‌ که‌ مقدور است‌، ضرورت‌دارد تلاش‌ نماییم‌. براین‌ اساس‌ پیامهای‌ همیشه‌ زنده‌ و حماسه‌ جاویدان‌ امام‌ حسین‌ رامی‌توان‌ در موارد ذیل‌ بیان‌ نمود:
الف‌ - پیام‌های‌ اعتقادی‌
مسئولیت‌ بیان‌ مکتب‌ و تصحیح‌ باورهای‌ اعتقادی‌ مردم‌ بر عهدة‌ امام‌ است‌.امامان‌ بزرگوار با سخن‌ و عملشان‌ راه‌ درست‌ اعتقادی‌ را بیان‌ کرده‌ و با انحراف‌ عقیدتی‌مبارزه‌ نموده‌اند.
عاشورا از این‌ نظر، بسیار غنی‌ می‌باشد. سخنان‌ امام‌، خاندان‌ و اصحاب‌ ایشان‌چه‌ قبل‌ از شهادت‌ و چه‌ در دوران‌ اسارت‌ پر از نکته‌های‌ عقیدتی‌ است‌. علاوه‌ بر بعدنظری‌ و تبیین‌ خطوط‌ اصلی‌ و روشن‌ دین‌، می‌توان‌ تجلی‌ این‌ ایده‌ها را در عمل‌ آنان‌ملاحظه‌ نمود و این‌ اثر گذاری‌ فوق‌ العاده‌ای‌ دارد.
پیام‌ عقیدتی‌ عاشورا، تنها عبارت‌ و کلامی‌ در راستای‌ یگانگی‌ خداوند و وجودقیامت‌ نیست‌ بلکه‌ زیباترین‌ تصویر ممکن‌ از این‌ اعتقادات‌ است‌. جایی‌ که‌امام‌حسین‌(ع) در ظهر عاشورا و در اوج‌ غم‌ از دست‌ دادن‌ یاران‌ و نزدیکان‌ و رذالت‌دشمن‌ کینه‌ توز نماز به‌ پای‌ می‌دارد. و در پاسخ‌ آنان‌ که‌ آن‌ زمان‌ را برای‌ نماز مناسب‌نمی‌دیدند، فرمود نبرد ما برای‌ اقامة‌ نماز است‌.
ب‌ - پیام‌های‌ اخلاقی‌
اخلاق‌ در دعوت‌ انبیا و اولیای‌ الهی‌ جایگاه‌ وزینی‌ داشته‌ است‌. رسول‌ گرامی‌اسلام‌ هدف‌ بعثت‌ خویش‌ را برای‌ تکمیل‌ کردن‌ مکارم‌ اخلاق‌ می‌دانند. به‌ تدریج‌ ازمصیبت‌ هایی‌ که‌ بر جامعه‌ اسلامی‌ وارد شده‌ بود این‌ واقعیت‌ تلخ‌ بود که‌ اشرافیت‌ پلیداموی‌ نه‌ تنها بر خلافت‌ چنگ‌ زده‌ بود بلکه‌ تلاش‌ می‌نمود اخلاق‌ فاسد جاهلی‌ را درجامعه‌ اسلامی‌ گسترش‌ دهد.
پیام‌های‌ جاویدان‌ عاشورایی‌ این‌ بعد از قضیه‌ را نیز به‌ خوبی‌ در بر گرفت‌. از این‌ رومی‌توان‌ از عاشورا در زمینة‌ خودسازی‌، سلوک‌ اجتماعی‌ و کرامت‌ انسانی‌ درس‌هایی‌همیشه‌ ماندگار استخراج‌ نمود زیرا در آن‌ اوج‌ ایثار، صبوری‌، جوانمردی‌، شجاعت‌، توکل‌،خداجویی‌، بزرگواری‌ و دیگر کرامات‌ عالی‌ اخلاقی‌ به‌ روشنی‌ نشان‌ داده‌ شده‌ است‌.
ج‌ - پیام‌های‌ اجتماعی‌
همواره‌ در بسیاری‌ از جوامع‌، افرادی‌ تلاش‌ کرده‌اند دیگران‌ را تحت‌ اختیار و نفوذخود قرار دهند. آزادگی‌ انسان‌ برای‌ آنان‌ مقبول‌ نبوده‌ است‌. وقتی‌ کمال‌ و ارزش‌ انسان‌ به‌روح‌ آزاد و همت‌ عالی‌ و خصال‌ نیکو می‌باشد خود را اسیر انسانی‌ دیگر قرار دادن‌، پذیرش‌حقارت‌ است‌.
روح‌ متعالی‌ امام‌ حسین‌(ع) با وجود نفرات‌ اندک‌ و کمبودهای‌ ظاهری‌ دیگر، اجازه‌نداد تا در برابر ستم‌کاران‌ و متجاوزان‌ اظهار عجز نماید. حتی‌ در لحظات‌ تنهایی‌، در حالی‌که‌ یاران‌ و خاندانش‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ در خون‌ خود غوطه‌ور شده‌ بودند، به‌ سپاه‌ چندهزار نفری‌ دشمنان‌ کینه‌ توز حمله‌ ور گردید. بنابراین‌ اگر قرار است‌ افرادی‌ به‌ ناحق‌ درجامعه‌ بر دیگران‌ تسلط‌ یابند چه‌ زیباست‌ ایستاده‌ جان‌ دادن‌!
د - پیام‌های‌ تاریخی‌
همان‌طور که‌ بیان‌ گردید انقلاب‌ها و نهضت‌ها همواره‌ تلاش‌ بر انتقال‌ پیام‌داشته‌اند هر چند که‌ در دراز مدت‌ معمولاً از ارتباط‌ با نسل‌های‌ بعد توفیقی‌ نداشته‌اند،قسمتی‌ از ضعف‌ آنها مربوط‌ به‌ پیام‌های‌ تاریخی‌شان‌ بوده‌ است‌. عاشورا در سیمای‌امام‌حسین‌(ع) جوهرة‌ خویش‌ را به‌ تاریخ‌ عرضه‌ نمود، اما نه‌ حادثه‌ای‌ که‌ در زمانی‌ و درجایی‌ اتفاق‌ افتاد و در دل‌ تاریخ‌ دفن‌ گردید بلکه‌ در دل‌ تاریخ‌ درخشید.
نهضت‌ عاشورا از این‌ دیدگاه‌ نیز پیوسته‌ برای‌ بشریت‌ِ جویای‌ کمال‌ و آزادی‌ وعزت‌، در بردارندة‌ ندای‌ «هل‌ من‌ ناصر» است‌ که‌ برای‌ ظالمان‌ آزار دهنده‌ و برای‌مظلومان‌ رهایی‌ بخش‌ است‌.
ر - پیام‌های‌ سیاسی‌
سرانجام‌ پیام‌های‌ سیاسی‌ حماسة‌ حسین‌ را می‌توان‌ دریافت‌. فلسفة‌ سیاسی‌اسلام‌ و طرح‌ ویژة‌ مکتب‌ برای‌ ادارة‌ جامعه‌، اقتضا می‌کند تا رهبران‌ شایسته‌ در رأس‌حکومت‌ اسلامی‌ قرار گیرند.
ادارة‌ تعالیم‌ الهی‌ در توان‌ هر فرد ضعیف‌ و ناپاکی‌ نیست‌. در غیاب‌ پیامبر(ص) امام‌این‌ مسئولیت‌ را عهده‌ دار است‌ و در غیاب‌ امام‌، نایب‌ امام‌(ولی‌ فقیه‌) شایسته‌ این‌ امرمهم‌ است‌. عاشورا این‌ پیام‌ مهم‌ را در برداشت‌ که‌ بی‌ تفاوتی‌ و بی‌ مسئولیتی‌ جامعه‌ درنهایت‌ موجب‌ خسارت‌ و درنده‌ خویی‌ افراد ناشایست‌ شده‌ و رهبران‌ شایسته‌ الهی‌ درمسلخ‌ شهادت‌ قربانی‌ خواهند شد. لذا همه‌ موظف‌ به‌ حساسیت‌ در امور سیاسی‌ وپشتیبانی‌ از رهبران‌ الهی‌ هستند.
منابع‌
1- حسن‌ ابراهیم‌ حسن‌، تاریخ‌ سیاسی‌ اسلام‌، ترجمة‌ ابوالقاسم‌ پاینده‌، تهران‌: جاویدان‌،1363.
2- گابریل‌، علی‌ و حسین‌ دو قهرمان‌ اسلام‌، ترجمة‌ فروغ‌ شهاب‌.تهران‌:ارمغان‌،1354.
3- دینوری‌، ابوحنیفه‌ احمد بن‌ داود، اخبار الطوال‌، ترجمه‌ صادق‌ نشأت‌. تهران‌: بنیادفرهنگ‌ ایران‌،1346.
4- صالحی‌ کرمانی‌، محمد رضا. الفبای‌ فکری‌ امام‌ حسین‌(ع) . تهران‌: کانون‌انتشار،1352.
5- غفاری‌، محسن‌. سیرة‌ امام‌ حسین‌ از طلوع‌ اشکبار تا عروج‌ خونین‌، تهران‌: پیام‌آزادی‌.
6- فریشلر، کورت‌. امام‌ حسین‌ و ایران‌. ترجمه‌ ذبیح‌ اله‌ منصوری‌، تهران‌:جاویدان‌،1371.
7- محمدی‌ اشتهاردی‌، محمد. پرتوی‌ از زندگی‌ چهارده‌ معصوم‌: تهران‌:انصاریان‌،1351.
8- محدثی‌، جواد. پیام‌های‌ عاشورا. تهران‌: پژوهشکده‌ تحقیقات‌ اسلامی‌ نمایندگی‌ ولی‌فقیه‌ در سپاه‌.
9- سپهر، میرزا تقی‌ لسان‌ الملک‌، ناسخ‌ التواریخ‌ در احوالات‌ حضرت‌ سیدالشهداء،تهران‌: اسلامیه‌،1398 هـ. ق‌

پیامدهاى اجتماعى نهضت حسینى علیه‏السلام

پیامدهاى اجتماعى نهضت حسینى علیه‏السلام
پیش‏گفتار
بى‏تردید هر حرکت و جنبشى که با هدف سازمان نوین و نظام جدید و اصلاحات معنوى و یا هر هدف دیگرى برپا شود، به دنبال خود تأثیر و پیامدهاى مستقیم و غیرمستقیم بر افکار عمومى و اوضاع و شرایط اجتماعى مى‏گذارد. در این میان، تفاوتى میان آن قیامى که با هدف حمایت از حق و اصلاح امور و ایجاد عدالت و رسیدن به فضایل انسانى صورت مى‏گیرد و آن نهضتى که در پى رسیدن به اغراض شخصى و گروهى است، وجود ندارد. اما آن دسته از قیام‏هایى که در راه فضایل انسانى قرار گرفته‏اند، محدود به زمان خاصى نبوده و پایدارترند و اساسا شکست در آن‏ها معنا ندارد، بلکه همواره در خاطره‏ها زنده مانده و مى‏مانند، هرچند در ظاهر سرکوب شده و قیام‏کنندگان از میان رفته باشند.
قیام خونین سیدالشهدا علیه‏السلام ، قیامى است که در ظاهر، روز دهم محرم سال 61 هجرى سرکوب گشته و خاندانش را به اسارت بردند و حکّام آن روز جشن پیروزى برپا نموده و رقص شادى نمودند، اما طولى نکشید که شعاع وجودى این نهضت خونین عالم را در نوردید و از فرداى عاشورا، صداى عاشوراییان در کوى و برزن‏ها پیچید و عَلَم پیروزى برافراشت و کاخ بیدادگرى را لرزاند. امروز راز این حقیقت را باید در ماهیت این نهضت جست‏وجو کرد و آن چیزى جز اصلاح امور و احیاى فضایل انسانى و کرامت بشرى و معامله با وجود رحمانى نبود. چنانکه قائد اعظم این نهضت با صداى رسا فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى و شیعة ابى على بن ابیطالب.»(1) و اصلاح جامعه از کژى‏ها و انحرافات، خواسته باطنى هر انسان آزاده‏اى است و به همین دلیل است که از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقیقت و جویندگان طریقت بوده و هست و هر روز رازى از آن واقعه پررمز و راز براى پویندگان راه کمال و سعادت گشوده شده و چون چشمه‏سار معرفت الهى همواره مى‏جوشد و تشنگان فضایل انسانى را سیراب مى‏کند.
ما در سال «عزّت و افتخار حسینى» برآنیم که یک‏بار دیگر به سوى آن دریاى معرفت رفته و این بار با رویکردى جامعه‏شناختى، در ساحل آن دریاى موّاج به نظاره نشسته و توشه راه برداشته و ره کمال پیشه کنیم و پیامدهاى اجتماعى این نهضت غرورانگیز را برشماریم. باشد که این حرکت ناچیز مقبول اهل نظر افتد.
1. خودآگاهى مسلمانان
تاریخ گواهى مى‏دهد که پیامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، با هدایت الهى و حمایت علوى توانسته بود امتى تربیت کند که به جاى دل دادن به شمشیر و دیده به قبرها دوختن ـ «حتى زرتم المقابر» (تکاثر:2) ـ و لب به کاسه شراب داشتن، سر به آستان قدسى ساییده و چونان ملایک لب به ذکر تسبیح گشوده و شب را به قیام و قعود گذرانده و روز را در کنار رحمت الهى و به یاد خدا سر کنند.
اما پس از رحلت جانگداز نگین خلقت، جمعى در سقیفه گرد آمده و سکّان هدایت جامعه نبوى را به ناحق در دست گرفته و با کنار گذاشتن نگار رحمت و جان احمد، کاروان امت را از ره کرامت بازداشته و در مسیر جهالت قرارداده و ره حاکمیت اموى را هموار نمودند و سرانجام، خلافت با لباس سلطنت بر تن ناپاک زاده سفیان فرود آمد و آن زاده کینه چنان وضعیتى را در جامعه اسلامى پدید آورد که حق‏پرستان و ره‏پویان طریقت محمدى در اقلیت مطلق قرار گرفته و انسجام و وحدت جاى خود را به از هم گسیختگى و پراکندگى داد. مورّخان، مردم زمان امامت حسین بن على علیه‏السلام ، را به چند دسته تقسیم مى‏کنند:
دسته اول، که قسمت عمده مردم را تشکیل مى‏دادند، کسانى بودند که در مقابل فساد معاویه سکوت اختیار کرده و به پستى و خوارى تن داده بودند. نمونه آشکار این خوارى، بیعت با یزید ـ که به شراب خوارى و سگ بازى شهره بود ـ به عنوان جانشین معاویه بود.
دسته دوم کسانى بودند که منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجیح مى‏دادند. این دسته بر خلاف دسته اول، فارغ از ظلم و انحراف بنى‏امیه بودند و آن را احساس نمى‏کردند.
دسته سوم، ساده‏لوحانى بودند که تحت تأثیر تبلیغات و عوام فریبى‏هاى معاویه، اعمال و رفتار دستگاه بنى‏امیه را قانونى دانسته، از آن پیروى مى‏کردند؛ چون مى‏دیدند ابن هیثم‏هاى شب زنده‏دار در مدح و منقبت آنان روایت مى‏کنند!
دسته چهارم، کسانى بودند که مى‏پنداشتند امام حسن علیه‏السلام خلافت را به معاویه واگذار کرده و با وى، به دلیل اوضاع و احوال پیچیده زمان، سازش نموده است. هرچند مردم کوفه از نزدیک در جریان صلح تحمیلى بودند، اما مسلمانان دیگر در سایر مناطق از این موضوع بى‏خبر بودند.
دسته پنجم، یاران و پیروان واقعى اهل‏بیت رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امام حسین علیه‏السلام بودند که بسیار اندک بوده و در گوشه و کنار سرزمین‏هاى اسلامى مى‏زیستند و هنگام نهضت و قیام اباعبدالله علیه‏السلام توان لبیک گفتن را نداشته‏اند؛ زیرا کوفه تحت کنترل شدید نظامیان عبیدالله فرماندار یزید بود.(2)
به هر حال، وضعیت جامعه اسلامى به گونه‏اى بود که امام حسین علیه‏السلام به همراه یاران باوفایش مظلومانه در سرزمین طف به شهادت رسیدند و در این میان حتى بنى‏اسد که در نزدیکى کربلا زندگى مى‏کردند نیز از یارى فرزند زهرا علیهاالسلام دریغ نمودند.
اما این وضعیت پس از شهادت شهداى نینوا به یک‏باره دگرگون گردید و عاشورا امواجى پرتلاطم ایجاد کرد که ابتدا بنى‏اسد و سپس کوفه را در نوردید و در شام غلغله عجیبى به پا کرد. و در این راستا، سخنان على‏گونه زینب علیهاالسلام به هنگام ورود اسرا به دروازه کوفه و خطابه بنیان کن سیدالساجدین علیه‏السلام در مجلس یزید در شام، نقش برجسته‏اى داشت.
بشیربن خزیم اسدى، درباره خطابه عقیله بنى‏هاشم مى‏گوید: «آن روز [ورود اسرا به کوفه] زینب دختر على، توجه مرا به خود جلب کرد؛ زیرا به خدا قسم زنى باحیاتر و سخنران‏تر از او ندیده بودم. گویى زبان على بود که در کام او قرار داشت، همین که با اشاره‏اى از مردم خواست ساکت شوند، نفس‏ها در سینه‏ها حبس شد و زنگ‏هاى کاروان از حرکت باز ایستاد. سپس فرمود: "... اى مردم کوفه، اى گروه نادرست و فریبکار و پست، اشکتان خشک نشود ناله‏تان آرام نگیرد... مى‏دانید چه جگرى از رسول خدا شکافتید و چه پیمانى شکستید و چه حرمتى از او دریدید، مصیبتى است سخت، بزرگ، بد، کج، پیچیده، شوم که راه چاره در آن بسته شده است. و در عظمت همچون گستره زمین و آسمان است..." راوى مى‏گوید: به خدا سوگند آن روز مردم را دیدم حیران و سرگردان مى‏گریستند و از حیرت انگشت به دندان مى‏گزیدند. پیرمردى که در کنارم ایستاده بود، آن‏قدر گریه مى‏کرد که ریشش تَر شده بود و مى‏گفت: پدر و مادرم به فداى شما، پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل‏هاست، نه خوار مى‏گردد و نه شکست‏پذیر است.»(3)
آرى، با سخنان آتشین زینب کبرى، که گویى از حلقوم على علیه‏السلام مى‏غرید، مردم خفته کوفه، که غرق در دنیاى تاریک خود گشته و انباشت ثروت و دنیاگرایى دیدگانش را از حقیقت پوشانده بود، به یکباره خود را در مقابل سر بریده‏اى دیده‏اند که روزى به دور او حلقه مى‏زدند و در پناه او روزگار سر مى‏کردند.
اوج فریادگرى عاشوراییان در مجلس شام، اتفاق افتاد؛ آن‏جایى که یزید به مناسبت فتح و پیروزى از سران و نمایندگان دولت‏هاى خارجى دعوت نموده بود تا در جشن شادى با او شریک باشند؛ در آن مجلس، سیدالساجدین علیه‏السلام خطبه‏اى خواند که استوانه و پایه‏هاى حکومت بنى‏امیه را لرزاند. حضرت سجاد علیه‏السلام از درون کاخ ظلمت، طنین دلنواز کلام شهیدان نینوا را به جهانیان رساند. چه خوب و زیبا فرمود خداى بزرگ که «یولج النهار فى اللیل.» (حدید: 6) در آن تاریکى شام، نور حقیقت از زبان امام زین‏العابدین تابید.
در کتاب نفس‏المهوم آمده است: یزید در آن مجلس دستور داد منبر و خطیبى آورند تا از حسین و على نکوهش کند و کارهاى آنان را به مردم گزارش دهد. خطیب بالاى منبر رفت. حمد خدا کرد و بسیار از على و حسین علیهماالسلام بد گفت و در مدح معاویه و یزید طول داد و براى آنان هر کار نیکى را برشمرد تا على بن الحسین بر او بانگ زد: اى خطیب! واى بر تو که رضاى خلق را به سخط خالق خریدى و جایت دوزخ است. سپس رو به یزید کرد و گفت: اجازه مى‏دهى من هم سخن گویم که پسند خدا باشد و براى حاضران موجب اجر گردد؟ یزید سرباز زد، مردم گفتند: به او اذن بده بالاى منبر رود، شاید ما از او چیزى بشنویم!، یزید گفت: اگر او به منبر برود، مرا و آل سفیان را رسوا کند و به زیر آید. به او گفتند: این بیمار چه تواند گفت؟ جواب داد: این مرد از خاندانى است که علم را از کودکى با شیر مکیده‏اند. به او اصرار کردند تا اجازه داد. آن حضرت بالاى منبر رفت. خدا را حمد و ستایش کرد و خطبه‏اى خواند که دیده‏ها گریان شد و دل‏ها لرزان.
وقتى خطبه امام رسید به اینجا که، انا ابن على المرتضى، انا بن محمد المصطفى، انا بن فاطمة الزهرا، انا ابن سدرة المنتهى انا ابن شجرة طوبى...، فریاد مردم به گریه و ناله بلند شد و یزید ترسید آشوب شود، دستور اذان داد. امام از شهادت به رسول الله استفاده نمود فرمود آیا او جد توست یا من...(4)
این‏جا بود که مردم از بى‏خبرى مطلق درآمده و دانستند که على شهید محراب است و حسین، فرزند حیدر.
از این‏رو، لب به فریاد و اعتراض گشودند و یزید را شماتت کردند. خطابه امام موجب رسوایى آل سفیان گردید تا جایى که سفیر روم نیز به یزید اعتراض کرده و وى را مورد مذمت قرار داد. در کتاب لهوف آمده است: «از على بن الحسین علیه‏السلام روایت شده که چون سر حسین علیه‏السلام را نزد یزید آوردند، همواره مجالس مى‏گسارى تشکیل مى‏داد، سرمقدس آن حضرت را مقابل خود مى‏گذاشت. یکى از روزها فرستاده پادشاه روم، که از اشراف و بزرگان آن سامان بود، به مجلس یزید آمد و گفت: اى پادشاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چه کار؟ گفت: من وقتى که نزد پادشاه خود برمى‏گردم از من خواهد پرسید که در این‏جا چه دیده‏ام، از این‏رو دوست دارم داستان این سر و صاحب آن را براى او بازگو کنم تا در شادى و سرور با تو شریک باشد.
یزید گفت: این سر حسین بن على بن ابیطالب است. رومى پرسید: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله . نصرانى گفت: اُف بر تو و دین تو! دین من بهتر از دین شماست؛ زیرا پدر من از نبیره‏هاى داود پیامبر بود. میان من و او پدران بسیارى فاصله هستند و نصرانى‏ها مرا بزرگ مى‏شمارند و خاک پاى مرا به تبرک برمى‏دارند؛ زیرا من یکى از اولاد داود هستم. ولى شما فرزند دختر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خود را مى‏کشید در صورتى که بین او و پیامبر شما یک مادر بیش‏تر فاصله نیست. این چه دینى است که شما دارید؟! پس از آن به یزید گفت: آیا داستان کنیسه حافر را شنیده‏اى؟
گفت: بگو تا بشنوم. نصرانى گفت: بین عمان و چین دریایى است که عبور از آن یک‏سال مسافت است. در آن دریا هیچ آبادى وجود ندارد به جز یک شهر که در وسط آب قرار گرفته و هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ وسعت دارد و در روى زمین شهرى بزرگ‏تر از آن نیست و از آن شهر یاقوت و کافور به سرزمین‏هاى دیگر حمل مى‏شود و درخت‏هاى آن‏جا عود و عنبر است. این شهر در تصرف نصارا است و هیچ پادشاهى جز پادشاه نصرانى‏ها در آن دست ندارد. در آن‏جا کنیسه‏هاى بسیارى است و بزرگ‏ترین آن‏ها، کنیسه "حافر" است و در محراب آن حقه‏اى از طلا آویخته شده است. در آن حقه، سُمى است که مى‏گویند این سم مرکبى است که عیسى بر آن سوار شد. اطراف آن حقه را با پارچه‏هاى حریر آزین بسته‏اند و در هر سال جماعت زیادى از نصارا از راه‏هاى دور به زیارت آن کنیسه مى‏آیند و اطراف آن حقه طواف مى‏کنند و آن را مى‏بوسند و حاجات خود را از خداوند مى‏خواهند. آرى، نصارا چنین مى‏کنند و عقیده آن‏ها همین است درباره آن سم که گمان دارند سم الاغى است که عیسى پیامبر آنان بر او سوار شده، ولى شما پسر پیامبر خود را مى‏کشید. لا بارک الله فیکم و لا فى دینکم. یزید گفت: این نصرانى را بکشید که مرا در مملکت خود رسوا نکند. نصرانى چون احساس کشته شدن نمود، به یزید گفت: آیا مرا مى‏کشى؟ گفت: آرى.
گفت: پس بدان که دیشب پیامبر شما را در خواب دیدم. به من فرمود: اى نصرانى تو از اهل بهشتى! من از این بشارت تعجب کردم. اینک مى‏گویم: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله."
پس از آن، سرمقدس حسین علیه‏السلام را برداشت و به سینه چسبانید و آن را مى‏بوسید و مى‏گریست تا کشته شد.»(5)
بارى، با شهادت سالار شهیدان و یارانش، خفتگان بیدار گشته و عوام‏فریبى‏هاى دستگاه بنى‏امیه آشکار گردیدند. مردمى که بر اثر تبلیغات و عوام‏فریبى معاویه روزگار مى‏گذراندند، از جهالت ‏وگمراهى‏رهایى ‏یافته ‏و متوجه ‏شدند که از چه چشمه زلالى بى‏بهره بودند.
بنابراین، یکى از پیامدهاى اجتماعى عاشورا، بیدارى جامعه اسلامى و انسانى مى‏باشد. شناخت و آگاهى از ارزش‏ها و واقعیت‏ها از ارکان اصلى تشکّل اجتماعى است. حکّام ستمگر و زورمندان، همواره تلاش مى‏کنند تا مردم را از ارزش‏ها و واقعیت‏ها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگرى خود ادامه دهند.
استاد مصباح در این‏باره مى‏نویسد: بى‏شک یک نظام سیاسى ظالم و فاسد نمى‏تواند با شکنجه، کشتار، سرکوبى، تطمیع و تهدید براى همیشه پا برجا و برقرار بماند، لذا ستمگران، تبهکاران و خودکامگان براى تضمین ثبات و دوام قدرت و حکومت خود چاره‏اى جز دخل و تصرف در باورهاى مردم و تغییر جهان‏بینى‏ها و ارزش‏گذارهاى آنان و ترویج و اشاعه افکار نظرى و عملى‏اى که بتواند ضامن بقاى حاکمیت و اقتدارشان باشد، ندارند.»(6)
بر این اساس، معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آن‏جا که توانست علیه اهل‏بیت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تبلیغات منفى نموده و حتى سعى داشت نام پیامبراکرم را از مأذنه‏ها پایین کشد و فرهنگ جاهلیت را حاکم کند. اما هر آنچه را که معاویه طى حاکمیتش به دست آورد، حسین بن على علیه‏السلام با قیامش در عاشوراى 61 هجرى باطل نمود و سیدالساجدین در مرکز سلطنت اموى، بنى‏امیه را رسوا و مردم فریب‏خورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت عترت رسول‏الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را نمایان ساخت. از آن پس، جامعه اسلامى متوجه شد که بنى‏امیه جز دشمنى با اسلام، نیت دیگرى ندارند.
در کتاب ثورة‏الحسین آمده است: «از پس این حادثه دلخراش [عاشورا]، جامعه دریافت که حق با اهل‏بیت پیامبر است و دولت مخالف آنان نه تنها به اصول و ارزش‏هاى اسلامى پاى‏بند نیست، بلکه رژیمى سفّاک و مستبد است که مى‏خواهد جامعه اسلامى را به جاهلیت نخستین برگرداند.»(7)
ابن خلدون نیز مى‏نویسد: «موجى از تنفر علیه دستگاه حکومتى و عاملان آن‏ها ایجاد شد و شیعیان به خود آمدند و از این که فرزند پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را یارى نکرده بودند، به شدت پشیمان شدند و به تدریج موج بیدارى سراسر جامعه اسلامى را فرا گرفت و زمینه نهضت توّابین، قیام حرّه و سایر قیام‏ها فراهم گشت.»(8)
شهید مطهرى در این زمینه مى‏نویسد: «اموى‏ها شخصیت ملت مسلمان را له کرده و کوبیده بودند و دیگر کسى از آن احساس‏هاى اسلامى در خودش نمى‏دید. اما همین کوفه بعد از مدت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن على علیه‏السلام رفتند و در آن‏جا عزادارى کردند و به درگاه الهى از تقصیرى که کرده بودند توبه کردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن على علیه‏السلام را نگیریم از پاى نمى‏نشینیم و عمل کردند و قتله کربلا را همین‏هاکشتندوشروع‏این‏نهضت‏ازهمان عصرعاشورا و ازروزدوازدهم‏محرم‏بود.»(9)
2. معرفى گروه باطل و احیاى اسلام ناب
از دیگر پیامدهاى اجتماعى نهضت خونین عاشورا، پرده برداشتن از چهره نفاق و اسلام دروغین و معرفى گروه باطل بود. واقعه کربلا چهره واقعى و ماهیت حقیقى حاکمیتى را که به نام اسلام بر مردم حکم مى‏راندند، براى افکار عمومى روشن کرد و تفاوت حکومت اسلامى با سلطنت موروثى را، که بنیان‏گذارش زاده هند پر کینه بود، آشکار ساخت.
مردم از خطبه غرّاى سیدالساجدین در شام دریافتند که ریشه‏هاى انحراف در جامعه اسلامى از کجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهى ناحق، حق را در خانه غربت حبس کرده و باطل را بر مرکب حکومت نشاندند و حاکمیت جامعه نوپاى نبوى را به نااهلان سپردند و آنان نیز علیه فرزندان و اهل‏بیت پیامبر رحمت آن کردند که یاد آن، سینه‏ها را مجروح مى‏کند.
آرى، آن‏چنان جفا علیه عترت رسول‏الله نمودند که امام حسین علیه‏السلام ، در روز عاشورا، لحظاتى پیش از شهادت بر آن شد تا خود و نسبش را به مردم معرفى کند؛ آن‏جا که مى‏فرماید: «هان اى مردم، به سخنم گوش کنید و در پیکارم تعجیل ننمایید تا حق اندرز شما که بر من است ادا کرده، عذر آمدن خود را بیان کنم... به درستى که ولى من خدایى است که قرآن را نازل و صالحان را سرپرستى مى‏کند... اما بعد، اینک نسب مرا بررسى کنید و ببینید من کیستم، سپس به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید و بنگرید آیا شما را رواست که مرا بکشید و حرمتم را هتک کنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما و فرزند وصى و پسر عموى پیامبر شما و فرزند اول مؤمن به خدا و اول تصدیق کننده آنچه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از جانب خدا آورد نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموى پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار شهید ذوالجناحین عموى من نیست؟ آیا بارها این فرموده رسول خدا را در حق من و برادرم نشنیده‏اید که این دو سرور جوانان بهشتند؟ اگر در آنچه که حق است، تصدیقم مى‏کنید و اگر باور ندارید از کسانى که مى‏دانید بپرسید. از جابر بن عبدالله انصارى، ابوسعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم، انس بن مالک بپرسید.»(10)
وا اسفا که گروه منحرف و غاصبان خلافت آن‏قدر دروغ بافته و بدگویى کرده بودند که امام معصوم و حجّت حق باید بر حقانیت و صحت گفته‏هایش، صحابه پیامبر را به شهادت گیرد.
اما این وضعیت با شهادت مظلومانه زاده حیدر، دگرگون گشت و مردم دریافتند که سلطنت امویان مبتنى بر اسلام نیست و ماهیت دروغین و غیردینى آنان آشکار گردید. از این رو، سایر خلفاى امویان و عباسیان و عثمانیان نتوانستند کارهاى نامشروع خود را به نام اسلام انجام داده و رنگ دینى بدان بخشند و افکار عمومى نیز واقعیت را شناخته و اعمال و رفتار آنان را مربوط به اسلام نمى‏دانستند.
و این از پیامدهاى مهم عاشورا و هدیه به مردم و جامعه اسلامى است تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دست‏کم ناهنجارى‏هاى امویان را به اسلام و ارزش‏هاى دینى نسبت ندهند؛ چه این‏که هنجارها نشان‏دهنده ارزش‏هاى کنش‏گران است و اگر امویان را مسلمان بدانند طبعا رفتارشان را مطابق ارزش‏هاى دین اسلام خواهند دانست. اما قیام حسینى چهره پنهان گروه حاکم را به جامعه اسلامى و انسانى نمایاند تا آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند که اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله غیر از آن دینى است که امویان معرفى کردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم‏ستیز و ظالم شکن، چون خورشید عالمتاب بر تارک عالم مى‏درخشد، به برکت خون سرخ حسین و قیام نینواست. هرچند حدوثا محمدى است اما بقاءً حسینى است. چنانچه مقرم در کتاب «مقتل الحسین» به این موضوع اشاره دارد و مى‏نویسد: «نهضت حسین علیه‏السلام جزء اخیر از علت تامه براى استحکام مبانى دین بوده به طورى که این نهضت بین دعوت حق و هجمه‏هاى باطل، جدایى انداخته، حق و باطل را از هم جدا کرده و گروه حق را از گروه باطل متمایز نموده تا جایى که گفته‏اند: "ان الاسلام بدؤه محمدى و بقاؤه حسینى"... .»(11)
واشنگتن ایرونیک بر این باور است که امام حسین علیه‏السلام اسلام را از چنگال بنى‏امیه رها ساخت. وى مى‏گوید: «براى امام حسین علیه‏السلام ممکن بود که زندگى خود را با تسلیم شدن به اراده یزید، نجات بخشد. اما مسؤولیت پیشوا و نهضت‏بخش اسلام اجازه نمى‏داد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى‏امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روى ریگ‏هاى تفتیده عربستان روح حسین فناناپذیر است. اى پهلوان! اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من اى حسین.»(12)
چارلز دیکنز نیز مى‏گوید: اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته‏هاى دنیایى خود بود، من نمى‏فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنین حکم مى‏کند که او فقط به خاطر اسلام فداکارى کرد.(13)
به طور کلى، هر آزاده و منصفى شهادت مى‏دهد که نور دیده کوثر با رشادت و شهادتش در سرزمین تفتیده طف توانست اسلام نابى را که در پرتو آن اویس قرن‏ها و سلمان‏ها و ابوذرها پرورش یافته‏اند، احیا کند و اگر نبود این جان‏ثارى زاده زهرا علیهاالسلام ، فقط نامى از اسلام باقى مى‏ماند؛ چه این‏که بنى امیه به سردمدارى زاده سفیان در پى نابودى اساس دین بوده و در راه رسیدن به مقصود تلاش‏هاى گسترده‏اى نمودند و تا جایى پیش رفتند که امام حسین علیه‏السلام مى‏فرماید: «... آیا نمى‏بینید که به حق عمل نمى‏شود و از باطل دورى نمى‏گردد؟»(14)
اما واقعه عاشورا خط بطلانى بر عملکرد آنان کشید و مردم و جامعه اسلامى و انسانى را به سوى کوثر زلال نبوى رهنمون ساخت و چراغ هدایتى در اختیار بشر قرار داد تا بتوانند در پرتو آن رفتار خود را تنظیم کنند. و این بسیار مهم است؛ زیرا جامعه بشرى نیاز به هدایت‏گر و راهنما دارد و اسلام ناب چراغى است که خداى مهربان به واسطه پیامبرش به جامعه انسانى هدیه داده تا بتوانند در پرتو آن ره کمال پیش گیرند. اما اصحاب سقیفه، به ویژه بنى‏امیه، این کوثر زلال و مصباح هدى را به اعمال و رفتار خود آلوده کردند. از این‏رو، حسین فاطمه علیهاالسلام باعاشورایش، اسلام ناب را از دست آنان نجات داد، به گونه‏اى که اکنون اسلام ناب همچون خورشیدى در عالم مى‏درخشد.
3. همبستگى و انسجام اجتماعى
آنچه که تاریخ زندگى بشر بدان گواهى مى‏دهد این است که انسان همواره در سایه زندگى اجتماعى روزگار سرکرده و در پرتو آن، براى رسیدن به کمال و سعادت تلاش مى‏کند. این حقیقت موجب گردید که برخى از اندیشمندان، سعادت و کمال انسان را در گرو زندگى اجتماعى بدانند.
فارابى مى‏گوید: «زندگى بالاجتماع است که مى‏تواند کمال انسانى را برایش به ارمغان آورد، هرچند زندگى انفرادى ناممکن نیست، اما انسان را به سعادت محتوم و کمال مطلوب راهبر نتواند بود.»(15)
روشن است که همبستگى و انسجام اجتماعى از امور حیاتى جامعه است و بدون آن، جامعه قدرت تداوم و استمرار نداشته و در نتیجه، زندگى اجتماعى انسان به مخاطره افتاده و طبعا سعادت او خدشه‏دار مى‏شود. به طور کلى، روش‏هاى حفظ وحدت‏وانسجام اجتماعى عبارتند از:
الف. اعمال زور و فشار، که همبستگى منتج از آن دوام ندارد؛
ب. وجود دشمن مشترک؛
ج. برگزارى مسابقات ورزشى و سرگرمى‏هاى همگانى؛
د. عامل مذهب و گسترش آن؛
ه. بالا بردن سطح آگاهى مردم براى شناساندن ارزش‏هاى واقعى و لزوم وحدت.(16)
انسجام اجتماعى و همبستگى گروهى امرى ضرورى است و بدون آن، جامعه مطلوب پدید نخواهد آمد، اگر چه افراد در چنین جامعه‏اى در کنار هم قرار گرفته و به اهداف مادى و حیوانى خود برسند.
باید انسجام و اجتماع شیعه در طول تاریخ را مرهون قیام غرورانگیز عاشورا دانست و این واقعیتى است که دانشمندان و مورّخان بدان اشاره نموده‏اند. خربوطلى در این‏باره مى‏نویسد: «شهادت امام حسین علیه‏السلام در کربلا، بزرگ‏ترین حادثه تاریخى بود که منجر به تشکّل و تبلور شیعه گردید و سبب شد که شیعه به عنوان یک سازمان قوى با مبادى و مکتبى سیاسى و دینى مستقل در صحنه اجتماع اسلام آن روز جلوه کند.»(17)
به طور کلى مى‏توان گفت: عاشوراى حسینى به دو طریق انسجام اجتماعى را به جامعه اسلامى هدیه کرد:
الف. از طریق آگاهى‏بخشى و روشنگرى: ماهیت این نهضت، احیاى دین محمدى و اسلام ناب بود و اسلام ناب نیز با ارزش‏هاى معنوى و آموزه‏هاى الهى خود افراد و انسان‏هاى کمال‏جو و سعادت‏طلب را در کنار هم قرار مى‏دهد. نداى روح بخش اسلام نیز این است که «انما المؤمنون اخوه.» برادرى خود بالاترین و مستحکم‏ترین انسجام است.
ب. از طریق عزادارى و سوگوارى: سنّت پاسداشت یاد و خاطره شهداى کربلا و عزادارى و سوگوارى براى حسین بن على علیه‏السلام و یارانش، در بین شیعیان، برکات و آثارفراوانى به همراه داشته که انسجام اجتماعى و همبستگى گروهى از جمله آن‏ها است.
توضیح این‏که: فعالیت‏ها و کنش‏هاى کنشگران داراى دو نوع کارکرد است:
1. کارکردهاى آشکار؛ یعنى کارکردهایى که براى شرکت‏کنندگان در فعالیت [کنش‏گران] شناخته شده و مورد انتظار است.
2. کارکردهاى پنهان؛ یعنى نتایج فعالیت‏هایى که شرکت‏کنندگان در آن فعالیت از آن آگاه نیستند.(18)
سوگوارى و عزادارى براى امام حسین علیه‏السلام و شهداى کربلا، نیز داراى دو نوع کارکرد آشکار و پنهان است. کارکردهاى آشکار این حادثه عظیم تاریخ بسیار است؛ از جمله: زنده نگاه داشتن یاد شهدا، احیاى فرهنگ عاشورا، احیاى فرهنگ جهاد و ایثار و... . علاوه بر کارکردهاى آشکار، کارکردهاى پنهان نیز وجود دارد که برجسته‏ترین آن‏ها، اخوّت و همبستگى گروهى و انسجام شیعیان است. و این همبستگى خود منشأ حرکات و برکات بسیارى بوده است که انقلاب اسلامى ایران نمونه‏اى آشکار از این واقعیت است؛ چه این‏که، اوج حرکات مردمى و نهضت اسلامى از محرم سال 1356 بوده است. نه تنها شروع نهضت اسلامى ایران از عزادارى و عاشورا آغاز گردید که بقاى این نهضت نیز مبتنى بر همین سنت بوده است؛ چنانچه امام خمینى قدس‏سره به آن اشاره کرده و مى‏فرماید: «باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنت‏ها [عزادارى و سوگوارى] را حفظ کنید.»(19)
به این ترتیب، یکى از پیامدهاى اجتماعى نهضت عاشورا، انسجام اجتماعى است که پس از شهادت امام حسین و یارانش در کربلا، به جامعه اسلامى و به خصوص جامعه شیعى هدیه داده شد. این امر از نگاه محققان پنهان نمانده است. چنان‏که نیکلسن در این‏باره مى‏گوید: «حادثه کربلا حتى مایه پشیمانى و تأسف امویان شد؛ زیرا این واقعه شیعیان را متحد کرد و براى انتقام حسین هم‏صدا شدند و صداى آنان در همه جا، به ویژه عراق و میان ایرانیان انعکاس یافت.»(20)
فیلیپ حتى نیز مى‏نویسد: فاجعه کربلا سبب جان گرفتن و بالندگى شیعه و افزایش هواداران آن مکتب گردید.(21)
4. احیاى ارزش‏هاى اسلامى و انسانى
یکى از آثار بسیار مهم و اساسى نهضت پرافتخار حسینى علیه‏السلام ، احیاى ارزش‏هاى اسلامى و انسانى است که از نیازهاى اساسى هر جامعه مى‏باشد. ارزش‏ها یکى از عناصر برجسته و تأثیرگذار فرهنگ است و فرهنگ نیز به مثابه هوایى است که بدون آن تنفس اجتماعى ممکن نخواهد بود. در نگاه جامعه‏شناسان، فرهنگ، خشت‏هاى بناى اجتماعى است و ارزش‏ها، ملاط آن؛ زیرا اجزا و عناصر فرهنگ تحت تأثیر مستقیم ارزش‏ها قرار دارند. ارزش‏ها، باور داشت‏هاى ریشه‏دارى‏اند که اعضاى جامعه یا گروه، به هنگام برخورد با پرسش‏ها درباره خوبى‏ها و بدى‏ها و امور مطلوب، آن‏ها را در نظر مى‏گیرند.(22) از این‏رو، گروه‏هاى اجتماعى بدون آن‏ها دچار اختلال در گفتار و رفتار اجتماعى مى‏گردند. ارزش‏ها چراغ هدایت هنجار (گفتارى ـ رفتارى) هستند و بدون آن‏ها، اساسا جوامع توان شکل‏گیرى و انسجام ندارند. بدیهى است که اگر ارزش‏هاى موجود در جوامع، دینى باشند، موجب استحکام و استمرار زندگى اجتماعى براى اعضاى آن خواهد بود؛ زیرا ارزش‏هاى دینى با ثبات و غیرقابل تغییر و مبتنى بر وحى هستند و در ذات خدا و اراده‏اش تغییر و تبدیل راه ندارد. اما ارزش‏هاى اجتماعى، از ثبات و دوام کافى برخوردار نیستند؛ زیرا متکى بر مقبولیت عامه و پذیرش غالب افراد جامعه مى‏باشند. روشن است که با تغییر امیال و خواسته‏هاى افراد، ارزش بودن خود را از دست خواهند داد و ارزش‏هاى دیگر جایگزین آن‏ها مى‏گردند. از این‏رو، این‏گونه ارزش‏ها، معمولاً بى‏ثبات‏اند.
البته، دینى بودن ارزش‏ها منافاتى با اجتماعى شدن آن‏ها ندارد و آن هنگامى است که ارزش‏هاى دینى توسط غالب افراد جامعه پذیرفته شده و رفتار و اعمال آن‏ها بر پایه ارزش‏هاى دینى شکل گیرد. چنین ارزش‏هایى که رنگ دینى دارند، از ثبات و دوام برخوردارند. در غیر این صورت، هر ارزش اجتماعى‏اى نمى‏تواند به مثابه ارزش‏هاى دینى کارایى داشته و افراد اجتماع را آسوده خاطر سازد؛ چرا که در ارزش‏هاى اجتماعى میل و خواست اکثریت گروه ملاک است، اما در ارزش‏هاى دینى، ملاک انسانیت بوده و در فرهنگ دینى افراد از حقوق اجتماعى یک‏سانى برخوردارند. از این روست که جامعه دینى پایدارتر است؛ البته جامعه‏اى که فقط نام دین را یدک نکشد و دین و ارزش‏هاى دینى به خوبى و بدون تبعیض اجرا گردد.
به این ترتیب، ارزش‏هاى دینى براى جوامع انسانى امرى حیاتى و ضرورى است. بدیهى است که احیاى این ارزش‏ها، موجب بالندگى جوامع و نشاط زندگى اجتماعى افراد خواهد بود. بى‏تردید یکى از پیامدهاى مهم و برجسته قیام عاشورا، احیاى ارزش‏هاى اسلامى و انسانى است. این حادثه عظیم توانست جامعه نبوى را از آن رخوتى که پس از عروج ملکوتى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پدید آمده بود، بیرون آورده و به جامعه‏اى بالنده‏تبدیل‏نماید. درذیل به‏چندموردازآن ارزش‏هاى‏اسلامى‏وانسانى‏اشاره مى‏گردد:
الف. احیاى روحیه شهادت‏طلبى
تاریخ زندگى اجتماعى بشر گواهى مى‏دهد که انسان از بدو خلقت تا به امروز به شیوه‏هاى متعدد تلاش کرده است تا خود را جاودانه کند و شاید سرّ مطلب این باشد که خالق این موجود پر رمز و راز، خود وجودى لایزال و ابدى دارد و بشر که مخلوق آن وجود ماندگار است، فطرتا تمایل دارد تا به ویژگى خالقش دست یازد و همانند او ماندگار و جاودانه شود. از این‏رو، در جامعه انسانى مشاهده مى‏شود که افراد از مرگ و فنا واهمه داشته و از آن رویگردانند و سعى دارند به نوعى زنده و جاوید بمانند؛ برخى بر حفظ جسم و جان خود پرداخته و گروهى در پى حفظ نام و نشان خود در جامعه و تاریخ‏اند.
اما خداى متعال که از این میل باطنى بشر آگاه است، راه جاودانى را فراروى بشر نهاده و او را به سوى جاودانگى راهنمایى نموده و «شهادت» را به او هدیه داده و فرموده که راه ماندگارى مرگ سرخ است، آن را برگزینید تا صفت «احیا» پیدا کنید، آن‏جا که فرمود: «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء...» (آل عمران: 169) پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تفسیر این کریمه، مفهوم شهادت را توسعه داده و فرموده است: «من قتل دون مظلمته فهو شهید...»؛... هر که در برابر ظلمى کشته شود شهید است.(23) خواه این ظلم بر مال و عیال باشد یا همسایه و... چنانچه فرمود: «من قتل دون اهله ظلما فهو شهید، من قتل دون ماله ظلما فهو شهید من قتل دون جاره فهو شهید و من قتل فى ذات الله عزّوجل فهو شهید.»(24)
شهادت ارزشى است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضاى آن با امنیت خاطر به زندگى اجتماعى خود، که جایگاه کسب معرفت کمال و سعادت است، مشغول خواهند بود و این مطلوب هر انسان کمال‏جو و طالب زندگى ابدى است. اگر امام خمینى قدس‏سره ، شهدا را شمع محفل بشریت مى‏داند و شاگردش، شهید مطهرى، شهید را همچون شمعى مى‏داند که خود مى‏سوزد ولى جامعه را در پرتو آن نورانى مى‏کند، اشاره به همین واقعیت دارد. براین اساس، چنین ارزشى را براى جامعه حیاتى و ضرورى مى‏دانیم.
حسین بن على علیه‏السلام با علم به شهادت ره کربلا را پیش گرفت و دیگران را نیز از این علم بى‏خبر نساخت. چنانچه آن هنگام که ام‏سلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى کرد، فرمود: «من مى‏دانم در چه ساعت و در چه روزى کشته خواهم شد و مى‏دانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و یاران من کدام افراد کشته مى‏شوند.»(25) و یا در پاسخ «اباهره» که پرسید: چرا از حرم جدّت خارج شدى؟ فرمود: «ویحک یا اباهرة انّ بنى‏امیه اخذوا مالى فصبرت و شتموا عرضى فصبرت و طلبوا دمى فهربت و ایم الله لتقتلنى الفئة الباغیه و لیلبسنّهم الله ذلّا شاملا.»(26)
سرانجام، آن حضرت با شهادتش راه جاودانگى را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگى نگاشت و از فرداى عاشورا، ارزش‏هاى اسلامى و انسانى احیا گشت و آنانى که از ترس جان در مقابل عبیدالله، زاده مرجانه، تن به ذلت دادند و از یارى فرزند کوثر سرباز زدند، در مجلس عبیدالله فریاد زدند و مرگ سرخ را برگزیدند و بر بیدادگرى ابن مرجانه شوریدند. افرادى چون عبدالله‏بن عفیف ازدى، علیه عداوت عبیدالله بر اهل‏بیت رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شوریدند و شهادت را در آغوش گرفتند و این شهادت‏طلبى، حتى سفیر روم را در جاى ننشاند و او نیز فریاد کرد و سر مظلوم کربلا را در آغوش گرفت و به استقبال شهادت رفت. از آن پس تا به امروز هر آزاده‏اى ره سالار شهیدان در پیش گرفته و با اقتدا به آن امام همام، در مقابل ظلم ایستاده و مرگ سرخ را برگزیده است تا هم خود ماندگار شود و هم جامعه را از آلودگى‏ها پاک سازد و تا این روحیه در خلق و خوى بشر بوده و هست، هیچ ظلمى پایدار نمانده و هیچ ظالمى ماندگار نخواهد بود. همان‏گونه که بنى‏امیه پس از شهادت حسین و یارانش، ریشه کن گردیدند.
اگر انقلاب شکوهمند اسلامى ایران به کاروان‏سالارى روح الله قدس‏سره و همت بلند مردم به بار نشست، به برکت احیاى روحیه شهادت‏طلبى بود و اگر دشمن در جنگ هشت ساله، با همه امکانات و حمایت‏هاى جهانى‏اش سرانجامى جز شکست نداشت، به یُمن وجود روحیه شهادت‏خواهى بى‏نظیرى بود که پیر و جوان در عشق به آن مى‏سوختند و گاه به شوق یافتن آن چلّه مى‏نشستند و نذر شهادت مى‏کردند و گاه به بارگاه ملکوتى ثامن‏الائمه حضرت رضا علیه‏السلام رفته و رضاى شهادت مى‏گرفتند و با پیشانى بند "یا شهادت یا زیارت" ره میدان رزم پیش مى‏گرفتند. کیست که نداند این چنین روحیه‏اى، پس از شهادت حسین زهرا علیه‏السلام و یاران نینوایى‏اش در کالبد جامعه دمیده شده و از آثار و پیامدهاى برجسته نهضت عاشورا مى‏باشد؟
ب. معرفى گروه مرجع
بى‏تردید آن هنگام که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله على‏رغم تب شدید خود، به کمک على علیه‏السلام و سلمان عزم مسجد کرده و بر فراز منبر خطاب به مردم فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى...»(27) و نیز آن‏گاه که در جمع اصحابش فرمود: «این على با قرآن و قرآن با على است و این دو جانشینان و یاوران من هستند و تا زمانى که در کنار حوض بر من وارد مى‏شوند از هم جدا نمى‏شوند و آن‏گاه از ایشان خواهم پرسید که آنان را چگونه جانشین من قرار دادید؟»(28) و نیز آن زمان که در ازاى رسالت خویش اجرى جز محبت و مودت اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام درخواست نکرد، کسى پیام آن را دریافت نکرد و سرّ این همه اصرار را درک نکرد، مگر على و سلمان و ابوذر و مقداد؛ راز این همه اصرار پیامبر و توجه دادن مردم به اهل‏بیت خویش را باید از قرآن و دعاى ندبه شنید، آن‏جا که مى‏فرماید: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الاّ من شاء أن یتخذ الى ربه سبیلاً» (فرقان: 57)؛ بگو اجرى که من خواستم جز این نیست که راه خدا را پیشه کنید. «فکانوا هم السبیل الیک و المسلک الى رضوانک»؛(29) و اهل‏بیت عصمت و طهارت طریق رسیدن به خدا و رضوان اویند، پس با تکیه بر آنان و با مودت به ایشان مى‏توانید راه کمال را هموار کنید.
تأکید فراوان پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر گرایش و مودت مردم به عترت، از منظر جامعه‏شناختى بسیار مهم و اساسى است؛ زیرا در نگاه جامعه‏شناختى، مردم همواره در پى الگویى مناسب و راهگشا براى رفتار فردى و گروهى خود مى‏باشند. به تعبیر جامعه‏شناسان، انسان‏ها به دلایل مختلف عموما خود را در زمینه‏هایى با عده‏اى مقایسه و ارزیابى مى‏کنند. در این فرایند، انسان ارزش‏ها و الگوهاى عمل افراد یا گروه‏هاى دیگر را به عنوان یک قالب مقایسه‏اى مرجع مى‏گیرد.(30) بدیهى است هر فردى در زندگى فردى و اجتماعى خود نقشى ایفا مى‏کند و اسلام نیز به عنوان مکتبى سعادت‏بخش براى پیروان خود در زندگى فردى و اجتماعى‏شان نقش‏هایى را معین نموده است که مسلمانان باید به ارزیابى ایفاى نقش خود بپردازند. این‏جاست که افراد به گروه مرجع نیازدارند تا با مراجعه به آن به ارزیابى نقش فردى و اجتماعى خود بپردازند؛ زیرا گروه مرجع، «یکى از معیارها و الگوهایى است که هرکس هنگام ارزیابى نقش خود در یک موقعیت معین از آن استفاده مى‏کند. فرد با این ارزیابى مى‏تواند مشخص کند آیا نقش خود را به درستى ایفا کرده است یا نه؟»(31)
در یک نظام اجتماعى پایدار، شایسته است گروهى را که انسان به آن تعلق دارد، گروه مرجع مثبت باشد.(32) پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، اهل‏بیت خود را به مثابه گروه مرجع به امت معرفى کرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن گروه مرجع مثبت محروم نباشند، بلکه با بهره‏گیرى از این گروه راه کمال را که همانا «ان یتخذ الى ربه سبیلاً» است در پیش گرفته و در زندگى فردى و اجتماعى دچار تحیر و سردرگمى نشوند. متأسفانه با آن همه تأکید رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، جامعه اسلامى پس از رحلت آن حضرت ره دیگر را پیشه کرد و از آن الگوى کامل و گروه مرجع مثبت بهره نبرد و تاوان سختى را نیز در این راه متحمل گردید.
البته، عامل اصلى بازماندن امت در بهره‏گیرى از معارف نورانى اسلام، که در قلوب عترت مکنون بود، اصحاب سقیفه بودند؛ چون مى‏دانستند که محبوبیت و نفوذ عترت رسول خدا در جامعه موجب تزلزل حاکمیت مغصوبه‏شان گردیده و آنان را از مقاصد خویش، که همانا حکمرانى بر امت بود، باز مى‏دارد. از این‏رو، تلاش فراوان نمودند تا امت را از خاندان عصمت جدا و دور نگه دارند که متأسفانه موفقیت بسیارى نیز در این راه کسب کردند تا جایى که مردم حتى مسائل شرعى و دینى خود را از ائمه علیهم‏السلام نمى‏پرسیدند. این تلاش‏ها در زمان سلطنت معاویه به اوج خود رسیده بود.
اما با حماسه‏اى که نینواییان در کربلا برپا نمودند، روندى که بنى‏امیه در جهت کاهش منزلت اهل‏بیت علیهم‏السلام پیش گرفته بودند، متوقف شد و به تدریج عداوت‏ها مبدّل به مودت گردید و هرچه از واقعه طف مى‏گذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان رسول‏الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بیش‏تر مى‏شدند، به طورى که پس از مدت اندکى، پنج هزار تن از مردم کوفه به خون‏خواهى فرزند زهرا علیهاالسلام قیام کرده و قتله کربلا را از میان برداشتند.(33)
بارى، پس از شهادت سبک‏بالان عاشق در دشت نینوا، دل‏ها در گرو محبت خاندان وحى قرار گرفت و عواطف و احساسات عمومى به سوى آنان معطوف گردید و این محبت تنها در سینه‏ها حبس نگشت، بلکه با شور و هیجان وصف ناشدنى هرساله در تمام عالم به صورت سوگوارى و عزادارى متجلى مى‏شود.
آیت‏الله صافى در این زمینه مى‏نویسد: «این مراسمى که به عنوان عزادارى آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، سوریا، لبنان، بحرین، افغان، مصر و نقاط دیگر به عنوان زیارت قبر مطهر به خصوص در شب‏ها و روزهاى مخصوصه مانند عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار مى‏شود، نشان مى‏دهد که حسین علیه‏السلام قلوب همه را مالک شده و مردم حتى بیگانگان عاشق و دلباخته او شده‏اند.»(34)
روشن است که محبت و مودّت، اولین قدم در جهت مقتدا قرار گرفتن شهید کربلا در امور و شؤون زندگى فردى و اجتماعى محبّان خواهد بود.
به علاوه، عزادارى و سوگوارى‏هایى که در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار مى‏شود، خود آثار اجتماعى، سیاسى، تربیتى و اخلاقى داشته و دارد و این همه گامى مؤثر در مرجع قرارگرفتن خاندان نبوت مى‏باشد و موجب شوکت و ترقى شیعه مى‏شود؛ چرا که بهترین گروه مرجع را در اختیار دارد.
ج. قیام حسینى الگو و سرمشق جنبش‏هاى اجتماعى
افراد در زندگى اجتماعى خود همواره در پى الگوها و سرمشق‏هایى هستند تا بتوانند با پیروى از آنان به زندگى مطلوب و سعادت‏مند برسند و در این راستا تلاش مى‏کنند بهترین‏ها را برگزینند. سرّ مطلب این است که اشخاص در جامعه مثل هم مى‏اندیشند و شبیه هم رفتار مى‏کنند و به عبارتى، از الگوهاى رفتارى پیروى مى‏کنند. «یک الگو چیزى است که ساخته مى‏شود تا براى ساختن نمونه‏هاى دیگر سرمشق قرار گیرد.»(35)
اما گاه و بلکه اغلب اوقات، انسان به دلیل عدم آگاهى از معیارهاى صحیح و مناسب، در انتخاب الگوى مناسب راه خطا را در پیش گرفته و در نتیجه، به جاى رسیدن به هدف، دچار مشکلات شده و معضلات زیادى دامن‏گیر او مى‏شود.
اسلام به عنوان مکتبى که در پى ارائه کمال و سعادت بشرى است، براى پیروان خود، گروه مرجع، که خاندان وحى باشند، معرفى کرده است، از این‏رو، باید آنان را به عنوان سرمشق و الگوى رفتارى خویش قرار دهیم و تابع و پیرو رفتار فردى و اجتماعى آنان باشیم.
از این‏رو، امام حسین علیه‏السلام الگویى شایسته و ارزشمند و قیام خونین او به عنوان، نقش نمونه‏اى است که انسان‏هاى زیادى آن را سرمشق خود قرار مى‏دهند. سیدالشهدا علیه‏السلام خود نیز اشاره دارد که «فلکم فىّ اسوة.»(36)
پس از نهضت عاشورا، حرکت‏ها و جنبش‏هاى فراوانى به تأسّى از آن واقعه، علیه حاکمان ستمگر صورت گرفت که برخى از آن‏ها عبارتند از:
1. انقلاب مدینه، حرکتى که علیه حکومت ستمکار بنى‏امیه انجام گرفت و با نهایت وحشى‏گرى سرکوب گردید؛
2. قیام توابین در کوفه در سال 65 ق؛
3. قیام مختار ثقفى، که در سال 66 با انگیزه انتقام از قاتلان امام و شهیدان صورت گرفت؛
4. انقلاب مطرف بن مغیره در سال 77 علیه حجاج بن یوسف؛
5. انقلاب ابن اشعث، علیه حجاج بن یوسف؛
6. انقلاب زید بن على در سال 122؛
7. قیام حسین بن على شهید فخ، علیه حکومت عباسى در سال 169.(37)
و بالاخره آخرین جنبشى که علیه سلطنت دو هزار و پانصد ساله ستمشاهى، انجام گرفت و حکومت سلطنتى را برکَند، حرکتى بود که از حسین بن على علیه‏السلام ، سرمشق گرفته و با تأسّى از آن امام و مرام او به بار نشست و جنگ هشت ساله را نیز با بهره‏گیرى از سرمشق کربلا با سربلندى به پایان رساند.
نهضت عاشورا نه تنها براى مسلمانان، بلکه براى غیرمسلمانان نیز سرمشق و الگو مى‏باشد. مهاتما گاندى رهبر بزرگ هند نیز عاشوراى حسینى را سرمشق خود قرار داده و مى‏گوید: «من زندگى امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام، را به دقت خوانده‏ام و توجه کافى به صفحات کربلا نموده‏ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد بایستى از سرمشق امام حسین پیروى کند.»(38)
5. احیاى نظارت اجتماعى
به شهادت قرآن کریم، خداوند حکیم، پس از خلقت بشر، خوب و بد، شایست و ناشایست را به نفس او الهام کرد: «فألهمها فجورهاوتقواها.» (شمس: 8) و در عین حالى که عقل را سلاح باطنى‏اش قرار داد، به آن رسول باطنى نیز اکتفا و بسنده نکرد، با محبتى که به این مخلوق احسن خویش داشت، وى را از نعمت رسول ظاهرى محروم نساخت و به واسطه آنان هر آنچه که لازمه سعادت دنیا و آخرتش بود، در دفترى به نام «دین» به سوى او فرو فرستاد تا این موجود پر رمز و راز بتواند در پرتو آن، رفتار فردى و اجتماعى خویش را سامان بخشد.
اما غالب انسان‏ها به جاى لبیک به نداى باطنى و خدایى خویش، نفس اماره را پیروى کرده و همواره ره کژى پیش گرفته و مى‏گیرند. بدیهى است که ساختمان اجتماعى (جامعه) با کژى‏ها و انحرافات رفتارى و گفتارى متزلزل بوده و متضمن سعادت و کمال بشر نخواهد بود. از این‏رو، کنترل و مراقبت در رفتار فردى و اجتماعى اعضاى جامعه امرى لازم و ضرورى به نظر مى‏آید و خداى متعال نیز بر آن واقف مى‏باشد. از این‏رو، دستوالعمل خاصى در این جهت ارائه داده است که آن، «نظارت عمومى» یا «امر به معروف و نهى از منکر» مى‏باشد که دانشمندان علوم اجتماعى آن را نظارت اجتماعى نامیده‏اند و در تعریف آن گفته‏اند: «نظارت اجتماعى به ساز و کارهایى اطلاق مى‏شود که جامعه براى واداشتن اعضاى خویش به سازش‏کارى و جلوگیرى از ناسازش‏کارى به کار مى‏برد.»(39) در اهمیت آن مى‏گویند: «نظارت‏هاى اجتماعى براى آن مهمند که جامعه نمى‏تواند کارکرد درستى داشته باشد، مگر آن‏که اعضا، خود را با هنجارهاى اجتماعى تطبیق دهند، نقش‏هایشان را انجام دهند و فعالیت‏هایشان را طورى هماهنگ کنند که جامعه یا گروه بتواند به هدف‏هایش دست یابد.»(40)
بر این اساس، در فرهنگ قرآن، بهترین جامعه، جامعه‏اى است که امر به معروف و نهى از منکر و به تعبیر جامعه‏شناختى، نظارت عمومى و اجتماعى در آن صورت گیرد. به همین جهت، مسلمانان را بهترین امت معرفى مى‏کند؛ زیرا داراى خصیصه امر به معروف و نهى از منکر هستند: «کنتم خیر امة اخرجت الناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر.» (آل عمران: 110) و در این زمینه، علامه شهید مطهرى مى‏نویسد: «در اسلام مسأله‏اى وجود دارد که در ملت‏هاى دیگر امروز دنیا به صورت یک قانون دینى وجود ندارد (البته نمى‏گویم پیامبران سلف نداشته‏اند) و آن این است که اسلام نه تنها فرد را براى خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود مسؤول و متعهد مى‏داند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤول و متعهد مى‏داند. امر به معروف و نهى از منکر همین است که اى انسان تو تنها از نظر شخصى و فردى در برابر ذات پروردگار مسؤول و متعهد نیستى، تو در مقابل اجتماع خود هم مسؤولیت و تعهد دارى.»(41)
این مسؤولیت به حدى مهم است که اگر از آن تخطّى شود، باید منتظر عذاب الهى بود. چنانچه امام رضا علیه‏السلام از پیامبر خدا نقل مى‏کند: «کان رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یقول: اذا امتى تواکلت الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فلیاذنوا بوقاع من الله»(42)؛ هرگاه امتم امر به معروف و نهى از منکر را به یکدیگر واگذار کنند، پس منتظر عذاب الهى باشند.
شهید مطهرى امر به معروف و نهى از منکر را ضامن بقاى اسلام دانسته و مى‏فرماید: «امر به معروف و نهى از منکر یگانه اصلى است که ضامن بقاى اسلام و به اصطلاح، علت مبقیه است. اصلاً اگر این اصل نباشد، اسلامى نیست. رسیدگى کردن دایم به وضع مسلمین است. آیا یک کارخانه بدون بازرسى و رسیدگى دایمى مهندسین متخصص که ببینند چه وضعى دارد قابل بقاست؟ اصلاً آیا ممکن است یک سازمان همین‏طور به حال خود باشد، هیچ درباره‏اش فکر نکنیم در عین حال به کار خود ادامه دهد؟ ابدا. جامعه هم چنین است، یک جامعه اسلامى این طور است، بلکه صد درجه برتر و بالاتر. آیا جامعه نظارت و بررسى نمى‏خواهد؟! جامعه رسیدگى نمى‏خواهد؟ آیا چنین امرى امکان دارد؟ ابدا. قرآن کریم بعضى از جوامع گذشته را که یاد مى‏کند و مى‏گوید این‏ها متلاشى و هلاک شدند، تباه و منقرض شدند و مى‏فرماید، به موجب این‏که در آن‏ها نیروى اصلاح نبود، نیروى امر به معروف و نهى از منکر نبود، حس امر به معروف و نهى از منکر در میان مردم زنده نبود.»(43)
بارى، پیامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز با تکیه بر اصل نهى از منکر توانست ابتدا پلیدى‏ها و کژى‏ها و انحرافات را از جامعه بزداید و سپس با اتکاى به اصل امر به معروف جامعه‏اى بنیان نهد که، ایثار و شهادت، عدالت و رستگارى و... جایگزین شقاوت و کژى‏ها و ارزش‏هاى معنوى، جانشین ارزش‏هاى جاهلى گردد. اما پس از رحلت پیامبر رحمت، جامعه نبوى به رهبرى اصحاب سقیفه، مسیر انحراف را در پیش گرفت و افراد و اعضاى آن در مقابل آن انحراف آشکار لب فرو بستند تا زمانه و زمینه در اختیار حکّام ناشایست قرار گیرد و آنان نیز با خانه‏نشین کردن حجّت حق، باب انحراف و بدعت را در دین گشوده و ره هدایت را مسدود سازند و کار دین و دنیاى امت را به جایى رساندند که امیرالمؤمنین علیه‏السلام در آغاز خلافت با حسرت از گذشته یاد کنند: «بندگان خدا، در زمانى واقع شده‏اید که خیر و نیکویى به آن پشت کرده و شرّ و بدى به آن رو آورده است و شیطان هر روز بیش از پیش در کار گمراهى مردم طمع مى‏ورزد... کجایند خوبان شما، انسان‏هاى وارسته و پرهیزکارى که در کسب‏شان از حرام پرهیز مى‏کردند و در رفتار و عقیده‏شان پاکى مى‏ورزیدند؟»(44) و در جاى دیگر مى‏فرماید: «هم اکنون با برادران اسلامى خویش به واسطه تمایلات نا به جا و کجى‏ها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا مى‏جنگیم.»(45)
این وضعیت پس از شهادت مولود کعبه على علیه‏السلام به مراتب بدتر گردید؛ زیرا معاویه یکه تاز میدان بدعت و انحرافات شد و جامعه اسلامى را به سوى بى‏دینى سوق داد تا جایى که ارزش‏هاى معنوى و الهى کم‏رنگ، دنیا و دنیاگرایى ترویج و انباشت ثروت، ارزش گشت و دنیاطلبان و زراندوزان بر بیت‏المال مسلمانان مسلط شدند و خلعت فرمان‏روایى به دوش نااهلانى چون عمروعاص‏ها گذاشته شد. در چنین احوالى است که امام حسین علیه‏السلام خود را مکلّف به قیام مى‏داند؛ چرا که از پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیده است: هرکس چنین اوضاع و احوالى را ببیند و درصدد دگرگونى آن برنیاید و با قول و فعلش اعتراض نکند، شایسته است که خدا چنین کسى را به آن‏جایى که ظالمان و تغییردهندگان دین خدا را مى‏برد، ببرد.»(46)
از این روست که امام حسین علیه‏السلام اراده اصلاح جامعه نبوى و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کند و مى‏فرماید: «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، ارید أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنکر...»(47) با این هدف، راه دشت نینوا را پیش مى‏گیرد و در سرزمین تفتیده طف، خون پاک خویش را براى آبیارى درخت نوپاى اسلام هدیه مى‏کند تا بدین‏وسیله اسلام ناب را از دست نااهلان نجات داده و راه انحراف را مسدود و مسیر حق را به بندگان خدا نشان دهد.
شهید مطهرى در این‏باره مى‏فرماید: «ژان پل سارتر مى‏گوید: من کارى که مى‏کنم ضمنا جامعه خود را به آن کار ملتزم کرده‏ام، و راست هم هست هر کارى شما بکنید، کار بد یا خوب، جامعه خود را به آن کار ملتزم کرده‏اید خواه ناخواه کار شما موجى به وجود مى‏آورد، تعهدى براى جامعه ایجاد مى‏کند، بایدى است براى خود شما و بایدى است براى اجتماع؛ یعنى هر کارى ضمنا امر به اجتماع است و این‏که تو هم چنین کن.»(48)
و این واقعیت را مى‏توانیم در حرکت‏ها و جنبش‏هایى که علیه ظلم و ظالم به تأسّى از حرکت سیدالشهدا علیه‏السلام صورت گرفته، به خوبى مشاهده کنیم. به این ترتیب، یکى از پیامدهاى اجتماعى نهضت عاشورا، احیاى امر به معروف و نهى از منکر است. البته، نقش برجسته سیدالساجدین علیه‏السلام و عقیله بنى‏هاشم، زینب کبرى علیهاالسلام ، را در تبلیغ و ترویج فرهنگ والاى عاشورا نمى‏توان نادیده گرفت، آرى:

• سرّ نى در نینوا مى‏ماند اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه‏ها مى‏ماند اگر زینب نبود
• کربلا در کربلا مى‏ماند اگر زینب نبود پشت کوه فتنه‏ها مى‏ماند اگر زینب نبود پشت کوه فتنه‏ها مى‏ماند اگر زینب نبود
فرجام سخن
بى‏تردید، نهضت پرافتخار حسینى، منبع لایزال معارف الهى و معنوى و چشمه‏سار آثار و برکات دنیوى و اخروى است که فراروى تشنگان حقیقت و پویندگان طریقت قرار دارد و پیامدهاى آن منحصر در یک یا چند زمینه نیست. اما در این نبشتار فقط به برخى از پیامدهاى اجتماعى آن قیام با برکت، و نیز آثارى که خود منشأ برکات دیگرى بوده است، اشاره گردید. مثلاً، احیاى ارزش‏هاى اسلامى و انسانى خود منبعى است از پیامدهاى اجتماعى و انسانى و یا احیاى امر به معروف و نهى از منکر خود پیامدى است که منشأ تحولاتى عظیم در جامعه انسانى مى‏باشد.
برخى از پیامدهاى اجتماعى، خود موضوعى مستقل است که پرداختن بدان‏ها مجال دیگرى مى‏طلبد. به عنوان نمونه، ترقّى شیعه، خود پیامدى است از آن نهضت؛ چه این‏که اگر تشیع همواره مکتبى بالنده و پرهیجان بوده و هر روز بیش از گذشته پویاتر مى‏شود، به برکت قیام خونین کربلاست. هرچند "آغاز پیدایش شیعه را که براى اولین بار به شیعه على علیه‏السلام معروف شدند، همان زمان حیات پیامبراکرم باید دانست."(49) اولین اسمى که در زمان رسول خدا پیدا شد، شیعه بود که سلمان و ابوذر و مقداد و عمار با این اسم مشهور شدند.(50) اما پیش از واقعه عاشورا، شیعیان پراکنده بودند و از انسجام کافى برخوردار نبودند و این انسجام و بالندگى شیعه را باید مرهون نهضت سیدالشهدا دانست. پرفسور براوون در این زمینه مى‏گوید: «گروه شیعه یا طرفداران على علیه‏السلام به قدر کافى هیجان و از خود گذشتگى نداشتند، اما پس از رخداد عاشورا کار دگرگون شد، تذکار زمین کربلا که به خون فرزند پیامبر آغشته بود و یادآورى عطش سخت وى و پیکرهاى نزدیکانش که در اطراف او روى زمین ریخته بودند کافى بود که عواطف سست‏ترین مردم را به هیجان درآورد و روح‏ها را غمگین کند، چنان که نسبت به رنج و خطر حتى مرگ بى‏اعتنا شوند.»(51)
تزلزل دولت اموى و مهر ختام بر حاکمیت بنى‏امیه، از پیامدهاى اجتماعى دیگر واقعه کربلا بود. چنانچه مرحوم مجلسى مى‏فرماید: ارکان حکومت اموى متزلزل نشد مگر پس از عاشورا. طبیعى است اگر حسین علیه‏السلام کوتاه مى‏آمد و قیام نمى‏کرد، نتیجه‏اى جز تقویت حکومت امویان نداشت و حق و باطل بر مردم مشتبه مى‏شد و پس از چندى دین نابود و آثار هدایت مندرس مى‏شد.(52) این حقیقت به حدى روشن است که حتى یزید نیز به آن اعتراف کرده و مى‏گوید: با کشته شدن حسین علیه‏السلام مسلمانان دشمن من شده و کینه‏ام را به دل گرفته‏اند. مردم که کشته شدن حسین را به دست من گناهى عظیم مى‏دانند، همه، از نیکوکار گرفته تا بدکار، نسبت به من کینه مى‏ورزند.(53)
به هر حال، هدف از این تحقیق، بررسى برخى آثار اجتماعى بود که خود منشأ اثر یا آثار اجتماعى، اخلاقى و... مى‏باشند. بدیهى است که اگر آثار مذکور امروزه مورد غفلت قرار گیرد و یا کمرنگ شود، جامعه اسلامى و انسانى، دچار مشکلات و معضلات اخلاقى و انسانى و... خواهد شد که این خود ضایعه‏اى است بزرگ.
________________________________________
1ـ عبدالرزاق الموسوى المقرّم، مقتل الحسین، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1368 ق، ص 61
2ـ اقتباس از آثار و برکات سیدالشهدا در دنیا و آخرت، علیرضا رجالى تهرانى، انتشارات نبوغ، 1375، ص 55
3ـ محمدجواد صاحبى، مقتل الشمس، هجرت، 1375، ص 254
4ـ شیخ عباس قمى، نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کمره‏اى، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1372، ص 575
5ـ على بن جعفر ابن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، نجف، مطبعة الحیدریه، 1369 ق، ص 83ـ84
6ـ محمدتقى مصباح یزدى، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى، 1372، ص 246
7ـ محمدمهدى‏شمس‏الدین،ثورة‏الحسین، بیروت،نشر دارالتعارف، ص 256
8ـ عبدالرحمن‏بن‏محمد،تاریخ‏ابن خلدون،بیروت،منشورات‏اعلمى،ج3،ص172
9ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57
10ـ موسوعة‏کلمات‏الامام‏الحسین،ترجمه على‏مویدى،نشر مشرقین، 1379، ص 469
11ـ عبدالرزاق مقرم، پیشین، ص 23
12و13ـ سید عبدالکریم هاشمى‏نژاد، درسى که حسین به انسان‏ها آموخت، مؤسسه انتشارات فراهانى،1351، ص 450 / ص 447
14ـ حسین بن شعبه الحرانى، تحف العقول، ترجمه احمد جنتى، انتشارات علمیه اسلامیه، 1363، ص 279
15ـ ابوالفضل قاضى، حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى، انتشارات دانشگاه تهران، 1380، ص 151
16ـ فرامرز رفیع‏پور، آناتومى جامعه، شرکت سهامى انتشار، 1378، ص 149ـ155
17ـ خربوطلى، انقلاب‏هاى اسلامى، ترجمه عبدالصاحب یادگارى، کانون انتشاراتى چهره اسلام، 1357، ص 73
18ـ آنتونى گیدنز، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، نشر نى. 1374، ص 749
19ـ امام خمینى، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378، ج 15، ص 331
20ـ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، 1366، ج 1، ص 365
21ـ حتى فیلیپ، تاریخ العرب، بیروت، انتشارات دارغندوز، 1994، ج 3، ص 251
22ـ بروس کوئن، درآمدى بر جامعه‏شناسى، ترجمه محسن ثلاثى، فرهنگ معاصر، 1370، ص 48
23ـ محمد بن‏الحسن الحرالعاملى، وسایل‏الشیعه، منشورات مکتبه الاسلامیه، ج11،ص92
24ـ حسام‏الدین متقى، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه رسالت، 1989، خ 11237
25ـ سید عبدالرزاق مقرم، چهره خونین حسین، ترجمه عزیزالله عطاردى، انتشارات جهان، 1368، ص 58
26ـ محمدباقر محمودى، عبرات المصطفین فى مقتل الحسین، مجمع احیاءالثقافه‏الاسلامیه،1417ق،ج1،ص220
27ـ سلیمان ابن ابراهیم قندوزى، ینابیع الموده لذوى القربى، انتشارات اسوه، 1416 ق، ج 1، ص 106
28ـ شیخ عباس قمى، کحل البصر، ترجمه محمدى اشتهاردى، قم، انتشارات ناصر، ص 299
29ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، ترجمه الهى قمشه‏اى، انتشارات علمى، ص 977
30ـ فرامرز رفیع‏پور، پیشین، ص 133
31ـ بروس کوئن، پیشین، ص 59
32ـ فرامز رفیع‏پور، توسعه و تضاد، شرکت سهامى انتشار، 1377، ص 439
33ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57
34ـ لطف‏الله صافى گلپایگانى، پرتوى از عظمت حسین، قم، منشورات مدرسة الامام المهدى، ص 432
35ـ عبدالحسین‏نیک‏گهر، مبانى جامعه شناسى، تهران، انتشارات رایزن، 1369، ص 155
36ـ موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، منظمه الاعلام الاسلامى، انتشارات الهادى، ص 361
37ـ محمدمهدى شمس الدین، ثورة الحسین، ترجمه مهدى پیشوایى، انتشارات الست فردا، ص 242 ـ 265
38ـ سید عبدالکریم هاشمى‏نژاد، پیشین، ص 447
39و40ـ بروس کوئن، پیشین، ص 152
41ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 222
42ـ محمدبن‏یعقوب کلینى،فروع کافى، انتشارات‏دارالکتب‏الاسلامیه،1367،ج5،ص59
43ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 235
44ـ نهج‏البلاغه، انتشارات مطبوعاتى قم، خطبه 129
45ـ نهج‏البلاغه، خطبه 122
46ـ محمدبن‏جریرطبرى، تاریخ طبرى، قاهره،مطبعة‏الاستقامة،1939،ج4،ص 304
47ـ خوارزمى، مقتل الحسین، تحقیق محمد السماوى، قم، انتشارات انوارالمهدى، ج 2، ص 273
48ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 254
49ـ محمدحسین طباطبایى، شیعه در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، ص 23
50ـ استودارد لوتروپ، حاضر العالم الاسلامى، انتشارات دارالفکر، ج 1، ص 188
51ـ سید عبدالکریم هاشمى‏نژاد، پیشین، ص 447
52ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت،نشرمؤسسه‏الوفا،1403ق،ج5،ص99
53ـ محمدبن جریر طبرى، پیشین، بیروت، نشر موسسه اعلمى،1403ق،ج5،ص 506

پیامدهای اجتماعی نهضت حسینی

پیامدهای اجتماعی نهضت حسینی
خبرگزاری فارس: اصلاح جامعه از کژی‏ها و انحرافات، خواسته باطنی هر انسان آزاده‏ای است و به همین دلیل است که از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقیقت و جویندگان طریقت بوده و هست و هر روز رازی از آن واقعه پررمز و راز برای پویندگان راه کمال و سعادت گشوده شده است.
 
پیش‏گفتار

بی‏تردید هر حرکت و جنبشی که با هدف سازمان نوین و نظام جدید و اصلاحات معنوی و یا هر هدف دیگری برپا شود، به دنبال خود تأثیر و پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم بر افکار عمومی و اوضاع و شرایط اجتماعی می‏گذارد. در این میان، تفاوتی میان آن قیامی که با هدف حمایت از حق و اصلاح امور و ایجاد عدالت و رسیدن به فضایل انسانی صورت می‏گیرد و آن نهضتی که در پی رسیدن به اغراض شخصی و گروهی است، وجود ندارد. اما آن دسته از قیام‏هایی که در راه فضایل انسانی قرار گرفته‏اند، محدود به زمان خاصی نبوده و پایدارترند و اساسا شکست در آن‏ها معنا ندارد، بلکه همواره در خاطره‏ها زنده مانده و می‏مانند، هرچند در ظاهر سرکوب شده و قیام‏کنندگان از میان رفته باشند.

قیام خونین سیدالشهدا علیه‏السلام ، قیامی است که در ظاهر، روز دهم محرم سال 61 هجری سرکوب گشته و خاندانش را به اسارت بردند و حکّام آن روز جشن پیروزی برپا نموده و رقص شادی نمودند، اما طولی نکشید که شعاع وجودی این نهضت خونین عالم را در نوردید و از فردای عاشورا، صدای عاشوراییان در کوی و برزن‏ها پیچید و عَلَم پیروزی برافراشت و کاخ بیدادگری را لرزاند. امروز راز این حقیقت را باید در ماهیت این نهضت جست‏وجو کرد و آن چیزی جز اصلاح امور و احیای فضایل انسانی و کرامت بشری و معامله با وجود رحمانی نبود. چنانکه قائد اعظم این نهضت با صدای رسا فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی و شیعة ابی علی بن ابیطالب.»(1) و اصلاح جامعه از کژی‏ها و انحرافات، خواسته باطنی هر انسان آزاده‏ای است و به همین دلیل است که از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقیقت و جویندگان طریقت بوده و هست و هر روز رازی از آن واقعه پررمز و راز برای پویندگان راه کمال و سعادت گشوده شده و چون چشمه‏سار معرفت الهی همواره می‏جوشد و تشنگان فضایل انسانی را سیراب می‏کند.

1. خودآگاهی مسلمانان

تاریخ گواهی می‏دهد که پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، با هدایت الهی و حمایت علوی توانسته بود امتی تربیت کند که به جای دل دادن به شمشیر و دیده به قبرها دوختن ـ «حتی زرتم المقابر» (تکاثر:2) ـ و لب به کاسه شراب داشتن، سر به آستان قدسی ساییده و چونان ملایک لب به ذکر تسبیح گشوده و شب را به قیام و قعود گذرانده و روز را در کنار رحمت الهی و به یاد خدا سر کنند.

اما پس از رحلت جانگداز نگین خلقت، جمعی در سقیفه گرد آمده و سکّان هدایت جامعه نبوی را به ناحق در دست گرفته و با کنار گذاشتن نگار رحمت و جان احمد، کاروان امت را از ره کرامت بازداشته و در مسیر جهالت قرارداده و ره حاکمیت اموی را هموار نمودند و سرانجام، خلافت با لباس سلطنت بر تن ناپاک زاده سفیان فرود آمد و آن زاده کینه چنان وضعیتی را در جامعه اسلامی پدید آورد که حق‏پرستان و ره‏پویان طریقت محمدی در اقلیت مطلق قرار گرفته و انسجام و وحدت جای خود را به از هم گسیختگی و پراکندگی داد. مورّخان، مردم زمان امامت حسین بن علی علیه‏السلام ، را به چند دسته تقسیم می‏کنند:

دسته اول، که قسمت عمده مردم را تشکیل می‏دادند، کسانی بودند که در مقابل فساد معاویه سکوت اختیار کرده و به پستی و خواری تن داده بودند. نمونه آشکار این خواری، بیعت با یزید ـ که به شراب خواری و سگ بازی شهره بود ـ به عنوان جانشین معاویه بود.

دسته دوم کسانی بودند که منافع خصوصی خود را بر رسالت و امامت ترجیح می‏دادند. این دسته بر خلاف دسته اول، فارغ از ظلم و انحراف بنی‏امیه بودند و آن را احساس نمی‏کردند.

دسته سوم، ساده‏لوحانی بودند که تحت تأثیر تبلیغات و عوام فریبی‏های معاویه، اعمال و رفتار دستگاه بنی‏امیه را قانونی دانسته، از آن پیروی می‏کردند؛ چون می‏دیدند ابن هیثم‏های شب زنده‏دار در مدح و منقبت آنان روایت می‏کنند!

دسته چهارم، کسانی بودند که می‏پنداشتند امام حسن علیه‏السلام خلافت را به معاویه واگذار کرده و با وی، به دلیل اوضاع و احوال پیچیده زمان، سازش نموده است. هرچند مردم کوفه از نزدیک در جریان صلح تحمیلی بودند، اما مسلمانان دیگر در سایر مناطق از این موضوع بی‏خبر بودند.

دسته پنجم، یاران و پیروان واقعی اهل‏بیت رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امام حسین علیه‏السلام بودند که بسیار اندک بوده و در گوشه و کنار سرزمین‏های اسلامی می‏زیستند و هنگام نهضت و قیام اباعبدالله علیه‏السلام توان لبیک گفتن را نداشته‏اند؛ زیرا کوفه تحت کنترل شدید نظامیان عبیدالله فرماندار یزید بود.(2)

به هر حال، وضعیت جامعه اسلامی به گونه‏ای بود که امام حسین علیه‏السلام به همراه یاران باوفایش مظلومانه در سرزمین طف به شهادت رسیدند و در این میان حتی بنی‏اسد که در نزدیکی کربلا زندگی می‏کردند نیز از یاری فرزند زهرا علیهاالسلام دریغ نمودند.

اما این وضعیت پس از شهادت شهدای نینوا به یک‏باره دگرگون گردید و عاشورا امواجی پرتلاطم ایجاد کرد که ابتدا بنی‏اسد و سپس کوفه را در نوردید و در شام غلغله عجیبی به پا کرد. و در این راستا، سخنان علی‏گونه زینب علیهاالسلام به هنگام ورود اسرا به دروازه کوفه و خطابه بنیان کن سیدالساجدین علیه‏السلام در مجلس یزید در شام، نقش برجسته‏ای داشت.

بشیربن خزیم اسدی، درباره خطابه عقیله بنی‏هاشم می‏گوید: «آن روز [ورود اسرا به کوفه] زینب دختر علی، توجه مرا به خود جلب کرد؛ زیرا به خدا قسم زنی باحیاتر و سخنران‏تر از او ندیده بودم. گویی زبان علی بود که در کام او قرار داشت، همین که با اشاره‏ای از مردم خواست ساکت شوند، نفس‏ها در سینه‏ها حبس شد و زنگ‏های کاروان از حرکت باز ایستاد. سپس فرمود: "... ای مردم کوفه، ای گروه نادرست و فریبکار و پست، اشکتان خشک نشود ناله‏تان آرام نگیرد... می‏دانید چه جگری از رسول خدا شکافتید و چه پیمانی شکستید و چه حرمتی از او دریدید، مصیبتی است سخت، بزرگ، بد، کج، پیچیده، شوم که راه چاره در آن بسته شده است. و در عظمت همچون گستره زمین و آسمان است..." راوی می‏گوید: به خدا سوگند آن روز مردم را دیدم حیران و سرگردان می‏گریستند و از حیرت انگشت به دندان می‏گزیدند. پیرمردی که در کنارم ایستاده بود، آن‏قدر گریه می‏کرد که ریشش تَر شده بود و می‏گفت: پدر و مادرم به فدای شما، پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل‏هاست، نه خوار می‏گردد و نه شکست‏پذیر است.»(3)

آری، با سخنان آتشین زینب کبری، که گویی از حلقوم علی علیه‏السلام می‏غرید، مردم خفته کوفه، که غرق در دنیای تاریک خود گشته و انباشت ثروت و دنیاگرایی دیدگانش را از حقیقت پوشانده بود، به یکباره خود را در مقابل سر بریده‏ای دیده‏اند که روزی به دور او حلقه می‏زدند و در پناه او روزگار سر می‏کردند.

اوج فریادگری عاشوراییان در مجلس شام، اتفاق افتاد؛ آن‏جایی که یزید به مناسبت فتح و پیروزی از سران و نمایندگان دولت‏های خارجی دعوت نموده بود تا در جشن شادی با او شریک باشند؛ در آن مجلس، سیدالساجدین علیه‏السلام خطبه‏ای خواند که استوانه و پایه‏های حکومت بنی‏امیه را لرزاند. حضرت سجاد علیه‏السلام از درون کاخ ظلمت، طنین دلنواز کلام شهیدان نینوا را به جهانیان رساند. چه خوب و زیبا فرمود خدای بزرگ که «یولج النهار فی اللیل.» (حدید: 6) در آن تاریکی شام، نور حقیقت از زبان امام زین‏العابدین تابید.

در کتاب نفس‏المهوم آمده است: یزید در آن مجلس دستور داد منبر و خطیبی آورند تا از حسین و علی نکوهش کند و کارهای آنان را به مردم گزارش دهد. خطیب بالای منبر رفت. حمد خدا کرد و بسیار از علی و حسین علیهماالسلام بد گفت و در مدح معاویه و یزید طول داد و برای آنان هر کار نیکی را برشمرد تا علی بن الحسین بر او بانگ زد: ای خطیب! وای بر تو که رضای خلق را به سخط خالق خریدی و جایت دوزخ است. سپس رو به یزید کرد و گفت: اجازه می‏دهی من هم سخن گویم که پسند خدا باشد و برای حاضران موجب اجر گردد؟ یزید سرباز زد، مردم گفتند: به او اذن بده بالای منبر رود، شاید ما از او چیزی بشنویم!، یزید گفت: اگر او به منبر برود، مرا و آل سفیان را رسوا کند و به زیر آید. به او گفتند: این بیمار چه تواند گفت؟ جواب داد: این مرد از خاندانی است که علم را از کودکی با شیر مکیده‏اند. به او اصرار کردند تا اجازه داد. آن حضرت بالای منبر رفت. خدا را حمد و ستایش کرد و خطبه‏ای خواند که دیده‏ها گریان شد و دل‏ها لرزان.

وقتی خطبه امام رسید به اینجا که، انا ابن علی المرتضی، انا بن محمد المصطفی، انا بن فاطمة الزهرا، انا ابن سدرة المنتهی انا ابن شجرة طوبی...، فریاد مردم به گریه و ناله بلند شد و یزید ترسید آشوب شود، دستور اذان داد. امام از شهادت به رسول الله استفاده نمود فرمود آیا او جد توست یا من...(4)

این‏جا بود که مردم از بی‏خبری مطلق درآمده و دانستند که علی شهید محراب است و حسین، فرزند حیدر.

از این‏رو، لب به فریاد و اعتراض گشودند و یزید را شماتت کردند. خطابه امام موجب رسوایی آل سفیان گردید تا جایی که سفیر روم نیز به یزید اعتراض کرده و وی را مورد مذمت قرار داد. در کتاب لهوف آمده است: «از علی بن الحسین علیه‏السلام روایت شده که چون سر حسین علیه‏السلام را نزد یزید آوردند، همواره مجالس می‏گساری تشکیل می‏داد، سرمقدس آن حضرت را مقابل خود می‏گذاشت. یکی از روزها فرستاده پادشاه روم، که از اشراف و بزرگان آن سامان بود، به مجلس یزید آمد و گفت: ای پادشاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چه کار؟ گفت: من وقتی که نزد پادشاه خود برمی‏گردم از من خواهد پرسید که در این‏جا چه دیده‏ام، از این‏رو دوست دارم داستان این سر و صاحب آن را برای او بازگو کنم تا در شادی و سرور با تو شریک باشد.

یزید گفت: این سر حسین بن علی بن ابیطالب است. رومی پرسید: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله . نصرانی گفت: اُف بر تو و دین تو! دین من بهتر از دین شماست؛ زیرا پدر من از نبیره‏های داود پیامبر بود. میان من و او پدران بسیاری فاصله هستند و نصرانی‏ها مرا بزرگ می‏شمارند و خاک پای مرا به تبرک برمی‏دارند؛ زیرا من یکی از اولاد داود هستم. ولی شما فرزند دختر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خود را می‏کشید در صورتی که بین او و پیامبر شما یک مادر بیش‏تر فاصله نیست. این چه دینی است که شما دارید؟! پس از آن به یزید گفت: آیا داستان کنیسه حافر را شنیده‏ای؟

گفت: بگو تا بشنوم. نصرانی گفت: بین عمان و چین دریایی است که عبور از آن یک‏سال مسافت است. در آن دریا هیچ آبادی وجود ندارد به جز یک شهر که در وسط آب قرار گرفته و هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ وسعت دارد و در روی زمین شهری بزرگ‏تر از آن نیست و از آن شهر یاقوت و کافور به سرزمین‏های دیگر حمل می‏شود و درخت‏های آن‏جا عود و عنبر است. این شهر در تصرف نصارا است و هیچ پادشاهی جز پادشاه نصرانی‏ها در آن دست ندارد. در آن‏جا کنیسه‏های بسیاری است و بزرگ‏ترین آن‏ها، کنیسه "حافر" است و در محراب آن حقه‏ای از طلا آویخته شده است. در آن حقه، سُمی است که می‏گویند این سم مرکبی است که عیسی بر آن سوار شد. اطراف آن حقه را با پارچه‏های حریر آزین بسته‏اند و در هر سال جماعت زیادی از نصارا از راه‏های دور به زیارت آن کنیسه می‏آیند و اطراف آن حقه طواف می‏کنند و آن را می‏بوسند و حاجات خود را از خداوند می‏خواهند. آری، نصارا چنین می‏کنند و عقیده آن‏ها همین است درباره آن سم که گمان دارند سم الاغی است که عیسی پیامبر آنان بر او سوار شده، ولی شما پسر پیامبر خود را می‏کشید. لا بارک الله فیکم و لا فی دینکم. یزید گفت: این نصرانی را بکشید که مرا در مملکت خود رسوا نکند. نصرانی چون احساس کشته شدن نمود، به یزید گفت: آیا مرا می‏کشی؟ گفت: آری.

گفت: پس بدان که دیشب پیامبر شما را در خواب دیدم. به من فرمود: ای نصرانی تو از اهل بهشتی! من از این بشارت تعجب کردم. اینک می‏گویم: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله."

پس از آن، سرمقدس حسین علیه‏السلام را برداشت و به سینه چسبانید و آن را می‏بوسید و می‏گریست تا کشته شد.»(5)

باری، با شهادت سالار شهیدان و یارانش، خفتگان بیدار گشته و عوام‏فریبی‏های دستگاه بنی‏امیه آشکار گردیدند. مردمی که بر اثر تبلیغات و عوام‏فریبی معاویه روزگار می‏گذراندند، از جهالت‏وگمراهی‏رهایی‏یافته‏ومتوجه‏شدند که از چه چشمه زلالی بی‏بهره بودند.

بنابراین، یکی از پیامدهای اجتماعی عاشورا، بیداری جامعه اسلامی و انسانی می‏باشد. شناخت و آگاهی از ارزش‏ها و واقعیت‏ها از ارکان اصلی تشکّل اجتماعی است. حکّام ستمگر و زورمندان، همواره تلاش می‏کنند تا مردم را از ارزش‏ها و واقعیت‏ها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگری خود ادامه دهند.

استاد مصباح در این‏باره می‏نویسد: بی‏شک یک نظام سیاسی ظالم و فاسد نمی‏تواند با شکنجه، کشتار، سرکوبی، تطمیع و تهدید برای همیشه پا برجا و برقرار بماند، لذا ستمگران، تبهکاران و خودکامگان برای تضمین ثبات و دوام قدرت و حکومت خود چاره‏ای جز دخل و تصرف در باورهای مردم و تغییر جهان‏بینی‏ها و ارزش‏گذارهای آنان و ترویج و اشاعه افکار نظری و عملی‏ای که بتواند ضامن بقای حاکمیت و اقتدارشان باشد، ندارند.»(6)

بر این اساس، معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آن‏جا که توانست علیه اهل‏بیت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تبلیغات منفی نموده و حتی سعی داشت نام پیامبراکرم را از مأذنه‏ها پایین کشد و فرهنگ جاهلیت را حاکم کند. اما هر آنچه را که معاویه طی حاکمیتش به دست آورد، حسین بن علی علیه‏السلام با قیامش در عاشورای 61 هجری باطل نمود و سیدالساجدین در مرکز سلطنت اموی، بنی‏امیه را رسوا و مردم فریب‏خورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت عترت رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را نمایان ساخت. از آن پس، جامعه اسلامی متوجه شد که بنی‏امیه جز دشمنی با اسلام، نیت دیگری ندارند.

در کتاب ثورة‏الحسین آمده است: «از پس این حادثه دلخراش [عاشورا]، جامعه دریافت که حق با اهل‏بیت پیامبر است و دولت مخالف آنان نه تنها به اصول و ارزش‏های اسلامی پای‏بند نیست، بلکه رژیمی سفّاک و مستبد است که می‏خواهد جامعه اسلامی را به جاهلیت نخستین برگرداند.»(7)

ابن خلدون نیز می‏نویسد: «موجی از تنفر علیه دستگاه حکومتی و عاملان آن‏ها ایجاد شد و شیعیان به خود آمدند و از این که فرزند پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را یاری نکرده بودند، به شدت پشیمان شدند و به تدریج موج بیداری سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت و زمینه نهضت توّابین، قیام حرّه و سایر قیام‏ها فراهم گشت.»(8)

شهید مطهری در این زمینه می‏نویسد: «اموی‏ها شخصیت ملت مسلمان را له کرده و کوبیده بودند و دیگر کسی از آن احساس‏های اسلامی در خودش نمی‏دید. اما همین کوفه بعد از مدت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن علی علیه‏السلام رفتند و در آن‏جا عزاداری کردند و به درگاه الهی از تقصیری که کرده بودند توبه کردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن علی علیه‏السلام را نگیریم از پای نمی‏نشینیم و عمل کردند و قتله کربلا را همین‏هاکشتندوشروع‏این‏نهضت‏ازهمان عصرعاشورا و ازروزدوازدهم‏محرم‏بود.»(9)

2. معرفی گروه باطل و احیای اسلام ناب

از دیگر پیامدهای اجتماعی نهضت خونین عاشورا، پرده برداشتن از چهره نفاق و اسلام دروغین و معرفی گروه باطل بود. واقعه کربلا چهره واقعی و ماهیت حقیقی حاکمیتی را که به نام اسلام بر مردم حکم می‏راندند، برای افکار عمومی روشن کرد و تفاوت حکومت اسلامی با سلطنت موروثی را، که بنیان‏گذارش زاده هند پر کینه بود، آشکار ساخت.

مردم از خطبه غرّای سیدالساجدین در شام دریافتند که ریشه‏های انحراف در جامعه اسلامی از کجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهی ناحق، حق را در خانه غربت حبس کرده و باطل را بر مرکب حکومت نشاندند و حاکمیت جامعه نوپای نبوی را به نااهلان سپردند و آنان نیز علیه فرزندان و اهل‏بیت پیامبر رحمت آن کردند که یاد آن، سینه‏ها را مجروح می‏کند.

آری، آن‏چنان جفا علیه عترت رسول‏الله نمودند که امام حسین علیه‏السلام ، در روز عاشورا، لحظاتی پیش از شهادت بر آن شد تا خود و نسبش را به مردم معرفی کند؛ آن‏جا که می‏فرماید: «هان ای مردم، به سخنم گوش کنید و در پیکارم تعجیل ننمایید تا حق اندرز شما که بر من است ادا کرده، عذر آمدن خود را بیان کنم... به درستی که ولی من خدایی است که قرآن را نازل و صالحان را سرپرستی می‏کند... اما بعد، اینک نسب مرا بررسی کنید و ببینید من کیستم، سپس به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید و بنگرید آیا شما را رواست که مرا بکشید و حرمتم را هتک کنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما و فرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما و فرزند اول مؤمن به خدا و اول تصدیق کننده آنچه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از جانب خدا آورد نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار شهید ذوالجناحین عموی من نیست؟ آیا بارها این فرموده رسول خدا را در حق من و برادرم نشنیده‏اید که این دو سرور جوانان بهشتند؟ اگر در آنچه که حق است، تصدیقم می‏کنید و اگر باور ندارید از کسانی که می‏دانید بپرسید. از جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم، انس بن مالک بپرسید.»(10)

وا اسفا که گروه منحرف و غاصبان خلافت آن‏قدر دروغ بافته و بدگویی کرده بودند که امام معصوم و حجّت حق باید بر حقانیت و صحت گفته‏هایش، صحابه پیامبر را به شهادت گیرد.

اما این وضعیت با شهادت مظلومانه زاده حیدر، دگرگون گشت و مردم دریافتند که سلطنت امویان مبتنی بر اسلام نیست و ماهیت دروغین و غیردینی آنان آشکار گردید. از این رو، سایر خلفای امویان و عباسیان و عثمانیان نتوانستند کارهای نامشروع خود را به نام اسلام انجام داده و رنگ دینی بدان بخشند و افکار عمومی نیز واقعیت را شناخته و اعمال و رفتار آنان را مربوط به اسلام نمی‏دانستند.

و این از پیامدهای مهم عاشورا و هدیه به مردم و جامعه اسلامی است تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دست‏کم ناهنجاری‏های امویان را به اسلام و ارزش‏های دینی نسبت ندهند؛ چه این‏که هنجارها نشان‏دهنده ارزش‏های کنش‏گران است و اگر امویان را مسلمان بدانند طبعا رفتارشان را مطابق ارزش‏های دین اسلام خواهند دانست. اما قیام حسینی چهره پنهان گروه حاکم را به جامعه اسلامی و انسانی نمایاند تا آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند که اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله غیر از آن دینی است که امویان معرفی کردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم‏ستیز و ظالم شکن، چون خورشید عالمتاب بر تارک عالم می‏درخشد، به برکت خون سرخ حسین و قیام نینواست. هرچند حدوثا محمدی است اما بقاءً حسینی است. چنانچه مقرم در کتاب «مقتل الحسین» به این موضوع اشاره دارد و می‏نویسد: «نهضت حسین علیه‏السلام جزء اخیر از علت تامه برای استحکام مبانی دین بوده به طوری که این نهضت بین دعوت حق و هجمه‏های باطل، جدایی انداخته، حق و باطل را از هم جدا کرده و گروه حق را از گروه باطل متمایز نموده تا جایی که گفته‏اند: "ان الاسلام بدؤه محمدی و بقاؤه حسینی"... .»(11)

واشنگتن ایرونیک بر این باور است که امام حسین علیه‏السلام اسلام را از چنگال بنی‏امیه رها ساخت. وی می‏گوید: «برای امام حسین علیه‏السلام ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن به اراده یزید، نجات بخشد. اما مسؤولیت پیشوا و نهضت‏بخش اسلام اجازه نمی‏داد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی‏امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگ‏های تفتیده عربستان روح حسین فناناپذیر است. ای پهلوان! ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من ای حسین.»(12)

چارلز دیکنز نیز می‏گوید: اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته‏های دنیایی خود بود، من نمی‏فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنین حکم می‏کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.(13)

به طور کلی، هر آزاده و منصفی شهادت می‏دهد که نور دیده کوثر با رشادت و شهادتش در سرزمین تفتیده طف توانست اسلام نابی را که در پرتو آن اویس قرن‏ها و سلمان‏ها و ابوذرها پرورش یافته‏اند، احیا کند و اگر نبود این جان‏ثاری زاده زهرا علیهاالسلام ، فقط نامی از اسلام باقی می‏ماند؛ چه این‏که بنی امیه به سردمداری زاده سفیان در پی نابودی اساس دین بوده و در راه رسیدن به مقصود تلاش‏های گسترده‏ای نمودند و تا جایی پیش رفتند که امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید: «... آیا نمی‏بینید که به حق عمل نمی‏شود و از باطل دوری نمی‏گردد؟»(14)

اما واقعه عاشورا خط بطلانی بر عملکرد آنان کشید و مردم و جامعه اسلامی و انسانی را به سوی کوثر زلال نبوی رهنمون ساخت و چراغ هدایتی در اختیار بشر قرار داد تا بتوانند در پرتو آن رفتار خود را تنظیم کنند. و این بسیار مهم است؛ زیرا جامعه بشری نیاز به هدایت‏گر و راهنما دارد و اسلام ناب چراغی است که خدای مهربان به واسطه پیامبرش به جامعه انسانی هدیه داده تا بتوانند در پرتو آن ره کمال پیش گیرند. اما اصحاب سقیفه، به ویژه بنی‏امیه، این کوثر زلال و مصباح هدی را به اعمال و رفتار خود آلوده کردند. از این‏رو، حسین فاطمه علیهاالسلام باعاشورایش، اسلام ناب را از دست آنان نجات داد، به گونه‏ای که اکنون اسلام ناب همچون خورشیدی در عالم می‏درخشد.


3. همبستگی و انسجام اجتماعی

آنچه که تاریخ زندگی بشر بدان گواهی می‏دهد این است که انسان همواره در سایه زندگی اجتماعی روزگار سرکرده و در پرتو آن، برای رسیدن به کمال و سعادت تلاش می‏کند. این حقیقت موجب گردید که برخی از اندیشمندان، سعادت و کمال انسان را در گرو زندگی اجتماعی بدانند.

فارابی می‏گوید: «زندگی بالاجتماع است که می‏تواند کمال انسانی را برایش به ارمغان آورد، هرچند زندگی انفرادی ناممکن نیست، اما انسان را به سعادت محتوم و کمال مطلوب راهبر نتواند بود.»(15)

روشن است که همبستگی و انسجام اجتماعی از امور حیاتی جامعه است و بدون آن، جامعه قدرت تداوم و استمرار نداشته و در نتیجه، زندگی اجتماعی انسان به مخاطره افتاده و طبعا سعادت او خدشه‏دار می‏شود. به طور کلی، روش‏های حفظ وحدت‏وانسجام اجتماعی عبارتند از:

الف. اعمال زور و فشار، که همبستگی منتج از آن دوام ندارد؛

ب. وجود دشمن مشترک؛

ج. برگزاری مسابقات ورزشی و سرگرمی‏های همگانی؛

د. عامل مذهب و گسترش آن؛

ه. بالا بردن سطح آگاهی مردم برای شناساندن ارزش‏های واقعی و لزوم وحدت.(16)

انسجام اجتماعی و همبستگی گروهی امری ضروری است و بدون آن، جامعه مطلوب پدید نخواهد آمد، اگر چه افراد در چنین جامعه‏ای در کنار هم قرار گرفته و به اهداف مادی و حیوانی خود برسند.

باید انسجام و اجتماع شیعه در طول تاریخ را مرهون قیام غرورانگیز عاشورا دانست و این واقعیتی است که دانشمندان و مورّخان بدان اشاره نموده‏اند. خربوطلی در این‏باره می‏نویسد: «شهادت امام حسین علیه‏السلام در کربلا، بزرگ‏ترین حادثه تاریخی بود که منجر به تشکّل و تبلور شیعه گردید و سبب شد که شیعه به عنوان یک سازمان قوی با مبادی و مکتبی سیاسی و دینی مستقل در صحنه اجتماع اسلام آن روز جلوه کند.»(17)

به طور کلی می‏توان گفت: عاشورای حسینی به دو طریق انسجام اجتماعی را به جامعه اسلامی هدیه کرد:

الف. از طریق آگاهی‏بخشی و روشنگری: ماهیت این نهضت، احیای دین محمدی و اسلام ناب بود و اسلام ناب نیز با ارزش‏های معنوی و آموزه‏های الهی خود افراد و انسان‏های کمال‏جو و سعادت‏طلب را در کنار هم قرار می‏دهد. ندای روح بخش اسلام نیز این است که «انما المؤمنون اخوه.» برادری خود بالاترین و مستحکم‏ترین انسجام است.

ب. از طریق عزاداری و سوگواری: سنّت پاسداشت یاد و خاطره شهدای کربلا و عزاداری و سوگواری برای حسین بن علی علیه‏السلام و یارانش، در بین شیعیان، برکات و آثارفراوانی به همراه داشته که انسجام اجتماعی و همبستگی گروهی از جمله آن‏ها است.

توضیح این‏که: فعالیت‏ها و کنش‏های کنشگران دارای دو نوع کارکرد است:

1. کارکردهای آشکار؛ یعنی کارکردهایی که برای شرکت‏کنندگان در فعالیت [کنش‏گران] شناخته شده و مورد انتظار است.

2. کارکردهای پنهان؛ یعنی نتایج فعالیت‏هایی که شرکت‏کنندگان در آن فعالیت از آن آگاه نیستند.(18)

سوگواری و عزاداری برای امام حسین علیه‏السلام و شهدای کربلا، نیز دارای دو نوع کارکرد آشکار و پنهان است. کارکردهای آشکار این حادثه عظیم تاریخ بسیار است؛ از جمله: زنده نگاه داشتن یاد شهدا، احیای فرهنگ عاشورا، احیای فرهنگ جهاد و ایثار و... . علاوه بر کارکردهای آشکار، کارکردهای پنهان نیز وجود دارد که برجسته‏ترین آن‏ها، اخوّت و همبستگی گروهی و انسجام شیعیان است. و این همبستگی خود منشأ حرکات و برکات بسیاری بوده است که انقلاب اسلامی ایران نمونه‏ای آشکار از این واقعیت است؛ چه این‏که، اوج حرکات مردمی و نهضت اسلامی از محرم سال 1356 بوده است. نه تنها شروع نهضت اسلامی ایران از عزاداری و عاشورا آغاز گردید که بقای این نهضت نیز مبتنی بر همین سنت بوده است؛ چنانچه امام خمینی قدس‏سره به آن اشاره کرده و می‏فرماید: «باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنت‏ها [عزاداری و سوگواری] را حفظ کنید.»(19)

به این ترتیب، یکی از پیامدهای اجتماعی نهضت عاشورا، انسجام اجتماعی است که پس از شهادت امام حسین و یارانش در کربلا، به جامعه اسلامی و به خصوص جامعه شیعی هدیه داده شد. این امر از نگاه محققان پنهان نمانده است. چنان‏که نیکلسن در این‏باره می‏گوید: «حادثه کربلا حتی مایه پشیمانی و تأسف امویان شد؛ زیرا این واقعه شیعیان را متحد کرد و برای انتقام حسین هم‏صدا شدند و صدای آنان در همه جا، به ویژه عراق و میان ایرانیان انعکاس یافت.»(20)

فیلیپ حتی نیز می‏نویسد: فاجعه کربلا سبب جان گرفتن و بالندگی شیعه و افزایش هواداران آن مکتب گردید.(21)

4. احیای ارزش‏های اسلامی و انسانی

یکی از آثار بسیار مهم و اساسی نهضت پرافتخار حسینی علیه‏السلام ، احیای ارزش‏های اسلامی و انسانی است که از نیازهای اساسی هر جامعه می‏باشد. ارزش‏ها یکی از عناصر برجسته و تأثیرگذار فرهنگ است و فرهنگ نیز به مثابه هوایی است که بدون آن تنفس اجتماعی ممکن نخواهد بود. در نگاه جامعه‏شناسان، فرهنگ، خشت‏های بنای اجتماعی است و ارزش‏ها، ملاط آن؛ زیرا اجزا و عناصر فرهنگ تحت تأثیر مستقیم ارزش‏ها قرار دارند. ارزش‏ها، باور داشت‏های ریشه‏داری‏اند که اعضای جامعه یا گروه، به هنگام برخورد با پرسش‏ها درباره خوبی‏ها و بدی‏ها و امور مطلوب، آن‏ها را در نظر می‏گیرند.(22) از این‏رو، گروه‏های اجتماعی بدون آن‏ها دچار اختلال در گفتار و رفتار اجتماعی می‏گردند. ارزش‏ها چراغ هدایت هنجار (گفتاری ـ رفتاری) هستند و بدون آن‏ها، اساسا جوامع توان شکل‏گیری و انسجام ندارند. بدیهی است که اگر ارزش‏های موجود در جوامع، دینی باشند، موجب استحکام و استمرار زندگی اجتماعی برای اعضای آن خواهد بود؛ زیرا ارزش‏های دینی با ثبات و غیرقابل تغییر و مبتنی بر وحی هستند و در ذات خدا و اراده‏اش تغییر و تبدیل راه ندارد. اما ارزش‏های اجتماعی، از ثبات و دوام کافی برخوردار نیستند؛ زیرا متکی بر مقبولیت عامه و پذیرش غالب افراد جامعه می‏باشند. روشن است که با تغییر امیال و خواسته‏های افراد، ارزش بودن خود را از دست خواهند داد و ارزش‏های دیگر جایگزین آن‏ها می‏گردند. از این‏رو، این‏گونه ارزش‏ها، معمولاً بی‏ثبات‏اند.

البته، دینی بودن ارزش‏ها منافاتی با اجتماعی شدن آن‏ها ندارد و آن هنگامی است که ارزش‏های دینی توسط غالب افراد جامعه پذیرفته شده و رفتار و اعمال آن‏ها بر پایه ارزش‏های دینی شکل گیرد. چنین ارزش‏هایی که رنگ دینی دارند، از ثبات و دوام برخوردارند. در غیر این صورت، هر ارزش اجتماعی‏ای نمی‏تواند به مثابه ارزش‏های دینی کارایی داشته و افراد اجتماع را آسوده خاطر سازد؛ چرا که در ارزش‏های اجتماعی میل و خواست اکثریت گروه ملاک است، اما در ارزش‏های دینی، ملاک انسانیت بوده و در فرهنگ دینی افراد از حقوق اجتماعی یک‏سانی برخوردارند. از این روست که جامعه دینی پایدارتر است؛ البته جامعه‏ای که فقط نام دین را یدک نکشد و دین و ارزش‏های دینی به خوبی و بدون تبعیض اجرا گردد.

به این ترتیب، ارزش‏های دینی برای جوامع انسانی امری حیاتی و ضروری است. بدیهی است که احیای این ارزش‏ها، موجب بالندگی جوامع و نشاط زندگی اجتماعی افراد خواهد بود. بی‏تردید یکی از پیامدهای مهم و برجسته قیام عاشورا، احیای ارزش‏های اسلامی و انسانی است. این حادثه عظیم توانست جامعه نبوی را از آن رخوتی که پس از عروج ملکوتی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پدید آمده بود، بیرون آورده و به جامعه‏ای بالنده‏تبدیل‏نماید. درذیل به‏چندموردازآن ارزش‏های‏اسلامی‏وانسانی‏اشاره می‏گردد:


الف. احیای روحیه شهادت‏طلبی

تاریخ زندگی اجتماعی بشر گواهی می‏دهد که انسان از بدو خلقت تا به امروز به شیوه‏های متعدد تلاش کرده است تا خود را جاودانه کند و شاید سرّ مطلب این باشد که خالق این موجود پر رمز و راز، خود وجودی لایزال و ابدی دارد و بشر که مخلوق آن وجود ماندگار است، فطرتا تمایل دارد تا به ویژگی خالقش دست یازد و همانند او ماندگار و جاودانه شود. از این‏رو، در جامعه انسانی مشاهده می‏شود که افراد از مرگ و فنا واهمه داشته و از آن رویگردانند و سعی دارند به نوعی زنده و جاوید بمانند؛ برخی بر حفظ جسم و جان خود پرداخته و گروهی در پی حفظ نام و نشان خود در جامعه و تاریخ‏اند.

اما خدای متعال که از این میل باطنی بشر آگاه است، راه جاودانی را فراروی بشر نهاده و او را به سوی جاودانگی راهنمایی نموده و «شهادت» را به او هدیه داده و فرموده که راه ماندگاری مرگ سرخ است، آن را برگزینید تا صفت «احیا» پیدا کنید، آن‏جا که فرمود: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء...» (آل عمران: 169) پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در تفسیر این کریمه، مفهوم شهادت را توسعه داده و فرموده است: «من قتل دون مظلمته فهو شهید...»؛... هر که در برابر ظلمی کشته شود شهید است.(23) خواه این ظلم بر مال و عیال باشد یا همسایه و... چنانچه فرمود: «من قتل دون اهله ظلما فهو شهید، من قتل دون ماله ظلما فهو شهید من قتل دون جاره فهو شهید و من قتل فی ذات الله عزّوجل فهو شهید.»(24)

شهادت ارزشی است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضای آن با امنیت خاطر به زندگی اجتماعی خود، که جایگاه کسب معرفت کمال و سعادت است، مشغول خواهند بود و این مطلوب هر انسان کمال‏جو و طالب زندگی ابدی است. اگر امام خمینی قدس‏سره ، شهدا را شمع محفل بشریت می‏داند و شاگردش، شهید مطهری، شهید را همچون شمعی می‏داند که خود می‏سوزد ولی جامعه را در پرتو آن نورانی می‏کند، اشاره به همین واقعیت دارد. براین اساس، چنین ارزشی را برای جامعه حیاتی و ضروری می‏دانیم.

حسین بن علی علیه‏السلام با علم به شهادت ره کربلا را پیش گرفت و دیگران را نیز از این علم بی‏خبر نساخت. چنانچه آن هنگام که ام‏سلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتی کرد، فرمود: «من می‏دانم در چه ساعت و در چه روزی کشته خواهم شد و می‏دانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و یاران من کدام افراد کشته می‏شوند.»(25) و یا در پاسخ «اباهره» که پرسید: چرا از حرم جدّت خارج شدی؟ فرمود: «ویحک یا اباهرة انّ بنی‏امیه اخذوا مالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت و ایم الله لتقتلنی الفئة الباغیه و لیلبسنّهم الله ذلّا شاملا.»(26)

سرانجام، آن حضرت با شهادتش راه جاودانگی را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگی نگاشت و از فردای عاشورا، ارزش‏های اسلامی و انسانی احیا گشت و آنانی که از ترس جان در مقابل عبیدالله، زاده مرجانه، تن به ذلت دادند و از یاری فرزند کوثر سرباز زدند، در مجلس عبیدالله فریاد زدند و مرگ سرخ را برگزیدند و بر بیدادگری ابن مرجانه شوریدند. افرادی چون عبدالله‏بن عفیف ازدی، علیه عداوت عبیدالله بر اهل‏بیت رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شوریدند و شهادت را در آغوش گرفتند و این شهادت‏طلبی، حتی سفیر روم را در جای ننشاند و او نیز فریاد کرد و سر مظلوم کربلا را در آغوش گرفت و به استقبال شهادت رفت. از آن پس تا به امروز هر آزاده‏ای ره سالار شهیدان در پیش گرفته و با اقتدا به آن امام همام، در مقابل ظلم ایستاده و مرگ سرخ را برگزیده است تا هم خود ماندگار شود و هم جامعه را از آلودگی‏ها پاک سازد و تا این روحیه در خلق و خوی بشر بوده و هست، هیچ ظلمی پایدار نمانده و هیچ ظالمی ماندگار نخواهد بود. همان‏گونه که بنی‏امیه پس از شهادت حسین و یارانش، ریشه کن گردیدند.

اگر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به کاروان‏سالاری روح الله قدس‏سره و همت بلند مردم به بار نشست، به برکت احیای روحیه شهادت‏طلبی بود و اگر دشمن در جنگ هشت ساله، با همه امکانات و حمایت‏های جهانی‏اش سرانجامی جز شکست نداشت، به یُمن وجود روحیه شهادت‏خواهی بی‏نظیری بود که پیر و جوان در عشق به آن می‏سوختند و گاه به شوق یافتن آن چلّه می‏نشستند و نذر شهادت می‏کردند و گاه به بارگاه ملکوتی ثامن‏الائمه حضرت رضا علیه‏السلام رفته و رضای شهادت می‏گرفتند و با پیشانی بند "یا شهادت یا زیارت" ره میدان رزم پیش می‏گرفتند. کیست که نداند این چنین روحیه‏ای، پس از شهادت حسین زهرا علیه‏السلام و یاران نینوایی‏اش در کالبد جامعه دمیده شده و از آثار و پیامدهای برجسته نهضت عاشورا می‏باشد؟


ب. معرفی گروه مرجع

بی‏تردید آن هنگام که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله علی‏رغم تب شدید خود، به کمک علی علیه‏السلام و سلمان عزم مسجد کرده و بر فراز منبر خطاب به مردم فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی...»(27) و نیز آن‏گاه که در جمع اصحابش فرمود: «این علی با قرآن و قرآن با علی است و این دو جانشینان و یاوران من هستند و تا زمانی که در کنار حوض بر من وارد می‏شوند از هم جدا نمی‏شوند و آن‏گاه از ایشان خواهم پرسید که آنان را چگونه جانشین من قرار دادید؟»(28) و نیز آن زمان که در ازای رسالت خویش اجری جز محبت و مودت اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام درخواست نکرد، کسی پیام آن را دریافت نکرد و سرّ این همه اصرار را درک نکرد، مگر علی و سلمان و ابوذر و مقداد؛ راز این همه اصرار پیامبر و توجه دادن مردم به اهل‏بیت خویش را باید از قرآن و دعای ندبه شنید، آن‏جا که می‏فرماید: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الاّ من شاء أن یتخذ الی ربه سبیلاً» (فرقان: 57)؛ بگو اجری که من خواستم جز این نیست که راه خدا را پیشه کنید. «فکانوا هم السبیل الیک و المسلک الی رضوانک»؛(29) و اهل‏بیت عصمت و طهارت طریق رسیدن به خدا و رضوان اویند، پس با تکیه بر آنان و با مودت به ایشان می‏توانید راه کمال را هموار کنید.

تأکید فراوان پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر گرایش و مودت مردم به عترت، از منظر جامعه‏شناختی بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا در نگاه جامعه‏شناختی، مردم همواره در پی الگویی مناسب و راهگشا برای رفتار فردی و گروهی خود می‏باشند. به تعبیر جامعه‏شناسان، انسان‏ها به دلایل مختلف عموما خود را در زمینه‏هایی با عده‏ای مقایسه و ارزیابی می‏کنند. در این فرایند، انسان ارزش‏ها و الگوهای عمل افراد یا گروه‏های دیگر را به عنوان یک قالب مقایسه‏ای مرجع می‏گیرد.(30) بدیهی است هر فردی در زندگی فردی و اجتماعی خود نقشی ایفا می‏کند و اسلام نیز به عنوان مکتبی سعادت‏بخش برای پیروان خود در زندگی فردی و اجتماعی‏شان نقش‏هایی را معین نموده است که مسلمانان باید به ارزیابی ایفای نقش خود بپردازند. این‏جاست که افراد به گروه مرجع نیازدارند تا با مراجعه به آن به ارزیابی نقش فردی و اجتماعی خود بپردازند؛ زیرا گروه مرجع، «یکی از معیارها و الگوهایی است که هرکس هنگام ارزیابی نقش خود در یک موقعیت معین از آن استفاده می‏کند. فرد با این ارزیابی می‏تواند مشخص کند آیا نقش خود را به درستی ایفا کرده است یا نه؟»(31)

در یک نظام اجتماعی پایدار، شایسته است گروهی را که انسان به آن تعلق دارد، گروه مرجع مثبت باشد.(32) پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، اهل‏بیت خود را به مثابه گروه مرجع به امت معرفی کرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن گروه مرجع مثبت محروم نباشند، بلکه با بهره‏گیری از این گروه راه کمال را که همانا «ان یتخذ الی ربه سبیلاً» است در پیش گرفته و در زندگی فردی و اجتماعی دچار تحیر و سردرگمی نشوند. متأسفانه با آن همه تأکید رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، جامعه اسلامی پس از رحلت آن حضرت ره دیگر را پیشه کرد و از آن الگوی کامل و گروه مرجع مثبت بهره نبرد و تاوان سختی را نیز در این راه متحمل گردید.

البته، عامل اصلی بازماندن امت در بهره‏گیری از معارف نورانی اسلام، که در قلوب عترت مکنون بود، اصحاب سقیفه بودند؛ چون می‏دانستند که محبوبیت و نفوذ عترت رسول خدا در جامعه موجب تزلزل حاکمیت مغصوبه‏شان گردیده و آنان را از مقاصد خویش، که همانا حکمرانی بر امت بود، باز می‏دارد. از این‏رو، تلاش فراوان نمودند تا امت را از خاندان عصمت جدا و دور نگه دارند که متأسفانه موفقیت بسیاری نیز در این راه کسب کردند تا جایی که مردم حتی مسائل شرعی و دینی خود را از ائمه علیهم‏السلام نمی‏پرسیدند. این تلاش‏ها در زمان سلطنت معاویه به اوج خود رسیده بود.

اما با حماسه‏ای که نینواییان در کربلا برپا نمودند، روندی که بنی‏امیه در جهت کاهش منزلت اهل‏بیت علیهم‏السلام پیش گرفته بودند، متوقف شد و به تدریج عداوت‏ها مبدّل به مودت گردید و هرچه از واقعه طف می‏گذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیش‏تر می‏شدند، به طوری که پس از مدت اندکی، پنج هزار تن از مردم کوفه به خون‏خواهی فرزند زهرا علیهاالسلام قیام کرده و قتله کربلا را از میان برداشتند.(33)

باری، پس از شهادت سبک‏بالان عاشق در دشت نینوا، دل‏ها در گرو محبت خاندان وحی قرار گرفت و عواطف و احساسات عمومی به سوی آنان معطوف گردید و این محبت تنها در سینه‏ها حبس نگشت، بلکه با شور و هیجان وصف ناشدنی هرساله در تمام عالم به صورت سوگواری و عزاداری متجلی می‏شود.

آیت‏الله صافی در این زمینه می‏نویسد: «این مراسمی که به عنوان عزاداری آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، سوریا، لبنان، بحرین، افغان، مصر و نقاط دیگر به عنوان زیارت قبر مطهر به خصوص در شب‏ها و روزهای مخصوصه مانند عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار می‏شود، نشان می‏دهد که حسین علیه‏السلام قلوب همه را مالک شده و مردم حتی بیگانگان عاشق و دلباخته او شده‏اند.»(34)

روشن است که محبت و مودّت، اولین قدم در جهت مقتدا قرار گرفتن شهید کربلا در امور و شؤون زندگی فردی و اجتماعی محبّان خواهد بود.

به علاوه، عزاداری و سوگواری‏هایی که در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار می‏شود، خود آثار اجتماعی، سیاسی، تربیتی و اخلاقی داشته و دارد و این همه گامی مؤثر در مرجع قرارگرفتن خاندان نبوت می‏باشد و موجب شوکت و ترقی شیعه می‏شود؛ چرا که بهترین گروه مرجع را در اختیار دارد.


ج. قیام حسینی الگو و سرمشق جنبش‏های اجتماعی

افراد در زندگی اجتماعی خود همواره در پی الگوها و سرمشق‏هایی هستند تا بتوانند با پیروی از آنان به زندگی مطلوب و سعادت‏مند برسند و در این راستا تلاش می‏کنند بهترین‏ها را برگزینند. سرّ مطلب این است که اشخاص در جامعه مثل هم می‏اندیشند و شبیه هم رفتار می‏کنند و به عبارتی، از الگوهای رفتاری پیروی می‏کنند. «یک الگو چیزی است که ساخته می‏شود تا برای ساختن نمونه‏های دیگر سرمشق قرار گیرد.»(35)

اما گاه و بلکه اغلب اوقات، انسان به دلیل عدم آگاهی از معیارهای صحیح و مناسب، در انتخاب الگوی مناسب راه خطا را در پیش گرفته و در نتیجه، به جای رسیدن به هدف، دچار مشکلات شده و معضلات زیادی دامن‏گیر او می‏شود.

اسلام به عنوان مکتبی که در پی ارائه کمال و سعادت بشری است، برای پیروان خود، گروه مرجع، که خاندان وحی باشند، معرفی کرده است، از این‏رو، باید آنان را به عنوان سرمشق و الگوی رفتاری خویش قرار دهیم و تابع و پیرو رفتار فردی و اجتماعی آنان باشیم.

از این‏رو، امام حسین علیه‏السلام الگویی شایسته و ارزشمند و قیام خونین او به عنوان، نقش نمونه‏ای است که انسان‏های زیادی آن را سرمشق خود قرار می‏دهند. سیدالشهدا علیه‏السلام خود نیز اشاره دارد که «فلکم فیّ اسوة.»(36)

پس از نهضت عاشورا، حرکت‏ها و جنبش‏های فراوانی به تأسّی از آن واقعه، علیه حاکمان ستمگر صورت گرفت که برخی از آن‏ها عبارتند از:

1. انقلاب مدینه، حرکتی که علیه حکومت ستمکار بنی‏امیه انجام گرفت و با نهایت وحشی‏گری سرکوب گردید؛

2. قیام توابین در کوفه در سال 65 ق؛

3. قیام مختار ثقفی، که در سال 66 با انگیزه انتقام از قاتلان امام و شهیدان صورت گرفت؛

4. انقلاب مطرف بن مغیره در سال 77 علیه حجاج بن یوسف؛

5. انقلاب ابن اشعث، علیه حجاج بن یوسف؛

6. انقلاب زید بن علی در سال 122؛

7. قیام حسین بن علی شهید فخ، علیه حکومت عباسی در سال 169.(37)

و بالاخره آخرین جنبشی که علیه سلطنت دو هزار و پانصد ساله ستمشاهی، انجام گرفت و حکومت سلطنتی را برکَند، حرکتی بود که از حسین بن علی علیه‏السلام ، سرمشق گرفته و با تأسّی از آن امام و مرام او به بار نشست و جنگ هشت ساله را نیز با بهره‏گیری از سرمشق کربلا با سربلندی به پایان رساند.

نهضت عاشورا نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای غیرمسلمانان نیز سرمشق و الگو می‏باشد. مهاتما گاندی رهبر بزرگ هند نیز عاشورای حسینی را سرمشق خود قرار داده و می‏گوید: «من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام، را به دقت خوانده‏ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده‏ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد بایستی از سرمشق امام حسین پیروی کند.»(38)

5. احیای نظارت اجتماعی

به شهادت قرآن کریم، خداوند حکیم، پس از خلقت بشر، خوب و بد، شایست و ناشایست را به نفس او الهام کرد: «فألهمها فجورهاوتقواها.» (شمس: 8) و در عین حالی که عقل را سلاح باطنی‏اش قرار داد، به آن رسول باطنی نیز اکتفا و بسنده نکرد، با محبتی که به این مخلوق احسن خویش داشت، وی را از نعمت رسول ظاهری محروم نساخت و به واسطه آنان هر آنچه که لازمه سعادت دنیا و آخرتش بود، در دفتری به نام «دین» به سوی او فرو فرستاد تا این موجود پر رمز و راز بتواند در پرتو آن، رفتار فردی و اجتماعی خویش را سامان بخشد.

اما غالب انسان‏ها به جای لبیک به ندای باطنی و خدایی خویش، نفس اماره را پیروی کرده و همواره ره کژی پیش گرفته و می‏گیرند. بدیهی است که ساختمان اجتماعی (جامعه) با کژی‏ها و انحرافات رفتاری و گفتاری متزلزل بوده و متضمن سعادت و کمال بشر نخواهد بود. از این‏رو، کنترل و مراقبت در رفتار فردی و اجتماعی اعضای جامعه امری لازم و ضروری به نظر می‏آید و خدای متعال نیز بر آن واقف می‏باشد. از این‏رو، دستوالعمل خاصی در این جهت ارائه داده است که آن، «نظارت عمومی» یا «امر به معروف و نهی از منکر» می‏باشد که دانشمندان علوم اجتماعی آن را نظارت اجتماعی نامیده‏اند و در تعریف آن گفته‏اند: «نظارت اجتماعی به ساز و کارهایی اطلاق می‏شود که جامعه برای واداشتن اعضای خویش به سازش‏کاری و جلوگیری از ناسازش‏کاری به کار می‏برد.»(39) در اهمیت آن می‏گویند: «نظارت‏های اجتماعی برای آن مهمند که جامعه نمی‏تواند کارکرد درستی داشته باشد، مگر آن‏که اعضا، خود را با هنجارهای اجتماعی تطبیق دهند، نقش‏هایشان را انجام دهند و فعالیت‏هایشان را طوری هماهنگ کنند که جامعه یا گروه بتواند به هدف‏هایش دست یابد.»(40)

بر این اساس، در فرهنگ قرآن، بهترین جامعه، جامعه‏ای است که امر به معروف و نهی از منکر و به تعبیر جامعه‏شناختی، نظارت عمومی و اجتماعی در آن صورت گیرد. به همین جهت، مسلمانان را بهترین امت معرفی می‏کند؛ زیرا دارای خصیصه امر به معروف و نهی از منکر هستند: «کنتم خیر امة اخرجت الناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر.» (آل عمران: 110) و در این زمینه، علامه شهید مطهری می‏نویسد: «در اسلام مسأله‏ای وجود دارد که در ملت‏های دیگر امروز دنیا به صورت یک قانون دینی وجود ندارد (البته نمی‏گویم پیامبران سلف نداشته‏اند) و آن این است که اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود مسؤول و متعهد می‏داند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤول و متعهد می‏داند. امر به معروف و نهی از منکر همین است که ای انسان تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار مسؤول و متعهد نیستی، تو در مقابل اجتماع خود هم مسؤولیت و تعهد داری.»(41)

این مسؤولیت به حدی مهم است که اگر از آن تخطّی شود، باید منتظر عذاب الهی بود. چنانچه امام رضا علیه‏السلام از پیامبر خدا نقل می‏کند: «کان رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یقول: اذا امتی تواکلت الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فلیاذنوا بوقاع من الله»(42)؛ هرگاه امتم امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذار کنند، پس منتظر عذاب الهی باشند.

شهید مطهری امر به معروف و نهی از منکر را ضامن بقای اسلام دانسته و می‏فرماید: «امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام و به اصطلاح، علت مبقیه است. اصلاً اگر این اصل نباشد، اسلامی نیست. رسیدگی کردن دایم به وضع مسلمین است. آیا یک کارخانه بدون بازرسی و رسیدگی دایمی مهندسین متخصص که ببینند چه وضعی دارد قابل بقاست؟ اصلاً آیا ممکن است یک سازمان همین‏طور به حال خود باشد، هیچ درباره‏اش فکر نکنیم در عین حال به کار خود ادامه دهد؟ ابدا. جامعه هم چنین است، یک جامعه اسلامی این طور است، بلکه صد درجه برتر و بالاتر. آیا جامعه نظارت و بررسی نمی‏خواهد؟! جامعه رسیدگی نمی‏خواهد؟ آیا چنین امری امکان دارد؟ ابدا. قرآن کریم بعضی از جوامع گذشته را که یاد می‏کند و می‏گوید این‏ها متلاشی و هلاک شدند، تباه و منقرض شدند و می‏فرماید، به موجب این‏که در آن‏ها نیروی اصلاح نبود، نیروی امر به معروف و نهی از منکر نبود، حس امر به معروف و نهی از منکر در میان مردم زنده نبود.»(43)

باری، پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز با تکیه بر اصل نهی از منکر توانست ابتدا پلیدی‏ها و کژی‏ها و انحرافات را از جامعه بزداید و سپس با اتکای به اصل امر به معروف جامعه‏ای بنیان نهد که، ایثار و شهادت، عدالت و رستگاری و... جایگزین شقاوت و کژی‏ها و ارزش‏های معنوی، جانشین ارزش‏های جاهلی گردد. اما پس از رحلت پیامبر رحمت، جامعه نبوی به رهبری اصحاب سقیفه، مسیر انحراف را در پیش گرفت و افراد و اعضای آن در مقابل آن انحراف آشکار لب فرو بستند تا زمانه و زمینه در اختیار حکّام ناشایست قرار گیرد و آنان نیز با خانه‏نشین کردن حجّت حق، باب انحراف و بدعت را در دین گشوده و ره هدایت را مسدود سازند و کار دین و دنیای امت را به جایی رساندند که امیرالمؤمنین علیه‏السلام در آغاز خلافت با حسرت از گذشته یاد کنند: «بندگان خدا، در زمانی واقع شده‏اید که خیر و نیکویی به آن پشت کرده و شرّ و بدی به آن رو آورده است و شیطان هر روز بیش از پیش در کار گمراهی مردم طمع می‏ورزد... کجایند خوبان شما، انسان‏های وارسته و پرهیزکاری که در کسب‏شان از حرام پرهیز می‏کردند و در رفتار و عقیده‏شان پاکی می‏ورزیدند؟»(44) و در جای دیگر می‏فرماید: «هم اکنون با برادران اسلامی خویش به واسطه تمایلات نا به جا و کجی‏ها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا می‏جنگیم.»(45)

این وضعیت پس از شهادت مولود کعبه علی علیه‏السلام به مراتب بدتر گردید؛ زیرا معاویه یکه تاز میدان بدعت و انحرافات شد و جامعه اسلامی را به سوی بی‏دینی سوق داد تا جایی که ارزش‏های معنوی و الهی کم‏رنگ، دنیا و دنیاگرایی ترویج و انباشت ثروت، ارزش گشت و دنیاطلبان و زراندوزان بر بیت‏المال مسلمانان مسلط شدند و خلعت فرمان‏روایی به دوش نااهلانی چون عمروعاص‏ها گذاشته شد. در چنین احوالی است که امام حسین علیه‏السلام خود را مکلّف به قیام می‏داند؛ چرا که از پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیده است: هرکس چنین اوضاع و احوالی را ببیند و درصدد دگرگونی آن برنیاید و با قول و فعلش اعتراض نکند، شایسته است که خدا چنین کسی را به آن‏جایی که ظالمان و تغییردهندگان دین خدا را می‏برد، ببرد.»(46)

از این روست که امام حسین علیه‏السلام اراده اصلاح جامعه نبوی و امر به معروف و نهی از منکر می‏کند و می‏فرماید: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر...»(47) با این هدف، راه دشت نینوا را پیش می‏گیرد و در سرزمین تفتیده طف، خون پاک خویش را برای آبیاری درخت نوپای اسلام هدیه می‏کند تا بدین‏وسیله اسلام ناب را از دست نااهلان نجات داده و راه انحراف را مسدود و مسیر حق را به بندگان خدا نشان دهد.

شهید مطهری در این‏باره می‏فرماید: «ژان پل سارتر می‏گوید: من کاری که می‏کنم ضمنا جامعه خود را به آن کار ملتزم کرده‏ام، و راست هم هست هر کاری شما بکنید، کار بد یا خوب، جامعه خود را به آن کار ملتزم کرده‏اید خواه ناخواه کار شما موجی به وجود می‏آورد، تعهدی برای جامعه ایجاد می‏کند، بایدی است برای خود شما و بایدی است برای اجتماع؛ یعنی هر کاری ضمنا امر به اجتماع است و این‏که تو هم چنین کن.»(48)

و این واقعیت را می‏توانیم در حرکت‏ها و جنبش‏هایی که علیه ظلم و ظالم به تأسّی از حرکت سیدالشهدا علیه‏السلام صورت گرفته، به خوبی مشاهده کنیم. به این ترتیب، یکی از پیامدهای اجتماعی نهضت عاشورا، احیای امر به معروف و نهی از منکر است. البته، نقش برجسته سیدالساجدین علیه‏السلام و عقیله بنی‏هاشم، زینب کبری علیهاالسلام ، را در تبلیغ و ترویج فرهنگ والای عاشورا نمی‏توان نادیده گرفت، آری:

سرّ نی در نینوا می‏ماند اگر زینب نبود

کربلا در کربلا می‏ماند اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب

پشت کوه فتنه‏ها می‏ماند اگر زینب نبود


فرجام سخن

بی‏تردید، نهضت پرافتخار حسینی، منبع لایزال معارف الهی و معنوی و چشمه‏سار آثار و برکات دنیوی و اخروی است که فراروی تشنگان حقیقت و پویندگان طریقت قرار دارد و پیامدهای آن منحصر در یک یا چند زمینه نیست. اما در این نبشتار فقط به برخی از پیامدهای اجتماعی آن قیام با برکت، و نیز آثاری که خود منشأ برکات دیگری بوده است، اشاره گردید. مثلاً، احیای ارزش‏های اسلامی و انسانی خود منبعی است از پیامدهای اجتماعی و انسانی و یا احیای امر به معروف و نهی از منکر خود پیامدی است که منشأ تحولاتی عظیم در جامعه انسانی می‏باشد.

برخی از پیامدهای اجتماعی، خود موضوعی مستقل است که پرداختن بدان‏ها مجال دیگری می‏طلبد. به عنوان نمونه، ترقّی شیعه، خود پیامدی است از آن نهضت؛ چه این‏که اگر تشیع همواره مکتبی بالنده و پرهیجان بوده و هر روز بیش از گذشته پویاتر می‏شود، به برکت قیام خونین کربلاست. هرچند "آغاز پیدایش شیعه را که برای اولین بار به شیعه علی علیه‏السلام معروف شدند، همان زمان حیات پیامبراکرم باید دانست."(49) اولین اسمی که در زمان رسول خدا پیدا شد، شیعه بود که سلمان و ابوذر و مقداد و عمار با این اسم مشهور شدند.(50) اما پیش از واقعه عاشورا، شیعیان پراکنده بودند و از انسجام کافی برخوردار نبودند و این انسجام و بالندگی شیعه را باید مرهون نهضت سیدالشهدا دانست. پرفسور براوون در این زمینه می‏گوید: «گروه شیعه یا طرفداران علی علیه‏السلام به قدر کافی هیجان و از خود گذشتگی نداشتند، اما پس از رخداد عاشورا کار دگرگون شد، تذکار زمین کربلا که به خون فرزند پیامبر آغشته بود و یادآوری عطش سخت وی و پیکرهای نزدیکانش که در اطراف او روی زمین ریخته بودند کافی بود که عواطف سست‏ترین مردم را به هیجان درآورد و روح‏ها را غمگین کند، چنان که نسبت به رنج و خطر حتی مرگ بی‏اعتنا شوند.»(51)

تزلزل دولت اموی و مهر ختام بر حاکمیت بنی‏امیه، از پیامدهای اجتماعی دیگر واقعه کربلا بود. چنانچه مرحوم مجلسی می‏فرماید: ارکان حکومت اموی متزلزل نشد مگر پس از عاشورا. طبیعی است اگر حسین علیه‏السلام کوتاه می‏آمد و قیام نمی‏کرد، نتیجه‏ای جز تقویت حکومت امویان نداشت و حق و باطل بر مردم مشتبه می‏شد و پس از چندی دین نابود و آثار هدایت مندرس می‏شد.(52) این حقیقت به حدی روشن است که حتی یزید نیز به آن اعتراف کرده و می‏گوید: با کشته شدن حسین علیه‏السلام مسلمانان دشمن من شده و کینه‏ام را به دل گرفته‏اند. مردم که کشته شدن حسین را به دست من گناهی عظیم می‏دانند، همه، از نیکوکار گرفته تا بدکار، نسبت به من کینه می‏ورزند.(53)

به هر حال، هدف از این تحقیق، بررسی برخی آثار اجتماعی بود که خود منشأ اثر یا آثار اجتماعی، اخلاقی و... می‏باشند. بدیهی است که اگر آثار مذکور امروزه مورد غفلت قرار گیرد و یا کمرنگ شود، جامعه اسلامی و انسانی، دچار مشکلات و معضلات اخلاقی و انسانی و... خواهد شد که این خود ضایعه‏ای است بزرگ.


••• پی‏نوشت‏ها

1ـ عبدالرزاق الموسوی المقرّم، مقتل الحسین، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1368 ق، ص 61

2ـ اقتباس از آثار و برکات سیدالشهدا در دنیا و آخرت، علیرضا رجالی تهرانی، انتشارات نبوغ، 1375، ص 55

3ـ محمدجواد صاحبی، مقتل الشمس، هجرت، 1375، ص 254

4ـ شیخ عباس قمی، نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کمره‏ای، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1372، ص 575

5ـ علی بن جعفر ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، نجف، مطبعة الحیدریه، 1369 ق، ص 83ـ84

6ـ محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، ص 246

7ـ محمدمهدی‏شمس‏الدین،ثورة‏الحسین، بیروت،نشر دارالتعارف، ص 256

8ـ عبدالرحمن‏بن‏محمد،تاریخ‏ابن خلدون،بیروت،منشورات‏اعلمی،ج3،ص172

9ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57

10ـ موسوعة‏کلمات‏الامام‏الحسین،ترجمه علی‏مویدی،نشر مشرقین، 1379، ص 469

11ـ عبدالرزاق مقرم، پیشین، ص 23

12و13ـ سید عبدالکریم هاشمی‏نژاد، درسی که حسین به انسان‏ها آموخت، مؤسسه انتشارات فراهانی،1351، ص 450 / ص 447

14ـ حسین بن شعبه الحرانی، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، انتشارات علمیه اسلامیه، 1363، ص 279

15ـ ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، انتشارات دانشگاه تهران، 1380، ص 151

16ـ فرامرز رفیع‏پور، آناتومی جامعه، شرکت سهامی انتشار، 1378، ص 149ـ155

17ـ خربوطلی، انقلاب‏های اسلامی، ترجمه عبدالصاحب یادگاری، کانون انتشاراتی چهره اسلام، 1357، ص 73

18ـ آنتونی گیدنز، جامعه‏شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی. 1374، ص 749

19ـ امام خمینی، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ج 15، ص 331

20ـ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، 1366، ج 1، ص 365

21ـ حتی فیلیپ، تاریخ العرب، بیروت، انتشارات دارغندوز، 1994، ج 3، ص 251

22ـ بروس کوئن، درآمدی بر جامعه‏شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، فرهنگ معاصر، 1370، ص 48

23ـ محمد بن‏الحسن الحرالعاملی، وسایل‏الشیعه، منشورات مکتبه الاسلامیه، ج11،ص92

24ـ حسام‏الدین متقی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه رسالت، 1989، خ 11237

25ـ سید عبدالرزاق مقرم، چهره خونین حسین، ترجمه عزیزالله عطاردی، انتشارات جهان، 1368، ص 58

26ـ محمدباقر محمودی، عبرات المصطفین فی مقتل الحسین، مجمع احیاءالثقافه‏الاسلامیه،1417ق،ج1،ص220

27ـ سلیمان ابن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، انتشارات اسوه، 1416 ق، ج 1، ص 106

28ـ شیخ عباس قمی، کحل البصر، ترجمه محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات ناصر، ص 299

29ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ترجمه الهی قمشه‏ای، انتشارات علمی، ص 977

30ـ فرامرز رفیع‏پور، پیشین، ص 133

31ـ بروس کوئن، پیشین، ص 59

32ـ فرامز رفیع‏پور، توسعه و تضاد، شرکت سهامی انتشار، 1377، ص 439

33ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57

34ـ لطف‏الله صافی گلپایگانی، پرتوی از عظمت حسین، قم، منشورات مدرسة الامام المهدی، ص 432

35ـ عبدالحسین‏نیک‏گهر، مبانی جامعه شناسی، تهران، انتشارات رایزن، 1369، ص 155

36ـ موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، منظمه الاعلام الاسلامی، انتشارات الهادی، ص 361

37ـ محمدمهدی شمس الدین، ثورة الحسین، ترجمه مهدی پیشوایی، انتشارات الست فردا، ص 242 ـ 265

38ـ سید عبدالکریم هاشمی‏نژاد، پیشین، ص 447

39و40ـ بروس کوئن، پیشین، ص 152

41ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 222

42ـ محمدبن‏یعقوب کلینی،فروع کافی، انتشارات‏دارالکتب‏الاسلامیه،1367،ج5،ص59

43ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 235

44ـ نهج‏البلاغه، انتشارات مطبوعاتی قم، خطبه 129

45ـ نهج‏البلاغه، خطبه 122

46ـ محمدبن‏جریرطبری، تاریخ طبری، قاهره،مطبعة‏الاستقامة،1939،ج4،ص 304

47ـ خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق محمد السماوی، قم، انتشارات انوارالمهدی، ج 2، ص 273

48ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 254

49ـ محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، ص 23

50ـ استودارد لوتروپ، حاضر العالم الاسلامی، انتشارات دارالفکر، ج 1، ص 188

51ـ سید عبدالکریم هاشمی‏نژاد، پیشین، ص 447

52ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت،نشرمؤسسه‏الوفا،1403ق،ج5،ص99

53ـ محمدبن جریر طبری، پیشین، بیروت، نشر موسسه اعلمی،1403ق،ج5،ص 506

تأثیر فرهنگ‌ عاشورا بر انقلاب‌ اسلامی‌

تأثیر فرهنگ‌ عاشورا بر انقلاب‌ اسلامی‌
مقدمه‌
به‌ خوبی‌ می‌دانیم‌ که‌ عاشورا الهام‌ بخش‌ انقلاب‌ شور آفرینی‌ است‌ که‌ در روزگارمابزرگ‌ترین‌ حادثه‌ای‌ است‌ که‌ با راهبری‌ عاشورایی‌ بزرگ‌ عصر، امام‌ خمینی‌ (ع) خواهان‌استقرار زندگی‌ برپایه‌ توحید و عدل‌ شده‌ است‌. فرهنگ‌ عاشورا درحقیقت‌ فرهنگی‌ همه‌جانبه‌ دارد که‌ انقلاب‌ اسلامی‌ باالگوگرفتن‌ از آن‌ مسیر پرفراز ونشیب‌ خود را طی‌ نموده‌.
به‌ عبارت‌ دیگر: نهضت‌ عاشورا یک‌ نهضت‌ عظیم‌ فرهنگی‌ است‌ که‌ ابعاد گوناگون‌حیات‌ انسان‌ را در بر دارد، حرکتی‌ باوقوع‌ خود، تاریخ‌ ساز وعزت‌ آفرین‌ وعاملی‌ برای‌احیای‌ اسلام‌ ناب‌ گردید تا آن‌ جا که‌ برای‌ خود این‌ لقب‌ را گرفت‌: «الاسلام‌ محمدی‌الوجود و الحدوث‌ و حسینی‌ البقاء والاستمرار».
انقلاب‌ اسلامی‌ درحقیقت‌ احیاگر اسلامی‌ بود که‌ پس‌ از قرن‌ها ضعف‌ وعقب‌ماندگی‌ و انحطاط‌ مسلمانان‌ به‌ ویژه‌ بافروپاشی‌ و تجزیه‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ به‌ اوج‌ خودرسیده‌ و دوران‌ رکود و رخوت‌ مسلمانان‌ رابه‌ درازا کشیده‌ و درحقیقت‌ وارد مرحله‌ تازه‌ای‌ازظهور مجدد شده‌ بود.
البته‌ گفتنی‌ است‌ که‌ تحلیل‌ تطبیقی‌ حادثه‌ عاشورا بر انقلاب‌ اسلامی‌ بدون‌ توجه‌به‌ محوریت‌ آن‌ یعنی‌ حضرت‌ امام‌ خمینی‌ 1 به‌ تصویر کشاند.
تأثیر فرهنگ‌ عاشورابرانقلاب‌ اسلامی‌
اساساً شروع‌ نهضت‌ را همان‌ عصر روز عاشورا باید تلقی‌ کرد ( سیزده‌ خرداد ) ودرحقیقت‌ نطفه‌ انقلاب‌ را همان‌ فریاد عصر عاشورای‌ امام‌ منعقد کرد. عاشورا در جوامع‌،دارای‌ قدرتی‌ بوده‌ که‌ این‌ قدرت‌ را امام‌ شناخت‌ و بابهره‌ برداری‌ درست‌ از آن‌ انقلاب‌ به‌پیروزی‌ رسید.
براین‌ اساس‌ عاشورا تنها مسئله‌ای‌ برای‌ آرامش‌ روح‌ و روان‌ و معنویت‌ نیست‌،بلکه‌ می‌تواند عامل‌ رخ‌دادی‌ عظیم‌ در گستره‌ تاریخ‌ گردد. متأسفانه‌ عده‌ای‌ عاشورا را یک‌مسأله‌ پسیکو لوژیک‌، (روانی‌ و نفسانی‌) می‌بینند که‌ به‌ آنها آرامش‌ می‌دهد و جنبه‌عاطفی‌ دارد. امااین‌ تمام‌ جوهره‌ عاشورا نیست‌، تجلی‌ صفات‌ جمیله‌ در بر خورد با جور وستم‌ از بهترین‌ جنبه‌های‌ محوری‌ نهضت‌ عاشورا است‌.
یکی‌ از شاخصه‌های‌ عمده‌ نو پردازان‌ فکر دینی‌ و اسلام‌ شناسان‌ نواندیش‌ در چنددهه‌ اخیر این‌ است‌ که‌ رخ‌ داد عاشورا به‌ عنوان‌ یک‌ رخ‌ داد اجتماعی‌ برای‌ آنها مطرح‌ شده‌ودر بینش‌ اجتماعی‌ آنها مؤثر افتاده‌ است‌. هرچند فرهنگ‌ها مجموعه‌ باورها، گرایش‌ها،ارزش‌ها و رفتارهایی‌ هستند که‌ درحیات‌ یک‌ جامعه‌ ماندگار می‌شوند واستمرار تاریخی‌می‌یابند. بدین‌ روی‌ عاشورا تنها یک‌ رویداد تاریخی‌ نیست‌، بلکه‌ یک‌ فرهنگ‌ است‌.فرهنگ‌ عاشورا مجموعه‌ عناصر عاطفی‌، ارزشی‌، اعتقادی‌ و رفتاری‌ای‌ است‌ که‌ برمحورعاشورا شکل‌ گرفته‌ وبه‌ نحو زنده‌ وحیات‌ بخشی‌ حضور پایدار خود را در تاریخ‌ تشیع‌ حفظ‌کرده‌ ونقش‌ها و کارکردهای‌ متنوعی‌ در جامعه‌ شیعی‌؛ خصوصاً انقلاب‌ اسلامی‌داشته‌است‌.
در یک‌ بررسی‌ وتحلیل‌ جامع‌ اگر بخواهیم‌ نقش‌ عاشورا را در تکوین‌، پیدایش‌وتکامل‌ انقلاب‌ اسلامی‌ طرح‌ نماییم‌، باید به‌ زیر اشاره‌ کنیم‌:
1 ـ انداموارگی‌ دین‌ وسیاست‌
پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ وتشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌ درحقیقت‌ پیوند دو نهاد دین‌ وسیاست‌ در صحنه‌ بوده‌ است‌ این‌ حقیقت‌ حاصل‌ تلاش‌ سیدالشهداء در مبارزه‌ بابدعت‌های‌ اموی‌ بود که‌ آنهااصل‌ وحدت‌ یافتة‌ دین‌ وسیاست‌ را از محور حقانی‌ وجودمبارک‌ امام‌ خارج‌ ساخته‌ و در اختیار انسان‌ پلیدی‌ هم‌ چون‌ معاویه‌ نهاده‌ و او را ملقب‌ به‌امیر مؤمنان‌ نموده‌ بودند. حضرت‌، ضمن‌ قیام‌ وافشای‌ جوهره‌ کفر اموی‌ در صدد درهم‌شکستن‌ تندیس‌ پاگرفتة‌ رذالت‌ در پوشش‌ فضلیت‌ بود. لذا باشهامت‌ وقدرت‌ تمام‌،خروش‌ برآورد: «الا و ان‌ الدعی‌ بین‌ الدعی‌ قد رکز بین‌ اثنتین‌ بین‌ السله‌ والذله‌ هیهات‌منّا الذله‌».
بررسی‌ دوران‌ حضرت‌ سیدالشهداء به‌ خوبی‌ بیان‌گر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌مهم‌ترین‌ علل‌ انحطاط‌ وسقوط‌ جامعه‌ برداشت‌ نادرست‌ ازدین‌ وفهم‌ غلط‌ معارف‌اسلامی‌ است‌. عواملی‌ که‌ به‌ بروز کژ اندیشی‌هاو گرایش‌های‌ قبلیه‌ای‌ منتهی‌ گردیدوموجباتی‌ را فراهم‌ آورد تاکسانی‌ به‌ مصادر خلافت‌ دست‌ یابند که‌ دین‌ را وسیله‌ توجیه‌حکومت‌ و اهداف‌ فردی‌ وقومی‌ خویش‌ قرار دهند.
امام‌ خمینی‌ 1 بابهره‌گیری‌ از این‌ حرکت‌ تاریخی‌ به‌ تلفیق‌ دونهاد پرداخت‌وعامل‌ سعادت‌ جامعه‌ را در یکسان‌ انگاری‌ این‌ دو مقوله‌ می‌دید:
«این‌ یک‌ نقش‌ شیطانی‌ بوده‌ است‌ که‌ از زمان‌ بنی‌ امیه‌ وبنی‌ عباس‌ طرح‌ ریزی‌شده‌ است‌ وبعد از آن‌ هم‌ هر حکومتی‌ که‌ آمده‌ است‌، تأیید این‌ امر راکرده‌ است‌ واخیراً هم‌که‌ راه‌ شرق‌ وغرب‌ به‌ دولت‌های‌ اسلامی‌ باز شده‌، این‌ امر در اوج‌ خودش‌ قرارگرفته‌ که‌اسلام‌ یک‌ مسئله‌ شخصی‌ بین‌ بنده‌ وخداست‌ وسیاست‌ ازاسلام‌ جداست‌ ونباید مسلمان‌درسیاست‌ دخالت‌ کند ونباید روحانیون‌ وارد سیاست‌ بشوند.»
رواج‌ اندیشه‌ جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ به‌ دلیل‌ این‌ که‌ هر گونه‌ مسئولیت‌ اعتقادی‌ واجتماعی‌ را از افراد سلب‌ می‌کرد با روحیه‌ تسامح‌ و راحت‌طلبی‌ نیز سازگاری‌ داشت‌ وبسیاری‌ از افراد برای‌ حفظ‌ منافع‌ شخصی‌ خود از هر گونه‌ اندیشه‌ای‌ که‌ به‌ تغییر وضع‌موجود منتهی‌ گردد احتراز می‌کردند. لذا نقشه‌های‌ شیطانی‌ حکومت‌ از یک‌ سو و تسامح‌ وراحت‌طلبی‌ از سوی‌ دیگر موجب‌ شد تا اعتقادات‌ دینی‌ نقش‌ مؤثری‌ در اعمال‌ اجتماعی‌- سیاسی‌ مردم‌ نداشته‌ باشند و از قیام‌ برای‌ خدا در جامعه‌ اسلامی‌ غفلت‌ گردد.امام‌خمینی‌ 1 در این‌ زمینه‌ می‌فرماید:
«خودخواهی‌ و ترک‌ قیام‌ برای‌ خدا ما را به‌ روزگار سیاه‌ رساند و همه‌ جهانیان‌ را برما چیره‌ کرده‌ و کشورهای‌ اسلامی‌ را زیر نفوذ دیگران‌ در آورده‌».
بنابراین‌ در اندیشه‌ احیایی‌ امام‌ خمینی‌ 1 ، دین‌ و سیاست‌ آن‌ چنان‌ در هم‌ تلفیق‌و ترکیب‌ شده‌اند که‌ یک‌ واحد شخصی‌ منسجم‌ به‌ وجود می‌آورد. در چنین‌ دیدگاهی‌ دین‌منهای‌ سیاست‌ و ولایت‌، جسدی‌ بی‌ جان‌ و بی‌ فروغ‌ است‌:
«این‌ را که‌ دیانت‌ باید از سیاست‌ جدا باشد و علمای‌ اسلام‌ در امور اجتماعی‌ وسیاسی‌ دخالت‌ نکنند، استعمارگران‌ گفته‌ و شایع‌ کرده‌اند. این‌ را بی‌ دین‌ها می‌گویند، مگرزمان‌ پیغمبر اکرم‌ (ص) سیاست‌ از دیانت‌ جدا بود؟ مگر در آن‌ دوره‌ عده‌ای‌ روحانی‌ بودند وعده‌ دیگر سیاست‌مدار و زمام‌دار؟ مگر زمان‌ خلفای‌ حق‌ یا ناحق‌، زمان‌ خلافت‌ حضرت‌امیر (ع) سیاست‌ از دیانت‌ جدا بود؟ دو دستگاه‌بود؟ این‌ حرف‌ها را استعمارگران‌ و عمال‌سیاسی‌ آنها درست‌ کرده‌اند، تا دین‌ را از تصرف‌ امور دنیا و از تنظیم‌ جامعه‌ مسلمانان‌ برکنار سازند و ضمناً علمای‌ اسلام‌ را از مردم‌ و مبارزان‌ راه‌ آزادی‌ و استقلال‌ جدا کنند و در این‌ صورت‌ می‌توانند بر مردم‌ مسلط‌ شده‌ و ثروت‌های‌ ما را غارت‌ کنند. منظور آنهاهمین‌است‌.»
2ـ عدم‌ سازش‌ با طاغوت‌ و ظالم‌
یکی‌ از نمودهای‌ ارزشی‌ عاشورا در انقلاب‌ اسلامی‌ امام‌ بزرگوار، مسئله‌ ناسازگاری‌با طاغوت‌ و استکبار بود که‌ در تمام‌ حرکت‌ها و موضع‌گیری‌های‌ ایشان‌ پیش‌ از پیروزی‌انقلاب‌ و پس‌ از آن‌ کاملاً نمود داشت‌ و به‌ صورت‌ یک‌ جریان‌ محوری‌ در نهضت‌ اسلامی‌می‌درخشید.
نکته‌ قابل‌ توجهی‌ که‌ از این‌ جهت‌ در نهضت‌ امام‌ خمینی‌ 1 وجود دارد، شیوه‌موضع‌گیری‌ ایشان‌ است‌. اولین‌ اعلامیه‌ آن‌ حضرت‌ در جریان‌ تصویب‌ لایحه‌انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی‌ در سال‌ 1342 تا آخرین‌ اعلامیه‌ ایشان‌ در پاریس‌ و پیش‌ ازفرار شاه‌ از ایران‌ گویای‌ همین‌ واقعیت‌ است‌. شاید ما رهبری‌ انقلابی‌ هم‌چون‌ امام‌ 1 درعصر حاضر در دنیا نیابیم‌ که‌ طی‌ پانزده‌ سال‌ مبارزه‌، موضعی‌ یگانه‌ و یک‌نواخت‌ داشته‌باشد و شرایط‌ و مقتضیات‌ گوناگون‌ نتواند کوچک‌ترین‌ تغییری‌ در موضع‌ ضد طاغوتی‌ اوایجاد کند.
حتی‌ زمانی‌ که‌ شاه‌ خود را در آستانه‌ سقوط‌ می‌دید و با تمام‌ تکبرش‌ از موضع‌مدیریت‌ کشور تنازل‌ کرد و حاضر بود به‌ صورت‌ یک‌ جریان‌ بایکوت‌ شده‌ در سیاست‌،پادشاه‌ افسانه‌ای‌ باشد و حکومت‌ نکند و حکومت‌ را به‌ دست‌ مجلس‌ آزاد و دولت‌ منتخب‌آن‌ مجلس‌ بسپارد، بسیاری‌ از گروه‌های‌ به‌ اصطلاح‌ مبارز سیاسی‌ آن‌ روز و برخی‌ ازافرادی‌ که‌ در سنگر مرجعیت‌، خود را هم‌رزم‌ امام‌ 1 می‌پنداشتند، این‌ تنازل‌ را قبول‌کردند و سعی‌ داشتند ایشان‌ را هم‌ به‌ قبول‌ آن‌ راضی‌ کنند.
از جمله‌ یکی‌ از روحانیون‌ وابسته‌ به‌ جبهه‌ ملی‌ در این‌ خصوص‌ نامه‌ای‌ به‌ امام‌ 1 در نجف‌ نوشت‌ و از امام‌ 1 درخواست‌ کرد، تا ایشان‌ برای‌ تشکیل‌ یک‌ مجلس‌ آزاد شورای‌ ملی‌ و برگزاری‌ انتخابات‌ در کشور موافقت‌ کند. امام‌ 1 در موضع‌ ناسازگاری‌ با طاغوت‌قهرمانانه‌ ایستاد و اعلام‌ کرد به‌ کم‌تر از سقوط‌ سلطنت‌ و محاکمه‌ محمد رضای‌ جنایت‌کاررضایت‌ نمی‌دهم‌. امام‌ در پاسخ‌ نامه‌ آن‌ روحانی‌ پیامی‌ فرستاد و تأکید کرد که‌ این‌ نامه‌حتی‌ شایسته‌ پاسخ‌ دادن‌ هم‌ نیست‌! و در اطلاعیه‌ای‌ که‌ در مرداد ماه‌1357 صادر فرمودموضع‌ صریح‌ ضد طاغوتی‌ خود را اعلام‌ فرمود.
در جریان‌ پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ این‌ طاغوت‌ ستیزی‌ امام‌ 1 به‌ استکبار ستیزی‌مبدل‌ شد و ارزش‌ عاشورا در سیمای‌ استکبار ستیزی‌ امام‌ 1 نمود یافت‌.
امام‌ 1 همواره‌ در بیانات‌ خود روی‌ این‌ مطلب‌ تکیه‌ می‌کرد که‌ حرکت‌ انقلابی‌ این‌مردم‌ در پیروی‌ از امام‌ حسین‌ (ع) حرکت‌ با خون‌ است‌ و دقیقاً در تبیین‌ شعار عاشورای‌حسین‌ (ع) : «ان‌ کان‌ دین‌ محمد لم‌ یستقم‌ الا بقتلی‌ فیاسیوف‌ خذینی‌» در اطلاعیه‌ای‌ که‌در هلال‌ محرم‌ 1357 از پاریس‌ صادر فرمود، ماه‌ محرم‌ را ماه‌ پیروزی‌ خون‌ بر شمشیرنامید و در پیام‌ به‌ ملت‌ ایران‌ روز یازدهم‌ محرم‌ همان‌ سال‌(11/9/57) فرمود:
«اکنون‌ دشمنان‌ اسلام‌ و ایران‌ و هواداران‌ رژیم‌ یزیدی‌، در مقابل‌ هواداران‌ اسلام‌ ومخالفان‌ سر سخت‌ رژیم‌ طاغوتی‌ ابوسفیان‌، صف‌ بندی‌ نموده‌ و می‌خواهند شعاراسلامی‌ و حسینی‌ را که‌ برای‌ احیای‌ اسلام‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ آزادی‌ و استقلال‌ و برقراری‌حکومت‌ قرآن‌، به‌ جای‌ سلطه‌ شیطان‌ و حکومت‌ قانون‌ عدل‌ در مقابل‌ حکومت‌ جنگل‌است‌، با مسلسل‌ها و توپ‌ و تانک‌ها که‌ از خون‌ دل‌ ملت‌ محروم‌ تهیه‌ شده‌ است‌، جواب‌دهند. غافل‌ از آن‌ که‌ ملتی‌ که‌ با بیداری‌ و هوشیاری‌ به‌ پاخاسته‌ و نهضت‌ اصلی‌ اش‌ راوظیفه‌ شرعی‌ الهی‌ تشخیص‌ داده‌ به‌ این‌ سلاح‌های‌ زنگ‌ زده‌، با تمسخر می‌نگرد».
عبیدالله‌ بن‌ زیاد ـ چاکر و خانه‌ زاد اموی‌ ـ پس‌ از هلاکت‌ یزید، چون‌ خواست‌ ازشهر بصره‌ فرار کند، لباس‌ زنانه‌ پوشید و مردی‌ را پشت‌ سرش‌ سوار کرد که‌ به‌ شورشیان‌می‌گفت‌:
«کنار شوید! این‌ زن‌ از خاندان‌ من‌ است‌. به‌ دیار زنان‌ ابن‌ زیاد آمده‌ بود، می‌خواهم‌او را ببرم‌». او با این‌ شیوة‌ ننگین‌ و حقارت‌آمیز گریخت‌ و خود را در پرتو این‌ ذلت‌ و پستی‌از مرگ‌ نجات‌ داد.
اما حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) درگیر و دار معرکه‌ عاشورا، در میان‌ انبوه‌ دشمنان‌ فراوان‌ ودر موقعیتی‌ که‌ دشمنان‌ از چهار سو، او را در محاصره‌ داشت‌، هنگامی‌ که‌ با پیشنهاد بیعت‌با یزید مواجه‌ می‌گردد تا از آن‌ معرکه‌ خونبار و هراس‌انگیز جان‌ سالم‌ به‌ در ببرد، با کمال‌شهامت‌ و جوان‌مردی‌، فضیلت‌ و انسانیت‌ اعلام‌ فرمود: «والله‌ لااعطیکم‌ بیدی‌ اعطاءالذلیل‌ ولا افر فرار العبید.» ؛ «به‌ خدا قسم‌! هرگز دستم‌ را همانند دست‌ ذلیلان‌ و زبونان‌به‌ شما نمی‌دهم‌ و هم‌ چون‌ بردگان‌ از پیش‌ شما نمی‌گریزم‌.»
این‌ سخن‌ بزرگ‌ در آن‌ اوضاع‌ ویژه‌ از سعة‌ صدر و عظمت‌ درون‌ حکایت‌ هایی‌ داردکه‌ ژرفا و گستردگی‌ آن‌ را جز خدای‌ بزرگ‌ کسی‌ نمی‌داند.
روز عاشورا، آن‌ گاه‌ که‌ عده‌ای‌ از یاران‌ امام‌ حسین‌ (ع) در خاک‌ و خون‌ غلتیدند، اوبه‌ جای‌ این‌ که‌ روحیه‌ خود را از دست‌ دهد و دست‌ تضرع‌ به‌ سوی‌ آنان‌ دراز کند، با ثبات‌ واستقامت‌ کامل‌ گفت‌: «به‌ خدا قسم‌! به‌ هیچ‌ یک‌ از خواست‌های‌ اینان‌ تن‌ در نمی‌دهم‌ تاخدای‌ خود را ملاقات‌ کنم‌، در حالی‌ که‌ به‌ خون‌ خود آغشته‌ام‌.»
3ـ تأثیر پذیری‌ از فرهنگی‌ عاشورا
تأثیر پذیری‌ از فرهنگ‌ عاشورا و بررسی‌ گونه‌های‌ مختلف‌ آن‌ در شعر قبل‌ ازانقلاب‌ و ادبیات‌ دوران‌ مقاومت‌ و ستم‌شاهی‌، خود از اهمیت‌ فوق‌ العاده‌ای‌ برخوردار است‌.این‌ که‌ کدام‌ دسته‌ از شاعران‌ به‌ این‌ مهم‌ اقدام‌ کرده‌، بیان‌ چه‌ جنبه‌ هایی‌ را در کلام‌ خودرگزیده‌اند، تعبیرات‌ لفظی‌ و تشبیهات‌ ادبی‌ و استعاره‌های‌ آنان‌ چگونه‌ بوده‌، قدرت‌ کلام‌ ومیزان‌ نفوذ نفس‌ آنان‌ تا چه‌ پایه‌ رفته‌ است‌ چه‌ ابعادی‌ از تأثیر پذیری‌ را وجهه‌ سخن‌خویش‌ قرار داده‌اند و...؟ زمانی‌ که‌ این‌ بررسی‌ها صورت‌ گرفت‌، آیه‌های‌ فراوانی‌ برای‌انجام‌ داوری‌های‌ فرهنگی‌ و ادبی‌ همه‌ جانبه‌ حاصل‌ می‌شود که‌ هم‌ با عنایت‌ به‌ افراد وگویندگان‌ و هم‌ با توجه‌ به‌ جنبه‌های‌ کلامی‌، فرهنگی‌، ادبی‌ و... قابل‌ مقایسه‌ و تطبیق‌واست‌ که‌ فرصت‌ و مجال‌ دیگری‌ می‌طلبد.
بیان‌ تأثیر پذیری‌ فرهنگ‌ عاشورا را در شعر پس‌ از انقلاب‌ می‌توان‌ در چندین‌محور و موضع‌ دانست‌ که‌ می‌توان‌ به‌ چند نمونه‌ از آنها اشاره‌ کرد:
الف‌ ـ موضوع‌ مدح‌، ستایش‌ و تمجید که‌ بی‌تردید مقوله‌ای‌ بسیار مفصل‌ و در خوراعتناست‌.
ب‌ ـ ترغیب‌، تشویق‌ و تهیج‌ رزمندگان‌ جبهه‌ در نبرد و دفاع‌ مقدس‌
4. پیوستگی‌ تربیت‌یافتگان‌ فرهنگ‌عاشورا با تربیت‌ یافتگان‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌
در تاریخ‌ عاشورا می‌خوانیم‌: وقتی‌ حضرت‌ سید الشهدا (ع) از مدینه‌ به‌ سوی‌ کربلامی‌آمدند، کلمه‌ استرجاع‌ و آیه‌ انا لله‌ و انا الیه‌ راجعون‌ را تلاوت‌ فرمودند. فرزندش‌ علی‌اکبر (ع) عرض‌ کرد: پدر! چرا این‌ جمله‌ را بر زبان‌ جاری‌ فرمودید؟ حضرت‌ (ع) فرمودند:لحظه‌ای‌ به‌ خواب‌ رفتم‌ هاتفی‌ ندا داد که‌ این‌ کاروان‌ می‌رود و مرگ‌ به‌ سراغ‌ آنان‌ می‌آید.عرض‌ کرد: پدر! مگر ما بر حق‌ نیستیم‌؟ فرمود: چرا بر حقیم‌. عرض‌ کرد: پس‌ ما از کشته‌شدن‌ چه‌ باک‌ داریم‌!
رشادت‌های‌ حضرت‌ عباس‌ بن‌ ابی‌طالب‌ (ع) ، حضرت‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ (ع) ، عون‌بن‌ ابی‌طالب‌ (ع) ، احمد بن‌ حسن‌ بن‌ علی‌ (ع) ، عبدالله‌ بن‌ حباب‌ کلیمی‌، بکیر بن‌ یزیدریاحی‌، نافع‌ بن‌ هلال‌ بجلی‌، عبدالله‌ بن‌ جنادة‌ بن‌ لعب‌ بن‌ حرث‌ الانصاری‌، خلف‌ بن‌مسلم‌ بن‌ عوسجه‌؛ حتی‌ زنانی‌ چون‌ مادر «عبدالله‌ بن‌ عمیر» را می‌بینیم‌ که‌ با ایمان‌ به‌خدا و عشق‌ به‌ حسین‌ (ع) برای‌ حفظ‌ مکتب‌ چگونه‌ مبارزه‌ می‌کنند.
نوشته‌اند: پس‌ از کشته‌ شدن‌ «جنادة‌ انصاری‌» فرزند یازده‌ ساله‌اش‌ «عمر» که‌ به‌همراه‌ پدر و مادرش‌ به‌ سرزمین‌ کربلا آمده‌ بود، به‌ حضور امام‌ رسید و اجازه‌ نبرد با دشمن‌خواست‌. حسین‌ به‌ علی‌ (ع) درباره‌ وی‌ چنین‌ فرمود:
«این‌ نوجوان‌ که‌ پدرش‌ در حملة‌ اول‌ کشته‌ شده‌ است‌، شاید بدون‌ اطلاع‌ مادرش‌تصمیم‌ به‌ نبرد گرفته‌ است‌ و مادرش‌ به‌ کشته‌ شدن‌ وی‌ راضی‌ نباشد. اما این‌ نوجوان‌ایثارگر چون‌ گفتارامام‌ (ع) را شنید عرضه‌ داشت‌: نه‌ به‌ خدا، مادرم‌ دستور داده‌ است‌ جانم‌ رافدای‌ تو و خونم‌ را نثار راهت‌ کنم‌. امام‌ چون‌ این‌ پاسخ‌ را شنید اجازه‌ داد. عمر حرکت‌ نمودو در مقابل‌ صفوف‌ دشمن‌ با شوری‌ خاص‌، این‌ شعار حماسی‌ را می‌خواند:

• امیری‌ حسین‌ و نعم‌ الامیرسرور فواد البشیر النذیر علی‌ و فاطمة‌ والداه‌فهل‌ تعلمون‌ له‌ من‌ نظیر
• علی‌ و فاطمة‌ والداه‌فهل‌ تعلمون‌ له‌ من‌ نظیر علی‌ و فاطمة‌ والداه‌فهل‌ تعلمون‌ له‌ من‌ نظیر
امیر من‌ حسین‌ است‌ و چه‌ نیکو امیری‌. سرور قلب‌ پیامبر بشیر و نذیر، علی‌ وفاطمه‌ پدر و مادر اوست‌. آیا برای‌ او همانندی‌ می‌دانید؟
نوشته‌اند: مادر این‌ نوجوان‌ شجاع‌ و ایثارگر پس‌ از آن‌ که‌ خونش‌ را پاک‌ نمود، و به‌سوی‌ خیمه‌ بازگشت‌ و چوبی‌ به‌ دست‌ گرفت‌ و در حالی‌ که‌ این‌ دو بیت‌ را می‌خواند به‌ سوی‌دشمن‌ حمله‌ کرد:

• انی‌ عجوز فی‌ النساء ضعیفة‌خاویة‌ بالیة‌ نحیفة‌ اضربکم‌ بضربة‌ عنیفة‌دون‌ بنی‌ فاطمة‌ الشریفة‌
• اضربکم‌ بضربة‌ عنیفة‌دون‌ بنی‌ فاطمة‌ الشریفة‌ اضربکم‌ بضربة‌ عنیفة‌دون‌ بنی‌ فاطمة‌ الشریفة‌
من‌ در میان‌ زن‌ها زنی‌ ضعیفم‌، زنی‌ پیرو و فرتوت‌ و لاغر، بر شما ضربة‌ محکمی‌وارد خواهم‌ ساخت‌ در دفاع‌ و حمایت‌ از فرزندان‌ فاطمة‌ عزیز.
پس‌ از آن‌، دو نفر را مضروب‌ ساخت‌ و به‌ دستور امام‌ (ع) به‌ سوی‌ خیمه‌هابازگشت‌.
لذا حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) درباره‌ این‌ اصحاب‌ و یاران‌ و اهل‌ بیت‌ خویش‌ می‌فرمایند:
«من‌ اصحاب‌ و یارانی‌ بهتر از یاران‌ خود ندیده‌ام‌ و اهل‌ بیت‌ و خاندانی‌ باوفاتر وصدیق‌تر از اهل‌ بیت‌ خود سراغ‌ ندارم‌. خداوند به‌ همه‌ شما جزای‌ خیر دهد.»
با مروری‌ به‌ تاریخ‌ انقلاب‌ اسلامی‌ از خرداد سال‌ 42 تا 22 بهمن‌ 57 ـ به‌ ویژه‌هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس‌ ـ فرهنگ‌ عاشورا آشکار می‌گردد و تاریخ‌ تکرار می‌شود. این‌پیوستگی‌ها در وصیت‌ نامه‌های‌ رزمندگان‌، در پیشانی‌بندها و نوشته‌ها بر پشت‌ و سینه‌ وبازو، در شعارها و سرودهای‌ جبهه‌، در نام‌ و رمز عملیات‌، در حال‌ و هوای‌ شب‌ عملیات‌،عمل‌ کرد خانواده‌ شهدا، تابلوهای‌ نوشته‌، مزار نوشته‌ها، مجالس‌ سوگواری‌ شهدا وسرودهای‌ دوران‌ هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس‌ به‌ روشنی‌ و با صمیمیتی‌ آشکار به‌ چشم‌می‌خورد. لذا امام‌ راحل‌، رهبر را آن‌ نوجوان‌ سیزده‌ ساله‌ می‌داند و می‌فرماید:
«این‌ جانب‌ هر وقت‌ با این‌ عزیزان‌ معظم‌ برخورد می‌کنم‌، یاوصیت‌نامه‌ انسان‌ سازشهیدی‌ را می‌بینم‌ احساس‌ حقارت‌ و زبونی‌ می‌کنم‌، هرچه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ دارد از برکت‌مجاهدت‌ شهدا و ایثار گران‌ است‌. کارنامه‌ نورانی‌ شهادت‌ و جانبازی‌ عزیزان‌ شما گواه‌صادقی‌ برکسب‌ بالاترین‌ امتیازات‌ و مدارج‌ تحصیلی‌ معنوی‌ آنان‌ است‌، که‌ بامهر رضایت‌خدا امضاشده‌ است‌ و کارنامه‌ شما در گرو تلاش‌ و مجاهدت‌ شماست‌.»
5 ـ حرکت‌ ضد ارتجاعی‌ امام‌ حسین‌ (ع)
امام‌ (ع) درنامه‌ای‌ به‌ معاویه‌ پس‌ از شهادت‌ مظلومانه‌ برادرش‌ امام‌ مجتبی‌ (ع) پرده‌ از روی‌ چهره‌ کریه‌ ارتجاع‌ برداشت‌ وفرمود:
«مگر تو قاتل‌ حجربن‌ عدی‌ ورفقای‌ عباد ثابت‌ قدمش‌ نیستی‌؟ قاتل‌ مردانی‌ که‌ ازپیدایش‌ رویه‌های‌ بدعت‌آمیز ضد اسلامی‌ ناراحت‌ وبی‌ آرام‌ بودند، دستور به‌ تبعیت‌ از رویه‌معروف‌ اسلامی‌ یعنی‌ (سنت‌) می‌دادند و از رویه‌ زشت‌ و ناروای‌ نوپیدا (منکر) برحذرمی‌داشتند. آنان‌ راپس‌ از دادن‌ امان‌های‌ مؤکد و به‌ سوگند محکم‌ شده‌، به‌ طور ستم‌گرانه‌ وتجاوزکارانه‌ کشتی‌ و با این‌ عمل‌ نشان‌ دادی‌ که‌ در برابر خداگستاخی‌ و پیمانش‌ را خوارمی‌داری‌؟ مگر تو نیستی‌ که‌ زیاد را در این‌ دوره‌ که‌ نظامات‌ اسلامی‌ حکم‌ فرماست‌ به‌فرزندی‌ زنا کاری‌ که‌ با مادرش‌ آومیخته‌ بود شناختی‌ وگفتی‌ که‌ او پسر ابوسفیان‌ است‌، درصورتی‌ که‌ پیامبر خدا (ص) فرموده‌ است‌ که‌ فرزند از آن‌ بستر، وزناکار را سنگ‌ کیفر است‌.آن‌ گاه‌ او را بر مسلمانان‌ مسلط‌ کردی‌ و فرمان‌ روایی‌ بخشیدی‌، تا ایشان‌ را بکشد و دست‌و پایشان‌ را از چپ‌ و راست‌ ببرد و بر شاخة‌ نخل‌ به‌ دار آویزد. پناه‌ بر خدا! و بدا ن‌ که‌ خدا رادیوان‌ محاسبه‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ از خرد و کلان‌ اعمال‌ فرو گذاشته‌ نمی‌شود. بدان‌ که‌خدا هرگز از یاد نخواهد برد که‌ تو مردم‌ را به‌ محض‌ بدگمانی‌ می‌کشی‌ و به‌ اتهام‌ محض‌،دست‌گیر می‌سازی‌ و نوجوانی‌ را ولایت‌ عهدی‌ بخشیده‌ای‌ که‌ شراب‌ می‌خورد و سگ‌بازی‌ می‌کند...»
در این‌ نامه‌ امام‌ (ع) به‌ نکات‌ ارتجاعی‌ِ ارزش‌ در حکومت‌ معاویه‌ اشاره‌ می‌کنند که‌عمده‌ترین‌ آن‌ جریان‌ انتساب‌ زیاد به‌ فرزند زنا کار است‌ که‌ این‌ کار جزء سنن‌ و ارزش‌های‌جاهلیت‌ قبل‌ از اسلام‌ بود.
حضرت‌ امام‌ خمینی‌ 1 انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ را نشأت‌ گرفته‌ از قیام‌ حضرت‌سیدالشهداء (ع) می‌دانند و مقایسه‌ای‌ دارند بین‌ یزید و یزیدیان‌ و شاه‌ وقوم‌ ستم‌گرش‌.
دراین‌ باره‌ می‌فرمایند:
«آن‌ روز یزیدیان‌ با دست‌ جنایت‌کاران‌ گور خود را کندند و تا ابد، هلاکت‌ خویش‌ ورژیم‌ ستم‌گر جنایت‌کار خود را به‌ ثبت‌ رساندند، و در پانزده‌ خرداد چهل‌ و دو پهلویان‌ وهواداران‌ وسردمداران‌ جنایت‌کارشان‌ بادست‌ ستم‌شاهی‌ خود گور خود را کندند و سقوط‌ وننگ‌ ابدی‌ را برای‌ خویش‌ به‌ جاگذاشتند که‌ ملت‌ عظیم‌ الشأن‌ ایران‌ ـ بحمدالله تعالی‌ ـ باقدرت‌ و پیروزی‌ برگور آتش‌بار آنان‌ لعنت‌ می‌فرستند.»
ایشان‌ در پیام‌ خویش‌ در تاریخ‌ 15/3/61 به‌ مناسبت‌ سال‌ روز قیام‌ پانزده‌ خردادونیز در جمع‌ گروهی‌ از علما و ائمه‌ جماعات‌ روحانیون‌ و وعاظ‌ قم‌ و تهران‌ می‌فرمایند:
«ملت‌ عظیم‌ الشأن‌ در سال‌ روز شوم‌ این‌ فاجعه‌ انفجارآمیزی‌ که‌ مصادف‌ با پانزده‌خرداد چهل‌ و دو بود که‌ با الهام‌ از عاشورا آن‌ قیام‌ کوبنده‌ رابه‌ یاد آورد، اگر عاشوراو گرمی‌ وشور انفجاری‌ آن‌ نبود چنین‌ قیامی‌ بدون‌ سابقه‌ و سازماندهی‌ واقع‌ می‌شد. واقعه‌ عاشورا ازسال‌ شصت‌ و یک‌ هجری‌ تا خرداد شصت‌ و از آن‌ تا قیام‌ عالمی‌ بقیة‌ الله ـ ارواحنالمقدمه‌الفداء ـ در هر مقطع‌، انقلاب‌ ساز است‌.»
یا در اوج‌ اختناق‌ و دیکتاتوری‌ مصمم‌ واستوار، نقشه‌های‌ دشمن‌ را بر آب‌ کرده‌ وفریاد برآورد:
«...آقایان‌ بدانند که‌ خطر امروز بر اسلام‌ کم‌تر از خطر بنی‌ امیه‌ نیست‌.. دستگاه‌جبار با تمام‌ قوا با اسرائیل‌ و عمال‌ آنها همراهی‌ می‌کند. دستگاه‌ تبلیغات‌ را به‌ دست‌ آنهاسپرده‌ و در دربار دست‌ آنها باز است‌. در ارتش‌ و فرهنگ‌ وسایر و زارتخانه‌ها برای‌ آنها بازنموده‌ و شغل‌های‌ حساس‌ به‌ آنهاداده‌اند.»
«...امروز به‌ من‌ اطلاع‌ دادند که‌ بعضی‌ اهل‌ منبر را برده‌اند در سازمان‌ امنیت‌ وگفته‌اند شماسه‌ چیز راکار نداشته‌ باشید، دیگر هرچه‌ می‌خواهید بگویید: یکی‌ شاه‌ را، یکی‌
هم‌ اسرائیل‌ را، یکی‌ هم‌ نگویید دین‌ در خطر است‌. خوب‌، اگر این‌ سه‌ تا امر را ما کناربگذاریم‌، دیگر چه‌ بگوییم‌؟ ماهرچه‌ گرفتاری‌ داریم‌ از این‌ سه‌ تاهست‌. به‌ هرکه‌ مراجعه‌می‌کنی‌ می‌گوید شاه‌ گفته‌، شاه‌ گفته‌، مدرسه‌ فیضیه‌ را خراب‌ کنید، شاه‌ گفته‌، اینهارابکشید...»
«شما آقایان‌ به‌ تقویم‌ دو سال‌ پیش‌ از این‌ یا سه‌ سال‌ پیش‌ از این‌ بهایی‌هامراجعه‌ کنید. در آن‌جا می‌نویسد: «تساوی‌ حقوق‌ زن‌ و مرد ؛ رأی‌ عبد الوهاب‌» آقایان‌ هم‌از او تبعیت‌ می‌کنند. آقای‌ شاه‌ نفهمیده‌، می‌رود بالای‌ آن‌ جا، می‌گوید تساوی‌ حقوق‌ زن‌ ومرد! آقا! این‌ رابه‌ تو تزریق‌ کردند. مگر توبهایی‌ هستی‌ که‌ من‌ بگویم‌ کافراست‌، بیرونت‌کنند؟ نظامی‌ کردن‌ زن‌، رأی‌ عبدالوهاب‌ است‌. آقا، تقویمش‌ موجود است‌. نگویید نیست‌،شاه‌ ندیده‌ این‌ را؟...»
«والله من‌ شنیده‌ام‌ که‌ سازمان‌ امنیت‌ در نظر دارد شاه‌ را از مردم‌ بیندازد، تابیرونش‌کنند و لهذا مطالب‌ را معلوم‌ نیست‌ به‌ اوبرسانند. تأثرات‌ مازیاد است‌. روابط‌ مابین‌ شاه‌ واسرائیل‌ چیست‌ که‌ سازمان‌ امنیت‌ می‌گوید از اسرائیل‌ حرف‌ نزنید، ازشاه‌ هم‌ حرف‌ نزنید؟این‌ دو تا تناسبشان‌ چیست‌؟ مگر شاه‌ اسرائیلی‌ است‌؟ به‌ نظر سازمان‌ امنیت‌، شاه‌یهودی‌ است‌!»
چنان‌ که‌ ملاحظه‌ می‌کنید، امام‌ در این‌ سخنرانی‌، شخص‌ شاه‌ را مورد عتاب‌ وخطاب‌ خویش‌ قرار داده‌ است‌ و شاه‌ که‌ تحمل‌ شنیدن‌ سخن‌ حق‌ نداشت‌ به‌ خشم‌ آمد ومأمورانش‌ به‌ دستور او، شبانه‌ امام‌ را دست‌گیر کردند، که‌ درپی‌ آن‌، حادثه‌ دو ازدهم‌ محرم‌(15 خرداد) پیش‌ آمد.
6 ـ ثبات‌ وپایداری‌ انقلاب‌ اسلامی‌
حضرت‌ امام‌ 1 علل‌ محدثه‌ و مبقیه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ را مدیون‌ ومرهون‌عاشورا و درسی‌ که‌ مردم‌ از امام‌ حسین‌ (ع) آموختند می‌دانند و لذا در سخنان‌ خویش‌می‌فرمایند:
«ماباید همه‌ متوجه‌ این‌ معنا باشیم‌ که‌ اگر قیام‌ حضرت‌ سید الشهدا (ع) نبود، امروزما نمی‌توانستیم‌ پیروز شویم‌. انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ پرتوئی‌ از عاشورا و انقلاب‌ عظیم‌الهی‌ آن‌ است‌.»
«تمام‌ این‌ وحدت‌ کلمه‌ای‌ که‌ مبدأ پیروزی‌ ماشد، برای‌ خاطر این‌ مجالس‌ عزا واین‌ مجالس‌ سوگواری‌ و این‌ مجالس‌ تبلیغ‌ و ترویج‌ اسلام‌ شد.»
«این‌ خون‌ سیدالشهداست‌ که‌ خون‌های‌ همة‌ ملت‌های‌ اسلامی‌ رابه‌ جوش‌ آورد،ملت‌ ما از طفل‌ شش‌ ماهه‌ تا پیرمرد هشتاد ساله‌ را در راه‌ خداوند فدا کرد و این‌ اقتدا به‌بزرگ‌ مرد تاریخ‌ حضرت‌ سیدالشهداء (ع) است‌.
7 ـ مقاومت‌ در برابر تهاجمات‌ دشمن‌
یکی‌ از اموری‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) باالهام‌ از کلام‌ الهی‌ روی‌ آن‌ تکیه‌ می‌کردندصبر و استقامت‌ و بردباری‌ است‌ از جمله‌:
در پاسخ‌ مردی‌ از کوفه‌ به‌ نام‌ «ابوهرم‌» که‌ از حضرت‌ سؤال‌ می‌کنند: چه‌ انگیزه‌ای‌تو را وا داشت‌ که‌ از حرم‌ جدت‌ بیرون‌ بیایی‌؟
امام‌ (ع) می‌فرمایند: «ای‌ اباهرم‌! بنی‌ امیه‌ بافحاشی‌ و ناسزا گویی‌ احترام‌ مرادرهم‌ شکستند. من‌ راه‌ صبر و شکیبایی‌ را در پیش‌ گرفتم‌ و ثروتم‌ را از دستم‌ ربودند، بازهم‌ شکیبایی‌ کردم‌، ولی‌ چون‌ خواستند خونم‌ را بریزند از شهر خارج‌ شدم‌».
بنابه‌ نقل‌ «ابن‌ قولویه‌»و «مسعودی‌»، امام‌ حسین‌ (ع) آن‌ گاه‌ که‌ نماز صبح‌ را به‌جاآورد، رو به‌ سوی‌ نمازگزاران‌ کرد و پس‌ از حمد وسپاس‌ خداوند به‌ آنان‌ فرمود: «خداوندبه‌ کشته‌ شدن‌ شما و کشته‌ شدن‌ من‌ در این‌ روز اذن‌ داده‌ است‌ و برشماست‌ که‌ صبر وشکیبایی‌ درپیش‌ گیریدو بادشمن‌ بجنگید».
مرحوم‌ صدوق‌ در «معانی‌ الاخبار» می‌گوید: امام‌ (ع) فرمودند:«ای‌ بزرگ‌زداگان‌!صبر و شکیبایی‌ به‌ خرج‌ دهید که‌ مرگ‌ چیزی‌ جز یک‌ پل‌ نیست‌ که‌ شما را از سختی‌ ورنج‌ عبور می‌دهد و به‌ بهشت‌ پهناور ونعمت‌های‌ همیشگی‌ می‌رساند.»
امام‌ حسین‌ (ع) در روزعاشورا و درلحظه‌های‌ حساس‌، هنگامی‌ که‌ چند تن‌ ازنوجوانان‌ هاشمی‌ و آل‌ ابوطالب‌ مانند محمد و عون‌ (فرزندان‌ عبدالله جعفر) و محمد بن‌مسلم‌، دسته‌ جمعی‌ هم‌ چون‌ عقاب‌ به‌ سوی‌ دشمن‌ حمله‌وربودند فرمود: «عمو زادگان‌ من‌و خاندان‌ من‌! درمقابل‌ مرگ‌ صبرو استقامت‌ به‌ خرج‌ دهید که‌ به‌ خدا سوگند پس‌ از امروزروز ذلت‌ و خواری‌ ای‌ نخواهید دید.»
خواهرش‌ زینب‌ 8 رادعوت‌ به‌ صبرو بردباری‌ می‌نماید. آخرین‌ کلام‌ امام‌ (ع) درلحظه‌ شهادت‌ این‌ است‌:
«درمقابل‌ قضاو قدر تو شکیبایم‌ ای‌ پرودگاری‌ که‌ به‌ جز تو خدایی‌ نیست‌. ای‌ فریادرس‌ دادخواهان‌، که‌ مرا جز تو پروردگارو معبودی‌ نیست‌، برحکم‌ وتقدیر تو صابر وشکیبایم‌.»
حضرت‌امام‌ خمینی‌ 1 در تمام‌ مراحل‌ انقلاب‌ به‌ پیروی‌ از حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) راه‌صبرو استقامت‌ را پیشه‌ خود ساخته‌ و مردم‌ راهم‌ متوجه‌ این‌ امر مهم‌ نموده‌ و در بیانات‌خویش‌ در فروردین‌ چهل‌ و دو درمورد وظایف‌ عمومی‌ مسلمین‌ برای‌ صیانت‌ ازاسلام‌می‌فرمایند:
«شماپیرو پیشوایانی‌ هستید که‌ در برابر مصایب‌ و فجایع‌ صبر و استقامت‌کردند،آنچه‌ امروز می‌بینیم‌ نسبت‌ به‌ آن‌ چیزی‌ نیست‌، پیشوایان‌ بزرگوار ماحوادثی‌ چون‌عاشورا و شب‌ یازدهم‌ محرم‌ را پشت‌ سرگذاشتند و در راه‌ دین‌ خدا چنان‌ مصایبی‌راتحمل‌ کرده‌اند، عیب‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ ادعای‌ پیروی‌ از حضرت‌ امیر (ع) و امام‌حسین‌ (ع) را دارند در برابر این‌ نوع‌ اعمال‌ رسواو فضاحت‌آمیز دستگاه‌ حاکمه‌ خودراببازند.»
«ماباید روی‌ آن‌ فداکاری‌ها حساب‌ کنیم‌ که‌ سیدالشهداء (ع) چه‌ کرد و چه‌بساط‌ظلمی‌ را برهم‌ زد و ماهم‌ چه‌ کرده‌ایم‌؟ مگر خون‌ مارنگین‌تر از خون‌سیدالشهدااست‌؟ ماچرا بترسیم‌ از این‌که‌ خون‌ بدهیم‌، یا این‌که‌ جان‌ بدهیم‌؟ دستوراست‌ این‌. دستور عمل‌ امام‌ حسین‌ (ع) دستوراست‌ برای‌ همه‌ که‌ کُل‌ُّ یَوْم‌ٍ عاشُورا وَکُل‌ُّاَرْض‌ٍ کَربَلا''''. دستور داد به‌ اینکه‌ هر روز و در هر جاباید همان‌ نهضت‌ رابااستقامت‌ادامه‌بدهید.»
«صبر کلید ابواب‌ سعادت‌ و سرمنشأنجات‌ از مهالک‌ است‌. صبر، بلیات‌ را بر انسان‌آسان‌ می‌کند و مشکلات‌ را سهل‌ می‌نماید و عزم‌ و اراده‌ راقوت‌ می‌دهد. مقصد هرچه‌بزرگ‌تر باشد، رنج‌ در راه‌ آن‌ هرچه‌ زیاد باشد باید انسان‌ تحمل‌ کند. اگر چنان‌ چه‌استقامت‌ کنیم‌ مؤید به‌ تأییدات‌ الهی‌ هستیم‌».
8 ـ اصلاح‌طلبی‌ (امربه‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنکر)
امام‌ حسین‌ (ع) به‌ عنوان‌ مظهر اسلام‌ محمدی‌ باقیام‌ خود عزم‌ آن‌ دارد تابرتفسیرها و برداشت‌های‌ رایج‌ از دین‌ خط‌ بطلان‌ کشد و با احیای‌ دین‌ حقیقی‌، وجوه‌ پویا،سازنده‌ و جهت‌ دهنده‌ دین‌ را برای‌ مردم‌ نمایان‌ سازد لذا می‌فرماید: «انما خرجت‌ لطلب‌الاءصلاح‌ فی‌ امة‌ جدی‌ ارید ان‌ امر بالمعروف‌ وانهی‌ عن‌ المنکر و اسیر بسیرة‌ جدی‌ وابی‌ علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌».
پر واضح‌ است‌ که‌ عامل‌ اصلی‌ انسجام‌ امت‌ اسلامی‌ دین‌ است‌ و اصلاح‌ امت‌ممکن‌ نیست‌ مگر بااصلاح‌ دین‌ و اصلاح‌ دین‌ نیز به‌ نظامی‌ از کنترل‌ و پیشرفت‌ وابسته‌است‌؛ که‌ عنوان‌ امر به‌ معروف‌ ونهی‌ ازمنکر به‌ خود گرفته‌ است‌ و بعد ازفهم‌ صحیح‌ از دین‌این‌ اصل‌، انسان‌ را در هر لحظه‌ از زندگی‌ موظف‌ به‌ باز آفرینی‌ و احیای‌ ارزش‌های‌ دینی‌می‌کند. و این‌ بازگشت‌ مجدد به‌ معیارها و ضوابط‌ دینی‌، هم‌ متوجه‌ خود فرد است‌ وهم‌ به‌جامعه‌ای‌ که‌ در آن‌ زندگی‌ می‌کند منوط‌ می‌شود.
بنابراین‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر برای‌ انسان‌ مسئولیت‌ اجتماعی‌ می‌آفریند واو را دچار نوعی‌ بی‌قراری‌ می‌سازد تا نسبت‌ به‌ آنچه‌ در امورمختلف‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ وفرهنگی‌ در جامعه‌ می‌گذرد بی‌ تفاوت‌ و بی‌ تحرک‌ نباشد. امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکرهنگامی‌ که‌ مبتنی‌ برفهم‌ صحیح‌ ازدین‌ باشد و از سیرة‌ نبوی‌ و علوی‌ یعنی‌ معیارهای‌خالص‌ اسلام‌ سرچشمه‌ بگیرد جامعه‌ را از حالت‌ سکون‌ خارج‌ می‌سازد و منجر به‌ بالندگی‌و سازندگی‌ آن‌ می‌گردد.
امام‌ حسین‌ (ع) که‌ خود عصاره‌ اسلام‌ محمدی‌ است‌ قیام‌ می‌کند تانشان‌ دهد که‌آنچه‌ بنی‌ امیه‌ حکومت‌ خود را به‌ وسیله‌ آن‌ توجیه‌ می‌کند دین‌ نیست‌، بلکه‌ نوعی‌ فریب‌ ونیرنگ‌ است‌ که‌ به‌ اسم‌ دین‌ عرضه‌ می‌شود و دین‌ فقط‌ در عبادات‌ فردی‌ و جمعه‌وجماعات‌ِ بدون‌ تحرک‌ خلاصه‌ نمی‌شود و اسلام‌ حقیقی‌ باوجود چنین‌ حکومتی‌ سازگارنیست‌.
امام‌ خمینی‌ 1 اصلاح‌ اندیشه‌های‌ دینی‌ راسرلوحه‌ نهضت‌ اسلامی‌ قرار می‌دهد وباطرح‌ مسئله‌ جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ تغییرها و برداشت‌های‌ رایج‌ از دین‌ راطرد می‌کند واسلام‌ را یک‌ دین‌ اجتماعی‌ و همه‌ جانبه‌ معرفی‌ می‌نمایدکه‌ باید در عرصه‌های‌ مختلف‌سیاسی‌، اجتماعی‌ و اقتصادی‌ متجلی‌ گردد. ایشان‌ نگرش‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ دین‌ را مبهم‌می‌داند و می‌فرماید:
«ماموظفیم‌ ابهامی‌ راکه‌ نسبت‌ به‌ اسلام‌ به‌ وجود آورده‌اند برطرف‌ سازیم‌. تا این‌ابهام‌ را از اذهان‌ نزداییم‌ هیچ‌ کاری‌ نمی‌توانیم‌ انجام‌ بدهیم‌.»
با رفع‌ این‌ ابهام‌ از دین‌، بزرگ‌ترین‌ انقلاب‌ دینی‌ جهان‌ درجامعه‌ اسلامی‌ ایران‌ به‌وجود می‌آید، امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر در جامعه‌ احیا می‌گردد، جامعه‌ از حالت‌ ایستایی‌به‌ تحرک‌ در می‌آید، نظام‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ جهان‌ را تحت‌ تأثیر خود قرار می‌دهد.
9 ـ عدالت‌ اجتماعی‌
یکی‌ دیگراز اهداف‌ انقلاب‌ عاشورا برقراری‌ عدالت‌ اجتماعی‌بود. امام‌ حسین‌ (ع) درخطبه‌ای‌ که‌ امام‌ خمینی‌ 1 ازمضامین‌ این‌ خطبه‌ به‌ عنوان‌ مؤید بحث‌ ولایت‌ فقیه‌استفاده‌ کرده‌ چنین‌ می‌فرماید:
«...یأمن‌ المظلومون‌ من‌ عبادک‌.»
این‌ انگیزة‌ امام‌ حسین‌ (ع) درامام‌ خمینی‌ 1 تأثیر فراوانی‌ داشته‌ است‌ که‌ نمونة‌آن‌ را می‌توان‌ در این‌ سخن‌ ملاحظه‌ نمود:
«... سید الشهدا (ع) از همان‌ روز اول‌ که‌ قیام‌ کردند برای‌ امر، انگیزه‌ شان‌ اقامه‌عدل‌ بود، فرمودند: می‌بینید که‌ به‌ معروف‌ عمل‌ نمی‌شود و به‌ منکر عمل‌ می‌شود ماکه‌ تابع‌حضرت‌ سیدالشهداء هستیم‌ باید ببینیم‌ که‌ ایشان‌ چه‌ وضعی‌ در زندگی‌ داشت‌، قیامش‌،انگیزه‌اش‌ نهی‌ از منکر بود که‌ هر منکری‌ باید از بین‌ برود. من‌ جمله‌، قضیة‌ حکومت‌ جور،حکومت‌ جور باید از بین‌ برود.»
اصولاً امام‌ خمینی‌ 1 اجرای‌ عدالت‌ اجتماعی‌ را هم‌ ردیف‌ با اصلاح‌ اجتماعی‌می‌داند و آن‌ را با استناد به‌ قرآن‌ مجید (حدید: 25) از اهداف‌ تمام‌ انبیا می‌داند و این‌مسئله‌ را در مورد سایر انسان‌های‌ بزرگ‌ نیز صادق‌ می‌داند:
«... سید الشهداء روی‌ همین‌ میزان‌ آمد و رفت‌ و خودش‌ و اصحاب‌ و انصار خودش‌را فدا کرد، که‌ فرد باید فدای‌ جامعه‌ بشود، جامعه‌ باید اصلاح‌ بشود. ( لیقوم‌ الناس‌بالقسط‌ ) باید عدالت‌ در بین‌ مردم‌ و در بین‌ جامعه‌ تحقق‌ پیدا بکند.»
تلاش‌ برای‌ ترویج‌ عدالت‌ اجتماعی‌ در زندگانی‌ حضرت‌ امام‌ 1 نیز به‌ وضوح‌مشاهده‌ می‌شود. مبارزه‌ باحکومت‌ ستم‌گر پهلوی‌، مبارزه‌ باسرمایه‌ داران‌ زالو صفت‌،مبارزه‌ باخوانین‌ ظالم‌، مصادرة‌ اموال‌ نامشروع‌، ایجاد بنیاد مستضعفان‌، سفارش‌های‌مکرر به‌ مسئولان‌ کشور برای‌ رسیدگی‌ به‌ امور محرومان‌ جامعه‌ و...، از جمله‌ مواردی‌ است‌که‌ حکایت‌ از تلاش‌های‌ فراوان‌ امام‌ 1 برای‌ اجرای‌ عدالت‌ اجتماعی‌ دارد. این‌ تلاش‌هاتا اندازة‌ قابل‌ توجهی‌ ثمر بخشید و امید داریم‌ بااستمرار این‌ تلاش‌ها، به‌ طور روزافزونی‌به‌ عدالت‌ اجتماعی‌ مورد نظر اسلام‌ نزدیک‌ شویم‌.
10 ـ ارزش‌ نهادن‌ به‌ رأی‌ و جایگاه‌ مردم‌
نهضت‌های‌ انقلابی‌ و اصلاحی‌ معمولاً ثبات‌ نظام‌ اجتماعی‌ را برهم‌ می‌زنند وافکار و آرای‌ مردم‌ را تحت‌ تأثیر خود قرار می‌دهند. امام‌ حسین‌ (ع) وامام‌ خمینی‌ هردو به‌نقش‌ مردم‌ و مشارکت‌ آنها درقیام‌ اسلامی‌ اهمیت‌ داده‌اند ولی‌ باتوجه‌ به‌ تفاوت‌های‌اساسی‌ که‌ از نظر زمانی‌ و شرایط‌ اجتماعی‌ بین‌ دو قیام‌ وجود دارد مشارکت‌ و استقبال‌ ازدونهضت‌ با یک‌ دیگر قابل‌ مقایسه‌ وتطبیق‌ نیستند.
نقش‌ مردم‌ در قیام‌ امام‌ خمینی‌ 1
در سال‌ شصت‌ هجری‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) نهضت‌ راشروع‌ کردند شرایط‌ خاص‌برجامعه‌ حاکم‌ بودو مردم‌ کوفه‌ وقتی‌ ازقیام‌ امام‌ اطلاع‌ یافتند از ایشان‌ به‌ وسیلة‌ نامه‌های‌فراوان‌ دعوت‌ کردند. امام‌ حسین‌ (ع) هم‌ به‌ این‌ استقبال‌ مردم‌ پاسخ‌ دادند تانشان‌ دهندکه‌ برای‌ مشارکت‌ مردم‌ ارزش‌ واهمیت‌ قائل‌ هستند. لذا برای‌ اتمام‌ حجت‌ به‌ طرف‌ آن‌شهرحرکت‌ کرد تابه‌ ندای‌ مردم‌ که‌ ایشان‌ را به‌ یاری‌ طلبیدند، پاسخ‌ گفته‌ باشد.
امام‌ خمینی‌ 1 نیز همانند جامعه‌ زمان‌ امام‌ حسین‌ (ع) قیام‌ خودراآغاز نمودند ومردم‌ در قیام‌ امام‌ خمینی‌ 1 نقش‌ ویژه‌ای‌ دارند و شرط‌ اساسی‌ اصلاح‌ جامعه‌ را آگاهی‌مردم‌ می‌دانند و در یک‌ دورة‌ طولانی‌ برای‌ آگاه‌ نمودن‌ و مشارکت‌ دادن‌ مردم‌ در قیام‌فعالیت‌ می‌کنند تا آن‌ جا که‌ می‌فرمایند:
«اگر مابتوانیم‌ مردم‌ را بیدار و آگاه‌ سازیم‌... حتماً او را باشکست‌ مواجه‌ خواهیم‌ساخت‌. بزرگ‌ترین‌ کاری‌ که‌ از ماساخته‌ است‌ بیدار کردن‌ و متوجه‌ کردن‌ مردم‌ است‌. آن‌وقت‌ خواهید دید که‌ دارای‌ چه‌ نیروی‌ عظیمی‌ خواهیم‌ بود که‌ زوال‌ ناپذیراست‌. در عین‌حال‌ راه‌ دشوار و خطرناکی‌ در پیش‌ داریم‌.» ایشان‌ بارهاتأکید فرموده‌اند که‌ برای‌ اصلاح‌جامعه‌ باید یک‌ موج‌ تبلیغاتی‌ و فکری‌ به‌ و جود بیاوریم‌ تایک‌ جریان‌ اجتماعی‌ پدیدآید.
خلاصه‌
آنچه‌ درخاتمه‌ تذکر آن‌ ضروری‌ است‌ این‌ است‌ که‌ عوامل‌ ایجاد انقلاب‌ اسلامی‌،گذشته‌ از یک‌ سلسله‌ شرایط‌ مساعد ـ که‌ زمینه‌ ساز پیروزی‌ انقلاب‌ وبه‌ اصطلاح‌ شرایط‌لازم‌ وقوع‌ انقلاب‌ بودند. ـ وجود همزمان‌ سه‌ عامل‌ مکتب‌ اسلام‌، رهبری‌ امام‌ و حضورمردم‌ بود. در ترتیب‌ بندی‌ اهمیت‌ سه‌ عامل‌ یاد شده‌ باتوجه‌ به‌ اینکه‌ اسلام‌ طی‌ سالیان‌متمادی‌ دین‌ نود و هشت‌ درصد مردم‌ ایران‌ بوده‌ و مردم‌ هم‌ که‌ عضو جدا نشدنی‌هرجامعه‌ای‌ هستند، رهبری‌ قاطع‌ وسازش‌ ناپذیرامام‌ خمینی‌ 1 در مقطع‌ حساس‌سال‌های‌ دهة‌ چهل‌ به‌ این‌ سو دارای‌ شأن‌ ویژه‌ای‌ بود که‌ توانست‌ با استفاده‌ از شرایط‌موجود جامعه‌، اسلام‌ راکه‌ به‌ تدریج‌ به‌ عامل‌ رکود و سکون‌ جامعه‌ تبدیل‌ شده‌ بود، به‌جریان‌ اصلی‌ خود بازگرداند. و آن‌ را تبدیل‌ به‌ عامل‌ حرکت‌ و پویایی‌ مردم‌ کند و مردم‌مسلمانان‌ را با اسلام‌ ـ همان‌گونه‌ که‌ هست‌ ونه‌ آنگونه‌ که‌ نمایانده‌ بودند ـ آشنا ساخت‌ وبسیج‌ توده‌ها را به‌ شیوه‌های‌ سازماندهی‌ شده‌ تا نیل‌ به‌ هدف‌ به‌ انجام‌ رساند و در تمام‌طول‌ جریان‌ انقلاب‌، نهضت‌ عاشورا محوری‌ترین‌ و مؤثرترین‌ عامل‌ محرک‌ و بسیج‌تلقی‌ می‌گردید.
تردیدی‌ نیست‌ که‌ برای‌ تداوم‌ واستمرار هر پدیده‌ای‌ ـ از جمله‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ـباید علل‌ محدثه‌ به‌ عنوان‌ علل‌ مبقیه‌ ـ نه‌ فقط‌ درشکل‌، بلکه‌ در فعل‌ ـ نیز حفظ‌ شود و درهرسه‌ بعد، نهضت‌ عاشورا معیار و میزان‌ عمل‌ است‌.
به‌ عبارتی‌ دیگر: به‌ میزانی‌ که‌ مفاهیم‌ و مضامین‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌ (ع) ازجامعه‌ دور شود، به‌ همان‌ میزان‌ جامعه‌ از استقرار اهداف‌ متعالی‌ امام‌ حسین‌ که‌ همانااهداف‌ حق‌ طلبانه‌ امام‌ خمینی‌ 1 بود دور می‌شود، به‌ میزان‌ دور شدن‌ از مضامین‌ قیام‌عاشورا، شاهد کمرنگ‌تر شدن‌ مضامین‌ انقلابی‌ وسکون‌ و دل‌ مردگی‌ بیش‌ تر و رشدنگران‌ کنندة‌ عوامل‌ انحرافی‌ خواهیم‌ بود.
طبیعی‌ است‌ که‌ اگر عاشورا و روح‌ حرکت‌ عاشورا در ایران‌ زنده‌ بماند، انقلاب‌ وآرمان‌های‌ والای‌ آن‌ بدون‌ آسیب‌ در گذر زمان‌، روز به‌ روز آب‌ دیده‌تر و مستحکم‌تر به‌حرکت‌ خود ادامه‌ خواهد داد ولی‌ این‌ امر، فداکاری‌، بسیج‌ و عزم‌ ملی‌ می‌طلبد. گفته‌اند: «الناس‌ علی‌ دین‌ ملوکهم‌» ، استمرار روحیه‌ ایثار و فداکاری‌ مردم‌ منوط‌ به‌ تداوم‌ روحیه‌عدالت‌ جویانه‌ وحق‌ طلبانه‌ مردم‌ دولت‌مردان‌ انقلاب‌ است‌.
استمرار انقلاب‌ هم‌ چون‌ دوران‌ شکل‌گیری‌ نیازمند روحیه‌ شهادت‌طلبی‌،فداکاری‌ و ایثار جمعی‌ است‌. درحالی‌ که‌ در شهادت‌طلبی‌ مبنا راحتی‌ دیگران‌ است‌. دررفاه‌طلبی‌، اساس‌، راحتی‌ و رضایت‌ خود است‌. برای‌ تداوم‌ انقلاب‌ باید دید در برابرشهادت‌طلبی‌ و رفاه‌طلبی‌، میزان‌ پراکندگی‌ مردم‌ ما در کدام‌ بعد است‌.

تاثیر فرهنگ عاشورا و نمودهاى عینى آن در اندیشه و نهضت امام خمینى

تاثیر فرهنگ عاشورا و نمودهاى عینى آن در اندیشه و نهضت امام خمینى (ره )
از جـمله واژه هاى متداول در افواه و السنه مردم کلمه ((فرهنگ )) است که در مواردگوناگون و در محاورات روزمره استعمال مى شود و برداشت همگان در مـورد ایـن واژه , قـداسـت مـفـهـومـى آن اسـت . دانـشـمـندان مردم شناس و فرهنگ شناس غرب درباره این لغت , تحقیقات وسیع و دامنه دارى انجام داده اند: حدود دویست و پنجاه تعریف یاد مى کند. ((کروبر)) ژژخسردژزحب هـرسکویتس بـه سـیـصـد تـعـریـف اشـاره مـى کـند و گاه نیز رقم چهارصد را براى تعریف فرهنگ مى بینیم . (483) در بـین تمام تعاریف دانشمندان مردم شناس از این لغت , تعریف ((گى روشه )) نـسـبـتـاتـعریف جامعى به نظر مى آید. او فرهنگ را عبارت از ((مجموعه به هم پـیـوسـتـه اى ازانـحاى اندیشه اجتماعى و اعمال بیش و کم صریح که به وسیله اکثریت افراد گرفته ومنتشر شده است و براى اینکه این افراد یک گروه معین و مشخصى را تشکیل دهند, این مجموعه به هم پیوسته به نحوى که در عین حال عمیق و عادى است به کار برده مى شود)) (484) .
در لـغـتـنـامـه دهـخـدا و فرهنگ معین ضمن آنکه این لغت را مرادف با ریشه ) و ((ادور)) ( حزس حب ) (485) دانسته اند, براى (ذرخژچح س حب ,چح س حب ((ادوکا)) آن چهار معنى قایل شده اند: 1) دانـش , عـلـم , مـعـرفـت , 2) ادبـیـات , 3) مـجـمـوعـه آداب و رسوم , و 4) مجموعه علوم و معارف و هنرهاى یک قوم وقـتـى مـى خـواهـیـم مـحـورى یـگـانـه براى این چهار معنى پیدا کنیم , باید بگوییم ,فرهنگ هر قوم و مکتب عبارت از مجموعه ارزشهاى آن است .
ارزشهاى مـردم تـشـکـیل دهنده فرهنگ آن مردم است , کما اینکه ضدارزشها در نظر هر . ژزحدح خث ملتى ضدفرهنگ به حساب مى آید. شاهد بر این مطلب نظریه ریکرت جامعه شناس معروف است . وى فرهنگ را شامل همه امور و اشیائى مى دانست ب که مرتبط با ارزشهاى انسانى هستند. و لـذا هـنـگـامـیـکه دشمن به منظور نفوذ در یک ملت تهاجم فرهنگى خود را آغـازمى کند, سعى در تحول ارزشهاى آن ملت دارد و فضایلى را که در نظر آنها داراى ارزش است , به صورت ضدارزش در میان آنها رواج مى دهد. نـقـطـه مـقـابـل ایـن تـهـاجـم کـه دقیقا انقلاب فرهنگى و در حقیقت همان انقلاب ارزشهاست , دانستنیها و شناختهاى انسان هنگامى فرهنگ وى به حساب مـى آید که این دانستن و شناخت , ازرش باشد نه ضدارزش . مسلما اگر شخصى بـدانـد چـگـونـه مـى شود به جان و مال و ناموس انسان دیگرى تجاوز کرد, این دانـسـتن را ((فرهنگ )) اونمى گویند, مگر اینکه در زندگى اجتماعى جامعه , تـجاوز ارزش به حساب آید. در آن صورت , سلسله خصیصه ها و خصلتها در میان قـوم و مـلت به صورت آداب و رسوم دایمى درمى آید و در نظر آنها داراى ارزش اسـت . (486) بـر ایـن اسـاس , سـزاوار اسـت در مقام تحقیق پیرامون فرهنگ عاشورا, درصدد بررسى ارزشها و ضدارزشهایى برآییم که انقلاب امام حسین (ع ) در کربلا براى امت اسلام , بلکه براى عموم آزادگان بشریت ایجاد کرد.
انقلاب ارزشها
بـیـنـش آن دسـتـه از مـلـل و اقـوام پـیـشـین که تحت تاثیر افکار مادى قرار مى گرفتند,نسبت به ارزشهاى انسانى دچار انحراف مى شد و انقلابهایى که انبیا در بـیـن آن اقـوام بـه وجود مى آوردند, در حقیقت انقلاب ارزشها بود. به عبارت دیگر, بینش آن مردم را نسبت به ارزشهاى انسانى دگرگون مى ساختند. قـرآن در مـورد دیـدگاه قوم نوح - که در ضلالت کفر به سر مى بردند - نسبت به ارزشهاى انسانى مى فرماید: ((قالوا انؤمن لک واتبعک الارذلون )) (487) قوم نوح به نوح گفتند: آیا ما به تو ایـمـان بـیـاوریـم در حـالـى کـه پـیروان تو بینوایان تهیدست و از طبقه پایین اجتماع اند؟
مـعـیـار ارزش انـسان از نظر قوم نوح ثروت و قدرت مادى بود. نوح پیغمبر(ع ) ازدیـدگـاه آنـهـا فاق ارزش به حساب مى آمد و انسانهاى ارزشمند (ثروتمند و قدرتمند)از او پیروى نمى کردند. بـا انـدکـى تـامل در جریان قوم موسى (ع ) این مطلب روشن مى شود که در هر ملتى تازمانى که انقلاب ارزشها دقیقا تحقق نیابد, انقلاب سازنده و صلاحگر در آن مردم ثمره اى نخواهد داد. مـوسـى (ع ) بـا انـقـلاب برضد فرعون و فرعونیان قدرت ملحدانه و مستکبرانه فرعونى را در لجنزار رودخانه نیل دفن کرد و بنى اسرائیل را به استقلال سیاسى و اقـتـصـادى رسانید. اما هنوز تربیت آسمانى موسى (ع ) در بنى اسرائیل آنچنان توسعه نیافته بودکه ارزشها را در بین آنان دگرگون کند. لذا زمانى که موسى بـراى اخذ الواح و تورات به کوه طور رفت , با تاخیر ده روزه موسى (ع ), از زمانى کـه نـسـبـت به بازگشت خود به بنى اسرائیل وعده فرموده بود, بنى اسرائیل از مـرحله توحید به پرتگاه شرک سقوطکردند و گوساله پرست شدند. خداوند این جریان را در قرآن اینچنین بیان مى کند: ((و اذا واعـدنـا مـوسـى اربـعـیـن لـیـلـة ثـم اتـخـذتم العجل من بعده و انتم ظالمون )) (488) هنگامى که با موسى (ع ) چهل شب قرار گذاشتیم , بعد از او گوساله را معبود خودقرار دادید و شما ستمکار بودید. ((فـرجـع مـوسـى الى قومه غضبان اسفا قال یا قوم الم یعدکم ربکم وعدا حسنا افـطـال علیکم العهد ام اردتم ان یحل علیکم غضب من ربکم فاخلفتم موعدى , قالوا مااخلفنا موعدک , بملکنا ولکنا حملنا اوزارا من زینة القوم فقذفناها فکذلک الـقـى الـسـامـرى فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هذا الهکم و اله موسى فـنسى , افلایرون الا یرجع الیهم قولا و لا یملک لهم ضرا و لا نفعا و لقد قال لهم هـارون من قبل یاقوم انما فتنتم به و ان ربکم الرحمن فاتبعونى و اطیعوا امرى , قـالـوا لـن نـبرح علیه عاکفین حتى یرجع الینا موسى , قال یا هارون ما منعک اذ رایتهم ضلوا, الا تتبعن افعصیت امرى , قال یابن ام لا تاخذ بلحیتى و لا براسى انى خـشـیـت ان تـقول فرقت بین بنى اسرائیل و لم ترقب قولى )) (489) - موسى خـشـمـگنانه و در حالى که متاسف بود به سوى قوم خود بازگشت و فرمود: اى قـوم کـشـیـد, یـا شما تصمیم گرفتید که خشم پروردگارتان بر شما فرود آید که از پـیـمان او تخلف نمودید؟ بنى اسرائیل جواب دادند: پیمان شکنى با تو به دست ما نـبـود.
مـا مـورد تـحمیل قرار گرفتیم که زینت آلات قوم را روى هم افکندیم . سـامـرى بـراى آنـهـا گوساله اى را که مجسمه بود و از اوصدایى خارج مى شد درسـت کـرد, و بـنـى اسـرائیل گفتند: این خداى شما و خداى موسى است که فـرامـوش کـرده اسـت . هـارون بـه قوم گفت : شما با این عمل مورد فتنه قرار گـرفـتـیـد و پـروردگـار شما خداوند رحمان است . پس مرا پیروى کنید و از فـرمـان مـن اطـاعـت نمایید. گفتند ما دست بردار نیستیم تا موسى به سوى ما بـرگـردد. مـوسـى به هارون گفت : چرا تو هنگامى که قوم را به ضلالت دیدى اقـدامـى نـکردى ؟ آیا پیرومن نبودى یا فرمان مرا معصیت کردى ؟ هارون پاسخ داد: پسر مادر (برادر) به من بگوئى بین بنى اسرائیل تفرقه افکندى و سفارش مرا رعایت نکردى . در ایـن داستان این نکته دقیقا مشخص است , آنچه که موجب شد بنى اسرائیل - بـاوجـود سالها مقاومت در برابر جنایات و مظالم فرعونى و عدم تسلیم در برابر کفر او- با یک تزویر سامرى , گوساله طلایى را به جاى خدا بپرستند, بینش آنها نـسبت به ((ارزش )) بود. آنها ارزش انسانى را در ((پول )) مى دیدند و خمیرمایه ارزش انـسانى راطلا مى پنداشتند. این انحراف بینش نسبت به ((ارزش )) آنها را تا آنجا جلو برد که طلارا خدا انگاشتند. رمـز مـوفـقـیـت پـیـغمبر اسلام (ص ) نسبت به سایر انبیا توفیق آن حضرت در ((انقلاب ارزشها)) بود.
ارزش در جاهلیت پیش از اسلام
ارزش در جـامعه جاهلیت قبل از اسلام برحسب جهان بینى مادى مردم , در پول وقـدرت و لـذت بـود. اصولا برحسب بینش خاصى که نسبت به ارزش داشتند, تفسیرآنها نسبت به اخلاق و معبود مبتنى بر این دیدگاه بود. قبیله ((بنى حنیفه )) مقدارى خرماى تازه را به شکل مجسمه اى مى ساختند و آن رابه عنوان الهه و معبود مى پرستیدند. مدتها گذشت و این بت که دیگر خشکیده وذرات آن بـهـم چـسـبـیـده بـود, هـمـچـنان مورد پرستش و نیایش و عرض حاجات پرستندگان بود, تا بالاخره قحطسالى پدید آمد. ستایشگران بت , ابتدا تا تـوانستند ازطرق دیگر سد جوع کردند, اما وقتى دیگر چیزى باقى نماند, خداى خـرمایى رامیان خود تقسیم نمودند و در وقت خوردن هسته هاى خرماهاى این خـدا رابـه عـنوان تیمن و تبرک بلعیدند طـعـنـى بـزرگ و نـنگى ابدى براى آنها جلوه دادند و این شعر را در طعن آنان سرودند.
اکلت حنیفة ربها عام التعجم و المجاعة لم یحذروا من ربهم سوء العواقب والتباعة (490) - بـنـى حنیفه خداى خود را در سال قحطى خوردند و از پروردگارشان نسبت به پیگرد سوء این عمل نهراسیدند. وقـتى ملاک ارزش در یک اجتماع شکم و لذت بشود, غذاى آنها هم معبودشان قـرارمـى گـیـرد و مـکـارم و فضایل اخلاقى را بر همین مبنا تفسیر مى کردند. انحراف دردیدگاه ارزشیابى موجب انحراف در دید واقعیتها و حقایق مى شود. عـربـهـا در جـاهـلـیـت غـیـرت و ثـروت و شـجـاعت را بسیار مى ستودند, اما حقیقت غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درندگى و بى باکى در جهت تـامـیـن شـکـم و قـدرت و حمایت هم قبیلگى خود بود. آن هم , تا جایى که این حـمـایت , شکم ومنافع مادى آنها را در خطر نیندازد. آنان در مقام جانبدارى از هـم پیمان یا هم قبیله نیز- که در تحکیم قدرتشان نقش داشت - حقى را رعایت نمى کردند, چنانکه شاعرشان مى گوید: لا یسئلون اخاهم حین یندبهم فى النائبات على ما قال برهانا - از بـرادرانـشـان بـه هـنـگـامـى کـه از آنـهـا در پـیـش آمدها و حوادث کمک مى خواستند,نسبت به آنچه ادعا مى کردند دلیل و برهانى نمى طلبیدند.
((قطامى )) در اشعار خود در توصیف غارتگرى و درندگى اعراب که از آن تعبیر به شجاعت مى کند مى گوید: فمن تکن الحضارة اعجبته فاى رجال بادیة ترانا و من ربط الجحاش فان فینا قنا سلبا و افراسا حسانا و کن اذا اغرن على قبیل فاعوزهن نهب حیث کانا اغرن من الضباب على حلال و ضبة انه من حان حانا و احیانا على بکر اخینا اذا ما لم نجد الا اخانا (491) - کـسـى کـه شـهـرنـشـیـنى او را به شگفت آرد و خرسند سازد, ما بیابانیها را چگونه مى بیند.
- هـرکس خران و اشتران را به خانه ببندد, بداند که ما داراى نیزه هاى غارتگرى واسبهاى تندرو و سوارى هستیم . - ایـن اسـبها و وسایل غارتگرى وقتى براى غارت بر قبیله اى یورش کنند - اگر به غنیمتى نرسیدند از کار باز نایستند. - بـه هـمـسـایـگـان و قـبایل نزدیک دیگر هجوم برند, هرکس اجلش به سر آمد کشته خواهد شد. - گـاهـى نـیز بر برادران خود - قبیله ((بکر)) - مى تازیم , و این وقتى است که موردى براى غارت غیر از برادر پیدا نکنیم . هـمـچـنـانـکـه در مـصراع آخر ملاحظه مى فرمایید, زمانى که در جهت تامین مـنـافـع اقتصادى از دریدن بیگانگان به جایى نرسند, به دریدن برادران مشغول مـى شـوند.این عواطف هم تحت تاثیر دیدگاه انحرافى آنها نسبت به ((ارزش )) قـرار مـى گـیـرد وعـجیب است که وقتى بینش انسان نسبت به مسئله ارزش مـنحرف شد و ارزش را درپول و زور و لذت دید, این انحراف دیدگاه مبدا تمام مـفـاسد و جنایات مى شود واجتماعى با این دیدگاه به صورت یک جمع درنده درمى آید که نه تنها اصول انسانیت و فضیلت , بلکه حتى ارتباطات عاطفى هم از میان آنها رخت برمى بندد,که جریان دخترکشى اعراب نمونه اى از آن است .
وضـعـیت مردم زمان پیغمبر اسلام (ص ) هنگام بعثت , از لحاظ دیدگاه ارزشى گویاى این حقیقت است که عظمت انقلاب اسلامى پیامبر اکرم (ص ) در این بود که درارزشهاى جامعه آن عصر, دگرگونى ایجاد کرد.
انقلاب ارزشها به وسیله پیغمبر(ص )
نـکـتـه قـابل توجه در آثار تربیتى رسول اللّه (ص ) نسبت به پیروانش , ایجاد روح ایـثـاردر آنـهـاسـت . در قـرآن کـریم شاخص ترین افراد امت اسلام تحت عنوان ((ابرار)) باخصوصیت ایثار معرفى مى شوند. ((و یـؤثـرون عـلى انفسهم ولو کان بهم خصاصة )) (492) - دیگران را بر خود مقدم مى دارند در امرى که به خود آنها اختصاص دارد. نـمـونـه بـارز ایـن خـصوصیت را مى توانیم در یکى از رخدادهاى تاریخى صدر اسلام مشاهده کنیم : در جـنگ تبوک در حالى که تعدادى از سربازان مجروح در آستانه شهادت روى زمـیـن افـتـاده بودند, یکى از سربازان که لحظه هاى آخر خود را مى گذراند از سقاى لشگرتقاضاى آب کرد.
سقاى سپاه ظرف آب را به لبهاى خشکیده مجروح رساند, اما تااو خواست بنوشد صداى ناله اى از پشت سر شنید که تشنه ام . مجروح تـشـنـه , ظـرف آب را پـس زد و با صداى بى حال خود گفت : دوست من از من تشنه تر است , آب رابه او بده . هشام مى گوید: ظرف آب را به سرباز دوم رساندم , او همچنان آب را به سومى حواله داد. این ظرف آب تا هفت نفر گشت . نفر هفتم فریاد زد, اولى رادریاب که از تشنگى مرد. هشام سقاى لشکر مى گوید تا پیش او رسـیـدم جـان داده بود, و پس از آن بر سر هریک از آن هفت نفر آمدم , همه آنان بـه جـاى آب گـواراشـربت شهادت نوشیده بودند. به این ترتیب هفت نفر جان سـپـردند و حاضر نشدنددر آشامیدن آب بر برادر مجروح خود پیشى بگیرند. ما فـرامـوش نـکنیم این نمونه دراجتماعى ظاهر شد که در چند سال پیش از آن , اگـر عربى به برادر خود برمى خوردکه مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایى بود و باقیمانده سوسمار را از او مطالبه مى کرد, امتناع مى کرد و گاهى به خاطر نـصـف یـک سـوسـمار, انسانى را با شمشیر ازمیان دونیم مى کرد.
کار شگرف و شـگفت انگیزى که رسول اللّه (ص ) انجام داد,انقلاب دیدگاهها نسبت به ارزش انـسـانـى بود, دیدگاه ارزشى آن عرب جاهلى غارتگر و آدمکش در پول و زور و ثروت بود. رسـول خـدا(ص ) در مـقـام پـیـاده کردن انقلاب الهى خویش , پول و قدرت را ازمـوقـعـیـت ارزشى ساقط کرد و ایمان و تقوا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق براساس مسئولیت سازندگى بود, جایگزین آن ساخت و ثروتمند و قدرتمند را از مقام ارزشمندى خلع فرمود. خداوند در قرآن مجید مى فرماید: ((واصـبـر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشى یریدون وجهه و لا تعد عـیـنـاک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هـواه و کـان امـره فرطا)) (493) - اى پیغمبر در همراه بودن با کسانى که در صبح و شام پروردگار خودرا مى خوانند و تنها جهت خدا را اراده مى کنند شکیبا باش و چشمانت را از آنهابرنگردان .
به خاطر آراستگى در زندگى دنیا و خواهش از کـسـانـى کـه ما دلشان را از یادخودمان غافل نموده ایم و از هواى نفس خود پیروى کرده اند و افراط در لذت وشهوت نموده اند اطاعت مکن . در شـان نـزول این آیه روایت شده است : برخى از افراد تازه مسلمان هنوز کاملا ایمان نیاورده بودند و غرور مکنت و قدرت آنها مانع از این بود که با دل و جان به پیغمبربگروند. رسول خدا(ص ) مامور شد با آنها مماشات کند شاید جذب شوند. ایـنـهـا درامـت اسـلام ((مـؤلـفة قلوبهم )) لقب گرفتند, و اصلى در ماموریت پـیـغمبر(ص ) به عنوان ((تالیف قلوب )) پیش آمد. رسول خدا(ص ) جهت اجراى این ماموریت آنها را احضارفرمود و از آنان خواست بیشتر با او محشور باشند. آنها اظهار داشتند: ((یا رسول اللّه در صـدر مـجلس انتخاب کنى و این پابرهنه هاى ژنده پوش را که ریخت و لباس مـشـمـئزکننده اى دارند از اطراف خود دورکنى , ما به تو نزدیک خواهیم شد و هـمـنشین تو خواهیم بود و معارف آسمانى را ازتو فرا خواهیم گرفت . آنچه که مـانـع حـضـور مـا در مـحضر توست وجود این بینوایان تهیدست در پیرامون تو است )). پـیـروان تـهـیـدسـت و مـسـتـمند پیامبر(ص ) با شنیدن این کلمات به گمان ایـنـکـه وجـودشان در اطراف رسول اکرم (ص ) مزاحم است , از رسول خدا(ص ) فـاصـلـه گـرفتند. در این هنگام آیه ((تالیف قلوب )) نازل شد. پس از نزول آیه پـیـغـمبر(ص )نگاهى به اطراف افکند, یاران خود را ندید. با کمال بى اعتنایى به ثـروتمندان مستکبر از جا حرکت کرد و در پى اصحاب مستضعف خویش بود که آنـهـا را درانـتـهـاى مـسجد مشاهده کرد که گرد هم حلقه زده بودند. رسول اکـرم (ص ) مـتبسمانه در حلقه آنها وارد شد و فرمود: خدا را ستایش مى کنم که مـرا نـمـیراند تا به من فرمان داد که همواره در همنشینى مردانى از امتم باشم . پس اینک با شما زندگى مى کنم وبا شما مى میرم . (494) ایـن روش رسـول خـدا(ص ) کـه بـعـدى از رسـالـت آن حـضـرت بـه حـساب مـى آیـد,واقـعـیـتـى را که در جامعه قبلى به عنوان ((ارزش )) محسوب مى شد (قدرت , ثروت )ضدارزش قرار داد. رهـبـران مـعـصـوم اسـلام در تـمـام بـرنـامـه هـاى تـربـیـتى و آموزشى خود هـمـواره مـى کوشیدند دیدگاههاى پیروان خود را روى ارزشها و ضدارزشهاى اسلامى تنظیم کنند. امام چهارم (ع ) که اصول آموزشى و تربیتى خود را در قالب دعا به پیروان خویش تعلیم داده اند, در مناجات با خدا مى فرمایند: ((واعصمنى من ان اظن بذى عدم خساسة او اظن بصاحب ثروة فضلا)) (495) -خـدایـا مرا از اینکه نادارى را پستى بپندارم و براى صاحب ثروت , فضیلت قایل شوم حفظ فرما.
دقـیـقـا در ایـن جـمـلـه دعـا نـفس دور بودن از تفکر مادى و نداشتن روحیه ثروت اندوزى به عنوان ارزش و داشتن ثروت نامشروع و داشتن روحیه سودجویى و تکاثربه عنوان ضدارزش معرفى شده است .
انقلاب اسلامى پیغمبر(ص ) و ارتجاع
اسـاسـا در هـر نـهـضـت انـقـلابـى باید چشم انتظار رجعت و ظهور مرتجعین وبـازگـشـت طـلـبـانى بود که در کمین نشسته اند. به این دلیل در هر انقلاب حقیقى ,تحولى در نیروى اجتماعى یعنى انسانها روى مى دهد و هرگونه تغییر و دگـرگـونـى بـرتـحول خوى و اخلاق و عادات مردم مبتنى مى شود و نیروى اجتماعى تربیت شده و تحول پذیرفته به عنوان ضامن اجرا و ادامه دهنده نظامات اجـتماعى تلقى مى گردد.
از طرفى تحول اعتقادى و اخلاقى امرى نسبى است , نه کامل و نهایى , آن هم به دوعلت :
1. نسبى بودن تکامل اعتقادى - اخلاقى هر فرد
2. نسبى بودن میزان نیروى اجتماعى حاصل بـه عـبارت دیگر, در هر نهضت انقلابى اولا تحول اساسى اعتقادى - اخلاقى در فردبه کمال نمى رسد, و ثانیا همه افراد مشمول تحول نمى شوند. در نتیجه , هم بقایاى دوران کهن و آثار اعتقادى , روانى , اخلاقى و فکرى پیشین تا اندازه اى در فـردتـازه مـؤمن باقى مى ماند و هم برخى افراد به هیچوجه تحول نمى پذیرند و هـمـچـنان آثار اعتقادى - اخلاقى گذشته را در خویشتن نگه مى دارند. عناصر تـحـول نـاپـذیرفته ,و بقایاى عقاید و خوى و عادات قدیم در افراد, عامل اصلى و عمده گرایش جامعه به عهد کهن و نظام پیشین است . ایـن ارتـجـاع در اصـطـلاح مـکـتبى اسلام ((ارتداد)) نامیده مى شود. امام باقر علیه السلام در خصوص بیان عمق ارتجاع انقلاب پیغمبر(ص ) مى فرماید: ((آفت ارتجاع همه آحاد امت اسلام را پس از پیغمبر(ص ) فراگرفت , جز سه نفر یاهفت نفر)) (496) . آنـچـه پـس از پـیـغمبر(ص ) نمودار این ارتجاع عمیق بود, بازگشت ارزشهاى جـاهـلـیت بود. یعنى همین مردمى که فضایل تا آنجا در آنان نفوذ داشت که در آشـامـیدن آب درلحظه مرگ بر یکدیگر سبقت نمى گرفتند, در زمانى که بدن مـقـدس پیامبر اکرم (ص )هنوز روى زمین مانده و دفن نشده بود, در ((سقیفه بـنـى ساعده )) جمع شدند و شعار((منا امیر و منکم وزیر)) سر دادند و حکومت اسلامى را غنیمتى پنداشتند که باید دربین خود تقسیم کنند.
مـسئلـه بازگشت ارزشها به جایى رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومى درآمـدخـلـیـفـه و خـویـشـاونـدان و هـمدستانش پنداشته مى شد و تذکرها و اعتراضهاى خلق به هیچوجه , مورد توجه قرار نمى گرفت . ابـن ابـى الحدید در شرح اوضاع آن زمان مى نویسد: ((خمس غنایم ارمنستان را بـه مروان بن حکم بخشید. فدک را نیز به تیول او داد, بعلاوه صد هزار درهم نقد ازخـزانـه بـه عـبداللّه بن خالدبن اسید اموى که از او تقاضاى بخشش کرده بود بـدون هیچگونه عذر شرعى چهارصد هزار درهم بخشید. به حکم بن عاص - که ازدشـمـنـان سـرسـخـت اسـلام و از تـبـعـیـدیـهـاى پـیـامـبر بود - به خاطر خویشاوندى صدهزار درهم عطا کرد. بازارى بود در مدینه به نام بازار ((نهروز)) کـه پـیـغـمـبـر(ص )درآمـدش را وقف بینوایان کرده بود. عثمان آن را به تیول ((حارث بن حکم )) برادرمروان بن حکم داد. چراگاه خرمى بود در حومه مدینه که پیغمبر(ص ) به چراى رمه مسلمانان اختصاص داده و عمومى ساخته بود و در زمان ابوبکر و عمر چنین بود.عثمان آن را از ملکیت عموم بیرون آورد و به چراى رمـه هـاى بنى امیه منحصر کرد.کلیه غنایم آفریقا را از مصر گرفته تا طنجه به ملکیت مطلقه ((عبداللّه بن سرح ))درآورد و هیچکس را از آن بهره نداد. در یک روز از خـزانه دویست هزار درهم به ((ابوسفیان بن حرب )) بخشید و صدهزار به مروان بن حکم اموى . و این کار مورداعتراض ((زیدبن ارقم )) متصدى خزانه قرار گرفت ... اموال فراوانى از عراق به خزانه رسید, همه را میان بنى امیه پخش کرد. چون دخترش را به عقد حرث بن حکم درآورد, بالاى بخششهاى سابقش صدهزار درهـم دیـگـر داد و رمه اى را که به عنوان مالیات از بعضى ولایات رسیده بود به دامادش بخشید و آنگاه درآمد زکات قبیله ((قضاعه )) را که به سیصدهزار درهم بـالـغ مـى شـد بـه او داد. روز عـروسـى دخترش ازخزانه دویست هزار درهم به دامـادش حـارث بـن حـکـم بخشید. صبح فردا ((زیدبن ارقم )) خزانه دار کشور انـدوهـگین و اشکبار پیش او آمد و استعفایش را اعلام کرد.عثمان چون سبب را دانـسـت بـا تـعجب بناى ملامت را گذاشت که ((از اینکه به خویشاوندم کمک کرده ام گریه مى کنى پسر ارقم )) کـار بـازگشت ارزشها به جایى رسید که وقتى عبدالرحمن بن عوف درگذشت ومـوجـودى طـلاى بازمانده او را جلو عثمان ریختند و عثمان پشت کوت طلا نـاپـدیـدشـد, گـفت : خدا رحمت کند عبدالرحمن بن عوف را که چقدر برکت داشت .
شما در این جریان , مسئله ارزش جاهلیت در قبل از اسلام را در میان امت اسلام ومـحـور آنـان یـعـنـى خلیفه پیغمبر(ص ) مشاهده مى کنید که تجاوز به ثروت عمومى امت و تکاثر دارایى از حقوق مردم به نظر او ((ارزش )) محسوب مى شود. اسلامى که ((ارزش )) را براى ((اصحاف صفه )) در برابر قلدران عرب به گونه اى بى نظیر در تاریخ ,تثبیت کرده بود, کارش چندسال پس از رحلت پیامبر(ص ) به آنجا منتهى شد که ((مسعودى )) مورخ بزرگ نمونه اى از این ارتجاع ارزش را در زمان عثمان اینچنین ذکرکرده است : ((در دوره عـثمان , صحابه مال و مزرع به چنگ آوردند, چنانکه عثمان به هنگام کـشـتـه شـدن مبلغ 150 هزار دینار و یک میلیون درهم نزد خزانه دارش ذخیره داشـت .
بـهـاى مـزارعـش در ((وادى الـقـرى )) و ((حـنین )) و سایر مناطق به یـکصدهزار دینار مى رسید.علاوه بر اینها بسیار رمه از شتر و اسب به میراث نهاد. قیمت یک قلم از ترکه ((زبیر))پنجاه هزار دینار بود و هزار اسب و هزار کنیز هم بـه جا گذاشت . درآمد غله ((طلحه )) ازعراق روزانه به هزار دینار مى رسید و از نـاحـیـه ((سـراة )) روزانه بیش از این مقدار.((عبدالرحمن بن عوف )) اصطبلى داشـت بـا یـک هزار اسب , یک هزار شتر و ده هزارگوسفند. و یک چهارم میراثش بـالغ بر هشتاد و چهارهزار دینار بود. ((زیدبن ثابت ))غیر از اموال و املاک آنقدر زر و سـیـم بـه جـا نهاده بود که با تبر قطعه قطعه مى کردند.((زبیر)) در بصره , مـصر, کوفه و اسکندریه منازلى ساخته بود. ((طلحه )) در کوفه خانه اى ساخت , هـمـچنین خانه اى در مدینه از گچ و آجر و ساروج . ((سعدبن ابى وقاص )) را در ((عـقـیـق )) منزلى بود طبقه افراشته با فضایى گشاده که برفرازش کنگره ها و دیـدگـاهـهـا تعبیه کرده بود. ((مقداد)) خانه اى در مدینه ساخته بود از درون وبـرون هـمـه گچساخته . و ((یعلى بن منبه )) پنجاه هزار دینار به میراث نهاد و مزرعه اى ودیگر چیزها به بهاى سیصدهزار درهم )) (497) . خـلاصـه ایـنـکـه واژگـونـى ارزشـهـا کـه تشکیل دهنده عنصر اصلى ارتجاع انـقـلاب اسـلامـى پـیـغـمبر(ص ) بود, سیر صعودى خود را تا آنجا ادامه داد که مرتجعین اندیشمند, نابودسازى اساس مکتب را در سر پروراندند. نـاقـل جـریـان پـسر مغیرة بن شعبه است که مى گوید: ((به هنگامى که معاویه تـصـمـیـم گـرفت فرزندش یزید را جانشین خود نماید, پدرم حاکم کوفه بود. معاویه پدرم را ازکوفه براى انجام مشورتهاى مهم به شام احضار کرد. من به اتفاق پدرم به شام آمدیم .معاویه نزدیک کاخ خود براى ما منزلى تهیه دیده بود و پدرم هـر روز سـاعـتـهـاى زیادى را با معاویه خلوت مى کرد و به مشاوره و همفکرى مـشـغـول بـودند. یک روزپدرم زودتر از همیشه به خانه برگشت , در حالى که سـخـت خشمگین بود. از او علت ناراحتى را پرسیدم , گفت : امروز من از معاویه چـیـزى دیـدم کـه نـزدیـک اسـت مغزم متلاشى شود. بحث امروز من و معاویه درخـصوص فرزندان على (ع ) و وابستگان پیغمبر(ص ) بود. من به معاویه گفتم تو که امروز به اهداف خود رسیدى و بر کشورمسلط هستى و حکومت را کاملا به چـنـگ آورده اى احتیاج ندارى نسبت به فرزندان على (ع ) فشار و سختگیرى را هـمـچـنان ادامه بدهى . تا این کلام را گفتم , معاویه برآشفت . گفت مغیره چه مـى گـویى ؟ خوب گوش بده این چه صدایى است که مى شنوى ؟ گوش دادم ,
معاویه )) صـداى مـؤذن بالاى مناره بلند بود: ((اشهد ان محمدا رسول اللّه (ص
گفت : این صدا پنجاه سال است بالاى مناره بلند است . تا این صدا را پایین نکشم دست برنمى دارم )). نـکـته قابل توجه این است که این ارتجاع را خود پیغمبر(ص ) پیش بینى فرموده ودقـیـقـا بـه مـسئله واژگونى ارزشها توجه داده بود. رسول خدا(ص ) فرمود: ((بـه زودى حـکامى بر شما مسلط خواهند شد که عواید عمومى و خرجى شما را در اختیاردارند. با شما سخن (یا حدیث پیامبر) مى گویند و دروغ مى گویند, و بـه کـار حـکومتى پرداخته اند و آن را بد انجام مى دهند. از شما خشنود نخواهند شد, مگر اینکه کارهاى زشتشان را تحسین کنید و دروغهاشان را راست شمارید. در چنان وضعى ,شما باید حقى را که به گردنتان دارند, تا وقتى به آن خشنودند بـه ایشان بدهید (یا تاوقتى از شما اجراى قانون الهى را خواستارند و به همین از شـمـا راضـى هـستند به آن عمل کنید) اما در صورتى که پا از حدود الهى فراتر نـهاده و بیش از عمل به قانون الهى از شما خواستار شدند (در برابرشان مقاومت کنید) پس هرکه بر سر این هدف کشته شد او شهید خواهد بود)) (498) .
و غیر از این نبى مکرم (ص ) دستور داد: ((اذا رایتم معاویة على منبرى فاقتلوه )) -هرگاه معاویه را بر منبر من دیدید او را بکشید. (499)
امام حسین (ع ) افشاگر ارتجاع
حـرکت ضدارتجاعى امام حسین (ع ) از یک افشاگرى آغاز شد. امام علیه السلام درنـامـه اى به معاویه پس از شهادت مظلومانه برادرش امام مجتبى (ع ) پرده از روى چهره کریه ارتجاع برداشت و فرمود: ((مـگـر تو قاتل حجربن عدى و رفقاى عابد ثابتقدمش نیستى ؟ قاتل مردانى که ازپـیـدایـش رویـه هـاى بـدعت آمیز ضداسلامى ناراحت و بى آرام بودند, دستور به تبعیت از رویه معروف اسلامى (یعنى سنت ) مى دادند و از رویه زشت و نارواى نـوپـیـدا (مـنـکـر) بـرحـذر مى داشتند.
آنان را پس از دادن امانهاى مؤکد و به سـوگندمحکم شده , به طور ستمگرانه و تجاوزکارانه کشتى و با این عمل نشان دادى که دربرابر خدا گستاخى و پیمانش را (500) خوار مى دارى . مگر تو قاتل عمروبن حمق نیستى , همان مردى که بسیارى عبادت پیشانیش را فرسوده بود؟ پـس از دادن امانهاى مؤکد و سپردن تعهداتى که اگر به آهوان بیابان داده شود بـاور دارنـد و از فـرازکـوهـسـتان ره تسلیم پویند, او را به قتل رساندى ؟ مگر تو نیستى که ((زیاد)) را در این دوره که نظامات اسلامى حکمفرماست به فرزندى زناکارى که با مادرش آویخته بودشناختى و گفتى که او پسر ابوسفیان است , در صـورتـى کـه پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم فرموده است که فرزند از آن بـسـتـر, و زنـاکـار را سـنـگ کیفر است .
آنگاه او رابر مسلمانان مسلط کردى و فـرمانروایى بخشیدى , تا ایشان را بکشد و دست وپاشان را از چپ و راست ببرد و (501) وبدان که خدا را دیوان محاسبه اى . پناه بر خدا اسـت کـه در آن هیچ از خرد و کلان اعمال فروگذاشته نمى شود. بدان که خدا هـرگـز از یاد نخواهد برد که تو مردم را به محض بدگمانى مى کشى و به اتهام مـحـض دسـتـگـیـر مـى سازى , و نوجوانى را ولایتعهدى بخشیده اى که شراب مى خورد و سگ بازى مى کند...)) (502) . در ایـن نامه امام (ع ) به نکات ارتجاعى ارزش در حکومت معاویه اشاره مى کنند کـه عمده ترین آن جریان انتساب زیاد به فرزند زناکار است که این کار جزء سنن وارزشهاى جاهلیت قبل از اسلام بود. در خـطـبـه کـوتـاهـى که آن حضرت - برحسب نقل سیدبن طاوس (ره ) - در مـنـزل ((ذى حـسـم )) بـیـان کـرده , صریحا ارتجاع ارزشها را یادآور مى شود و مى فرماید: ((پـس از سپاس و ستایش پروردگار, کار ما به اینجا کشیده است که مى بینید. ومـلاحـظـه مى کنید که وضع زندگانى دنیا دگرگون و زشت و ناروا گشته اسـت . رویه وکردار معروف اسلامى روى از این زندگانى برتافته , تا جایى که به پـسـتـى و فرومایگى کشیده است . از عمرمان جز پاسى نمانده که آن هم باید در جـامـعـه کـنـونـى کـه بـه چراگاه تیغزار و خاشاکستانى مى ماند بگذرد. هان نـمـى بـینید که به حق (یعنى قانون اسلامى ) عمل نمى شود و رویه هاى نارواى ضداسلامى را نکوهیده نمى دانند و ازآن بازنمى دارند. در چنین شرایط و احوالى , هر دیندار دین باور باید که حقجویانه به دیدار رحمت پروردگارش اشتیاق ورزد. بـنـابـرایـن , مـن مـرگ را خـوشـبختى مى دانم و بس و همزیستى با ستمکاران شرک پیشه را فرومایگى ستوه آور)) (503) . امـام (ع ) عـمق ارتجاع ارزشها را در طى نامه اى که به سران قبایل بصره نوشت , دریـک جـمـلـه مـجـسم ساخت : ((به درستى که سنت پیغمبر(ص ) (ارزشهاى اصـیل اسلامى ) مرده و بدعت (ارزشهاى نوظهور و برگشته از جاهلیت و کفر) زنـده شـده اسـت . اگـر بـه سـخـن مـن گـوش فـرادادید, شما را به راه رشد هدایت مى کنم )) (504) .
فرهنگ عاشورا در ارزشها
وجـود مـقـدس سیدالشهدا از ابتداى نهضت در هر گامى که برمى داشت , تنها یک حرکت مقطعى برحسب مقتضاى آن انقلاب اجرا نمى کرد, بلکه سعى داشت هرقدم و حرکتى در این انقلاب بنیانگذار یک اصل ارزشى باشد. اولین مسئله اى که درآغاز قیام سیدالشهدا مطرح شد, نپذیرفتن یک ارزش ارتجاعى و مبارزه با چـیـزى بـودکـه در اسـلام بـه عـنـوان ((ضدارزش )) محسوب مى شد. پیغمبر اکـرم (ص ) از روز اول پـیدایش اسلام با این خوى جاهلى که تفاخر به پدران بود مـبـارزه فـرمـود: در جامعه جاهلى انتساب به یک نسب و جریان فامیلى ارزش مـحـسـوب مـى شـد کـه ایـن مـطلب از یک جریان ضدانسانى و به عبارت دیگر ((تبعیض نژادى )) سرچشمه گرفته بود.
دراسلام این ارزش به کلى از بین رفت . مـعـاویـه احـیـاگـر ارزش جـاهـلـى بود و کار را به جایى رساند که ضدارزش بـه حـسـاب ارزش گذاشته شد, زیرا تنها ارزشى که ولایتعهدى یزید به آن تکیه داشـت , وابـسـتـگـى نـسـبى او بود. هنگامى که به معاویه نسبت به این حرکت نابهنجار اعتراض و به اوگفته شد: این حکومت امپراتورى کسرى و قیصر نیست کـه پـسران از پدران ارث ببرند, با کمال وقاحت پاسخ داد: پدران مردند و پسران ماندند و پسر من در نزد من محبوب تر از پسر دیگران است . (505) امـام حـسـین (ع ) در مقام مبارزه با این ارزش مرتجعانه ضمن بیان فلسفه قیام والاى خود و علت آن فرمود: ((بـایـد فـاتـحـه اسـلام را خـوانـد, اگر امت اسلام به زمامدارى همچون یزید مبتلاشود)). نـکـتـه قـابـل تـوجـه در کـلام امـام (ع ) ایـن اسـت که مطلب را به صورت یک جریان فرهنگى و ازرش بنیانگذارى مى کند که در رهبرى امت اسلام ویژگیهاى یـزیدضدارزش به حساب مى آید. نمى فرماید: ((اذ قد بلیت الامة برعایة یزید)) - امـت به زمامدارى یزید مبتلا شود. بلکه مى فرماید: ((اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید)) - امت به زمامدارى مثل یزید مبتلا شود. یعنى براى همیشه در امت اسلام ایـن مـطـلـب بایدبه صورت یک اصل فرهنگى و اصل ارزشى باقى باشد که هیچ زمامدارى نبایدویژگیهاى یزید را داشته باشد. بـنـابـرایـن در حقیقت براى همیشه در جریان زندگانى سیاسى امت اسلام در تـعـیـین ویا انتخاب زمامدار نسب و وابستگى فامیلى نه تنها ارزش نیست , بلکه اگر تنها بر آن تکیه شود ضدارزش هم به حساب مى آید.
ناسازگارى با طاغوت
یـکـى از اصـول ارزشـى کـه در قیام امام حسین (ع ) تثبیت شد, ناسازگارى با طـاغـوت بود. هنگامى که به امام (ع ) پیشنهاد شد با یزید بیعت کند, حضرت در پـاسـخ فرمود:((مثلى لا یبایع مثل یزید)) - مثل من با مثل یزید بیعت نمى کند. نـفـرمـود مـن بـا یـزیدبیعت نمى کنم . زیرا اگر این جمله را مى فرمود, مسئله شـخـصـى مـى شد. امام (ع ) درمقام قیام علیه ارتجاع ارزشها مى خواهد ارزش و فـرهنگ اصیل را جایگزین ارزشهاى ارتجاعى کند, لذا کلا مى فرماید این مطلب بـایـد به صورت یک اصل ارزشى و فرهنگى در امت اسلام جریان داشته باشد که هـیـچـگـاه یـک شخصیت بافضیلت و باتقوا تن به سلطه طاغوت نابکار در هیچ مرحله اى و در هیچ شرایطى ندهد.
نهضت و قیام با هدف اصلاح
در نـظـام زنـدگى جاهلى جنگها و حرکتهاى خونین به منظور تثبیت سلطه و گـسـتـرش تـجاوز و ظلم صورت مى گرفت . در اسلام جنگها به منظور اصلاح زندگى و کندن خارهاى سر راه هدایت و ارشاد انسانها اجرا مى شد. در جـریـان ارتـجـاع انقلاب اسلامى مطلب به صورت اول برگشت . ارزش یک حرکت نظامى یا قیام خونین در این بود که غلبه و سلطه بیشتر و زورمندانه ترى را بـا خـودهـمـراه بـیـاورد. مـعـاویه وقتى در جنگ با امام حسن (ع ) به وسیله تـوطئه هاى خائنانه پیروز گشت و امام (ع ) مجبور به ترک جنگ شد, اولین روز کـه مـعـاویه و سپاهش واردکوفه شدند, معاویه بالاى منبر رفت و در سخنرانى خود تصریح کرد: ((من نیامدم که با شما نماز بخوانم و روزه بگیرم و زکات بدهم .
مـن آمـده ام تا بر شما حکومت کنم ))دقیقا نتیجه جنگ و حرکت خونین همان تـوسـعـه طـلبى و افزون خواهى مادى ظالمانه و تثبیت سلطه است که در نظام ارزشى جامعه جاهلى پیروزى به حساب مى آمد وارزشمند بود. امـام حـسین (ع ) در قیام خود علیه دستگاه بنى امیه , ارزش قیام و نهضت را در اصـلاح و هـدایـت مردم و دادرسى ستمدیدگان معرفى مى کنند و مى فرمایند: ((خـدایـا تـومـى دانـى که هدف از حرکت ما سلطه طلبى و افزون خواهى مادى نـیـسـت , بـلـکـه مـقصود ما از این حرکت در سه اصل خلاصه مى شود.
1. ارائه نشانه هاى دین تو وهدایت خلق
2. پدیدار ساختن اصلاح در شهرها و سرزمین تو
3. امنیت یابى ستمدیدگان از بندگان تو. ایـن فـرمـایش مولا(ع ) دقیقا بار ارزشى حرکت و قیام او را مشخص مى کند که تـنـهـا ایـن قـیـام یـک سـتیزه جویى نیست , بلکه بنیانگذار یک اصول ارزشى و فرهنگى است .
عاشورا احیاگر ارزشهاى اصیل اسلامى
امـام حـسـین (ع ) بار ارزشى انقلاب خودش را در وصیتى که به برادرش محمد حـنـفـیه فرموده است مشخص مى کند و مى فرماید: ((من بیهوده و گزاف و با قصد افساد وستمگرى بپا نخاستم , بلکه به منظور طلب اصلاح در امت جدم قیام کـردم و اراده دارم امـر بـه مـعروف و نهى از منکر نمایم و سیره جدم و على بن ابیطالب را احیاکنم )).
در بـیـان ایـن سـه اصـل , مـحـور انقلاب عاشورا معرفى شده است : ((
1. امر به مـعـروف :تـثـبـیـت ارزشـهاى مثبت انسانى
2. نهى از منکر و ریشه کن ساختن ضـدارزشها
3.به جریان انداختن سیره نبوى و سیره ولوى (اجراى فرهنگ اصیل محمدى (ص ) وعلوى (ع )).
فرهنگى و ارزشى بودن ماهیت انقلاب عاشورا در این دو بیان امام (ع )کاملا مشخص است .
عزت و ذلت در فرهنگ عاشورا
از جـمـلـه مـسـائل ارزشـى و ضـدارزشى , موضوع عزت و ذلت است . عزت در همه مملکتها و اقوام و در همه فرهنگها ارزش و ذلت ضدارزش به حساب مى آید. مـنـتـهـامفهوم و مصداق آن در فرهنگهاى مختلف متفاوت است . برخى عوامل مـادى جـاهلى ذلت را در نداشتن و نخوردن و لذت نبردن مى پندارند و عزت را در کاخهاى مجلل و زندگیهاى مرفه جویا مى شوند. فـرهـنگ عاشورا از ذلت و عزت چهره دیگرى نشان مى دهد. بر سر هدف ماندن ومـردانـه ایـسـتـادن و در راه آن جـان دادن عـزت اسـت یـعـنـى ارزش . از هـدف دسـت کـشـیدن و به خاطر ترس از مرگ , عقب نشینى کردن ولو زندگى مـادى مـرفه متجملانه داشتن ذلت است یعنى ضدارزش . این نکته در این بیان امـام (ع ) مشخص مى شود که مى فرماید: ((زنازاده فرزند زنازاده مرا مخیر کرده بین مرگ و ذلت , دوراست از ما ذلت . خدا و پیامبر و دامنهاى پاک و مقدسى که ما را پرورانده اند ذلت رابراى ما نمى پسندند)). در رویـارویـى بـا دشـمـن امر بر امام دایر شد بین اینکه کشته شود و یا از هدف خـوددسـت بکشد و عقب نشینى کند و زنده بماند. شق دوم از دیدگاه فرهنگ امـام مـصداق ذلت است و در فرهنگ الهى و نبوى و خانوادگى آن حضرت این ذلت ,ضدارزش است .
ارزش محورى انقلاب عاشورا
در بـیـن ارزشـهـاى تثبیت شده در انقلاب عاشورا, بنیانگذارى یک نوع حرکت انـقـلابـى بـا کـیفیت ویژه است که این نوع حرکت در خارج از فرهنگ اهل بیت پـیغمبر(ص ) درجهان سابقه نداشت و تبیین آن نیازمند ذکر مقدمه اى است که توجه خوانندگان محترم را به آن جلب مى کنم . 
از مـجـموعه غرایز و احساساتى که در انسان وجود دارد, یکى از کششهاى ویژه بـشـرغریزه مظلوم دوستى است . انسان مظلوم را دوست دارد ولو اینکه خودش ظـالـم بـاشـد. جـریـان مـظـلـوم دوستى بشر تا آنجا عمیق و ریشه دار است که مظلومیت درجریانهاى مخاصمه اى و محاکمه اى یک بار ارزشى مثبت پیدا کرده اسـت , بـه طـورى کـه در مـخاصمه اى که به دادگاه کشیده مى شود, هریک از طرفین مخاصمه سعى دارد خود را مظلوم تر جلوه دهد. وجـود مـقـدس سـیـدالـشـهدا علیه السلام با توجه به این نکته که اگر انقلاب بخواهدتحول فرهنگى در جامعه ایجاد کند, باید در افکار و اندیشه ها نفوذ نماید و بـهترین راه نفوذ فکرى یک حرکت , استخدام عواطف و احساسات در جهت آن حرکت است , انقلاب خود را طورى برنامه ریزى کرد که در چهره مظلومیت این انـقلاب بتواند عواطف مظلوم پرستى افراد را جلب کند و مردم در طول تاریخ و زندگى اجتماعى به این انقلاب دل بدهند.
لـذا وقـتـى ((ابـاهـرم )) مى خواهند با هزار سوار در وسط راه به امام (ع ) ملحق شوند,امام (ع ) با توجه به ایده و هدف آنها از پذیرش ایشان خوددارى مى کند, در حـالـى کـه در ایـن حرکت انقلابى , با علم به شهادت خود و اسارت اهل بیت (ع ) دخـتـر سـه ساله خود را همراه مى آورد و یا فرزند شیرخواره را در برابر نیزه ها و تیرها در میدان جنگ سر دست بلند مى کند.
نـکـته قابل توجه این است که اجراى این برنامه ها در انقلاب , به طور کلى در تز امام حسین (ع ) خلاصه مى شود و آن اینکه فرمود: ((اگر دین محمد(ص ) استوار نـگـرددمـگـر به کشته شدن من , پس اى شمشیرها مرا فراگیرید)), مبین این حـقـیقت است که تمام ارزش انقلاب به این است که در سیماى ایثار و فداکارى اجـرا شـود, و آنگاه است که انقلاب در کانون افکار و اندیشه ها به صورت جریانى مقدس نفوذ مى کند واین هنگامى است که مظلومیت در انقلاب به عنوان ابزارى کارساز به کار برده شود وحرکت را به عواطف مردم گره بزند.
نتیجه بحث در دو مطلب خلاصه مى شود:
1. عـاشـورا انـقـلابـى بـا بـار ارزشـى بـود و تـنـها یک مخاصمه و ستیزه جویى به حساب نمى آمد.
2. اگـرچـه ایـن انـقـلاب بـه دگـرگون سازى سیاسى ظاهرا نینجامید, ولى ارزشـهـاى ارتـجـاعـى را دگـرگـون سـاخـت و یـک سلسله اصول ارزشى را بنیانگذارى کرد. هـم اکـنـون بـه قـسـمت اخیر بحث مى رسیم : و آن عبارت است از تاثیرپذیرى انقلاب اسلامى امام خمینى - قدس سره الشریف - از فرهنگ انقلاب عاشورا, و به تـعـبیردیگر نمود ارزشهاى تثبیت شده در عاشورا در چهره انقلاب اسلامى امام رضوان اللّه تعالى علیه : ((انقلاب اسلامى ایران انقلاب ارزشها بود)).
انقلاب ارزشها در انقلاب اسلامى ایران
اولـیـن کـلام امـام - رضوان اللّه تعالى علیه - پس از سقوط نظام ستمشاهى که باحرکت مقتدرانه انقلاب مقدس اسلامى آغاز شد در جهت تثبیت مبانى انقلاب ودگرگون سازى ارزشهاى جامعه تحت ستم شاهنشاهى بود. در نـظام حاکمیتهاى سلطنتى در طول تاریخ در این کشور, ارزش در قدرت و ثـروت وتـجـمل و تشخصات مادى بود. حتى کار به جایى رسید که در بعضى از مـقـاطع زمانى براى علما و دانشمندان و شخصیتهاى فکرى هم اقتدار و ثروت ارزش به حساب مى آمد. امـام (ره ) پـس از پـیـروزى انـقـلاب طى بیانات زیبا و ظریف خود براى درهم کـوبـیـدن ارزشـهـاى طـاغـوتى فرمود: ((من شما طبقه گودنشینان را از آن کـاخ ‌نـشـیـنـان بـالاتـرمـى دانـم , اگـر آنـها لایق این باشند که با شما مقایسه شوند)) (506) . رفاه طلبى در اقشار جامعه در کنار زرق و برقهاى زندگى طبقات مرفه و پول و ثروت در رژیم شاهنشاهى آنچنان عمیق در بینش فکرى مردم چهره ارزش یافته بـود کـه مـشـکل مى شد آن را از فکر مردم بیرون آورد. امام (ره ) براى اینکه این دیدگاه رااصلاح کند, پرده از واقعیت زندگى عناصر مرفه برداشت و فرمود: ((گـمان نکنید که کاخ ‌نشینها بسیار مرفه هستند. آنها دلهایشان لبریز از تزلزل اسـت ,آنـهـا قلبهایشان آرام نیست , تزلزلى که در بین کاخ ‌نشینها هست در بین کـوخ ‌نشینهانیست . آرامشى که این طبقه محروم دارند, آن طبقه اى که به خیال خـودشـان در آن بـالا هـسـتـند ندارند. شما اگر توجه کنید قدرتهاى بزرگ را بـبـیـنید, مى بینید که آنقدراضطرابهایى که در سران قدرتهاى بزرگ هست در شـمـا اشخاصى که براى خدا عمل مى کنید و از خدا مى خواهید اجر در شما این اضطراب نیست . این یک نعمتى است که خدا به شما داده و شاید ماها هم نتوانیم درست بفهمیم نعمتهاى خفى الهى را)) (507) . انـدکـى تـامـل و دقـت در فـرمـایشات امام (ره ) که در سالهاى اول انقلاب در مـوقـعیتهاى گوناگون و مناسبت هاى مختلف اظهار مى فرمودند, ما را متوجه ایـن حـقیقت مى کندکه عملکرد امام (ره ) درست همانند باغبانى مدبر و ماهر از سرزمین دلها و مغزهاارزشهاى طاغوتى را جدا مى کرد و ارزشهاى اسلامى را که در رابطه با خدا و احسان به خلق بود, جایگزین آن مى فرمود: ((شـایـد بـسیارى گمان کنند که رفاه مادى و دارا بودن اموال در بانکها و دارا بـودن زمین یا پارکها و امثال اینها براى انسان سعادت مى آورد.
این یک اشتباهى است که انسان مى کند. انسان گمان مى کند که سعادتش به این است که چند تا باغ داشته باشد,چند تا ده داشته باشد, در بانکها سرمایه داشته باشد, در تجارت چه باشد. شایدانسان این گمان را مى کند, لکن ما وقتى که ملاحظه مى کنیم و سـعـادتها را سنجش مى کنیم , مى بینیم سعادتمندها آنهایى بودند که در کوخها بـودنـد. آنهایى که در کاخهاهستند سعادتمند نیستند. آن مقدارى که برکات از کـوخها در دنیا منتشر شده است ,هیچ در کاخها پیدا نمى شود. ما یک کوخ چهار پـنـج نفرى در صدر اسلام داشتیم وآن کوخ فاطمه زهرا سلام اللّه علیهاست . از ایـن کوخها هم محقرتر بوده , لکن برکات آن چیست ؟ برکات آن کوخ چند نفرى آنـقـدر اسـت که عالم را پر کرده است ازنورانیت و بسیار راه دارد تا انسان به آن برکات برسد)) (508) . عـمـلـکـرد امـام (ره ) در اجـراى خط پیشوایى و امامت خود, در راهبرد انقلاب دقـیـقـامـطـابق با کلمات و فرمایشات آن حضرت بود. رهبر سازنده و روشنگر انـقـلاب اسـلامـى در اجراى دگرگون سازى ارزشها در ابتداى انقلاب آنچنان مـوفـق بـود کـه بـه طـور ناگهانى در جامعه ما تمام معیارها عوض شد, قیمت اتـومـبـیلهاى آخرین سیستم در حد فاحش تنزل کرد. املاک و ویلاها و کاخهاى مـجـلـل بـى ارزش شـد و حتى افراد متمکن نمى توانستند از امکانات متجملانه اسـتـفـاده کنند, چون آنهابه طاغوتى بودن متهم مى شدند. رشد در خانواده اى مـسـتـضعف و جنوب شهرى وزندگى در خانواده کارگر یا کشاورز براى افراد سطح بالاى جامعه یک افتخاربه حساب مى آمد. نـتـیـجـه تـربـیـت و راهـبـرى امام (ره ) در حرکت عمیق انقلاب , در ایثارها و فداکاریهاى امت در طى هشت سال دفاع مقدس ظاهر شد. دقیقا ارتباط با خدا و عـشـق بـه حق واحساس مسئولیت سازندگى در مسند ارزش , جایگرین پول و مقام و قدرت شده بود. شـاهـد صـادق ایـن مـطلب حرکتهاى غیورانه و مردآفرین جهاد سازندگى در کنارایثارگریها در جبهه هاى دفاع مقدس بود.
منطق ارزشگذارى امام در انقلاب
و مقایسه آن با منطق ارزشگذارى امام حسین (ع ) در انقلاب عاشورا هـمـانـطـور کـه گـفـتیم سیدالشهدا علیه السلام سه عنصر براى انقلاب خود معرفى فرمودند.
1. امـر بـه مـعـروف در اجـراى ارزشـهاى مثبت
2. نهى از منکر در دگرگونى
ضدارزشها3.
اجراى فرهنگ و سیره نبوى و علوى .
امـام (ره ) هـنـگامى که در جریان انقلاب پیروزمند اسلامى متوجه شد, عده اى ازاشخاص ناآگاه مسئله متدین بودن را دور از ارزشهاى اصیل اسلامى و انقلابى قـابـل تحقق مى دانند و عوامل استکبار روى این سنگر در رسانه هاى بین المللى تـبـلـیـغ ‌مـى کنند که مسلمان بودن یک حقیقت جداى از انقلابى بودن است و فـرمـایـش امام باقر(ع ) مصداق پیدا کرده که فرمود: ((در دوره بازپسین , مردم نـادانـى پـیـدا خـواهندشد که امر به معروف و نهى از منکر را فقط در شرایطى واجب مى پندارند که بدون ضرر و خطر باشد, و براى گریز از این وظیفه بهانه و عذر و راه فرار مى تراشند.
.. روبه نماز و روزه و وظایفى مى آورند که مستلزم مایه گـذاشـتـن از جـان و مـال نـیـسـت . اگـرنماز گزاردن هم ضررى به مال و خـانـواده شـان داشـته باشد, آن را چنانکه افتخارآمیزترین و کامل ترین و برترین وظیفه (یعنى امر به معروف و نهى از منکر) راترک کرده اند ترک خواهند کرد)). در ایـن مـوقعیت امام (ره ) با تفکیک اسلام ناب محمدى (ص ) از اسلام آمریکایى , اسلام ارزشى و اسلام ضدارزشى را مشخص فرمودند. اسلامى که همچون اسلام عـاشـورا انـسـان را در بـرابر بیداد و استکبار به مقاومت وامى دارد, همان اسلام ارزشى است که امام حسین (ع ) از آن تعبیر به سیره نبوى و علوى فرموده است , و اسلامى که با تن دادن به بار ذلت و استکبارپذیرى بسازد, همان اسلام ضدارزشى یـزیـدى اسـت کـه امام حسین (ع ) به مبارزه با آن برخاست و آن را در اندیشه ها متحول کرد.
ناسازگارى با طاغوت و استکبار
یـکـى از نـمـودهـاى ارزش عـاشـورا در انـقـلاب اسـلامـى امـام بزرگوار ما, مسئله ناسازگارى با طاغوت و استکبار بود که در تمام حرکتها و موضعگیریهاى مـعـظم له پیش از پیروزى انقلاب و پس از آن کاملا نمود داشت و به صورت یک جریان محورى در نهضت اسلامى مى درخشید.
نـکـتـه قـابـل تـوجهى که از این جهت در نهضت امام خمینى (ره ) وجود دارد, شـیـوه مـوضـعـگـیرى ایشان است . اولین اعلامیه آن حضرت در جریان تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در سال 1342 تا آخرین اعلامیه ایشان در پاریس و پیش از فرار شاه از ایران گویاى همین واقعیت است . شاید شما رهبرى انقلابى هـمـچـون امـام (ره ) در عـصـر حاضر در دنیا نیابید که طى پانزده سال مبارزه , مـوضـعـى یگانه ویکنواخت داشته باشد و شرایط و مقتضیات گوناگون نتواند کوچک ترین تغییرى درموضع ضدطاغوتى او ایجاد کند. حـتـى زمـانـى کـه شاه چون خود را در آستانه سقوط مى دید و با تمام تبختر و تـکـبـرش ازمـوضع مدیریت کشور تنازل کرد و حاضر بود به صورت یک جریان بـایـکـوت شـده درسـیاست , پادشاه افسانه اى باشد و حکومت نکند و حکومت را بـه دست مجلس آزاد و دولت منتخب آن مجلس بسپارد, بسیارى از گروههاى به اصطلاح مبارزسیاسى آن روز و برخى از افرادى که در سنگر مرجعیت خود را همرزم امام (ره )مى پنداشتند, این تنازل را قبول کردند و سعى داشتند ایشان را هـم بـه قبول آن راضى کنند.
از جمله یکى از روحانیون وابسته به جبهه ملى در ایـن خصوص نامه اى به امام (ره ) در نجف نوشت و از امام (ره ) درخواست کرد, تا ایـشان براى تشکیل یک مجلس آزاد شوراى ملى و برگزارى انتخابات در کشور موافقت کند. امام (ره ) درموضع ناسازگارى با طاغوت قهرمانانه ایستاد و اعلام کـرد بـه کـمـتـر از سـقـوط سلطنت و محاکمه محمدرضاى جنایتکار رضایت نـمـى دهم . امام در پاسخ نامه آن روحانى پیامى فرستاد و تاکید کرد که این نامه حـتـى شـایـسته پاسخ دادن هم نیست صادر فرمود موضع صریح ضدطاغوتى خود رااعلام فرمود. در جـریـان پـس از پـیـروزى انـقـلاب ایـن طـاغـوت سـتـیـزى امـام (ره ) بـه اسـتـکبارستیزى مبدل شد و ارزش عاشورا در سیماى استکبارستیزى امام (ره ) نمود یافت .
امـام بـزرگـوار رضـوان اللّه تـعـالـى عـلیه جریان اشغال جاسوسخانه امریکا را ((انقلاب دوم )) نامید. هرچند که در آن روز عده اى از سیاستمداران روشنفکر و در راس آنهالیبرالهاى ملى گرا با حرکت قهرمانانه دانشجویان پیرو خط امام (ره ) کشور را درآستانه سقوط مى پنداشتند و با همین پندار غلط بود که رئیس دولت مـوقت استعفاکرد, اما امام خمینى (ره ) در بینش وحى آساى خود این حرکت را آنـچـنـان مـقدس ومتکامل مى دید که آن را ((انقلاب دوم )) نامید.
شاید بعضى اشـخـاص بـه رمز و نکته امام پى نبردند و فرمایش امام (ره ) را حمل بر یک شعار حـمـاسى مى کردند. اما امام رضوان اللّه تعالى علیه , دقیق ترین نکته ها را در این تسمیه خود به کار برد. پس ازپیروزى انقلاب این نگرانى وجود داشت که کشور و مـردم آرام بگیرند و شور وهیجان انقلابى فرو بنشیند و مردم صرفا به زندگانى روزمـره خـود بـپردازند.دولتمردان و مدیریتهاى روى کار آمده هم که فقط به مسائل اقتصادى و همزیستى مسالمت آمیز سیاسى و بین المللى مى اندیشیدند, از بـازشـدن دوباره پاى استعمار به داخل کشور غافل بمانند و در نتیجه یک مرتبه مـلت چشم باز کند و خود را درچنگال استکبار اسیرتر از روز اول ببیند و عموم ارزشـهـاى اسـلامـى و انـقـلابـى رامـضمحل شده مشاهده کند.
تنها امرى که مـى تـوانست امت اسلام را از این نظر بیمه کند, تداوم روحیه استکبارستیزى در بـیـن آنـهـا بود و این مطلب با آغاز یک جریان عمیق و مداوم مبارزه با امریکاى جـهـانـخـوار امـکـان پـذیـر مى شد. موضوع تصرف جاسوسخانه امریکا و اسارت جاسوسان ناپاک به دست دانشجویان عزیز و مخلص ما استارت این حرکت را زد و جـرقـه مـبـارزه بـا اسـتـکبار آنچنان درخشید که به خواست خدا در این کشور خـاموش شدنى نخواهد بود و هم اکنون نیز آثار آن را پس از گذشت هفت سال از رحـلـت جـانـگـداز امام بزرگوار مشاهده مى کنیم و جریان مبارزه بااستکبار با هـمـان تـوفـنـدگـى زمـان امـام (ره ) بـه وسـیـله خلف صالحش مقام معظم رهـبـرى مـدظـلـه الـعـالـى هـمـچـنان ادامه دارد.
اگرچه متاسفانه برخى از انـقـلابـى نـمـاهـا که دچارویروس روشنفکرى شده اند, در گوشه و کنار دم از سیاست باز بین المللى مى زنند وزندگیهاى مترفانه , آنها را به نوعى رفاه طلبى و آسایش و امنیت خواهى ویژه کشانده است و خونهاى بناحق ریخته شده شهیدان را نـادیـده مـى گیرند, اما باید در شرایطکنونى سازندگى کشور در معیارها و ارزشهاى انقلابى به صورتى گسترده تجدیدنظرشود.
زهـى بـى شـرمى از پندارهاى خاکسترى رنگ و کفرآمیزى که متاسفانه گاهى بـه زبـان آورده مـى شـود. ارزشـهـاى اصیل استکبارستیزى که از عاشوراى امام حسین (ع ) الهام گرفته است و براى تثبیت و اجراى آنها جوانان رشید ما به خاک و خـون غـلـتیدند وجان خویش را نثار کردند, باید حفظ شود. میهن اسلامى ما نـبـایـد امـروز قـربانى شکمبارگى یک مشت عناصر خوشگذران بشود و ما هم خـوشحال باشیم که اسفالت خیابان و جاده و پارک و تفریحگاه داریم و کشور ما مرکز جفتک زدن توریستهاى خارجى شده است.
نـمـود ارزش مـحـورى عـاشـوراى حـسـیـنـى (ع ) در انـقـلاب اسـلامـى
امام خمینى (ره ) هـمـچـنـانـکـه مـلاحـظه شد, ارزش محورى عاشوراى حسینى (ع ) و قداست انقلاب اسلامى با سیماى ایثار و فداکارى که در یک حرکت مظلومانه شکل داده شـود,مـشخص شد. و این ارزش در حقیقت ارزش محورى انقلاب اسلامى امام رضوان اللّه تعالى علیه بود. شاید در قرون اخیر انقلابى با این شکل نه آغاز شده و نـه بـه پـیـروزى رسیده است . امام (ره ) از روز اول نهضت خود حرکت خویش را مـسـلحانه آغاز نکرد و در طول پانزده سال تداوم آن , هیچگاه یاران امام دست به اسـلـحـه نبردند. نکته جالب توجه این است که پس از شکست دشمن و پیروزى انقلاب بامشت در برابر درفش امام (ره ), اسلحه به زمین افتاده دشمن را برداشت و به آن مسلح گردید. امام (ره ) در طول پانزده سال تداوم مبارزات خود هیچگاه به هواداران و پیروان خود اجازه قیام مسلحانه نداد و هرگاه از آن حضرت در این خصوص استجازه مى شد مى فرمود: هرگاه لازم شود خودم دستور خواهم داد. و همواره امام (ره ) در بیانات خود روى این مطلب تکیه مى کرد که حرکت انقلابى ایـن مـردم درپیروى از امام حسین علیه السلام حرکت با خون است , و دقیقا در تـبـیـین شعارعاشوراى حسین (ع ) ((ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلى فیا سیوف خذینى )) دراطلاعیه اى که در هلال محرم 1357 از پاریس صادر فرمود, ماه محرم را ماه پیروزى خون بر شمشیر نامید و در پیام به ملت ایران روز یازدهم محرم همان سال (11/9/57) فرمود: ((اکـنـون دشـمـنـان اسلام و ایران و هواداران رژیم یزیدى , در مقابل هواداران اسـلام ومـخـالـفـان سـرسـخـت رژیـم طاغوتى ابوسفیان , صف بندى نموده و مـى خـواهـند شعاراسلامى و حسینى را که براى احیاى اسلام و به دست آوردن آزادى و اسـتـقـلال وبـرقرارى حکومت قرآن , به جاى سلطه شیطان و حکومت قانون عدل در مقابل حکومت جنگل است , با مسلسلها و توپ و تانکها که از خون دل مـلت محروم تهیه شده است , جواب دهند.
غافل از آنکه ملتى که با بیدارى و هـوشـیـارى بـه پا خاسته ونهضت اصیلش را وظیفه شرعى الهى تشخیص داده است , به این سلاحهاى زنگ زده , با تمسخر مى نگرد)) (509) .
مبانى و دیدگاههاى هنرى قابل استنباط از فرهنگ عاشورا
آنچه از متون تاریخى و قصص انبیا, بویژه از داستان حضرت آدم - سلام اللّه علیه -بـرمـى آید آن است که همه انبیا و اوصیاى برگزیده خداوندى از وقوع نهضت عـاشـوراآگـاه بـوده اند و این مسئله در واقع , نشان اهمیت قیام حسینى از بدو خـلـقـت هـستى است . بر این اساس باید طراح اصلى عاشورا را خداوند تبارک و تـعـالـى بدانیم .به عبارت دیگر, مى توان طرح عاشورا را جامع تمام زمانها و همه روزگاران پیش ازخود به شمار آورد. جـامـعـیـت و حـضـور نـهـضـت عـاشـورا در تاریخ حیات انسان , مفهوم بسیار گسترده اى دارد و در اصل , عاشورا به معناى رویارویى انسان با شیطان و تسل ط ظاهرى شیطان بر انسان است . در طـراحـى نـهـضـت عاشورا, زمان , مکان , شخصیتهاى الهى و دیگر عوامل و قـواعـدو قوانین به عنوان یک ((هنر)) واقعى مورد توجه قرار گرفته است . اگر بـخواهیم به زبانى ساده تر و روشن تر به مسئله بپردازیم , باید بگوییم که : طراحى نـهـضـت عـاشـورا بـا خـلـقت حضرت آدم - علیه السلام - آغاز و با قیام قیامت پایان مى یابد. قـوانـیـن و قـواعد مستحکم و جامعى در نهضت عاشورا وجود دارد که پایه هاى اصـلـى و نـگـه دارنده آن در طول تاریخ - پیش و پس از خود - به حساب مى آید. گزینش بهترین و پاکترین شخصیتها, انتخاب بهترین مکان و مناسب ترین زمان , چـگـونگى وقوع حادثه و کیفیت حرکتها به گونه اى شایسته و صدها عامل دیگر کـه تشریح وتبیین آن در این مقال مقدور و میسر نیست , همه و همه از طراحى هنرمندانه نهضت حکایت مى کند. قیام جاوید حسینى از قواعد و مبانى یک نمایش قدرتمند, بهره مى جوید. وجود وحـضـور قواعد دراماتیک , عوامل تلطیف کننده روح انسان , ایثار جان و مال در راه اعـتـلاى ارزشـهـاى بـشـرى , نـقش روحى و عاطفى شخصیتهاى مختلف , مـفهوم سیاسى نهضت را در زمان خود و بعد از آن در راستاى قیام و اقدام براى مبارزه باحکومتهاى طاغوتى بیان مى کند و آن را در چارچوب قواعد هنرى قرار مى دهد.
در نـهـضـت عـاشـورا شـاهـد الـتـهـاب , هـیـجـان و احـسـاسهاى فوق العاده تـاثـیـرگـذارى هـسـتـیم , احساسهایى که بر مقدس ترین مبانى اعتقادى تکیه کـرده انـد و از آنـجا که قواعد ثابتى دارند, به مبانى نیرومند ایمان و جهان بینى الـهـى نزدیک شده اند و به دیگر سخن , روح واقعى خود را از مذهب مى گیرند.
ایـن احـسـاسها در رفتار مجموعه شخصیتهاى نهضت عاشورا شکل مى گیرند. رفـتـارهـا, گـفتارها و همه اقدامهاى شخصیتهاى نهضت , همگى بیانگر قدرت ایمان و جهان بینى آنان است . شهادت واسارت که نتیجه قطعى نهضت است , جز حلاوت , زیبایى و جلوه هاى شورانگیزعشق و عرفان , چیز دیگرى به همراه ندارد. تـرس , تـسلیم و فرار در برابر دشمن , درنهضت عاشورا فاقد معنا و جایگاه است , در حـالـى کـه هـیـجـان بیش از حد براى رسیدن به لقاى خداوند, همه اهداف عاشوراییان است , و شاهد شگفت انگیزى است که اگر بدانیم شخصیتهاى عاشورا و در راس همه آنان , حضرت امام حسین (ع ) در شب پیش از حادثه , شادمانه تر از همیشه به لطیفه گویى پرداختند ومرگ فرداى خود را - که به آن آگاهى کامل داشتند - به تمسخر گرفتند.
دراینجاست که به طرح این پرسش مى پردازیم که کـدامـیـک از صحنه هاى هنرى از بدوخلقت جهان با نمایش هنرمندانه و الهى فـرزنـد عـزیـز عـلـى و فـاطـمـه - حـضـرت امام حسین (ع ) - و یاران وفادار و ازجان گذشته اش , حتى مى تواند وجه تشابه داشته باشد؟ فـضـاسـازى هـنـرى در نـهـضـت عـاشـورا, مسئله اى بى همتاست .
استفاده از انسانهاى عاطفى و ایثارگر, ایجاد فضایى روحانى - که نظیر آن را تا آن زمان در طـول تاریخ ‌به یاد نداریم - همچون برگزارى آیین دعا و نمایش , ایراد سخنرانى ابـاعـبـداللّه الـحـسین (ع ) براى یاران و نیز نیروهاى دشمن و اتمام حجت براى هـمـگـان بـا اسـتفاده از فرصت اندکى که وجود داشت و اقدامات دیگرى از این دسـت و مـهمتر از همه آماده شدن براى پیوستن به خدا و شتاب بیش از حد در این راه , در هیچیک ازقالبهاى هنرى متداول آن عصر و پیش از آن نمى گنجد, هـمـچنان که پس از نهضت عاشورا نیز نمونه همانندى از آن سراغ نداریم , و در یـک کـلام , عاشورا و حوادث ووقایع این روز مقدس , رویدادى است که از جنبه هنرى , نمى تواند در هیچ عصرى وبه هیچ مناسبتى تکرار شود.
در نـهـضـت عـاشـورا بـا شـخـصـیـتـهـایـى مواجهیم که با رفتارهاى عظیم وتـکـان دهـنـده شـان , نـمایش بزرگ و تاریخى و بى بدیلى را به صحنه آوردند. این رفتارها, کنشها و واکنشها همه در عشق به خداوند متعال شکل مى گرفت و بر آنچه تاکید مى شد, ضرورت ایثار و فداکارى جانبازى و شهادت در راه دوست و درجهت کسب رضایت آفریدگار بود. امـام حـسـیـن - عـلـیـه الـسلام - شخصیت اصلى این نمایش بزرگ , با نیروى مـعـنـوى تمام یاران مخلص و ناب را به حرکت درآورد و آنان را براى رسیدن به بالاترین مراحل رشد و تعالى رهبرى کرد و بین رهبریهاى خداپسندانه , آنان را به برخوردارى از زیباترین ارزشهاى والاى انسانى موفق ساخت .
شخصیت پردازى در نهضت عاشورا, ناشى از تواناییهاى روحى و ارزشهاى حاکم بـرروح و روان شـخـصـیـتـهـاى خـاصى در صحنه هاى حوادث است . موقعیت اقـتصادى ,توانایى مالى و حتى مقام اجتماعى در شناسنامه این شخصیتها جایى ندارد, بلکه آنان تمام شرایط زیستى و اجتماعى خود را فداى آرمانهایى مى کنند کـه بـشـریـت درحـال و آیـنـده , شـدیدا به آنها نیازمند است . آشکارتر بگوییم , شخصیت پردازى درعاشورا, مبتنى بر رابطه انسان با خداست . میزان و مراتب این ارتباط و تلاش درجهت گسترش آن , در اصل به چگونگى برخورد شخصیتها با عـاشـورا و نـهـضـت حـسینى بستگى تام و تمام دارد. بر این اساس , کار به جایى مـى رسد که مسائل عاطفى و عشق و علاقه به خانه و خانواده و زن و فرزند و در یک کلام , دلبستگى به جهان و هرچه در آن است , براى عاشوراییان معنا و مفهوم نـدارد. جـهـان بینى حسین (ع ) و یارانش , آرمانى بودن , آرمانى زندگى کردن و آرمـانـى مـردن بـود و بـراى رسـیـدن بـه قـرب و رضوان خداوند, به استقبال عظیم ترین خطرها شتافتند و زندگى ومافیها را به هیچ انگاشتند. اصحاب عاشورا در تمام حرکتهاى گفتارى و رفتارى خود از پیامبر اکرم (ص ) و آیین پاک و مقدس او الهام گرفتند و هدف خویش را دفاع از ارزشها و آرمانهاى اسـلام عـزیـز قـرار دادنـد. آنـان تحمل سختیها و رنجها را فرصتى مغتنم براى پـیوستن به محبوب مى دانستند و نه تنها هیچگاه تکدر خاطر نیافتند, بلکه لذت مـعـنوى سراسروجودشان را فراگرفته بود و ضربه هاى شمشیر و نیزه ها و درد نـاشـى از آن , نـتـوانـست حتى احساسى از تسلیم در رویارویى با دشمن در آنها به وجود آورد.
در مـجموعه شخصیتهاى نهضت عاشورا, متوجه جهان بینى نیرومندى هستیم کـه تـعریف انسان , جهان , مرگ و حیات جاودانه را نتیجه اعمال آدمى , محورى بـودن خـداونـد, جـلـب رضـاى او و جهان و هستى را متاثر از خدا مى دانستند. نگرش درست به جهان و جهان را مبتنى بر شعور تلقى کردن از ویژگیهاى بارز فکرى وروحى اصحاب عاشوراست . شـهـامـت غـیـر قـابـل وصـف , آمـادگـى بـراى هـر نـوع جـانـبازى , روحیه شـهـادت طـلـبـى کـربلاییان به تمامى متاثر از جهان بینى نیرومند آنان است و هـنـرمـنـدى در رفـتارهاى این عاشقان خدا به گونه اى بود که تمام عواطف و احـسـاسات بشرى را تحت الشعاع خود قرار مى داد و این موارد را مى توان به طور روشنى در سخنان پربار حسین (ع ) ویارانش مشاهده کرد.
حـادثـه پـردازى در نـهضت عاشورا, مبتنى بر اندیشه هاى ناب سیدالشهدا(ع ) و یـاران او دربـاره فـلـسـفـه زیست انسان در جهان خاکى , جایگاه اصلى انسان و چـگونگى باوراو به بازگشت به سوى خداست . بنابراین , حادثه پردازى در نهضت عـاشـورا, مـعلول سوءتفاهم نیست . دست اندرکاران آن اهداف مادى و سیاسى را مـدنظر نداشتند.بلکه همه آنان به اهداف مقدس و والاترى مى اندیشیدند. نبرد تـن به تن مبارزه عده اى اندک با سپاهى انبوه , به رغم آگاهى از خطر به استقبال مرگ رفتن , مبتنى براتکا به فلسفه نیرومند ((شهادت )) و تلاش براى رسیدن به خداوند است . در نـهـضـت عـاشـورا بـا حـضـور مـادر و نـقش او در همه صحنه ها روبروییم . اوآمـوزش دهـنـده دفـاع از ارزشـهـاى الـهى و انسانى است , ضمن اینکه خود, شـاهـدزیـباترین جلوه هاى فداکارى و ایثار است و در عین حال به القاى روحیه شـهامت به آنانى است که جهان هستى را بدون در نظر گرفتن ارزشهاى والاى الهى و انسانیش به هیچ مى انگارند. مـادر در نـهـضـت عـاشـورا بـا هـمه قدرت روحى متکى به ایمانش به خداوند متعال ,فرزندان خود را براى جانبازى در راه حق و حقیقت آماده مى سازد و هنر وصـل بـه پـروردگـار را بـه آنـان مـى نمایاند. او در تمامى صحنه ها به تشجیع فرزندانش براى حماسه آفرینهاى شگرف مى پردازد و هنرمندى خویش را نیز در تحمل رنجها وسختیهاى ناشى از قربانى شدن فرزندانش نشان مى دهد. نقش تربیتى مادر در نهضت عاشورا تا آن حد مهم و قابل توجه است که مى توان آن را تـکـمـیـل کننده رسالت همه مردان و جوانانى دانست که براى رسیدن به اهـداف مـقـدس خـویش تا پاى جان به پیش مى روند. با این وجود, مادر در قیام حسینى ,سمبل عاطفه اى لطیف و وصف ناشدنى است . جنگ و مبارزه فى نفسه , تهى از هر نوع لطافت است و قاعدتا مفهومى از خشونت رابـه هـمـراه دارد. اما حضور زن در نهضت عاشورا, لطافتى ایجاد مى کند که از جنبه هاى گوناگون قابل بررسى است . زن موجود لطیف هستى است و همراهى او در این نهضت و همفکرى و همگامى اوبـا حـادثـه سازان عاشورا به معناى ارزش گذارى به تواناییهاى نیرومند زن در عرصه زندگى و مبارزه است . بدیهى است در صورتى که نهضت عاشورا از حضور زن وشـخصیتهاى عاطفى بى بهره بود, این نهضت لطافت و قدرت ترادیک خود را ازدسـت مـى داد. تـحمل درد و رنج از ناحیه بانوان کربلا, در سیماى جنگ و مبارزه ,تاثیرى پر از لطف و عاطفه و احساس برجاى نهاد که بیانگر نقش هنرى و لـطـیـف زن در هـمـه عـرصـه هـا بود, و به دیگر سخن زن با حضور خودش در صحنه هاى عشق وشهادت , به نهضت عظیم و جاوید حسینى زندگى بخشید.
نـمـونـه بـارز ایـن حضور را مى توان در زیباترین و کامل ترین شکلش در وجود حـضـرت زیـنـب کبرى - سلام اللّه علیها - و نقش و رسالت بى همانندى که این بانوى قهرمان برعهده داشت , آشکار و به خوبى مشاهده و احساس کرد. امـام حـسـیـن (ع ) نقش اصلى نمایش صحنه هاى جاوید عاشورا بر عهده داشت وخـواهر بزرگوار و ارجمندش تداوم بخش این نقش با همه ابعاد و زمینه ها بود. دخـترگرامى على (ع ) که تربیت شده مکتب والاى رسالت و امامت بود, توانست بـا اتـکـا بـه ایـمـان معنوى و اتکال به خداوند بزرگ , و با آگاهى کامل , وظیفه کـاروانـسـالارى راهمراه با برادرزاده ارجمندش حضرت سجاد - علیه السلام - بـه خـوبـى ایـفـا کند.زینب (س ) که اسوه همه زنان عالم است , در عین حال که شـخـصـیـتى عاطفى است ,در صحنه هاى مبارزه و رویارویى با دشمن غدار نیز چـهـره اى شـاخـص وشـکـست ناپذیر دارد. او ضمن اینکه رهبرى و نگهدارى از عـده اى زن و کودک ونوجوان ستمدیده و داغدار را بر عهده دارد, از هر فرصتى بـراى احـقـاق حـق اهل بیت عصمت و طهارت از یک سو و رسوا کردن جباران و سـتـمـکاران از سوى دیگراستفاده مى کند و این نقش را به گونه اى هنرمندانه بـه انـجـام مى رساند که به عنوان نمونه بى نظیرى از رشادت و شهامت و ایثار در همیشه تاریخ به ثبت رسید.
... و ایـنک اگر بخواهیم نقش ((فرزند)) در نهضت عاشورا را مورد بررسى قرار دهـیم ,بهترین و بارزترین نمونه اش , فرزند برومند و رشید سیدالشهدا, حضرت عـلـى اکـبـر(ع ) است . نقش هنرمندانه على اکبر که تجسمى از جد بزرگوارش پـیـامـبـراکرم (ص ) بود و در کردار و رفتار شباهت تمامى به آن حضرت داشت , بـه گـونـه اى بـودکـه دوسـت و دشـمـن بـا مشاهده منش و روش او, پیغمبر بزرگوارى اسلام (ص ) رابه یاد مى آوردند. حضور فرزندى همانند حضرت على اکبر(ع ) در کربلا بسیار تاثیرگذار است . او بـاتـمـام آگـاهـى , تسلیم محض پدر بود و براى هر نوع فداکارى و جانبازى در راه آرمـانـهـاى والا و مـقـدسش با همه وجود, آمادگى داشت . او نه تنها, سالار شـهـیدان راپدر, که مراد و مرشد خود مى دانست و ولایت مطلقه او را همچون دیگر پیرامون امامت و ولایت با جان و دل پذیرفته بود. عـظـمـت وجـودى حـضـرت عـلـى اکبر(ع ) در صحنه عاشورا بویژه در زمانى آشکارترمى شود که در پاسخ به پرسش پدر که : ((فرزندم سـرزمـیـن ,سـرهـا از بـدن جـدا خـواهد شد و... مرگ همه را در آغوش خواهد گـرفـت )) عرض مى کند: ((پدر راه آرمانهاى جدمان رسول خدا(ص ) به شهادت مى رسیم , پس اگر چنین است از کشته شدن , ما را چه باک در نـهـضـت عـاشـورا, دخـتـران پـاک و مـقدسى همچون ام کلثوم و رقیه نیز نقش آفرین بودند. حضور اینان در غمگنانه ترین لحظه ها, دلیل بارزى بر حقانیت حـسـیـن (ع ) وقیام مقدسش بود. دختران امام حسین (ع ) که در دامنهاى پاکى پـرورش یـافـتـه بودند,با روح و روحیه اى شگفت انگیز, همه رنجها و سختیها را تـحمل کردند و در طلب رضاى خداوندى تا پاى جان پیش رفتند. بر همین مبنا بود که تمامى مبانى فکرى ,اعتقادى و اجتماعى عاشورا با غمبارترین صحنه هاى عاطفى درهم آمیخت وچهره اى ماندگار از خود برجاى نهاد. حـضـور هـمـیـن عـناصر بود که از عاشورا در واقع , یک ((زندگى )) آفرید که همه چیزى درخدمت خداوند متعال بود و ((مدرسه ))اى شد که تا قیام قیامت به تمامى بشریت درس آزادى و آزادگى خواهد آموخت . آخـریـن عـنـصـر کارساز و قابل بررسى در نهضت عاشورا, وجود مقدسى به نام ((بـرادر))اسـت , آن نـیـز بـرادرى که تمام دلبستگیها, علایق و عواطف خود را متکى به ارزشهاى الهى - انسانى مى بیند. حـضـور حضرت ابوالفضل العباس (ع ) به عنوان برادرى مهربان , دلسوز و فداکار درکـنـار سـالار شـهـیـدان , ایـن نـکته را به اثبات رساند که در نهضت عاشورا, دلبستگى ووابستگى کاملا بدیعى سواى علایق و وابستگیهاى متعارف و معمول بـشـرى بـه وجـود آمـد. سـردار سپاه حسینى , در یارى رسانى به برادر و خاندان حسینى ,آنچنان حماسه اى آفرید که نه تاریخ بشریت پیش از آن , همانندى براى آن سـراغ دارد و نـه پس از آن نمونه اى دیده شده است . حماسه آفرینى ابوالفضل الـعـباس (ع )بویژه در داستان ((شریعه فرات )) و در آنجا که به رغم نیاز شدید به رفـع عـطـش , ازآشـامـیدن آب به خاطر تداعى لب تشنگى اهل حرم , خوددارى مـى کـند, به اوج خودمى رسد. این حماسه را نمى توان از اهل زمین دانست , چه آنـکـه کمتر کسى را یاراى اینچنین فداکارى است . بر همین اساس است که امام حسین (ع ) پس از شهادت برادر عزیز و بزرگوارش , نداى ((اکنون کمرم شکست و امـیدم ناامید شد)) سرمى دهد.و این کلام را درباره هیچیک از شهیدان کربلا, حتى فرزندش على اکبر(ع ) بر زبان نیاورد. حـضـور زنـان و کـودکـان در نـهـضـت عـاشورا و مجموعه رفتارهاى آنان در تـمامى زمینه ها, صحنه هایى از عشق و عاطفه آفرید که تاثیرى جاودانه داشت و عامل اصلى تحریک احساسات همگان بود. حضور همین شخصیتهاى عاطفى , در عـیـن حـال مـعیارى از قساوت , ستمگرى و جنایت پیشگى اردوگاه دشمن نیز بـه شـمارمى آمد. به عبارت دیگر, به همان میزان که زنان و کودکان مورد ظلم و سـتم دشمن قرار مى گیرند, بر محکومیت یزیدیان و حقانیت خاندان عصمت و طهارت نیز مهرتایید مى زنند. نهضت عاشورا توانایى تحریک عواطف بشرى را از وجـودشـخصیتهاى نیرومندى به دست مى آورد که از جمله آنها مى توان زنان و کـودکـان رایـکـى از کـارسـازتـریـن آنه به حساب آورد. نقش آفرینى و مقاومت فـوق الـعـاده زنان وکودکان در رویارویى با حوادث را بشریت کمتر به یاد داشته است . در نـهـضـت عـاشـورا شـاهـد حـضـور ((مـذهـب )) در سـاخـتارهاى رفتارى عـاشـورایـیان هستیم که در یکایک آنان وضعیت کاملا منحصر به فردى به وجود آورده است .انتخاب این رده که باید براى خدا حرکت کرد, براى رضاى خدا آماده جـانبازى شدو براى پایدارى دین او به شهادت رسید و اعتقاد به اینکه اسلام در خطر جدى است , باید همراه حسین بن على به حرکت درآمد و او تنها کسى است که در شرایطکنونى به اسلام مى اندیشد و ما نباید او را تنها بگذاریم .
ایمان به این که : امام حسین (ع ) فرزند على بن ابیطالب (ع ) و فاطمه زهرا - سلام اللّه علیها - و تـجـسم عینى سنت رسول اللّه (ص ) است , همه و همه نشات گرفته از آیین پاک محمدى است . عـاشـورایـیـان با همه وجود اعتقاد داشتند که : خداوند متعال به ما فرمان داده اسـت که براى حفظ اسلام و قرآن نباید از فداکردن جان و مال بهراسیم . آنان به قیامت ,حساب و کتاب آخرت , بهشت و جهنم و سنجش اعمال در روز رستاخیز ایـمـان داشتند و تمامى اینها نقش مذهب و اعتقادات دینى را در نهضت عاشورا پـدیـدارمـى سازد. به عبارت دیگر قیام عاشورا به دلیل تغذیه از مذهب , به عنوان رخدادى ماندگار در تاریخ بشریت و براى همیشه زنده مى ماند. خـدامـحـورى از جـمـلـه مـوضوعهایى است که به زیباترین شکلش در نهضت عـاشـوراحـضـور دارد. یـاران حسین بن على (ع ) براى تحقق اراده خداوندى بپا خـاسته اند وبراى جانبازى در راه او سر از پا نمى شناسند. آنان معتقدند که براى جلب رضاى خدا باید از همه چیز گذشت , باید از جان گذشت و براى پیوستن به لـقاى پروردگارهمه فرصتها را مغتنم شمرد. دستها از تن قطع مى شوند, سرها از بـدن جدامى گردند, پیکرهاى مقدس , آماج تیر دستان مى شوند, و اینها همه وسـیـلـه هـایـى بـراى رسیدن به دیار یارند که شهادت در راه دوست , به مراتب شیرین تر و گواراتر ازهر چیزى است و باید خد را براى پیوستن به حیات طیبه , جاودانه و لایزال ورسیدن به بهشت موعود خداوندى آماده ساخت .
کـویـر, مـکـان مـنـاسـبـى اسـت کـه بستر حوادث نهضت بزرگ عاشورا است . کـویـرتـشـنه ترین سرزمین این جهان خاکى است . کمتر دیارى همچون کویر با خـورشـیـدآشـناست . کویر لطیف ترین و تشنه ترین سرزمینى است که شاهد آن بـوده ایـم و درکویر همه چیز قابل دیدن است . نهضت عاشورا در کویر نینوا شکل مى گیرد. آب در کـویـر, پـرارزش تـریـن ماده است و وجود آن به معناى زندگس است و درایـنـجـاست که به اهمیت وجودى ((فرات )) در کویر نینوا پى مى بریم . فرات , رودسـخـاوتـمـنـدى اسـت کـه در همیشه تاریخ به زمینهاى تشنه پیرامونش , زنـدگـى مـى بـخـشیده است , اما همین فرات , هیچگاه همچون عاشورا, شاهد قساوت جمعى موجود انسان نماى شیطان صفت نبوده است . فـرات در قـلـب کویر, هزاران سال بر رخدادهاى فراوانى گواهى داده است , اما درهـمـه عـمر به یاد ندارد که شرافتمندترین انسانها در کنارش تشنه بمانند... و ایـنـک فـرزند عزیز رسول خدا - که درود و صلوات خدا بر او باد - همراه با یاران فداکارش در کنار موج خروشان فرات پرآب , با لبهاى تشنه به شهادت مى رسند و بـدیـن سـان ,حـقـانـیت خود و ستم پیشگى و قساوت جابرانه دشمن را به اثبات مى رسانند. شـعـار در نـهـضـت عـاشـورا نـقـش حساس و تعیین کننده اى دارد. شعارهاى عاشورامملو از زمینه هاى اعتقادى و مبین جایگاه اجتماعى و فکرى رزمندگان اسـت . این شعارها توانایى تحریک عواطف و احساسات انسانها را دارند و به یاران عـاشـوراروحیه آمادگى براى تداوم مبارزه مى دهند. بیان شاعرانه و هنرمندانه شـعـارهـا,قـدرت نـهضت عاشورا را چندین برابر مى کند و براى همیشه زنده و ماندگارمى سازد. درگیرى با یکى از بزرگ ترین قدرتهاى زمان که نام اسلام را نیز یدک مى کشد, کـارآسانى نیست , به زمینه و طرح لازمى نیازمند است و در یک کلام باید از هر جـهـت آماده ایثار و جانبازى بود. بدیهى است به منظور تحقق چنین امرى , تنها راه مـمـکن ,متکى بودن به قدرت ایمان است . اصحاب عاشورا با سلاح قدرتمند ایـمـان به مبارزه برخاستند و بزرگ ترین حادثه تاریخ را که در نهایت به پیروزى آنان انجامید, به وجودآوردند.
در واقـعـه عـاشورا, نگریستن به شکست ظاهرى یاران حسین (ع ) در برابر سپاه انـبـوه یـزیـدى سـاده انـدیـشى است . هنگامى که با نگاهى ژرفتر به قیام بزرگ حـسـیـنى بنگریم , به درستى راه فرزند على و فاطمه (ع ) و باطل بودن دستگاه جـابـرانه یزیدبیشتر پى مى بریم و از وابستگى نهضت عاشورا به خدا و پیوستگى رژیـم اموى به شیطان و شیطان صفتان آگاه مى شویم . در واقع , نهضت عاشورا, تـعـریف عملى ونمایشى از مبارزه موجودات بریده از خدا با انسانهاى پیوسته به خدا تا آخرین ونهایى ترین مرحله است . در نـهـضـت عـاشـورا شـاهـد بیرحمانه ترین رفتارهاى ضدانسانى نسبت به ت حسین بن على (ع ) یاران , فرزندان , زنان و کودکان او هستیم . رژیم یزید, عواملى را بـراى کـشتن حسین (ع ) به کربلا گسیل داشت که بویى از انسانیت و شرافت نـبرده بودند. بستن آب فرات - سخى ترین رود جارى در صحراى نینوا - بر روى عصاره هاى خلقت واهل بیت رسول اللّه (ص ) و آنها را در تنگناى عطش و تشنگى قرار دادن , نمى توانداقدام موجوداتى باشد که نام انسان بر خود نهاده اند, اما این کـارى بـود کـه در کـربلاروى داد به گفته مرثیه سراى بزرگ عاشورا, محتشم کاشانى : ((بودند دیو و دد همه سیراب و مى مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا))
پـیـونـد روحى و فکرى شخصیتهاى نهضت عاشورا, گروه متحدى همچون تـن واحـد بـه وجـود آورد. هـمـه اصـحـاب کـربلا با اتصال به هدایت و رهبرى حـسـیـن بـن على (ع ), آنچنان پیوند مستحکمى ایجاد کردند که در خطیرترین حـادثـه هـا از هـم سـبقت مى گرفتند و براى استقبال از مرگ و شهادت شتاب داشـتـنـد. آنـان هدف مشترکى داشتند که از ایمان به خداى بزرگ و اعتقاد به اسلام ناب محمدى نشات مى گرفت . امام حسین (ع ) در نظر آنان تجلى رحمت , برکت و هدایت الهى بر بندگان صالح خدا بود. پیوند روحى شخصیتهاى عاشورا, مبتنى بر پیوند همه آنان با خداوند متعال بود وچـنـیـن پیوندى را تنها در عاشورا و هنر اصحاب آن مى توان دید و نظیرش را کـمتر درتمامى تاریخ شاهد بود. آنان در عین وجود پیوندى اینچنین , مجموعه خود را ((فانى فى اللّه )) مى دانستند و همه تلاششان در راه اطاعت از خدا و عشق به شهادت بود.
سخن پایانى این مقال را به شخصیت محورى نهضت عاشورا اختصاص مى دهیم وبـر ایـن بـاوریـم کـه حـضـرت حسین بن على - علیه السلام - به عنوان محور حـرکـت عـاشـورا, اهداف مقدسى را پى مى گرفت که در راس آن , مسئله الهى ((امـر بـه مـعروف و نهى از منکر)) و احیاى دین جدش - محمد(ص ) - بود.
آن حـضـرت بـراى حصول به این اهداف , حرکت تاریخى خویش را آغاز کرد و دیگر یاران با پیروى خالصانه ازاو براى هر نوع جانبازى و فداکارى آماده شدند. ابـعـاد مـعـنـوى و الهى سالار شهیدان آنچنان نیرومند بود که دستگاه خلافت غاصبانه یزید را با همه تواناییهاى سیاسى , نظامى و اقتصادیش به رسوایى کشاند و با ایثارخون سرخ خویش , اسلام عزیز را از خطر ابتذال و نابودى رهایى بخشد و به آیندگان نیز آموخت که در رویارویى با ستم و ستمکاران نباید درنگ کرد و از کـمـى عـده و عـده هـراسى به دل راه داد.
چه آنکه هر حرکتى با نام و یاد خدا, سـرانجام به شکست دشمن و پیروزى حق بر باطل مى انجامد, همچنان که قیام مـقـدس حسین (ع ) طومار زندگى ننگین یزیدیان را درهم پیچید و جز ننگ و بدنامى چیزى ازآن باقى نماند
________________________________________
483- دکتر روح الامینى , مبانى انسانشناسى , پاورقى , ص 147.
484- همان ماخذ.
485- لغتنامه دهخدا, حرف ((ف )).
486- دکتر محسنى , جامعه شناسى عمومى , ص 410.
487- سوره شعرا/ 111.
488- سوره بقره / 51.
489- سوره طه / 86 تا 94.
490- هشام بن محمد کلبى , کتاب الاصنام .
491- تاریخ العرب و آدابهم .
492- سوره حشر/ 9.
493- سوره کهف / 28.
494- بحارالانوار, ج 72, ص 2.
495- صحیفه سجادیه , دعاى 35.
496- ((ارتد الناس بعد النبى (ص ) الا ثلثة او سبعة )).
497- مروج الذهب .
498- نهج الفصاحه , ص 369.